٭٭٭٭٭ نکته ها + برداشت ها = برداشت شما چیست ؟ ٭٭٭٭٭

تب‌های اولیه

458 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

بسمه السبحان

صادق;812835 نوشت:
این شعر از کیست ؟
پیامش چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

هر دو گون زنبور خوردند از محل
لیک شد زان نیش و زین دیگر عسل

عرض سلام و ادب و آروزی قبولی طاعات و عبادات

شعر سروده ی زیبا و پر مغز مولانا است.

وی در صدد بیان تفاوت و فرق شاکله ی اولیای الهی با مردم عادی است

و در پی مذمت قیاس خویش با آن بزرگان،کمااینکه در ابیات دیگر می فرماید:

کار نیکان را قیاس از خود مگیر

گر چه ماند در نبشتن شیر شیر

جمله عالم زین سبب گمراه شد

کم کسی ز ابدال حق آگاه شد

همسری با انبیا برداشتند

اولیا را همچو خود پنداشتند

گفته اینک ما بشر ایشان بشر

ما و ایشان بستهٔ خوابیم و خور

این ندانستند ایشان از عمی

هست فرقی درمیان بی‌منتهی

هر دو گون زنبور خوردند از محل

لیک شد زان نیش و زین دیگر عسل

هر دو گون آهو گیا خوردند و آب

زین یکی سرگین شد و زان مشک ناب

هر دو نی خوردند از یک آب‌خور

این یکی خالی و آن پر از شکر

صد هزاران این چنین اشباه بین

فرقشان هفتاد ساله راه بین

این خورد گردد پلیدی زو جدا

آن خورد گردد همه نور خدا

این خورد زاید همه بخل و حسد

وآن خورد زاید همه نور احد

این زمین پاک و آن شوره‌ست و بد

این فرشتهٔ پاک و آن دیوست و دد

هر دو صورت گر به هم ماند رواست

آب تلخ و آب شیرین را صفاست

جز که صاحب ذوق کی شناسد بیاب

او شناسد آب خوش از شوره آب

سحر را با معجزه کرده قیاس

هر دو را بر مکر پندارد اساس

ساحران موسی از استیزه را

برگرفته چون عصای او عصا

این شعر از کیست ؟
پیامش چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

جلوه ای کرد رخش دید ملک عشق نداشت
عین غیرت از جلوه و بر آدم زد




این شعر از کیست ؟
پیامش چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوی فگندی همه سایه هما
نه بشر توانمش گفت نه خدا توانم خواند
متحیرم چه نامم شهی ملک لا فتی را ؟

هو المحبوب

صادق;814482 نوشت:
این شعر از کیست ؟
پیامش چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

جلوه ای کرد رخش دید ملک عشق نداشت
عین غیرت از جلوه و بر آدم زد


با سلام و ادب

شعر سروده ی حافظ است.

برای این بیت تفاسیر گوناگونی وجود دارد از جمله اینکه ملک صرف العقل است و این جوهره ی وجودی انسان

است که عشق داشت لذا آتش عشق بر جان آدم زد و از آنجایی که عشق و غیرت با همند لذا معشوق اگر

ببیند آنکه عاشق اوست به دیگری هم نظر دارد، عاشقِ مدعی را طرد می کند.

امّا به عقیده ی بنده ملک نمی تواند خالی از عشق باشد،چرا که همه ی هستی یک جلوه ی رخ ساقی است

ولی چرا این عشق در انسان ظهور بیشتری دارد شاید به این دلیل باشد که انسان مقام جمع الجمعی دارد

و هر چه حسن و کمال بیش عشق شدیدتر و ظهور آن بیشتر.(الله اعلم)

حبیبه;815015 نوشت:
هو المحبوب

با سلام و ادب

شعر سروده ی حافظ است.

برای این بیت تفاسیر گوناگونی وجود دارد از جمله اینکه ملک صرف العقل است و این جوهره ی وجودی انسان

است که عشق داشت لذا آتش عشق بر جان آدم زد و از آنجایی که عشق و غیرت با همند لذا معشوق اگر

ببیند آنکه عاشق اوست به دیگری هم نظر دارد، عاشقِ مدعی را طرد می کند.

امّا به عقیده ی بنده ملک نمی تواند خالی از عشق باشد،چرا که همه ی هستی یک جلوه ی رخ ساقی است

ولی چرا این عشق در انسان ظهور بیشتری دارد شاید به این دلیل باشد که انسان مقام جمع الجمعی دارد

و هر چه حسن و کمال بیش عشق شدیدتر و ظهور آن بیشتر.(الله اعلم)


با سلام وتقبل الله .

بارک الله نکته بسیار عمیق و نو اشاره کرده اید
ولی چنان که حافظ گفته گویا ملک فاقد عشق است وکار های او بر اساس عقلانیت است از این رو وقت خداوند خواست خلیفه در زمین خلق نماید فرشتگان
اعتراض نمودند چون با عقل شان جور در نیامد ، در حالی که عاشق هیچگاه بر معشوق اعتراض نمی کند بلکه همواره می گوید :
هر چه آن خسرو کند شیرین بود .
اما انسان هم عاقل است .هم عاشق دلیل جامعیت او نیز در همین نکته نهفته است .
یعنی انسان با دو بال عقل و عشق پرواز می کند ولی ملک تنها با یک بال سیر می کند .

صادق;815066 نوشت:

با سلام وتقبل الله .

بارک الله نکته بسیار عمیق و نو اشاره کرده اید
ولی چنان که حافظ گفته گویا ملک فاقد عشق است وکار های او بر اساس عقلانیت است از این رو وقت خداوند خواست خلیفه در زمین خلق نماید فرشتگان
اعتراض نمودند چون با عقل شان جور در نیامد ، در حالی که عاشق هیچگاه بر معشوق اعتراض نمی کند بلکه همواره می گوید :
هر چه آن خسرو کند شیرین بود .
اما انسان هم عاقل است .هم عاشق دلیل جامعیت او نیز در همین نکته نهفته است .
یعنی انسان با دو بال عقل و عشق پرواز می کند ولی ملک تنها با یک بال سیر می کند .

هو المحبوب

با سلام و ادب همینطور آرزوی قبولی طاعات و عبادات

از حضرتعالی متشکرم،توفیق تفکر در مضامین ابیات عرفانی را به یمن حضور در محضر حضرتعالی داریم.

استاد گرامی اینکه ملک عقل دارد و عشق ندارد جسارتا امکان پذیر نیست،چرا که ملائکه موجوداتی مقرب به

خداوند هستند و هر چه مقام قرب بیشتر باشد ادراک جمال و جلال الهی شدت و قوت بیشتری می گیرد

و ابتهاج و بهاء حاصل از آن بیشتر می گردد لذا ملائکة الله در غایت ابتهاج و عشق به خدا و مستغرق در آنند

در حدیث داریم:خداوند را ملائکه ای است که نمی دانند آدم و ذریه ی او آفریده شده اند،از شدت استغراق

در جلال و جمال الهی و عشق به ذات حق و بی توجهی به غیر او.

البته بنده نمی دانم قصد اصلی حافظ از این بیت چیست،اشعار عرفانی چند وجهی هستند و هر کسی می تواند

از ظن خود یار آن شود،بنابراین تصور حقیر آن است که حافظ نمی فرماید ملک عشق نداشت بلکه می فرماید

دید ملک عشق نداشت،عشق ملکی که به وصال حق رسیده است با دید انسانی که از او به واسطه ی هبوط

به عالم ارض و طبیعت مهجور مانده متفاوت است همینطور نوع عشقشان،عشق آدمی همراه با شوق وصال است

این است که آتش شده و به جانش زده است و این نار تا به وصال نیانجامد به نور وصال مبدل نمی شود

اما ملک واصل است حداقل ملائکه ی مهیمنین لذا عشق او طلبکارانه و خریدارانه نیست،ضمن اینکه مختارانه هم نیست

اما انسان که ولیده و معجون خاص الهی است که در دایره وجود صاحب مقام جمع الجمعی و دارای همه ی مراتب و منازل

آن است و به قدرت اختیار و با جذبه ی عشق در این مراتب سیر می کند(نه هر انسانی،نه حیوان انسان نما)عشقش به خداوند

همراه با هجر و شوق است لذت جذبه ی عشق و الم هجر را با هم دارد.(الله اعلم)

حبیبه;815106 نوشت:
هو المحبوب

با سلام و ادب همینطور آرزوی قبولی طاعات و عبادات

از حضرتعالی متشکرم،توفیق تفکر در مضامین ابیات عرفانی را به یمن حضور در محضر حضرتعالی داریم.

استاد گرامی اینکه ملک عقل دارد و عشق ندارد جسارتا امکان پذیر نیست،چرا که ملائکه موجوداتی مقرب به

خداوند هستند و هر چه مقام قرب بیشتر باشد ادراک جمال و جلال الهی شدت و قوت بیشتری می گیرد

و ابتهاج و بهاء حاصل از آن بیشتر می گردد لذا ملائکة الله در غایت ابتهاج و عشق به خدا و مستغرق در آنند

در حدیث داریم:خداوند را ملائکه ای است که نمی دانند آدم و ذریه ی او آفریده شده اند،از شدت استغراق

در جلال و جمال الهی و عشق به ذات حق و بی توجهی به غیر او.

البته بنده نمی دانم قصد اصلی حافظ از این بیت چیست،اشعار عرفانی چند وجهی هستند و هر کسی می تواند

از ظن خود یار آن شود،بنابراین تصور حقیر آن است که حافظ نمی فرماید ملک عشق نداشت بلکه می فرماید

دید ملک عشق نداشت،عشق ملکی که به وصال حق رسیده است با دید انسانی که از او به واسطه ی هبوط

به عالم ارض و طبیعت مهجور مانده متفاوت است همینطور نوع عشقشان،عشق آدمی همراه با شوق وصال است

این است که آتش شده و به جانش زده است و این نار تا به وصال نیانجامد به نور وصال مبدل نمی شود

اما ملک واصل است حداقل ملائکه ی مهیمنین لذا عشق او طلبکارانه و خریدارانه نیست،ضمن اینکه مختارانه هم نیست

اما انسان که ولیده و معجون خاص الهی است که در دایره وجود صاحب مقام جمع الجمعی و دارای همه ی مراتب و منازل

آن است و به قدرت اختیار و با جذبه ی عشق در این مراتب سیر می کند(نه هر انسانی،نه حیوان انسان نما)عشقش به خداوند

همراه با هجر و شوق است لذت جذبه ی عشق و الم هجر را با هم دارد.(الله اعلم)

باسلام وسپاس .
از این تحلیل ژرف تان نسبت به مسله تقدیر می شود ولی برای روشن تر شدن این بحث مهم چند نکته به اختصار باید اشاره شود .
1- اگر فراز رنگ قرمز درست باشد نتیجه اش این می شود که فرشته بر تر از انسان وجناب خلیفه است .
در حالی که هرگز این نتیجه صحیح نیست ( توجه دارید که همه بنی آدم بالقوه استعداد
مقام خلافت را دارد گرچه همه به فعلیت نمی رسد ) و فرشته ابتهاجش به حق تعالی فرو تر از جناب خلیفه است .
چه اینکه طبق نقل در حدیث رضوی آمده : رسول خدا فرمود ان الملایکه لخدامنا وخدام شیعتنا .
2- رنگ دوم درست است ولی چنان که شما می دانید آن حدیث ناظر به ملایکه کربیین است . در حالی که در این بحث سخن از فرشتگانی است که به نحوی با جریان آدم ومسله خلافت
در اتباط است وبه تعبیری رقیب انسان اند آنها ی که در ماجرای خلقت خلیفه کمی تا قسمتی سوال گله مندانه مطرح کردند وخود را مقدس خواندند که خدا وند در صدد دفاع از خلیفه اش بر آمد وفرمود : من آدم می خواهم ، مقدس نمی خواهم .
3- رنگ سوم : نفی اختیار از فرشته به طور مطلق جای تامل دارد . چون بالاخره فرشتگان هم از رهگذر عبادت تکامل دارد وتکامل با عبادت جبری حاصل نمی شود در این رابطه در کتاب ( جرعه های حکمت ..... ص174 ) به تناسب کلامی از امیر مومنان نقل نمودم واشاره کوتاهی در این باره صورت گرفته است .
4- البته محذوری ندارد که ابتهاج شدید فرشته براساس عقل باشد چون عقل در مقایسه با عشق کم فروغ است وگرنه خود چلچراغ نظام خلقت است .
اگر نقدی ونکته نو داشتید مطرح نمایید تا این مسله بهتر روشن گردد .
موفق باشید .

هو المحبوب

صادق;815128 نوشت:
باسلام وسپاس .
از این تحلیل ژرف تان نسبت به مسله تقدیر می شود ولی برای روشن تر شدن این بحث مهم چند نکته به اختصار باید اشاره شود .

سلام علیکم و رحمة الله

متشکر استاد بزرگوار

صادق;815128 نوشت:
- اگر فراز رنگ قرمز درست باشد نتیجه اش این می شود که فرشته بر تر از انسان وجناب خلیفه است .
در حالی که هرگز این نتیجه صحیح نیست ( توجه دارید که همه بنی آدم بالقوه استعداد
مقام خلافت را دارد گرچه همه به فعلیت نمی رسد ) و فرشته ابتهاجش به حق تعالی فرو تر از جناب خلیفه است .
چه اینکه طبق نقل در حدیث رضوی آمده : رسول خدا فرمود ان الملایکه لخدامنا وخدام شیعتنا .

خیر استاد چنین نتیجه ای از ان حاصل نمی شود،چرا که مقام خلیفة اللهی به جهت عشق نیست

بلکه به این جهت است که انسان حائز تمامی مراتب وجود از عوالم عقول و مثال و ماده است و در همه ی عوالم

خلیفة الله است(انسان کامل) و فرشته حتی مهیمنین و کروبیین حائز این سعه ی وجودی و گستره ی ابعاد وجودی

نیستند و مقام آنها مقام عقل است،گرچه در اصناف فرشتگان فرشتگانی هستند که مدبر افلاک و فرشتگانی که روحانیات

خوانده می شوند و خدّام و وسائط فیض رسانی به اهالی ارضند،اما همه ی اصناف فرشتگان را هم که مجموعا در نظر

بگیرید دارای مراتب وجود انسان نیستند.

ضمن اینکه یک مطلب را هم در پرانتز عرض کنم(فرشتگان با همه ی اصناف و انواع آنها جزئی از مراتب وجود انسان کاملند

بنابراین خلیفة اللهی از این جهت مقام انسان است نه فرشته).

صادق;815128 نوشت:
رنگ دوم درست است ولی چنان که شما می دانید آن حدیث ناظر به ملایکه کربیین است . در حالی که در این بحث سخن از فرشتگانی است که به نحوی با جریان آدم ومسله خلافت
در اتباط است وبه تعبیری رقیب انسان اند آنها ی که در ماجرای خلقت خلیفه کمی تا قسمتی سوال گله مندانه مطرح کردند وخود را مقدس خواندند که خدا وند در صدد دفاع از خلیفه اش بر آمد وفرمود : من آدم می خواهم ، مقدس نمی خواهم .

در تفسیر حضرت آیت الله جوادی آملی و همینطور علامه ی طباطبایی به تفصیل راجع به سخن فرشتگان در هنگام خلق

آدم علیه السلام توضیح داده شده است که سخن آنها اعتراض نبوده و حضرتعالی بهتر از بنده می دانید.

صادق;815128 نوشت:
رنگ سوم : نفی اختیار از فرشته به طور مطلق جای تامل دارد . چون بالاخره فرشتگان هم از رهگذر عبادت تکامل دارد وتکامل با عبادت جبری حاصل نمی شود در این رابطه در کتاب ( جرعه های حکمت ..... ص174 ) به تناسب کلامی از امیر مومنان نقل نمودم واشاره کوتاهی در این باره صورت گرفته است .

ملا صدرا می فرماید نسبت اطاعت فرشته به فرمان خداوند مانند نسبت حواس ظاهر و باطن نسبت به نفس است

که هر گاه نفس متوجه امری شد حواس بدون اینکه بدانند در عالم خارج چه خبر است خواست نفس را انجام می دهند

یعنی توجه نفس همان و انجام فعل همان:"یفعلون مایؤمرون"(شواهد الربوبیه)

کتابی را که اشاره فرمودید را مطالعه نکرده ام،اگر کلام مولا امیر المؤمنین(ع) را عنایت بفرمائید ممنون می شوم.

صادق;815128 نوشت:
البته محذوری ندارد که ابتهاج شدید فرشته براساس عقل باشد چون عقل در مقایسه با عشق کم فروغ است وگرنه خود چلچراغ نظام خلقت است .

این عقل، فعلیت تام و ادراک شدید جمال و جلال الهی است و در درخشش و فروغ و نورانیّت وامدار نهایت تقرب به حق است و عشق حاصل ادراک جمال

و کمال و جلال بوده و به تبع این ادراک ظهور می نماید.

با تشکر از اینکه برای این بحث وقت گذاشتید.

این شعر از کیست ؟
پیامش چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

چه مبارک سحری بود وچه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند

این شعر از کیست ؟
پیامش چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

نور زهرا هست مارا چلچراغ *
کی شویم بی نور او رو سوی باغ ؟
خوش بخوان ای سیدی مادر صفت *
تا که گل خندد فضا و باغ وراغ

سلام و عرض ادب

صادق;816079 نوشت:
چه مبارک سحری بود وچه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند

شعر از جناب حافظ اعلی الله مقامه است.
اگر به ابیات قبلی توجه کنیم:

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه ی پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
حکایت از حالی است که از سر عنایت حق تعالی نصیب شاعر شده است.
در این بیت سخن از شب قدری است که براتی تازه به دست داده اند.منظور از برات چیست؟ معمولا واژه برات معنای خاصی را القا میکند.یک نوع تضمین شدگی. برات مثل یک سندی است که انگار میخواهد این حال را تثبیت کند و مداومت آن را تضمین کند. شاید شاعر می خواسته است تبدیل این حال به مقام را عنوان کند.شاهد سخن هم در بیت بعدی آمده است که فرموده است:
بعد از این روی من و آینه ی وصف جمال
که در آنجا خبر از جلوه ی ذاتم دادند
شاعر از عبارت "بعد از این" استفاده میکند.این نشان از استمرار و تداوم "حال"دارد؛ مقام.

صادق;816494 نوشت:
نور زهرا هست مارا چلچراغ *
کی شویم بی نور او رو سوی باغ ؟
خوش بخوان ای سیدی مادر صفت *
تا که گل خندد فضا و باغ وراغ

فکر میکنم شعر از جناب صادقی ارزگانی است.
و حکایت از وابستگی و نیاز به واسطه ی فیض.
حکایت از نیاز طفل به ولی.
یک کودک گم شده چطور احساس بی پناهی میکند؟اگر جذاب ترین اسباب بازی های دنیا را به او بدهیم،ذره ای برایش جالب نیست.و شادش نمیکند.و نگرانی اش را برطرف نمیکند.ولی اگر پدر و مادرش را بیابد چطور شش دانگ خاطرش جمع میشود؟....
چلچراغ و باغ هم در این دنیا بدون درک نعمت مادری حضرت زهرا سلام الله علیها و مقام ولایت معصومین عایهما السلام ،هیچ معنایی نخواهد داشت.....

ین شعر از کیست ؟
پیامش چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

به ساغر ختم کردم این عدم اندر عدم نامه
به پیر صومعه بر گو ببین حسن ختامم را

ین شعر از کیست ؟
پیامش چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

به ساغر ختم کردم این عدم اندر عدم نامه
به پیر صومعه بر گو ببین حسن ختامم را

سلام
الان وقت اذانه میخام برم نماز (فکر کنم این دوجمله، خلاصه عملی تفسیر همه اشعار ، یا ثمره نهایی همه آنها بود: ملاقات با خدا و ترجیح دادن نماز بر هر کاری، خلاصه معنی همه این اشعار است. وقتی حقیقت خودمان را ببینیم که هیچیم و حقیقت خدا را ببینیم که کمال مطلق هستش، به نیاز خودمون به ذات الهی پی می بریم و در درجه بعدی، به ارزش نماز، که ارتباط مای هیچ با اوی مطلق هست پی می بریم).

ولی این سئوال برام هست که ارتباط این اشعار با این انجمن (تفسیر و علوم قرآن) چیست؟
اشعار صفحه اول، یا چند صفحه اول، واقعا برگرفته از قرآن بودند اما به تدریج این صفت در اشعار کمرنگ شد به طوریکه خود کارشناس محترم هم دیگه نمی فرمایند که شعر مرتبط با کدام آیات است.

بسمه الوهاب

حبیبه;759373 نوشت:
نقل قول نوشته اصلی توسط صادق نمایش پست ها
این شعر از کسیت ؟
منظور چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

به ساغر ختم کردم این عدم اندر عدم نامه
به پیر صومعه بر گو ببین حسن ختامم را
بسمه العلیم

با سلام و ادب

شعر از حضرت امام خمینی قدّس سرّه الشریف است.

ساغر=جام می

ختم اول =مُهر کردن

عدم اندر عدم=هیچ در هیچ

پیر صومعه =احتمالا وجود مبارک ختمی مرتبت صلی الله علیه و اله

حسن ختام=پایان دادن

آن می که حضرت امام از آن نوشیده و عالم برای او هیچ در هیچ شده است گویا اشاره به همان"رحیق مختوم" است که معرفت می بخشد

و انسان را از رؤیت غیر غافل می کند و به مقام فنا می رساند.

گویا حضرت امام گویند این دنیا را با این حال ختم کردم و عمر را با این معرفت سپری نمودم.(الله اعلم)

عرض سلام و ادب

با این ابیات قبلا در محضر شریفتان بوده ایم.

به نظر شما این شعر از کیست ؟
منظورش چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

نه شکوفه ی نه برگی نه ثمر نه سایه دارم
متحیرم که دهقان ز چه کار کشت مارا ؟


بسمه الغنی الحمید

صادق;822164 نوشت:
به نظر شما این شعر از کیست ؟
منظورش چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

نه شکوفه ی نه برگی نه ثمر نه سایه دارم
متحیرم که دهقان ز چه کار کشت مارا ؟


سلام علیکم و رحمة الله

شعر سروده ی ذوقی اردستانی ملقب به علیشاه است.

از آنجائیکه ظاهر شعر ذهن انسان را متوجه نوعی پوچ انگاری و بیهودگی می کند

مایلم به طور مختصر راجع به شخصیت شاعر،مطلبی را به عرض همراهان گرامی

برسانم:

مرحوم ذوقی شاعری از مردم اردستان و متوطن اصفهان بوده است و در 1054)ه . ق) در اصفهان در گذشته است

از ایشان دیوان شعری به جا مانده است. از جمله ابیات وی:

بی تو شب تنهائی زین ذوق که می آئی
تا کی من سودائی بنشینم و برخیزم .

نه شکوفه ای نه برگی نه ثمر نه سایه دارم
همه حیرتم که دهقان بچه کار کشت مارا.

چگونه کعبه نپوشد لباس ماتمیان
که خانه ای چو دلش در مقابل افتاده ست .

از جنون عشق زنجیری که در پای من است
چشمها بگشوده و حیران سودای من است .

از خود برون نرفتم و آوردمش بدست
ممنون همتم که مرا در بدر نکرد.

روزگارم ز چه رو منصب نادانی داد
گر نمیخواست که من مرشد کامل باشم

غمزه در تیر زدن بود که مژگان دریافت
قسمت این بود که مقتول دو قاتل باشم .

(نقل از قاموس الاعلام ترکی ).

و مرحوم هدایت در ریاض العارفین می گوید:ذوقی اردستانی در اصفهان گیوه دوزی می کرده است

تحصیلی نکرده اما ذوقی داشته مردی درویش مشرب و از اهل طلب است و با حکیم شفائی معاصر بوده است.

(به نقل از لغتنامه ی دهخدا)

با توجه به شخصیت شاعر و اینکه اهل دل بوده است به نظر می رسد بیت مذکور ناظر به فقر وجودی در عرفان باشد

و سؤالی که شاعر در بیت دوم می پرسد،سؤال از جایگاه انسان در خلقت است(الله اعلم)

پ.ن

شعر،بخصوص اشعار عرفانی را نباید حمل بر ظاهر کرد،اشعار عارفانه تفاسیر خودش را دارد

که با شناخت شخصیت شاعر شاید بتوان به مقصود او کمی نزدیک شد.

با تشکر

صادق;822164 نوشت:

برداشت شما چیست ؟

نه شکوفه ی نه برگی نه ثمر نه سایه دارم
متحیرم که دهقان ز چه کار کشت مارا ؟


سلام
احتمالا هدف از زندگی و خلقت را ذکر میکنه.
شاعر از دید عرفانی که خودش را فقیر محض می بینه و خدا را صاحب همه چیز می بینه ، به خودش نگاه میکنه و میگه ما که فقیر محضیم ، چرا خدا ما را آفرید؟

صادق;822164 نوشت:
به نظر شما این شعر از کیست ؟
منظورش چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

نه شکوفه ی نه برگی نه ثمر نه سایه دارم
متحیرم که دهقان ز چه کار کشت مارا ؟


انا کل شیء خلقناه بقدر (قرآن کریم)

مقدّری که به گل نکهت و به گل جان داد

به هر که هر آنچه سزا بود ، ایزدش آن داد

به نظر شما این شعر از کیست ؟
منظورش چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

هر دم از این باغ بری می رسد
مرسله از مرسله با لا تر است
رشته دل ها که در این گوهر است
مرسله از مرسله بالا تر است

صادق;822589 نوشت:
به نظر شما این شعر از کیست ؟
منظورش چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

هر دم از این باغ بری می رسد
مرسله از مرسله با لا تر است
رشته دل ها که در این گوهر است
مرسله از مرسله بالا تر است

بسمه العلیم

عرض سلام و ادب

شعر سروده ی نظامی گنجوی است

ولی استاد گرامی حقیر این ابیات را به گونه ی دیگری دیده ام:

هردم از این باغ بری می رسد

نغزتر از نغزتری می رسد

رشته جانها که درین گوهرست

مرسله از مرسله زیباترست

مصرع دوم به شکل دیگری نیز معروف و معمول است:

تازه تر از تازه تری می رسد.

به هر تقدیر ظاهرا مراد تحفه های الهی و عنایات ربانی است که از عالم غیب

به راهروان و سالکان می رسد که اگر دل به رشته ی محبت حق متصل باشد

پی در پی این هدایا و تحفه ها می رسد و هر یک نیز نغزتر و زیباتر و پر بها ترند

هدیه ای که از عالم غیب و به دست محبوب ارسال گردد از جنس معارف

و مشاهدات و چشیدن لذت حضور است.

به نظر شما این شعر از کیست ؟
منظورش چیست ؟
برداشت شما چیست ؟


ز دست کوته خود زیر بارم
که از بالا بلندان شرمسارم

حبیبه;822229 نوشت:
روزگارم ز چه رو منصب نادانی داد
گر نمیخواست که من مرشد کامل باشم

حبیبه;822229 نوشت:
غمزه در تیر زدن بود که مژگان دریافت
قسمت این بود که مقتول دو قاتل باشم .

عرض سلام و ادب
خوشحال میشوم اگر برداشت اساتید و دوستان همراه را در مورد این دو بیت بدانم
--------------------------------------------------
استاد صادق بزرگوار بابت بهم زدن روال تاپیک عذرخواهم

بسمه السبحان

صادق;822769 نوشت:
به نظر شما این شعر از کیست ؟
منظورش چیست ؟
برداشت شما چیست ؟


ز دست کوته خود زیر بارم
که از بالا بلندان شرمسارم

عرض سلام و ادب

شعر سروده ی حافظ است.

با یک بررسی تطبیقی بین این بیت و روایات شاید بتوان گفت مضمون بیت با دو روایت مطابقت دارد

روایت اول فرازی از خطبه ی ابتدایی نهج البلاغه ی شریف است:

"لا یدرکه بعد الهمم و لا یناله غوص الفطن"

انديشه هاى دور پرواز او را درك نكنند و زيركان تيزهوش، به عمق جلال و جبروت او نرسند

و نیز روایت منسوب به رسول خدا صلی الله علیه و اله:

"ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدناک حق عبادتک"

تو را آنطور که شایسته است نشناخته و حق عبادت را بجا نیاورده ام.

امّا از تعبیر "بالا بلندان" به خاطر شکل جمع آن شاید مقام و درجه ی معرفتی

حافظ علیه الرحمة را نیز بتوان دریافت که وی از سیر در کثرات اسمائی حداقل

در زمانی که این شعر را سروده محروم و ممنوع بوده است،لذا در بیت بعد

می فرماید:

مگر زنجیر مویی گیردم دست

و گرنه سر به شیدایی بر آرم

(الله اعلم)

بسمه العلیم

یکی دیگه.;822772 نوشت:
عرض سلام و ادب
خوشحال میشوم اگر برداشت اساتید و دوستان همراه را در مورد این دو بیت بدانم
--------------------------------------------------
استاد صادق بزرگوار بابت بهم زدن روال تاپیک عذرخواهم

یکی دیگه.;822772 نوشت:
روزگارم ز چه رو منصب نادانی داد
گر نمیخواست که من مرشد کامل باشم

عرض سلام و ادب

شاید بیت زیر بیان دیگری از بیت فوق باشد:

غرقه ي درياي توحيد است آن
هر كه از خو بيخود او ،جاهل بدان


حضرت امام خمینی رحمة الله علیه در تفسیر عرفانی:"انه کان ظلوما جهولا"

"جهولا" را مقام فنا دانسته بودند،و مرشد کامل کسی است که از صفات بشری فانی و به صفات

الهی باقی شده باشد.

یکی دیگه.;822772 نوشت:
غمزه در تیر زدن بود که مژگان دریافت
قسمت این بود که مقتول دو قاتل باشم .

و شاید این بیت اشاره به فناء در اسماء جلال و جمال حق باشد.(الله اعلم)

حبیبه;822864 نوشت:
عرض سلام و ادب

شاید بیت زیر بیان دیگری از بیت فوق باشد:

غرقه ي درياي توحيد است آن
هر كه از خو بيخود او ،جاهل بدان

حضرت امام خمینی رحمة الله علیه در تفسیر عرفانی:"انه کان ظلوما جهولا"

"جهولا" را مقام فنا دانسته بودند،و مرشد کامل کسی است که از صفات بشری فانی و به صفات

الهی باقی شده باشد.

غمزه در تیر زدن بود که مژگان دریافت
قسمت این بود که مقتول دو قاتل باشم .
و شاید این بیت اشاره به فناء در اسماء جلال و جمال حق باشد.(الله اعلم)


بسیار عالی بود.
یک دنیا سپاس

به نظر شما این شعر از کیست ؟
به کدام آموزه دینی اشاره دارد ؟
برداشت شما چیست ؟

مرنجان کسی را که این مرغ وحشی
ز بامی که بر خواست آسان نشیند

بسمه الکریم

صادق;823130 نوشت:
به نظر شما این شعر از کیست ؟
به کدام آموزه دینی اشاره دارد ؟
برداشت شما چیست ؟

مرنجان کسی را که این مرغ وحشی
ز بامی که بر خواست آسان نشیند

با سلام و عرض ادب

اصل شعر سروده ی مرحوم طبیب اصفهانی بوده است

امّا بیت مورد سؤال حاصل هوشمندی حضرت استاد صادق گرامی است.

مفهوم جدیدش این است که کسی را مرنجان،دل کسی را مشکن،این وظیفه

توست،امّا اگر شکستی کریم النفس به آسانی تو را می بخشد چون با کریمان

کارها دشوار نیست،سهل الامر و سریع الرضا هستند،تو بدی می کنی اما آنها

کینه نمی ورزند و به راحتی بدیت را به خوبی و لطف پاسخ می دهند:

"ادفع بالتی هی احسن".

نوشته اصلی توسط صادق به نظر شما این شعر از کیست ؟
به کدام آموزه دینی اشاره دارد ؟
برداشت شما چیست ؟

مرنجان کسی را که این مرغ وحشی
ز بامی که بر خواست آسان نشیند

با سلام و عرض ادب

اصل شعر سروده ی مرحوم طبیب اصفهانی بوده است

امّا بیت مورد سؤال حاصل هوشمندی حضرت استاد صادق گرامی است.

مفهوم جدیدش این است که کسی را مرنجان،دل کسی را مشکن،این وظیفه

توست،امّا اگر شکستی کریم النفس به آسانی تو را می بخشد چون با کریمان

کارها دشوار نیست،سهل الامر و سریع الرضا هستند،تو بدی می کنی اما آنها

کینه نمی ورزند و به راحتی بدیت را به خوبی و لطف پاسخ می دهند:

"ادفع بالتی هی احسن".

باسلام و تقدیر .
این شعر باز تاب بسیار زیبا از یک حدیث است
اگر سر کار عالی لطف نمایید و آن حدیت را که خاستگاه این نکته درس آموز است
در ذیل این پست قرار دهید برای همگان مفید ودرس آموز خواهد است .

بسمه الشفیق

صادق;823330 نوشت:
این شعر باز تاب بسیار زیبا از یک حدیث است
.

عرض سلام و ادب

گمان می کنم حدیث ذیل با بیت مذکور تقارب معنایی داشته باشد:

"انا عند المنکسره قلوبهم"؛ من همدم قلب های شکسته هستم

به نظر شما این شعر از کیست ؟
خاستگاه کدام مسله حکمت صدرایی می تواند باشد ؟
برداشت شما چیست ؟

اگر دل دلبر و دلبر کدامه ؟
اگر دلبر دل دل را چه نامه ؟


بسمه الأحد

صادق;824901 نوشت:
به نظر شما این شعر از کیست ؟
خاستگاه کدام مسله حکمت صدرایی می تواند باشد ؟
برداشت شما چیست ؟

اگر دل دلبر و دلبر کدامه ؟
اگر دلبر دل دل را چه نامه ؟


عرض سلام و ادب و همینطور تبریک میلاد مسعود علی ابن موسی الرضا علیه السلام

شعر سرده بابا طاهر است.

می توانیم وحدت شخصی وجود و کثرت در ظهورات که مبنایش اصالت وجود

و قاعده"بسیط الحقیقه کل الاشیاء و ....."است را از این بیت استفاده کنیم.

با تشکر

حبیبه;824903 نوشت:
بسمه الأحد

عرض سلام و ادب و همینطور تبریک میلاد مسعود علی ابن موسی الرضا علیه السلام

شعر سرده بابا طاهر است.

می توانیم وحدت شخصی وجود و کثرت در ظهورات که مبنایش اصالت وجود

و قاعده"بسیط الحقیقه کل الاشیاء و ....."است را از این بیت استفاده کنیم.

با تشکر

باسلام تشکر و تبریک میلاد عالم آل محمد شمس الشموس امام هشتم ع
کمی رهنمایی :
ظاهرا اشاره به مسله ی است که در حرم کریمه اهل بیت برای صدرا حل شد .
حال بفرمایید آن کدام مسله فلسفه صدرایی است ؟

بسمه العلیم

صادق;824919 نوشت:
باسلام تشکر و تبریک میلاد عالم آل محمد شمس الشموس امام هشتم ع
کمی رهنمایی :
ظاهرا اشاره به مسله ی است که در حرم کریمه اهل بیت برای صدرا حل شد .
حال بفرمایید آن کدام مسله فلسفه صدرایی است ؟

متشکر از راهنمایی حضرتعالی.

اتحاد عاقل به معقول استاد گرامی.

اتحاد دل با دلبر با وحدت شخصی وجود سازگارتر نیست استاد بزرگوار؟

حبیبه;824925 نوشت:
بسمه العلیم

متشکر از راهنمایی حضرتعالی.

اتحاد عاقل به معقول استاد گرامی.

اتحاد دل با دلبر با وحدت شخصی وجود سازگارتر نیست استاد بزرگوار؟

با سلام وتشکر .
همین نکته را بشتر توضیح دهید که ارتباط شعر با آن مسله چگونه است ؟

بسم الاحد

صادق;824937 نوشت:
با سلام وتشکر .
همین نکته را بشتر توضیح دهید که ارتباط شعر با آن مسله چگونه است ؟

از دیدگاه ملاصدرا و در حکمت نظری آنچه تحقق و تعین دارد صرف الوجود است و برای صرف الوجود ثانی معنا ندارد

(صدرالمتألهین،1363،ص.240)

اگر دل دلبری دلبر کدامی


توحید صمدی قرانی نیز بر همین معنا شهادت می دهد:"قل هو الله احد الله الصمد"

اما در حکمت عملی وحدت شهود را داریم که مبنایش همان وحدت وجود است،یعنی

سالک صراط توحید به جایی می رسد(مقام فنا)که جز حق تعالی احدی را نمی بیند

چیزی جز خدا نمی بیند، نه خود را و نه غیر را و نه ندیدن غیر را و نه دیدن حق را و در این

مقام تمام حجابها خرق می شود مگر حجاب خدا دیدن که قابل خرق نیست»

(صدرالدین شیرازی، 1368، ج 1, ص 116 و 248-249).

دل و دلبر بهم آمیته وینم

ندانم دل که و دلبر کدامی

اما از جهتی نیز اتحاد عاقل به معقول می تواند منطبق با مضمون شعر باشد:

از آن جهت که سالک با چشم حق می بیند و آنچه شاهد است وجود است

و مشهود نیز وجود.چرا که غیر از وجود اصلا تحصل و تعینی ندارد و این همان اصالت

وجود است.پس ظاهرا از هر جهت موضوع را بنگریم به اصالت وجود می رسیم.

به نظر می رسد این شعر خاستگاه مسله اتحاد عاقل ومعقول است
وصدرا از این شعر و امثال آن مسله اتحاد عاقل ومعقول را الهام گرفته است .
چون مراد از دل همان عاقل و مراد از دلبر همان معقول است یعنی همان طور که بر اساس مبانی عرفانی دل و دلبر متحد است بگونه ی که
نمی آن دو را از هم تفکیک نمود و دل در دلبر فانی و مندک می شود .
عاقل وعقول ، عالم ومعلوم نیز چنین اتحاد ی دارند نمی توان عاقل را غیر از معقول ومعقول را غیر از عاقل دانست

به نظر شما این شعر از کیست ؟
کاربرد آن چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

ز دست کونه خود زیر بارم
من از بالا بلندان شرمسارم

صادق;825123 نوشت:
به نظر شما این شعر از کیست ؟
کاربرد آن چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

ز دست کونه خود زیر بارم
من از بالا بلندان شرمسارم

عرض سلام و ادب

شعر سروده ی حافظ است.

با یک بررسی تطبیقی بین این بیت و روایات شاید بتوان گفت مضمون بیت با دو روایت مطابقت دارد

روایت اول فرازی از خطبه ی ابتدایی نهج البلاغه ی شریف است:

"لا یدرکه بعد الهمم و لا یناله غوص الفطن"

انديشه هاى دور پرواز او را درك نكنند و زيركان تيزهوش، به عمق جلال و جبروت او نرسند

و نیز روایت منسوب به رسول خدا صلی الله علیه و اله:

"ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدناک حق عبادتک"

تو را آنطور که شایسته است نشناخته و حق عبادت را بجا نیاورده ام.

امّا از تعبیر "بالا بلندان" به خاطر شکل جمع آن شاید مقام و درجه ی معرفتی

حافظ علیه الرحمة را نیز بتوان دریافت که وی از سیر در کثرات اسمائی حداقل

در زمانی که این شعر را سروده محروم و ممنوع بوده است،لذا در بیت بعد

می فرماید:

مگر زنجیر مویی گیردم دست

و گرنه سر به شیدایی بر آرم

(الله اعلم)

صادق;825123 نوشت:
به نظر شما این شعر از کیست ؟
کاربرد آن چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

ز دست کونه خود زیر بارم
من از بالا بلندان شرمسارم


سیه رویی ز ممکن در دو عالم
جدا هرگز نشد والله أعلم.

صادق;825123 نوشت:
به نظر شما این شعر از کیست ؟
کاربرد آن چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

ز دست کونه خود زیر بارم
من از بالا بلندان شرمسارم



يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ

به نظر شما این شعر از کیست ؟
اشاره به چه آموزه های زهرایی است ؟
برداشت شما چیست ؟

زهره از زهرا منور گشته است
ماه از زهرا مدور گشته است
در زمین و آسمان و کهکشان
جلوه ی زهرا مصور گشته است


بسمه النور

صادق;826137 نوشت:
به نظر شما این شعر از کیست ؟
اشاره به چه آموزه های زهرایی است ؟
برداشت شما چیست ؟

زهره از زهرا منور گشته است
ماه از زهرا مدور گشته است
در زمین و آسمان و کهکشان
جلوه ی زهرا مصور گشته است


عرض سلام و ادب

ظاهرا شاعر محترم جناب استاد صادق هستند.

درخشش نور وجود زهرای اطهرسلام الله علیها در ارض ظلمانی و مکدر دنیا به تجلی علم و فضیلت و دانش و ولایت مداری

حضرت و همچنین عفاف و عبادت و شجاعت و سایر فضائلشان بود،همانطور که زمین و آسمان،از اشراق نور وجود و کمالات

حضرات معصومین علیهم السلام روشن است به آن قائم نیز هست، و این معرفت را در زیارت جامعه کبیره و نیز حدیث شریف

کساء می توان یافت.

به نظر شما این شعر از کیست ؟
اشاره به چه آموزه های زهرایی است ؟
برداشت شما چیست ؟

لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است
واز پی دیدن او دادن جان کار من است

[="Tahoma"]

صادق;826402 نوشت:
لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است
واز پی دیدن او دادن جان کار من است

با سلام
در این مباحث نباید وارد شوم ولی دیدم خلوت است گفتم چیزی بنویسم.
شعر از جناب خواجه حافظ است.
به گمانم نشان از شوق به معشوق حقیقی که خدا باشد دارد و جناب حافظ می فرمایند که حاضرند در این مسیر و برای معشوقش جانشان را فدا کنند و حتی می توان گفت که حالت بلعکس را هم می توان در نظر گرفت که همان حدیث معروف قدسی است که خدا می فرماید (نقل به مضمون) اگر بندگانی که از من روی می گردانند می دانستند که چقدر به آنها مشتاقم ، از شوق جان می دادند. الله اعلم
استاد صادق گرامی داناتر است.@};-

بسمه المنتقم

صادق;826402 نوشت:
به نظر شما این شعر از کیست ؟
اشاره به چه آموزه های زهرایی است ؟
برداشت شما چیست ؟

لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است
واز پی دیدن او دادن جان کار من است

با سلام و عرض ادب

شعر سرودۀ حافظ است،نمی دانم حافظ در این بیت وقایع کربلا را در نظر داشته است یا خیر

ولی از آنجائیکه نام حضرت زهرا سلام الله علیها را ذکر فرمودید و آموزه های حضرتش را،باید گفت

لب تشنه ای که از خون سیراب شد،جز لبان مبارک ابا عبدالله الحسین علیه السلام نیست

خانم فاطمۀ زهرا سلام الله علیها بعد از رحلت نبی اکرم صلی الله علیه و اله از طریق جبرئیل ملهم به اخبار غیبی

وقایع عالم تا قیامت بودند؛لذا می توان گفت که از وقایع کربلا نیز خبر داشتند،اگر حافظ توفیق یافته باشد، شاید این بیت

اشاره به علم حضرت زهرا(س) در بارۀ شهادت فرزندشان ابا عبدالله الحسین (ع) با لب تشنه و غرق خون باشد.(الله اعلم)

به نظر شما این شعر از کیست؟
منظور شاعر بزرگوار چیست؟
برداشت شما چیست؟

کشف محمدی صلی الله و علیه و آله و سلم گرت بارقه ای عطا کند
ناطقه ادعای از لو کشف الغطا کند
نفس نفیس احمدی جامع لوح سرمدی
نفث صد و چهارده سورت دلگشا کند

صادق;826137 نوشت:
به نظر شما این شعر از کیست ؟
اشاره به چه آموزه های زهرایی است ؟
برداشت شما چیست ؟

زهره از زهرا منور گشته است
ماه از زهرا مدور گشته است
در زمین و آسمان و کهکشان
جلوه ی زهرا مصور گشته است



یا احمد
لو لاک لما خلقت الافلاک
و لو لا علی لما خلقتک
و لو لا فاطمه ، لما خلقتکما

نتیجه پس از حذف حد اوسط ها:
لو لا فاطمه ، لما خلقت الافلاک.

نوشته اصلی توسط صادق
به نظر شما این شعر از کیست ؟
اشاره به چه آموزه های زهرایی است ؟
برداشت شما چیست ؟

زهره از زهرا منور گشته است
ماه از زهرا مدور گشته است
در زمین و آسمان و کهکشان
جلوه ی زهرا مصور گشته است



یا احمد
لو لاک لما خلقت الافلاک
و لو لا علی لما خلقتک
و لو لا فاطمه ، لما خلقتکما

نتیجه پس از حذف حد اوسط ها:
لو لا فاطمه ، لما خلقت الافلاک.

بارک الله عالی ومتعالی واعلی است

موضوع قفل شده است