جمع بندی وجوب مسح کل روی پا، و نه قسمتی از آن؛ از منظر قرآن کریم

تب‌های اولیه

47 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صدرا

رضا ثقلین;799974 نوشت:

آیه وضو:

وَامْسَحُواْ بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ بخشى از سرهايتان و (تمام روى) پاهايتان را تا دو برآمدگى (نخستين) مسح كنيد. 6 مائده

"وامسحوا برؤسكم" مَسَح فعل متعدى است كه طبعا مفعولش بى واسطه اش رؤسكم است، بنابراين «باء» در اينجا براى تعديه نيست، بلكه طبعا براى تبعيض است، بدين معنى كه مسح در انحصار بخشى از سر است نه كل آن، تا چه رسد به شستن سراسرى آن، ولى «ارجلَكم» منصوبْ دليل است بر اينكه روى پاها بايد كلاً تا برآمدگى هاى نخستين مسح شود، كه در اينجا كل فتاواى شيعه و سنى بر خلاف صريح اين آيه است.

فقهاى شيعه نوعا مسح روى پا را حتى به اندازه يك انگشت يا نيمه انگشت كافى مى دانند، با اين اختلاف كه آيا اين مسح تا برآمدگى اول است يا تا برآمدگى آخرين.
اما از نظر قرآن «ارجلكم» كه عطف است به مجموع «برؤسكم» نتيجه اش "وامسحوا ارجلَكم" مى باشد، بدين معنى كه كل روى پاها بايد مسح گردد،
و اگر "الى الكعبين" در كار نبود، اين مسح زير و روى پاها را تا بيخ ران شامل بود، ولى "الى الكعبين" تا برآمدگى نخستين هر دو پا را شامل است، زيرا هر پا كلاً داراى پنج يا هفت برآمدگى است كه اينجا حد مسح پا برآمدگى اول است كه تنها روى پا مى باشد، بنابراين مسح نيز در انحصار كل روى پا تا برآمدگى اول است،

با سلام و عرض ادب

1) قرآن کریم در آیه ی ششم سوره ی مائده در بیان کیفیت وضو ساختن می فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ...»؛ «اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد! هنگامى كه به نماز مى ‏ايستيد، صورت و دستها را تا آرنج بشوييد! و سر و پاها را تا مفصل [برآمدگى پشت پا] مسح كنيد»!
شیعه بر اساس ظاهر مشخص آیه ی شریفه و روایات نبوی(صلی الله علیه وآله وسلّم) و تبیین اهل بیت(علیهم السلام) معتقد است در وضو باید صورت و دستها تا آرنج شسته شوند و سر و روی دو پا تا برآمدگی آن مسح گردند. در مقابل اهل سنت در برداشتی که مخالف ظاهر آیه ی شریفه و قواعد زبان عربی در کلام فصیح آن است قائل به وجوب شستن پاها در وضو شده اند.[1]

2) در اینکه در فقه شیعه وظیفه شخص وضو گیرنده در قبال پاها مسح پا بوده، جای اختلافی نیست؛ اما در اینکه مقدار وجوب مسح پا از جانب عرض آن به چه میزان بوده، دو فتوای در میان عالمان شیعه وجود داشته است:
الف) نقل اجماع علمای شیعه بر اینکه مسمای مسح در جانب عرض کافی است؛[2]
ب) ظاهر کلام شیخ صدوق در کتاب من لایحضره الفقیه که قائل به مسح کل روی پا شده است؛[3]

3) فتوای مشهور فقهای شیعه کفایت تحقق مسمای مسح در جانب عرض است؛ بنابراین اگر کسی با یک انگشت نیز پای خویش را مسح نماید وضوی وی صحیح می باشد؛ هر چند که مستحب مسح نمودن پا با سه انگشت و یا بهتر از آن با تمام کف دست است.[4] دلیل قول مشهور علاوه بر ظاهر آیه ی شریفه نصوص روایی متعددی در جواز این مقدار از مسح است.

در ناحیه ی ظاهر آیه ی شریفه، قرآن کریم وظیفه ی مکلّف را مسح بعضی از سر بیان نموده که چنین امری از اضافه شدن «باء» بر رؤس استفاده می گردد.[5] قرآن کریم بعد از بیان حکم سر، بلافاصله وظیفه ی مکلّف در ناحیه پا را نیز مشخص نموده و به شکل مطلق می فرماید: «و ارجلکم الی الکعبین». که از ظاهر این عطف بدون اینکه تفسیری در ناحیه آن باشد، ‌مطلق مسح سر استفاده می گردد؛ زیرا اگر مراد از مسح، مسح جمیع پا می بود؛ لازم بود که چنین امری مقیّد به مقدار خاصی ذکر گردد، در حالی که چنین امری مشاهده نمی گردد.[6]
همچنین اقتضای عطف،‌ اتحاد حکم معطوف با معطوف علیه است؛ زیرا در صورت تغایر حکم، عطف معطوف به معطوف علیه بی معنا خواهد بود.

مرحوم فاضل مقداد(م826هـ)در بیان کفایت مسمای مسح می نویسد: تحقّق مسح به مقدار معيّنى بستگى ندارد و نبايد آنرا به سه انگشت اندازه‌گيرى نمود:
اوّلا: به خاطر اينكه كلمۀ مسح، مطلق است و به هرگونه و هر مقدار مسح، اطلاق مى‌گردد.
ثانيا: به جهت فرمايش امام باقر (علیه السلام) كه فرمود: «هرگاه به هر اندازه از سر خود مسح نمودى و يا به هر مقدار از دو پايت ما بين كعب تا سر انگشتان مسح نمودى، كافى خواهد بود آرى به اندازه سه انگشت بهتر است.[7]

4) تفسیر آیه به واسطه ی روایت:

در روایت صحیحی که زراه از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده به این امر تصریح شده است. زراره مى‌گويد: به امام باقر (عليه السلام) عرض كردم: آيا به من نمى‌فرمايى از كجا معلوم مى‌شود كه مسح بايد بر قسمتى از سر و قسمتى از پاها باشد؟ امام(عليه السلام) خنديد؛ سپس فرمود: اى زراره! اين حكم را رسول اللَّه(صلى الله عليه و آله وسلّم) بیان فرمود و درباره ی آن آيه از طرف خدا نازل شده؛ زیرا که خداوند متعال فرمود: «فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ»؛ صورتهايتان را بشوييد، از اين عبارت فهميده مى‌شود كه «انّ الوجه كلّه ينبغي أن يغسله؛ مى‌بايست همه ی صورت را شست».
آنگاه فرمود: «و أيديكم إلى المرافق؛ و دستهايتان را تا مرفق». پس از آن فرموده: «و امسحوا برءوسكم؛ سرهايتان را مسح كنيد». وقتى فرمود: «برءوسكم» فهميديم بايد قسمتى از سر را مسح كرد، «لمكان الباء: به جهت باء در برءوسكم» پس از آن پاها را با سر همراه ساخته، همان گونه كه دستها را با صورت و فرمود: «و أرجلكم إلى الكعبين؛ و پاهايتان را تا برآمدگى پشت پاها» وقتى آنها را با سر همراه ساخت، فهميديم كه مسح بر قسمتى از آنهاست
.[8]


[/HR] [1] . در این میان شکی نیست که دیدگاه و برداشت شیعه از آیه ی کریمه امری منطبق با قواعد پذیرفته شده در علم نحو و معانی و بیان بوده؛‌ لذا هیچ ادیبی نمی تواند چنین دیدگاهی را رد نماید؛ همچنان که احمد شاکر در پاسخ «قنوجی» مولف کتاب «الروضة الندية شرح الدرر البهية» که دیدگاه شیعه و سنی در فهم انحصاری مسح یا شستشوی پا را، به بی راهه رفتن یاد نموده در پاسخ وی می نویسد: «هذا هو الصحيح من جهة العربية وليس فيه تعسف»؛ «قول صحیح از نظر قواعد عربی، قول به مسح است و چنین قولی بیراهه رفتن نیست». الروضة الندية شرح الدرر البهية، القِنَّوجي، ج1، ص40، دار المعرفة.

[2] . المعتبر في شرح المختصر، الحلی، ج‌1، ص150: «و لا يجب استيعاب الرجلين بالمسح بل يكفي المسح من رءوس الأصابع إلى الكعبين و لو بإصبع واحدة، و هو إجماع فقهاء أهل البيت عليهم السّلام»؛ تذكرة الفقهاء(ط - الحديثة)، الحلی، ج‌1، ص 171: «مسألة 52: لا يجب استيعاب الرجلين بالمسح، بل يكفي المسح من رءوس الأصابع إلى الكعبين، و لو بإصبع واحدة عند فقهاء أهل البيت عليهم السلام لوجوب تقدير العامل الدال على التبعيض، و لقول الباقر عليه السلام: «إذا مسحت بشي‌ء من رأسك أو بشي‌ء من قدميك، ما بين كعبيك إلى أطراف الأصابع فقد أجزأك».

[3] . من لا يحضره الفقيه، الصدوق، ج‌1، ص45: «وَ حَدُّ مَسْحِ الرِّجْلَيْنِ أَنْ تَضَعَ كَفَّيْكَ عَلَى أَطْرَافِ أَصَابِعِ رِجْلَيْكَ وَ تَمُدَّهُمَا إِلَى الْكَعْبَيْنِ». از اینکه شیخ صدوق به این روایت استناد نموده می توان گفت که فتوای او به ظاهر همین روایت است.

[4] . المقنعة، المفید، ص48؛ مفتاح الکرامة،‌ العاملی،‌ ج2، ص430؛ ریاض المسالک، الطباطبایی، ج1، ص139؛ العروة الوثقی، ج1، ص210. متن عروه الوثقی اینچنین است: «الرابع مسح الرجلين من رءوس الأصابع إلى الكعبين و هما قبتا القدمين على المشهور و المفصل بين الساق و القدم على قول بعضهم و هو الأحوط و يكفي المسمى عرضا و لو بعرض إصبع أو أقل و الأفضل أن يكون بمقدار عرض ثلاث أصابع و أفضل من ذلك مسح تمام ظهر القدم».

[5] . باء در «بروسکم»‌به معنای بعضیت است. در صورتی که «باء» به معنای الصاق و یا مصاحبت نیز باشد، همین معنا استفاده می گردد. (كتاب الطهارة (للگلبايگاني)، ص92)؛ كتاب الطهارة (تقريرات، للإمام الخميني)،ص494: «و إضافة الباء إنّما هي لإفادة التبعيض».

[6] . (الف)مختلف الشيعة في أحكام الشريعة، الحلی، ج1،‌ص290: «و يدل على ما اخترناه أنه تعالى أمر بالمسح ببعض الرأس و الرجلين مطلقا فيأتي بالمأمور به لو مسح بإصبع واحدة طولا أو عرضا فيخرج عن عهدة التكليف»؛
(ب)مستند الشيعة في أحكام الشريعة، النراقی، ج‌2، ص129: «و أمّا عرضا: فالمسمّى، و عليه الإجماع ... ثمَّ الدليل عليه: الأصل، و صدق الامتثال، و إطلاق الآية، سيما بملاحظة صحيحة زرارة، المفسّرة لها...»؛
(ج)جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌2، ص171: و كيف كان فلا ريب في أن ما ذكره المصنف هو الأقوى للأصل، و لإطلاق قوله تعالى(وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ)»؛
(د)كتاب الطهارة (للگلبايگاني)، ص92: «ثم انّه يكفى في مسح القدمين مسماه كما في مسح الرأس و لو بإصبع واحدة من حيث العرض لعدم تعيين مقداره في الآية فيؤخذ بالإطلاق مع أنّ الباء في برؤسكم و أرجلكم امّا للتبعيض أو للإلصاق و الملابسة و على كلّ من الاحتمالين تدلّ على كفاية المسح ببعض الرأس».

[7] . كنز العرفان في فقه القرآن، فاضل مقداد، ترجمه، ج‌1، ص17.

[8] . وسائل الشيعة؛ ج‌1، ص413: «فَعَرَفْنَا حِينَ قَالَ بِرُءُوسِكُمْ- أَنَّ الْمَسْحَ بِبَعْضِ الرَّأْسِ لِمَكَانِ الْبَاءِ- ثُمَّ وَصَلَ الرِّجْلَيْنِ بِالرَّأْسِ- كَمَا وَصَلَ الْيَدَيْنِ بِالْوَجْهِ- فَقَالَ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ - فَعَرَفْنَا حِينَ وَصَلَهُمَا بِالرَّأْسِ أَنَّ الْمَسْحَ عَلَى بَعْضِهِمَا».

رضا ثقلین;799974 نوشت:

برای منبع و توضیح بیشتر به این فایل صوتی هم دقت فرمایید: http://www.forghan.ir/darsname/insid...8%D8%B6%D9%88_


5) دکتر صادقی تهرانی(ره) یکی از چهره های معاصر شیعه است که با تفکری خاص در استنباط احکام شرعی آرای شاذ و نادری را بیان نموده و مدعی خطای آرای علمای شیعه در بسیاری از احکام شرعی بوده است؟!

بنای استدلال ایشان در استنباط احکام شرعی توجه به ظواهر قرآنی به عنوان اصل و توجه به سنت به عنوان حاشیه ی قرآن بوده است؛‌ لذا ایشان تبیین ظواهر قرآن به واسطه ی سنت قطعی را هم نپذیرفته و آنرا به عنوان مخالفت با قرآن تفسیر نموده است؟!
از دیدگاه صادقی تهرانی روایات در مورد احکامی که اشاره ای به آن در قرآن شده، تنها زمانی که مؤید آیات قرآن و همسوی با آن بوده مورد پذیرش است. همچنین از دیدگاه ایشان در موضوعاتی که در قرآن ذکری از آنان به میان نرفته، به سنت مرویه و روایت شده مراجعه می گردد؛ اما از آنجا که برداشت وی از روایات بر اساس اسلوب پذیرفته شده ی در علم رجال نبوده، فتاوای مخالف مشهوری در آرای وی به چشم می خورد.

از جمله مطالبی که دکتر صادقی تهرانی از اشتباهات فقهای شیعه نام برده فتوا به کفایت مسح بعضی از قسمت پاها در ناحیه ی عرض آن می باشد. وی می گوید: در این آیه، (وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ) عطف به محل (بِرُءُوسِكُمْ) شده است؛‌ لذا قرآن می فرماید: بعضی از قسمت سر و همه ی روی پاها تا کعبین را مسح نمائید؛ بنابراین فتوا به کفایت مسح بعضی از پا مخالف قرآن است.[1]

این سخن در حالی است که قاعده در عطف آن است که همان حکمی که معطوف علیه داشته، ‌معطوف نیز بعینه خواهد داشت و از آنجا که وی تبعیض در مسح سر را پذیرفته،[2] باید تبعیض در مسح پا را نیز بپذیرد؛ زیرا در غیر این صورت وجهی برای این عطف باقی نخواهد بود؛ علاوه بر اینکه بنابر قرائت «ارجُلِکم» (به کسر لام) که یکی از قرائتهای مورد پذیرش است، حکم مسح پا همچون مسح سر کفایت بعضی از پا در ناحیه ی مسح عرضی خواهد بود و بنابر قرائت «ارجُلَکم» (به فتح لام) امر به مسح (وامسحوا» مطلق بوده که چنین خطابی(مطلق بدون مشخص نمودن مقداری خاص) با تحقق مسمای آن مورد امتثال خواهد بود. و این در حالی است که در روایت صحیحی که مورد عمل فقها بوده امام(علیه السلام)‌ حکم به کفایت مسح بعضی از پا داده اند که در مطالب فوق بیان گردید.

در این تاپیکها به برخی موضوعات فقهی از دیدگاه آیت الله صادقی تهرانی پاسخ داده شده است:

http://www.askdin.com/showthread.php?t=11014&page=7

http://www.askdin.com/showthread.php?t=14357&page=7

http://www.askdin.com/showthread.php?t=15530&page=2

http://www.askdin.com/showthread.php?t=44003&page=2



[/HR][1] . الفرقان، محمد صادقی تهرانی، ج8، ص154: «و دعوى إجماع الإمامية على إجزاء مسمى المسح عرضا باطلة، فحتى لو كان- حقا- إجماع فمخالفته لنص الكتاب، المؤيّد للمعتبرة، تجعلنا نقطع بسقوطه دون ريب!».


[2] . همان، ص141: «فالأقوى الاكتفاء بمسماه، و الأشبه أنه إصبع واحدة لظاهر مسمى المسح بها دون الأقل منها، و الأفضل ثلاث أصابع، و لا يجوز استيعاب الرأس بالمسح فضلا عن الغسل فإنه مخالف لصريح الآية و إطباق الرواية».

صدرا;809774 نوشت:
قاعده در عطف آن است که همان حکمی که معطوف علیه داشت، ‌معطوف نیز بعینه داشته باشد و از آنجا که وی تبعیض در مسح سر را پذیرفته،[2] باید تبعیض در مسح پا را نیز بپذیرد زیرا در غیر این صورت وجهی برای این عطف باقی نخواهد بود
سلام استاد
من تخصصي در صرف و نحو و دستور عربي ندارم
طبق قاعده اي كه فرموديد نكته اي به ذهنم رسيد نمي دانم برداشت درستي است يا خير. خدمت شما عرض ميكنم اگر ايراد داشت اصلاح بفرمائيد

آيا ميشود طبق قاعدهء عطف ، علاوه بر ايرادي كه شما به نظر جناب صادقي تهراني گرفتيد ، اينطور هم ايرادي را وارد بدانيم كه:
يا اگر ايشان قبول دارند كه
"تمام پا" بايد مسح شود ، پس طبق قاعدهء عطف بايد بپذيرند كه "تمام سر" نيز بايد مسح بشود و ديگر نمي توانند براي مسح سر تبعيض را قائل باشند

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم

صدرا;809771 نوشت:
دلیل قول مشهور علاوه بر ظاهر آیه ی شریفه نصوص روایی متعددی در جواز این مقدار از مسح است. در ناحیه ی ظاهر آیه ی شریفه، قرآن کریم چگونگی وضو ساختن را در صورت و دستان شستن آنها بیان فرموده و در حکمی دیگر وظیفه ی مکلف را در ناحیه ی سر و پاها مسح آن دو بیان فرموده است؛ یعنی همچنان که وظیفه ی مکلف شستن صورت و دستها تا آرنج می باشد، وظیفه ی او در قبال سر و دو پا نیز مسح آن دو خواهد بود؛ بنابراین از آنجا که در آیه ی وضو «ارجل» را به «رؤوس» عطف شده: (امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ) همان حکمی که معطوف علیه «رؤوس» داشت، به عینه معطوف «أرجل» نیز خواهد داشت؛‌ زیرا که اقتضای عطف چنین است که حکم معطوف با معطوف علیه یکی باشد و اگر قرار بر تغایر حکم این دو بود، عطف معطوف به معطوف علیه چه معنایی خواهد داشت؟

لذا با توجه به اینکه معنای «باء» در «برؤسکم» به معنای «بعضیّت» بوده؛‌ همچنان که آیه دلالت بر کفایت مسح مقداری از سر دارد، دلالت بر کفایت مسح بعضی از پا نیز خواهد داشت و از آنجا که مقدار طولی مسح در آیه تا کعبین بیان داشته شده در نتیجه مقدار واجب مسح در ناحیه ی عرض پا مقداری از آن خواهد بود.

ممنونم از استاد گرامی صدرا که پاسخ فرمودید

استاد گرامی چنان که شما میدانید و در آن فایل صوتی هم که آدرس دادم آمده واضح است که ارجلکم منصوب است حال که منصوب است به چه چیز عطف میشود؟ اگر به رؤسکم عطف شود که ارجلکم باید با کسره باشد نه فتحه! پس مشخص میشود که به مجموع جار و مجرور عطف شده به همین دلیل منصوب است

بحث معطوف و معطوف علیه هم که کردید اتفاقا امروز از یکی از دوستان شنیدم که از یکی از برادران اهل سنت همین را شنیده بود و آن سنی گفته بود چون ارجلکم منصوب است و رؤسکم با کسره پس این یعنی اینکه ارجلکم ربطی به مسح ندارد و به غسل بر میگردد!!!!! یعنی همان معطوف و معطوف علیه و رابطه آنها که شما فرمودید!(یعنی همان دلیل شما در معطوف را او هم گفته بود)

اما از نگاه روایات:

از هفتمين امام معصوم در اين مورد سئوال شد، كه آن حضرت دست مبارك را بر انگشتان پا نهاد و تا برآمدگى آن مسح نمود.
سؤال شد: اگر كسى با دو انگشت دست تا برآمدگى پاها را مسح كند، چگونه خواهد بود؟
فرمود: بايد با همه كف دست مسح كند.
«سئلت ابا الحسن عليه السلام عن المسح على القدمين، كيف هو؟ فوضع عليه السلام بكفّه على الاصابع ثم مسحها الى الكعبين، فقلت له: لو انّ رجلاً قال بأصبعين من اصابعه هكذا الى الكعبين؟ قال عليه السلام: لا إلاّ بكفّه كلّها...»(29)

به این منبع http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=18395&AyeID=677 )

روایت دیگر:

روایت 4 از باب 24 صحیحه بزنطی عن الرضا علیه السلام سئلته عن المسح علی القدمین فوضع کفه علی الاصابع فمسحها الی الکعبین الی ظاهر الدقدم که امام رضا علیه السلام همه روی پای مبارکشان را به واسطه همه انگشتان مسح کردند


روایتی مشهور معروف به قویه عبد الاعلی مورد اعتبار نزد اصولیون:
در کافی
از عبد الاعلی مولی آل سام روایت آورده که گفت به امام صادق (علیه السلام) عرضه داشتم: من در اثر زمین خوردن ناخنم شکست، و انگشتم را باند پیچی کردم، حال بفرما برای وضو چه کنم؟ می گوید امام (علیه السلام) فرمود: حکم این مسأله و امثال آن در کتاب خدای تبارک و تعالی آمده، می فرماید: (مَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ)[638] /[639].

خوب چرا حضرت نفرمود شما بر روی یک انگشت که مسح کنی کافی است بلکه حضرت فرمود خدا حرجی در دین قرار نداده و اگر اشتباه نکنم در ادامه همین حدیث دارد که بر روی همان مسح کن(همان وضوی جبیره ای که معروف است)
(به این منبع http://www.ghadeer.org/Book/2324/352615 )

نظر برخی علما:

مرحوم صاحب جواهر این نجات العباد رساله صاحب جواهر است بعد مرحوم شیخ انصاری و مرحوم میرزای بزرگ و
مرحوم صدر بزرگ این‌ها حاشیه دارند مثل عروه، این‌ها حاشیه دارند بر نجات العباد
و این‌ها به روایت بزنطی عمل کرده‌اند گفته‌اند
که
همه دست به همه پا باید کشیده شود.
به این منبع( http://almazaheri.ir/Farsi/Print/Pri...=Lesson&ID=971 )

با تشکر

Reza-D;809822 نوشت:
سلام استاد
من تخصصي در صرف و نحو و دستور عربي ندارم
طبق قاعده اي كه فرموديد نكته اي به ذهنم رسيد نمي دانم برداشت درستي است يا خير. خدمت شما عرض ميكنم اگر ايراد داشت اصلاح بفرمائيد

آيا ميشود طبق قاعدهء عطف ، علاوه بر ايرادي كه شما به نظر جناب صادقي تهراني گرفتيد ، اينطور هم ايرادي را وارد بدانيم كه:
يا اگر ايشان قبول دارند كه
"تمام پا" بايد مسح شود ، پس طبق قاعدهء عطف بايد بپذيرند كه "تمام سر" نيز بايد مسح بشود و ديگر نمي توانند براي مسح سر تبعيض را قائل باشند

با سلام و عرض ادب

دکتر صادقی تهرانی در این قسمت از آیه ی شریفه:(وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ)، (باء) را به معنای بعضیت دانسته؛ لذا نظر ایشان آن است که مقدار واجب مسح در سر، صدق مسمای آن است که چنین امری نیز با مسح سر به واسطه ی یک انگشت محقق می گردد. اما در مسح پا می گویند چون «ارجلکم» عطف شده به مجموع جار و مجرور بنابراین حرف جار که بیانگر بعضیّت می باشد بر «ارجل» داخل نمی گردد و تقدیر آیه چنین می شود: «وَامْسَحُوا أَرْجُلَكُمْ»یعنی پاهای خود را مسح نمائید. سخن ما این بود که «معطوف علیه» هر حکمی داشته باشد «معطوف» نیز خواهد داشت و الا معنایی برای عطف باقی نمی ماند.

نکته ی دیگر آنکه: در این صورت شما استیعاب و فراگیری مسح را از کجا استنباط نمودید؟ زیرا بدیهی است در این صورت ممکن است کسی بگوید اگر بعضی از پا مقدار واجب از مسح نباشد، باطن و کف پا نیز داخل در محدوده ی مسح است؛ بنابراین در مسح باید کف پا را نیز مسح نمود؛ همچنان که در روایتی از امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) نقل شده که اگر نمی دیدم که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) ظاهر پاهایشان را مسح می نمودند گمانم این بود که کف پا اولای به مسح نمودن می باشد.[1] بنابراین همچنانکه در مقدار مسح سر، مسمای مسح کفایت می نمود؛ در مسح پا نیز مسمای مسح (که با مسح یک انگشت محقق می گردد) کفایت می نماید.

موفق باشید.


[/HR][1] . من لایحضره الفقیه، الصدوق، ج1، ص48: «وَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(علیه السلام)‏ لَوْ لَا أَنِّي رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ(صلی الله علیه وآله) يَمْسَحُ ظَاهِرَ قَدَمَيْهِ لَظَنَنْتُ‏ أَنَّ بَاطِنَهُمَا أَوْلَى بِالْمَسْحِ‏ مِنْ ظَاهِرِهِمَا».

صدرا;810039 نوشت:
با سلام
سلام استاد
فکر میکنم منظور بنده را اشتباه برداشت کردید برادر. حرف من در رد نظر آقای "صادقی تهرانی" بود نه در تایید آن

صدرا;810039 نوشت:
شما استیعاب و فراگیری مسح را از کجا استنباط نمودید؟
از حرف خود ایشان!
البته شاید از نظر قواعد دارم اشتباه میکنم

ببینید شما فرمودید که:

صدرا;809774 نوشت:
از آنجا که وی تبعیض در مسح سر را پذیرفته ، باید تبعیض در مسح پا را نیز بپذیرد
سوال من این بود که آیا میشود برعکس این را هم در رد نظر ایشان بگوئیم؟

شما میفرمائید طبق قاعدهء عطف ، حکمِ معطوف و معطوف الیه باید یکی باشد
ایراد شما این بود که چون ایشان میگویند تبعیض سر را پذیرفته باید تبعیض در مسح پا را هم بپذیرد

حالا من میپرسم آیا میشود همین ایراد را برعکس گرفت؟
یعنی بجای ایراد شما ، این ایراد را وارد کنیم که:



وقتی ایشان میگویند که "تمام پا" بايد مسح شود ، پس طبق قاعدهء عطف بايدقبلاً این حکم را در مورد مسح سر نیز پذیرفته باشند که بگوئیم عطف به آن کرده. یعنی باید میگفت "تمام سر" بايد مسح بشود. اما ایشان این را نگفته

Reza-D;810053 نوشت:
وقتی ایشان میگویند که "تمام پا" بايد مسح شود ، پس طبق قاعدهء عطف بايدقبلاً این حکم را در مورد مسح سر نیز پذیرفته باشند که بگوئیم عطف به آن کرده. یعنی باید میگفت "تمام سر" بايد مسح بشود. اما ایشان این را نگفته

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم

چنان که شما میدانید و در آن فایل صوتی هم که آدرس دادم آمده واضح است که ارجلکم منصوب است حال که منصوب است به چه چیز عطف میشود؟ اگر به رؤسکم عطف شود که ارجلکم باید با کسره باشد نه فتحه! پس مشخص میشود که به مجموع جار و مجرور عطف شده به همین دلیل منصوب است


بحث معطوف و معطوف علیه هم که کردید اتفاقا امروز از یکی از دوستان شنیدم که از یکی از برادران اهل سنت همین را شنیده بود و آن سنی گفته بود چون ارجلکم منصوب است و رؤسکم با کسره پس این یعنی اینکه ارجلکم ربطی به مسح ندارد و به غسل بر میگردد!!!!!


برای منبع و توضیح بیشتر به این فایل صوتی هم دقت فرمایید: http://www.forghan.ir/darsname/insid...8%D8%B6%D9%88_

با تشکر

رضا ثقلین;810076 نوشت:
چنان که شما میدانید
سلام زضاي عزيز
برادر باور كنيد من واقعاً علمش را ندارم و فقط يك سوال پرسيدم
اگر لطف بفرمائيد فقط بگوئيد نتيجه گيري من درست است يا اشتباه ممنون ميشوم

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم

Reza-D;810094 نوشت:
سلام زضاي عزيز
برادر باور كنيد من واقعاً علمش را ندارم و فقط يك سوال پرسيدم
اگر لطف بفرمائيد فقط بگوئيد نتيجه گيري من درست است يا اشتباه ممنون ميشوم

برادر گرامی بنده از این جهت گفتم که استاد صدرا توضیحات خوبی دادند ببینید چون حرف ب بر روی روسکم است هم از نظر ادبیات عرب و هم از نظر روایات تبعیض به وجود می آورد یعنی بخشی از سرتان را مسح کنید اما بر روی ارجلکم که حروف تبعیضی نیست پس استیعاب شرط است

اما درباره معطوف هم نکته مهم این است(البته آنچه به نظر بنده میرسد) که ارجلکم منصوب است(یعنی فتحه برروی لام دارد) اما روسکم کسره دارد (حرف سین کسره دارد) پس در آن صورت باید ارجلکم هم کسره میگرفت نه فتحه!(البته بنده همین مطلب را به استاد هم گفتم منتظر پاسخشان هستم)

برای منبع و توضیح بیشتر به این فایل صوتی هم دقت فرمایید: http://www.forghan.ir/darsname/insid...8%D8%B6%D9%88

با تشکر

ارجلکم ، دو قرائت دارد. حفص و نافع و کسائی و ... به فتح خوانده اند. و باقی قراء به کسر خوانده اند.

اول سوال می کنیم ، قرائت فتح، قرائت متواتر است یا قرائت کسر ؟ (قرائت کنونی حفص از عاصم به فتح است.)

http://www.askdin.ir/showthread.php?t=53630 (قسمت نشده ادامه یابد و بسته شد)

می دانیم قران واحد است و پیامبر یا به کسر خوانده اند یا به فتح ( مگر فرض کنیم هم به کسر خوانده اند و هم به فتح که دلیل می خواهد ).
قبول کرده ایم که قرائت حفص از عاصم ( یعنی فتح ) متواتر است. بنابراین قرائات دیگر تواتر نخواهند داشت. ( مگر ثابت شود قرائت دیگری تواتر دارد )

در نتیجه چنانچه بخواهیم یک قرائت را انتخاب کنیم، اساتید قرائت حفص از عاصم را انتخاب می کنند. چرا ؟ چون متواتر است. پس مقدم بر سایر قرائات خواهد بود.

قرائت حفص : ارجلکم به فتح

وقتی با فتح بخوانیم دو احتمال وجود دارد.
احتمال اول
فاغسلو وجوهکم و ایدیکم الی المرافق و امسحوا برءوسکم و ( اغسلوا ) ارجلکم (فتح) الی الکعبین
یا
احتمال دوم
فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق وامسحوا برءوسکم و ( امسحوا ) ارجلکم ( فتح ) الی الکعبین

قرائت غیر متواتر : ارجلکم ( کسر )

احتمال سوم
فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق و امسحوا برءوسکم و (امسحوا ) (ب )ارجلکم (بارجلکم ) ( به کسر ) الی الکعبین

احتمال سوم به خاطر عدم تواتر کنار گذاشته می شود.

پس دو احتمال باقی می ماند یا غسل یا مسح ؟

اگر به آیه دقت کنید اعضای وضو به ترتیب ذکر شده است اول صورت بعد دست ها بعد سر بعد پا

اگر به شما بگویند این آیه را از زبان خودت بیان کن ولی هم ترتیب اعضا رعایت شود و هم فرمان به شستن پاها بده ، شما چه طور بیان می کنید ؟

پس جمله ها باید به همین ترتیب ذکر شود :
فاغسلو وجوهکم
و ایدیکم الی المرافق
و امسحوا برءوسکم
و ( اغسلوا ) ارجلکم (فتح) الی الکعبین

به خاطر اینکه شما نمی توانید جملات را جابه جا کنید برای فرمان به غسل پا ، یا باید فعل را دوباره تکرار کنید یا با اعراب نصب به فعل قبلی عطف کنید.
چنانکه فعل تکرار شود از فصاحت و بلاغت کاسته میشود پس بهتر است از اعراب نصب استفاده کنیم اما اعراب نصب چند مشکل دارد : اول اینکه چرا بین این عطف، یک جمله فاصله افتاده است ؟ دوم به فرض که عطف به اغسلوا امکان داشته باشد باز احتمال قوی تر، عطف به "وامسحوا" است نه فاغسلوا

اگر احتمال دوم را قبول کنیم : امر به مسح پا داریم که مقدم بر احتمال اول است.
سوال : ارجلکم عطف به محل " برءوسکم" شده است ؟ بله پس معنا چنین است :
وامسحوا ارجلکم ( پاها را مسح کنید) بعد پا را محدود به کعبین کرده است.
وامسحوا ارجلکم الی الکعبین یعنی "پاها تا کعب" را مسح کنید.
اما گفته نشده بخشی از "پاها تا کعب" را مسح کنید.
پس باید روی پا و کف پا تا مچ را مسح کرد.
( سوال : چرا در آیه همانند "ایدیکم الی المرافق" گفته نشد "ارجلکم الی الکعوب" ؟ یا بالعکس همانند "ارجلکم الی الکعبین" گفته نشد "ایدیکم الی المرفقین" ؟ آیا این احتمال وجود دارد که کعبین مربوط به یک پا است نه دوپا ؟ یعنی هر پایی، دوکعب دارد که در ناحیه مچ وجود دارد ؟ )

رضا ثقلین;810116 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم

برادر گرامی بنده از این جهت گفتم که استاد صدرا توضیحات خوبی دادند ببینید چون حرف ب بر روی روسکم است هم از نظر ادبیات عرب و هم از نظر روایات تبعیض به وجود می آورد یعنی بخشی از سرتان را مسح کنید اما بر روی ارجلکم که حروف تبعیضی نیست پس استیعاب شرط است

اما درباره معطوف هم نکته مهم این است(البته آنچه به نظر بنده میرسد) که ارجلکم منصوب است(یعنی فتحه برروی لام دارد) اما روسکم کسره دارد (حرف سین کسره دارد) پس در آن صورت باید ارجلکم هم کسره میگرفت نه فتحه!(البته بنده همین مطلب را به استاد هم گفتم منتظر پاسخشان هستم)

برای منبع و توضیح بیشتر به این فایل صوتی هم دقت فرمایید: http://www.forghan.ir/darsname/insid...8%D8%B6%D9%88

با تشکر

با سلام و احترام

فکر می کنم

مسح پا تمام روی پا نیست بلکه زیر پا نیز باید باشد.
یعنی این نوع ترکیب کردن چنین نتیجه ای دارد.

هم روی پا و هم کف پا تا کعبین

با توجه به لینکی که داده شد

اگر فرض کنیم قرائت فتح و کسر ، هر دو روایتی واحد باشند ( نه متواتر )، پس نمی توان قرائت کسر را کنار گذاشت.

بلکه می توان کسر را مقدم کرد یا هر دو را درست دانست. ( یعنی هم مسح بخشی از پا تا مچ درست است و هم مسح تمام روی پا و کف پا تا مچ درست است )

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم


و طاها;810194 نوشت:
با سلام و احترام

فکر می کنم

مسح پا تمام روی پا نیست بلکه زیر پا نیز باید باشد.
یعنی این نوع ترکیب کردن چنین نتیجه ای دارد.

هم روی پا و هم کف پا تا کعبین

ممنونم از شما مطالبتان جالب بود اما چند نکته:

اولا عموم مترجمین قرآن کریم الی الکعبین را تا بر آمدگی روی پا ترجمه کرده اند(که بنده نام های زیادی از مترجمین را میشناسم که نام نمیبرم اما دوستان میتوانند با مراجعه به سایت قران آنلاین ترجمه های مختلف را ببینند) حتی راغب اصفهانی در کتاب مفردات الفاظ قرآن ذیل کلمه کعب میگوید: استخوان برآمده روی پا

ثانیا تواتر روایات شیعه و سنی که درباره مسح پا نقل شده همه گفته اند که روی پا باید مسح شود


از هفتمين امام معصوم در اين مورد سئوال شد، كه آن حضرت دست مبارك را بر انگشتان پا نهاد و تا برآمدگى آن مسح نمود.
سؤال شد: اگر كسى با دو انگشت دست تا برآمدگى پاها را مسح كند، چگونه خواهد بود؟
فرمود: بايد با همه كف دست مسح كند.
«سئلت ابا الحسن عليه السلام عن المسح على القدمين، كيف هو؟ فوضع عليه السلام بكفّه على الاصابع ثم مسحها الى الكعبين، فقلت له: لو انّ رجلاً قال بأصبعين من اصابعه هكذا الى الكعبين؟ قال عليه السلام: لا إلاّ بكفّه كلّها...»(29)

به این منبع http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=18395&AyeID=677 )

روایت دیگر:

روایت 4 از باب 24 صحیحه بزنطی عن الرضا علیه السلام سئلته عن المسح علی القدمین فوضع کفه علی الاصابع فمسحها الی الکعبین الی ظاهر الدقدم که امام رضا علیه السلام همه روی پای مبارکشان را به واسطه همه انگشتان مسح کردند


روایتی مشهور معروف به قویه عبد الاعلی مورد اعتبار نزد اصولیون:
در کافی
از عبد الاعلی مولی آل سام روایت آورده که گفت به امام صادق (علیه السلام) عرضه داشتم: من در اثر زمین خوردن ناخنم شکست، و انگشتم را باند پیچی کردم، حال بفرما برای وضو چه کنم؟ می گوید امام (علیه السلام) فرمود: حکم این مسأله و امثال آن در کتاب خدای تبارک و تعالی آمده، می فرماید: (مَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ)[638] /[639].

خوب چرا حضرت نفرمود شما بر روی یک انگشت که مسح کنی کافی است بلکه حضرت فرمود خدا حرجی در دین قرار نداده و اگر اشتباه نکنم در ادامه همین حدیث دارد که بر روی همان مسح کن(همان وضوی جبیره ای که معروف است)
(به این منبع http://www.ghadeer.org/Book/2324/352615 )

نظر برخی علما:

مرحوم صاحب جواهر این نجات العباد رساله صاحب جواهر است بعد مرحوم شیخ انصاری و مرحوم میرزای بزرگ و
مرحوم صدر بزرگ این‌ها حاشیه دارند مثل عروه، این‌ها حاشیه دارند بر نجات العباد
و این‌ها به روایت بزنطی عمل کرده‌اند گفته‌اند
که
همه دست به همه پا باید کشیده شود.
به این منبع( http://almazaheri.ir/Farsi/Print/Pri...=Lesson&ID=971 )



پس در اینکه باید روی پا مسح شود شکی نیست

به این منابع رجوع کنید:http://valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=9006

http://valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=8488

رضا ثقلین;810235 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم

ممنونم از شما مطالبتان جالب بود اما چند نکته:

اولا عموم مترجمین قرآن کریم الی الکعبین را تا بر آمدگی روی پا ترجمه کرده اند(که بنده نام های زیادی از مترجمین را میشناسم که نام نمیبرم اما دوستان میتوانند با مراجعه به سایت قران آنلاین ترجمه های مختلف را ببینند) حتی راغب اصفهانی در کتاب مفردات الفاظ قرآن ذیل کلمه کعب میگوید: استخوان برآمده روی پا

ثانیا تواتر روایات شیعه و سنی که درباره مسح پا نقل شده همه گفته اند که روی پا باید مسح شود


از هفتمين امام معصوم در اين مورد سئوال شد، كه آن حضرت دست مبارك را بر انگشتان پا نهاد و تا برآمدگى آن مسح نمود.
سؤال شد: اگر كسى با دو انگشت دست تا برآمدگى پاها را مسح كند، چگونه خواهد بود؟
فرمود: بايد با همه كف دست مسح كند.
«سئلت ابا الحسن عليه السلام عن المسح على القدمين، كيف هو؟ فوضع عليه السلام بكفّه على الاصابع ثم مسحها الى الكعبين، فقلت له: لو انّ رجلاً قال بأصبعين من اصابعه هكذا الى الكعبين؟ قال عليه السلام: لا إلاّ بكفّه كلّها...»(29)

به این منبع http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=18395&AyeID=677 )

روایت دیگر:

روایت 4 از باب 24 صحیحه بزنطی عن الرضا علیه السلام سئلته عن المسح علی القدمین فوضع کفه علی الاصابع فمسحها الی الکعبین الی ظاهر الدقدم که امام رضا علیه السلام همه روی پای مبارکشان را به واسطه همه انگشتان مسح کردند


روایتی مشهور معروف به قویه عبد الاعلی مورد اعتبار نزد اصولیون:
در کافی
از عبد الاعلی مولی آل سام روایت آورده که گفت به امام صادق (علیه السلام) عرضه داشتم: من در اثر زمین خوردن ناخنم شکست، و انگشتم را باند پیچی کردم، حال بفرما برای وضو چه کنم؟ می گوید امام (علیه السلام) فرمود: حکم این مسأله و امثال آن در کتاب خدای تبارک و تعالی آمده، می فرماید: (مَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ)[638] /[639].

خوب چرا حضرت نفرمود شما بر روی یک انگشت که مسح کنی کافی است بلکه حضرت فرمود خدا حرجی در دین قرار نداده و اگر اشتباه نکنم در ادامه همین حدیث دارد که بر روی همان مسح کن(همان وضوی جبیره ای که معروف است)
(به این منبع http://www.ghadeer.org/Book/2324/352615 )

نظر برخی علما:

مرحوم صاحب جواهر این نجات العباد رساله صاحب جواهر است بعد مرحوم شیخ انصاری و مرحوم میرزای بزرگ و
مرحوم صدر بزرگ این‌ها حاشیه دارند مثل عروه، این‌ها حاشیه دارند بر نجات العباد
و این‌ها به روایت بزنطی عمل کرده‌اند گفته‌اند
که
همه دست به همه پا باید کشیده شود.
به این منبع( http://almazaheri.ir/Farsi/Print/Pri...=Lesson&ID=971 )



پس در اینکه باید روی پا مسح شود شکی نیست

به این منابع رجوع کنید:http://valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=9006

http://valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=8488

با سلام و احترام مجدد

شما در عنوان تاپیک گفتید

از منظر قرآن

از این جهت، با توجه به ترکیب نصب

مسح پا محدود به روی پا نیست
و شامل کنار و کف پا هم میشود

مگر اینکه عنوان تاپیک را به این شکل تغییر دهیم :

از منظر قرآن و سنت

زیرا دلیل شما بر اینکه تمام روی پا است نه روی پا و کف آن، روایات مذکور بود. نه قرآن.
قرآن شامل رو و کف پا میشود.
نکته ای در حاشیه :
همچنین سوال میشود
آیا روایات، مسح تمام کف پا با تمام کف دست را نفی کرده اند؟

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم

و طاها;810238 نوشت:
شما در عنوان تاپیک گفتید

از منظر قرآن

از این جهت، با توجه به ترکیب نصب

مسح پا محدود به روی پا نیست
و شامل کنار و کف پا هم میشود

مگر اینکه عنوان تاپیک را به این شکل تغییر دهیم :

از منظر قرآن و سنت

زیرا دلیل شما بر اینکه تمام روی پا است نه روی پا و کف آن، روایات مذکور بود. نه قرآن.
قرآن شامل رو و کف پا میشود.

بزرگوار بنده در پست قبلی در پاسخ شما عرض کردم که اولا عموم مترجمین قرآن کریم الی الکعبین را تا بر آمدگی روی پا ترجمه کرده اند(که بنده نام های زیادی از مترجمین را میشناسم که نام نمیبرم اما دوستان میتوانند با مراجعه به سایت قران آنلاین ترجمه های مختلف را ببینند) حتی راغب اصفهانی در کتاب مفردات الفاظ قرآن ذیل کلمه کعب میگوید: استخوان برآمده روی پا))

دقت فرمودید از منظر لغوی و ادبی قرآنی نقل کردم وانگهی روایات متواتر موافق قرآن کریم هستند بله از منظر بنده صراحت آیه استیعاب و کل روی پا را شرط میداند اما چون عموما در اینگونه مطالب رجوع به روایات مورد نظر قرار میگیرد روایات را هم نقل کردم والا صراحت آیه مشخص است

و طاها;810238 نوشت:
نکته ای در حاشیه :
همچنین سوال میشود
آیا روایات، مسح تمام کف پا با تمام کف دست را نفی کرده اند؟

متوجه نشدم مقصود شما این است که روایتی باشد که گفته باشد تمام روی پا را با تمام کف دست مسح نکنید؟

اگر این است که تا جایی که بنده میدانم و خواندم خیر! اگر شما روایتی دیدید بفرمایید

اما در مقابل روایات صحیحی نقل شده که کل روی پا را مسح کرده اند که در پست قبلی نقل کردم!

با تشکر

رضا ثقلین;810246 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم

و طاها;810238 نوشت:
شما در عنوان تاپیک گفتید

از منظر قرآن

از این جهت، با توجه به ترکیب نصب

مسح پا محدود به روی پا نیست
و شامل کنار و کف پا هم میشود

مگر اینکه عنوان تاپیک را به این شکل تغییر دهیم :

از منظر قرآن و سنت

زیرا دلیل شما بر اینکه تمام روی پا است نه روی پا و کف آن، روایات مذکور بود. نه قرآن.
قرآن شامل رو و کف پا میشود.

بزرگوار بنده در پست قبلی در پاسخ شما عرض کردم که اولا عموم مترجمین قرآن کریم الی الکعبین را تا بر آمدگی روی پا ترجمه کرده اند(که بنده نام های زیادی از مترجمین را میشناسم که نام نمیبرم اما دوستان میتوانند با مراجعه به سایت قران آنلاین ترجمه های مختلف را ببینند) حتی راغب اصفهانی در کتاب مفردات الفاظ قرآن ذیل کلمه کعب میگوید: استخوان برآمده روی پا))

دقت فرمودید از منظر لغوی و ادبی قرآنی نقل کردم وانگهی روایات متواتر موافق قرآن کریم هستند بله از منظر بنده صراحت آیه استیعاب و کل روی پا را شرط میداند اما چون عموما در اینگونه مطالب رجوع به روایات مورد نظر قرار میگیرد روایات را هم نقل کردم والا صراحت آیه مشخص است

متوجه نشدم مقصود شما این است که روایتی باشد که گفته باشد تمام روی پا را با تمام کف دست مسح نکنید؟

اگر این است که تا جایی که بنده میدانم و خواندم خیر! اگر شما روایتی دیدید بفرمایید

اما در مقابل روایات صحیحی نقل شده که کل روی پا را مسح کرده اند که در پست قبلی نقل کردم!

با تشکر

با سلام و احترام

تفاوتی نمیکند کعبین کجا باشد
حرف من چیز دیگری است.
مثال میزنم
اگر بگویند
وامسحوا ایدیکم الی المرافق

شما باید رو و پشت دستهایتان را مسح کنید
نمیتوانید بگویید من فقط روی دست را مسح میکنم.

فرقی نمیکند مرفق به معنای مچ باشد یا ارنج یا بازو
تا هر جایی که آیه دلالت کند باید رو و پشت دست را مسح کنید.

در این آیه تفاوتی نمیکند کعبین، برامدگی باشد یا مچ یا زانو
شما باید رو و پشت و همه ی جوانب پا تا موضع کعب را مسح کنید.

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

با سلام و احترام مجدد

و طاها;810251 نوشت:
تفاوتی نمیکند کعبین کجا باشد
حرف من چیز دیگری است.
مثال میزنم
اگر بگویند
وامسحوا ایدیکم الی المرافق

شما باید رو و پشت دستهایتان را مسح کنید
نمیتوانید بگویید من فقط روی دست را مسح میکنم.

فرقی نمیکند مرفق به معنای مچ باشد یا ارنج یا بازو
تا هر جایی که آیه دلالت کند باید رو و پشت دست را مسح کنید.

در این آیه تفاوتی نمیکند کعبین، برامدگی باشد یا مچ یا زانو
شما باید رو و پشت و همه ی جوانب پا تا موضع کعب را مسح کنید.

دوست عزیز بزرگوار معنای کعبین طق آنچه مترجمین گفته اند و از راغب اصفهانی هم نقل کردم بر آمدگی روی پاست! پس وقتی میگوید الی الکعبین یعنی مسح کنید بر آمدگی روی پایتان را ظاهر آیه چنین است و از منظر عقلی هم همین است روایات هم که واضح است (البته این نظر شما را استاد صدرا باید پاسخ گویند که چرا آقایان کف پا را هم مسح نمیکنند)

اما اگر شما دلیلی دیگر(چه از نظر لغوی و چه ادبی) از خود آیه دارید بفرمایید

با سلام و احترام

اولا ''مسح کنید برامدگی روی پایتان را'' اشتباه است.
باید تا برامدگی مسح شود.
دوما الی الکعبین قیدی است برای مشخص کردن ارجل. اگر این قید نبود باید تا زانو یا ران را مسح میکردیم.

گفتید دلیل چیست؟
در اصول فقه از عموم و اطلاق کلمات استفاده میکنند
مثلا وقتی میگوید دستها باید شسته شود پس نباید به قول معروف یک سر سوزن خشک بماند. باید تماما و کاملا شسته شود.
در اینجا نیز مسح کردن باید همه ی عضو مورد نظر را شامل شود. حتی اگر در مسح و تیمم این دقت رعایت نشود اما دلیل بر این نیست که اطلاق و عموم الفاظ رعایت نشود و مثلا کناره ی پاها مسح نشوند . بنابراین اگر روایات به ما کمک نکنند همه بنا به دلایلی که درباره غسل ید گفته میشود، باید مسح روی و کف پا را انجام دهند.

من هرچی به پاهای خودم نگاه میکنم یک برآمدگی بیشتر ندارد.جل الخالق
توی این مسائل حکم به عرف میشودنه دقت عقلی.(باتشکر)

و طاها;810193 نوشت:
در نتیجه چنانچه بخواهیم یک قرائت را انتخاب کنیم، اساتید قرائت حفص از عاصم را انتخاب می کنند. چرا ؟ چون متواتر است. پس مقدم بر سایر قرائات خواهد بود.

سلام و تشکر بابت بررسی قراءات چون من می‌خواستم بررسی کنم ولی شما کار بنده را راحت کردید

در رابطه با تواتر قراءات، ظاهراً هیچ یک از قراءات ، متواتر نیست؛ محقّق خویی در «البیان» این مطلب را تحقیق کرده است.

غم غربت;810340 نوشت:
من هرچی به پاهای خودم نگاه میکنم یک برآمدگی بیشتر ندارد.

موضوع «کعبین» به این تاپیک مربوط نیست، اگه شبهه یا سؤالی در این زمینه دارید بهتره یه تاپیک مستقل بزنید،

ولی به هر حال، در خصوص کعبین هم اختلاف نظر وجود دارد،

برخی از بزرگان از جمله علامه حلّی و شیخ بهائی از قدماء و آیةالله سیستانی از معاصرین، کعبین را مفصل پا می‌دانند نه برآمدگی پا.

دلیلش را هم دوست عزیزمان در قالب سؤال متذکر شدند:

و طاها;810193 نوشت:
چرا در آیه همانند "ایدیکم الی المرافق" گفته نشد "ارجلکم الی الکعوب" ؟ یا بالعکس همانند "ارجلکم الی الکعبین" گفته نشد "ایدیکم الی المرفقین" ؟ آیا این احتمال وجود دارد که کعبین مربوط به یک پا است نه دوپا ؟ یعنی هر پایی، دوکعب دارد که در ناحیه مچ وجود دارد ؟

رضا ثقلین;810246 نوشت:
اما در مقابل روایات صحیحی نقل شده که کل روی پا را مسح کرده اند که در پست قبلی نقل کردم!

اینطور مسح کردن افضل است، من خودم همینجور مسح می‌کشم، ولی متأسفانه جا افتاده نیست، خیلی ها شاید تعجب کنند.

رضا ثقلین;810259 نوشت:
دوست عزیز بزرگوار معنای کعبین طق آنچه مترجمین گفته اند و از راغب اصفهانی هم نقل کردم بر آمدگی روی پاست!

سخن مترجمین که موضوعیّت ندارد،

راغب هم کعب را همان نقطه مفصل می‌داند،

وی می‌نویسد: كَعْبُ الرّجل: العظم الذي عند ملتقى القدم و الساق.

حالا شما کلام راغب را از کجا استفاده کرده‌اید؟

Hadi99g;810343 نوشت:

سلام و تشکر بابت بررسی قراءات چون من می‌خواستم بررسی کنم ولی شما کار بنده را راحت کردید

در رابطه با تواتر قراءات، ظاهراً هیچ یک از قراءات ، متواتر نیست؛ محقّق خویی در «البیان» این مطلب را تحقیق کرده است.

با سلام و احترام

پیام و نتیجه این نوشتار
از این مقاله نتایج ذیل به دست می‏آید:
1-بر اساس برهان عقلی و نقل، قرآن یک نوع شکل و اعراب بیشتر ندارد.
2-اختلاف قراءات به اشکال مختلف در اثر اعتماد به روایات ضعیف و یا اجتهاد شخصی، پدید آمده و همواره در حاشیه قرائت اصلی قرآن بوده است.
3-اختلاف لهجه غیر از اختلاف قرائت است.و تحریف به حساب نمی‏آید.
4-قرائت اصلی قرآن، همانند قرآن در طول اعصار متواتر بوده و بین این دو ملازمه وجود دارد.
5-قراءات دیگر، حتی قرائت قراء سبع، هیچ کدام سند ندارد و خارج از حقیقت قرآن است.
6-قرائت عاصم به روایت حفص، منطبق با قرائت اصلی و متواتر می‏باشد.
7-در مواردی که عاصم از قرائت متواتر و عمومی فاصله گرفته ملاک قرائت متواتر است.
8-ملاک صحت قرائت تنها یک چیز است و آن تواتر در قرائت می‏باشد.
9-اگر روایتی بر خلاف قرائت متواتر دلالت کند (مانند روایت غالب بن الهذیل (30) از امام باقر-
سلام الله علیه-که ظاهر آن این است که ارجلکم بالخفض است)اگر وجه جمع داشته باشد.مثلا خفض عطف بر محل برؤسکم باشد، فبما و اگر وجه جمع نباشد، آن روایت ارزش و اعتبار ندارد ولو اینکه به سند صحیح باشد.زیرا روایات باید بر قرآن عرضه شوند و ارزش اعتبار آنها در صورتی است که تنافی با قرآن نداشته باشند و باید دانست که قرائت قرآن به تواتر است و روایت واحد نمی‏تواند با متواتر معارضه کند(البته روایت مذکور سندا هم مخدوش است).
http://www.maarefquran.org/index.php/page,viewArticle/LinkID,12437

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم


و طاها;810334 نوشت:
با سلام و احترام

اولا ''مسح کنید برامدگی روی پایتان را'' اشتباه است.
باید تا برامدگی مسح شود.
دوما الی الکعبین قیدی است برای مشخص کردن ارجل. اگر این قید نبود باید تا زانو یا ران را مسح میکردیم.

گفتید دلیل چیست؟
در اصول فقه از عموم و اطلاق کلمات استفاده میکنند
مثلا وقتی میگوید دستها باید شسته شود پس نباید به قول معروف یک سر سوزن خشک بماند. باید تماما و کاملا شسته شود.
در اینجا نیز مسح کردن باید همه ی عضو مورد نظر را شامل شود. حتی اگر در مسح و تیمم این دقت رعایت نشود اما دلیل بر این نیست که اطلاق و عموم الفاظ رعایت نشود و مثلا کناره ی پاها مسح نشوند . بنابراین اگر روایات به ما کمک نکنند همه بنا به دلایلی که درباره غسل ید گفته میشود، باید مسح روی و کف پا را انجام دهند.

بزرگوار اولا بنده نقل کردم نظر راغب اصفهانی و سایر مترجمین را تمام مترجمینی که حکم پا را مسح دانسته اند روی پا را ذکر کرده اند یا گفته اند تا مفصل و قوزک پا که کاملا از نظر عقلی و عرفی واضح است که روی پاست نمیدانم دلیل مخالفت شما چیست؟ اگر دلیلی از منظر ادبی و لغوی دارید بفرمایید بحث بر سر معنای لغوی کعب است چه کعب را بر آمدگی استخوان روی پا یا مفصل یا قوزک یا استخوانی که در مفصل ساق و پا قرار دارد(که این هم نظر راغب اصفهانی است و متن عربی آن را جناب هادی 99 نقل کردند) به هیچ وجه از منظر عقلی و عرفی کف پا را شامل نخواهد شد!!

ثانیا این اشکال شما اگر وارد باشد ابتدا به فقها وارد است که چرا مسح روی پا را (حالا به هر اندازه ای که باشد) کافی میدانند و کف پا را مسح نمیکنند

ثالثا روایات هم کلا بر این مطلب اتفاق دارند که مسح روی پاست اما در اینکه کل روی پاست یا برخی و جزئی از روی پا روایات 2 دسته است که آن دسته از روایات که کل روی پا را مطرح کرده اند موافق ظاهر یا نص آیه است!

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم


Hadi99g;810343 نوشت:
اینطور مسح کردن افضل است، من خودم همینجور مسح می‌کشم، ولی متأسفانه جا افتاده نیست، خیلی ها شاید تعجب کنند.


ابتدا از حضور حضرت عالی در بحث تشکر میکنم

برادر گرامی اتفاقا بحث بر سر همین است که چرا این مطلب که یک حکم الهی است(حال چه به صورت واجب چه استحباب) باید جا افتاده نباشد و مورد تعجب قرار گیرد در حالی که نص آیه و روایات معتبر مسح کل روی پا را واجب دانسته است!

Hadi99g;810344 نوشت:
سخن مترجمین که موضوعیّت ندارد،

راغب هم کعب را همان نقطه مفصل می‌داند،

وی می‌نویسد: كَعْبُ الرّجل: العظم الذي عند ملتقى القدم و الساق.

حالا شما کلام راغب را از کجا استفاده کرده‌اید؟


برادر گرامی مترجمین سوای از اینکه متخصص در احکام و معارف اسلامی باشند یا نباشند حداقل به زبان عربی مسلط هستند بحث ما هم بر سر ادبیات عرب و لغت است پس موضوعیت دارد

وانگهی برخی از مترجمین قرآن کریم یا فقیه و مرجع هستند یا با معارف اسلامی و فقه و اصول آشنا اند پس باز هم به دلیل تسلطشان بر منابع دینی نظرشان موضوعیت دارد

اما درباره نظر راغب اصفهانی

اولا آنچه بنده نقل کردم از ترجمه فارسی مفردات راغب اصفهانی مصطفی رحیمی نیا نشر سبحان چاپ دوم 1388 صفحه 384 بود

ثانیا شما اگر ادامه همین جمله عربی را که نگاشتید دقت میکردید معنای دوم کعب را هم راغب نقل کرده است و سپس آیه کعبین را نوشته بار دیگر مراجعه بفرمایید

ثالثا بحث بنده با جناب وطاها برسر این است که کعب در هر حالت و معنایی عرفا و عقلا مقصودش روی پاست نه کف پا پس عملا تفاوت آنچنانی در معنایی که بنده نقل کردم و شما میفرمایید در مقام استدلال روی پا وجود ندارد!


برای منبع و توضیح بیشتر به این فایل صوتی هم دقت فرمایید: http://www.forghan.ir/darsname/insid...8%D8%B6%D9%88

با سلام و احترام

جناب رضا ثقلین

آنچه گفتم موافق گفتار کارشناس محترم است :

نقل قول:
نکته ی دیگر آنکه: در این صورت شما استیعاب و فراگیری مسح را از کجا استنباط نمودید؟ زیرا بدیهی است در این صورت ممکن است کسی بگوید اگر بعضی از پا مقدار واجب از مسح نباشد، باطن و کف پا نیز داخل در محدوده ی مسح است؛ بنابراین در مسح باید کف پا را نیز مسح نمود؛ همچنان که در روایتی از امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) نقل شده که اگر نمی دیدم که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) ظاهر پاهایشان را مسح می نمودند گمانم این بود که کف پا اولای به مسح نمودن می باشد.[1] بنابراین همچنانکه در مقدار مسح سر، مسمای مسح کفایت می نمود؛ در مسح پا نیز مسمای مسح (که با مسح یک انگشت محقق می گردد) کفایت می نماید.

شما که می گویید از منظر قرآن، "تمام روی پا" باید مسح شود، چرا کناره و کف پا را فاکتور می گیرید ؟

شما می گویید کعب روی پا است و ...

توجه ندارید که کعب مرز مسح است نه خود مسح.
مثلا آرنج مرز شستن است نه خود شستن.

نتیجه ای که می خواهم بگیرم این است که :
یا سخن شما درست است یا اصول فقه معهود و مشهور اشتباه است.

اشکال من به شما این است که اگر می گویید : از منظر قرآن

پس باید قبول کنید ( همانطور که در کلام کارشناس نیز اشاره شده ) مسح پا، محدود به روی پا نیست بلکه باید از سر انگشتان تا کعبین ( برامدگی پا یا مچ پا ) در همه ی جهات ( رو و کناره و کف پا ) مسح شود.

مگر اینکه به فقها اشکالی اصول فقهی داشته باشید یا مثل برخی از اخباری ها اصول را به معنای مورد نظرشان قبول نکنید یا مثل برخی اصولیین که تز جدید در اصول فقه مطرح کرده اند باشید ....

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم


و طاها;810597 نوشت:
شما که می گویید از منظر قرآن، "تمام روی پا" باید مسح شود، چرا کناره و کف پا را فاکتور می گیرید ؟

شما می گویید کعب روی پا است و ...

توجه ندارید که کعب مرز مسح است نه خود مسح.
مثلا آرنج مرز شستن است نه خود شستن.

نتیجه ای که می خواهم بگیرم این است که :
یا سخن شما درست است یا اصول فقه معهود و مشهور اشتباه است.

اشکال من به شما این است که اگر می گویید : از منظر قرآن

پس باید قبول کنید ( همانطور که در کلام کارشناس نیز اشاره شده ) مسح پا، محدود به روی پا نیست بلکه باید از سر انگشتان تا کعبین ( برامدگی پا یا مچ پا ) در همه ی جهات ( رو و کناره و کف پا ) مسح شود.

مگر اینکه به فقها اشکالی اصول فقهی داشته باشید یا مثل برخی از اخباری ها اصول را به معنای مورد نظرشان قبول نکنید یا مثل برخی اصولیین که تز جدید در اصول فقه مطرح کرده اند باشید ....

بزرگوار به این دلیل فاکتور میگیرم که

اولا کعب از منظر لغوی طبق گفته راغب اصفهانی در کتاب مفردات الفاظ قرآن ذیل کلمه کعب : استخوان برآمده روی پا))

دقت فرمودید استخوان بر آمده روی پا نه کف پا نه کنار پا! به نظرم کاملا واضح است وانگهی حتی اگر به معنای قوزک و استخوان ساق بگیریم این قوزک و استخوان روی پاست و عقل و عرف برداشتش از آیه روی پا است نه زیر پا! به همین دلیل هم تمام فقهای شیعه در طول تاریخ معتقد به روی پا هستند بحث بر سر میزان روی پاست که استیعاب است یا مسمی مسح کافی است؟

اما اینکه فرمودید (( توجه ندارید که کعب مرز مسح است نه خود مسح. )) اگر معنا را استخوان روی پا بگیریم که هیچ بحثی نمیماند اما اگر قوزک و استخوان ساق و پا بگیریم (هر چند که هر دو تعبیر هم استخوان روی پا و هم قوزک و استخوان ساق و پا نقل شده و مورد نظر و احیانا قبول است) آیا قوزک پای شما در کف پای شماست یا روی پای شما؟؟ مشکل شما در این است که به معنای کعب توجه ندارید به همین دلیل میگویم اگر معنای ادبی و لغوی دیگری برای کعب میدانید بفرمایید شما اگر معنا را دریابید دیگر شبهه ای نمی ماند و آن وقت کعب را با مرفق مقایسه نمیکردید!

ثانیا باز هم میگویم همان فقهای شیعه و استاد صدرا که طرفدار مسمی مسح و تبعیض مسح پا هستند باید جواب سوال شما را دهند که چرا مسح کف پا نمیکنند!!!

نتیجه این است آنچه شما میگویید مورد نظر فقها و مشهور اصولیون شیعه در طول تاریخ تشیع نیست پس یا حرف شما صحیح است یا فقه مشهور غلط چون آنها هم حرف شما را نمیپذیرند منتها فرقشان این است که آنها با روایت در مقابل شما قرار میگیرند بنده در آیه با شما بحث میکنم

اما بنده با وجود آنکه نظر شما را رد کردم و دلایل قرآنی و لغوی را گفتم حال میخواهم فرض را بر صحت فرمایش شما بگیرم یعنی بگویم بله بر اساس فرمایش شما ظاهر آیه چنین میشود که هم روی پا و هم کف پا و هم اطراف را باید مسح کرد حال:

1-آیا شما این نظر را قبول دارید و همین گونه مسح میکنید؟؟

2- با روایات متواتر در زمینه مسح روی پا چه میکنید؟؟

3- آیا روایاتی که بنده نقل کردم که کل روی پا را برای مسح لازم میداند به واقعیت برداشتی شما نزدیک است یا فتوای مشهور تبعیضی در مسح روی پا؟؟؟

با تشکر

با سلام و احترام

I think

از منظر قرآن :

طول مسح از انگشتان پا تا کعبین است. ( کعبین : برامدگی قوزک پا )

از این جا متوجه می شویم مسح روی پا مراد است. ( عرف عقلا ) ( این قسمت در ارسال بعدی )

اما عرض آن مشخص نیست

پس دو حالت داریم

اول : عرض آن را فراگیر (استیعاب) بدانیم و کل ِعرض ِ روی پا باشد

(( خود این حالت، دو فرض دارد :

عرض را با دقت عقلی بسنجیم که با یک بار مسح کاملا انجام نمی شود = استیعاب با دقت عقلی
یا
عرض را با دقت عرفی بسنجیم که با یک بار مسح کردن با کف دست انجام می شود=استیعاب عرفی ))

دوم : عرض مسح به صدق عرفی آن بر روی پا باشد. که ممکن است با یک یا دو انگشت تحقق یابد. ( عرف عقلا )


نکته : در روایات مذکور تاکید به کف از چه جهت است ؟ باید فعل مسح کردن با کف انجام شود نه با انگشتان یا عرض مسح کردن مراد است ؟

I think

فرض میکنیم عرف ِعقلا مسح روی پا را متوجه میشوند.

اما عرض ِمسح ِروی پا، مشخص نیست و دو حالت داریم :

عرف ِعقلا، مسح ِتمام روی پا را متوجه میشوند یا صدق عرفی مسح روی پا ؟

اگر اولی است با روایات موافق است و اگر دومی است با روایات ناسازگار است. ( و باید وجه جمع پیدا کرد مثلا توجه به نکته ای که گفتم یا استحباب یا . ....)

اگر اولی است با حرف شما جور است و اگر دومی است حرف شما ناجور است.

اکنون شما بدون استفاده از روایات ( گفتید از منظر قرآن )

وقتی عرض مسح، مشخص نیست چرا تمام ِعرض ِروی پا را نتیجه بگیریم ؟ و چرا صدق عرفی مسح را نتیجه نگیریم ؟

یکی میگوید خدا طول را مشخص کرد اما عرض را مشخص نکرد پس صدق عرفی کفایت است.
یکی میگوید خدا طول را مشخص کرد و عرض را مشخص نکرد پس باید تمام عرض روی پا را مسح کرد. ( استیعاب = در واقع مشخص شده است )

من فکر می کنم همین جمله ی اخری درست باشد.

ادامه ....


میگویم اگر صدق عرفی در مورد ارجلکم درست باشد

پس چه نیازی به "ب" در " بروسکم" بود ؟

آنجا نیز اگر گفته میشد

وامسحوا روسکم

با صدق ِعرفی مسح ، مشکل رفع میشد.

اما می بینیم که از "ب" استفاده شده است پس صدق ِعرفی مسح ، درست نیست.

پس اگر "ب" بر سر "ارجلکم" نیامد

باید استیعاب را نتیجه بگیریم. و نمی توانیم بگوییم همین که مسح کردن ، صدق کند کفایت است.

پس از سر انگشتان پا تا قوزک پا در تمام جهات باید مسح شود. ( استیعاب )

مگر اینکه قرینه ای داشته باشیم که ما را از استیعاب کلی باز دارد.

ممکن است کسی بگوید قوزک یا برآمدگی روی پا، روی پا است بنابراین استیعاب شامل کناره و کف پا نمیشود. ( ظاهر گفته ی استارتر )

رضا ثقلین;810593 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم

بزرگوار اولا بنده نقل کردم نظر راغب اصفهانی و سایر مترجمین را تمام مترجمینی که حکم پا را مسح دانسته اند روی پا را ذکر کرده اند یا گفته اند تا مفصل و قوزک پا که کاملا از نظر عقلی و عرفی واضح است که روی پاست نمیدانم دلیل مخالفت شما چیست؟ اگر دلیلی از منظر ادبی و لغوی دارید بفرمایید بحث بر سر معنای لغوی کعب است چه کعب را بر آمدگی استخوان روی پا یا مفصل یا قوزک یا استخوانی که در مفصل ساق و پا قرار دارد(که این هم نظر راغب اصفهانی است و متن عربی آن را جناب هادی 99 نقل کردند) به هیچ وجه از منظر عقلی و عرفی کف پا را شامل نخواهد شد!!

ثانیا این اشکال شما اگر وارد باشد ابتدا به فقها وارد است که چرا مسح روی پا را (حالا به هر اندازه ای که باشد) کافی میدانند و کف پا را مسح نمیکنند

ثالثا روایات هم کلا بر این مطلب اتفاق دارند که مسح روی پاست اما در اینکه کل روی پاست یا برخی و جزئی از روی پا روایات 2 دسته است که آن دسته از روایات که کل روی پا را مطرح کرده اند موافق ظاهر یا نص آیه است!



با سلام و احترام

با توجه به ارسال های قبلی

دلایل شما را می پذیرم

منتظرم کارشناس محترم

پاسخ قانع کننده ای بدهند.

با تشکر

رضا ثقلین;810594 نوشت:
اولا آنچه بنده نقل کردم از ترجمه فارسی مفردات راغب اصفهانی مصطفی رحیمی نیا نشر سبحان چاپ دوم 1388 صفحه 384 بود

ثانیا شما اگر ادامه همین جمله عربی را که نگاشتید دقت میکردید معنای دوم کعب را هم راغب نقل کرده است و سپس آیه کعبین را نوشته بار دیگر مراجعه بفرمایید


با عرض سلام

در امر تحقيق هنگام مراجعه به منابع، متن اصلي معتبر است نه ترجمه. اين شيوه، شيوه صحيحي در تحقيق نيست.

راغب اصفهاني در ادامه به هيچ معناي ديگري اشاره نکرده است، شما به جاي مراجعه به منابع فرعي، بايد به منابع اصلي و دست اوّل مراجعه کنيد.

از نظر راغب، کعب پا عبارت است از محلّ مفصل يعني محلّ اتصال پا به ساق.

(بنگريد: راغب اصفهاني: مفردات الفاظ القرآن، انتشارات دار العلم بيروت، چاپ اوّل، ص712)

و اين تنها راغب نيست، بلکه کلاً [=arial]پيشوايان[=arial] لغت، معنای برآمدگی پا برای کعب را انکار کرده​اند (بنگريد: التحقيق في کلمات القرآن الکريم، ج10 ص71)

رضا ثقلین;810594 نوشت:
اتفاقا بحث بر سر همین است که چرا این مطلب که یک حکم الهی است(حال چه به صورت واجب چه استحباب) باید جا افتاده نباشد و مورد تعجب قرار گیرد در حالی که نص آیه و روایات معتبر مسح کل روی پا را واجب دانسته است!

به خاطر وجود روايات معارض و جمع ميان اين دو دسته از روايات و حمل روايات مطلق بر روايات مقيّد.

آية الله العظمی فقيد خويي روايت بزنطي را به 4 علّت غير قابل استناد دانسته است.

(بنگريد: التنقيح في شرح العروة الوثقی: کتاب الطهارة، ص183)

رضا ثقلین;810009 نوشت:
چنان که شما میدانید و در آن فایل صوتی هم که آدرس دادم آمده واضح است که ارجلکم منصوب است حال که منصوب است به چه چیز عطف میشود؟ اگر به رؤسکم عطف شود که ارجلکم باید با کسره باشد نه فتحه! پس مشخص میشود که به مجموع جار و مجرور عطف شده به همین دلیل منصوب است

بحث معطوف و معطوف علیه هم که کردید اتفاقا امروز از یکی از دوستان شنیدم که از یکی از برادران اهل سنت همین را شنیده بود و آن سنی گفته بود چون ارجلکم منصوب است و

رؤسکم با کسره پس این یعنی اینکه ارجلکم ربطی به مسح ندارد و به غسل بر میگردد!!!!! یعنی همان معطوف و معطوف علیه و رابطه آنها که شما فرمودید!(یعنی همان دلیل شما در معطوف را او هم گفته بود)

با سلام و عرض ادب

نخست از همه ی دوستان عزیز می خواهم که تنها در حیطه ی سوال مطالب خویش را بیان فرموده و از طرح مباحثی که خارج از عنوان «وجوب مسح کل روی پا» است خود داری فرمایند؛‌ زیرا این تاپیک تنها برای نقد دیدگاه دکترصادقی تهرانی(ره) ایجاد شده است.

در مورد این سوال به عرض می رسد: دیدگاه آیت الله صادقی تهرانی(ره) با دیدگاه اهل سنت کاملا متفاوت است. زیرا اهل سنت در آیه ی شریفه ی:«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ...»؛ «وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ» را عطف به « وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ»،‌ دانسته که نتیجه ی آن شستن و غسل پاها خواهد بود؛ که چنین امری بر خلاف قواعد عربی بوده و لازمه ی آن وجود جمله ی معترضه ی «وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ» و عدم توجه به وجود عامل نزدیکتر خواهد بود.

اما سخن آقای صادقی چیز دیگری است. ایشان برخلاف نظر اهل سنت عامل در « وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ» را «وَ امْسَحُوا» دانسته ولی می گویند چون «وارجلکم الی الکعبین» عطف به محل «بروسکم» می باشد، نتیجه ی آن عدم ورود «باء» تبعیض بر سر «وارجلکم» است و نتیجه ی آن مسح کل روی پا خواهد بود.

سخن ما آن بود که هر چند چنین امری(وامسحوا عطف بر محل بروسکم است) سخن صحیحی است؛ اما لازمه عطف جمله ی «معطوف: وارجلکم» به «معطوف علیه: بروسکم»،‌ اتحاد حکم معطوف با معطوف علیه خواهد بود؛ زیرا در غیر این صورت وجهی برای عطف باقی نیست.

علاوه بر اینکه صرف نظر از چنین امری اشکال دیگری که بر ایشان وارد است آن است که قرآن می فرماید« وارجلکم الی الکعبین» پاهای خود را تا کعبین مسح کنید،‌ که چنین امری با مسح بعض نیز محقق می گردد و در نهایت کسی در این امر نیز تشکیک کند نتیجه این خواهد بود که حکم این قسمت از آیه مجمل بوده و حکم آن از سنت بدست می آید که سنت نیز مسح بعض را کافی دانسته است.

واین در حالی که ایشان با مبنای خود این قسمت از آیه را نص و یا ظاهر مستقر در وجوب مسح کل روی پا دانسته؟! و با توجه به چنین برداشتی روایات بیانگر کفایت مسح بعض را مخالف با این قسمت از آیه دانسته و آنها را با ادعای چنین مخالفتی ؟! رد می نماید.

موفق باشید.

اشکال اول وارد نیست
در عطف حکم بر سر معطوف و معطوف علیه می اید و حکم همان مسح کردن است
اما موضوع له حکم در معطوف و معطوف علیه متفاوت است
یکی بعضی از سر است و دیگری تمام روی پا

اشکال دوم را در ارسال قبلی پاسخ دادم
اگر با وجود استیعاب، یک انگشت را نیز کافی برای محقق شدن مسح بدانیم دیگر نیازی به ''ب'' در 'بروسکم' نبود.

به نظر من مجمل بودن قانع کننده است

اين مجمل و مبين گاهي در افراد است، در كلمه است. اين خيلي هست، مثل كلمه «صعيد»، «فتيمموا صعيداً طيباً»[4]، اين صعيد چيست؟ خب در ميان فقها اختلاف است. مثل «كعب»، «فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الي المرافق» اين مرافق معلوم است، اما «وامسحوا برئوسكم و ارجلكم الي الكعبين»[5]اين كعبتين كجاست؟ آيا قوزك پاست يا برآمدگي پاست؟ اگر برآمدگي پا باشد، مسح كردن تا همان برآمدگي كفايت مي كند، اگر قوزك پا باشد، بايد برود تا آخر، بياد همه روي پا مسح شود.

http://www.almazaheri.ir/Farsi/Index.aspx?TabID=0702&ID=2194&IDSound=0#_ftn5

و طاها;811393 نوشت:
اشکال اول وارد نیست
در عطف حکم بر سر معطوف و معطوف علیه می اید و حکم همان مسح کردن است
اما موضوع له حکم در معطوف و معطوف علیه متفاوت است
یکی بعضی از سر است و دیگری تمام روی پا
.

با سلام و عرض ادب

اشکال جنابعالی از این جهت وارد است؛ لذا به نظر می رسد جواب صحیح چنین باشد که دلیلی بر فراگیری مسح به شکلی که ایشان می گویند(نص یا ظاهر مستقر) نداریم؛ لذا در نهایت حکم مسح از جانب عرض در این آیه مجمل بوده، و حال آن همچون فقرات بعدی آیه در مورد حکم تیمم خواهد بود که آن نیز مجمل می باشد: «فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم منه» خواهد بود، که در این موارد برای رفع اجمال به سنت مراجعه می گردد. بنابراین اشکال اصلی به آقای صادقی این خواهد بود که روایات بیانگر کفایت بعض مسح مغایر با قرآن نخواهند بود.

موفق باشید.

و طاها;811393 نوشت:
اشکال اول وارد نیست
در عطف حکم بر سر معطوف و معطوف علیه می اید و حکم همان مسح کردن است
اما موضوع له حکم در معطوف و معطوف علیه متفاوت است
یکی بعضی از سر است و دیگری تمام روی پا
.

با سلام و عرض ادب

البته می توان از این اشکال به این نحو پاسخ داد که اهل لسان از عطف «معطوف» به «معطوف علیه» چیزی جز اتحاد حکم آندو به شکل یکسان برداشت نمی کنند، به عنوان مثال وقتی گفته می شود: «جاء زید الی داری و عمرو» فهمیده می شود که عمرو نیز به خانه آمده است؛ نه اینکه زید به خانه آمده و عمرو مقداری با گوینده ی کلام همراه شده باشد.

در روایت صحیحی که زراه از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده به این امر اشاره شده است. زراره از امام سؤال می نماید: «از كجا دانستید كه مسح بر بعضى از سر و بر بعضى از پا مى‏باشد؟ حضرت فرمود: اى زراره اين حكم را رسول اللَّه(صلى الله عليه و آله) بیان فرمود و در باره ی آن آيه از طرف خدا نازل شده؛‌ زیرا که خداوند متعال فرمود: (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ) پس از اين جمله فهميديم كه بايد همه صورت را شست و سپس فرمود: (وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ). سپس خداوند متعال، بين دو كلام فاصله انداخت (يعنى جمله دوم را از جمله اول جدا نمود) و فرمود: (وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ) پس- از اينكه در شستن صورت «با» نياورد و در مسح سر «با» آورد- و (برؤسكم) فرمود، دانستيم كه مسح به بعضى از سر است، بخاطر «باء» است . وبعد از آن «رجلین» را به «رأس» وصل نمود و فرمود: (وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ) پس فهمیدیم هنگامی که «رجلین» را به «رأس» وصل نمود مسح بر بعضی از پا است».[1] یعنی امام (علیه السلام) صرف نظر از علم الهی و تبیین معصومانه، خود به عنوان یکی از اهل لسان چیزی جز وحدت حکم به شکل یکسان از کلام وحی برداشت نفرموده اند.

موفق باشید


[/HR] [1] . وسائل الشيعة؛ ج‌1، ص413: «فَعَرَفْنَا حِينَ قَالَ بِرُءُوسِكُمْ- أَنَّ الْمَسْحَ بِبَعْضِ الرَّأْسِ لِمَكَانِ الْبَاءِ- ثُمَّ وَصَلَ الرِّجْلَيْنِ بِالرَّأْسِ- كَمَا وَصَلَ الْيَدَيْنِ بِالْوَجْهِ- فَقَالَ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ - فَعَرَفْنَا حِينَ وَصَلَهُمَا بِالرَّأْسِ أَنَّ الْمَسْحَ عَلَى بَعْضِهِمَا».

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم


Hadi99g;811327 نوشت:
راغب اصفهاني در ادامه به هيچ معناي ديگري اشاره نکرده است، شما به جاي مراجعه به منابع فرعي، بايد به منابع اصلي و دست اوّل مراجعه کنيد.

از نظر راغب، کعب پا عبارت است از محلّ مفصل يعني محلّ اتصال پا به ساق.

(بنگريد: راغب اصفهاني: مفردات الفاظ القرآن، انتشارات دار العلم بيروت، چاپ اوّل، ص712)

بله حق با شما است اشتباه از بنده بود پوزش میخواهم البته بنده متن عربی را هم داشتم اما به آن مراجعه نکرده بودم که امروز کردم و دیدم فقط همان مطلب را گفته حالا مترجم مفردات چرا اینگونه ترجمه کرده بود و استخوان روی پا را هم گفته بود یا خواستند توضیح بیشتری بدهند یا ترجمه ای دیگر از همان جمله راغب بوده یا هر چیز دیگر نمیدانم

Hadi99g;811327 نوشت:
و اين تنها راغب نيست، بلکه کلاً پيشوايان لغت، معنای برآمدگی پا برای کعب را انکار کرده​اند(بنگريد: التحقيق في کلمات القرآن الکريم، ج10 ص71)

اولا اینکه اگر مقصود بر آمدگی نباشد و غوزک باشد باز هم فرقی در اصل قضیه نمیکند چون بحث بر سر روی پا بودن مکان مسح است نه کف پا بودن و ... پس چه غوزک چه استخوان بر آمده و ... فرقی در اصل نمیکند

ثانیا برخی از مترجمین مشهور قرآن کریم که اتفاقا فقیه و مرجع تقلید و ادیب هستند کعب را بر آمدگی پا ذکر کرده اند مانند آیت اله مکارم آیت الله صادقی تهرانی استاد فولادوند استاد انصاریان آیت الله الهی قمشه ای و ... پس از منظر این آقایان کعب برآمدگی پاست(حالا چه روی آن و چه با تعابیر دیگر) اما غوزک ذکر نکرده اند!(البته آیت الله مکارم مفصل هم گفته اند)

نام دیگر مترجمان در سایت قرآن آنلاین وجود دارد:
http://www.ghorany.com/quran.htm

Hadi99g;811327 نوشت:
به خاطر وجود روايات معارض و جمع ميان اين دو دسته از روايات و حمل روايات مطلق بر روايات مقيّد.

روایات معارض را میشود بفرمایید

یک طرف صحیحه بزنطی است که کل روی پاست یک طرف هم روایت صحیحی است که استاد صدرا از امام باقر علیه السلام نقل فرمودند

اولا اگر تعارض باشد تساقط میشود و باید به آیه برگشت و آیه ارجل را مطلق گفته پس حکم کل روی پاست

ثانیا به نص روایات متواتر عرض روایات بر کتاب الله روایت بزنطی پذیرفته است و روایت منسوب به امام باقر سلام الله علیه رد میشود

ثالثا روایت امام باقر سلام الله علیه را اگر با دید کلی و دقیق تر ببینیم میشود گفت که آن هم درست است اما توجیه دارد اگر روایت را بنگرید حضرت فرمودند بخشی از پا خوب بخشی از پا میتواند در مقابل اهل سنت باشد که کل پا زیر و رو را میشورند یا میتواند مقصود این باشد که کف پا نیاز نیست روی پا کافی است(تا توضیحی باشد برای این مطلب که وقتی آیه اطلاق گفته مقصود کف پا نیست) پس میشود توجیه کرد اگر هم نشود توجیه کرد همان 2 مطلب اول پذیرفته است!

رابعا روایات مطلق و مقید هم که فرمودید فقط که روایات نیست که گفته شود مطلق و مقید بلکه آیه هم هست پس فقط نباید روایات را دید!

Hadi99g;811327 نوشت:
آية الله العظمی فقيد خويي روايت بزنطي را به 4 علّت غير قابل استناد دانسته است.

(بنگريد: التنقيح في شرح العروة الوثقی: کتاب الطهارة، ص183)

اولا بسیار مشتاقم بدانم 4 علت چیست؟ (البته اگر خارج از بحث تاپیک نباشد که اگر هست در خصوصی بفرمایید)

ثانیا اگر به فایل صوتی که آدرس دادم گوش بفرمایید در میابید که گفتگو در این باره بین آیت الله دکتر صادقی تهرانی و آیت الله العظمی خویی و برخی از فقهای دیگر در نجف بوده خواهش میکنم حتما این فایل صوتی را گوش بفرمایید
http://www.forghan.ir/darsname/insid...8%D8%B6%D9%88

ثالثا مگر فقط روایت بزنطی است؟

روایتی مشهور معروف به قویه عبد الاعلی مورد اعتبار نزد اصولیون:
در کافی
از عبد الاعلی مولی آل سام روایت آورده که گفت به امام صادق (علیه السلام) عرضه داشتم: من در اثر زمین خوردن ناخنم شکست، و انگشتم را باند پیچی کردم، حال بفرما برای وضو چه کنم؟ می گوید امام (علیه السلام) فرمود: حکم این مسأله و امثال آن در کتاب خدای تبارک و تعالی آمده، می فرماید: (مَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ)[638] /[639].

خوب چرا حضرت نفرمود شما بر روی یک انگشت که مسح کنی کافی است بلکه حضرت فرمود خدا حرجی در دین قرار نداده و اگر اشتباه نکنم در ادامه همین حدیث دارد که بر روی همان مسح کن(همان وضوی جبیره ای که معروف است)
(به این منبع http://www.ghadeer.org/Book/2324/352615 )

رابعا از منظر علمای بزرگ شیعه

مرحوم صاحب جواهر این نجات العباد رساله صاحب جواهر است بعد مرحوم شیخ انصاری و مرحوم میرزای بزرگ و
مرحوم صدر بزرگ این‌ها حاشیه دارند مثل عروه، این‌ها حاشیه دارند بر نجات العباد
و این‌ها به روایت بزنطی عمل کرده‌اند گفته‌اند
که
همه دست به همه پا باید کشیده شود.
به این منبع( http://almazaheri.ir/Farsi/Print/Pri...=Lesson&ID=971 )

با تشکر

صدرا;811441 نوشت:
با سلام و عرض ادب

البته می توان از این اشکال به این نحو پاسخ داد که اهل لسان از عطف «معطوف» به «معطوف علیه» چیزی جز اتحاد حکم آندو به شکل یکسان برداشت نمی کنند، به عنوان مثال وقتی گفته می شود: «جاء زید الی داری و عمرو» فهمیده می شود که عمرو نیز به خانه آمده است؛ نه اینکه زید به خانه آمده و عمرو مقداری با گوینده ی کلام همراه شده باشد.

در روایت صحیحی که زراه از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده به این امر اشاره شده است. زراره از امام سؤال می نماید: «از كجا دانستید كه مسح بر بعضى از سر و بر بعضى از پا مى‏باشد؟ حضرت فرمود: اى زراره اين حكم را رسول اللَّه(صلى الله عليه و آله) بیان فرمود و در باره ی آن آيه از طرف خدا نازل شده؛‌ زیرا که خداوند متعال فرمود: (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ) پس از اين جمله فهميديم كه بايد همه صورت را شست و سپس فرمود: (وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ). سپس خداوند متعال، بين دو كلام فاصله انداخت (يعنى جمله دوم را از جمله اول جدا نمود) و فرمود: (وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ) پس- از اينكه در شستن صورت «با» نياورد و در مسح سر «با» آورد- و (برؤسكم) فرمود، دانستيم كه مسح به بعضى از سر است، بخاطر «باء» است . وبعد از آن «رجلین» را به «رأس» وصل نمود و فرمود: (وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ)

پس فهمیدیم هنگامی که «رجلین» را به «رأس» وصل نمود مسح بر بعضی از پا است».[1] یعنی امام (علیه السلام) صرف نظر از علم الهی و تبیین معصومانه، خود به عنوان یکی از اهل لسان چیزی جز وحدت حکم به شکل یکسان از کلام وحی برداشت نفرموده اند.

موفق باشید


[/HR] [1] . وسائل الشيعة؛ ج‌1، ص413: «فَعَرَفْنَا حِينَ قَالَ بِرُءُوسِكُمْ- أَنَّ الْمَسْحَ بِبَعْضِ الرَّأْسِ لِمَكَانِ الْبَاءِ- ثُمَّ وَصَلَ الرِّجْلَيْنِ بِالرَّأْسِ- كَمَا وَصَلَ الْيَدَيْنِ بِالْوَجْهِ- فَقَالَ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ - فَعَرَفْنَا حِينَ وَصَلَهُمَا بِالرَّأْسِ أَنَّ الْمَسْحَ عَلَى بَعْضِهِمَا».

با سلام و احترام
من فقط چند احتمال میدهم
یکی این است که ظاهر عبارات نشان نمیدهد اعراب ''ارجل'' نصب باشد
بلکه تعبیر وصل، نشان از اعراب جر دارد و ارجلکم نیز به کسر است.
همانطور که چنین قرائتی داریم که قبلا اشاره شد و نیز روایتی هر چند فاقد اعتبار لازم!
پس لزوما از این روایت نمیتوان چنین برداشتی کرد بلکه میتوان برداشت کرد
ارجلکم باید به کسر خوانده شود.
و الله اعلم
باز هم همان اجمالی که مطرح کردید به نظرم قانع کننده است.
و این روایت بیشتر تایید قرائات دیگر است نه قرائت فعلی ( که خودش قابل تامل است )

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم


و طاها;811462 نوشت:
با سلام و احترام
من فقط چند احتمال میدهم
یکی این است که ظاهر عبارات نشان نمیدهد اعراب ''ارجل'' نصب باشد
بلکه تعبیر وصل، نشان از اعراب جر دارد و ارجلکم نیز به کسر است.
همانطور که چنین قرائتی داریم که قبلا اشاره شد و نیز روایتی هر چند فاقد اعتبار لازم!
پس لزوما از این روایت نمیتوان چنین برداشتی کرد بلکه میتوان برداشت کرد
ارجلکم باید به کسر خوانده شود.
و الله اعلم
باز هم همان اجمالی که مطرح کردید به نظرم قانع کننده است.
و این روایت بیشتر تایید قرائات دیگر است نه قرائت فعلی ( که خودش قابل تامل است )

دوست گرامی هرچند که استاد باید جواب بدهند بنده فقط چند نکته عرض میکنم

1- شکی در این نیست که قرآن فعلی که در دست ماست هیچ گونه نقص و کم و کاست و تحریفی ندارد اینکه قرآن ارجلکم را با فتحه گفته است و منصوب است در این هیچ شکی نیست و روایات نمیتواند این مطلب را زیر سوال ببرد

2- اما در باب این روایت به جناب هادی 99 هم عرض کردم که:

یک طرف صحیحه بزنطی است که کل روی پاست یک طرف هم روایت صحیحی است که استاد صدرا از امام باقر علیه السلام نقل فرمودند

اولا اگر تعارض باشد تساقط میشود(یک قاعده اصولی است که اذا تعارضا تساقطا) و باید به آیه برگشت و آیه ارجل را مطلق گفته پس حکم کل روی پاست

ثانیا به نص روایات متواتر عرض روایات بر کتاب الله روایت بزنطی پذیرفته است و روایت منسوب به امام باقر سلام الله علیه رد میشود

ثالثا روایت امام باقر سلام الله علیه را اگر با دید کلی و دقیق تر ببینیم میشود گفت که آن هم درست است اما توجیه دارد اگر روایت را بنگرید حضرت فرمودند بخشی از پا خوب بخشی از پا میتواند در مقابل اهل سنت باشد که کل پا زیر و رو را میشورند یا میتواند مقصود این باشد که کف پا نیاز نیست روی پا کافی است(تا توضیحی باشد برای این مطلب که وقتی آیه اطلاق گفته مقصود کف پا نیست) پس میشود توجیه کرد اگر هم نشود توجیه کرد همان 2 مطلب اول پذیرفته است!

3-اما در باب اجمال آیه مجمل نیست! ببینید مسح سر به این دلیل بر بخشی از سر است چون حرف ب بر سر روسکم آمده که بای تبعیضی است در این هیچ شکی نیست

در اینکه چرا روسکم س کسره گرفته چون حرف ب بر سرش آمده و جار و مجرور شده حالا اگر حرف ب نیامده بود آیا باز هم روسکم مجرور شده و سین کسره میگرفت؟؟؟

نکته همین است یعنی خدای سبحان اگر ب را نمیفرمود باید کل سر مسح میشد چون اطلاق بود مثل شستن صورت اما در ارجلکم حرف تبعیضی نیامده و اطلاق دارد و چون کعبین و معنای آن و عرف و عقل و تواتر روایات فقط مسح را روی پا میداند نه کف پا پس این اطلاق مربوط به روی پاست و کل روی پا را باید مسح کرد!

حالا اگر نقدی دارید بفرمایید

گفته اند چون باء بر سر "بروسکم" آمده و دلالت بر بعضی از سر دارد پس اگر "ارجل" به "رئوسکم" عطف شود دلالت بر بعض دارد.

در جواب از یک طرف می گوییم بله "ارجلکم" مقید شده است به "الی الکعبین". و اگر این تقیید نبود کل پا را شامل میشد.

پس در واقع این "وصل" نشان می دهد که جزئی از سر و جزئی از پا مسح می شوند. ( قید باء و قید الی الکعبین )

اما این "وصل" به این معنا نیست که عرض مسح پا و سر مشخص شده باشد.

از طرف دیگر ماجرا اگر وصل کردن چنین قدرتی دارد چرا "ایدیکم" به مانند "وجوهکم" استیعاب ندارد بلکه مقید شده است به الی المرافق ؟ یعنی وجوهکم مطلق است اما ایدیکم مقید است و دلالت بر بعضی از دست دارد.

پس می توان گفت غرض از کلام امام

یا قرائت کسر بوده است که خلاف قرائت فعلی است.

یا بعضیت در مسح پا تا کعبین است نه بعضیت در مسح عرض پا

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم


صدرا;811390 نوشت:
علاوه بر اینکه صرف نظر از چنین امری اشکال دیگری که بر ایشان وارد است آن است که قرآن می فرماید« وارجلکم الی الکعبین» پاهای خود را تا کعبین مسح کنید،‌ که چنین امری با مسح بعض نیز محقق می گردد و در نهایت کسی در این امر نیز تشکیک کند نتیجه این خواهد بود که حکم این قسمت از آیه مجمل بوده و حکم آن از سنت بدست می آید که سنت نیز مسح بعض را کافی دانسته است.

واین در حالی که ایشان با مبنای خود این قسمت از آیه را نص و یا ظاهر مستقر در وجوب مسح کل روی پا دانسته؟! و با توجه به چنین برداشتی روایات بیانگر کفایت مسح بعض را مخالف با این قسمت از آیه دانسته و آنها را با ادعای چنین مخالفتی ؟! رد می نماید.

صدرا;811441 نوشت:
در روایت صحیحی که زراه از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده به این امر اشاره شده است. زراره از امام سؤال می نماید: «از كجا دانستید كه مسح بر بعضى از سر و بر بعضى از پا مى‏باشد؟ حضرت فرمود: اى زراره اين حكم را رسول اللَّه(صلى الله عليه و آله) بیان فرمود و در باره ی آن آيه از طرف خدا نازل شده؛‌ زیرا که خداوند متعال فرمود: (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ) پس از اين جمله فهميديم كه بايد همه صورت را شست و سپس فرمود:(وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ). سپس خداوند متعال، بين دو كلام فاصله انداخت (يعنى جمله دوم را از جمله اول جدا نمود) و فرمود:(وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ) پس- از اينكه در شستن صورت «با» نياورد و در مسح سر «با» آورد- و (برؤسكم) فرمود، دانستيم كه مسح به بعضى از سر است، بخاطر «باء» است . وبعد از آن «رجلین» را به «رأس» وصل نمود و فرمود:(وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ)پس فهمیدیم هنگامی که «رجلین» را به «رأس» وصل نمود مسح بر بعضی از پا است».[1] یعنی امام (علیه السلام) صرف نظر از علم الهی و تبیین معصومانه، خود به عنوان یکی از اهل لسان چیزی جز وحدت حکم به شکل یکسان از کلام وحی برداشت نفرموده اند.

ممنونم از شما استاد به خاطر مطالبی که فرمودید چند نکته عرض میکنم:


1- شکی در این نیست که قرآن فعلی که در دست ماست هیچ گونه نقص و کم و کاست و تحریفی ندارد اینکه قرآن ارجلکم را با فتحه گفته است و منصوب است در این هیچ شکی نیست و روایات نمیتواند این مطلب را زیر سوال ببرد

2- اما در باب این روایت به جناب هادی 99 هم عرض کردم که:

یک طرف صحیحه بزنطی است که کل روی پاست یک طرف هم روایت صحیحی است که استاد صدرا از امام باقر علیه السلام نقل فرمودند

اولا اگر تعارض باشد تساقط میشود(یک قاعده اصولی است که اذا تعارضا تساقطا) و باید به آیه برگشت و آیه ارجل را مطلق گفته پس حکم کل روی پاست

ثانیا به نص روایات متواتر عرض روایات بر کتاب الله روایت بزنطی پذیرفته است و روایت منسوب به امام باقر سلام الله علیه رد میشود

ثالثا روایت امام باقر سلام الله علیه را اگر با دید کلی و دقیق تر ببینیم میشود گفت که آن هم درست است اما توجیه دارد اگر روایت را بنگرید حضرت فرمودند بخشی از پا خوب بخشی از پا میتواند در مقابل اهل سنت باشد که کل پا زیر و رو را میشورند یا میتواند مقصود این باشد که کف پا نیاز نیست روی پا کافی است(تا توضیحی باشد برای این مطلب که وقتی آیه اطلاق گفته مقصود کف پا نیست) پس میشود توجیه کرد اگر هم نشود توجیه کرد همان 2 مطلب اول پذیرفته است!

وانگهی با این روایت چه میکنید:


روایتی مشهور معروف به قویه عبد الاعلی مورد اعتبار نزد اصولیون:
در کافی
از عبد الاعلی مولی آل سام روایت آورده که گفت به امام صادق (علیه السلام) عرضه داشتم: من در اثر زمین خوردن ناخنم شکست، و انگشتم را باند پیچی کردم، حال بفرما برای وضو چه کنم؟ می گوید امام (علیه السلام) فرمود: حکم این مسأله و امثال آن در کتاب خدای تبارک و تعالی آمده، می فرماید: (مَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ)[638] /[639].

خوب چرا حضرت نفرمود شما بر روی یک انگشت که مسح کنی کافی است بلکه حضرت فرمود خدا حرجی در دین قرار نداده و اگر اشتباه نکنم در ادامه همین حدیث دارد که بر روی همان مسح کن(همان وضوی جبیره ای که معروف است)
(به این منبع http://www.ghadeer.org/Book/2324/352615 )

3-اما در باب اجمال آیه مجمل نیست! ببینید مسح سر به این دلیل بر بخشی از سر است چون حرف ب بر سر روسکم آمده که بای تبعیضی است در این هیچ شکی نیست

در اینکه چرا روسکم س کسره گرفته چون حرف ب بر سرش آمده و جار و مجرور شده حالا اگر حرف ب نیامده بود آیا باز هم روسکم مجرور شده و سین کسره میگرفت؟؟؟

نکته همین است یعنی خدای سبحان اگر ب را نمیفرمود باید کل سر مسح میشد چون اطلاق بود مثل شستن صورت اما در ارجلکم حرف تبعیضی نیامده و اطلاق دارد و چون کعبین و معنای آن و عرف و عقل و تواتر روایات فقط مسح را روی پا میداند نه کف پا پس این اطلاق مربوط به روی پاست و کل روی پا را باید مسح کرد!

حالا اگر نقدی دارید بفرمایید

رضا ثقلین;811464 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم

دوست گرامی هرچند که استاد باید جواب بدهند بنده فقط چند نکته عرض میکنم

1- شکی در این نیست که قرآن فعلی که در دست ماست هیچ گونه نقص و کم و کاست و تحریفی ندارد اینکه قرآن ارجلکم را با فتحه گفته است و منصوب است در این هیچ شکی نیست و روایات نمیتواند این مطلب را زیر سوال ببرد

2- اما در باب این روایت به جناب هادی 99 هم عرض کردم که:

یک طرف صحیحه بزنطی است که کل روی پاست یک طرف هم روایت صحیحی است که استاد صدرا از امام باقر علیه السلام نقل فرمودند

اولا اگر تعارض باشد تساقط میشود(یک قاعده اصولی است که اذا تعارضا تساقطا) و باید به آیه برگشت و آیه ارجل را مطلق گفته پس حکم کل روی پاست

ثانیا به نص روایات متواتر عرض روایات بر کتاب الله روایت بزنطی پذیرفته است و روایت منسوب به امام باقر سلام الله علیه رد میشود

ثالثا روایت امام باقر سلام الله علیه را اگر با دید کلی و دقیق تر ببینیم میشود گفت که آن هم درست است اما توجیه دارد اگر روایت را بنگرید حضرت فرمودند بخشی از پا خوب بخشی از پا میتواند در مقابل اهل سنت باشد که کل پا زیر و رو را میشورند یا میتواند مقصود این باشد که کف پا نیاز نیست روی پا کافی است(تا توضیحی باشد برای این مطلب که وقتی آیه اطلاق گفته مقصود کف پا نیست) پس میشود توجیه کرد اگر هم نشود توجیه کرد همان 2 مطلب اول پذیرفته است!

3-اما در باب اجمال آیه مجمل نیست! ببینید مسح سر به این دلیل بر بخشی از سر است چون حرف ب بر سر روسکم آمده که بای تبعیضی است در این هیچ شکی نیست

در اینکه چرا روسکم س کسره گرفته چون حرف ب بر سرش آمده و جار و مجرور شده حالا اگر حرف ب نیامده بود آیا باز هم روسکم مجرور شده و سین کسره میگرفت؟؟؟

نکته همین است یعنی خدای سبحان اگر ب را نمیفرمود باید کل سر مسح میشد چون اطلاق بود مثل شستن صورت اما در ارجلکم حرف تبعیضی نیامده و اطلاق دارد و چون کعبین و معنای آن و عرف و عقل و تواتر روایات فقط مسح را روی پا میداند نه کف پا پس این اطلاق مربوط به روی پاست و کل روی پا را باید مسح کرد!

حالا اگر نقدی دارید بفرمایید

با سلام و احترام

در مورد شماره یک فعلا قبول می کنم چون بحث جداگانه ای می طلبد
در مورد شماره دوم به پست شماره 42 ارجاع می دهم
در مورد شماره سوم

وقتی قبول کردیم باء دلالت بر بعضی از سر می کند نمی دانیم این بعض، بالای سر است و طول و عرض مسح چه قدر است؟
آیا شما می توانید از اطلاق ، طول و عرض ِمسح ِ سر را به دست آورید ؟ مثلا یک انگشت را کافی می دانید برای صدق بعضیت ؟
اگر بگویید صدق بعضیت کفایت است پس اگر نصف انگشت نیز صدق ِمسح کند، بروسکم تحقق یافته است. ( توضیح دهید )

وقتی قبول کردیم مسح روی پا، طولش تا کعبین است، عرضش مشخص نشده است. شما می فرمایید از اطلاق استفاده می کنیم و می گوییم باید تمام عرض پا مسح شود در این صورت با یک کف ِدست نمی توان عرض پا را مسح کرد
و آن روایتی که اوردید با قرآن سازگار نیست. این اطلاق را چگونه برداشت می کنید به گونه ای که یک کف دست کافی باشد برای مسح عرض پا و با روایت بسازد ؟

نهایتا بله
شاید سخن شما درست باشد
اما شما باید دقیقا تفاوت مجمل و مطلق را بیان کرده و آن را اثبات کنید.
بهتر است بیشتر در مورد مجمل نبودن و علت آن توضیح دهید


نکته : این را در نظر بگیرید که مولا در مقام بیان چه بوده است ؟ آیا در مقام بیان دقیق وضو بوده است و این آیه از متشابهات نیست ؟
اگر بله که ظاهرا اینگونه است پس باید بتوان از اطلاق بهره جست و ایرادی نباید باشد و نمی توان الفاظش را مجمل خواند.

و طاها;811468 نوشت:
با سلام و احترام

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم


و طاها;811468 نوشت:
در مورد شماره دوم به پست شماره 42 ارجاع می دهم

پست 42 را خواندم فکر میکنم اختلافی نداشته باشیم(البته اگر درست متوجه نوشته شما شده باشم) جز اینکه همان 3 مطلبی که عرض کردم درباره روایت منسوب به امام باقر سلام الله علیه باید مورد نظر باشد حالا اگر بنده کامل متوجه نشدم یا شما در آن پست مخالف نظر بنده را دارید بفرمایید

و طاها;811468 نوشت:
وقتی قبول کردیم باء دلالت بر بعضی از سر می کند نمی دانیم این بعض، بالای سر است و طول و عرض مسح چه قدر است؟
آیا شما می توانید از اطلاق ، طول و عرض ِمسح ِ سر را به دست آورید ؟ مثلا یک انگشت را کافی می دانید برای صدق بعضیت ؟
اگر بگویید صدق بعضیت کفایت است پس اگر نصف انگشت نیز صدق ِمسح کند، بروسکم تحقق یافته است. ( توضیح دهید )

جواب شما را از رساله آیت الله دکتر صادقی تهرانی(ره) برایتان نقل میکنم:

(( بخشى از سر را با باقى مانده ى آب وضو چه با دست راست يا چپ چه از بالا به پايين يا به عكس و يا طور ديگر مسح كنى، و تنها واجب اين است كه قسمتى از سر با يكى از دو دست مسح گردد چنان كه نص «فَامْسَحُوا بِرُئُوسِكُمْ»«بخشى از سرهاتان را مسح كنيد» بيش ازاين را واجب نكرده، كه حضرت صادق عليه السلام در پاسخ زراره كه پرسيد از كجا بفهميم مسح سر تمامى سر را نمى گيرد؟ فرمود: «لِمَكانِ الْباءِ» كه «بِرُئُوسِكُمْ» بايش براى تبعيض است )) و

((مسأله ى 87ـ در مسح سر كافى است كه گويند سرش را مسح كرد چه با يك انگشت يا بيشتر، و چه از نظر طولى زياد باشد يا كم، همين اندازه كه گويند دستى بر سرش ماليده كافى است، ))

به این منبع: http://www.olumquran.com/fa/publication/farsi-books/item/resale-novin

و طاها;811468 نوشت:
وقتی قبول کردیم مسح روی پا، طولش تا کعبین است، عرضش مشخص نشده است. شما می فرمایید از اطلاق استفاده می کنیم و می گوییم باید تمام عرض پا مسح شود در این صورت با یک کف ِدست نمی توان عرض پا را مسح کرد
و آن روایتی که اوردید با قرآن سازگار نیست. این اطلاق را چگونه برداشت می کنید به گونه ای که یک کف دست کافی باشد برای مسح عرض پا و با روایت بسازد ؟

اتفاقا وقتی آیه مطلق گفته یعنی هم عرض و هم طول! ارجلکم یعنی پاهایتان و هیچ حرف تبعیضی وجود ندارد پس مطلق است و چون کعبین و معنای آن و عرف و عقل و تواتر روایات فقط مسح را روی پا میداند نه کف پا پس این اطلاق مربوط به روی پاست و کل روی پا را باید مسح کرد! هم طولی و هم عرضی

اما باز هم مطالبی از رساله آیت الله صادقی تهرانی:

(( ولى نسبت به روى پاها واجب است تمام روى پا به صورت عرضى و طولى تا اولين بلندى روى پا كه ابتداى استخوان برجسته پاها است، مسح گردد. براى اين كار بهتر است كل كف دست را به طور مورّب روى انگشتان پا نهاده و دست را تا برآمدگى اول روى پا مسح كند. و اين به دليل «وَأرْجُلَكُمْ إلى الَكعْبَيْنِ» است كه منصوب مى باشد و اين مسح، با مسح سر كه «برئوسكم» است اين فرق را دارد، و به همين ترجمه ى ساده ى آيه كه بعضى از سرهاتان را، و تمامى پاهاتان را تا برآمدگى نخستين مسح كنيد بسنده مى كنيم .)) و

(( ولى در مسح پاها بايد كف دست بر تمامى عرض پا كشيده شود، و از نظر طول هم ميان تمامى انگشت ها تا نخستين برآمدگى استخوان اول باشد كه اين طول و عرض تقريبا مستطيلى را تشكيل مى دهد با يك زاويه ى منحرف كه زاويه ى انگشتان است چنان كه گذشت.))

کدام روایت با قرآن سازگار نیست؟ روایت بزنطی یا روایت عبد الاعلی از امام صادق؟

اگر هم مشکلتان نتوانستن کشیدن دست روی پاست که راهش را در بالا آیت الله صادقی تهرانی فرمودند!


و طاها;811468 نوشت:
بهتر است بیشتر در مورد مجمل نبودن و علت آن توضیح دهید

مجمل آن طور که تعریف کرده اند(البته تا جایی که بنده میدانم) عبارت است از(( اصطلاح، لفظی است که معنای آن روشن نبوده و میان دو یا چند احتمال مردد باشد، و معلوم نباشد مراد گوینده کدام یک از آنها است، مانند: کلمه " قرء " که در لغت هم به معنای " طهر " است و هم به معنای " حیض "؛ وقتی این لفظ به کار رود و معلوم نباشد کدام معنا منظور گوینده است و قرینه‌ای نیز برای تعیین آن وجود نداشته باشد، مجمل خواهد بود. ))
به این منبع:http://wiki.islamicdoc.org/wiki/index.php/%D9%85%D8%AC%D9%85%D9%84_%28_%D8%A7%D8%B5%D9%88%D9%84_%D9%81%D9%82%D9%87_%29

حالا با تعریف فوق آیا آیه مجمل است؟؟؟؟؟؟! یعنی معنای آن روشن نبوده و چند احتمال مختلف وجود دارد؟؟؟؟؟؟آن هم قرآن که نور و تبیان کلی شی و هدی است؟؟؟

وانگهی اگر قرار به مراجعه به روایات باشد آنجا هم روایات 2 دسته است پس باز هم مشکل داریم

از طرفی دیگر با روایات متواتر مبین و بدون اجمال عرض روایات منسوب به 14 معصوم به قرآن کریم چه کنیم؟؟ اگر روایات مختلف است باید رجوع به قرآن شود پس باید حکم آخر را قرآن بدهد اگر قرآن هم مجمل باشد که دیگر ارزش و ملاک معرفی شده روایات عرض از کار می افتد و عملا این روایات متواتر از اعتبار ساقط میشود!!!!!!!!!!!!!


و طاها;811468 نوشت:
نکته : این را در نظر بگیرید که مولا در مقام بیان چه بوده است ؟ آیا در مقام بیان دقیق وضو بوده است و این آیه از متشابهات نیست ؟
اگر بله که ظاهرا اینگونه است پس باید بتوان از اطلاق بهره جست و ایرادی نباید باشد و نمی توان الفاظش را مجمل خواند.

اگر در مقام دقیق بیان نبود که ب روسکم و الی الکعبین و الی المرافق و فتحه ارجلکم برای چیست؟؟

اتفاقا به همین دلیل از اطلاقات این آیه میتوان حکم وضو را به راحتی بدست آورد و به همین دلیل است که آیت الله صادقی تهرانی و بسیاری از فقها معتقدند:

(( مسأله ى 81ـ در شستن صورت و دست ها ترتيب خاصى شرط نيست كه «فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ» شستن صورت را به هر وجهى كه خواستى واجب كرده، و اختلاف روايات در اين كه نخست بايد از بالاى صورت آغاز كرد يا نه، نقشى در برابر نقش مطلقِ آيه ندارد كه تنها شستن صورت را به هر صورتى كه انجام شود واجب دانسته، و با توجه به اطلاق آيه كيفيت خاصى در شستن صورت لازم نيست، و اگر دسته ى دوم از روايات كه شستن از بالاى صورت را ياد كرده دلالتى بر وجوب كند چون برخلاف آيه و روايات بسيارى است كه وضوى رسول اللّه صلى الله عليه و آله را گزارش داده و چنان كيفيتى را هم بيان نكرده مطرود است و قابل قبول نيست. روى اين اصل اسلوب خاصى در شستن صورت نخواهيم داشت، به جز اين كه «صورت هاى خود را بشوييد» ـ چه ارتماسى كه يك جا بر آن آب بريزى ـ و يا زير آب ببرى، و چه ترتيبى كه نخست از بالا يا پايين و يا از وسط و يا هر شكل ديگر، ولى شستن از بالا معمول عرفى است و مسلما بهتر است، البته نه با دقت هاى هندسى كه احيانا به عنوان تكليف در رساله ها ياد شده است، و اصولاً اين دقت هاى به نام احتياط برخلاف احتياط بوده و روح عبادت را محو و انسان را شش دانگ محو چهره ى ظاهرى عبادت مى كند.))

به همین دلیل برخی از فقهای شیعه در طول تاریخ وجوب از بالا شستن در صورت و دست ها را شرط نمیدانستند یا نظراتی مخالف مشهور امروز فقها داشتند:
(( مثلا در شستن صورت سید مرتضی علم الهدی ( استاد شیخ طوسی)- ابن ادریس حلی-شیخ بهایی و... و در شستن دست ها
ابن ادریس در سرائر گفته است که ابتدا کردن به مرفق واجب است ولکن صحیح در مذهب شیعه این است که عکسش مرجوع ولی باطل نمی باشد) و...

با تشکر

رضا ثقلین;811507 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم

پست 42 را خواندم فکر میکنم اختلافی نداشته باشیم(البته اگر درست متوجه نوشته شما شده باشم) جز اینکه همان 3 مطلبی که عرض کردم درباره روایت منسوب به امام باقر سلام الله علیه باید مورد نظر باشد حالا اگر بنده کامل متوجه نشدم یا شما در آن پست مخالف نظر بنده را دارید بفرمایید

جواب شما را از رساله آیت الله دکتر صادقی تهرانی(ره) برایتان نقل میکنم:

(( بخشى از سر را با باقى مانده ى آب وضو چه با دست راست يا چپ چه از بالا به پايين يا به عكس و يا طور ديگر مسح كنى، و تنها واجب اين است كه قسمتى از سر با يكى از دو دست مسح گردد چنان كه نص «فَامْسَحُوا بِرُئُوسِكُمْ»«بخشى از سرهاتان را مسح كنيد» بيش ازاين را واجب نكرده، كه حضرت صادق عليه السلام در پاسخ زراره كه پرسيد از كجا بفهميم مسح سر تمامى سر را نمى گيرد؟ فرمود: «لِمَكانِ الْباءِ» كه «بِرُئُوسِكُمْ» بايش براى تبعيض است )) و

((مسأله ى 87ـ در مسح سر كافى است كه گويند سرش را مسح كرد چه با يك انگشت يا بيشتر، و چه از نظر طولى زياد باشد يا كم، همين اندازه كه گويند دستى بر سرش ماليده كافى است، ))

به این منبع: http://www.olumquran.com/fa/publication/farsi-books/item/resale-novin

اتفاقا وقتی آیه مطلق گفته یعنی هم عرض و هم طول! ارجلکم یعنی پاهایتان و هیچ حرف تبعیضی وجود ندارد پس مطلق است و چون کعبین و معنای آن و عرف و عقل و تواتر روایات فقط مسح را روی پا میداند نه کف پا پس این اطلاق مربوط به روی پاست و کل روی پا را باید مسح کرد! هم طولی و هم عرضی

اما باز هم مطالبی از رساله آیت الله صادقی تهرانی:

(( ولى نسبت به روى پاها واجب است تمام روى پا به صورت عرضى و طولى تا اولين بلندى روى پا كه ابتداى استخوان برجسته پاها است، مسح گردد. براى اين كار بهتر است كل كف دست را به طور مورّب روى انگشتان پا نهاده و دست را تا برآمدگى اول روى پا مسح كند. و اين به دليل «وَأرْجُلَكُمْ إلى الَكعْبَيْنِ» است كه منصوب مى باشد و اين مسح، با مسح سر كه «برئوسكم» است اين فرق را دارد، و به همين ترجمه ى ساده ى آيه كه بعضى از سرهاتان را، و تمامى پاهاتان را تا برآمدگى نخستين مسح كنيد بسنده مى كنيم .)) و

(( ولى در مسح پاها بايد كف دست بر تمامى عرض پا كشيده شود، و از نظر طول هم ميان تمامى انگشت ها تا نخستين برآمدگى استخوان اول باشد كه اين طول و عرض تقريبا مستطيلى را تشكيل مى دهد با يك زاويه ى منحرف كه زاويه ى انگشتان است چنان كه گذشت.))

کدام روایت با قرآن سازگار نیست؟ روایت بزنطی یا روایت عبد الاعلی از امام صادق؟

اگر هم مشکلتان نتوانستن کشیدن دست روی پاست که راهش را در بالا آیت الله صادقی تهرانی فرمودند!


مجمل آن طور که تعریف کرده اند(البته تا جایی که بنده میدانم) عبارت است از(( اصطلاح، لفظی است که معنای آن روشن نبوده و میان دو یا چند احتمال مردد باشد، و معلوم نباشد مراد گوینده کدام یک از آنها است، مانند: کلمه " قرء " که در لغت هم به معنای " طهر " است و هم به معنای " حیض "؛ وقتی این لفظ به کار رود و معلوم نباشد کدام معنا منظور گوینده است و قرینه‌ای نیز برای تعیین آن وجود نداشته باشد، مجمل خواهد بود. ))
به این منبع:http://wiki.islamicdoc.org/wiki/index.php/%D9%85%D8%AC%D9%85%D9%84_%28_%D8%A7%D8%B5%D9%88%D9%84_%D9%81%D9%82%D9%87_%29

حالا با تعریف فوق آیا آیه مجمل است؟؟؟؟؟؟! یعنی معنای آن روشن نبوده و چند احتمال مختلف وجود دارد؟؟؟؟؟؟آن هم قرآن که نور و تبیان کلی شی و هدی است؟؟؟

وانگهی اگر قرار به مراجعه به روایات باشد آنجا هم روایات 2 دسته است پس باز هم مشکل داریم

از طرفی دیگر با روایات متواتر مبین و بدون اجمال عرض روایات منسوب به 14 معصوم به قرآن کریم چه کنیم؟؟ اگر روایات مختلف است باید رجوع به قرآن شود پس باید حکم آخر را قرآن بدهد اگر قرآن هم مجمل باشد که دیگر ارزش و ملاک معرفی شده روایات عرض از کار می افتد و عملا این روایات متواتر از اعتبار ساقط میشود!!!!!!!!!!!!!

اگر در مقام دقیق بیان نبود که ب روسکم و الی الکعبین و الی المرافق و فتحه ارجلکم برای چیست؟؟

اتفاقا به همین دلیل از اطلاقات این آیه میتوان حکم وضو را به راحتی بدست آورد و به همین دلیل است که آیت الله صادقی تهرانی و بسیاری از فقها معتقدند:

(( مسأله ى 81ـ در شستن صورت و دست ها ترتيب خاصى شرط نيست كه «فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ» شستن صورت را به هر وجهى كه خواستى واجب كرده، و اختلاف روايات در اين كه نخست بايد از بالاى صورت آغاز كرد يا نه، نقشى در برابر نقش مطلقِ آيه ندارد كه تنها شستن صورت را به هر صورتى كه انجام شود واجب دانسته، و با توجه به اطلاق آيه كيفيت خاصى در شستن صورت لازم نيست، و اگر دسته ى دوم از روايات كه شستن از بالاى صورت را ياد كرده دلالتى بر وجوب كند چون برخلاف آيه و روايات بسيارى است كه وضوى رسول اللّه صلى الله عليه و آله را گزارش داده و چنان كيفيتى را هم بيان نكرده مطرود است و قابل قبول نيست. روى اين اصل اسلوب خاصى در شستن صورت نخواهيم داشت، به جز اين كه «صورت هاى خود را بشوييد» ـ چه ارتماسى كه يك جا بر آن آب بريزى ـ و يا زير آب ببرى، و چه ترتيبى كه نخست از بالا يا پايين و يا از وسط و يا هر شكل ديگر، ولى شستن از بالا معمول عرفى است و مسلما بهتر است، البته نه با دقت هاى هندسى كه احيانا به عنوان تكليف در رساله ها ياد شده است، و اصولاً اين دقت هاى به نام احتياط برخلاف احتياط بوده و روح عبادت را محو و انسان را شش دانگ محو چهره ى ظاهرى عبادت مى كند.))

به همین دلیل برخی از فقهای شیعه در طول تاریخ وجوب از بالا شستن در صورت و دست ها را شرط نمیدانستند یا نظراتی مخالف مشهور امروز فقها داشتند:
(( مثلا در شستن صورت سید مرتضی علم الهدی ( استاد شیخ طوسی)- ابن ادریس حلی-شیخ بهایی و... و در شستن دست ها
ابن ادریس در سرائر گفته است که ابتدا کردن به مرفق واجب است ولکن صحیح در مذهب شیعه این است که عکسش مرجوع ولی باطل نمی باشد) و...

با تشکر

با سلام

با توضیحات شما
فکر میکنم راهی جز پذیرفتن سخن شما نیست.

مگر اینکه مجمل بودنش ثابت شود.
یا قبول کنیم قرائت آیه با کسر است.

اکنون آیا کسی هست که یکی از این دو را بتواند ثابت کند؟ ( کارشناس یا غیر کارشناس)

سوال اول: دیدگاه فقهی علمای شیعه در رابطه با مسح پا چگونه است؟
پاسخ: قرآن کریم در آیه ی ششم سوره ی مائده در بیان کیفیت وضو ساختن می فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ...»؛ اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! هنگامى كه به نماز مى‏ ايستيد، صورت و دستها را تا آرنج بشوييد! و سر و پاها را تا مفصل [برآمدگى پشت پا] مسح كنيد!
شیعه بر اساس ظاهر مشخص آیه ی شریفه و روایات نبوی(صلی الله علیه وآله وسلّم) و تبیین اهل بیت(علیهم السلام) معتقد است در وضو باید صورت و دستها تا آرنج شسته شوند و سر و روی دو پا تا برآمدگی آن مسح گردند.
در مقابل اهل سنت در برداشتی که مخالف ظاهر آیه ی شریفه و قواعد زبان عربی در کلام فصیح آن است قائل به وجوب شستن پاها در وضو شده اند.[1]

در اینکه در فقه شیعه وظیفه شخص وضو گیرنده در قبال پاها مسح پا بوده، جای اختلافی نیست؛ اما در اینکه مقدار وجوب مسح پا از جانب عرض آن به چه میزان بوده، دو فتوای در میان عالمان شیعه وجود داشته است:
الف) نقل اجماع علمای شیعه بر اینکه مسمای مسح در جانب عرض کافی است؛[2] بر این اساس مسح پا با یک انگشت نیز محقق می گردد و وضوی مکلّف صحیح بوده؛‌ هر چند که افضل مسح پا با سه انگشت و یا با تمام کف دست می باشد.[3]
ب) ظاهر کلام شیخ صدوق در کتاب من لایحضره الفقیه که قائل به مسح کل روی پا شده است؛[4] براساس این فتوا مسح پا در صورتی محقق می گردد که مکلف با تمام کف دست، پای خود را مسح نماید.

سؤال دوم:دلیل قول مشهور فقهای شیعه در کفایت تحقق مسمای مسح در جانب عرض پا چیست؟
جواب:دلیل قول مشهور که نقل اجماع در مورد آن شده، علاوه بر ظاهر آیه ی شریفه نصوص روایی صحیح در جواز این مقدار از مسح است. در ناحیه ی ظاهر آیه ی شریفه، قرآن کریم وظیفه ی مکلف را مسح بعضی از سر بیان نموده که چنین امری از اضافه شدن «با» بر رؤس استفاده می گردد.[5]
قرآن کریم بعد از بیان حکم سر بلافاصله وظیفه ی مکلّف در ناحیه پا را نیز مشخص نموده و به شکل مطلق می فرماید «و ارجلکم الی الکعبین». که از ظاهر این عطف بدون اینکه تفسیری در ناحیه آن باشد، ‌مطلق مسح سر استفاده می گردد؛ زیرا اگر مراد از مسح، مسح جمیع پا می بود؛ لازم بود که چنین امری مقید به مقدار خاصی ذکر گردد، در حالی که چنین امری مشاهده نمی گردد.[6] همچنین اقتضای عطف،‌ اتحاد حکم معطوف با معطوف علیه است؛ زیرا اگر قرار بر تغایر حکم این دو بود، عطف معطوف به معطوف علیه بی معنا است.[7]

مرحوم فاضل مقداد(م826هـ) در بیان کفایت مسمای مسح می نویسد: تحقّق مسح به مقدار معيّنى بستگى ندارد و نبايد آنرا به سه انگشت اندازه‌گيرى نمود:
اوّلا: به خاطر اينكه كلمه ی مسح، مطلق است و به هرگونه و هر مقدار مسح، اطلاق مى‌گردد.
ثانيا: به جهت فرمايش امام باقر (علیه السلام) كه فرمود: «هرگاه به هر اندازه از سر خود مسح نمودى و يا به هر مقدار از دو پايت ما بين كعب تا سر انگشتان مسح نمودى، كافى خواهد بود». آرى به اندازه سه انگشت بهتر است.[8]

در روایت صحیحی که زراه از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده به این امر تصریح شده است. زراره مى‌گويد: به امام باقر (عليه السلام) عرض كردم: آيا به من نمى‌فرمايى از كجا معلوم مى‌شود كه مسح بايد بر قسمتى از سر و قسمتى از پاها باشد؟امام(عليه السلام) خنديد؛ سپس فرمود: اى زراره! اين حكم را رسول اللَّه(صلى الله عليه و آله وسلّم) بیان فرمود و در باره ی آن آيه از طرف خدا نازل شده؛ زیرا که خداوند متعال فرمود: «فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ»؛ صورتهايتان را بشوييد، از اين عبارت فهميده مى‌شود كه «انّ الوجه كلّه ينبغي أن يغسله؛ مى‌بايست همه ی صورت را شست».
آنگاه فرمود: «و أيديكم إلى المرافق؛ و دستهايتان را تا مرفق». پس از آن فرموده: «و امسحوا برءوسكم؛ سرهايتان را مسح كنيد». وقتى فرمود: «برءوسكم» فهميديم بايد قسمتى از سر را مسح كرد، «لمكان الباء: به جهت باء در برءوسكم» پس از آن پاها را با سر همراه ساخته، همان گونه كه دستها را با صورت و فرمود: «و أرجلكم إلى الكعبين؛ و پاهايتان را تا برآمدگى پشت پاها» وقتى آنها را با سر همراه ساخت، فهميديم كه مسح بر قسمتى از آنهاست.[9]

سؤال سوم: دیدگاه دکتر صادقی تهرانی در رابطه با مسح پا در وضو چیست؟
جواب:
دکتر صادقی تهرانی(ره) یکی از چهره های معاصر شیعه است که با تفکری خاص در استنباط احکام شرعی آرای شاذ و نادری را بیان نمود و مدعی خطای آرای علمای شیعه در بسیاری از احکام شرعی بوده است؟!
بنای استدلال وی در استنباط احکام شرعی توجه به ظواهر قرآنی به عنوان اصل و سنت به عنوان حاشیه ی قرآن بوده است؛‌ لذا ایشان تبیین ظواهر قرآن به واسطه ی سنت قطعی را هم نپذیرفته و آنرا به عنوان مخالفت با قرآن تفسیر نموده است؟!
از دیدگاه صادقی تهرانی روایات در مورد احکامی که اشاره ای به آن در قرآن شده، تنها زمانی که مؤید آیات قرآن و همسوی با آن بوده مورد پذیرش است. همچنین از دیدگاه ایشان در موضوعاتی که در قرآن ذکری از آنان به میان نرفته، به سنت مرویه و روایت شده مراجعه می گردد؛ اما از آنجا که برداشت وی از روایات بر اساس اسلوب پذیرفته شده ی در علم رجال نبوده، فتاوای مخالف مشهوری در آرای وی به چشم می خورد.

از جمله مطالبی که دکتر صادقی تهرانی از اشتباهات فقهای شیعه نام برده فتوا به کفایت مسح بعضی از قسمت پاها در ناحیه ی عرض آن می باشد. وی می گوید در این آیه (وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ) عطف به محل (بِرُءُوسِكُمْ) شده است؛‌ لذا قرآن می فرماید: بعضی از قسمت سر و همه ی روی پاها تا کعبین را مسح نمائید؛ بنابراین فتوا به کفایت مسح بعضی از پا مخالف قرآن است.[10]

این سخن در حالی است که قاعده در عطف آن است که همان حکمی که معطوف علیه داشته، ‌معطوف نیز بعینه خواهد داشت و از آنجا که ایشان تبعیض در مسح سر را پذیرفته،[11] باید تبعیض در مسح پا را نیز بپذیرد؛ زیرا در غیر این صورت وجهی برای این عطف باقی نخواهد بود؛ علاوه بر اینکه بنابر قرائت «ارجُلِکم» (به کسر لام) که یکی از قرائتهای مورد پذیرش است، حکم مسح پا همچون مسح سر کفایت بعضی از پا در ناحیه ی مسح عرضی خواهد بود[12] و بنابر قرائت «ارجُلَکم» (به فتح لام)[13] امر به مسح «وامسحوا» مطلق بوده که چنین خطابی(مطلق بدون مشخص نمودن مقداری خاص) با تحقق مسمای آن مورد امتثال خواهد بود. و این در حالی است که در روایت صحیحی که مورد عمل فقها بوده امام(علیه السلام)‌ حکم به کفایت مسح بعضی از پا داده اند که در مطالب فوق بیان گردید.


[/HR] [1] . در این میان شکی نیست که دیدگاه و برداشت شیعه از آیه ی کریمه امری منطبق با قواعد پذیرفته شده در علم نحو و معانی و بیان بوده؛‌ لذا هیچ ادیبی نمی تواند چنین دیدگاهی را رد نماید؛ همچنان که احمد شاکر در پاسخ «قنوجی» مولف کتاب «الروضة الندية شرح الدرر البهية» که دیدگاه شیعه و سنی در فهم انحصاری مسح یا شستشوی پا را، به بی راهه رفتن یاد نموده در پاسخ وی می نویسد: «هذا هو الصحيح من جهة العربية وليس فيه تعسف»؛ «قول صحیح از نظر قواعد عربی، قول به مسح است و چنین قولی بیراهه رفتن نیست». الروضة الندية شرح الدرر البهية، القِنَّوجي، ج1، ص40، دار المعرفة.

[2] . المعتبر في شرح المختصر، الحلی، ج‌1، ص150: «و لا يجب استيعاب الرجلين بالمسح بل يكفي المسح من رءوس الأصابع إلى الكعبين و لو بإصبع واحدة، و هو إجماع فقهاء أهل البيت عليهم السّلام»؛ تذكرة الفقهاء(ط - الحديثة)، الحلی، ج‌1، ص 171: «مسألة 52: لا يجب استيعاب الرجلين بالمسح‌، بل يكفي المسح من رءوس الأصابع إلى الكعبين، و لو بإصبع واحدة عند فقهاء أهل البيت عليهم السلام لوجوب تقدير العامل الدال على التبعيض، و لقول الباقر عليه السلام: «إذا مسحت بشي‌ء من رأسك أو بشي‌ء من قدميك، ما بين كعبيك إلى أطراف الأصابع فقد أجزأك».

[3] . المقنعة، المفید، ص48؛ مفتاح الکرامة،‌ العاملی،‌ ج2، ص430؛ ریاض المسالک، الطباطبایی، ج1، ص139؛ العروة الوثقی، ج1، ص210. متن عروه الوثقی اینچنین است: «الرابع مسح الرجلين‌ من رءوس الأصابع إلى الكعبين و هما قبتا القدمين على المشهور و المفصل بين الساق و القدم على قول بعضهم و هو الأحوط و يكفي المسمى عرضا و لو بعرض إصبع أو أقل و الأفضل أن يكون بمقدار عرض ثلاث أصابع و أفضل من ذلك مسح تمام ظهر القدم».

[4] . من لا يحضره الفقيه، الصدوق، ج‌1، ص45: «وَ حَدُّ مَسْحِ الرِّجْلَيْنِ أَنْ تَضَعَ كَفَّيْكَ عَلَى أَطْرَافِ أَصَابِعِ رِجْلَيْكَ وَ تَمُدَّهُمَا إِلَى الْكَعْبَيْنِ». از اینکه شیخ صدوق به این روایت استناد نموده می توان گفت که فتوای او به ظاهر همین روایت است.

[5] . باء در «بروسکم»‌به معنای بعضیت است. در صورتی که «باء» به معنای الصاق و یا مصاحبت نیز باشد، همین معنا استفاده می گردد. (كتاب الطهارة (للگلبايگاني)، ص92)؛ كتاب الطهارة (تقريرات، للإمام الخميني)،ص494: «و إضافة الباء إنّما هي لإفادة التبعيض».

[6] . (الف)مختلف الشيعة في أحكام الشريعة، الحلی، ج1،‌ص290: «و يدل على ما اخترناه أنه تعالى أمر بالمسح ببعض الرأس و الرجلين مطلقا فيأتي بالمأمور به لو مسح بإصبع واحدة طولا أو عرضا فيخرج عن عهدة التكليف»؛ (ب)مستند الشيعة في أحكام الشريعة، النراقی، ج‌2، ص129: «و أمّا عرضا: فالمسمّى، و عليه الإجماع ... ثمَّ الدليل عليه: الأصل، و صدق الامتثال، و إطلاق الآية، سيما بملاحظة صحيحة زرارة، المفسّرة لها...»؛ (ج)جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌2، ص171: و كيف كان فلا ريب في أن ما ذكره المصنف هو الأقوى للأصل، و لإطلاق قوله تعالى(وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ)»؛ (د)كتاب الطهارة (للگلبايگاني)، ص92: «ثم انّه يكفى في مسح القدمين مسماه كما في مسح الرأس و لو بإصبع واحدة من حيث العرض لعدم تعيين مقداره في الآية فيؤخذ بالإطلاق مع أنّ الباء في برؤسكم و أرجلكم امّا للتبعيض أو للإلصاق و الملابسة و على كلّ من الاحتمالين تدلّ على كفاية المسح ببعض الرأس».

[7] . ذكرى الشيعة في أحكام الشريعة، الحلی، ج2، ص151: «و قال في المعتبر: لا يجب استيعاب الرجلين بالمسح، بل يكفي المسح من (رءوس الأصابع إلى الكعبين و لو بإصبع واحدة، و هو إجماع فقهاء أهل البيت (عليهم السلام)، و لأنّ الرجلين معطوفة على الرأس الذي يمسح بعضه فيعطيان حكمه».

[8] . كنز العرفان في فقه القرآن، فاضل مقداد، ترجمه، ج‌1، ص17.

[9]. الکافی، الکلینی، ج3، ص30؛ وسائل الشيعة؛ ج‌1، ص413: «فَعَرَفْنَا حِينَ قَالَ بِرُءُوسِكُمْ- أَنَّ الْمَسْحَ بِبَعْضِ الرَّأْسِ لِمَكَانِ الْبَاءِ- ثُمَّ وَصَلَ الرِّجْلَيْنِ بِالرَّأْسِ- كَمَا وَصَلَ الْيَدَيْنِ بِالْوَجْهِ- فَقَالَ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ - فَعَرَفْنَا حِينَ وَصَلَهُمَا بِالرَّأْسِ أَنَّ الْمَسْحَ عَلَى بَعْضِهِمَا».

[10]. الفرقان، محمد صادقی تهرانی، ج8، ص154:«و دعوى إجماع الإمامية على إجزاء مسمى المسح عرضا باطلة، فحتى لو كان- حقا- إجماع فمخالفته لنص الكتاب، المؤيّد للمعتبرة، تجعلنا نقطع بسقوطه دون ريب!».

[11].همان، ص141: «فالأقوى الاكتفاء بمسماه، و الأشبه أنه إصبع واحدة لظاهر مسمى المسح بها دون الأقل منها، و الأفضل ثلاث أصابع، و لا يجوز استيعاب الرأس بالمسح فضلا عن الغسل فإنه مخالف لصريح الآية و إطباق الرواية».

[12]. زیرا در این صورت «ارجلِکم» عطف بر «رؤس» بوده؛ لذا بای بعضیت بر سر آن نیز خواهد آمد: «وامسحوا برؤسِکم و بارجلِکم».

[13]. هر چند در این صورت «ارجلَکم» عطف بر محل «بروسِکم» می باشد و معنا چنین می شود که پاهای خود را مسح کنید؛ اما از آن جهت که این امر مطلق و نه مقید بوده؛ امتثال ان با صدق مسما محقق می گردد.


موضوع قفل شده است