وسعت علم و آگاهی امامان علیهم السلام

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
وسعت علم و آگاهی امامان علیهم السلام

سدير يكى از شاگردان امام صادق (ع) مى گويد: با چند نفر از شاگردان ، در مجلس نشسته بوديم ، ناگاه امام صادق (علیه السلام) وارد آن مجلس شد، ولى در حالى كه خشمگين بود، در مسند خود نشست و با ناراحتى فرمود: «تعجب مى كنم از مردمى كه مى پندارند ما علم غيب مى دانيم ، جز خدا هيچ كس علم غيب نمى داند، من مى خواستم فلان كنيزم را به خاطر خطائى كه كرده بود بزنم ، او گريخت و نمى دانم كجا رفت و پنهان شد » (بنابراين ، چطور من علم غيب مى دانم )؟
آنگاه امام صادق (ع) از آن مجلس برخاست و به خانه اش رفت ، من همراه ابوبصير و ميسر، به حضورش رفتيم ، و عرض كرديم :« قربات گرديم ، سخن شما را در مورد كنيزت شنيديم ، و ما مى دانيم كه شما علم زيادى داريد، و علم غيب را به شما نسبت ندهيم».
آنگاه امام صادق (ع) به سدير فرمود: آيا قران نمى خوانى ؟
سدير گفت : مى خوانم .
امام صادق (ع) فرمود: آيا اين آيه را در قرآن ديده اى كه خداوند مى فرمايد:
« قال الذى عنده علم من الكتاب انا آتيك قبل اءن يرتد اليك طرفك » : «اما كسى كه ( آصف برخيا وزير مسلمان ) دانشى از كتاب ( آسمانى ) داشت ( به سليمان ) گفت : من آن ( تخت بلقيس ) را پيش از آنكه چشم به هم زنى نزد تو خواهم آورد» (نمل - 40)
عرض كردم : آرى اين آيه را در قرآن خوانده ام .
امام صادق (ع) فرمود: « آيا آن مرد (آصف ) را شناختى كه در نزد او چه اندازه از علم كتاب بود؟ »
گفتم : شما به من خبر دهيد.
فرمود: «به اندازه يك قطره آب نيست به درياى اخضر».
پرسيدم : چقدر علم اندك داشت .
آنگاه امام صادق (ع) پس از سخنى فرمود: اى سدير! آيا اين آيه را در قرآن خوانده اى كه خداوند مى فرمايد:
«قل كفى بالله شهيدا بينى و بينكم و من عنده علم الكتاب ».
«بگو اى محمد! گواه بودن خدا و كسى كه در نزد او علم كتاب است ، بين من و شما كافى است » (رعد - 43)
گفتم : آرى خوانده ام .
فرمود: آيا كسى كه علم همه كتاب در نزد او است داناتر است تا كسى كه قسمتى از علم كتاب در نزد او است ؟
گفتم : البته آن كسى كه همه علم كتاب ، نزد او است داناتر است .
ودراين هنگام امام صادق علیه السلام به سينه خود اشاره كرد و دوبار فرمود:« سوگند به خدا ، تمام علم كتاب در نزد ما است »(1)
(توضيح اينكه : احتمال دارد در مجلس اول ، افراد مخالفى حضور داشتند و امام تقيه كرد، ولى در مجلس دوم كه با شاگردان برجسته اش خلوت كرده بود، حقيقت را گفت كه خداوند، امامان معصوم (ع) را به علوم غيب ، بهره مند نموده است و علم آنها به مراتب از علم آصف برخيا، وزير سليمان (ع) بيشتر است ).
گستره و مخزن علم امامان علیه السلام
ابوبصير مى گويد: به محضر امام صادق (ع) رفتم (و بين من و او درباره وسعت دامنه علم امامان (ع) چنين سخن به ميان آمد:
ابوبصير: از شما سؤ الى دارم ، اگر در اينجا كسى (بيگانه اى ) نيست مطرح كنم .
امام صادق (ع) پرده اى كه در آنجا بود بالا زد و به پشت پرده سر كشيد، (كسى نبود) آنگاه فرمود: هر چه خواهى بپرس .
ابوبصير: قربانت گردم ؛ شيعيان روايت مى كنند كه پيامبر(ص ) هزار باب از علم را به على (ع) آموخت ، كه از هر باب آن ، هزار باب علم ديگر به روى على (ع) گشوده سد (آيا راست است ؟).
امام صادق : آرى همچنين است .
ابوبصير: به خدا سوگند كه علم حقيقى و كامل همين است .
امام صادق (پس از اندكى تامل ): آن ، علم است ولى علم كامل نيست ، همانا«جامعه » در نزد ما است ، و مردم چه مى دانند كه «جامعه » چيست ؟
ابوبصير: « جامعه » چيست ؟
امام صادق : جامعه : طومارى است به طول 70 ذراع از ذراع رسول خدا(ص ) كه آن طومار با املاء پيامبر(ص ) و خط على (ع) نوشته شده است ، همه حلال و حرام ، و همه مسائل موردنياز مردم ، حتى جريمه خراش رساندن به بدن كسى ، در آن ذكر شده است .
ابوبصير: آنگاه امام دست بر بدن من زد و فرمود:: «آيا به من اجازه مى دهى ؟».
عرض كردم : «من در اختيار شما هستم ، هر چه خواهى انجام بده ».
امام صادق (ع) با دست مبارك ، مرا نشگون گرفت ، و فرمود: حتى جريمه اين نشگون در جامعه ذكر شده است ، در اين حال آن بزرگوار (مانند چهره نشگون گيرنده ) خشمگين به نظر مى رسيد.
عرض كردم : به خدا علم كامل همين است .
امام صادق (ع): اين نيز علم است ، ولى باز هم كامل نيست و پس از ساعتى سكوت فرمود:
همانا «جفر» در نزد ما است ، مردم چه مى دانند «جفر» چيست ؟
ابوبصير: جفر، چيست ؟
امام صادق : جفر مخزنى از چرم است كه علم پيامبران و اوصياء آنها، و دانش دانشمندان گذشته بنى اسرائيل در آن ثبت شده است .
ابوبصير: علم كامل همين است .
امام صادق : اين نيز علم است ، ولى علم كامل نيست ، باز پس از ساعتى سكوت ، فرمود:«مصحف فاطمه » در نزد ما است ، مردم چه مى دانند كه مصحف فاطمه (س ) چيست ؟
ابوبصير: مصحف فاطمه (س ) چيست ؟
امام صادق : ورقهاى نوشته شده اى است كه حجم آن سه برابر قرآن هائى است كه در دست شما است ، ولى به خدا حتى يك حرف قرآن هم در آن نيست (الفاظ قرآن و تفسيرهاى ظاهرى آيات قرآن در آن نيست ، ولى روح و معانى عميق قرآن در آن است ).
ابوبصير: به خدا، علم كامل ، همين است .
امام صادق : «اين هم ، علم است ، ولى علم كامل نيست »، و پس از ساعتى سكوت فرمود: علم گذشته و آينده تا روز قيامت در نزد ما است .
ابوبصير: به خدا علم كامل همين است .
امام صادق : اين نيز علم است ، ولى علم كامل نيست .
ابوبصير: فدايت شوم ، پس علم كامل چيست ؟
امام صادق :«ما يحدث باليل و النهار، الامر بعد الامر، و الشيى ء بعد الشيى ء الى يوم القيامة » «علم كامل آن است كه در هر شب و روز در مورد هر امر و چيزى پس از امر و چيز ديگر پديد آيد» (2)
(يعنى همان مخزن علم نبوى ، و الهاماتى كه ساعت به ساعت از جانب خدا بر قلب امامان (ع) افاضه مى گردد، و آنها در پرتو آن ، بر همه مسائل آگاه مى شوند).
سرچشمه علم امامان

مخزومى مى گويد: در محضر امام صادق (ع) بوديم ، ميمون قداح غلام آن حضرت نيز بود، در اين هنگام ، «عباد بن كثير» عابد شهر بصره ، و ابن شريح ، فقيه مردم مكه به حضور آن حضرت ، وارد شدند.
عباد از امام صادق (ع) پرسيد:«جسد مبارك رسول خدا (ص ) چند پارچه كفن شد؟».
امام صادق علیه السلام : در سه پارچه ، كه در دو پارچه آن صحارى (قريه اى در يمن ) بود، و يك پارچه آن حبره (نوعى برد يمنى ) بود پارچه برد كمياب بود(از اين رو دو پارچه ديگر، صحارى شد).
صورت عباد با شنيدن اين سخن ، در هم شد (كه چطور كمياب بود؟).
امام صادق (ع) (براى اينكه عباد را متوجه كندكه علم امامان از سرچشمه علم پيامبر مى باشد و سخن آنها مطابق حق است ) به او فرمود:
«آن درخت خرماى (كه هنگام تولد عيسى (ع)، مريم به خوردن خرماى آن درخت مامور شد) از خرماى «عجوه » (بهترين نوع خرما) بود، و از آسمان فرود آمد، بنابراين هر چه از ريشه آن روئيد، عجوه شد، و آنچه هسته آن از اين سو و آن سو بدست آمد و كاشته شد «خرماى لون » (خرماى پست ) شد».
هنگامى كه آنها از حضور امام صادق (ع) بيرون رفتند، عباد به ابن شريح گفت : «به خدا اين مثالى را كه امام درباره من زد، نفهميدم چه بود؟».
ابن شريح گفت اين غلام (ميمون بن قداح ) مى داند، زيرا او از اين خاندان است (و نزد آنها بزرگ شده ).
عباد، به ميمون گفت : معنى اين مثال ، چه بود؟
ميمون گفت : آيا فرموده امام را نفهميدى ؟
عباد گفت : نه به خدا نفهميدم .
ميمون گفت : امام صادق (ع) با ذكر اين مثال ، نسبت خود را به رسول خدا(ص ) بيان كرد، و به تو خبر داد كه او فرزند رسول خدا(ص ) و علم آن حضرت در نزد او است ، و (مانند خرماى عجوه ) آنچه از طرف آنها آيد سالم و درست است (و سرچشمه اش وحى آسمانى است ، چنانكه اصل خرماى عجوه از آسمان است ) ولى آنچه كه از اين سو و آن سو آيد، و مربوط به وحى و پيامبر(ص ) نيست ، مانند هسته خرماى لون (پست ) است كه از اين سو و آن سو مى آيد (بنابراين ، سخن امام صادق (ع) در مورد پارچه هاى كفن پيامبر (ص ) درست است ، نه ديگران ) (3)
گفتار امام حسين علیه السلام به مرد كوفى پيرامون علم امامان علیهم السلام
(امام حسين (ع) با كاروان خود از حجاز به سوى كوفه رهسپار بود، در همان سفرى كه در كربلا به شهادت رسيد) در سرزمين «ثعلبيه » (يكى از منزلگاههاى بين كوفه و مكه ) يك نفر از اهالى كوفه نزد امام حسين (ع) آمد و سلام كرد، امام حسين (ع) جواب او را داد و به او فرمود:
«از اهل كجا هستى ؟».
او گفت : از اهل كوفه هستم .
امام حسين علیه السلام Sad كه مى خواست حجت را بر او تمام كند، و گويا او از كوفه فرار كرده بود و لازم بود كه نصيحت شود) به او فرمود: «سوگند به خدا اى برادر كوفى ، اگر در مدينه تو را ديده بودم ، جاى پاى جبرئيل را در خانه ما به تو نشان مى دادم و محلى كه جبرئيل بر پيامبر(ص ) در آن محل نازل مى شد، مشاهده مى كردى ، اى برادر كوفى ! با اينكه سرچشمه علم مردم در نزد ما است ، آيا مردم ، عالم شدند و ما جاهل مانديم ، اين از مطالبى است كه هرگز پذيرفته نيست » (4)
چرا امام، خود را در معرض كشته شدن قرار داد؟
بر پايه متون تاريخى و حديثى ـ كه بخشى از آنها گذشت ـ بى‏ترديد، امام على‏عليه السلام از شهادت خود خبر داشت، تاريخ آن را مى‏دانست و قاتل خود را نيز مى‏شناخت، و حتى برخى از خواصّ آن حضرت نيز از اين جريان مطّلع بودند. (5) از اين‏رو، اين پرسش قابل طرح است كه: چرا امام‏عليه السلام خود را در معرض كشته شدن قرار داد؟ آيا او مكلّف نبود كه از قتل خود پيشگيرى كند، تا امّت اسلامى از بركات وجود او بيشتر بهره ببرند؟ و آيا رفتن امام‏عليه السلام به مسجد در شبى كه مى‏داند ترور خواهد شد، افكندن نفس در مهلكه نيست؟
اين پرسش درباره ساير امامان از اهل بيت‏عليهم السلام نيز وجود دارد كه: اگر آنان از چگونگى شهادت خود خبر داشتند، چرا از آن پيشگيرى نمى‏كردند؟
مبادى علم امام

پيش از آن كه به پاسخ پرسش‏هاى مذكور بپردازيم، لازم است به سؤال ديگرى جواب دهيم كه: اصولاً ائمه‏عليهم السلام از كجا مى‏دانستند كه چگونه شهيد مى‏شوند؟
پاسخ تفصيلى اين پرسش را در كتاب أهل البيت فى الكتاب والسنة تحت عنوان: «مبادى علومهم» آورده‏ايم و پاسخ اجمالى آن اين است كه مبادىِ دانش‏هاى متنوّع و گسترده اهل بيت‏عليهم السلام عبارت است از: آموزش پيامبر اسلام (كه از طريق امام على‏عليه السلام به همه آنان منتقل شده است)، كتب انبياى الهى، كتاب امام على‏عليه السلام، مصحف فاطمه‏عليها السلام، كتاب جَفْر، كتاب جامعه، و الهام. (5)
و بر اساس متونى كه در فصل چهارم همان بخش آورده‏ايم، امامان اهل‏بيت، از طرقى كه بدانها اشارت رفت، آنچه را كه مى‏خواستند بدانند، مى‏دانستند.
چرا امام، خود را در معرض كشته شدن قرار داد؟
براى توجيه پيشگيرى نكردن امامان از شهادت خود (با اين‏كه از آن مطّلع بودند)، پاسخ‏هاى متعددى ارائه شده است كه مى‏توان گفت اصلى‏ترين آنها بدين‏شرح است:
1 . عدم علم تفصيلى

پاسخ نخست اين‏كه هر چند اهل بيت‏عليهم السلام اجمالاً مى‏دانستند چگونه شهيد مى‏شوند، امّا علم تفصيلى به اين موضوع نداشتند، هرچند سبب عدم علم تفصيلى آنان، عدم خواست آنان باشد.
اين پاسخ برخلاف ظاهر رواياتى است كه دلالت دارد ائمه‏عليه السلام به تفصيل از جريان شهادت خود خبر داشتند و لااقل در مورد شخص امام على‏عليه السلام با آن همه متون تاريخى و حديثى كه بخشى از آن ملاحظه شد، اين توجيهْ قابل قبول نيست و شگفت از مرحوم شيخ مفيد كه مى‏فرمايد: «اين‏كه امام، به وقت شهادت خويش علم داشته باشد، حديثى كه بر اين علم دلالت كند وجود ندارد»!
2 . عدم علم در هنگام تحقّق تقدير الهى

پاسخ دوم اين است كه امامان‏عليهم السلام به تفصيل، جريان شهادت خود را مى‏دانند؛ امّا در هنگامى كه طبق تقدير قطعى الهى بايد شهيد شوند، آن علم و اطّلاع از آنان سلب مى‏گردد.
روايتى از امام رضاعليه السلام نقل شده كه بنا بر يك احتمال مى‏تواند مؤيّد اين پاسخ باشد:
حسن بن جهم گويد: به حضرت رضاعليه السلام گفتم: امير مؤمنان، قاتل خود و شبى را كه در آن به شهادت مى‏رسد و جايى را كه در آن كشته مى‏شود، مى‏دانست و سخن آن حضرت ـ وقتى صيحه اردك‏ها را در خانه شنيد ـ كه: «صيحه كنندگانى‏اند كه در پى آنها نوحه‏گران‏اند» و سخن اُم كلثوم به آن حضرت كه: «كاش نماز را امشب داخل خانه بخوانى و به ديگرى دستور دهى كه با مردم نماز بخواند» و امتناع آن حضرت، و ورود و خروج مكرّر او در آن شب بدون سلاح، در حالى كه مى‏دانست ابن ملجم ملعون او را با شمشير مى‏كشد، همه اينها از دلايلى است كه آن حضرت نمى‏بايست خود را در معرض قرار مى‏داد.
ايشان فرمود: «اينها بود؛ ولى آن حضرت در آن شبْ مخيّر شده بود كه تقدير خداى متعال را محقّق سازد». (6)
در برخى از نسخه‏هاى مصدر اين حديث، به جاى كلمه «خُير (مخير شده بود)» «حُيّر (متحيّر شده بود)» آمده است. بنابراين، احتمال سخن امام‏عليه السلام، به‏روشنى دلالت دارد كه براى امام‏عليه السلام در آن لحظه حالتى پيش آمد كه تكليفى براى پيشگيرى از قتل خود نداشت تا تقدير الهى جريان يابد.
3 . امام، مكلّف است شهادت را انتخاب كند

بى‏ترديد، تقدير شهادت براى امام‏عليه السلام براساس حكمت بالغه الهى است و مصالح ملزمه‏اى دارد كه بايد تحقق پيدا كند. از اين‏رو، امام‏عليه السلام نه تنها نبايد از آن پيشگيرى نمايد؛ بلكه با اين‏كه دقيقاً مى‏داند چگونه شهيد مى‏شود، بايد شهادت را انتخاب
كند، و انتخاب شهادت با علم به وقت و چگونگى آن، فضيلتى است كه جز پيشوايان بزرگ الهى و خواص اصحاب آنان، آن را برنمى‏تابند.
هر چند نديدم كسى اين پاسخ را ارائه كرده باشد؛ امّا به‏نظر مى‏رسد كه اين بهترين سخن در توجيه پيشگيرى نكردن امامان اهل بيت‏عليهم السلام از شهادت خود با علم به چگونگى آن است كه با دلايل عقلى و نقلى (33) نيز تأييد مى‏شود. اكنون متن پاسخ شيخ مفيد و علّامه طباطبايى - رضوان اللَّه تعالى عليهما - را براى مزيد اطلاع پژوهشگران در اين‏جا مى‏آوريم.