جمع بندی پاسخی به تحدی قرآن

تب‌های اولیه

106 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

پیروز;751275 نوشت:
یعنی چرا باید کسی برود ببیند خدایی هست نیست...طرف مثلا در یک خانواده مرفح بدنیا آمده...زندگیش را می کند، گو در یک بهشی زندگی می کند...غذایش، تفریحش، همه محیاست..چه دلیل دارد که برود و بگوید که من باید تحقیق کنم خدایی هست یا نه...در این مورد من تاپیکی هم ایجاد کرده بودم...که هنوز به نتیجه نرسیدم...

سلام

اینکه چرا باید شخصی دنبال شناخت خدا باشه ، از فطرت و جان آدم نشات میگیره. یک نیازه ، عین گم کردن چیزی و سعی در پیدا کردنش . داشتن پول و رفاه باز هم اون خلاء تشنگی رسیدن به یک مفهوم ثابت رو پر نمیکنه . تا بهشت رو چی معنا کنید ؟!

گرچه اصلا موافق زور کردن و مجبور کردن اشخاص برای بررسی این موارد نیستم ، چون باید جانانه و با کشش و گرایش پا در این راه گذاشت .. در اصل ، حقیقت و معنا مثل یک جاده ست که عقل مثل ماشینی هست که تو این جاده حرکت میکنه و راننده هم مفاهیم و شعور نهان در قرآنه ، تا وقتیکه شخص خودخودش نخواد یه چیزایی رو بفهمه ، زورش هم بکنی راهی از پیش نمیبره ، چون اهتمام و دقت لازم رو بخرج نمیده . این ماییم که باید در مسیر قرار بگیریم تا عقلِ کل ،راهگشا باشه .

قرآن خیلی جالبه ، تا وقتی نخونی و توش نری نمیشه نظر داد .. مثل کسیکه مثلا از رشته ی رادیولوژی چیزی درک نمیکنه جز عکسبرداری واسه دندون و استخون و اینا ، یعنی از دور نگاهی محدود داره ولی وقتی وارد این رشته بشی تازه میفهمی که دنیایی از علم و دانستنی هاست ..

بنظر بنده هر علمی ، نه تنها علم آشنایی با قرآن ، هر علمی رو تا واردش نشدی نمیتونی قضاوت صحیحی داشته باشی . و اینم بگم که تا وارد علم قرآنی شدی آنچنان متحیر میشی که فکر میکنی تمام عمرت رو به بطالت گذروندی و هزار تا ای کاش میاد سراغ آدم .

اما اگر که شخص اصلا احساس نیاز نمیکنه و حال میکنه با این زندگیش ، خب اشباع نشده !! از نوع لذتی که میبره هنوز سیراب نشده اما میرسه روزی که اشباع میشه و دنبال چیز جدیدی میگرده ، لذتی بالاتر ، خدا کنه که این لذت رو در چیزی پیدا کنه که به ضررش تموم نشه .. که اگر انسان ارزش جان خودش رو ندونست ، پا در راه مسائلی میزاره که در شانش نیست.

موفق باشید

[="Franklin Gothic Medium"]

Naghi;750639 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله؛
...
الآن به صورت اجمال عرض می کنم تا کانال بحث اصلی حفظ شود؛ اما به ایشان (نه به عنوان شخصیت حقیقی ایشان که مومن به کتاب الله هستند بلکه شخصیت حقوقی سوال کننده و استارتر تاپیک) عرض شد که متن ایشان در مرحله صفر اصولاً صلاحیت بررسی ندارد ؛ چون کسی که در حال تحدی است، "مدعی" است؛ بر "مدعی" است که ادعای خود را اثبات کند؛ در حالیکه ایشان اصلاً نمی داند که "مدعی" چه مطلبی است؛ یعنی هنوز خودش نمی داند که در حال بیان چه ادعایی است؛ در واقع ادعای مدعی اینست که این متن، "مثل" قرآن است؛ او اول باید این "مثلیت" را اثبات کند چون مدعی شده است؛


بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
چند مشکل دارم برادر که ممنون می‌شوم پاسخ دهید:
۱. ایشان این متن را آوردند ... حالا چرا باید به شما اثبات کنند که مثل قران است اگر خودشان به دنبال حقیقت هستند؟ ... آیا اگر شما تصدیق کنید که متن ایشان بهتر از قرآن است ایشان خود را ناچار از کافر شدن به قرآن می‌دانند و اگر بفرمایید که قابل قیاس با قرآن نیست هم راحت می‌پذیرند و ایمان می‌آورند؟ ... چه کارکرد مفیدی وجود دارد در اینکه قضاوت را پیش کسی جز نزد وجدان خودشان ببرند؟

۲. کسی که به تحدی پاسخ می‌دهد مدعی اصلی نیست ... مدعی کسی است که بار اول ادعا کرد که قرآن کتابی الهی است که گوینده‌ی آن خود خداست ... چنین کسی است که باید اثبات کند که این کتاب الهی است ... اگر او گفت که اثبات من خود این کتاب است که هیچ کسی نمی‌توانند مانند آن را بیاورد در این صورت دیگر کسانی که برای سنجش ادعای او وارد گود پاسخ دادن به تحدی می‌شوند دارند تلاش می‌کنند تا اثبات ادعای او را بررسی نمایند ... اگر این وسط فاصله‌ای باشد کسی که باید به خودش رحمت داد تا این فاصله کم شود آن مدعی ابتدایی است ... نه اینکه دست پیش را بگیرد و به کسانی که وارد گود شده‌اند بگوید باید اثبات کنید که کتابتان مانند قران است مگرنه ادعای خود را پس بگیرید ... بلکه باید تلاش کند که نشان دهد که چرا ادعاهای ایشان قابل قیاس با قرآن نیستند ... خدا باید به ایشان نشان دهد و این کار را هم می‌کند ولی نه بر روی کاغذ که بلکه در درون ایشان با انقلابی که در ایشان به راه می‌اندازد ... رویه‌ای که در این تاپیک نسبت به جناب محمد در پیش گرفته شد به نظرم چندان منصفانه نبود ... اگر اشتباه می‌کنم خدا از سر تقصیراتم بگذرد ...

۳. اینطور نیست که جناب محمد یا به قول شما شخصیت حقوقی ساختگی ایشان در مقام آغازگر یک مبارزه با قران نداند چه ادعایی دارد پس نیازی نباشد به تحلیل مطلبشان پرداخته شود، بلکه ایشان سؤال دارند که ای مدعیان این ادعا که قرآن کتابی است الهی و کسی نمی‌تواند مثل آن را بیاورد، به ما بگویید که اگر چه متنی مقابل قرآن آوردن شود معلوم می‌شود که قران الهی نیست ... با این رویکردی که در مقابل ایشان و در مقابل افرادی دیگر که در این زمینه سؤال دارند در پیش گرفته می‌شود هر مطلبی که نوشته شود که از خود قرآن نباشد مته بر خشخاش گذاشته می‌شود تا اشکالات آن مشخص شود ولی اگر از قران مشابه آن گذاشته شود هزار و یک توجیه آورده می‌شود که برای یک فرد عامی بیش از توجیه نیست ... منظورم این نیست که آنهایی که این توضیحات را می‌دهند خودشان هم به الهی بودن قرآن اعتقاد نداشته باشند و در صدد توجیه کردن و تعصب ورزیدن باشند، نه، اصلاً منظورم این نیست، بلکه فکر می‌کنم ایشان چون خود به الهی بودن قرآن ایمان آورده‌اند اکنون در صدد دفاع از الهی بودن قران هستند ولی چون خودشان از این مسیر ایمان نیاورده‌اند درست هم نمی‌توانند از این مسیر دفاع نمایند، حرفهایشان درست است از نظر کسانی که آنها هم به الهی بودن قرآن ایمان آورده‌اند ولی چیزی جز توجیه نیست از نگاه کردن کسانی که الهی بودن قرآن برایشان مسلّم نشده است ... و این فکر کنم همان است که معصوم علیه‌السلام فرمود ظاهر قران به کلام بشر شبیه است ولی باطن آن غیر آن است و در مجموع قرآن به هیچ قول یا فعل غیر خدا شبیه نیست ... اصلاً به همین دلیل هم حقیر در مقابل تعریف رایج از تحدی و معجزه بودن قرآن ایستادم ... همه‌ی ما الهی بودن قرآن را قبول داریم، ولی به نظر می‌رسد برخی از جنبه‌های این الهی بودن درست برایمان جا نیفتاده است و شخصاً هم نیازی نداشته‌ایم که آن را بفهمیم چون همانطور که گفتم قبلاً به الهی بودن آن ایمان آورده‌ایم، ولی وقتی سر و کارمان افتاد با کسانی که هنوز به این درک نرسیده‌اند دیگر نمی‌توان انتظار داشت که ما بگوییم تمام قرآن در باء بسمله‌ی سوره‌ی حمد جمع است و ایشان هم ناگهان به سجده بیفتند که شهادت می‌دهیم قرآن از طرف خداست ... ایشان درکی از این گفته ندارند و به شما می‌گویند من هم کتابی می‌دهم که تمام آن در «چ» وسط آن جمع است، حالا ما باید صد ساعت بحث بی‌هدف کنیم که چرا آن درست است و این درست نیست ... امیدوارم مشخص باشد که به هیچ کدام از اساتید و بزرگان جسارت نمی‌کنم ... لیکن از آنجا که خودم به نوعی بر اساس پاسخ دادن تحدی به الهی بودن قرآن ایمان آورده‌ام فکر می‌کنم لازم باشد تجدید نظری در نگاه به این مسأله بشود ... جوانان ما امروز خیلی نیازمند درک حضور خداوند هستند و این درک در مبارزه‌ای انجام می‌شود که در طی آن خدا را همه جا محیط بر خود بیابند، مگرنه اینکه کتابی را بخوانند که ادعا شده ۱۴۰۰ سال پیش خدا نازل کرده است و همه‌اش نقل قول‌های غایب است برای کسانی که متأسفانه در دانشگاه‌هایمان تربیت شده‌اند تا در همه چیز شک کنند کفایت نمی‌کند ... و ان شاء الله که در اشتباه باشم

Naghi;750639 نوشت:
در واقع اول باید نشان دهد که فهمیده است منظور قرآن از "مثله" یا "من مثله" چیست و بعد از آنکه دلایل خود را در این "مثلیت" ارائه کرد، حالا باید به او جواب داد و جواب او را نقض نمود؛ این بیان به این معنی نیست که او را به ناکجا آباد حواله دهیم و بگوئیم چون وجه مثلیت در قران ذکر نشده است پس نمی تواند این "مثلیت" را پیدا کند؛ و چون نمی تواند، پس تا ابد دور هم بچرخیم؛ بلکه برعکس بنده معتقدم وجه این مثلیت بیان شده است. فقط بر مدعی اینست که ابتدا چنین مثلیتی را اثبات کند. چون استارتر تاپیک چنین ادعایی را اثبات نکرده است، فعلاً نیاز به بررسی محتوای مدعای او نیست.

با توجه به پست قبلی نظر حقیر این است که تعیین وجه مثلیت بر عهده‌ی ایشان است (
و خدا هر محدودیتی که در این زمینه بر ایشان بگذارد همان محدودیت یک برگ برنده برای ایشان خواهد بود، چرا که می‌تواند بگوید من این محدودیت را قبول ندارم و اگر بنا بر محدود کردن باشد من هم می‌توانم یک کتاب بیاورم و شرایط را طوری محدود کنم که کسی نتواند مثل آن را بیاورد و بلکه آوردن مثل آن ناممکن شود) و قضاوت در مورد اینکه موفقیتی داشته‌اند یا نه هم بر عهده‌ی وجدان خودشان هست ...

ان شاء الله مخالفت‌های حقیر در این پست را به حساب بحث علمی بگذارید و این بحث‌ها به برادر‌امان و دوستی‌امان لطمه‌ای وارد نکند، حالا‌حالاها قصد دارم از مباحثه‌ی با شما چیز یاد بگیرم و البته روی دعاهای خیرتان هم حساب باز کرده‌ام :Gol::Gol::Gol:
در پناه خدا باشید
یا علی علیه‌السلام

[="Franklin Gothic Medium"]

پیروز;750730 نوشت:
سلام...
متاسفانه مشغله ها و درس ها، اجازه نداد درست و حسابی همه نظرات این تاپیک را بخوانم....و از آنها بهره ببریم...
...
حالا اگر حرف کارشناسان درست باشد و اگر منظور قرآن همانی باشد که کارشناسان، می پذیرند و بیان می کنند، چه؟؟؟آیا اعتراف دارید که در این صورت، قرآن یک استدلال اشتباه و غیر منطقی بیان داشته که هیچگاه عقل و منطق را به صد راضی نمی کند؟؟(اگر اشتباه نکنم، شما در پست هایی به این سوال اینگونه پاسخ دادید که بله!!!قرآن اگر منظورش این بوده باشد، در واقع یک استدلال غیر منطقی و غیر عقلانی که هیچگاه عقل را به یقین نمی رساند بیان داشته،اگر اشتباه می کنم تصحیح کنید)پس در این صورت در واقع تحدی قرآن می شود، نشانی از بشری بودن آن...

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر و رحمت خدا بر شما،
جناب پیروز، حقیر چون این نظر را خلاف عقل برداشت کردم و چون خودم از راهی مشابه وارد شدن در تحدی ایمان به الهی بودن قرآن آوردم این موضع فعلی را گرفته‌ام، اگر زمانی فهمیدم که اشتباه می‌کرده‌ام و منظور قران همان بوده که کارشناسان محترم بیان می‌کنند در این صورت لابد فهمیده‌ام که تا کنون اشتباه می‌کرده‌ام که فکر می‌کردم این نظر رایج خلاف عقل است و نمی‌تواند الهی بودن قرآن را اثبات نماید ... بنابراین از مسیر قبلی‌ام باز می‌گردم و به مسیر ایشان قدم می‌گذارم و اینطور نیست که بگویم قران اشتباه کرده است ... چون برای کسی که ایمان آورده دیگر فرض این است که قرآن اشتباه نیست و هر چه در آن آمده است درست است، تنها شاید برداشت‌های ما از آن اشتباه باشد، تا کنون برداشت رایج را اشتباه می‌دانستم به این برداشت جدید رسیدم و اگر زمانی دانستم که همان برداشت درست‌تر است به همان باز می‌گردم و از برداشت خودم دست بر می‌دارم ...
اینکه شما فرض را بر این گذاشته‌اید که با علم به غلط بودن این نظر رایج و خلاف عقل بودن آن متوجه می‌شوم که نظر رایج همان نظر قران است که در این صورت لابد قرآن حرف خلاف عقل زده است وقتی می‌تواند یک نتیجه‌گیری منطقی باشد که حقیر خودم هم در الهی بودن قران شک داشته باشم ... ولی شکر خدا اینطور نیست ... اگر جایی نظری را خلاف عقل بیابم یا باید به آن برداشت از قران شک کنم و یا به تعقل خودم ... باقی بحث بر سر نظریات قرآنی خواهد بود و نه بر سر اصل الهی بودن یا نبودن قرآن ...
پیروز;750730 نوشت:
خوب حالا این نوع نگاه و برداشت خیلی از اهل تحقیق را به گمراهی کشانده، و باعث از دین خارج شدن و یا زمینه از دین خارج شدنشان را فراهم کرده، یعنی قرآن خواسته ثواب کند، کباب کرده(برای دسته ای)!!!قرآن اگر از جانب خداست، خوب روش های دیگر هم برای جذب می توانست دست و پیدا کند، که این گونه دوگانگی و شبهه را هم پدید نیاورد و برای بعضی دافعه ایجاد نکند...که می بینیم که حتی بسیاری از اهل علم و دانش و کارشناسان را هم به تصور اشتباه انداخته و از آن دیدگاهی غیر شما دارند...این رفتاریست که یک دلسور و مادر دلسوز در حق فرزند انجام می دهد؟؟؟این رفتار که می تواند دافعه هم داشته باشد؟؟؟حداقل برای من که به شدت آن وجه دافعش خود نمایی داشته..(این را هم در نظر داشته باشیم، تحدی قرار است شک و بهه را برطرف کند...آیه می گوید...اگر شک دارید...)

این اهل تحقیق که مدّ نظر شما هستند و می‌فرمایید گمراه شده‌اند آیا به الهی بودن قرآن شک کرده‌اند؟ ... نکرده‌اند، پس گمراه به آن معنای واقعی‌اش نشده‌اند ... پس بحث ما یک بحث درون‌دینی است و نه بر سر اصل ایمان آوردن یا نیاوردن ... بحث ما بر سر شناخت بهتر دینمان و کتاب الهی‌امان و آیات آن است ... چیزی که آغازگر تاپیک هم به دنبالش بوده‌اند همین بوده است که متوجه شوند تحدی قرآن که در چند آیه هم مطرح شده است اصلاً چه معنایی دارد و چطور قابل راستی‌آزمایی است ... هم برای خودشان خوب است که کتاب خدا را بهتر بشناسند و هم در بحث با دیگران به ایشان کمک می‌کند تا از دین خدا بهتر دفاع کنند ...
اگر خاطرتان باشد حرف حقیر هم همین بود که حقیر چون خودم از این راه به الهی بودن قرآن رسیده‌ام به خودم جرأت داده‌ام تا در مقابل علمایی بایستم که تقریباً اطمینان دارم ۹۹.۹۹٪ ایشان از راه‌های دیگر به الهی بودن قرآن رسیده‌اند و خودشان از این راه وارد عمل نشده‌اند ...
پیروز;750730 نوشت:
از طرفی بنده این روش تحدی(از نگاه شما) را یک روش فریب می دانم و آن را فریبکارانه خواندم...شاید مادر بیچاره راه چاره ندارد از سر دلسوزی، برای اینکه فرزندش به راه کج نرود، به فریب و دروغ متوصل شود...ولی خدا دیگر با مادر قابل مقایسه و قیاس نیست...من این جور قیاس ها را بسیار زیاد می بینم....خدا را با معلم و مادر و پادشاه و قاضی مقایسه می کنیم!!!...خدا محدود نیست و قادر و دانا و توانای کل با یک اشاره دنیا را زیر و رو می کند..خدا هم مجبور است از سر فریب وارد شود؟؟؟کاش شما نشان می دادید که این روش خدا فریب نیست...نه اینکه بخواهید این فریب، را یک رویکردی بدانید که از جانب مادری دلسوز از سر خیرخواهی صورت پذیرفته....و فریب را یک عملی که با نیت و هدف خیرخواهانه صورت گرفته، معرفی کنید...
امیدوارم، حرف شما را ناقض برداشت نکرده باشم...

چرا فریب؟ حقیر این را اصلاً فریب نمی‌دانم که بخواهم توجیهش کنم ... خداوند فرموده اگر می‌توانید مثل قرآن را بیاورید و البته نخواهید توانست ... شما در این عبارت فریبی می‌بینید؟ دروغی گفته شده است؟ ... بلکه بهتر بود به جای فریب بگویید تحریک شده است ... خدا خیلی‌ها را تحریک می‌کند تا مگر به راه بیایند ... خیلی‌ها را با وعده‌ی بهشت و وعید جهنم تحریک می‌کند که تکانی به خودشان بدهند و کنترلی بر روی نفسشان داشته باشند ... خیلی‌ها را هم از این طریق تحریک می‌کند که به محک زدن حقیقت روی بیاورند ... این رویکرد یک تحریک دلسوزانه است و نه یک فریب دلسوزانه ... کلماتی که خداوند استفاده کرده است همگی معنای دقیق خودشان را دارند و هیچ کدام در جهت فریب دادن کسی به کار گرفته نشده‌اند ...
این در مقام همراهی کردن با بندگان است ... بندگانی که او می‌داند ضعیف هستند ... کاهل هستند ... راحت‌طلب هستند و می‌خواهند با کمترین تلاش چیزهایی که خودشان دوست دارند را نتیجه‌گیری کنند و سعیشان هم بر این است که تا مجبور نشده‌اند ساده‌ترین راه را برای زندگی رها نکنند ... این مدارا کردن با بندگانی است که خود بهتر می‌داند که چگونه خلقشان نموده است ...

در پناه خدا باشید
یا علی علیه‌السلام

[="Franklin Gothic Medium"]

پیروز;751275 نوشت:
سلام مجدد...
در مورد اینکه چه دلیلی وجود دارد و چه بایدی وجود دارد که ما برویم و قرآن را بخوانیم....واقعیت اگر نظر من را بخواهید من هنوز یک بایدی پیدا نکرده ام که مثلا آن را برای همه نسخه پیچش بکنیم و بگویم که همه باید که قرآن بخوانند و ببینند چگونه است...یعنی حداقل من که بایدی پیدا نکردم....حتی در مورد وجود خدا...یعنی مثلا گفته می شود و عقل هم می پسندد که ایمان به خدا و توحید نباید تقلیدی باشد و هرکس باید تحقیق کند و به خدا برسد...حالا مثلا هنوز سر همین باید تحقیق در مورد خدا هم مشکل دارم...یعنی چرا باید کسی برود ببیند خدایی هست نیست...طرف مثلا در یک خانواده مرفح بدنیا آمده...زندگیش را می کند، گو در یک بهشی زندگی می کند...غذایش، تفریحش، همه محیاست..چه دلیل دارد که برود و بگوید که من باید تحقیق کنم خدایی هست یا نه...در این مورد من تاپیکی هم ایجاد کرده بودم...که هنوز به نتیجه نرسیدم...خلاصه یک باید که نسخه پیچش کرد برای همه من هنوز ندارم و فکر می کنم بیشتر تحت شرایط و اوضاع و نوع اعتقاداتی که افراد دارند...باید هایی پیش می آید...مثلا طرف یهودی است، اعتقاد به تورات و پیامبران الهیی دارد...پیش گویی شده در آئینی که به آن اعتقاد دارد که پیامبری ظهور خواهد کرد..خوب این فرد یهودی به نظرم باید که برود ادعای پیامبر و قرآن را بخواند....دینی که به ان اعتقاد دارد این باید را بوجود آورده...خلاصه من هنوز بایدی پیدا نکردم....و احساس می کنم بیشتر تمایلات شخصی یک فرد هست که فرد را وادار می کند که قرآن را بخواند، حداقل برای من اینگونه بوده...که این تمایلات هم معمولا غیر ارادی از کودکی با فرد بوده اند که فرد را به این سمت می کشاند که بداند منشاء و آینده اش چیست و چه راز و رمز هایی در دنیا هست...این تمایلات فرد را به تحقیق می کشاند..فرد را به جنب و جوش می کشاند که بیشتر بداند... حالا این وسط یک قرآنی هست که که ادعا می شود که از جانب خداست و از غیب می گوید، ازآخرت می گوید، پیشگویی هایی داشته، در طول تاریخ تاثیر گذار بوده...خوب این قرآن تحریک کننده هست...آدم با توجه به آن تمایلاتی که دارد جذبش می شود، برود بخواندش، ببیند راست است و یا دروغ و این وسط به حقایقی برسد...که البته شاید این پاسخ من خیلی باب میل نباشد...در درجه اول این تمایلات برای من مطرح است....

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
برادر پاسخ این سؤال شما که اصلاً سخت نیست! :ok:
در واقع در نگاه نخست اصلاً اهمیتی ندارد که خدایی وجود داشته باشد یا نداشته باشد، دینی حق باشد یا نباشد، آنچه که مهم است فقط خود ما هستیم! ما هستیم و اینکه خودمان را دوست داریم ... ما هستیم و اینکه خودمان را دوست داریم و نسبت به حال و آینده‌ی خود بی‌تفاوت نیستیم و دوست داریم بیشترین کامیابی و لذت را از رندگی داشته باشیم ... پس برای خودمان فکر می‌کنیم که چطور زندگی کنیم که بهترین نتایج را بگیریم و با کمترین زحمت به بیشترین دست‌آورد برسیم؟ ... تازه از اینجاست که بحث خدا و پیغمبر و دین و اینکه از کجا آمده‌ام آمدنم بهر چه بود مطرح می‌شود، چون به دنبال این هستیم که به کجا می‌رویم و چه چیزهایی در انتظارمان هست و چگونه باید برای آن آماده شویم ... مگرنه هیچ دینداری دیندار نشده است تا به خدا سودی برساند ... همه‌ی ما بخاطر محبت خودمان قدم در این راه گذاشته‌ایم، چون سعادت و رستگاری را در این راه پیدا کرده‌ایم ... اینکه بعد دیگر محبت خدا در دل انسان می‌افتد و محبت اهل بیت علیهم‌السلام آتش به دل انسان می‌زند و انسان می‌خواهد خود را بارها و بارها فدای ایشان کند و قربانی‌اشان شود جزء دست‌آوردهایی است که در نگاه اول اصلاً کسی فکرش را هم نمی‌کند از محبت خودش که شروع کند ممکن است به چنان موقعیتی هم برسد ... ... ... ولی می‌رسد ان شاء الله ... به قول آن عالم بزرگوار دیده‌اید آدم هر کسی را دوست دارد می‌گوید فدایش بشوم یا قربانش بروم؟ گویی انسان دوست دارد جانش را بدهد و خودش هم خبر ندارد، در راه دین که جلو برود می‌فهمد که هر میلی باید در چه مسیری سامان بگیرد ... رسیدن به جایگاه شهادت‌طلبی یعنی انسان بالأخره فهمیده است که کجای داستان است و در جای درستش قرار گرفته است ... سعادت اصلی در مردن در خود و زنده شدن در محبوب است ... اللهم ارزقنا

به هر حال دین و خدا و پیغمبر که برایتان موضوعیت پیدا کند قران هم موضوعیت پیدا خواهد کرد ... ان شاء الله ... بایدها یکی بعد از دیگری شما را در مسیر هدایت خدا قرار می‌دهد ... ان شاء الله ... بعد از آن نهایتاً تحدی قرآن، کاری مشابه کاری که آغازگر تاپیک کرده‌اند، شما را در مسیر حقانیت ثابت کرده و از این به بعد نه به دنبال مسیر حق که به پیشروی در این مسیر می‌اندیشید ... و من الله التوفیق
در پناه خدا باشید
یا علی علیه‌السلام

پرسش:
سلام
بنده تنها به هدف بحث علمی و تقویت ایمانم، این چند جمله را برای تحدی با قرآن نوشته ام. لطفا نظرتان را بیان کنید:
به نام پادشاه بخشنده و دادگر
پادشاه کل دنیا را سپاس
او که وصفش از همه عالم جداس
مالک و فرمانده روز جزاس
ای انسان پادشاهی مر تو راست
گر بگویی پادشاه کل دنیا را سپاس

پاسخ:
سلام به شما پرسشگر گرامی
هر جمله از متن شما را نقل، و سپس نظر خود را در قالب نقد، عرض می کنم:

نقل: «به نام پادشاه بخشنده و دادگر»
نقد: این جمله بر پادشاهی که انسان باشد هم قابل تطبیق است، مثلا اگر قاصدی یا سربازی در برابر خسرو پرویز یا کوروش کبیر بایستد و همین جمله را در ابتدای سخنش بگوید، همه جمع حاضر، منظور از پادشاه در عبارت «به نام پادشاه بخشنده و دادگر» را خسرو پرویز یا کوروش کبیر می دانند! یعنی این جمله، بر یک انسانِ پادشاه هم قابل تطبیق است، و چنین مفهومی عین شرک و بت پرستی است. در حالی که در جمله «بسم الله الرحمن الرحیم»، این عبارت تنها بر ذات پاک حق تعالی دلالت می کند و هیچ شائبه معنای دیگری ندارد.

نقل: پادشاه کل دنیا را سپاس
نقد: باز هم همان اشکال قبلی بر این جمله وارد است، با همان توضیح. فرض کنید کسی در برابر کوروش کبیر که بسیاری از نقاط دنیا را در سیطره پادشاهی اش داشت، همین جمله را بگوید. حضار مجلس این جمله را قابل انطباق بر کوروش می دانند و منظور از پادشاه دنیا را او می پندارند و گمان می کنند که گوینده، دارد از کوروش تشکر و تمجید می کند، در حالی که در جمله «الحمد لله رب العالمین»، با دو لفظ «الله» _که نام خاص حق تعالی است_ و همچنین رب العالمین _که پرورش دهنده و به کمال رساننده همه مخلوقات است_ جای هیچ شک و شبهه و ابهامی باقی نمی ماند و این عبارت تنها بر ذات یگانه او قابل تطبیق است.

نقل: او که وصفش از همه عالم جداس
نقد: اینکه توصیف او را از همه عالم جدا دانسته اید، باز دارای ابهام است؛ اوصاف خَلقی و شکلی و ساختاری او را جدا دانسته اید یا اوصاف خُلقی و باطنی و درونی او را؟! جمله از این نظر ابهام دارد؛ مثلا اگر کسی به این جمله شما اشکال کند و بگوید: یکی از اوصاف خُلقی مخلوقات این عالم، صفات نیک است؛ مثل راستگویی، احسان، خوش عهدی، مهربانی و مانند آن، شما که می فرمایید «او که وصفش از همه عالم جداس» آیا این صفات نیک را هم از او جدا می دانید و او را متصف به صفات نیک و پسندیده نمی دانید؟! با توجه به جمله «او که وصفش از همه عالم جداس» چه پاسخی می دهید؟

نقل: مالک و فرمانده روز جزاس
نقد: این جمله، تقریبا ترجمه «مالک یوم الدین» است، پس جمله جدیدی نگفته اید. در تمام جملات قبل و بعد، او را پادشاه دنیا معرفی کرده اید و در تنها جمله ای که او را صاحب و مالک سرای عُقبی و جهان دیگر معرفی نموده اید همین ترجمه ای است که از آیه سوم سوره حمد وام گرفته اید؛ یعنی اگر این ترجمه را نمی آوردید و از خود قرآن کمک نمی گرفتید، یک اشکال واضح و روشن به نوشتار شما این بود که چرا آن سپاس‌شونده را تنها پادشاه دنیا معرفی می کنید؟! آیا پادشاه عقبی و سرای دیگر نیست؟! مثل آوردن غیر از عین آوردن است؛ جمله شما تقریبا ترجمه همان آیه چهارم سوره مبارکه حمد است. اگر قرار باشد همان آیات را _و لو با جابجا کردن چند کلمه اش_ تکرار و کپی پیست کنید، هنری نکرده اید و مطلب تازه ای نیاورده اید!

نقل: ای انسان پادشاهی مر تو راست
نقد: انسان را به پادشاهی دعوت کرده اید. این پادشاهی با پادشاهی آن ستایش‌شونده چه تفاوتی دارد؟ منظور، پادشاهی دنیاست یا هر دو جهان یا کنایه از سرافرازی و سربلندی؟! جمله قدری ابهام دارد. قرآن کریم انسان را به تسلیم در برابر پروردگار دعوت می کند و از او می خواهد که با شناخت خود و شناخت خالق و جهان پیرامونش، در دنیا و بر زمین به عنوان خلیفة الله زندگی کند و در عقبی هم به سرای رضوان الهی و فردوس برین برسد. برخی آیات شاهد در این باب:


بَلى‏ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (بقره/112)
آرى، هر كس كه خود را با تمام وجود، به خدا تسليم كند و نيكوكار باشد، پس مزد وى پيش پروردگار اوست، و بيمى بر آنان نيست، و غمگين نخواهند شد

وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً ... (بقره/30)
و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در زمين جانشينى خواهم گماشت ...

وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً في‏ جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ(توبه/72)
خداوند به مردان و زنان با ايمان باغ هايى وعده داده است كه از زير [درختان‏] آن نهرها جارى است. در آن جاودانه خواهند بود، و [نيز] سراهايى پاكيزه در بهشت هاى جاودان [به آنان وعده داده است‏] و خشنودى خدا بزرگتر است. اين است همان كاميابى بزرگ



نقل: ای انسان پادشاهی مر توراست گر بگویی پادشاه کل دنیا را سپاس
نقد: آیا صرف گفتن «سپاس پادشاه کل دنیا»، انسان را به پادشاهی می رساند؟! در اسلام آنچه که اهمیت دارد، در کنار اقرار، عمل پاک و خالصانه است. خیلی ها ممکن است در ظاهر و به اغراض گوناگون، سپاس بگویند اما در عمل رفتار دیگری داشته باشند! پس صرف گفتن «سپاس مر پادشاه جهان را»، نمی تواند موجبات پادشاهی انسان را فراهم آورد. در قرآن کریم در کنار ایمان، به عمل پاک و خالصانه توجه شده است:

مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (نحل/97)
هر كس- از مرد يا زن- كار شايسته كند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگى پاكيزه ‏اى، حيات [حقيقى‏] بخشيم، و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام مى ‏دادند پاداش خواهيم داد

وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فيها بِغَيْرِ حِسابٍ (غافر/40)
و هر كه كار شايسته كند- چه مرد باشد يا زن- در حالى كه ايمان داشته باشد، در نتيجه آنان داخل بهشت مى‏ شوند و در آنجا بى‏ حساب روزى مى‏ يابند



نقل: گر بگویی پادشاه کل دنیا را سپاس
نقد: باز همان اشکالی که به جمله اول و دوم وارد بود، به این جمله هم وارد است؛ با همان توضیحات.

نکته دیگر اینکه، مفهوم کلی متن شما که ترکیب ناموزونی از کلمات عامیانه و غیر عامیانه را در بر دارد، این است که: «بعد از تشکر از پادشاه دنیا، انسان را به تشکر از او دعوت نموده و این را عامل پادشاهی او معرفی نموده اید». جمله سوم و چهارم، عامیانه و غیر ادبی است! تنها دلیلش هم اینست که نویسنده خواسته به زور آن را با جملات قبل و بعدش هم وزن نماید! صحیح این بود که به جای «جداس» بفرماید: «جدا است» و به جای جزاس بفرماید: «جزا است». قافیه جمله پنجم هم ناقص است و باید به جای «تو راست» بفرماید: «تو را است»، که اگر این کارها انجام شود، جملات اینگونه می گردد:

به نام پادشاه بخشنده و دادگر
پادشاه کل دنیا را سپاس
او که وصفش از همه عالم جدا است
مالک و فرمانده روز جزا است
ای انسان پادشاهی مر تو را است
گر بگویی پادشاه کل دنیا را سپاس

با این کار، وزن و قافیه این جملات به هم می ریزد! مگر اینکه مانند نویسنده محترم، از بدعت در آمیختن سخن ادبی و عامیانه استفاده شود و ضعف قافیه با وزن عوامانه پوشیده گردد! نتیجه اینکه متن مذکور هم از نظر محتوایی اشکالات متعددی دارد که برخی از آنها بیان شد، و هم از نظر ظاهری و ادبی.

در مجموع، نوشتارتان مبهم است و خواننده و شنونده را به جای هدایت به مقصود، دچار ابهام و تشویش ذهنی می کند. فرق است میان بیان موضوعی کلی، و ابهام گویی؛ نوشتار شما به دومی دچار است.

موضوع قفل شده است