جمع بندی پاسخ به شبهه: خلقت ائمه (ع) قبل از حضرت آدم

تب‌های اولیه

132 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

حالا تا کارشناس جواب بدهد من یک مقدار از تعارضات و تناقضات این روایات خلقت نوری را تا جایی که می توانم در می آورم تا ملت فیض ببرند. اول از همان زمان آفرینششان شروع می کنم ولی این بار دسته بندی شده و گسترده تراز دفعه ی پیش.

زمان آفرینش حضرت محمد ( ص) و ائمه

1) قبل از تمام مخلوقات

أول ما خلق الله نوري ابتدعه من نوره واشتقه من جلال عظمته، فأقبل يطوف بالقدرة حتى وصل إلى جلال العظمة في ثمانين ألف سنة، ثم سجد لله تعظيما ففتق منه نور علي ( ریاض الجنان__ بحار الانوار ج25 ص22)

این حدیث می گوید اولین چیزی که خدا آفرید نور حضرت محمد بود و هشتاد هزار سال بعد از آن خداوند نور حضرت علی را آفرید.

خلقنا قبل الخلق بألفي ألف عام ( اختصاص ص91)

دو میلیون سال قبل از تمام مخلوقات.

ثم خلق محمدا وعليا و فاطمة فمكثوا ألف ألف دهر ثم خلق الاشياء
( مشارق الانوار__ بحارالانوار ج25 ص25)

بعد از خلقت حضرت محمد و حضرت علی و حضرت فاطمه یک میلیون از روزگار گذشت سپس بقیه مخلوقات را خدا آفرید.

خلقني
وعليا من نور واحد قبل أن خلق الخلق بخمسمأة ألف عام ( روضه الواعظین ص77)

پانصد هزار سال قبل از تمام مخلوقات.

قبل خلق المخلوقات كلها بأربعمائة ألف سنة وأربعة وعشرين ألف سنة
( مشارق الانوار__ بحارالانوار ج25 ص24)

چهارصد و بیست و چهار هزار سال قبل از تمام مخلوقات.

قبل خلق الخلق بأربعة عشر ألف عام
( اکمال الدین ص335)

چهارده هزار سال قبل از تمام مخلوقات.

قبل المخلوقات بأربعة عشر ألف سنة
( ریاض الجنان__ بحار الانوار ج25 ص21)

این هم همان چهارده هزار سال قبل از تمام مخلوقات.

قبل أن يخلق عرشه بأربعة عشر ألف عام
( ریاض الجنان__ بحارالانوار ج25 ص21)

چهارده هزار سال قبل از خلقت عرش.

قبل أن يخلق الدنيا بسبعة آلاف عام
( علل الشرایع ج1 ص 208 و 209)

هفت هزار سال قبل از خلقت دنیا.

قبل خلق الخلق بألفي عام ( معانی الاخبار ص 351)

دو هزار سال قبل از تمام مخلوقات.

قبل أن يخلق الخلق بألفي عام ( الفضائل ص129)

باز هم دو هزار سال قبل از تمام مخلوقات.

قبل أن يخلق الخلق بألفي عام ( کتاب سلیم بن قیس ص377)

همچنین این هم دو هزار سال قبل از تمام مخلوقات.

ثم خلق محمدا وعليا وفاطمة فمكثوا ألف دهر، ثم خلق جميع الاشياء (کافی ج1 ص441)

بعد از خلقت محمد و علی و فاطمه علیهم السلام هزار واحد از روزگار گذشت سپس بقیه مخلوقات آفریده شدند.

2) بعد از آفرینش آسمانها و زمین

لما خلق الله السماوات والارضين استوى على العرش فأمر نورين من نوره فطافا حول العرش سبعين مرة فقال عزوجل: هذان نوران لي مطيعان،فخلق الله من ذلك النور محمدا وعليا والاصفياء من ولده عليهم السلام (ریاض الجنان__ بحارالانوار ج25 ص21)

این حدیث می گوید بعد از آفرینش آسمانها و زمین حضرت محمد و ائمه از نور آفریده شدند

3) بعد از فرشتگان

لما أراد الله أن يخلق محمدا " صلى الله عليه وآله قال لملائكته (کتاب الانوار حسن البکری __بحارالانوار ج15 ص26)

این حدیث بیانگر این است که قبل از خلقت حضرت محمد فرشتگان وجود داشتند.

4) قبل از حضرت آدم

قبل أن خلق الانبياء كلهم بأربع مائة ألف سنة وأربع وعشرين ألف سنة ( خصال ص482 _ معانی الاخبار ص307)

چهارصد و بیست و چهار هزار سال قبل از تمام پیامبران.

خلقه الله قبل آدم بأربعين ألف عام ( کنز جامع الفوائد__ بحار الانوار ج24 ص88)

چهل هزار سال قبل از حضرت آدم.

قبل أبيه بأربعين ألف سنة ( مشارق الانوار __ بحارالانوار ج25 ص24 )

باز هم چهل هزار سال قبل از حضرت آدم.

قبل أن يخلق آدم بخمسة عشر ألف عام ( تفسیر فرات ص552)

پانزده هزار سال قبل از حضرت آدم.

قبل خلق آدم بأربعة عشر ألف عام ( المحتضر ص129)

چهارده هزار سال قبل از حضرت آدم.

قبل أن يخلق آدم بسبعة آلاف عام ( ارشاد القلوب ج2 ص317)

هفت هزار سال قبل از حضرت آدم.

موجودون في غامض علم الله عزوجل قبل أن تخلق بأربعة آلاف سنة ( المحتضر ص132)

چهار هزار سال قبل از حضرت آدم در علم خدا بودند.

خلقت أنا وعلي من نور واحد قبل أن يخلق الله آدم بأربعة آلاف عام ( الفردوس __ بحارالانوار ج38 ص150)

چهار هزار سال قبل از حضرت آدم.

قبل أن يخلق الله عزوجل آدم بألفي عام ( فضایل الشیعه __ بحارالانوار ج15 ص21)

دو هزار سال قبل از حضرت آدم.

قبل أن خلق آدم بألفي عام (معانی الاخبار ص47)

باز هم دو هزار سال قبل از حضرت آدم.

قبل أن يخلق آدم بألفي عام ( امالی طوسی ص183 )

این حدیث هم می گوید دو هزار سال قبل از حضرت آدم.

5) همزمان با خلقت حضرت آدم

يا علي خلقني الله تعالى وأنت من نور الله حين خلق آدم ( امالی طوسی ص295)

این روایت می گوید که حضرت محمد و حضرت علی هنگام آفرینش حضرت آدم از نور آفریده شدند.

6) بعد از حضرت آدم

خلقني الله نورا تحت العرش قبل أن يخلق آدم عليه السلام باثني عشر ألف سنة، فلما أن خلق الله آدم عليه السلام ألقى النور في صلب آدم عليه السلام فأقبل ينتقل ذلك النور من صلب إلى صلب حتى افترقنا في صلب عبد الله بن عبد المطلب وأبي طالب،فخلقني ربي من ذلك النور لكنه لا نبي بعدي ( تفسیر فرات ص505)

این حدیث می گوید نور حضرت محمد دوازده هزار سال قبل از حضرت آدم خلق شد ولی خود حضرت محمد بعد از حضرت آدم در زمان عبدالمطلب خلق شد.

لما خلق الله آدم ونفخ فيه من روحه التفت آدم يمنة العرش فإذا خمسة أشباح فقال: يا رب هل خلقت قبلي من البشر أحدا ؟ قال: لا قال عليه السلام: فمن هؤلاء الذين أرى أسماءهم ؟ فقال: هؤلاء خمسة من ولدك لولاهم ما خلقتك ... ( قصص الانبیای راوندی ص44)

این حدیث می گوید هنگامی که حضرت آدم خلق شد پنج تا شبح یا سایه را اطراف عرش دید و از خدا پرسید که آیا قبل از من بشری آفریدی ؟ و خدا جواب داد که نه اینها ی که دیدی فقط اسمائشان هستند و خودشان از فرزندان تو هستند که اگر آنها نبودند تو و مخلوقات دیگر را نمی آفریدم الی آخر حدیث.

يا آدم أحمدتني، فوعزتي وجلالي لولا عبدان اريد أن أخلقهما في آخر الزمان ما خلقتك
( قصص الانبیای راوندی ص52)

این حدیث هم میگوید که حضرت محمد و حضرت علی بعد از حضرت آدم در آخرالزمان خلق می شوند.

اینها را چگونه می خواهید با هم جمع کنید؟؟؟؟!!!!

عصران;890955 نوشت:
اینها را چگونه می خواهید با هم جمع کنید؟؟؟؟!!!!

سلام....این داستان خلقت ائمه قبل از آدم و حوا یا پیش از خلقت انسان های دیگر، برای من هم جذاب و سوال شده است....چند وقت پیش تاپیکی ایجاد کردم و سوالی مطرح کردم که چطور می شود که پس از پیامبر 12 انسان که مفخر عالمیان هستند همه در یک نسل و پشت سر هم بدنیا می آیند و مهم اینکه به اعتقاد شیعه باید که بدنیا می آمدند، باید بدنیا می آمدند تا مفسر قرآن و نگهدارنده دین اسلام باشند...یعنی یک بایدی هم در بدنیا آمدنشان وجود داشت و سوال کردم که آیا این یک جور جبر نیست یا این داستان غیر منطقی نیست، غیر عادی نیست....همانطور که انتظارش را داشتم کارشناس در پاسخ به تاپیک بنده فرمودن که 12 امام قبل از خلقت عالم آفریده شده بودند و آزمایش شده بودند و یا یک همچین چیزی....خوب این پاسخ برای من از نظر عقلی عجیب بود و من که انتظار همچین پاسخی را داشتم، در جواب ایراداتم را به این پاسخ گرفتم و در پاسخ شنیدم که گویا که اصلا همه ی انسان ها پیش تر از آنکه از مادر زاده بشوند آفریده شده بودند و حتی یک آزمایشی هم شده اند و اینها!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!.....
به هر حال....این مقدمه را عرض کردم که عرض کنم که شیعه به نظر می رسد برای توجیه مذهب خود، برای رفع و رجوع از یک سری شبهات و انتقادات جدی علیه اعتقاداتش نیاز بسیار بسیار شدیدی به این داستان خلقت ائمه پیش از خلقت مثلا آدم و حوا دارد....حالا به نظر می رسد که شما مخالفید با احادیث و یا در کل این داستان خلقت ائمه در گذشته های دور...با این توضیح شما چطور به آن سوالات بنده یا انتقاداتی که به مذهب شیعه وارد است که تاپیکی هم عرض کردم ایجاد کردم برایش پاسخ می دهید....

پارسا مهر;890968 نوشت:
....این داستان خلقت ائمه قبل از آدم و حوا یا پیش از خلقت انسان های دیگر، برای من هم جذاب و سوال شده است....چند وقت پیش تاپیکی ایجاد کردم و سوالی مطرح کردم که چطور می شود که پس از پیامبر 12 انسان که مفخر عالمیان هستند همه در یک نسل و پشت سر هم بدنیا می آیند و مهم اینکه به اعتقاد شیعه باید که بدنیا می آمدند، باید بدنیا می آمدند تا مفسر قرآن و نگهدارنده دین اسلام باشند...یعنی یک بایدی هم در بدنیا آمدنشان وجود داشت و سوال کردم که آیا این یک جور جبر نیست یا این داستان غیر منطقی نیست، غیر عادی نیست....همانطور که انتظارش را داشتم کارشناس در پاسخ به تاپیک بنده فرمودن که 12 امام قبل از خلقت عالم آفریده شده بودند و آزمایش شده بودند و یا یک همچین چیزی....خوب این پاسخ برای من از نظر عقلی عجیب بود و من که انتظار همچین پاسخی را داشتم، در جواب ایراداتم را به این پاسخ گرفتم و در پاسخ شنیدم که گویا که اصلا همه ی انسان ها پیش تر از آنکه از مادر زاده بشوند آفریده شده بودند و حتی یک آزمایشی هم شده اند و اینها!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!.....
به هر حال....این مقدمه را عرض کردم که عرض کنم که شیعه به نظر می رسد برای توجیه مذهب خود، برای رفع و رجوع از یک سری شبهات و انتقادات جدی علیه اعتقاداتش نیاز بسیار بسیار شدیدی به این داستان خلقت ائمه پیش از خلقت مثلا آدم و حوا دارد....حالا به نظر می رسد که شما مخالفید با احادیث و یا در کل این داستان خلقت ائمه در گذشته های دور...با این توضیح شما چطور به آن سوالات بنده یا انتقاداتی که به مذهب شیعه وارد است که تاپیکی هم عرض کردم ایجاد کردم برایش پاسخ می دهید....

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم عجل لولیک الفرج

سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
(لطفا ایراداتون را به صورت شفاف بیان کنید )
سوال دارم

اگر زن و مردی تصمیم به فرزند آوری داشته باشند چکار می کنند؟

غیر از اینه که نطفه مرد در زن خالی شده و از آن فرزند به وجود می آید؟(به طور طبیعی)

آیا این نطفه در رحم زن شکل نمی گیرد؟ تا زمانی که به دنیا بیاید؟

آن کودک در کجاست؟

در این دنیا؟

یا در دنیایی دگر؟

اگر رحم زن را (به طور طبیعی) عالمی غیر از این عالم در نظر بگیریم چیز عجیبی است؟

یا علی(ع)@};-

عصران;890955 نوشت:
اینها را چگونه می خواهید با هم جمع کنید؟؟؟؟!!!!

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم عجل لولیک الفرج

سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

بگذارید یک شمای کلی برای شما ترسیم کنم

1-عالم ذر(عالم ذره عالمی که ملوکول و ذرات برای ما نا معلوم )
2-عالم رحم(عالم انعقاد نطفه زمان تقریبی 9 ماه)
3-عالم تولد(برای ما نا معلوم بسته به خواست خدا مدت زمان زندگی تعیین می شود.)
4-عالم برزخ(به احتصاب دنیا شاید 1 یا نیم روز البته باید در مصادر هم بررسی کرد.)
5-عالم قیامت(بسته به حساب و کتاب و شرایط نا معلوم)
6- عالم رجعت(بعد از ظهور حضرت صاحب الزمان(عج) زمان نا معلوم)

(توجه این شمای کلی است برای تدوین دقیق تر زمان بیتشری و کار کارشناسی لازم دارد اگر نقصی هست بفرمایید.)

ببینید حال من بشما بگویم برای خلقت یک نوزاد
9 ماه زمان لازم است
یکجا بگویم نامعلوم

اشتباه کردم؟

تناقض هست؟

اگر در زمان یک عالم تفاوت باشد تا وقتی شناختی روی آن عالم نداشته باشیم نمی شود گفت که کدام تاریخ درست است اما تفاوت آن اصل رو رد نمی کند مثلا همین دنیای ما یکی 9 ماه بدنیا می آید یکی 6 ماه یکی 7 ماه!

یعنی اصل خلقت را ندیده بگیریم یا بگوییم اختلاف وجود دارد و با شناختی که از عالم خودمان داریم این اختلاف طبیعی است؟

یا علی(ع)@};-

رستگاران;890978 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم عجل لولیک الفرج

سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
(لطفا ایراداتون را به صورت شفاف بیان کنید )
سوال دارم

اگر زن و مردی تصمیم به فرزند آوری داشته باشند چکار می کنند؟

غیر از اینه که ن


با سلام....واقعیت من متوجه این نشدم که شما چه پیام و منظوری را می خواهید برسانید....به هر حال اینطور به نظر می رسد و اینگونه به ما از کودکی القا کرده اند که ما از نطفه شکل می گیریم و قبل از نطفه وجود نداشته ایم.....و اگر هم وجود داشته ایم اختیار و عقل و شعوری نداشتیم ....تا اینکه نوزادی را پشت سر می گذاریم تا به بلوغ برسیم... و آزمایشی بشویم و به تکامل برسیم....در کل به نظر می رسد که در اعتقادات شیعه و تا حدی سنی گذاره ها و داستان هایی وارد شده است و وجود دارند که به جز آنکه ادعا کنیم که انسان ها پیش از تولد دنیایی را پشت سر گذاشته اند، قابل پذیرش و باور نیستند....حالا بنده عرضم با جناب عصران بود که ایشان که گویا اعتقادی به زندگی و عالم قبل از به دنیا آمدن در این دنیا ندارند، چطور آن دسته اعتقادات مورد اشاره را توجیه و باور می کنند.....که البته برای من هم پذیرش همچین زندگی ای باورش سخت است...اگر ما زمانی عمری گذراندیم و زندگی ای داشتیم و آزمایشی شدیم، خوب دیگه این دنیا چه صیغه ای است...ما که یک زمان آزمایش شدیم....ما ببرید بهشت و جهنمی کنید دیگر....این دنیا دیگر چه صیغه است...ما که آزمایش داده ایم.....فقط نمی دانم با کدام عقل و اختیاری....پناه بر خدا!!!!!
باز هم تکرار می کنم من منظور پست شما را به درستی نفهمیدم...خواهشن روشن تر....

پارسا مهر;890991 نوشت:
به هر حال اینطور به نظر می رسد و اینگونه به ما از کودکی القا کرده اند که ما از نطفه شکل می گیریم و قبل از نطفه وجود نداشته ایم.....و اگر هم وجود داشته ایم اختیار و عقل و شعوری نداشتیم ....تا اینکه نوزادی را پشت سر می گذاریم تا به بلوغ برسیم..

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم عجل لولیک الفرج

سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

اصلا بی خیال چی گفتند به ما خودتون فکر کنید

نطفه بابا و مادرمون به هم رسیده در رحم مادرامون در طی چند ماه تغییر کرده هر زمانی یک شکل بودیم تا الان هم که در تغییر هستیم این چیزیه که عجیب و غیر قابل باوره؟

پارسا مهر;890991 نوشت:
آزمایشی بشویم و به تکامل برسیم

این طور که من متوجه شدم تکامل پیوسته هست.
اما آزامایش هم همین زندگی ما است
همین تصمیمات و انتخابای ما حال یکجا آنقدر انتخاب سخته که به چشم میاد یک جا نه

پارسا مهر;890991 نوشت:
در اعتقادات شیعه و تا حدی سنی گذاره ها و داستان هایی وارد شده است و وجود دارند که به جز آنکه ادعا کنیم که انسان ها پیش از تولد دنیایی را پشت سر گذاشته اند، قابل پذیرش و باور نیستند....

به جنین انسان توجه کنید
یک جنین بر اساس قانون وراثت پنش تغییر می کنه یا خیر؟

شاید عجیب باشه برای کسی که از ژن شناختی نداره اما کسی که اگاه است برایش عجیب است؟

پارسا مهر;890991 نوشت:
..که البته برای من هم پذیرش همچین زندگی ای باورش سخت است...اگر ما زمانی عمری گذراندیم و زندگی ای داشتیم و آزمایشی شدیم، خوب دیگه این دنیا چه صیغه ای است...ما که یک زمان آزمایش شدیم....ما ببرید بهشت و جهنمی کنید د

به سیر تکاملی خودت از نوزادی تا به الان توجه کن

ببین یک زمانی کودک بودی یک سری انتخاب ها داشتی بزرگ شدی یک سری انتخاب ها داری و بعد هم بری باز یک سری انتخاب ها داری
حال از زمان خوابت گرفته تا مسائل رشته و....

این ها را اگر یک عالم در نظر بگیریم چیز عجیبی است؟

مثل کل دوران زندگی را در یک کلمه پارسا مهر بگوییم یا بگوییم کودکی پارسا مهر نو جوانی پارسا مهر و الا آخر؟ هر کدام از این ها هم یک زمانی را طی کردند

پارسا مهر;890991 نوشت:
.ما که آزمایش داده ایم.....فقط نمی دانم با کدام عقل و اختیاری....پناه بر خدا!!!!!

ما آزمون دادیم برای تعیین سطح زبان آزمون می دیم برای سطح یک همین طور آخر

برای هر سطح یکسری قوانین و برنامه ها و آزمون ها است این دور از عقل است؟
عجیب است؟

پارسا مهر;890991 نوشت:
چه صیغه است...ما که آزمایش داده ایم.....فقط نمی دانم با کدام عقل و اختیاری....پناه بر خدا!!!!!
باز هم تکرار می کنم من منظور پست شما را به درستی نفهمیدم...خواهشن روشن تر....

فکر کنم روشن ترش همین مثال مراحل تحصیلی باشد.

اگر گنگ است محل نا مفهومش را بگویید تا روشنش کنم ان شاء الله

یا علی(ع)@};-

عصران;890955 نوشت:

حالا تا کارشناس جواب بدهد من یک مقدار از تعارضات و تناقضات این روایات خلقت نوری را تا جایی که می توانم در می آورم تا ملت فیض ببرند.

سلام
به شخصه فیض بردم، ممنون از زحمتی که کشیدید ...
عصران;890955 نوشت:

اینها را چگونه می خواهید با هم جمع کنید؟؟؟؟!!!!

چندان سخت نیست ...
برای شروع باید دانست که اولاً هر خلقتی مراحلی دارد که هر حدیث ممکن است به یک مرحله اشاره داشته باشد؛ ...
ثانیاً مفهوم روز وقتی برای خلقت آسمان‌ها و زمین به کار برود وقتی که هنوز زمین و خورشید و ماه و حرکت وضعی و انتقالی آن‌ها مطرح نشده‌اند و مفهوم ماه هم به همچنین، در نتیجه دور از ذهن نخواهد بود اگر مفهوم سال هم با آنچه که ما معمولاً در ذهن داریم متفاوت باشد، اینکه برای سال و ماه و روز چندین معنا بر حسب معیارهای متفاوتی مطرح بشود هم عجیب نخواهد بود، به این ترتیب ممکن است یک رویداد به عدد سالیان بر حسب معیارهای متفاوت هر بار به یک صورت و بر یک مبنا بیان گردد؛ ...
ثالثاً در روایات آمده است که خود معصوم اجازه داده‌اند که راویان حدیث ایشان حدیثی که شنیده‌اند را نقل به مضمون کنند و طبیعی است که اگر راوی حدیث به اهمیت یک مطلب پی نبرد نتواند تکیه‌ی لازم را روی الفاظ داشته باشد و بین احادیث از نظر لفظی اختلافاتی ایجاد شود، بستگی دارد که روایان حدیث چه کسانی بوده باشند، از این نگاه نه اصل حدیث که بلکه الفاظ حدیث است که به اندازه‌ی روایانی که نقلشان کرده‌اند اعتبار خواهند داشت (برای اعتبار اصل حدیث معیارهای بیشتری مدّ نظر قرار می‌گیرند) ... به این ترتیب از آنجا که ما معتقد هستیم به اینکه حدیث آل محمد صعب مستعصب هستند و هر کسی توانایی حمل آن‌ها را ندارد به خودمان اجازه نمی‌دهیم اگر مطلبی برایمان عجیب بود بزنیم زیر آن و انکارش کنیم چنانکه خودشان هم از این کار منع فرموده‌اند، جایگاه علم رجال که ظاهراً مبنای قریب به اتفاق ایرادات شماست به روایات موجود آنچنان که تصور کرده‌اید نیست که بر اساس آن بتوان کلاً این روایات را دور انداخت و کنار زد، اما می‌توانیم در یک بحث علمی با موضوعات این‌چنینی برای الفاظ وارد شده در روایاتی که سند قوی‌تری دارند اعتبار بیشتری قائل شویم، اعتبار بیشتر به معنای داشتن نگاه صفر و صدی نیست، حتی این احتمال هست که در باب مطلبی الفاظ یک سندی که سند ضعیف‌تری دارد با آیات و روایات دیگر به نظر سازگاری بیشتری داشته باشد ... اگر علم رجال اینطور که شما به واسطه‌ی آن تیشه به ریشه‌ی احادیث می‌زنید به کار گرفته شود چه بسا مصداق العلم حجاب الاکبر بشود ... زنهار ...
عصران;890201 نوشت:
یک آیه ی دیگر برایتان می آورم :
وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِينٍ ( سجده:7)
ترجمه: و آفرینش انسان را با گل آغاز کرد.
بنابراین آفرینش انسان نه با نور آغاز شد و نه با روح بلکه با گل آغاز شده است . آیه هم گفته است انسان و نگفته است انسان جسمانی یا جسم انسان.

مطالب زیادی با کارشناس تاپیک ردّ و بدل کردید که وقت نشد بخوانمشان ولی به این مطلب اخیر که در نقل قول بالا ذکر کرده‌اید جواب مختصری می‌دهم ... توضیحاتتان در مرد آیه ظاهراً درست است ولی نتیجه‌گیری‌هایتان درست نیستند یا بهتر است بگویم که لزوماً درست نیستند ... خلقت انسان از طین شروع شده است یعنی چه؟ خلقت ما و شما که شروعش از ماء دافق است، فقط خلقت پدرمان از طین مستقیماً شروع شد پس ما چه؟ ... ممکن است بفرمایید که شروع خلقت جنس انسان از طین بوده است و در نتیجه همینکه اولین نفر از جنس انسان از طین شروع شده باشد کافی است ... ولی این توضیح مانع از این نمی‌شود که همین آیه را در تأیید روایات طینت هم بگیریم و بگوییم که تک‌تک انسان‌ها مطابق روایات شریفه‌ی بسیاری که وارد شده‌اند از طین خلق شده‌اند ولی با کیفیتی که در روایات طینت مطرح شده‌اند، طینت در مراتب متفاوتی مثل اعلی علیین و پایین‌تر از آن تا برسد به صلصال و خاک بدبو ... خود این روایات طینت می‌توانند همین آیه را به معنایی برگردانند که صحبت از خلقت انسان پیش از خلقتش از خاک زمین در عالم دنیا بدهد و اگر اینطور شد دیگر هیچ لزومی ندارد که توالی رعایت شده در رابطه‌ی والد و فرزندی در دنیا در آن خلقت پیشین از طینت‌های متفاوت هم رعایت شده باشد و خود این نتیجه‌گیری کافی است تا بگوییم توضی شما در ذیل آیه‌ی مبارکه ناقص است و در نتیجه نتیجه‌گیری قاطع شما باطل می‌باشد ...
البته هنوز جای یک اعتراض دارید و آن اینکه بفرمایید به هر حال اهل بیت علیهم‌السلام هم در جایگاه انسان مطابق همین آیه باید خلقتشان از طینت جایی باشد و آنجا طبیعتاً در خلق شدن مقدم بر ایشان خواهد شد، اما همین نتیجه‌گیری هم اشتباه است چه آنکه خلقت نوری ایشان مقدم بر خلقت انسانی ایشان است ... جزئیات این مطلب قابل بحث بیشتر است و مثلاً چه بسا بتوان مدعی شد که تعین ایشان در شأنیت انسانی ظاهراً بعد از عرضه‌ی جایگاه ایشان به آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها بوده باشد ... إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الْإِنسَانُ ۖ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا ... اما این نگاه درست باشد یا نباشد به هیچ وجه مانع از این امر نمی‌شود که پیش از شأنیت انسانی برای ایشان شأنیت دیگری قائل نشویم، چه آنکه ایشان پیش از انسان بودن در مقام اسماء و صفات بودند، چنانکه امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند که محمد رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله باء ابتدای بسمله هستند و من نقطه‌ی تحت باء هستم، یا فرمودند که من باطن حرف سین هستم ... اینها مقدم بر انسان شدن ایشان بوده است ... چر که حروف مقدم بر کلمات هستند و ایشان در مقام انسانی کلمة الله هستند و ذکر ... حروف حتی مقدم بر اسماء و صفات هستند ...
مطلب لااقل در مقام سیاهه‌برداری علمی ساده است ولی دیگر نه لزوماً آنقدر ساده و خطی و دم‌دستی و همه‌فهم که هر کسی تازه بخواهد با الفبای اسلام آشنا بشود بدون هیچ متعجب شدن و به فکر فرو رفتنی با همان اطلاعات عوامانه که هر کسی از پدرش به دنیا آمد لابد در مقام به وجود آمدن هم مؤخر از پدرش ‌بوده است بتواند درکش نماید و تا عالی‌ترین اعتقادات شیعه را هم متوجه شود ...

موفق به توفیقات الهی باشید

پارسا مهر;890968 نوشت:
این مقدمه را عرض کردم که عرض کنم که شیعه به نظر می رسد برای توجیه مذهب خود، برای رفع و رجوع از یک سری شبهات و انتقادات جدی علیه اعتقاداتش نیاز بسیار بسیار شدیدی به این داستان خلقت ائمه پیش از خلقت مثلا آدم و حوا دارد

می توانم بپرسم کدام اعتقاد شیعه بر این بنا شده است؟ من از سخن شما تعجب می کنم! اصلا خود این ماجرای خلقت پیشین امری است که بر اعتقادات شیعه بنا شده، نه بالعکس؛ یعنی ما نیامده ایم خلقت پیشین را بپذیریم و سپس بگوییم بنابراین بعد از پیامبر اسلام(ص) دوازده امام معصوم امامان امت اسلامی هستند!! بلکه ما ابتدا جانشینی ائمه(ع) را با آیات و روایات اثبات کرده ایم، و سپس چون خودشان (که عصمت و مقالم الهی داشتنشان اثبات شده) سخن از خلقت پیشین گفته اند آن را پذیرفته ایم.

لذا حتی اگر (بر فرض) این روایات را نپذیریم، و حتی اگر اصلا منکر ماجرای خلقت پیشین پیامبر(ص) و ائمه(ع) بشویم اعتقادات شیعه زیر سوال نمیرود. نهایتش این است که حکمت و چگونگی برگزیدگی اینها برای ما مجهول می ماند، نه اینکه اصل برگزیدگی زیر سوال برود!

نقطه;891025 نوشت:
رای شروع باید دانست که اولاً هر خلقتی مراحلی دارد که هر حدیث ممکن است به یک مرحله اشاره داشته باشد؛ ...
ثانیاً مفهوم روز وقتی برای خلقت آسمان‌ها و زمین به کار برود وقتی که هنوز زمین و خورشید و ماه و حرکت وضعی و انتقالی آن‌ها مطرح نشده‌اند و مفهوم ماه هم به همچنین، در نتیجه دور از ذهن نخواهد بود اگر مفهوم سال هم با آنچه که ما معمولاً در ذهن داریم متفاوت باشد، اینکه برای سال و ماه و روز چندین معنا بر حسب معیارهای متفاوتی مطرح بشود هم عجیب نخواهد بود، به این ترتیب ممکن است یک رویداد به عدد سالیان بر حسب معیاره

اینطوری که جنابعالی میفرمایید هر دین و مکتبی هر چقدر هم اشتباه و تقاض داشته باشد قابل توجیه و توضیح دادن است میشود همه داستنها و افسانه های یهودیت و مسیحیت و جملات خنده داره کتاب اقدس بهائیان را هم توضیح داد و توجیح کرد که مثلا کشتی گذفتن داود با خدا منظور از کشتی در این مکان و زمان نبوده و در بعد دیگری که زمانش با معیارهای ما فزق میکند خداوند بخاطر اینکه اهمیت ورزش کردن را به ملت یهود بنمایاند قدری داود کشتی گرفت و در این بین برای نشان دادن مقام بالای داود و بهانه برای دادن سرزمین کنهان خودش را به زمین انداخت حالا شما ثابت کن این توجیح اشتباه است مخواهید دلایل علمی هم برایش بیارم؟
اگر نعوذن به الله در سخنان پیامبر هم تناقضی پیش میامد مشکلی نبود باز با توجیح اینکه بعد زمانی و مکانیش با ما فرق میکند و میتوان زمان و مکان در در مدل های مختلف دید توجیح کرد در اینصورت فرق اسلام و سایر ادیان چیست؟بت برستان هم اعتقاد داشتند بت نمادی است از خدایی که در اسمان است میتوانیم انها را هم توجیح کنیم
برادر من این روایات مربوط به خلقت نوری عمدتا ضعیف هستند و روایان و نویسندگان هم هیچکدام نه امام بودند و نه پیامبر که معصوم باشند و خطا در انها نباشد ایه قران هم که نیستند که بگوییم خداوند نازل کرده شما ضرب المثل یک کلاغ چهل کلاغ را حتما شنیده اید همین الان که تکنولوژی ارتباطات به این حد رسیده شما یک جمله که میگویید صد گونه تغییر و بزرگ نمایی در ان بوجود می اید شما چطور انقدر اطمینان دارید که روایاتی که توسط انسهای عادی از قول بزرگان نقل شده و چند صد سال از انها گذشته همه سالم و دست نخورده هستند و به مانند ایه قران به انها نگاه میکند و احتلافات عددی انها با هم را با بهانه اینگونه تفاوت زمانی چنین و چنان است توجیح میکنید؟ چرا در قران خود پیامبر این را ذکر نکردند؟چرا حتی در کشور ما که بینش اسلامی جزو دروس مدارس و دبیرستان و دانشگاه است این داستان تولد ائمه پیش از پدرانشان و یا تولد همگی انها با هم در ابتدای خلقت نیامده؟اساسا چه لزومی به انجام این کار بوده؟
به احتمال زیاد وقتی شناخت بشر از سیاهچاله ها که قوانین فیزیک و نسبیت برا انها حاکم نیست بیشتر شد استفاده ما از سیاهچاله ها و کرم چاله های فضای بیشتر شده و کار توجیح راحت تر شده و میگوییم سیاهچاله ها به چند کیهانی منتهی شده و منظور کیهانهای دیگر بود
برادر من پیامبر و امام خطا نمیکنند اگر قرار باشد همگی در مورد یک مسئله صحبت کنند بین حرفشان هیچ تعارضی نمی یابید خدای ناکرده انقدر بی علم نیستند که یک موضوع را چندین زمان مختلف هم اختلاف چندین هزارساله بیان کنند در این زمان ما قوانین نسبیت و فیزیک کوانتوم و مفهوم اتساع زمان را درک میکنیم در زمانی که ان بزرگواران زندگی میکردند مردم چگونه باید این اختلاف زمانی را درک میکردند؟
نقطه;891025 نوشت:
شروع خلقت جنس انسان از طین بوده است و در نتیجه همینکه اولین نفر از جنس انسان از طین شروع شده باشد کافی است ... ولی این توضیح مانع از این نمی‌شود که همین آیه را در تأیید روایات طینت هم بگیریم و بگوییم که تک‌تک انسان‌ها مطابق روایات شریفه‌ی بسیاری که وارد شده‌اند از طین خلق شده‌اند ولی با کیفیتی که در روایات طینت مطرح شده‌اند، طینت در مراتب متفاوتی مثل اعلی علیین و پایین‌تر از آن تا برسد به صلصال و خاک بدبو ... خود این روایات طینت می‌توانند همین آیه را به معنایی برگردانند که صحبت از خلقت انسان پیش از خلقتش از خاک زمین در عالم دنیا بدهد و اگر اینطور شد دیگر هیچ لزومی ندارد که توالی رعایت شده در رابطه‌ی والد و فرزندی در دنیا در آن خلقت پیشین از طینت‌های متفاوت هم رعایت شده باشد و خود این نتیجه‌گیری کافی است تا بگوییم توضی شما در ذیل آیه‌ی مبارکه ناقص است و در نتیجه نتیجه‌گیری قاطع شما باطل می‌باشد

شما که مفسر قران نیستید که دارید ایه تفسیر میکنید تفسیر ایه کار مجتهد است لطف کنید فی المجلس این تفسیری که فرمودید را سندش را بیاورید و بفرمایید کدام یک از مفسران قران کریم این تفسیر شما را داشته اند
در پناه خدا

سلام

عصران;890201 نوشت:
از شما که سمت کارشناس دینی را دارید جای بسی تعجب است که این چنین با جزم و یقین قواعد مشهور حدیثی را بدیهی البطلان می دانید!


اولا: اضطراب فرع بر این است که علم داشته باشیم روایات با هم متعارض هستند؛ یعنی در اینجا یقین داشته باشیم مراد از این اعداد کثرت نیست، در حالی که عدد عمدتا در روایات به عنوان کثرت است، مثال هم تا دلتان بخواهد وجود دارد، هم در گذشته مثال زدم، هم الان مثال می زنم، قرآن می فرماید:
«إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ذلِك»؛ اگر براى آنان هفتاد بار هم آمرزش بخواهى، خدا هرگز آنان را نخواهد آمرزيد(توبه:80)
طبیعتا اینجا مراد این نیست که اگر 71 بار استغفار کردی، خداوند آنها را خواهد بخشید.
«وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى‏ حَياةٍ وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَة»؛ و يقيناً آنان را حريص‏ترين مردم به زندگى [دراز مدت‏] خواهى يافت و [حتى حريص‏تر] از مشركان. هر يك از آنان آرزومند است كه اى كاش هزار سال عمرش دهند.
روشن است که مراد این نیست که دوست ندارند بیش از هزار سال عمر کنند

ثانیا: باز هم متاسفانه پیش داوری شما، و اتخاذ موضع قبل از ورود به بحث مانع از آن شده که در صحبت های بنده تأمل بفرمایید، نگاه شما از ابتدا نگاه انتقادی و به قصد مخالفت است، والا روایاتی را که عرض کردم با روایت نماز ابی بکر از عایشه مقایسه نمی کردید؛ دوست عزیز در روایات مضطرب اگر این روایات وجه مشترکی داشته باشند که با هم متعارض نباشد، آن وجه مشترک اخذ می شود، نه اینکه تمام مدلول آن روایات کنار گذاشته شود.
مثلا اگر روایات در خصوص نماز احتیاط دو دسته باشند، برخی بگویند در شک بین سه و چهار باید یک رکعت نماز احتیاط خواند، و برخی بگویند باید دو رکعت نماز احتیاط خواند، اینجا هر دو روایت کنار گذاشته می شود؟! یا اینکه بگوییم اصل نماز احتیاط قطعی است اما تعداد رکعات آن مشخص نیست.
بنابراین حتی اگر این روایات مضطرب باشند(بنا بر فراض پذیرش اضطراب) وجه اشتراک آنها، یعنی تقدم در افرینش اخذ می شود، و در جزئیات سکوت می کنیم.

عصران;890201 نوشت:
ماده ی 182 قانون مجازات اسلامی: در شهادت شرعی، در صورت تعدد شهود، وحدت موضوع شهادت ضروری است و باید مفاد شهادت ها در خصوصیات مؤثر در اثبات جرم یکسان باشد. هرگاه اختلاف مفاد شهادت ها موجب تعارض شود و یا وحدت موضوع را مخدوش کند، شهادت شرعی محسوب نمی شود.
ماده ی 185:در صورت وجود تعارض بین دو شهادت شرعی، هیچ یک معتبر نیست.
ماده ی 196:هرگاه گواهی شهود معرفی شده در اثبات جرح یا تعدیل شاهد با یکدیگر معارض باشد از اعتبار ساقط است.

شهادت احکام خاص خود را دارد، مثالی که از تصادف زدم برای تقریب به ذهن بود، نه پیش کشیدن بحث شهادت، از اساس بحث روایت با بحث شهادت متفاوت است، یک روایت صحیح برای صدور حکم کفایت می کند، اما یک شهادت ولو هم که صحیح باشد گاهی حد قذف می خورد.

عصران;890201 نوشت:
عزیز ما داشتیم طبق فرمایشات قبلی شما پیش می رفتیم جدا شدن جسم براساس سخنان قبلیتان یعنی جدا شدن یکی از جنبه های آن ذات. این که محال نیست.

من منظور شما را از جنبه های ذات نفهمیدم، فقط می دانم یک چیز یا ذاتی هست یا خیر، اگر ذاتی است جداشدنی نیست، و اگر ذاتی نیست جدا شدنی هست و گذشته و آینده فرقی نمی کند، ما که بر سر لفظ نزاعی نداریم.

عصران;890201 نوشت:
این را می توان به عنوان یکی از پیامهایی که از این آیه می توان برداشت کرد پذیرفت ولی قیدی در آیه نیست که بخواهید معنای آیه را محدود کنید و بگویید که فقط منظور آیه دشوار نبودن خلقت انسانها برای خدا است. و بعد هم این که فرمودید مستقیما از نص آیه به دست نمی آید بلکه یک برداشت تفسیری است. در حالی که استدلال من به نص صریح آیه بود:
نیست خلقت شما جز مانند یک نفر.
از این واضح تر و صریح تر می خواهید. اگر این نص صریح نیست پس (( لا اله الا الله)) هم هیچ صراحتی در نفی خدایان دیگر ندارد.

ای بابا! واقعا حرفتان تعجب برانگیز است، آیه در مقام تشبیه است؛ این چه ربطی به «لا اله الا الله» دارد! لا اله الا الله کجایش تشبیه به یک امر دیگر است، در لا اله الا الله دارد می گوید در عالَم خارج و واقع خدایی به جز الله نیست، اما در آیه دوم از هیچ امر خارجی واقعی و عینی سخن گفته نمیشود، نمی گوید انسانها از کجا و چگونه آفریده شده اند، فقط می فرماید خلقت همه شما مانند خلقت یک نفر است، جز تشبیه خلقت همه انسان ها به خلقت یک نفر، تصریح بر چه امری وجود دارد که ما نمی فهمیم!!!

عصران;890201 نوشت:
وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِينٍ ( سجده:7)

بنابراین آفرینش انسان نه با نور آغاز شد و نه با روح بلکه با گل آغاز شده است . آیه هم گفته است انسان و نگفته است انسان جسمانی یا جسم انسان.

این آیه ناظر به خلقت جسمانی انسان هاست، قرآن کریم از دو نوع آفرینش می گوید، در پست های پیشین به این آیات اشاره کردم.

طبق آنچه که گذشت، ما هیچ نیازی به جمع کردن این روایات نداریم:

عصران;890955 نوشت:
اینها را چگونه می خواهید با هم جمع کنید؟؟؟؟!!!

چون فقط وجه جامع آن را اتخاذ کرده ایم که مورد قبول همه این روایات است.

سخن بنده خیلی شفاف و روشن است و نیازی به این همه طول و تفصیل ندارد، در یک کلام:

الف) روایات بسیاری در این زمینه وجود دارد و همه روایات علی رغم اختلافشان در جزئیات، در یک چیز متفق القول هستند و آن تقدم وجودی پیامبر(ص) و اهل بیت (ع) است.

ب) در منابع روایی و آیات قرآن تصریحی بر مخالفت با این روایات وجود ندارد.

ج) این امر(خلقت پیشینی حقیقت غیر جسمانی آن بزرگواران) هیچ منع عقلی ندارد، چون جدایی روح و جسم در آینده قرار است اتفاق بیفتد، نشان می دهد هیچ مانعی ندارد که در گذشته هم اتفاق بیفتد.

مسلم;891087 نوشت:
می توانم بپرسم کدام اعتقاد شیعه بر این بنا شده است؟ من از سخن شما تعجب می کنم! اصلا خود این ماجرای خلقت پیشین امری است که بر اعتقادات شیعه بنا شده، نه بالعکس؛ یعنی ما نیامده ایم خلقت پیشین را بپذیریم و سپس بگوییم بنابراین بعد از پیامبر اسلام(ص) دوازده امام معصوم امامان امت اسلامی هستند!! بلکه ما ابتدا جانشینی ائمه(ع) را با آیات و روایات اثبات کرده ایم، و سپس چون خودشان (که عصمت و مقالم الهی داشتنشان اثبات شده) سخن از خلقت پیشین گفته اند آن را پذیرفته ایم.

لذا حتی اگر (بر فرض) این روایات را نپذیریم، و حتی اگر اصلا منکر ماجرای خلقت پیشین پیامبر(ص) و ائمه(ع) بشویم اعتقادات شیعه زیر سوال نمیرود. نهایتش این است که حکمت و چگونگی برگزیدگی اینها برای ما مجهول می ماند، نه اینکه اصل برگزیدگی زیر سوال برود!


سلام استاد شما می فرمایید که حتی اگر منکر خلقت پیشین پیامبر و ائمه بشویم اعتقادات شیعه زیر سوال نمی رود....ولی به نظرم این حرف درست نیست....اگر منکر خلقت پیشین پیامبر و ائمه بشویم و قبول کنیم که آنها خلقت معمولی داشته اند....آنطور که از سیاق آیات بر می آید...یعنی از تشکیل نطفه ایجاد شده اند....تا به بلوغ رسیده اند و الی آخر..... وجود و داستان 12 امام زیر سوال می رود...چون با یک داستانی سرو کار خواهیم داشت که در آن یک جور جبر حاکم است.....اگر انسان ها آزاد و مختارند و جبری حاکم نیست و انسان خودش انتخاب می کند چه انسانی شود....چطور می شود که 12 فرد در یک نسل، پدر و فرزندی، همه مفخر عالم و آدم می شوند؟؟؟؟ چطور می شود که 12 امام که از ابتدای تاریخ همه پیامبران، بشارت دهنده ظهور آنها بوده اند همه در یک نسل و یک تبار و یک خاندان و یک مکان و زمان بدنیا می آیند؟؟؟همینطور اتفاقی اتفاقی؟؟؟؟با اختیار آزاد؟؟اتفاقی اتفاقی 12 نفر در یک نسل تصمیم می گیرند با اختیار خود تلاش می کنند به مقام امامت برسند؟؟قطعا اینجا یک جور جبری حاکم است....مثلا جبر محیطی....به طوری که کاملا اختیار 12 امام را تحت الشعاع قرار داده..... حالا این داستان را پیوند بزنید با این اعتقاد شیعه که 12 امام باید که ظهور می کردند....یعنی یک باید هم هست...یعنی قوز بالا قوز.....این جبر نیست پس چیست؟؟؟با همچین جبری اعتقادات شیعه زیر سوال نمی رود؟؟؟؟؟؟آ..از آنجا که ما به جبر اعتقاد نداریم تا آن حد، پس در واقع امام بودن آنها زیر سوال می رفت....آنها هم می شدن انسان هایی معمولی....مثل عمر و ابوبکر و عثمان...حالا یکم بهتر یا بد تر....دیگر شیعه اصالت خودش را از دست می داد.....پس اینطور نیست که به قول شما اگر خلقت پیشینی پیامبر و ائمه انکار شود، اعتقادات شیعه زیر سوال نمی رود....بلکه کاملا زیر سوال میرود....
استاد به نظر می رسد که در ابتدای امر، از علما گرفته تا مردم عادی بسیار دقیق و موشکافانه و منطقی به قضایا نگاه نمی کردند....مذهب شیعه برای راضی نگاه داشتن هواداران خود(حالا کاری به منتقدان و مخالفان نداریم)شیعه برای راضی نگاه داشتن هواداران خود، می توانست به یک سری تفاسیر از آیات و احادیث پیامبر، اتکا کند...پس از سالها، کم کم مردم عقل گرا تر شدند....منطقی تر شدند... فلسفی تر شدند.... از خود می پرسیدند که این داستان 12 امام چیست، مشکوک است، یک جای کار می لنگد، نکند آن همه تفاسیر من در آوردی باشد، نکند احادیث ساختگی باشند....اینجا دیگر شیعه برای راضی نگاه داشتن هواداران خود و منتقدان و مخالفان و محققان، نمی توانست تنها به روایات و احادیث اکتقا کند...سعی می کرد که برای اعتقادات خود پشتوانه های عقلی و منطقی هم جور کند...یک کار این بود که بگوید نمی دانم....اما!!!!!!!!!!!!!!این چطور مذهبی است که 12 امام دارد ولی 12 امامش در مورد همچین سوال و شبهه و انتقادی سکوت کرده اند!!!!!!!!!!!!!!قضیه بو دارد....یعنی سکوت در برابر همچین شبهاتی عین زیر سوال رفتن اعتقادات شیعه است....
اشکالی ندارد که ما حکمت اینکه چرا باید مثلا با پای چپ وارد دست شویی شویم را ندانیم....این اشکالی ندارد و اشکالی ندارد در این باره ائمه سکوت کرده باشند....ولی در مورد داستان 12 امام و این شبهه و سوال ائمه سکوت کنند و روایتی نداشته باشیم.... شیعه را خراب می کند.....اینجا سکوت به معنای بدون جواب بودن است....یعنی حتی آن خدا هم جوابی ندارد.

پارسا مهر;891113 نوشت:
پس از سالها، کم کم مردم عقل گرا تر شدند....منطقی تر شدند... فلسفی تر شدند.... از خود می پرسیدند که این داستان 12 امام چیست، مشکوک است، یک جای کار می لنگد، نکند آن همه تفاسیر من در آوردی باشد، نکند احادیث ساختگی باشند....اینجا دیگر شیعه برای راضی نگاه داشتن هواداران خود و منتقدان و مخالفان و محققان، نمی توانست تنها به روایات و احادیث اکتقا کند...سعی می کرد که برای اعتقادات خود پشتوانه های عقلی و منطقی هم جور کند...یک کار این بود که بگوید نمی دانم....اما!!!!!!!!!!!!!!این چطور مذهبی است که 12 امام دارد ولی 12 امامش در مورد همچین سوال و شبهه و انتقادی سکوت کرده اند!!!!!!!!!!!!!!قضیه بو دارد....یعنی سکوت در برابر همچین شبهاتی عین زیر سوال رفتن اعتقادات شیعه است....

سلام بر پارسا مهر عزیز

ببینید اینکه خداوند به هر دلیلی 12 نفر را برگزیده است، که همه اگرچه پدر و پسر بوده اند، اما برترین انسان های زمان خودشان بوده اند، خب انتخاب آنها چه منع عقلی دارد که میگویید مردم عقل گراتر شدند، منطقی تر شدند و...

وقتی برای شما با دلیل محکم اثبات شود که 12 نفر برگزیده شده اند، اینکه پدر وپسر هستند از نظر عقل مانع است؟! عقل به کدامین تلازمی با چنین حکمی مخالفت می کند؟ عقل ممکن است بگوید باشه میپذیرم، اما چرا 12 نفر؟ اما این چرا به کدامین تلازمی حقانیت آنها را زیر سوال می برد؟

پارسا مهر;891113 نوشت:
این جبر نیست پس چیست؟؟؟

بله قطعا مسئله جبر است، اصلا آفرینش جبری است، همه انسان ها در مقام آفرینش مجبور بوده و با چیزهایی که خدا به آنها داده به دنیا آمده اند، آن جبری را که ما نفی میکنیم جبر در عمل است، نه آفرینش و کیفیت آن؛ قطعا امامان به طور جبری معصوم آفریده شده اند، و ما به صورت جبری غیر معصوم آفریده شده ایم، اما جبری که ما منکر آن هستیم بعد از آفرینش است، یعنی در مقام عمل همه انسان ها مختار هستند.

پارسا مهر;891113 نوشت:
اشکالی ندارد که ما حکمت اینکه چرا باید مثلا با پای چپ وارد دست شویی شویم را ندانیم....این اشکالی ندارد و اشکالی ندارد در این باره ائمه سکوت کرده باشند....ولی در مورد داستان 12 امام و این شبهه و سوال ائمه سکوت کنند و روایتی نداشته باشیم.... شیعه را خراب می کند.....اینجا سکوت به معنای بدون جواب بودن است....یعنی حتی آن خدا هم جوابی ندارد.

این دو با هم فرقی ندارند، وقتی عصمت شخصی اثبات شد هرچه که او بگوید عقل تأیید می کند، عقل در تأیید سخن معصوم فرقی بین جزئیات اصول و فروع نمی گذارد چون آن سخن مبتنی بر عصمت است، فرق نمی کند که از نحوه ورود به دستشویی سخن بگوید، یا از مراحل خلقت خویش. چون عقل پذیرش سخن معصوم را متوقف بر دانستن چرایی آن نمی داند، اگرچه چرایی آن هم خوب است.

علاوه بر اینکه وقتی شما حکمت را برای خدا اثبات کردید یعنی پذیرفته اید که «اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَه‏»؛ خدا داناتر است كه مقام رسالت را در كجا قرار دهد(انعام:124)
لذا وقتی امامت یا نبوت کسی اثبات شد نمی توانید بگویید پس چرا این را امام قرار داده؟!! حکمت الهی اقتضاء می کند انتخابش حکیمانه باشد، ولو اینکه ما حکمت کار را ندانیم.
بنابراین اگر ما حکمت این انتخاب را ندانیم با تکیه بر حکمت الهی آن را منطقی و حکیمانه خواهیم دانست.

مسلم;891120 نوشت:
بله قطعا مسئله جبر است، اصلا آفرینش جبری است، همه انسان ها در مقام آفرینش مجبور بوده و با چیزهایی که خدا به آنها داده به دنیا آمده اند، آن جبری را که ما نفی میکنیم جبر در عمل است، نه آفرینش و کیفیت آن؛ قطعا امامان به طور جبری معصوم آفریده شده اند، و ما به صورت جبری غیر معصوم آفریده شده ایم، اما جبری که ما منکر آن هستیم بعد از آفرینش است، یعنی در مقام عمل همه انسان ها مختار هستند.
والا استاد چیزی که برای بنده سراپا اشکال به نظر می رسد گویا برای شما خالی از اشکال است....خواهشن توضیح دهید شاید روشن شدیم.....مثلا اینکه می فرمایید انسان ها در مقام آفرینش مجبور هستند، یعنی چه؟منظورتان چیست که امامان به طور جبری معصوم آفریده شده اند؟؟؟؟والا به نظر بنده که این سراپا اشکال است....خواهشن شما اگر می شود کمی بیشتر توضیح دهید یا اگر لینکی و سایتی در این باره می شناسید، معرفی کنید...شاید متوجه منظور شما نمی شویم.....مثلا از نظر شما کسی که جبری معصوم آفریده شده یعنی به قول شما امامان، در عمل این قدرت اختیار را دارند که گناه بکنند ولی نمی کنند؟؟یعنی چه؟؟؟

انتی خرافات;891089 نوشت:
اینطوری که جنابعالی میفرمایید هر دین و مکتبی هر چقدر هم اشتباه و تقاض داشته باشد قابل توجیه و توضیح دادن است میشود همه داستنها و افسانه های یهودیت و مسیحیت و جملات خنده داره کتاب اقدس بهائیان را هم توضیح داد و توجیح کرد که مثلا کشتی گذفتن داود با خدا منظور از کشتی در این مکان و زمان نبوده و در بعد دیگری که زمانش با معیارهای ما فزق میکند خداوند بخاطر اینکه اهمیت ورزش کردن را به ملت یهود بنمایاند قدری داود کشتی گرفت و در این بین برای نشان دادن مقام بالای داود و بهانه برای دادن سرزمین کنهان خودش را به زمین انداخت حالا شما ثابت کن این توجیح اشتباه است مخواهید دلایل علمی هم برایش بیارم؟

هر دین و هر مکتبی؟ ... مگر اسلام تشیع هر دین و مکتبی است؟ ... مگر ما از روی این داستان‌ها ایمان آورده‌ایم که حالا نگران باشیم که اگر از آن‌ها دفاع نکنیم ایمانمان فرو خواهد ریخت و در نتیجه خود را ناچار از دفاع از این روایات بدانیم؟ ... نه برادر بزرگوار، علت دفاع از این روایات یا تفاسیر متفاوتی که می‌توان از آن‌ها داشت و مخالفت کردن با کسانی که در عمل صرفاً دارند برخی از مسائل را لوث می‌کنند و ساده‌ترین تفسیری که به ذهنشان می‌رسد را تنها تفسیر منطقی و موجه جلوه می‌دهند به دلیل حفظ ایمان خودمان نیست و تبلیغ اسلام تشیع برای دیگران هم نیست، بلکه برای خود این اعتقادات است ... و بخاطر خود آن روایات است ... اینکه حق نداریم کاری را بکنیم که شما و دوستان دیگر به اسم مقابله با خرافات مشغول انجامش هستیم ...
اینکه می‌فرمایید نعوذبالله حضرت داوود علیه‌السلام با خدا کشتی گرفته باشد هم بی‌معناست ... اولاً که می‌گویند حضرت یعقوب علیه‌السلام و ثانیاً خود یهودیان چنین برداشتی از آن مطلب کتاب مقدس ندارند و این تفسیری است که مسیحیان در دهان یهودیان گذاشته‌اند (گرچه شاید برخی یهودیان هم مثل مسلمانان که تفسیر قرآن را از دشمنان ما می‌گیرند تفسیر کتابشان را از کسانی که خودشان بلد نبوده‌اند گرفته باشند و چنان تصوراتی را داشته باشند) و متأسفانه برخی از علمای ما هم بدون تحقیق کافی این مطلب را به یهودیان نسبت داده‌اند ... اما بحث بر سر این مسائل نیست ... شما فکر می‌کنید ما با هر روایتی موافق هستیم در حالی که اینطورها نیست، روایتی که موافق شأن خداوند و یا موافق شأن اهل بیت علیهم‌السلام نباشد اینطور مورد دفاع کردن قرار نمی‌گیرند مگر آنکه بگوییم شاید تأویلی داشته باشند که ما نمی‌دانیم و مثلاً به نظرمان برسد که شرک‌آمیز است ولی بتوان تفسیری از آن را یافت که اینطور نباشد ... این مطالب به این سادگی نیست ... ولی اینکه روایات آل محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله را به صرف نفهمیدن انکار نکنید به صورت دستوری به ما رسیده است و در نتیجه دیگر در این مورد با شما چانه نمی‌زنم، دوست دارید بگویید سمعنا و اطعنا و دوست نداشتید بگویید سمعنا و عصینا ... برای بنده واضح است که شما اشراف کافی به روایات ندارید و گمان می‌کنید چنان تعارضاتی که از آن‌ها یاد می‌کنید تعارضاتی جدی هستند که هیچ راهی برای جمع کردن میان آن‌ها نیست ... اشتباه می‌کنید ... این خیرخواهی است که برایتان می‌کنم، خواه پند گیر و خواه ملال ...
انتی خرافات;891089 نوشت:
اگر نعوذن به الله در سخنان پیامبر هم تناقضی پیش میامد مشکلی نبود باز با توجیح اینکه بعد زمانی و مکانیش با ما فرق میکند و میتوان زمان و مکان در در مدل های مختلف دید توجیح کرد در اینصورت فرق اسلام و سایر ادیان چیست؟بت برستان هم اعتقاد داشتند بت نمادی است از خدایی که در اسمان است میتوانیم انها را هم توجیح کنیم
برادر من این روایات مربوط به خلقت نوری عمدتا ضعیف هستند و روایان و نویسندگان هم هیچکدام نه امام بودند و نه پیامبر که معصوم باشند و خطا در انها نباشد ایه قران هم که نیستند که بگوییم خداوند نازل کرده شما ضرب المثل یک کلاغ چهل کلاغ را حتما شنیده اید همین الان که تکنولوژی ارتباطات به این حد رسیده شما یک جمله که میگویید صد گونه تغییر و بزرگ نمایی در ان بوجود می اید شما چطور انقدر اطمینان دارید که روایاتی که توسط انسهای عادی از قول بزرگان نقل شده و چند صد سال از انها گذشته همه سالم و دست نخورده هستند و به مانند ایه قران به انها نگاه میکند و احتلافات عددی انها با هم را با بهانه اینگونه تفاوت زمانی چنین و چنان است توجیح میکنید؟ چرا در قران خود پیامبر این را ذکر نکردند؟چرا حتی در کشور ما که بینش اسلامی جزو دروس مدارس و دبیرستان و دانشگاه است این داستان تولد ائمه پیش از پدرانشان و یا تولد همگی انها با هم در ابتدای خلقت نیامده؟اساسا چه لزومی به انجام این کار بوده؟

این مطالب در قرآن هم آمده است ... علاوه بر اینکه روایات متعددی که حتی مستقیماً هم به این موضع نپرداخته‌اند از این مسائل حمایت می‌کنند ... این چیزی نیست که با یک جستجوی ساده روی خلقت نوری بتوانید در اینترنت یا نرم‌افزارهای قرآنی یا روایی پیدا کنید و باید به صورت گسترده وارد مطالعه‌ی آیات و روایات شوید ...
اینکه چرا این مطلب در کتب درسی کودکان ما نیامده است مطلب چندان قابل اعتنایی نیست ... این همه اشتباه در کتب آموزش و پرورش این هم یکی کنار دیگر اشتباهات ... گرچه خیلی از مسائل هست که در روایات به عنوان اسرار شمرده شده‌اند که جز برای اهلش نباید گفته شود ... اما اگر به صورت عمومی مطرح شد دیگر باید جواب داده شود ...
انتی خرافات;891089 نوشت:
به احتمال زیاد وقتی شناخت بشر از سیاهچاله ها که قوانین فیزیک و نسبیت برا انها حاکم نیست بیشتر شد استفاده ما از سیاهچاله ها و کرم چاله های فضای بیشتر شده و کار توجیح راحت تر شده و میگوییم سیاهچاله ها به چند کیهانی منتهی شده و منظور کیهانهای دیگر بود

یعنی فکر می‌کنید در روایات ۱۴ قرن پیش ما مطلبی در این زمینه‌ها نیست که لازم باشد ما صبر کنیم که فیزیک امروز چه چیزی گفت یا در چه بن‌بستی گیر کرد و ما بیاییم از خودمان افسانه‌پردازی کنیم و نظرات خودمان را توجیه کنیم؟
انتی خرافات;891089 نوشت:
برادر من پیامبر و امام خطا نمیکنند اگر قرار باشد همگی در مورد یک مسئله صحبت کنند بین حرفشان هیچ تعارضی نمی یابید خدای ناکرده انقدر بی علم نیستند که یک موضوع را چندین زمان مختلف هم اختلاف چندین هزارساله بیان کنند در این زمان ما قوانین نسبیت و فیزیک کوانتوم و مفهوم اتساع زمان را درک میکنیم در زمانی که ان بزرگواران زندگی میکردند مردم چگونه باید این اختلاف زمانی را درک میکردند؟

خیلی از مسائل هست که ممکن است به نظر برسند که با هم تعارض دارند ولی در اصل با هم قابل جمع هستند ... آن اختلاف عدد سالها فقط به همان مطلبی که گفتم بسنده نمی‌شود، یعنی جزئیاتی در پشت این مطلب هستند که نگفتم، عدد سال‌ها به دلایل زیادی می‌تواند تغییر کند، حتی ممکن است عدد سالها از یک رویداد مشخص تا کنون برای شما ۳۰ سال بوده باشد و برای من ۳ سال ... این مطالب در روایات ما آمده است و توضیح داده شده است، گرچه توضیح داده شده با تصورات فلسفی رایج سازگاری خوبی ندارد که اهمیتی هم ندارد، مهم‌تر این است که تصورات فلسفی جدیدی که از این روایات برداشت می‌شود می‌توانند به سؤالاتی جواب بدهند که فلسفه‌ی رایج نمی‌تواند جواب شسته‌ورفته‌ای به برخی از آن‌ها بدهد ... و جالب اینکه این توضیحات به همان مردم چند قرن قبلی داده شده است ... و به نظرم می‌رسد شما که آنتی‌خرافات هستید زیاد هم روی شعور بشر امروزی حساب نکنید و شعور گذشتگان را دست‌کم نگیرید و گمان نکنید که نسبیت و کوانتوم چندان مطالب بغرنجی هستند یا حتماً درست هستند و دانستن آن‌ها آخر هوشمندی و عالم بودن است ...
انتی خرافات;891089 نوشت:
شما که مفسر قران نیستید که دارید ایه تفسیر میکنید تفسیر ایه کار مجتهد است لطف کنید فی المجلس این تفسیری که فرمودید را سندش را بیاورید و بفرمایید کدام یک از مفسران قران کریم این تفسیر شما را داشته اند
در پناه خدا

چه چیزی را به شما نشان دهم؟ اینکه روایاتی وجود دارند تحت موضوع طینت که شروع خلقت انسان را طینت بیان می‌کنند؟ ...
چه کسی گفته است که تفسیر قرآن کار مجتهد است؟ ... از علمایی برایتان تفسیر بیاورم که می‌گویند عالم ذر شاید اصلاً نبوده است و سمبلیک بوده است؟ ... از علمای برایتان تفسیر بیاورم که منکر معاد مادی هستند؟ ... چه کسانی می‌توانند قرآن را تفسیر کنند؟ ... اگر کسی قرآن را تفسیر کرد آیا حق دارد قسم بخورد که تفسیرش مطابق منظور خداوند از نزول آیات است؟ ... جایگاه تفسیر غیرمعصوم چیست؟ ... شما که ظاهراً فکر می‌کنید برای تفسیر قرآن کردن باید مجتهد بود ... بگذریم ...
[SPOILER][SPOILER][SPOILER]پس‌نامه: لطف می‌کنید نام‌کاربری‌اتان را عوض کنید که وقتی با چیزی مخالفت می‌کنید این تصور ایجاد نشود که شما خرافات را به طور کامل می‌شناسید و دین خدا را به طور کامل می‌شناسید و کسی که مقابل نظرات شما ایستاده است اهل خرافات است؟ ... اگر واقعاً اینطور نباشد ولی این تصور را بخاطر نام کاربری‌اتان ایجاد کنید این خودش اشکال خواهد داشت احتمالاً ... و الله العالم[/SPOILER][/SPOILER][/SPOILER]

نقطه;891145 نوشت:
مگر اسلام تشیع هر دین و مکتبی است؟ ... مگر ما از روی این داستان‌ها ایمان آورده‌ایم که حالا نگران باشیم که اگر از آن‌ها دفاع نکنیم ایمانمان فرو خواهد ریخت و در نتیجه خود را ناچار از دفاع از این روایات بدانیم؟ ... نه برادر بزرگوار، علت دفاع از این روایات یا تفاسیر متفاوتی که می‌توان از آن‌ها داشت و مخالفت کردن با کسانی که در عمل صرفاً دارند برخی از مسائل را لوث می‌کنند و ساده‌ترین تفسیری که به ذهنشان می‌رسد را تنها تفسیر منطقی و موجه جلوه می‌دهند به دلیل حفظ ایمان خودمان نیست و تبلیغ اسلام تشیع برای دیگران هم نیست، بلکه برای خود این اعتقادات است ... و بخاطر خود آن روایات است ... اینکه حق نداریم کاری را بکنیم که شما و دوستان دیگر به اسم مقابله با خرافات مشغول انجامش هستیم ...
اینکه می‌فرمایید نعوذبالله حضرت داوود علیه‌السلام با خدا کشتی گرفته باشد هم بی‌معناست ... اولاً که می‌گویند حضرت یعقوب علیه‌السلام و ثانیاً خود یهودیان چنین برداشتی از آن مطلب کتاب مقدس ندارند و این تفسیری است که مسیحیان در دهان یهودیان گذاشته‌اند (گرچه شاید برخی یهودیان هم مثل مسلمانان که تفسیر قرآن را از دشمنان ما می‌گیرند تفسیر کتابشان را از کسانی که خودشان بلد نبوده‌اند گرفته باشند و چنان تصوراتی را داشته باشند) و متأسفانه برخی از علمای ما هم بدون تحقیق کافی این مطلب را به یهودیان نسبت داده‌اند

اگر اسلام تشیع مانند هر دین دیگری بود نه وقت میگذاشتیم نه برایمان مهم بود که چه اتفاقی برای این دین بیفتد یا چقدر جوانان شیعه به ادیان دیگر پناهنده شوند چون برایمان مهم است و مانند ادیان دیگر نیست سعی میکنیم خرافاتی که انسانی های عادی بر دین اضافه کرده و از زبان ائمه اطهار گفته اند را ثابت کنیم از ان بزرگواران نیست اینکه یک روحانی جوان بالای منبر بگوید یک اژدها وارد مسجد شد و به حضرت علی علیه السلام گفت من عمربن عثمان رئیس طایفان جنیان هستم امدم ام جانشینی مرا تفیض کنید یا اینکه یک شیر نزد امام زمان امده و گفته همسرم وضع حمل دارد امده ام دعا کنید زایمان راحتی داشته باشد و امام فرموده اند برو خدا به تو یک پسر کاکل زری داده و شیر غرشی به عنوان تشکر و دعا بر شیعیان کرده یا امام با لباس فضایی سفرهای فضایی داشته و فاصله مکه تا مدینه را با یک چشم بهم زدن با یک مسافر همراه رفته است اینها و امثال این را ما مصداق خرافات میدانیم که دست اویز شبکه های صدای امریکا و من و تو و شبکه های دیگر شده و باعث خنده دیگران شود و سعی در زدودن انها داریم جملاتی که نه در قران امده نه پیامبر گفته
برادر من شما الان یک حرف میزنید صد مدل عوض میشود چطور اینقدر اطمینان دارید روایاتی که خود حدیث شناسان انها را ضعیف قلمداد میکنند همه درست هستند پیامبر اسلام وقتی جانش در خطر بود همراه ابوبکر به مدینه حجرت فرموده و مانند یک انسان عادی سفر کرده و در غار پنهان شدند پس چرا ایشان به طرفة العینی فاصله مکه و مدینه را نپیمودند ولی امام فاصله مکه تا مدینه و کوفه را با یک مسافر در یک چشم بهم زدن میرود
ببینید شما نمیتوانید با گفتن اینکه همه چیز خوب است و ما هسچ مشکلی نداریم مشکلات را حل کنید یک سر به فیس بوک و اینستاگرام بزنید ببینید جوانان شیعه دختر و پسر چه عکسهایی گذاشته اند اینها منتظران ظهور هستند؟یا اینکه به سفارتها و اداره های مهاجرت خارج از کشور بروید ببینید دسته دسته برای گرفتن اقامت دین خود را عوض میکنند.اینها اسیب شناسی نمیخواهد؟چرا یک دختر یا پسر سنی مذهب پیدا نمیکنید که در اینستاگرام مانند دختران شیعه ایرانی عکس بگذارد؟چون وقتی خرافات زیاد شد مردم از دین گریزان میشوند و نتیجه معکوس میدهد ائمه همیشه در ایران مورد احترام بوده و هستند چرا بزور به انها روایاتی که با عقل سازگاری ندارد بچسبانیم؟میخواهیم شان ان بزرگواران را بالا ببریم؟
شاید باور نکنید بارها از خدا چیزی خواسته ولی حاجت نگرفته ام ولی از ائمه درخواستم اجابت شده ولی این باعث نشده که بگویم قدرت ائمه از خدا بالاتر یا مقامشان از پیامبر بالاتر است گفته اک شاید انقدر نزد خدا قرب نداشته ام که صدای مرا بشنود ولی به واسطه ائمه اطهار و شفاعت ایشان خدا حاجت مرا اجابت کرده من اگر حرفی میزنم برای این است که میسوزم وقتی میبینم یک روحانی روایتی را میگوید که دستمایه برنامه پرده اخر صدای امریکا شده و همه را میخنداند حالا ما بگوییم نه صدای امریکا کیست و او کافر است و اینخا اعتقاد ما است باز مثل این است که مانند کیک سر در زیر برف کنیم و غافل شویم که دنیا دنیای ارتباطات است و دیگر کسی افسانه جن و پری را قبول نمیکند
پیامبر فرمود من بشری مثل شما هستم با این تفاوت که به من وحی میشود همه امامان (ع) هم مانند مردم عادی در بین مردم زندگی کردند غذا خوردند ازدواج کردند بچه دار شدند و در اثر بیماری و یا ضرب شمشیر به شهادت رسیدند بزرگواری ایشان بخاطر روش زندگی بود وگرنه صرف داشتن رابطه خویشاوندی با پیامبر اسلام ملاک نیست ابولهب و ابوجهل عموی پیامبر بودند حمزه سیدالشهدا هم عموی پیامبر بود پس اعمال انسان در شرایطی که محتار است مهم است نه اینکه کسی به جبر مجبوذ به انجام کار خوب یا بد باشد الان ما حجاب را اجباری کردیم ولی در فرودگاه به محض اینکه گیت را رد میکنند همه حجاب را کنار میگذارند یا همانطور که گفتم شبکه های اجتماعی که در انها ازادی بیشتر است
مردم شیعه ایران دروغ میگویند ربا میخورند برای نزول پول بدهکار را به زندان میکنند دزدی میکنند اختلاس میکنند ولی ادعا ایمان داری و خداپرستی و پیروی از ائمه و ولایت هم در حد لالیگا دارند روزی نیست که خبر اختلاس یک مسئول یا ارگان خبرساز نشود طرف همسایه اش در ماه گوشت نمیتواند بخرد هیچ کمکی نمیکند ولی برای تظاهر خرج میدهد
تا زمانی که مشکلاتمان را قبول نکنیم و ریشه یابی کرده و در صدد رفع انان تلاش کنیم هر روز جوانان بیشتری از دین گریزان میشوند
ماجرای حضرت یعقوب که به اشتباه داوود گفته شد هم ایه است نه تفسیر که مسیحیان اضافه کرده باشند. تورات، سفر برشیت، فصل سی‌ودوم، آیات 25 تا 33


نقطه;891145 نوشت:
این خیرخواهی است که برایتان می‌کنم، خواه پند گیر و خواه ملال

بنده حدود 40 سال دارم فوق لیسانس الکترونیک و کارشناس ای تی هستم و 15 سال است روی دین اسلام و مدهب تشیع مطالعه میکنم و تمام کتابهای مخالفین و بیشتر کتابهای موافقین را خوانده ام و در نهایت باور دارم که خداوند به انسان عقل داده تا بفهمد چه چیزی درست و چه چیزی غلط است من هم همین دعا را برای شما میکنم که بخاطر تعصب سعی در القا چیزی که نه پیامبر گفته نه امام و نه در قران امده نکنید و برداشت شخصی خود از دین را ایه قران ندانید

نقطه;891145 نوشت:
ین مطالب در قرآن هم آمده است ... علاوه بر اینکه روایات متعددی که حتی مستقیماً هم به این موضع نپرداخته‌اند از این مسائل حمایت می‌کنند ... این چیزی نیست که با یک جستجوی ساده روی خلقت نوری بتوانید در اینترنت یا نرم‌افزارهای قرآنی یا روایی پیدا کنید و باید به صورت گسترده وارد مطالعه‌ی آیات و روایات شوید ...

در کدام ایه این خلقت در ابتدا و پیش از حضرت ادم ذکر شده؟تفسیر شخصی از ایات نکنید چون هر کسی میتواند برای خودش تفسیر کند و انرا دلیل بداند ایه را نشان دهید

نقطه;891145 نوشت:
یعنی فکر می‌کنید در روایات ۱۴ قرن پیش ما مطلبی در این زمینه‌ها نیست که لازم باشد ما صبر کنیم که فیزیک امروز چه چیزی گفت یا در چه بن‌بستی گیر کرد و ما بیاییم از خودمان افسانه‌پردازی کنیم و نظرات خودمان را توجیه کنیم؟

نمونه بیاورید روایاتی که صحیح باشند نه خبر واحد . ضعیف و مجهول

نقطه;891145 نوشت:
خیلی از مسائل هست که ممکن است به نظر برسند که با هم تعارض دارند ولی در اصل با هم قابل جمع هستند ... آن اختلاف عدد سالها فقط به همان مطلبی که گفتم بسنده نمی‌شود، یعنی جزئیاتی در پشت این مطلب هستند که نگفتم، عدد سال‌ها به دلایل زیادی می‌تواند تغییر کند، حتی ممکن است عدد سالها از یک رویداد مشخص تا کنون برای شما ۳۰ سال بوده باشد و برای من ۳ سال

تعارض یعنی اختلاف اگر دو چیز که با هم تعارض دارند با هم جمع شوند یعنی دیگر تعارض ندارند شما وقتی با کسی به تفاهم رسیدید دیگر اختلاف ندارید مثلا سرما و گرما تعارض دارند اگر شما یک بخاری روش کنید نمیتوانید بگویید تعارض سرما و گرما حل شد شما برای فرار از سرما چاره جویی کرده اید ولی تعارض همچنان باقی است

نقطه;891145 نوشت:
چه چیزی را به شما نشان دهم؟ اینکه روایاتی وجود دارند تحت موضوع طینت که شروع خلقت انسان را طینت بیان می‌کنند؟ ...
چه کسی گفته است که تفسیر قرآن کار مجتهد است؟ ... از علمایی برایتان تفسیر بیاورم که می‌گویند عالم ذر شاید اصلاً نبوده است و سمبلیک بوده است؟ ... از علمای برایتان تفسیر بیاورم که منکر معاد مادی هستند؟ ... چه کسانی می‌توانند قرآن را تفسیر کنند؟

خیر برادر بزرگوار شما تا درس پزشکی نخوانید و تجربه کسب نکنید نمیتوانید جراحی مغز یا قلب کنید تا الکترونیک نخوانید نمیتوانید یک مدار طراحی کنید و تا زمانی که به زبان عربی در حد عالی اشراف نداشته باشید و دروس دینی را نخوانده باشید نمیتوانید قران تفسیر کنید کاری که شما میکنید تفسیر قران نیست اسمش برداشت شخصی از ایات قران است
در اخر بگویم من با هر خرافه ای که بزور بخواهند به ائمه و معصومین علیه السلام بچسبانند و بجای اینکه شان ان بزرگواران و ساده زیستی انان را نشان دهند باعث شوند که دیگران تشیع را مذهب خرافه گرایی بدانند مخالفت میکنم روایات باید بر قران عرضه شوند و با قران در تضاد نباشند روایات باید سند دار بود و صحیح باشند
در پناه حق

پارسا مهر;891127 نوشت:
مثلا اینکه می فرمایید انسان ها در مقام آفرینش مجبور هستند، یعنی چه؟منظورتان چیست که امامان به طور جبری معصوم آفریده شده اند؟؟؟؟والا به نظر بنده که این سراپا اشکال است


ببینید همانطور که تمام انسانها جبری به وجود آمده اند، داشته هایشان در بدو تولد نیز جبری است، نه اینکه با اختیار آنها باشد؛ مثلا شما با اختیار، رنگ مو و رنگ چشم و وزن و استعداد و خانواده و اینها را انتخاب نکرده اید، ما و شما هیچ اختیاری در این امور نداشته ایم، بلکه جبرا متناسب با شرایطی اینها به ما داده شده است، این جبر را هیچ کسی منکر نیست، عصمت ائمه(ع) هم از همین سنخ است، چون داشته ای است از بدو ولد و هرگز اکتسابی نیست، البته این که اکتسابی نیست به این معنا نیست که پس بی ضابطه و بی قاعده است، بلکه قواعد تکوینی در آن نقش دارند، همانطور که ممکن است بچه دو خانواده به خاطر تفاوت ژنتیک پدر و مادر، تفاوت در نوع تغذیه آنها، تفاوت در مراقبت های آنها و سایر عوامل، بچه هایشان با هم مشابه نباشند، اینجا اگرچه یکی برتر از دیگری است اما در عین حال این برتری هرگز اکتسابی نیست.
در هر صورت این جبرف جبر در آفرینش است و نه تنها هیچ مشکلی ندارد، بلکه اصلا لازمه خلقت است و از آن جدایی پذیر نیست.

اما جبری که ما منکر آن هستیم برای بعد از تولد است، حال که انسان با داشته های جبری به دنیا آمده، از اینجا به بعد اختیار دارد که هرگونه می خواهد رفتار کند، و این در رفتار معصومین هم جریان دارد.

پارسا مهر;891127 نوشت:
مثلا از نظر شما کسی که جبری معصوم آفریده شده یعنی به قول شما امامان، در عمل این قدرت اختیار را دارند که گناه بکنند ولی نمی کنند؟؟یعنی چه؟؟؟

بله، خداوند عصمت را جبرا به ائمه(ع) داده است، اما آنها با اختیار خودشان گناه نمی کنند، ببینید عصمت از سنخ علم است، علمی عمیق و شدید که به برگزیدگان خویش یعنی کسانی که چنین ظرفیتی داشته اند عنایت کرده است، که آنها را از عمل بر خلاف آن بازمیدارد. مثالی می زنم:
قبح و زشتی اینکه انسان کاملا لخت وارد خیابان شود امری است که اگرچه خودش می تواند جبری به انسان داده شده باشد، اما این علم انسان را به عمل از روی اختیار و ترک چنین رفتار قبیحی سوق می دهد، یعنی منشأ علم جبری است، اما انسان از روی اختیار به آن علم عمل می کند. و هیچ مشکلی هم ندارد.
همه رفتارهای ما انسان ها چه معصوم و چه غیر معصوم متوقف بر علم ماست، یعنی کاری را می دانیم خوب است، یا می دانیم لذت دارد لذا آن را انجام می دهیم و یا می دانیم بد است یا ناخوشی به دنبال دارد لذا آن را ترک می کنیم، فقط تفاوت ما با امامان این است که علم ما اکتسابی است اما علم آنها لدنی، اما در هر دو جا این علم خود ما است که موجب انتخاب ما می شود و منافاتی با اختیار ما ندارد.
به عبارت دیگر اینکه این علم ما از روی اکتساب به دست ما رسیده باشد یا جبر آفرینش آن را به ما داده باشد، دخلی در عمل به آن از روی اختیار ندارد.

امیدوارم روشن شده باشد

مسلم;891289 نوشت:
در هر صورت این جبرف جبر در آفرینش است و نه تنها هیچ مشکلی ندارد، بلکه اصلا لازمه خلقت است و از آن جدایی پذیر نیست.

اما جبری که ما منکر آن هستیم برای بعد از تولد است، حال که انسان با داشته های جبری به دنیا آمده، از اینجا به بعد اختیار دارد که هرگونه می خواهد رفتار کند، و این در رفتار معصومین هم جریان دارد.

اما استاد گرامی جبری که در آفرینش اعتراف دارید که وجود دارد و تائیدش می کنید می تواند در طول عمر بر روی اختیار شخص، در زندگی شخص یا در اینجا ائمه سایه بیااندازد و اختیار را تحت تاثیر خود قرار دهد...

مثلا مادر ذاتا و فطرتا و جبری عشق مافوق زیادی به فرزند خود دارند....
خوب این عشق زیاد مادر به فرزند سایه می اندازد روی زندگی و اختیار مادر....مادر اصلا نمی تواند نگرانی فرزند خودش را تحمل کند....یعنی آن جبر در خلقت مادر یک جبر در زندگی و اختیار مادر در طول زندگی را هم سبب می شود....مادر بی آنکه بخواهد عاشق فرزندش است و حاظر است با تمام وجود جانش را فدای فرزندش کند....یعنی یک جوری مادر در این زمینه اختیاری ندارد....
اگر مادر خودش را فدای پسرش کرد، جای تعجب ندارد، اگر فدا نکرد جای تعجب دارد.....
یعنی آن جبر در خلقت مادر، خودش را در طول زندگی هم نشان می دهد و گو اصلا تمام اختیار مادر را تحت شعاع قرار می دهد....

بگذارید اینطور بگویم....شما می فرمایید امام با داشته های جبری به دنیا آمده اند و از بدنیا آمدنشان به بعد اختیار دارند که هرگونه می خواهند رفتار کنند....خوب من از شما سوال می کنم که چطور می شود که 12 امام تصمیم می گیرند با اختیار خود که طوری زندگی کنند که مفخر عالم و آدم بشوند

؟؟؟؟چرا عثمان و عمر و ابوبکر، با اختیار خود طوری رفتار نکردند که مفخر عالم و آدم بشوند.....؟؟؟؟؟؟؟فرق 12 امام با بقیه چه بود؟؟؟شما می فرمایید که فرق این بود که آنها جبرا معصوم آفریده شدند....خوب همین جبر خودش را در طول زندگی هم نمایان کرد و زندگی ائمه را تحت شعاع خود قرار داد و ائمه گو به مجبور طوری زندگی کردند که مفخر عالم و آدم شدند....پس این رفتار در طول زندگی هم یک جبری پشتش حاکم است...و الا گفتم چرا باید سر به زنگاه 12 شخص پشت سر هم در یک خاندان همه پاک زندگی کنند؟؟؟؟خوب این فریاد می زند یک جبری پشتش هست....و ما جبر را قبول نداریم تا این حد...پس اصلا داستان ائمه زیر سوال می رود....

پس سوال اصلی....چرا 12 امام در یک نسل، پشت سر هم، درست سر به زنگاه در مکان و زمان مناسب در تاریخ بدنیا می آیند و پاک عمل می کنند

؟؟؟؟این داستان پشتش اختیار آزاد پنهان شده؟؟؟؟یا جبر؟؟؟؟قطعا جبر....اگر این جبر منشاء اصلی اش به قول شما جبری معصوم خلق شدن است....پس هرکس هم در طول تاریخ جبری معصوم می شد مانند ائمه زندگی می کرد....پس ائمه هیچ منزلتی ندارند....من هم جای آنها بودم، مثل آنها پاک زندگی می کردم.....شما هم همینطور.....حالا آنها چه مقام و منزلتی نسبت به ما دارند؟؟؟چرا من انسان مختار که می توانم به سمت ظلمت و بتاهی بروم و هم می توانم به سمت روشنایی بروم و اختیار کامل دارم، ولایت همچین انسان هایی را بپذیرم....این حقیر و کوچک شمردن وجود آدمی نیست؟؟حقیر شدن منزلت انسانی نیست؟

انتی خرافات;891288 نوشت:
اگر اسلام تشیع مانند هر دین دیگری بود نه وقت میگذاشتیم نه برایمان مهم بود که چه اتفاقی برای این دین بیفتد یا چقدر جوانان شیعه به ادیان دیگر پناهنده شوند چون برایمان مهم است و مانند ادیان دیگر نیست سعی میکنیم خرافاتی که انسانی های عادی بر دین اضافه کرده و از زبان ائمه اطهار گفته اند را ثابت کنیم از ان بزرگواران نیست اینکه یک روحانی جوان بالای منبر بگوید یک اژدها وارد مسجد شد و به حضرت علی علیه السلام گفت من عمربن عثمان رئیس طایفان جنیان هستم امدم ام جانشینی مرا تفیض کنید یا اینکه یک شیر نزد امام زمان امده و گفته همسرم وضع حمل دارد امده ام دعا کنید زایمان راحتی داشته باشد و امام فرموده اند برو خدا به تو یک پسر کاکل زری داده و شیر غرشی به عنوان تشکر و دعا بر شیعیان کرده یا امام با لباس فضایی سفرهای فضایی داشته و فاصله مکه تا مدینه را با یک چشم بهم زدن با یک مسافر همراه رفته است اینها و امثال این را ما مصداق خرافات میدانیم که دست اویز شبکه های صدای امریکا و من و تو و شبکه های دیگر شده و باعث خنده دیگران شود و سعی در زدودن انها داریم جملاتی که نه در قران امده نه پیامبر گفته

جناب آنتی‌خرافات،
اینکه این روایات دست‌آویز تمسخر کافران بشود چیز دور از ذهنی نیست ... بسیاری از اخبار در قالب اسرار به ما رسیده است و فرموده‌اند که فاش کننده‌ی اسرار ما قاتلان ما هستند، پیامبران و اولیاء الهی را دو گروه کشتند، گروهی به شمشیر و سم و گروهی به زبان و قلم، از معصوم علیه‌السلام پرسیدند که فتل بالالسن چیست، فرمودند که منظور کسانی است که اسرار ما را به غیر از اهل آن برسانند ... بله ما هم مثل شما ناراحت می‌شویم که کافران آنگونه باشند که خداوند فرموده است «إِن يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْدَاءً وَيَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَأَلْسِنَتَهُم بِالسُّوءِ وَوَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ»، اما حالا که اسرار را یا برخی از آن را فاش کرده‌اند چه باید کرد؟ ... شما اگر می‌توانید با توطئه‌ی کافران حربی و جاهلان اینطور مبارزه کنید که این روایات را همگی‌اشان را انکار نمایید همین کار را بکنید، ولی هشدار از اینکه بخواهید خودتان هم مسخره کنید و بگویید اینها خلاف عقل است یا اساطیرالأولین است ... بحث ما و شما هم سر همین مطلب است ... یک نفر ممکن است بگوید انکارشان کنیم و هر چه گفتند که در کتابهایتان هست و سندش را بگویند ما بگوییم که ممکن است اینها از اسرائیلیات باشند، یک نفر هم شاید بگوید که برای آنکه این اخبار مورد تمسخر قرار نگیرند حالا که عده‌ای دانسته یا ندانسته سبب فاش شدن برخی از اسرار شده‌اند بیاییم و مقدمات آن‌ها را بگوییم تا حداقل افراد نسبت به آن وضعیت استبعاد نداشته باشند و اگر نمی‌توانند بپذیرند لااقل نسبت به آن جبهه هم نگیرند و بگویند باید بیشتر رویش فکر کنند ... شما اگر نمی‌خواهید جزء گروه دوم باشید لااقل جزء گروه اول باشید و خودتان هم با خرافات خواندن هر چیزی که برایتان عجیب است از کسانی که با باطل کردن آموزش‌های انبیاء و اوصیاء و اولیاء مانند این است که ایشان را به قتل برسانند نباشید ... صرفاً انکار کنید و بگویید که شاید جزء اسرائیلیات باشند و یا بگویید که سندش قوی نیست و از نظر علم رجال اعتباری ندارند، دیگر نیازی نیست که خودتان هم این مقدار استبعاد از خودتان نشان دهید و با این روایات مبارزه کنید ... با کسانی که به کار افشای سرّ همت گذاشته‌اند و فقط آن‌ها را پخش می‌کنند وقتی پیش از آن پخش نشده است اما اگر مبارزه کنید ان شاء الله مأجور باشید ...
انتی خرافات;891288 نوشت:
برادر من شما الان یک حرف میزنید صد مدل عوض میشود چطور اینقدر اطمینان دارید روایاتی که خود حدیث شناسان انها را ضعیف قلمداد میکنند همه درست هستند پیامبر اسلام وقتی جانش در خطر بود همراه ابوبکر به مدینه حجرت فرموده و مانند یک انسان عادی سفر کرده و در غار پنهان شدند پس چرا ایشان به طرفة العینی فاصله مکه و مدینه را نپیمودند ولی امام فاصله مکه تا مدینه و کوفه را با یک مسافر در یک چشم بهم زدن میرود

حدیث‌شناسان بر چه مبناهایی یک حدیث را ضعیف می‌شمرند؟ یکی علم رجال است ولی فقط که همین نیست ... مهم‌تر از این مطلب تطابق روایت با روایات دیگر و مهم‌تر از آن‌ها آیات قرآن است ... همان بحث طی‌الأرض را که شما اینطور مورد استبعاد قرار می‌دهید در چند جای قرآن هست و حتی علمای بسیاری بوده‌اند که این علم و قدرت را به اذن الهی داشته‌اند و مطلب در این رابطه فراوان است و هیچ استبعادی هم نسبت به آن‌ها نیست ... در این زمان که مردم بخاطر مباحث فیزیک جدید کمتر نسبت به این مسائل جبهه می‌گیرند و استبعاد می‌کنند به نظر برخی از علما دیگر اشکالی ندارد که بسیاری از مطالب برای مردم بازتر شود، باید دید زمینه‌ی درک چه مسائلی برای عوام از مردم فراهم است، هر سری را نمی‌توان برای عموم باز کرد ... خلقت نوری هم چیز عجیبی نیست ولی با این وجود اگر زمینه‌ی درک عمومی‌اش نیست اصلاً نباید عنوان می‌شد، حالا که شد همان دو راهی مقابلمان هست که در بالا گفتم ... شما اگر صلاح می‌دانید از طریق انکار مقابل این افشای سرّ بایستید ولی با خرافات خواندن آن خودتان در صف دشمنان قرار نگیرید ...
انتی خرافات;891288 نوشت:
ببینید شما نمیتوانید با گفتن اینکه همه چیز خوب است و ما هسچ مشکلی نداریم مشکلات را حل کنید یک سر به فیس بوک و اینستاگرام بزنید ببینید جوانان شیعه دختر و پسر چه عکسهایی گذاشته اند اینها منتظران ظهور هستند؟یا اینکه به سفارتها و اداره های مهاجرت خارج از کشور بروید ببینید دسته دسته برای گرفتن اقامت دین خود را عوض میکنند.اینها اسیب شناسی نمیخواهد؟چرا یک دختر یا پسر سنی مذهب پیدا نمیکنید که در اینستاگرام مانند دختران شیعه ایرانی عکس بگذارد؟چون وقتی خرافات زیاد شد مردم از دین گریزان میشوند و نتیجه معکوس میدهد ائمه همیشه در ایران مورد احترام بوده و هستند چرا بزور به انها روایاتی که با عقل سازگاری ندارد بچسبانیم؟میخواهیم شان ان بزرگواران را بالا ببریم؟

اینها که گفتید دردناک است ... ولی اینکه می‌فرمایید این روایات با عقل سازگاری ندارند را شدیداً مخالف هستم ... اگر بفرمایید ظرفیت پذیرش آن‌ها در همگان نیست با شما باز هم موافقم ... حتی فلاسفه‌ی بزرگ مسلمان هم گاهی چیزی گفته‌اند و مدعی شده‌اند که حصر عقلی دارد و هر چیزی خلاف آن خلاف عقل است ولی می‌توان مطلب را طوری توضیح داد که خلاف عقل نباشد و پذیرش آن حتی ساده هم بشود، نه از طریق توجیه و بهانه‌تراشی که بلکه با همان بحث عقلی ... مگرنه زمانی شکستن دیوار صوتی یا سفر به خارج کره‌ی زمین و امثال آن‌ها هم خیلی عجیب بوده و شاید یک عده می‌گفتند خلاف عقل است و مایه‌ی تمسخرشان هم بوده است ... در نهایت هم مطمئن باشید که اعتقادات شیعه خیلی عاقلانه‌تر از اعتقادات اهل سنت است و فقط باید ظرفیت فهم برخی مطالب فراهم باشد تا بتوان مطالب را برای مخاطب باز کرد تا خودش تصدیق کند که این اخبار چقدر عاقلانه هستند ... حدیث آل محمد اما صعب مستعصب است ...
انتی خرافات;891288 نوشت:
شاید باور نکنید بارها از خدا چیزی خواسته ولی حاجت نگرفته ام ولی از ائمه درخواستم اجابت شده ولی این باعث نشده که بگویم قدرت ائمه از خدا بالاتر یا مقامشان از پیامبر بالاتر است گفته اک شاید انقدر نزد خدا قرب نداشته ام که صدای مرا بشنود ولی به واسطه ائمه اطهار و شفاعت ایشان خدا حاجت مرا اجابت کرده من اگر حرفی میزنم برای این است که میسوزم وقتی میبینم یک روحانی روایتی را میگوید که دستمایه برنامه پرده اخر صدای امریکا شده و همه را میخنداند حالا ما بگوییم نه صدای امریکا کیست و او کافر است و اینخا اعتقاد ما است باز مثل این است که مانند کیک سر در زیر برف کنیم و غافل شویم که دنیا دنیای ارتباطات است و دیگر کسی افسانه جن و پری را قبول نمیکند
پیامبر فرمود من بشری مثل شما هستم با این تفاوت که به من وحی میشود همه امامان (ع) هم مانند مردم عادی در بین مردم زندگی کردند غذا خوردند ازدواج کردند بچه دار شدند و در اثر بیماری و یا ضرب شمشیر به شهادت رسیدند

ناراحتی شما قابل درکه، مقدس هم هست، ولی راهی که در پیش گرفته‌اید ظاهراً درست نیست ... اهل بیت علیهم‌السلام بشری مثل دیگران بوده‌اند ولی إنْ علیٌّ بَشَرٌ کَیْفَ بَشَر؟ ... بشر یعنی فقط ظاهر انسانی، بشر از ماده‌ی بشره گرفته شده است که یعنی پوست، اینکه رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله بشری مثل سایر بشرها باشند و غذا بخورند و در بازار راه بروند دلیلی بر این نیست که انسانی مثل دیگر انسان‌ها هم باشند ... ایشان کجا و دیگر انسان‌ها کجا ... شما با این رویکردتان باید کندن درب خیبر را هم منکر شوید و بگویید امکان ندارد و حتماً غلو است، ولی بعد حضرت علی علیه‌السلام خودشان جوابتان را می‌دهند که آن قدرتم از قدرت ایمان بود و نه از قدرت جسمانی و با قدرت بازوی خودشان شاید شکستن یک تکه نان جوی خشک هم برایشان سخت باشد ... نگاه شما به اهل بیت علیهم‌السلام درست نیست، اینکه ایشان را افرادی معرفی کنیم که فقط مؤمن بودند و گناه نمی‌کردند و نمازشان اول وقت بود و وفای به عهدش زیاد بود و خیلی صادق و مهربان بودند و اینها اگرچه درست است ولی ناقص است، خیلی هم ناقص است، این کار در حد کتاب تذکرة‌الأولیای عطار است که گفته است ابراهیم ادهم آدم بزرگی بود و امام صادق شیعیان هم آدم بزرگی بوده است، جنید بغدادی بزرگ بوده است و رابعه بزرگ بودند و فاطمه‌ی زهراء سلام‌الله‌علیها هم بزرگ بوده است ... خیلی از عرفا اهل سنت هستند و خیلی از چیزهایی که شما دنبالش هستید را آن‌ها هم داشته‌اند و این رویکرد شما یعنی ای مردم می‌توان از گرد اهل بیت علیهم‌السلام کنار رفت و اهل سنت هم شد و باز اینقدر بزرگ و ساده‌زیست و صادق و انسان بود ... جناب آنتی‌خرافات در این رویکرد خودتان تجدید نظر کنید، اهل بیت علیهم‌السلام کسانی هستند که فرمودند ما را مخلوق بدانید و مرزوق بدانید و دیگر هر چه که شأن ما را بزرگ کنید هرگز به کنه ما نخواهید رسید ...
انتی خرافات;891288 نوشت:
بزرگواری ایشان بخاطر روش زندگی بود وگرنه صرف داشتن رابطه خویشاوندی با پیامبر اسلام ملاک نیست ابولهب و ابوجهل عموی پیامبر بودند حمزه سیدالشهدا هم عموی پیامبر بود پس اعمال انسان در شرایطی که محتار است مهم است نه اینکه کسی به جبر مجبوذ به انجام کار خوب یا بد باشد الان ما حجاب را اجباری کردیم ولی در فرودگاه به محض اینکه گیت را رد میکنند همه حجاب را کنار میگذارند یا همانطور که گفتم شبکه های اجتماعی که در انها ازادی بیشتر است
مردم شیعه ایران دروغ میگویند ربا میخورند برای نزول پول بدهکار را به زندان میکنند دزدی میکنند اختلاس میکنند ولی ادعا ایمان داری و خداپرستی و پیروی از ائمه و ولایت هم در حد لالیگا دارند روزی نیست که خبر اختلاس یک مسئول یا ارگان خبرساز نشود طرف همسایه اش در ماه گوشت نمیتواند بخرد هیچ کمکی نمیکند ولی برای تظاهر خرج میدهد

در مورد برخی از گناهان متداول نمی‌توانم از شیعیان و در واقع از محبّین اهل بیت علیهم‌السلام دفاع کنم ولی در مورد برخی از گناهان متداول میان شیعیان روایتی در ذیل دو آیه بعد از آیة‌الکرسی وارد شده است که در آن امام صادق علیه‌السلام خیلی محکم و تند به شخصی جواب می‌دهند که مشابه شما سؤال داشت ... این دفاع از مردم گناهکار یا دفاع از گناهکاری ایشان نیست، این مطلب باید جای دیگر باز شود ...
انتی خرافات;891288 نوشت:
تا زمانی که مشکلاتمان را قبول نکنیم و ریشه یابی کرده و در صدد رفع انان تلاش کنیم هر روز جوانان بیشتری از دین گریزان میشوند

موافقم ... مشکلات را باید بیابیم ... ولی راه برخورد با این مشکلات را هم باید از خدا و خلفای خدا بگیریم و نمی‌توانیم بگوییم که من می‌خواهم با این شرایط مبارزه کنم و تشخیصم این هست که مردم خرافات‌زده هستند و در نتیجه باید آستین‌هایم را بالا بزنم که هر چیزی که به نظرم خرافه رسید را با تمام قدرت بکوبم ...
انتی خرافات;891288 نوشت:
ماجرای حضرت یعقوب که به اشتباه داوود گفته شد هم ایه است نه تفسیر که مسیحیان اضافه کرده باشند. تورات، سفر برشیت، فصل سی‌ودوم، آیات 25 تا 33

در تورات وارد شده الوهیم و الوهیم فقط به خدا برنمی‌گردد بلکه برای فرشتگان و مردان قوی هم استفاده می‌شود و اینکه بگویند منظور از الوهیم حتماً خداست را دیگران برداشت کرده‌اند ...

انتی خرافات;891288 نوشت:

بنده حدود 40 سال دارم فوق لیسانس الکترونیک و کارشناس ای تی هستم و 15 سال است روی دین اسلام و مدهب تشیع مطالعه میکنم و تمام کتابهای مخالفین و بیشتر کتابهای موافقین را خوانده ام و در نهایت باور دارم که خداوند به انسان عقل داده تا بفهمد چه چیزی درست و چه چیزی غلط است من هم همین دعا را برای شما میکنم که بخاطر تعصب سعی در القا چیزی که نه پیامبر گفته نه امام و نه در قران امده نکنید و برداشت شخصی خود از دین را ایه قران ندانید

خدا به همه عقل داده است ولی اگرچه عقل حجیت شرعی دارد و معصوم از خطا هم هست ولی ناقص است ... عقل کلی عالم اهل بیت علیهم‌السلام هستند ... بنده تصمیم دارم که حرف خودم را در دهان معصوم علیه‌السلام نگذارم و از مجموعه‌ی آیات و روایات عقاید خودم را بگیرم و اگر روایتی بر ضد روایت دیگری آمد مطمئن باشید که تصمیم ندارم قائل به جمع ضدّین باشم ... فرمودند که راه نجات تمسک به ثقلین است، بنابراین تصمیم ندارم که راه نجات را ثقلین+تصورات‌شخصی قرار بدهم ... چه بسیار چیزها که مطمئن بودم درست هستند و بعدها فهمیدم در اشتباه بودم، چه تصوراتی که در طول سالیان فرو ریختند یا تغییر یافتند ... تصورات شخصی برایم تا آنجا معتبرند که با آیات و روایات سازگار باشند و هیچ دور نمی‌بینم که خیلی از مسائلی که خیلی هم برایم عجیب باشند در اصل درست باشند و فهم ناقص من از مسائل باشد که میان من و آن‌ها حجاب شده است ... اگر قرار بود عجیب بودن یک مطلب حجاب راه باشد باید مقابل نسبیت عام هم بایستیم که برخی از مفاهیم آن از لحاظ شهودی چندان هم قابل درک نیست ...
انتی خرافات;891288 نوشت:

تفسیر شخصی از ایات نکنید چون هر کسی میتواند برای خودش تفسیر کند و انرا دلیل بداند ایه را نشان دهید

بجز معصومین علیهم‌السلام کسی را می‌شناسید که برداشت شخصی از آیات و روایات نکند؟ حتی اگر معیارشان آیات و روایات هم باشد بالأخره برداشت شخصی خودشان از آیات و روایات را می‌گذارند وسط و به همین خاطر هم حتی بین مفسرین قرآن هم اختلافات زیادی هست ... گرچه مفسرین می‌توانند با هم مباحثات طلبگی کنند و در این بین هم چه بسا یکی اعتراف کند که بله برداشت شما از آیات و روایات برداشت بهتری به نظر می‌رسد و من از نظر قبلی خود کوتاه می‌آیم ... بنده هم روی نظراتم اصراری ندارم، نه اینکه از آن‌ها در مقابل انتقادها دفاع نکنم بلکه به این معنا که روی درستی آن‌ها قسم نمی‌خورم، مگرنه برایشان دلیل دارم و در نبود دلیل بهتر به همان‌ها پایبند می‌مانم ان شاء الله، بماند که بیشتر آن‌ها را هم از مفسرین مختلف گرفته‌ام، چه مفسرین معمولی و چه مفسرینی که صاحب تفاسیر روایی هستند، گرچه روایات اهل بیت علیهم‌السلام خودشان در فهم قران بسیار راهگشا هستند ...
انتی خرافات;891288 نوشت:

تعارض یعنی اختلاف اگر دو چیز که با هم تعارض دارند با هم جمع شوند یعنی دیگر تعارض ندارند شما وقتی با کسی به تفاهم رسیدید دیگر اختلاف ندارید مثلا سرما و گرما تعارض دارند اگر شما یک بخاری روش کنید نمیتوانید بگویید تعارض سرما و گرما حل شد شما برای فرار از سرما چاره جویی کرده اید ولی تعارض همچنان باقی است

بله تعارض با برداشتن یک گام به سمت بالا است که برطرف می‌شود نه اینکه طرف یک نظر گرفته شود و بقیه را در سایه‌ی آن کنار بزنیم ...
انتی خرافات;891288 نوشت:

در اخر بگویم من با هر خرافه ای که بزور بخواهند به ائمه و معصومین علیه السلام بچسبانند و بجای اینکه شان ان بزرگواران و ساده زیستی انان را نشان دهند باعث شوند که دیگران تشیع را مذهب خرافه گرایی بدانند مخالفت میکنم روایات باید بر قران عرضه شوند و با قران در تضاد نباشند روایات باید سند دار بود و صحیح باشند
در پناه حق

اگر منظورتان این است که دین ما هیچ سرّی ندارد و همه از همان ابتدا با همان تصورات معمولی که دارند می‌توانند عالی‌ترین حقایق عالم را درک کنند در اشتباه هستید، ساده‌زیستی و زهد و اخلاق راه کسب ظرفیت و رشد معنوی کردن است برای بهره‌مندی بیشتر معرفتی که تا پیش از آن ظرفیتش فراهم نبود ... برای رسیدن به محبتی که نیازمند این معرفت است ... برای ...

پارسا مهر;891303 نوشت:
مثلا مادر ذاتا و فطرتا و جبری عشق مافوق زیادی به فرزند خود دارند....
خوب این عشق زیاد مادر به فرزند سایه می اندازد روی زندگی و اختیار مادر....مادر اصلا نمی تواند نگرانی فرزند خودش را تحمل کند....یعنی آن جبر در خلقت مادر یک جبر در زندگی و اختیار مادر در طول زندگی را هم سبب می شود....مادر بی آنکه بخواهد عاشق فرزندش است و حاظر است با تمام وجود جانش را فدای فرزندش کند....یعنی یک جوری مادر در این زمینه اختیاری ندارد....
اگر مادر خودش را فدای پسرش کرد، جای تعجب ندارد، اگر فدا نکرد جای تعجب دارد


اگرچه محبت مادر به فرزند هم اختیاری است اما با این حال از سنخ غریزه و احساس است، این با عصمت فرق می کند، عصمت از سنخ علم است، یعنی عمل معصومانه عمل طبق آگاهی است، پس کاملا اختیاری است، منتهی این آگاهی به صورت لدنی و بدون اکتساب به آنها داده شده.
مثلا شما امروز حتی فکر انجام برخی امور را نمیکنید چون به قبح آنها علم دارید، فرقی نمی کند این علم را خودتان به دست آورده باشید یا بدون اختیار شما آن را به ذهنتان تزریق کرده باشند، در هر صورت عمل شما بعد از آن علم از روی اختیار است
، مطلب روشن است.

پارسا مهر;891303 نوشت:
چطور می شود که 12 امام تصمیم می گیرند با اختیار خود که طوری زندگی کنند که مفخر عالم و آدم بشوند؟؟؟

پس وقتی خداوند علم عمیق و شدید به فضائل و قبائح به 12 امام بدهد، طبیعتا به گونه ای رفتار خواهند کرد که مایه فخر عالم و آدم خواهند شد، همانطور که کسی که با تحصیل علوم مودب گشته و خوب و بد را می فهمد و بدان عمل می کند مایه فخر زمان خویش می شود، اما همه اینها اختیاری است.
باز تاکید می کنم اینکه این علم از کجا آمده در جبری یا اختیاری بودن عمل به آن نقشی ندارد، هر کسی مطابق علمش عمل می کند، مطابق آنچه که به مصلحت خویش می داند.

پارسا مهر;891303 نوشت:
ما جبر را قبول نداریم تا این حد


در چه حد؟ در حد رفتار و افعال ما هم قبول نداریم، قبل از رفتار و اعمال همه قبول دارند، شما یک نفر را پیدا کنید که بگوید ما در داشته هایمان در ابتدای تولد اختیار داشته ایم.

پارسا مهر;891303 نوشت:
پس هرکس هم در طول تاریخ جبری معصوم می شد مانند ائمه زندگی می کرد....پس ائمه هیچ منزلتی ندارند....من هم جای آنها بودم، مثل آنها پاک زندگی می کردم.....شما هم همینطور.....حالا آنها چه مقام و منزلتی نسبت به ما دارند؟

بله درست است، ما هم این را قبول داریم، منتهی عصمت از سنخ علوم حضوری است، علوم حضوری ظرفیت می خواهد، لذا کسانی میتوانند واجد آن شوند که ظرفیت آن را داشته باشند،به همین خاطر است که همه معصومین در یک رده نیستند. پس خود عصمت چون اکتسابی نیست برای ایشان فضیلت محسوب نمی شود، اگرچه از آن بابت که نشان دهنده ظرفیت عظیم ایشان برای دریافت چنین موهبتی است نشان دهنده جایگاه رفیع ایشان است، لذا از این بابت به طور غیر مستقیم فضیلت ایشان را نشان می دهد.

پارسا مهر;891303 نوشت:
چرا باید سر به زنگاه 12 شخص پشت سر هم در یک خاندان همه پاک زندگی کنند؟؟؟؟خوب این فریاد می زند یک جبری پشتش هست

طبق آنچه که عرض شد پاسخ روشن میشود، اما حتی از نظر تاریخی هم که نگاه می کنیم می بینیم اینها بهترین بوده اند، بنابراین این پدر و پسر بودن نمی تواند شبهه ای پیش آورد.

مسلم;891372 نوشت:
بله درست است، ما هم این را قبول داریم،

با سلام مجدد...پس استاد اشتباه نکنم شما قبول دارید که هرکس هم جای ائمه جبری معصوم آفریده می شد مثل آنها زندگی می کرد....خوب من فکر می کنم که این خیلی بد است...البته شما اشاره داشتید به ظرفیت ائمه در دریافت چنین موهبتی.....خوب این ظرفیت بالا را ائمه از کجا آوردند؟؟؟؟ برای آن تلاشی کردند؟؟؟؟یا خدا در نهاد آنها قرار داده بود....

از طرفی اگر فرشتگان را مختار بدانیم....که کم نیستن علمایی که فرشتگان را مختار دانسته اند....آنگاه بین ائمه و فرشتگان تفاوت زیادی نیست.....فرشتگان هم معصوم و با کمالات خلق شده اند و از این رو فرمانبردار و مطیع خدا هستند....با اختیار خود....فرق اساسی ائمه با فرشتگان در چیست که سبب می شود که فرشتگان بر ائمه سجده کنند

؟؟؟؟

پارسا مهر;891524 نوشت:
با سلام مجدد...پس استاد اشتباه نکنم شما قبول دارید که هرکس هم جای ائمه جبری معصوم آفریده می شد مثل آنها زندگی می کرد....خوب من فکر می کنم که این خیلی بد است...البته شما اشاره داشتید به ظرفیت ائمه در دریافت چنین موهبتی.....خوب این ظرفیت بالا را ائمه از کجا آوردند؟؟؟؟ برای آن تلاشی کردند؟؟؟؟یا خدا در نهاد آنها قرار داده بود....

سلام جناب پارسامهر،
معمول است که جواب این سؤالتان را اینطور بدهند که ما خلق الله المشمشة المشمشة بل اوجدها ... به این معنا که اینطور نیست که اهل بیت علیهم‌السلام بوده باشند و سایرین هم بوده باشند و خدا به یک گروه چیزی را بدهد که به دیگران ندهد، بلکه خدا یک صفر و صد خلق می‌کند به اسم عقل و جهل و بعد ترکیبات آن‌ها به نسبت‌های گوناگون می‌شوند بقیه‌ی اعداد (
مثال مع‌الفارق فقط برای نزدیک‌تر کردن مسأله به ذهن)، حالا شما اسم عدد ۱۰۰ را بگذارید اهل بیت علیهم‌السلام، دیگر معنا ندارد بپرسیم که چرا ما عدد صد نیستیم یا خدا یکی را صد قرار داد و دیگری را صد قرار نداد ... این فرق دارد با اینکه یک مجموعه گوی غیرقابل تفکیک (indistinguishable particles) از هم داشته باشیم که دقیقاً یکسان هستند و حالا به صورت اعتباری به هر کدام یک عدد را نظیر کنیم ... اینجا اعداد عین ذات اشیاء و مخلوقات هستند و نه اضافه شده به ذات آن‌ها ...
پارسا مهر;891524 نوشت:
از طرفی اگر فرشتگان را مختار بدانیم....که کم نیستن علمایی که فرشتگان را مختار دانسته اند....آنگاه بین ائمه و فرشتگان تفاوت زیادی نیست.....فرشتگان هم معصوم و با کمالات خلق شده اند و از این رو فرمانبردار و مطیع خدا هستند....با اختیار خود....فرق اساسی ائمه با فرشتگان در چیست که سبب می شود که فرشتگان بر ائمه سجده کنند؟؟؟؟

فرشتگان مدّ نظر شما مختار هستند ولی آن‌ها نفس اماره ندارند (اگرچه اینطور نیست که جهل هم در ایشان راه نیابد و هرگز اشتباهی نکنند)، حال آنکه اهل بیت علیهم‌السلام هم نفس امّارة بالسوء را دارند و با وجود این همچنان فقط مطیع عقل هستند ... گرچه شأن اهل بیت علیهم‌السلام بالاتر از اینهاست، چنانچه در زیارت جامعه‌ی کبیره آمده و در روایات دیگر هم آمده که ایشان اصل خیر هستند و هر خیری از فروعات ایشان است، ایشان واسطه‌ی هر فیضی بر تمام عالم آفرینش هستند، ایشان معدن حق هستند در جهان آفرینش، اصل و فرع خیر هستند، اول و آخر خیر هستند ... «إِنْ ذُكِرَ الْخَيْرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاهُ» ... ایشان معدن رحمت خدا هستند، همان رحمتی که وسعت کل شیء است، همان رحمتی که با رحمانیت خدا و رحیمیت خدا وصفش می‌کنند «مَعْدِنَ الرَّحْمَةِ» ... ایشان ارکان وجود در این عالم آفرینش هستند ... آیت کبری خدا هستند و مثل اعلی خدا هستند ... خداوند تا آنجا که شناخته شود به ایشان شناخته می‌شود و به ایشان پرستیده می‌شود ... کرامت ایشان نزد خدا همه را در مقابل ایشان متواضع می‌کند چرا که هیچ فرشته‌ی مقرب یا نبی مرسلی و هیچ صدیق یا شهیدی و هیچ عالم یا جاهلی و هیچ پستی یا فاضلی و هیچ مؤمن صالح یا گناهکار طالحی و هیچ گردن‌کش دشمن یا شیطان رانده‌شده‌ای و هیچ خلقی بین آ‌ن‌ها باقی نمانده مگر اینکه عظمت ایشان به آن‌ها نشان داده شده است و اگر پرده‌های غفلت برداشته شود کسی را یارای تکبر و برتری‌جویی نسبت به ایشان نیست ... «حَتَّى لا يَبْقَى مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ وَ لا صِدِّيقٌ وَ لا شَهِيدٌ وَ لا عَالِمٌ وَ لا جَاهِلٌ وَ لا دَنِيٌّ وَ لا فَاضِلٌ وَ لا مُؤْمِنٌ صَالِحٌ وَ لا فَاجِرٌ طَالِحٌ وَ لا جَبَّارٌ عَنِيدٌ وَ لا شَيْطَانٌ مَرِيدٌ وَ لا خَلْقٌ فِيمَا بَيْنَ ذَلِكَ شَهِيدٌ إِلا عَرَّفَهُمْ جَلالَةَ أَمْرِكُمْ وَ عِظَمَ خَطَرِكُمْ وَ كِبَرَ شَأْنِكُمْ وَ تَمَامَ نُورِكُمْ وَ صِدْقَ مَقَاعِدِكُمْ وَ ثَبَاتَ مَقَامِكُمْ، وَ شَرَفَ مَحَلِّكُمْ وَ مَنْزِلَتِكُمْ عِنْدَهُ وَ كَرَامَتَكُمْ عَلَيْهِ وَ خَاصَّتَكُمْ لَدَيْهِ وَ قُرْبَ مَنْزِلَتِكُمْ مِنْهُ» ... وصف عظمت ایشان هم از کسی برنمی‌آید چنانکه رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به حضرت امیر علیه‌السلام فرمودند که تو را نشناخت مگر خدا و من و مرا نشناخت مگر فقط خدا ... اگر پرده‌های غفلت کنار برود بدون استثناء همه در مقابل عظمت ایشان واله می‌شوند و بی‌اختیار به سجده خواهند افتاد و اگر به ایشان گفته نشود چه بسا به اشتباه گمان الوهیت به ایشان ببرند چنانکه در یکی از وقایع معراج هم فرشتگان بسیاری با دیدن نور رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به سجده افتادند و گمان کردند که نور خداست و فرشته‌ی مقرب خدا ایشان را زنهار داد که سر از سجده بردارند که او محمد بنده‌ی خدا و رسول اوست ... و در صدر آفرینش نوری اهل بیت علیهم‌السلام هم وارد شده است که فرشتگان وقتی خلق شدند و عظمت وجود ایشان را دیدند گمان کردند که ایشان خدا آفریننده‌اشان هستند و خود اهل بیت علیهم‌السلام برای اینکه فقط خدا پرستیده شود برای اولین بار زبان به کلمه‌ی توحید و حمد و تسبیح خدا پرداختند و فرشتگان هم از ایشان تبعیت کرده و زبان به حمد و تسبیح و توحید خدا گشودند ... جایگاه ایشان بسیار فراتر از این است که فقط واجبات را عمل کرده و محرمات را ترک نمایند ... چه آنکه فقط یک ضربه‌ی شمشیر حضرت علی علیه‌السلام در یوم خندق افضل بود از عبادات جن و انس ... ایشان التامین فی محبة الله هستند ... المخلصین فی توحید الله هستند ... المظهرین لأمره الله و نهیه هستند ... معدن وحی و مهبط وحی هستند ... معدن علم و رحمت خدا هستند ... اراده‌ی خدا اراده‌ی ایشان و اراده‌ی ایشان اراده‌ی خداست ... و العبودیة جوهر کنهه الربوبیّة ... ... ... همه چیز فقط به مختار بودن و مطیع خدا بودن آنطور که از ظاهر امر بربیاید نیست ... مگرنه همه‌ی پیامبران هم معصوم بودند ولی ایشان تنها شعاعی از انوار اهل بیت علیهم‌السلام هستند و شیعه‌ی ایشانند و زینتند برای اهل بیت علیهم‌السلام ... فرشتگان هم همینطور ... و وارد شده است که حتی آسمان‌ها و زمین از یک نور ایشان خلق شده است و بهشت از یک شعاع نور حضرت زهراء سلام‌الله‌علیها خلق شده است و حقیقت زمان هستند ... «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللَّـهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِي كِتَابِ اللَّـهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ۚ ذَٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ ۚ» ... جایگاه اهل بیت علیهم‌السلام با احدی در عالم آفرینش قابل مقایسه نیست ... معرفت نوری به امیرالمؤمنین علیه‌السلام که هر مؤمنی باید بداند را از زبان امیرالمؤمنین علیه‌السلام بخوانید ... اینها معارفی هستند که باید با قلب فهم شود و نشانه‌ی ایمان این است که قلب نسبت به آن‌ها و به جایگاه نورانی ایشان خاضع گردد و نسبت به آن‌ها تکبر نکند و اعتراف به این مسائل برایش سنگین نباشد ...

نقطه;891763 نوشت:
سلام جناب پارسامهر،
معمول است که جواب این سؤالتان را اینطور بدهند که ما خلق الله المشمشة المشمشة بل اوجدها ... به این معنا که اینطور نیست که اهل بیت علیهم‌السلام بوده باشند و سایرین هم بوده باشند و خدا به یک گروه چیزی را بدهد که به دیگران ندهد، بلکه خدا یک صفر و صد خلق می‌کند به اسم عقل و جهل و بعد ترکیبات آن‌ها به نسبت‌های گوناگون می‌شوند بقیه‌ی اعداد (مثال مع‌الفارق فقط برای نزدیک‌تر کردن مسأله به ذهن)، حالا شما اسم عدد ۱۰۰ را بگذارید اهل بیت علیهم‌السلام، دیگر معنا ندارد بپرسیم که چرا ما عدد صد نیستیم یا خدا یکی را صد قرار داد و دیگری را صد قرار نداد ... این فرق دارد با اینکه یک مجموعه گوی غیرقابل تفکیک (indistinguishable particles) از هم داشته باشیم که دقیقاً یکسان هستند و حالا به صورت اعتباری به هر کدام یک عدد را نظیر کنیم ... اینجا اعداد عین ذات اشیاء و مخلوقات هستند و نه اضافه شده به ذات آن‌ها ...

سلام....والا اگر حرف هایی که بین بنده و استاد مسلم رد و بدل شد را با حرف های شما جمع بزنیم، باید بگم تا اینجا دلیلی ندیدم که بگم ائمه منزلتی نسبت به بقیه انسان ها دارند....نمی دونم مثلا انسان تر هستند....شریف تر هستند....یا از این قبیل موارد.....اونا صرفا موجوداتی هستند که اینطور برنامه ریزی شدن....مثل این می مونه که فلان شرکت خودرو سازی یک مثلا الگانس بزنه کنارش چند تا ژیان هم بزنه....خوب اینجا الگانس، خیلی هوشمند و پیچیده و قدرتمند طراحی و برنامه ریزی شده که مثل ائمه می مونن....ژیان هم که با خورده آهنا مثلا ساخته شدن، ما بنده های عادی هستیم.....خوب اینجا الگانس که از خودش چیزی نداره....هرچیزی هست صرفا چیزی هست که طراحش براش نسخه پیچ کرده....ائمه هم همینطور....خدا انسان هایی با ظرفیت های بالا خلق کرده، بعد هم نمی دونم به قول استاد مسلم جبری معصوم آفریده اونا هم پاک زندگی کردن....ائمه چیزی از خودشون ندارن....برای چی منزلت و انسانیت و آدمیتشون از ما بالاتر باشه....ما هممون صرفا یک کالای ساخت خدا هستیم گویا....همه یک رنگیم....همه یک شان و مقام داریم....معنی نداره که ائمه شفاعت ما رو بکنن به فرض.....متوجه منظورم هستید؟؟؟؟
[SPOILER]بازم برید داخل خواهشن[SPOILER]در پرانتز عرض کنم[SPOILER]البته من نمی خوام و نمی خواستم که بحث به اینجا برسه...حرف بنده این بود که شیعه به روایات و کلا داستان خلقت نوری نیازمنده تا بتونه دین خودش رو توجیه کنه.....حرف من این بود....
این هم بگم که همه این چیزا که در بالا در مورد ائمه گفتم رو می شه در مورد خدا هم زد...معنی نداره که خدا را ستایش و پرستش و شکر کنیم.....خدا یک موجودی بوده که ذاتا بدون اختیار خودش دارای کمال بوده....نه سختی کشیده نه رنجی کشیده در رسیدن به خدایی....قربونش برم که اگر ما رو هم خلق نمی کرد اصلا خدا نبود و نمی دونم پشتش صد تا حرف بود که خسیس هست و اینا...باید خلقمون می کرد....چه معنی داره که من خدا رو شکر کنم....چه معنی داره که خدا از ما برتر باشه....اون شهید مدافع که جان و مالش رو به خاطر وطنش زیر پا می زاره و شهید می شه که از خدا شایسته تر و لایق تره برای پرستش و شکر و تشکر و دست بوسی....[/SPOILER][/SPOILER][/SPOILER]

با سلام مجدد

پارسا مهر;891524 نوشت:
پس استاد اشتباه نکنم شما قبول دارید که هرکس هم جای ائمه جبری معصوم آفریده می شد مثل آنها زندگی می کرد

بله عصمت علم عمیق و شدیدی است که قطعا و همواره انتتخاب مثبت را برای عالم بدان به ارمغان خواهد آورد.

پارسا مهر;891524 نوشت:
خوب این ظرفیت بالا را ائمه از کجا آوردند؟؟؟؟ برای آن تلاشی کردند؟؟؟؟یا خدا در نهاد آنها قرار داده بود....

سه نکته باید در این خصوص عرض کنم:

اولا ندانستن هیچ وقت دلالتی بر نبودن نیست، شما نمی توانید از ندانستن، نظریه ای را ابطال کنید، مگر آنکه احاطه علمی بر آن داشته باشید.

ثانیا: علاوه بر اینکه در مقابل ندانستن ما یک دلیلی برهانی قطعی وجود دارد، یعنی با توجه به پذیرش حکمت خداوند از راه عقل، و پذیرش امامت از روی نقل قطعی، عقل حکیمانه بودن این انتخاب را می پذیرد، عقل می گوید این برتری قطعا یک علتی دارد، اینطور نیست که خدا بدون ضابطه و قاعده، یا از سر شانس و مانند آن اینها را برگزیده باشد. و این مقدار برای توجیه اعتقادات شیعه کفایت می کند.

ثالثا: علی رغم اینکه نیازی به توجیه این مسئله برای اثبات عقائد شیعه نیست، با این حال توجیهاتی در این زمینه نیز ارائه شده، ببینید خداوند در اعطاء هرگز بخیل نبوده و منع فیض در او راه ندارد، اما ظرفیت های مخلوقات متعدد است، و این ظرفیت ها ناشی از عوامل مختلف است که به آنها معدّات می گویند، مثلا هرگز فرزند دو خانواده مانند هم نمیشوند، بلکه به عوامل مختلفی چون ژنتیک و نوع تغذیه و نوع مراقبت ها در دوران پیش از بارداری و در دوران بارداری و... همه اینها در شکل گیری بچه نقش دارد. خداوند است که افاضه می کند اما ظرفیت را این معدات تعیین می کنند، لذا از نظر احتمالات هم اگر بررسی کنید بیشترین احتمال در خصوص تولد برترین انسان، تولد او در خانواده برترین انسان سابق است! (بدیهی است) لذا اتفاقا پدر و فرزند بودن ائمه(ع) طبق قواعد عقلی نیز درست تر است.
ما در زیارتنامه ها هم می خوانیم:
کنتم نورا فی الاصلاب الشامخة و الارحام المطهرة...؛ یا اینکه شرط شده هیچ کدام از پدران ایشان نباید کافر یا مشرک بوده باشند، و مادرانشان نباید هرزه و بدکاره باشند.

این تطابق فیض با ظرفیت مخصوص انسان ها نیست، در همه ساختار آفرینش دیده می شود، مثلا کسی نمی تواند اعتراض کند که خداوند که فیض مطلق است چرا بچه این دو گوسفند را آدم نکرد! خب این ظرفیتی که این نطفه دارد بیش از این نیست، یا چرا از بذر یک گیاه، یک حیوان نمی روید! نمیشود گفت خدا بخیل است، خداوند فیاض مطلق است، اما ظرفیتی که این معدات فراهم کرده اند بیش از این نیست.


پارسا مهر;891524 نوشت:
آنگاه بین ائمه و فرشتگان تفاوت زیادی نیست.....فرشتگان هم معصوم و با کمالات خلق شده اند

اولا عالم ملائکه با عالم انسان ها متفاوت است، آنها اصلا مأمور عمل به تشریع نیستند، یعنی تکالیف دینی ندارند، پس چنین قیاسی عملا قیاس درستی نیست.

ثانیا: ملائکه عقل محض هستند، هیچ گرایشی به امور مادی و دنیوی ندارند، شهوت و غضب در آنها راه ندارد، لذا انسانی که در کش و قوس دو تمایل متضاد دارد مسیر درست را انتخاب می کند برتر از کسی است که هیچ تمایلی اصلا به انحراف در او نیست.

ثالثا: نکته مهم تر از همه این است که اصلا عصمت به معنای برتری مطلق نیست، بلکه خود عصمت دارای مراتب است، به همین خاطر است که علی رغم اینکه همه انبیاء معصوم بوده اند قرآن می فرماید: فضلنا بعضهم علی بعض.
پس رتبه وجودی ائمه ع بالاتر از رتبه تمام مخلوقات دیگر است، چه معصوم باشند و چه غیر معصوم

پارسا مهر;891906 نوشت:
خدا یک موجودی بوده که ذاتا بدون اختیار خودش دارای کمال بوده....نه سختی کشیده نه رنجی کشیده در رسیدن به خدایی....قربونش برم که اگر ما رو هم خلق نمی کرد اصلا خدا نبود و نمی دونم پشتش صد تا حرف بود که خسیس هست و اینا...باید خلقمون می کرد....چه معنی داره که من خدا رو شکر کنم....چه معنی داره که خدا از ما برتر باشه....اون شهید مدافع که جان و مالش رو به خاطر وطنش زیر پا می زاره و شهید می شه که از خدا شایسته تر و لایق تره برای پرستش و شکر و تشکر و دست بوسی....

اتفاقا برعکس، خدا اگر موجودی بود که داشته هایش ذاتی خودش نبود و از غیر گرفته بود، آن موقع بود که لایق عبادت نبود، چون فقط کسی لایق پرستش و کُرنش دیگران هست، که همه داشته هایشان را از او داشته باشند، و او داشته هایش از خودش باشد و نیازی به غیر نداشته باشد، عقل این را ملاک عبادت می داند، نه اینکه زحمتی کشیده باشد یا خیر!!

[spoiler]

پارسا مهر;891906 نوشت:
سلام....والا اگر حرف هایی که بین بنده و استاد مسلم رد و بدل شد را با حرف های شما جمع بزنیم، باید بگم تا اینجا دلیلی ندیدم که بگم ائمه منزلتی نسبت به بقیه انسان ها دارند....نمی دونم مثلا انسان تر هستند....شریف تر هستند....یا از این قبیل موارد.....اونا صرفا موجوداتی هستند که اینطور برنامه ریزی شدن....مثل این می مونه که فلان شرکت خودرو سازی یک مثلا الگانس بزنه کنارش چند تا ژیان هم بزنه....خوب اینجا الگانس، خیلی هوشمند و پیچیده و قدرتمند طراحی و برنامه ریزی شده که مثل ائمه می مونن....ژیان هم که با خورده آهنا مثلا ساخته شدن، ما بنده های عادی هستیم.....خوب اینجا الگانس که از خودش چیزی نداره....هرچیزی هست صرفا چیزی هست که طراحش براش نسخه پیچ کرده....ائمه هم همینطور....خدا انسان هایی با ظرفیت های بالا خلق کرده، بعد هم نمی دونم به قول استاد مسلم جبری معصوم آفریده اونا هم پاک زندگی کردن....ائمه چیزی از خودشون ندارن....برای چی منزلت و انسانیت و آدمیتشون از ما بالاتر باشه....ما هممون صرفا یک کالای ساخت خدا هستیم گویا....همه یک رنگیم....همه یک شان و مقام داریم....معنی نداره که ائمه شفاعت ما رو بکنن به فرض.....متوجه منظورم هستید؟؟؟؟

[/spoiler]

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج

سلام علیکم ورحمه الله و برکاته

منزلت عدد یک به بی نهایت را در نظر بگیرید

یک آغاز عدد است چه بی نهایت باشد چه نباشد یک وجود دارد و معیار و سنجش است
اعداد از یک شروع شده اند و اگر قرار باشد بی نهایت بی نهایت نباشد به یک ختم می شود
پس فضیلت دارد یک به بی نهایت

ما چشم داریم گوش داریم دست داریم و این ها جبری است و به طور معمول همه دارند
عده ایی چشم ندارند عده ایی از این چشم در راه بد استفاده می کنند مثلا مستقیم به خورشید نگاه می کنند کور می شوند به جوشکاری نگاه می کنند عده ایی هم به محبت

انسان ها همه معصوم اند و پاک هستند فطرتا اما خواست خداوند متعال در فطرت اهل البیت(ع) محافظت از آن است و ان را از هر گزندی حفظ کرده پس عصمت اهل ابیت(ع) تحت حفاظت خدا است

حال آدم ها بر اساس اختیار خودشان می توانند این عصمت را حفظ کنند و می توانند حفظ نکنند

و معیار اینکه عصمت حفظ شده یا خیر وضیلیت اولین عصمت در اهل البیت(ع) تا آخرین عصمت در بی نهایت است. که اگر قرار باشد بی نهایت نباشد باز به اهل البیت(ع) بر می گردد.

[spoiler]

پارسا مهر;891906 نوشت:
البته من نمی خوام و نمی خواستم که بحث به اینجا برسه...حرف بنده این بود که شیعه به روایات و کلا داستان خلقت نوری نیازمنده تا بتونه دین خودش رو توجیه کنه.....حرف من این بود....
این هم بگم که همه این چیزا که در بالا در مورد ائمه گفتم رو می شه در مورد خدا هم زد...معنی نداره که خدا را ستایش و پرستش و شکر کنیم.....خدا یک موجودی بوده که ذاتا بدون اختیار خودش دارای کمال بوده....نه سختی کشیده نه رنجی کشیده در رسیدن به خدایی....قربونش برم که اگر ما رو هم خلق نمی کرد اصلا خدا نبود و نمی دونم پشتش صد تا حرف بود که خسیس هست و اینا...باید خلقمون می کرد....چه معنی داره که من خدا رو شکر کنم....چه معنی داره که خدا از ما برتر باشه....اون شهید مدافع که جان و مالش رو به خاطر وطنش زیر پا می زاره و شهید می شه که از خدا شایسته تر و لایق تره برای پرستش و شکر و تشکر و دست بوسی....

خدا یک وجود ذاتا مختار است و جمیع صفات و اسما الحسنی به او بر می گردد و اگر نخواهد هیچی باشد(منظور مخلوقات) خواهد بود و تنها خودش می ماند اما به اختیار خودش تجلی کرد و عالم ها خلق شد و به اختیار او باقی ماند و دیگران مختار شدند و عده ایی هم خیر بی اختیارند. مثل آدم هایی که سالم اند و معلول یا قرص های که در عده ایی جواب می دهد در عده ایی جواب نمی دهد(برای یک بیماری مشخص)

اون شهید به لطف خدا و تجلی حفیظ و غیور و شهید و بصیر و دیگر اسامی مرتبط شهید مدافع حرم شده و الا حرم حرف است عده ایی مدافع و عده ایی ضد مدافع حرم اند هر دو انسان هردو صاحب عقل(در ظاهر) پس شکر دارد برای آن شهید که مدافع حرم شده است.

[/spoiler]

یا علی(ع)@};-

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

مسلم;891120 نوشت:
ببینید اینکه خداوند به هر دلیلی 12 نفر را برگزیده است، که همه اگرچه پدر و پسر بوده اند، اما برترین انسان های زمان خودشان بوده اند، خب انتخاب آنها چه منع عقلی دارد که میگویید مردم عقل گراتر شدند، منطقی تر شدند و...

وقتی برای شما با دلیل محکم اثبات شود که 12 نفر برگزیده شده اند، اینکه پدر وپسر هستند از نظر عقل مانع است؟! عقل به کدامین تلازمی با چنین حکمی مخالفت می کند؟ عقل ممکن است بگوید باشه میپذیرم، اما چرا 12 نفر؟ اما این چرا به کدامین تلازمی حقانیت آنها را زیر سوال می برد؟

بسم الله الرحمن الرحیم

الهم عجل لولیک الفرج

سلام علیکم ورحمه اله وبرکاته

استاد با توجه به بحث خلق ائمه(ع) سوالی که اینجا شکل می گیرد ما می دانیم که در آخرت انساب باطل می شود و قاعده آن فرق دارد آیا در عالم پیش از دنیا هم اهل البیت(ع) رابطه پدر و فرزندی داشتند یا خیر؟ انساب در قیامت چگونه برقرار است؟

یا علی(ع)@};-[/]

رستگاران;891933 نوشت:
استاد با توجه به بحث خلق ائمه(ع) سوالی که اینجا شکل می گیرد ما می دانیم که در آخرت انساب باطل می شود و قاعده آن فرق دارد آیا در عالم پیش از دنیا هم اهل البیت(ع) رابطه پدر و فرزندی داشتند یا خیر؟ انساب در قیامت چگونه برقرار است؟

با سلام و احترام

رابطه پدر و پسری که متعلق به عالم ماده است، و پیش از آن وجود نداشته است، اما خلقت نوری آنها از انوار یکدیگر در برخی روایات آمده است، به عنوان مثال از امام کاظم(ع) روایت شده است:

«فَلَمَّا أَرَادَ أَنْ يَخْلُقَ مُحَمَّداً مِنْهُ قَسَمَ ذَلِكَ النُّورَ شَطْرَيْنِ فَخَلَقَ مِنَ الشَّطْرِ الْأَوَّلِ مُحَمَّداً وَ مِنَ الشَّطْرِ الْآخَرِ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ... ثُمَّ اقْتَبَسَ مِنْ نُورِ مُحَمَّدٍ فَاطِمَةَ ابْنَتَه‏... وَ اقْتَبَسَ مِنْ نُورِ فَاطِمَةَ وَ عَلِيٍّ، الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْن‏»؛ هنگامی که خداوند اراده کرد محمد(ص) را خلق کند، آن نور را نصف کرد پس از نیمه اول محمد(ص)، و از نیمه دوم علی بن ابیطالب(ع) را خلق کرد... و سپس از نور محمد(ص)، فاطمه(س) را گرفت...، و از نور فاطمه(س) و علی(ع)، حسن(ع) و حسین(ع) را اقتباس کرد. (استرآبادی، تأویل الآیات الظاهره، ص394؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج35، ص28)

اما باطل شدن انساب در آخرت به معنای عدم دخالت آنهاست در حسابرسی است، یعنی پسر پیغمبر بودن، یا پسر کافر بودن فرقی نمی کند، و خودش فی نفسه موجب سعادت یا شقاوت نمی شود. نه اینکه واقعا پدر و پسر از هم بیگانه شوند.

پارسا مهر;890968 نوشت:
به هر حال....این مقدمه را عرض کردم که عرض کنم که شیعه به نظر می رسد برای توجیه مذهب خود، برای رفع و رجوع از یک سری شبهات و انتقادات جدی علیه اعتقاداتش نیاز بسیار بسیار شدیدی به این داستان خلقت ائمه پیش از خلقت مثلا آدم و حوا دارد....حالا به نظر می رسد که شما مخالفید با احادیث و یا در کل این داستان خلقت ائمه در گذشته های دور...با این توضیح شما چطور به آن سوالات بنده یا انتقاداتی که به مذهب شیعه وارد است که تاپیکی هم عرض کردم ایجاد کردم برایش پاسخ می دهید....

سلام
من هم قبول دارم که برای توجیه بسیاری از عقاید کنونی شیعه به این ماجرای خلقت نوری وابستگی و نیاز شدیدی وجود دارد. درباره ی سوالی که از من پرسیدید هم باید بگویم که اولا من بسیاری از انتقادات علیه این باورها را درست می دانم و خودم بسیاری از آنها را مانند واسطه ی فیاضیت جهان و ولایت تکوینی و عصمت مطلقه و علم غیب و مانند اینها را اصلا قبول ندارم و مخالفانشان هستم چه رسد به این که بخواهم از آنها دفاع کنم یا به شبهاتشان جواب بدهم.
اما درباره ی مسائل دیگری که معمولا از طریق همین داستان جوابش داده می شود. من هم ادعایی ندارم که پاسخ تمام این سوالات را بلد هستم و عقل کل هستم و وقتی با این مسئله ها رو به رو می شوم سعی می کنم ذهنم را به کار بگیرم و به اندازه ی اهمیتش روی آن تفکر کنم تا به جوابی برسم و البته انتظار این را هم ندارم که همان ابتدا یک جواب تمام و کامل بگیرم. اگر هم هیچ جوابی نگرفتم حداقل ذهنم یک فعالیتی کرده است و باعث تقویت ذهن و ورزیدگی آن شده است. فکرم باز شده است قدرت تحلیل منطقیم یک مقدار قوی تر شده است.
اما اگر بخواهم برای جواب دادنشان به سراغ این قبیل افسانه ها برویم اینها نه تنها فایده ای برای ذهن ندارند بلکه مخرب و تخدیر کننده ی ذهن هم هستند و مثل این می ماند که ما برای برطرف مشکلات از طریق الکل و مواد مخدر جواب آنها را در عالم هپروت جست و جو کنیم. اینی هم که می بینید من بر ضد این افسانه ها دارم دلیل می آورم بیشتر نه به این خاطر که از نظرم معارف قرانی نادیده گرفته می شود و تفکر شیعه اصیل در حال نابودی نیست بلکه بیشتر به این دلیل است که خودم زخم خورده ی این عقاید هستم و قبلا اینها را خیلی قبول داشته ام و می دانم این باورها با ذهن چه کار می کنند و حتی انسان را تا سر حد جنون هم می کشانند.
مثل کسی که قبلا الکلی بوده یا معتاد بوده است و حالا ترک کرده است و کمپ ترک اعتیاد دایر کرده است یا دارد علیه الکل تبلیغ می کند. دیگر آن بنده خدا ادعایی ندارد که راه حل تمام مشکلاتی که باعث می شود مردم به آن مواد روانگردان روی آورند را می داند. بلکه فقط می گوید آن مواد راه حلش نیستند و زندگیتان را هم ویران می کنند. من هم همین طور ادعایی در مورد پاسخگویی به تمام شبهات ندارم ولی می دانم که پاسخشان در عالم هپروت هم نیست.

این داستان هم خیلی چیز جدیدی نیست که مثلا بگویند اسرار ناب هستی است. از قدیم الایام از این داستانها برای فخر فروشی اشرافی یا فریب دادن مردم استفاده می کردند. که مثلا فلان فرعون مصر هم فرزند آن خدای مصری است یا فلان شخصیت یونانی فرزند زئوس است یا مثلا پادشاهان ایرانی که خودشان را ظل الله ( سایه خدا) می دانستند یا ژولیوس سزار که وقتی زمام روم را به دست گرفت یکدفعه شد فرزند ژوپیتر و ونوس خدایان روم! یا امپراطوران ژاپن که فرزند خورشید هستند ! خلاصه در خیلی از تمدن ها و فرهنگ ها می توانید مشابه این افسانه ها را پیدا کنید.

رستگاران;890981 نوشت:
ببینید حال من بشما بگویم برای خلقت یک نوزاد
9 ماه زمان لازم است
یکجا بگویم نامعلوم

اشتباه کردم؟

تناقض هست؟

اگر در زمان یک عالم تفاوت باشد تا وقتی شناختی روی آن عالم نداشته باشیم نمی شود گفت که کدام تاریخ درست است اما تفاوت آن اصل رو رد نمی کند مثلا همین دنیای ما یکی 9 ماه بدنیا می آید یکی 6 ماه یکی 7 ماه!

یعنی اصل خلقت را ندیده بگیریم یا بگوییم اختلاف وجود دارد و با شناختی که از عالم خودمان داریم این اختلاف طبیعی است؟

سلام
این مقایسه ی شما مقایسه ی غلطی است. خلقت نوری خبری است از گذشته از کسانی که ادعا می شود شناخت کاملی نسبت به آن عالم دارند ولی پیش بینی تولد نوزاد در آینده است و اگر چند تاریخ برای آن گفته شود خطای آن پزشک را می رساند. چون بالاخره نوزاد در یکی از این تاریخ ها به دنیا می آید.
خود شما اصلا به پزشکی که هر دفعه یک حرفی برای پیش بینی تاریخ تولد نوزادی بزند اعتماد می کنید؟

نقطه;891025 نوشت:
چندان سخت نیست ...

سلام
بله کلی گویی کار راحتی است.

نقطه;891025 نوشت:
برای شروع باید دانست که اولاً هر خلقتی مراحلی دارد که هر حدیث ممکن است به یک مرحله اشاره داشته باشد؛ ...

کدام مراحل؟

نقطه;891025 نوشت:
به این ترتیب ممکن است یک رویداد به عدد سالیان بر حسب معیارهای متفاوت هر بار به یک صورت و بر یک مبنا بیان گردد؛ ...

کدام معیارهای متفاوت؟
باید این مراحل و معیارهایی که می گویید را بیاورید تا ببینیم که آیا به این احادیث می خورند یا صرفا وصله ی نچسبی هستند که برای قبول جلوه دادن این روایت می خواهید به آنها بچسبانید.

نقطه;891025 نوشت:
ثالثاً در روایات آمده است که خود معصوم اجازه داده‌اند که راویان حدیث ایشان حدیثی که شنیده‌اند را نقل به مضمون کنند و طبیعی است که اگر راوی حدیث به اهمیت یک مطلب پی نبرد نتواند تکیه‌ی لازم را روی الفاظ داشته باشد و بین احادیث از نظر لفظی اختلافاتی ایجاد شود، بستگی دارد که روایان حدیث چه کسانی بوده باشند، از این نگاه نه اصل حدیث که بلکه الفاظ حدیث است که به اندازه‌ی روایانی که نقلشان کرده‌اند اعتبار خواهند داشت

اختلاف لفظی روایات را تا حدی می توان پذیرفت . اگر این اختلافات زیاد باشد که در اینجا هم هست اعتبار روایت را هم از این جهت علاوه بر جهات دیگر مانند غیر معتبر بودن سند مخدوش می سازد . به این اصطلاحا اضطراب متن حدیث می گویند . وقتی که چنین می شود باید راه حلی برای برطرف کردن این اختلافات ارائه داد در غیر این صورت روایات اعتبارشان مخدوش خواهد ماند.
اگر قرار بر آوردن این گونه توجیهات باشد که مثلا خود امامان اجازه دادند حدیثشان کم و زیاد نقل شود من هم بلد هستم حتی بهتر از شما این احادیث را توجیه کنم که به عنوان مثال در روایاتی آمده است یک نفر آمد سوالی از یکی امامان پرسید امام یک جوابی به او دادند و بعد یک نفر دیگر آمد همان سوال را پرسید و امام یک جواب دیگر به او داد.
بهتر بود سفارشهای دیگر امامان را هم می دیدید که احادیث ما را بنویسید که از یادتان نرود یا آنها را حتی اعراب گذاری کنید زیرا ما قوم فصیحی هستیم. این روایات را هم اگر مدنظر می داشتید بد نبود.

نقطه;891025 نوشت:
(برای اعتبار اصل حدیث معیارهای بیشتری مدّ نظر قرار می‌گیرند)

واقعا من خوشحال می شوم که بدانم این معیارهای شما چیست.
معیارهایی که عمدتا تا کنون از شما دیده ام یکی انس و الفت و علاقه ای است که به برخی احادیث دارید. و دیگری چیزی است که به عنوان دلیل قرآنی بیان می کنید ولی در حقیقت استناد به روایاتی است که در تفسیر قرآن آمده و خودشان نیازمند اعتبار سنجی هستند.
مثلا کسی اگر اینجا برای پشتوانه ی قرآنی وجود امامان قبل از حضرت آدم بیاید به آیه ی أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعَالِينَ (ص:75) استناد کند که در روایات غیر معتبر گفته شده که (( العالین)) همان ائمه هستند . او در حقیقت دلیل قرآنی نیاورده بلکه دلیلش همان روایات غیر معتبر است. دلیل قرآنی یعنی دلیل قائم به قرآن نه دلیل قائم به روایات. این کار یعنی آن شخص قرآن را به عنوان ثقل اصغر قبول دارد و روایات را ثقل اکبر می داند.
به هرحال اگر معیاری برای اعتبار احادیث غیر از آنچه گفته شد دارید بفرمایید ما هم استفاده می بریم.

نقطه;891025 نوشت:
به این ترتیب از آنجا که ما معتقد هستیم به اینکه حدیث آل محمد صعب مستعصب هستند و هر کسی توانایی حمل آن‌ها را ندارد به خودمان اجازه نمی‌دهیم اگر مطلبی برایمان عجیب بود بزنیم زیر آن و انکارش کنیم چنانکه خودشان هم از این کار منع فرموده‌اند،

اهل بین سفارش نموده اند که در صورت تعارض حدیث با قرآن آن را رد کنیم و یا در صورت تعارض احادیث با یکدیگر آن احادیثی که از افراد با تقواتر و عالم تر روایت شده را اخذ کنیم. اگر احادیث آن قدر صعب و مستصعب بودند که تعارضشان با قرآن یا با همدیگر را نمی فهمیدیم چنین توصیه ای از سوی اهل بیت لغو و بیهوده بود.
اصلا از کجا معلوم خود این حدیث که گفته است احادیث ما صعب و مستصعب است خودش حدیثی صعب و مستصعب نباشد؟!

نقطه;891025 نوشت:
جایگاه علم رجال که ظاهراً مبنای قریب به اتفاق ایرادات شماست به روایات موجود آنچنان که تصور کرده‌اید نیست که بر اساس آن بتوان کلاً این روایات را دور انداخت و کنار زد

در مورد این موضوع اعتبار سندی فقط یکی از دلایل ما برای رد این احادیث بود . من نه هر حدیثی را فقط به دلیل ضعف سندی دور می اندازم و نه هر حدیثی را فقط به دلیل اعتبار سندیش قبول می کنم. اما احادیث غیر معتبر را به خودی خود به عنوان حجت و دلیل هم قبول ندارم مگر اینکه متنشان از جای دیگری تقویت شود.

نقطه;891025 نوشت:
اما می‌توانیم در یک بحث علمی با موضوعات این‌چنینی برای الفاظ وارد شده در روایاتی که سند قوی‌تری دارند اعتبار بیشتری قائل شویم، اعتبار بیشتر به معنای داشتن نگاه صفر و صدی نیست، حتی این احتمال هست که در باب مطلبی الفاظ یک سندی که سند ضعیف‌تری دارد با آیات و روایات دیگر به نظر سازگاری بیشتری داشته باشد

این روایات از نظر اعتبار وضعیت مشابهی دارند به گونه ای که نمی توان لفظ یکی را بر دیگری ترجیح داد. اضطراب متن حدیث یعنی همین.
اگر یک روایت معتبر داشتیم که مثلا چهارده هزار سال به شرط اینکه روایت معتبر دیگری غیر از این را نگفته باشد . همان را ملاک قرار می دادیم و اختلافات احادیث دیگر را ناشی از ضعف راویان آن محسوب می کردیم و اصلا پیش کشیدن بحث اختلافات این احادیث برای خدشه دار کردن اعتبار آنها کاری اشتباه بود.
باید دانست که در عمل کار برآید به سخندانی نیست.
اگر شما بلد هستید این احادیث را از نظر اعتبار درجه بندی کنید و اختلافاتشان را از این راه برطرف کنید بفرمایید این گوی و این هم میدان.

نقطه;891025 نوشت:
ولی این توضیح مانع از این نمی‌شود که همین آیه را در تأیید روایات طینت هم بگیریم و بگوییم که تک‌تک انسان‌ها مطابق روایات شریفه‌ی بسیاری که وارد شده‌اند از طین خلق شده‌اند ولی با کیفیتی که در روایات طینت مطرح شده‌اند

من و کارشناس از بحث درباره ی روایات طینت صرفنظر کرده بودیم. پیش کشیدن این بحث هم به نظر من به تمرکز موضوع لطمه می زند و به تعبیر عامیانه قوز بالا قوز هم هست. خود همین روایات طینت هم با روایات خلقت نوری اختلاف دارند و حتی خودشان هم با هم اختلاف دارند و مشکلات دیگری را در پی دارند.
حال اگر شما فکر می کنید که راه حل جواب به این آیه در روایات طینت است اشکالی ندارد .

نقطه;891025 نوشت:
طینت در مراتب متفاوتی مثل اعلی علیین و پایین‌تر از آن تا برسد به صلصال و خاک بدبو ... خود این روایات طینت می‌توانند همین آیه را به معنایی برگردانند که صحبت از خلقت انسان پیش از خلقتش از خاک زمین در عالم دنیا بدهد و اگر اینطور شد دیگر هیچ لزومی ندارد که توالی رعایت شده در رابطه‌ی والد و فرزندی در دنیا در آن خلقت پیشین از طینت‌های متفاوت هم رعایت شده باشد و خود این نتیجه‌گیری کافی است تا بگوییم توضی شما در ذیل آیه‌ی مبارکه ناقص است و در نتیجه نتیجه‌گیری قاطع شما باطل می‌باشد ...

اگر می خواهید خلقت جداگانه تک تک انسانها را از طین بدانید طبق آیه ی پایین باید خلقت تک تک آنها را از حمای مسنون هم بدانید که این برخلاف روایات طینت است که برای ائمه فقط دو نوع خلقت علیین و بالای علیین قائل است و خلق از حماء مسنون را برای دشمنان اهل بیت می داند. ( مثل این :طينة الناصب من حمأ مسنون )

وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ ( حجر:26)

نقطه;891025 نوشت:
چه آنکه خلقت نوری ایشان مقدم بر خلقت انسانی ایشان است

پس شما برخلاف کارشناس عقیده دارید که حضرت محمد و اهل بیت قبل از حضرت آدم بوده اند ولی انسان نبودند. این شبیه عقیده ی مسیحیان است که حضرت عیسی دو جنبه ی الهی و انسانی دارد. پس باید مرزبندی خود را با عقاید مسیحیت در این موضوع مشخص کنید. وبه این سوال هم جواب بدهید که آنها بعد از تولدشان آیا هم انسان هستند و هم انسان نیستند؟!

نقطه;891025 نوشت:
چه آنکه ایشان پیش از انسان بودن در مقام اسماء و صفات بودند، چنانکه امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند که محمد رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله باء ابتدای بسمله هستند و من نقطه‌ی تحت باء هستم، یا فرمودند که من باطن حرف سین هستم ... اینها مقدم بر انسان شدن ایشان بوده است ... چر که حروف مقدم بر کلمات هستند و ایشان در مقام انسانی کلمة الله هستند و ذکر ... حروف حتی مقدم بر اسماء و صفات هستند ...

نقطه که اصلا جزو حروف به حساب نمی آید.
بد نبود به همان روایات خلقت نوری هم نگاهی می انداختید .دیگر هر چیزی را قبول نداشته باشید . خود همان روایات را که نمی توانید رد کنید که می گویند اول کلمه الله بود بعد نور شد و قبل از کلمه هم نگفته حروف بود بلکه تفرد وحدانیت خدا بوده است:
إن الله سبحانه تفرد في وحدانيته ثم تكلم بكلمة فصارت نورا، ثم خلق من ذلك النور محمدا وعليا وعترته عليهم السلام ( بحارالانوار ج25 ص23)

مسلم;891109 نوشت:
اولا: اضطراب فرع بر این است که علم داشته باشیم روایات با هم متعارض هستند؛ یعنی در اینجا یقین داشته باشیم مراد از این اعداد کثرت نیست، در حالی که عدد عمدتا در روایات به عنوان کثرت است

سلام
قبلا هم گفتم که این اختلافات فقط در عدد سالها خلاصه نمی شود . نمونه های دیگری هم آورده شد که شما به روی مبارک همایونی خودتان نیاوردید و نمونه های بسیاری هم هست که هنوز آورده نشده است. حال نمی دانم که چرا می خواهید اینها را فقط یک اختلاف عددی جلوه بدهید.

مسلم;891109 نوشت:
مثال هم تا دلتان بخواهد وجود دارد، هم در گذشته مثال زدم، هم الان مثال می زنم، قرآن می فرماید:
«إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ذلِك»؛ اگر براى آنان هفتاد بار هم آمرزش بخواهى، خدا هرگز آنان را نخواهد آمرزيد(توبه:80)
طبیعتا اینجا مراد این نیست که اگر 71 بار استغفار کردی، خداوند آنها را خواهد بخشید.
«وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى‏ حَياةٍ وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَة»؛ و يقيناً آنان را حريص‏ترين مردم به زندگى [دراز مدت‏] خواهى يافت و [حتى حريص‏تر] از مشركان. هر يك از آنان آرزومند است كه اى كاش هزار سال عمرش دهند.
روشن است که مراد این نیست که دوست ندارند بیش از هزار سال عمر کنند

این آیات هیچ ارتباطی به اختلاف عددی آن روایات ندارند. درباره ی این آیات می توانیم بگوییم که اثبات شی نفی ماعدا نمی کند یعنی مثلا اگر هفتاد بار آمرزش را خدا نبخشد دلیل نمی شود که بیشتر از هفتاد بار آمرزش را ببخشد. ولی همانگونه که خودتان هم گفتید ما داریم سر یک خلقت واحد بحث می کنیم:

مسلم;891109 نوشت:
آن یک ذات، یک خلقت داشته، و خلقتش پیش از آدم(ع) بوده، مانند هر موجود دیگری که یک خلقت دارد

بنابراین وقتی یک روایت می گوید که این خلقت چهارده هزار سال قبل از حضرت آدم بود دیگر نمی تواند کسی بگوید که اثبات شی نفی ماعدا نمی کند و چند هزار سال بیشتر و کمتر هم می تواند باشد!

مسلم;891109 نوشت:
دوست عزیز در روایات مضطرب اگر این روایات وجه مشترکی داشته باشند که با هم متعارض نباشد، آن وجه مشترک اخذ می شود، نه اینکه تمام مدلول آن روایات کنار گذاشته شود.
مثلا اگر روایات در خصوص نماز احتیاط دو دسته باشند، برخی بگویند در شک بین سه و چهار باید یک رکعت نماز احتیاط خواند، و برخی بگویند باید دو رکعت نماز احتیاط خواند، اینجا هر دو روایت کنار گذاشته می شود؟! یا اینکه بگوییم اصل نماز احتیاط قطعی است اما تعداد رکعات آن مشخص نیست.

این همه با هم بحث نکردیم که آخر سر روی هوا برای ما دلیل بیاورید . کجا چنین قاعده ای وجود دارد که که قبل از دفع اضطراب از احادیث مشترکاتشان اخذ شوند . لطفا با دلیل و مدرک حرف بزنید.
جایگاه و نحوه ی برخورد با روایات مضطرب توسط بنده در پست قبلی با دلیل و مدرک بیان شد . نیازی به تکرار مکررات نیست بهتر است همان را را یکبار دیگر بخوانید. هرچند می دانم عمدا دارید تجاهل می کنید. وقتی روایات مضطرب باشند راه هایی برای برطرف کردن این اضطراب وجود دارند که باید دفع اضطراب از احادیث کرد در غیر این صورت این روایات هیچ حجیتی ندارند.

مسلم;891109 نوشت:
وجه اشتراک آنها، یعنی تقدم در افرینش اخذ می شود

تقدم در آفرینش بر چه چیزی؟ تمام مخلوقات یا عرش یا دنیا یا آسمانها و زمین یا فرشتگان یا فقط حضرت آدم یا قیامت؟!

مسلم;891109 نوشت:
و در جزئیات سکوت می کنیم.

ولی شما که سکوت نکردید. اگر یادتان باشد خودتان قبلا مهر باطل بر همین روایات زدید:

مسلم;891109 نوشت:
اصلادر این مرتبه ای که ما سخن می گوییم تجرد محض است، زمان مطرح نیست.

مسلم;891109 نوشت:
در ورای عالم ماده زمان معنا ندارد

در اکثریت قریب به اتفاق این روایات به زمان اشاره شده است آن هم نه فقط زمان به عنوان تقدم و تاخر بلکه به زمان ادواری.
اشاره به زمان در این موضوع از نظر شما امری بی معنا است.
بنابراین طبق نظر شما اکثر قریب به اتفاق این روایات به امری بی معنا اشاره کرده اند و باطل هستند.

مسلم;891109 نوشت:
شهادت احکام خاص خود را دارد، مثالی که از تصادف زدم برای تقریب به ذهن بود، نه پیش کشیدن بحث شهادت، از اساس بحث روایت با بحث شهادت متفاوت است، یک روایت صحیح برای صدور حکم کفایت می کند، اما یک شهادت ولو هم که صحیح باشد گاهی حد قذف می خورد.

من هم متقابلا می خواستم با موضوع شهادت شهود تقریب به ذهن بکنم.

مسلم;891109 نوشت:
من منظور شما را از جنبه های ذات نفهمیدم

منظور من همان منظور خودتان بود. یعنی منظور خودتان را هم از یاد برده اید. بعد می آیید و می گویید که من شما را به فراموشی متهم می کنم.
مگر برای من مثال نزده بودید که مردی یک جنبه ی شوهری دارد و یک جنبه ی پدری. حالا اگر این مرد زنش بمیرد یا طلاقش بدهد یکی از جنبه هایش را از دست داده است و دیگر شوهر نیست. و این چیز محالی هم نیست.

مسلم;891109 نوشت:
فقط می دانم یک چیز یا ذاتی هست یا خیر، اگر ذاتی است جداشدنی نیست، و اگر ذاتی نیست جدا شدنی هست و گذشته و آینده فرقی نمی کند، ما که بر سر لفظ نزاعی نداریم.

اصلا استناد من به آیه ی نفس واحده چه ربطی به جدا شدن یا جدا نشدن چیزی از ذات دارد؟
این استدلال خیلی روشن بود قرآن می گوید خداوند تمام انسانها را از یک نفس واحده یعنی حضرت آدم آفریده است. نفس هم یعنی تمام حقیقت انسان حالا چه جسمانی و چه غیر جسمانی . چه نوری و چه غیر نوری. چه جدا شدنی و چه جدا ناشدنی.

مسلم;891109 نوشت:
ای بابا! واقعا حرفتان تعجب برانگیز است، آیه در مقام تشبیه است؛ این چه ربطی به «لا اله الا الله» دارد! لا اله الا الله کجایش تشبیه به یک امر دیگر است، در لا اله الا الله دارد می گوید در عالَم خارج و واقع خدایی به جز الله نیست، اما در آیه دوم از هیچ امر خارجی واقعی و عینی سخن گفته نمیشود، نمی گوید انسانها از کجا و چگونه آفریده شده اند، فقط می فرماید خلقت همه شما مانند خلقت یک نفر است، جز تشبیه خلقت همه انسان ها به خلقت یک نفر، تصریح بر چه امری وجود دارد که ما نمی فهمیم!!!

من هم همان تشبیه را می گویم که خلقت تمام انسانها همانند هم است و هیچ جایی هم برای یک نوع خلقت جداگانه و افسانه ای چهارده نفر وجود ندارد.

مسلم;891109 نوشت:
این آیه ناظر به خلقت جسمانی انسان هاست

والا در قرآن ما که فقط گفته انسان و حرفی از اینکه این فقط برای جسمانیت است زده نشده است . شاید قرآن شما با قرآن ما فرق دارد!
حتی علامه طباطبایی هم که این همه از او برای من استناد کردید اینجا پذیرفته است که آیه آغاز خلقت نوع انسان را می گوید :
قول خداوند متعال : (و بدء خلق الانسان من طين )
مراد نوع انسان است ، مى خواهد بفرمايد: مبدا پيدايش ‍ اين نوع گل بوده ، كه همه افراد منتهى به وى مى شوند. ( المیزان ج16 ص 249 و250)

مسلم;891109 نوشت:
قرآن کریم از دو نوع آفرینش می گوید، در پست های پیشین به این آیات اشاره کردم.

به آن بازی کلمات شما درباره ی واژه ی خلق و امر قبلا جواب دادم و شما هم هیچ دفاعی از آن نکردید که حالا دوباره آن به آن استناد می کنید. در این باره هم نیازی به تکرار مکررات نیست کافی است جوابی که داده بودم را یکبار دیگر بخوانید.

مسلم;891109 نوشت:
روایات بسیاری در این زمینه وجود دارد و همه روایات علی رغم اختلافشان در جزئیات، در یک چیز متفق القول هستند و آن تقدم وجودی پیامبر(ص) و اهل بیت (ع) است.

روی تقدم وجودی پیامبر و اهل بیت بر چه چیزی اتفاق دارند؟

مسلم;891109 نوشت:
در منابع روایی و آیات قرآن تصریحی بر مخالفت با این روایات وجود ندارد.

نصوص صریحی از قرآن آورده شد که تعارض آشکاری با این روایات داشت و شما هم نتوانستید جواب درستی به آنها بدهید:
یکی استناد به آیه ی نفس واحده بود که جواب شما در نهایت ارائه دادن تعریفی سه گانه از واژه ی نفس بود.
دوم آیه همانندی خلقت انسانها به یک نفر بود که خواستید بدون دلیل معنای آیه را فقط محدود به دشوار نبودن خلقت تمام انسانها برای خدا بکنید.
و سوم آیه ی ابتدای آفرینش انسان از گل بود که ما را به همان بازی با کلمات قبلیتان که آن را ابطال کرده بودم ارجاع دادید.

با این حال آیات بسیار دیگری هم هست که صراحتا با این روایات تعارض دارد از جمله:

وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ ( آل عمران : 144)

ترجمه: و محمد نیست جز رسولی که قبل از او هم رسولانی بودند.

مگر قبل از حضرت محمد هم کس دیگری بود؟

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ فِي شِيَعِ الْأَوَّلِينَ ( حجر:10)

ترجمه: پیش از تو نیز در میان امتهای نخستین فرستادیم.

مخاطب آیه حضرت آدم است یا پیامبر اسلام؟

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ ( انعام:42)

ترجمه: به سوی امتهایی که قبل از تو بودند فرستاده بودیم و آنها را با شدت و رنج مواجه ساختیم شاید تسلیم گردند

مگر قبل از پیامبر اسلام امتهای دیگری هم بودند؟

تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَهُوَ وَلِيُّهُمُ الْيَوْمَ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ( نحل:63)

ترجمه: به خدا سوگند به سوی امتهای پیش از تو فرستادیم . شیطان اعمالشان را در نظرشان آراست و امروز او ولی و سرپرستشان است و مجازات دردناکی برای آنها است.

شاید آیه دارد قبل از من را می گوید.

وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَفَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ ( انبیا:34)

ترجمه: برای هیچ بشری پیش از تو جاودانگی قرار ندادیم. آیا اگر تو بمیری آنها جاوید خواهند ماند.

مگر قبل از حضرت محمد بشر دیگری هم بود؟

كَذَلِكَ يُوحِي إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ( شوری:3)

ترجمه : این چنین خداوند عزیز و حکیم به تو و کسانی که پیش از تو بودند وحی می کند.

مگر حضرت محمد قبل از همه نبود؟

وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ ( زمر:65)

ترجمه: به تو و کسانی که پیش از تو بودند وحی شده که اگر مشرک شوی تمام اعمالت تباه می شود و از زیانکاران خواهی بود.

بفرمایید از نهج البلاغه هم برایتان می آورم:

فَلَمَّا مَهَدَ أَرْضَهُ، وَأَنْفَذَ أَمْرَهُ، اخْتَارَ آدَمَ عليه السلام ، خِيرَةً مِنْ خَلْقِهِ، وَجَعَلَهُ أَوّلَ جِبِلَّتِهِ ( نهج البلاغه خطبه 91)

و یا در جای دیگر می فرماید انسان زمانی دارای ذهن و فکر و شعور و معرفت شد که بر آن گل خشکیده نفخ روح شد . ذهن و فکر و شعور و معرفت آیا همه ی اینها جسمانی است؟ طبق بیان حضرت علی آیا قبل از نفخ روح بر گل خشکیده ذهن و فکر و شعور و معرفتی برای انسان در کار بود؟

ثُمَّ جَمَعَ سُبْحَانَهُ مِنْ حَزْنِ الاََْرْضِ وَسَهْلِهَا، وَعَذْبِهَا وَسَبَخِهَا تُرْبَةً سَنَّهَا بالمَاءِحَتَّى خَلَصَتْ، وَلاَطَهَابِالبَلَّةِحَتَّى لَزَبَتْ فَجَبَلَ مِنْها صُورَةً ذَاتَ أَحْنَاءٍوَوُصُولٍ، وَأَعْضَاءٍ وَفُصُولٍ: أَجْمَدَهَا حَتَّى اسْتَمْسَكَتْ، وَأَصْلَدَهَاحَتَّى صَلْصَلَتْ لِوَقْتٍ مَعْدُودٍ، وَأجَلٍ مَعْلُومٍ



ثُمَّ نَفَخَ فِيها مِنْ رُوحِهِ فَمَثُلَتْ إِنْساناً ذَا أَذْهَانٍ يُجيلُهَا، وَفِكَرٍ يَتَصَرَّفُ بِهَا، وَجَوَارِحَ يَخْتَدِمُهَا وَأَدَوَاتٍ يُقَلِّبُهَا، وَمَعْرِفَةٍ يَفْرُقُ بِهَا بَيْنَ الحَقِّ وَالبَاطِلِ، والاََذْوَاقِ والَمشَامِّ، وَالاََْلوَانِ وَالاََْجْنَاس، مَعْجُوناً بطِينَةِ الاََْلوَانِ الُمخْتَلِفَةِ، وَالاََشْبَاهِ المُؤْتَلِفَةِ، وَالاََْضْدَادِ المُتَعَادِيَةِ، والاََْخْلاطِ المُتَبَايِنَةِ، مِنَ الحَرِّ والبَرْدِ، وَالبَلَّةِ وَالْجُمُودِ، وَالْمَساءَةِ وَالسُّرُورِ ( نهج البلاغه خطبه اول)

ترجمه:آنگاه خداى سبحان،از زمين درشتناك و از زمين هموار و نرم و از آنجا كه زمين‏ شيرين بود و از آنجا كه شوره ‏زار بود،خاكى بر گرفت و به آب بشست تا يكدست وخالص گرديد.پس نمناكش ساخت تا چسبنده شد و از آن پيكرى ساخت دارای اندامها و اعضا و مفاصل.و خشكش نمود تا خود را بگرفت چونان سفالينه.و تامدتى معين و زمانى مشخص سختش گردانيد.آنگاه از روح خود در آن بدميد.آن‏ پيكر گلين كه جان يافته بود،از جاى برخاست كه انسانى شده بود با ذهنى كه دركارها به جولانش درآورد و با انديشه ‏اى كه به آن در كارها تصرف كند و عضوهايى كه‏ چون ابزارهايى به كارشان گيرد و معرفتی كه ميان حق و باطل فرق نهد وطعم ها و بو ها و رنگها و چيزها را دريابد.معجونى سرشته از رنگهاى گوناگون برخى همانند يكديگر و برخى مخالف و ضد يكديگر.چون گرمى و سردى،ترى و خشکی و اندوه و شادمانى.

مسلم;891109 نوشت:
این امر(خلقت پیشینی حقیقت غیر جسمانی آن بزرگواران) هیچ منع عقلی ندارد، چون جدایی روح و جسم در آینده قرار است اتفاق بیفتد، نشان می دهد هیچ مانعی ندارد که در گذشته هم اتفاق بیفتد.

منع عقلی هم دارد ولی چون گفته بودید بحث به حاشیه کشیده شده است من به احترام شما آنها را ادامه ندادم و فقط از جنبه ی دلایل نقلی وارد شدم.

عصران;892316 نوشت:
این مقایسه ی شما مقایسه ی غلطی است. خلقت نوری خبری است از گذشته از کسانی که ادعا می شود شناخت کاملی نسبت به آن عالم دارند ولی پیش بینی تولد نوزاد در آینده است و اگر چند تاریخ برای آن گفته شود خطای آن پزشک را می رساند. چون بالاخره نوزاد در یکی از این تاریخ ها به دنیا می آید.
خود شما اصلا به پزشکی که هر دفعه یک حرفی برای پیش بینی تاریخ تولد نوزادی بزند اعتماد می کنید؟

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم عجل لولیک الفرج

سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

برای چی به یک دکتر باید شک کرد؟
وقتی حقیقت را می گوید

یک دکتر بگوید کودک 6 ماه بدنیا می آید و مستنداتش همه کودکانی باشد که 6 ماهه بدنیا می آیند
یک دکتر بگوید 7 ماه و مستنداتش کودکانی باشد که 7 ماهه بدنیا می آیند

و حال یک دکتر جامع بین باشد و به همه اوقات آشنا باشد
بگوید یک کودک 6 ماه 7 ماه 9 ماهه بدنیا می آید

این کجاش شک است وقتی حقیقت و تشخیصش درست است؟

بیان تمامی احتمالات اشتباهه؟
شکه غلطه؟

یک مثال دیگر

من می گویم با سواد شدن فردی 5 سال طول می کشد
با سواد شدن فردی 8 سال
فردی 12 سال
فردی 16 سال
فردی 19 سال
و فردی بیشتر و کمتر

اگر ظاهر را ببنیم می گوییم حرف ها دو تا شد

اما اگر آگاه باشیم و بیاندیشیم

می فهمیم منظور از فرد اول سواد در سطح ابتدایی است
بعدی ابتدایی و راهنمایی
و..

اینجا یک سوال پیش می آید معیار سخن چیست؟
به طور معمول یا جهشی؟

معیار سخن تناقض را نشون می دهد نه برداشت ما با معیار سنجیده باید شود.(برداشت ما زمانی به واقعیت نزدیک تر است که با دید کلی و کامل تر نگاه کنیم)

یک سوال از شما بپرسم

خلقت یک آدم چقدر زمان می برد؟
9 ماه؟
یا 70 سال؟
یا 25؟

کدام؟

یا علی(ع)@};-

مسلم;891920 نوشت:
اولا ندانستن هیچ وقت دلالتی بر نبودن نیست،

با سلام....بله این حرف شما درست است در یک فضای علمی و منطقی و استدلالی با مخاطبینی دانشمند...ولی من احساس می کنم که در حوزه ی دین آنچنان صحیح نیست....اسلام ادعا دارد که قرآن هر تر و خشکی را بیان کرده و مذهب شیعه اعتقاد دارد که تبیین کننده و تفسیر کننده قرآن کریم است و از شهر علم است و تمام علوم حداقل دینی در نزد آنهاست....خوب در یک همچین فضایی، ندانستن و بی جواب بودن یک سوال مهم و اساسی چه چیزی را به ذهن متبادر می کند؟؟؟؟دینی که ادعا می کند که هر تر و خشکی رو مطرح کرده و حتی در مورد اینکه با پای چپ وارد دست شویی بشویم یا پای راست نظر دهی کرده، آیا ندانستن و بی جواب بودنش در برابر همچین داستان مهمی دلالت بر نبودن آن چیز نمی کند و یک مثال نقض برای دین نیست؟؟؟؟حالا به فرض حرف شما کاملا درست حتی در این حوزه ی دینی....روحانیون و بزرگان دینی که حالا ممکن است عقاید و احساساتی داشته باشند که از اصل دین هم سرچشمه نگرفته باشد، یک خود بزرگ بینی و یک تکبری دارند که اصولا تاب تحمل ندانستن یک امر مهمی و سوال مهمی چون داستان مورد اشاره ما را ندارند...نمی توانند تحمل کنند که مثلا یک ملحدی شبهه و انتقاد وارد کند به آنها که هی مثلا این چه دینی است که سر به زنگاه 12 امام معصوم و مفخر عالم از یک نسل پشت سر هم در یک خانواده بدنیا می آید...خوب آن روحانیون شاید به قول به شما بتوانند به یک نمی دانم اکتفا کنند....ولی نخوت و خودبزرگبینی مانع این کار می شود و این تصور را دارند که اگر چیزی هست حتما آن را باید بدانیم....حالا به هر حال این نخوت و بزرگ بینی هم می تواند عامل ساخت همچین داستان هایی بشود که البته به اصل دین هم ربط ندارد و به احساسات و عواطف یک سری انسان کار دارد....

پارسا مهر;891906 نوشت:
سلام....والا اگر حرف هایی که بین بنده و استاد مسلم رد و بدل شد را با حرف های شما جمع بزنیم، باید بگم تا اینجا دلیلی ندیدم که بگم ائمه منزلتی نسبت به بقیه انسان ها دارند....نمی دونم مثلا انسان تر هستند....شریف تر هستند....یا از این قبیل موارد.....اونا صرفا موجوداتی هستند که اینطور برنامه ریزی شدن....مثل این می مونه که فلان شرکت خودرو سازی یک مثلا الگانس بزنه کنارش چند تا ژیان هم بزنه....خوب اینجا الگانس، خیلی هوشمند و پیچیده و قدرتمند طراحی و برنامه ریزی شده که مثل ائمه می مونن....ژیان هم که با خورده آهنا مثلا ساخته شدن، ما بنده های عادی هستیم.....خوب اینجا الگانس که از خودش چیزی نداره....هرچیزی هست صرفا چیزی هست که طراحش براش نسخه پیچ کرده....ائمه هم همینطور....خدا انسان هایی با ظرفیت های بالا خلق کرده، بعد هم نمی دونم به قول استاد مسلم جبری معصوم آفریده اونا هم پاک زندگی کردن....ائمه چیزی از خودشون ندارن....برای چی منزلت و انسانیت و آدمیتشون از ما بالاتر باشه....ما هممون صرفا یک کالای ساخت خدا هستیم گویا....همه یک رنگیم....همه یک شان و مقام داریم....معنی نداره که ائمه شفاعت ما رو بکنن به فرض.....متوجه منظورم هستید؟؟؟؟
[SPOILER]بازم برید داخل خواهشن[SPOILER]در پرانتز عرض کنم[SPOILER]البته من نمی خوام و نمی خواستم که بحث به اینجا برسه...حرف بنده این بود که شیعه به روایات و کلا داستان خلقت نوری نیازمنده تا بتونه دین خودش رو توجیه کنه.....حرف من این بود....
این هم بگم که همه این چیزا که در بالا در مورد ائمه گفتم رو می شه در مورد خدا هم زد...معنی نداره که خدا را ستایش و پرستش و شکر کنیم.....خدا یک موجودی بوده که ذاتا بدون اختیار خودش دارای کمال بوده....نه سختی کشیده نه رنجی کشیده در رسیدن به خدایی....قربونش برم که اگر ما رو هم خلق نمی کرد اصلا خدا نبود و نمی دونم پشتش صد تا حرف بود که خسیس هست و اینا...باید خلقمون می کرد....چه معنی داره که من خدا رو شکر کنم....چه معنی داره که خدا از ما برتر باشه....اون شهید مدافع که جان و مالش رو به خاطر وطنش زیر پا می زاره و شهید می شه که از خدا شایسته تر و لایق تره برای پرستش و شکر و تشکر و دست بوسی....[/SPOILER][/SPOILER][/SPOILER]

سلام جناب پارسامهر،
اگر بخواهم کوتاه جوابی بدهم که خودش سؤالات دیگری را ایجاد نکند به گفتن یک نکته بسنده می‌کنم و آن اینکه ان افضلکم عند الله اتقاکم، اعمال صالح و سختی که برای انجام آن‌ها تحمل می‌شود اهمیت دارند ولی در همان زمینه هم وارد شده است که الأعمال بالنیات، اهمیت نیت آنچنان مهم است که در مقابل چند ده سال یا حتی چند سال زندگی که همه‌اش هم گناه یا کار خوب نیست شخص مستوجب عذاب ابدی یا بهشت جاودان شود ... اصل بر نیت است ... اصل بر حالات درونی است ... اصل بر باطن است ... مگرنه حضرت علی‌اصغر علیه‌السلام ۶ ماهه شهید شدند و از نظر قواعد معمول باید بگوییم که جایگاه خاصی نزد خداوند ندارند حال آنکه اینطور نیست و مقامشان شاید از یک مجاهد فی‌سبیل‌الله که عمری را در راه خدا جهاد کرده است و از مال و جانش گذشته است شأن و مقام بیشتری داشته باشند ... یا قابل درک‌تر از حضرت علی اصغر علیه‌السلام مثلاً جبرائیل علیه‌السلام است که نفس اماره ندارد و عباداتش و طاعتش برای خدا به اندازه‌ی کسی که باید با شیطان درون و بیرون مبارزه کند نیست ولی با این وجود مطابق حدیث شریف کساء سادس اهل کساء بودند و در کنار خمسه‌ی طیبه قرار گرفتند ... اگر اینکه افضلیت به تقوا و ایمان است را در نظر بگیرید متوجه می‌شوید که یک ضربه‌ی شمشیر در روز خندق عجیب نخواهد بود که افضل از عبادات حتی تمام پیامبران از جمله حضرت نوح علیه‌السلام ظرف ۲۰۰ سال عبادت خدا بوده باشد ... این در مورد اهل بیت علیهم‌السلام ... در مورد خداوند که دیگر تقوا داشتن و ایمان داشتن بی‌معناست، ارزش خداوند نسبت به بندگانش وضع کاملاً متفاوتی دارد که دیگر واردش نمی‌شوم، قاعدتاً خودتان هم می‌دانید که باورهای خودتان که شما را به چنان نتیجه‌گیری رسانده یک جایش می‌لنگد و فقط باید اشکالش را یافت، به جای اینکه فکر کنیم درست است و برای سؤالی که معتقدیم جوابی برای آن وجود ندارد دست و پای بی‌خود بزنیم ... اگر فکر می‌کنید نظرتان درست است باید بلافاصله کافر شوید و اگر باور دارید که جوابی برای شبهه‌اتان هست پس باید به دنبال اشکال در نظراتتان بگردید و اولویت در افضلیت را به چیز دیگری بدهید ... سپس بر همان اساس می‌توانید افضلیت‌هایی را تشخیص دهید که در نگاه نخست شاید به نظر نرسد ...
موفق باشید

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

پارسا مهر;892357 نوشت:
با سلام....بله این حرف شما درست است در یک فضای علمی و منطقی و استدلالی با مخاطبینی دانشمند...ولی من احساس می کنم که در حوزه ی دین آنچنان صحیح نیست....اسلام ادعا دارد که قرآن هر تر و خشکی را بیان کرده و مذهب شیعه اعتقاد دارد که تبیین کننده و تفسیر کننده قرآن کریم است و از شهر علم است و تمام علوم حداقل دینی در نزد آنهاست....خوب در یک همچین فضایی، ندانستن و بی جواب بودن یک سوال مهم و اساسی چه چیزی را به ذهن متبادر می کند؟؟؟؟دینی که ادعا می کند که هر تر و خشکی رو مطرح کرده و حتی در مورد اینکه با پای چپ وارد دست شویی بشویم یا پای راست نظر دهی کرده، آیا ندانستن و بی جواب بودنش در برابر همچین داستان مهمی دلالت بر نبودن آن چیز نمی کند و یک مثال نقض برای دین نیست؟؟؟؟حالا به فرض حرف شما کاملا درست حتی در این حوزه ی دینی....روحانیون و بزرگان دینی که حالا ممکن است عقاید و احساساتی داشته باشند که از اصل دین هم سرچشمه نگرفته باشد، یک خود بزرگ بینی و یک تکبری دارند که اصولا تاب تحمل ندانستن یک امر مهمی و سوال مهمی چون داستان مورد اشاره ما را ندارند...نمی توانند تحمل کنند که مثلا یک ملحدی شبهه و انتقاد وارد کند به آنها که هی مثلا این چه دینی است که سر به زنگاه 12 امام معصوم و مفخر عالم از یک نسل پشت سر هم در یک خانواده بدنیا می آید...خوب آن روحانیون شاید به قول به شما بتوانند به یک نمی دانم اکتفا کنند....ولی نخوت و خودبزرگبینی مانع این کار می شود و این تصور را دارند که اگر چیزی هست حتما آن را باید بدانیم....حالا به هر حال این نخوت و بزرگ بینی هم می تواند عامل ساخت همچین داستان هایی بشود که البته به اصل دین هم ربط ندارد و به احساسات و عواطف یک سری انسان کار دارد....

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم عجل لولیک الفرج

سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

دقیقا ایراد شما چیست؟

اگر از شیعه منظورتان شیعه 12 امامی است که این شیعه قائل به اینه که 12 تن برترین هستند از همه نظر علم و عمل و فقاهت و اخلاق و انسان کامل اند و آخرین آن که حضرت صاحب الزمان(عج) است در غیبت هستند تا وقتی بیایند و علم را کامل کنند و دیگر مواهب ظهور

خب طبیعی است که مجهول باشد بعضی از موارد بر ما چون اعلم ما غائب است و ما از آثاری که مانده بررسی می کنیم و می اندیشیم

اما اگر ایراد در نسب است (پدر و فرزندی) که چیز عجیبی نیست

قبلا هم در امت های گذشته سابقه داشته

داوود(ع) و سلیمان(ع)
ابراهیم(ع) و اسماعیل (ع)

خب یا حضرت عمران(ع) و عیسی(ع) به واسطه مادرشان

اگر انساب اهل البی(ع) را نگاه کنید تمامی این موراد را در انها خواهید دید که ایشان از نسب تمامی انبیا و اهل البیت(ع) هستند(البته بحث سندی و محتوایی کار تاریخی است و انجمن مخصوص به خودش اما با علمی که من تا الان دارم این مطلب را گفتم)

ایرادتان را روشن می گویید؟@};-

یا علی(ع)@};-[/]

مسلم;891922 نوشت:
اتفاقا برعکس، خدا اگر موجودی بود که داشته هایش ذاتی خودش نبود و از غیر گرفته بود، آن موقع بود که لایق عبادت نبود، چون فقط کسی لایق پرستش و کُرنش دیگران هست، که همه داشته هایشان را از او داشته باشند، و او داشته هایش از خودش باشد و نیازی به غیر نداشته باشد، عقل این را ملاک عبادت می داند، نه اینکه زحمتی کشیده باشد یا خیر!!

فقط استاد اینکه خدا موجودی بود که داشته هایش ذاتی خودش نبود به این معنی نیست که داشته های را یکی به او داده است.....خود او می تواند با تلاش و ممارست و تزکیه نفس مثلا به آن داشته ها برسد...نیازی نیست که برود گدایی کند یا کسی آن داشته ها را یهو در وجود فرد قرار دهد.انسانی با تمرین و ممارست روحیه شجاعت را در خود زنده و بیدار می کند...او این روحیه شجاعت را ذاتی نداشت بلکه خود بدست آورد، از کسی هم نگرفت...همچین شجاعتی ارزش دارد....نه اینکه من یک ربات بسازم و ربات به صورت ذاتی مثلا شجاعت داشته باشد....خدا هم هرچه دارد بدون اختیار خود و بدون تلاش و ممارست و از خود گذشتگی بدست آورده....خوب چه ارزشی دارد...خدا برای من بیشتر از یک رباتی که ذاتا خداست و مثلا ذاتا خودرو ساز است چیز دیگری نمی تواند تصور شود و نمی تواند به این موجود دل ببندم....

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

پارسا مهر;892362 نوشت:
روحیه شجاعت را در خود زنده و بیدار می کند...او این روحیه شجاعت را ذاتی نداشت بلکه خود بدست آورد،

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم عجل لولیک الفرج

سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

اگر این انسان در روحیه اش شجاعت بوده و با تزکیه بدست آورده پس در ذاتش وجود دارد
اگر هم کسی به او داده دیگر بیدار کردن چه چیزی است؟

بعد یک نکته واژه وجود بنظر درست تر باشد

وجود دارد چه با درک کنیم چه نکنیم موجود است ما می بینیم

مثال اینکه یخ وجود دارد یعنی یخ هست خلق شده حقیقت است
یخ موجود نیست در دید ما و در اختیار ما نیست

البته خدا الله اکبر است یعنی فرای همه ذهن ها
یا علی(ع)@};-[/]

عصران;892316 نوشت:
سلام
من هم قبول دارم که برای توجیه بسیاری از عقاید کنونی شیعه به این ماجرای خلقت نوری وابستگی و نیاز شدیدی وجود دارد. درباره ی سوالی که از من پرسیدید هم باید بگویم که اولا من بسیاری از انتقادات علیه این باورها را درست می دانم و خودم بسیاری از آنها را مانند واسطه ی فیاضیت جهان و ولایت تکوینی و عصمت مطلقه و علم غیب و مانند اینها را اصلا قبول ندارم و مخالفانشان هستم چه رسد به این که بخواهم از آنها دفاع کنم یا به شبهاتشان جواب بدهم.
اما اگر بخواهم برای جواب دادنشان به سراغ این قبیل افسانه ها برویم اینها نه تنها فایده ای برای ذهن ندارند بلکه مخرب و تخدیر کننده ی ذهن هم هستند و مثل این می ماند که ما برای برطرف مشکلات از طریق الکل و مواد مخدر جواب آنها را در عالم هپروت جست و جو کنیم.
اینی هم که می بینید من بر ضد این افسانه ها دارم دلیل می آورم بیشتر نه به این خاطر که از نظرم معارف قرانی نادیده گرفته می شود و تفکر شیعه اصیل در حال نابودی نیست بلکه بیشتر به این دلیل است که خودم زخم خورده ی این عقاید هستم و قبلا اینها را خیلی قبول داشته ام و می دانم این باورها با ذهن چه کار می کنند و حتی انسان را تا سر حد جنون هم می کشانند.

سلام جناب عصران،
شما اصولاً چه چیزی را می‌دانید و به آن اعتقاد دارید و چه چیزی را افسانه می‌دانید؟ معیارتان چیست که یک چیز را بگویید افسانه و یک چیز را بگویید حقیقت محض؟ آیا جز این است که بجز وجود خدا و از طرف خدا بودن قرآن و لایت اهل بیت علیهم‌السلام بر ما و چند نکته‌ی کلی دیگر تمامی اعتقادات دیگر ما برداشت‌های خودمان یا افرادی مثل خودمان هستند از مجموعه‌ی آیات و روایات و اینکه هیچ کدام از ما نمی‌توانیم نظر قطعی و یقینی در موردشان داشته باشیم؟ اگر تا اینجای کار را قبول داشته باشید و باز هم قبول داشته باشید که سایر باورهای ما ظنّی هستند (ظنی نه به معنای اینکه نسبت به هر عقیده‌ای کاملاً‌ مردد باشیم و درستی آن برایمان ۵۰-۵۰ باشد، بلکه ممکن است عقایدی که مثلاً بالای ۹۰ یا ۹۵ یا ۹۹ درصد از درستی آن‌ها اطمینان داریم را به عنوان عقاید فعلی خود برگزیده باشیم، اینکه برخی از ظن‌ها را بتوان نوعی از یقین هم در نظر گرفت خودش مبنای قرآنی دارد و در روایات متفاوتی هم توضیح داده شده است که احتمالاً خودتان هم می‌دانید) و رویکرد قلبی ماست که در کنار برخی مسائل دیگر سبب می‌شود تا برخی را بپذیریم و برخی را نپذیریم یا نسبت به آن‌ها سکوت کنیم در این صورت دیگر چه معنایی دارد که برخی از مسائل را افسانه معرفی کنید ...؟ آیا غیرممکن می‌دانید که با داده‌های فعلی که در اختیار دارید اگر نتوانید یک مطلبی را ثابت کنید شاید در آینده بتوانید با داده‌های جدیدی که به دست خواهید آورد آن را هم بپذیرید و ظنّتان به سمت درست بودنشان بچرخد؟
نمی‌دانم سنّتان چقدر است ولی حداقل آنقدر هست که یک مدتی این مسائل را به سادگی قبول داشتید و حالا مخالفشان شده‌اید ... این تغییر وضعیت شما یک دلیلی داشته است، از کجا می‌دانید که مشابه این اتفاق دوباره برایتان نیفتد که یا دوباره به باورهای اولتان بازگردید و یا این بار نسبت به مسائل دیگری که فعلاً آن‌ها را درست می‌دانید هم شک نکنید و دور از جانتان دور از جانتان حتی خدا و دینش را هم افسانه ندانید و به جرگه‌ی تردیدگرایان وارد نشوید؟ ... اگر مطمئن هستید که اینطور نخواهد شد باید برای باورهای فعلی‌اتان دستگیره‌ای داشته باشید که قابل نقض شدن نباشد و با اطلاعات جدیدی که ممکن است در آینده کسب کنید هم قبل از آنکه بدانید چه اطلاعاتی ممکن است باشند مطمئن باشید که تغییری نخواهند کرد ... دستگیره‌ای که دارید چیست؟ از چه جنسی است؟ از جنس دلایل نقلی که نمی‌تواند باشد، امیدوارم که از جنس دلایل اصطلاحاً عقلی هم نباشد که در اصل منطقی هستند و چنان تضمینی برایشان وجود ندارد، پس باید دلایل دیگری داشته باشید، دستگیره‌ی دیگری داشته باشید، آن دستگیره چیست که بر اساس آن می‌توانید برخی باورها را افسانه بدانید و این چنین قطعی مقابلشان بایستید؟
حدسم این است که جوابتان اینطور باشد که چون نزد کسانی که چنان باورهایی را به شما یاد داده‌اند دلایل محکمی که بتواند نگاهشان را توجیه نماید را نیافته‌اید این نتیجه را قابل قبول‌تر دانسته‌اید که پس شاید این اعتقادات بدون پشتوانه هستند و در نتیجه بهترین توصیفی که «فعلاً» برای آن دارید این است که بگویید این اعتقادات از جنس خرافات و افسانه‌سرایی است، خصوصاً که مدام هم این عقاید را با عقاید اقوام گذشته یا ادیان منحرف شده‌ی با سابقه‌ی حقانیت ربط می‌دهید و با عقاید آن‌ها مقایسه‌اشان می‌کنید ... اگر حدسم درست باشد اگر اجازه می‌دهید نظرتان را اصلاح می‌کنم و دقیق‌ترش را اینطور بیان می‌کنم که فعلاً تا دلایل جدیدی نیابید به این عقاید معتقد نمی‌شوید و آن‌ها را قابل اتکا نمی‌دانید ... در چنین وضعیتی دو رویکرد می‌توانید داشته باشید، اینکه سکوت کنید و نه بپذیرید و نه رد کنید، یا رد کنید و بگویید افسانه است مگر آنکه اثبات شود ... از آنجا که خودتان ظاهراً در روایات غور داشته‌اید می‌دانید که دستوری که به ما داده‌اند رویکرد اول است و نه رویکرد دوم، امثال علامه‌ی طباطبایی‌ها هم عموماً چنین رویکردی را در پیش گرفته‌اند ... گرچه همه می‌دانیم که حتی همان اعتقاداتی که گمان می‌کنیم به خوبی با آیات و روایات متعدد توضیح داده شده‌اند و شما هم آن‌ها را افسانه نمی‌دانید هم همچنان ممکن است در اصل منظور دیگری داشته باشند که ما به فهم درست آن‌ها نرسیده‌ایم ...
ما قصد نداریم با این اعتقادات به جنون برسیم ... با داشتن این اعتقادات به شخصه اثری از آثار جنون در خود نمی‌بینم و اصلاً مطلب خلاف عقلی درشان نمی‌بینم که قابل پذیرش نباشد و بخواهد به جنون بکشاندم ... و البته اگر به جنون بکشد هم از قبل می‌دانم که چیز عجیبی نیست و ظرفیت انسان‌ها برای مواجه شدن با یک خبر (چه درست و چه غلط) یکسان نیست و یک خبر ممکن است شخصی را کودکی را دق دهد و بزرگتری را فقط به گریه بیاندازد و صرف به جنون کشیده شدن دلیل بر اینکه باید زیر همه چیز زد نمی‌شود ...
عصران;892316 نوشت:
مثل کسی که قبلا الکلی بوده یا معتاد بوده است و حالا ترک کرده است و کمپ ترک اعتیاد دایر کرده است یا دارد علیه الکل تبلیغ می کند. دیگر آن بنده خدا ادعایی ندارد که راه حل تمام مشکلاتی که باعث می شود مردم به آن مواد روانگردان روی آورند را می داند. بلکه فقط می گوید آن مواد راه حلش نیستند و زندگیتان را هم ویران می کنند. من هم همین طور ادعایی در مورد پاسخگویی به تمام شبهات ندارم ولی می دانم که پاسخشان در عالم هپروت هم نیست
عصران;892316 نوشت:
.

فکر نمی‌کنم شما در جایگاهی باشید که بتوانید برای همه نتیجه بگیرید که این باورها اشتباه هستند (به زعم من حتی برای خودتان هم نمی‌توانید چنین نتیجه‌ای بگیرید)، حداکثر بتوانید نسبت به درست بودن آن‌ها شک داشته باشید و بفرمایید که تا کنون دلایل کافی برای متمسک شدن به آن‌ها نیافته‌اید و در نتیجه نمی‌توانید از درستی آن‌ها دفاع کنید ... دیگر اینکه کمپین مبارزه با این روایات به راه بیاندازید و انگار که افیونی پیدا کرده باشید که باید آن را نابود کنید در وضعیت شما بعید می‌دانم تأییدکردنی باشد ...
عصران;892316 نوشت:
این داستان هم خیلی چیز جدیدی نیست که مثلا بگویند اسرار ناب هستی است. از قدیم الایام از این داستانها برای فخر فروشی اشرافی یا فریب دادن مردم استفاده می کردند. که مثلا فلان فرعون مصر هم فرزند آن خدای مصری است یا فلان شخصیت یونانی فرزند زئوس است یا مثلا پادشاهان ایرانی که خودشان را ظل الله ( سایه خدا) می دانستند یا ژولیوس سزار که وقتی زمام روم را به دست گرفت یکدفعه شد فرزند ژوپیتر و ونوس خدایان روم! یا امپراطوران ژاپن که فرزند خورشید هستند ! خلاصه در خیلی از تمدن ها و فرهنگ ها می توانید مشابه این افسانه ها را پیدا کنید
عصران;892316 نوشت:
.

مطابق قرآن بت‌پرستان که بت می‌پرستید می‌گفتند که اینها را می‌پرستیم که سبب نزدیکی ما به خدا شوند، یعنی بت‌ها را واسطه‌ی به حضرت الله می‌دانستند، وهابی‌ها هم می‌آیند و به مای شیعه می‌گویند که شما هم مثل آن بت‌پرستان هستید که غیرخدا را می‌خوانید و ایشان را واسطه‌ی خودتان و خدا می‌دانید وقتی که خدا از رگ گردن به ما نزدیک‌تر است ... می‌بینید که شما اولین کسی نیستید که اعتقادات شیعه را با اقوام و ادیان انحرافی یا باطل گذشته مقایسه می‌کنید ... ولی ما از این قیاس‌ها ترسی نداریم ... اصولاً همیشه می‌توانید بین اعتقادات ادیان مختلف شباهت‌های زیادی پیدا کنید، حتی خدایان یونان خیلی شبیه یزدان در دین مجوس است و در باورهای ما هم الهه‌های مختلف را در قالب فرشتگانی که وکیل مطالب مختلف هستند شباهت دارد ولی دلیل ندارد که بگوییم که پس مثلاً فرشته‌ای که مثلاً وظیفه‌ی اداره‌ی فلان امور عالم تکوین را دارد حتماً افسانه است ... شما یک ربات کاملاً مصنوعی هم که بخواهید بسازید بالأخره ایده‌ی ابتدایی را که از لامن‌شیء خلق نمی‌کنید و از یک جایی در طبیعت مخلوق خدا ایده می‌گیرید، این شباهت‌ها به خودی خود هیچ چیزی را ثابت نمی‌کند و فقط حق و باطل را بیش از پیش بر دیگران مشتبه می‌کند ... شما هر اعتقادی که دارید را بیان کنید تا بحول و قوه‌ی الهی با یکی از باورهای یک دسته از کافران شبیهش کنم و ظاهراً نتیجه بگیرم که تمامی اعتقادات فعلی شما هم افسانه‌سرابی است و اساطیرالأولین هستند ... حداکثر چیزی که شما می‌توانید بفرمایید که برای این دسته از اعتقادات تا کنون دلایل کافی که شخص شما و شاید دوستان شما را قانع کند را نیافته‌اید ... چیز بیشتری نمی‌توانید بگویید، می‌توانید؟
عصران;892316 نوشت:

بهتر بود سفارشهای دیگر امامان را هم می دیدید که احادیث ما را بنویسید که از یادتان نرود یا آنها را حتی اعراب گذاری کنید زیرا ما قوم فصیحی هستیم. این روایات را هم اگر مدنظر می داشتید بد نبود.

بله آن روایات را هم می‌دانم ... ولی این روایات را هم خوانده‌ام ... همه را باید با هم دید ... اگر اینها هستند آن‌ها هم هستند و اگر آن‌ها هستند اینها هم هستند ...
در ضمن اینکه به عقیده‌ی برخی از حدیث‌شناسان احادیثی که مطمئن باشیم تمام الفاظ آن عیناً و دقیقاً از بین دو لب معصوم علیه‌السلام صادر شده است انگشت‌شمار هستند ... به همین دلیل مهم است که آن روایات دیگر را بیش از پیش مدّ نظر قرار بدهید مگرنه عملاً باید ما هم نعوذبالله بگوییم حسبنا کتاب الله به انضمام حداکثر آن چند حدیث اضافه ... عملاً اثری از شیعه باقی نخواهد ماند ...
عصران;892316 نوشت:
واقعا من خوشحال می شوم که بدانم این معیارهای شما چیست.

معیار اصلی عرضه کردن هر حدیث به قرآن و به احادیث دیگر است ... در این بین وقتی قرآن را چند بار با دقت و تدبر می‌خوانید و تفسیرهای روایی را هم می‌خوانید و کتب روایی دیگر را هم می‌خوانید یک تصویر کلی پیدا می‌کنید و یک اشراف نسبی پیدا می‌کنید که یک چهارچوبی در ذهن شما شکل می‌دهد و جزئيات بررسی دقیق‌تر هر مسأله در آن چهارچوب تفسیر می‌شوند و اعتقادات در آن چهارچوب کلی چیده می‌شوند ... این مثل این است که بگویند مثلاً فلان عقیده با روح اعتقاد ما سازگار نیست ... اگر این چهارچوب کلی را در ذهن خود شکل ندهید و از ابتدا بخواهید تک‌تک روایات را بررسی کنید تنها معیارتان فقط علم رجال خواهد بود چرا که اگر بخواهید روایت را به قرآن عرضه کنید هم دارید به قرآن بدون تفسیر اهل بیت علیهم‌السلام عرضه‌اش می‌کنید که برداشت‌های شخصی شما از ظاهر قرآن را در پس‌زمینه‌ی خود خواهد داشت و دور از جانتان شاید قرآنی باشد که مورد استفاده‌ی اهل سنت یا حتی وهابیت در توضیح اعتقادات خودشان باشد ... شما خودتان هم به علم رجال به عنوان تنها معیار قائل نیستید که این هم می‌رساند موافق هستید که باید بک چهارچوب کلی از مجموع آیات و روایات در ذهن خود داشته باشیم و بعد به بررسی دقیق‌تر جزئيات عقاید برویم ... در این بین هم قبول دارم که همیشه تا یک مقداری جا برای اختلاف در جزئیات باقی می‌ماند که قابل بحث بین علما خواهد بود ... اما باز هم بعید می‌دانم بتوانیم بر اساس نگرش خودمان بگوییم که باورهای دیگر افسانه است ... البته می‌توان متعرض کسانی شد که به جای آیات و روایات از فلسفه و تصورات شخصی خودشان که منشأ در ثقلین ندارد دست به تفسیر آیات و روایات بزنند یا چنان دلایلی را قابل اتکا برای تضعیف یا تقویت برخی از احادیث کنند، چنان که چنین کسانی هم هستند که چنان کارهایی را بکنند، کم هم نیستند ... اما کسی که تصورات شخصی‌اش را وارد بحث نکند و مبنای نظراتش خود آیات و روایات باشد که اینطور نیست ... هست؟ ... نمی‌توان گفت نظراتش از جنس اساطیرالأولین است ...
عصران;892316 نوشت:
معیارهایی که عمدتا تا کنون از شما دیده ام یکی انس و الفت و علاقه ای است که به برخی احادیث دارید. و دیگری چیزی است که به عنوان دلیل قرآنی بیان می کنید ولی در حقیقت استناد به روایاتی است که در تفسیر قرآن آمده و خودشان نیازمند اعتبار سنجی هستند.

انس و الفت هم کم دلیلی نیست که چون می‌دانم معمولاً با آن مشکل دارند بازش نمی‌کنم ...
عصران;892316 نوشت:
مثلا کسی اگر اینجا برای پشتوانه ی قرآنی وجود امامان قبل از حضرت آدم بیاید به آیه ی أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعَالِينَ (ص:75) استناد کند که در روایات غیر معتبر گفته شده که (( العالین)) همان ائمه هستند . او در حقیقت دلیل قرآنی نیاورده بلکه دلیلش همان روایات غیر معتبر است. دلیل قرآنی یعنی دلیل قائم به قرآن نه دلیل قائم به روایات. این کار یعنی آن شخص قرآن را به عنوان ثقل اصغر قبول دارد و روایات را ثقل اکبر می داند.

آیه در این باره کم نیست ... البته راه برای توجیه و معنا کردن آن‌ها در جهات دیگر هم همیشه وجود دارد ... ولی فقط دو مورد را اینجا می‌آورم:

مَّا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَا خَلْقَ أَنفُسِهِمْ وَمَا كُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُدًا [الکهف، ۵۱]

وَآيَةٌ لَّهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّيَّتَهُمْ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ [یس، ۴۱]

آیات دیگری هم هستند که ارتباطشان کمتر مشخص است ولی با این نگاه بهتر می‌توان درکشان کرد، مثل اینکه:

... فَضُرِبَ بَيْنَهُم بِسُورٍ لَّهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ الْعَذَابُ [الحدید، ۱۳]

آیات ابتدایی سوره‌ی الرحمان و به طرز مشابه روایات بسیاری که تأویلات کلمات مختلفی از قرآن را بیان می‌کنند و مسائل بسیاری از این قبیل، همه روی هم و در کنار هم در تأیید این نظراتی هستند که شما افسانه‌اشان می‌دانید ... شما همچنان می‌توانید بگویید که تمامی آن روایات ضعیف‌السند هستند یا خلاف عقل هستند (البته از طرف شما چنین چیزی ندیدم ولی کسی را در همین سایت دیدم که گفت فلان عقیده خلاف فلسفه‌ای است که من قبولش دارم و در نتیجه محکوم به باطل بودن است!) یا چیزهای دیگری و آن تأویل‌ها را قبول نکنید ... اگر تفتیش عقاید به حساب نمی‌آورید صرفاً برای آشنایی بیشتر می‌خواستم بدانم که شما و جناب آنتی‌خرافات دقیقاً چه اعتقاداتی از شیعه را قبول دارید ... مثلاً فقط اینکه خلافت مختص امیرالمؤمنین علیه‌السلام بود که غصب شد و ۱۲ امام شیعه هم امام مفترض‌الطاعة هستند و اهل بیت علیهم‌السلام هم صرفاً آدم‌های خوبی بودند که از بقیه بهترند (مثل اینکه ۱۰ از ۹ بزرگتر است ولی نه به معنای خیلی خاص بودنشان) و تمام؟ ... اگر نمی‌خواهید جواب ندهید، ولی اگر جواب دادید و جوابتان مثبت بود آیا از نظر شما در این دین چیزی که صعب مستعصب باشد وجود دارد یا از همان ابتدا همه می‌توانند همه‌ی مفاهیم عالی دین را دریافته و بفهمد؟

عصران;892316 نوشت:
اهل بین سفارش نموده اند که در صورت تعارض حدیث با قرآن آن را رد کنیم و یا در صورت تعارض احادیث با یکدیگر آن احادیثی که از افراد با تقواتر و عالم تر روایت شده را اخذ کنیم. اگر احادیث آن قدر صعب و مستصعب بودند که تعارضشان با قرآن یا با همدیگر را نمی فهمیدیم چنین توصیه ای از سوی اهل بیت لغو و بیهوده بود.

قبول دارید که ممکن است به نظرما برسد که فلان گزاره با قران سازگار نیست و تعارض دارد ولی در اصل ما در اشتباه باشیم؟ اگر بله در این صورت روایاتی که چنان سفارشی کرده‌اند را چطور برداشت می‌کنید؟ .... البته همانطور که آیات محکم و متشابه داریم چه بسا برخی از تعارضات را بگوییم که تعارضشان محکم است و مورد تردید نیست، ولی همین هم قابل بحث است، چنانکه حتی در همان آیات هم گاهی به نظر می‌رسد که آیه‌ای از محکمات باشد ولی بعد دلیلی پیدا می‌شود که نتیجه بگیریم همین آیه هم متشابه بوده است، مثل آیه‌ی یار غار بودن خلیفه‌ی اول که از نظر اهل سنت جزء محکمات است و به طور مسلّم شأن بلند خلیفه‌ی اول را ثابت می‌کند و از نظر ما از متشابهات است که کفر او را می‌رساند ... البته اگر روی این مطلب توافق داشته باشیم ...
عصران;892316 نوشت:
در مورد این موضوع اعتبار سندی فقط یکی از دلایل ما برای رد این احادیث بود . من نه هر حدیثی را فقط به دلیل ضعف سندی دور می اندازم و نه هر حدیثی را فقط به دلیل اعتبار سندیش قبول می کنم. اما احادیث غیر معتبر را به خودی خود به عنوان حجت و دلیل هم قبول ندارم مگر اینکه متنشان از جای دیگری تقویت شود.

خدا خیرتان بدهد
عصران;892316 نوشت:
این روایات از نظر اعتبار وضعیت مشابهی دارند به گونه ای که نمی توان لفظ یکی را بر دیگری ترجیح داد. اضطراب متن حدیث یعنی همین.
اگر یک روایت معتبر داشتیم که مثلا چهارده هزار سال به شرط اینکه روایت معتبر دیگری غیر از این را نگفته باشد . همان را ملاک قرار می دادیم و اختلافات احادیث دیگر را ناشی از ضعف راویان آن محسوب می کردیم و اصلا پیش کشیدن بحث اختلافات این احادیث برای خدشه دار کردن اعتبار آنها کاری اشتباه بود.

فرض کنید بگویند زیارت امام رضا علیه‌السلام ثواب ۷۰ حج و عمره را دارد، بعد در روایت دیگر گفته شود که ثواب ۷۰۰ حج و عمره را دارد، در حدیث دیگری بگویند که ثواب ۷۰۰۰ حج و عمره را دارد ... برخی از علما می‌گویند اینها عدد کثرت است و صفرهایشان الکی هستند (:Gig:) و یک نفر هم ممکن است بگوید که متن این احادیث بخاطر این اختلافات مظطرب است، یک نفر دیگر هم شاید راهی را بیابد که بین آن‌ها را جمع کند ... شما چنین احتمالی را به کل رد می‌کنید؟ ... فرض کنید تمامی این احادیث درست نباشند ولی ۳ تا از آنها واقعاً صادر شده از معصوم علیه‌السلام باشند (اگرچه سلسله‌ی سندش قوی نباشد)، نظرتان چیست؟ ... و البته بله ما بنا نداریم بر چنین فرضیاتی استوار شویم و اعتقادات خود را خیلی محکم بر اساس چنین فرضی بگذاریم ولی احتمالش که هست ... یک نفر که می‌خواهد حدیثی را جعل کند بالأخره نیتی دارد که می‌خواهد حدیث را جعل کند، خوب است پیش خودمان فکر کنیم که چه نیتی ممکن است داشته باشد که چنین حدیثی را جعل کند، مثلاً اگر برای معاویه یا خلفای سه‌گانه روایاتی جعل شود قابل درک است، اگر بر علیه اهل بیت علیهم‌السلام حدیثی به ما برسد هم می‌توانیم بگوییم نیت جعل‌کننده‌اش چه بوده است، اگر در جهت خدا معرفی کردن اهل بیت علیهم‌السلام باشد هم باز می‌توانیم نیت سوء جعل‌کننده‌ی آن را حدس بزنیم، ولی روایتی که در جهت روایات دیگری است که در آیات و روایات دیگر به طور مستقیم با گاهی غیرمستقیم قابل حمایت است و ضدّی برای آن سراغ نداریم و با روح اعتقاداتمان سازگار است را چه حدسی می‌زنید که جعل کننده‌ی حدیث به آن دلیل خواسته باشد چنین حدیثی را جعل کند؟ مطالب دیگری هم هست و ما ماشین نیستیم که ماشینی با آیات و روایات برخورد کنیم ... قبول ندارید؟ ... و البته باید مراقب بود که در این بین تصورات شخصی خودمان و تفکرات اصطلاحاً عقلی خودمان را وارد در تفسیرهای خودمان نکنیم ...
عصران;892316 نوشت:
من و کارشناس از بحث درباره ی روایات طینت صرفنظر کرده بودیم. پیش کشیدن این بحث هم به نظر من به تمرکز موضوع لطمه می زند و به تعبیر عامیانه قوز بالا قوز هم هست. خود همین روایات طینت هم با روایات خلقت نوری اختلاف دارند و حتی خودشان هم با هم اختلاف دارند و مشکلات دیگری را در پی دارند.
حال اگر شما فکر می کنید که راه حل جواب به این آیه در روایات طینت است اشکالی ندارد .

احادیث طینت را در باره‌ی همان آیه‌ای که از شما نقل کردم آوردم ... اینکه شما می‌خواستید نتیجه بگیرید که شروع خلقت انسان طین بوده است قبل از خلق حضرت آدم علیه‌السلام از خاک اثری از هیچ انسانی نبوده است، این روایات برای مطرح کردن احتمال‌های دیگر مورد اشاره قرار گرفت ... صرفاً برای اینکه بگویم این آیه اینطور نیسست که الا و لابد فقط همین معنای نزدیکی که به ذهن می‌رسد را داشته باشد و شاید بتوان طور دیگری تفسیرش کرد که با روایات بیشتری سازگار باشد ...
عصران;892316 نوشت:
اگر می خواهید خلقت جداگانه تک تک انسانها را از طین بدانید طبق آیه ی پایین باید خلقت تک تک آنها را از حمای مسنون هم بدانید که این برخلاف روایات طینت است که برای ائمه فقط دو نوع خلقت علیین و بالای علیین قائل است و خلق از حماء مسنون را برای دشمنان اهل بیت می داند. ( مثل این :طينة الناصب من حمأ مسنون )
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ ( حجر:26)

الانسان در ابتدای سوره‌ی الرحمان اگر تمام انسان‌ها را شامل نشود این الانسان هم می‌تواند مشتمل بر تمام انسان‌ها نباشد ... شما بهتر می‌دانید که در عربی فقط یک «ال» نداریم، ال می‌توان برای نشان دادن نوع و جنس باشد و می‌تواند کاربردهای دیگری هم داشته باشد که مثلاً یک شخص خاص را نشان دهد یا چیزهای دیگر ... در سوره‌ی التین مثلاً منظور از الانسان شخص خاص دیگری شمرده شده است ... ثم رددناه اسفل سافلین از این نگاه برای همه‌ی انسان‌ها نیست ...
عصران;892316 نوشت:
پس شما برخلاف کارشناس عقیده دارید که حضرت محمد و اهل بیت قبل از حضرت آدم بوده اند ولی انسان نبودند. این شبیه عقیده ی مسیحیان است که حضرت عیسی دو جنبه ی الهی و انسانی دارد. پس باید مرزبندی خود را با عقاید مسیحیت در این موضوع مشخص کنید. وبه این سوال هم جواب بدهید که آنها بعد از تولدشان آیا هم انسان هستند و هم انسان نیستند؟!

آدم یعنی خلق شده از ادیم‌الأرض، پس انسان از بعد از خلق شدن بدن حضرت آدم علیه‌السلام بود که آدم هم شدند، ولی هیچ ایرادی ندارد که قبل از تعین ایشان به انسانیت چیز دیگری بوده باشند، بخصوص که انسان از نسیان گرفته می‌شود و در روایت علت این نامگذاری فراموش کردن عهد الست شمرده شده است و در نتیجه تعین به انسانیت از بعد از عهد الست بوده است (نه لزوماً بعد از فراموش کردن آن عهد در زندگی دنیایی، بلکه چه بسا بلافاصله بعد از همان عهد هم بوده باشد که خداوند فرموده است «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ ۖ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا») ... اینکه ایشان نور بوده‌اند چیز عجیبی نیست ... عالم ارواح و اظله را هم داشته‌ایم ... گرچه مطابق زیارت جامعه هم وارد شده است که: خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ ... شما ممکن است نسبت به سندیت زیارت جامعه هم تردید داشته باشید کما اینکه عده‌ای در حدیث کساء هم تردید دارند یا در سندیت زیارت عاشوراء یا خیلی ادعیه‌ی دیگر ... کما اینکه برخی نسبت به سندیت نهج‌البلاغه هم تردید دارند و قص علی هذا ... فکر کنم اینطوری بشود کل شیعه را هم مورد تردید قرار داد کما اینکه عده‌ای این رویکرد را هم در پیش گرفته‌اند ...
عصران;892316 نوشت:
نقطه که اصلا جزو حروف به حساب نمی آید.

نقطه حرف نیست ولی فاروق است و فاروق اعظم هم از صفات امیرالمؤمنین علیه‌السلام است ...
عصران;892316 نوشت:
بد نبود به همان روایات خلقت نوری هم نگاهی می انداختید .دیگر هر چیزی را قبول نداشته باشید . خود همان روایات را که نمی توانید رد کنید که می گویند اول کلمه الله بود بعد نور شد و قبل از کلمه هم نگفته حروف بود بلکه تفرد وحدانیت خدا بوده است:
إن الله سبحانه تفرد في وحدانيته ثم تكلم بكلمة فصارت نورا، ثم خلق من ذلك النور محمدا وعليا وعترته عليهم السلام ( بحارالانوار ج25 ص23)

خود الله هم کلمه است و قاعدتاً قبول دارید که خود لفظ «الله» هم مخلوق است و حروفش جداگانه معنا دارند ... حدیثی که اسم مستأنسه را توضیح می‌دهد شاید برای بررسی بهتر این مطالب مناسب‌تر باشد، گرچه همین حدیثی که فرمودید هم قابل بررسی بیشتر در کنار روایات دیگر در این زمینه هست ... و البته من هم می‌دانم که همان روایاتی که آغاز خلقت این جهان آفرینش را توضیح می‌دهند هم گاه اختلافاتی با هم دارند که به نظر من دلیل بر باطل بودن کلی قضیه نمی‌شد، نظر شما را نمی‌دانم ...

[="Tahoma"][="DarkGreen"]بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم عجل لولیک الفرج

سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

یک سوال بپرسم شاید دوستان جوابی داشته باشند

یک جسم غیر این است که برای دیده شدن اول نور بر آن می تابد و بعد بر اثر باز تاب آن دیده می شود؟(حال در صفحات حسساس به بازتاب نور یا هر ابزاری که آن بازتاب را دریافت می کند؟

چیزی که من از فیزیک می دان اینه یعنی برای دیده شدن لازم است نور به جسم بازتاب کند.

اگر ایرادی در این فرض هست یا از جنس ظن است بفرمایید بگویید.

یا علی(ع)@};-[/]

رستگاران;892428 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم عجل لولیک الفرج

سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

یک سوال بپرسم شاید دوستان جوابی داشته باشند

یک جسم غیر این است که برای دیده شدن اول نور بر آن می تابد و بعد بر اثر باز تاب آن دیده می شود؟(حال در صفحات حسساس به بازتاب نور یا هر ابزاری که آن بازتاب را دریافت می کند؟

چیزی که من از فیزیک می دان اینه یعنی برای دیده شدن لازم است نور به جسم بازتاب کند.

اگر ایرادی در این فرض هست یا از جنس ظن است بفرمایید بگویید.

یا علی(ع)@};-


سلام جناب رستگاران،
می‌شود لطفاً ارتباط سؤالتان با موضوع تاپیک را هم کمی توضیح بدهید که از این مطلب چه چیزی را می‌توانید نتیجه بگیرید؟
[SPOILER]مطابق فیزیک امروز همه‌ی اشیاء متناسب با دما و جنسی که دارند تابش حرارتی دارند که در طیفی از فرکانس‌ها (یا طول‌موج‌ها) اتفاق می‌افتد، مثلاً خورشید یک تابش حرارتی دارد که سهم زیادی از انرژی آن هم در محدوده‌ی طیف مرئي نور است ... این تابش را همه‌ی اجسام دارند ... اما تابشی که به یک جسم می‌رسد سه قسمت می‌شود، یک قسمت رد می‌شود، یک قسمت جذب می‌شود و یک قسمت هم بازتابش می‌شود ... مجموعه‌ی تابش حرارتی از یک جسم و بازتابش نورهای متفاوتی که از منابع متفاوت به جسم رسیده بودند می‌شود نوری که در مجمع از جسم به ناظر می‌رسد ... اگر جسم مدّ نظر شما جسم اصطلاحاً سیاه باشد مطابق با تعریف این جسم هیچ نوری را بازتاب نمی‌کند و نسبت به هیچ نوری شفاف هم نیست و تمام نوری که به آن می‌رسد را جذب می‌کند و فقط متناسب با توان چهارم دمایی که دارد (در مقیاس کلوین) تابش حرارتی دارد ... اینها نظر فیزیک جدید است که یک علم حصولی مبتنی بر تجربه است و طبیعت را یک blackbox می‌داند که فقط رفتار آن را می‌توان از طریق تجربه بررسی کرد بدون آنکه بدانیم دقیقاً در داخل آن جعبه‌ی سیاه چه خبر است که چنین رفتاری را از خود نشان می‌دهد ... ادعا این است یا بهتر است بگوییم که این امیدواری وجود دارد که با افزایش تجربه‌ها و آزمایش‌ها رفته‌رفته آن blackbox خاکستری کم‌رنگ و کم‌رنگ‌تر شود تا در نهایت مثل شیشه شفاف شود و ما به طور کامل بتوانیم خود طبیعت را ببینیم، اتفاقی که فرضیه‌ی برقرار بودن اصل عدم قطعیت که به تمام فیزیک هم تعمیم داده شده است (و ما هم به دلایل خودمان موافق این تعمیم هستیم) مانع از تحقیق کامل آن می‌شود یا لااقل فعلاً اینطور به نظر می‌رسد ... با این حساب فرض شما علاوه بر اینکه ناقص است حتی در صورت کاملتر آن هم همچنان ظنّی است و اصولاً علوم حصولی همگی ظنّی هستند، حتی اگر این علم حصولی مثلاً فلسفه باشد که ممکن است به نظر برسد یک علم عقلی است ...[/SPOILER]

نقطه;892443 نوشت:
سلام جناب رستگاران،
می‌شود لطفاً ارتباط سؤالتان با موضوع تاپیک را هم کمی توضیح بدهید که از این مطلب چه چیزی را نتیجه می‌گیرید؟

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم عجل لولیک الفرج

سلام علیکم ورحمه الله و برکاته

حال با معلومات فعلی مان از نور(این یک دید است برای نتیجه گیری پس بهتر است جامع بین باشیم این خطاب به خوانندگان است.)

اگر به طور کلی نگاه کنیم جدای از نور تابشی و جذبی برای اینکه ماهیت یک جسم مشخص بشه نور لازم است و نور اصل برای دیدن است .

خب از اینجا می خواهم نتیجه بگیرم که نور هر جسم متفاوت است اما از یک مرکزی خلق شده است.(برای ارتباط با بحث فکر کنم کمی زود باشد. البته فکر نکنم مبهم هم باشد ارتباط آن)

مثلا چراغ روشن است به جسم می خورد بخش از ان جذب می شود اگر از جنس روشنایی (خاصیت نور) باشد بازتاب می کند و اگر خاصیت سیاه داشته باشد بخشی که جذب می شود کمی نشان می دهد نه به خوبی بازتابی اما باز نشان داده می شود

این را درست متوجه شده ام؟

و صحیح است؟

اگر بله بگویید تا مرحله بعد توضیحاتم را بگویم

[SPOILER]

نقطه;892443 نوشت:
مطابق فیزیک امروز همه‌ی اشیاء متناسب با دما و جنسی که دارند تابش حرارتی دارند که در طیفی از فرکانس‌ها (یا طول‌موج‌ها) اتفاق می‌افتد، مثلاً خورشید یک تابش حرارتی دارد که سهم زیادی از انرژی آن هم در محدوده‌ی طیف مرئي نور است ... این تابش را همه‌ی اجسام دارند ... اما تابشی که به یک جسم می‌رسد سه قسمت می‌شود، یک قسمت رد می‌شود، یک قسمت جذب می‌شود و یک قسمت هم بازتابش می‌شود ... مجموعه‌ی تابش حرارتی از یک جسم و بازتابش نورهای متفاوتی که از منابع متفاوت به جسم رسیده بودند می‌شود نوری که در مجمع از جسم به ناظر می‌رسد ... اگر جسم مدّ نظر شما جسم اصطلاحاً سیاه باشد مطابق با تعریف این جسم هیچ نوری را بازتاب نمی‌کند و نسبت به هیچ نوری شفاف هم نیست و تمام نوری که به آن می‌رسد را جذب می‌کند و فقط متناسب با توان چهارم دمایی که دارد (در مقیاس کلوین) تابش حرارتی دارد ... اینها نظر فیزیک جدید است که یک علم حصولی مبتنی بر تجربه است و طبیعت را یک blackbox می‌داند که فقط رفتار آن را می‌توان از طریق تجربه بررسی کرد بدون آنکه بدانیم دقیقاً در داخل آن جعبه‌ی سیاه چه خبر است که چنین رفتاری را از خود نشان می‌دهد ... ادعا این است یا بهتر است بگوییم که این امیدواری وجود دارد که با افزایش تجربه‌ها و آزمایش‌ها رفته‌رفته آن blackbox خاکستری کم‌رنگ و کم‌رنگ‌تر شود تا در نهایت مثل شیشه شفاف شود و ما به طور کامل بتوانیم خود طبیعت را ببینیم، اتفاقی که فرضیه‌ی برقرار بودن اصل عدم قطعیت که به تمام فیزیک هم تعمیم داده شده است (و ما هم به دلایل خودمان موافق این تعمیم هستیم) مانع از تحقیق کامل آن می‌شود یا لااقل فعلاً اینطور به نظر می‌رسد ... با این حساب فرض شما علاوه بر اینکه ناقص است حتی در صورت کاملتر آن هم همچنان ظنّی است و اصولاً علوم حصولی همگی ظنّی هستند، حتی اگر این علم حصولی مثلاً فلسفه باشد که ممکن است به نظر برسد یک علم عقلی است ...

این عدم اثبات فیزیک یکی در جزئ است یکی در حالت کلی
شما آب روان است را می توانید رد کنید که آب روان است؟
قوانین ثابتش مشخص است
بازتاب نور هم حداقل در کلیاتش فکر کنم ثابت باشد.

مگر در شرایطی قانون عوض شود مثل ورود نور در محیط های مختلف اما آیا نور تغیر می کند یا طیف اش فرق دارد؟
قانون پایستگی جرم چطور؟
[/SPOILER]

یا علی(ع)@};-

رستگاران;892445 نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم عجل لولیک الفرج

سلام علیکم ورحمه الله و برکاته
...برای ارتباط با بحث فکر کنم کمی زود باشد. البته فکر نکنم مبهم هم باشد ارتباط آن


سلام علیکم جناب رستگاران و رحمت واسعه‌ی خدا بر شما و برکاتش،
شخصاً برایم مبهم است و متوجه نمی‌شوم که دارید روی نور اهل بیت علیهم‌السلام صحبت می‌کنید که تاپیک در مورد خلقت نوری است یا دارید یک مثال فیزیکی نامرتبط می‌زنید که مطلب دیگری را برسانید که نمی‌دانم چیست و مثلاً فقط روی ظنی بودن قواعد فیزیک جدید بحث دارید یا چیز دیگر ... شاید هم به بحث‌هایتان با دوستان دیگر ربط دارد که اگر اینطور است ممنون می‌شوم بفرمایید تا بنده مزاحم بحث شما با ایشان نشوم وقتی در جریانش هم نیستم ...
رستگاران;892445 نوشت:
حال با معلومات فعلی مان از نور ... اگر به طور کلی نگاه کنیم جدای از نور تابشی و جذبی برای اینکه ماهیت یک جسم مشخص بشه نور لازم است و نور اصل برای دیدن است .

نور اگر اصل برای دیدن است به این دلیل است که اصولاً دیدن تعریف شده است که مستقیماً بر اساس نور باشد (
حتی انواع دیگر دیدن مثل بصیرت و Direct Vision بر اساس پرتوهای مغزی آلفا و ...)، مگرنه اگر منظورتان از دیدن اصل درک کردن باشد دیگر شنیدن هم یک راه ادراکی است و نیازی به نور هم ندارد، لمس کردن هم راه دیگری است که باز نیاز به نور ندارد ... گرچه همه از جهت دیگری ممکن است به نور نیاز داشته باشند که خیلی از بحث اصلی دورمان می‌کند ... به همین دلیل تا شخصاً ندانم چه هدفی را از طرح این سؤال‌ها دارید نمی‌توان بحث متمرکز و شسته‌رفته‌ای داشت ...
رستگاران;892445 نوشت:
خب از اینجا می خواهم نتیجه بگیرم که نور هر جسم متفاوت است اما از یک مرکزی خلق شده است.

جسارتاً متوجه منظورتان نشدم ...
رستگاران;892445 نوشت:
مثلا چراغ روشن است به جسم می خورد بخش از ان جذب می شود اگر از جنس روشنایی (خاصیت نور) باشد بازتاب می کند و اگر خاصیت سیاه داشته باشد بخشی که جذب می شود کمی نشان می دهد نه به خوبی بازتابی اما باز نشان داده می شود

این را درست متوجه شده ام؟

و صحیح است؟

اگر بله بگویید تا مرحله بعد توضیحاتم را بگویم


شاید منظورتان این است که تنها واجب‌الوجود است که هستی‌اش از خودش هست (
تنها منبع نوری که تنها از خودش نور در محدوده‌ی طیف مرئي دارد، مثلاً) و سایر موجودات همانقدر که قابلیت دیده شدن داشته باشند (بر اساس قابلیت جذب نور برای بالا رفتن دمایشان و بازتاب نور و تابش مطابق دمایی که پیدا کرده‌اند) دیده می‌شوند ... که در این صورت منظورتان این خواهد بود که اختلاف میان مخلوق‌های متفاوت نه بخاطر آن نور واحد منبع نور که بلکه بخاطر تفاوت‌های ذاتی خود آن مخلوقات است ... اگر بله در این صورت به شخصه با شما موافق هستم، گرچه باید آن اختلافات را به صورت امکانی معرفی نمایید چون قبل از خلقت هنوز خود اشیاء وجود ندارند که اختلافی با هم داشته باشند، اینکه گاهی گفته می‌شود وجودهای امکانی و صحبت از عالم اظله و اشباه می‌شود و امثال آن اگرچه در اصل آن با قائلین ایشان موافقم ولی فکر کنم در تصور از این مسائل اختلافاتی داشته باشیم که ضربه‌ای به اصل مطلب نخواهد زد ... منظور شما همین بود یا کلاً دنبال هدف دیگری هستید؟
رستگاران;892445 نوشت:
این عدم اثبات فیزیک یکی در جزئ است یکی در حالت کلی

ببخشید این بخش آخر از فرمایشات شما را ندیده بودم ...
اگر منظورتان از کل این باشد که ما کلاً می‌دانیم که یک چیزی هست بله، ولی به محض اینکه بخواهید بگویید آن چیز چیست و نیاز به توصیف داشته باشد دیگر علمتان از جنس علوم حصولی است و هیچ بخش آن قابل اثبات قطعی نیست ... در مورد اینکه بگوییم کلاً یک چیزی هست هم کسانی هستند که موافق اثبات شدنش نباشند ... منم که قبولش دارم اینطور نیست که بگویم حتماً خارج از من چیزی هست که حالا باید وصفش کنم، خود اینکه آن چیز که حالا فیزیک بررسی‌اش می‌کند در عالم خارج باشد یا در ذهن من باشد یا چیزی شبیه آن یک بخش از توصیفی است که معمولاً در حیطه‌ی علوم حصولی قرار می‌گیرد ... گرچه اگر در عالم باطن ما باشد راحت‌تر می‌توان پذیرفت که متعلَّق علم شهودی هم قرار بگیرد ...
رستگاران;892445 نوشت:
شما آب روان است را می توانید رد کنید که آب روان است؟

حضرت سلیمان علیه‌السلام آینه نشان حضرت بلقیس دادند و ایشان گمان کردند که آب است ... ممکن است حالت سفسطه به نظر برسد ولی واقعیتش این است که وقتی چیزی به اسم خطای دید وجود دارد دیگر باید احتمال اینکه مشاهدات ما با چنان خطاهایی مخدوش شود را در نظر گرفت، ولو اینکه این خطا با توجه به تجربیات معمول ما در زندگی در بیشتر موارد قابل صرفنظر باشد ...
رستگاران;892445 نوشت:
قوانین ثابتش مشخص است

تمامی این قوانین ظنّی هستند، ولو اینکه برای کاربردهای معمولی دقتشان قابل قبول باشد ...
رستگاران;892445 نوشت:
بازتاب نور هم حداقل در کلیاتش فکر کنم ثابت باشد.

رفتار نور از آن دسته مسائلی است که در مورد حقیقت پشت آن خیلی کم می‌دانیم اگرچه بتوانیم توصیفش کنیم ... معنای این جمله این است که توصیفات ما دقتی دارند که از نگاه کاربردی ارزش‌مند است ولی از نظر هستی‌شناسی محدودیت‌های زیادی دارد ... در نگاه ابزارگرایانه به علم در محدوده‌ی کاربردهای معمول شاید بشود گفت خیلی می‌دانیم ولی قیود گفته شده قیود سنگینی هستند وقتی بحث علم بما هو علم مطرح باشد ...
رستگاران;892445 نوشت:
قانون پایستگی جرم چطور؟

این قانون که دیگر خیلی روی هواست ... اگرچه از نظر کاربردهای معمولی با اغماض ۱۰۰٪ درست فرض شود، موضوع اینجاست که آن «اغماض» گاهی تمام نتیجه‌گیری‌ها را می‌تواند تحت‌الشعاع قرار بدهد ...

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

نقطه;892449 نوشت:
سلام علیکم جناب رستگاران و رحمت واسعه‌ی خدا بر شما و برکاتش،
شخصاً برایم مبهم است و متوجه نمی‌شوم که دارید روی نور اهل بیت علیهم‌السلام صحبت می‌کنید که تاپیک در مورد خلقت نوری است یا دارید یک مثال فیزیکی نامرتبط می‌زنید که مطلب دیگری را برسانید که نمی‌دانم چیست و مثلاً فقط روی ظنی بودن قواعد فیزیک جدید بحث دارید یا چیز دیگر ... شاید هم به بحث‌هایتان با دوستان دیگر ربط دارد که اگر اینطور است ممنون می‌شوم بفرمایید تا بنده مزاحم بحث شما با ایشان نشوم وقتی در جریانش هم نیستم ...

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج

سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

بله بحث بر روی خلقت نوری ائمه(ع) و همه مخلوقات است

نقطه;892449 نوشت:
نور اگر اصل برای دیدن است به این دلیل است که اصولاً دیدن تعریف شده است که مستقیماً بر اساس نور باشد (حتی انواع دیگر دیدن مثل بصیرت و Direct Vision بر اساس پرتوهای مغزی آلفا و ...)، مگرنه اگر منظورتان از دیدن اصل درک کردن باشد دیگر شنیدن هم یک راه ادراکی است و نیازی به نور هم ندارد، لمس کردن هم راه دیگری است که باز نیاز به نور ندارد ... گرچه همه از جهت دیگری ممکن است به نور نیاز داشته باشند که خیلی از بحث اصلی دورمان می‌کند ... به همین دلیل تا شخصاً ندانم چه هدفی را از طرح این سؤال‌ها دارید نمی‌توان بحث متمرکز و شسته‌رفته‌ای داشت ...

خود چراغ نور است و مستقل از هر چیزی اما پرتو های ان باز تاب می شود و اخرین نقطه پرتو به اولین مخلوق می خورد و تا زمانی که آخرین نقطه پرتو به جسم بر خورد کند.
اینجا نور برتری اش ثابت است و اولیت خلقتش مشخص است حتی اگر اجسام دیگر و جدید تر قدیمی ترین نقطه نور را دریافت کنند(دقت کنید آخرین نقطه نور از منبع وه ضعیف ترین است به اولین نقطه جسم می خورد اما قوی ترین پرتو به جدید ترین جسم)

برای تمرکز بحث روی خود نور مثل یک چراغ بحث کنیم(جدای از تعاریف دیگر نور و برداشت هایی که می شودو تاویلاتی که از نور و برداشت از روایات می شود. )

نقطه;892449 نوشت:
جسارتاً متوجه منظورتان نشدم ...

اگر ما نور را لازمه دیده شدن بدانیم پس اولین چیزی که خلق شده نور است چون برای دیده شدن اشیاء نیاز به نور است.
حال این نور می تواند بخشی از ان جذب شود(در بدن اجسام و از جسمی به جسمی منتقل شود) یا بازتاب شود(برگردد به فضا و...) و دیگر شرایط نور

نقطه;892449 نوشت:
شاید منظورتان این است که تنها واجب‌الوجود است که هستی‌اش از خودش هست (تنها منبع نوری که تنها از خودش نور در محدوده‌ی طیف مرئي دارد، مثلاً) و سایر موجودات همانقدر که قابلیت دیده شدن داشته باشند (بر اساس قابلیت جذب نور برای بالا رفتن دمایشان و بازتاب نور و تابش مطابق دمایی که پیدا کرده‌اند) دیده می‌شوند ...

نقطه;892449 نوشت:
که در این صورت منظورتان این خواهد بود که اختلاف میان مخلوق‌های متفاوت نه بخاطر آن نور واحد منبع نور که بلکه بخاطر تفاوت‌های ذاتی خود آن مخلوقات است ...

همه مخلوقات برای دیده شدن نیاز مند نور هستند و به فضل وجود نور دیده می شوند اما آنکه روشن تر است پیشتر نور را دریافت می کند آنکه به منبع نور جنسش نزدیک تر است نور بیشتری دارد.

و خود نور تولید می کند

نقطه;892449 نوشت:
گرچه باید آن اختلافات را به صورت امکانی معرفی نمایید چون قبل از خلقت هنوز خود اشیاء وجود ندارند که اختلافی با هم داشته باشند، اینکه گاهی گفته می‌شود وجودهای امکانی و صحبت از عالم اظله و اشباه می‌شود و امثال آن اگرچه در اصل آن با قائلین ایشان موافقم ولی فکر کنم در تصور از این مسائل اختلافاتی داشته باشیم که ضربه‌ای به اصل مطلب نخواهد زد ... منظور شما همین بود یا کلاً دنبال هدف دیگری هستید؟

نور خلق شده یعنی اولین وسیله برای مشاهده شیء بعد شیء خلق شده که با تابش اون نور دیده شود.
و هر شیء ایی بر اساس شرایطی که دارد می تواند این نور را جذب و بازتابش دهد
اول مخلوقات خلق شدند و هرکس بر حسب شرایطی که داشته از فضل نور ائمه بهره برده اند
تا نوبت به آدم(ع) رسیده و ظرفیت پذیرش نور اکمل را دارا شده است اینکه بتواند در وجود خودش نور ائمه را حفظ کند (هر فرزند آدم بر حسب شرایطش ) تا به وجود ائمه (ع) رسیده است و الان جمیع انوار در وجود مبارک امام زمان(ع) هست

البته اینجا این مسئله امامت برای قائلین به تشیع ثابت است

اما علم فیزیک و مثل چراغ

برای کسانی که عقل محورند کمک رسان است ان شاء الله

البته تعاریف مختلفی که گاها از اولین مخلوق می شود بنظر با این مثال روشن شود

اگر ایرادی هست
بفرمایید.
یا علی(ع)@};-[/]

رستگاران;892452 نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج

سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

بله بحث بر روی خلقت نوری ائمه(ع) و همه مخلوقات است

خود چراغ نور است و مستقل از هر چیزی اما پرتو های ان باز تاب می شود و اخرین نقطه پرتو به اولین مخلوق می خورد و تا زمانی که آخرین نقطه پرتو به جسم بر خورد کند.
اینجا نور برتری اش ثابت است و اولیت خلقتش مشخص است حتی اگر اجسام دیگر و جدید تر قدیمی ترین نقطه نور را دریافت کنند(دقت کنید آخرین نقطه نور از منبع وه ضعیف ترین است به اولین نقطه جسم می خورد اما قوی ترین پرتو به جدید ترین جسم)

برای تمرکز بحث روی خود نور مثل یک چراغ بحث کنیم(جدای از تعاریف دیگر نور و برداشت هایی که می شودو تاویلاتی که از نور و برداشت از روایات می شود. )

اگر ما نور را لازمه دیده شدن بدانیم پس اولین چیزی که خلق شده نور است چون برای دیده شدن اشیاء نیاز به نور است.
حال این نور می تواند بخشی از ان جذب شود(در بدن اجسام و از جسمی به جسمی منتقل شود) یا بازتاب شود(برگردد به فضا و...) و دیگر شرایط نور

همه مخلوقات برای دیده شدن نیاز مند نور هستند و به فضل وجود نور دیده می شوند اما آنکه روشن تر است پیشتر نور را دریافت می کند آنکه به منبع نور جنسش نزدیک تر است نور بیشتری دارد.
و خود نور تولید می کند

نور خلق شده یعنی اولین وسیله برای مشاهده شیء بعد شیء خلق شده که با تابش اون نور دیده شود.
و هر شیء ایی بر اساس شرایطی که دارد می تواند این نور را جذب و بازتابش دهد
اول مخلوقات خلق شدند و هرکس بر حسب شرایطی که داشته از فضل نور ائمه بهره برده اند
تا نوبت به آدم(ع) رسیده و ظرفیت پذیرش نور اکمل را دارا شده است اینکه بتواند در وجود خودش نور ائمه را حفظ کند (هر فرزند آدم بر حسب شرایطش ) تا به وجود ائمه (ع) رسیده است و الان جمیع انوار در وجود مبارک امام زمان(ع) هست

البته اینجا این مسئله امامت برای قائلین به تشیع ثابت است

اما علم فیزیک و مثل چراغ برای کسانی که عقل محورند کمک رسان است ان شاء الله

البته تعاریف مختلفی که گاها از اولین مخلوق می شود بنظر با این مثال روشن شود

اگر ایرادی هست
بفرمایید.
یا علی(ع)@};-


سلام علیکم جناب رستگاران و رحمة الله و برکاته،
اول اضافه کنم که انتهای پست قبلی شما را ندیده بودم و پست قبلیم را اصلاح کردم که جواب آن بخش‌ها را هم داشته باشد، با این حال با این پست شما فکر کنم دیگر نیازی هم به آن توضیحات شما و جواب من باشد ...
اینکه شما اصالت را به دیده شدن در نور داده‌اید باعث می‌شود که مثال نور و چراغ برای مسأله‌ی مورد نظر ما یک مسأله‌ی مع‌الفارق بشود ... حال آنکه وقتی صحبت از خلقت نوری می‌شود یا وقتی قران می‌فرماید که اللَّـهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ اینجا صحبت از مثال چراغ و نور مرئی در یک مثال مع‌الفارق نیست، خداوند نفرموده که کنور السموات و الارض، بلکه فرموده خود نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ... اگرچه بعد از ان وارد یک مثال شده و اضافه فرموده که مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ ... علمای زیادی هم روی این شکل تکلم خداوند بحث داشته‌اند که بگذریم و حتماً‌ خود شما هم مطلعید ... ولی اینکه ما بگوییم هدف مشاهده شدن است باعث می‌شود مثالمان کمی مع‌الفارق‌تر از آنی که می‌تواند باشد بشود ... برای مشاهده شدن قدرت بینایی لازم است و بالاتر از آن یک ناظر سوم نیاز هست که در زمان خلقت نخستین چنین چیزی وجود ندارد ... وقتی هنوز چیزی نیست که بخواهد دیده شود یا نشود و ناظری هم نیست که بخواهد ببیند یا نبیند طبیعتاً ابزار دیدن اشیاء جایگاه خود را از دست می‌دهد، مگر اینکه بگوییم این مقدمه‌ی خلقت است چنانکه برای خلق کلمه اول باید حروف خلق شوند (بحث زبان چینی یا زبان هیروگلیف و ... متفاوت است) ... وقتی که می‌بینیم ناظری که قرار باشد با این نور ببیند اصلاً در طول فرایند خلقت چندان به وضوح قابل شناسایی و معرفی نیست به نظر می‌رسد بهتر باشد که در مثالمان کمی تغییرات دهیم ... از یک طرف می‌توان به این توضیح علما اشاره کرد که نور چیزی است که دیده نشود ولی سبب دیده شدن دیگر اشیاء شود (اینکه نور دیده نمی‌شود و سبب دیده شدن اشیاء می‌شود در روایت امام رضا علیه‌السلام هم وارد شده است)، یا اینکه بگوییم نور به نوعی همان مادة‌المواد یا هیولا است (برای عالم ماده یکطور و برای عوالم بالاتر هم به طرز مشابه) که تمام مخلوقات دیگر از آن تشکیل شده‌اند (مشابه اینکه شاعر گفته است دل هر ذره که بشکافی آفتابیش در میان بینی) ... البته این دو نگاه از هم دور نیستند و می‌توانند یکسان هم در نظر گرفته شوند ... همچنانکه در روایت امام رضا علیه‌السلام وقتی مخلوقات خداوند طبقه‌بندی می‌شوند مطالبی گفته می‌شود که می‌توانند در این راستا مورد بهره‌برداری قرار بگیرند ... در هر صورت اگر نور را بنیادی‌ترین مخلوق خداوند بدانیم که همه چیز از آن تشکیل شده است دیگر عجیب نخواهد بود که اولین مخلوق خداوند هم نور باشد ... به نظرم رسید که شما هم می‌خواهید با لزوم وجود نور برای انجام عمل مشاهده به این نتیجه برسید که باید اولین مخلوق نور باشد که اصلاً مشاهده امکان‌پذیر باشد، اگر بله در این صورت تقریر بالا از منظور شما می‌تواند همچنان همان نظر شما را افاده کند، با این تفاوت که منظور از مشاهده شدن همان بروز و ظهور پیدا کردن است، نه برای یک ناظر خارجی که نمی‌دانیم کیست یا چیست بلکه در عالم آفرینش، این می‌شود همان خلق شدن و بیرون شدن از حصر امکان و قرار گرفتن در ظرف تحقق، بهره‌گیری از حقانیت حضرت حق و متحقق شدن ... با این توصیف نه تنها اشیاء و موجودات که هر مخلوق دیگری مثل زمان و مکان هم باید منشأ یکسانی از جنس همان نور داشته باشد که با روایاتی می‌توان همین مطلب را هم حمایت کرد ...

در مورد اینکه فرمودید «اگر ما نور را لازمه دیده شدن بدانیم پس اولین چیزی که خلق شده نور است چون برای دیده شدن اشیاء نیاز به نور است.» ظاهراً با توضیحات بالا بشود با ارتقاء دادن نگاهمان نسبت به معنای دیده شدن این گزاره را پذیرفت ... در مورد اینکه فرمودید «اول مخلوقات خلق شدند و هرکس بر حسب شرایطی که داشته از فضل نور ائمه بهره برده اند» نیاز به آن خلقت اولیه نیست و این خلقت را می‌توان و بلکه ظاهراً باید محدود به ظرف امکان و قوه دانست (که البته مخالف هستم که قوه‌ی محض را هیولا و مادة‌المواد بدانیم)، اگر اینطور نباشد همان سؤالاتی که جناب پارسامهر را مشغول کرده است گریبانمان را می‌گیرد ... و البته برای آنکه منشأ خلقت یکسان باشد نیازی هم نیست که حتماً قائل به وحدت وجودی شویم که گاه فلاسفه به آن قائل هستند ...

در نهایت فقط با این جمله‌ی حاشیه‌ای شما مخالف هستم که فرمودید «اما علم فیزیک و مثل چراغ برای کسانی که عقل محورند کمک رسان است ان شاء الله»، ترجیح می‌دهم عقل غیرمقید را در چنین جاهایی به کار نبرم، عقل بدون قید و صفت چیزی است که انسان را جز به خدا نمی‌رساند، معصوم از اشتباه و لغزش است، عقل تجربی یا تفکر منطقی و امثال آن شاید بهتر توصیف‌کننده‌ی وضع کسانی باشد که همه چیز را از پس فیلتر Science یا امثال آن می‌خواهند ببینند و بررسی کنند و بشناسند تا تأیید کنند یا نکنند ... عقل شریف‌تر از آن است که هر متفکری در هر تفکرش به طور پیش‌فرض از آن بهره‌ی درستی برده باشد ...

[SPOILER]

نقطه;892455 نوشت:

سلام علیکم جناب رستگاران و رحمة الله و برکاته،
اول اضافه کنم که انتهای پست قبلی شما را ندیده بودم و پست قبلیم را اصلاح کردم که جواب آن بخش‌ها را هم داشته باشد، با این حال با این پست شما فکر کنم دیگر نیازی هم به آن توضیحات شما و جواب من باشد ...
اینکه شما اصالت را به دیده شدن در نور داده‌اید باعث می‌شود که مثال نور و چراغ برای مسأله‌ی مورد نظر ما یک مسأله‌ی مع‌الفارق بشود ... حال آنکه وقتی صحبت از خلقت نوری می‌شود یا وقتی قران می‌فرماید که اللَّـهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ اینجا صحبت از مثال چراغ و نور مرئی در یک مثال مع‌الفارق نیست، خداوند نفرموده که کنور السموات و الارض، بلکه فرموده خود نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ... اگرچه بعد از ان وارد یک مثال شده و اضافه فرموده که مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ ... علمای زیادی هم روی این شکل تکلم خداوند بحث داشته‌اند که بگذریم و حتماً‌ خود شما هم مطلعید ... ولی اینکه ما بگوییم هدف مشاهده شدن است باعث می‌شود مثالمان کمی مع‌الفارق‌تر از آنی که می‌تواند باشد بشود ... برای مشاهده شدن قدرت بینایی لازم است و بالاتر از آن یک ناظر سوم نیاز هست که در زمان خلقت نخستین چنین چیزی وجود ندارد ... وقتی هنوز چیزی نیست که بخواهد دیده شود یا نشود و ناظری هم نیست که بخواهد ببیند یا نبیند طبیعتاً ابزار دیدن اشیاء جایگاه خود را از دست می‌دهد، مگر اینکه بگوییم این مقدمه‌ی خلقت است چنانکه برای خلق کلمه اول باید حروف خلق شوند (بحث زبان چینی یا زبان هیروگلیف و ... متفاوت است) ... وقتی که می‌بینیم ناظری که قرار باشد با این نور ببیند اصلاً در طول فرایند خلقت چندان به وضوح قابل شناسایی و معرفی نیست به نظر می‌رسد بهتر باشد که در مثالمان کمی تغییرات دهیم ... از یک طرف می‌توان به این توضیح علما اشاره کرد که نور چیزی است که دیده نشود ولی سبب دیده شدن دیگر اشیاء شود (اینکه نور دیده نمی‌شود و سبب دیده شدن اشیاء می‌شود در روایت امام رضا علیه‌السلام هم وارد شده است)، یا اینکه بگوییم نور به نوعی همان مادة‌المواد یا هیولا است (برای عالم ماده یکطور و برای عوالم بالاتر هم به طرز مشابه) که تمام مخلوقات دیگر از آن تشکیل شده‌اند (مشابه اینکه شاعر گفته است دل هر ذره که بشکافی آفتابیش در میان بینی) ... البته این دو نگاه از هم دور نیستند و می‌توانند یکسان هم در نظر گرفته شوند ... همچنانکه در روایت امام رضا علیه‌السلام وقتی مخلوقات خداوند طبقه‌بندی می‌شوند مطالبی گفته می‌شود که می‌توانند در این راستا مورد بهره‌برداری قرار بگیرند ... در هر صورت اگر نور را بنیادی‌ترین مخلوق خداوند بدانیم که همه چیز از آن تشکیل شده است دیگر عجیب نخواهد بود که اولین مخلوق خداوند هم نور باشد ... به نظرم رسید که شما هم می‌خواهید با لزوم وجود نور برای انجام عمل مشاهده به این نتیجه برسید که باید اولین مخلوق نور باشد که اصلاً مشاهده امکان‌پذیر باشد، اگر بله در این صورت تقریر بالا از منظور شما می‌تواند همچنان همان نظر شما را افاده کند، با این تفاوت که منظور از مشاهده شدن همان بروز و ظهور پیدا کردن است، نه برای یک ناظر خارجی که نمی‌دانیم کیست یا چیست بلکه در عالم آفرینش، این می‌شود همان خلق شدن و بیرون شدن از حصر امکان و قرار گرفتن در ظرف تحقق، بهره‌گیری از حقانیت حضرت حق و متحقق شدن ... با این توصیف نه تنها اشیاء و موجودات که هر مخلوق دیگری مثل زمان و مکان هم باید منشأ یکسانی از جنس همان نور داشته باشد که با روایاتی می‌توان همین مطلب را هم حمایت کرد ...

در مورد اینکه فرمودید «اگر ما نور را لازمه دیده شدن بدانیم پس اولین چیزی که خلق شده نور است چون برای دیده شدن اشیاء نیاز به نور است.

» ظاهراً با توضیحات بالا بشود با ارتقاء دادن نگاهمان نسبت به معنای دیده شدن این گزاره را پذیرفت ... در مورد اینکه فرمودید «اول مخلوقات خلق شدند و هرکس بر حسب شرایطی که داشته از فضل نور ائمه بهره برده اند» نیاز به آن خلقت اولیه نیست و این خلقت را می‌توان و بلکه ظاهراً باید محدود به ظرف امکان و قوه دانست (که البته مخالف هستم که قوه‌ی محض را هیولا و مادة‌المواد بدانیم)، اگر اینطور نباشد همان سؤالاتی که جناب پارسامهر را مشغول کرده است گریبانمان را می‌گیرد ... و البته برای آنکه منشأ خلقت یکسان باشد نیازی هم نیست که حتماً قائل به وحدت وجودی شویم که گاه فلاسفه به آن قائل هستند ...

در نهایت فقط با این جمله‌ی حاشیه‌ای شما مخالف هستم که فرمودید «اما علم فیزیک و مثل چراغ برای کسانی که عقل محورند کمک رسان است ان شاء الله»، ترجیح می‌دهم عقل غیرمقید را در چنین جاهایی به کار نبرم، عقل بدون قید و صفت چیزی است که انسان را جز به خدا نمی‌رساند، معصوم از اشتباه و لغزش است، عقل تجربی یا تفکر منطقی و امثال آن شاید بهتر توصیف‌کننده‌ی وضع کسانی باشد که همه چیز را از پس فیلتر Science یا امثال آن می‌خواهند ببینند و بررسی کنند و بشناسند تا تأیید کنند یا نکنند ... عقل شریف‌تر از آن است که هر متفکری در هر تفکرش به طور پیش‌فرض از آن بهره‌ی درستی برده باشد ...

[/SPOILER]

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
بگذارید در ابتدا نکته ایی را در مورد علم فیزیک بگویم کتمان نمی کنم که علوم تجربی بر اساس مستندات فعلی نظر می دهد و چه بسا نظریه های قبلی را منسوخ بداند اما طوری هم نیست که ما بخواهیم ردشان کنیم و بگوییم نمی شود استفاده کرد

چون یکسری چارچوب هست که ما یک واقعه را بر اساس شواهد فعلی رد می کنیم یکی موضوع است یکی شواهد بر موضوع موضوع ثابت و مشخصه اما ابزار آزمون و نتیجه می تواند متفاوت باشد

وقتی ما بنابر روایات معتبر که نزد دانشمندان علوم دینی یک اصل ثابت شده تا وقتی مستندات محکم که آن را رد نکند قابل استفاده است ئ اگر ما بخواهیم مسیر تواتر و صحت حدیث و رجال را رد کنیم(در علوم دیگر) این رد در مورد علوم دینی هم صدق می کنه

پس در بحث باید چند نکته را رعایت کرد
1-تواتر علم بازتاب نور
2-رجال و دریاه علما علم فیزیک و منابعشان

وقتی در این شرایط رعایت کنیم مثل علم حدیث می شود به آن اعتماد کرد الله العالم

[SPOILER]

نقطه;892455 نوشت:
در نهایت فقط با این جمله‌ی حاشیه‌ای شما مخالف هستم که فرمودید «اما علم فیزیک و مثل چراغ برای کسانی که عقل محورند کمک رسان است ان شاء الله»، ترجیح می‌دهم عقل غیرمقید را در چنین جاهایی به کار نبرم، عقل بدون قید و صفت چیزی است که انسان را جز به خدا نمی‌رساند، معصوم از اشتباه و لغزش است، عقل تجربی یا تفکر منطقی و امثال آن شاید بهتر توصیف‌کننده‌ی وضع کسانی باشد که همه چیز را از پس فیلتر Science یا امثال آن می‌خواهند ببینند و بررسی کنند و بشناسند تا تأیید کنند یا نکنند ... عقل شریف‌تر از آن است که هر متفکری در هر تفکرش به طور پیش‌فرض از آن بهره‌ی درستی برده باشد ...
[/SPOILER]

بحث را بیایید از دو جنبه بررسی کنیم (با فرض غیر قطعی بودن یا نبودن که باید دید علما فیزیک چه می گویند در عصر ما) یکی روایی و دیگری علمی

بحث روایی برای ما که قائل هستیم به روایت و صحت و شرایطش قابل قبوله اما برای کسانی که از دریچه علم به حدیث نگاه می کنند چطور؟

می خواهیم ببینیم آیا از نظر علم فیزیک این مسئله در چه سطحی است؟(البته ما برتری علوم دینی را نسبت به علوم دیگر به جهت اللهی بودن آن را بیان می کنیم و آن نزد ما ثابت است.)

اما برهانی برای مشاهده تجربی در قرآن هست:
قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ۚ ثُمَّ اللَّهُ يُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ 20 العنکبوت
بگو: «در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است؟ سپس خداوند (به همین گونه) جهان آخرت را ایجاد مى کند; به یقین خدا بر هر چیزى تواناست.
http://makarem.ir/quran/?lid=0&view=1#29:16
بنا بر این آیه و آیاتی که در مورد نگاه کردن به اطراف هست و دیدن آفرینش فکر نکنم مشاهدات علم فیزیک را بشه رد کرد؟
مخصوصا اگر ثابت و اصل و از بدیهیات باشد(البته باز هم می گویم علوم تجربی مشاهدات جدید را به ارمغان می آورند و نمی توانند اصول را نقض کنند و اصول ثابت اند و ما علم دین را برتر می دانیم)

حال به مثال اصلی بر گردیم

شما در توضیح پدیده نور از علم فیزیک گفتید بخشی از آن جذب و بخشی بازتاب می شود.

آیا از نظر علما فیزیک این امر ثابت است؟
ما فرض می گیریم نقضی برای آن نیامده است

و این را با اصل 1 حساب می کنیم.
اما اصل 2 در مورد لازم بودن مشاهده بودن نور برای مشاهده شیء
و اصل اصل سوم لازم نبودن ناظر بیرونی برای مشاهده است

ببینید یک جا هست ناظر می خواهد شیء را ببیند خب شیء برای دیده شدن ابزار می خواهد اما جایی شیء ایی می خواهد قابل دیدن شود این حالت دوم لازم نیست حتما ناظر سومی باشد(هرچند ناظر را اگر خدا بدانیم همیشه ناظر هست.)

اگر ما نور جذب شده در جسم را عالم دیده شدن آن بدانیم(جدای از جسم و فیزیک و ذره اش هرچند در ذرات ان هم نور هست.) و نور بازتاب شده از آن را عامل روشن دیدن یا واضح تر دیدن آن مشکلی است؟
از نظر علم فیزیک رد میشه؟

خب اگر این ها از چیز های ثابت شده ی فیزیک باشد.(در حد تواتر و پذیرفته شده علم فیزیک)

این نتیجه را می گیرم

که

از نظر فیزیک خلقت نوری رد نمی شود یا حداقل مسکوت می ماند.

چراکه اگر نور اهل البیت(ع) را هم مثل این قانون بدانیم بخشی از آن در اجسام اشیاء جذب شده و خلقت آسمان و زمین و همه از آن است(فرض می گیریم اگر برایش دلالی محکم آورده شود به عنوان یک برهان فکر کنم بشه استفاده کرد.)
و بخشی به منبع اللهی متصل است.(نور اهل البیت(ع) برترین نور و منبع نور اند که فوق آن نور اللهی است.)
آن بخش جذب شده در بدن آدم(ع) و موجودات تا جاییکه بنا است اشرف مخلوقات حضرت محمد(ص) و برادر ایشان حضرت علی(ع) و همسر و فرزندان شان(ع) بدنیا بیایند در جریان هست و این نور های جذب شده به بدن مبارک خود ایشان بر می گردد و منبع فیض و منبع گرمی و ثابت شدن عالم می گردد(اگر علم فیزیک هم رد کند فکر نکنم از نظر روایات این مسئله رد بشه اگر می شود بفرمایید.)

و حجت خدا(ع) بر روی زمین منبع جذب و باز نشر این نورها می شود و یکی از ارکان مهم حیات و دیده شدن اشیاء می شوند!

اینگونه شرایط دیگری که برای حجت خدا(ع) می دانیم مشخص میشود.

یکی از دلایلی که برای این امر می آورم همان ادعایی است که حضرت صاحب الزمان(عج) از زبان ایشان نقل می شود که منم آدم(ع) منم نوح(ع) و.... خب اگر بگویم نور های جذبی بدن مبارک انبیا(ع) و وصایا(ع) در بدن مبارک امام(ع) جمع می شود آیا اشتباه است؟

این حدیث از این منظر هم نگاه شود خلاف عقل و نص است؟

اگر ایرادی هست بفرمایید(این بررسی از جوانب مختلف است و امیدوارم کارشناس محترم هم نظرشان را بیان کنند.)

[SPOILER]و در آخر آیه ایی می آورم که بنظر خوب است که مورد تامل قرار گیرد.

۞ اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ ۖ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَّا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُّورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاءُ ۚ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ 35 النور
خداوند نور آسمانها و زمین است; و مَثَل نورش همانند چراغدانى است که در آن چراغى (پرفروغ) باشد، آن چراغ در حبابى قرار گیرد، حبابى (شفاف و درخشنده) همچون ستاره اى فروزان، چراغى که افروخته مى شود از (روغن) درخت پربرکت زیتونى که نه شرقى است و نه غربى; روغنش (آنچنان صاف و خالص است که) نزدیک است بدون تماس با آتش شعلهور شود; نورى است بر فراز نورى; و خدا هرکس را بخواهد با نور خود هدایت مى کند، و خدا براى مردم مثلها مى زند و خداوند به هر چیزى داناست.

در این آیه خداوند مثل نورش را همانند چراغدانی زده است

خب ما هم با بررسی چراغ دان که این ویژگی ها را داشته باشد بنظر بتوانیم بهترین و نزدیک ترین نظر را به خلقت نوری پیدا کنیم
ان شاء الله
خدا برای چی مثال از چراغ دان می زند غیر ال ملموس کردن آن برای ما؟

اما درمورد ایارداتی پارسامهر که گرفتند اگر این توضیح و فرض یا نظر را بپذیریم در ادامه از این دید بررسی کنیم
[/SPOILER]
یا علی(ع)@};-

رستگاران;892484 نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
بگذارید در ابتدا نکته ایی را در مورد علم فیزیک بگویم کتمان نمی کنم که علوم تجربی بر اساس مستندات فعلی نظر می دهد و چه بسا نظریه های قبلی را منسوخ بداند اما طوری هم نیست که ما بخواهیم ردشان کنیم و بگوییم نمی شود استفاده کرد

چون یکسری چارچوب هست که ما یک واقعه را بر اساس شواهد فعلی رد می کنیم یکی موضوع است یکی شواهد بر موضوع موضوع ثابت و مشخصه اما ابزار آزمون و نتیجه می تواند متفاوت باشد

وقتی ما بنابر روایات معتبر که نزد دانشمندان علوم دینی یک اصل ثابت شده تا وقتی مستندات محکم که آن را رد نکند قابل استفاده است ئ اگر ما بخواهیم مسیر تواتر و صحت حدیث و رجال را رد کنیم(در علوم دیگر) این رد در مورد علوم دینی هم صدق می کنه

پس در بحث باید چند نکته را رعایت کرد
1-تواتر علم بازتاب نور
2-رجال و دریاه علما علم فیزیک و منابعشان

وقتی در این شرایط رعایت کنیم مثل علم حدیث می شود به آن اعتماد کرد الله العالم


سلام علیکم جناب رستگاران و رحمة الله و برکاته،
یک تفاوت مهم بین علم فیزیک و علم دین وجود دارد که باعث می‌شود در این زمینه با شما موافق نباشم، یا شاید هم هستم و فقط باید کمی بیشتر بازش کنم ... فیزیک یک علم کاربردی است، ادعایی در مورد دانستن حقیقت ندارد (گرچه برخی از نادان‌هایشان چنان ادعایی را هم داشته باشند)، هیچ نظریه‌ای از فیزیک نیست که بگوییم حتماً قطعی است و همه جا جواب می‌دهد و هرگز حتی در آینده هم قابل نقض یا اصلاح نیست، واضح است که چنان ادعاهایی خارج از محدوده‌ی عملکرد فیزیک خواهد بود که بر اساس مشاهدات گذشته تا کنون توسعه یافته است ... چنان ادعاهایی مبنای برون‌یابی دارد که اصولاً دلیل قطعی و حتماً درستی محسوب نمی‌شود ... البته بوده‌اند کسانی مثل انیشتین و امثال ایشان که برایشان مهم باشد که طبیعت را بفهمند و مدام در تلاش برای فهم بهتر طبیعت باشند و این رویکرد ایشان را مقابل کسانی مانند بوهر که نگاهی کاملاً ابزارگرایانه به علم داشتند هم قرار داد، ولی همان انیشتین و امثال ایشان هم ادعایی نداشتند که ما به حقیقت رسیده‌ایم و تنها مدعی بودند که فاصله‌امان با حقایق پشت طبیعت دارد کم و کمتر می‌شود و درکمان از طبیعت بالاتر می‌رود و معرفت به طبیعت حتی بدون یافتن کاربردهای صنعتی و غیره هم به خودی خود ارزشمند است ... این اختلاف از نوع اختلاف نظر بین ارزش قائل شدن ذاتی برای معرفت در مقابل ارزش دادن به علم صرفاً به عنوان یک ابزار تولید قدرت و ثروت و رفاه و خلاصه کنترل طبیعت می‌باشد ... ... ... اما در بحث علوم اعتقادی اگرچه کاربردهای انسان‌شناسانه و روان‌شناسانه و جامعه‌شناسانه و حقوقی چه برای تک‌تک افراد یک جامعه و چه برای جوامع یا حتی طبیعت و امثال مستقیماً از آن‌ها استحصال شود ولی بخصوص وقتی بحث دلایل نقلی مطرح می‌شود ما مدعی مرتبط شدن با عالم غیب و گرفتن اطلاعات از خدای خالق جهان و معصومی که هرگز خطا و اشتباهی نمی‌کند می‌شویم و به نظر اینطور می‌رسد که داریم در مورد خود حقایق صحبت می‌کنیم ... کاری که علوم حصولی نمی‌توانند انجام دهند چون دستشان در این زمینه کاملاً بسته است، شما فکر کنید بخاطر اصل عدم قطعیت هایزنبرگ و تعمیم آن به تمام حوزه‌های متفاوت فیزیک به معنای عام آن که به منزله‌ی علم طبیعیات در نظر گرفته می‌شود ... پس مهم است که بدانیم ما بر اساس منابع علمی خودمان که شامل آیات و روایات هم می‌شوند تا چه حدی می‌توانیم نظریاتی که از آن‌ها برداشت کرده‌ایم را قطعی و ناظر به حقیقت بدانیم ... این همه عالم دین که در قرون گذشته مدام یکی دیگری را تکفیر کرده است و گفته است فلان اعتقاد فلان شخص کفرآمیز است و گروهی دیگر که بجز خودشان بقیه را سطحی و قشری و امثال آن معرفی کرده‌اند و از این همه تهمت و برچسب‌گذاری و بی‌اخلاقی هم نیازی به توبه نیافتند و همه هم نماز شبشان را با آب و تاب می‌خواندند شاید مشکلشان همین بوده است که حواسشان نبوده است که قرآن اگرچه قطعاً صحیح است و از طرف خداست ولی شاید برداشت ایشان از آیات قرآن کامل یا حتی در بعضی موارد صحیح نباشد، در مورد آیات که وضع از این هم بغرنج‌تر است، چرا که نه روی صادر شدن خیلی از آن‌ها از معصوم می‌شود قسم خورد، نه بر روی خیلی از الفاظ آن‌ها می‌شود قسم خورد، نه روی برداشت خودمان از آن‌ها معمولاً می‌توانیم قسم بخوریم آن هم وقتی که شأن صدور روایات را بررسی کردن خیلی پیچیده‌تر از شأن نزول آیات است ... به همین دلیل دلایل نقلی اگرچه دلیل هستند ولی همچنان دست ما را باز نمی‌گذارند که هرچه از روی آن‌ها برداشت کردیم را جای منظور خدا از نزول آیات یا منظور اهل بیت علیهم‌السلام از صدور روایات جا بزنیم ... ما در زمان غیبت البته منابع علمی بیشتر و پرمجتوی‌تر و عمیق‌تری نسبت به کافران یا اهل سنت داریم ولی همچنان باید نظریات خود را که از مجموعه‌ی منابع علمی خود بیرون می‌کشیم را با احتیاط بیان کنیم و آن‌ها را مبری از نقد شدن معرفی نکنیم ... نه می‌توان راحت مدعی شد که چه اعتقادی خرافات و افسانه و اساطیرالاولین است و نه می‌شود کسی را بخاطر اعتقاد نداشتن به بسیاری از اعتقادها از دین خارج دانست ... به شرطی که چه باور داشتن به آن اعتقاد و چه باور نداشتن به آن مستند به آیات و روایات باشد و فقط برداشت‌ها متفاوت باشد، مگرنه کسی که تصورات خودش را مبنای پذیرش یا رد کردن باورها قرار دهد مرتکب حرام می‌شود ...
... مقدمه‌ام طولانی شد ولی امیدوارم باعث شود نگاه‌ها به هم نزدیک‌تر بشود اگر توافقی صورت پذیرد ...
رستگاران;892484 نوشت:

بحث را بیایید از دو جنبه بررسی کنیم (با فرض غیر قطعی بودن یا نبودن که باید دید علما فیزیک چه می گویند در عصر ما) یکی روایی و دیگری علمی

منابع نقلی اگر بخاطر انتسابشان به علم خدا ارزشمند باشند منابع Scientific هم بخاطر انتسابشان به فعل خدا با ارزشند و به شخصه هیچ مخالفتی ندارم که از آن‌ها در ابعاد گسترده برای فهم کلام خدا و کلام معصومین بهره گرفته شود، فقط باید محدوده‌ی اعتبار هر مشاهده و نتایجی که می‌شود با قوت و ضعف‌های متفاوت از آن گرفت را در نظر داشت که از اینکه در تجربه دیده‌ایم الف منجر به باء می‌شود یکهو بر مبنای تصورات و تعمیم‌های ذهنی و شهودگرایانه‌ی خودمان هر نتیجه‌ی دلخواهی که خواستیم را به عنوان نتیجه‌ی قطعی مشاهدات تجربی و بحث‌های علمی جا نزنیم و بعد دم از تعارض میان علم و دین به میان آوریم ...
رستگاران;892484 نوشت:

بحث روایی برای ما که قائل هستیم به روایت و صحت و شرایطش قابل قبوله اما برای کسانی که از دریچه علم به حدیث نگاه می کنند چطور؟

می خواهیم ببینیم آیا از نظر علم فیزیک این مسئله در چه سطحی است؟(البته ما برتری علوم دینی را نسبت به علوم دیگر به جهت اللهی بودن آن را بیان می کنیم و آن نزد ما ثابت است.)


شما به دنبال کسب معرفت برای خودتان هستید که بالأخره خلقت نوری داشته‌ایم یا نه و یا اینکه می‌خواهید آن را برای کسانی که اصلاً به اهل بیت علیهم‌السلام اعتقادی ندارند و همه چیز را از دریچه‌ی علوم تجربی می‌خواهند دنبال کنند توجیه نمایید؟ مخاطب شما در این بحث کیست؟ وهابیت که دارند این روایات را مسخره می‌کنند یا شیعیانی که آن‌ها را خرافات و افسانه معرفی می‌کنند؟
اگرچه موافق هستم که به هر حال چه برای خودمان و چه برای دیگران از هر دسته‌ای که باشند بررسی همه‌جانبه‌ی یک مسأله می‌تواند بهتر کمک به شفاف‌سازی نماید ...
رستگاران;892484 نوشت:

اما برهانی برای مشاهده تجربی در قرآن هست:
قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ۚ ثُمَّ اللَّهُ يُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ 20 العنکبوت
بگو: «در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است؟ سپس خداوند (به همین گونه) جهان آخرت را ایجاد مى کند; به یقین خدا بر هر چیزى تواناست.
http://makarem.ir/quran/?lid=0&view=1#29:16
بنا بر این آیه و آیاتی که در مورد نگاه کردن به اطراف هست و دیدن آفرینش فکر نکنم مشاهدات علم فیزیک را بشه رد کرد؟
مخصوصا اگر ثابت و اصل و از بدیهیات باشد(البته باز هم می گویم علوم تجربی مشاهدات جدید را به ارمغان می آورند و نمی توانند اصول را نقض کنند و اصول ثابت اند و ما علم دین را برتر می دانیم)

دعوت خداوند به مشاهده‌ی طبیعت و تفکر در آن معمولاً من باب تعقل و عبرت گرفتن است که البته این معنا در روایات هم توضیح بیشتر داده شده‌اند، مثل اینکه فکر کنم امام باقر علیه‌السلام بودند که فرمودند خداوند برای هر حقیقتی در عوالم بالا یک نشانه در عالم دنیا قرار داد یا شاید هم اینطور بود که هر چیزی در عالم دنیا نشانه‌ای است بر حقیقتی در عالم بالا ... با توجه به مطالبی که در بالاتر هم گفتم به شخصه نه تنها مخالفتی با اینکه مشاهدات تجربی را یک منبع علمی غنی برای کسب معرفت دینی بدانیم ندارم بلکه چنین کاری را لازم می‌دانم که باعث می‌شود تصورات گاه ناقص خودمان که ناشی از برداشت‌های نه چندان درست از آیات و روایات به تنهایی می‌شود را اصلاح کنیم ... این به هیچ وجه به این معنا نیست که بگوییم فیزیک امروز می‌گوید نظریه‌ی مهبانگ درست است پس ما هم این مطلب را به عنوان یک اصل بپذیریم و برویم سراغ رفق و فتق در آیات قرآن و بگوییم که منظور قرآن از «
أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا» اشاره به همان مهبانگ بزرگ است و بعد هم بگوییم که این اعجاز علمی قرآن است ... این کار به نظر واضح می‌رسد که اشتباه باشد ... در کنار این آیه آیات و روایات زیادی هستند که این نگاه را رد می‌کنند و اگر هم بحث اولویت باشد اولویت با منابع نقلی است، نه اینکه در قرآن اشتباه نیست ولی در طبیعت اشتباه باشد (خود خداوند فرموده است «مَّا تَرَىٰ فِي خَلْقِ الرَّحْمَـٰنِ مِن تَفَاوُتٍ ۖ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَىٰ مِن فُطُورٍ ﴿٣ ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خَاسِئًا وَهُوَ حَسِيرٌ»)، نه در قران اشتباه است و نه در طبیعت، اصلاً طبیعت همان کتاب مبین است که کلماتش مخلوقات خدا هستند (چنانکه فرمود «وَلَوْ أَنَّمَا فِي الْأَرْضِ مِن شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَّا نَفِدَتْ كَلِمَاتُ اللَّـهِ») و قرآن تنزیل این کتاب است که اصل آیاتش در خود آفاق و انفس است و تنزیلش به صورت قابل قرائت (قرآن) بر ما نازل شده است ... علت برتری دلایل نقلی بر دلایل تجربی چیز دیگری است و آن اینکه در منابع نقلی اطلاعات به صورت ساختار یافته و به صورت کلمات و جملات با معنا در کنار هم قرار گرفته‌اند حال آنکه علوم تجربی متشکل است از داده‌های خام بی‌معنایی که برای معنا پیدا کردن لازم باشد آن‌ها را CurveFit و FunctionFit‌ نماییم ... در منابع دینی خود CurveFit را خدا کرده است و ما باید همان را بررسی کنیم و در نتیجه استخصال علوم از آن‌ها ساده‌تر است، در نتیجه اولویت مراجعه باید منابع نقلی باشد اگرچه منابع تجربی می‌توانند برای تصحیح برداشت‌های ما از منابع نقلی به کار گرفته شوند، کاری که تنها عده‌ی اندکی از مسلمین دیده‌ام به ان اهتمام داشته باشند و ما بقی نظریات و تصورات خودشان را به قران و روایات تحمیل می‌کنند و سعی می‌کنند حرف در دهان خدا و اهل بیت علیهم‌السلام بگذارند ... اگرچه در این کارشان معمولاً تعمدی ندارند ان شاء الله که اگر داشتند مصداق کسانی می‌شدند که خداوند فرمود چه کسی ظالم‌تر از کسی است که به خداوند دروغ می‌بندد ... «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّـهِ كَذِبًا»
رستگاران;892484 نوشت:

حال به مثال اصلی بر گردیم

شما در توضیح پدیده نور از علم فیزیک گفتید بخشی از آن جذب و بخشی بازتاب می شود.

آیا از نظر علما فیزیک این امر ثابت است؟
ما فرض می گیریم نقضی برای آن نیامده است

و این را با اصل 1 حساب می کنیم.
اما اصل 2 در مورد لازم بودن مشاهده بودن نور برای مشاهده شیء
و اصل اصل سوم لازم نبودن ناظر بیرونی برای مشاهده است

ببینید یک جا هست ناظر می خواهد شیء را ببیند خب شیء برای دیده شدن ابزار می خواهد اما جایی شیء ایی می خواهد قابل دیدن شود این حالت دوم لازم نیست حتما ناظر سومی باشد(هرچند ناظر را اگر خدا بدانیم همیشه ناظر هست.)

اگر ما نور جذب شده در جسم را عامل دیده شدن آن بدانیم(جدای از جسم و فیزیک و ذره اش هرچند در ذرات ان هم نور هست.) و نور بازتاب شده از آن را عامل روشن دیدن یا واضح تر دیدن آن مشکلی است؟
از نظر علم فیزیک رد میشه؟

خب اگر این ها از چیز های ثابت شده ی فیزیک باشد.(در حد تواتر و پذیرفته شده علم فیزیک)

این نتیجه را می گیرم که از نظر فیزیک خلقت نوری رد نمی شود یا حداقل مسکوت می ماند.


اینکه می‌فرمایید «
ما نور جذب شده در جسم را عامل دیده شدن آن بدانیم(جدای از جسم و فیزیک و ذره اش هرچند در ذرات ان هم نور هست.) و نور بازتاب شده از آن را عامل روشن دیدن یا واضح تر دیدن آن»، خوب ظاهراً با توجه به مطالبی که خدمتتان گفتم درست نیست، ولی بحث شما نیازی به این جزئیات هم ندارد و می‌توانید بدون ورود به این جزئيات هم مطلبتان را بیان نمایید ...
در نهایت هم اگرچه فیزیک امروز نمی‌تواند اصولاً چیزی را اثبات کند که ما بگوییم پس حقیقت همین است یا نیست، ولی کمک بزرگی که می‌تواند به ما بکند این است که شهود ما را ارتقاء دهد و بتوانیم از آن عبرت بگیریم، کاری که شما دارید سعی می‌کنید انجامش دهید ... تا مطالبی که پیشتر در ذهنمان نمی‌گنجید و می‌گفتید اینها خرافات هستند را الآن راحت‌تر بتوانیم رویشان قضاوت کنیم که شاید طور دیگری هم بشود توضیحش داد و با ذهن بازتری بتوان رویش فکر کرد ... از این نظر بله با شما موافق هستم که فیزیک امروز نه تنها مشکلی در خلقت نوری نمی‌بیند بلکه می‌تواند به راحتی هم آن را بپذیرد، اگرچه فیزیک امروز کاری به متافیزیک ندارد و وقتی صحبت از نور می‌کند صحبت از همین نوری می‌کند که در اصل امواج الکترومغناطیس هستند و از قوانین فیزیک عالم ماده تبعیت می‌کند، با این وجود مطابق همان آیه که به ان اشاره فرمودید و توضیحاتی که در پایین آن بهش اضافه کردم می‌توان از این مشاهدات تجربی برای ارتقای شهود خودمان به عالم طبیعت استفاده کرده و بعد از آن‌ها عبرت بگیریم و برای عوالم بالاتر هم به عنوان فرضیه و نظریه تعمیمشان دهیم و سعی کنیم ببینیم چه مقدار از آیات و روایات را می‌توانیم با این نگاه بهتر بفهمیم و اینکه آیات آیه و روایتی هست که مستقیم یا غیرمستقیم با این نگاه به تعارضی برسد و اگر رسید آیا می‌توانیم فکر کنیم که آن تعارض را رفع نماییم یا نمی‌توانیم و از این دست مسائل ... در مجمع هم تمامی این عقاید می‌شوند ظنی اگرچه ظن درستی که به برخی از آن‌ها می‌رود مثلاً شکل اطمینانی به خود بگیرد که احتمال بطلان آن را کمتر از مثلاً ۱٪ بدهیم ...
رستگاران;892484 نوشت:

چراکه اگر نور اهل البیت(ع) را هم مثل این قانون بدانیم بخشی از آن در اجسام اشیاء جذب شده و خلقت آسمان و زمین و همه از آن است(فرض می گیریم اگر برایش دلالی محکم آورده شود به عنوان یک برهان فکر کنم بشه استفاده کرد.)
و بخشی به منبع اللهی متصل است.(نور اهل البیت(ع) برترین نور و منبع نور اند که فوق آن نور اللهی است.)
آن بخش جذب شده در بدن آدم(ع) و موجودات تا جاییکه بنا است اشرف مخلوقات حضرت محمد(ص) و برادر ایشان حضرت علی(ع) و همسر و فرزندان شان(ع) بدنیا بیایند در جریان هست و این نور های جذب شده به بدن مبارک خود ایشان بر می گردد و منبع فیض و منبع گرمی و ثابت شدن عالم می گردد(اگر علم فیزیک هم رد کند فکر نکنم از نظر روایات این مسئله رد بشه اگر می شود بفرمایید.)

و حجت خدا(ع) بر روی زمین منبع جذب و باز نشر این نورها می شود و یکی از ارکان مهم حیات و دیده شدن اشیاء می شوند!

اینگونه شرایط دیگری که برای حجت خدا(ع) می دانیم مشخص میشود.

یکی از دلایلی که برای این امر می آورم همان ادعایی است که حضرت صاحب الزمان(عج) از زبان ایشان نقل می شود که منم آدم(ع) منم نوح(ع) و.... خب اگر بگویم نور های جذبی بدن مبارک انبیا(ع) و وصایا(ع) در بدن مبارک امام(ع) جمع می شود آیا اشتباه است؟

این حدیث از این منظر هم نگاه شود خلاف عقل و نص است؟

اگر ایرادی هست بفرمایید(این بررسی از جوانب مختلف است و امیدوارم کارشناس محترم هم نظرشان را بیان کنند.)


البته اگر درست خاطرم باشد امام زمان علیه‌السلام نمی‌فرمایند که منم آدم یا منم نوح، بلکه می‌فرمایند اگر کسی می‌خواهد در آدم علیه‌السلام نگاه کند به من نگاه کند یا اگر می‌خواهد نوح علیه‌السلام را ببیند در من نظر کند و امثال آن ... بین این دو گونه‌ی بیان اختلاف زیادی است ... ولی روایت دیگری که شاید بهتر بتوانید به آن استناد کنید شاید آن روایت باشد که از امام کاظم علیه‌السلام پرسیدند که شما که هستید و ایشان جواب دادند که فی وقتی هذا انا حجة‌الله موسی‌بن‌جعفر ... یا اینکه داریم کلهم نور واحد ... یا اینکه فرموده‌اند ایشان بدنشان سایه نداشته است (
که البته روی این مطلب بحث زیاد است شاید) ... اینکه حضرت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در واقعه‌ی معراج به جایی رسیدند که فرمان رسید چشمانشان را ببندند و بعد دیگر به تنهایی پیش رفتند تا جایی که به اعتقاد برخی به قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَىٰ رسیدند و مطابق حدیث معراج از یک منفذ در پایان جهان آفرینش نگاه کردند و با همان چشم بسته جریان یک نور عظیم را دیدند که وارد عالم آفرینش می‌شد (همان فیض اصلی که در هر لحظه از حضرت حق به جهان می‌رسد که بین تمام بندگانش پخش می‌شود و به اعتقاد برخی این نور عظیم و هستی‌بخش حقیقت همان صلواتی است که خداوند علی‌الدوام بر رسولش می‌فرستد: «إِنَّ اللَّـهَ وَ مَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ») نیز می‌تواند در همین زمینه بسیار کمکمان نماید، اگرچه مضمون روایت را آنطور که یادم بود نقل کردم، دقیق‌ترش را باید رفت و بررسی دقیق‌تری کرد ...
رستگاران;892484 نوشت:

[SPOILER]و در آخر آیه ایی می آورم که بنظر خوب است که مورد تامل قرار گیرد.

۞ اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ ۖ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَّا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُّورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاءُ ۚ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ 35 النور
خداوند نور آسمانها و زمین است; و مَثَل نورش همانند چراغدانى است که در آن چراغى (پرفروغ) باشد، آن چراغ در حبابى قرار گیرد، حبابى (شفاف و درخشنده) همچون ستاره اى فروزان، چراغى که افروخته مى شود از (روغن) درخت پربرکت زیتونى که نه شرقى است و نه غربى; روغنش (آنچنان صاف و خالص است که) نزدیک است بدون تماس با آتش شعلهور شود; نورى است بر فراز نورى; و خدا هرکس را بخواهد با نور خود هدایت مى کند، و خدا براى مردم مثلها مى زند و خداوند به هر چیزى داناست.

در این آیه خداوند مثل نورش را همانند چراغدانی زده است

خب ما هم با بررسی چراغ دان که این ویژگی ها را داشته باشد بنظر بتوانیم بهترین و نزدیک ترین نظر را به خلقت نوری پیدا کنیم
ان شاء الله
خدا برای چی مثال از چراغ دان می زند غیر ال ملموس کردن آن برای ما؟

اما درمورد ایارداتی پارسامهر که گرفتند اگر این توضیح و فرض یا نظر را بپذیریم در ادامه از این دید بررسی کنیم
[/SPOILER]
یا علی(ع)@};-


بله حق با شماست، به هر حال مثالی که خداوند بزند بهترین مثالی است که می‌تواند برای فهم یک مطلب زد ...

[="Tahoma"][="DarkGreen"][SPOILER]

نقطه;892514 نوشت:
نقل قول نوشته اصلی توسط رستگاران نمایش پست ها

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
بگذارید در ابتدا نکته ایی را در مورد علم فیزیک بگویم کتمان نمی کنم که علوم تجربی بر اساس مستندات فعلی نظر می دهد و چه بسا نظریه های قبلی را منسوخ بداند اما طوری هم نیست که ما بخواهیم ردشان کنیم و بگوییم نمی شود استفاده کرد

چون یکسری چارچوب هست که ما یک واقعه را بر اساس شواهد فعلی رد می کنیم یکی موضوع است یکی شواهد بر موضوع موضوع ثابت و مشخصه اما ابزار آزمون و نتیجه می تواند متفاوت باشد

وقتی ما بنابر روایات معتبر که نزد دانشمندان علوم دینی یک اصل ثابت شده تا وقتی مستندات محکم که آن را رد نکند قابل استفاده است ئ اگر ما بخواهیم مسیر تواتر و صحت حدیث و رجال را رد کنیم(در علوم دیگر) این رد در مورد علوم دینی هم صدق می کنه

پس در بحث باید چند نکته را رعایت کرد
1-تواتر علم بازتاب نور
2-رجال و دریاه علما علم فیزیک و منابعشان

وقتی در این شرایط رعایت کنیم مثل علم حدیث می شود به آن اعتماد کرد الله العالم

سلام علیکم جناب رستگاران و رحمة الله و برکاته،
یک تفاوت مهم بین علم فیزیک و علم دین وجود دارد که باعث می‌شود در این زمینه با شما موافق نباشم، یا شاید هم هستم و فقط باید کمی بیشتر بازش کنم ... فیزیک یک علم کاربردی است، ادعایی در مورد دانستن حقیقت ندارد (گرچه برخی از نادان‌هایشان چنان ادعایی را هم داشته باشند)، هیچ نظریه‌ای از فیزیک نیست که بگوییم حتماً قطعی است و همه جا جواب می‌دهد و هرگز حتی در آینده هم قابل نقض یا اصلاح نیست، واضح است که چنان ادعاهایی خارج از محدوده‌ی عملکرد فیزیک خواهد بود که بر اساس مشاهدات گذشته تا کنون توسعه یافته است ... چنان ادعاهایی مبنای برون‌یابی دارد که اصولاً دلیل قطعی و حتماً درستی محسوب نمی‌شود ... البته بوده‌اند کسانی مثل انیشتین و امثال ایشان که برایشان مهم باشد که طبیعت را بفهمند و مدام در تلاش برای فهم بهتر طبیعت باشند و این رویکرد ایشان را مقابل کسانی مانند بوهر که نگاهی کاملاً ابزارگرایانه به علم داشتند هم قرار داد، ولی همان انیشتین و امثال ایشان هم ادعایی نداشتند که ما به حقیقت رسیده‌ایم و تنها مدعی بودند که فاصله‌امان با حقایق پشت طبیعت دارد کم و کمتر می‌شود و درکمان از طبیعت بالاتر می‌رود و معرفت به طبیعت حتی بدون یافتن کاربردهای صنعتی و غیره هم به خودی خود ارزشمند است ... این اختلاف از نوع اختلاف نظر بین ارزش قائل شدن ذاتی برای معرفت در مقابل ارزش دادن به علم صرفاً به عنوان یک ابزار تولید قدرت و ثروت و رفاه و خلاصه کنترل طبیعت می‌باشد ... ... ... اما در بحث علوم اعتقادی اگرچه کاربردهای انسان‌شناسانه و روان‌شناسانه و جامعه‌شناسانه و حقوقی چه برای تک‌تک افراد یک جامعه و چه برای جوامع یا حتی طبیعت و امثال مستقیماً از آن‌ها استحصال شود ولی بخصوص وقتی بحث دلایل نقلی مطرح می‌شود ما مدعی مرتبط شدن با عالم غیب و گرفتن اطلاعات از خدای خالق جهان و معصومی که هرگز خطا و اشتباهی نمی‌کند می‌شویم و به نظر اینطور می‌رسد که داریم در مورد خود حقایق صحبت می‌کنیم ... کاری که علوم حصولی نمی‌توانند انجام دهند چون دستشان در این زمینه کاملاً بسته است، شما فکر کنید بخاطر اصل عدم قطعیت هایزنبرگ و تعمیم آن به تمام حوزه‌های متفاوت فیزیک به معنای عام آن که به منزله‌ی علم طبیعیات در نظر گرفته می‌شود ... پس مهم است که بدانیم ما بر اساس منابع علمی خودمان که شامل آیات و روایات هم می‌شوند تا چه حدی می‌توانیم نظریاتی که از آن‌ها برداشت کرده‌ایم را قطعی و ناظر به حقیقت بدانیم ... این همه عالم دین که در قرون گذشته مدام یکی دیگری را تکفیر کرده است و گفته است فلان اعتقاد فلان شخص کفرآمیز است و گروهی دیگر که بجز خودشان بقیه را سطحی و قشری و امثال آن معرفی کرده‌اند و از این همه تهمت و برچسب‌گذاری و بی‌اخلاقی هم نیازی به توبه نیافتند و همه هم نماز شبشان را با آب و تاب می‌خواندند شاید مشکلشان همین بوده است که حواسشان نبوده است که قرآن اگرچه قطعاً صحیح است و از طرف خداست ولی شاید برداشت ایشان از آیات قرآن کامل یا حتی در بعضی موارد صحیح نباشد، در مورد آیات که وضع از این هم بغرنج‌تر است، چرا که نه روی صادر شدن خیلی از آن‌ها از معصوم می‌شود قسم خورد، نه بر روی خیلی از الفاظ آن‌ها می‌شود قسم خورد، نه روی برداشت خودمان از آن‌ها معمولاً می‌توانیم قسم بخوریم آن هم وقتی که شأن صدور روایات را بررسی کردن خیلی پیچیده‌تر از شأن نزول آیات است ... به همین دلیل دلایل نقلی اگرچه دلیل هستند ولی همچنان دست ما را باز نمی‌گذارند که هرچه از روی آن‌ها برداشت کردیم را جای منظور خدا از نزول آیات یا منظور اهل بیت علیهم‌السلام از صدور روایات جا بزنیم ... ما در زمان غیبت البته منابع علمی بیشتر و پرمجتوی‌تر و عمیق‌تری نسبت به کافران یا اهل سنت داریم ولی همچنان باید نظریات خود را که از مجموعه‌ی منابع علمی خود بیرون می‌کشیم را با احتیاط بیان کنیم و آن‌ها را مبری از نقد شدن معرفی نکنیم ... نه می‌توان راحت مدعی شد که چه اعتقادی خرافات و افسانه و اساطیرالاولین است و نه می‌شود کسی را بخاطر اعتقاد نداشتن به بسیاری از اعتقادها از دین خارج دانست ... به شرطی که چه باور داشتن به آن اعتقاد و چه باور نداشتن به آن مستند به آیات و روایات باشد و فقط برداشت‌ها متفاوت باشد، مگرنه کسی که تصورات خودش را مبنای پذیرش یا رد کردن باورها قرار دهد مرتکب حرام می‌شود ...
... مقدمه‌ام طولانی شد ولی امیدوارم باعث شود نگاه‌ها به هم نزدیک‌تر بشود اگر توافقی صورت پذیرد ...
نقل قول نوشته اصلی توسط رستگاران نمایش پست ها

بحث را بیایید از دو جنبه بررسی کنیم (با فرض غیر قطعی بودن یا نبودن که باید دید علما فیزیک چه می گویند در عصر ما) یکی روایی و دیگری علمی
منابع نقلی اگر بخاطر انتسابشان به علم خدا ارزشمند باشند منابع Scientific هم بخاطر انتسابشان به فعل خدا با ارزشند و به شخصه هیچ مخالفتی ندارم که از آن‌ها در ابعاد گسترده برای فهم کلام خدا و کلام معصومین بهره گرفته شود، فقط باید محدوده‌ی اعتبار هر مشاهده و نتایجی که می‌شود با قوت و ضعف‌های متفاوت از آن گرفت را در نظر داشت که از اینکه در تجربه دیده‌ایم الف منجر به باء می‌شود یکهو بر مبنای تصورات و تعمیم‌های ذهنی و شهودگرایانه‌ی خودمان هر نتیجه‌ی دلخواهی که خواستیم را به عنوان نتیجه‌ی قطعی مشاهدات تجربی و بحث‌های علمی جا نزنیم و بعد دم از تعارض میان علم و دین به میان آوریم ...

[/SPOILER]

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

ببینید برای مباحث و فهم واستنباط موضوعات مدارک و اسناد یکسانی هست مثلا قرآن و حدیث و راوی حدیث در مباحث علمی
اگر از این منظر نگاه کنیم که ما در عصر غیبت هستیم و بر اساس داده های موجود در طبیعت(کتب روایی و...) کسب حق می کنیم و علمای بزرگوار بر اساس آثار بجا مانده از دوران ظاهر بودن اهل البیت(ع) که منبع اصیل وحی هستند( که اگر حق کلام دین را بخواهیم از ایشان(ع) باید بگیریم) استنباط حکم می کنند این استنباط با داده های بدست امده ممکن است فرق کند(اختلاف در احکام) در عقاید هم همین طور هست نحوه استفاده وبرخورد و حق پذیری و عوامل دیگر در پذیرش یک نظریه یک عقیده و یک حکم تاثییر می گذارد.
این اختلاف در استنباط را در مورد علم فیزیک هم در نظر بگیرد این شرایط خدا خود در دنیا قرار داده حال یکی بر اساس داده های تجربی و چارچوبی که در علم فیزیک هست نظرش مثبت میشه اینجا کار مهم تر باید دید کدام نظریه صحیح است و محکم اما در این بین نظریات محکم و یکسان هم هست که اختلاف ندارند در مورد علوم دین ما هم همین طور است البته این مقدمه برای مشخص شدن بینش ما نسبت به علوم مختلف است
اینکه ما بخواهیم رد کنیم بگوییم کلا علم فیزیک به درد نمی خورد چون چیزی را ثابت نمی کند فکر کنم کم باید دید را بازتر کرد و منصفانه دید

اما در مورد برهان و حجت بودن
یک جا هست ما بین خودمان مسئله ایی را صحبت می کنیم بر اساس معیار خودمان مبحث را پیش می بریم مثل صحبت دو عالم دینی و دو فقیه شیعه
یک جا هست با یک سنی صحبت می کنید که منابع شیعه را قبول ندارد اینجا باید بر اساس منبع انها صحبت کرد چیزی که آنها می پذیرند
حال بالا ترش کسی که ماده گراست
علم گرا است
اینها هر کدام باید با اصول خودشون صحبت کرد چیزی که بتوانند بپذیرند

کسی که از ابتدا می آید منکر خلقت نوری بر اساس روایات می شود چگونه می خواهی بگویی روایات این رو می گویند؟

نقطه;892514 نوشت:
نقل قول نوشته اصلی توسط رستگاران نمایش پست ها

بحث روایی برای ما که قائل هستیم به روایت و صحت و شرایطش قابل قبوله اما برای کسانی که از دریچه علم به حدیث نگاه می کنند چطور؟

می خواهیم ببینیم آیا از نظر علم فیزیک این مسئله در چه سطحی است؟(البته ما برتری علوم دینی را نسبت به علوم دیگر به جهت اللهی بودن آن را بیان می کنیم و آن نزد ما ثابت است.)
شما به دنبال کسب معرفت برای خودتان هستید که بالأخره خلقت نوری داشته‌ایم یا نه و یا اینکه می‌خواهید آن را برای کسانی که اصلاً به اهل بیت علیهم‌السلام اعتقادی ندارند و همه چیز را از دریچه‌ی علوم تجربی می‌خواهند دنبال کنند توجیه نمایید؟ مخاطب شما در این بحث کیست؟ وهابیت که دارند این روایات را مسخره می‌کنند یا شیعیانی که آن‌ها را خرافات و افسانه معرفی می‌کنند؟
اگرچه موافق هستم که به هر حال چه برای خودمان و چه برای دیگران از هر دسته‌ای که باشند بررسی همه‌جانبه‌ی یک مسأله می‌تواند بهتر کمک به شفاف‌سازی نماید ...


این بحث عقیدتی بحث تحقیقی است بررسی اون لازمه
چه برای خودم که ببینم برهانم بر اساس علم فیزی درسته که اگر درست باشد که برای کسانی که علم فیزیک را قبول دارند حجت می شود و ایشان هم می پذیرند
چه به جهت احادیث و قرآن که از نظر سندی و محتوای کلی با رجوع به علما میشود پی بر اما از نظر جهان شناختی هم بررسی می شود که آیا در جهان هم آثار خلقت نوری هست یا خیر؟

برای وهابیت که سخره می گیرند دلیلی باید آورد که روشن باشد و قابل لمس تمثیل هم برای این کاره

[SPOILER]

نقطه;892514 نوشت:
دعوت خداوند به مشاهده‌ی طبیعت و تفکر در آن معمولاً من باب تعقل و عبرت گرفتن است که البته این معنا در روایات هم توضیح بیشتر داده شده‌اند، مثل اینکه فکر کنم امام باقر علیه‌السلام بودند که فرمودند خداوند برای هر حقیقتی در عوالم بالا یک نشانه در عالم دنیا قرار داد یا شاید هم اینطور بود که هر چیزی در عالم دنیا نشانه‌ای است بر حقیقتی در عالم بالا ... با توجه به مطالبی که در بالاتر هم گفتم به شخصه نه تنها مخالفتی با اینکه مشاهدات تجربی را یک منبع علمی غنی برای کسب معرفت دینی بدانیم ندارم بلکه چنین کاری را لازم می‌دانم که باعث می‌شود تصورات گاه ناقص خودمان که ناشی از برداشت‌های نه چندان درست از آیات و روایات به تنهایی می‌شود را اصلاح کنیم ... این به هیچ وجه به این معنا نیست که بگوییم فیزیک امروز می‌گوید نظریه‌ی مهبانگ درست است پس ما هم این مطلب را به عنوان یک اصل بپذیریم و برویم سراغ رفق و فتق در آیات قرآن و بگوییم که منظور قرآن از «أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا» اشاره به همان مهبانگ بزرگ است و بعد هم بگوییم که این اعجاز علمی قرآن است ... این کار به نظر واضح می‌رسد که اشتباه باشد ... در کنار این آیه آیات و روایات زیادی هستند که این نگاه را رد می‌کنند و اگر هم بحث اولویت باشد اولویت با منابع نقلی است، نه اینکه در قرآن اشتباه نیست ولی در طبیعت اشتباه باشد (خود خداوند فرموده است «مَّا تَرَىٰ فِي خَلْقِ الرَّحْمَـٰنِ مِن تَفَاوُتٍ ۖ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَىٰ مِن فُطُورٍ ﴿٣﴾ ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خَاسِئًا وَهُوَ حَسِيرٌ»)، نه در قران اشتباه است و نه در طبیعت، اصلاً طبیعت همان کتاب مبین است که کلماتش مخلوقات خدا هستند (چنانکه فرمود «وَلَوْ أَنَّمَا فِي الْأَرْضِ مِن شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَّا نَفِدَتْ كَلِمَاتُ اللَّـهِ») و قرآن تنزیل این کتاب است که اصل آیاتش در خود آفاق و انفس است و تنزیلش به صورت قابل قرائت (قرآن) بر ما نازل شده است ... علت برتری دلایل نقلی بر دلایل تجربی چیز دیگری است و آن اینکه در منابع نقلی اطلاعات به صورت ساختار یافته و به صورت کلمات و جملات با معنا در کنار هم قرار گرفته‌اند حال آنکه علوم تجربی متشکل است از داده‌های خام بی‌معنایی که برای معنا پیدا کردن لازم باشد آن‌ها را CurveFit و FunctionFit‌ نماییم ... در منابع دینی خود CurveFit را خدا کرده است و ما باید همان را بررسی کنیم و در نتیجه استخصال علوم از آن‌ها ساده‌تر است، در نتیجه اولویت مراجعه باید منابع نقلی باشد اگرچه منابع تجربی می‌توانند برای تصحیح برداشت‌های ما از منابع نقلی به کار گرفته شوند، کاری که تنها عده‌ی اندکی از مسلمین دیده‌ام به ان اهتمام داشته باشند و ما بقی نظریات و تصورات خودشان را به قران و روایات تحمیل می‌کنند و سعی می‌کنند حرف در دهان خدا و اهل بیت علیهم‌السلام بگذارند ... اگرچه در این کارشان معمولاً تعمدی ندارند ان شاء الله که اگر داشتند مصداق کسانی می‌شدند که خداوند فرمود چه کسی ظالم‌تر از کسی است که به خداوند دروغ می‌بندد ... «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّـهِ كَذِبًا»
[/SPOILER]

یکجا از زاویه دید یک مسلمان نگاه می کنیم خب ما معتقد به خدا هستیم و ویژگی هایش مشخصه
اما برای مادی گرا ها و کسانی که حدیث و قرآن را قبول ندارند دلالیل و براهین ملموس مادی باید آورد و به عقلشان ارجاء داد

[SPOILER]

نقطه;892514 نوشت:
اینکه می‌فرمایید «ما نور جذب شده در جسم را عامل دیده شدن آن بدانیم(جدای از جسم و فیزیک و ذره اش هرچند در ذرات ان هم نور هست.) و نور بازتاب شده از آن را عامل روشن دیدن یا واضح تر دیدن آن»، خوب ظاهراً با توجه به مطالبی که خدمتتان گفتم درست نیست، ولی بحث شما نیازی به این جزئیات هم ندارد و می‌توانید بدون ورود به این جزئيات هم مطلبتان را بیان نمایید ...
در نهایت هم اگرچه فیزیک امروز نمی‌تواند اصولاً چیزی را اثبات کند که ما بگوییم پس حقیقت همین است یا نیست، ولی کمک بزرگی که می‌تواند به ما بکند این است که شهود ما را ارتقاء دهد و بتوانیم از آن عبرت بگیریم، کاری که شما دارید سعی می‌کنید انجامش دهید ... تا مطالبی که پیشتر در ذهنمان نمی‌گنجید و می‌گفتید اینها خرافات هستند را الآن راحت‌تر بتوانیم رویشان قضاوت کنیم که شاید طور دیگری هم بشود توضیحش داد و با ذهن بازتری بتوان رویش فکر کرد ... از این نظر بله با شما موافق هستم که فیزیک امروز نه تنها مشکلی در خلقت نوری نمی‌بیند بلکه می‌تواند به راحتی هم آن را بپذیرد، اگرچه فیزیک امروز کاری به متافیزیک ندارد و وقتی صحبت از نور می‌کند صحبت از همین نوری می‌کند که در اصل امواج الکترومغناطیس هستند و از قوانین فیزیک عالم ماده تبعیت می‌کند، با این وجود مطابق همان آیه که به ان اشاره فرمودید و توضیحاتی که در پایین آن بهش اضافه کردم می‌توان از این مشاهدات تجربی برای ارتقای شهود خودمان به عالم طبیعت استفاده کرده و بعد از آن‌ها عبرت بگیریم و برای عوالم بالاتر هم به عنوان فرضیه و نظریه تعمیمشان دهیم و سعی کنیم ببینیم چه مقدار از آیات و روایات را می‌توانیم با این نگاه بهتر بفهمیم و اینکه آیات آیه و روایتی هست که مستقیم یا غیرمستقیم با این نگاه به تعارضی برسد و اگر رسید آیا می‌توانیم فکر کنیم که آن تعارض را رفع نماییم یا نمی‌توانیم و از این دست مسائل ... در مجمع هم تمامی این عقاید می‌شوند ظنی اگرچه ظن درستی که به برخی از آن‌ها می‌رود مثلاً شکل اطمینانی به خود بگیرد که احتمال بطلان آن را کمتر از مثلاً ۱٪ بدهیم ...
[/SPOILER]
پس می شود به یقین نزدیک شد

نقطه;892514 نوشت:
البته اگر درست خاطرم باشد امام زمان علیه‌السلام نمی‌فرمایند که منم آدم یا منم نوح، بلکه می‌فرمایند اگر کسی می‌خواهد در آدم علیه‌السلام نگاه کند به من نگاه کند یا اگر می‌خواهد نوح علیه‌السلام را ببیند در من نظر کند و امثال آن ... بین این دو گونه‌ی بیان اختلاف زیادی است ... ولی روایت دیگری که شاید بهتر بتوانید به آن استناد کنید شاید آن روایت باشد که از امام کاظم علیه‌السلام پرسیدند که شما که هستید و ایشان جواب دادند که فی وقتی هذا انا حجة‌الله موسی‌بن‌جعفر ... یا اینکه داریم کلهم نور واحد ... یا اینکه فرموده‌اند ایشان بدنشان سایه نداشته است (که البته روی این مطلب بحث زیاد است شاید) ... اینکه حضرت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در واقعه‌ی معراج به جایی رسیدند که فرمان رسید چشمانشان را ببندند و بعد دیگر به تنهایی پیش رفتند تا جایی که به اعتقاد برخی به قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَىٰ رسیدند و مطابق حدیث معراج از یک منفذ در پایان جهان آفرینش نگاه کردند و با همان چشم بسته جریان یک نور عظیم را دیدند که وارد عالم آفرینش می‌شد (همان فیض اصلی که در هر لحظه از حضرت حق به جهان می‌رسد که بین تمام بندگانش پخش می‌شود و به اعتقاد برخی این نور عظیم و هستی‌بخش حقیقت همان صلواتی است که خداوند علی‌الدوام بر رسولش می‌فرستد: «إِنَّ اللَّـهَ وَ مَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ») نیز می‌تواند در همین زمینه بسیار کمکمان نماید، اگرچه مضمون روایت را آنطور که یادم بود نقل کردم، دقیق‌ترش را باید رفت و بررسی دقیق‌تری کرد ...

برای فهم بیشتر این روایات مثل سایه نداشتم معصومین(ع) با مشاهده ظاهری بر خاصیت نور قابل اثبات است

شما نگاه کنید آیا نور سایه دارد؟

اگر این را تایید می کنید من می گم این حدیث را اگر با حدیث نوری جمع کنیم یکی از ویژگی ها ثابت می شود

این مسئله نور تا جایی که من دیدم یک بحث مشترکه(البته خودش یک بحث عمیق می تواند باشد)
مثل نور ایمان
نور عقل
نور ملائک
و...
که از زاویه دید من اگر نور را همین نور چراغ ببینیم روشن می شود مسئله

نقطه;892514 نوشت:
نقل قول نوشته اصلی توسط رستگاران نمایش پست ها

یا علی(ع)

بله حق با شماست، به هر حال مثالی که خداوند بزند بهترین مثالی است که می‌تواند برای فهم یک مطلب زد ...

خود خدا وقتی از نور خودش مثال می زند مثل چراغ می زند خب ما به چراغ نگاه کنیم چه می بینیم؟
در چراغ هایی که می بینیم یک تنگستن (یاماده ایی که در اثر فعل و انفعالات درخشان می شود) یک پوشش تقریبا یک فاصله هست و پرتو های نور این مشاهده من چیز مشخصی نیست؟
اگر این دید اشتباه است بفرمایید محل نقضش کجاست؟
حال ما برویم ببینم چراغدانی با آن ویژگی چه نوری دارد چه پرتوهایی دارد اشتباه است؟

یا علی(ع)@};-[/]

با سلام و احترام

عصران;892319 نوشت:
بنابراین وقتی یک روایت می گوید که این خلقت چهارده هزار سال قبل از حضرت آدم بود دیگر نمی تواند کسی بگوید که اثبات شی نفی ماعدا نمی کند و چند هزار سال بیشتر و کمتر هم می تواند باشد!

قاعده "اثبات شیء نفی ما عدا نمیکند" که اولا هیچ ارتباطی به مبحث ما ندارد، اینجا بحث استعمال عدد است، به طور کلی وقتی در ادبیات استعمال عدد در کثرت رواج دارد، تخصیص زدن آن دلیل می طلبد، اینکه بگوییم عدد یکجا میتواند به معنای کثرت باشد، و یک جا نمی تواند دلیل می خواهد، خب به چه دلیل؟
در فاصله های زمانی واقعی که در زندگی ما اتفاق می افتد ما بسیار این را استعمال می کنیم، این استعمال رایجی است، خصوصا اگر تقدم خلقت مجرد بر مادی باشد، اینجا بیان زمان فقط برای تبیین فاصله عظیم است، و چون عموم مردم از درک آن عاجز هستند، با تعابیر مختلف، و سالهای متمادی بیان میشود.

عصران;892319 نوشت:
کجا چنین قاعده ای وجود دارد که که قبل از دفع اضطراب از احادیث مشترکاتشان اخذ شوند . لطفا با دلیل و مدرک حرف بزنید.


باور کنید گمان نمیکردم برای چنین مطلب بدیهی باید دلیل بیاورم؛ علت اینکه یک روایت را مضطرب می گویند چیست؟ غیر از این است که به خاطر تعارضش با روایات دیگر است؟ خب وقتی بخشی از روایت تعارض ندارد چه؟ باز هم مضطرب است؟ با چه تعارض دارد که باید نام مضطرب بر آن گذاشت؟ روایات که خود درگیری ندارند! در این موضوع خاص هم که با هم تعارضی ندارند! س علت اضطراب چیست؟
اگر باز هم این توضیحاتی که عرض کردم (که از خود بنده نیست، و حاصل سالها تحصیل بنده در درس خارج است) قانعتان نکرد بفرمایید تا بالاجبار وقت بگذارم و به کتب فقهی مراجعه کنم و مصداق برایتان بیاورم.

عصران;892319 نوشت:
تقدم در آفرینش بر چه چیزی؟ تمام مخلوقات یا عرش یا دنیا یا آسمانها و زمین یا فرشتگان یا فقط حضرت آدم یا قیامت؟!

بر همه چیز، بستگی دارد فهم مخاطب در چه چیزی باشد، مخاطب چه امری را بزرگ بداند، موقعیت بیان کجا باشد، اما تقدم هست.

عصران;892319 نوشت:
ولی شما که سکوت نکردید. اگر یادتان باشد خودتان قبلا مهر باطل بر همین روایات زدید:

اتفاقا به همین خاطر می گویم برای بیان کثرت است، اگر مادی بود اشکال شما مجال بیشتری برای تأمل داشت!

عصران;892319 نوشت:
اشاره به زمان در این موضوع از نظر شما امری بی معنا است.
بنابراین طبق نظر شما اکثر قریب به اتفاق این روایات به امری بی معنا اشاره کرده اند و باطل هستند.

چرا بی معنا؟ مگر زمان در تعابیر خداوند که سخن از هفتاد مرتبه استغفار آورده بی معناست؟ حمل این زمان بر کثرت چه اشکالی دارد؟ در این صورت بی معنا هم نخواهد بود.

عصران;892319 نوشت:
منظور من همان منظور خودتان بود. یعنی منظور خودتان را هم از یاد برده اید. بعد می آیید و می گویید که من شما را به فراموشی متهم می کنم.
مگر برای من مثال نزده بودید که مردی یک جنبه ی شوهری دارد و یک جنبه ی پدری. حالا اگر این مرد زنش بمیرد یا طلاقش بدهد یکی از جنبه هایش را از دست داده است و دیگر شوهر نیست. و این چیز محالی هم نیست.

این هم از آن حرفهایی بود که نشان می دهد سخن بنده را درک نکرده اید، مگر شوهر بودن و پدر بودن و اینها جزء ذات مرد است؟!!!! امکان ندارد ذاتی شیء از او جدا شود.

عصران;892319 نوشت:
نفس هم یعنی تمام حقیقت انسان حالا چه جسمانی و چه غیر جسمانی . چه نوری و چه غیر نوری. چه جدا شدنی و چه جدا ناشدنی.

ادعای بدون دلیل!!!!

عصران;892319 نوشت:
من هم همان تشبیه را می گویم که خلقت تمام انسانها همانند هم است و هیچ جایی هم برای یک نوع خلقت جداگانه و افسانه ای چهارده نفر وجود ندارد.

ربطی ندارد!!!

عصران;892319 نوشت:
اصلا استناد من به آیه ی نفس واحده چه ربطی به جدا شدن یا جدا نشدن چیزی از ذات دارد؟
این استدلال خیلی روشن بود قرآن می گوید خداوند تمام انسانها را از یک نفس واحده یعنی حضرت آدم آفریده است.

اشکال بنده هم خیلی روشن است، می گویم اگر منظورتان این است که این آیه می خواهد بگوید جسم جزء ذات انسان است، و آدم جسمانی اولین انسان است و انسان نمیتواند به هیچ شکلی حقیقتی پیشینی غیر جسمانی داشته باشد، بنابراین این جسم بعدا هم نمیتواند از او جدا شود!
اگر بگویید بعدا میشود پس قبلا هم میشودف واین آیه ناظر به اولین انسان جسمانی است.

عصران;892319 نوشت:
روی تقدم وجودی پیامبر و اهل بیت بر چه چیزی اتفاق دارند؟

بر همه چیز، گاهی تک تک اسم آورده اند، و گاهی یکجا!!!

عصران;892319 نوشت:
والا در قرآن ما که فقط گفته انسان و حرفی از اینکه این فقط برای جسمانیت است زده نشده است . شاید قرآن شما با قرآن ما فرق دارد!
حتی علامه طباطبایی هم که این همه از او برای من استناد کردید اینجا پذیرفته است که آیه آغاز خلقت نوع انسان را می گوید :
قول خداوند متعال : (و بدء خلق الانسان من طين )
مراد نوع انسان است ، مى خواهد بفرمايد: مبدا پيدايش ‍ اين نوع گل بوده ، كه همه افراد منتهى به وى مى شوند. ( المیزان ج16 ص 249 و250)

عصران;892319 نوشت:
به آن بازی کلمات شما درباره ی واژه ی خلق و امر قبلا جواب دادم و شما هم هیچ دفاعی از آن نکردید که حالا دوباره آن به آن استناد می کنید. در این باره هم نیازی به تکرار مکررات نیست کافی است جوابی که داده بودم را یکبار دیگر بخوانید.

این به تعبیر شما بازی تفکیک خلق و امر را خود علامه در المیزان دارند، پس اینجا منظور ایشان از نوع انسانی، انسان مرکب از جسم و روح است، نه حقیقت محمدیه(ص)

عصران;892319 نوشت:
با این حال آیات بسیار دیگری هم هست که صراحتا با این روایات تعارض دارد از جمله:

وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ ( آل عمران : 144)

اگر هزار آیه و روایت دیگر هم با این معانی بیاورید، همه اش ناظر به خلقت جسمانی است.

با عرض معذرت این آخرین پست بنده در این خصوص است، به نظرم بنده وشما هرچه باید می گفتیم را گفته ایم، نه بنده دست از این ده ها روایتی که در این خصوص وارد شده دست برمیدارم، و نه شما به خاطر این موضعی که از پیش گرفته اید و با آن وارد می شوید قرار است سخن بنده را بپذیرید.
نگاه شما به کلام بنده فقط و فقط به قصد نقد و مردود ساختن است، و بنده در این پست آخرین نشان دادم که اشکالات شما پیرو پست های پیشینتان تماما ناشی از همین نوع تفکر است.
در هر صورت بحث بنده و حضرتعالی از آن بحث هایی است که هرگز به نتیجه نمی رسد لذا ادامه دادن بیش از این را بیهوده می دانم، به همین خاطر نتیجه گیری و قضاوت در این خصوص را بر عهده خوانندگان می گذارم که با خواندن پست های بنده و شما، موضع خودشان را در این خصوص اتخاذ بفرمایند.

با سلام و احترام

پارسا مهر;892357 نوشت:
سلام ادعا دارد که قرآن هر تر و خشکی را بیان کرده

خیر، اسلام چنین ادعایی ندارد.

پارسا مهر;892357 نوشت:
بله این حرف شما درست است در یک فضای علمی و منطقی و استدلالی با مخاطبینی دانشمند

خب ما هم داریم علمی بحث می کنیم، خواهش می کنم علمی و منطقی بحث کنید، این که ما کاری را منتسب به یک حکیم مطلق بدانیم، ندانستن حکمت آن هیچ خدشه ای به حکیمانه بودن آن وارد نمیسازد، این یک اصل مطلق صد در صد عقلی است، اگر اشکالی به این قاعده دارید بفرمایید، اگر نه پس بپذیرید که حقانیت مذهب شیعه هیچ اتکایی به خلقت پیشینی پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) ندارد.

پارسا مهر;892357 نوشت:
روحانیون و بزرگان دینی که حالا ممکن است عقاید و احساساتی داشته باشند که از اصل دین هم سرچشمه نگرفته باشد، یک خود بزرگ بینی و یک تکبری دارند که اصولا تاب تحمل ندانستن یک امر مهمی و سوال مهمی چون داستان مورد اشاره ما را ندارند...نمی توانند تحمل کنند که مثلا یک ملحدی شبهه و انتقاد وارد کند به آنها که هی مثلا این چه دینی است که سر به زنگاه 12 امام معصوم و مفخر عالم از یک نسل پشت سر هم در یک خانواده بدنیا می آید...خوب آن روحانیون شاید به قول به شما بتوانند به یک نمی دانم اکتفا کنند....ولی نخوت و خودبزرگبینی مانع این کار می شود و این تصور را دارند که اگر چیزی هست حتما آن را باید بدانیم....حالا به هر حال این نخوت و بزرگ بینی هم می تواند عامل ساخت همچین داستان هایی بشود که البته به اصل دین هم ربط ندارد و به احساسات و عواطف یک سری انسان کار دارد....

من که منظور شما را نفهمیدم، اما در هر صورت ما از اخلاق کسی سخن نمی گوییم، خواهش می کنم بحث را از مسیر علمی خارج نفرمایید؛ از اینکه بگذریم شما گمان کرده اید این روایات متعلق به دوره معاصر ایت که روحانیون چنین و چنان کرده باشند؟!! عموم این روایات متعلق به قرون دوم و سوم است.

پارسا مهر;892362 نوشت:
فقط استاد اینکه خدا موجودی بود که داشته هایش ذاتی خودش نبود به این معنی نیست که داشته های را یکی به او داده است.....خود او می تواند با تلاش و ممارست و تزکیه نفس مثلا به آن داشته ها برسد...نیازی نیست که برود گدایی کند یا کسی آن داشته ها را یهو در وجود فرد قرار دهد.انسانی با تمرین و ممارست روحیه شجاعت را در خود زنده و بیدار می کند...او این روحیه شجاعت را ذاتی نداشت بلکه خود بدست آورد، از کسی هم نگرفت...همچین شجاعتی ارزش دارد....نه اینکه من یک ربات بسازم و ربات به صورت ذاتی مثلا شجاعت داشته باشد....خدا هم هرچه دارد بدون اختیار خود و بدون تلاش و ممارست و از خود گذشتگی بدست آورده....خوب چه ارزشی دارد...خدا برای من بیشتر از یک رباتی که ذاتا خداست و مثلا ذاتا خودرو ساز است چیز دیگری نمی تواند تصور شود و نمی تواند به این موجود دل ببندم....

آقای پارسامهر عزیز شما خودتان هم خوب می دانید، وکسی که کوچکترین تصوری از مسأله داشته باشد می فهمد اگر خدا بخواهد با تلاش به چیزی برسد یعنی کسی دیگر زمینه را برای تلاش او محقق کرده و ابزار رشد به او داده تا رشد کند، پس آن بالاتری خداست، نه این؛ مسئله خیلی روشن است، خواهش می کنم مثال بی ربط نزنید، ربات اگر ارزشی ندارد برای چیست؟ برای اینکه برای داشته هایش زحمتی نکشیده یا برای اینکه هر چه دارد از سازنده اش دارد؟ هیچ چیز ذاتی ندارد، همه چیز برایش تعریف شده! اینهاست که بی ارزشش کرده، یا اینکه برای داشته هایش زحمتی نکشیده!
اخلاق انسانی را نمیشود به خدا تعمیم داد، ما فلسفی داریم بحث می کنیم، نه از اعتباریات بین مردم!

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

مسلم;892540 نوشت:
اتفاقا به همین خاطر می گویم برای بیان کثرت است، اگر مادی بود اشکال شما مجال بیشتری برای تأمل داشت!

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم عجل لولیک الفرج

سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

استاد منظور شما از کثرت کثرت شگفت است یا کثر خلقت؟

این کثرت مربوط به عالم نوری است؟

این کثرت سال ها را اگر منظور خلقت نوری آن و میزان نوری که هرکس هر شی و هر ذره بر حسب قابلیت دریافتش بدانیم جمعش اشتباه است؟

(نکته در مورد نور نور به طور عام کلیه اشعه ها را می توان در نظر گرفت نور مرئی و نور نامرئی و بر اساس تجربیات و مشاهدات اشعه های مختلف طول موج مختلفی دارند در نتیجه سرعت ها و قابلیت نفوذشان فرق دارد مثل اشعه فرابنفش و اشعه مادون قرمز)

یا علی(ع)[/]

رستگاران;892519 نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

ببینید برای مباحث و فهم واستنباط موضوعات مدارک و اسناد یکسانی هست مثلا قرآن و حدیث و راوی حدیث در مباحث علمی
اگر از این منظر نگاه کنیم که ما در عصر غیبت هستیم و بر اساس داده های موجود در طبیعت(کتب روایی و...) کسب حق می کنیم و علمای بزرگوار بر اساس آثار بجا مانده از دوران ظاهر بودن اهل البیت(ع) که منبع اصیل وحی هستند( که اگر حق کلام دین را بخواهیم از ایشان(ع) باید بگیریم) استنباط حکم می کنند این استنباط با داده های بدست امده ممکن است فرق کند(اختلاف در احکام) در عقاید هم همین طور هست نحوه استفاده وبرخورد و حق پذیری و عوامل دیگر در پذیرش یک نظریه یک عقیده و یک حکم تاثییر می گذارد.
این اختلاف در استنباط را در مورد علم فیزیک هم در نظر بگیرد این شرایط خدا خود در دنیا قرار داده حال یکی بر اساس داده های تجربی و چارچوبی که در علم فیزیک هست نظرش مثبت میشه اینجا کار مهم تر باید دید کدام نظریه صحیح است و محکم اما در این بین نظریات محکم و یکسان هم هست که اختلاف ندارند در مورد علوم دین ما هم همین طور است البته این مقدمه برای مشخص شدن بینش ما نسبت به علوم مختلف است
اینکه ما بخواهیم رد کنیم بگوییم کلا علم فیزیک به درد نمی خورد چون چیزی را ثابت نمی کند فکر کنم کم باید دید را بازتر کرد و منصفانه دید


سلام علیکم جناب رستگاران و رحمة الله و برکاته،
چنان چیزی نگفتم که فیزیک کلاً به درد نخورد یا ما کلا نتوانیم به هیچ چیزی بجز چند چیز اندک اعتقاد داشته باشیم ... در واقع خیلی سعی کردم که مخاطبم چنین برداشتی نکند که ظاهراً موفق نبودم ... حرف جدیدی در زمینه‌ی مطالبی که فرمودید ندارم گل
رستگاران;892519 نوشت:

اما در مورد برهان و حجت بودن
یک جا هست ما بین خودمان مسئله ایی را صحبت می کنیم بر اساس معیار خودمان مبحث را پیش می بریم مثل صحبت دو عالم دینی و دو فقیه شیعه
یک جا هست با یک سنی صحبت می کنید که منابع شیعه را قبول ندارد اینجا باید بر اساس منبع انها صحبت کرد چیزی که آنها می پذیرند
حال بالا ترش کسی که ماده گراست علم گرا است اینها هر کدام باید با اصول خودشون صحبت کرد چیزی که بتوانند بپذیرند
کسی که از ابتدا می آید منکر خلقت نوری بر اساس روایات می شود چگونه می خواهی بگویی روایات این رو می گویند؟
...
یکجا از زاویه دید یک مسلمان نگاه می کنیم خب ما معتقد به خدا هستیم و ویژگی هایش مشخصه
اما برای مادی گرا ها و کسانی که حدیث و قرآن را قبول ندارند دلالیل و براهین ملموس مادی باید آورد و به عقلشان ارجاء داد

برای کسانی که به خدا و اهل بیت علیهم‌السلام اعتقاد ندارند حتی سعی هم نمی‌کنم که برایشان اثبات کنم که ابتدای خلقت خدا چه بوده است ... حداکثر کاری که می‌کنم این است که مقابل تمسخر کردنشان را بگیرم و این کار را از دو طریق انجام می‌دهم، اول اینکه اگر مقابل یک اعتقاد ما ایستادند تمام اعتقاداتشان را زیر سؤال می‌برم و دوم اینکه چیزی را که نسبت به آن ابراز تمسخر می‌کنند را با چیزهایی که همگان قبول داشته باشند قابل تأمل معرفی کنم و شهودپذیرش نمایم ... فکر کنم هر تلاشی برای اثبات نوری بودن خلقت اول برای کسی که به خدا یا به اهل بیت علیهم‌السلام اعتقاد ندارد بی‌فایده خواهد بود، مگر آنکه نفستان قدسی باشد ...
رستگاران;892519 نوشت:

پس می شود به یقین نزدیک شد

فقط می‌توان امیدوار بود که به یقین نزدیک شویم مگرنه تضمینی ندارد ...
رستگاران;892519 نوشت:

برای فهم بیشتر این روایات مثل سایه نداشتم معصومین(ع) با مشاهده ظاهری بر خاصیت نور قابل اثبات است
شما نگاه کنید آیا نور سایه دارد؟
اگر این را تایید می کنید من می گم این حدیث را اگر با حدیث نوری جمع کنیم یکی از ویژگی ها ثابت می شود

سایه نداشتن معصومین علیهم‌السلام ممکن است به این سادگی‌ها نباشد و گفتم که رویش بحث هست ... به این راحتی چیزی اثبات نمی‌شود ...
رستگاران;892519 نوشت:

این مسئله نور تا جایی که من دیدم یک بحث مشترکه(البته خودش یک بحث عمیق می تواند باشد)
مثل نور ایمان
نور عقل
نور ملائک
و...
که از زاویه دید من اگر نور را همین نور چراغ ببینیم روشن می شود مسئله

خود خدا وقتی از نور خودش مثال می زند مثل چراغ می زند خب ما به چراغ نگاه کنیم چه می بینیم؟
در چراغ هایی که می بینیم یک تنگستن (یاماده ایی که در اثر فعل و انفعالات درخشان می شود) یک پوشش تقریبا یک فاصله هست و پرتو های نور این مشاهده من چیز مشخصی نیست؟
اگر این دید اشتباه است بفرمایید محل نقضش کجاست؟
حال ما برویم ببینم چراغدانی با آن ویژگی چه نوری دارد چه پرتوهایی دارد اشتباه است؟


نمی‌دانم با این نگاه به چه نتیجه‌گیری‌ای بتوانید برسید
موفق باشید

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته

رستگاران;892547 نوشت:
استاد منظور شما از کثرت کثرت شگفت است یا کثر خلقت؟

این کثرت مربوط به عالم نوری است؟

منظور بنده از کثرت، کثرت عددی، کثرت خلقت و اینها نیست، بلکه منظورم تقدم رتبی در آفرینش است، آفرینش مجردات (نه از نظر زمانی، چون زمان مقدار حرکت اشیاء مادی است) مقدم بر اشیاء مادی است، لذا گاهی اشکال ندارد برای مخاطب این تقدم در قالب سالهای کثیر بیاید، که نشان از تقدم با فاصله بسیار عظیمی است، مثلا کسی بگوید هزاران سال قبل از آدم(ع) جبرئیل وجود داشته است! خب اینجا منظور این نیست که جبرئیل دقیقا چند هزار سال قبل خلق شده، اصلا زمان در خلقت جبرئیل معنا ندارد، بلکه منظور از آن تقدم در آفرینش با فاصله بسیار زیاد است. این فاصله اصلا ممکن است زمانی نباشد.

رستگاران;892547 نوشت:
این کثرت سال ها را اگر منظور خلقت نوری آن و میزان نوری که هرکس هر شی و هر ذره بر حسب قابلیت دریافتش بدانیم جمعش اشتباه است؟

(نکته در مورد نور نور به طور عام کلیه اشعه ها را می توان در نظر گرفت نور مرئی و نور نامرئی و بر اساس تجربیات و مشاهدات اشعه های مختلف طول موج مختلفی دارند در نتیجه سرعت ها و قابلیت نفوذشان فرق دارد مثل اشعه فرابنفش و اشعه مادون قرمز)

منظور از «نور» و خلقت نوری در روایات هیچکدام از این انوار نیست، چرا که حتی آن انواری که قابل رویت نیستند هم مادی هستند، و قابل رصد تجربی با دستگاههای مختلف مخصوص به خود؛ اما نوری که خدا در آیات و روایات از آن سخن می گوید با هیچ ابزار مادی قابل رصد و پیگیری نیست: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض‏» (نور:35)

موضوع قفل شده است