پاهایی که می‌توانست تا سال‌ها یاری‌گر مجری عدالت باشد

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
پاهایی که می‌توانست تا سال‌ها یاری‌گر مجری عدالت باشد

ماجرا از این قرار بود که مامور فداکار پلیس که تازه دو ماه از ازدواجش میگذشت در عملیات تعقیب وگریز با مجرم فراری، هر دو پایش را زیر چرخهای سنگین وسهمگین قطار تهران - اهواز سپرد.
آن شب سیاهی خوفناک همه جا حتی این قطار عادی را فرا گرفته بود. عقربههای ساعت 23 را نشان میداد و گروهبان یکم " جلال علیزاده" بی هیچ احساس خستگی واعتراضی، همچنان در حال سرکشی و بازدید از درون قطار بود.
این افسر وظیفهشناس بیش از هر چیز در اندیشه آسایش و آرامش مسافران بود، در حالی که به آرامی داخل راهرو قطار حرکت میکرد تا اگر کسی نیازمند یاری است به کمک او بشتابد، ناگهان صدایی از داخل یکی از واگنها نظر او جلب کرد. با خود گفت "یعنی درون این واگن هنوز این موقع شب کسی بیدار است. از لای در واگن متوجه مردی شد که با نگرانی و دستپاچگی در حال جستوجوی وسایل همراه مسافران بود.
سنگینی سایه مامور خادم، فرد تبهکار را به خود آورد دیگر چیزی جلودارش نبود. سارق با دیدن مامور به سرعت پا به فرار گذاشت و راهروهای قطار را یکی پس از دیگری طی کرد. مامور که تمام تلاشش دستگیری خلافکار بود با تمام توان خود پا به پای وی میدوید تا تحویل قانونش دهد و به سزای عملش برساند. در این میان دزد تبهکار به انتهای قطار نزدیک میشد. دو پایی که میتوانست تا سالهای سال یاریگر مجری عدالت باشد
او راهی جز پرتاب خودش به خارج از قطار ندید پنجره را باز کرد و خود را به سرعت به بیرون پرت کرد. با این حال "گروهبان یکم علیزاده" دست از تعقیب و مراقبت مجرم بر نداشت و به سوی در قطار رفت آن را باز کرد و در شرایطی که قصد پریدن به سمت بیرون را داشت تعادلش را از دست داد. بانگ دلخراش افسر پلیس از سانحه ناگواری خبر میداد. این جوانمرد راستین هر دو پایش را روی ریل جا گذاشت و بیهوش شد.
جسم مرتعش و لرزان این انسان والا به سرعت به بیمارستان امام جعفر صادق (ع) شهر الیگودرز انتقال یافت، اما متاسفانه با وجود تلاش گروه پزشکی به علت صدمات وارده هر دو پایش از زیر زانو قطع شد و او تا پایان عمر روی صندلی چرخ دار جای گرفت.
اکنون این مامور فداکار ومتعهد دو پایش را از دست داده است، دو پایی که میتوانست تا سالهای سال یاریگر مجری عدالت باشد.
در حال حاضر گروهبان یکم "جلال علیزاده" افتخار پیوستن به جمع جانبازان کشور را دارد، ولی ای کاش روایت از جا گذشتگیهایش هم چون سرگذشت فداکاریهای "جلالهای" دیگر از خاطرههایمان فراموش نشود...
اگر سارقی در کار نبود وهمگان به حقشان قانع بودند و چنانچه افراد در زندگی دیگران دستدرازی نمیکردند شاید این مامور جوان با وجدان و شریف اکنون صحیح و سالم در کنار خانوادهاش بود. احتمال داشت تا دقایقی پیش از سانحه تنها دغدغه ودلخوشی این مامور از جان گذشته رسیدن به همسر و فرزندان و دیدار آنان بود که چنین اتفاقی نصیبش شد.

ولی هر گاه که روی صندلی چرخدار مینشیند ویا به کمک نزدیکان به حرکت در میآید صمیمانه بر خود خواهد بالید که عرض وشرف خدمتی چنان انگیزهای در وی پدید آورده بود که دو عضو بس حساس و حیاتیاش را فدای خدمتگزاری کند. آری در حقیقت اینگونه ماموران، گُل سرسبد و چشم و چراغ شمار زیادی از خادمان اجتماع هستند.