وسعت علم و آگاهی امامان علیهم السلام
تبهای اولیه
سدير يكى از شاگردان امام صادق (ع) مى گويد: با چند نفر از شاگردان ، در مجلس نشسته بوديم ، ناگاه امام صادق (علیه السلام) وارد آن مجلس شد، ولى در حالى كه خشمگين بود، در مسند خود نشست و با ناراحتى فرمود: «تعجب مى كنم از مردمى كه مى پندارند ما علم غيب مى دانيم ، جز خدا هيچ كس علم غيب نمى داند، من مى خواستم فلان كنيزم را به خاطر خطائى كه كرده بود بزنم ، او گريخت و نمى دانم كجا رفت و پنهان شد » (بنابراين ، چطور من علم غيب مى دانم )؟
آنگاه امام صادق (ع) از آن مجلس برخاست و به خانه اش رفت ، من همراه ابوبصير و ميسر، به حضورش رفتيم ، و عرض كرديم :« قربات گرديم ، سخن شما را در مورد كنيزت شنيديم ، و ما مى دانيم كه شما علم زيادى داريد، و علم غيب را به شما نسبت ندهيم».
آنگاه امام صادق (ع) به سدير فرمود: آيا قران نمى خوانى ؟
سدير گفت : مى خوانم .
امام صادق (ع) فرمود: آيا اين آيه را در قرآن ديده اى كه خداوند مى فرمايد:
« قال الذى عنده علم من الكتاب انا آتيك قبل اءن يرتد اليك طرفك » : «اما كسى كه ( آصف برخيا وزير مسلمان ) دانشى از كتاب ( آسمانى ) داشت ( به سليمان ) گفت : من آن ( تخت بلقيس ) را پيش از آنكه چشم به هم زنى نزد تو خواهم آورد» (نمل - 40)
عرض كردم : آرى اين آيه را در قرآن خوانده ام .
امام صادق (ع) فرمود: « آيا آن مرد (آصف ) را شناختى كه در نزد او چه اندازه از علم كتاب بود؟ »
گفتم : شما به من خبر دهيد.
فرمود: «به اندازه يك قطره آب نيست به درياى اخضر».
پرسيدم : چقدر علم اندك داشت .
آنگاه امام صادق (ع) پس از سخنى فرمود: اى سدير! آيا اين آيه را در قرآن خوانده اى كه خداوند مى فرمايد:
«قل كفى بالله شهيدا بينى و بينكم و من عنده علم الكتاب ».
«بگو اى محمد! گواه بودن خدا و كسى كه در نزد او علم كتاب است ، بين من و شما كافى است » (رعد - 43)
گفتم : آرى خوانده ام .
فرمود: آيا كسى كه علم همه كتاب در نزد او است داناتر است تا كسى كه قسمتى از علم كتاب در نزد او است ؟
گفتم : البته آن كسى كه همه علم كتاب ، نزد او است داناتر است .
ودراين هنگام امام صادق علیه السلام به سينه خود اشاره كرد و دوبار فرمود:« سوگند به خدا ، تمام علم كتاب در نزد ما است »(1)
(توضيح اينكه : احتمال دارد در مجلس اول ، افراد مخالفى حضور داشتند و امام تقيه كرد، ولى در مجلس دوم كه با شاگردان برجسته اش خلوت كرده بود، حقيقت را گفت كه خداوند، امامان معصوم (ع) را به علوم غيب ، بهره مند نموده است و علم آنها به مراتب از علم آصف برخيا، وزير سليمان (ع) بيشتر است ).
گستره و مخزن علم امامان علیه السلام
ابوبصير مى گويد: به محضر امام صادق (ع) رفتم (و بين من و او درباره وسعت دامنه علم امامان (ع) چنين سخن به ميان آمد:
ابوبصير: از شما سؤ الى دارم ، اگر در اينجا كسى (بيگانه اى ) نيست مطرح كنم .
امام صادق (ع) پرده اى كه در آنجا بود بالا زد و به پشت پرده سر كشيد، (كسى نبود) آنگاه فرمود: هر چه خواهى بپرس .
ابوبصير: قربانت گردم ؛ شيعيان روايت مى كنند كه پيامبر(ص ) هزار باب از علم را به على (ع) آموخت ، كه از هر باب آن ، هزار باب علم ديگر به روى على (ع) گشوده سد (آيا راست است ؟).
امام صادق : آرى همچنين است .
ابوبصير: به خدا سوگند كه علم حقيقى و كامل همين است .
امام صادق (پس از اندكى تامل ): آن ، علم است ولى علم كامل نيست ، همانا«جامعه » در نزد ما است ، و مردم چه مى دانند كه «جامعه » چيست ؟
ابوبصير: « جامعه » چيست ؟
امام صادق : جامعه : طومارى است به طول 70 ذراع از ذراع رسول خدا(ص ) كه آن طومار با املاء پيامبر(ص ) و خط على (ع) نوشته شده است ، همه حلال و حرام ، و همه مسائل موردنياز مردم ، حتى جريمه خراش رساندن به بدن كسى ، در آن ذكر شده است .
ابوبصير: آنگاه امام دست بر بدن من زد و فرمود:: «آيا به من اجازه مى دهى ؟».
عرض كردم : «من در اختيار شما هستم ، هر چه خواهى انجام بده ».
امام صادق (ع) با دست مبارك ، مرا نشگون گرفت ، و فرمود: حتى جريمه اين نشگون در جامعه ذكر شده است ، در اين حال آن بزرگوار (مانند چهره نشگون گيرنده ) خشمگين به نظر مى رسيد.
عرض كردم : به خدا علم كامل همين است .
امام صادق (ع): اين نيز علم است ، ولى باز هم كامل نيست و پس از ساعتى سكوت فرمود:
همانا «جفر» در نزد ما است ، مردم چه مى دانند «جفر» چيست ؟
ابوبصير: جفر، چيست ؟
امام صادق : جفر مخزنى از چرم است كه علم پيامبران و اوصياء آنها، و دانش دانشمندان گذشته بنى اسرائيل در آن ثبت شده است .
ابوبصير: علم كامل همين است .
امام صادق : اين نيز علم است ، ولى علم كامل نيست ، باز پس از ساعتى سكوت ، فرمود:«مصحف فاطمه » در نزد ما است ، مردم چه مى دانند كه مصحف فاطمه (س ) چيست ؟
ابوبصير: مصحف فاطمه (س ) چيست ؟
امام صادق : ورقهاى نوشته شده اى است كه حجم آن سه برابر قرآن هائى است كه در دست شما است ، ولى به خدا حتى يك حرف قرآن هم در آن نيست (الفاظ قرآن و تفسيرهاى ظاهرى آيات قرآن در آن نيست ، ولى روح و معانى عميق قرآن در آن است ).
ابوبصير: به خدا، علم كامل ، همين است .
امام صادق : «اين هم ، علم است ، ولى علم كامل نيست »، و پس از ساعتى سكوت فرمود: علم گذشته و آينده تا روز قيامت در نزد ما است .
ابوبصير: به خدا علم كامل همين است .
امام صادق : اين نيز علم است ، ولى علم كامل نيست .
ابوبصير: فدايت شوم ، پس علم كامل چيست ؟
امام صادق :«ما يحدث باليل و النهار، الامر بعد الامر، و الشيى ء بعد الشيى ء الى يوم القيامة » «علم كامل آن است كه در هر شب و روز در مورد هر امر و چيزى پس از امر و چيز ديگر پديد آيد» (2)
(يعنى همان مخزن علم نبوى ، و الهاماتى كه ساعت به ساعت از جانب خدا بر قلب امامان (ع) افاضه مى گردد، و آنها در پرتو آن ، بر همه مسائل آگاه مى شوند).
سرچشمه علم امامان
مخزومى مى گويد: در محضر امام صادق (ع) بوديم ، ميمون قداح غلام آن حضرت نيز بود، در اين هنگام ، «عباد بن كثير» عابد شهر بصره ، و ابن شريح ، فقيه مردم مكه به حضور آن حضرت ، وارد شدند.
عباد از امام صادق (ع) پرسيد:«جسد مبارك رسول خدا (ص ) چند پارچه كفن شد؟».
امام صادق علیه السلام : در سه پارچه ، كه در دو پارچه آن صحارى (قريه اى در يمن ) بود، و يك پارچه آن حبره (نوعى برد يمنى ) بود پارچه برد كمياب بود(از اين رو دو پارچه ديگر، صحارى شد).
صورت عباد با شنيدن اين سخن ، در هم شد (كه چطور كمياب بود؟).
امام صادق (ع) (براى اينكه عباد را متوجه كندكه علم امامان از سرچشمه علم پيامبر مى باشد و سخن آنها مطابق حق است ) به او فرمود:
«آن درخت خرماى (كه هنگام تولد عيسى (ع)، مريم به خوردن خرماى آن درخت مامور شد) از خرماى «عجوه » (بهترين نوع خرما) بود، و از آسمان فرود آمد، بنابراين هر چه از ريشه آن روئيد، عجوه شد، و آنچه هسته آن از اين سو و آن سو بدست آمد و كاشته شد «خرماى لون » (خرماى پست ) شد».
هنگامى كه آنها از حضور امام صادق (ع) بيرون رفتند، عباد به ابن شريح گفت : «به خدا اين مثالى را كه امام درباره من زد، نفهميدم چه بود؟».
ابن شريح گفت اين غلام (ميمون بن قداح ) مى داند، زيرا او از اين خاندان است (و نزد آنها بزرگ شده ).
عباد، به ميمون گفت : معنى اين مثال ، چه بود؟
ميمون گفت : آيا فرموده امام را نفهميدى ؟
عباد گفت : نه به خدا نفهميدم .
ميمون گفت : امام صادق (ع) با ذكر اين مثال ، نسبت خود را به رسول خدا(ص ) بيان كرد، و به تو خبر داد كه او فرزند رسول خدا(ص ) و علم آن حضرت در نزد او است ، و (مانند خرماى عجوه ) آنچه از طرف آنها آيد سالم و درست است (و سرچشمه اش وحى آسمانى است ، چنانكه اصل خرماى عجوه از آسمان است ) ولى آنچه كه از اين سو و آن سو آيد، و مربوط به وحى و پيامبر(ص ) نيست ، مانند هسته خرماى لون (پست ) است كه از اين سو و آن سو مى آيد (بنابراين ، سخن امام صادق (ع) در مورد پارچه هاى كفن پيامبر (ص ) درست است ، نه ديگران ) (3)
گفتار امام حسين علیه السلام به مرد كوفى پيرامون علم امامان علیهم السلام
(امام حسين (ع) با كاروان خود از حجاز به سوى كوفه رهسپار بود، در همان سفرى كه در كربلا به شهادت رسيد) در سرزمين «ثعلبيه » (يكى از منزلگاههاى بين كوفه و مكه ) يك نفر از اهالى كوفه نزد امام حسين (ع) آمد و سلام كرد، امام حسين (ع) جواب او را داد و به او فرمود:
«از اهل كجا هستى ؟».
او گفت : از اهل كوفه هستم .
امام حسين علیه السلام كه مى خواست حجت را بر او تمام كند، و گويا او از كوفه فرار كرده بود و لازم بود كه نصيحت شود) به او فرمود: «سوگند به خدا اى برادر كوفى ، اگر در مدينه تو را ديده بودم ، جاى پاى جبرئيل را در خانه ما به تو نشان مى دادم و محلى كه جبرئيل بر پيامبر(ص ) در آن محل نازل مى شد، مشاهده مى كردى ، اى برادر كوفى ! با اينكه سرچشمه علم مردم در نزد ما است ، آيا مردم ، عالم شدند و ما جاهل مانديم ، اين از مطالبى است كه هرگز پذيرفته نيست » (4)
چرا امام، خود را در معرض كشته شدن قرار داد؟
بر پايه متون تاريخى و حديثى ـ كه بخشى از آنها گذشت ـ بىترديد، امام علىعليه السلام از شهادت خود خبر داشت، تاريخ آن را مىدانست و قاتل خود را نيز مىشناخت، و حتى برخى از خواصّ آن حضرت نيز از اين جريان مطّلع بودند. (5) از اينرو، اين پرسش قابل طرح است كه: چرا امامعليه السلام خود را در معرض كشته شدن قرار داد؟ آيا او مكلّف نبود كه از قتل خود پيشگيرى كند، تا امّت اسلامى از بركات وجود او بيشتر بهره ببرند؟ و آيا رفتن امامعليه السلام به مسجد در شبى كه مىداند ترور خواهد شد، افكندن نفس در مهلكه نيست؟
اين پرسش درباره ساير امامان از اهل بيتعليهم السلام نيز وجود دارد كه: اگر آنان از چگونگى شهادت خود خبر داشتند، چرا از آن پيشگيرى نمىكردند؟
مبادى علم امام
پيش از آن كه به پاسخ پرسشهاى مذكور بپردازيم، لازم است به سؤال ديگرى جواب دهيم كه: اصولاً ائمهعليهم السلام از كجا مىدانستند كه چگونه شهيد مىشوند؟
پاسخ تفصيلى اين پرسش را در كتاب أهل البيت فى الكتاب والسنة تحت عنوان: «مبادى علومهم» آوردهايم و پاسخ اجمالى آن اين است كه مبادىِ دانشهاى متنوّع و گسترده اهل بيتعليهم السلام عبارت است از: آموزش پيامبر اسلام (كه از طريق امام علىعليه السلام به همه آنان منتقل شده است)، كتب انبياى الهى، كتاب امام علىعليه السلام، مصحف فاطمهعليها السلام، كتاب جَفْر، كتاب جامعه، و الهام. (5)
و بر اساس متونى كه در فصل چهارم همان بخش آوردهايم، امامان اهلبيت، از طرقى كه بدانها اشارت رفت، آنچه را كه مىخواستند بدانند، مىدانستند.
چرا امام، خود را در معرض كشته شدن قرار داد؟
براى توجيه پيشگيرى نكردن امامان از شهادت خود (با اينكه از آن مطّلع بودند)، پاسخهاى متعددى ارائه شده است كه مىتوان گفت اصلىترين آنها بدينشرح است:
1 . عدم علم تفصيلى
پاسخ نخست اينكه هر چند اهل بيتعليهم السلام اجمالاً مىدانستند چگونه شهيد مىشوند، امّا علم تفصيلى به اين موضوع نداشتند، هرچند سبب عدم علم تفصيلى آنان، عدم خواست آنان باشد.
اين پاسخ برخلاف ظاهر رواياتى است كه دلالت دارد ائمهعليه السلام به تفصيل از جريان شهادت خود خبر داشتند و لااقل در مورد شخص امام علىعليه السلام با آن همه متون تاريخى و حديثى كه بخشى از آن ملاحظه شد، اين توجيهْ قابل قبول نيست و شگفت از مرحوم شيخ مفيد كه مىفرمايد: «اينكه امام، به وقت شهادت خويش علم داشته باشد، حديثى كه بر اين علم دلالت كند وجود ندارد»!
2 . عدم علم در هنگام تحقّق تقدير الهى
پاسخ دوم اين است كه امامانعليهم السلام به تفصيل، جريان شهادت خود را مىدانند؛ امّا در هنگامى كه طبق تقدير قطعى الهى بايد شهيد شوند، آن علم و اطّلاع از آنان سلب مىگردد.
روايتى از امام رضاعليه السلام نقل شده كه بنا بر يك احتمال مىتواند مؤيّد اين پاسخ باشد:
حسن بن جهم گويد: به حضرت رضاعليه السلام گفتم: امير مؤمنان، قاتل خود و شبى را كه در آن به شهادت مىرسد و جايى را كه در آن كشته مىشود، مىدانست و سخن آن حضرت ـ وقتى صيحه اردكها را در خانه شنيد ـ كه: «صيحه كنندگانىاند كه در پى آنها نوحهگراناند» و سخن اُم كلثوم به آن حضرت كه: «كاش نماز را امشب داخل خانه بخوانى و به ديگرى دستور دهى كه با مردم نماز بخواند» و امتناع آن حضرت، و ورود و خروج مكرّر او در آن شب بدون سلاح، در حالى كه مىدانست ابن ملجم ملعون او را با شمشير مىكشد، همه اينها از دلايلى است كه آن حضرت نمىبايست خود را در معرض قرار مىداد.
ايشان فرمود: «اينها بود؛ ولى آن حضرت در آن شبْ مخيّر شده بود كه تقدير خداى متعال را محقّق سازد». (6)
در برخى از نسخههاى مصدر اين حديث، به جاى كلمه «خُير (مخير شده بود)» «حُيّر (متحيّر شده بود)» آمده است. بنابراين، احتمال سخن امامعليه السلام، بهروشنى دلالت دارد كه براى امامعليه السلام در آن لحظه حالتى پيش آمد كه تكليفى براى پيشگيرى از قتل خود نداشت تا تقدير الهى جريان يابد.
3 . امام، مكلّف است شهادت را انتخاب كند
بىترديد، تقدير شهادت براى امامعليه السلام براساس حكمت بالغه الهى است و مصالح ملزمهاى دارد كه بايد تحقق پيدا كند. از اينرو، امامعليه السلام نه تنها نبايد از آن پيشگيرى نمايد؛ بلكه با اينكه دقيقاً مىداند چگونه شهيد مىشود، بايد شهادت را انتخاب
كند، و انتخاب شهادت با علم به وقت و چگونگى آن، فضيلتى است كه جز پيشوايان بزرگ الهى و خواص اصحاب آنان، آن را برنمىتابند.
هر چند نديدم كسى اين پاسخ را ارائه كرده باشد؛ امّا بهنظر مىرسد كه اين بهترين سخن در توجيه پيشگيرى نكردن امامان اهل بيتعليهم السلام از شهادت خود با علم به چگونگى آن است كه با دلايل عقلى و نقلى (33) نيز تأييد مىشود. اكنون متن پاسخ شيخ مفيد و علّامه طباطبايى - رضوان اللَّه تعالى عليهما - را براى مزيد اطلاع پژوهشگران در اينجا مىآوريم.