پرده دری از شیعه بودن مولانا جلال الدین بلخی

تب‌های اولیه

177 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

مدتی که کاربر اهل خدا رو زیر نظر داشتم چون هیچ مخالفی بر تلدیس گری وی محرض نشد خوب مانور میداد. اما حتی یکی از فقط یکی از 40واندی پست من در رد عقاید فاسدش را نتوانسته جواب دهد.

الله اکبر و لا اله الا الله

[="red"]عن امامی: الله از مخلوقش و مخلوقش از او جداست.[/]

[="red"]مسلمان بر حذر باش[/]

[="darkorange"]
حسن پسر یسار ملقب به ابو سعید و یا حسن بصری متولد سال ۲۱ هجری در مدینه و متوفی به سال ۱۱۰ هحری قمری در بصره به گفته منابع صوفیه یکی از اولین پیشگامان زهد و تصوف در اسلام است.

در ردیف تابعین (مسلمانانی که در زمان حیات پیامبر اسلام زندگی نکرده‌اند و فقط یک یا چند صحابه را دیده اند ) و به ادعای صوفیه از اصحاب علی بن ابیطالب(س) بوده‌است اما ائمه(س) و علمای شیعه مخالف این نظر اند. وحتی وی را از دشمنان اهل بیت می‌دانند.[/]

[="red"]

مناظره امام سجاد علیه السلام با حسن بصری

[/]

حسن بصری یكی از دانشمندان قرن اول هجری است، كه دستگاه حكومت بنی امیه از چهره مذهبی او برای توجیه خیانت خود فراوان استفاده می‌نمود .

در زمان حكومت امام علی علیه السلام حسن بصری جوانی نورس بود. پس از پایان جنگ جمل و فتح بصره به دست ارتش امام، هنگامی كه امام در میان هیاهوی مردم و موج جمعیت وارد بصره می‌شد، در لابلای مردم، جوانی را دید كه قلم و لوحی در دست دارد و چیزهایی را كه امام می‌گوید یادداشت می‌كند، حضرت با صدای بلند او را صدا زد كه: چه می‌كنی؟

حسن پاسخ داد: آثار شما را یادداشت می‌كنم، تا پس از شما برای مردم بازگو كنم.

امام در اینجا جمله‌ای فرمود كه جالب و قابل توجه است، فرمود:

اما ان لكل قوم سامریا و هذا سامری هذه الامه لانه لایقول لامساس ولكنه یقول لاقتال؛

مردم آگاه باشید كه هر ملتی یك سامری دارد كه با تزویر خود و با چهره مذهبی خویش، جامعه را از مسیر واقعی خود منحرف می‌كند و این «حسن بصری» سامری این امت است، و تنها تفاوتش با سامری زمان موسی علیه السلام این است كه اگر او می‌گفت: «لامساس؛ كسی با من تماس نگیرد.» ولی این می‌گوید: «لا قتال؛ مبارزه با حكومت جنایتكار بنی امیه غلط است.»

(سامری مردی بود كه پیروان حضرت موسی علیه السلام را به گوساله‌پرستی دعوت كرد و سبب گمراهی گروهی از آنها شد. نقل شده كه پس از این كار مبتلا به وسواس شد و هر كسی را كه می‌دید وحشت می‌كرد و فرار می‌نمود و فریاد می‌زد (لامساس؛ با من تماس نگیرید.)

پیش‌بینی امام درست از آب درآمد و این دانشمند، چنان خدمتی به دستگاه بنی امیه نمود كه به گفته یكی از محققین اگر زبان حسن بصری و شمشیر حجاج نبود حكومت مروانی در گهواره، زنده به گور می‌شد، مگر نمی‌بینید كه حسن نشسته و در جلوی او عده‌ای بی‌شمار، صف بسته‌اند و او با مهارت‌هایی كه در سخن گفتن دارد، ضمن سخنرانی می‌گوید: «پیامبر خدا فرمود: به زمامداران ناسزا نگویند كه آنان اگر نیكی كنند، برای آنها پاداش است و بر شما لازم است سپاسگزاری كنید و اگر بد نمایند، كیفر كردارشان را می‌بینند، و بر شما لازم است شكیبا باشید، كه آنها بلائی هستند كه خداوند به وسیله آنها از هر كس كه بخواهد انتقام می‌گیرد.»

و همین دانشمند بود كه فتوا داد «اطاعت از پادشاهان بنی امیه واجب است هر چند ظلم كنند زیرا خداوند به وسیله آنان اصلاحاتی می‌كند كه از جنایات آنان بیشتر است.»

به هر حال او از چهره‌های مذهبی معروف زمان امامت امام چهارم، علی بن الحسین - علیهماالسلام - بود و امام برای رسوا ساختن او در مجلسی كه سخنرانی می‌كرد با او مناظره و گفتگوی جالبی دارد كه نقل می‌شود:
مناظره ای دیگر از امام سجاد علیه السلام با حسن بصری

روزی حسن بصری در برابر انبوهی از جمعیت در سرزمین منا مشغول وعظ و سخنرانی بود، امام چهارم از آنجا عبور می‌كرد، وقتی كه منظره این سخنرانی را دید كمی ایستاد و به او فرمود:
مقداری سكوت كن.
امام: كردار خودت، بین خود و خدا، طوری هست كه اگر فردا مرگ به سراغ تو آید، از عمل خود راضی باشی؟
حسن بصری: نه.
امام: تصمیم داری كردار كنونی خود را ترك كنی، و كرداری پیش گیری كه برای مرگ مورد پسند باشد؟
حسن بصری كمی سرش را پائین انداخت، سپس سر برداشت و گفت با زبان می‌گویم تصمیم دارم ولی بدون حقیقت.
امام: آیا امید داری كه پیامبری پس از محمد، بیاید «و تو با پیروی او سعادتمند شوی»؟
حسن بصری: نه.
امام: آیا امید داری كه جهان دیگری وجود داشته باشد، كه در آنجا به مسئولیت‌های خود عمل كنی؟
حسن بصری: نه.
امام: آیا كسی را دیده‌ای كه با داشتن كمترین شعور، حال تو را برای خویش بپسندد؟ تو با اعتراف خودت در حالی به سر می‌بری كه از آن راضی نیستی، و تصمیم انتقال از این حال را هم نداری، و به پیامبری دیگر، و جهانی جز این جهان برای عمل، امیدوار نیستی، آن وقت با این وضع اسف انگیز كه خود داری مشغول وعظ و نصیحت دیگرانی؟
منطق نیرومند امام چنان این سخنور زبردست را كوبید، كه دیگر نتوانست چیزی بگوید،
همین كه امام از آنها دور شد، حسن بصری پرسید: این كه بود؟
گفتند: این علی بن الحسین علیهماالسلام بود.
حسن بصری: حقاً او از خاندان علم و دانش است.
پس از این رسوائی، دیگر ندیدند كه حسن بصری مردم را موعظه كند.

[="red"]

حسن بصري از ديدگاه علما :
[/]

1-علامه حلي : حسن بصري از اعدا اهل بيت عصمت و طهارت است(119)

-علامه كشي : حسن كسي بود كه با اهل هر خرقه به آنچه دوست داشتند مماشات مي كرد و براي رياست رنگ عوض مي كرد و رئيس قدريه بود(120)

2-علامه خوانساري: بديهي است حسن بصري انسان شايسته اي نبود و لعن او واجب است و او را از همه مخالفان بيشتر با علي مخالفت مي كرد(121)

4-وحيدئ بهبهاني : بدي حال حسن بصري نزد فقها و اعيان شيعيان اظهر و اشهر است از بدي فرعون و شيطان(122)

5-محقق علي دواني :حسن بصري از علما و زهاو عامه است و به دشمني با علي عليه السلام معروف بود او رئيس قدريه است.(123)

6-خان سپهري :وي (حسن بصري) را نزديك شيعيان واقعي نباشد(124)

7-علامه عسگري حسن بصري بر حضرت امير المومنين عليه السلام در جنگ بصره اشكال كرده است و حضرت او را نفرين فرمود(125)

8-علامهمير سيد حسين نواده دفتري محقق ثاني : واجب است لعن او حسن بصري از اعدا است(126)

9-حاج ميرزا علي اكبر نهاوندي : از آن چهار نفر مذموم حسن بن ابي الحسن بصري است(127)

با اين خلاصه كه از اين اوراق تاريخ و روايات جمع آوري شد حال حسن بصري معلوم گرديد و باز اين سوال هميشگي مطرح است كه بايد قطبيت حسن بصري و خرقه گيري او از حضرت مولا را از صوفيه پذيرفت يا روايات و تاريخ را قبول كرد بي شك حسن بصري نالايق ترين افراد است كه هيچگونه جاي ترديدي در دشمني او با آل الله باقي نمانده است سر سپردگي در مقابل چنين شخصيتي به نام يك عارف و شاگرد مولا جز جهل صوفيانه هيچ توجيه ندارد.

نكته اي در خرقه گيري حسن بصري از مولا نا علي عليه السلام

نويسنده كتاب حسن بصري مي گويد آيه الحق علامه شيخ محمد همداني كه از مشاهير طريقت نور بخشيه اند در مصاحبه اي كه مجله دعوت صوفيه نور بخشيه با ايشان نموده فرموده اند در حقيقت اگر نور بخشيه پاكستان و هندوستان بر خلاف كشمير سلسله را به حسن بصري مي رسانند در حق خويش و پيروان خود جفا مي كند و نا خود آگاه بطلان طريقه خويش را به اثبات مي رسانند هر خرقه اي از تصرف كه به حسن بصري برسند باطل مي باشد زيرا محال است كه علي عليه السلام به دشمن سر سختش كه او را سامري امت خوانده است خرقه ارشاد بپوشاند و او را در اين امر معنوي مجاز نمايد حال بايد از شاه نعمت الله پرسيد حسن بصري كه از ديدگاه بزرگان شما نيز از دشمنان امام علي عليه السلام است و لياقت خرقه پوشي از آن حضرت را نداشته چگونه تا اين اندازه مورد تائيد جناب عالي است

تكذيب امير المومنين علي عليه السلام

اهل تسنن به نحوي حضرت امير سلام الله عليه را نكذيب كرده اند كه تاريخ محفوظ مي باشد و اينجا مقام بيان اين موضوع نيست

اما صوفيه به نحوي ديگر به حضرت مولا عليه السلام دروغ بسته اند

و چه نيكو گفته عامرين شراحيل اكثر من كذب عليه من الامه الاسلاميه هو امير المومنين علي عليه السلام

از دروغهاي بزرگ صوفيه به مولانا علي عليه السلام خرقه پوشي دشمنان اهل بيت عليهم السلام از ناحيه آن ذات مقدس است

پايان نقد سلسله نعمت اللهي با چند حديث :

تا اينجا سعي شد كه با اسناد و مدارك عمدتا صوفي افكار و انديشه هاي آنها بررسي و نقد شود و از هر گونه احساسات پرهيز گردد لذا حتي از آوردن روايات شيعه در مذمت صوفيه امتناع كرديم اما در پايان بحث نقادانه خود به چند روايت از اهل البيت عليه السلام در مورد خرقه صوفيه مي پردازيم

1-قال النبي صلي الله عليه و آله يكرن في آخر الزمان قوم يلبسون الصوف في صيفهم و شتائهم يرون ان لهم الفضل بذلك علي غير هم اولئك تلعنهم ملائكه السماوات و الارض(128)

پيامبر فرمودند: در آخر الزمان مردمي مي آيند كه در تاستان و زمستان لباس پشمي مي پوشند و گمان مي كنند كه با اين عمل, فضيلت پيدا مي كنند, اما ملائكه آسمان و زمين آنها را لعنت مي كند.

2-ايصا قال ياتي في آخر الزمان قوم ياتون المساجد فيقعدون حلقا ذكرهم الدنيا و حب الدنيا لا تجالسوم فليس لله فيهم حاجه(129)

در آخر الزمان گروهي مي ايند كه در مساجد حلقه مي زنند ذكر آنها دين است با آنها همنشين نشويد كه در آنها خيري نيست.

3-ايضا: سيكون في آخر الزمان قوم يجلسون في المساجد حلقا اما مهم الدنيا فلا تجالسوهم(130)

4-دخل سفيان الثوري علي بن عبدالله عليه السلام فراي عليه ثبات بيض كاتها فرقي البيض فقال له ان هذا اللباس ليس من لباسك فقال عليه السلام له اسمح مني و ع ما اقول لك فانه خير لك عاجلا و آجلا ان متّ علي السنته و الحق و لم تمت علي بدعه....(131)

5-قال الرضا عليه السلام من ذكر عنده الصوفيه و لم ينكرهم بلسانه او قلبه فليس منا و من انكرهم فكانما جاهد الكفار بين يدي رسول الله(132)

امام رضا عليه اسلام: كسي كه در نزد او نامي از صوفيه برده شود و آها را با زبان يا قلب انكار نكند از ما نيست و كسي كه آنها را انكار كند گويا با كفار همراه پيامبر اكرم جنگيده است.

6-عن البزنطي قال رجل من اصحابنا للصادق عليه السلام قد ظهر في هذا الزمان قوم يقال لهم الصوفيه فما تقول فيهم قال عليه السلام انهم اعدائرنا فمن مال اليهم فهو منهم يحشر معهم وسيكون اقوام يدعون حبنا و يميلون اليهم و يتشبهون بهم و يلقبون انفسهم بلقبهم و ياولون اقوامهم الا فمن مال اليهم فليس منا و انا منه برا و من انكرهم ورد عليهم كان كمن جاهد الكفار بين يدي رسول الله صلي عليه و آله(133)

شخصي از امام صادق عليه السلام پرسيد: در اين زمان گروهي آمده كه به آنها صوفيه مي گويند نظر شما چيست؟

حضرت فرمودند: آنها دشمنان ما هستند هر كسي كه به آنها مايل باشد از آنها به حساب مي آيد و با آنها محشور مي شود و بزودي گروهي مي آيند و ادعاي محبت ما را دارند و خود را شبيه به صوفيه مي كنند و لقب آنها را بر روي خود مي نهند. و گفته هاي آنها را توجيه مي كنند, بدانيد كسي كه به آنها مايل گردد از ما نيست و ما از آنها بيزار هستيم و كسي كه آنها را انكار و رد كند مانند كسي است كه با كفار همراه پيامبر اكرم جنگيده است.

و روايات ديگري ار اين قبيل كه در كتاب سفينه البحار مرحوم محدث قمن جلد 5 ماده صوف آورده شده است

يك نكته بسيار مهم در موضع گيري اسلام براي جلو گيري از رشد بدعتها

شايد تصور عد بر اين باشد كه براي سالم ماندن از فتنه صوفيه كنج عزلتي اختيار كنند و سكوت در مقابل اين انحراف را نوعي عكس العمل مثبت تلقي نمايد لكن با مراجعه به روايات اهل بيت عليه السلام هم به بطلان اين نحوه از عملكرد پي برده مي شود و هم نحوه صحيح مقابله با بد عتها روشن مي گردد

در رواياتي كه گذشت اهل بيت عليه السلام مردم را تشويق كردند به اينكه علاوه بر كناره گيري از خرقه صوفيه آنها را رد و انكار كنند

مانند

من انكر هم ورد عيهم كان كمن جاهد الكفار بين يدي رسول اله صلي عليهم وآله من ذكر عنده الصوفيه و لم ينكرهم بلسانه او قلبه فليس منا

و رواياتي ديگر كه نهي مجالست با آنها را فرموده اند

علت اين نحوه برخورد چيست؟

از اينگونه عبارات فهميده مي شود كه مسلمين وظيفه دارند تا در مقابل صوفيه اقدام عملي و علمي كنند و به هر نحو ممكن كه مقدور آنهاست در رد و انكار آنها بكو شند زيرا هدف اسلام ريشه كن كردن بدعتها ست نه سكوت در مقابل آنها چونكه هر بدعتي زمينه رشد و كمال را سلب ميكند و اين مخالفت بعثت انبيا عليهم السلام مي باشد

[="#ff0000"]نكته اي ديگر در حديث از امام صادق عليه السلام نقل شده كه صوفيه را دشمنان اهل البيت عليهم السلام خوانده اند با وجود اين حديث شريف و شديد اللحن جاي هيچ گونه ادعايي بهر صوفيه مبني بر خرقه پوش از طرف آن الله عليه السلام باقي نمي ماند زيرا كه مسلم است اهل بيت به دشمنان خود بنا به فرض صحت داستان خرقه پوشي خرقه ارشاد هرگز نمي پوشاند [/]

در کدام کتاب امده است که ایشون تقیه کردند ؟؟
اگر این طور است که شما می گویید پس یزید و این ها هم تقیه کردند ؟؟

ammarshia;307134 نوشت:
در کدام کتاب امده است که ایشون تقیه کردند ؟؟
اگر این طور است که شما می گویید پس یزید و این ها هم تقیه کردند ؟؟

کسی که بیش از 90 درصد مطالب اشعارش از قرآن و بواطنش و احادیث قدسی و پیامبر هست و فقط چند بیت شعرش در مدح خلفا گفته یعنی تقیه کرده و این را هر انسان منصفی می فهمد!

اگر بقول شما ناصبی و سنی بود چرا اسمی از علی به این صورت ببرد و حتی حدیث "انا مدینه العلم و علی بابها" را مثل شیعه نقل کند نه مثل اهل سنت که میگن "انا مدینة العلم و ابوبکر اساسها و عمر حیطانها و عثمان سقفها و علی بابها"؟!

یا چرا حدیث من کنت مولاه فهذا علی مولاه را میگوید شادی کنید که مولا دارید مثل ما شیعیان که روز غدیر برایمان روز عید است؟!

مشتاق فاطمه(س);307099 نوشت:
عن امامی: الله از مخلوقش و مخلوقش از او جداست.

باسمه تعالی
باسلام:
طبق بیان شما پس حق تعالی متناهی ومحدود شد

[="darkgreen"][="red"]آها... خب از اول بگو از حدیث چیزی بارت نیست:

اهل خدا;307136 نوشت:
درصد مطالب اشعارش از قرآن

صددرصد کتاب التوحید ابن عبدالوهاب از قرآن است پس در نتیجه او شیعه است!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

اهل خدا;307136 نوشت:
بواطنش احادیث قدسی و پیامبر هست
اهل خدا;307136 نوشت:
"انا مدینه العلم و علی بابها

چن تن از علمای سنی رو بیارم این حدیث رو میگن و تاکیددارن روش؟؟؟؟ 40 کتب روایی بیارم از اهل سنت که این حدیثو میگن و ثقه میدوننش؟؟؟؟؟؟ عدد بگو من بیارم
اهل خدا;307136 نوشت:
مولاه فهذا علی مولاه را میگوید شادی کنی
در الغدیر کبیر بیش صدها نفر از صحابه بر این حدیث شادی کردند ولی سنی بودند... واقعا دیگه شما نوبری. یه کم عوض مثنوی ملحدی برو قرآن بخون و در روایات ائمه و عامه سیر کن والله که رستگاری در تمسک به قرآن و عترت است ولاغیر.

به قول اهل خ د ا ابن کثیر ناصبی وهابی یک شیعه است چراکه:

ابن اثیر در تاریخ خود در کامل، ج 2، ص 107. می نویسد:

محمد از هر طرف مورد هجوم دسته هایی از لشکر قریش قرار گرفت. هر دسته ای که به او حمله می آوردند علی به فرمان پیامبر به آنها حمله می برد و با کشتن بعضی از آنها موجبات تفرقشان را فراهم می کرد واین جریان چند بار در احد تکرار شد.به پاس این فداکاری، امین وحی نازل شد و ایثار علی را نزد پیامبر ستود و گفت: این نهایت فداکاری است که او از خود نشان می دهد. محمد وحی را تصدیق کرد وگفت: «من از علی واو از من است » سپس ندایی در میدان شنیده شد که مضمون آن چنین بود:

«لاسیف الا ذوالفقار، ولا فتی الا علی ».

شمشیری چون ذوالفقار وجوانمردی همچون علی نیست.

[="darkgreen"]قضاوت با شیعیان علی. آیا کسی که شیعه را کافر بخواند و بزرگترین شاگرد ابن تیمیه ای که سب علی(ع) میگوید باشد و تنها فرد باوفای شیخ الشیطان ابن تیمیه باشد تاحدی که او را غسل وبر جسدش نماز خواند و مروج افکار وی بود. تنها با گفتن جمله ای مدح علی(ع) شیعه بحساب می آید؟
[="darkred"]کیف تحکمون؟[/][/]
[/][/]

سمیع;307144 نوشت:
طبق بیان شما پس حق تعالی متناهی ومحدود شد
تصوف شده پرده ای درمقابل چشمت اخوی. من ناقلم نوشتم عن امامی. ندیدی؟

در چهار کتاب روایی ما من جمله اصول کافی و بحار الانوار این حدیث آمده. نکند که تکذیب شما موجب کفر شما شود. من به الله پناه میبرم.

مشتاق فاطمه(س);307099 نوشت:
عن امامی: الله از مخلوقش و مخلوقش از او جداست.

مشتاق فاطمه(س);307154 نوشت:
تصوف شده پرده ای درمقابل چشمت اخوی. من ناقلم نوشتم عن امامی. ندیدی؟

در چهار کتاب روایی ما من جمله اصول کافی و بحار الانوار این حدیث آمده. نکند که تکذیب شما موجب کفر شما شود. من به الله پناه میبرم.


باسمه تعالی
باسلام :
لطفا منظورتان را از عن امامی بیشتر توضیح دهید که مرادتان چیست و از کدام امام معصوم این حدیث را نقل می کنید.دقیقا با ذکر آدرس

کاربر سمیع

برادر جونم شما والاترازونی که ایمانتو به کفر بیامیزی... چون شیعه ای...

عن امامی یعنی از امامم یعنی از امام صادق منقول است:

عَلِيّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْ[="#00ffff"][="darkred"][/][/]رٍ عَنْ عَلِيّ بْنِ عَطِيّةَ عَنْ خَيْثَمَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ إِنّ اللّهَ خِلْوٌ مِنْ خَلْقِهِ وَ خَلْقَهُ خِلْوٌ مِنْهُ وَ كُلّ مَا وَقَعَ عَلَيْهِ اسْمُ شَيْ‏ءٍ مَا خَلَا اللّهَ تَعَالَى فَهُوَ مَخْلُوقٌ وَ اللّهُ خَالِقُ كُلّ شَيْ‏ءٍ
اصول كافى جلد 1 صفحه: 110 رواية: 5

و فرمود:[="cyan"][="red"] خدا از مخلوقش و مخلوقش از او جداست[/][/] و هر آنچه نام (((چيز))) بر او صادق آيد جز خداى تعالى مخلوقست و خدا خالق همه چيز است.

[="red"]
اصول کافی جلد 1 ص 110 روایت 4
اصول کافی جلد 1 ص 110 روایت 5
بحار الانوار جلد 4 ص 145
توحید شیخ صدوق ص 159
[/]

باسمه تعالی
باسلام:
اشکال بنده به پست 55 شما، در واقع به ترجمه مطلق شما بود،
چون این بیان شریف می خواهد بفرماید
خداوند از حقیقت مخلوقات خود، جدا می‌باشد. یعنی حقیقت ذات خداوند مباین و مخالف با حقیقت ذات مخلوقاتش است ،
وشاهدش این بیان شریف امام رضا علیه السلام است که می فرمایند:
مباینته ایاهم مفارقته انیتهم . . و کنهه تفریق بینه و بین خلقه
جدایی خدای تعالی از مخلوقاتش به جدایی او است از حقیقت آنها . . و ذات او جدا کننده بین او و خلقش است

آن طور که شما معنا می کنید بینونت بین حق تعالی ومخلوقات، بینونت عزلی می شود که یعنی حق تعالی یک طرف ،ماهم یک طرف،در حالیکه حضرت امیر علیه السلام می فرمایند:
توحیده تمییزه عن خلقه و حکم التمییز بینونة صفة لا بینونة عزلة»:توحید خداوند همانا جدا نمودن حق تعالی از خلق اوست، البته چنان جدایی که تنها جدایی در صفت باشد نه برکناری و تباین وجودی(2.
پی نوشت:
1-التوحید ص 34
2-احتجاج طبرسی ج1 ص 201

الله شاهد بود که طی این چند روز بنده حجتم را تمام و آنچه میدانستم گفتم هرکه راه یافت الهی شکر هرکه جاهل هست هدایت گردد و هرکه منافق و متعصب در کفر هست هلاک.

آمین

باسمه تعالی
باسلام:
در میان روایتهای امامان معصوم علیهم السلام در منابع اصلی شیعه ،بسیاری از این روایتها را که ناظر به وجود حق تعالی در اشیاست می توان یافت ،البته بخش عمده ای ازآنها از امیر المومنین علی علیه السلام می باشد که تبرکا به ذکر دو نمونه اکتفا می کنیم:
1- مع کل شیی لا بقارنة وغیر کل شیی لا بمزایلة
حق تعالی با همه چیز همراه است نه آنگونه که قرین آنها باشد وغیر از همه اشیاست نه آنگونه که ازآنها دور باشد
2-لم یقرب من الاشیاء بالتصاق ولم یبعد عنها با فتراق(2
نزدیکی حق تعالی با اشیا به چسبیدن او به آنها نمی انجامد وجدایی او از اشیا سبب دوری او از آنها نمی شود
پی نوشت:
1-سید رضی نهج البلاغه خطبه 1 ص 2-3
2-همان ،خطبه 163 ص 166

اهل خدا;307136 نوشت:
کسی که بیش از 90 درصد مطالب اشعارش از قرآن و بواطنش و احادیث قدسی و پیامبر هست و فقط چند بیت شعرش در مدح خلفا گفته یعنی تقیه کرده و این را هر انسان منصفی می فهمد!

اگر بقول شما ناصبی و سنی بود چرا اسمی از علی به این صورت ببرد و حتی حدیث "انا مدینه العلم و علی بابها" را مثل شیعه نقل کند نه مثل اهل سنت که میگن "انا مدینة العلم و ابوبکر اساسها و عمر حیطانها و عثمان سقفها و علی بابها"؟!

یا چرا حدیث من کنت مولاه فهذا علی مولاه را میگوید شادی کنید که مولا دارید مثل ما شیعیان که روز غدیر برایمان روز عید است؟!


يك سوال از جناب عالی دارم ؟؟
ایا اهل سنت مدح امام علی رو نمی کنند یا امامان ما را ؟
من در شهری سنی نشین هستم و همیشه هر وقتی با اهل سنت گفت و گو می کنم نه توهینی می بینم و نه چیز دیگر ی .
ان ها هم مانند ما امام علی و تمام امامان ما رو قبول دارند
اصلا شما شعر اهل سنت برای امام علی رو دیده اید که بنده از شبکه وصال داشتم نگاه می کردم .
با یکی از اهل سنت که داشتم بحث می کردم از او یک سوال پرسیدم گفتم کسنی که امام حسین رو شهید کردند به چه دیدی نگاه می کنی ؟
گفت : ادم های احمقی این کار را کردند.
هم چنین استادان ما همیشه از خوبی امامان ما می گویند با این که اهل سنت هستند ..
مدح کردن از امام علی فقط در محدودیت ما شیعه ها نیست بلکه تمام جهان امام رو مدح و ستایش می کنند ؟؟
طبق تجربه ای که من پیدا کردم اهل سنت خیلی بر امام علی احترام قایل هستند
همین امام احمد بن حنبل می گوید 300 ای در شان امام است و ......
اهل سنت رو جدا ببین من کاری با فرقه های دیگر ندارم.

سلام و درود بر دوستان
البته من بعد اینهمه صحبتها و حرف و حدیثی که پیرامون مولانا هست نفهمیدم که سنی هست یا شیعه واقعا سخته نمیشه به راحتی جواب داد ولی در جواب شما دوست عزیز که میگید اهل سنت هم درباره حضرت علی (ع) شعر میگن و احترام میذارن و... یک بیت از یک شعر از اشعار مولانا درباره حضرت رو مینویسم ببین تاحالا کسی از اهل سنت یک همچین شعری رو گفته؟

این کفر نباشد سخن کفر نه این است/تا هست علی باشد و تا بود علی بود

فکرکنم همین یک بیت کافی باشه!! ضمنا درخصوص احترام اهل سنت به اهل بیت خیلی موافق نیستم! یعنی اینجوریا هم که شما میگید نیست متاسفانه

بنده اعتقاد دارم این مباحث وحدت وجود و فلسفه و عرفان بحثی است بین علما! اما با تکفیر کاملا مخالفم و متاسفم برای کسایی که یه خط دور خودشون میکش و میگن اینجایی که ما هستیم اسلام است و هرکسی یا چیزی تو این دایره نیست کافر است حرام است هلاک است شما که برای رد وحدت وجود و فلاسفه به آیت الله بهجت استناد میکنید! درحالی که عارف بزرگ آیت الله العظمی بهجت تکفیر نکرد! بنظر میرسه خیلی از این دعواها از بی تقوایی هست! توی بحث علمی توهین و تکفیر و آزار و اذیت و تهمت و دروغ جایی نداره درحالی که میبینیم چقدر زیاد هست این مسائل واقعا جای خجالت داره

ammarshia;307201 نوشت:
يك سوال از جناب عالی دارم ؟؟
ایا اهل سنت مدح امام علی رو نمی کنند یا امامان ما را ؟
من در شهری سنی نشین هستم و همیشه هر وقتی با اهل سنت گفت و گو می کنم نه توهینی می بینم و نه چیز دیگر ی .
ان ها هم مانند ما امام علی و تمام امامان ما رو قبول دارند
اصلا شما شعر اهل سنت برای امام علی رو دیده اید که بنده از شبکه وصال داشتم نگاه می کردم .با یکی از اهل سنت که داشتم بحث می کردم از او یک سوال پرسیدم گفتم کسنی که امام حسین رو شهید کردند به چه دیدی نگاه می کنی ؟گفت : ادم های احمقی این کار را کردند.
هم چنین استادان ما همیشه از خوبی امامان ما می گویند با این که اهل سنت هستند ..
مدح کردن از امام علی فقط در محدودیت ما شیعه ها نیست بلکه تمام جهان امام رو مدح و ستایش می کنند ؟؟
طبق تجربه ای که من پیدا کردم اهل سنت خیلی بر امام علی احترام قایل هستند
همین امام احمد بن حنبل می گوید 300 ای در شان امام است و ......
اهل سنت رو جدا ببین من کاری با فرقه های دیگر ندارم.

مولانا که فقط مدح نگفته، در اشعار حقایق رو در لابلای کلمات گفته! که در صفحه اول همین تاپیک از قول اساتید عرض کردم! و با این کار شیعه بودن خودش رو مخفی کرده!

اهل تسنن محبت اهل بیت دارند چون ائمه انتساب به پیامبر دارند! اگر ائمه را واقعا قبول دارند پس باید احکام و تمام تشیع را هم بپذیرند و خلفا را رد کنند!

مدح و ستایش مولانا از حضرت علی، از شناخت عمیقش نسبت به حضرت هست نه اینکه بگه حضرت علی پسر عمو و داماد پیامبر هست پس باید قبولش داشته باشیم و حرف بدی دربارش نزنیم!

شما اگر از حجاب ضخیم انکار بیرون آمدید مولانا را خواهید شناخت! که بنده زیاد امیدی به این امر ندارم چون شخصی در حد امام خمینی ها نتوانستند جماعت معاند عرفا را از این گمراهی نجات دهند حتی امیرالمومنین آخر سر که فهمید خوارج به هیچ راهی مستقیم نیستند با زبان شمشیر با آنها سخن گفت!

قومی متحیرند اندر ره دین / قومی به گمان فتاده در راه یقین
میترسم از آن كه بانگ آید روزی / كای بیخبران راه نه آنست و نه این


ژولیده;307226 نوشت:
ث وحدت وجود و فلسفه و عرفان بحثی است بین علما! اما با تکفیر کاملا مخالفم و متاسفم برای کسایی که یه خط دور خودشون میکش و میگن اینجایی که ما هستیم اسلام است و هرکسی یا چیزی تو این دایره نیست کافر است حرام است هلاک است شما که برای رد وحدت وجود و فلاسفه به آیت الله بهجت استناد میکنید! درحالی که عارف بزرگ آیت الله العظمی بهجت تکفیر نکرد! بنظر میرسه خیلی از این دعواها از بی تقوایی هست!
کاربر گرامی چقدر متین نوشتید اما بهتر نبود اعتراض خودتونو بعلت ناآگاهی در قالب یک سوال بیان می فرمودید؟ حضرت عالی آیا از وحدت وجود میدانید؟ دوست گرامی طوری رفتار میکنید انگار بنده وهابی تکفیری هستم نعوذ بالله!!!!! شما مدرک میخواین رو چشم. بفرمایید:
صفحه آخر از کتاب تحقیقی بر عرفان از حجت الاسلام والمسلمین خیرالله مردانی هست. ببخشید باقی استفتائات مذکور خیلی بدخط بودن و دوربین گوشیمم خوب نیس! برادر استدعا دارم شما کل مطالب من رو درپست ذیل از ابتدا دنبال بفرمایید تا کفر تصوف بر شما روشن گردد. و هرسوالی بود درخدمتم:
http://www.askdin.com/thread25331-10.html#post307044
اما استفتا:

اهل خدا;307231 نوشت:
مولانا که فقط مدح نگفته، در اشعار حقایق رو در لابلای کلمات گفته! که در صفحه اول همین تاپیک از قول اساتید عرض کردم! و با این کار شیعه بودن خودش رو مخفی کرده!

اهل تسنن محبت اهل بیت دارند چون انتساب به پیامبر دارند! اگر ائمه را واقعا قبول دارند پس باید احکام و تمام تشیع را هم بپذیرند و خلفا را رد کنند!

مدح و ستایش مولانا از حضرت علی، از شناخت عمیقش نسبت به حضرت هست نه اینکه بگه حضرت علی پسر عمو و داماد پیامبر هست پس باید قبولش داشته باشیم و حرف بدی دربارش نزنیم!

شما اگر از حجاب ضخیم انکار بیرون آمدید مولانا را خواهید شناخت! که بنده زیاد امیدی به این امر ندارم چون شخصی در حد امام خمینی ها نتوانستند شما جماعت را از این گمراهی نجات دهند حتی امیرالمومنین آخر سر که فهمید خوارج به هیچ راهی مستقیم نیستند با زبان شمشیر با آنها سخن گفت! و شما هم در آخر الزمان با امام زمان روبرو خواهید شد!!!

قومی متحیرند اندر ره دین / قومی به گمان فتاده در راه یقین
میترسم از آن كه بانگ آید روزی / كای بیخبران راه نه آنست و نه این


باعث تاسف است .
که شما از اهل سنت چنین دیدگاهی رو دارین

مشتاق فاطمه(س);307096 نوشت:
شما متن کپی پیست بنده را بخوانی خواهی فهمید معنای تقیه را!!!!! شما اگه تونستی تکذیب کن کپی پیست من رو بعد تاپیک بذار.

طرفداران عرفان کذایی درین سایت یا منافقن یا جاهل.

[="red"]جز نجاست در تصوف نیست قسم.[/]

به کوری چشم منافقی الله لا اله الا هو

[="blue"][="times new roman"]مگر تایپیکهای 43 ،46و 47 دلائلی بر رد نظریات شما نیست پس چگونه است که در پاسخ به انان عاجز مانده و فقط تکفیر میکنی وای از تعصب [/][/]


امام خمینی (ره)
در کتاب مصباح الهدایة در دو جا همین مطلب را سفارش نمودند یکی در صفحه 71 که فرمودند :

اوصیکَ ایّهما الاخ الاعَزَّ ان تَسُوءَ الظّن بهولاء العُرفاء وَالحُکَماءالذّین مِن خُلَّصِ شیعَه عَلی (ع) واِیاکَ اَن تقولَ عَلَیهِم قولاً مُنکِرا

یعنی ای برادر عزیز وبزرگوار تو را سفارش می کنم که از سوءظن به عرفا و حکما بر حذر باش که آنان از پیروان خالص حضرت علی (ع) هستند و مبادا که نسبت به آنان اسائه ادب کنی وگفتـــــار ناپسندی به زبان آوری

وهمچنین در صفحه 152 فرمودند : پیش از آنـــــکه رمـــــــوز قــــومی را بدانی و با آن آشنا شوی در سخن آنها نظر مــــده و وارد مشــو.

مشتاق فاطمه(س);307242 نوشت:

عجب

مشتاق فاطمه(س);307242 نوشت:
کاربر گرامی چقدر متین نوشتید اما بهتر نبود اعتراض خودتونو بعلت ناآگاهی در قالب یک سوال بیان می فرمودید؟ حضرت عالی آیا از وحدت وجود میدانید؟ دوست گرامی طوری رفتار میکنید انگار بنده وهابی تکفیری هستم نعوذ بالله!!!!! شما مدرک میخواین رو چشم.
اولا لحن گفتار شما زیادی همراه با غرور هست !!!!
دوما آیت الله بهجت هم تکفیر نکردن عرض بنده هم این بود که تکفیر اصلا ابدا درست نیست اگر بخوایید از حرف بنده ایراد بگیرید اول از همه باید از آیت الله بهجت و سایر فقهایی که تکفیر نکردن ایراد بگیرید!! و البته شما و بزرگان شما درحد ایراد گرفتن از بزرگانی مثل آیت الله بهجت نیستین!!!!!!! آخر حرف بنده اینکه بنده بقول شما بی اطلاع! ولی این بزرگانی که شما تکفیر میکنید همه مجتهد یا مرجع بودن مانند حضرت امام(ره) و خیلی های دیگه کسی نمیتونه بگه که این آقایونی که امروز تکفیر میکنن بالاتر از اینها هستن! یکمی احتیاط کنید قبل اینهمه هجمه شاید شما موسی هستید و اونها خضر! خلاصه اینکه تقوی چیزه خوبیه!!

اینم بگم بد نیست وقتی یه مرجع تقلید در میاد میگه فلسفه و عرفان یعنی کششششک خوبه دیگه از بقیه انتظاری نمیره این حرف یک مرجع به سخره گرفتن قلاسفه و عرفاست و توهینه!! جا داره این روایتو نقل کنم برا کسانی که میگن فقط روایات اهل بیت و قرآن که البته همه ما معتقدیم اما این نکته که در ابتدای کتاب توحید مفضل هست بنظرم جا داره بیان بشه:
محمّد بن سنان» از «مفضّل بن عمر» نقل مى‏كند:
پايان روز بود. در «روضه»، ميان قبر و منبر رسول خدا- صلى اللَّه عليه و آله- نشسته بودم و در باره شرافت و فضيلتهاى خدادادى و برترى جايگاه رفيعش كه جمهور امّت نسبت به آنها آگاه نبودند، مى‏انديشيدم.
در اين حال بودم كه ناگاه «ابن ابى العوجاء» وارد شد و در جايى نشست كه مى‏توانستم سخنش را بشنوم. آنگاه يكى از يارانش نزد او رسيد و نشست. ابن ابى العوجاء لب به سخن گشود و گفت: «بى‏شك، صاحب اين قبر در تمام حالاتش به منتها درجه كمال، شرافت و عظمت رسيده بود.» همراه او گفت: «او فيلسوفى بود كه دعوى مرتبه‏اى بس عظيم و منزلتى بس بزرگ داشت و بر اين ادّعاى خود معجزاتى آورد كه عقلها را مغلوب و فهمها را ناتوان و سرگشته نمود. خرد پيشگان براى درك حقيقت آنها در درياى خروشان انديشه فرو رفتند و سرگشته و ناكام و تهيدست باز آمدند.
آنگاه كه انديشمندان و فصيحان و خطيبان، دعوتش را به جان پذيرفتند، مردم ديگر، گروه گروه به دينش درآمدند. نام او با نام خداى جلّ و علا قرين گشت و روزانه پنج بار در اذان و اقامه اين فرياد از مأذنه عبادتگاهها و هر جايى كه دعوت و حجت الهى او بدان جا راه يافته بود، در دشت و صحرا و كوه و دريا به هوا خاست ... تا هر ساعت، يادش تازه ماند و رسالتش به خموشى نگرايد.» ابن ابى العوجاء گفت: «سخن از محمّد- صلى اللَّه عليه و آله- را بگذار و بگذر كه عقل من در باره او سرگشته و انديشه‏ام در كار او گمراه و بسته است. در باره راز و ريشه كار او سخن بگو كه مردم بدان سبب آن را مى‏پويند.» آنگاه بگونه‏اى به آغاز پديد آمدن اشيا پرداخت، كه هيچ پردازش، تدبير و تقديرى نبوده و آفرينش، صانع و تدبيرگرى ندارد، بلكه همه چيز خود به خود و بدون تدبير مدبّرى پديد آمده و دنيا هميشه چنين بوده و چنين خواهد بود.
[گفتگوى مفضّل و ابن ابى العوجاء]
مفضّل مى‏گويد: [با شنيدن اين سخنان ناروا] چنان به خشم و غضب آمدم كه عنان از كفم بيرون رفت و [خطاب به او] گفتم:
«اى دشمن خدا! در دين خدايت الحاد مى‏ورزى و خداوندى را كه به نيكوترين صورت و كاملترين آفرينش پديدت آورد و تو را تا بدين جا رسانيده، انكار مى‏كنى؟! اگر در درون خويش نيك انديشه كنى و حس لطيف تو در خطا نيفتد، هر آينه براهين ربوبيّت و آثار صنعت صانع را در وجودت نهفته و نشانه‏ها و دلايل او- جلّ و علا- را در آفرينشت روشن مى‏يابى.
زاده ابو العوجاء [پس از شنيدن آهنگ تند سخنان مفضّل‏] گفت:
«اى مرد! اگر از متكلمانى با تو سخن مى‏گوييم. در صورتى كه [بر ما چيره شدى و] حق را نزد تو يافتيم، از تو پيروى خواهيم كرد. اما اگر از اينان نيستى هيچ سخن مگوى. اگر از ياران و اصحاب [امام‏] جعفر صادق [عليه السّلام‏] هستى، بدان كه او با ما اين گونه سخن نمى‏گويد و همانند تو با ما مجادله نمى‏كند. او بيش از آنچه تو از ما شنيدى، از ما شنيده، امّا هيچ گاه سخن را با فحش و تعدى آلوده ننموده است. او همواره در سخنان خود شكيبا، باوقار، انديشه‏گر و استوار بوده و هيچ زمانى به ستوه مى‏آمد و خلقش تنگ نمى‏گشت و بر نمى‏آشفت. ابتدا نيك به سخنان ما گوش فرا مى‏دهد، مى‏كوشد كه دليل ما را بدرستى دريابد، ما نيز همه چيز خود را به ميان مى‏آوريم. هنگامى كه [سخنان ما تمام مى‏شود و] مى‏پنداريم او را محكوم كرديم [و بر او چيره شديم‏]، ناگاه با سخنى كوتاه و اندك [بر ما غالب مى‏آيد،] دليلمان را مى‏شكند. عذرمان را مى‏برد و ما را تسليم دليل خود مى‏كند، به‏گونه‏اى كه هيچ پاسخى در جواب به دلايلش نمى‏يابيم. حال اگر از ياران اويى تو نيز با ما چون او سخن بگو.

[="times new roman"]بخش ۳۶ - عتاب کردن حق تعالی موسی را علیه السلام از بهر آن شبان
وحــی آمــد ســوی مــوسـی از خـدا
بـــنـــدهٔ مـــا را ز مـــا کـــردی جــدا
تـــو بـــرای وصـــل کـــردن آمـــدی
یـــا بـــرای فـــصـــل کــردن آمــدی
تـــا تـــوانـــی پــا مــنــه انــدر فــراق
ابــغـض الـاشـیـاء عـنـدی الـطـلـاق
هــر کــســی را ســیــرتـی بـنـهـاده‌ام
هــر کــسـی را اصـطـلـاحـی داده‌ام
در حــق او مـدح و در حـق تـو ذم
در حـق او شـهـد و در حـق تـو سم
مــا بــری از پــاک و نــاپــاکــی هـمـه
از گــرانــجــانــی و چــالــاکــی هــمـه
مــن نــکـردم امـر تـا سـودی کـنـم
بــلـک تـا بـر بـنـدگـان جـودی کـنـم
هــنــدوان را اصـطـلـاح هـنـد مـدح
سـنـدیـان را اصـطـلـاح سـنـد مـدح
مـن نـگـردم پـاک از تـسـبـیـحشان
پـاک هـم ایـشـان شـوند و درفشان
مـــا زبــان را نــنــگــریــم و قــال را
مــا روان را بــنــگــریــم و حــال را
نــاظــر قــلــبــیــم اگــر خـاشـع بـود
گــرچــه گــفـت لـفـظ نـاخـاضـع رود
زانـک دل جـوهـر بـود گـفـتن عرض
پـس طـفیل آمد عرض جوهر غرض
چـنـد ازیـن الـفـاظ و اضـمـار و مـجـاز
سـوز خـواهـم سـوز بـا آن سـوز ساز
آتـشـی از عـشـق در جـان بـر فـروز
سـر بـسـر فـکـر و عـبـارت را بـسـوز
مـــوســـیــا آداب‌دانــان دیــگــرنــد
سـوخـتـه جـان و روانـان دیـگـرنـد
عـاشـقـان را هـر نـفس سوزیدنیست
بـر ده ویـران خـراج و عـشـر نیست
[="red"]گــر خــطـا گـویـد ورا خـاطـی مـگـو
گـر بـود پـر خـون شـهـیـد او را مشو
خـون شـهـیـدان را ز آب اولـیترست
ایـن خـطـا را صـد صـواب اولیترست[/]
در درون کـعـبـه رسـم قـبله نیست
چـه غـم از غواص را پاچیله نیست
تــو ز ســرمــســتــان قـلـاوزی مـجـو
جـامـه‌چـاکـان را چـه فـرمـایـی رفـو
مـلـت عـشـق از هـمه دینها جداست
عـاشـقـان را ملت و مذهب خداست
لـعـل را گـر مـهـر نـبـود بـاک نـیست
عشق در دریای غم غمناک نیست[/]

من استفتای آیت الله العظمی تبریزی رو آپلود کردم صفحه قبل بعد شما میگی من از خودم دراوردم؟؟؟؟؟

الا اله الا الله

سلام
چند وقت پیش سخنرانی یکی از آقایان معروف را گوش می کردم که درباره جناب حسین بن روح نوبختی می گفت :
ایشان خیلی اهل تقیه بوده اند تا جایی که بعضی از اهل سنت آمدند اورا بیازمایند او هم سخت از خلفای ثلاث دفاع کرد .
خوب همین آقا در رد ولایت عرفای معروف به تسنن سخنرانی داره و اگه بهش بگی شاید تقیه می کرده اند احتمالا سخت رد میکنه
یکی نیست به امثال ایشون بگه اگه شما در زمان جناب نوبختی بودی اونو شیعه میدونستی یا سنی ؟
والله الموفق

[="Red"]دوستان متنی که در زیر قرار میدهم نظر مولانا در مورد شیعه است، این متون ثابت می کند که ایشان اهل سنت هستند. اگر جسارتی در آن است پیشاپیش عذرخواهی می کنم.
[/]
___________________________________________________
(رافضی) خواندن شیعیان توسط مولوی

رافضی به معنای کافر و از دین برگشتن هست که طعنی هست که سنی ها به شیعه می زنند

( دیوان شمس – غزلیات – غزل شماره ۸۱۰):

رافضی انگشت در دندان گرفت
هم علی و هم عمر آمیختند
بر یکی تختند این دم هر دو شاه
بلک خود در یک کمر آمیختند

========

( دیوان شمس – غزلیات – غزل شماره ۱۱۷۲):

گفتن همه جنگ آورد در بوی و در رنگ آورد
چون رافضی جنگ افکند هر دم علی را با عمر

=====

(دیوان شمس – غزلیات – غزل شماره ۱۶۲۱):

بر رافضی چگونه ز بنی قحافه لافم
بر خارجی چگونه غم بوتراب گویم

===============================

نظریه عدالت صحابه در اعتقادات مولوی:

اهل سنت اعتقاد بر مومن و پاک بودن تمامی یاران رسول دارن

(دفترسوم-بخش161 مثنوی معنوی)

گفت پیغمبر که اصحابی نجوم....رهروان را شمع و شیطان را رجوم

مقتبس شو زود چون یابی نجوم....گفت پیغمبر که اصحابی نجوم

ما و اصحابیم چون کشتی نوح....هر که دست اندر زند یابد فتوح

http://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar1/sh161/

=========================================

وضوی اهل سنت در اشعار مولوی

شستن پاها در وضو

بخش 153 مثنوی معنوی

خواست آبی و وضو را تازه کرد....دست و رو را شست او زان آب سرد

هر دو پا شست و به موزه کرد رای.....موزه را بربود یک موزه ربای

======================================

مدح حضرت عایشه توسط مولوی:

مولوی عایشه صدیقه را خاتون(بانو)پاک میداند:

چون در آمد آن ضریر از در شتاب عایشه بگریخت بهر احتجاب

زانک واقف بود آن خاتون پاک

http://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar6/sh19/

========================
پاکی عایشه :

کرد اشارت عایشه با دستها او نبیند من همی‌بینم ورا

غیرت عقل است بر خوبی روح پر ز تشبیهات و تمثیل این نصوح

http://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar6/sh20/

=========================

احترام مولوی به عایشه:

آنکه عالم مست گفتارش بدی *** کلمینی یا حمیرا میزدی

1/2: مصطفی آمد که سازد همدمی *** کلمینی یا حمیرا کلمی!

1/3: ای حمیرا اندر آتش نه تو نعل *** تا ز نعل تو شود این کوه لعل

1/4: چون ز گورستان پیمبر باز گشت *** سوی صدیقه شد و همراز گشت

چشم صدیقه چو بر رویش فتاد *** پیش آمد دست بر وی می نهاد

1/5: گفت صدیقه که ای زبدهٔ وجود *** حکمت باران امروزین چه بود

1/6: زانک واقف بود آن خاتون پاک *** از غیوری رسول رشکناک

=============================

مولوی و مدح خلفای راشدین:

دیوان شمس غزل شمارهٔ ۹۰۱

چو احمدست و ابوبکر یار غار دل و عشق

دو نام بود و یکی جان دو یار غار چه باشد

غزل شمارهٔ ۹۷۲

و انک اخلاق مصطفی جویند

چون ابوبکر و چون عمر میرند

غزل شمارهٔ ۲۳۲۶

با صدق ابوبکری چون جمله همه مکری

کو زهره که بشمارم این کرده و آن کرده

http://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar1/sh128/

=====================

شیعیان = در دیدگاه مولوی

مثنوی معنوی – دفتر سوم – بخش۱۵۰

این بیان اکنون چو خر بر یخ بماند
چون نشاید بر جهود انجیل خواند
کی توان با شیعه گفتن از عمر
کی توان بربط زدن در پیش کر

ohfreedom;307753 نوشت:
دوستان متنی که در زیر قرار میدهم نظر مولانا در مورد شیعه است، این متون ثابت می کند که ایشان اهل سنت هستند. اگر جسارتی در آن است پیشاپیش عذرخواهی می کنم.
___________________________________________________
(رافضی) خواندن شیعیان توسط مولوی

رافضی به معنای کافر و از دین برگشتن هست که طعنی هست که سنی ها به شیعه می زنند

( دیوان شمس – غزلیات – غزل شماره ۸۱۰):

رافضی انگشت در دندان گرفت
هم علی و هم عمر آمیختند
بر یکی تختند این دم هر دو شاه
بلک خود در یک کمر آمیختند

========

( دیوان شمس – غزلیات – غزل شماره ۱۱۷۲):

گفتن همه جنگ آورد در بوی و در رنگ آورد
چون رافضی جنگ افکند هر دم علی را با عمر

=====

(دیوان شمس – غزلیات – غزل شماره ۱۶۲۱):

بر رافضی چگونه ز بنی قحافه لافم
بر خارجی چگونه غم بوتراب گویم

===============================

quote]
باسمه تعالی
با سلام:
کاربر محترم ظاهرا شما معنای رافضی را در همان بیانی که مطرح فرمودید مسلم گرفته اید و طبق آن معنا اثبات سنی بودن مولوی را نموده اید.
در حالیکه اصطلاح رافضی در بیانات روایی شیعه ،بار ارزشی مثبت دارد و چه بسا مولوی با توجه به این معنای مثبت رافضی ،این اصطلاح را بر شیعه اطلاق کرده باشد،
پس وقتی این احتمال مطرح می شود استدلال شما کاملا مردود است
اما آن روایاتی که دلالت می کند بر معنای مثبت اصطلاح رافضی:
ادامه دارد......

از سلیمان روایت است که گفت : نزد ابی عبدالله ( امام جعفر صادق ) علیه السلام بودم که ابوبصیر داخل شد ... او گفت : گفتم ( به امام جعفر صادق ) فدایتان شوم، ما را به القابی می خوانند که پشتهای ما را می شکند و موجب مرگ قلبهای ما می شود و ولاة امور خونهای ما را حلال می دانند بر طبق حدیثی که فقهای آنان برایشان روایت می کنند . ابوعبدالله علیه السلام گفت : منظورت عبارت « رافضه » است ؟ گفتم : بله . امام جعفر صادق گفت : والله آنها به شما چنین اسمی نداده اند بلکه الله شما را چنین خوانده است . آیا می دانی ای ابا محمد که هفتاد مرد از بنی اسرائیل، فرعون و قومش را رد ( رفض ) کردند وقتی ضلالت آنها برایشان مشخص شد و به موسی علیه السلام پیوستند وقتی که هدایت او برایشان مشخص گردید؟ که آنها در لشکر موسی رافضه خوانده می شدند برای اینکه فرعون را رفض ( رد ) کرده بودند و عابدترین اهل لشکر موسی بودند و او و هارون و ذریه آنها علیهم السلام را بسیار دوست می داشتند پس الله عز و جل به موسی علیه السلام وحی کرد که این اسم ( رافضی ) را برایشان در تورات ثابت دارد که من آنها را به این اسم نامیده ام و آن را به آنها بخشیده ام که موسی علیه السلام این اسم را برایشان ثابت گردانید سپس الله عز و جل این اسم را برای شما نگاه داشت تا به شما اعطا کند . ای ابا محمد آنها خیر را رفض ( رد ) کردند و شما شر را . مردم به فرقه ها و شعبه های مختلفی تقسیم شدند و شما به اهل بیت نبیتان صلی الله علیه و آله و سلم منشعب شدید و رفتید هر جا که آنها رفتند و انتخاب کردید آنچه را الله برایتان انتخاب کرده بود و خواستید آنچه را الله خواست پس بشارت دهید و باز هم بشارت دهید ... ( 1)
طبق این حدیث اسم رافضه اسمی است که الله برای اثنی عشریه انتخاب کرده است و آنها باید به این اسم مفتخر نیز باشند زیرا طبق این حدیث اصحاب خاص موسی علیه السلام نیز رافضی نامیده می شدند . در تفسیرفرات ‏الکوفی صفحه 377 نیز با آوردن این داستان در قوم موسی گفته شده که آنها هم از زبان موسی علیه السلام و هم از زبان عیسی علیه السلام رافضه خوانده شدند .
پی نوشت:

1-اصول کافی : ج : 8 ص : 34 : کِتَابُ الرَّوْضَة ، خُطْبَةُ الطَّالُوتِیَّةِ

عن یعقوب بن یزید عن صفوان بن یحیى عن أبی أسامة زید الشحام عن أبی الجارود قال أصم الله أذنیه کما أعمى عینیه إن لم یکن سمع أبا جعفر ع یقول إن فلانا سمانا باسم قال و ما ذاک الاسم قال سمانا الرافضة فقال أبو جعفر ع بیده إلى صدره و أنا من الرافضة و هو منی قالها ثلاثا
از ابی الجارود روایت است که به ابی جعفر ( امام محمد باقر ) علیه السلام گفت : فلانی ما را به اسمی صدا می کند . امام محمد باقر گفت : به چه اسمی ؟ گفت : ما را رافضه می خوانند . ابوجعفر علیه السلام در حالی که دستش بر سینه اش بود گفت : من از رافضه هستم و او از من است که این جمله را سه بار تکرار نمودند . ( 1)

پی نوشت:
1-المحاسن ج : 1 ص : 157 : باب الرافضة و بحار الانوار ج 65 ص 97

در یک حدیث طولانی که ما به اختصار معنی و مفهوم آن را بیان می کنیم از قول علی علیه السلام از رسول الله صلی الله علیه و سلم آمده است که ایشان در شب اسراء قصرها و باغها و نهرها و نعمات بسیاری را مشاهده می کنند که از جبریل علیه السلام می پرسند که اینها برای چه کسی است که جبریل علیه السلام پاسخ می دهد اینها برای شیعه برادرت و خلیفه بعد از تو می باشد که در آخرالزمان به اسم رافضه خوانده می شوند و آن اسم زینتی برای آنهاست زیرا که باطل را رفض ( رد ) کردند و به حق متمسک شدند و آنها سواد اعظم هستند و اسم رافضه زینتی برای شیعه پسرش حسن و بعد از او برای شیعه حسین و بعد از اوبرای شیعه پسرش علی بن حسین و بعد از او برای شیعه پسرش محمد بن علی و بعد از او برای شیعه پسرش جعفر بن محمد وبعد از او برای شیعه پسرش موسی بن جعفر وبعد از او برای شیعه پسرش علی بن موسی وبعد از او برای شیعه پسرش محمد بن علی و بعد از او برای شیعه علی بن محمد وبعد از او برای شیعه پسرش حسن بن علی و بعد از او برای شیعه پسرش محمد المهدی می باشد(1)
پی نوشت:
1-دلائل الامامه ص 476

والله که سه روز داشتم مطالب کاربر مشتاق فاطمه س رو میخوندم اولش واقعا غیر عادی بود بعد تمام اسناد و روایات آورده شده رو چک کردم که اون آقا کمتر از حق نگفت. شرک آدمو نابود میکنه

ohfreedom;307753 نوشت:
دوستان متنی که در زیر قرار میدهم نظر مولانا در مورد شیعه است، این متون ثابت می کند که ایشان اهل سنت هستند. اگر جسارتی در آن است پیشاپیش عذرخواهی می کنم.

سلام
اشکالاتی که اهل سنت به شیعه وارد می کنند خیلی سخت ترش را به اهل عرفان مثل مولوی باید وارد بکنند
چون تازه اهل ظاهر تشیع با آن افکار بلندش خود در درک مطالب عرفانی مشکل دارد و در جنگ با اهل معرفت است
این کجا و ادعای سنی بودن عرفا کجا ؟
اگر یک صهیونیست با تشیع مخالف کند هم سنی است ؟
الله الموفق

عاشورایی;307871 نوشت:
والله که سه روز داشتم مطالب کاربر مشتاق فاطمه س رو میخوندم اولش واقعا غیر عادی بود بعد تمام اسناد و روایات آورده شده رو چک کردم که اون آقا کمتر از حق نگفت. شرک آدمو نابود میکنه

جنابعالی که چهره ای شناخته شده در این سایت هستید! ملعون و کافر خواندن ابن عربی در تاپیکی که در خصوص مذهبش ارسال کردید از یاد بنده که نرفته!

کسیکه بغض علی و اولاد علی را دارد ناصبی میگویند!
حال شما جماعت را که بغض عرفایی که بقول امام خمینی پیروان خالص مولا علی هستند دارید چه باید نامید؟!

سمیع;307802 نوشت:
کاربر محترم ظاهرا شما معنای رافضی را در همان بیانی که مطرح فرمودید مسلم گرفته اید و طبق آن معنا اثبات سنی بودن مولوی را نموده اید.
در حالیکه اصطلاح رافضی در بیانات روایی شیعه ،بار ارزشی مثبت دارد و چه بسا مولوی با توجه به این معنای مثبت رافضی ،این اصطلاح را بر شیعه اطلاق کرده باشد،

بنده به شما تخفیف میدهم و معنای رافضی را کنار می گذارم، گرچه روایتی که آوردید دارای مشکل است، اما با تخفیف دادن به شما، نظر شما را در مورد اشعار زیر می خواهم:

وضوی اهل سنت در اشعار مولوی
شستن پاها در وضو
بخش 153 مثنوی معنوی

خواست آبی و وضو را تازه کرد....دست و رو را شست او زان آب سرد

هر دو پا شست و به موزه کرد رای.....موزه را بربود یک موزه ربای

فکر نکنم دیگه نیازی به توضیح داشته باشه
======================================

مدح حضرت عایشه توسط مولوی:
مولوی عایشه صدیقه را خاتون(بانو)پاک میداند:

چون در آمد آن ضریر از در شتاب عایشه بگریخت بهر احتجاب

زانک واقف بود آن خاتون پاک

http://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar6/sh19/

شیعه و نعریف و تمجید از ام المومنین عایشه؟خنده دار نیست؟؟؟؟
========================
پاکی عایشه :

کرد اشارت عایشه با دستها او نبیند من همی‌بینم ورا

غیرت عقل است بر خوبی روح پر ز تشبیهات و تمثیل این نصوح

http://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar6/sh20/
شیعه و پاک دانستن ام المومنین عایشه؟ کاملا مشخص است که مولانا سنی هستند.
=========================

احترام مولوی به عایشه:

آنکه عالم مست گفتارش بدی *** کلمینی یا حمیرا میزدی

1/2: مصطفی آمد که سازد همدمی *** کلمینی یا حمیرا کلمی!

1/3: ای حمیرا اندر آتش نه تو نعل *** تا ز نعل تو شود این کوه لعل

1/4: چون ز گورستان پیمبر باز گشت *** سوی صدیقه شد و همراز گشت

چشم صدیقه چو بر رویش فتاد *** پیش آمد دست بر وی می نهاد

1/5: گفت صدیقه که ای زبدهٔ وجود *** حکمت باران امروزین چه بود

1/6: زانک واقف بود آن خاتون پاک *** از غیوری رسول رشکناک

=============================

مولوی و مدح خلفای راشدین:

دیوان شمس غزل شمارهٔ ۹۰۱

چو احمدست و ابوبکر یار غار دل و عشق

دو نام بود و یکی جان دو یار غار چه باشد

غزل شمارهٔ ۹۷۲

و انک اخلاق مصطفی جویند

چون ابوبکر و چون عمر میرند

غزل شمارهٔ ۲۳۲۶

با صدق ابوبکری چون جمله همه مکری

کو زهره که بشمارم این کرده و آن کرده

http://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar1/sh128/

این دیگه خودش ختم کلامه برادر

=====================

شیعیان = در دیدگاه مولوی

مثنوی معنوی – دفتر سوم – بخش۱۵۰

این بیان اکنون چو خر بر یخ بماند
چون نشاید بر جهود انجیل خواند
کی توان با شیعه گفتن از عمر
کی توان بربط زدن در پیش کر

بابا بنده ی خدا به صراحت شیعه رو خر و کر نامیده (بنده کاملا مخالف با سخن مولانا هستم و این توهین را همینجا محکوم می کنم) باز هم میگوئید شیعه هست؟؟؟

اگر با این وجود مولانا شیعه است، ما هم امیدواریم تمام شیعه های دنیا چنین باشند.

ohfreedom;307938 نوشت:
بنده به شما تخفیف میدهم و معنای رافضی را کنار می گذارم، گرچه روایتی که آوردید دارای مشکل است، اما با تخفیف دادن به شما، نظر شما را در مورد اشعار زیر می خواهم:

وضوی اهل سنت در اشعار مولوی
شستن پاها در وضو
بخش 153 مثنوی معنوی

خواست آبی و وضو را تازه کرد....دست و رو را شست او زان آب سرد

هر دو پا شست و به موزه کرد رای.....موزه را بربود یک موزه ربای

فکر نکنم دیگه نیازی به توضیح داشته باشه
======================================

مدح حضرت عایشه توسط مولوی:
مولوی عایشه صدیقه را خاتون(بانو)پاک میداند:

چون در آمد آن ضریر از در شتاب عایشه بگریخت بهر احتجاب

زانک واقف بود آن خاتون پاک

http://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar6/sh19/

شیعه و نعریف و تمجید از ام المومنین عایشه؟خنده دار نیست؟؟؟؟
========================
پاکی عایشه :

کرد اشارت عایشه با دستها او نبیند من همی‌بینم ورا

غیرت عقل است بر خوبی روح پر ز تشبیهات و تمثیل این نصوح

http://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar6/sh20/
شیعه و پاک دانستن ام المومنین عایشه؟ کاملا مشخص است که مولانا سنی هستند.
=========================

احترام مولوی به عایشه:

آنکه عالم مست گفتارش بدی *** کلمینی یا حمیرا میزدی

1/2: مصطفی آمد که سازد همدمی *** کلمینی یا حمیرا کلمی!

1/3: ای حمیرا اندر آتش نه تو نعل *** تا ز نعل تو شود این کوه لعل

1/4: چون ز گورستان پیمبر باز گشت *** سوی صدیقه شد و همراز گشت

چشم صدیقه چو بر رویش فتاد *** پیش آمد دست بر وی می نهاد

1/5: گفت صدیقه که ای زبدهٔ وجود *** حکمت باران امروزین چه بود

1/6: زانک واقف بود آن خاتون پاک *** از غیوری رسول رشکناک

=============================

مولوی و مدح خلفای راشدین:

دیوان شمس غزل شمارهٔ ۹۰۱

چو احمدست و ابوبکر یار غار دل و عشق

دو نام بود و یکی جان دو یار غار چه باشد

غزل شمارهٔ ۹۷۲

و انک اخلاق مصطفی جویند

چون ابوبکر و چون عمر میرند

غزل شمارهٔ ۲۳۲۶

با صدق ابوبکری چون جمله همه مکری

کو زهره که بشمارم این کرده و آن کرده

http://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar1/sh128/

این دیگه خودش ختم کلامه برادر

=====================

شیعیان = در دیدگاه مولوی

مثنوی معنوی – دفتر سوم – بخش۱۵۰

این بیان اکنون چو خر بر یخ بماند
چون نشاید بر جهود انجیل خواند
کی توان با شیعه گفتن از عمر
کی توان بربط زدن در پیش کر

بابا بنده ی خدا به صراحت شیعه رو خر و کر نامیده (بنده کاملا مخالف با سخن مولانا هستم و این توهین را همینجا محکوم می کنم) باز هم میگوئید شیعه هست؟؟؟

اگر با این وجود مولانا شیعه است، ما هم امیدواریم تمام شیعه های دنیا چنین باشند.

بابا پرده تعصب رو بزارید کنار بنده خدا راست داره می گه .
بابا یشون سنی مذهبه
مگر اشکالی دارد شاعری سنی مذهب باشد ؟
بعضی ها می گویند تقیه کرده .
برادر از کجا استنباط کرده ای که تقیه کرده است ؟
سندی داری ؟
اگر خودش گفته باش ما قبول می کنیم ؟
وگرنه بیای خودت استنباط کنی ما قبول نمی کنیم
حالا بر فرض که شیعه شد چه به شما می رسد

غزل شمارهٔ ۱۷۰
تــا بــه شــب ای عـارف شـیـریـن نـوا
آن مـــــایـــــی آن مـــــایـــــی آن مـــــا
تـا بـه شـب امـروز مـا را عـشـرتـست
الـــصـــلــا ای پــاکــبــازان الــصــلــا
درخــرام ای جـان جـان هـر سـمـاع
مـــه لــقــایــی مــه لــقــایــی مــه لــقــا
در مــیــان شــکــران گــل ریــز کـن
مــرحــبــا ای کــان شــکــر مــرحــبـا
عــمــر را نــبــود وفــا الــا تــو عــمـر
بــــاوفــــایــــی بــــاوفــــایـــی بـــاوفـــا
بـس غـریـبـی بـس غـریبی بس غریب
از کـــجـــایــی از کــجــایــی از کــجــا
بـا کـه مـی‌بـاشـی و هـمـراز تـو کیست
بـــا خـــدایـــی بــا خــدایــی بــا خــدا
ای گــزیــده نــقــش از نــقــاش خـود
کــی جــدایـی کـی جـدایـی کـی جـدا
بــا هــمــه بــیــگــانــه‌ای و بـا غـمـش
آشــنــایــی آشــنــایــی آشــنــایـی آشـنـا
جــزو جــزو تــو فــکــنـده در فـلـک
ربــــــنــــــا و ربــــــنــــــا و ربـــــنـــــا
دل شـکـسـتـه هـیـن چـرایی برشکن
قـــلـــب‌هــا و قــلــب‌هــا و قــلــب‌هــا
آخـــر ای جـــان اول هـــر چـــیـــز را
مــنــتــهــایــی مــنــتــهــایــی مــنــتــهــا
یــوســفــا در چـاه شـاهـی تـو ولـیـک
بــــی لــــوایـــی بـــی‌لـــوایـــی بـــی‌لـــوا
چــاه را چـون قـصـر قـیـصـر کـرده‌ای
کــیــمــیــایــی کــیــمــیــایــی کــیــمـیـا
[="red"][="times new roman"]یـک ولـی کـی خـوانـمـت که صد هزار
اولــــیــــایــــی اولــــیــــایـــی اولـــیـــا
حــشــرگـاه هـر حـسـیـنـی گـر کـنـون
کـــربـــلـــایــی کــربــلــایــی کــربــلــا[/]
[/]
مـشـک را بـربـنـد ای جـان گر چه تو
خوش سقایی خوش سقایی خوش سقا

[="times new roman"]غزل شمارهٔ ۲۳۰
ز ســوز شــوق دل مــن هــمــی‌زنـد عـلـلـا
کـه بـوک دررسـدش از جـنـاب وصـل صـلا
دلـسـت هـمـچـو حـسین و فراق همچو یزید
شهید گشته دو صد ره به دشت کرب و بلا
شـهـید گشته به ظاهر حیات گشته به غیب
اسـیـر در نـظـر خـصـم و خـسـروی به خل
مـیـان جـنت و فردوس وصل دوست مقیم
رهـیـده از تک زندان جوع و رخص و غلا
اگـر نـه بـیـخ درختش درون غیب ملیست
چـرا شـکـوفـه وصـلـش شـکـفـته است ملا
خـمـوش بـاش و ز سـوی ضـمـیـر نـاطق باش
کــه نــفــس نــاطــق کـلـی بـگـویـدت افـلـا[/]

[="times new roman"]غزل شمارهٔ ۳۳۸
ســمــاع از بـهـر جـان بـی‌قـرارسـت
سـبـک بـرجـه چه جای انتظارست
مشین این جا تو با اندیشه خویش
اگـر مـردی بـرو آن جـا که یارست
مــگـو بـاشـد کـه او مـا را نـخـواهـد
که مرد تشنه را با این چه کارست
کــه پــروانــه نــیـنـدیـشـد ز آتـش
که جان عشق را اندیشه عارست
چـو مـرد جـنـگ بانگ طبل بشنید
در آن سـاعـت هزار اندر هزارست
شـنـیـدی طـبـل برکش زود شمشیر
کـه جـان تـو غـلـاف ذوالـفقارست
بـزن شـمـشـیر و ملک عشق بستان
کـه مـلـک عـشـق ملک پایدارست
حــســیــن کــربــلـایـی آب بـگـذار
کـــه آب امــروز تــیــغ آبــدارســت[/]

[="times new roman"]غزل شمارهٔ ۴۵۷
ای چــنــگ پــرده‌هــای ســپـاهـانـم آرزوسـت
وی نـــای نـــالــه خــوش ســوزانــم آرزوســت
در پـــرده حـــجــاز بــگــو خــوش تــرانــه‌ای
مــن هــدهــدم صــفـیـر سـلـیـمـانـم آرزوسـت
از پـــرده عـــراق بـــه عـــشـــاق تــحــفــه بــر
چون راست و بوسلیک خوش الحانم آرزوست
آغــاز کــن حــســیــنــی زیـرا کـه مـایـه گـفـت
کــان زیــر خــرد و زیــر بــزرگــانـم آرزوسـت
در خـــواب کـــرده‌ای ز رهــاوی مــرا کــنــون
بــیــدار کــن بــه زنــگــلـه‌ام کـانـم آرزوسـت
ایـن عـلـم مـوسـقـی بـر مـن چـون شهادتست
چــون مــؤمــنـم شـهـادت و ایـمـانـم آرزوسـت
ای عــشــق عــقـل را تـو پـراکـنـده گـوی کـن
ای عــشــق نـکـتـه‌هـای پـریـشـانـم آرزوسـت
ای بــاد خـوش کـه از چـمـن عـشـق مـی‌رسـی
بــر مــن گــذر کــه بـوی گـلـسـتـانـم آرزوسـت
در نـــور یــار صــورت خــوبــان هــمــی‌نــمــود
دیـــدار یـــار و دیـــدن ایــشــانــم آرزوســت
[/]

[="times new roman"]غزل شمارهٔ ۱۹۴۳
مــی گــزیــد او آســتــیــن را شــرمــگــیــن در آمــدن
بــر ســر کــویــی کــه پــوشــد جــان‌هــا حــلــه بــدن
آن طــرف رنــدان هـمـه شـب جـامـه‌هـا را مـی کـنـنـد
تـــا بـــبـــیـــنــی روز روشــن مــا و مــن بــی‌مــا و مــن
رومــیــانــش جــامــه دزد و زنــگـیـانـش جـامـه دوز
شــاد بــاش ای جــامــه دزد و آفـریـن ای جـامـه کـن
ســـرفـــرازی کـــار شـــمـــع و ســـرســـپـــاری کــار او
شــرط بـاشـد هـر دو کـارش هـر کـی شـد شـمـع لـگـن
در ســپــردن هــر کــی زودتــر در فــروزش بــیـشـتـر
ســر بــنــه در زیــر پــای و دســتــکــی بــر هـم بـزن
چـــون درآرد مــاه رویــی دســت خــود در گــردنــت
تــرک کــن ســالــوس را تـو خـویـش را بـر وی فـکـن
تـــــا بــــریــــزی و بــــرویــــی آن زمــــان در بــــاغ او
روی گــل بــر روی گــل هــم یــاســمــن بــر یــاسـمـن
عـــاشـــقـــان انـــدرربـــوده از بـــتـــان روبـــنـــدهـــا
زانــک در وحــدت نــبــاشــد نــقــش‌هـای مـرد و زن
بـــر ســـر گـــور بــدن بــیــن روح‌هــا رقــصــان شــده
تــا بــدیــده صــد هــزاران خـویـشـتـن بـی‌خـویـشـتـن
زلـــف عـــنــبــرســای او گــویــد بــه جــان لــولــیــان
خــیــز لــولــی تــا رســن بــازی کــنــیـم ایـنـک رسـن
مــرتــضــای عــشــق شــمــس الـدیـن تـبـریـزی بـبـیـن
چون حسینم خون خود در زهر کش همچون حسن
[/]

[="times new roman"]غزل شمارهٔ ۲۹۶۳
مـی‌زن سـه تـا کـه یـکـتـا گـشتم مکن دوتایی
یـــــا پــــرده رهــــاوی یــــا پــــرده رهــــایــــی
بـــی زیــر و بــی‌بــم تــو مــایــیــم در غــم تــو
در نــای ایــن نــوا زن کــافــغــان ز بــی‌نــوایـی
قولی که در عراق است درمان این فراق است
بــی قــول دلــبــری تــو آخــر بــگــو کــجــایــی
ای آشـــنـــای شـــاهـــان در پــرده ســپــاهــان
بـــــنــــواز جــــان مــــا را از راه آشــــنــــایــــی
در جــمــع سـسـت رایـان رو زنـگـلـه سـرایـان
کــاری بــبــر بــه پـایـان تـا چـنـد سـسـت رایـی
از هـر دو زیـرافـکـنـد بـنـدی بـر ایـن دلـم بـند
آن هـر دو خـود یـک اسـت و مـا را دو می‌نمایی
گــر یــار راســت کــاری ور قـول راسـت داری
در راســـت قـــول بــرگــو تــا در حــجــاز آیــی
در پــــرده حـــســـیـــنـــی عـــشـــاق را درآور
وز بــوســلــیــک و مــایــه بـنـمـای دلـگـشـایـی
از تــو دوگــاه خــواهــنــد تــو چــارگــاه بــرگـو
تـو شـمـع ایـن سـرایـی ای خـوش کـه مـی‌سرایی[/]

[="times new roman"]غزل شمارهٔ ۳۱۸۲
بــغــداد هــمــانــسـت کـه دیـدی و شـنـیـدی
رو دلــبــر نــوجــوی، چــو دربـنـد قـدیـدی؟!
زیـن دیـک جهان یک دو سه کفگیر بخوردی
بـاقـی، هـمـه دیـک آن مـزه دارد کـه چـشیدی
الـــــلــــه مــــراد لــــی والــــلــــه مــــریــــدی
فــرقــت عــلــی الــلــه عــتــیـقـی و جـدیـدی
مــن فــرش شــدم زیـر قـدمـهـای قـضـاهـاش
خــود را نــکــشــد فـرش ز پـاکـی و پـلـیـدی
لــا خــیــر ولــا مــیــر، ســوی الــلــه تــعــالـی
فــالــغــیــبــة عــنــه نــفــســا غــیــر ســدیــد
از راحت و دردش نکشم خویش، و ندزدم
قــفـلـی دهـدم حـکـم حـق، و گـاه کـلـیـدی
لـــا ارفـــع عـــنـــه بـــصـــری طــرفــة عــیــن
لـــا امـــنــع عــن رب ظــریــقــی و تــلــیــدی
مـــرا هـــو الـــعـــیـــن و بـــالــعــیــن تــطــری
روحــی، و عــمــادی، و عـتـادی، و عـتـیـدی
رو خـویـش درانـداز چـو گـوی، ارچه زنندت
شـه را تـو بـه مـیـدان نـه کـه بـازیچهٔ عیدی؟!
ایـن خـلـق چـو چـوگـان و، زننده ملک و بس
فــاعــل هــمـه او دان، بـه قـریـبـی و بـعـیـدی
از نــــاز بـــرون آی، کـــزیـــن نـــاز بـــه ارزی
تــو روشــنــی چــشـم حـسـیـنـی، نـه یـزیـدی
صــالــحــت و بــایــعـت مـع‌الـعـشـق عـلـی ان
یـــاتــیــنــی مــحــیــاه نــصــیــری و شــهــیــدی
لـــا اقـــســم بــالــوعــد و بــالــصــادق فــیــه
ان قــد مــلــاء الــعــشــق مــرادی بــمـریـدی
هـرجـای کـه خـشـکـیست درین بحر در آرید
تـــا تـــر شــود و تــازه و غــرقــاب مــجــیــدی
الـــغـــصـــة والـــصـــحــو جــزاء لــشــحــیــح
والـــقـــهـــوة والـــســـکــر وفــاق لــســعــیــد
الــــعــــزةلــــلــــه تـــعـــالـــی، فـــتـــعـــالـــوا
فـــالـــعـــز مـــن الـــلـــه نـــثـــار لـــعـــبـــیــد
یــا خــامــد یــا جــامــد یــا مــنــکـر سـکـری
یــا قــایــم فــی‌الــصــورة، یــا شــر حــســیـدی
ارواح دریــن گــلــشــن چــون سـرو روانـنـد
تـو هـمـچـو بـنـفـشـه بـه جـوانـی چه خمیدی؟!
لــــا حــــول ولــــا قــــوة الــــا بـــمـــلـــیـــک
یـــجـــعــلــک مــلــیــکــا وســنــا کــل ولــیــد
ای آهــوی خــوش نـاف بـران نـاف عـبـر، بـاف
کــز ســوســن و از ســنــبــل آن پـار چـریـدی[/]

ohfreedom;307938 نوشت:
خواست آبی و وضو را تازه کرد....دست و رو را شست او زان آب سرد هر دو پا شست و به موزه کرد رای.....موزه را بربود یک موزه ربای فکر نکنم دیگه نیازی به توضیح داشته باشه ====================================== مدح حضرت عایشه توسط مولوی: مولوی عایشه صدیقه را خاتون(بانو)پاک میداند: چون در آمد آن ضریر از در شتاب عایشه بگریخت بهر احتجاب زانک واقف بود آن خاتون پاک http://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar6/sh19/ شیعه و نعریف و تمجید از ام المومنین عایشه؟خنده دار نیست؟؟؟؟

سلام
1- بسیاری از علمای تسنن ، شیعه را طوری تعریف کرده اند که آنها را محدود به تقلید در ظواهر شرع نمی کند مانند این تعریف : شیعه کسی است که علی ع را از سه خلیفه دیگر برتر بداند
2- اگر من هم در زمان مولوی بودم و حملات متعصبین مدعی تسنن را می دیدم راهی نداشتم که در نظر و عمل خود را سنی نشان دهم
3- مساله ولایت فوق ظواهر شرعی است برای کسی که عذر قابل قبولی دارد
4- توصیف دیگران به انجام عملی دلیل بر قبولی آن برای ناقل نیست
باز هم می پرسم : اگر یک صهیونیست خلاف شیعه سخن بگوید سنی است ؟
والله الموفق

[="times new roman"]غزل شمارهٔ ۸۱۰
بــاز شــیــری بــا شــکــر آمــیــخــتــنــد
عــاشــقــان بــا هــمــدگــر آمــیــخــتـنـد
روز و شــب را از مــیــان بــرداشــتــنـد
آفـــتـــابـــی بـــا قـــمـــر آمـــیـــخــتــنــد
رنــگ مــعــشــوقـان و رنـگ عـاشـقـان
جـمـلـه هـمـچـون سـیـم و زر آمـیـخـتند
[="red"]چــون بــهــار ســرمــدی حــق رســیــد
شــاخ خــشــک و شـاخ تـر آمـیـخـتـنـد
رافــضــی انــگـشـت در دنـدان گـرفـت
هــم عــلــی و هــم عــمــر آمـیـخـتـنـد[/]
بـر یـکـی تـخـتـنـد ایـن دم هـر دو شـاه
بــلــک خــود در یـک کـمـر آمـیـخـتـنـد
هـم شـب قـدر آشـکـارا شـد چـو عـید
هــم فــرشــتــه بــا بــشــر آمــیــخـتـنـد
هـــم زبـــان هـــمـــدگـــر آمــوخــتــنــد
بــی نــفــور ایــن دو نــفــر آمــیــخــتـنـد
نــفـس کـل و هـر چـه زاد از نـفـس کـل
هــمــچــو طــفــلـان بـا پـدر آمـیـخـتـنـد
[="red"]خیر و شر و خشک و تر زان هست شد
کــز طــبــیـعـت خـیـر و شـر آمـیـخـتـنـد
مــن دهــان بــســتـم تـو بـاقـی را بـدان
کــایــن نــظــر بــا آن نــظــر آمـیـخـتـنـد[/]
بـــهـــر نـــور شــمــس تــبــریــزی تــنــم
شـــمـــع وارش بـــا شــرر آمــیــخــتــنــد[/]

بنظر بنده مولانا شیعه نیست و این تعبیراتی که درمورد خلفا و شیعه داشته رو نمیشه با این دلیل که قصد تقیه داشته توجیه کرد! این حرف که تقیه کرده واقعا قابل اثبات نیست فقط درحد یک احتمال میشه مطرحش کرد نه بیشتر! اما بهترین جواب رو بنظرم استاد جلال الدین همایی دادن که گفتن: [="darkgreen"]اساس تشيع كه معرفت علي و خاندان رسول باشد، در روح مولوي كاملا رسوخ داشت. همان‌‌گونه كه در روح بسياري از علما و بزرگان اهل سنت و جماعت و حتي ائمه اربعه(رهبران فقهي سنيان) وجود داشت، اما در پرده تعصبات جاهلي و سياست‌هاي شوم پوشيده شده است.[/]

اینم بگم جالبه:
[="navy"]جناب شیخ خیاط ، در مورد مولوی حرف داشت و می فرمود:
«او در برزخ گرفتار است.»[/]

بهرحال بنظرم باید از دادن نظر قطعی و جدل پرهیز کرد چون بیفایده است

ژولیده;307984 نوشت:
بنظر بنده مولانا شیعه نیست و این تعبیراتی که درمورد خلفا و شیعه داشته رو نمیشه با این دلیل که قصد تقیه داشته توجیه کرد! این حرف که تقیه کرده واقعا قابل اثبات نیست فقط درحد یک احتمال میشه مطرحش کرد نه بیشتر! اما بهترین جواب رو بنظرم استاد جلال الدین همایی دادن که گفتن: [="darkgreen"]اساس تشيع كه معرفت علي و خاندان رسول باشد، در روح مولوي كاملا رسوخ داشت. همان‌‌گونه كه در روح بسياري از علما و بزرگان اهل سنت و جماعت و حتي ائمه اربعه(رهبران فقهي سنيان) وجود داشت، اما در پرده تعصبات جاهلي و سياست‌هاي شوم پوشيده شده است.[/]

[="times new roman"]یعنی اگر نتوانیم اثبات کنیم که ابو طالب قبل از مرگ شهادتین گفته است باید قبول کنیم که پدر علی (ع) کافر از دنیا رفته است ؟[/]

ژولیده;307988 نوشت:
اینم بگم جالبه:
[="navy"]جناب شیخ خیاط ، در مورد مولوی حرف داشت و می فرمود:
«او در برزخ گرفتار است.»[/]

بهرحال بنظرم باید از دادن نظر قطعی و جدل پرهیز کرد چون بیفایده است

[="times new roman"]یعنی نظر رجبعلی خیاط که هیچ نوشته ای از او باقی نمانده و هرچه هست نقل قول است از نظر امام خمینی ، ایت الله مطهری ، رهبری و سایر علما بالاتر است ؟
اینجا بحث جدل نیست همینکه اثبات کنیم مولوی محبت اهل بیت را به جد داشته است برای پاکی او کفایت میکند .[/]

[="times new roman"]غزل شمارهٔ ۱۳۳
صــوفــی نــهــاد دام و ســر حــقــه بــاز کــرد
بــنــیــاد مــکــر بــا فــلــک حــقــه بــاز کــرد
بــازی چــرخ بــشــکـنـدش بـیـضـه در کـلـاه
زیــرا کــه عــرض شـعـبـده بـا اهـل راز کـرد
ســاقــی بــیــا کــه شــاهــد رعـنـای صـوفـیـان
دیـــگــر بــه جــلــوه آمــد و آغــاز نــاز کــرد
[="red"]این مطرب از کجاست که ساز عراق ساخت
و آهــنــگ بــازگــشــت بــه راه حــجــاز کـرد[/]
ای دل بـــیــا کــه مــا بــه پــنــاه خــدا رویــم
زان چــه آســتـیـن کـوتـه و دسـت دراز کـرد
[="red"]صنعت مکن که هر که محبت نه راست باخت
عــشـقـش بـه روی دل در مـعـنـی فـراز کـرد[/]
فــردا کــه پــیـشـگـاه حـقـیـقـت شـود پـدیـد
شــرمــنــده ره روی کـه عـمـل بـر مـجـاز کـرد
[="red"]ای کـبـک خـوش خـرام کجا می‌روی بایست
غـــره مــشــو کــه گــربــه زاهــد نــمــاز کــرد[/]
حــافــظ مــکـن مـلـامـت رنـدان کـه در ازل
مـــا را خـــدا ز زهـــد ریـــا بـــی‌نـــیــاز کــرد[/]

نقل قول:
یعنی اگر نتوانیم اثبات کنیم که ابو طالب قبل از مرگ شهادتین گفته است باید قبول کنیم که پدر علی (ع) کافر از دنیا رفته است ؟

جناب بهلول این حرف به دور از احترام و نزاکت است هر چند که متوجه کلامتون هستم .

نقل قول:
اینجا بحث جدل نیست همینکه اثبات کنیم مولوی محبت اهل بیت را به جد داشته است برای پاکی او کفایت میکند .

این حرف کاملا نادرست است و گرنه شافعی که به مراتب از مولوی بالاتر بود به جد محبت اهل بیت علیهم السلام را داشت و اصلا قابل مقایسه با مولوی نیست .

صرف محبت جد کفایت نمی کند و فردای قیامت هیچ دردی دواء نمی کند .

موضوع قفل شده است