جمع بندی وجود اختیار در انسان ها = نقض عدالت خدا؟!؟!

تب‌های اولیه

58 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

صدیق;424886 نوشت:
[=microsoft sans serif]
درمورد برنامه الهی، انجه ضرورت دارد و حکمت خداوند نیز اقتضای انرا دارد، رساندن انان به هدایت است نه چیزی بیشتر.
این هدایت، گاه از طریق رسول انجام میشود و گاه از راه های دیگر.

اما فلسفه وجودی پیامبران منحصر به این امر نیست.
برخی پیامبران، به منزله رکن عالم امکان هستند و واسطه تعلق فیوضات خداوندبه بندگان هستند.
علامه طباطبایی در این زمینه میفرماید
اگر در هر دوره و عصرى مردانى خداشناس و خداپرست و افرادى كه خدا با توجه خالص به قيامت پاك و خالصشان كرده نبوده باشند، گمراهى و كورى سراسر زمين را احاطه مى‏ نمايد، و واسطه فيض بين زمين و آسمان قطع و غايت خلقت باطل گشته، زمين اهل خود را فرو مى‏ برد.(1)
از این حیث، منفعت و حکمت بعثت پیامبران امری ضروری است و فایده او به تمام بندگان میرسد حتی به کسانی که به او دسترسی ندارند یا از او خبر ندارند.

ـــــــــــــــ
1. ترجمه المیزان، ج11 ص 237[=microsoft sans serif]


درست.خب پس ارسال رسل ضروری نیست و هدایت ضروری است.و میشه گفت دین هم ضروری نیست.چون میبینیم هدایت از طریق دین اتفاق افتاده میگیم دین ضروری است
در مورد بخش دوم این مطلب فکر میکنم اثبات نقلی دارد نه عقلی.پس اگر تنها راه اثبات ضرورت وجود نبی یا حجت خدا این باشد نمیشود گفت از اصول دین است!!و یک جورایی دور هم هست برای اثبات نبوت.
فکر میکنم این پست شما هم همین مطلب رو میگه در این تاپبک : http://www.askdin.com/thread32988.html#post423834

از طرفی این را هم نادیده بگیریم ما داریم در مورد ضرورت دین بحث میکنیم.این برهان نهایتا ضرورت وجود اولیا الله را اثبات میکند نه کسی که علاوه بر مقام بالای معنوی مسئولیت اجرایی و هدایت جامعه هم عهدهدار است (با توجه به اینکه ضرورت ذاتی وجود نبی را برای هدایت نفی کردیم.)

صدیق;424888 نوشت:
[=microsoft sans serif]
برای از بین رفتن این احتمالها، خداوند راه هایی را برای تشخیص پیامبر راستین واز مدعی دروغین قرار داده است همانند معجزه و خبر پیامبر اثبات شده قبلی که در موضع خود بحث شده است.
از طرف دیگر، در مورد هدایتگری، وجود پیامبران ضرورت ذاتی ندارد اما در مورد مابقی فلسفه ها و حکمتهای بعثت انبیاء که در پست قبلی به برخی ازانها اشاره شد، وجود او ضرورت ذاتی دارد ولی این مطلب ربطی به درک وجود او توسط دیگران ندارد و صرف وجودش باعث رسیدن این منفعت به دیگران میشود.

ما در مورد اصل نبوت صحبت میکنیم نه مصداق نبی!این دلایل که گفتین همه مربوط به اثبات صدق مدعاست و برای اثبات خود برهان نبوت کارایی ندارد.
سوالی که از شما پرسیدم این بود که:

نقل قول:
فقط یه سوال دیگه هم دارم.کسی که میخوهد بفهمد نبوت ضرورت دارد یا نه چه طور میتواند متوجه این مسئله بشود در حالی که میبیند عده ای پیامبر ندارند از کجا بداند خدا اراده کره بر فرستادن پیامبر.شاید این کسی که ادعای نبوت میکند دروغ بگوید.شاید اراده ی خدا برای هدایت همه ی انسانها مثل همان کسانی باشد که حرف پیامبر به انها نرسیده؟چون گفتیم خود نبوت و وجود دین ضرورت ذاتی ندارد و هدایت ضرورت ذاتی دارد

یعنی شاید هر کسی که این ادعارو کرده دروغ گفته!
در مورد ضرورت ذاتی هم که توضیح دادم در پست قبل....

هارب;424940 نوشت:
درست.خب پس ارسال رسل ضروری نیست و هدایت ضروری است.

نتیجه ای که از بحثهای قبل گرفته میشود این است که ارسال رسل و دین، از جنبه هدایت گری انان وقتی نگریسته میشود، ضرورت ذاتی ندارد و تنها به این دلیل ضروری شده که خداوند چنین راهی رادر نظر گرفته است و با توجه به شرایط و موقعیت انسان و تزاحم های عالم مادی و اختیار انسان.

هارب;424940 نوشت:
در مورد بخش دوم این مطلب فکر میکنم اثبات نقلی دارد نه عقلی

اثبات عقلی این بحث بر اساس قاعده امکان اشرف است.از انجا که این بحث در مقاله رویکرد عقلی بر ضرورت وجود امام (قاعده ی امکان اشرف) در سایت حوزه مطرح شده است، خوب است اصل ان بحث در سایت مورد نظر دیده شود.
http://www.hawzah.net/fa/magazine/magart/3301/5343/50182

هارب;424940 نوشت:
پس اگر تنها راه اثبات ضرورت وجود نبی یا حجت خدا این باشد نمیشود گفت از اصول دین است!!و یک جورایی دور هم هست برای اثبات نبوت.

اولا بر اساس قاعده امکان اشرف، اثبات این وجه از ضرورت نبی و امام، دلایل نقلی نیست.
ثانیا: بر فرض از دلایل نقلی صرف نیز استفاده شود، باز هم باعث نمیشود بگوییم از اصول دین نیست. زیرا وجود نبی و امام، تنها به این دلیل نیست که واسطه در فیض است تا( برفرض اگر دلیل ان تنها نقلی باشد) بگویید نمیتواند از اصول دین باشد بلکه امری اعتقادی از فروع و جزئیات عقائد است. بلکه جنبه هدایت گری نبی نیز هست که از ان جهت از اصول دین شده است.

هارب;424940 نوشت:
فکر میکنم این پست شما هم همین مطلب رو میگه در این تاپبک

این دو بحث هیچ ربطی به هم ندارد.
در ان بحث، موضوع این اعتقاداتی است که هیچ دلیل عقلی برای اثباتش نداریم ولی در این بحث، فرض این است که دلیل عقلی نیز داریم.

هارب;424940 نوشت:
از طرفی این را هم نادیده بگیریم ما داریم در مورد ضرورت دین بحث میکنیم.این برهان نهایتا ضرورت وجود اولیا الله را اثبات میکند نه کسی که علاوه بر مقام بالای معنوی مسئولیت اجرایی و هدایت جامعه هم عهدهدار است (با توجه به اینکه ضرورت ذاتی وجود نبی را برای هدایت نفی کردیم.)

بحث در این تاپیک به این سمت رفته بود که در نتیجه گمان شده بود، اگر هدایتگری پیامبران و ضرورت دین، در برخی موارد استثنا شده است، پس ضرورت ذاتی ندارد. بنابراین، وجود نبی اصلا هیچ ضرورتی ندارد. پاسخی که داده شد نیز دقیقا در صدد پاسخ به این بخش انتهایی است.

هارب;424943 نوشت:
ما در مورد اصل نبوت صحبت میکنیم نه مصداق نبی!این دلایل که گفتین همه مربوط به اثبات صدق مدعاست و برای اثبات خود برهان نبوت کارایی ندارد.
سوالی که از شما پرسیدم این بود که:

وقتی ما ضرورت وجود نبی در مورد یک مصداق را اثبات کردیم، میتوانیم بگوییم این ضرورت در مورد اصل ان نیز هست.
زیرا ضرورتی که در مورد ان مصداق اثبات کردیم، امری اختصاصی برای ان نبی نبود که در مورد دیگر انبیاء نباشد. بکله در تمام انبیاءنیزهست.
با تشکر از تمامی دوستان،
با توجه به گذشتن 16روز از زمان اعلام فرصت 24 ساعته برای مشارکت در بحث و لزوم به سرانجام رساندن بحثها و مشارکت در تاپیکهای دیگر، و نیز دور شدن بحثها از عنوان تاپیک و پست اولیه، با عرض معذرت فرصت مشارکت به اتمام رسیده است و موضوع جمع بندی میشود.
دوستان عزیز در صورت باقی ماندن سوال جدید، درتاپیک مجزایی به این بحث بپردازند.

[=microsoft sans serif]وجود اختیاردر انسان نقض عدالت خداوند
پرسش: در پاسخ به وجود تبعیض هایی که بین انسانهاست معمولا گفته میشود که این ناشی از ویژگی های جهان مادی است. اما این جواب فایده ندارد و مسئله تبعیض را حل نمیکند. زیرا باز هم ظلم در مورد این افراد برمیگردد به خداوند. در جایی که عده ای به خاطر ممانعت دیگران از هدایت الهی محروم میشوند، به دوش کشیدن بار گناه دیگران است در حالیکه در ایه 15 سوره اسرا بیان شده که هیچ کسی نمیتواند بار گناه دیگری را به دوش بکشد:
«مَنِ اهْتَدى‏ فَإِنَّما يَهْتَدي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏ وَ ما کُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً»
این محروم شدن ها هم بار گناه دیگران رو به دوش کشیدن است.فقط عذاب شدن و به جهنم رفتن نیست.محروم شدن از نعمتهای بهشتی و درجات بالای قرب الهی هم مصداق ان است.حالا این مشکل چه طور حل میشود؟ از سوی دیگر، وقتی انسانها به خاطر اعمال دیگران گمراه میشوند و از هدایت محروم میشوند، ظلمی روی داده است و از انجا که هر عملی در حقیقت منسوب به خداوند متعال نیز هست، پس این ظلم را خداوند انجام داده است.زیرا اگر در کل نظام خلقت هم به کسی ظلم بشود عامل اصلی ان خداست.

پاسخ:
بیان شما مبهم است.
آیا منظورتان این است که چرا خدا به انسان اختیار داده تا خودش را از نعمتهایی محروم کندو مستحق عذاب شود؟
یا اینکه منظور این است که نتایج کارهای دیگران در سرنوشت انسان دخالت تام دارد و او را از نعمتهایی محروم می کند؟
در فرض اول، در مباحث مرتبط با اختیار بیان شده است، که اختیار یک کمال برای انسان است و با توجه به حکمت خداوند در خلقت و عدالت او، خداوند باید به انسان قدرت انتخاب بدهد تا بتواند از راه های خوب و بدی که برایش ترسیم کرده، راه درست را انتخاب کند و به کمال لایق خودش برسد. اگر این قدرت را به او نمیداد، نمیتوانست به کمال خود برسد. به کمال رسیدن، ویژگی وجودی ای است که بر اثر تلاشهای نفس بوجود میآید. این ویژگی در اثر کارهای نیکی است که انسان انجام می­دهد و به زور نمیتوان انرا به کسی داد. خاصیتی تکوینی و وروحی است و از مقوله دستور العملی نیست، بلکه انتخابی است.

حتی گاهی اوقات، صرف انتخاب، نیز برای رسیدن به کمال موثر است، ولو به مرتبه انجام دادن نرسد. البته این به این معنا نیست که خداوند نمیتواند این حالت را به روح انسان عطا کند و ببخشد. حاشا و کلا، خداوندی که علت تمام اشیاء است و قدرت تصرف در تمام مراتب عالم را دارد، چنین قدرتی را دارد. اما قرار بر این نیست که چنین بکند. در داستان بعلم باعورا، به خوبی به این مطلب اشاره دارد و میفرماید اگر ما میخواستیم و اراده میکردیم میتوانستیم او را نجات دهیم ولی این نجات دادن، اجباری میشد و او با علم و اگاهی خودش و به انتخاب خودش این مسیر را انتخاب کرد و دچار بدبختی وشقاوت شد.
«وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون»[1]

انسان را به این دنیا آورده و راه خوب و بد را به او یاد داده«فالهما فجورها و تقویها»[2] و به وسیله پیامبران و برنامه های اسمانی راه هدایت را به او یاد داده است«رسلا مبشرین و منذرین»[3] و به او قدرت انتخاب داده است.«انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا»[4]حال اگر خودش بدی و زشتی را انتخاب کرد، نباید دیگران را ملامت و سرزش کند. قرآن کریم، گفتگوی میان شیطان و گناهکاران در روز قیامت را به صورت زیبایی ترسیم نموده است. گناهکاران، شیطان را مقصر میدانند و از خداوند میخواهند که او را به جای انها عذاب کند.اما شیطان میگوید من جلوی اختیار شما را که نگرفته بودم. من تنها شما را به کارهای بد فرامیخواندم و تحریک میکردم ولی باز هم قدرت انتخاب داشتید. پس تنها خودتان را سرزنش کنید.«وَ قالَ الشَّيْطانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ ما كانَ لِيَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لي‏ فَلا تَلُومُوني‏ وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِما أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمينَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ»[5]

اما در مورد اینکه کارهای دیگران در سرنوشت انسان دخیل باشد، این قضیه به صورت اجمالی مورد قبول است هرچند جلوی اختیار انسان را نمیگیرد. خیلی از عوامل هست که در سرنوشت انسان دخیل است، وراثت، محیط اجتماع، خانواده، دوستان و .. در پیشرفت مادی و معنوی انسان دخالت دارند ولی هیچ یک از اینها جلوی اختیار انسان و قدرت فکرش را نمیگردد.[6]

فاعلیت تامه الهی و استقلال او در تأثیر[7] نیز منافاتی با انتساب حقیقی افعال بندگان به خودشان ندارد. زیرا گرچه علت تمام حوادث عالم در نهایت خداوند متعال است اما دیدگاه موافق عقل و شرع، نه جبر است و نه اختیار. خداوند علت همه چیز است اما نه به این معنا که هیچ موجودی از خودش اختیار ندارد. شرور اخلاقی لازمه اختیار داشتن انسان است.[8] اصولا، اگر به کسی ظلم میشود، این ظلم از دو جنبه قابل بررسی است. از جنبه ظالم، این شخص با اختیار خود، مراتب بدبختی خود و پستی نفس خودش را انتخاب کرده است. ولی این ظلم از جهت شخصی که مورد ظلم واقع شده است، به شرطی که خودش خود را در معرض ظلم قرار نداده باشد و قدرت فرار ازآن ظلم را نداشته باشد، همین باعث قرب او به خداوند خواهد شد. یعنی یک عمل اختیاری و یک شر اخلاقی، درست است که در دنیا، موجب برخی محرومیتهای مادی شخص مظلوم شده است، اما تنها از جنبه مادی میتوان او را محروم کرد و ان هم تنها در همین دنیا، ولی جلوی اختیار او را برای رسیدن به معنویت و قرب الهی و کمالش گرفته نمیشود و هیچ کسی نمیتواند دیگران را به زور به جهنم ببرد.و از سوی دیگر، همین شخص مظلوم در ان دنیا به خاطر محرومیتهایی که کشیده است، پاداشهایی را خواهد برد. مراتبی از قرب الهی و کمال را نیز در زمان محرومیتش در این دنیا می پیماید. بنابراین، عامل اصلی ظلمها، خداوند نیست بلکه انسانها هستند که با اختیار خود به دیگران ظلم می کنند.[9]



[/HR]

[=microsoft sans serif][1] . سوره اعراف، ایه 176

[2] . سوره شمس، ایه 8

[3] . سوره نساء، ایه 165

[4] . سوره انسان، ایه 3

[5] . سوره ابراهیم، ایه 22

[6] . اموزش عقائد، استاد مصباح، ص 147

[7] . اموزش عقائد، همان، ص 137

[8] . همان،ص 147

[9] . همان، ص 167

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]
سوال دیگر این است که ممکن است بگویید کسانی که از هدایت الهی به واسطه موانع غیر اختیاری محروم شده اند، زمینه هدایت در ان دنیا را می یابند، در این مورد نیز سوال من این است که ایا این امر برای همه کسانی که غیر مقصرند امکان دارد یا نه؟ و اگر هست چرا همه انسانها بعد از مرگ بدون اینکه پیامبر و دین داشته باشند به قرب و کمال الهی نتوانند برسند؟ ایا این به منزله نفی ضرورت وجود پیامبر و دین نیست؟

پاسخ:
در مورد این بخش نیز نظراتی بیان شده است. برخی معتقدند که برای مستضعفین فکری در آن دنیا، شرایطی شبیه شرایط اختیاری دنیا فراهم میشود و به عبارتی محیط این دنیا برایش شبیه سازی میشود. انگاه دین حق و راه درست به او نشان داده میشود و او با اختیار و انتخابی که هر کسی در دنیا دارد، توان انتخاب می یابد و اگر راه درستی را انتخاب کرد، به قرب الهی میرسد. به میزان معرفتی که یافته است.
در روایتی از امام باقر علیه السلام به وضعیت این افراد اشاره شده است. در این حدیث، حضرت میفرماید این افراد در این دنیا به خداوند احتجاج میکنند که شرایط هدایت را نداشته اند و به همین جهت نتوانسته اند دین حق را انتخاب کنند. در این هنگام خداوند برایشان رسولی میفرستد. و به آنان میگوید که خداوند به شما دستوری داده است. هر کس آنرا انجام دهد و از دستور این رسول الهی اطاعت کند، به بهشت میرود و هر کس عصیان کند به آتش دوزخ مبتلا میشود.
« إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ احْتَجَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى خَمْسَةٍ عَلَى الطِّفْلِ وَ الَّذِي مَاتَ بَيْنَ النَّبِيِّينَ وَ الَّذِي أَدْرَكَ النَّبِيَّ وَ هُوَ لَا يَعْقِلُ وَ الْأَبْلَهِ‏ وَ الْمَجْنُونِ الَّذِي لَا يَعْقِلُ وَ الْأَصَمِّ وَ الْأَبْكَمِ فَكُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ يَحْتَجُّ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ فَيَبْعَثُ اللَّهُ إِلَيْهِمْ رَسُولًا فَيُؤَجِّجُ لَهُمْ نَاراً فَيَقُولُ لَهُمْ رَبُّكُمْ يَأْمُرُكُم‏ أَنْ تَثِبُوا فِيهَا فَمَنْ وَثَبَ فِيهَا كَانَتْ عَلَيْهِ بَرْداً وَ سَلَاماً وَ مَنْ عَصَى سِيقَ إِلَى النَّارِ.»[1]

مانطور که عرض شد، در مورد این افراد، ابهام هایی وجود دارد. برخی احتمال داده اند که شرایط مساوی با شرایط تکلیف در این دنیا، برای این افراد قرار داده میشود و آنان در معرض یک آزمایش واقع میشوند. اگر اطاعت کردند، اهل سعادت میشوند و گرنه نه. البته احتمالهای دیگری نیز هست. مثلا اینکه خداوند بر اساس علمی لایزالی که دارد میداند که این افراد اگر در آن موقعیت قرار میگرفتند، تا چه حدی به دنبال کارهای نیک میرفتند و تا چه حد گناه. بر اساس آن مرتبه آنان اضافه میشود.

البته بیشتر این امور، در حد احتمال است و روایاتی نیز که در این باره وجود دارد، موضوع را به صورت کامل منقح ننموده است. ما به واسطه دلیل عقلی و تأیید دلیل نقلی قرآن و سنت معتبر یقین داریم که خداوند متعال به هیچ کسی ظلم نمی کند اما اینکه در مورد این افراد- که هدایت نپذیرفتنشان را خودشان انتخاب نکرده بودند- چه تصمیمی میگیرد و با اینان چگونه برخورد میکند، برای ما مشخص نیست.همانند خیلی از امور جزیی مسائل ماورائی که جزئیاتش برای ما معلوم نیست و تنها با ارجاع موارد ابهام جزیی به اصول کلی تر که اثبات شده است، مسئله را به صورت اجمالی برای خود روشن میکنیم.

بنابراین قطعا کارهایی که شخص اختیاری در انجام آن نداشته باشد، اثر تکلیفی ندارد. البته اثر وضعی ان مقوله ای جداست. ولی دیوانه ای که مالی را بر میدارد، تنها در عرف به کار او دزدی میگویند ولی شرعا به کار او دزدی گفته نمیشود و مجازات دنیایی و اخروی دزدی را ندارد. ولی برخی کارها، به واسطه اصول اخلاقی و عقلایی و عقلی ثابت میشود و ربطی به دین و رسول خارجی ندارد. کسی که هدایت رسول بیرونی و پیامبران به او نرسیده، اگر کاری را با اختیار خود برخلاف اصول عقلی یا عقلایی یا اخلاقی خود انجام دهد که مخالف دین نیز باشد، قطعا به همین اندازه مجازات میشود ولی اگر کاری را انجام دهد یا ترک کند که تنها از طریق دین میتوان به آن پی برد، قطعا عذابی متوجه این شخص نخواهد شد. هم بر اساس قاعده عقلی قبح عقاب بلابیان و هم بر اساس آیه شریفه «و ما كنا معذبين حتي نبعث رسولا»[2]

[=microsoft sans serif]


[/HR][=microsoft sans serif][1] . بحار الانوار، ج5 ص 292

[=microsoft sans serif][2] . اسراء، 15

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]پرسش: ممکن است به ذهن برسد که خب اصلا این افراد چرا به دنیا میایند؟یا چرا برای همه ی انسانها همین اتفاق نمی افتد؟همه در برزخ در چنین شرایطی باشیم؟از طرفی همان طور که در برزخ با وجود اختیار این مشکلات دنیایی نیست چرا همان تدابیر رو خداوند در مورد دنیا انجام نداده؟

پاسخ:
این سوال را با کمک مقدماتی پاسخ میدهیم:
م1. این افراد شامل کودکان، دیوانگان، جاهلان غیر مقصر یا همان مستضعفان فکری میشوند.
م2. تمام آنها حق حیات داشته اند. یعنی باید به این دنیا بیایند تا به کمال لایق خود برسند.
م3. قصد اولی و ذاتی از خلقت این افراد همانند سایر انسانهایی که به هدایت میرسند و کامل میشوند، کامل شدن و بنده شدن است.
م4. جهان کنونی، بهترین جهانی است که امکان خلق دارد.
م5. گاه موانعی جلوی تحقق هدف الهی را می گیرد.
م6. خداوند به هیچ کسی ظلم نمیکند.
م7. خداوند دائم الفیض است و فیضش ازلی و ابدی است و بخیل نیست.
م8.اگر به کسی ظلم شود و جلوی هدایتش گرفته باشد، خداوند شرایطی را فراهم میکند که این مانع برطرف شود، یا در همین دنیا یا در برزخ و یا در قیامت.
م9. انسان به دنیا میاید که در کنار تمامی مشکلات و تزاحمات مادی و انسانی، به کمال خود برسید و عبادت کند.

با توجه به این مطالب، گاهی اوقات در اثر موانعی که بوجود می آید، گاه جلوی این هدف گرفته میشوند. البته این مانع از جانب خداوند نیست و در بیشتر موارد، به خاطر اعمال اختیاری انسانهای دیگر یا خودشان جلوی هدایتشان گرفته میشوند. همانند دیوانگان که یا از ابتدا به این صورت به دنیا میآیند، و بهره هوشی شان از حد نرمال پائین تر است و توان درک مطالب را ندارند و یا در ادامه دچار این بیماری میشوند. در هر دو صورت، عامل انسانی و وراثت بیشترین سهم را در بوجود آمدن این بیماری ایفا میکند.اصل این سوال در مورد مستضعفان فکری و کودکان است. کسانی که به واسطه موقعیت زمانی یا مکانی، از هدایت الهی دور شده اند و سخن حق به آنها نرسیده است و یا کودکانی که قبل از رسیدن به سن بلوغ از دنیا میروند. این افراد نیز همانند سایر انسانها در چرخه حیات به دنیا میآیند. ولی اینکه چرا این شرایطی که احتمالا در قیامت هست در این دنیا برایشان مهیا نمیشود، به دلیل موانع مادی و تزاحمات عالم ماده و نیز تزاحم اختیار انسانها با یکدیگر است.
توضیح اینکه،

یک موجود برای اینکه از چیزی استفاده کند، باید قابلیت استفاده از ان را داشته باشد. و برای اینکه این قابلیت بوجود بیاید، شرایط و عوامل بیرونی نیز دخیل است. از سوی دیگر، گاه موانع مادی یا انسانی جلوی این امر را میگیرد. این جهان نیز بهترین جهانی است که قابل خلقت بوده است. فرض کنید در یک کارخانه لامپ، قرار بر این است که تمام مواد اولیه ای که به عنوان لامپ در دستگاه تولید قرار میگیرد در سیر تولید روشنایی قرار بگیرد. حال اگر لامپی در سیکل تولید لامپ از بین رفت یا در حال انتقال به فروشگاه یا در منزل از بین رفت یا در اولین لحظه ای که برق به آن وصل شد، سوخت یا شکست یا از اول روشن نشد و معلوم شد که خراب بوده است. آیا کسی میگوید که این چه کارخانه ای است؟ چرا اصلا این لامپها را تولید کرده است؟ معلوم است که این لامپها در فرایند تولید از بین رفته است و قصد اولی تولید کننده نیز این نبوده که این لامپها را به این صورت تولید کند. شاید شبیه این مثال را در مورد خلقت این انسانها نیز بتوان دید. در خلقت انسانها نیز با قاعده عقلی فیض الهی و دوام ان و نیز عدالت خداوند میدانیم که خداوند هر انسانی را به کمال لایق خود میرساند، البته این به کمال رساندن در صورتی است که خودش بخواهد یا مانعی در کار نباشد که در ان صورت که مانع از ناحیه خود آن شخص نباشد، برایش جبران میکند و در سرای دیگر چنین کاری را انجام میدهد.

بنابراین، ارسال رسل به این دلیل است که بندگان به صورت عادی توان رسیدن به کمال و سعادت خود را ندارند، برایشان راهنماهایی قرار داده شده است که به ان برسند.[1] مثلا کسی که میخواهد به یک مسیری برسد، دو حالت دارد. گاه خودش مسیر را بلد است( از هر طریقی مثلا ممکن است قبل از شروع مسیر به او گفته باشند یا ...) و گاه خودش بلد نیست بلکه باید از طریق نقشه یا جی پی اس یا راهنماهای مسیر به هدفش برسد. حال اگر کسی راه را بلد نباشد و از نقشه و راهنما نیز کمک نگیرد ولی درون وسیله ای قرار بگیرد که او را به آن سمت ببرد، باید بگوییم که هدف از نقشه و راهنما نقض شده است؟ یا وجود انها بی فایده بوده است؟ خیر! وجود راهنما و نقشه راه برای کسانی است که نیاز به کمک دارند و نیز توان کمک گرفتن را نیز دارند ولی این مطلب در مورد کسی که یا خودش راهنماست و مسیر را بلد است یا کسی که به علت کمی قدرت فهم یا نرسیدن راهنما و نقشه منتفی است. این افراد باید به طریق دیگری به مسیر برسند. بنابراین، کمال لایق هر انسانی، همانی است که به آن میرسد یا در این دنیا یا در طی فرایندی که از جزییاتش خبر نداریم در سرای دیگر. و این هم هیچ ربطی به نقضی ارسال رسل و انزال کتابهای اسمانی ندارد.

بنابراین، گرچه درمورد برنامه الهی، انچه ضرورت دارد و حکمت خداوند نیز اقتضای انرا دارد، رساندن انان به هدایت است نه چیزی بیشتر. این هدایت، گاه از طریق رسول انجام میشود و گاه از راه های دیگر. اما فلسفه وجودی پیامبران منحصر به این امر نیست. برخی افراد، به منزله رکن عالم امکان هستند و واسطه تعلق فیوضات خداوندبه بندگان هستند. از این حیث، منفعت و حکمت بعثت پیامبران امری ضروری است و فایده او به تمام بندگان میرسد حتی به کسانی که به او دسترسی ندارند یا از او خبر ندارند.علامه طباطبایی در این زمینه میفرماید: اگر در هر دوره و عصرى مردانى خداشناس و خداپرست و افرادى كه خدا با توجه خالص به قيامت پاك و خالصشان كرده نبوده باشند، گمراهى و كورى سراسر زمين را احاطه مى‏ نمايد، و واسطه فيض بين زمين و آسمان قطع و غايت خلقت باطل گشته، زمين اهل خود را فرو مى‏ برد.[2]

[=microsoft sans serif]


[/HR][=microsoft sans serif][1] . اموزش عقائد، ص 178

[=microsoft sans serif][2] . ترجمه المیزان، ج11 ص 237

[=microsoft sans serif]

موضوع قفل شده است