پیامبر ص درخانه چه کسی دفن شد؟

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
پیامبر ص درخانه چه کسی دفن شد؟

پاسخ اجمالي :
1 .در خصوص محل دفن پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم اختلاف نظر وجود دارد .
2 . اهل سنت بر اين عقيده است كه آن حضرت در حجره عائشه دفن گرديده است .
3 . امّا برخي از محققان شيعه بر اين اعتقاد هستند كه به شهادت اسناد معتبر كتب اهل سنت آنچه كه قدر متيقن است اين كه آن حضرت در حجره عائشه دفن نگرديده است و در اين راستا ادلّه‌اي را ارائه مي كند كه در پاسخ تفصيلي به آن اشاره مي شود .
4 . مناظره زيبائي كه بين فضّال شاگرد مكتب امام صادق با ابو حنيفه صورت گرفته است و در آن به غصبي بودن مكان دفن عمر و ابوبكر اشاره گرديده .
پاسخ تفصيلي :
در خصوص محل دفن نبي اکرم صلّي الله عليه و آله وسلّم اختلاف نظر وجود دارد :
1 . نظر اهل سنت :
آنچه که در نزد اهل سنت مشهور است اين مطلب است که آن حضرت در حجره عائشه دفن گرديده و براي اثبات ادعاي خويش به دو روايت استناد مي‌كنند :
الف : پيامبران همان جا دفن مي‌شوند كه جان داده‌اند :
فقال أبو بكر : سمعت رسول الله صلى الله عليه [وآله] وسلم يقول : " ما مات نبي إلا دفن حيث يقبض "
ابوبكر گفته است : از رسول خدا صلي الله عليه [وآله] وسلم شنيدم كه مي‌گفت : پيامبري از دنيا نرفت مگر آن كه او را در همان مكاني كه از دنيا رفته دفن كردند .
سنن ابن ماجه ( محمد بن يزيد قزويني متوفاي 273 هـ ) ج 1 ، ص 521 .
تضعيف روايت فوق :
ابن حجر با جمله زير روايت فوق را تضعيف كرده است :
وفى اسناده حسين بن عبد الله الهاشمي وهو ضعيف
در سلسله سند اين روايت « حسين بن عبدالله هاشمي» است كه او شخصي ضعيف است .
فتح الباري ، ابن حجر (متوفاي 852 هـ ) ، ج 1 ، ص 442 .
ب : آيا پيامبر در آغوش عائشه جان داد ؟
اهل سنت براي اثبات اين مطلب كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در حجره عائشه دفن شده است به روايتي استناد مي‌كنند كه ثابت كنند آن حضرت در آغوش همسرش عائشه جان داد پس بر اساس روايت قبل بايد در حجره او هم دفن شود :
. . . عن الأسود قال ذكروا عند عائشة أن عليا رضي الله عنهما كان وصيا ، فقالت : متى أوصى إليه ! وقد كانت مسندته إلى صدري أو قالت حجري ، فدعا بالطست فلقد انخنث في حجري فما شعرت أنه قد مات ! فمتى أوصى إليه ؟ ! .
به عائشه گفتند : علي [عليه السلام] وصي رسول خداست . او گفت : چه وقت رسول خدا او را وصي قرار داد ؟ در حالي كه سر آن حضرت در آغوش و سينه من افتاده بود و درخواست طشت نمود و ديگر چيزي احساس نكرد ودر آغوش من جان داد . پس ديگر كي توانست به علي وصيت كند ؟
صحيح بخاري (258 هـ ) ج 3 ص 186 و ج 5 ص 143 ، صحيح مسلم (261 هـ ) ج 5 ص 74 و مسند أحمد( 241 هـ ) ج 6 ، ص 32 و ...
قَالَتْ عَائِشَةُ لَمَّا ثَقُلَ النَّبِىُّ - صلى الله عليه وسلم - وَاشْتَدَّ وَجَعُهُ اسْتَأْذَنَ أَزْوَاجَهُ أَنْ يُمَرَّضَ فِى بَيْتِى فَأَذِنَّ لَهُ ، فَخَرَجَ بَيْنَ رَجُلَيْنِ تَخُطُّ رِجْلاَهُ الأَرْضَ ، وَكَانَ بَيْنَ الْعَبَّاسِ وَرَجُلٍ آخَرَ . قَالَ عُبَيْدُ اللَّهِ فَذَكَرْتُ ذَلِكَ لاِبْنِ عَبَّاسٍ مَا قَالَتْ عَائِشَةُ فَقَالَ لِى وَهَلْ تَدْرِى مَنِ الرَّجُلُ الَّذِى لَمْ تُسَمِّ عَائِشَةُ قُلْتُ لاَ . قَالَ هُوَ عَلِىُّ بْنُ أَبِى طَالِبٍ .
وچون پيامبر احساس سنگيني نمود و درد آن حضرت شدت يافت از ديگر همسرانش اجازه خواست تا ايام بيماريش را در منزل من سپري نمايد و آنان نيز اجازه دادند ، آنگاه در حالي که دست بر شانه عباس و شخص ديگري داشت و پاهايش بر زمين کشيده مي شد خارج شد .
عبد الله ابن عباس مي گويد وقتي مطلب عائشه را براي ابن عباس نقل کردم به من گفت مي داني آن شخصي که عائشه نام او را ذکر نکرد چه کسي است ؟ گفتم : نه . گفت : او علي بن ابي طالب است .
صحيح بخاري ، (258 هـ ) ج 1 ، ص162 ، ح 665 .
نكته‌اي معنادار در روايت : ( اكراه عائشه از بردن نام علي عليه السلام)
همين جا لازم است از متن روايت فوق اکراه معنا دار عائشه از بردن نام امير المومنين علي ابن ابي طالب عليه افضل صلوات المصلين را متذکر شويم ؛ همانگونه که احمد بن حنبل نقل كرده:
هُوَ عَلِيٌّ وَلَكِنَّ عَائِشَةَ لَا تَطِيبُ لَهُ نَفْسًا .
آن شخص( كه در روايت عائشه به نام آن اشاره نمي شود ) علي بن ابي طالب است كه عائشه خوش نداشته نام او را ذکر نمايد .
مسند أحمد حنبل ، ( 241 هـ ) ج6 ، ص 228 .
وهم چنين ابن سعد در طبقات آورده :
هو علي ، إن عائشة لا تطيب له نفسا بخير .
آن شخص( كه در روايت عائشه به نام آن اشاره نمي شود ) علي بن ابي طالب است لکن عائشه خوش نداشته نام او را به نيکي ياد کند.
الطبقات الکبري ،محمد بن سعد (230 هـ ) ج 2 ، ص 232 .
رسول خدا در آغوش علي عليه السلام جان داد :
رواياتي از متون معتبر اهل سنّت ثابت مي‌كند كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در آغوش حضرت علي عليه السلام جان به جان آفرين تسليم نمودند :
. . . عن أم سلمة رضي الله عنها قالت والذي أحلف به أن كان علي لأقرب الناس عهدا برسول الله صلى الله عليه وآله وسلم . عدنا رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم غداة وهو يقول جاء علي جاء علي مرارا ؟ ! فقالت فاطمة رضي الله عنها كأنك بعثته في حاجة ، قالت فجاء بعد . قالت أم سلمة فظننت أن له إليه حاجة فخرجنا من البيت فقعدنا عند الباب وكنت من أدناهم إلى الباب ، فأكب عليه رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم وجعل يساره ويناجيه ، ثم قبض رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم من يومه ذلك . فكان علي أقرب الناس عهدا .
ام سلمه مي‌گويد : قسم به خدا كه نزديك ترين مردم به رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم تا لحظات آخر علي عليه السلام بود و در آن صبح ( روز آخر) همواره رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم سئوال مي‌كرد : آيا علي آمد ؟ آيا علي آمد ؟ كه فاطمه سلام الله عليها به پدر گفت : گويا او را براي كاري فرستاده بوديد . و بعد از لحظاتي فاطمه سلام الله عليها گفت : علي عليه السلام آمد . ... ورسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم علي عليه السلام را در طرف راست خود قرار داد و آهسته با او سخن مي‌گفت تا اين كه در همان روز جان داد در حالي كه علي عليه السلام نزديك ترين افراد به آن حضرت بود .
هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه !
اين حدثي است با اسناد صحيح كه بخاري و مسلم آن را نياورده‌اند .
المستدرك علي الصحيحين ، حاكم نيشابوري( 405 هـ ) ج 3 ، ص 138 .
وفي رواية قالت عائشه قال رسول الله ( ص ) لما حضرته الوفاة : ادعوا لي حبيبي فدعوا له أبا بكر فنظر إليه ثم وضع رأسه فقال : ادعوا لي حبيبي فدعوا له عمر فلما نظر إليه وضع رأسه ثم قال : ادعوا لي حبيي فدعوا له عليا ، فلما رآه أدخله معه في الثوب الذي كان عليه فلم يزل يحتضنه حتى قبض.
در روايتي عائشه مي‌گويد : چون زمان وفات رسول خدا صلي الله عليه [وآله] وسلم رسيد فرمود : دوست مرا صدا كنيد ! يكبار ابابكر را براي حضرت صدا كردند ، وقتي حضرت او را ديد سر خود را برگردانيد و دوباره فرمود : دوست مرا صدا كنيد ، اين بار عمر را صدا كردند و چون رسول خدا عمر را ديد روي خود را برگرداند و دوباره فرمود : دوست مرا صدا كنيد ، اين بار علي عليه السلام را صدا زدند اين بار چون رسول خدا علي عليه السلام را ديد او را به زير همان جامه‌اي كه در آن آرميده بود فرا خواند و همچنان او را در آغوش داشت با آن كه جان تسليم كرد .
مسند احمد (241 هـ ) ج 6 ، ص 30 ، ذخائر العقبى احمد بن عبدالله طبري ( 694 هـ ) ص 72 ، و كفاية الطالب كنجي ، ص 133 .

عن جابر بن عبد الله الانصاري ان كعب الاحبار قام زمن عمر فقال ونحن جلوس عند عمر أمير المؤمنين : ماكان آخر ما تكلم به رسول الله ( صى ) ؟ فقال عمر : سل عليا ، قال : أين هو ؟ قال : هو هنا ، فسأله فقال علي : اسندته إلى صدري فوضع رأسه على منكبي فقال : الصلاة الصلاة ! فقال كعب : كذلك آخر عهد الانبياء وبه امروا وعليه يبعثون ، قال : فمن غسله يا أمير المؤمنين ؟ قال : سل عليا ، قال : فسأله فقال : كنت أنا أغسله وكان عباس جالسا ، وكان اسامة وشقران يختلفان إلي بالماء.
از جابر بن عبدالله انصاري روايت شده است كه در زمان حكومت عمر كعب الاحبار از جاي خود برخواست و در حالي كه ما نشسته بوديم از عمر سئوال كرد : آخرين كلمه‌اي كه از دهان رسول خدا صلي الله عليه [ وآله ] وسلم خارج شد چه بود ؟ عمر گفت : از [حضرت ] علي [عليه السلام] سئوال كنيد ! كعب گفت : علي كجاست ؟ عمر گفت : اين جاست . كعب سئوالش را دوباره از آن حضرت مطرح نمود . و حضرت در پاسخ فرمود : رسول خدا را در آغوش گرفته و به شانه خود چسباندم و او سر بر شانه من گذارد و فرمود : نماز ، نماز ! كعب گفت : انبياء در لحظات آخر اينچنين بودند وبه همين شكل امر شده‌اند و به همين شكل هم بر‌انگيخته مي‌شوند ... علي عليه السلام فرمود : و من آن حضرت را غسل دادم و...
الطبقات الكبري ، محمد بن سعد ( 230 هـ ) ، ج2 ، ص 262 و فتح الباري ، ابن حجر ( 852 هـ ) ج 8 ، ص 106 و كنز العمال ، متقي هندي ( 975 هـ ) ، ج 2 ، ص 253 .
وبسنده عن الامام علي قال : قال رسول الله ( ص ) في مرضه : ادعوا لي أخي ، قال : فدعي له علي فقال : ادن مني ، فدنوت منه فاستند الي ، فلم يزل مستندا إلي وانه ليكلمني حتى إن بعض ريق النبي ( ص ) ليصيبني ثم نزل برسول الله ( ص ) وثقل في حجري ، فصحت : يا عباس أدركني فإني هالك ! فجاء العباس فكان جهد هما جميعا ان أضجعاه.
باسند خود از امام علي [عليه السلام] نقل مي‌كند : رسول خدا صلي الله عليه [وآله] وسلم در بيماري ( روزهاي آخر) فرمود : برادرم را صدا كنيد ! پس علي عليه السلام را براي آن حضرت صدا كردند آن حضرت به علي عليه السلام فرمود : نزديك شو ! من به آن حضرت نزديك شدم و او به من تكيه زد و همچنان در آن حالت بود وبا من سخن مي‌گفت ؛ به شكلي كه گاهي آب دهان مبارك حضرت به من اصابت مي‌كرد و در آن وقت بود كه حضرت سنگين شد ودر آغوش من افتاد...
الطبقات الكبري ، محمد بن سعد ( 230 هـ ) ، ج2 ، 263 و كنز العمال ، متقي هندي ( 975 هـ ) ، ج 7 ، ص 253 .
عائشه به هنگام دفن رسول خدا كجا بود ؟
عن عمرة عن عائشة أنّها قالت: واللّه ما علمنا بدفن رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم حتى سمعنا صوت المساحي في جوف ليلة الأربعاء.
عمره از عائشه روايت مي‌كند كه اوگفت : والله ! ما از دفن رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم با خبر نشديم مگر زماني كه صداي بيل‌ها را در سحرگاه شب چهار شنبه شنيديم .
مسند احمد (241 هـ ) ج 6 ، ص 62 و سنن كبري ، بيهقي (458 هـ ) ج 3 ، ص 409 و مغني ابن قدامه ( 620 هـ ) ج2 ، ص 417 و عمدة القاري ، عيني ( 855 هـ ) ج 8 ، ص 121 و تنوير الحوالك ، سيوطي ( 911 هـ ) ص240 و نيل الاوطار ، شوكاني ( 1255 هـ ) ج 4 ، ص 137 و ...
كما أنّ أبا بكر وعمر لم يشهدا دفن النبي(ص).
و نيز ابوبكر و عمر هم در دفن رسول خدا صلي الله عليه [وآله] وسلم حضور نداشتند .
المصنّف ، ابن ابي شيبه ( 235 هـ ) ج 7 ، ص 432 و كنز العمال ، متقي هندي ( 975 هـ ) ، ج 3 ، ص 140 .
2. نظر گروهي از محقّقين شيعه :
نظر برخي از محققان شيعه اين است که حضرت رسول صلي الله عليه وآله وسلم در حجره عائشه دفن نگرديده است ؛ چون :
اولاً : هر گاه گفته مي شود : بيت النبي ، حجرة النبي ، دار النبي ، مقصود خانه و حجره اختصاصي حضرت مي‌باشد و الا آن را به اسم يکي از همسران مثلا َ خانه عائشه يا خانه ام سلمه وغيره مي ناميده اند.
أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَانَ يُصَلِّي ذَاتَ لَيْلَةٍ فِي حُجْرَتِهِ فَجَاءَ أُنَاسٌ فَصَلَّوْا بِصَلَاتِهِ فَخَفَّفَ فَدَخَلَ الْبَيْتَ
شبي رسول اکرم در حجره خود نماز ميخواند كه گروهي آمدند وپشت سر حضرت اقتدا نمودند از اينرو حضرت نماز خود را سريعتر خواند و داخل خانه خود گرديد .
مسند أحمد ،ج 3، ص 103 ، ح 11567
عن ربيعة بن كعب الأسلمي : كنت أبيت عند حجرة النبي فكنت أسمعه إذا قام من الليل يقول : سبحان الله رب العالمين .
شبي را در حجره رسول اکرم سپري کردم ...
سنن النسائي ، ج 3 ص 209
ثانياً : نزديک ترين خانه ها به خانه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم خانه حضرت علي عليه السلام بوده که درب آن در کنار خانه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم قرار داشته است.
جاء رجل إلى ابن عمر فسأله عن عثمان ... ثُمَّ سَأَلَهُ عَنْ عَلِىٍّ ، فَذَكَرَ مَحَاسِنَ عَمَلِهِ قَالَ هُوَ ذَاكَ ، بَيْتُهُ أَوْسَطُ بُيُوتِ النَّبِىِّ - صلى الله عليه وسلم - . ثُمَّ قَالَ لَعَلَّ ذَاكَ يَسُوؤُكَ . قَالَ أَجَلْ . قَالَ فَأَرْغَمَ اللَّهُ بِأَنْفِكَ ، انْطَلِقْ فَاجْهَدْ عَلَىَّ جَهْدَكَ .
شخصي نزد ابن عمر آمد و راجع به عثمان سئوال كرد ، سپس در باره علي از او سئوال نمود و او از محاسن و نيکي اعمال علي سخن گفت و افزود : خانه علي نزديک ترين خانه ها به خانه پيامبر است . واز او سئوال کرد : شايد اين مطلب چندان خوشايند تو نباشد ؟ گفت : آري . گفت : ولي علي رغم ميل باطني تو اين چنين است .
صحيح بخاري ، ج4 ، ص 208 ، ح3704
رواية العلاء بن عيزار قال : سالت ابن عمر عن علي . فقال : انظر الي منزله من نبي الله ليس في المسجد غير بيته .
علاء بن عيزار مي گويد :از فرزند عمر در باره علي سئوال کردم گفت :به منزل علي نسبت به منزل رسول خدا بنگر که هيچ منزلي به نزديکي منزل او به رسول خدا نيست .
فتح الباري ج 7 ، ص 59
ثمّ قال الا احدّثک عن علي ؟ هذا بيت رسول الله في المسجد و هذا بيت علي ّ.
اين خانه رسول خدا و اين هم خانه علي .
مستدرک حاکم نيشابوري ، ج3 ، ص 51
پس استفاده مي شود که خانه حضرت علي عليه السلام و حضرت فاطمه سلام الله عليها نزديک ترين خانه به خانه پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله وسلم بوده
و البته براي حضرت فاطمه سلام الله عليها در خانه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم نيز حجره اي جدا گانه وجود داشته که همچنان تا امروز به اسم آن حضرت در مسجد النبي باقي مانده است .
ثالثاً : با استناد به مصادر اهل سنّت وفات رسول خدا در حجره اختصاصي و در منزل خود آن حضرت بوده است :
در حديث عمر راجع به مکاني که پيامبر در آن قبض روح گرديد آمده است :
فبينما نحن في منزل رسول الله إذا رجل ينادي من وراء الجدار أن أخرج إليّ يا ابن الخطاب . . . فإن الأنصار اجتمعوا في سقيفة بني ساعدة ، فأدركوهم قبل أن يحدثوا أمرا ... .
در حالي که ما در خانه رسول خدا بوديم شخصي از پشت ديوار خانه حضرت صدا زد : اي عمر بن خطاب ! خارج شو ... که انصار در سقيفه بني ساعده گرد هم آمده اند ، به آنها بپيوند قبل از آن که اتفاقي بيافتد ...
فتح الباري ، ج 7 ، ص 23 ، تاريخ دمشق ، ج 30 ، ص 282 ، وفي رواية ابن حبان ، ج2 ، ص 155
رابعاً : اعتراف عائشه بر مطلبي که دلالت مي نمايد وفات رسول خدا در حجره او نبوده است :
« لقد نزلت آية الرجم ورضاعة الكبير عشرا ولقد كانت في صحيفة تحت سريري ، فلما مات رسول الله وتشاغلنا بموته دخل داجن فأكلها ! »
آيه رجم وايجاد رضاع به ده بار شير دادن نازل شد و من آن را در صحفه کاغذي زير تخت خود نگه داري مي کردم اما در روزي که مشغول امورات مربوط به وفات رسول خدا بود يم گوسفندي داخل حجره شد و آن را خورد .
سنن ابن ماجة ، ج1 ، ص 625 ،أوسط الطبراني ، ج 8 ،ص 12 ، مسند أبي يعلى، ج 8 ،ص 64 ، المحلى ، ج11 ،ص 236 ، وقال : هذا حديث صحيح . وفي لسان العرب ، ج 7 ، ص 33 ، ونهاية ابن الأثير ، ج 2 ، ص 87 .
که از متن فوق استفاده مي شود که اگر بيماري حضرت و وفات رسول خدا در حجره عائشه اتفاق افتاده بود ديگر امکان نداشت در همان روزي که حجره او مملوّ از جمعيت است گوسفندي داخل حجره شده و آن صفحه کاغذ را بخورد .
خامساً: متون مختلفي بر اين مطلب شهادت مي‌دهد که حجره رسول خدا دو در داشته که وقتي مسلمانان مي خواستند بر پيکر مطهر رسول خدا نماز گذارند گروه گروه از يک در داخل و از در ديگر خارج مي شدند در حالي كه همان گونه كه در دليل بعد معلوم مي گردد خانه عائشه فقط يك در داشته آن هم در جهتي غير از جهتي كه خانه مستقل حضرت قرار داشته است
قَالُوا كَيْفَ نُصَلِّي عَلَيْهِ قَالَ ادْخُلُوا أَرْسَالًا أَرْسَالًا قَالَ فَكَانُوا يَدْخُلُونَ مِنْ هَذَا الْبَابِ فَيُصَلُّونَ عَلَيْهِ ثُمَّ يَخْرُجُونَ مِنْ الْبَابِ الْآخَر .
و چون رسول خدا قبض روح گرديد گروهي گفتند : چگونه بر آن حضرت نماز گذاريم ؟ در جواب گفتند : گروه گروه از اين در وارد شده و نماز گذارده و از درب ديگر خارج شوند.
مسند أحمد ، ج 5 ، ص 81 ، ح 19838 و تاريخ دمشق ، ج 4 ، ص 296 ، أسد الغابة ، ج 5 ، ص 254 .
هيثمي بعد از نقل روايت مي‌گويد :
ورجاله رجال الصحيح .
مجمع الزوائد ، ج 9 ، ص 37 .
سادساً : حجره عائشه به خلاف خانه رسول خدا يك در داشته آن هم در جهت مواجه با شام يعني درب آن در مقابل جهت شام بوده است ( يعني در ضلع جنوبي مسجد و طرف قبله كه درب آن به سوي مسجد باز مي شده است)
فسألته عن بيت عائشة فقال : كان بابه من وجهة الشام فقلت : مصراعا كان أو مصراعين ؟ قال : كان بابا واحدا . قلت : من أي شئ كان ؟ قال : من عرعر أو ساج .
از او در باره خانه عائشه سئوال کردم گفت : يک در بيشتر ندارد و آن هم مواجه با شام است ...
الأدب المفرد للبخاري ، ص 168 و إمتاع الأسماع ، ج 10 ص 92 و سبل الهدى ، ج 3 ،ص 349 و سمط النجوم العوالي ، ص 218 .
از کلام فوق به چند مطلب ديگر نيز مي توان پي برد :
الف : آن بخش از حديث که مي گويد : « در باره مکان حجره عائشه سئوال نمودم » دلالت بر اين مطلب دارد که سائل يقين داشته که حجره عائشه همين مکاني که امروزه به عنوان مدفن پيامبر مي شناسند نمي‌باشد فلذا از مکان حجره عائشه سئوال مي کند .
ب : از روايت مشخص مي شود که جهت شامي مسجد همان جهت شمالي مسجد مي‌باشد.
سابعاً : مطلبي را که بخاري و احمد و طبقات از انس بن مالک خادم رسول خدا نقل کرده اند و در آن وليمه و ميهماني منزل رسول خدا به مناسبت ازدواج حضرت با زينب بنت جحش را توصيف مي کند که از آن استفاده مي شود فاصله مکان پذيرائي در حجره اختصاصي رسول خدا از ميهمانان و خانه عائشه فاصله نسبتاّ قابل توجهي بوده و خانه عائشه خارج از مسجد قرار داشته است که بعد از صرف غذا حضرت به طرف خانه عائشه مي روند اما بعد متوجه مي شوند که هنوز بعضي از ميهمانان سنگين شده و در حجره رسول خدا آرميده اند لذا رسول خدا مجدداّ از در حجره عائشه به در حجره اختصاصي خود باز مي گردند و آن گاه است که آيه حجاب نازل مي شود که اي اهل ايمان ... هنگامي که براي ميهماني به منزل رسول خدا دعوت شديد اجابت کرده و پس از تناول طعام خارج شده و به منزل خود برويد .( احزاب/ 52)
فَمَشَى رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - وَمَشَيْتُ مَعَهُ حَتَّى جَاءَ عَتَبَةَ حُجْرَةِ عَائِشَةَ ، ثُمَّ ظَنَّ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - أَنَّهُمْ خَرَجُوا فَرَجَعَ وَرَجَعْتُ مَعَهُ ، حَتَّى دَخَلَ عَلَى زَيْنَبَ فَإِذَا هُمْ جُلُوسٌ لَمْ يَتَفَرَّقُوا ، فَرَجَعَ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - وَرَجَعْتُ مَعَهُ ، حَتَّى بَلَغَ عَتَبَةَ حُجْرَةِ عَائِشَةَ ، فَظَنَّ أَنْ قَدْ خَرَجُوا ، فَرَجَعَ وَرَجَعْتُ مَعَهُ ، فَإِذَا هُمْ قَدْ خَرَجُوا ، فَأُنْزِلَ آيَةُ الْحِجَابِ ، فَضَرَبَ بَيْنِى وَبَيْنَهُ سِتْرًا
پس رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم رفت و من هم با او رفتم تا اين كه به آستانه حجره عائشه رسيديم...
صحيح بخاري ، ج 6 ، ص 26 ، ح 6238 و مسند أحمد ، ج 3 ، ص 168 و الطبقات الکبري ، ج 8 ، ص 104
ثامنا َ: عائشه بعد از وفات رسول خدا حجره خود را به معاويه فروخت لذا حجره محل دفن رسول خدا نمي تواند همان حجره عائشه که به فروش رسيده است باشد .
واشترى ( معاوية ) من عائشة منزلها ، يقولون بمائة وثمانين ألف درهم ويقال بمائتي ألف درهم وشرط لها سكناها حياتها
معاويه منزل عائشه را به صد و هشتاد هزار درهم و بعضي گفته اند به دويست هزار درهم خريداري نمود مشروط به اين كه عائشه تا آخر عمر در آنجا سكونت داشته باشد
الطبقات الکبري ، ج 8 ، ص 165
نتيجه گيري نظر :
نتيجه اين که منزل رسول خدا که در متون فوق آمده همان حجره اي است که در خانه اختصاصي حضرت بوده و حضرت در آن وفات نموده است و معناي آن اين است که بعدها حکومت همان گونه که روي مسجد النبي تسلط پيدا نمود و روي آن دست گذاشت تا بني هاشم نتوانند در پناه آن به ترويج اهداف خود دست يازند . بلکه در اين بين دختر رئيس حکومت ( عائشه ) ادعاي تسلط و مالکيت حجره پيامبر را نمود و حکومت نيز آن را پذيرفته و دختر رسول خدا و حضرت علي را از خلع يد نمود و اين در حالي است که حجره عائشه در منزل اختصاصي خود ودر جهت ديگر مسجد يعني جهت قبله مسجد بوده است .
و دليل سکوت اميرالمومنين علي ابن ابي طالب عليهما السلام و اهل بيت عليهم السلام از تحريک مردم عليه حکومت در خصوص اين موضوع دقيقا همان موضعي است که در باره اصل خلافت و حکومت داشتند يعني امر به صبر از جانب رسول خدا تا زماني که فرزند قائمشان حجه بن الحسن عليه السلام ظهور فرمايد و از آنچه که بر اجداد طاهرينشان رفته کشف اسرار نمايد .
مناظره فضّال با ابو حنيفه :
شايد بتوان يكي از ظريف ترين و در عين حال جامع ترين كلمات را در خصوص موضوع مورد بحث گفتگو و مناظره زير كه بين فضّال از شاگردان مكتب امام صادق عليه السلام و ابو حنيفه صورت گرفته دانست كه در آن به بهترين شكل بر غصبي بودن مكان دفن عمر و ابوبكر اشاره شده است :
وروي : أنه مر فضال بن الحسن بن فضال الكوفي بأبي حنيفة وهو في جمع كثير ، يملي عليهم شيئا من فقهه وحديثه .
فقال - لصاحب كان معه - : والله لا أبرح حتى أخجل أبا حنيفة . فقال صاحبه الذي كان معه : إن أبا حنيفة ممن قد علت حاله ، وظهرت حجته .
قال : صه ! هل رأيت حجة ضال علت علي حجة مؤمن ؟ ! ثم دنا منه فسلم عليه ، فرد ورد القوم السلام بأجمعهم .
فقال : يا أبا حنيفة أن أخا لي يقول : أن خير الناس بعد رسول الله علي بن أبي طالب عليه السلام ، وأنا أقول أبو بكر خير الناس وبعده عمر فما تقول أنت رحمك الله ؟
فأطرق مليا ثم رفع رأسه فقال : كفى بمكانهما من رسول الله صلى الله عليه وآله كرما وفخرا ، أما علمت أنهما ضجيعاه في قبره ، فأي حجة تريد أوضح من هذا ؟
فقال له فضال : إني قد قلت ذلك لأخي فقال : والله لئن كان الموضع لرسول الله صلى الله عليه وآله دونهما فقد ظلما بدفنهما في موضع ليس لهما حق فيه ، وإن كان الموضع لهما فوهباه لرسول الله صلى الله عليه وآله لقد أساءا وما أحسنا ، إذ رجعا في هبتهما ، ونسيا عهدهما .
فأطرق أبو حنيفة ساعة ثم قال له : لم يكن له ولا لهما خاصة ، ولكنهما نظرا في حق عايشة وحفصة فاستحقا الدفن في ذلك الموضع بحقوق ابنتيهما .
فقال له فضال : قد قلت له ذلك فقال : أنت تعلم أن النبي مات عن تسع نساء ، ونظرنا فإذا لكل واحدة منهن تسع الثمن ، ثم نظرنا في تسع الثمن فإذا هو شبر في شبر ، فكيف يستحق الرجلان أكثر من ذلك ، وبعد فما بال عائشة وحفصة ترثان رسول الله صلى الله عليه وآله وفاطمة بنته تمنع الميراث ؟ !
فقال أبو حنيفة : يا قوم نحوه عني فإنه رافضي خبيث .
روزي فضّال بن حسن فضال كوفي به همراه يكي از دوستانش با ابوحنيفه برخورد نمود درحالي كه جمع كثيري از شاگردانش در فقه و حديث گرداگرد او را گرفته بودند .
فضّال به دوست همراهش گفت : والله دست از سر او بر نمي دارم مگر اين كه جلو رفته و او را سر افكنده نمايم . دوستش به او گفت : تو كه ابو حنيفه را مي‌شناسي و از جايگاه و منزلت علمي و توان احتجاج او با خبري .
فضّال گفت : ساكت شو ! هيچ ديده اي حجت گمراهي برحجت مومن برتري و علوّ پيدا كند؟
فضّال جلو رفت و سلام كرد ، جمعيّت حاضر نيز همه جواب سلام او را دادند .
فضّال رو به ابو حنيفه كرد و گفت : خدا رحمتت كند ! من برادري دارم كه مي گويد : بهترين خلق بعد از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم علي بن ابي طالب عليه السلام است امّا من به او مي گويم : اين گونه نيست بلكه بهترين مردم بعد از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم ابو بكر و بعد از او عمر است . شما نظرتان چيست ؟
ابو حنيفه اندكي تامل كرد و سپس سر بلند كرد و گفت : ( به او بگو) در مكانت و منزلت و افتخار براي ابو بكر و عمر همين بس كه آن دونفر در كنار قبر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم مدفونند ( در حالي كه علي بن ابي طالب فرسنگ ها دور تر در نجف خاك شده است) آيا حجت و دليل بر افضليت و برتري آن دو بر علي از اين بهتر ؟
فضّال گفت : من همين نكته را به او گفته ام امّا او در پاسخ من گفته : والله ! اگر براي حقانيّت و منزلت آن دو به مكان دفنشان در كنار قبر پيامبر حجت مي آوري بايد بگويم : كه آنها با دفن شدنشان در مكاني كه هيچ حقي نسبت به آن نداشته اند در حقيقت به رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم ظلم نموده اند ، چرا كه اگر آن مكان از خود ابوبكر وعمر بوده و آن را به رسول خدا هبه و هديه نموده اند پس با دفن شدنشان در آن مكان كار خيلي زشتي كردند چون با اين كار هديه اي را كه به آن حضرت بخشيدند را پس گرفتند و در آن تصرف نموده اند و اين در حقيقت نوعي خلف وعده و شكستن پيمان محسوب مي گردد .
ابو حنيفه دوباره مدتي را ساكت ماند و سر به زير افكند و گفت : به برادرت بگو : اين مكان نه براي آن دو نفر و نه براي رسول خدا بلكه با توجّه به حقي كه حفصه و عائشه در اين زمين داشتند در اين زمين دفن گرديده اند .
فضال به ابو حنيفه گفت : ( اتفاقا َ) من همين مطلب را نيز به برادرم گفته ام اما او در پاسخ من گفت : تو مي داني كه وقتي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم از دنيا رفت صاحب نه همسر بود و در حالي كه هر يك از آن نه نفر نسبت به آن مكان يك هشتم بيشتر سهم الارث نداشته در نتيجه براي هر كدام يك وجب در يك وجب مسافت جا بيشتر نمي ماند . آن وقت چگونه آن دو نفر اين مقدار مكان اضافه را اشغال و غصب نموده اند ؟
و آن گاه از سوي ديگر چه شده است كه فاطمه زهرا سلام الله عليها دختر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم از پدرش ارث نمي برد ؟ ( و ابوبكر به اين بهانه كه پيامبران از خود ارث به جا نمي گذارند حضرت فاطمه سلام الله عليها را از فدك محروم مي كند ) امّا عائشه و حفصه كه همسران آن حضرت بودند ارث مي برند .
ابو حنيفه چون اين مطالب را شنيد به اطرافيانش گفت : او را از من دور سازيد كه او خود رافضي خبيث مي‌باشد .