پرسش‌هائی در مورد آیه 38 سوره یس پیرامون مستقر خورشید (از منظر قرآن، حدیث و علم)

تب‌های اولیه

119 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[="Tahoma"]سلام مجدد.

AmirOmidvar;570573 نوشت:
نمیدانم، ترجمه بفرمایید.

لَا الشَّمْسُ يَنبَغِي لَهَا أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ

نه خورشيد را سزد كه به ماه رسد و نه شب بر روز پيشى جويد و هر كدام در سپهرى شناورند

استوار;570575 نوشت:
[/RIGHT]
یعنی علومی مانند زیست شناسی و ... از قلب پیامبر به سمت آسمانها بلند شده؟
علوم طبیعی به چه کار ساکنان آسمانهای دیگر می‌آید؟

برادر گرامی، واقعاً منظورتان را متوجه نمیشوم. :Ghamgin: با عرض پوزش :Gol:

سلام علیکم..

ببخشید، دوست عزیزم، از لطف بی شائبه شما که میخواهید تغافل کنید تا حقایق را با هم متوجه شویم، سپاسگزارم...

قرآن اصلش نور است...

اول ما خلق الله، نوری (حضرت رسول (ص)) غریب به همین مضمون.. یعنی این خورشید فروزنده کیست؟ چیست؟ اولش نور است... آخرش هم نور است.. نور علی نور است...

از نوری به نوری دیگه شاخه میگیرد..

شما برای ارتباط دادن، باید خیلی مسائل را روشن نمایید.

فقط یک آیه و یک حدیث را اگر بخواهیم مرتبط کنیم، خیلی سخت می شود.. و ناچاریم مانند گذشته افسانه بگوییم.

موفق باشید.

[="Tahoma"]

AmirOmidvar;570577 نوشت:

قرآن اصلش نور است...

اول ما خلق الله، نوری (حضرت رسول (ص)) غریب به همین مضمون.. یعنی این خورشید فروزنده کیست؟ چیست؟ اولش نور است... آخرش هم نور است.. نور علی نور است...

از نوری به نوری دیگه شاخه میگیرد..

شما برای ارتباط دادن، باید خیلی مسائل را روشن نمایید.

فقط یک آیه و یک حدیث را اگر بخواهیم مرتبط کنیم، خیلی سخت می شود.. و ناچاریم مانند گذشته افسانه بگوییم.

بله دوست عزیز. برای همین به آیه 38 اکتفا نکردم و از شما پرسیدم با این تفسیری که از آیه 38 دارید، معنای آیه 40 چه خواهد شد؟

استوار;570576 نوشت:
سلام مجدد.

لَا الشَّمْسُ يَنبَغِي لَهَا أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ

نه خورشيد را سزد كه به ماه رسد و نه شب بر روز پيشى جويد و هر كدام در سپهرى شناورند

شاید این مشکل ما را حل کند، ببینید اگر کافیست باشد، البته باز نیز با تشکر از حسن انتخابتان..

نه شمس به قمر میرسد، یعنی نه خورشید به ماه می رسد، یعنی نه نفس زن به مرد می رسد، و نه یک روز اختلاف در آنچه محفوظ است ایجاد شود...

هر کدام در یک آسمان، مشغول هدایت هستند.. و یا هر دو در یک آسمان به هم نمی رسند... و در کل شناور هستند.. همان که گفتیم، که خورشید در هفت آسمان شناور می شود. تا نابود شود و نفس شود و همان اول ما خلق الله شود...

و اگر کسی بهره ای ولایی برده بود، هست، و اگر نه در ظلمت علم است..

موفق باشید.

و آنکه بهره ای از ولایت برده، سیاره، منظومه، همه چیز در اختیار اوست..

یعنی منظومه من، و منظومه شما... و کاری ندارد تا مهمانی رویم و از عنایات منظومه تان استفاده کنید.. شما نفس و خدای آن منظومه هستید.

AmirOmidvar;570561 نوشت:
شمس الدین یعنی چه؟ و به چه گفته می شود.؟

اگر اسم با مسما شود، آیا برای استقرار آن کافیست؟ قبلته؟

جانم حسین، سر بالای نیزست.

استوار;570562 نوشت:
سلام و عرض ادب.

متوجه منظورتان و ارتباطش با آیه مورد بحث نمیشوم! :Gig:

سلام علیکم برادر عزیزم،
جناب امیدوار عارفانه صحبت می‌کنند، حقیر هم مطمئن نیستم که منظورشان را متوجه شده باشم ولی ظاهراً خورشید را رأس‌الحسین علیه‌السلام گرفته‌اند که مصباح هدایت هستند و استقرار آن را بر روی نیزه‌ها دانسته‌اند و این آیه را پیش‌بینی قرآن برای حوادث تلخ عاشورا و سفر شام می‌دانند. بعید هم نیست اینطور باشد، اگرچه شخصاً تا اجازه‌ی راسخون بر علم را بر چنین تأویلی نداشته باشیم چنین تأویل البته زیبایی را در حدّ احتمال می‌پذیرم ... ولی انصافاً قشنگ است ...

خورشید روی قله نی آشکار شد
کوچک ترین ستاره سر شیرخوار شد

ناموس حق به ناقه عریان سوار شد
هشتاد و چهار خسته به هم همقطار شد

زیباترین ستاره دنباله دار شد
در این مسیر نور جلودار زینب است

(متن کامل شعر در اینجا)


جناب امیدوار ممنون، اگر خودتان منظورهای زیبایتان را بیشتر توضیح دهید ما هم استفاده کنیم بد نیست :Gol:

باء;570632 نوشت:

سلام علیکم برادر عزیزم،
جناب امیدوار عارفانه صحبت می‌کنند، حقیر هم مطمئن نیستم که منظورشان را متوجه شده باشم ولی ظاهراً خورشید را رأس‌الحسین علیه‌السلام گرفته‌اند که مصباح هدایت هستند و استقرار آن را بر روی نیزه‌ها دانسته‌اند و این آیه را پیش‌بینی قرآن برای حوادث تلخ عاشورا و سفر شام می‌دانند. بعید هم نیست اینطور باشد، اگرچه شخصاً تا اجازه‌ی راسخون بر علم را بر چنین تأویلی نداشته باشیم چنین تأویل البته زیبایی را در حدّ احتمال می‌پذیرم ... ولی انصافاً قشنگ است ...

خورشید روی قله نی آشکار شد
کوچک ترین ستاره سر شیرخوار شد

ناموس حق به ناقه عریان سوار شد
هشتاد و چهار خسته به هم همقطار شد

زیباترین ستاره دنباله دار شد
در این مسیر نور جلودار زینب است

(متن کامل شعر در اینجا)


جناب امیدوار ممنون، اگر خودتان منظورهای زیبایتان را بیشتر توضیح دهید ما هم استفاده کنیم بد نیست :Gol:

سلام علیکم، از الطاف دائمی شما سپاسگزارم...

سر بالای نیزست، یعنی سر بالای تن است..

از تن حضرت رسول (ص) که خلع تن کرد، به تن امیر المونین (ع)، که خلع تن کرد، تا امام حسین (ع)، که رسما خلع تن کرد، و باطنا خلع تن دیگری داشت، تا برسد به امام صادق (ع)، و امام کاظم، و امام هادی، و امام عسگری، و حضرت صاحب (صلوات الله و سلامه، آجمعین) و ولایت که بهرهای از این خورشید برده...

این است کلام، اصلی...

مصدر اصل کلام است، و از وی 114 وجه خارج می شود.

موفق باشید.

AmirOmidvar;570571 نوشت:
قرآن نازل شده، به قلب رسول (ص)

تا وقتی قلبی و انفسی است معنی دیگری پیدا میکند..

سپس از سمت حضرت رسول (ص) به آسمان بلند شده..

و آن می شود علوم طبیعی

استوار;570575 نوشت:
[/RIGHT]
یعنی علومی مانند زیست شناسی و ... از قلب پیامبر به سمت آسمانها بلند شده؟
علوم طبیعی به چه کار ساکنان آسمانهای دیگر می‌آید؟

برادر گرامی، واقعاً منظورتان را متوجه نمیشوم. :Ghamgin: با عرض پوزش :Gol:

سلام علیکم مجدد برادر عزیزم،
[SPOILER]جناب امیر یک بار فرمودند سواد زیادی ندارند شاید تا ما دیگر رویمان نشود از ایشان سؤال زیادی بپرسیم! (جناب امیر باید عذرخواهی کنم از اینکه شما را لو دادم؟ :Gig:) با این حال جناب امیر ما از شما خواهیم پرسید، ولی خودتان از ابتدا منظورتان را کامل‌تر بگویید بهتر است :ok:[/SPOILER]
فکر کنم منظور ایشان از اینکه علم از سینه‌ی حضرت به آسمان بلند شده از آنجا مشکل‌ساز می‌شود که از فعل «بلند شدن» استفاده کردند، چون سینه‌ی حضرت در باب حقیقی در سینه‌ی بدن ایشان نیست ... سینه‌ی ایشان گسترده است به وسعت آسمان‌ها و زمین و قلب که عرش خداست بر تارک آن می‌درخشد و عقل چراغی برای آن قلب است ... همه جا از نور این عقل روشن است و ایشان عقل نخست هستند!

اما اینکه شما فرمودید علوم طبیعی به چه کار ساکنان آسمان‌ها می‌آید برخی از این آسمانیان که سکّان‌السموات هستند کفیل امور دنیا هستند و مسؤول امور آن ... قانونی که ایشان باید بر اساس آن کار خود را انجام دهند هم از خودشان نیست و از خداوند باید به ایشان برسد و البته در عالم وجود تنها فیض بدون واسطه به رسول خدا صل‌الله‌علیه‌وآله است و اهل بیت ایشان علیهم‌السلام، اگر اشتباه نکنم.

یا علی

AmirOmidvar;570635 نوشت:
سلام علیکم، از الطاف دائمی شما سپاسگزارم...

سر بالای نیزست، یعنی سر بالای تن است..

از تن حضرت رسول (ص) که خلع تن کرد، به تن امیر المونین (ع)، که خلع تن کرد، تا امام حسین (ع)، که رسما خلع تن کرد، و باطنا خلع تن دیگری داشت، تا برسد به امام صادق (ع)، و امام کاظم، و امام هادی، و امام عسگری، و حضرت صاحب (صلوات الله و سلامه، آجمعین) و ولایت که بهرهای از این خورشید برده...

این است کلام، اصلی...

مصدر اصل کلام است، و از وی 114 وجه خارج می شود.

موفق باشید.

سلام علیکم و رحمة الله،
این کلام جنابتان هم تأیید از امام معصوم علیه‌السلام دارد، البته مطمئن نیستم حرف امام معصوم علیه‌السلام را درست فهمیده باشم و فقط تا آنجا که «کلهم نور واحد» هستند را فهمیده بودم:

از امام کاظم علیه‌السلام سؤال شد که شما که هستید؟ امام فرمودند «فی وقتی هذا انا حجت الله موسی بن جعفر» ...

اگر حدیث را درست نقل کرده باشم ... :Gol:
یا علی

راجع به اعتبار حدیث از بیان علامه طباطبایی و ارتباطش از المیزان عرض می کنیم
از ابوذر از رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) هم به طروق خاصه ، و هم به طروق عامه ، به طور مختصر و هم به طور مفصل روایت شده ، و در بعضى از آنها آمده ، که : آفتاب بعد از غروب به آسمانها یکى پس از دیگرى بالا مى رود، تا آنجا که به نزدیکى عرش برسد، در آنجا به سجده مى افتد، و از خدا اجازه مى خواهد که باز طلوع کند، همچنان در سجده هست تا دوباره نورى به خود بگیرد و اجازه داده شود تا طلوع کند.
و این روایات بر فرض که از نظر سند درست باشد و واقعا رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ( چنین چیزى فرموده با شد، باید تاویل شود.
و در روضه کافى به سند خود از سلام بن مستنیر، از امام باقر (علیه السلام ) روایت آورده که فرمود: خداى عزّو جلّ خورشید را قبل از ماه ، و نور را قبل از ظلمت خلق کرد.
و در مجمع البیان آمده که عیاشى در تفسیر خود با ذکر سند از اشعث بن حاتم روایت کرده که گفت : در خراسان بودم که حضرت رضا (علیه السلام ) و فضل بن سهل و مامون در مرو در ایوان نزد یکدیگر جمع بودند و چون سفره طعام آوردند، حضرت رضا (علیه السلام ) فرمود: مردى از بنى اسرائیل در مدینه از من سوالى کرد و آن این بود که آیا روز، اول خلق شده یا شب ؟ آیا نزد شما در این باب مطلبى هست ؟ مامون و فضل به گفتگو پرداختند، و سرانجام پاسخى نیافتند.
آنگاه فضل به حضرت رضا (علیه السلام ) عرضه داشت : ((اصلحک اللّه )) خودت جواب را بفرما، امام (علیه السلام ) فرمود: بله از قرآن بگویم ، و یا از نظر ریاضیات ؟ فضل عرضه داشت : ازنظر ریاضیات جواب بدهید، فرمود: اى فضل تو مى دانى که طالع دنیا سرطان است البته در حالى که کواکب در محل شرف خود قرار داشته باشند، یعنى زحل در میزان ، مشترى در سرطان ، مریخ در جدى ، خورشید در حمل ، زهره در حوت ، عطارد در سنبله ، و قمر در ثور قرار داشته باشد، در نتیجه خورشید در دهم در وسط آسمان قرار مى گیر د، و روز قبل از شب مى شود.
و اما از نظر قرآن آیه شریفه که مى فرماید ((و لا اللیل سابق النهار)) روز قبل از شب است و بر او سبقت دارد.

منبع:
المیزان علامه طباطبایی ،ص140ج17

[="Tahoma"]سلام و عرض ادب.

تذکره;570961 نوشت:
راجع به اعتبار حدیث از بیان علامه طباطبایی و ارتباطش از المیزان عرض می کنیم
از ابوذر از رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) هم به طروق خاصه ، و هم به طروق عامه ، به طور مختصر و هم به طور مفصل روایت شده ، ...
...
و این روایات بر فرض که از نظر سند درست باشد و واقعا رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) چنین چیزى فرموده با شد، باید تاویل شود.

منبع:
المیزان علامه طباطبایی ،ص140ج17

با سپاس از شما استاد گرامی، پس ظاهراً موضوع صحیح بودن این حدیث، قوی نیست.

ظاهر امر نشان می‌دهد که در مورد مستقر خورشید، بجز روایت فوق بیانی از معصوم(ع) در دسترس نداریم.
لذا ناچاریم تفاسیر باطنی را فعلاً کنار بگذاریم.
از جمله تفسیر انفسی که برادر عزیزم جناب امیدوار بیان نمودند. زیرا ممکن است مورد تأیید امام زمان(عج) نباشد.

می‌ماند تفاسیر ظاهری آیه مذکور که قبلاً در موردش بحث شد و حقیر همان قرائت منسوب به اهل بیت را ترجیح می‌دهم: « وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لامُسْتَقَرَّلَهَا »

[="Tahoma"]سلام و عرض ادب.

AmirOmidvar;570579 نوشت:
نه شمس به قمر میرسد، یعنی نه خورشید به ماه می رسد، یعنی نه نفس زن به مرد می رسد

از جمع بندی مطالبتان اینگونه برداشت می‌شود که مراد از شمس در آیه 38 سر امام حسین است. و مستقرش بر روی نیزه.
در حالیکه در آیه 40 همان شمس به «نفس زن» تغییر کرده. چرا؟

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
و حدیثی دیگر که کاملاً متفاوت است از حدیث اباذر رحمه‌الله اما معنای مشابهی از آن فهمیده می‌شود:

[INDENT=2] تفسير فرات الكوفي، ص: ۱۸۳-۱۸۶
[/INDENT]
فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِي عُبَيْدُ بْنُ كَثِيرٍ مُعَنْعَناً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ شَهِدْتُ [مَعَ‏] أَبِي عِنْدَ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ وَ عِنْدَهُ كَعْبُ الْأَحْبَارِ [رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ‏] وَ كَانَ رَجُلًا قَدْ قَرَأَ التَّوْرَاةَ وَ كُتُبَ الْأَنْبِيَاءِ ع‏ ... فَقَالَ كَعْبٌ يَا أَبَا الْحَسَنِ أَخْبِرْنِي عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ [تَعَالَى فِي كِتَابِهِ‏] وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا قَالَ [أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ‏] عَلِيُّ [بْنُ أَبِي طَالِبٍ‏] ع نَعَمْ كَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ حِينَ لَا أَرْضٌ مَدْحِيَّةٌ وَ لَا سَمَاءٌ مَبْنِيَّةٌ وَ لَا صَوْتٌ يُسْمَعُ وَ لَا عَيْنٌ تَنْبُعُ وَ لَا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ وَ لَا نَجْمٌ يَسْرِي وَ لَا قَمَرٌ يَجْرِي وَ لَا شَمْسٌ تُضِي‏ءُ وَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ غَيْرَ مُسْتَوْحِشٍ إِلَى أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ يُمَجِّدُ نَفْسَهُ وَ يُقَدِّسُهَا كَمَا شَاءَ أَنْ يَكُونَ [كَانَ‏] ثُمَّ بَدَأَ أَنْ يَخْلُقَ الْخَلْقَ فَضَرَبَ بَزَارِخَ الْبُحُورِ فَثَارَ مِنْهَا مِثْلُ الدُّخَانِ كَأَعْظَمِ مَا يَكُونُ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ فَبَنَى بِهَا سَمَاءً رَتْقاً ثُمَّ دَحَى [انشق‏] الْأَرْضَ مِنْ مَوْضِعِ الْكَعْبَةِ وَ هِيَ وَسَطُ [الْأَرْضِ‏] فطيقت [فَطُبِّقَتْ‏] إِلَى [عَلَى‏] الْبِحَارِ ثُمَّ فَتَقَهَا بِالْبُنْيَانِ وَ جَعَلَهَا سَبْعاً بَعْدَ إِذْ كَانَتْ وَاحِدَةً ثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ مِنْ ذَلِكَ الْمَاءِ الَّذِي أَنْشَأَهُ مِنْ تِلْكَ الْبُحُورِ فَخَلَقَهَا سَبْعاً طِبَاقاً بِكَلِمَتِهِ الَّتِي لَا يَعْلَمُهَا غَيْرُهُ وَ جَعَلَ فِي كُلِّ سَمَاءٍ سَاكِناً مِنَ الْمَلَائِكَةِ خَلَقَهُمْ [مُصْمَتِينَ مضمنين‏] مَعْصُومِينَ مِنْ نُورٍ مِنْ بُحُورٍ عَذْبَةٍ وَ هُوَ بَحْرُ الرَّحْمَةِ وَ جَعَلَ طَعَامَهُمُ التَّسْبِيحَ وَ التَّهْلِيلَ وَ التَّقْدِيسَ فَلَمَّا قَضَى أَمْرَهُ وَ خَلْقَهُ اسْتَوَى عَلَى مُلْكِهِ فَمُدِحَ كَمَا يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يُمْدَحَ [يُحْمَدَ] ثُمَّ قَدَّرَ مُلْكَهُ فَجَعَلَ فِي كُلِّ سَمَاءٍ شهب [شُهُباً] مُعَلَّقَةً كَوَاكِبَ كَتَعْلِيقِ الْقَنَادِيلِ مِنَ [فِي‏] الْمَسَاجِدِ مَا لَا يُحْصِيهَا غَيْرُهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ النَّجْمُ مِنْ نُجُومِ السَّمَاءِ كَأَكْبَرِ مَدِينَةٍ فِي الْأَرْضِ ثُمَّ خَلَقَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ فَجَعَلَهُمَا شَمْسَيْنِ فَلَوْ تَرَكَهُمَا تَبَارَكَ وَ تَعَالَى كَمَا كَانَ [فِي‏] ابْتِدَائِهِمَا فِي أَوَّلِ مَرَّةٍ لَمْ يَعْرِفْ خَلْقُهُ اللَّيْلَ مِنَ النَّهَارِ وَ لَا عَرَفَ الشَّهْرَ وَ لَا السَّنَةَ وَ لَا عَرَفَ الشِّتَاءَ مِنَ الصَّيْفِ وَ لَا عَرَفَ الرَّبِيعَ مِنَ الْخَرِيفِ وَ لَا عَلِمَ أَصْحَابُ الدَّيْنِ مَتَى يَحِلُّ دَيْنُهُمْ وَ لَا عَلِمَ الْعَامِلُ مَتَى يَنْصَرِفُ فِي مَعِيشَتِهِ وَ مَتَى يَسْكُنُ لِرَاحَةِ بَدَنِهِ فَكَانَ اللَّهُ تَبَارَكَ أَرْأَفَ بِعِبَادِهِ وَ أَنْظَرَ لَهُمْ فَبَعَثَ جَبْرَئِيلَ [ع‏] إِلَى إِحْدَى الشَّمْسَيْنِ فَمَسَحَ بِهَا جَنَاحَهُ فَأَذْهَبَ مِنْهَا الشُّعَاعَ وَ النُّورَ وَ تَرَكَ فِيهَا الضَّوْءَ فَذَلِكَ قَوْلُهُ وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ وَ النَّهارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنا آيَةَ اللَّيْلِ وَ جَعَلْنا آيَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسابَ وَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ فَصَّلْناهُ تَفْصِيلًا وَ جَعَلَهُمَا يَجْرِيَانِ فِي الْفَلَكِ وَ الْفَلَكُ يَجْرِي فِيمَا بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ مُسْتَطِيلٌ فِي السَّمَاءِ استطالته [اسْتِطَالَةَ] ثَلَاثَةِ فَرَاسِخَ يَجْرِي فِي غَمْرَةِ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا [على عجلة] يَقُودُهُمَا ثَلَاثُمِائَةِ مَلَكٍ بِيَدِ كُلِّ مَلَكٍ مِنْهَا [مِنْهَا] عُرْوَةٌ يُجْرُونَهَا فِي غَمْرَةِ ذَلِكَ الْبَحْرِ لَهُمْ زَجَلٌ بِالتَّهْلِيلِ وَ التَّسْبِيحِ وَ التَّقْدِيسِ لَوْ يدن [يَدْنُو] [كُلُ‏] وَاحِدٍ مِنْهَا مِنْ غَمْرِ ذَلِكَ الْبَحْرِ لَاحْتَرَقَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ حَتَّى الْجِبَالُ وَ الصُّخُورُ وَ مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَلَمَّا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ وَ النُّجُومَ وَ الْفَلَكَ جَعَلَ [و جعل‏] الْأَرَضِينَ عَلَى ظَهْرِ حُوتٍ [فَ] أَثْقَلَهَا فَاضْطَرَبَتْ فَأَثْبَتَهَا بِالْجِبَالِ فَلَمَّا اسْتَكْمَلَ خَلْقَ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ يَوْمَئِذٍ خَالِيَةٌ لَيْسَ فِيهَا أَحَدٌ قَالَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ فَبَعَثَ اللَّهُ جَبْرَئِيلَ ع فَأَخَذَ مِنْ أَدِيمِ الْأَرْضِ قَبْضَة

ببخشید که عربیم آنقدر خوب نیست که ترجمه‌اش کنم،‌ جای‌جای این حدیث در احادیث دیگر هم مشابه این حدیث آورده شده است ...، شاید که کمکی بخ بحث بکند :Gol:
یا علی

سلام و عرض ادب.

باء;571430 نوشت:
و حدیثی دیگر که کاملاً متفاوت است از حدیث اباذر رحمه‌الله اما معنای مشابهی از آن فهمیده می‌شود:[INDENT=2] تفسير فرات الكوفي، ص: ۱۸۳-۱۸۶
[/INDENT]
فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِي عُبَيْدُ بْنُ كَثِيرٍ مُعَنْعَناً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ شَهِدْتُ [مَعَ‏] أَبِي عِنْدَ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ وَ عِنْدَهُ كَعْبُ الْأَحْبَارِ [رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ‏] وَ كَانَ رَجُلًا قَدْ قَرَأَ التَّوْرَاةَ وَ كُتُبَ الْأَنْبِيَاءِ ع‏ ... فَقَالَ كَعْبٌ يَا أَبَا الْحَسَنِ أَخْبِرْنِي عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ [تَعَالَى فِي كِتَابِهِ‏] وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا قَالَ [أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ‏] عَلِيُّ [بْنُ أَبِي طَالِبٍ‏] ع نَعَمْ كَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ حِينَ لَا أَرْضٌ مَدْحِيَّةٌ وَ لَا سَمَاءٌ مَبْنِيَّةٌ وَ لَا صَوْتٌ يُسْمَعُ وَ لَا عَيْنٌ تَنْبُعُ وَ لَا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ وَ لَا نَجْمٌ يَسْرِي وَ لَا قَمَرٌ يَجْرِي وَ لَا شَمْسٌ تُضِي‏ءُ وَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ غَيْرَ مُسْتَوْحِشٍ إِلَى أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ يُمَجِّدُ نَفْسَهُ وَ يُقَدِّسُهَا كَمَا شَاءَ أَنْ يَكُونَ [كَانَ‏] ثُمَّ بَدَأَ أَنْ يَخْلُقَ الْخَلْقَ فَضَرَبَ بَزَارِخَ الْبُحُورِ فَثَارَ مِنْهَا مِثْلُ الدُّخَانِ كَأَعْظَمِ مَا يَكُونُ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ فَبَنَى بِهَا سَمَاءً رَتْقاً ثُمَّ دَحَى [انشق‏] الْأَرْضَ مِنْ مَوْضِعِ الْكَعْبَةِ وَ هِيَ وَسَطُ [الْأَرْضِ‏] فطيقت [فَطُبِّقَتْ‏] إِلَى [عَلَى‏] الْبِحَارِ ثُمَّ فَتَقَهَا بِالْبُنْيَانِ وَ جَعَلَهَا سَبْعاً بَعْدَ إِذْ كَانَتْ وَاحِدَةً ثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ مِنْ ذَلِكَ الْمَاءِ الَّذِي أَنْشَأَهُ مِنْ تِلْكَ الْبُحُورِ فَخَلَقَهَا سَبْعاً طِبَاقاً بِكَلِمَتِهِ الَّتِي لَا يَعْلَمُهَا غَيْرُهُ وَ جَعَلَ فِي كُلِّ سَمَاءٍ سَاكِناً مِنَ الْمَلَائِكَةِ خَلَقَهُمْ [مُصْمَتِينَ مضمنين‏] مَعْصُومِينَ مِنْ نُورٍ مِنْ بُحُورٍ عَذْبَةٍ وَ هُوَ بَحْرُ الرَّحْمَةِ وَ جَعَلَ طَعَامَهُمُ التَّسْبِيحَ وَ التَّهْلِيلَ وَ التَّقْدِيسَ فَلَمَّا قَضَى أَمْرَهُ وَ خَلْقَهُ اسْتَوَى عَلَى مُلْكِهِ فَمُدِحَ كَمَا يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يُمْدَحَ [يُحْمَدَ] ثُمَّ قَدَّرَ مُلْكَهُ فَجَعَلَ فِي كُلِّ سَمَاءٍ شهب [شُهُباً] مُعَلَّقَةً كَوَاكِبَ كَتَعْلِيقِ الْقَنَادِيلِ مِنَ [فِي‏] الْمَسَاجِدِ مَا لَا يُحْصِيهَا غَيْرُهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ النَّجْمُ مِنْ نُجُومِ السَّمَاءِ كَأَكْبَرِ مَدِينَةٍ فِي الْأَرْضِ ثُمَّ خَلَقَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ فَجَعَلَهُمَا شَمْسَيْنِ فَلَوْ تَرَكَهُمَا تَبَارَكَ وَ تَعَالَى كَمَا كَانَ [فِي‏] ابْتِدَائِهِمَا فِي أَوَّلِ مَرَّةٍ لَمْ يَعْرِفْ خَلْقُهُ اللَّيْلَ مِنَ النَّهَارِ وَ لَا عَرَفَ الشَّهْرَ وَ لَا السَّنَةَ وَ لَا عَرَفَ الشِّتَاءَ مِنَ الصَّيْفِ وَ لَا عَرَفَ الرَّبِيعَ مِنَ الْخَرِيفِ وَ لَا عَلِمَ أَصْحَابُ الدَّيْنِ مَتَى يَحِلُّ دَيْنُهُمْ وَ لَا عَلِمَ الْعَامِلُ مَتَى يَنْصَرِفُ فِي مَعِيشَتِهِ وَ مَتَى يَسْكُنُ لِرَاحَةِ بَدَنِهِ فَكَانَ اللَّهُ تَبَارَكَ أَرْأَفَ بِعِبَادِهِ وَ أَنْظَرَ لَهُمْ فَبَعَثَ جَبْرَئِيلَ [ع‏] إِلَى إِحْدَى الشَّمْسَيْنِ فَمَسَحَ بِهَا جَنَاحَهُ فَأَذْهَبَ مِنْهَا الشُّعَاعَ وَ النُّورَ وَ تَرَكَ فِيهَا الضَّوْءَ فَذَلِكَ قَوْلُهُ وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ وَ النَّهارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنا آيَةَ اللَّيْلِ وَ جَعَلْنا آيَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسابَ وَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ فَصَّلْناهُ تَفْصِيلًا وَ جَعَلَهُمَا يَجْرِيَانِ فِي الْفَلَكِ وَ الْفَلَكُ يَجْرِي فِيمَا بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ مُسْتَطِيلٌ فِي السَّمَاءِ استطالته [اسْتِطَالَةَ] ثَلَاثَةِ فَرَاسِخَ يَجْرِي فِي غَمْرَةِ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا [على عجلة] يَقُودُهُمَا ثَلَاثُمِائَةِ مَلَكٍ بِيَدِ كُلِّ مَلَكٍ مِنْهَا [مِنْهَا] عُرْوَةٌ يُجْرُونَهَا فِي غَمْرَةِ ذَلِكَ الْبَحْرِ لَهُمْ زَجَلٌ بِالتَّهْلِيلِ وَ التَّسْبِيحِ وَ التَّقْدِيسِ لَوْ يدن [يَدْنُو] [كُلُ‏] وَاحِدٍ مِنْهَا مِنْ غَمْرِ ذَلِكَ الْبَحْرِ لَاحْتَرَقَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ حَتَّى الْجِبَالُ وَ الصُّخُورُ وَ مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَلَمَّا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ وَ النُّجُومَ وَ الْفَلَكَ جَعَلَ [و جعل‏] الْأَرَضِينَ عَلَى ظَهْرِ حُوتٍ [فَ] أَثْقَلَهَا فَاضْطَرَبَتْ فَأَثْبَتَهَا بِالْجِبَالِ فَلَمَّا اسْتَكْمَلَ خَلْقَ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ يَوْمَئِذٍ خَالِيَةٌ لَيْسَ فِيهَا أَحَدٌ قَالَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ فَبَعَثَ اللَّهُ جَبْرَئِيلَ ع فَأَخَذَ مِنْ أَدِيمِ الْأَرْضِ قَبْضَة

با تشکر از شما برادر گرامی، ترجمه قسمت سبز رنگ بدین شرح است:

نقل قول:
و آن دو (خورشید و ماه ) را چنان قرار داد که جریان می‌یابند در فلک ؛ و فلک دریایی است در آنچه که بین آسمان و زمين میباشد و فراگیر است در آسمان ، که فراگیری‌اش تا سه فرسخ است در فرو گرفتن خورشيد و ماه. هر كدام آن دو در شتابند و سيصد فرشته آنها را می‌‏كشانند، که در دست هر فرشته حلقه‌‏ای است كه آنها را در قعر اين دريا روانه دارند هر كدام جنجالى در تهليل و تسبيح و تقديس دارند. اگر يكی‌شان از قعر آن دريا درآيد هر چه بر روى زمين است می‌‏سوزد، تا برسد به كوه‏ها و سنگها و هر چه خدا آفريده‏ »

بحث جریان داشتن در فلک همانیست که درآیه مذکور آمده : وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ

در این حدیث صحبت از ماهیت فلک شده (دریا) ، و چگونگی شناور بودن اجرام در این دریا و بحث حلقه.
برای حقیر این مطالب با توجه به مدل هندسی فضا-زمان و بحث خمیدگی و انحناء این دو مؤلفه حول یک جرم سماوی کاملاً قابل درک و هضم است.

و همچنین صحبت از فراگیری این فلک شده ، که در اینجا مسافت 3 فرسخ واقعاً برایم عجیب است و فکر نمیکنم جائی در مسافتهای نجومی داشته باشد. مگر اینکه منظور چیزی دیگر باشد.

و اما ارتباط این حدیث با مستقر خورشید:
با توجه به عبارت آخر که می‌گوید آندو از قعر دریا بیرون نمی‌آیند، فکر می‌کنم بازهم مؤید همان قرائت منسوب به اهل بیت باشد : « وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لامُسْتَقَرَّلَهَا »

استوار;572316 نوشت:
سلام و عرض ادب.

با تشکر از شما برادر گرامی، ترجمه قسمت سبز رنگ بدین شرح است:

نقل قول:
و آن دو (خورشید و ماه ) را چنان قرار داد که جریان می‌یابند در فلک ؛ و فلک دریایی است در آنچه که بین آسمان و زمين میباشد و فراگیر است در آسمان ، که فراگیری‌اش تا سه فرسخ است در فرو گرفتن خورشيد و ماه. هر كدام آن دو در شتابند و سيصد فرشته آنها را می‌‏كشانند، که در دست هر فرشته حلقه‌‏ای است كه آنها را در قعر اين دريا روانه دارند هر كدام جنجالى در تهليل و تسبيح و تقديس دارند. اگر يكی‌شان از قعر آن دريا درآيد هر چه بر روى زمين است می‌‏سوزد، تا برسد به كوه‏ها و سنگها و هر چه خدا آفريده‏ »

بحث جریان داشتن در فلک همانیست که درآیه مذکور آمده : وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ

در این حدیث صحبت از ماهیت فلک شده (دریا) ، و چگونگی شناور بودن اجرام در این دریا و بحث حلقه.
برای حقیر این مطالب با توجه به مدل هندسی فضا-زمان و بحث خمیدگی و انحناء این دو مؤلفه حول یک جرم سماوی کاملاً قابل درک و هضم است.

و همچنین صحبت از فراگیری این فلک شده ، که در اینجا مسافت 3 فرسخ واقعاً برایم عجیب است و فکر نمیکنم جائی در مسافتهای نجومی داشته باشد. مگر اینکه منظور چیزی دیگر باشد.

و اما ارتباط این حدیث با مستقر خورشید:
با توجه به عبارت آخر که می‌گوید آندو از قعر دریا بیرون نمی‌آیند، فکر می‌کنم بازهم مؤید همان قرائت منسوب به اهل بیت باشد : « وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لامُسْتَقَرَّلَهَا »

سلام علیکم برادر عزیزم،
ممنون بابت ترجمه‌ای که قرار دادید، البته موضع حقیر کلاً «لا ادری» است، اما در ضمن آن این مسأله‌ی دریا بحث خیلی جالبی است از چند جهت متفاوت:

  1. خاطرتان هست در حدیث دیگری که رویش بحث مفصلی داشتیم درباره‌ی دریاهایی صحبت شده بود بین آسمان دنیا و ستارگان که باعث کوچک و بزرگ و کم‌نور و پرنور دیده شدن ستارگان می‌شد؟
  2. ارتباط بین فَلَک و فُلک اتفاقی نیست، فلک و کشتی شناور (یسبحون) بر روی آن!
  3. آیات مربوط به ذوالقرنین علیه‌السلام که در آن صحبت از غروب خورشید به صورت فرو رفتن خورشید در چشمه‌ای ظلمانی مطرح شده است و البته علمای ما بعضاً در مقام انطباق آن با علم امروزی ما آن را به صورت تمثیلی معنا کرده‌اند حال آنکه در روایات ما صحبت از حدیث جابلقا و جابلسا شده است و اینکه ماجرا مربوط به خارج از آسمان‌ دنیاست، به نظر حقیر بدون پذیرش ابعاد بیشتر برای مکان این مطلب قابل فهم نخواهد بود. بخصوص که در برخی روایات اینطور به نظر می‌رسد که خورشید و ماه نزد عرش خلق شده باشند که فوق آسمان‌های هفت‌گانه است و مشابه چنین مسأله‌ای را هم در مورد سایر سیارات منظومه‌ی شمسی داریم حال آنکه ستارگان که امروزه به نظر ما بسیار دورتر از خورشید و ماه و ... هستند همگی متعلق به آسمان دنیا هستند، این نکات در مجموع هندسه‌ای ورای هندسه‌ی سه بعدی برای حقیقت عالم ماده را به ما پیشنهاد می‌دهند، اگرچه بحث روی سند و دلالت احادیث هم باید کرد
در کنار این موارد نکته‌ی دیگری هم می‌تواند مهم باشد و آن اینکه زمین ما در سه بعد شکلی کروی دارد و بدیهی است که برای کره بحث مشرق و مغرب مطرح نیست و هر وقت خورشید نسبت به جایی از آن طلوع کند نسبت به جایی دیگر از آن دارد غروب می‌کند، اما در روایات ما صحبت از مشرق و مغرب و حتی چپ و راست عرش به میان آمده است و عرش محیط بر کرسی است که وسعت کرسی هم آسمان‌ها و زمین است، اگرچه معمولاً مشرق و مغرب و چپ و راست عرش به صورت استعاری معنا می‌شوند تا حقیر دیده‌ام ... بنابراین هم مشرق و مغرب در اینجا ممکن است لازم باشد که به صورت استعاری معنا شود و هم مشرق و مغرب ممکن است واقعاً هم دلالتی داشته باشد به معنای حقیقی‌تری از محل اشراق و محل غروب.
درپناه خداوند باشید :Gol:
یا علی

باء;570639 نوشت:

سلام علیکم و رحمة الله،
این کلام جنابتان هم تأیید از امام معصوم علیه‌السلام دارد، البته مطمئن نیستم حرف امام معصوم علیه‌السلام را درست فهمیده باشم و فقط تا آنجا که «کلهم نور واحد» هستند را فهمیده بودم:

از امام کاظم علیه‌السلام سؤال شد که شما که هستید؟ امام فرمودند «فی وقتی هذا انا حجت الله موسی بن جعفر» ...

اگر حدیث را درست نقل کرده باشم ... :Gol:
یا علی

استوار;571047 نوشت:
سلام و عرض ادب.

از جمع بندی مطالبتان اینگونه برداشت می‌شود که مراد از شمس در آیه 38 سر امام حسین است. و مستقرش بر روی نیزه.
در حالیکه در آیه 40 همان شمس به «نفس زن» تغییر کرده. چرا؟

سلام علیکم.
ببخشید، مدتی گرفتار بودم و نتوانستم به سایت سر بزنم.

نکته اول: اینکه تمام مطالبی که بنده گفتم، صرفا نظرات و فکریات حقیر بود، نه اینکه قطعی گفته باشم. و باز جمله معروف اینکه پناه میبرم به خدا اگر بخواهم چیزی را بدون علم به او یا پیامبران و امامان (ع) نسبت دهم.

اما در خصوص تاپیک:

ترجمه ظاهری آیه این است، که خورشید در حال حرکت است و مستقری دارد. (و یا به تعبیری دیگر هیچ مستقری ندارد، لا مستقر لها)

این ترجمه ظاهری است.

تطبیق آن با علم بشر به طرق مختلف قابل هضم است:

1- همانکه گفته شد کل اجرام شناور هستند، یعنی خورشید (با تمام منظومه اش چه منظومه زیری چه منظومه بالادستی) در حال حرکت است به سمت آسمان هفتم (اگر بگوییم مراد از آسمانهای هفتگانه، مادی و فیزیکی است)، و همانطور که گفته شد فکر نمیکنم مشکلی پیش بیاید اگر همه چیز با هم تند شود، و در اینصورت فکر نمیکنم اصلا این تند شدن قابل درک و احساس برای انسان باشد... یعنی مثلا 100000 سال پیش زمین در آسمان اول بوده، و 1000000 سال دیگر به آسمان دوم می رسد، تا برسد به آسمان هفتم.

2- همانکه خود شما فرمودید، یعنی لا مستقر لها، که به ذهن حقیر نمیرسد، یعنی جور در نمی آید، چون بالاخره خورشید خاموش خواهد شد (اشاره به قیامت، سوره شمس)، پس باید مستقر داشته باشد. البته شاید به قرینه حذف شده، مثلا منظور این بوده که مستقری ندارد، الی یوم الدین

3- بحث حرکت جوهری هم میتواند کمک به هضم این آیه نماید. بهرحال، زمانی که منتظر کسب فیض است، فکر میکنم در بحث حرکت جوهری، بتوان به آن استقرار و سکون گفت. که البته باید کارشناسان فلسفه نظر دهند. ولی فکر میکنم، بهرحال استقرار و سکونی دارد تا کسب فیض و ادامه حیات داشته باشد. همان مفهوم نو به نو شدن.

4- تفاسیر مختلف دیگر که در تاپیک بیان شده، و جهت حفظ اختصار همه را بیان نکردم.............

اما در خصوص حدیث ذکر شده...
کل عرض بنده این است که این حدیث قابل هضم است، از طرق و تفاسیر مختلف که چند نمونه اش را اشاره کردم. یعنی به ذهن حقیر قابل هضم است، کاری ندارم که حدیث معتبر هست، یا خیر... ولی منظور اینکه خلاف عقل نیست.

اینکه معتبر باشد یا نباشد، باید کارشناسان و عالمان حدیث جواب دهند.

در خصوص مستقر (سر نیزه) نیز فکر میکنم منظور حقیر را بد متوجه شدید...

باز می پرسم شمس الدین کیست؟
شما حدیث را اینگونه در نظر بگیرد (صرفا فرض):

شخصی می پرسد از رسول خدا (ص) که شما بعد از مرگ که دفن می شوید کجا دفن می شوید.

ایشان جواب میدهند، که دفن نمی شوم، بلکه جسمم دفن می شود، خودم (حقیقتم، روحم، نورم) به آسمان هفتم و زیر عرش میروم و در آنجا مستقر می شوم و خدا را سجده می کنم، تمام ملائکه در فرمان من نیز همراه من خدا را سجده میکنند. و در آنجا منتظر می مانیم، تا خداوند تکلیف خلیفه روی زمین و واسطه فیض را مشخص کند و معلوم شود که چه کسی و به چه طریقی باید خلیفه الله باشد و واسطه فیض قرار گیرد. سپس که مشخص شد، نوری منتقل می شود، و واسطه فیض و خلیفه الله دوباره طلوع میکند، تا عالم ادامه حیات داشته باشد.

این انتقال نوری، یعنی نور علی نور، یا همان که درست نمی فهمیم (کلهم نور واحد)، ادامه پیدا میکند تا حضرت صاحب (عج)، که شمس الدین حاضر هستند. و البته قسمتی از نور ایشان، در ولایت منعکس می گردد (یعنی بهره ای از آن نور در ولایت است)

در زمان قبل از حضرت رسول (ص) نیز ظاهرا و اینطور که از احادیث ذهن حقیر فهمید، این بوده که این نور وجود مقدس امیر المومنین (ع) بصورت باطنی بوده. در حدیثی اگر درست خاطرم باشد و فکر میکنم معتبر و مشهور هم باشد، پیامبر (ص) به امیر المومنین (ع) می گوید افتخار من این است که تو مرا در ظاهر کمک میکنی، ولی سایر پیامبران را بصورت مخفیانه.. البته نقل به مضمون کردم. اگر درستش را میدانید بفرمایید بنده نیز استفاده خواهم کرد.

فکر میکنم بسیار مشهور باشد که می گویند عصر عاشورا دو خورشید در آسمان دیده شد.

بهرحال، هرچند امام (ع) را به ظاهر کشته بودند، اما سر مبارک ایشان حیات داشته، چشم تکان میخورده، قرآن تلاوت میکرده و ...

شاید مراد از دو خورشید، وجود مبارک حضرت سجاد (ع) و وجود مبارک امام حسین (ع) باشد. و البته شاید هم بعد از دفن سر مبارک، امامت به امام سجاد (ع) کامل منتقل شده باشد، بهر حال نمیدانم.

حال همین تفاسیر را میتوان بسط داد، به اینکه میگویند در آخر الزمان خورشید از مغرب به مشرق طلوع می کند و خیلی چیزهای دیگر که راجع به خورشید گفته می شود... این منظور و مراد بنده از تفسیر انفسی بود... تفسیری که به نفس دین، یعنی انسان کامل، خلیفه الله، رسول الله (ص) و ائمه (ع) بر می گردد.

و البته تمام اینها به علوم طبیعی هم مرتبط است... بهرحال میدانید که اگر خورشید نباشد هیچ نخواهد بود. گرما و نور و ... یعنی قسمتی از فیض وجود در زمین و ... از خورشید است. و آن خورشید واسطه فیض است. و آن فیض خود را از جای دیگر و از کانال دیگری می گیرد. بهرحال همه عالم به هم مرتبط است... تفاسیر ظاهری با تفاسیر باطی غیر مرتبط با هم نیستند.

یعنی بعید نمیدانم واقعا دو خورشید دیده شده باشد. البته فکر میکنم خورشید نوظهور، در حال طلوع دیده شده، که آن وجود مقدس امام سجاد (ع) بوده، و خورشید در حال غروب، که هنوز سر مبارکش حیات داشته، وجود مقدس امام حسین (ع) بوده. (که ظاهرا هر دو در یک سمت بودند، یعنی خورشید از مغرب طلوع کرده، و خورشیدی دیگر در مغرب غروب کرده)

در مورد ائمه (ع) و حضرت رسول (ص)، فکر میکنم عبارت غروب و طلوع صحیح و درست باشد.

و فکر میکنم این نیز بسیار مشهور باشد که میگویند قیامت و بهشت خورشید ندارد، بلکه دائما با نور حسین بن علی (ع) روشن است...

نمیدانم، بهرحال من ادبیاتم ضعیف است، امیدوارم اینبار توانسته باشم منظور را برسانم...

باز تأکید میکنم که پناه می برم بخدا که بخواهم بدون علم چیزی را به وی نسبت دهم... اینها صرفا فکریات حقیر بود و ادعایی در صحت آن ندارم..

موفق باشید.

استوار;570575 نوشت:
[/RIGHT]
یعنی علومی مانند زیست شناسی و ... از قلب پیامبر به سمت آسمانها بلند شده؟
علوم طبیعی به چه کار ساکنان آسمانهای دیگر می‌آید؟

برادر گرامی، واقعاً منظورتان را متوجه نمیشوم. :Ghamgin: با عرض پوزش :Gol:

سلام علیکم.

از سئوالتان بسیار متشکرم، بسیار استفاده کردم.

این حقیقت که تمام خشک و تر در کتاب مبین است که واضح است. و فکر میکنم علوم طبیعی مانند زیست شناسی و ... که به آن اشاره کردید نیز شامل آن خشک و تر شود.

خب این کتاب مبین چه شده؟ نازل شده. به کجا؟ به قلب مقدس حضرت رسول (ص)..

حال اگر این حرکت را از بالا به پایین نگاه کنید، نزول می بینید... و اگر از پایین به بالا نگاه کنید، صعود می بینید.

موفق باشید.

[="Tahoma"]سلام و عرض ادب.

لوح دل;577378 نوشت:
حال اگر این حرکت را از بالا به پایین نگاه کنید، نزول می بینید... و اگر از پایین به بالا نگاه کنید، صعود می بینید.

:Moteajeb!:

نزول، نزول است. چه ناظر در بالا باشد و چه در پائین. فرقی نخواهد کرد !!!

لوح دل;577378 نوشت:
این حقیقت که تمام خشک و تر در کتاب مبین است که واضح است. و فکر میکنم علوم طبیعی مانند زیست شناسی و ... که به آن اشاره کردید نیز شامل آن خشک و تر شود.

این مطلبی که شما فرمودید، ارتباطی با آیه 59 سوره انعام ندارد.
معنی آیه این نیست که همه چیز و از جمله علوم طبیعی مانند زیست شناسی در قرآن باشد!
موضوع قفل شده است