ویژگی های امام از دیدگاه اهل سنت

تب‌های اولیه

39 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ویژگی های امام از دیدگاه اهل سنت

سلام به همه دوستان!
با توجه به مشورتی که با بزرگان و عزیزان صاحب تجربه کردم بهتر دیدم که یک بحثی در این زمینه داشته باشیم.
خب هر کسی برای پذیرفتن یک مسوولیت و سمت یک ملاک ها و معیارهایی رو قرار میده. برادران اهل سنت هم برای امام و خلیفه رسول خدا و جانشینان آن حضرت یک ملاک ها و ویژگی هایی بیان کرده اند.
در ابتدا آن ملاک ها و ویژگی ها را بیان می کنیم و سپس درباره مصادیق آن بحث و تحقیق خواهیم نمود.
در همین جا از همه دوستان درخواست می کنیم تا با حضور خود در این تاپیک و شرکت در بحث مطلب را تکمیل کنند و در جهت رفع نواقص احتمالی سهیم باشند.
انشاء الله که اجرشان نزد خداوند محفوظ خواهد بود.
از همه دوستان هم خواهشمندیم که اولا ادب و اخلاق اسلامی و شیعی را رعایت نموده و ثانیا مطالب مستدل و مستند باشد.

اما ویژگی اول:

1- کسی که علم و آگاهی او به قرآن و شریعت مقدس اسلام از سایرین بیشتر باشد.

از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نقل است که ایشان فرمودند:
« امامت مردم از آنِ کسی باشد که بهترین قاری کتاب خداست. پس اگر قاریان همطراز و برابر بودند، از آنِ کسی است که نسبت به سنت آگاه تر است. اگر در این ویژگی هم بر یکدیگر برتری نداشتند، آنکه در هجرت پیشتاز بوده، امام است.»
کتاب التاج؛ ج 1 ص 253 ( کتاب الصلوة، فصل « صفة الامام») به نقل از سنن بیهقی و صحاح اهل سنت بجز صحیح بخاری.
و باز از همان کتاب بالا نقل شده که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: باید نخبگان شما برای شما اذان بگویند و قاریان شما به امامت بایستند.
با توجه به این روایات است که اهل سنت فتوا داده اند امام جماعت باید فقیه، قاری قرآن، پرهیزکار و باتقوا، منسوب به اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله ، خوب روی و خوش آواز باشد. ( صحاح سته کتاب الصلوة، باب صفة الامام )
اکنون، جا دارد بپرسیم که وقتی شرایط امامت بر جماعتی اندک در نظر گرامی رسول خدا صلی الله علیه و آله از این قرار باشد، آیا امام امت اسلامی نباید دارای چنین ویژگی هایی باشد؟آیا پیامبر خدا صلی الله علیه و آله خود به سفارشاتی که درباره امام جماعت فرموده بودند معتقد نبودند و عمل نمی کردند؟؟
روایت دیگری که در این باب می توان مطرح کرد روایتی است که از قول ابوهریره نقل شده:
پیامبرخدا صلی الله علیه و آله می خواستند عده ای را برای پیکار و جنگ بفرستند. از یکایک آنان خواستند که قرآن بخوانند. هرکدام از آنان آنچه را که از قرآن بلد بود خواند. نوبت به جوانترین آنان رسید.حضرت از او پرسیدند: تو چقدر از قرآن می دانی؟ آن جوان عرض کرد مقداری از سوره های قرآن را بلدم؛ از جمله سوره بقره را. حضرت فرمودند: واقعا سوره بقره را بلدی؟! عرض کرد: بلی یا رسول الله. سپس حضرت فرمودند: برو و فرماندهی ایشان را به عهده بگیر.
می بینیم که در این روایت، آنچه که ملاک فرماندهی قرار گرفته میزان علم و دانایی فرد به قرآن و شریعت مقدس اسلام است و نه مثلا سن و سال شخص؛ زیرا آنجا که قرار است جمعی از یک نفر پیروی کنند، باید آن شخص از دانش کافی برای هدایت آنان بهره مند باشد.
خداوند متعال در این باره می فرماید:
« أفمن یَهدی ال الحق أحقّ ان یتبع امّن لا یهدّی الا ان یُهدی فما لکم کیف تحکمون» - یونس /10
« آیا آنکه به حق هدایت میکند سزاوارتر است که پیروی اش کنند یا کسی که خود نیازمند هدایت دیگری است؟ شمارا چه می شود؛ چگونه داوری می کنید؟»
بنابراین ،شکی نیست که در گزینش افراد برای رهبری و پیشوایی دیگران ( حتی آنجا که صحبت از ریاست و امارت بر جمعی اندک در میان بوده) پیامبر خدا صلی الله علیه و آله داناترین فرد را برمی گزیده اند و این همان معیاری است که خداوند متعال به بندگانش آموخته است.


در قسمت بالا گفته شد که یکی از ملاک ها و ویژگی های امام از نظر اهل سنت، علم و آگاهی آن شخص از قرآن و شریعت مقدس اسلام است.
برای توضیح بیشتر به ماجرای طالوت و جالوت که در قرآن آمده مراجعه می کنیم:

« وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوَاْ أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَن يَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ » بقره 247

« پیامبرشان به آنان گفت: خداوند طالوت را فرستاده است که فرمانروای شما باشد. گفتند چگونه فرمانروایی به او می رسد در حالی که ما برای فرمانروایی از او سزاوارتریم و او دارایی چندانی هم ندارد؟ فرمود: خداوند او را بر شما برگزیده و بر دانش و توانایی وی افزوده است. خداوند فرمانروایی اش را به هر که می خواهد می بخشد. احسان خداوند وسیع است و ( از لیاقت افراد برای منصب ها) آگاه است. »

اگر کمی در آیه دقت شود، در می یابیم که معیارهای امارت و امامت در نظر توده مردم با آنچه خداوند متعال می پسندد کاملا مغایرت دارد. مردم دارایی و بهره مندی از امکانات مادی را از ویژگی های اساسی فردی می دانند که بناست به منصب رهبری جامعه گمارده شود؛ اما خداوند متعال معیارهایی مانند دانایی و توانایی اشخاص را ارج می نهد.
دانایی شخص فرمانروا و رهبر، لازمه هدایت خردمندانه جامعه به سوی سعادت دنیوی و اخروی است.

اما ویژگی دوم:

2- توانایی و قدرت:

از همان آیه ای که در بحث ماجرای طالوت و جالوت گذشت ( وَ زَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ بقره 247) به دست می آید که امام و رهبر جامعه باید دارای توانایی و قدرت باشد.
توانایی یک رهبر در صفاتی مانند دلاوری و عدالت پروری و ظلم ستیزی نمود می یابد، که لازمه مقابله با عناصر و و افرادی است که در برابر حق، صف آرایی و ستیزه جویی می کنند.


با سلام وتشکر


1-ابونعیم از حُذَیفه بن یَمان نقل می‌کند که روزی عمربن خطاب از من سؤال کرد : به نظرت، مردم بعد از من چه کسی را امیر خود خواهند کرد؟ من گفتم : قطعاً عثمان را به خلافت برخواهند گزید.
2- ذهبی از قول قاضی شریک بن عبدالله چنین روایت می‌کند : با مرگ رسول خدا، مردم، ابوبکر را به خلافت برگزیدند و اگر بهتر از ابوبکر در میانشان بوده باشد اما به هر دلیل، او را کنار گذاشتند، آنان به امت خیانت کرده‌اند. سپس با مرگ ابوبکر، عمر به خلافت رسید و به اقامه حق و عدالت مبادرت ورزید و چون در بستر مرگ افتاد، شورایی را برای تعیین خلیفه تشکیل داد و آنان نیز عثمان را به خلافت برگزیدند و اگر فرض کنیم که در میان ایشان، بهتر از عثمان بوده اما آنان او را انتخاب نکردند، آنان به امت خیانت نموده‌اند.

3- ابن کثیر، در خصوص کیفیت اجماع صحابه برخلافت عثمان چنین می‌گوید: اعضای شورا، بعد از تشکیل اولین جلسه، به عبدالرحمن این اختیار را دادند تا او خلیفه را انتخاب نماید. او نیز نخست با همه اعضای شورا نسبت به فرد اصلح و اولی صحبت نمود. همه آنن در میان خود، عثمان را فرد اصلح و اولی می‌دانستند. او از علی سؤال کرد : اگر من تو را به خلافت انتخاب نکنم تو چه کسی را نسبت به خلافت، از همه لایق‌تر می‌دانی؟ علی نیز در جواب، عثمان را نام برد. چون عبدالرحمن همین سرال را از عثمان پرسید او در جواب، علی را لایق‌تر از همه می‌دا‌نست. سپس عبدالرحمن به مشورت با دیگر صحابه، تابعین، امرا و فرماندهان پرداخت. او حتی در این زمینه، نظر زنان، مسافران، دیگر ساکنان مدینه و نیز کودکانی را که به مکتب می‌رفتند جویا شد. همه آنان، بالاجماع، به لایق‌تر بودن عثمان به امر خلافت اذعان داشتند و او را فرد اصلح می‌دانستند. عبدالرحمن در طول آن چند شب و روز، وقت خود را به نماز و دعا و مشورت با مردم مدینه ؟؟ و کمترین وقت را به استراحت گذرانید. چون شب روز چهارم فرا رسید، عبدالرحمن به خانه پسر خواهرش، مسوّر بن مخرمه، رفت و او را به دنبال علی و عثمان فرستاد. هنگامیکه علی و عثمان نزد او آمدند، عبدالرحمن به آنان گفت : همه مردم شما را لایق‌ترین افراد برای این مقام می‌دادند اما باید با من پیمان ببندید که اگر هر یک از شما به این مقام رسید عادل باشد و اگر به این منصب انتخاب نشد، طغیان نکند و در برابر خلیفه جدید، مطیع و فرمانبردار باشد. روز موعود، عبدالرحمن، عمامه رسول خدا را بر سر گذاشت و با شمشیری به دست به مسجد رفت، را به دنبال اعضای شورا، دیگر صحابه و ساکنان مدینه فرستاد. چون همه آمدند و مسجد مملو از جمعیت شد، بر منبر رفت و پس از حمد و ثنا و دعا و نیایش، رو به مردم کرد و گفت : ای مردم، من در این چند روز، نظر همه شما را راجع به خلیفه و پیشوای خود جویا شدم و دانستم که همه، علی و عثمان را لایق‌تر از دیگران می‌دانید، سپس عبدالرحمن، علی را فراخواند و به او گفت : با من پیمان ببند که در صورت به خلافت رسیدن به قرآن و سنت رسول الله و روش ابوبکر و عمر پایبند و وفادار بمانی. علی گفت : من چنین پیمانی نمی‌بندم، بلکه براساس فهم و توان خود رفتار خواهم نمود. آنگاه عبدالرحمن، عثمان را فراخواند و همین درخواست را از او نمود و عثمان نیز با او پیمان بست، در این هنگام، عبدالرحمن، دست به دعا برداشت و گفت : خداوند! من حقی را که بر گردنم بود به عثمان واگذار نمودم. چون سخنان عبدالرحمن تمام شد مردم گرد عثمان جمع شدند و با او بیعت کردند، عبدالرحمن نیز یک پله بالاتر از عثمان، بر منبر نشسته و نظاره‌گر این ماجرا بود. نقل می‌کنند که علی اولین و یا دومین فردی بود که با عثمان بیعت نمود.


4-شیخ الاسلام ابن تیمیه معتقد است که :

قال أحمد في رسالة عبدوس بن مالك العطار: (أصول السنة عندنا التمسك بما كان عليه أصحاب رسول الله (ص) إلى أن قال: (ومن ولي الخلافة فأجمع عليه الناس ورضوا به، ومن غلبهم بالسيف حتى صار خليفة وسمي أمير المؤمنين، فدفع الصدقات إليه جائز برَّاً كان أو فاجرًا) !


5- وسیوطی در در المنثور آورده :

أخرج الثعلبي من طريق العوام بن حوشب قال : حدثني رجل من قومي شهد عمر رضي الله عنه أنه سأل طلحة والزبير وكعبا وسلمان ما الخليفة من الملك قال طلحة والزبير : ما ندري ! فقال سلمان رضي الله عنه : الخليفة الذي يعدل في الرعية ويقسم بينهم بالسوية ويشفق عليهم شفقة الرجل على أهله ويقضي بكتاب الله تعالى
فقال كعب : ما كنت أحسب أحدا يعرف الخليفة من الملك غيري
وأخرج ابن سعد من طريق مردان عن سلمان رضي الله عنه : أن عمر رضي الله عنه قال له : أنا ملك أم خليفة ؟ فقال له سلمان رضي الله عنه : الخليفة الذي يعدل أن أتت جبيت من أرض المسلمين درهما أو أقل أو أكثر ثم وضعته في غير حقه فأنت ملك غير خليفة فاستعبر عمر رضي الله عنه
وأخرج ابن سعد عن ابن أبي العرجاء قال : قال عمر بن الخطاب رضي الله عنه : والله ما أدري أخليفة أنا أم ملك ؟ قال قائل : يا أمير المؤمنين إن بينهما فرقا قال : ما هو ؟ قال : الخليفة لا يأخذ إلا حقا ولا يضعه إلا في حق وأنت الحمد لله كذلك
والملك يعسف الناس فيأخذ من هذا ويعطي هذا

وأخرج ابن سعد عن أبي موسى الأشعري رضي الله عنه قال : إن الإمارة ما ائتمرتها وأن الملك ما غلب عليه بالسيف


سلام علیکم

البته که اوج درماندگی و اختلاف اهل سنت را در موضوع امامت وخلافت میتوان در کلام شیخ الاسلامشان دید :

فصل
وأما قوله عن أهل السنة
إنهم يقولون إن النبي صلى الله عليه و سلم لم ينص على إمامة أحد وإنه مات عن غير وصية
فالجواب أن يقال ليس هذا قول جميعهم بل قد ذهبت طوائف من أهل السنة إلى أن إمامة أبي بكر ثبتت بالنص والنزاع في ذلك معروف في مذهب أحمد وغيره من الأئمة
وقد ذكر القاضي أبو يعلى في ذلك روايتين عن الإمام أحمد إحداهما أنها ثبتت بالاختيار قال وبهذا قال جماعة من أهل الحديث والمعتزلة والأشعرية وهذا اختيار القاضي أبي يعلى وغيره
والثانية أنها ثبتت بالنص الخفى والإشارة قال وبهذا قال الحسن البصري وجماعة من أهل الحديث وبكر من أخت عبدالواحد والبيهسية من الخوارج
وقال شيخه أبو عبد الله بن حامد فأما الدليل على استحقاق أبي

بكر الخلافة دون غيره من أهل البيت والصحابة فمن كتاب الله وسنة نبيه
قال وقد اختلف أصحابنا في الخلافة هل أخذت من حيث النص أو الاستدلال فذهب طائفة من أصحابنا إلى ان ذلك بالنص وأنه صلى الله عليه و سلم ذكر ذلك نصا وقطع البيان على عينه حتما ومن أصحابنا من قال إن ذلك بالاستدلال الجلي
قال ابن حامد والدليل على إثبات ذلك بالنص أخبار
من ذلك ما أسنده البخاري عن جبير بن مطعم قال أتت امرأة إلى النبي صلى الله عليه و سلم فأمرها أن ترجع إليه فقالت أرأيت إن جئت فلم أجدك كأنها تريد الموت قال إن لم تجديني فأتى أبا بكر
وذكر له سياقا آخر وأحاديث أخر قال وذلك نص على إمامته

قال وحديث سفيان عن عبد الملك بن عمير عن ربعي عن حذيفة بن اليمان قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم اقتدوا باللذين من بعدي أبي بكر وعمر
قال وأسند البخاري عن أبي هريرة قال سمعت رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول بينا أنا نائم رأيتني على قليب عليها دلو فنزعت منها ما شاء الله ثم أخذها ابن أبي قحافة فنزع منها ذنوبا أو ذنوبين وفي نزعة ضعف والله يغفر له ثم استحالت غربا فأخذها عمر بن الخطاب فلم أر عبقريا يفرى فرية حتى ضرب الناس بعطن قال وذلك نص في الإمامة....منهاج السنه


واینکه امام علی (ع) را تا قرن سوم خلیفه چهارم نمیدانستند تا اینکه احمد حنبل گفت :

وقد تنازع كثير من الناس فى خلافة على

...و ثبته أحمد و استدل به على من توقف فى خلافة علي من ...

والصحيح الذي عليه الأئمة : أن عليًا رضي اللّه عنه من الخلفاء الراشدين، بهذا الحديث، فزمان علي كان يسمى نفسه أمير المؤمنين، والصحابة تسميه بذلك، قال الإمام أحمد بن حنبل : من لم يُرَبِّع بعليّ رضي اللّه عنه في الخلافة فهو أضل من حمار أهله، ومع هذا فلكل خليفة مرتبة .
الكتاب : مجموع الفتاوى

المؤلف : تقي الدين أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني ، أبو العباس

سلام
ضمن تشكر از جناب خیر البریة!
در ابتدای بحث عرض شد که می خواهیم ابتدا به صفات و ویژگی های امام از دید اهل سنت بپردازیم و در ادامه بحث به مصادیق آن خواهیم پرداخت و انشاءالله در انتها به اشکالات و شبهات هم می رسیم.
بنابراین اگر دوستان و اعضای محترم طبق این روال جلو بیایند بهتر است. ضمنا این روایات را بدون سند و آدرس ذکر کردید.
بهر حال ممنونم.
اللهم عجل لولیک الفرج

با تشکر از جناب خیرالبریه
ولی با عرض معذرت من هر چی که این دوتا مطلب شما رو خوندم ربطش رو باهم و به موضوع نفهمیدم.
چیزی ازش حذف نشده؟
آخه من نفهمیدم شما با مایی با اونایی یا با هردوتایی؟( گزینه هیچکدام نداشت چون دیگه هیچکدام که نمیشه یکک کدومش باید باشین!!:khandeh!:

حاج علی;185111 نوشت:
با تشکر از جناب خیرالبریه
ولی با عرض معذرت من هر چی که این دوتا مطلب شما رو خوندم ربطش رو باهم و به موضوع نفهمیدم.
چیزی ازش حذف نشده؟
آخه من نفهمیدم شما با مایی با اونایی یا با هردوتایی؟( گزینه هیچکدام نداشت چون دیگه هیچکدام که نمیشه یکک کدومش باید باشین!!

[="navy"]فكر كنم دوست خوبمون خيرالبريه منظورشون اين بود كه با نحوه خلافت نشان بدهند كه اين مسائلي كه شما بيان كرديد هيچكدام در سه خليفه اول لحاظ نشده بود ! [/]

ضمن تشکر از جناب اندیشمند!
حتما همینطور بوده اما بهتره که طبق یک سیر منطقی به بحث بپردازیم تا به نتیجه مطلوب برسیم
اما ادامه بحث:
گفتیم که اهل سنت برای امام و رهبر جامعه دو ویژگی اساسی بیان نموده اند: علم و توانایی
که ادله آن در پست های قبلی گذشت.
حالا ببینیم چه کسانی از صحابه و اطرافیان پیامبر دارای چنین ویژگی هایی هستند.
به عبارت دیگر ما شیعیان معتقدیم که انتصاب امام بر عهده خداوند است و فقط اعلام و ابلاغ آن بر عهده پیامبر است در حالیکه سایر فرق اسلامی چنین عقیده ای ندارند و اکثرا معتقدند که انتخاب امام بر عهده مردم است.

خب حالا ما میگوییم بر فرض که ما مبنای شما را پذیرفتیم و قبول کردیم که مردم مجاز باشند با توجه به امتیازات و شایستگی ها و ویژگی های افراد، یک فرد را برای خودشان به عنوان رهبر برگزینند؛ باید دید پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله چه کسی در بین اصحاب آن حضرت از همه ممتازتر بوده تا او را جانشین بر حق آن حضرت بدانیم؟
در اینجا هم ما در دو قسمت بحث می کنیم:
1- ممتازترین صحابی رسول خدا کیست؟
2- نقاط ضعف برخی از صحابه را بشناسیم.

اما قسمت اول: ممتازترین صحابی پیامبر کیست؟

با مراجعه به تاریخ صدر اسلام و مطالعه و بررسی رفتار و منش یاران و اصحاب پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله، پی می بریم که در بین اصحاب آن حضرت، فضائل و امتیازات هیچ کس به پای فضائل و امتیازات حضرت علی علیه السلام نمی رسدو این حقیقتی است که بسیاری از بزرگان اهل سنت به آن اعتراف نموده اند:
از جمله ابن حجر عسقلانی در شرح خود بر صحیح بخاری می نویسد:
« قال احمد و اسماعیل و النسائی و ابو علی النیسابوری: لم یرد فی حق احد من الصحابة بالاسانید الجیاد اکثر مما جاء فی علیّ »
( فتح الباری فی شرح صحیح البخاری ، کتاب الفضائل، ابتدای باب مناقب علی بن ابیطالب علیه السلام )
یعنی آنچه که درمورد حضرت علی با سندهای صحیح و محکم آمده در مورد هیچ یک از صحابه نیامده است.

و ما شیعیان اعتقاد داریم که حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام نه تنها برترین صحابی است بلکه بین او و سایر اصحاب فاصله بسیار زیادی است که بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله هیچ شخصیت اسلامی قابل مقایسه با آن حضرت نیست. و ذکر فضائل آن حضرت نه تنها از حوصله این مکان ، که از توان دهها و صدها کتاب حجیم خارج است. و فقط به چند نمونه بسیار کوتاه در چند کتاب معتبر اهل سنت اشاره می کنیم:
ایشان تنها کسی است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله درباره اش فرمودند:
« انا مدینة العلم و علی بابها » یا به عبارتی دیگر: « انا دارالحکمة و علی بابها»
( کتاب التاج؛ باب فضائل علی بن ابیطالب ، ج 3 ص 60 و 337 ؛ ترمذی و طبرانی و حاکم نیشابوری هم این روایت را نقل میکنند و آن را صحیح می دانند.)
یعنی من خانه حکمت هستم و علی دروازه آن است.

آیا این نشان از فضیلت و برتری آن حضرت ندارد؟
کدامیک از صحابه پیامبر ادعا نموده که هر چه می خواهید در هر زمینه ای از من بپرسید؟

1- سلونی قبل ان لا تسألونی ، و لن تسألوا بعدی مثلی
بپرسید از من ( هر چه را بخواهید) پیش از آنکه ( با فرا رسیدن مرگ من) نتوانید بپرسید و هرگز پس از من از مثل من نتوانید پرسش کرد.
2- و لا تسألونی عن آیة فی کتاب الله و لاسنة عن رسول الله صلی الله علیه و آله الا انبأتکم بذلک
از هیچ آیه ای در کتاب خدا و یا سنت رسول الله صلی الله علیه و آله نمی پرسید مگر آنکه به شما از آن خبر خواهم داد.
( منابع : تفسیر ابن کثیر ج 4 ص 231 - جامع البیان العلم، قرطبی ، ص 114- ریاض النضرة ، محب الدین طبری ، ج2 ص 198 - تاریخ الخلفاء سیوطی ص 124 - اتقان ج 2 ص 319 - تهذیب التهذیب، عسقلانی، ج7 ص 338 - فتح الباری ج 8 ص 485 - الاصابة فی تمییز الصحابة ص 59 و 60 و . . . . )
براستی چه کسی تاکنون چنین ادعایی کرده است؟

bina88;185196 نوشت:
اطلاعات حقیر در رابطه با امامت از دیدگاه اهل سنت آنچنان زیاد نیست که قابل بیان باشد ولی باز آن چه که از عقایدشان در رابطه با اصل امامت شاهد بودم برای مطابقت با عقاید شیعه با مساله امامت نقل میکنم.

برادر بزرگوار !
شکسته نفسی می فرمایید! این من هستم که اطلاعات چندانی ندارم الحمدلله در این سایت هم کارشناسان و هم بسیاری از اعضاء ، اهل علم و فضل و کمالات هستند.
اما من منظور شما از مطابقت را نفهمیدم. یعنی می خواهید مشترکات را بیان کنید؟ دیدگاه مشترک فریقین نسبت به ویژگی های امام و ولی؟
اگر امکان دارد بیشتر توضیح دهید.
یا علی
التماس دعا

نقل قول:

در ابتدای بحث عرض شد که می خواهیم ابتدا به صفات و ویژگی های امام از دید اهل سنت بپردازیم و در ادامه بحث به مصادیق آن خواهیم پرداخت و انشاءالله در انتها به اشکالات و شبهات هم می رسیم.

با تشکر از جناب خیرالبریه
ولی با عرض معذرت من هر چی که این دوتا مطلب شما رو خوندم ربطش رو باهم و به موضوع نفهمیدم.
چیزی ازش حذف نشده؟
آخه من نفهمیدم شما با مایی با اونایی یا با هردوتایی؟( گزینه هیچکدام نداشت چون دیگه هیچکدام که نمیشه یکک کدومش باید باشین!!

با سلام

دوست عزیز من حرف آخر را زدم ! چکیده و عصاره سخنان نخبگان و ائمه اهل سنت را آوردم تا سردرگمی ایشان را ببینید .

شما اگر سالها در عقیده ایشان تحقیق کنید آنگاه به همین نتیجه خواهید رسید که ابن ابی الحدید میگوید : حمد خدایی را که مفضول را بر فاضل تقدم بخشید !!!!!:

و قدّم المفضول على الفاضل لمصلحة اقتضاها التكليف ...شرح ابن ابی الحدید

و اوج اختلافشان را هم در موضوع امامت واینکه آیا انتصابی است یا اجماعی در سخنان شیخ الاسلام در منهاج السنه دیدیم .

ودلایل مسلم و قاطعی از صحاح عامه که مثلا عمر خلافت ابوبکر را فلته ای از جاهلیت و مستحق قتل میداند و سرگردانی جریان سقیفه و مخالفت بنی هاشم با خلافت ابوبکر و جالبتر اینکه بعضی میگویند پیامبر (ص) وصی نداشت اما چطور ابوبکر به عمر وصیت میکند ؟! و شورای مضحک شش نفره تعیین خللافت عثمان هم که عقلا را گیچ میکند .

اما اسناد احادیث :
حدیث اول :
وقال ربعي عن حذيفة : قال لي عمر بمنى من ترى الناس يولون بعدي قلت : قد نظروا إلى عثمان
وقال جدي حدثت عن أبي أسامة عن زائدة عن عبدالملك بن عمير عن ربعي بن حراش قال كنت مع عمر بمنى فقال من ترى الناس يولون بعدي قلت أراهم شقوا لابن عفان قال يا ويحموه . تاریخ دمشق و تاریخ اسلام ذهبی

حدیث دوم:

أخبرنا أبو البركات عبدالوهاب بن المبارك أنبأ أبو بكر الشامي أنا أبو الحسن العتيقي أنا يوسف بن أحمد بن يوسف أنا أبو جعفر العقيلي نا عبدالله بن حمدوية البغلاني نا علي بن خشرم أخبرني حفص بن غياث قال سمعت شريكا يقول قبض النبي صلى الله عليه وسلم فاستخلف المسلمون أبا بكر فلو علموا أن فيهم أحدا أفضل منه كانوا قد غشونا ثم استخلف أبو بكر عمر فقام بما قام به من الحق والعدل فلما حضرته الوفاة جعل الأمر شورى بين ستة نفر من أصحاب النبي صلى الله عليه وسلم فاجتمعوا على عثمان فلو علموا أن فيهم أفضل منه كانوا قد غشونا.تاریخ دمشق و میزان الاعتدال
حدیث سوم :

...صعد عبدالرحمن بن عوف منبر رسول الله ( ص ) فوقف وقوفا طويلا ودعا دعاء طويلا لم يسمعه الناس ثم تكلم فقال أيها الناس اني سألتكم سرا وجهرا بأمانيكم فلم اجدكم تعدلون باحد هذين الرجلين اما علي وأما عثمان فقم الى يا علي فقام اليه فوقف تحت المنبر فأخذ عبدالرحمن بيده فقال هل انت مبايعي على كتاب الله وسنة نبيه ( ص ) وفعل ابي بكر وعمر قال اللهم لا ولكن على جهدي من ذلك وطاقتي قال
فارسل يده وقال الى يا عثمان فاخذه بيده فقال هل انت مبايعي على كتاب الله وسنة نبيه ( ص ) وفعل ابي بكر وعمر قال اللهم نعم قال فرفع راسه الى سقف المسجد ويده في يد عثمان فقال اللهم اسمع واشهد اللهم اسمع واشهد اللهم اسمع واشهد اللهم اني قد خلعت مافي رقبتي من ذلك في رقبة عثمان ... البدایه والنهایه

که بالاترین دلیل شیعه بر نامشروع بودن خلافت شیخین همین سخن امام علیست که فرمودند من در صورت خلیفه شدن برطریقه ایشان عمل نخواهم کرد ....

bina88;185219 نوشت:
ان هذا الامر لا ينقضى حتي يضى فيهم اثناعشر خليفه كلهم من قريش ) (1) (اين دين به پايان نميرسد تادر ميان آنها دوازده خليفه نيايد وهمه آنها از قريش اند. ) (لايزال الاسلام عزيزأن الي اثني عشر خليفه كلهم من قريش ) (2) (اسلام همچنان تا دوازده خليفه كه همه از قريش اند، عزيز است).

سلام

ببخشید اما یه سوال زنگ تفریحی

با این روایات هم می شود رجعت را ثابت کرد!!؟؟

خیر البریه;185243 نوشت:
دوست عزیز من حرف آخر را زدم ! چکیده و عصاره سخنان نخبگان و ائمه اهل سنت را آوردم تا سردرگمی ایشان را ببینید .

سلام
ضمن تشکر از شما و آرزوی موفقیت برای جنابعالی لازم هست چندتا نکته رو یادآوری کنم
اول اینکه این مطالب کاملا صحیح ولی همانطور که گفتم بهتره در جای خودش و طبق یک سیر منطقی بحث و بررسی بشه.تا به نتیجه برسیم و گرنه . . .
دوما: بزرگوار! اعتقاد و عقیده ما باید از روی علم و آگاهی باشد و در این زمینه فقط و فقط تحقیق و جستجو کارگشاست. نظر و اعتقاد شخصی بنده این هست که من وقتی وارد این راه شدم ( من طلبه حوزه هستم) پس دیگر نباید دنبال تقلید باشم بلکه با بررسی ادله و مدارک خودم به علم و آگاهی برسم.
خب یکی از این موارد که متاسفانه در بین ما شیعیان مهجور مانده همین بحث است.
اصلا همش مخالفین ( منظور غیر شیعه است از وهابی و سنی و زیدیه و . . . بگیر تا یهودیت و مسیحیت ) به ما اشکال و شبهه وارد کردند و بعد ما وارد گود شدیم.
خب چه اشکالی داره یکبار ما به اونها اشکال وارد کنیم؟؟؟
اصلا اینکه تصمیم گرفتم یه همچین بحثی رو شروع کنم همانطور که گفتم این بود که : بر فرض اگر ما انسانها می خواستیم پس از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله ، امام برای خودمون انتخاب کنیم چه کسی را انتخاب می کردیم؟ بدون هیچ نصی از پیامبر ! بازهم جواب ما شخصی نبود جز حضرت امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه الصلاة و السلام.

بهر حال از حسن نظر شما ممنون و متشکر
یا علی
التماس دعا

اما ادامه بحث:
ویژگی اول را بیان کردیم و تنها مصداقی که برای آن می توان پیدا کرد هم گفتیم که حضرت امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلام می باشد.

اما بررسی صلاحیت علمی مدعیان خلافت:
در قسمتهای قبل گفتیم پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله برای امام جماعت قرار دادن یک شخص فرمودتد کسی که نسبت به قرآن و احکام شریعت آگاهی بیشتری داشته باشد. خب:
1- روزی عمر بن خطاب بر فراز منبر آیه « فأنبتنا فیها حبّاً و عنباً و قضباً و زیتوناً و نخلاً و حدائق غُلباً و فاکهة و ابّاً » ( عبس/ 31) را قرائت کرد و گفت: اینها همه را دانستیم اما « اب » چیست؟ آنگاه عصائی را که در دست داشت بر زمین انداخت و گفت به خدا قسم این تکلیف است پس چه باکی بر تو باشد که ندانی « اب » چیست؟ آنچه از رهنمون های قرآن برای شما هویدا است بدان عمل کنید و آنچه را نمی شناسید پس به خدایش واگذارید.
در روایتی دیگر آمده که مردی از عمر درباره « فاکهة و ابا » سوال کرد که « اب » چیست؟عمر پاسخ داد: ما از تعمق و تکلف نهی شده ایم!!!
این داستان ار دهها نفر از محدثین ، مفسرین و تاریخ نگاران اهل تسنن آورده اند. ( تفسیر طبری ج 30 ص 38 - المستدرک علی الصحیحین ج 2 ص 51- تاریخ بغداد، خطیب بغدادی ، ج 11 ص 468 - تفسیر کشاف زمخشری ج 3 ص 253 - ریاض النضرة، محب الدین طبری، ج 2 ص 49 - اصول التفسیر، ابن تیمیه ص 30 - تفسیر ابن کثیر ، ج4 ص 473 - فتح الباری، ج 13 ص 230 - کنزالعمال، متقی هندی ، ج 2 ص 328 ؛ برای تفصیل بیشتر مراجعه شود به الغدیر ج 6 ص 100 )

bina88;185217 نوشت:
آنها معتقدند که هرکسی که خلافت مسلمین را بدست آورد تبعا خدا با او بوده و موید بالله است. لذا او را امام میدانند.

جناب bina88!
بیایید اول ببینیم مبانی فکری و تئوری آنها چیست سپس ببینیم در خارج آیا طبق این مبانی خودشان عمل کرده اند یا نه؟ و اگر نه چرا؟
ممنون و متشکر
اللهم عجل لولیک الفرج

bina88;185219 نوشت:
امامان 12 گانه در صحاح سته

متاسفانه سیستم عامل بنده ایراد پیدا کرده نمیتوانم تمام روایات مربوطه را خدمتتان نقل کنم ولی چندتائی را به نقل از سایت وهابیون خدمتتان از مسلم نقل میکنم . منظور از نقل این احادیث این است که اعتقاد به اصل امامت در بین اهل سنت نیز وجود دارد ولی امامتی که همانطوریکه عرض شد شرایط خاص خودش را دارد.

از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نقل شده :

(لايزال امر الناس ما ضياً ما وليهم اثناعشر رجلاً كلهم من قريش) ( امرمردم همچنان ادامه دارد تا دوازده مرد كه همگي از قريش اند ولی شما شوند).

(ان هذا الامر لا ينقضى حتي يضى فيهم اثناعشر خليفه كلهم من قريش ) (1)
(اين دين به پايان نميرسد تادر ميان آنها دوازده خليفه نيايد وهمه آنها از قريش اند. )

(لايزال الاسلام عزيزأن الي اثني عشر خليفه كلهم من قريش ) (2)
(اسلام همچنان تا دوازده خليفه كه همه از قريش اند، عزيز است).
_________________________________

(1) صحيح مسلم ـ كتاب الامارة ـ شماره (5)
(2) صحيح مسلم كتاب الامارة شماره (7)

با تشكر از شما جناب بينا

حديث دوازده خليفه

[="navy"]بخارى و مسلم و محدثین اهل سنت این روایت را آورده اند. حدیث امامان اثنی عشر از گروهی از صحابه پیامبر (ص) نقل شده است كه بیشترین اسناد آن به «جابر بن سمره» می‏رسد، و سپس به «عبداللّه بن مسعود» و «عبداللّه بن عمر» و «عبداللّه بن عمر و بن عاص» و «عبدالملك بن عمیر» و «ابی‏الجلد» و «ابی جحیفه» (و حداقل هفت نفرند) ولی حفاظ و ناقلان حدیث كه آن را در كتابهای خود نقل كرده‏اند بالغ بر دهها كتاب می‏شود، اكنون به قسمتی از آن که در منابع معتبر اهل سنّت آمده است توجه فرمائید:
[/]
1 ـ در صحیح مسلم از جابر بن سمره نقل شده كه می‏گوید «سَمِعْتُ رَسُولَ اللّهِ (ص) یَقُولُ [="red"]لایَزالُ الاِسلامُ عَزیزاً اِلی اِثْنی عَشَرَ خَلیفَهً [/]– ثُمَّ قالَ كَلِمَهً لَمْ اَفْهَمْها! فَقُلْتُ لاَبی ما قالَ؟ فَقالَ كُلُهُمْ مِنْ قُریْشٍ!؛[1] اسلام پیوسته عزیز خواهد بود تا دوازده خلیفه بر مسلمانان حكومت كنند، سپس سخنی فرمود كه من نفهمیدم ، پس به پدرم (كه در آنجا حاضر و از من به پیامبر(ص) نزدیكتر بود) گفتم پیامبر (ص) چه فرمود؟ گفت، فرمود (تمام آنها از قریشند)»

در همین كتاب با سند دیگری از «جابر» تعبیر دیگری نقل می‏كند و به جای[="red"] «لایَزالُ هذا الدّینِ عَزیزاً»، «لایَزالُ هذا الاَمْرُ»[/] آمده است.
و در تعبیر سومی با سند دیگری [="red"]«لایَزالُ هذَا الدّینُ عَزیزاً مَنیعاً»[/] آمده است.
و در تعبیر چهارمی از عامر بن سعد بن ابی‏وقاص نقل می‏كند كه به جابر بن سمره نامه‏ای نوشتم كه بعضی از اخباری را كه خودت از پیامبر(ص) شنیده‏ای برای من بنویس، او چنین نوشت كه من از پیامبر (ص) شنیدم می‏فرمود [="red"]«لایَزالُ الدّینُ قائِماً حَتی تَقُومُ السّاعَهُ ، اَوْ یَكُونُ عَلَیْكُمْ اِثْنی عَشَرَ خَلیفَهً كُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ[/]؛ دین اسلام بر پا است تا قیام قیامت ، یا اینكه بر شما دوازده خلیفه حكومت می‏كنند كه همه از قریشند»
و در طریق دیگری در همان صحیح مسلم از «جابر» آمده است [="red"]«لایَزال هذَا الدّینُ عَزیزاً مَنیعاً اِلی اِثْنی عَشَرَ خَلَیفَهً[/]؛ این دین قدرتمند و شكست ناپذیر خواهد بود تا دوازده خلیفه بر آن حكومت كنند» و در آخر این حدیث نیز همان جمله [="red"]«كُلُّهُمْ مِنْ قُریْشٍ»[/] دیده می‏شود.[2]

2 ـ همین حدیث در صحیح بخاری با عبارت مشابهی آمده است، جابر می‏گوید از پیامبر خدا (ص) شنیدم می‏فرمود
[="red"]«یَكُونُ اِثْنی عَشَرَ اَمیراً فَقالَ كَلِمَهً لَمْ اَسْمَعْها ، فَقالَ اَبی اِنَّهُ قالَ كُلُّهُم مِنْ قُرَیْشٍ[/]؛[3] [="navy"]بعد از من دوازده امیر خواهد بود، سپس سخنی فرمود كه آن را نشنیدم ، پدرم گفت فرمود همة آنها از قریشند»
[/]

3 ـ همین معنی در صحیح ترمذی نیز با تفاوت جزئی ذكر شده و ترمذی بعد از نقل آن می‏گوید [="red"]«هذا حَدیثَ حَسَنٌ صَحیحٌ[/]؛[4] این حدیث نیكوی، صحیح است»

4 ـ در صحیح ابی‏داود نیز همین معنی با تفاوت مختصری آمده است ، و لحن حدیث نشان می‏دهد كه پیامبر (ص) آن را در حضور جمعیت فرموده، زیرا در آن وارد شده است وقتی پیامبر (ص) فرمود [="navy"][="navy"]«همواره این دین نیرومند و عزیز است تا دوازده خلیفه» مردم با صدای بلند تكبیر گفتند[/][/].[5]

5 ـ در مسند احمد حنبل نیز در چندین مورد این حدیث ذكر شده است كه بعضی از محققان شماره طرق آن را در این كتاب به جابر، سی و چهار طریق ذكر كرده‏اند![6]

در یك مورد می‏خوانیم كه [="navy"]مسروق می‏گوید ما نزد عبداللّه بن مسعود نشسته بودیم، و او برای ما قرآن می‏خواند، كسی از او سؤال كرد آیا از رسول خدا (ص) هرگز سؤال كردید كه چند خلیفه بر این امت حكومت می‏كنند‏؟ عبداللّه بن مسعود گفت از زمانی كه به عراق آمده‏ام، قبل از تو كسی این سؤال را از من نكرده است! سپس افزود آری ما از رسول خدا (ص) سؤال كردیم فرمود[/] [="red"]«اِثْنی عَشَرَ كَعِدَّهً نُقْباءِ بَنی اِسْرائیلَ[/]؛[7][="navy"] دوازده نفر به تعداد نقبا و رؤسای بنی اسرائیل[/]»!

[1]. صحیح مسلم 3/1453.
[2]. صحیح مسلم 3/1453.
[3]. صحیح بخاری، ج 3، جزء نهم، ص 101.
[4]. صحیح ترمذی 4/501.
[5]. صحیح ابی‏داود/4.
[6]. منتخب الاثر، ص 12 و احقاق الحق ج 13.
[7]. مسند احمد، ج 1، ص 398.

[="Navy"]با سلام خدمت شما دوست گرامي

سوال بسيار خوبي مطرح كرديد كه جاي بحث و بررسي بيشتري دارد.

فكر كنم بهتر است در يك موضوع جداگانه نظر دوستان را در اين زمينه جويا شويم:
[/]
http://www.askdin.com/thread16685.html#post185292

بنام پروردگار متعال

سلام ,خسته نباشید
دوستان منتظر ادامه ی بحث هستیم !!

ویژگی های امام در نظر اهل سنت
دانشمندان اهل سنت در بیان این شرایط سخن واحدی ندارند و در میان اقوال آنان تفاوت های فراوانی به چشم می خورد .
به عنوان مثال ابوبکر باقلانی در کتاب تمهید الاوائل فی تلخیص الدلایل ص471 به سه شرط اشاره دارد .
1-قرشی بودن
2-عالم بودن در حد علم یک قاضی
3-داشتن تدبیر در امر رهبری جامعه و فرماهندهی نظامی
ماوردی در کتاب الاحکام السلطانیه ص6 هفت شرط رابرای امام شمرده است
1-عدالت
2-علم در حد اجتهاد
3-سلامت حواس
4-سلامت اعضای بدن
5-تدبیر
6-قرشی بودن
7-شجاعت
تفتازانی در شرح المقاصد ج5ص 243-245شرائطی را بیان می کند
1-مکلف بودن
2-عدالت
3-حریت
4-مرد بودن
5-اجتهاد
6-شجاعت
7-تدبیر
8-سخنوری
9-قرشی بودن
در این جا سوالی مطرح خواهد شد .
اختلاف علمای اهل سنت در بیان شراط امام ناشی از چیست؟
اختلاف علمای اهل سنت در شمارش شرایط امام ناشی از آن است که به گمان آنان پیامبر این امر را با تمام اهمیت و ضرورت آن مسکوت گذارده و هرگونه راهنمای را در این خصوص از امت خویش دریغ داشته است.از این رو هریک از دانشمندان اهل سنت ناچار شده است که بر رای و اندیشه خود و ملاحضه پاره ای از مصالحه در این زمینه اظهار نظر کنند البته این گروه باید به این پرسش اساسی پاسخ دهند که پیامبری که جزی ترین احکام شرعی و عملی را حتی در حوزه مکروهات و مستحباتبرای امت خویش بیان نموده چگونه از بیان این مساله حیاتی یعنی شرایط امام شایسته و صالح دریغ ورزیده است.
ب:بسیاری از علمای اهل سنت بر این مطلب تاکید کرده اند که اگر امام مسلمانان راه فسق و فجور و ظلم و ستمگری را در پیش گرفت از مقام خود عزل نمی شود و نکته جالب اینکه این مدعا با رای آنان در شمردن عدالت به عنوان یکی از شرایط امام سازگاری ندارد زیرا شرط کردن عدالت به معنای آن است که در فرض منتفی شدن این شرط شایستگی شخص برای منصب امامت از بین می رود .و چنین شخصی نمی تواند امام امت اسلامی باشد.
ج:به گواهی تاریخ عموم احکام اسلامی پس از علی (ع)فاقد بسیاری از شرایط یاد شده بوده اند.در حالی که گروه اهل سنت جانشین رسول خدا و امام جامعه اسلامی به شمار می آیند به عبارت دیگر حتی اگر به همان شرایطی که اهل سنت آن را معتبر می دانند اکتفا کنیم.بسیاری از احکامی که در نزد آنان امیر المومنین و خلیفه پیامبر بوده اند فی الواقع فاقد چنین صلاحیتی خواهند بود.

سلام
ضمن عرض تشکر و پوزش از همه دوستان خصوصا جناب بینا 88
اما ادامه بررسی علمی صلاحیت مدعیان خلافت
2- عدم آگاهی خلیفه دوم از حکم تیمم!!!
در صحیح بخاری و همچنین صحیح مسلم آمده است که:
« ان رجلا اتی عمر فقال: انی اجنبت فلم اجد ماءاً فقال : لاتصل. فقال عمار: اما تذکر یا امیرالمومنین! اذ انا و انت فی سرّیة فأجبنا فلم نجد ماء فأما انت فلم تصل و امّا انا فتمعک فی التراب و صلیت فقال النبی صلی الله علیه و آله : انما کان یکفیک ان تضرب بیدیک الارض ثم تنفخ ثم تمسح بهما وجهک و کفّیک فقال عمر: اتق الله یا عمار . . . »
مردی نزد عمر آمد و گفت من جنب شده ام و دسترسی به آب هم ندارم چه کنم؟ عمر به او گفت: نماز نخوان ( لاتصل) . عمار که در آنجا حضور داشت به عمر قضیه ای را یاداوری می کند و می گوید: یادت هست در یک سریه ( به جنگهایی که پیامبر در آنها حضور نداشت سریه می گویند) که من و تو بودیم جنب شدیم و به آب هم دسترسی نداشتیم در آنجا تو نماز نخواندی ولی من خودم را در خاک غلتاندم و سپس نماز خواندم. وقتی به محضر پیامبر رسیدیم و ماجرا را به حضرت بیان نمودیم؛ پیامبر دستور تیمم را بیان نمودند. در اینجا بود که عمر به عمار می گوید: ای عمار! تقوای خدا کن و . . .
( منابع : صحیح بخاری ، کتاب التیمم ، باب المتیمم هل ینفخ فیهما - صحیح مسلم ، کتاب الحیض ، باب 28 التیمم )

خب خودتان قضاوت کنید کسی که حکم تیمم را نمی داند چگونه ادعای رهبری جامعه اسلامی می کند!!!!!!
بر فرض که در بار اول از حکم تیمم آگاه نبوده است در آن هنگام که عمار ماجرا را به او یادآوری می کند چرا باز هم بر نظر قبلی خود اصرار می ورزد؟؟؟

و تأسف بارتر این است که اهل سنت از عمر به « اعلم الامة بعد رسول الله و ابی بکر» تعبیر می نمایند!!!
آیا این مظلومیت اهل بیت نیست؟؟؟
حضرت علی علیه السلام از مردم درخواست می کند که هر سوالی در هر زمینه ای دارند می توانند از حضرت بپرسند ؛ آنوقت به جناب عمر بن خطاب که بیان حالش گذشت، می گویند اعلم امت پس از پیامبر و ابو بکر!
من فدای این مظلومیتت بشم آقا جان!
یا علی
اللهم عجل لولیک الفرج

سلام بر همه دوستان عزیز و بزرگوار!
مورد سوم از عدم صلاحیت علمی مدعیان خلافت:

3- یاد گرفتن سوره بقره در طی 12 سال!!!
« اخرج الخطیب فی رواة مالک ، والبیهقی فی شعب الایمان ، و القرطبی فی تفسیره بإسناد صحیح عن عبدالله بن عمر قال: تعلّم عمر سورة البقرة فی اثنتی عشرة سنة فلمّا ختمها نحر جزوراً »
به سند صحیح از فرزند عمر نقل شده است که عمر سوره بقره را در مدت 12 سال یاد گرفت و چون یاد گرفتن آن را به پایان رسانید، ( به شکرانه آن ) یک شتر قربانی کرد!!!!!
جناب خلیفه دوم فقط 12 سال طول کشیده که سوره بقره را یاد بگیرد، که اگر بخواهیم طبق همین حساب پیش برویم باید 120 سال طول میکشیده که کل قرآن را یاد بگیرد!!! که متاسفانه عمر ایشان اینقدر نبوده که بتواند کل قرآن را یادبگیرد.( سوره بقره تقریبا 3 جزء قرآن را شامل می شود و کل قرآن هم که 30 جزء است.)
پس خلیفه دوم در طول عمر خود ، همه مطالب قرآن را بلد نبوده است. حال این را بگذارید کنار فرمایش مولای متقیان که حضرت فرمودند: «سلونی قبل ان تفقدونی »!!!!
چه نتیجه ای می گیرید؟؟؟؟؟
( منابع: تفسیر قرطبی، ج1 ص 34 ( ذیل تفسیر سوره بقره) و سیرة عمر، ابن جوزی ص 165 و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 3 ص 111 و تفسیر الدر المنثور سیوطی، ج1 ص 21 )

اگر یک نفر از ما بپرسد که :

مراد از اینکه 12 سال طول کشیده تا عمر سوره بقره را یاد بگیرد این بوده که 12 سال طول کشیده تا این سوره رو - که بزرگترین سوره قرآن هم هست- حفظ کنه. خب این هم که نقص نیست تازه از فضایل خلیفه دوم است.

چه جوابی به او میدهیم؟
دوستان اگر تمایل دارند می توانند جواب بدهند.
خوشحال میشم که توی بحث تنها نباشم از نظرات و معلومات همه استفاده بشه
من منتظرم ها:Gig:

از جناب حاج علی و کارشناسان محترم متشکرم

نقل قول:
اگر یک نفر از ما بپرسد که :

مراد از اینکه 12 سال طول کشیده تا عمر سوره بقره را یاد بگیرد این بوده که 12 سال طول کشیده تا این سوره رو - که بزرگترین سوره قرآن هم هست- حفظ کنه. خب این هم که نقص نیست تازه از فضایل خلیفه دوم است.

چه جوابی به او میدهیم؟
دوستان اگر تمایل دارند می توانند جواب بدهند.
خوشحال میشم که توی بحث تنها نباشم از نظرات و معلومات همه استفاده بشه
من منتظرم ها:gig:


درسته که این نقص نیست اما وقتی نگاه میکنیم میبینیم یکی از شرایط مرجع تقلید اعلم بودنه
دراین صورت به طریق اولی رهبر جامعه اسلامی باید اعلم باشه .
در ثانی مگه قرار نیست ولی امر مسلمین مردم را با فرامین قرآن واحکام الهی آشنا کنه راه روش زندگی اسلامی رو به مردم بشناسونه . در این صورت کسی که خودش علم نداره چه جوری میخواد اونو به دیگران یاد بده ؟
از طرفی علم تنها شرط نیست یعنی حتی اگر اسنادی هم پیدا بشه که دالّ بر علم بسیار بالای عمر ( که خلافش هست اما در اثباتش نیست ) آیا شرایط دیگر رهبری جامعه رو داره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

حاج علی;185168 نوشت:

ایشان تنها کسی است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله درباره اش فرمودند:
« انا مدینة العلم و علی بابها » یا به عبارتی دیگر: « انا دارالحکمة و علی بابها»
( کتاب التاج؛ باب فضائل علی بن ابیطالب ، ج 3 ص 60 و 337 ؛ ترمذی و طبرانی و حاکم نیشابوری هم این روایت را نقل میکنند و آن را صحیح می دانند.)
یعنی من خانه حکمت هستم و علی در آن است.

[=Arial Black]در مورد این روایت که با عبارات گوناگون وارد شده و توسط شیعه و سنی نقل شده و حتی عده ای سعی در پاک کردن آن از ذهن مردم داشته اند اما چون نتوانستند آن را تحریف کردند .
باید عرض کنم که متن اکثر احادیث وارده (لا اقل اکثر مواردی که بنده شخصا
[=Arial Black] در منابع اهل سنت و شیعه[=Arial Black] مشاهده نمودم ....)همان « انا مدینة العلم و علی بابها ... »است اما در ترجمه این روایت همیشه یک نکته نادیده گرفته می شود و آن این که اگر پیامبر اکرم (ص) شهر علم است باید دانست که شهر در ندارد بلکه دروازه دارد و فرق این دو زمین تا آسمان است .یکی از آن تفاوت ها اینکه در خانه به روی همه باز نیست اما دروازه به رو هر کسی که طالب ورود به شهر باشد و قصد جنگ نداشته باشد باز است . خواه آن نفر مسلمان باشد یا غیر مسلمان ، شیعه باشد یا سنی ، عرب باشد یا عجم و ...
لذا ترجمه باب در این حدیث برای خود دریایی است که چشم بینا می خواهد ( ان شاء الله خدا نصیب من و امثال من هم بکند )
اهل سنت خود نیز بر این مسأله واقفند اما خداوند بر دل معاندین قفل مینهد و آنان با اینکه میدانند انکار میکنند و میشوند مصداق « ختم الله علی قلوبهم ...»

یا علی:Gol:

در مورد اعلمیت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب ( علیه السلام ) نسبت به عمر همین بس که او خود اعتراف نموده .
سعید بن مسیب می گوید : « کان عمر یتعوذ بالله من معضلة لیس لها ابوالحسن و کان عمر یقول : لولا علیّ لهلک عمر »
« عمر همیشه به خدا پناه میبرد از آن که مشکلی علمی برای او پدید آید ، در حالی که ابو الحسن ( امام علی ( علیه السلام ) ) در آن وقت حاضر نباشد و همیشه می گفت : اگر علی نبود عمر هلاک شده بود .

منبع : الریاض النضرة / ج 2 / ص 194 ( نقل از کتاب امام شناسی و پاسخ به شبهات )

حاج علی;185700 نوشت:
اگر یک نفر از ما بپرسد که : مراد از اینکه 12 سال طول کشیده تا عمر سوره بقره را یاد بگیرد این بوده که 12 سال طول کشیده تا این سوره رو - که بزرگترین سوره قرآن هم هست- حفظ کنه. خب این هم که نقص نیست تازه از فضایل خلیفه دوم است. چه جوابی به او میدهیم؟

ضمن تشکر از سرکار احمد313 و پاسخهایی که دادند.

اما جوابی که میشه به این سوال داد:
اول باید یک مقدمه ای عرض بشه تا به جواب برسیم.
اما مقدمه:
در زمان صدر اسلام وقتی قرآن نازل می شد و به پیامبر وحی می شد خب کنار پیامبر افرادی بودند که به این افراد کاتبان وحی می گفتند که آنان این آیات نازل شده را می نوشتند. با توجه به تاریخ جزیرة العرب و حجاز ، تعداد افرادی که از سواد و قدرت نوشتن و خواندن برخوردار بودند آنقدر کم بوده ، که حتی در بعضی از کتب تاریخی اسامی آن افراد هم ذکر شده است.
از طرفی رسم الخط آن زمان مثل الان نبود بلکه با توجه به شواهد و قرائنی که در اختیار داریم و در کتب تاریخی و حدیثی آمده است آن زمان نقطه و اعراب گذاری نبوده است و در زمان حکومت امیرالمؤمنین علی علیه السلام به خط کوفی و بعدها به خط دارای نقطه و اعراب درآمد.خب شاید بپرسید این خطی که نقطه و اعراب نداشته پس چطور خوانده می شده؟؟؟
خب دیگه برای همین پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله کاتبان وحی و آنهایی را که سواد داشتند به سرتاسر جامعه اسلامی میفرستادند تا قرائت قرآن و احیانا علوم دیگری از قبیل تفسیر و شأن نزول آیات را به به سایر مسلمانان آموزش دهند و منتقل نمایند.که در حدیث اوایل همین تاپیک گذشت که هر کس را که می خواستند امام جماعت یا رهبر لشکر کنند می پرسیدند که چقدر قرآن بلد است و هر کسی که به قرآن بیشتر آشنا بود، آن را به عنوان فرمانده لشکر و یا امام جماعت آن گروه انتخاب می کردند.

حتی در یک مورد یک فردی می خواست با یک خانمی ازدواج کند و از مال دنیا متاعی نداشت، در اینجا پیامبر به آن مرد می گوید آیا از قرآن چیزی بلدی؟ آقا داماد میگوید بله و پیامبر عقد آن دو را جاری می کند با مهریه آموزش سوره حمد توسط آقا داماد به عروس خانم!!!

خب حالا با توجه به این مقدمه پاسخ سوال ما هم داده می شود که جناب خلیفه دوم به چه علت 12 سال طول کشیده که فقط خواندن سوره بقره را یاد بگیرد.پس این برای خلیفه دوم،یک فضیلت نیست.در حالی که به شهادت تاریخ و منابع معتبر اهل سنت یکی از کاتبان دائمی و همیشگی وحی حضرت علی علیه السلام بودند.

و یک نکته دیگر اینکه از فرزند عمر نقل شده که:

حاج علی;185694 نوشت:
بإسناد صحیح عن عبدالله بن عمر قال: تعلّم عمر سورة البقرة فی اثنتی عشرة سنة فلمّا ختمها نحر جزوراً »

کلمه « تعلّم » یعنی یاد گرفتن، فراگرفتن. در صورتی که اگر می خواست بگوید 12 سال طول کشید تا حفظ کرد باید از کلمه « حفظ » استفاده می نمود.
بهر حال باز هم ممنون از دوستانی که در بحثها شرکت می کنند.
اجرتان با امیرالمؤمنین علیه السلام
یا علی
اللهم عجل لولیک الفرج

لطفا به این خطبه خلیفه اول که پس از بیعت مردم با وی بیان کرده است، دقت کنید:

متقی هندی در کنزالعمال، ج 3 ص 136 آورده:
« عن الحسن قال: لما بویع ابوبکر فقال: اما والله ما انا بخیرکم . . . . أفتظنون انی اعمل فیکم بسنّة رسول الله صلی الله علیه و اله وسلم؟ اذن لا اقوم بها ان رسول الله صلی الله علیه و اله وسلم کان یعصم بالوحی و کان معه ملک و ان لی شیطاناً یعترینی ( یحضرنی) فإذا غضبت فاجتنبونی . . . »

پس از اینکه مردم با ابوبکر بیعت نمودند وی خطبه ای ایراد کرد و گفت: ای مردم! قسم به خدا من از شما بهتر نیستم . . . . آیا گمان می کنید که من بر طبق سنت رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم عمل خواهم کرد؟ خیر اینگونه نخواهد بود؛ چرا که پیامبر معصوم بود و همراهش ملک و فرشته ای بود در حالی که بر من شیطانی عارض می شود؛ پس اگر غضبناک و خشمگین شدم از من دوری کنید . . . »

من امشب باز سردردهای میگرنی ام شروع شده دیگه باید برم تا کار به بیمارستان نکشیده!
تجزیه و تحلیل این مطلب با یکی از بزرگواران و کارشناسان!

منابع دیگر با اندکی تفاوت در الفاظ:
1- تاریخ طبری، ج2 ص 440
2- طبقات ابن سعد، ج3 قسم 1 ص 129
3- الامامة و السیاسة؛ ص 6
4- مجمع الهیثمی؛ ج5 ص 183

اللهم عجل لولیک الفرح

سلام عليكم
ضمن تشكر از كليه دوستان و بزرگواران!
اما درباره آنچه كه در خطبه خليفه اول آمده ذكر چند نكته ضروري است:
اول:
جناب خليفه اول گفته است كه بر طبق سنت رسول خدا عمل ني كنم!!!
خب اگر ايشان ادعا مي كنند كه خليفه و جانشين رسول خدا هستند؛ و همانگونه كه مي دانيم شخص جانشين در تمام شوون از آن كسي كه جانشينش شده است اطاعت و پيروي ميكند؛ پس چرا به سنت پيامبر عمل نمي كند و اگر قرار است كه به سنت پيامبر عمل نكند؛ پس ديگر به كاربردن لقب خليفه رسول خدا چه معنايي دارد؟
دوم:
اهل سنت در آيه 59 سوره نساء :
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ
معتقدند كه اولي الامر شنامل حاكمان و قضات و واليان مي شود كه بر طبق نظر آنها جناب خليفه اول يكي از مصاديق مهم و بلكه اولين مصداق « اولي الامر» مي باشد.
با توجه به آيه يك نكته فهميده مي شود و آن اينكه اطاعتي كه در آيه فوق آمده است و مومنان به آن امر شده اند ؛ اطاعتي مطلق است يعني نفرموده كه از اولي الامر در صورتي اطاعت كنيد كه دستوراتش مطابق قرآن باشد پس اگر مطابق قرآن نبود از دستوراتش اطاعت نكنيد.
چرا؟ به خاطر اينكه در همين آيه اطاعت از خدا و رسول خدا بدون هيچ قيد و يا شرطي ذكر شده است و اولي الامر هم كه در مرتبه بعد از رسول است نيز بايد چنين باشد و گرنه در ترجمه آيه دچار اشكال ميشويم چرا كه در آين آِية براي رسول و اولي الامر فقط يك اطيعوا آمده است خب حالا چطور اين اطيعوا در مورد رسول مطلق است اما همين اطيعوا در مورد اولي الامر مقيد شده است؟؟؟
خب جناب ابوبكر مي گويد وقتي من خشمگين و غضبناك هستم نزديك من نياييد مبادا . . . !
به نظر شما اين با آنچه كه در آِية فوق آمده در تناقض نيست؟؟؟ آيه مي گويد اطاعت از اولي الامر مطلقا واجب است اما جناب ابوبكر مي گويد موقعي كه غضبناك هستم به حرفهاي من گوش نكنيد!!!
خودتان قضاوت كنيد.
سوم:
باز هم با توجه به اعتراف خليفه اول كه از مردم بهتر نيست؛ بدون اينكه به بررسي سند حديث امامت ابي بكر بر مردم در نماز جماعت در زمان بيماري پيامبر بپردازيم؛ كذب بودن آن معلوم مي شود.
چرا كه اين شخصي كه چنين اعترافي دارد، چگونه خود را مستحق امامت بر مردم ميداند؟ آن هم با توجه به احاديثي كه در ابتداي تاپيك گذشت كه پيامبر اعلم مردم به قرآن و احكام آن را به عنوان امام جماعت برمي گزيدند؟؟؟؟
خدايا ما را به معارف حقه آشنا بگردان.
اللهم عجل لوليك الفرج

[="navy"]متاسفانه سخنان بزرگان اهل سنت در زمينه جانشين پيامبر(ص) يكسان نيست و آشفته به نظر مي رسد.
حتي در مورد اطاعت از حاكم اقوالي دارند كه با هيچ منطقي جور در نمي آيد:[/]

[="darkred"]صفات امام در نظر اهل سنت[/]

[="red"]1- قريشي بودن[/]

[="teal"]مقصود از قريشي بودن امام اين است كه نسب او به نضر بن كنانه باز گردد.اشاعره اين ويژگي را در كتاب هاي كلامي خود ذكر كرده اند و آن را لازم دانسته اند ولي امام الحرمين با اشاره به مخالفت برخي از علماي اسلامي با اين شرط گفته است: «و للاحتمال فیه عندی مجال».( امام الحرمین جوینی، کتاب الارشاد، ص 170).از اينجا مشخص مي شود شرط مزبور مورد اتفاق متكلمان اشعري نيست در حالي كه تفتازاني قريشي بودن را شرط مورد اجماع مي داند:[/]

واتفقت الأمة على اشتراط كونه قرشيا أي من أولاد نضر بن كنانة خلافا للخوارج وأكثر المعتزلة لنا السنة والإجماع أما السنة فقوله عليه الصلاة والسلام الأئمة من قريش وليس المراد إمامة الصلاة اتفاقا فتعينت الإمامة الكبرى وقوله صلى الله عليه وسلم الولاة من قريش ما أطاعوا الله واستقاموا لأمره وقوله صلى الله عليه وسلم قدموا قريشا ولا تقدموها وأما الإجماع فهو أنه لما قال الأنصار يوم السقيفة منا أمير ومنكم أمير منعهم أبو بكر رضي الله تعالى عنه بعدم كونهم من قريش ولم ينكره عليه أحد من الصحابة(سعد الدین تفتازانی، شرح المقاصد، ج 5، ص 244)

[="darkgreen"]امت اتفاق دارند بر اينكه امام قريش باشد يعني از اولاد نضر بن كنانه به خلاف خوارج و بيشتر معتزله .دليل ما اجماع و سنت است اما سنت قول پيامبر (ص) است كه ائمه از قريش هستند و به اتفاق –علما-منظور امامت نماز نيست در نتيجه امامت كبري منظور است و سخن حضرت(ص) است كه ولات از قريش هستند كه اطاعت خداوند مي كنند و در امرش ثابت قدم هستند و قول پيامبر(ص) كه قريش را مقدم كنيد و بر آن ها مقدم نشويد و اما اجماع –به عنوان دليل – اين است كه زماني كه انصار روز سقيفه گفتند از ما امير و از شما هم يك امير باشد ابوبكر به خاطر عدم قريشي بودن انصار، آن ها را منع كرد و هيچ يك از صحابه منكر سخن ابوبكر نشدند.

این استدلال را دیگر متکلمهای اشعری نیز بیان کرده اند.( ر.ک: ابوبکر باقلانی، تمهید الأوائل و تلخیص الدلائل، ص 472 و سید شریف گرکانی، شرح المواقف، ج 8، ص 350) تکیه گاه این استدلال حدیث نبوی «الأئمة من قریش» است. حدیث مزبور در صحاح و مسائید اهل سنت روایت شده است.( صحیح بخاری، ج 3، ص 52؛ کتاب الأحکام، باب: الأمراء من قریش؛ صحیح مسلم ج 3، ص 1452، کتاب الاِمارة، باب: الناس تبع لقریش و منسد احمد بن حنبل، ج 12 ص 29)[/]

[="navy"]در کتاب های کلامی ماتریدیه نیز قریشی بودن به عنوان یکی از صفات امام و شرایط امامت شمرده شده است. ابو حفص نسفی گفته است: «و یکون من قریش و لا یجوز من غیرهم.» تفتازانی در شرح کلام وی گفته است: «دلیل این شرط، حدیث نبوی «الأئمة من قریش» است. این حدیث اگر چه خبر داده است، ولی آن گاه که ابوبکر در رد سخن انصار به آن استدلال کرد و اصحاب با او مخالفت نکردند، مفاد حدیث مورد اجماع قرار گرفته است.»( شرح العقائد النسفیه، ص 112 ـ 111: «الأئمة من قریش».( اصول الدین، ص 273؛ نیز ر.ک: شرح الفقه الاءکبر، ص 180 و البنراس، ص 525)[/]

[="blue"]منکران لزوم قریشی یا هاشمی بودن امام، دو دلیل بر مدعای خویش آورده اند: یکی حدیثی نبوی، که مطابق آن پیامبر فرموده است: «اُطیعوا و لو أُمِّر علیکم عبد حبشی أجرع،( صحیح مسلم، ج 2، ص 944، باب 51، حدیث 311) از فرمانروای خویش اطاعت کنید؛ هر چند برده ای حبشی و مقطوع الأعضاء باشد.» و دیگری، این که از نظر عقل آنچه در امامت و رهبری لازم است، علم و بصیرت و دیگر کمالات عقلی و روحی است؛ ولی نسب در آن نقشی ندارد.( شرح المقاصد، ج 5، ص 245)[/]

[="red"]2-پارسایی و عدالت[/]

[="navy"]با این که ماتریدیه قاعده حُسن و قبح عقلی را پذیرفته اند و انتظار می رفت که در این مسئله با امامیه و معتزله هم عقیده باشند؛ ولی بر عکس، از اشاعره نیز یک گام عقب تر رفته و با حشویه و اهل الحدیث هم رأی شده اند.[/]

[="darkgreen"]ابو حفص نسفی ماتریدی گفته است: «و لا ینعزل الإمام بالفسق و الجور. امام با ارتکاب فسق و جور از مقام خود عزل نمی شود.» سعدالدین تفتازانی دلیل بر سخن مزبور را این دانسته است که پس از خلفای راشدین، فسق و ستم پیشگی در میان زمامداران اسلامی رواج یافت و مسلمانان سلف از آنان اطاعت می کردند و به (جواز یا وجوب) خروج علیه آنان معتقد نبودند.( سعدالدین تفتازانی، شرح العقائد النسفیة، ص 114، طبع هندوستان)[/]

[="navy"]رأی مشهور میان متکلمان اشعری این است که عدالت و پارسایی از صفات لازم برای امام است. در این جا آراء برخی از مشاهیر آنان را یادآور می شویم:

عبدالقاهر بغدادی گفته است: «یکی از صفات امام، عدالت و پاکدامنی است؛ و کمترین درجه ای از این صفت که در امام لازم است، همان است که در شاهد معتبر است.( عبدالقاهر بغدادی، اصول الدین، ص 147، دارالفکر، بیروت، 1417 ه)»[/]

[="red"]3-دانایی و کفایت[/]

[="navy"]متکلمان اشعری نیز علم به احکام اسلامی را از شرایط و اوصاف امام دانسته اند. در این جا سخنان برخی از برجسته ترین آنان را در این باره از نظر می گذرانیم:[/]

[="blue"]باقلانی: «امام باید از نظر علم در حدی باشد که در مورد قاضی لازم است.» وی، آن گاه به کفایت و بصیرت سیاسی امام اشاره کرده و گفته است: «از دیگر شرایط امام این است که در مورد امور مربوط به جنگ و تدبیر سپاه و پاسداری از کیان اسلام و امت اسلامی، از بصیرت کافی برخوردار باشد.( تمهید الأوایل وتلخیص الدلائل، ص 471)»[/]

[="blue"]ابوحفص نسفی، قدرت بر اجرای احکام و حفظ کیان اسلامی و گرفتن انتقام مظلومان از ستمگران را از شرایط امام دانسته است. «قادرا علی تنفیذ الاحکام وحفظ حدود دارالاسلام وانصاف المظلوم من الظالم». تفتازانی در شرح کلام وی، قدرت را به علم، عدالت، کفایت و شجاعت تفسیر کرده است.( شرح العقائد النسفیة، ص 114)[/]

[="blue"]مولوی محمد عبدالعزیز در شرح کلام نسفی و تفتازانی پس از اشاره به این که امام باید در فصل خصومت ها عالم بر احکام شرع باشد، گفته است: «اکثریت علمای اسلامی شرط کرده اند که امام باید در علم به احکام اعتقادی و فرعی مجتهد باشد؛ ولی برخی از آنان اجتهاد را شرط ندانسته اند؛ و این قول پذیرفتنی تر است. شاید کسانی که آن را شرط کرده اند، در عصر نخست زندگی می کردند، که مجتهدان در آن زمان بسیار بوده اند و آنان که آن را نفی کرده اند. در زمان های بعد بوده اند.( محمد عبدالعزیز، النبراس، ص 536)»[/]

[="darkred"]علاوه بر اين شروط در كتب اهل سنت شرايط ديگري نيز ذكر شده است:

قاضی ایجی : در المواقف صفات وشرائط امام را این گونه بیان می کند:[/]

[="navy"]1-مجتهد در اصول وفروع 2-. شجاعت 3- عدل 4- عقل 5- تدبر درامور جنگی وسیاسی
6- بلوغ 7- مذکر 8- حرّ (المواقف ، تحقيق : د.عبد الرحمن عميرة ،ج3 ص501)

تفتازانی :1.مکلف 2. حر.ّ 3. مذکر. 4.عادل .5.شجاع .6.مجتهد دراصول وفروع .7.دارای تدبیردر اداره امور(شرح المقاصد،ج2 ، ص275)[/]

در بحث های فبلی گذشت که:
در این تاپیک قصد داریم ملاک ها و ویژگی های امام را از دید اهل سنت بررسی کنیم و ببینیم که آنها در این زمینه چه ویژگی هایی را بیان کرده اند.
و گفتیم که در 2 قسمت بحث می کنیم:
1- بیان ملاک ها و ویژگی ها
2- بررسی اینکه چه کسی یا چه کسانی مصداق این ویژگی ها می باشد؟

و در پایان هم اگر عمری بود به چند شبهه و اشکال پاسخ می دهیم.
اما قسمت اول: در این قسمت با کمک سایر دوستان چند ملاک بیان شد.
و در قسمت دوم هم بررسی مصداقی ، «علم» مدعیان خلافت و حضرت علی علیه السلام بیان شد.
اینک به بررسی مصداقی توانایی و قدرت مدعیان خلافت می پردازیم و اینکه چه کسی از میان صحابه دارای این ویژگی است؟

با بررسی منابع معتبر اهل سنت، به این نکته پی می بریم که نقش ابوبکر و عمر در جنگ ها، جز در مواردی که گریختند؛ نظاره گری بود.نه با کسی درآویختند و نه کسی را از دور یا نزدیک آسیب زدند و نه کوچکترین آسیبی دیدند.

در جنگ بدر، ابوبکر برای رسول خدا، جایگاه نمازی درست نمود و آن حضرت در آنجا نماز خواندند. ( مغازی واقدی، ج1، ص 26 )
یا:
ابوبکر در جنگ بدر در سایبان پیامبر بود و پیامبر را به هنگام دعا دلداری می داد!!! ( سیره ابن هشام، ج2 ، ص 278)
و نیز گفته اند:
ابوبکر در این جنگ، پسرش عبدالرحمن را در سپاه مکه دید و از او درباره اموالش در مکه پرسید ( سیره ابن هشام، ج2 ، ص 291)
یا:
پس از پیروزی در جنگ بدر، ابوبکر همانند سایر مسلمانان به دنبال غنائم نرفت؛ بلکه در خیمه پیامبر باقی ماند!!! (مغازی ج1، ص 98)
این نشان می دهد که ابوبکر اصلا در میدان نبرد حاضر نبوده است.


به این حدیث که اهل سنت ، در تفسیر آیه 9 سوره انفال ذکر کرده اند دقت کنید:

« حدثنی عبدالله بن عباس قال: حدثنی عمر بن الخطاب قال: لما کان یوم بدر، نظر رسول الله صلی الله علیه و آله الی المشرکین و هم الف و اصحابه ثلاثمأئة و تسعة عشر رجلا، فاستقبل نبی الله صلی الله علیه و آله القبلة ثم مد یدیه فجعل یهتف بربه: اللهم انجز لی ما وعدتنی اللهم آت ما وعدتنی اللهم ان تهلک هذه العصابة من اهل الاسلام لا تعبد فی الارض فما زال یهتف بربه مادا یدیه، مستقبل القبلة ، حتی سقط رداؤه عن منکبیه، فأتاه ابوبکر فأخذ ردائه فألقاه علی منکبیه ثم التزمه من ورائه و قال: یا نبی الله! کفاک مناشدتک ربک فإنه سنجز لک ما وعدک فانزل الله عز و جل : { اذ تستغیثون ربکم فاستجاب لکم انی ممدکم بالف من الملائکة مردفین } فأمده الله بالملائکة »

منابع : صحیح مسلم، کتاب الجهاد و السیر، باب الامداد بالملائکة فی غزوة بدر باب 18 - جامع الترمذی، کتاب تفسیر القرآن عن رسول الله صلی الله علیه و آله، باب سوره انفال ، حدیث 3081 - تاریخ الطبری، جزء ثانی، ذیل وقایع سال دوم هجرت- مسند امام احمد بن حنبل ، ج 1 ، 30 و .. . .)

اما ترجمه آن :
عمر نقل می کند که در جنگ بدر، وقتی نگاه پیامبر به تعداد مشرکین افتاد که بیش از هزار نفر بودند و چون تعداد مسلمانان سیصد و اندی بیش نبود؛ پیامبر رو به قبله ایستاد و دستان خود را بلند کرد و دعانمود: خدایا آنچه را که به من وعده داده بودی عمل کن. خدایا اگر اینها را هلاک کنی دیگر کسی را نداری که تو را عبادت کنند . وپیوسته دعا می کرد تا اینکه رداء حضرت از دوش ایشان افتاد. ابوبکر آن را برداشت و سر جایش گذاشت و به پیامبر گفت: « بس است دیگر، چرا اینقدر دعا می کنی؟ تو اینقدر به خدا بدگمان مباش. قطعا وعده ای که به تو داده است انجام می دهد !!! » در این موقع آیه شریفه اذ تستغیثون ربکم ( آیه 9 سوره انفال) نازل شد.

از حدیث فوق چه می فهمیم؟
نعوذبالله ابوبکر از پیامبر بهتر می داند که وعده خدا عملی می شود!!!
یعنی ابوبکر به پیامبر اطمینان می دهد که وعده خداوند عملی می شود و بعد از آن بود که آیه نازل شد و استغاثه پیامبر عملی شد!!!
اهل سنت در مقابل آنچه که در ابتدای پست قبلی گذشت چاره ای ندارند جز اینکه اینگونه احادیث را جعل کنند و برای مدعیان خلافت فضیلت تراشی کنند.
اما در مقابل در شجاعت حضرت علی علیه السلام هیچ کس شبهه ای وارد نکرده است.
در میان یاران و صحابه پیامبر آیا می توان کسی را شجاعتر و دلیرتر از امیرالمؤمنین علی علیه السلام پیدا کرد؟
آیا به هلاک رساندن افرادی همچون عمرو بن عبدود و مرحب خیبری و قلع و قمع سپاهیان کافر و مشرک عرب جز به دستان توانای آن امام همام صورت پذیرفته است؟ کسی که زره نبردش پشت نداشت و فقط سینه مبارکش را می پوشاند.
یگانه دلاوری که به فرموده خود ایشان در نهج البلاغه، هیچگاه پا به فرار نمی گذارد ؛ حتی اگر تمامی عرب را رویاروی خود ببیند.

این فضائل را هیچیک از اهل سنت منکر نشده اند. یعنی چاره ای نداشته اند و لذا دست به فضیلت تراشی برای سایر صحابه کرده اند.


پرسش:

ویژگی های امام از دیدگاه اهل سنت را بیان کنید


پاسخ:

متاسفانه سخنان بزرگان اهل سنت در زمينه جانشين پيامبر(ص) يكسان نيست و آشفته به نظر مي رسد.
حتي در مورد اطاعت از حاكم اقوالي دارند كه با هيچ منطقي جور در نمي آيد:


صفات امام در نظر اهل سنت


1- قريشي بودن


مقصود از قريشي بودن امام اين است كه نسب او به نضر بن كنانه باز گردد.اشاعره اين ويژگي را در كتاب هاي كلامي خود ذكر كرده اند و آن را لازم دانسته اند ولي امام الحرمين با اشاره به مخالفت برخي از علماي اسلامي با اين شرط گفته است: «و للاحتمال فیه عندی مجال»[1]از اينجا مشخص مي شود شرط مزبور مورد اتفاق متكلمان اشعري نيست در حالي كه تفتازاني قريشي بودن را شرط مورد اجماع مي داند.
امت اتفاق دارند بر اينكه امام قريش باشد يعني از اولاد نضر بن كنانه به خلاف خوارج و بيشتر معتزله .دليل ما اجماع و سنت است اما سنت قول پيامبر (ص) است كه ائمه از قريش هستند ...[2]
این استدلال را دیگر متکلمهای اشعری نیز بیان کرده اند[3]تکیه گاه این استدلال حدیث نبوی «الأئمة من قریش» است. حدیث مزبور در صحاح و مسائید اهل سنت روایت شده است.[4]


2-پارسایی و عدالت


با این که ماتریدیه قاعده حُسن و قبح عقلی را پذیرفته اند و انتظار می رفت که در این مسئله با امامیه و معتزله هم عقیده باشند؛ ولی بر عکس، از اشاعره نیز یک گام عقب تر رفته و با حشویه و اهل الحدیث هم رأی شده اند.[5]
رأی مشهور میان متکلمان اشعری این است که عدالت و پارسایی از صفات لازم برای امام است.[6]


3-دانایی و کفایت


متکلمان اشعری نیز علم به احکام اسلامی را از شرایط و اوصاف امام دانسته اند.[7]
علاوه بر اين شروط در كتب اهل سنت شرايط ديگري نيز ذكر شده است:
قاضی ایجی : در المواقف صفات وشرائط امام را این گونه بیان می کند:
1-مجتهد در اصول وفروع 2-. شجاعت 3- عدل 4- عقل 5- تدبر درامور جنگی وسیاسی6- بلوغ 7- مذکر 8- حرّ [8]
تفتازانی نیز چنین می گوید :1.مکلف 2. حر.ّ 3. مذکر. 4.عادل .5.شجاع .6.مجتهد دراصول وفروع .7.دارای تدبیردر اداره امور[9]
مطالب برگرفته از کتاب امامت در بینش اسلامی،علی ربانی گلپایگانی می باشد(با دخل و تصرف)


[1] امام الحرمین جوینی، کتاب الارشاد، ص 170


[2] سعد الدین تفتازانی، شرح المقاصد، ج 5، ص 244

[3] ر.ک: ابوبکر باقلانی، تمهید الأوائل و تلخیص الدلائل، ص 472 و سید شریف گرکانی، شرح المواقف، ج 8، ص 350

[4] صحیح بخاری، ج 3، ص 52؛ کتاب الأحکام، باب: الأمراء من قریش؛ صحیح مسلم ج 3، ص 1452، کتاب الاِمارة، باب: الناس تبع لقریش و منسد احمد بن حنبل، ج 12 ص 29

[5] سعدالدین تفتازانی، شرح العقائد النسفیة، ص 114، طبع هندوستان

[6] عبدالقاهر بغدادی، اصول الدین، ص 147، دارالفکر، بیروت، 1417 ه

[7] تمهید الأوایل وتلخیص الدلائل، ص 471 -شرح العقائد النسفیة، ص 114- محمد عبدالعزیز، النبراس، ص 536

[8] المواقف ، تحقيق : د.عبد الرحمن عميرة ،ج3 ص501

[9] شرح المقاصد،ج2 ، ص275
موضوع قفل شده است