جمع بندی چرا امام علی (ع) به خلفا در جنگ ایران مشاوره می دهد؟

تب‌های اولیه

23 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا امام علی (ع) به خلفا در جنگ ایران مشاوره می دهد؟

سلام
سوالی دارم که اگر تا حد امکان تعصبی یا احساسی پاسخ داده نشه و منطقی و سندی باشه خیلی بهتر می شه نتیجه گرفت...

خلاصه سوال:
آیا امام علی (ع) یا فرزندانشون (ع) درجنگ ایران شرکت داشته اند؟
اگر خیر، چرا به خلفا در جنگ ایران مشاوره می دادند؟
چرا که اگر حتی به نیت نشر اسلام هم بوده باشد، مگر این کار به قیمت حمله و کشتار و ... توسط افرادی که زیر نظر یک معصوم عادل نبوده اند صحیح می باشد که ایشان باید در مورد این حمله مشاوره دهند؟

=====================================

به صورت مفصل تر:
بنده مسلمان معتقد به تشیع هستم و با بسیار با منتقدین و مخالفین دین یا آتئیست ها و ... بحث می کنم. موضع بنده به سمت حق است که البته اسلام و تشیع رو به حق یافته ام.
بنده به چند کتاب برخورد کرده ام که حضور فرزندان امام علی (ع) رو در جنگ ایران گفته اند...
ولی در وب سایت های شیعی ذکر شده این اسناد ضعیفند و چند صد سال با امامان فاصله داشته اند یا چون خود جزو تندروهای اهل تسنن بوده اند و کینه ای با امامت داشته اند، این موارد رو به صورت اقوالی گفته اند که سندیت ندارد. چرا که در اسناد دیگر چیزی از حضور فرزندان امام علی (ع) در حمله به ایران گفته نشده...
اگر ایشان یا فرزندانشون حضور نداشته اند، که سوالم ایسنت که چرا گفته شده امام علی (ع) به خلفا در حمله ایران مشاوره داده اند؟
اصلا اگر به نیت اسلام هم باشد، مگر ذات جهاد ابتدایی توسط یک انسان غیر معصوم به اسم اسلام صحیح است که امام (ع) بخواهد به وی در چگونگی حمله و ... مشاوره دهند؟
اگر حتی به نیت نشر اسلام هم بوده باشد، مگر این کار به قیمت حمله و کشتار و ... توسط افرادی که زیر نظر یک معصوم عادل نبوده اند صحیح می باشد که ایشان باید در مورد این حمله مشاوره دهند؟
(البته در مورد عدم حضور خود امام (ع) و فرزندانشون (ع) در حمله به ایران تقریبا بسیاری از بزرگان سند آورده اند ولی مشاوره امام (ع) به خلفا در مورد حمله رو وب سایت های شیعی هم پذیرفتند...)

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد مقداد

++Hadi++;824493 نوشت:
آیا امام علی (ع) یا فرزندانشون (ع) درجنگ ایران شرکت داشته اند؟

با عرض سلام و ادب.

در مورد حضور یا عدم حضور امام علی(علیه السلام) و فرزندان ایشان در حمله به ایران به لینک های زیر مراجعه بفرمایید:

http://www.askdin.com/thread7536.html

http://www.askdin.com/thread14564.html

http://www.askdin.com/thread11257.html

http://www.askdin.com/thread5622.html

++Hadi++;824493 نوشت:
چرا به خلفا در جنگ ایران مشاوره می دادند؟
چرا که اگر حتی به نیت نشر اسلام هم بوده باشد، مگر این کار به قیمت حمله و کشتار و ... توسط افرادی که زیر نظر یک معصوم عادل نبوده اند صحیح می باشد که ایشان باید در مورد این حمله مشاوره دهند؟

با عرض سلام و ادب.

قبل از بیان توضیحاتی در رابطه با چرایی مشاوره دادن امام علی(علیه السلام) به خلفا باید به این نکته مهم اشاره کرد که این اتفاق فقط یکبار افتاده است. یعنی فقط یکبار آن حضرت به خلیفه دوم در مورد جنگ با ایران مشاوره داده اند و هرگز اینگونه نبوده است که آن حضرت بعنوان مشاور خلفا،همیشه به آنها مشاوره داده باشند.

اما چرا همان یک بار هم آن حضرت،به خلیفه دوم مشورت دادند:

در بين وظائف و شؤونات امام و پيشواي منصوب و برگزيده از جانب خداوند، حفظ شريعت ونگاهباني از حوزه دين از مهمترين وظايف او است كه اگر احساس كند، اصل و اساس دين در خطر است ، به هر صورت ممكن بايد از آن جلوگيري كند .
البته اين مسؤوليت با در نظر گرفتن شرائط زماني ومكاني متفاوت است و بايد متناسب با آن شرائط تصميم نهائي را بگيرد، كه گاهي اوقات اين مهم با تحمل وبردباري و صبر كردن در برابر مصائب و سكوت در برابر حقوق غصب شده به دست مي آيد و گاهي هم نيازمند رويارويي و دخالت مستقيم و برخورد قاطع خواهد بود.
ابن حجر هيثمي به نقل از رسول خدا مي‌نويسد‌ :
« در هر قرني افراد عادلي از اهل بيت من در بين امتم خواهند بود كه تحريف گمراهان و نسبتهاي ناروا وباطل و تاويلهاي نادانان را از دين پاك و دور مي كنند، آگاه باشيد! پيشوايان شما فرستادگان شما نزد خداوند مي باشند، پس بنگريد كه چه كساني را مي فرستيد». (1)

امير مؤمنان عليه السلام اگر چه از منصب خلافت و جانشيني به حق رسول خدا صلي الله عليه وآله بازماند و در واقع حق مسلم ايشان را غصب كردند ؛ ولي اين موضوع دليل نمي‌شود كه به ديگر وظايف خود عمل نكند ؛ زيرا گاهي تدبير‌ها و تصميم‌گيري‌هاي غلط خلفا سبب مي‌شد ، اساس اسلام به خطر بيفتد ؛‌ در اين موارد امام وظيفه داشت كه اجازه ندهد شريعت اسلامي قرباني ندانم كاري‌ها شود ؛ مثلاً در قضيه جنگ نهاوند ، پادشاه ايرانيان لشكر عظيمي را براي نابودي اسلام فراهم كرده بود و اگر تدبير امير مؤمنان عليه السلام نبود‌ ، نه تنها لشكر عمر كه به طور قطع تمام مسلمانان و اسلام از بين مي‌رفت .
در چنين موقعيتي امير المؤمنين عليه السلام وظيفه دارد كه نظام اسلامي و دين نوپا را حفظ كند ؛ چون وظيفه او همانند هر فرد مسلمان ديگر، حفظ دين است .

مشورت‌ و همكاري‌ امير مؤمنان با خلفا در زمينه‌هاي دفاعي و جنگي نيز منحصر مي‌شود به مواردي كه بحران‌هاي سياسي و نظامي ـ به خاطر سوء تدبير حاكمان ـ اصل و اساس جامعه اسلامي را به خطر مي‌انداخته است ، بنابراين نبايد اين گونه راهنمائيها و همكاري‌ها را به حساب دفاع از خلفا و اعلام رضايت از آن‌ها گذاشت ؛ زيرا آن حضرت در حقيقت از ثمره بيست و سه سال زحمت طاقت فرساي رسول خدا و جانفشاني‌هاي خودش در گسترش اسلام حفاظت و نگاهباني مي‌كرد ، نه از حكومت خلفا يا تأييد لشكر كشي‌ها و جنگ‌هاي خلفا .
براي روشن شدن مطلب به يك مورد از اين بحران‌ها اشاره مي‌كنيم كه امير مؤمنان با تدبير معجزه آساي خود اسلام را از خطر نابودي كامل نجات داد .
جنگ نهاوند از خطرناكترين جنگ‌هاي صدر اسلام بود ؛ زيرا لشكر شكست خورده ايرانيان براي جبران آنچه در جنگ‌هاي گذشته از دست داده بود‌ ، لشكر عظيمي را از سراسر ايران متشكل از 150 هزار نفر تشكيل داد تا اين بار نه تنها لشكر مسلمانان را در كوفه شكست دهد ؛ بلكه تمام كشور اسلامي را تصرف و اسلام را نابود كند .

ابن اثير جزري در باره تعداد لشكر ايرانيان در اين جنگ مي‌نويسد :

حادثه وجنگ نهاوند پس از شكست ايرانيان بود كه در نهاوند تعداد يكصدو پنجاه هزار نفر به فرماندهي فيروز گرد آمدند.(2)

براي روشن شدن حساسيت اين جنگ و نقش شكست و يا پيروزي مسلمانان در سرنوشت مسلمانان ، اصل نامه عمار ياسر را از كتاب الفتوح ابن أعثم نقل مي‌كنيم .
مردم ري ، سمنان ، ساوه ، همدان ، اصفهان ، قم ، كاشان ، راوند ، فارس ، كرمان و اطراف آذربايجان در سرزمين نهاوند با يكصد و پنجاه هزار سواره نظام و پياده نظام تحت فرماندهي چهار نفر از پادشاهان ، با مرداني مصمم و تجهيزات كامل و مركب‌هايي نيرومند و سلاح‌هايي مجهّز جمع شده و پيمان بسته و هم قسم شده اند ، تا ما را از سرزمين مان بيرون كنند ؛ اما دست خدا بالاي همه دست ها است .
بدان كه تمام ياران و دوستان ما را در شهر‌هايشان كشته‌اند و به سرزمين‌هايي كه آزاد كرده‌ايم نزديك شده‌اند و تصميم دارند شهرهاي ما را يكي پس از ديگري تا كوفه تصرف نمايند ، به خدا سوگند ما از آنچه خبر از آنان مي رسد در هراسيم ، اين نامه را نوشتم تا خودت تصميم بگيري و ما را راهنمائي كني .
پس از دريافت نامه توسط عمر ، چنان ارتعاشي بر بدنش افتاد كه مسلمانان صداي برهم خوردن دندان‌هاي وي را مي‌شنيدند .
ابن اعثم اين چنين ادامه مي‌دهد :
وقتي كه نامه به دست عمر رسيد وآن را خواند و از مضمون آن آگاه شد، لرزه بر اندامش افتاد كه از شدت ناراحتي ، مسلمانان صداي بر هم خوردن دندانهايش را مي شنيدند ، از جايش حركت كرد و داخل مسجد شد وفرياد زد : مهاجران و انصار كجايند ؟ همه جمع شويد ، خدا شما را رحمت كند ، كمكم كنيد ، خدا شما را كمك كند .
سپس گفت : اي مردم ! امروز روز غم و اندوه است ، بشنويد كه از عراق چه خبري رسيده است ، گفتند : چه اتفاق افتاده است ؟ گفت : مردم ايران همه از هم جدا و متفرق بودند ؛ ولي با دميدن شيطان گرد هم جمع شده‌اند و دوستان ما را در شهر ها كشته اند ، اين نامه عمار ياسر است كه از كوفه نوشته است : يكصد و پنجاه هزار نفر در سر زمين نهاوند گرد آمده و عده‌اي از آنان تا شهرهاي حلوان و خانقين و جلولاء پيشروي كرده اند ، قصد آنان تصرف مدائن و كوفه است ، اگر به اين دو شهر برسند مصيبت و صدمه‌اي بر اسلام وارد خواهد شد كه جبران نخواهد داشت ، شما را به خدا نظرتان را براي من بازگو كنيد .
اطرفيان خليفه ؛ از جمله طلحة بن عبيد الله ، زبير بن عوام ، عبد الرحمن بن عوف ، چيزي جز دلداري دادن ، چيزي نداشتند كه با عنوان راهكار به خليفه پيشنهاد كنند . عمر پس از شنيدن سخن هر يك ، ارتعاش بدنش بيشتر شد و مي‌گفت :
أريد غير هذا الرأي .
تا اين كه عثمان بن عفان پيشنهاد كرد تا شخص عمر با همه مهاجران و انصار براي نابودي لشكريان ايران پيش قدم شود .

عثمان به عمر گفت : خودت همراه مهاجران و انصار براي در هم كوبيدن شوكت گردن كشان حركت كن ... به مردم شام نامه به نويس تا از شام حركت كنند و تو را ياري كنند ، به مردم يمن نامه به نويس تا از يمن حركت كنند ، سپس مردم مدينه و مكه با تو همراه مي‌شوند تا به كوفه و بصره برسي ، لشكري بزرگ براي روياروئي با دشمنان فراهم خواهد آمد .
عمر كه از پيشنهاد عثمان دلش آرام نگرفته بود ، ناگزير دست به دامن «پناه امت» و مشكل گشاي زمانش شد و گفت:
يا أبا الحسن ! لم لا تشير بشيء كما أشار غيرك ؟
اي ابو الحسن ! چرا مانند ديگران راهنمائي و نظر نمي دهي ؟
علي عليه السلام مهر سكوت را شكست و مانند هميشه دل سوزانه براي عزّت و نجات امت اسلامي هر آن چه لازم دانست به عمر پيشنهاد نمود :

اگر به مردم شام نامه به نويسي و آنان براي كمك ، شام را ترك كنند ، ترس از آن است كه نصرانيان تحت فرماندهي هرقل سرزمين آنان را هدف قرار دهد ، مساجد را ويران و مردان را بكشد ، اموال را غارت و زنان را به اسارت گيرد . و اگر به مردم يمن نامه به نويسي تا به كمك بشتابند ، ايمن از مردم حبشه نخواهند بود كه بر سرزمين آنان بتازند و اموالشان را غارت و زنانشان را به اسارت گيرند و فرزندانشان را بكشند .
و اگر خودت با مردم مكه و مدينه به طرف بصره و كوفه حركت كني و زمين را دور بزني تا به دشمن برسي ، مسلمانان پشتيبان و پناهگاهي نخواهند داشت تا به او تكيه كنند ؛ پس در مدينه بمان كه براي دشمن سخت‌تر و وحشت را در دل آنان بيشتر مي كند ؛ چون اگر خودت به جنگ ايرانيان بروي خواهند گفت رهبر عرب‌ها تنها مانده و نفراتش كم است و با دلگرمي بيشتري خواهند جنگيد ، پس سربازان را روانه كن وخودت بمان . (3)

اگر امير مؤمنان در چنين مسأله مهمي دخالت و راهنمائي نمي كرد ، چه سرنوشتي در انتظار اسلام و مسلمين بود ؟ اگر امام علی(علیه السلام) با این مشورت سازنده مانع حضور شخص خلیفه در جنگ به همراه دهها هزار نفر نمی شد و از لشکر ایران هم صدها هزار نفر شرکت می کردند،چه تعداد انسان از دو طرف کشته می شدند؟ آن حضرت با این پیشنهاد،ضمن حفظ اسلام از خطر نابودی،قطعاً سبب شدند تا تعداد کسانی که در این جنگ کشته می شدند،به شدت کاسته شود.

پی نوشتها:
(1). الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ، أبو العباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر الهيثمي (متوفاي973هـ) ، ج 2 ، ص 441 ، ناشر : مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط .

(2). الكامل في التاريخ ، أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم الشيباني (متوفاي630هـ) ج 2 ، ص 412 ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1415هـ ، الطبعة : ط2 ، تحقيق : عبد الله القاضي .

(3). كتاب الفتوح ، العلامة أبي محمد أحمد بن أعثم الكوفي (متوفاى314 هـ) ، ج 2 ص290 ـ 295 ، تحقيق : علي شيري ( ماجستر في التاريخ الإسلامي ) ناشر : دار الأضواء للطباعة والنشر والتوزيع ، چاپ : الأولى ، 1411هـ .

بسمه العزیز

مقداد;824692 نوشت:
اگر به مردم شام نامه به نويسي و آنان براي كمك ، شام را ترك كنند ، ترس از آن است كه نصرانيان تحت فرماندهي هرقل سرزمين آنان را هدف قرار دهد ، مساجد را ويران و مردان را بكشد ، اموال را غارت و زنان را به اسارت گيرد . و اگر به مردم يمن نامه به نويسي تا به كمك بشتابند ، ايمن از مردم حبشه نخواهند بود كه بر سرزمين آنان بتازند و اموالشان را غارت و زنانشان را به اسارت گيرند و فرزندانشان را بكشند .
و اگر خودت با مردم مكه و مدينه به طرف بصره و كوفه حركت كني و زمين را دور بزني تا به دشمن برسي ، مسلمانان پشتيبان و پناهگاهي نخواهند داشت تا به او تكيه كنند ؛ پس در مدينه بمان كه براي دشمن سخت‌تر و وحشت را در دل آنان بيشتر مي كند ؛ چون اگر خودت به جنگ ايرانيان بروي خواهند گفت رهبر عرب‌ها تنها مانده و نفراتش كم است و با دلگرمي بيشتري خواهند جنگيد ، پس سربازان را روانه كن وخودت بمان . (3)

اگر امير مؤمنان در چنين مسأله مهمي دخالت و راهنمائي نمي كرد ، چه سرنوشتي در انتظار اسلام و مسلمين بود ؟ اگر امام علی(علیه السلام) با این مشورت سازنده مانع حضور شخص خلیفه در جنگ به همراه دهها هزار نفر نمی شد و از لشکر ایران هم صدها هزار نفر شرکت می کردند،چه تعداد انسان از دو طرف کشته می شدند؟ آن حضرت با این پیشنهاد،ضمن حفظ اسلام از خطر نابودی،قطعاً سبب شدند تا تعداد کسانی که در این جنگ کشته می شدند،به شدت کاسته شود.

با سلام و عرض ادب و همینطور تبریک میلاد خجسته علی ابن موسی الرضا علیه السلام

در نامه عمار یاسر تعداد نیروهای دشمن 150 هزار نفر ذکر گردید با مشورت امیرالمؤمنین علیه السلام،عمر از درخواست کمک از شام و

یمن منصرف شد،آیا سپاهیان ایران با همان صدو پنجاه هزار نفر در مقابل سپاه اندک مسلمانان جنگیدند و شکست خوردند؟

و یا آنها هم نیروهایشان را کم کردند؟

چطور تعداد کشته شدگان دو طرف کمتر شد؟

با تشکر

با سلام

در مورد حضور حسنين ع در جنگهاي عليه ايران هيچ مستند معتبري وجود ندارد .

اما در مورد مشاورت دادن امام بخلفا اقوال مختلفي آمده :‌

مسعودي شافعی گفته كه اما علي ع بعمر گفتند كه خودت شخصا بجنگ برو بعكس نهج البلاغه :

ولما قتل أبو عبيد الثقفي بالجسر شق ذلك على عمرو وعلى المسلمين، فخَطَبَ عمر الناس وحثهم على الجهاد، وأمرهم بالتأهب لأرض العراق، وعسكر عمر بصرار وهو يريد الشخوص، وقد استعمل على مقدمته طلحة بن عبيد الله، وعلى ميمنته الزبير بن العوام، وعلى ميسرته عبد الرحمن بن عوف، ودعا الناس، فاستشارهم فأشاروا عليه بالمسير، ثم قال لعلي: ما ترى يا أبا الحسن، أسير أم أبعث؟ قال: سر بنفسك فإنه أهيب للعدو وأرهب له، فخرج من عنده، فدعا العباس في جِلَّة من مشيخة قريش وشاورهم، فقالوا: أقم وابعث غيرك ليكون للمسلمين إن انهزموا فئة، وخرجوا، فدخل إليه عبد الرحمن بن عوف، فاستشاره، فقال عبد الرحمن: فدِيت بأبي وامي، أقم وابعث؛فإنه إن انهزم جيشك فليس ذلك كهزيمتك، وإنك إن تُهْزَم أو تُقْتَل يكفر المسلمون ولا يشهدوا أن لا إلهَ إلا اللّه أبداً، قال: أشر عَلَيَّ من أبعث؟ قال: قلت: سعد بن أبي وقاص، قال عمر: أعلم أن سعداً رجل شجاع، ولكني أخشى أن لا يكون له معرفة بتدبير الحرب، قال عبد الرحمن: هو على ما تصف من الشجاعة، وقد صحب رسول اللّه صلى الله عليه وسلم وشهد بدراً فاعهد إليه وشاورنا فيما أردت أن تحدث إليه؛ فإنه لن يخالف أمرك، ثم خرج فدخل عثمان عليه، فقال له: يا أبا عبد الله أشر علي أسير أم أقيم؟ فقال عثمان: أقم يا أمير المؤمنين وابعث بالجيوش، فإنه لا آمن إن أتى عليك آتٍ أن ترجع العرب عن الإسلام، ولكن ابعث الجيوش وداركها بعضها على بعض، وأبعث رجل له تجربة بالحرب وبَصَر بها، قال عمر: ومن هو؟ قال: علي بن أبي طالب، قال: فالقه وكلمه وذاكره ذلك، فهل تراه مسرعاً إليه أو لا، فخرج عثمان فلقي علياً فذاكره ذلك، فأبى علي ذلك وكرهه (امام علي ع جنگ با ايرانيان را تحت لواي شيخين خوش نداشت چون سيره ايشان را برخلاف سنت رسول خدا ص ميدانست)، فعاد عثمان إلى عمر فأخبره، فقال له عمر: ومن ترى؟ قال: سعيد بن زيد بن عمرو بن نفيل: قال: ليس بصاحب ذلك،
الكتاب : مروج الذهب
المؤلف : المسعودي الشافعی

بنص بلاذری ومسعودی عمرابتدا امام علی ع را نامزد جنگ عليه ايران کرد اما امام قبول نکرد ... وعرض عَلَى علي رضي اللَّه عنه الشخوص فأباه فأراد عُمَر توجيه...)

ﻭ ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﻣﺮﻭﺝ ﺍﻟﺬﻫﺐ ﺍﻗﺎﯼ ﻣﺴﻌﻮﺩﯼ
ﺩﺭﺩﻭﺭﻩ ﺩﻩ ﺳﺎﻟﻪ ﺧﻼﻓﺖ ﻋﻤﺮ، ﻣﻮﺿﻌﻰ ﻛﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻓﺘﻮﺣﺎﺕ
ﺍﻳﻦ ﺩﻭﺭﻩ ﺍﺗﺨﺎﺫ ﻧﻤﻮﺩ، ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﻣﻮﺿﻌﻰ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﻩ ﺧﻼﻓﺖ
ﺍﺑﻮﺑﻜﺮ ﺍﺗﺨﺎﺫ ﻧﻤﻮﺩ؛ ﻳﻌﻨﻰ ﻧﻪ ﺗﺄﻳﻴﺪ ﻣﺸﺮﻭﻋﻴﺖ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻭ ﻧﻪ ﻣﻮﺿﻌﻰ
ﻛﻪ ﻣﻮﺟﺐ ﺗﻀﻌﻴﻒ ﺭﻭﺣﻴﻪ ﺳﭙﺎﻫﻴﺎﻥ ﺍﺳﻼﻡ ﮔﺮﺩﺩ.
ﻋﻤﺮ ﻛﻮﺷﻴﺪ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﺮﻛﺖ ﺩﺭ ﻓﺘﻮﺣﺎﺕ ﻭﺍ ﺩﺍﺭﺩ، ﻭﻟﻰ ﻣﻮﻓﻖ
ﻧﺸﺪ. ﺑﻨﺎ ﺑﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻣﻮﺭﺥ ﻧﺎﻣﺪﺍﺭ، ﻣﺴﻌﻮﺩﻯ : ﭼﻮﻥ ﻋﻤﺮ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺟﻨﮓ
ﺑﺎ ﺍﻳﺮﺍﻧﻴﺎﻥ ﺍﺯ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﻧﻈﺮ ﺧﻮﺍﻫﻰ ﻛﺮﺩ، ﻋﺜﻤﺎﻥ ﮔﻔﺖ: ﻣﺮﺩﻯ ﺭﺍ
ﺑﻔﺮﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻛﺎﺭ ﺟﻨﮓ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻭ ﺑﺼﻴﺮﺕ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. ﻋﻤﺮ ﮔﻔﺖ :
ﺁﻥ ﻛﻴﺴﺖ؟ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﮔﻔﺖ : ﻋﻠﻰ ﺑﻦ ﺍﺑﻰ ﻃﺎﻟﺐ ﺍﺳﺖ. ﻋﻤﺮ ﮔﻔﺖ: ﭘﺲ
ﺑﺒﻴﻦ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺗﻤﺎﻳﻞ ﺩﺍﺭﺩ؟ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﺑﺎ ﻋﻠﻰ( ﻉ) ﻣﺬﺍﻛﺮﻩ
ﻛﺮﺩ، ﺍﻣّﺎ ﻋﻠﻰ( ﻉ) ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﺧﻮﺵ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻭ ﺭﺩ ﻛﺮﺩ
ﻣﺴﻌﻮﺩﻯ، ﻣﺮﻭﺝ ﺍﻟﺬﻫﺐ، ﺝ 2، ﺹ 310، ﻗﻢ، ﺩﺍﺭ ﺍﻟﻬﺠﺮﺓ، ﭺ ﺩﻭﻡ،
.1409


چرا امام علی ع فرماندهی جنگ قادسیه علیه ایرانیان را از عمر قبول نکرد و عمر آنرا به سعد بن ابی وقاص داد ؟!

يوم القادسية
قَالُوا: كتب المسلمون إِلَى عُمَر بْن الخطاب رضي اللَّه عنه يعلمونه كثرة من تجمع لهم من أهل فارس ويسألونه المدد، فأراد أن يغزو بنفسه وعسكر لذلك، فأشار عَلَيْهِ العَبَّاس بْن عَبْد المطلب، وجماعة من مشايخ أصحاب رَسُول اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بالمقام وتوجيه الجيوش والبعوث ففعل ذلك، وأشار عَلَيْهِ علي بْن أَبِي طالب بالمسير، فقال له: إني قَدْ عزمت عَلَى المقام وعرض عَلَى علي رضي اللَّه عنه الشخوص فأباه فأراد عُمَر توجيه سَعِيد بْن زيد بْن عَمْرو ابن نفيل العدوي، ثُمَّ بدا له فوجه سَعْد بْن أَبِي وقاص .

الكتاب: فتوح البلدان
المؤلف: أحمد بن يحيى بن جابر بن داود البَلَاذُري (المتوفى: 279هـ)

همچنین خود عمر اعتراف میکند که امام علی ع گرچه بهترین امت است اما بروش ایشان نمیجنگد !!!

چرا امام علی ع این امر عمر وعثمان را رد کرد وخوش نداشت ؟! چون سيره خلفا را مشروع نميدانست !

ذهبی هم بعد از رد کردن حرف شیعه که:شمشیر علی علیه السلام بود که اسلام را برپا داشت؛می گوید:
وبعد الرسول لم یشهد حرب فارس ولا الروم ولا شیئا من تلک الملاحم المهوله
(حضرت علی علیه السلام)بعد از پیامبرص،نه درجنگ با ایران و نه در جنگ روم و نه در هیچ کدام از جنگ های هول برانگیز دیگر شرکت نکرد!
المنتقى من منهاج الاعتدال فی نقض کلام أهل الرفض والاعتزال أبو عبد الله محمد بن عثمان الذهبی سنة الولادة 673هـ/ سنة الوفاة 748هـ ج1ص540 و 541

اگر شما بگویید:مرتدین حمله کرده اند،خیلی خطرناک بوده یا اصلا اسلام رو خواستند به هم بریزند،با این حال،حضرت علی علیه السلام،هیچ کاری نداشت و شرکت نکرد؛ چرا؟
یا اگر بگویید جنگ با ایرانیان مهم بوده،نزدیک بوده مدینه را بگیرند،اما باز امیرمومنان ع شرکت نکرده!! چرا؟
امیرمومنان علیه السلام،با مرتدین نجنگید،اما با عایشه جنگید!
امیرمومنان علیه السلام با روم و ایرانیان نجنگید؛اما با معاویه و طلحه و زبیر جنگید!
برای هیچ کدام از این جنگ ها،خطری برای اسلام احساس نکرد،اما عایشه و زبیر،طلحه و معاویه را خطر برای اسلام می دانست
شجاعت امیرمومنان علیه السلام که کم نشده بود،شمشیرش هم که از بین نرفته بود؛همه موجود بودند؛پس چرا همراه خلفا در جنگ ها شرکت نکرد؟
نتیجه:امیرمومنان علیه السلام در زیر پرچم خلفای شما؛حاضر نشد حتی برای فتح روستای بغلی برود؛چه برسد به جنگ با ایرانی ها و مرتدین و غیره.
.

واعتراف ابن تيميه به اينكه حضرت علي ع بعد از رسول خدا ص در 3 جنگ شركت كرد :

وَجَمِيعِ الْحُرُوبِ الَّتِي حَضَرَهَا عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ بَعْدَ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ثَلَاثَةُ حُرُوبٍ الْجَمَلُ وصفين وَحَرْبُ أَهْلِ النهروان.مجموع الفتاوي

وقبلا هم امام در جریان شورای شش نفره عمر بعلت همینکه خلافت ابوبکر وعمر را شرعی
نمیدانست کنار گذاشته شد


نكته ديگر اينكه اميرالمومنين ع بعكس ساير اعراب مانند رسول خدا ص بشدت طرفدار ايرانيان و نسل سلمان فارسي رض بودند و همين امر موجب تشيع ايرانيان گرديد مثلا در جريان قصاص قاتل هرمزان(پسر عمر كه عثمان وي را بخشيد اما امام قصد مجازاتش را كرد واو بمعاويه پيوست و...) وعلت فرستادن شيعياني مانند حذيفه در جنگ عليه ايران تحت لواي خلفا بجهت كاستن از فجايع و فساد خلفا و نشاندادن چهره رحماني اسلام بجهانيان بود .

وايرانيان فرهيخته از عدالت علوي حقيقت را از حكومت باطل خلفا بازشتناختند :

این احادیث در مدح سلمان و قوم پارس ، اوج عقل و دانش و فرهنگ نژاد و نسل سلمان #فارسی رضی الله عنه و حقانیت دین اسلام را میرساند چراکه محمد ص از بین اعراب متعصب قبیله پرست مبعوث شد اما برخلاف فرهنگ عرب ، اینچنین از سلمان وایرانیان تمجید وتعریف میکند حتی در #قران هم از جایگزینی قومی دیگر (ایرانیان) بجای اعراب در ترویج و حمایت اسلام خبر میدهد !نکته دیگر تعصب وقبیله گرایی اعراب بود که عمیقا در ایشان ریشه داشت تا جائیکه برای یک ملخ که به چادر قبیله ای دیگر چسبیده وپناه گرفته بود صدها سال دو قبیله میجنگیدند وخون میریختند !!!! حال چطور شد که محمد ص و علی ع اینچنین پشت پا به عرب میزنند واز پیروزی ایرانیان و علو مقام فارس بر اعراب و برگرداندن به اسلامشان سخن میگوید ؟!

- (خ م ت) أبو هريرة - رضي الله عنه - قال : «كنَّا عند رسولِ الله -صلى الله عليه وسلم- ، حين أنزلت سورة الجمعة ، فتلاها ، فلما بلغ {وآخرِينَ منْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ} قال له رجل : يا رسولَ الله ، مَن هؤلاء الذين لم يَلْحَقُوا بنا ؟ فلم يُكلِّمْهُ حتى سأل ثلاثا ، قال : وسلمانُ الفارسيُّ فينا ؟ فوضع رسولُ الله -صلى الله عليه وسلم- يده على سلمان ، فقال: والذي نفسي بيده ، لو كان الإيمان بالثُّرَيَّا لتَنَاوَلَهُ رِجَال من هؤلاء».
وفي رواية : «لو كان الدِّين عند الثُّرَيَّا لذهب به رجل من فارسَ - أو قال : من أبناء فارِس - حتى يتناوَله».أخرجه البخاري ومسلم والترمذي.

اگر ایمان در ثریا باشد ایرانیان به آن دست یابند !!!!

«أعظم الناس نصيباً في الإسلام أهل فارس، لو كان الإسلام في الثريا لتناوله رجال من أهل فارس»، " ك في تاريخه والديلمي - عن أبي هريرة".

"أسعد العجم بالإسلام أهل فارس، وأشقى العرب به هذا الحي من بهز أو تغلب. " أبو نعيم في المعرفة - عن إسماعيل بن محمد بن طلحة الأنصاري عن أبيه عن جده".

ومنه حديثُ عليّ حين قال له سَراةٌ من أصحابِه العَربِ : غلبتْنا عليك هذه الحُمْرَةُ ، فقال : لَيَضْرِبنَّكُمْ على الدين عَوْداً كما ضربتموهم عليه بَدْءاً ، أَرادُوا بالْحَمْرَاء الفرسَ والرُّومَ . والعربُ إذا قالُوا : فلانٌ أبيضُ وفلانةٌ بيضاءٌ ، فمعناهَا الكرمُ في الأخلاق ، لا لونُ الخِلْقَةِ . وإذا قالوا : فلانُ أحمرُ وفلانةُ حمراءُ عَنَتْ بياضَ اللَّونِ .
ورَوَى أبو العبَّاس عن ابن الأعرابيّ أنه قال في قولهِمْ الْحُسْنُ أَحْمَرُ أي شاقٌّ ، أي من أَحَبَّ الحُسْنَ احتَمَل المَشَقَّة . وكذلك موتٌ أَحْمَرُ ، قال الحُمْرَةُ في الدَّمِ والقتالِ . يقول : يَلْقى منه المشقةَ كما يَلْقى من القتالِ .

الكتاب : تهذيب اللغة ـ موافقا للمطبوع
المؤلف : أبو منصور محمد بن أحمد الأزهري

وسئل عن حديث عباد بن عبد الله الأسدي عن علي أنه قال في خطبة له عن النبي صلى الله عليه و سلم ليضربنكم على الدين عودا كما ضربتموهم علي أبدا فقال يرويه أبو معاوية الضرير عن الأعمش عن المهال بن عمرو عن عباد بن عبد الله الأسدي عن علي موقوفا ورفعه أبو عوانة ويحيى بن عيسى الرملي عن الأعمش ورواه شريك عن الأعمش فنحا به نحو الرفع ولم يصرح به ورفعه صحيح
[ العلل - الدارقطني ]
الكتاب : العلل الواردة في الأحاديث النبوية
المؤلف : علي بن عمر بن أحمد بن مهدي أبو الحسن الدارقطني البغدادي
الناشر : دار طيبة – الرياض

الكتاب : الأحكام الشرعية الكبرى
المؤلف : عبد الحق بن عبد الرحمن بن عبد الله بن الحسين بن سعيد إبراهيم الأزدي، الأندلسي الأشبيلي، المعروف بابن الخراط (المتوفى : 581هـ)
المحقق : أبو عبد الله حسين بن عكاشة
الناشر : مكتبة الرشد - السعودية / الرياض

در این سخن امام علی ع که باسناد صحیح ومتعدد اهل سنت وشیعه وبا شواهد معتبر آمده ، اوج فضیلت ایرانیان وبیانگر مشکلات وعلل تحریف اسلام است را میرساند : امام ع در جواب اشعث بن قیس که به حضرت فرمود این ایرانیان بخاطر تو بر ما اعراب چیره وبرتری یافته اند با غضب شدید فرمودند : چه‌ كسي‌ است‌ كه‌ در برابر طرد نمودن ایرانیان، به‌ پاداشي‌ كه‌ به‌ اين‌ ضياطره‌ بدهم‌ قيام‌ كند ؛ اين‌ اعراب مستكبر غوغاگر بی مصرف عاري‌ از بهره‌ كه‌ مانند خر كارشان‌ در رختخواب‌ غَلْط‌ خوردن‌ است‌ !!!! اگر ایرانیان را محروم و طرد سازم قطعا از ظالمین خواهم بود زیرا قسم بخدای شکافنده دانه و آفريننده جانها از رسول خدا ص شنیدم که فرمود ایرانیان گردن شما اعراب را بر بازگرداندنتان به دین مثل روز اول خواهند زد !!!!!!

یعنی همانطور که در جنگهای اول صدر اسلام مومنین با مشرکین جنگیدند برای نشر اسلام بعد از اين هم در برگشت به جاهلیت وتحریف دین دوباره موالیان یا ایرانیان با زور و جنگ شما اعراب را به دین اسلام می کشانند !

آیا برای عرب متعصب و حسود ننگی بالاتر از این تصور میشود که برود زیر دست ایرانیان ؟؟؟!!!!!!

بهمین سبب عمر وحزبش منتهای سعی خود را در تحقیر ونابودی ایرانیان بکار گرفتند تا مانع تحقق این خبر اکید رسول الله ص شوند ....

ضَّياطِرَة : افرادی‌ هستند که‌ فقط شعار میدهند ولی‌ بهره‌ای‌ در آنها نیست‌ ؛يعني شكم گنده ترسو ...

حشایا فراش‌ است‌ یا رختخواب .

وعلت تمایل ورغبت ایرانیان بعلی ع ، همان عدالت و منطق وی است مثلا در جریان قاتل عمر :

وروى ابْن وَهْب، عَنِ السري بْن يَحْيَى، عَنِ الْحَسَن- أن عبيد الله ابن عُمَر قتل الهرمزان بعد أن أسلم، وعفا عَنْهُ عُثْمَان، فلما ولي علي خشي على نفسه، فهرب إِلَى مُعَاوِيَة، فقتل بصفين. استیعاب

و بعد از آنكه امام على (عليه السلام) عهده دار خلافت شد، عبيدالله بن عمر از ترس كشته شدن بخاطر آنهائى كه بناحق كشته بود از مدينه گريخت و به شام رفت در كتاب «الاستيعاب» آمده است كه: عبيدالله، هرمزان را بعد از آنكه مسلمان شد به قتل رساند. و عثمان از او گذشت، و چون على (عليه السلام) خليفه شد از عدل علي بر جان خود ترسيد و به طرف معاويه گريخت و در جنگ صفين به قتل رسيد .

شاه مردان امام شیعه علی ع :حتي امام ع مسلمانيكه يك ذمي را كشته بود #قصاص ميكند و میگوید :خون آن ذمی مثل خون ماست و دیه اش مساوی دیه ما !!!!!

وَبِهَذَا الْإِسْنَادِ: أَخْبَرَنَا الشَّافِعِيُّ , أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ , وَفِي كِتَابِ أَبِي سَعِيدٍ قَالَ: قَالَ مُحَمَّدٌ أَخْبَرَنَا قَيْسُ بْنُ الرَّبِيعٍ , عَنْ أَبَانَ بْنِ تَغْلِبَ , عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَيْمُونٍ , عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ مَوْلَى بَنِي هَاشِمٍ , عَنْ أَبِي الْجَنُوبِ الْأَسَدِيِّ , قَالَ: أُتِيَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ بِرَجُلٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ قَتَلَ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ , قَالَ: فَقَامَتْ عَلَيْهِ الْبَيِّنَةُ , فَأَمَرَ بِقَتْلِهِ , فَجَاءَ أَخُوهُ , فَقَالَ: قَدْ عَفَوْتُ , قَالَ: فَلَعَلَّهُمْ هَدَّدُوكَ أَوْ فَرَقُوكَ وَفَزَعُوكَ؟ قَالَ: لَا , وَلَكِنَّ قَتْلَهُ لَا يَرُدُّ عَلَيَّ أَخِي , وَعَوَّضُونِي فَرَضِيتُ , قَالَ: أَنْتَ أَعْلَمُ مَنْ كَانَ لَهُ ذِمَّتُنَا , #فَدَمُهُ كَدَمِنَا وَدِيَتُهُ كَدِيتِنَا (خون آن ذمی مثل خون ماست و دیه اش مساوی دیه ما )" , حدیث ثابت ، الكتاب : معرفة السنن والآثار للبيهقي

فقد قال رسول الله صلى الله عليه وسلم " أيما رجل أمن رجلا على دمه ثم قتله ؛ فأنا من القاتل بريء ، وإن كان المقتول كافرا"الحديث صححه الألباني
رسول خدا ص فرمود اگر کافری را که #محارب نیست بکشی من از تو بیزارم !

https://sites.google.com/site/hojjah/rasul.zip

مقداد;824692 نوشت:
در چنين موقعيتي امير المؤمنين عليه السلام وظيفه دارد كه نظام اسلامي و دين نوپا را حفظ كند ؛ چون وظيفه او همانند هر فرد مسلمان ديگر، حفظ دين است
سلام و عرض ادب
اين مشاوره بعد از لشكركشي عمر به ايران بوده؟

Reza-D;824906 نوشت:
سلام و عرض ادب
اين مشاوره بعد از لشكركشي عمر به ايران بوده؟

علیکم السلام.

بله. این مشورت دادن در زمانی است که لشکریان خلیفه دوم حمله به ایران را آغاز کرده بود که پیروزیهایی هم کسب کرده بود.

حبیبه;824696 نوشت:
آیا سپاهیان ایران با همان صدو پنجاه هزار نفر در مقابل سپاه اندک مسلمانان جنگیدند و شکست خوردند؟

و یا آنها هم نیروهایشان را کم کردند؟

چطور تعداد کشته شدگان دو طرف کمتر شد؟

با عرض سلام و ادب.

در منابع تاریخی دلیل مستندی مبنی بر اینکه ایرانیان هم تعداد لشکریان خود را کم کرده باشند مطلبی نیافتیم.اما نتیجه جنگ پیروزی اعراب بر ایرانیان بود. اما اینکه گفته شد با عدم حضور شخص خلیفه در جنگ نهاوند تعداد کشته ها کمتر شد،در واقع یک تحلیل منطقی است.چرا که در صورت حضور شخص خلیفه در جنگ،از آنجایی که نیروهای دو طرف کشتن فرمانده و رهبر لشکر مقابل را رمز پیروزی خود می دانست،با تمام وجود به جنگ و نبرد می پرداختند تا بتوانند طرف مقابل را شکست دهند.لذا طبیعی بود که تعداد کشته ها هم بیشتر می شد.

بسمه العلیم

مقداد;825035 نوشت:
در واقع یک تحلیل منطقی است.چرا که در صورت حضور شخص خلیفه در جنگ،از آنجایی که نیروهای دو طرف کشتن فرمانده و رهبر لشکر مقابل را رمز پیروزی خود می دانست،با تمام وجود به جنگ و نبرد می پرداختند تا بتوانند طرف مقابل را شکست دهند.لذا طبیعی بود که تعداد کشته ها هم بیشتر می شد.

با تشکر از پاسخ حضرتعالی

امّا منطقی تر این نیست که با حضور فرماندهان در جنگ،سپاهیان قوت قلب بیشتری برای بهتر و قدرتمند تر جنگیدن

می یابند؟

چه کسی به جای عمر،فرماندهی سپاهیان مسلمان را به عهده گرفت؟

مقداد;825029 نوشت:
این مشورت دادن در زمانی است که لشکریان خلیفه دوم حمله به ایران را آغاز کرده بود که پیروزیهایی هم کسب کرده بود
مي دانيم كه لشكركشي خليفه دوم مورد تاييد اسلام نبوده
خليفه دوم به يك كشور حمله كرده و بعد آن كشور هم خواسته انتقام بگيرد اما امام علي(ع) به خليفه دوم مشاوره ميدهند

در اين صورت مشاوره امام علي(ع) چنين معنايي پيدا مي كند:
خليفهء ما اشتباه هم كه كرده باشد و مردم شما (ايرانيان) را به نا حق هم كه كشته باشد ، چون ما مسلمان هستيم شما حق نداريد انتقام خون هاي ريخته شدهء خود را بگيريد!!

نظر شما چيست برادر؟

حبیبه;825043 نوشت:
بسمه العلیم

با تشکر از پاسخ حضرتعالی

امّا منطقی تر این نیست که با حضور فرماندهان در جنگ،سپاهیان قوت قلب بیشتری برای بهتر و قدرتمند تر جنگیدن

می یابند؟

چه کسی به جای عمر،فرماندهی سپاهیان مسلمان را به عهده گرفت؟

با عرض سلام و ادب.
اینکه حضور فرماندهان باعث تقویت روحیه نیروهای رزمنده می شود که شکی نیست.همانگونه که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و امام علی(علیه السلام) خودشان شخصاً در جنگ شرکت می کردند.اما در مورد جنگ نهاوند،اینگونه از گزارشات تاریخی استفاده می شود که نیروهای حکومت ایران با توجه به شکستهای قبلی از اعراب، دراین جنگ قصد داشتند با تمام توان و نیرو وارد جنگ شوند و لذا در ظاهر امر هم احتمال پیروزی آنها هم بسیار زیاد بود.لذا در صورت حضور شخص خلیفه در صحنه جنگ،انگیزه و قدرت روحی ایرانیان برای پیروزی و کشتن شخص خلیفه که به معنای پیروزی کامل و نهایی بود،دو چندان میشد علاوه بر این همانگونه که در بیان دلایل مخالفت امام علی(علیه السلام)با حضور عمر بن خطاب در جنگ نهاوند مطرح شده است،این بود که خالی شدن مدینه از حضور خلیفه و نیروهای او و فرخواندن نیروهای مناطق دیگر خطر حمله و توطئه دیگر دشمنان خلافت اسلامی را بطور جدی بدنبال داشت،لذا آن حضرت با حضور شخص خلیفه در جنگ و فراخواندن نیروهایی که در شام و دیگر مناطق بودند،مخالفت کردند.

علاوه بر این صرف حضور شخص رهبری یا فرماندهان عالی رتبه به تنهایی نمی تواند عامل تقویت قدرت روحی و روانی و پیروزی یک لشکر شود. چنانکه در همین جنگ نهاوند با اینکه فرماندهان ایرانی در جنگ بودند و تعداد نیروهای ایرانی هم بیش از صدهزار نفر بود،با این حال از مسلمانان که تعداشان به سی هزار نفر هم نمی رسید، شکست خوردند و بسیاری از آنها هم از میدان جنگ فرار کرده بودند. انگیزه و روحیه نیروهای رزمنده به عوامل متعددی بستگی دارد از جمله حضور فرماندهان عالیرتبه در کنار دیگر رزمندگان.اما عوامل دیگری هم هستند که باید مدتها قبل از جنگ ایجاد شوند از جمله میزان رضایت و تعلق خاطر نیروها به حکومت و کشوری که می خواهند برای دفاع از آن پا به میدان نبرد بگذارند. در مورد ایرانیان با توجه به تحلیلهای صورت گرفته منطقی،مهمترین عامل پیروزی مسلمانان،عدم رضایت ایرانیان از حکومتشان بود.

فرمانده مسلمانان در این جنگ هم نهان بن مقرن بود که در جنگ کشته شد.

Reza-D;825119 نوشت:
مي دانيم كه لشكركشي خليفه دوم مورد تاييد اسلام نبوده
خليفه دوم به يك كشور حمله كرده و بعد آن كشور هم خواسته انتقام بگيرد اما امام علي(ع) به خليفه دوم مشاوره ميدهند

در اين صورت مشاوره امام علي(ع) چنين معنايي پيدا مي كند:
خليفهء ما اشتباه هم كه كرده باشد و مردم شما (ايرانيان) را به نا حق هم كه كشته باشد ، چون ما مسلمان هستيم شما حق نداريد انتقام خون هاي ريخته شدهء خود را بگيريد!!

نظر شما چيست برادر؟


برداشت شما خیلی درست و منطقی نیست.چون امام هیچ اظهار نظری در مورد اینکه ایرانیان حق انتقام دارند یا نکردند،ننمودند،بلکه فقط از حضور شخص خلیفه در جنگ نهی کردند.اتفاقاً اگر شخص خلیفه حضور پیدا می کردند و تمام نیروهای خودشان از مناطق مختلف را فرا می خواندند،تعداد کشته های هر دو طرف قطعاً بیشتر می شد.

مقداد;825202 نوشت:
اتفاقاً اگر شخص خلیفه حضور پیدا می کردند و تمام نیروهای خودشان از مناطق مختلف را فرا می خواندند،تعداد کشته های هر دو طرف قطعاً بیشتر می شد
اما صحبت امام(ع) گوياي مطلب ديگري است:
مقداد;824692 نوشت:
امام(ع) به عمر گفت:
در مدينه بمان كه
ماندن تو براي دشمن سخت‌تر و وحشت را در دل آنان بيشتر مي كند ؛ چون اگر خودت به جنگ ايرانيان بروي خواهند گفت رهبر عرب‌ها تنها مانده و نفراتش كم است و با دلگرمي بيشتري خواهند جنگيد ، پس سربازان را روانه كن وخودت بمان
اولاً امام(ع) در اينجا فقط نگران سپاه خودي هستند
ثانياً ايرانيان را دشمن مي خوانند و هدفشان از پيشنهاد اين است كه در دل آنها وحشت بيندازند

اينكه سپاه خودي تقويت شود و سپاه مقابل وحشت زده بشود ، نتيجه اش اين خواهد بود كه مي توانيم تعداد بيشتري از آنان را بكشيم

ببخشيد ولي معنا ندارد بگوئيم:
فلاني ، در دل دشمن وحشت بينداز تا تعداد كمتري از آنها كشته شود!!

مقداد;825121 نوشت:
صرف حضور شخص رهبری یا فرماندهان عالی رتبه به تنهایی نمی تواند عامل تقویت قدرت روحی و روانی و پیروزی یک لشکر شود
صرف حضور يك فرمانده در جنگ هم به تنهايي نميتواند عاملي شود براي اين جمله كه فرموديد:
مقداد;824692 نوشت:
اگر تدبير امير مؤمنان عليه السلام نبود‌ ، نه تنها لشكر عمر كه به طور قطع تمام مسلمانان و اسلام از بين مي‌رفت

مقداد;825202 نوشت:
فقط از حضور شخص خلیفه در جنگ نهی کردند
عرض من اين است كه چرا بايد كسي كه مرتكب اشتباه شده را در زمينه همان اشتباه راهنمايي كنيم؟

مثلاً پدرِ من با اين كار كه من دوست دختر داشته باشم مخالف است
من ميروم و بر خلاف ميل ايشان با دختري دوست ميشوم و با او رابطه برقرار كرده و بكارتش را از او ميگيرم
خانواده دختر به سراغ من ميايند تا از من بابت كاري كه با دخترشان جواب بخواهند

اينجا پدر من اگر عادل باشد خواهد گفت:
رضا تو بايد مسئوليت كاري كه كردي را بپذيري و بايد به خانواده دختر پاسخگو باشي

نه اينكه راهكار بدهد كه چطور از دست خانواده دختر فرار كنم!!!

Reza-D;825119 نوشت:
مي دانيم كه لشكركشي خليفه دوم مورد تاييد اسلام نبوده
خليفه دوم به يك كشور حمله كرده و بعد آن كشور هم خواسته انتقام بگيرد اما امام علي(ع) به خليفه دوم مشاوره ميدهند

در اين صورت مشاوره امام علي(ع) چنين معنايي پيدا مي كند:
خليفهء ما اشتباه هم كه كرده باشد و مردم شما (ايرانيان) را به نا حق هم كه كشته باشد ، چون ما مسلمان هستيم شما حق نداريد انتقام خون هاي ريخته شدهء خود را بگيريد!!

نظر شما چيست برادر؟

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر رضا
خیلی ساده خدمتتان عرض کنم. این ضرب المثل ((یک دیوانه یک سنگی می اندازد ته چاه صدتا عاقل نمیتوانند درش بیاورند)) را همگان شنیده ایم. حکایت امیرالمومنین (ع) و فرزند صهاک (علیه ما علیه) هم همین گونه است.
این آقا برای ابرقدرت های آن روز که ایران و رم بودند شاخ و شونه کشیده و آغازگر نبرد با ایرانیان بود . اسلام هم که نوپا بود . ابرقدرت های آنروز هم با این تهاجمات از ناحیه ی اسلام احساس خطر کردند. فلذا اگر این نبرد ها با پیروزی مسلمین تمام نمیشد سپاهیان ایران و رم در تعقیب مسلمین تا حجاز پیش آمده و اسلام نوپا را در نطفه خفه میکردند.((مطلبی که مضمونش در مشاوره های امیرالمومنین (ع) به فرزند صهاک(علیه ما علیه) به چشم میخورد)). فلذا امیرالمومنین (ع) به عنوان امام زمان خود و خلیفه ی بحق پیامبر (ص) تصمیم گرفتند که برحسب وظیفه از این فجایع جلوگیری کنند. از طرفی به دلیل اینکه این لشکرکشی ها و بخصوص نحوه ی انجام آنها به هیچ وجه مورد تایید اسلام محمدی نبود حضرت نه خودشان و نه فرزندانشان در این نبرد ها شرکت نکردند ولی برحسب ضرورت و اجبار و وظیفه برای حفظ و صیانت از اساس و موجودیت اسلام لاجرم به پسر صهاک (علیه ما علیه) جهت پیروزی و فتح مشورت میدادند. اما هرجا انحرافی میدیدند تذکر میدادند که گاهی کارگر می افتاد و گاهی هم خیر. نمونه اش تذکر حضرت به عمر درمورد به کنیزی گرفتن ختران شاه ایران. که این کار را غیر اسلامی و مخالف قوانین شرع دانستند.
والسلام علی من اتبع هدی

navid;825375 نوشت:
یک دیوانه یک سنگی می اندازد ته چاه صدتا عاقل نمیتوانند درش بیاورند
سلام داداش
چه عرض كنم؟! اين هم حرفي است :Nishkhand:

پست شماره

15 را هم مطالعه بفرمائيد

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر رضا

Reza-D;825361 نوشت:
اولاً امام(ع) در اينجا فقط نگران سپاه خودي هستند

همانطور که قبلا هم خدمتتان عرض کردم سپاه اسلام در این نبرد ها محکوم به پیروزی بود وگرنه نابود میشد و امام به همین دلیل نگران سپاه اسلام بود.
اما ارزش و احترامی که امام برای ایرانیان قائل شد این بود که طبق روایات اهل سنت که برادر خیرالبریه در صفحه ی نخست این تایپیک هم ذکر کردند. پیشنهاد فرماندهی نبرد با ایران ابتدا ازطرف خلیفه ی دوم به امیرالمومنین (ع) داده شد که حضرت آنرا رد کردند و این خود حاکی از عدم رضایت امام به آغاز این جنگ و کشته شدن ایرانیان بود. اما گاهی انسان به جایی میرسد که مجبور میشود بین بد و بدتر بد را انتخاب کند. یعنی بین حفظ اسلام همراه با مشاوره در جنگ به عمر یا نابودی اسلام بدون مشاوره به عمر حضرت مجبور به انتخاب راه نخست شد.
مثال دیگرش هم رفتار امام رضا (ع) با مامون حیله گر است. امام ابتدا پیشنهاد مامون برای رفتن به مرو و خلافت و ولایت عهدی را رد کرد. اما وقتی دیدند مامون در تصمیم خود جدی است و ممکن است درصورت ماندن در مدینه ایشان را به شهادت برسانند درحالی که این شهادت دستاورد جدی برای ایشان ندارد حاضر شدند نه حقیقتا بلکه اسما ولایت عهدی مامون را قبول کنند تا هم در شهادت خود وقفه و تاخیر ایجاد کنند و هم تشیع را با قدوم مبارک خود در سرتاسر خراسان و بلکه ایران منتشر سازند که همین طور هم شد.
یعنی امام با خدمت در دستگاه خلیفه ی غاصب موافق نبود اما برای صیانت و گسترش تشیع ناب محمدی این کاری که برایشان ناخشنود بود را انجام دادند. درست مثل امیرالمومنین (ع)
Reza-D;825361 نوشت:
عرض من اين است كه چرا بايد كسي كه مرتكب اشتباه شده را در زمينه همان اشتباه راهنمايي كنيم؟

بله یک وقت هست که بنده یک اشتباهی میکنم و چوبش را هم میخورم . هیچ اشکالی هم ندارد حقم است. اما یک وقتی هست بنده یک اشتباه میکنم و کل یک خانواده ی بزرگ را در معرض آسیب قرار میدهم . اینجا دیگر بحث برسر مجازات شدن بنده به تنهایی نیست. بحث بر سر این است که عده ی کثیری انسان بی گناه بخاطر ندانم کاری یک انسان نادان از زندگی ساقط خواهند شد و بعلاوه اصلی ترین میراث رسول خدا (ص) یعنی قرآن و عترتو به بیان بهتر اسلام نابود خواهد شد. اینجاست که ما ناچاریم دفع افسد به فاسد کنیم.


Reza-D;825361 نوشت:
صرف حضور يك فرمانده در جنگ هم به تنهايي نميتواند عاملي شود براي اين جمله كه فرموديد:

چرا . وقتی فرمانده عمر ابن خطاب باشد میشود. با سابقه ای که این آقا ازجنگ های زمان پیامبر از خود به جا گذاشته بود که حتی یک کافر را هم در نبرد ها نکشت و یک بار نشد که از میدان نبرد فرار نکند یا سستی به خرج ندهد اگر در راس سپاه اسلام حضور می یافت بی شک در همان ساعات و بلکه دقایق ابتدایی نبرد غزل خداحافظی را میخواند یا به رسم عادت دیرینه از میدان نبرد فرار میکرد. آنوقت لشکر اسلام اگر بجای سی هزار نفر صد هزار نفر هم بودند با مرگ یا فرار خلیفه شان روحیه ی خود را از دست داده و دست از نبرد میکشیدند. و شکست سختی میخوردند. چنان که در غزوه ی احد همین آقایان فقط با شنیدن شایعه ی شهادت پیامبر فرار را بر قرار ترجیه دادند . حالا شما تصور کنید اگر مرگ یا فرار خلیفه شان را با چشم میدیدند چه میکردند؟

والسلام علی من اتبع الهدی

navid;825383 نوشت:
سلام علیکم برادر رضا
سلام مجدد
توضيحات كافي بود. قانع شدم گل

بخصوص اينكه اگر جايگاه ولايت را بدانيم ، حتي ميشود تصور كرد امام(ع)براي كشته ها نيز به فراخور شرايطشان شفاعت كرده باشند

ممنون برادر

Reza-D;825388 نوشت:
سلام مجدد
توضيحات كافي بود. قانع شدم گل

بخصوص اينكه اگر جايگاه ولايت را بدانيم ، حتي ميشود تصور كرد امام(ع)براي كشته ها نيز به فراخور شرايطشان شفاعت كرده باشند

ممنون برادر

سلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
بنده انجام وظیفه کردم الحمد لله که توضیحات حقیر برایتان مفید بود.

از همگی دوستان ممنونم...

Reza-D;825361 نوشت:
عرض من اين است كه چرا بايد كسي كه مرتكب اشتباه شده را در زمينه همان اشتباه راهنمايي كنيم؟

مثلاً پدرِ من با اين كار كه من دوست دختر داشته باشم مخالف است
من ميروم و بر خلاف ميل ايشان با دختري دوست ميشوم و با او رابطه برقرار كرده و بكارتش را از او ميگيرم
خانواده دختر به سراغ من ميايند تا از من بابت كاري كه با دخترشان جواب بخواهند

اينجا پدر من اگر عادل باشد خواهد گفت:
رضا تو بايد مسئوليت كاري كه كردي را بپذيري و بايد به خانواده دختر پاسخگو باشي

نه اينكه راهكار بدهد كه چطور از دست خانواده دختر فرار كنم!!!

با عرض سلام و ادب.

مقایسه شما به اصطلاح مع الفارق است و اصلاً درست نیست. اگر در موضوع مورد بحث قرار بود که شخص خلیفه مجازات شود و امام علی(علیهالسلام) هم از شخص خلیفه دفاع می کردند،بله حق با شما بود و این انتقاد و گلایه بر آن حضرت وارد بود.

ولی آنچه مسلم است اینجا بحث مجازات شخص خلیفه دوم بعنوان آغازگر حمله به ایران نبود. بحث در مورد حفظ اصل و اساس اسلام است و امام علی(علیه السلام) بعنوان جانشین بر حق رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و بعنوان یک امام،وظیفه اش حفظ اسلام از نابودی و انحراف است. همانگونه که آن حضرت برای حفظ اصل و اساس اسلام،در مقابل غصب حق مسلم و قطعی و الهی خود سکوت کردند و 25 سال خانه نشین شدند.

پرسش:
چرا امام علی(علیه السلام) در حمله اعراب به ایران به خلیفه مشاوره جنگی می دادند؟


پاسخ:

در بين وظائف و شؤونات امام و پيشواي منصوب و برگزيده از جانب خداوند، حفظ شريعت ونگاهباني از حوزه دين از مهمترين وظايف او است كه اگر احساس كند، اصل و اساس دين در خطر است ، به هر صورت ممكن بايد از آن جلوگيري كند .
البته اين مسؤوليت با در نظر گرفتن شرائط زماني ومكاني متفاوت است و بايد متناسب با آن شرائط تصميم نهائي را بگيرد، كه گاهي اوقات اين مهم با تحمل وبردباري و صبر كردن در برابر مصائب و سكوت در برابر حقوق غصب شده به دست مي آيد و گاهي هم نيازمند رويارويي و دخالت مستقيم و برخورد قاطع خواهد بود.
ابن حجر هيثمي به نقل از رسول خدا مي‌نويسد‌ :
« در هر قرني افراد عادلي از اهل بيت من در بين امتم خواهند بود كه تحريف گمراهان و نسبت هاي ناروا وباطل و تاويل هاي نادانان را از دين پاك و دور مي كنند، آگاه باشيد! پيشوايان شما فرستادگان شما نزد خداوند مي باشند، پس بنگريد كه چه كساني را مي فرستيد». (1)

امير مؤمنان (عليه السلام) اگر چه از منصب خلافت و جانشيني به حق رسول خدا (صلي الله عليه وآله) بازماند و در واقع حق مسلم ايشان را غصب كردند ؛ ولي اين موضوع دليل نمي‌شود كه به ديگر وظايف خود عمل نكند ؛ زيرا گاهي تدبير‌ها و تصميم‌گيري‌هاي غلط خلفا سبب مي‌شد ، اساس اسلام به خطر بيفتد ؛‌ در اين موارد امام وظيفه داشت كه اجازه ندهد شريعت اسلامي قرباني ندانم كاري‌ها شود ؛ مثلاً در قضيه جنگ نهاوند ، پادشاه ايرانيان لشكر عظيمي را براي نابودي اسلام فراهم كرده بود و اگر تدبير امير مؤمنان (عليه السلام) نبود‌ ، نه تنها لشكر عمر كه به طور قطع تمام مسلمانان و اسلام از بين مي‌رفت .
در چنين موقعيتي امير المؤمنين (عليه السلام) وظيفه دارد كه نظام اسلامي و دين نوپا را حفظ كند ؛ چون وظيفه او همانند هر فرد مسلمان ديگر، حفظ دين است .

مشورت‌ و همكاري‌ امير مؤمنان با خلفا در زمينه‌هاي دفاعي و جنگي نيز منحصر مي‌شود به مواردي كه بحران‌هاي سياسي و نظامي ـ به خاطر سوء تدبير حاكمان ـ اصل و اساس جامعه اسلامي را به خطر مي‌انداخته است ، بنابراين نبايد اين گونه راهنمائيها و همكاري‌ها را به حساب دفاع از خلفا و اعلام رضايت از آن‌ها گذاشت ؛ زيرا آن حضرت در حقيقت از ثمره بيست و سه سال زحمت طاقت فرساي رسول خدا و جانفشاني‌هاي خودش در گسترش اسلام حفاظت و نگاهباني مي‌كرد ، نه از حكومت خلفا يا تأييد لشكر كشي‌ها و جنگ‌هاي خلفا .
براي روشن شدن مطلب به يك مورد از اين بحران‌ها اشاره مي‌كنيم كه امير مؤمنان با تدبير معجزه آساي خود اسلام را از خطر نابودي كامل نجات داد .
جنگ نهاوند از خطرناك ترين جنگ‌هاي صدر اسلام بود ؛ زيرا لشكر شكست خورده ايرانيان براي جبران آنچه در جنگ‌هاي گذشته از دست داده بود‌ ، لشكر عظيمي را از سراسر ايران متشكل از 150 هزار نفر تشكيل داد تا اين بار نه تنها لشكر مسلمانان را در كوفه شكست دهد ؛ بلكه تمام كشور اسلامي را تصرف و اسلام را نابود كند .

ابن اثير جزري در باره تعداد لشكر ايرانيان در اين جنگ مي‌نويسد :

حادثه وجنگ نهاوند پس از شكست ايرانيان بود كه در نهاوند تعداد يكصدو پنجاه هزار نفر به فرماندهي فيروز گرد آمدند.(2)

براي روشن شدن حساسيت اين جنگ و نقش شكست و يا پيروزي مسلمانان در سرنوشت مسلمانان ، اصل نامه عمار ياسر را از كتاب الفتوح ابن أعثم نقل مي‌كنيم .
مردم ري ، سمنان ، ساوه ، همدان ، اصفهان ، قم ، كاشان ، راوند ، فارس ، كرمان و اطراف آذربايجان در سرزمين نهاوند با يكصد و پنجاه هزار سواره نظام و پياده نظام تحت فرماندهي چهار نفر از پادشاهان ، با مرداني مصمم و تجهيزات كامل و مركب‌هايي نيرومند و سلاح‌هايي مجهّز جمع شده و پيمان بسته و هم قسم شده اند ، تا ما را از سرزمين مان بيرون كنند ؛ اما دست خدا بالاي همه دست ها است .
بدان كه تمام ياران و دوستان ما را در شهر‌هايشان كشته‌اند و به سرزمين‌هايي كه آزاد كرده‌ايم نزديك شده‌اند و تصميم دارند شهرهاي ما را يكي پس از ديگري تا كوفه تصرف نمايند ، به خدا سوگند ما از آنچه خبر از آنان مي رسد در هراسيم ، اين نامه را نوشتم تا خودت تصميم بگيري و ما را راهنمائي كني .
پس از دريافت نامه توسط عمر ، چنان ارتعاشي بر بدنش افتاد كه مسلمانان صداي برهم خوردن دندان‌هاي وي را مي‌شنيدند .
ابن اعثم اين چنين ادامه مي‌دهد :
وقتي كه نامه به دست عمر رسيد وآن را خواند و از مضمون آن آگاه شد، لرزه بر اندامش افتاد كه از شدت ناراحتي ، مسلمانان صداي بر هم خوردن دندانهايش را مي شنيدند ، از جايش حركت كرد و داخل مسجد شد وفرياد زد : مهاجران و انصار كجايند ؟ همه جمع شويد ، خدا شما را رحمت كند ، كمكم كنيد ، خدا شما را كمك كند .
سپس گفت : اي مردم ! امروز روز غم و اندوه است ، بشنويد كه از عراق چه خبري رسيده است ، گفتند : چه اتفاق افتاده است ؟ گفت : مردم ايران همه از هم جدا و متفرق بودند ؛ ولي با دميدن شيطان گرد هم جمع شده‌اند و دوستان ما را در شهر ها كشته اند ، اين نامه عمار ياسر است كه از كوفه نوشته است : يكصد و پنجاه هزار نفر در سر زمين نهاوند گرد آمده و عده‌اي از آنان تا شهرهاي حلوان و خانقين و جلولاء پيشروي كرده اند ، قصد آنان تصرف مدائن و كوفه است ، اگر به اين دو شهر برسند مصيبت و صدمه‌اي بر اسلام وارد خواهد شد كه جبران نخواهد داشت ، شما را به خدا نظرتان را براي من بازگو كنيد .
اطرفيان خليفه ؛ از جمله طلحة بن عبيد الله ، زبير بن عوام ، عبد الرحمن بن عوف ، چيزي جز دلداري دادن ، چيزي نداشتند كه با عنوان راهكار به خليفه پيشنهاد كنند . عمر پس از شنيدن سخن هر يك ، ارتعاش بدنش بيشتر شد و مي‌گفت :
أريد غير هذا الرأي .
تا اين كه عثمان بن عفان پيشنهاد كرد تا شخص عمر با همه مهاجران و انصار براي نابودي لشكريان ايران پيش قدم شود .

عثمان به عمر گفت : خودت همراه مهاجران و انصار براي در هم كوبيدن شوكت گردن كشان حركت كن ... به مردم شام نامه به نويس تا از شام حركت كنند و تو را ياري كنند ، به مردم يمن نامه به نويس تا از يمن حركت كنند ، سپس مردم مدينه و مكه با تو همراه مي‌شوند تا به كوفه و بصره برسي ، لشكري بزرگ براي روياروئي با دشمنان فراهم خواهد آمد .
عمر كه از پيشنهاد عثمان دلش آرام نگرفته بود ، ناگزير دست به دامن «پناه امت» و مشكل گشاي زمانش شد و گفت:
"يا أبا الحسن ! لم لا تشير بشيء كما أشار غيرك ؟"
اي ابو الحسن ! چرا مانند ديگران راهنمائي و نظر نمي دهي ؟
علي (عليه السلام) مهر سكوت را شكست و مانند هميشه دل سوزانه براي عزّت و نجات امت اسلامي هر آن چه لازم دانست به عمر پيشنهاد نمود :

اگر به مردم شام نامه به نويسي و آنان براي كمك ، شام را ترك كنند ، ترس از آن است كه نصرانيان تحت فرماندهي هرقل سرزمين آنان را هدف قرار دهد ، مساجد را ويران و مردان را بكشد ، اموال را غارت و زنان را به اسارت گيرد . و اگر به مردم يمن نامه به نويسي تا به كمك بشتابند ، ايمن از مردم حبشه نخواهند بود كه بر سرزمين آنان بتازند و اموالشان را غارت و زنانشان را به اسارت گيرند و فرزندانشان را بكشند .
و اگر خودت با مردم مكه و مدينه به طرف بصره و كوفه حركت كني و زمين را دور بزني تا به دشمن برسي ، مسلمانان پشتيبان و پناهگاهي نخواهند داشت تا به او تكيه كنند ؛ پس در مدينه بمان كه براي دشمن سخت‌تر و وحشت را در دل آنان بيشتر مي كند ؛ چون اگر خودت به جنگ ايرانيان بروي خواهند گفت رهبر عرب‌ها تنها مانده و نفراتش كم است و با دلگرمي بيشتري خواهند جنگيد ، پس سربازان را روانه كن وخودت بمان . (3)

اگر امير مؤمنان در چنين مسأله مهمي دخالت و راهنمائي نمي كرد ، چه سرنوشتي در انتظار اسلام و مسلمين بود ؟ اگر امام علی(علیه السلام) با این مشورت سازنده مانع حضور شخص خلیفه در جنگ به همراه دهها هزار نفر نمی شد و از لشکر ایران هم صدها هزار نفر شرکت می کردند،چه تعداد انسان از دو طرف کشته می شدند؟ آن حضرت با این پیشنهاد،ضمن حفظ اسلام از خطر نابودی،قطعاً سبب شدند تا تعداد کسانی که در این جنگ کشته می شدند،به شدت کاسته شود.

پی نوشتها:
(1). الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ، أبو العباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر الهيثمي (متوفاي973هـ) ، ج 2 ، ص 441 ، ناشر : مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط .

(2). الكامل في التاريخ ، أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم الشيباني (متوفاي630هـ) ج 2 ، ص 412 ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1415هـ ، الطبعة : ط2 ، تحقيق : عبد الله القاضي .

(3). كتاب الفتوح ، العلامة أبي محمد أحمد بن أعثم الكوفي (متوفاى314 هـ) ، ج 2 ص290 ـ 295 ، تحقيق : علي شيري ( ماجستر في التاريخ الإسلامي ) ناشر : دار الأضواء للطباعة والنشر والتوزيع ، چاپ : الأولى ، 1411هـ .

موضوع قفل شده است