جمع بندی واقعا سرگردان شده ام

تب‌های اولیه

38 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد نسیم رحمت

Aliwolf;767494 نوشت:
می خواستم بپرسم این اتفاقات ربطی ب بازگشت دوباره من ب سوی خدا بود ک خدا بر سرم اورد یا کلا من اینجوری فکر میکنم


عالمي كه ما در آن زندگي مي كنيم، عالم مادي است كه ساختار آن بر اساس نظام عليت و معلوليت است، يعني هر چيز بر اساس علت‌هاي شناخته شده يا ناشناخته‌ تحقق مي يابد. محال است معلولي بدون علت پديد آيد؛ آتش مي‌سوزاند، آب سرد مي كند، ابر به بارش در مي‌آيد، ويروس بيماري مي‌آفريند و دارو درمان مي‌كند؛ همه اين حوادث بر اساس ضابطه معيني نظام عالم را تشكيل مي‌دهند. بنابراين معلولات عالم بر اساس نظام علت و معلول است كه بر تمام عالم هستي و از جمله زندگي انسان ها حكمفرما است.
با توجه به اين نكته مي گوييم:
هر چند در يك نگاه كلي مي توان گفت ريشه و اساس بيشتر مصيبت ها و گرفتاري هاي انسان، «عملكردهاي خود او» است. قرآن كريم مي فرمايد: ‌« وَ ما اصابكم من مصيبه، فبما كسبت ايديكم(1) هر مصيبت و ناملايمتي (فردي يا اجتماعي) كه به شما مي رسد به خاطر اعمالي است كه با دست خود ( فرد يا جامعه ) انجام داده ايد»؛
اما گاهي نظام زندگي انسان در جهان هستي وگاهي آثار وضعي اعمال انسان و گاهي امتحان ها الهي سبب بروز مشكلات و گرفتاري ها در زندگي انسان مي شود.
بهترين راه براي اين كه انسان بتواند تشخيص دهد كه مشكلش از ناحيه كوتاهي خودش در وظايف مادي يا معنوي هست يا امتحان الهي و ... ، اين است كه با هرگونه مشكلات و گرفتاري كه مواجه مي شود، ابتدا نامه عمل خود را بازبيني كند كه آيا وظايف خود را انجام داده يا كوتاهي كرده؟ در صورتي كه از طرف او كوتاهي صورت گرفته، براي جبران آن اقدام كند تا خداوند عنايت خود را به او بيشتر نمايد.
در صورتي كه كوتاهي در انجام وظايف از او سر نزده، انسان در مقابل سختي و گرفتاري در به هر صورت كه باشد، صبر نموده و خدا را شاكر باشد تا خداوند سفره نعمت هايش براي او بگشايد.
امير مؤمنان(ع) مي فرمايد:
«
الدَّهْرُ يَوْمَانِ فَيَوْمٌ لَكَ وَ يَوْمٌ عَلَيْكَ فَإِذَا كَانَ لَكَ فَلَا تَبْطَرْ وَ إِذَا كَانَ عَلَيْكَ فَلَا تَحْزَنْ فَبِكِلَيْهِمَا سَتُخْتَبَرُ؛ (2)
دنيا دو روز است: روزى به زيان توست و روزى به سود توست. روزى كه به سود توست، سرمست مشو و روزى كه به زيان توست، غم مخور؛ زيرا تو در هر دوى آن ها آزمايش مى‏شوى
»‏.

پي‌نوشت‌ها :
1. شورى (42) آيه 30.
2. ابن شعبه حرانى‏، تحف العقول عن آل الرسول، جامعه مدرسين‏ قم‏، 1404 ق‏، چاپ دوم‏، ص 207.

Aliwolf;767494 نوشت:
دیگر اینکه اگه کار خدا بود پس چرا حالم کامل خوب نمیکنه.

مشكلاتي كه ما در زندگي پيدا مي كنيم از سه حالت خارج نيست:
1- يا در اثر قصور و تقصير خود ما است و خودمان به خودمان ظلم كرده ايم.
2- يا در اثر قصور و تقصير ديگران است و ناشي از ظلم ايشان است.
3- يا در حالت سوم مشكلي است كه خداوند ما را در آن گرفتار کرده است.

حالت اول و دوم كه ربطي به خدا ندارد و بايد خودمان براي رفع آن تلاش كنيم و البته از خدا هم كمك بگيريم ولي بالاخره خداوند در آن نقشی ندارد.

در مورد حالت سوم گفتني است به دليل اينكه خداي متعال خير مطلق است و هرگز براي بنده اش شر نمي خواهد، به اين نتيجه مي رسيم كه مشكلات ناشي از اراده خدا تماما خير است، يعني :
يا براي امتحان انسان است كه باعث رشد او مي شود ؛
و يا باعث مي شود گناهان شخص كم شود ؛
يا باعث ترفيع درجات مومن است در صورتي كه گناه كار نباشد.
درهر صورت ما يقين داريم كه آنچه از ناحيه خداوند به ما مي رسد خير و باعث شكوفايي ما است و حتي اگر ظاهرش مورد پسند ما نباشد باطنش خير و به صلاح ما است.
به همین دیلی معنا ندارد كه اصرار كنيم كه خداي متعال اين مشكلات را رفع كند. انسان دعا مي كند و اصرار در دعا كردن هم خوب است ولي اينكه توقع داشته باشيم كه نتيجه حتما عوض شود توقع به جايي نيست زيرا چه بسا خير ما در آن است و اصولا نتيجه ها دست خدا است و انسان مومن با توكل به خداوند نتيجه را به خداوند واگذار مي كند و به خاطر همين هم آرام است. يعني در اوج مشكلات چون به خدا ايمان دارد و به او توكل مي كند و معتقد است كه خداوند جز خير براي بنده اش نمي خواهد، آرامش دارد و جزع و فزع نمي كند و صبور است و اجازه نمي دهد مشكلات دنيوي بر قدرت ايمان و اراده او فايق شود.

سلام ...
عالم ( کسی که به دنبال علم میره ) هیچ وقت سیری نداره و گرسنه میمونه ...
علم در گرسنگی هست و مردم به دنبال سیری در علم هستند و هیچ گاه بهش نمیرسن .

نماز خوندن شما هم به نوعی گرسنگی در خوب شدن رو براتون ایجاد کرده ... و هیچ وقت هم خوب نمیشین ...
پس به دنبال سیری ( خوب شدن ) نباشین .

[="Purple"]

Aliwolf;767494 نوشت:
سلام
جوانی هستم ۲۷ ساله از تهران.خلاصه وار بگم پسری با ایمان و عاشق خدا و ایمه اطهار بودم ولی رابطمو درسته ک با خدا حفظ کردم اما ب سوی گناه هم رفتم و کم کم این رابطه سردتر شد و ترس از گناه در وجودم رفته رفته کم رنگ تر طوری ک دیگر عذاب وجدان نمیگرفتم از گناه کردن اینم بخاطر این بود ک نماز و ترک کرده بودم مثلا عرق خوردم و دختر بازی و قمار و لاتی...این جریان قطع نمازو رفتن ب سوی گناه هفت سال طول کشید ولی حدود دوماه پیش بعد از مصرف ماری جوانا اونم ب طور تفریحی ن اینکه معتاد ب مواد مخدر باشم دچار ترس شدید ناشی از توهمش شدم و چهار ساعت عذاب داد اونم فقط منو ن دوستای دیگمو بعد از رفتن توهمات فکرمو داغون کرد ک چرا باید اینکارو بکنم و چرا باید زندگی من اینجوری باشه و اینجور سواالا تا حدی ک تا پای افسردگی شدید پیش رفتم ولی در اون تاریکی ک تمام زندگیمو گرفته بود خدا را حس کردم و با گریه اولین بار نماز خوندم جالبه ب چند تا دکترم رفتم و هیچ کدام از قرص ها حالمو خوب نکرد الا نماز الان ک یه ماهه نماز میخونم درسته حالم خوب شده تا حدی ولی کامل ن.میحواستم بپرسم این اتفاقات ربطی ب بازگشت دوباره من ب سوی خدا بود ک خدا بر سرم اورد یا کلا من اینجوری فکر میکنم و دیگر اینکه اگه کار خدا بود پس چرا حالم کامل خوب نمیکنه.در ضمن اینم بگم ک نماز الان من با نماز هفت سال پیش من کاملا فرق داره و از خونذن نماز احساس ارامش میکنم و رفته رفته عاشق خدا میشم ب طوریکه هیچی تو این دنیا برام باارزشتر از خدا و کارهای خوب ک در راه خدا میکنم نیست.خواهشا ب سوال من اونایی واقعا از ایجور چیزا سر در میارن جواب بدن چون تو مرحله ای هستم ک هر جوابی عمیقا تو ذهنم و نحوه فکرم تاثیر میزاره...
یاعلی

سلام ...
گفتین افراد صاحب نظر کامنت بزارن:Nishkhand:
ولی حیفم اومد بهتون تبریک نگم ... شما خیلی اراده قوی ای داشتین که تونستین ترک کنین...
هفت سال مدت کمی نیست و بالاخره دل کندن ازگناه اون هم در شرایطی که میتونستین ادامه بدین کارهرکسی نیست!!!
البته هنوز اول راهین ...ولی مطمئن باشین این بازگشت هم خواست خدا بوده ... خودش هم توان ادامه راه رو بهتون میده ...
دعامیکنم واستون ثابت قدم باشین توی این راه و دیگه هوس گذشته رو نکنین....
برای اینکار اول باید لذت گناه رو ازبین ببرین و بعد از خدا کمک بخواین و واقعا از کارتون پشیمون باشیدو از خدا طلب آمرزش کنید...
چه بسا این باعث رسیدن شمابه جایگاهیی بشه که قبل این نمیتونستین درکش کنید (مثل همون لذت نمازی که فرمودین)
ان شالله کسی که دستتونو گرفته و از این منجلاب نجاتتون داده خودش برای ادامه راه و رسیدن به نهایت کمال پشتیبان تون خواهد بود ...
موفق باشید:Gol:[/]

[="Purple"]

مارینر;768290 نوشت:
سلام ...
عالم ( کسی که به دنبال علم میره ) هیچ وقت سیری نداره و گرسنه میمونه ...
علم در گرسنگی هست و مردم به دنبال سیری در علم هستند و هیچ گاه بهش نمیرسن .

نماز خوندن شما هم به نوعی گرسنگی در خوب شدن رو براتون ایجاد کرده ... و هیچ وقت هم خوب نمیشین ...
پس به دنبال سیری ( خوب شدن ) نباشین .

اینجوری که من از حرفاتون برداشت کردم منظورتون اینه ادم هیچوقت دنبال خوبی نره چون خوبی انتهایی نداره:Gig:
انسان ذاتا کمال طلبه و دنبال خوبی هاست و نفس لوامه ای داره که نمیزاره به سادگی گناه کنه و ککش نگزه ...
حالا در یکی پررنگ تره و دربعضی کمرنگ تر ... ولی بالاخره روزی میاد که نفس لوامه ای که دراثر پرکاری نفس اماره به خواب رفته هم ازخواب بیدارمیشه و اون وقته که انسان سعی میکنه نه تنها چیزایی که ازدست داده رو به دست بیاره وجبران کنه بلکه به جایگاهی بالاتر از اون چیزی که بود برسه و این کمال طلبی ادامه داره ...[/]

سلام
به نظرم اول از همه از عواملی که احساس میکنید شما رو به گناه پیوند میدن(مثل یک رفیق بد،یک عادت بد و یا حتی یک فیلم و ...) دوری کنید و رابطه تون رو با این عوامل به حداقل برسونید

Aliwolf;767494 نوشت:
سلام
جوانی هستم ۲۷ ساله از تهران.خلاصه وار بگم پسری با ایمان و عاشق خدا و ایمه اطهار بودم ولی رابطمو درسته ک با خدا حفظ کردم اما ب سوی گناه هم رفتم و کم کم این رابطه سردتر شد و ترس از گناه در وجودم رفته رفته کم رنگ تر طوری ک دیگر عذاب وجدان نمیگرفتم از گناه کردن اینم بخاطر این بود ک نماز و ترک کرده بودم مثلا عرق خوردم و دختر بازی و قمار و لاتی...این جریان قطع نمازو رفتن ب سوی گناه هفت سال طول کشید ولی حدود دوماه پیش بعد از مصرف ماری جوانا اونم ب طور تفریحی ن اینکه معتاد ب مواد مخدر باشم دچار ترس شدید ناشی از توهمش شدم و چهار ساعت عذاب داد اونم فقط منو ن دوستای دیگمو بعد از رفتن توهمات فکرمو داغون کرد ک چرا باید اینکارو بکنم و چرا باید زندگی من اینجوری باشه و اینجور سواالا تا حدی ک تا پای افسردگی شدید پیش رفتم ولی در اون تاریکی ک تمام زندگیمو گرفته بود خدا را حس کردم و با گریه اولین بار نماز خوندم جالبه ب چند تا دکترم رفتم و هیچ کدام از قرص ها حالمو خوب نکرد الا نماز الان ک یه ماهه نماز میخونم درسته حالم خوب شده تا حدی ولی کامل ن.میحواستم بپرسم این اتفاقات ربطی ب بازگشت دوباره من ب سوی خدا بود ک خدا بر سرم اورد یا کلا من اینجوری فکر میکنم و دیگر اینکه اگه کار خدا بود پس چرا حالم کامل خوب نمیکنه.در ضمن اینم بگم ک نماز الان من با نماز هفت سال پیش من کاملا فرق داره و از خونذن نماز احساس ارامش میکنم و رفته رفته عاشق خدا میشم ب طوریکه هیچی تو این دنیا برام باارزشتر از خدا و کارهای خوب ک در راه خدا میکنم نیست.خواهشا ب سوال من اونایی واقعا از ایجور چیزا سر در میارن جواب بدن چون تو مرحله ای هستم ک هر جوابی عمیقا تو ذهنم و نحوه فکرم تاثیر میزاره...
یاعلی

راستش من هم حالتی شبیه شما رو تجربه کردم، با این تفاوت که من مثل شما کلا از دین دور نبودم، ظاهرا دیندار بودم ولی باطنا هیچ رابطه ای با خدا نداشتم

ببینید، شما تا یه مدتی احساس گناه و عذاب وجدان شدیدی می کنید، فکر نکیند که دو ماهه حالتون خوب میشه مثل قبل میشید، ممکنه خیلی بیشتر طول بکشه ولی تحمل کنی

در روانشناسی به این حالت شما اضطراب وجودی گفته میشه،

که رواندرمانگران وجودی میگن که سعی نکنید سریع از این دوره رد بشید یا انکار کنید یا دنبال راه حل باشید، چون راه حلی جز پیدا کردن راه زندگی نداره
(البته چون مشکل شما مذهبیه، من فقط برای این موضوع رو گفتم که بدونید حال شما طبیعیه، ولی هیچ نظریه روانشناسی در دین کارآمد نیست)

فکر نکیند قرص و دارو و راه حل های روانشناسی بهتون کمک می کنند

داروی شما صبر و صبر و فقط صبره و مداومت در راهی که الان واردش شدید،آرام آرام وارد بشید(هیجانی و شتابزده عمل نکنید) و با همین اراده ای که الان دارید ادامه بدید

خداوند خودش آرامش رو به شما برمیگردونه

خداوند آرامش رو در قرآن یکی از اهداف زندگی بیان می کنه، از خدا بخواهید که راهو نشونتون بده و بهترین هدیه الهی(آرامش) رو بهتون هدیه کنه.

برای رسیدن به آرامش ذکر بگید، دعا زیاد بخونید مخصوصا هر وقت حالتون خوب نیست، لا اله الا الله که همیشه برای من بهترین ذکر بوده و بهم قوت قلب داده

سلام
بنده آن شرایطی را که در متن خود قید نمودید ندارم. با این حال ، فضولی بنده را ببخشید:

Aliwolf;767494 نوشت:
دچار ترس شدید ناشی از توهمش شدم و چهار ساعت عذاب داد اونم فقط منو ن دوستای دیگمو بعد از رفتن توهمات فکرمو داغون کرد ک چرا باید اینکارو بکنم و چرا باید زندگی من اینجوری باشه

همیشه ، نعمات و لطف الهی ، در قالب خوشی ها نیست. بلکه خیلی از اوقات ، لطف الهی در قالب سختی ها و امور ظاهراً ناخوشایند ما ، نصیب ما میشود.
به عنوان یک مثال ، هر پدری ، اگر فرزندش به حرفش گوش نکند و درس نخواند ، بعد از چندین بار تذکر و نصیحت ، ممکن است به فرزندش سیلی بزند. خوب ، چرا به فرزندش سیلی زد ، اما به فرزند همسایه که او هم مثل فرزندش درس نمی خواند سیلی نزد؟ چون این فرزندش است و او را دوست دارد و سعادت او را خواهان است.
اگر فرزندش را دوست نداشت ، یا خواهان سعادت او نبود ، به او سیلی نمی زد.
به قول قرآن: عسی ان تکرهوا شیئاً و هو خیراً لکم و عسی أن تحبوا شیئاً و هو شر لکم والله یعلم و أنتم لا یعلمون (سوره بقره - آیه 216)

Aliwolf;767494 نوشت:
درسته حالم خوب شده تا حدی ولی کامل ن.میحواستم بپرسم این اتفاقات ربطی ب بازگشت دوباره من ب سوی خدا بود ک خدا بر سرم اورد یا کلا من اینجوری فکر میکنم و دیگر اینکه اگه کار خدا بود پس چرا حالم کامل خوب نمیکنه

انتظار نداشته باشید مسیر اشتباه هفت ساله ، در عرض چند ماه جبران بشود.
آیت الله بهجت (اگه اشتباه نکنم) فرموده اند: گاهی یک عصبانیت ، 20 سال انسان را عقب می کشاند. ( یعنی جبران آن عصبانیت ، 20 سال زمان می برد. منظور از این زمان ، زمان خالی نیست، بلکه منظور 20 سال کار و تلاش و جدیت است).

خداوند ، بندگانش را به راه راست هدایت می کند. بندگان خدا هم باید در مسیر اطاعت الهی ، از خود جدیت و استقامت نشان دهند تا به نتیجه برسند. نه اینکه مانند ماجرای قوم حضرت موسی که در قرآن ذکر شده است ، انتظار داشته باشند که بدون زحمت و تلاش خودشان ، خداوند همه کارها را درست و راست بکند:
قالوا یا موسى انا لن ندخلها ابدا ما داموا فیها فاذهب انت و ربک فقاتلا انا هیهنا قاعدون (سوره مائده - آیه 24)

Aliwolf;767494 نوشت:
از خونذن نماز احساس ارامش میکنم و رفته رفته عاشق خدا میشم ب طوریکه هیچی تو این دنیا برام باارزشتر از خدا و کارهای خوب ک در راه خدا میکنم نیس

آفرین بر شما. ماشاء الله زمینه قلب مساعدی دارید. نمونه های زیادی از افرادی که ابتدا مواظبت چندانی بر کارهای خود نداشتند ولی بر اثر حادثه ای ، خداوند آنها را به راه درست هدایت فرمود ، در تاریخ مضبوط است. افرادی که پس از بازگشت به سوی خدا ، با استمرار در مسیر حق ، به درجاتی رسیدند که خیلی از مومنین در حسرت آن درجات مانده اند.

خداوند شما را هدایت فرموده است. حالا وقت آن است که شما در این راه که راه حق است و به سوی خداست ، "استقامت" کنید تا به درجات بالا برسید.

لو استقاموا علی الطریقة لأسقیناهم ماء غدقاً. (سوره جن - آیه 16)

فاستقم کما امرت و من تاب معک (سوره هود - آیه 112 )

سلام
با تشکر از همه دوستان ک سوال منو جواب دادن وباعث شدن ک با حرفایشون امیدم ب زندگی قویتر شه.
من نمیدونم شما حال منو چجؤری تصور میکنین
من ی پسر شوخ طبع .با وجدان .نترس و کلا کنجکاو بودم و چیزی ب اسم ناراحتی و غم و افسردگی نمیشناختم طوریکه کسی بهم میگفت افسرده ام درک نمیکردم حالش چیه ولی
الان من بسیار روحیه حساس و داغونی دارم حتی ب صدای اطرافمم حساس شدم .خیلی زود رنج .و بی حال...
دیگه زندگی برام معنی خاصی نداره حس میکنم ب این دنیا تعلق ندارم.همه چی برام بی ارزش شده.همه چی رو تو دنیا با دید دیگه میبینم انگار توی خوابم و هنوز بیدار نشدم
دو ماه اول اضطراب و استرس شدید داشتم نسبت ب این حالم ولی الان اصطراب و استرسم رفته ولی همان طرز فکرم مونده.
کسی تو این انجمن هست ک حالش مثه حال من باشه اگه هست و چطوری باهاش راه اومده بیاد و راه حلی هم ب من بگه....
فدای همتون .مرسی از حرفای پر انرژیتون
یاعلی

سلام
با تشکر از پیامت (شمس الضحی) جان
من ن درجه میخوام و ن بهشت بلکه من خدا رو لایق ستایش میبینم و بخاطر همین خدا را عبادت میکنم و از عبادتش خسته نمیشم هر چی هم بلا سرم بیاره بعد از این راضی ام .ولی از خدا فقط اینو میخوام عشقشو تو دلم زیاد کنه چون هرچه قدر عشقش زیاد شه دردایی ک میده واسم شیرینتر میشه

با سلام و خسته نباشید (نسیم رحمت)
همه حرفانو قبول دارم ولی کاش ی ذره خودمونی تر حرف میزدی دوم اینکه من امادگی این تحول و نداشتم خیلی سخته برام صبر کردن هم در جلوی این سختی کار هرکسی نیست راستیتش صبر ایوب میخواد ...خدایا دنیاتو نمیخوام بهم یک مرگ با شرافت بده������������

سلام دوست عزیز(مارینر)
من نماز و نمیخونم ک خوب شم بلکه میخونم بخاطر اینکه فکر میکنم وظیفمه در مقابل خدایی ک منو افریده نماز بخونم و.خدت ب نماز من احتیاج نداره بلکه این منم ک ب نماز و خدا احتیاج دارم

سلام دوست عزیز(ترگل)
من اصلا سعی نکردم گناه و ترک کنم بلکه ی جوری شدم ک انجام گناه در نظرم خیلی کار پستی شد طوریکه ک اگر هم میخواستم انجام‌بدم دیگه لذت قبلا رو برام نداشت و ی جوری عذاب وجدان میگرفتم.ولی در مقابلش کارای خوب در نظرم لذت بخش بود لذتی ک تا حالا تجربه نکرده بودم

سلام دوست عزیزی(amirabdi)
دیگه علاقم ب طرز عجیبی نسبت ب عواملی ک باعث بشه گناه کنم از بین رفته

با سلام

یکی از مهمترین راه های ترک اعتیاد مواد مخدر استفاده از انگیزه های مذهبی است

تحقیقات نشان داده است افرادی مذهبی که معتاد هستند در زمان ترک راحتتر قادر به تحمل درد هستند و بعد از ترک اعتیاد ریسک عود و لغزش آنان بسیار کمتر از افراد بی ایمان است جایگاه مذهب به عنوان یک انگیزه بسیار مهم است با تشویق افراد سست ایمان به ادعای فرایض دینی میزان درد استرس و تنش های عصبی معتادان در زمان ترک به مقدار زیاد کاهش می یابد تحقیقات نشان داده است که نماز خواندن می تواند باعث افزایش میزان دوپامین در مغز انسان شود
نوروترانسمیتر دوپامین علاوه بر از بردن افسردگی در معتادان باعث افزایش تحمل و توان معتادان در زمان ترک نسبت به درد و تنش های عصبی می شود و مصرف داروهای ضد درد و ضد افسردگی را در زمان ترک اعتیاد به مقدار زیادی کاهش می دهد در افراد مذهبی ذکر نام الله و ایات قرانی که در ان از حروف الف و لام استفاده شده باشد می تواند ترشح دوپامین و اندورفین را در مغز افزایش تنفس معتاد را تنظیم و کاهش استرس بدهد این امر در تحقیقات و بررسی های که بر روی بیمارانی که دچار ضایعات سوختگی شده بودند انجام شده است و در ان مشخص شد ذکر نام الله یا خواندن تسبیحات اربعه می تواند میزان استفاده از داروهای ضد درد مثل مورفین را به مقدار زیادی کاهش بدهد و باعث تنظیم تنفس انان بشود و کنترل تنفس چه در بیماران دچار سوختگی و یا معتادان یکی از مکانیسم های کنترل خشم و غلبه بر احساسات و هیجانات ناگهانی است

سلام دوست عزیز (شمس الضحی)
حرفهایت کلا انرژی بهم میداد ممنون از اینکه وقتتو واسه من حقیر گذاشتی

دوست عزیز فقط اینو میتونم بهت بگم دارم زجر میکشم زجری ک هیچکس نمیتونه درکش کنه

Aliwolf;767494 نوشت:
سلام
جوانی هستم ۲۷ ساله از تهران.خلاصه وار بگم پسری با ایمان و عاشق خدا و ایمه اطهار بودم ولی رابطمو درسته ک با خدا حفظ کردم اما ب سوی گناه هم رفتم و کم کم این رابطه سردتر شد و ترس از گناه در وجودم رفته رفته کم رنگ تر طوری ک دیگر عذاب وجدان نمیگرفتم از گناه کردن اینم بخاطر این بود ک نماز و ترک کرده بودم مثلا عرق خوردم و دختر بازی و قمار و لاتی...این جریان قطع نمازو رفتن ب سوی گناه هفت سال طول کشید ولی حدود دوماه پیش بعد از مصرف ماری جوانا اونم ب طور تفریحی ن اینکه معتاد ب مواد مخدر باشم دچار ترس شدید ناشی از توهمش شدم و چهار ساعت عذاب داد اونم فقط منو ن دوستای دیگمو بعد از رفتن توهمات فکرمو داغون کرد ک چرا باید اینکارو بکنم و چرا باید زندگی من اینجوری باشه و اینجور سواالا تا حدی ک تا پای افسردگی شدید پیش رفتم ولی در اون تاریکی ک تمام زندگیمو گرفته بود خدا را حس کردم و با گریه اولین بار نماز خوندم جالبه ب چند تا دکترم رفتم و هیچ کدام از قرص ها حالمو خوب نکرد الا نماز الان ک یه ماهه نماز میخونم درسته حالم خوب شده تا حدی ولی کامل ن.میحواستم بپرسم این اتفاقات ربطی ب بازگشت دوباره من ب سوی خدا بود ک خدا بر سرم اورد یا کلا من اینجوری فکر میکنم و دیگر اینکه اگه کار خدا بود پس چرا حالم کامل خوب نمیکنه.در ضمن اینم بگم ک نماز الان من با نماز هفت سال پیش من کاملا فرق داره و از خونذن نماز احساس ارامش میکنم و رفته رفته عاشق خدا میشم ب طوریکه هیچی تو این دنیا برام باارزشتر از خدا و کارهای خوب ک در راه خدا میکنم نیست.خواهشا ب سوال من اونایی واقعا از ایجور چیزا سر در میارن جواب بدن چون تو مرحله ای هستم ک هر جوابی عمیقا تو ذهنم و نحوه فکرم تاثیر میزاره...
یاعلی

سلام و درود

انسان ها اصولا دنبال یه گمشده ای هستند که به ارامش برسند !
دنبال یه لذت !

.

دیدید یه چیزی گم میکنید در به در دنبالش میگردید ( تا یه چیزی گم نکنید که دنبالش نمی گردید ؟)
پیدا که نمی کنید میرید سراغ یه چیز مشابه شاید به یه ارامشی برسید .

.

اینکه انسان برای رسیدن به ارامش به بیراهه برود همین قضیه هست

مستی با شراب و عرق خوری
دست یابی به ارامش با تریاک و . .
و . . .
چرا میگم بیراهه ؟
چون همه ی کسانی که این راه رو رفته اند بنوعی شکست خورده اند و به هدف نرسیده اند

یه ارامش ظاهری و خیالی ایجاد میکنه ولی 100 درصد نیست !

بعد از یه مدتی حالت تکراری پیش میاد ==> چون اون گمشده واقعی نبود که خیالی فکر میکردی گمشده ی واقعیت هست

.

رابطه ات رو با خدا قوی تر کن . . .

هیچ موقع هم انتظار نداشته باش یک شبه معجزه شود و همه چی رو به راه شود !

موفق باشی

yalda solimani;768370 نوشت:
با سلام

یکی از مهمترین راه های ترک اعتیاد مواد مخدر استفاده از انگیزه های مذهبی است

تحقیقات نشان داده است افرادی مذهبی که معتاد هستند در زمان ترک راحتتر قادر به تحمل درد هستند و بعد از ترک اعتیاد ریسک عود و لغزش آنان بسیار کمتر از افراد بی ایمان است جایگاه مذهب به عنوان یک انگیزه بسیار مهم است با تشویق افراد سست ایمان به ادعای فرایض دینی میزان درد استرس و تنش های عصبی معتادان در زمان ترک به مقدار زیاد کاهش می یابد تحقیقات نشان داده است که نماز خواندن می تواند باعث افزایش میزان دوپامین در مغز انسان شود
نوروترانسمیتر دوپامین علاوه بر از بردن افسردگی در معتادان باعث افزایش تحمل و توان معتادان در زمان ترک نسبت به درد و تنش های عصبی می شود و مصرف داروهای ضد درد و ضد افسردگی را در زمان ترک اعتیاد به مقدار زیادی کاهش می دهد در افراد مذهبی ذکر نام الله و ایات قرانی که در ان از حروف الف و لام استفاده شده باشد می تواند ترشح دوپامین و اندورفین را در مغز افزایش تنفس معتاد را تنظیم و کاهش استرس بدهد این امر در تحقیقات و بررسی های که بر روی بیمارانی که دچار ضایعات سوختگی شده بودند انجام شده است و در ان مشخص شد ذکر نام الله یا خواندن تسبیحات اربعه می تواند میزان استفاده از داروهای ضد درد مثل مورفین را به مقدار زیادی کاهش بدهد و باعث تنظیم تنفس انان بشود و کنترل تنفس چه در بیماران دچار سوختگی و یا معتادان یکی از مکانیسم های کنترل خشم و غلبه بر احساسات و هیجانات ناگهانی است

سلام دوست عزیز من همون اول گفتم معتاد نیستم

Aliwolf;767494 نوشت:
سلام
جوانی هستم ۲۷ ساله از تهران.خلاصه وار بگم پسری با ایمان و عاشق خدا و ایمه اطهار بودم ولی رابطمو درسته ک با خدا حفظ کردم اما ب سوی گناه هم رفتم و کم کم این رابطه سردتر شد و ترس از گناه در وجودم رفته رفته کم رنگ تر طوری ک دیگر عذاب وجدان نمیگرفتم از گناه کردن اینم بخاطر این بود ک نماز و ترک کرده بودم مثلا عرق خوردم و دختر بازی و قمار و لاتی...این جریان قطع نمازو رفتن ب سوی گناه هفت سال طول کشید ولی حدود دوماه پیش بعد از مصرف ماری جوانا اونم ب طور تفریحی ن اینکه معتاد ب مواد مخدر باشم دچار ترس شدید ناشی از توهمش شدم و چهار ساعت عذاب داد اونم فقط منو ن دوستای دیگمو بعد از رفتن توهمات فکرمو داغون کرد ک چرا باید اینکارو بکنم و چرا باید زندگی من اینجوری باشه و اینجور سواالا تا حدی ک تا پای افسردگی شدید پیش رفتم ولی در اون تاریکی ک تمام زندگیمو گرفته بود خدا را حس کردم و با گریه اولین بار نماز خوندم جالبه ب چند تا دکترم رفتم و هیچ کدام از قرص ها حالمو خوب نکرد الا نماز الان ک یه ماهه نماز میخونم درسته حالم خوب شده تا حدی ولی کامل ن.میحواستم بپرسم این اتفاقات ربطی ب بازگشت دوباره من ب سوی خدا بود ک خدا بر سرم اورد یا کلا من اینجوری فکر میکنم و دیگر اینکه اگه کار خدا بود پس چرا حالم کامل خوب نمیکنه.در ضمن اینم بگم ک نماز الان من با نماز هفت سال پیش من کاملا فرق داره و از خونذن نماز احساس ارامش میکنم و رفته رفته عاشق خدا میشم ب طوریکه هیچی تو این دنیا برام باارزشتر از خدا و کارهای خوب ک در راه خدا میکنم نیست.خواهشا ب سوال من اونایی واقعا از ایجور چیزا سر در میارن جواب بدن چون تو مرحله ای هستم ک هر جوابی عمیقا تو ذهنم و نحوه فکرم تاثیر میزاره...
یاعلی

بسمه الهادی

با سلام و احترام

هیچ قدمی در جهت خیر برداشته نمی شود مگر به حول و قوه ی الهی.

هیچ اشک ندامتی بر گناه ریخته نمی شود مگر به توفیق حق و نظر عنایت او.

مطمئن باشید اگر از گناه پشیمان و نادم شدید،اگر حالتان تغییر کرده و اگر از وضعی

که در گذشته داشته اید ناراحت و غمگین هستید این حال را خداوند در شما ایجاد کرده است

این نسیم رحمت حق است که روح و جان شما را زنده کرده،پس بعد از این وظیفه ی شماست که شاکر باشید

و مراقب،برای استمرار حال خوبی که به دست آورده اید توصیه بزرگان معمولا این است که با قران انس بگیرید و با توجه نماز بخوانید

و توسل به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بخصوص ابا عبدالله الحسین علیه السلام را فراموش نکنید.

از سوی خداوند این کشش در شما ایجاد شده است و از جانب شما هم کوشش لازم است.دعای پدر و مادر و همچنین خوبان را برای

خودتان فراهم کنید،بسیار مؤثر است.امیدوارم در راه پاکی گامهایتان استوار بماند.

Aliwolf;768363 نوشت:
اگر هم میخواستم انجام‌بدم دیگه لذت قبلا رو برام نداشت و ی جوری عذاب وجدان میگرفتم.ولی در مقابلش کارای خوب در نظرم لذت بخش بود لذتی ک تا حالا تجربه نکرده بودم

Aliwolf;768369 نوشت:
دیگه علاقم ب طرز عجیبی نسبت ب عواملی ک باعث بشه گناه کنم از بین رفته

سلام
به نظرم اینجا نکته باریکی وجود داره:
گناه نکردن ما ، نباید ناشی از عدم علاقمون به کارای بد باشه.
اینطوری ، اگه این علاقه دوباره برگرده (همانطوری که اول بودش و بعد رفت ، ممکنه حالا هم که نیست بعداً برگرده) ما دوباره در دام گناه می افتیم.

گناه نکردن زمانی ارزش داره که ما به خاطر تقوای درونی مون ، از گناه و عوامل و محیط اون دوری کنیم.

بعضی مسایل طبیعتا برای آدم کشش و جاذبه داره و آدم بهشون علاقه داره به طور طبیعی.
مثل علاقه به غذا برای یک آدم گرسنه.

حالا اگه ما روزه خواری نکنیم ، به خاطر اینکه علاقه ای به غذا نداریم ، این یه بحثیه ؛ اینکه با وجود علاقه زیاد به غذا ، صرفاً برای رعایت دستورات خدای مهربون و به دست آوردن رضایت او ، از خوردن غذا خودداری کنیم ، یه بحث دیگه است.

همینطور انجام کارای خوب:
اگه به خاطر لذتی که برامون دارن انجامشون بدیم ، وقتی که دیگه برامون لذت نداشته باشن ، چی؟

دوست عزیزم خواهش میکنم به این نکته مهم توجه داشته باشین.

حبیبه;768406 نوشت:
بسمه الهادی

با سلام و احترام

هیچ قدمی در جهت خیر برداشته نمی شود مگر به حول و قوه ی الهی.

هیچ اشک ندامتی بر گناه ریخته نمی شود مگر به توفیق حق و نظر عنایت او.

مطمئن باشید اگر از گناه پشیمان و نادم شدید،اگر حالتان تغییر کرده و اگر از وضعی

که در گذشته داشته اید ناراحت و غمگین هستید این حال را خداوند در شما ایجاد کرده است

این نسیم رحمت حق است که روح و جان شما را زنده کرده،پس بعد از این وظیفه ی شماست که شاکر باشید

و مراقب،برای استمرار حال خوبی که به دست آورده اید توصیه بزرگان معمولا این است که با قران انس بگیرید و با توجه نماز بخوانید

و توسل به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بخصوص ابا عبدالله الحسین علیه السلام را فراموش نکنید.

از سوی خداوند این کشش در شما ایجاد شده است و از جانب شما هم کوشش لازم است.دعای پدر و مادر و همچنین خوبان را برای

خودتان فراهم کنید،بسیار مؤثر است.امیدوارم در راه پاکی گامهایتان استوار بماند.

با عرض سلام
اره منم همین حس و دارم ک لطف خدای مهربان بوده

یاقوت احمر;768453 نوشت:
سلام
به نظرم اینجا نکته باریکی وجود داره:
گناه نکردن ما ، نباید ناشی از عدم علاقمون به کارای بد باشه.
اینطوری ، اگه این علاقه دوباره برگرده (همانطوری که اول بودش و بعد رفت ، ممکنه حالا هم که نیست بعداً برگرده) ما دوباره در دام گناه می افتیم.

گناه نکردن زمانی ارزش داره که ما به خاطر تقوای درونی مون ، از گناه و عوامل و محیط اون دوری کنیم.

بعضی مسایل طبیعتا برای آدم کشش و جاذبه داره و آدم بهشون علاقه داره به طور طبیعی.
مثل علاقه به غذا برای یک آدم گرسنه.

حالا اگه ما روزه خواری نکنیم ، به خاطر اینکه علاقه ای به غذا نداریم ، این یه بحثیه ؛ اینکه با وجود علاقه زیاد به غذا ، صرفاً برای رعایت دستورات خدای مهربون و به دست آوردن رضایت او ، از خوردن غذا خودداری کنیم ، یه بحث دیگه است.

همینطور انجام کارای خوب:
اگه به خاطر لذتی که برامون دارن انجامشون بدیم ، وقتی که دیگه برامون لذت نداشته باشن ، چی؟

دوست عزیزم خواهش میکنم به این نکته مهم توجه داشته باشین.

سلام دوست عزیز ب نکته خوبی اشاره کردی مرسی اصلا بهش توجه نکرده بودم.

Aliwolf;768561 نوشت:
با عرض سلام
اره منم همین حس و دارم ک لطف خدای مهربان بوده

سلام مجدد
فرصت رو مناسب میشمارم یه کتابی رو معرفی میکنم فکر کنم مطالعه اش برای همه دوستان مفید باشه:

نام کتاب: امام زمان و گناه کاران که توبه کرده اند

انتشارات: خورشید آل یاسین

کد کتاب: 44

طبق راهنمایی خود انتشارات در یکی دیگه از کتاباشون که من دارم ،فقط کد کتاب را به شماره موبایل 09121535099 پیامک میکنین ، مبلغ کتاب و شماره حساب برایتون ارسال میشه. بعد از واریز وجه ، شماره فیش واریزی و مبلغ واریزی و کد کتاب درخواستی (نه نام کتاب) و آدرس دقیق ( استان ، شهر ، ... ، کد پستی ، نام گیرنده) را پیامک میکنین.

کتاب بدون دریافت هزینه پستی براتون ارسال میشه.

آدرس انتشارات: جمکران مقدس ، مقابل درب 6 ، مجتمع 15 شعبان ، طبقه همکف ، پلاک 23

کتابی که من اطلاعات فوق را از رویش می نویسم ، مربوط به 1393 است.

اینم سایتشونه:
aleyasin.ir

Aliwolf;768349 نوشت:
همه حرفانو قبول دارم ولی کاش ی ذره خودمونی تر حرف میزدی

باید چه جوری صحبت می کردم؟؟؟!!!:negah: شاید منظورت اینه که خطابی صحبت می کردم. نمیدونم!

Aliwolf;768363 نوشت:
من اصلا سعی نکردم گناه و ترک کنم بلکه ی جوری شدم ک انجام گناه در نظرم خیلی کار پستی شد طوریکه ک اگر هم میخواستم انجام‌بدم دیگه لذت قبلا رو برام نداشت و ی جوری عذاب وجدان میگرفتم.ولی در مقابلش کارای خوب در نظرم لذت بخش بود لذتی ک تا حالا تجربه نکرده بودم

این که خوبه. پس چرا ناراحتی؟
احتمالا مشکلات فعلی شما در دوران پسا توبه، به جهت احساس گناه افراطی است. این حس در وجود شما هست ؟
[SPOILER]این بارخودمونی نوشتم ؟:negah:[/SPOILER]

نسیم رحمت;770052 نوشت:
باید چه جوری صحبت می کردم؟؟؟!!!:negah: شاید منظورت اینه که خطابی صحبت می کردم. نمیدونم![/QUOTE
سلام به نظرم خودمونی تر حرف میزدی و حتی منم مورد خطاب قرار میدادی.همراه با مثالهایی ک بر یر سایر افراد افتاده بود و اونها با راههایی ک این سایت ب اونها توصیه کرده بود ب موفقیت رسیده بودند

نسیم رحمت;770055 نوشت:
این که خوبه. پس چرا ناراحتی؟
احتمالا مشکلات فعلی شما در دوران پسا توبه، به جهت احساس گناه افراطی است. این حس در وجود شما هست ؟
[SPOILER]این بارخودمونی نوشتم ؟:negah:[/SPOILER]

خوب!!!!؟؟؟ دنیا رو ک اونجوری قبلا میدیدم دیگه نمیبینم.واین برام خیلی سخته.چون هنوز نتونستم خودمو با این زندگی جدید وفق بدم.

Aliwolf;770503 نوشت:
سلام به نظرم خودمونی تر حرف میزدی و حتی منم مورد خطاب قرار میدادی.همراه با مثالهایی ک بر یر سایر افراد افتاده بود و اونها با راههایی ک این سایت ب اونها توصیه کرده بود ب موفقیت رسیده بودند

منظورتون رو متوجه نشدم

Aliwolf;770507 نوشت:
خوب!!!!؟؟؟

اینکه انجام گناه در نظرت خیلی کار پستی شد طوری که اگر هم میخواستی انجام‌بدی دیگه لذت قبلا رو برات نداشت و یه جوری عذاب وجدان می گرفتی و در مقابلش کارای خوب در نظرت لذت بخش بود لذتی که تا حالا تجربه نکرده بودی، خوب نیست ؟؟؟؟؟!!!!!!!!

Aliwolf;770507 نوشت:
دنیا رو ک اونجوری قبلا میدیدم دیگه نمیبینم.واین برام خیلی سخته.چون هنوز نتونستم خودمو با این زندگی جدید وفق بدم.

چه جوری می بینی ؟ چرا سخته ؟

چه جوری می بینی ؟ چرا سخته ؟

[/size]

,سلام.نمیدونم چطوری توضیح بدم تا درک کنی حالمو...
تا حالا فکر کردی ک خوابی یا بیدار ؟ بعضی وقتا فکر میکنم تو یه خواب هستم(کلا ی شکاک شدم .در مورد خودم ک چرا ب دنیا اومدم. و خدا کیست و چرا منو افریده چرا باید نماز بخونم و ... حتی بعضی وقتا شکهای عجیبی میکنم ک نمیتونم بگم مثل شک دکارتی که در فلسفه بهش اشاره شده).دنیار رو با یه بعد دیگه میبینم.شما هم یهویی تو این حال بیفتی واست سخت میشه دیگه.در ضمن من ن بیماری روانی دارم ن چیز دیگه ک فکر نکنی مریضم.فقط میخوام بدونم این حال عجیب چیه...

با سلام
در اینجا مناسب است به یک مفهوم دقت کنیم.

چیزی که اهمیت دارن نصب العین ما باشد "دوری از گناه" است ، نه "انجام ندادن گناه". این دو تا با هم فرق دارند.

انجام ندادن گناه ، مثل این که ما در مجلس گناه باشیم ، اما از انجام آن گناه خودداری کنیم.

دوری از گناه ، مثل اینکه اصلاً در چنین مجلسی حضور پیدا نکنیم ، و حتی با افرادی که در چنین مجالسی حضور می یابند ولو حضورشان اندک باشد ، رفاقت نکنیم.

آن کسی که فکر کگند که : من در مجلس گناه حاضر می شوم و با اهل چنین مکجلسی رفاقت برقرار می کنم اما مواظب خودم هستم و اطمینان دارم که گناه را انجام نخواهم داد ، اشتباه می کند. این فریب شیطان است. زیرا عقلاً هر چه به گناه نزدیکتر بشویم ، احتمال ارتکاب آن هم بالاتر می رود. و سخت است کسی نزدیک لبه پرتگاه برود و در دره نیفتد. به فرض که کسی در چنین مجلسی بود و از ارتکاب گناه خودداری کرد ، باز همنشینی و مجاورت با "اهل گناه" ، درجه ای از "پستی" و "رذیلت معنوی" ( دوری از قرب و رحمت الهی ) را برای روح او خواهد داشت. ثانیاً طبق تعالیم دینی ما ، وقتی عهذاب الهی بر گناهکاران فربود می آید ، چه بسا حتی بی گناهانی را که در مجاورت آنها هستند هم در بر بگیرد.

اسلام نه فقط " گناه " را نهی می کند ، بلکه از عوامل و علل و مجاورت با آن هم نهی می فرماید.

آنچه دین از ما می خواهد ، دوری از گناه است. این مفهوم ، خیلی معنویت و ارزش بیشتری دارد تا مفهوم "انجام ندادن گناه". و موجب قرب بیشتر الهی برای افرادی که قصد تکامل روحی و برخورداری از رحمت الهی دارند می شوند.

Aliwolf;771056 نوشت:
تا حالا فکر کردی ک خوابی یا بیدار ؟ بعضی وقتا فکر میکنم تو یه خواب هستم(کلا ی شکاک شدم .در مورد خودم ک چرا ب دنیا اومدم. و خدا کیست و چرا منو افریده چرا باید نماز بخونم و ... حتی بعضی وقتا شکهای عجیبی میکنم ک نمیتونم بگم مثل شک دکارتی که در فلسفه بهش اشاره شده).دنیار رو با یه بعد دیگه میبینم.شما هم یهویی تو این حال بیفتی واست سخت میشه دیگه.در ضمن من ن بیماری روانی دارم ن چیز دیگه ک فکر نکنی مریضم.فقط میخوام بدونم این حال عجیب چیه...


نعوذبالله . کی گفته شما بیماری روانی داری؟!
اگه سابقه وسواس نداشته باشی، خوبه در این زمینه با همکاران اعتقادات مشورت کنی. کتاب هایی رو مطالعه کنی و به این سوالات پاسخ بدی که مثلا چرا به دنیا اومدم و خدا کیست و چرا منو افریده چرا باید نماز بخونم و ...
شک در این گونه موارد امر بدی نیست. البته تا زمانی حیثیت معبری داشته باشه. یعنی پلی برای رسیدن به نادانسته ها. چرا که شک مقدمه سوال و سوال هم مقدمه رشد و آگاهی است.
اگرم سابقه وسواس و یا اضطراب داری با همکاران مشاوره صحبت کن تا راهنمایی ات کنند.

بسمه تعالی
با سلام و عرض تحیت
و تشکر از جناب نسیم رحمت
در نگاه ابتدایی و تشخیص اولیه همانطور که خود شما نیز اشاره کردید اضطراب شما مشهود است، ضمن اینکه به نظر می رسد شما در آستانه گرفتار شدن به وسواس نیز هستید. لازم است مشخص شود که آیا این اضطراب ژنتیکی است یا خیر؟ به همین دلیل و به منظور تعیین دقیق وضعیت روانی جنابعالی اطلاعات جامعتر و بررسی پیشینه فردی و خانوادگی بیشتری نیاز است که لازمه آن مراجعه حضوری به یک روانشناس و یا مشاوره تلفنی با کارشناسان مرکز است.

در پناه خدای متعال

اميدوار;772657 نوشت:
بسمه تعالی
با سلام و عرض تحیت
و تشکر از جناب نسیم رحمت
در نگاه ابتدایی و تشخیص اولیه همانطور که خود شما نیز اشاره کردید اضطراب شما مشهود است، ضمن اینکه به نظر می رسد شما در آستانه گرفتار شدن به وسواس نیز هستید. لازم است مشخص شود که آیا این اضطراب ژنتیکی است یا خیر؟ به همین دلیل و به منظور تعیین دقیق وضعیت روانی جنابعالی اطلاعات جامعتر و بررسی پیشینه فردی و خانوادگی بیشتری نیاز است که لازمه آن مراجعه حضوری به یک روانشناس و یا مشاوره تلفنی با کارشناسان مرکز است.

در پناه خدای متعال

همکار ارجمند؛
از این که دعوت بنده رو پذیرفتید و با اعلام نظر کارشناسی کاربر محترم رو راهنمایی کردید، سپاسگزارم. :taghdim:

Aliwolf;767494 نوشت:
واقعا سرگردان شده ام

[=arial black]سلام
قبل از هرچیز باید بگم
سرگردانیت مبارک ....
مسیری که شما الان توی 27 سالگی دچارش شدی
من تو 21 سالگی رفتم و برگشتم
هرچند با یه تفاوت کوچک که آغاز مسیر شما از مواد بود و آغاز مسیر من از مرگ
ولی مهم لطفیه که منشا اون خداست و یکسان
لطفی که در حق هرکسی نمیشه پس تا ابد مدیونیم و مسئول
مسئولیم در قبال گناهانی که مرتکب شدیم ولی خدا لایق بازگشتمون کرد

برادرم قصدم نصیحت یا شناسوندن مسیر نیست
قصدم فقط یادآوری چند نکته است از مسیری که رفتم و کسی نبود یادآوری کنه

اولا شتاب نکن
این مسیر بی انتهاست روزی که به پایانش فکر کنی روز آغاز سقوطه
عشق به تداومش عشقه نه به انتهاش ...

ثانیا در پی اسطوره نباش
نه از کسی اسطوره بساز نه اسطوره کسی باش
مرید و مراد شدن نفس هایت را می گیرند
در تمامی کائنات فقط 14 تن لایق مرادی اند ...

ثالثا با مردم باش و با آنها نباش
در میان مردم و با آنها زندگی کن ولی به رسم و آئین آنها نباش
مردم همه مخلوق خدایند و تو درقبالشان مسئولی و در قبال خودت هم ...
کسی خدا را با نگاه تو نمیبیند پس آنها را به نداشته هایشان مواخذه نکن
ایمان کمترشان دلیل برتری تو نیست نشان مسئولیت بیشتر توست
مسئولیت تو در قبال مردم دستگیری است تا با تو به نور برسند و رشد کنند
و در قبال خودت خودسازی است که هر لحظه بیشتر به او نزدیک شوی
و مرد میدان میخواهد که بین این دو را جمع کند

رابعا در پی یافتن پاسخ سوالهایت بال و پر نزن
هرکسی از نگاه خود و از روزنه ای دیگر به کائنات مینگرد
پس لاجرم گم خواهی شد بین این هزارتوی پر پیچ و خم
سکوت کن و مطمئن باش خداوند در بهترین زمان پاسخ همه سوالهایت را خواهد داد

و در آخر اینکه
زمزمه های تو از احوالت برای کسی آشنا نیست
به دیوانگی متهم خواهی شد و به دکان داری ...

و مهمتر از همه اینکه
هرگز نمازت را ترک نکن
حتی اگر بار دیگر به سوی گناه برگشتی
نمازت را بخوان
تنها برگه رضایت معبود از بودن تو نماز توست که نشان قدردانی است .

پرسش :
جوانی هستم ۲۷ ساله ام به سوی گناه هم رفتم و رفتن به سوی گناه هفت سال طول کشید ولی حدود دوماه پیش به خودم اومدم که چرا باید اینکارا بکنم و چرا باید زندگی من اینجوری باشد و این جور سوالات تا حدی که تا پای افسردگی شدید پیش رفتم ولی در اون تاریکی که تمام زندگی ام را گرفته بود خدا را حس کردم و با گریه اولین بار نماز خواندم .


پاسخ:
عالمي كه ما در آن زندگي مي كنيم، عالم مادي است كه ساختار آن بر اساس نظام عليت و معلوليت است، يعني هر چيز بر اساس علت‌هاي شناخته شده يا ناشناخته‌ تحقق مي يابد. محال است معلولي بدون علت پديد آيد؛ آتش مي‌سوزاند، آب سرد مي كند، ابر به بارش در مي‌آيد، ويروس بيماري مي‌آفريند و دارو درمان مي‌كند؛ همه اين حوادث بر اساس ضابطه معيني نظام عالم را تشكيل مي‌دهند. بنابراين معلولات عالم بر اساس نظام علت و معلول است كه بر تمام عالم هستي و از جمله زندگي انسان ها حكمفرما است.
با توجه به اين نكته مي گوييم:
هر چند در يك نگاه كلي مي توان گفت ريشه و اساس بيشتر مصيبت ها و گرفتاري هاي انسان، «عملكردهاي خود او» است. قرآن كريم مي فرمايد: ‌« وَ ما اصابكم من مصيبه، فبما كسبت ايديكم(1) هر مصيبت و ناملايمتي (فردي يا اجتماعي) كه به شما مي رسد به خاطر اعمالي است كه با دست خود ( فرد يا جامعه ) انجام داده ايد»؛
اما گاهي نظام زندگي انسان در جهان هستي وگاهي آثار وضعي اعمال انسان و گاهي امتحان ها الهي سبب بروز مشكلات و گرفتاري ها در زندگي انسان مي شود.
بهترين راه براي اين كه انسان بتواند تشخيص دهد كه مشكلش از ناحيه كوتاهي خودش در وظايف مادي يا معنوي هست يا امتحان الهي و ... ، اين است كه با هرگونه مشكلات و گرفتاري كه مواجه مي شود، ابتدا نامه عمل خود را بازبيني كند كه آيا وظايف خود را انجام داده يا كوتاهي كرده؟ در صورتي كه از طرف او كوتاهي صورت گرفته، براي جبران آن اقدام كند تا خداوند عنايت خود را به او بيشتر نمايد.
در صورتي كه كوتاهي در انجام وظايف از او سر نزده، انسان در مقابل سختي و گرفتاري در به هر صورت كه باشد، صبر نموده و خدا را شاكر باشد تا خداوند سفره نعمت هايش براي او بگشايد.
امير مؤمنان(ع) مي فرمايد:
«
الدَّهْرُ يَوْمَانِ فَيَوْمٌ لَكَ وَ يَوْمٌ عَلَيْكَ فَإِذَا كَانَ لَكَ فَلَا تَبْطَرْ وَ إِذَا كَانَ عَلَيْكَ فَلَا تَحْزَنْ فَبِكِلَيْهِمَا سَتُخْتَبَرُ؛ (2)
دنيا دو روز است: روزى به زيان توست و روزى به سود توست. روزى كه به سود توست، سرمست مشو و روزى كه به زيان توست، غم مخور؛ زيرا تو در هر دوى آن ها آزمايش مى‏شوى
»‏.

مشكلاتي كه ما در زندگي پيدا مي كنيم از سه حالت خارج نيست:
1- يا در اثر قصور و تقصير خود ما است و خودمان به خودمان ظلم كرده ايم.
2- يا در اثر قصور و تقصير ديگران است و ناشي از ظلم ايشان است.
3- يا در حالت سوم مشكلي است كه خداوند ما را در آن گرفتار کرده است.

حالت اول و دوم كه ربطي به خدا ندارد و بايد خودمان براي رفع آن تلاش كنيم و البته از خدا هم كمك بگيريم ولي بالاخره خداوند در آن نقشی ندارد.
در مورد حالت سوم گفتني است به دليل اينكه خداي متعال خير مطلق است و هرگز براي بنده اش شر نمي خواهد، به اين نتيجه مي رسيم كه مشكلات ناشي از اراده خدا تماما خير است، يعني :

يا براي امتحان انسان است كه باعث رشد او مي شود ؛
و يا باعث مي شود گناهان شخص كم شود ؛
يا باعث ترفيع درجات مومن است در صورتي كه گناه كار نباشد.
درهر صورت ما يقين داريم كه آنچه از ناحيه خداوند به ما مي رسد خير و باعث شكوفايي ما است و حتي اگر ظاهرش مورد پسند ما نباشد باطنش خير و به صلاح ما است.
به همین دیلی معنا ندارد كه اصرار كنيم كه خداي متعال اين مشكلات را رفع كند. انسان دعا مي كند و اصرار در دعا كردن هم خوب است ولي اينكه توقع داشته باشيم كه نتيجه حتما عوض شود توقع به جايي نيست زيرا چه بسا خير ما در آن است و اصولا نتيجه ها دست خدا است و انسان مومن با توكل به خداوند نتيجه را به خداوند واگذار مي كند و به خاطر همين هم آرام است. يعني در اوج مشكلات چون به خدا ايمان دارد و به او توكل مي كند و معتقد است كه خداوند جز خير براي بنده اش نمي خواهد، آرامش دارد و جزع و فزع نمي كند و صبور است و اجازه نمي دهد مشكلات دنيوي بر قدرت ايمان و اراده او فايق شود.
توصیه روانشناس:
در نگاه ابتدایی و تشخیص اولیه، اضطراب شما مشهود است، ضمن اینکه به نظر می رسد شما در آستانه گرفتار شدن به وسواس نیز هستید. لازم است مشخص شود که آیا این اضطراب ژنتیکی است یا خیر؟ به همین دلیل و به منظور تعیین دقیق وضعیت روانی جنابعالی اطلاعات جامعتر و بررسی پیشینه فردی و خانوادگی بیشتری نیاز است که لازمه آن مراجعه حضوری به یک روانشناس و یا مشاوره تلفنی با کارشناسان این مرکز است.



پي‌نوشت‌ها :
1. شورى (42) آيه 30.
2. ابن شعبه حرانى‏، تحف العقول عن آل الرسول، جامعه مدرسين‏ قم‏، 1404 ق‏، چاپ دوم‏، ص 207.

موضوع قفل شده است