پدرت را به خدا تقدیم کن

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
پدرت را به خدا تقدیم کن

آنچه می خوانید وصیت نامه ایست عاشقانه و عرفانی از رزمنده شمالی "شهید علی اکبر انگورج تقوی" که هنگام اعزام به دانشگاه دفاع مقدس، خطاب به مردم، پدر و مادر، همسر، خواهر و فرزند شیرخواره اش به رشته تحریر درآورده است:

ای رزمندگان بسیجی! پاسداران ! مومنین! ای صف شکنان! باید جواب « هل من ناصر ینصرنی » حسین «ع» لب تشنه را در کربلای جنوب و غرب لبیک گفت و از دیار خود کوچ کرد.

آنی تو که حال دل نالان دانی احوال دل شکسته بالان دانی

گرخوانمت از سینه سوزان شنوی ور دم نزنم زبان لالان دانی

ما را سرو سودای کسی دیگر نیست در عشق تو پروای کسی دیگر نیست

جز تو دگری جای نگیرد در دل دل جای تو شد جای کسی دیگر نیست

می دانم که در بسته نیست ، لیکن ما دست و پا بسته ایم . الهی! لذت ترک لذت را در کامم لذیذ تر گردان. از چه سخن بگویم؟ حال که آماده شده و به خود جرات داده ام، تا از درون آن چه دارم، بر خط های ریز کاغذ بریزم، شرمم می آید، چه بنویسم؟ از چه سخن بگویم؟ از مرگ، وفا، عشق، مرید، مراد، شوق و دوستی، از کدام یک؟

حال که تصمیم گرفتم دوباره خود را به میعادگاه عشق؛ یعنی جبهه نزدیک کنم، بهتر آن که بنویسم و هیچ نگویم که قلم یارای نوشتن ندارد. شاید نوشته هایم برایم مسکن باشد.

ای عزیزان! دنیا بازی گاه کودکان است و عادت و شیوه ی دنیا آن است که پیوسته خود را بیاراید و زینت کند، تا مردمان را بیازماید. نشان بزرگی آن است که از آن دل برداری و پیش از ترک آن توشه ی آخرت را فراهم کنی، که دنیا را ثبات و بقایی نیست. دنیا را با هیچ کس وفایی نیست. باید گفت: دنیا «عروس هزار داماد است » بنگرید قبرستان را ، همه نوع انسان را در آغوش کشانده و منتظر من و توست چه زیباست به گلزار شهدا نگاه کردن ، که خود بهشتی دیگر است ...

اگر عاشق شدی، عشق مایه آسودگی است، هر چند مایه فرسودگی نیز هست. دل عاشق همیشه بیدار و دیده او گهربار است. محنت او پیوسته با محبت قرین است. دل عاشق، خانه شیر است. عشق و عاشقی، چون مرید و مراد است. کار مرید با جستجو، کار مراد با گفتگوست، کار مرید ریاضت و کار مراد با عنایت است.

اگر عاشقی، خلاصی مخواه، اگر کشته عشقی، قصاص مجوی که عشق آتش سوزان است و بحر بیکران. عشق ، قصه بی پایان است و درد بی درما ، عقل در ادراک آن سرگردان است و دل از دریافت آن ناتوان . در عشق چیزها نهفته است که با قلم شکسته نمی توان آن را نوشت. دل پاک می خواهد و قلم راست .

روز محشر عاشقان را با قیامت کار نیست

کار عاشق جز تماشای وصال یار نیست

از سر کویش اگر سوی بهشتم می برند

پای ننهم گر در آن جا وعده دیدار نیست

خدایا ! بارالها ! معبودا ! ما را عاشق بمیران.

من از آیه و حدیث و روایت چیزی نمی گویم و از جایی نقل نمی کنم، آن چه می نویسم آهی از سینه سوزان من است. به قول شاعر :

آتش از خانه همسایه درویش مخواه آن چه از درون آن می گذرد خون دل است

شاید یکی از رموز وصیت نامه نوشتن ها همین باشد که انسان درآخرین لحظه های رفتن ، خودش را سبک و دلش را خالی کند، هر چند نمی توان همه چیز را نوشت.

آیا می توان قطره های خونی که به زمین می ریزد ترسیم نمود؟ هر چیز را از دست دادن راحت است و آسان، ولی در این معامله جان باید داد، جان دادن بسیار مشکل است، از هر چیز مشکل تر، ولی برای عاشق آسان است، یک کلمه : عسل از هر شیرینی شیرین تر است، شهادت از عسل شیرین تر است.

پدر و مادر عزیزم! چون لیاقت و شایستگی در شماست که بعد از سال ها رنج و درد و زحمت قربانی تقدیم اسلام و انقلاب و حسین زمان کنید... ابراز پشیمانی نکنید، زیرا که راضی نیستم و آن چه خدا برایم مقدر کرد دوست دارم؛ شما نیز آن چه را من برای خودم دوست داشتم دوست بدارید. کلام آخر این که « لیلا » (1 ) مال شماست و یادگار من ، تا زنده اید از او نگهداری کنید .

همسر خوب و مهربانم! نمی دانم از کجا شروع کنم ... از تو انتظار دارم که صبر و شجاعت دختر پهلو شکسته و بازوان کبود شده پیامبر (ص) فاطمه زهرا «س» را پیشه خود کنی و قدم هایت را محکم و استوار بر زمین بکوبی و الگویی خوب برای دیگران باشی ...

خواهر مهربانم! من به شما افتخارمی کنم و می بالم. ای آبرومند درگاه حق ، پاداش شما همین بس که برادری را تقدیم انقلاب و اسلام عزیز نموده اید. انتظار دارم و می دانم که شما کوه صبر هستید و تحمل هر درد و مصیبتی برای شما راه یافته گان بسیار آسان است، «لیلا» را به شما سپردم.

«لیلای» عزیزم! اکنون که این وصیت نامه را می نویسم با سرعت زیادی کوله بار به دوش برای ماموریت عازم خط مقدم هستم. همین قدر که می دانم وظیفه است، شکسته و بسته می نویسم. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل .

«لیلا» جانم! اگر بزرگ بودی می گفتم، عزیزم! نوبتی باشد، نوبت من است . البته این خلاف علاقه و عشق است که با تو آخر از همه عزیزان سخن بگویم؛ ولی با توبه از آن چه در اول گفته ام آخر می گویم.

عزیزم! با کدامین تازیانه بر پیکر عریانت کوبیده اند؟ به کدامین گناه؟ تو که معصوم بودی و طعم تلخ زندگی دنیا را نچشیده بودی. کدام نادان زره از کمان کشید و با تیری زهر آلود، جرقه بر خرمن زندگی ات زد و کلبه ات را سوزاند؟ تو با کدام امام زاده پیمان بسته بودی که هم درد او شوی؟ آری می دانم تو پیمان با علی اصغر بسته بودی، با او عهد کرده بودی که تو نیز با اویی، هم درد و هم دم. به کدامین دیار تو را صدا کنم که در هر دیاری؟ با کدام نگاه که برق صورتت چشمانم را کور کرده است؟ اشک هایم را بر کدامین ستاره بریزم که نخشکد؟ شمع وجودم که زبانه می کشد بر کدامین بذر نثارت کنم که تو خود سراپا ایثاری، عشقی و شوری؟ فریاد گریه ات شب ها در کنار بسترت بیدارم می داشت؛ در خواب که بودی نفس گرم سینه ات تسکینم می داد. لازم بود من چند سال بالای سرتو بودم، ولی حال که خدا خواست و مرا پذیرفته است، شما نیز از من بگذرید. تنها هدیه ات، پدرت را ، به خدا تقدیم کن.

مرحبا به تو ای نوگل پژمرده بابا! آهنگ صدای بابا گفتنت در گوشم هست، نمی دانم شاید هم علی اصغر کربلا بابایش را این گونه وداع کرد .

پیروز باد خط خونین حسین زمان! جاودانه باد نام امام عزیزمان! برقرار باد پرچم توحید و خط خونین شهادت! روشن باد راه شهیدان! مستدام باد پیمان امت و امام! پر رهرو باد راه شهیدان! برقرار باد کشور جمهوری اسلامی ایران به رهبری یگانه مرجع عالم تشیع .

والسلام

علی اکبر انگورج تقوی

1 ـ دختر شیر خواره شهید علی اکبر انگورج تقوی

نقل از صحیفه شهدای شهرستان چالوس- 23/10/1365 ج 8 تالیف منصور هرنجی


نکته: ایشان فرمانده گردان مهندسی فلق بوده اند