پاسخ, به شبهات, دکتر علی سینا ,شبهه2-(جنگهای پیامبر ص)
تبهای اولیه
[=Tahoma]با سلام به عزیزان اسک دین !:Gol:
چند سال پیش در سال ۱۳۸۶ شخصی به اسم دکتر علی سینا دست به شبهه پراکنیهای زد و با وجود خلق و خوی اسلام ستیزی که داشت!دکتر علی سینا یک جایزه 50,000دلاری برای کسی که بتواند ادعاهای او و اتهامهایی که او بر پیامبر اسلام وارد میکند رد کند در نظر گرفته است
و سایتهای اسلام ستیز هم به شدت استقبال کردند !
هر چند شبهات این ملعون بی خرد نخ نما ست !
اما برای انعکاس ان در محیط مجازی اینترنت لازم دیدم شبهات این ملعون را در سایت مطرح کنم تا با کمک اساتید بزرگوار و[=&]دوستان [/][=&]گرامی[/] جوابی کوبنده و کامل به این شبهات داده شود !
قابل توجه عزیزان اینکه از شما بزرگوارم طلب بخشش دارم در مورد سخنان این ملعون که پر از بی احترامی و توهین به پیامبر ص میباشد !و تا آنجا که بتوانم سعی میکنم از سخنان توهین آمیز این از خدا بی خبر استفاده نکنم
خب [/]دومین شبهه ایشان در مورد جنگهای پیامبر ص میباشد
که اینطور عنوان میکند
دکتر علی سینا:
چطور شخصی که خود را پیامبر خطاب میکند، میتواند به کاروانهای تجارتی حمله کند و همچون یک ..........و ........ رفتار کند؟
بیشتر مسلمانان که ادعا میکنند جنگهای محمد حالت دفاعی داشته است، تایید کردید که محمد مهاجم بود و او بود که به کاروانهای تجارتی حمله کرد.
این زمان بسیاری را برای ما حفظ میکند، زیرا دیگر من مجبور نیستم سیاهه ای از حملاتی که محمد به کسانی که آنها را دشمن خوییش میدانست ارائه دهم.
اما توضیح خود محمد برای این حملات این بوده است که مسلمانان حق دارند آنچه قریش در هنگام تبعید از مسلمانان ستانده، پس بگیرند.
اگر چه حقیقت این است که مکیان محمد را از خانه هایشان نراندند،بلکه مسلمانان به دلیل اصرار محمد مهاجرت کردند. وی ابتدا دستور داد که مریدانش به حبشه بروند و بعد که به اندازه کافی طرفدارانی در مدینه یافت، آنان را به مهاجرت به مدینه فرمان داد.
در حقیقت علی رغم اینکه محمد بطور دائم در حال دشنام دادن و توهین به مذهب قریشیان بود و آنها را با رفتار فرسایشی خود خشمگین کرده بود، حتی یک مورد نیز در تاریخنامه های اسلامی گزارشی از اعمال خشونت علیه محمد و طرفدارانش نشده است.
مسلمانان امروزه هیچ انتقادی علیه دینشان را نمیپذیرند. آنها شخصی را که عقایدشان را زیر سوال ببرد به یکباره می کشند و این چیزی است که پیامبر به آنها آموخت تا انجام دهند.
اما اعراب پیش از محمد از بردباری و مدارای دینی بیشتری برخوردار بودند. اعراب پیش از محمد با مسیحیان و یهودیان در توازن همزیستی می کردند، بدون اینکه هیچ نشانه ای از عداوتها و دشمنی های برگرفته از ادیان بین آنها باشد.
اما آزمایش بردباری و تحمل دینی نهایی بین اعراب وقتی آغاز شد که محمد شروع به شماتت کردن خدایان اعراب پرداخت.
اما با وجود تهمت هایی که به قریش زده می شود،قریشیان میزان بالایی از بردباری و تحمل را از خود نشان دادند، حتی وقتی که محمد آشکارا به مقدسات آنها توهین میکرد، هرگز به محمد و یا هیچیک از پیروانش صدمه ای نزدند.
این تحمل و بردباری را با رفتاری که با بهائیان در ایران میشود مقایسه کنید. بهائیها به محمد یا الله او توهینی نمیکنند، آنها امامان را انکار نمی کنند و با هیچ یک از مفاهیم قرآنی نیز مخالفت نمیکنند. تنها چیزی که آنها میگویند این است که پیامبر آنها همان کسی است که ظهور وی به مسلمانان وعده داده شده است.
این ادعا در مقابل دشنامهای آشکار محمد به عقاید و مقدسات قریش هیچ است اما نه تنها مسلمانان هیچ بیرحمی و قساوتی را از بهائیان دریغ نکرده اند، بسیاری از آنها را کشته اند، زندانی کرده اند، شکنجه داده اند و کتک زده اند. حقوق انسانی آنها را نادیده گرفته اند و بطور وحشتناکی غیر انسانی با آنها برخورد کرده اند. هیچکدام یک از این اعمال در حق پیامبر اسلام و طرفدارانش انجام نگرفته بود هرچند آنها بطور دائم خدایان قریش را با توهین و طعنه شستشو میدادند و به مقدسات آنها دائم دشنام میدادند.
وقتی مکیان به اندازه کافی محمد را تحمل کردند و نتوانستند تمسخر خدایانشان را تحمل کنند، سرانجام گروهی از بزرگان خود را به نزد ابوطالب فرستادند و به او شکایت کردند که "این برادر زاده تو بسیار زشت و زننده در مورد خدایان و دین ما سخن میگوید. ما را احمق خطاب کرده است و نیاکان ماراگمراه خوانده است.
اکنون یا تو اورا نصیحت کن یا دستور ده تا ما نسق کار خود بنهیم اورا از خود و به هر طریق که باشد، دفع کنیم". ابوطالب نیز با آنها به نرمی سخن گفت و به آنها اطمینان داد که با برادرزاده خود در این مورد صحبت خواهد کرد و از او خواهد خواست که احترام بیشتری از خود نشان دهد.
اما محمد اقدامات خود را تغییر نداد، پس آنها مجددا نزد ابوطالب با حالی آشفته بازگشتند و به او اخطار دادند که اگر او برادرزاده اش را از رفتار زشت خود باز ندارد، آنها خود وی را مهار خواهند کردو به ابوطالب گفتند "و حال دیگر ما براستی نمیتوانیم بیش از این تحملی از خود در مقابل توهین به مقدسات، پدران و خدیانمان نشان دهیم، یا تو اورا از توهین و تمسخر ما بازدار و یا خود با او همزبان شو و به او بپیوند تا ما بتوانیم در مورد این قضیه تصمیم بگیریم."
این تمام چیزی است که در مورد آزار مسلمانان در مکه گزارش شده است. آنچه آنها گفته اند تنها یک اخطار بود و حتی به تهدید نیز کشیده نشده است.
در واقع تا زمانیکه ابوطالب زنده بود و حتی بعد از مرگ وی تا زمانی که محمد در مکه بود هیچ صدمه ای به وی زده نشده بود و هیچیک از یارانش نیز آزاری ندیده بودند.
تنها گزارشی که از خشونت و برخورد فیزیکی علیه مسلمانان در تاریخ گزارش شده است، کتک خوردن خواهر عمر، به جرم اینکه وی اسلام آورده بود و عمر او را مورد ضرب و شتم قرار داده بود است، و از اتفاق همین قضیه نیز موجب پذیرش اسلام از طرف وی شد.
اما حتی این برخورد را نیز نمیتوان یک آزار مذهبی نامید، بلکه تنها میتوان آنرا خشونت خانوادگی دانست زیرا عمر انسانی کج خلق و غیر قابل پیشبینی و زود رنج بود که به آسانی کنترل اعصاب خود را از دست میداد و دست به خشونت می برد. اما حتی این حدیث نیز ممکن است درست نباشد، زیرا عمر خود در جای دیگر طریقه اسلام آوردن و آشنایی خود با اسلام را به گونه ای دیگر نقل کرده است.
پس پرسش اینجا مطرح میشود، اگر هیچ آزاری علیه مسلمانان وجود نداشت، چه کسی آنها را از خانه هایشان رانده بود؟
ما میدانیم که بسیاری از آنها خانه های خود را رها کردند و به حبشه و بعدها به مدینه رفتند. چرا آنها باید خانه های خود را در حالی که هیچ خطری آنها را تهدید نمیکرد رها میسازند؟
پاسخ به این سوال را میتوان در محمد و آنچه در مغز میپروراند یافت. این محمد بود که از آنها خواست که مکه را ترک کنند. درواقع او به آنها دستور داد که مکه را ترک کنند و اینرا نیز از طرف الله بر آنها واجب کرد. آیات زیر به روشنی به این مسئله اشاره میکنند.
سوره انفال آیه 72:
آنان که ايمان آورده اند و مهاجرت کرده اند و با مال و جان خويش در راه ، خدا جهاد کرده اند و آنان که به مهاجران جای داده و ياريشان کرده اند ،خويشاوندان يکديگرند و آنان که ايمان آورده اند و مهاجرت نکرده اند خويشاوندان شما نيستند تا آنگاه که مهاجرت کنند ولی اگر شما را به ياری طلبيدند بايد به ياريشان برخيزيد مگر آنکه بر ضد آن گروهی باشد که ميان شما و ايشان پيمانی بسته شده باشد و خدا به کارهايی که می کنيد بيناست.
سوره نساء آیه 89
دوست دارند همچنان که خود به راه کفر می روند شما نيز کافر شويد تا، برابر گرديد پس با هيچ يک از آنان دوستی مکنيد تا آنگاه که در راه خدا مهاجرت کنند و اگر سر باز زدند در هر جا که آنها را بيابيد بگيريد و بکشيد و هيچ يک از آنها را به دوستی و ياری برمگزينيد.
بنابر این ما میدانیم که هرچند محمد تحمل قریش را نیز با دشنامهایش به سر آورده بود، خروج مسلمانان از مکه بخاطر آزار و اذیت بت پرستان مکه نبوده است. هیچ آزاری طرف قریش وجود نداشت . تازه باورمندان مکه را به دلیل اینکه محمد از آنها اینچنین خواسته بود ترک گفتند. تکنیک های اعمال فشار از طرف محمد بر پیروانش آنقدر زیاد بود که او حتی به پیروانش گفت اگر مهاجرت نکنند به جهنم خواهند رفت.
سوره نساء آیه 97
کسانی هستند که فرشتگان جانشان را می ستانند در حالی که بر خويشتن ستم ، کرده بودند از آنها می پرسند : در چه کاری بوديد؟ گويند : ما در روی زمين مردمی بوديم زبون گشته فرشتگان گويند : آيا زمين خدا پهناور نبود که در آن مهاجرت کنيد؟ مکان اينان جهنم است و سرانجامشان بد.
ب. محمد بر ادامه رفتار فرسایشی علیه مردم مکه و عقایدشان مصمم بود.
پ. محمد در رویای تسخیر عربستان و مطیع ساختن عجمان (ایرانیان) از اعراب بود.
آشکار میشود که محمد وقتی در مکه بود و بیش از تعداد بسیار اندکی طرفدار نداشت، در حال رویا بافی برای فتح عربستان و مطیع ساختن ایران بوده است. آیا این شایسته یک پیامبر خدا است که "تسخیر کردن" و "مطیع کردن" را زشت نپندارد؟ از یک پیامبر که توسط خدا انتخاب میشود باید انتظار داشت که نوری برای انسانها باشد، عقایدی پیشروتر و نیکوتر برای راهنمایی آنها، آموزش و آزادی انسانها داشته باشد، نه اینکه به فکر تسخیر و مطیع ساختن آنها باشد. اینها افکار یک پیامبر خدا نیستند بلکه افکار یک کشورگشا و یک سلطه گر است. اینها تفکرات کسانی است که به فکر حکومت مرکزی و مطیع کردن همگان بوده اند همچون چنگیزخان، ناپلئون، هیتلر و حتی صدام حسین، نه افکار یک پیامبر که باید پرتوافکن عشق و دلسوزی و رحمت و سایر زیبایی های روحانی باشد.
صحیح بخاری، جلد پنجم، کتاب 87 شماره 111
وحی از طرف خداوند برای مدتی قطع شده بود و پیامبر از این بابت بسیار ناراحت بود، چنانکه شنیده شده است او چندین بار قصد پرتاب کردن خود از بالای کوه های بلند را داشت، اما هر وقت میخواست این کار را عملی بکند جبرائیل در مقابلش ظاهر میشد، و به او میگفت "ای محمد تو قطعاً در حقیقت پیامبر الله هستی". و در نتیجه قلب محمد ساکت میشد و آرامش پیدا میکرد و به خانه باز میگشت. و هرگاه مدت زمان نازل شدن وحی طولانی میشد، او همانکار را تکرار میکرد، اما هرگاه به بالای کوه میرسید جبرائیل بر او نازل میشود و آنچه قبلاً گفته بود تکرار میکرد.
این تغییر حالت به ما سرنخ هایی میدهد که پیامبر اسلام یک پیامبر خدا نبوده است
سوره بقره آیه 217تو را از جنگ کردن در ماه حرام می پرسند بگو : جنگ کردن در آن ماه ، گناهی بزرگ است اما بازداشتن مردم از راه حق و کافر شدن به او و مسجدالحرام و بيرون راندن مردمش از آنجا در نزد خداوند گناهی بزرگ تر است ،و شرک از قتل بزرگ تر است آنها با شما می جنگند تا اگر بتوانند شمارا از دينتان بازگردانند از ميان شما آنها که از دين خود بازگردند و کافر بميرند ، اعمالشان در دنيا و آخرت تباه شده و جاودانه در جهنم باشند.
بعد از ساختن این آیه، محمد یک پنجم از غنیمت بدست آمده را برای خود برداشت و بقیه را به مهاجمین داد و آنها نیز آنرا بین خود تقسیم کردند.
[/INDENT]
با سلام
جای تعجب دارد که چنین شخصی با این سخنان بیهوده حتی به خود اجازه کمی تحقیق درقرآن و تاریخ و احادیث صحیح را نداده و دست به شبهه پراکنیهای زده که بیشتر از اسلام ستیزی او بهره میگیرد تا اینکه خود را خرد گرا نامیده!
در پاسخ به سخنان توهین آمیز و بیهوده دکتر سینا ، بايد چند مساله مورد بررسي قرار گيرد:
1- بررسي اين امر كه چرا خداوند متعال به پيامبر و مسلمانان اجازه ميدهد به قريش و كاروانهاي تجاري آنها حمله كنند؟
2- بررسي شان نزول آيه 217 سوره بقره و اين كه آيا غارت كاروان قريش توسط عبدالله بن جحش، به دستور رسول خدا (ص) بوده است يا اقدامي خودسرانه محسوب ميشود؟
برخي از آيات جنگ و جهاد
در قرآن كريم و در آيات متعددي به مسلمانان اجازه داده شده كه با كفار و مشركان به جنگ بپردازند.
ما ابتدا اين آيات را ذكر ميكنيم. سپس به بررسي علل جنگهاي مسلمانان با مشركان ميپرازيم.
1. در آيه 190 سوره بقره آمده است:
در راه خدا، با كسانى كه با شما مىجنگند، بجنگيد، و[لى] از اندازه درنگذريد، زيرا خداوند تجاوزكاران را دوست نمىدارد.1
دراين آيه خداوند متعال به روا شمردن، بلكه جنگ با كساني كه با مسلمانان به جنگ ميپردازند، اشاره كرده است.
2. در سوره حج، آيه 39 و 40 آمده است:
به كسانى كه جنگ بر آنان تحميل شده، رخصت [جهاد] داده شده است، چرا كه مورد ظلم قرار گرفتهاند، و البته خدا بر پيروزى آنان سخت تواناست.همان كسانى كه بناحق از خانه هايشان بيرون رانده شدند. [آنها گناهى نداشتند] جز اينكه مىگفتند: «پروردگار ما خداست »و اگر خدا بعضى از مردم را با بعض ديگر دفع نمىكرد، صومعه ها و كليساها و كنيسهها و مساجدى كه نام خدا در آنها بسيار برده مىشود، سخت ويران مىشد، و قطعاً خدا به كسى كه [دين] او را يارى مىكند، يارى مىدهد، چرا كه خدا سخت نيرومند و شكست ناپذير است.2
3. در آيه 75 سوره نساء آمده است:
و چرا شما در راه خدا [و در راه نجاتِ] مردان و زنان و كودكان مستضعف نمىجنگيد؟ همانان كه مىگويند: «پروردگارا، ما را از اين شهرى كه مردمش ستم پيشهاند بيرون ببر، و از جانب خود براى ما سرپرستى قرار ده، و از نزد خويش ياورى براى ما تعيين فرما.»3
4. در آيه 13 سوره توبه نيز آمده است:
چرا با گروهى كه سوگندهاى خود را شكستند و بر آن شدند كه فرستاده [خدا] را بيرون كنند، و آنان بودند كه نخستين بار [جنگ را] با شما آغاز كردند، نمىجنگيد؟ آيا از آنان مىترسيد؟ با اينكه اگر مؤمنيد خدا سزاوارتر است كه از او بترسيد.4
و در آيه 193 سوره بقره آمده است:
با آنان بجنگيد تا ديگر فتنهاى نباشد، و دين، مخصوص خدا شود. پس اگر دست برداشتند، تجاوز جز بر ستمكاران روا نيست.5
بررسي علل حمله مسلمانان به قريش و كاروان هاي تجاري آنها :
الف: حالت جنگ بين مسلمانان و كفار
بررسي منابع تاريخي و تامل در آيات قرآني مويد اين نكته است كه: مشركان مكه در واقع آغازگر جنگ عليه مسلمانان -هم در مكه و هم پس از هجرت مسلمانان به مدينه- بودند. با اين تفاوت كه در مكه هنوز اجازه دفاع و درگيري با مشركان به مسلمانان داده نشده بود، و در مدينه اين اجازه صادر شد.
از امام باقر (ع) در خصوص آيه 39 سوره حج « اذن للذين يقاتلون با نهم ظلموا ... » روايت شده كه اين آيه درباره مهاجران نازل شده است.6
هر زمان كه در مكه مجروح يا مضروبي از مسلمانان نزد رسول خدا(ص) ميآمد و از كفار شِكوه ميكرد، آن حضرت ميفرمود كه رخصت نبرد ندارد و آيه مزبور اين رخصت را به پيامبر خدا (ص) داد.7
دكتر غلامحسين زرگري نژاد مينويسد: « مهاجرت پيامبر(ص) به مدينه هرگز به تضاد اشرافيت مكه با او خاتمه نداد. مكيان كه به تعا رض جدي و اساسي عقايد محمد(ص) با باورهاي خويش و نيز رويكرد اجتماعي توحيد با شرك، به خوبي واقف بودند، حاضر نبودند به هيچ نوع مصالحه يا متاركهاي تن دهند.8
در آغاز سال دوم هجرت، قريش به تدريج خود را براي حركتهاي ايذايي، تهديد امنيتِ مدينه و در نهايت هجوم به مسلمانان آماده ميكرد.
از اقدامات نظامي مكيان برضد مدينه در سال اول هجرت كه ثبت و ضبط شده و شاهدي بر تحريكات جدي قريش بر ضد مدينه است، حضور 200 نفر از مكه در دشت رابغ به فرماندهي ابوسفيان بن حرب است. اين سريه كه براي مقاصد متعددي از جمله كسب اطلاعات، تحريك بدويان، اقدامات ايذائي و ... صورت گرفته بود، سريه عبيدة بن حارث را به دنبال داشت.9
«پيامبر اكرم(ص) در ماه شوال -هشتمین ماه هجري- پرچم را به عبيدة بن حارث سپرد تا به رابغ عزيمت كند. عبيدة با 60 سوار بيرون رفت و در دشت رابغ با ابوسفيان بن حرب كه 200 نفر همراهش بودند بر خورد كرد.»10
نخستين كسي كه در اسلام تير به دشمن انداخت سعد بن ابي وقاص بود كه در اين جنگ به طرف دشمن تير پرتاب كرد.11
پيامبر(ص) كه همواره انتظار چنين تحركاتي را داشت، هوشيارتر از آن بود كه قريش او را غافلگير كند. به همين دليل در فاصلههاي زماني معين به گروههاي نظامي و اطلاعاتي، با هدفهاي مشخص، ماموريت ميداد، تا ضمن كسب اطلاعات نظامي و خنثي كردن تحريكات محدود قريش، امنيت مكيان و گاه كاروانهاي تجاري ايشان را مورد تهديد قرار دهند.»12
اصغر منتظر القائم مينويسد: «اهداف رسول خدا(ص) از انجام سرايا و غزوات قبل از جنگ بدر موارد ذيل بود:
1- به قريش تجارت پيشه، بفهمانند كه در صورت نبرد با اسلام و مدينه منوره، شريان حياتي اقتصادي آنان قطع خواهد شد.
2- آگاه ساختن قريش و ديگر سران قبايل مشرك از قدرت نظامي مسلمانان.
3– تقويت بنيه نظامي و سازماندهي و آماده ساختن نيروهاي نظامي براي دفاع از مدينه.»13
به اين نكته بايد توجه داشت كه علت اعتراض مشركان به سريه عبدالله بن جحش اين بود كه مسلمانان در «ماه حرام» جنگ كرده بودند.
قريش ميگفتند: قد استحل محمد و اصحابه الشهر الحرام، وسفكوا فيه الدم و اخذوا فيه الاموال و اسروا فيه الرجال»14؛ یعنی محمد و يارانش ماه حرام را حلال دانستند در ماه حرام خونريزي كردند، غنيمت و اسير گرفتند».
گويا مشركان مكه خود را با مسلمانان در حال جنگ ميديدند و لذا اعتراضي به اصل جنگ و تصرف اموالشان نداشتند. اعتراض آنها بيشتر به اين بود كه چرا اين درگيري و اخذ اموال و خونريزي در ماه حرام صورت گرفته است.15
خداوند هم با نزول آيه 217 سوره بقره: « يَسْئَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ ... » جنگ در ماههاي حرام را گناهي بزرگ دانست.
شكي نيست كه عبدالله بن جحش با قتل مشركان در ماه حرام و تصرف اموال آنها مرتكب گناه شده بود (گناه جنگ در ماهها ي حرام) و به نظر ميرسد علت عمدهاي كه سبب شد رسول خدا(ص) از تصرف در آن اموال خودداري كند، در واقع همين نكته بوده است؛ يعني نبرد درماه حرام، نه تصرف اموال قريش.
رسول خدا (ص) به عنوان اعتراض به عبدالله بن جحش گفت: من شما را به قتال در ماه حرام امر نكرده بودم.16
در خصوص اين سريه در پايان مقاله نيز مطالبي ذكر خواهد شد .
ادامه آيه 217 سوره بقره نيز حالت جنگ بين مشركان مكه با مسلمانان را نشان ميدهد:
خداوند متعال مي فرمايد:
«ولا يزالون يقاتلونكم حتي يرودوكم عن دينكم ان استطا عوا ... » آنها پيوسته با شما مي جنگند تا اگر بتوانند شما را از دينتان باز گردانند.
در آيه 39و 40 سوره حج نيز استفاده از كلمه «دفع» ميتواند نشاندهنده آغاز جنگ توسط مشركان باشد.
در اين آيه آمده است:
«اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا ....ولولا دفع الله الناس بعضهم ببعض ... » به كسانى كه جنگ بر آنان تحميل شده، رخصت [جهاد] داده شده است، چرا كه مورد ظلم قرار گرفتهاند، و البته خدا بر پيروزى آنان سخت تواناست.
همان كسانى كه بناحق از خانه هايشان بيرون رانده شدند. [آنها گناهى نداشتند] جز اينكه مىگفتند: «پروردگار ما خداست »و اگر خدا بعضى از مردم را با بعض ديگر دفع نمىكرد، صومعه ها و كليساها و كنيسه ها و مساجدى كه نام خدا در آنها بسيار برده مىشود، سخت ويران مىشد، و قطعاً خدا به كسى كه [دين] او را يارى مىكند، يارى مىدهد، چرا كه خدا سخت نيرومند شكست ناپذير است.
ب: مقابله به مثل
1- اموال مهاجران:
شكي نيست بسياري از مسلمانان مهاجر به مدينه، نتوانستند تمامي اموال خويش را از مكه به مدينه انتقال دهند. تلاش مسلمانان مهاجر اين بود كه خود را به مدينه برسانند تا بتوانند آزادانه به پرستش خداي متعال بپردازند. لذا بخش اعظم سرمايه آنها در مكه مانده بود و به دست كفار قريش افتاده بود.
محمدهادي يوسفي غروي مينويسد: «چون كفار قريش اموال مسلمين را گرفته بودند و مصادره كرده بودند، رسول خدا (ص) خواستار قصاص بود.»17
دكتر زرگري نژاد نيز در اين رابطه مينويسد: «در آستانه رمضان سال دوم هجري پيامبر(ص) مسلمانان را آماده ميكرد تا وقتي بزرگترين كاروان تجاري قريش به رياست ابوسفيان از شام باز ميگردد به آن حمله كنند. بخش اعظم سرمايه اين كاروان از فروش «اموال مهاجرين» فراهم شده بود.18
اصغر منتظرالقائم نيز مينويسد: « هنگامي كه رسول خدا(ص) از بازگشت كاروان قريش به سرپرستي ابوسفيان از شام آگاه شد، مسلمانان را به تلافي مصادره اموال مهاجران در مكه براي حمله به آن فراخواند... پيامبر براي جبران اموال و خانههاي مسلمانان مهاجر كه به وسيله ابوسفيان و ديگر زورمداران مكه مصادره شده بود، پس از نزول دستور جهاد، به درخواست مسلمانان براي تلافي اموالشان پاسخ مثبت داد و آنان را با اميد به دست آوردن غنيمت در حمله به كاروان ابوسفيان ترغيب كردند.»19
صالح احمدالعلي نيز مينويسد: بيشتر املاك مسلمانان مهاجر در مكه، مورد دستبرد و تعرض مكيان قرار گرفت.20
2- مقابله با ظلم هاي قريش:
مسلمانان در شهر مكه به شدت مورد آزار وشكنجه مشركان قرار داشتند. برخي از مسلمانان همانند سميه، مادر عمار ياسر به علت همين شكنجهها به شهادت رسيدند.21
قريش با خود هم عهد شده بودند و تصميم گرفته بودند كه هر كدام در ميان قبيله خود بنگرند تا اگر كسي از آنها اسلام اختيار كرده است او را بيازارند ... »22.
آزار و شكنجه هاي مشركان به حدي بود كه عدهاي از مسلمانان به دستور رسول خدا (ص) به حبشه مهاجرت كردند.23
امية بن خلف در مكه بلال را سخت آزار ميداد، او را روي ريگهاي داغ ميانداخت. سنگ درشت و سنگيني را بر سينه او مينهاد و ميگفت آن قدر آزارت ميدهم تا از دين محمد دست برداري.24
در واقع همين آزار و اذيتها و ظلمها بود كه موجب شد خداوند متعال دستور جهاد را صادر كند. جهادي كه شرايط آن هم با تشكيل حكومت اسلامي در مدينه فراهم شده بود.
در تفسير الميزان ذيل آيه 39 سوره حج آمده است: «... چون مسلمانان مدتها بود از رسول خدا (ص) درخواست اجازه ميكردند كه با مشركين قتال كنند، حضرت به ايشان ميفرمود: «من مامور به قتال نشدهام و در اين باب هيچ دستوري نرسيده است» و تا در مكه بود همه روزه عدهاي از مسلمانان نزدش ميآمدند كه يا كتك خورده بودند، يا زخمي شده بودند، يا شكنجه ديده بودند و در محضر آن جناب از وضع خود و ستمهايي كه از مشركين مكه ميديدند، شكوه ميكردند. حضرت هم ايشان را تسليت داده امر به صبر وانتظار فرج ميكرد تا اين كه اين آيات نازل شد «اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا...»25 كلمه «ظلموا» در اين آيه مويد همين مطلب است.
بيهقي مينويسد: «چون پيامبر به مدينه آمد... فقط آهنگ قريش كرد و متعرض ايشان گرديد؛ زيرا خداوند با كساني كه به مسلمانان «ستم» كنند و يا ايشان را از شهرهاي خود بيرون نمايند، فرمان جنگ داده بود»26.
رسول جعفريان نيز مينويسد: « حملات رسول خدا (ص) به كاروانهاي تجاري مشركان عمدتا با استفاده از مهاجران بوده است و مهمترين دليل توجيه كننده آن «ظلمي» بود كه مشركان درباره آنان اعمال كرده بودند».27
آيه 39 سوره حج « اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا...» كه رخصت قتال در برابر ظلم را داده، اولين آيهاي بوده كه درباره جنگ نازل شده است. 28
در ادامه همين آيه درباره مظلومين آمده است: همان كسانى كه به ناحق از خانههايشان بيرون رانده شدند [آنها گناهى نداشتند] جز اينكه مىگفتند: «پروردگار ما خداست» ؟
طبرسي در تفسير همين آيه مينويسد: اين آيه و تقدير آن اينگونه است: « اذن للمو منين ان يقاتلوا او بالقتال من اجل انهم ظلموا بان اخرجوا من ديارهم و قصدوا بالايذاء و الاهانه » 29
به مومنين اجازه قتال وجنگ داده شد به خاطر اين كه مورد ظلم قرار گرفتهاند به اينكه از ديارشان اخراج شدند و مورد ايذاء و اهانت قرار گرفتهاند. ديگر مفسران نيز به ظلم وستم قريش و اخراج مسلمانان از مكه و اخذ اموال آنها -به ناحق- اشاره دارند.30
علامه طباطبايي در تفسيرآيه 190 سوره بقره و چند آيه بعدي مينويسد: «سياق آيات شريفه دلالت دارد بر اين كه همه اين آيات يكباره و با هم نازل شده است و اين كه همه يك غرض را ايفا ميكنند و آن عبارت است ازفرمان جنگ براي اولين بار با مشركين مكه چرا كه آنها با آزار واذيتهاي خويش مومنين را از مكه بيرون كردند».31
امام فخر رازي نيز در تفسير آيه 193 سوره بقره « و قاتلوهم حتي لا تكون فتنه ... » مينويسد: «در مراد از فتنه چند وجه گفتهاند، يكي از آنها شرك و كفر است و گفتهاند كه فتنه آنان اين بود كه ياران پيامبر(ص) را در مكه ميزدند و آزار ميدادند تا اين كه به حبشه رفتند، آنگاه بر اين آزار دادن ادامه دادند تا به مدينه رفتند و غرض ايشان از برانگيختن اين فتنه اين بود كه مسلمانان دين خود را رها كنند وكافرشوند، پس خدا اين آيه را نازل كرد و معني آيه اين است كه با ايشان قتال كنيد و بر آنها غلبه كنيد، تا شما را از دينتان برنگردانند و در شرك نيفتيد.»32
طبرسي در تفسير آيه 75 سوره نساء «وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ...» مينويسد: طبق قولي مستضعفين از رجال و نساء گروهي از مسلمانان بودند كه در مكه مانده بودند و نميتوانستند هجرت كنند. مانند سلمة بن هشام، وليد بن وليد، عياش بن ابي ربيعه و ابو جندل بن سهيل اينها دعا ميكردند كه خداوند آنها را از دست مشركان نجات بخشد و از مكه خارج سازد. مشركان مكه تلاش ميكردند آنها را از دين اسلام باز دارند...».
همه اين شواهد دال بر اين است كه به مسلمانان -چه كساني كه به مدينه مهاجرت كرده بودند وچه افراد معدودي كه در مكه محصور شده بودند- ظلم وستم شده بود و مسلمانان در واقع به منظور مقابله با اين ظلم و جور موظف بودند با كفار مكه بجنگند.
رسول جعفريان مينويسد: « براي مشركان مكه تا آنجا كه به آزار و شكنجه مربوط ميشد هيچگونه حرمتي وجود نداشت (براي كسي حرمتي قائل نميشدند) اما اكنون كه حادثه اي برضد آنان صورت گرفته (سريه عبدالله بن جحش ) فرياد قانون و حريم سردادهاند»33.
بررسي سريه عبدالله بن جحش:
در خصوص اين سريه در مباحث قبلي مطالبي بيان شد. با توجه به اينكه درمقاله «غزوه چگونه جنگي بود و به چه كسي شهيد ميگفتند؟» مطالبي نادرست در خصوص نزول آيه 217 سوره بقره ذكرشده، لازم است به بررسي مجدد اين سريه و شان نزول آيه مذكور بپردازيم.
« پيامبر اكرم(ص) درماه رجب سال دوم هجري34 عبدالله بن جحش را همراه با هشت نفر35 و به قولي 12 نفر36 از مهاجران براي ماموريتي به ماموريت طرف مكه فرستاد.37
پيامبر اكرم(ص) به عبدالله بن جحش دستور داد اخبار قريش را به آن حضرت برساند. «فامض حتي تنزل نخله بين مكه و طائف ،فترصد بها قريشا و تعلم لنا من اخبارهم .»38
محمد بن عمر واقدي به نقل از سليمان بن سحيم ميگويد: «پيامبر اكرم(ص) به عبدالله و يارانش اصلا دستور جنگ را چه در ماه حرام و چه در ماه حلال نداده بود، بلكه به آنها دستور داده بود اخبار قريش را بدست آورند.»39
اما عبدالله و يارانش در آخر ماه رجب با كفار جنگيدند و اموال آنها را گرفتند، عمرو بن حضرمي را كشتند و دو نفر را اسير گرفتند، سپس به مدينه آمدند.40
وقتي به مدينه رسيدند پيامبر(ص) فرمود: من شما را به قتال در ماه حرام امر نكرده بودم؟41
سپس آن غنائم را نپذيرفت و عملا در غنائم و اسيران تصرف نكرد.42
مسلمانان و كفار مكه، آنها را سرزنش كردند كه چرا در ماه حرام اين كار را انجام دادند.43
چون سخن در اين باره بسيار شد خداوند آيه 217 سوره بقره را نازل كرد :
از تو درباره كارزار در ماه حرام مىپرسند. بگو: «كارزار در آن، گناهى بزرگ و بازداشتن از راه خدا و كفر ورزيدن به او و[ بازداشتن از] مسجدالحرام [=حج]، و بيرون راندنِ اهل آن از آنجا، نزد خدا [گناهى] بزرگتر، و فتنه [=شرك] از كشتار بزرگتر است.» و آنان پيوسته با شما مىجنگند تا -اگر بتوانند- شما را از دينتان برگردانند. و كسانى از شما كه از دين خود برگردند و در حال كفر بميرند، آنان كردارهايشان در دنيا و آخرت تباه مىشود، و ايشان اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود.
[=Century Gothic] خداوند متعال با نزول اين آيه به خطاي عبدالله بن جحش و يارانش اشاره كرد، اما جرم دشمن (سدّ راه مسجد الحرام ،آزار مومنان ،فتنه و شرك ) را بالاتر دانست. «با نزول آيه 217 سوره بقره خداوند حرمت ماه حرام را حفظ كرد اما مشركان را كه مرتكب چند جرم بزرگتر شده از جمله آن كه راه مسجد الحرام را سد كرده، مومنان را با آزار و اذيتشان اخراج كرده بودند و مهمتر از همه اين كه مشركند را مورد سرزنش قرار مي دهد .44
[=Century Gothic] نكتهاي كه بايد به آن اشاره شود اين است كه خداوند اين جرم را براي عبدالله و يارانش ثابت ميداند.
سپس به عللي كه ذكر شد (جرم بزرگتر مشركان) گناه آنان را ميبخشد.
چرا كه خداوند در ادامه و در آيه 218 مي فرمايد:
[=Century Gothic] كساني كه ايمان آورده اند و آنان كه مهاجرت كرده اند و در راه خدا جهاد نموده اند آنان به رحمت خدا اميد دارند و خداوند( آمرزنده) و مهربان است.
[=Century Gothic]«اين بدان معناست كه چون اينها اهل هجرت و جهاد بودند [و] اميدوار به رحمت خدا هستند، خداوند خطاي آنان را آمرزيده است. به هرحال آيه، خطاي مسلمانان را گوشزد ميكند، گرچه جرم دشمن را بزرگتر دانسته است ... .»45
[=Century Gothic]نتيجه گيري:
[=Century Gothic] علت عمده حملات مسلمانان به قريش و كاروانهاي تجاري مكه در واقع همان ظلم و ستمي بود كه قريش به مسلمانان روا داشته بود، قريش سالها مسلمانانِ مظلوم را در مكه مورد آزار و شكنجه هاي سخت قرار داده بود.
پس از ورود نبي مكرم اسلام (ص) به مدينه و تشكيل حكومت اسلامي اين فرصت فراهم شد كه مسلمانان جواب آن همه ظلم و ستم را بدهند و طبيعي است كه در حملات نظامي دستيابي به غنايم نيز مطرح است.
[=Century Gothic] همچنین، اموال مسلمانان مهاجر به مدينه در مكه مورد دستبرد و غارت اشراف قريش قرار گرفته بود و مسلمانان به تلافي اين دستبردها ميتوانستند كاروانهاي تجاري آنها را مورد تهديد قرار دهند؛ علاوه بر اين كه اصولا حالت جنگ بين مشركان مكه و مسلمانان مدينه فرضيهاي بود كه تقريبا هر دو گروه آن را پذيرفته بودند.
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]
[=Century Gothic][=Century Gothic]
کتابنامه:
1) قرآن كريم
2) بيهقي، احمد بن حسين؛ دلائل النبوه، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، تهران، علمي و فرهنگي، 1361
3) دينوري، احمد بن داوود؛ اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، تهران، ني، 1371
4) طبرسي، فضل بن حسن؛ مجمع البيان، بيروت، موسسه الا علمي، 1415، اول
5) زرگري نژاد، غلامحسين؛ تاريخ صدر اسلام، تهران، سمت 1378، اول
6) محمد ابن سعد؛ الطبقات الكبري، بيروت دار الكتب العلميه، اول
7) واقدي، محمدبن عمر؛ المغازي، ترجمه محمود مهدوي، تهران، مركز نشر دانشگاهي، دوم
8) منتظرالقائم، اصغر؛ تاريخ اسلام، اصفهان، دانشگاه اصفهان، 1384، اول
9) ابن هشام حميري، السيرة النبويه، بيروت، دارالمعرفه، بي تا
10) طبري، محمد بن جرير؛ تاريخ الامم والملوك، بيروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1381
11) مسعودي، علي بن حسين؛ التنبيه و الاشراف قاهره، دارالصاوي، بي تا
12) يوسفي غروي، محمد هادي؛ موسوعه التاريخ الاسلامي، قم، مجمع الفكر الاسلامي، 1417، اول
13) احمدالعلي، صالح؛ دولت رسول خدا، مترجم: هادي انصاري، قم، پژوهشكده حوزه و دانشگاه، 1381 اول
14) يعقوبي، ابن واضح؛ تاريخ يعقوبي، قم، موسسه نشر فرهنگ اهل بيت(ع)، بي تا
15) ثقفي كوفي، ابراهيم بن محمد؛ الغارات، ترجمه عزيز الله عطاردي، تهران، عطارد، 1373
16) مقدسي، مطهر بن طاهر؛ البدء و التاريخ، ترجمه محمد رضا شفيعي كدكني، تهران، آگه، اول، 1374
17) طباطبايي، محمد حسين؛ الميزان، ترجمه سيد محمد باقر موسوي همداني، قم، دفتر انتشارات اسلامي، بيتا
18) جعفريان، رسول؛ سيره رسول خدا، قم، دليل، 1380، اول
19) بلاذري، احمد بن يحيي؛ انساب الاشراف، مصر، دار المعارف، 1959
20) طوسي، محمد بن حسن؛ التبيان، بي جا، مكتب اعلام الاسلامي، 1409، اول
21) حويزي؛ نور الثقلين، قم موسسه اسماعيليان1412، چهارم
22) امام فخررازي؛ تفسير كبير، ترجمه علي اصغر حلبي، تهران، اساطير، 1386، دوم
.1 قرآن كريم، سوره بقره، آيه 190
.2 همان، سوره حج، آيه 39-40
.3 همان، سوره نساء، آيه 75
. 4همان، سوره توبه، آيه13
. 5همان، سوره بقره، آيه 193
.6 مجمع البيان ج7، ص 156
.7 همان
.8 تاريخ صدر اسلام، ص 367
.9 همان، ص 369
.10 الطبقات الكبري، ج 2، ص4
.11 المغازي، 1369، ص 7
.12 زرگري نژاد، پيشين ص 367؛ بايد توجه داشت كه در هر جنگ و قتالي كسب عنايم توسط پيروز ميدان امري است كاملا پذيرفته شده وكسي در اين امر بحثي ندارد.
.13 تاريخ اسلام، ص 129
.14 السيرة النبويه ، ج1، ص 604 – 603 و تاريخ الامم والملوك، ج 2، ص 412
.15 واقدي، پيشين، ص11
.16 ابن هشام حميري، پيشين، ج1، ص 603 و التنبيه و الاشراف، ص 203
.17 موسوعه التاريخ الاسلامي، ج2، ص569
.18 زرگري نژاد، پيشين، ص373
.19 منتظرالقائم؛ پيشين، ص 140-139
.20 دولت رسول خدا، ص66
.21 تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 28
.22 ابن هشام حميري؛ پيشين، ج1، ص 269-268
.23 الغارات، ج1، ص 522
.24 البدء و التاريخ، ج2، ص794
.25 الميزان، ج14، ص541
.26 بيهقي، پيشين، ج2، ص207
.27 سيره رسول خدا، اول، ص460
.28 انساب الاشراف، ج1، ص 286
.29 طبرسي؛ پيشين، ج14، ص 156
.30 ر.ك. التبيان، ج7، ص221 و نور الثقلين، ج3، ص 504
.31 طباطبايي؛ پيشين، ج2، ص 87
.32 تفسير كبير، ج 5،ص 2235
.33 جعفريان؛ پيشين، ص 466
.34 محمد بن سعد؛ پيشين،ج2، ص7، مسعودي، پيشين، ص 203
.35 ابن هشام حميري؛ پيشين، ج1، ص 602
.36 مسعودي؛ پيشين، ص 203
.37 ابن هشام حميري؛ پيشين، ج1، ص 602
.38 همان
.39 واقدي؛ پيشين، ص12
.40 ابن هشام حميري؛ پيشين، ج1،1 ص 603. ابن سعد مي نويسد :«عبدالله و يارانش شك كردند كه آيا ماه حرام است يا نه؟ ولي همان روز به كاروانيان حمله كردند؛ ابن سعد،پيشين ،ج2،ص7. واقدي نيز مينويسد: «يكي گفت: نميدانيم كه امروز ماه حرام است يا نه ديگري گفت: ما امروز را از ماه حرام ميدانيم و نبايد حرمت آن را بشكنيم ولي آنها كه خواستههاي دنيا را ميخواستند بر كار غلبه كردند و جنگ را شروع كردند»؛ واقدي، پيشين، ص 10
.41 مسعودي؛ پيشين، ص 203
.42 طبري؛ پيشين، ج2، ص 412 و ابن هشام حميري؛ پيشين، ج1، ص399
.43 ابن هشام حميري؛ پيشين، ج1، ص 603- 604 و طبري؛ پيشين، ج2، ص 412
.44 جعفريان؛ پيشين، ص 466
.45 همان