جمع بندی هیچ کس برای من به خواستگاری نمی ره

تب‌های اولیه

129 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[="Tahoma"][="Blue"]

ابوالبرکات;1015042 نوشت:
مشکل اینجاست که واسطه ها قهر کرده اند و من هم غیر از روش سنتی روش دیگری بلد نیستم. غرض این تاپیک هم همین بود که راهی مطمئن غیر از روش سنتی به من معرفی شود.

شما مشکلش حالا حالا حل نمیشه پسر خوب.
من اگر همین الان یک مورد اوکازیون بهت معرفی کنم
باز هم‌حرف برای رد کردنش داری چرا؟
چون وسواس داری، ذهنت انگار به خودش قبولونده که کسی نیست
ابولبرکات دیگه کسی هم سطح تو نیست
ابوالبرکات دیگه دختری تو این شهر نیست
ابوالبرکات دیگه واسطه ها تموم شد کسی برات خواستگاری نمیره
ابوالبرکات دیگه روش سنتی جواب نمیده
ابوالبرکات دخترای هم سطح تو تموم شدن
اینا حرفای ذهن شماست که همش داره شما رو به سمت در های بسته هدایت میکنه.

میدونی الان باید چکار کنی؟
الان باید قبول کنی وسواس فکری داری
و بری درباره این مساله کمک بخوای از مشاوره
اگر داشته باشی کمک به رفعش میکنند
اگر نداشته باشی که مشکلی نیست به راهت ادامه میدی.
مگر اینکه از سرایطی که برای خودت درست کردی راضی باشی! و نخوای دست به تغییر بزنی.[/]

ابوالبرکات;1015042 نوشت:
مشکل اینجاست که واسطه ها قهر کرده اند و من هم غیر از روش سنتی روش دیگری بلد نیستم. غرض این تاپیک هم همین بود که راهی مطمئن غیر از روش سنتی به من معرفی شود.

حالا شما حتما باید ازدواج کنی؟ هدفت از ازدواج چیه؟

نورالزهراء;1015049 نوشت:

شما مشکلش حالا حالا حل نمیشه پسر خوب.
من اگر همین الان یک مورد اوکازیون بهت معرفی کنم
باز هم‌حرف برای رد کردنش داری چرا؟

فکر می کنم که واسطه گری توی این سایت مشکل داشته باشه. تازه شما که نمی توانید موردی توی شهر ما معرفی کنید. توی شهر دیگه هم که نمی شه تحقیق کرد. اما اگه توی شهر ما موردی پیدا کردید و مسئولین سایت راضی بودند معرفی کنید. من احتمال می دم که شما آدم مورد اعتمادی باشید. (ناراحت نباشید ، زیرا من که شما رو دقیقا نمی شناسم.)

[="Tahoma"][="Blue"]

ابوالبرکات;1015054 نوشت:
فکر می کنم که واسطه گری توی این سایت مشکل داشته باشه. تازه شما که نمی توانید موردی توی شهر ما معرفی کنید. توی شهر دیگه هم که نمی شه تحقیق کرد. اما اگه توی شهر ما موردی پیدا کردید و مسئولین سایت راضی بودند معرفی کنید. من احتمال می دم که شما آدم مورد اعتمادی باشید. (ناراحت نباشید ، زیرا من که شما رو دقیقا نمی شناسم.)

شهر شما کجا هست اصلا؟
من موردی ندارم مثال زدم که اگر چنین موردی باشه بازم شما بهانه جویی خواهی کرد.
اصل مطلب رو هنوز ازش فراری هستی.

نیاز داری با خانم هایی با افکار مختلف صحبت کنی
خیلی خام هستی نسبت به این مساله

من پیشنهاد میکنم برای مدتی فکر ازدواج رو نداشته باشی و هدفت رو شناخت خانم ها قرار بدی.
بهترین جا همینحاست، مطالب خانم ها رو بخون طرز فکر و عقایدشون رو ببین و اشنا شو با شیوه برخورد هر کسی با مطالب.
ذهنت رو فعلا از معیار های خودت پاک کن. بزار چَشمانت چیز های جدید تری را ببینند.

یک نکته مهم؛
مقاومت نکن
کوتاه بیا
تا راه های جدید تری پیش پایت گذاشته شود.[/]

ابوالبرکات;1015041 نوشت:
منظورتون از محیطی دیگر را نمی فهمم.
مثلا چه محیط هایی؟ من توضیح دادم که محیط کار من کاملا مردانه است . محیط های بیرون هم که مثلا کجا؟

تو انجمن های علمی تحقیقی و.. عضو شین.
واسطه ها رو عوض کنید.
دوستانی که دارین و بیشتر کنین ببینین تو محیط کاری یا تفریحی و ... آقایون و دوستان و همکاراتون و زیر نظر بگیرید ببینید از چه افرادی خوشتون میاد و بنظرتون به تیپ شخصیتی شما نزدیکه. چون رفتار و شخصیت هرکسی و اصل و نصبش نشان دهنده خانوادشه. بعد باهاشون رابطه بذارید و خانواده شون و بشناسین ببینید اگر خواهری دارن اقدام کنید یا از همین افراد بخواید براتون مورد معرفی کنن.
البته خودتونم شاید وسواس دارین و زیاده از حد مشکوک و بدبینید

در ضمن هیچ احترامی به خانوم ها قایل نیستید.

ali 000;1015053 نوشت:
حالا شما حتما باید ازدواج کنی؟ هدفت از ازدواج چیه؟
من صادقانه بگویم که به دو دلیل می خواهم ازدواج کنم. یکی ارضای نیازهای جنسی و عاطفی . دوم داشتن فرزند.

نورالزهراء;1015058 نوشت:
یاز داری با خانم هایی با افکار مختلف صحبت کنی
خیلی خام هستی نسبت به این مساله
متاسفانه من ناخودآگاهم نسبت به خانم ها یک خورده بدبین است. یکی از مهمترین دلایلش خواهر و مادر من هستند. مثلا با مادر من بیشتر از یک دقیقه نمی شه صحبت کرد. یعنی وقتی که مثلا من می خواهم پنج دقیقه در مورد چیزی صحبت کنم او بعد از 30 ثانیه یا یک دقیقه سریع ادامه ی حرف مرا بر اساس دید خودش می خواند و سریع واکنش خشمگینانه (حتی به ساده ترین حرف ها) می دهد . کافیه یک حرف ، ذره ای با نظرات او مخالف باشد . سریع اعصابش خورد می شود و جیغش بالا می رود. من هم به خاطر احترام مادری سرم را پایین می اندازم. اما با هرکس که حرف می زنم در هنگام صحبت کردن مدام فکر می کنم که شخص مقابلم می خواهد به من حمله کند و نگذارد که دیگه حرف بزنم. مادر من و ایضا خواهرم به شدت افرادی توتالیتر ، خودپسند ، گفتگوناپذیر و مغرور هستند و زودی هم جوش می آورند. راستش را بخواهید در این سایت زمانی که با یک خانم می خواهم گفتگویی داشته باشم مدام به این فکر هستم که این خانم ، الان قراره که جوش بیاره و به من حمله کنه . اساسا تصوری که از یک زن دارم این است که زن موجودی است که باید حداکثر احتیاط را در موقع حرف زدن با او داشته باشیم وگرنه احتمالا اعصاب او و اعصاب ما خرد می شود. به همین دلیل است که بسیار سخت گیرانه به دنبال مورد برای ازدواج می گردم. زیرا به دنبال استثناء می گردم و استثناء همیشه کم است. در واقع ناخودآگاه من به من می گوید که تو فقط با زنی استثنائی می توانی زندگی کنی و با یک زن معمولی نمی توانی. زیرا احتمالا زن معمولی بداخلاق خواهد بود و زندگی تو را خراب خواهد کرد. زنی استثنائی که اون قدر مطالعه داشته باشد که بتواند از جمیع جهات به یک موضوع نگاه کند و فکر نکند که تنها و تنها حرف او در درست ترین و متقن ترین حالت قرار دارد.
نورالزهراء;1015058 نوشت:
من پیشنهاد میکنم برای مدتی فکر ازدواج رو نداشته باشی و هدفت رو شناخت خانم ها قرار بدی.
بهترین جا همینحاست، مطالب خانم ها رو بخون طرز فکر و عقایدشون رو ببین و اشنا شو با شیوه برخورد هر کسی با مطالب.
با مطلبی که خانم ها این جا می گذارند نمی شه شناخت درستی از اون ها داشت. زیرا ذهن من به من می گوید که احتمالا این خانم الان اعصابش خورد شده و منفجر شده و سپس وقتی آرام شده خواسته برای تاپیک مطلبی بنویسد. ری اکشن های خانم ها بسیار مهم است در شناخت آن ها.

nooraaa;1015059 نوشت:
در ضمن هیچ احترامی به خانوم ها قایل نیستید.
برای چی فکر می کنید که من به خانم ها احترامی قائل نیستم؟

[="Tahoma"][="Blue"]

ابوالبرکات;1015065 نوشت:
متاسفانه من ناخودآگاهم نسبت به خانم ها یک خورده بدبین است. یکی از مهمترین دلایلش خواهر و مادر من هستند. مثلا با مادر من بیشتر از یک دقیقه نمی شه صحبت کرد. یعنی وقتی که مثلا من می خواهم پنج دقیقه در مورد چیزی صحبت کنم او بعد از 30 ثانیه یا یک دقیقه سریع ادامه ی حرف مرا بر اساس دید خودش می خواند و سریع واکنش خشمگینانه (حتی به ساده ترین حرف ها) می دهد . کافیه یک حرف ، ذره ای با نظرات او مخالف باشد . سریع اعصابش خورد می شود و جیغش بالا می رود. من هم به خاطر احترام مادری سرم را پایین می اندازم. اما با هرکس که حرف می زنم در هنگام صحبت کردن مدام فکر می کنم که شخص مقابلم می خواهد به من حمله کند و نگذارد که دیگه حرف بزنم. مادر من و ایضا خواهرم به شدت افرادی توتالیتر ، خودپسند ، گفتگوناپذیر و مغرور هستند و زودی هم جوش می آورند. راستش را بخواهید در این سایت زمانی که با یک خانم می خواهم گفتگویی داشته باشم مدام به این فکر هستم که این خانم ، الان قراره که جوش بیاره و به من حمله کنه . اساسا تصوری که از یک زن دارم این است که زن موجودی است که باید حداکثر احتیاط را در موقع حرف زدن با او داشته باشیم وگرنه احتمالا اعصاب او و اعصاب ما خرد می شود. به همین دلیل است که بسیار سخت گیرانه به دنبال مورد برای ازدواج می گردم. زیرا به دنبال استثناء می گردم و استثناء همیشه کم است. در واقع ناخودآگاه من به من می گوید که تو فقط با زنی استثنائی می توانی زندگی کنی و با یک زن معمولی نمی توانی. زیرا احتمالا زن معمولی بداخلاق خواهد بود و زندگی تو را خراب خواهد کرد. زنی استثنائی که اون قدر مطالعه داشته باشد که بتواند از جمیع جهات به یک موضوع نگاه کند و فکر نکند که تنها و تنها حرف او در درست ترین و متقن ترین حالت قرار دارد.

پس تا اینجای کار:
1. خانم های زندگیت بسیار محدود بودند بهتره بگم فقط 2 نفر بودند
و به دلیل محدود بودن خانم، شناخت کمی نسبت به جنس مخالفت داری.
در واقع شناختت نسبت به این دو خانم رو تعمیم دادی به کل خانم ها
و احساس ترس و نگرانی نسبت به این مساله پیدا کردی، چراکه میخوای تو زندگی خودت همسرت، شریکت درکت کنه و کاملا بفهمتت..

اما باید بهت بگم:
همه خانم ها اینطور نیستند، درسته مطالعه و بدست آودن مهارت در سخنوری و کنترل خشم خیلی مهمه اما این مساله دلیل بر این نمیشه که فقط خانم هایی که اهل فلسفه باشند تو رو درک کنند.
تو باید با کسی ازدواج کنی که از فلسفه بدش نیاد (تنها و تنها همین)
یک موقع ممکنه طرف پیش زمینه و علاقه کمی داشته باشه و مشتاق باشه براش از فلسفه بگی... ولی خودش متخصص نباشه.
اینطوری تو میگی و با هم لذت میبرید...

ابوالبرکات;1015064 نوشت:
من صادقانه بگویم که به دو دلیل می خواهم ازدواج کنم. یکی ارضای نیازهای جنسی و عاطفی . دوم داشتن فرزند.

به نظرت با یک خانم میشه به آرامش رسید؟
ارامش رو توی چی میبینی؟[/]

ابوالبرکات;1015066 نوشت:
برای چی فکر می کنید که من به خانم ها احترامی قائل نیستم؟

نوع حرف زدنتون و ادبیاتتون و جواب به کامنتم و کلا مواردی که گفتین اینو برداشت کردم.

nooraaa;1015079 نوشت:
نوع حرف زدنتون و ادبیاتتون و جواب به کامنتم و کلا مواردی که گفتین اینو برداشت کردم.

اگر از حرف های من توهین برداشت کردین عذرخواهی می کنم ولی می شه بفرمایید از کدوم قسمت ها این برداشت ها رو کردید؟

[="Tahoma"][="Black"]سلام
با اجازه دوستان

نظره من این هستش هی به خودتون نگید بد بین هستید این کارو خرابتر میکنه
دوما خاستگاری حانمی برید که به شما علاقه داره
پا شدی ۵۰ تا جا توی شهری که یکم کوچیکه رفتی ...هر کی باشه دیگه حاظر نمیشه با شما ازدواج کنه
در کل سعی کنید برید سراغ کسی که شمارو دوست داره[/]

ابوالبرکات;1015042 نوشت:
راهی مطمئن غیر از روش سنتی به من معرفی شود.

در حقیقت هیچ راه مطمئنی و قابل اطمینان تری از خواستگاری به روش سنتی وجود ندارد. البته روش های دیگری هم هست، اما عمدتاً برای شهرهای بزرگ که افراد شناختی نسبت به هم ندارند، می باشند.

همدل;1015118 نوشت:
راهی مطمئن غیر از روش سنتی به من معرفی شود.

همان طور که در ابتدای بحث گفته شد، مشکل در نبود مورد و همکاری نکردن خانواده و دیگران نیست.

از انصاف نگذریم شاید خانواده و دیگران واقعاً سنگ تمام گذاشته اند و مشکل از جانب آنها نیست. 53 مورد خواستگاری در شهر کوچک کم چیزی نیست؛ حتماً موردهای بسیار بیشتری معرفی شده اند که در مان ابتدای کار رد شده اند و اصلاً به بررسی و خواستگاری کشیده نشده است.

ابوالبرکات;1015100 نوشت:
اگر از حرف های من توهین برداشت کردین عذرخواهی می کنم ولی می شه بفرمایید از کدوم قسمت ها این برداشت ها رو کردید؟

خواهش میکنم.
انتظار داشتم کمی رسمی تر برخورد بشه. چون اکثرا اینجا نا آشنا هستند و اگر کسی مشارکتی میکنه مثل بازدید از نمایشگاهیه که میزبانش استراتر هست.

انتظار یک سلام و تشکر از مشارکت یا نهایتا تشکر از پاسخ دادن از طرف شما داشتم و درک این که همه قصد کمک دارند و کسی شما رو نمیشناسه تا بخواد قضاوتتون کنه.
شما مستقیما با حالت طلبکارانه و پرسشگرانه وارد گفتگو شدین.

شما انقدر در خودتون غرق شدین که جز خودتون کسی و قضاوت نمیکنین تعدادی خواستگاری رفتین بدون اینکه این همه تجربه کمی تاثیر براتون بذاره و کمی از نظرات سخت گیرانتون متعادل تر بشه یا کمی در خودتون شک کنید.
من نمیگم اون افراد مناسب بودند یا نه ولی طبیعتا باید روتون تاثیری میذاشتن.
قصد توهین یا جسارت ندارم اگر زیاده از حد رک هستم عذر میخوام گفتم شاید کمک کنه

Khalij fars;1015105 نوشت:
سلام
با اجازه دوستان

نظره من این هستش هی به خودتون نگید بد بین هستید این کارو خرابتر میکنه
دوما خاستگاری حانمی برید که به شما علاقه داره
پا شدی ۵۰ تا جا توی شهری که یکم کوچیکه رفتی ...هر کی باشه دیگه حاظر نمیشه با شما ازدواج کنه
در کل سعی کنید برید سراغ کسی که شمارو دوست داره

سلام
اگر دوباره جایی برم خواستگاری که احتمالا نمی فهمند که من 50 جا رفتم خواستگاری. بعدش هم از کجا بفهمم که یک دختری من رو دوست داره که برم خواستگاریش . راستش رو بخواهید از این 50 مورد حدود 30 مورد را من تا قبل از روز خواستگاری اصلا ندیده بودم. بقیه رو هم یکی دو بار اتفاقی دیده بودم .اصلا من هیچ دختری رو نمی بینم و هیچ دختری هم من رو نمی بینه که بخواد من رو دوست داشته باشه.

nooraaa;1015129 نوشت:
انتظار یک سلام و تشکر از مشارکت یا نهایتا تشکر از پاسخ دادن از طرف شما داشتم و درک این که همه قصد کمک دارند و کسی شما رو نمیشناسه تا بخواد قضاوتتون کنه.
شما مستقیما با حالت طلبکارانه و پرسشگرانه وارد گفتگو شدین.
گفتگوی انتقادی همینه دیگه.
nooraaa;1015129 نوشت:
شما انقدر در خودتون غرق شدین که جز خودتون کسی و قضاوت نمیکنین تعدادی خواستگاری رفتین بدون اینکه این همه تجربه کمی تاثیر براتون بذاره و کمی از نظرات سخت گیرانتون متعادل تر بشه یا کمی در خودتون شک کنید.
خوب این که آدم خودش رو قضاوت کنه و دیگران را قضاوت نکنه که خیلی خوبه. اما نظرات من سختگیرانه نیست. متاسفانه جامعه فشله. شما رمان ((ابله)) را خوانده اید. در این رمان شخصی است که جامعه او را ابله می داند ولی آخر کار اثبات می شود که جامعه ابله است و او ابله نیست. متاسفانه ما در دوران مرگ انسان ، مرگ اصالت و مرگ ارزش ها زندگی می کنیم. ما در دورانی زندگی می کنیم که ارزش های نیولیبرال در خون تک تک مردم ما جریان پیدا کرده است. این بدبینی نیست. این یک واقعیت تلخ است. ما در دورانی زندگی می کنیم که مردم جز مصرف چیزی نمی فهمند. در این دوران معلومه که شریک زندگی خوب ، کم گیر میاد . شریک زندگی هم می تواند زندگی را نابود کند. این روایت را از پیامبر اعظم دقت کنید : ((ابن مسعود از رسول خدا(ص) نقل می کند: زمانی فرا رسد که دین هیچ متدینی سالم نمی ماند مگر آنکه از یک بلندی به بلندی دیگر فرار کند و از سوراخی به سوراخ دیگر مانند روباهی که بچه هایش را می برد، بگریزد.

گفتند: چه زمانی این اتفاق خواهد افتاد؟ فرمود: زمانی که مخارج زندگی جز با معصیت خدا تأمین نشود. در این صورت عزب بودن جایز است.

گفتند: ای رسول خدا، شما ما را به ازدواج فرمان می دهی. (چگونه عزب بودن را تجویز می کنید؟) فرمود: بله، اما آن زمان هلاکت یک مرد در دست پدر و مادرش است. اگر پدر و مادر نداشته باشد در دست زن و فرزندش است. اگر زن و فرزند نداشته باشد در دست خویشاوندان و همسایگانش خواهد بود.

گفتند: چگونه چنین خواهد بود؟ فرمود: به خاطر تنگی معیشت سرزنشش می کنند و او را وادار به کارهایی می کنند که در توانش نیست تا اینکه او را در هلاکت می اندازند. ))

دوران ما دوران هلاکت مرد به دست زن و بچه هایش خواهد بود.

nooraaa;1015129 نوشت:
من نمیگم اون افراد مناسب بودند یا نه ولی طبیعتا باید روتون تاثیری میذاشتن.
مثلا چه تاثیری می گذاشتند؟ تنها تاثیری که گذاشتند بدبینی بیشتر من به خانم ها بود.

nooraaa;1015129 نوشت:
قصد توهین یا جسارت ندارم اگر زیاده از حد رک هستم عذر میخوام گفتم شاید کمک کنه
خواهش می کنم. منم آدم رکی هستم.

ابوالبرکات;1015319 نوشت:
این روایت را از پیامبر اعظم دقت کنید

برفرض اینکه چنین روایتی صحیح باشد؛ تطبیق آن در زمان حاضر و کنونی که ما در آن به سر می بریم بسیار مشکل است.

همدل;1015334 نوشت:
برفرض اینکه چنین روایتی صحیح باشد؛ تطبیق آن در زمان حاضر و کنونی که ما در آن به سر می بریم بسیار مشکل است.

به طور کامل تطبیق نمی کنه ولی تا حدی تطبیق می کنه.

آقا امروز دوستم یک چیزی بهم گفت که داشتم شاخ در می آوردم. می گفت که یک دوستی داشته که بهش گفته که 300 جا رفته خواستگاری. ببین اون کیه دیگه؟~x(

[="Tahoma"][="Blue"]

ابوالبرکات;1015367 نوشت:
آقا امروز دوستم یک چیزی بهم گفت که داشتم شاخ در می آوردم. می گفت که یک دوستی داشته که بهش گفته که 300 جا رفته خواستگاری. ببین اون کیه دیگه؟

همين الان فيلم مصاحله عموپورنگ رو ديدم
يك دختر خانمي رو از هند ميخواد

حالا شما هي بگو نميشه...[/]

ابوالبرکات;1015348 نوشت:
به طور کامل تطبیق نمی کنه ولی تا حدی تطبیق می کنه.


بر فرض اینکه یه مقداری هم تطبیق کنه، دلیل بر این نمیشه ما از ازدواج خودداری کنیم و تجرد را بر گزینیم. همچنین دلیل بر این نمیشه که در ازدواج سختگیری بیش از حد نماییم.

نکته مهمتری که در اینجا وجود دارد، این است که شما در مقام انتخاب همسر هستید، نقش های همسری هم کاملاً مشخص می باشد؛ شما در مقام انتخاب استاد، همکار علمی، دوست صمیمی و... نیستید که همۀ اینها را یکجا می خواهد در یه نفر داشته باشید!؟

به نظر می رسد شما در انتخاب همسر، همان طور که بارها گفته شده کمالگرا هستید و گویا می خواهید همسرتان در آن واحد همۀ این موارد باشد و این شدنی و ممکن نیست؛ چون انسان کامل از جمیع جهات به غیر از حضرات معصومین(علیهم‌السلام) نداریم.

اگر قرار بود این گونه انتخاب همسر کنیم، لاجرم باید حضرات معصومین(علیهم‌السلام) هیچگاه ازدواج نمی کردند و در مرتبۀ پایین تر هیچ یک از مراجع تقلید و دانشمندان تراز اول نیز ازدواج نمی کردند؛ چون همسر آنان قابل مقایسه با مقام علمی آنان نبودند و درک و فهم شان هم حد شوهرانشان نبوده است.

ممکنه اشکال کنید که مراجع بزرگوار تقلید و دانشمندان برجسته در موقع ازدواج با همسرانشان کفویت داشته اند، اما بعد از ازدواج فاصلۀ علمی و فهمی پیدا کرده اند؛ اگر این طور باشد، دیگر انگیزه ای برای ادامۀ زندگی وجود نخواهد داشت؛ در حالی که باتوجه به گزارشاتی که وجود دارد مراجع بزرگوار تقلید و دانشمندان برجسته علی رغم تفاوت های علمی بیشترین عشق و ارادت را به همسرانشان داشته اند و خودشان را مدیون آنها می دانستند.

همدل;1015402 نوشت:
بر فرض اینکه یه مقداری هم تطبیق کنه، دلیل بر این نمیشه ما از ازدواج خودداری کنیم و تجرد را بر گزینیم. همچنین دلیل بر این نمیشه که در ازدواج سختگیری بیش از حد نماییم.
اگر این روایت درست باشه دلیل بر سختگیری بیش از حد در ازدواج نمی باشد اما دلیل بر سخت شدن و بالارفتن حد سختگیری در ازدواج می تواند باشد.

همدل;1015402 نوشت:
کته مهمتری که در اینجا وجود دارد، این است که شما در مقام انتخاب همسر هستید، نقش های همسری هم کاملاً مشخص می باشد؛ شما در مقام انتخاب استاد، همکار علمی، دوست صمیمی و... نیستید که همۀ اینها را یکجا می خواهد در یه نفر داشته باشید!؟
ببینید من هم نگفتم که خانم من فیلسوف باشد. توی این تاپیک گفته ام که من می گم اگر من که حدود 70 تا کتاب فلسفی خوانده ام خانمم حداقل سه تا خوانده باشه. من در مورد ازدواج به تاثیر غیر مستقیم خواندن کتاب فلسفی توجه شدیدی دارم. واقعیت این است که در این دوره و زمانه اگر کسی کتاب فلسفی (منظورم از کتاب فلسفی کتابی است که مربوط به پرسش های بنیادین بشر هست) نخوانده باشد درد متعالی ندارد. درد فهمیدن ندارد. درد رسیدن به معنا ندارد. یک چنین شخصی ضرورتا افسرده است و زندگی برایش جهنم است و زندگی را برای دیگران جهنم می سازد. یک چنین شخصی محصور در مصرف است و به دلیل این که مصرف یک ارضای کاذب برای او ایجاد می کند روز به روز بدبخت تر می شود و همسرش و فرزندانش را هم به سمت بدبختی سوق می دهد. من دنبال همسری نمی گردم که با او بحث های فلسفی انجام بدهم تا چیزی در این مورد از او یاد بگیرم. اما بحث من اینه که اگر زنی (یا مردی) علاقه ی به فلسفه(به معنای توجه به پرسش های بنیادین) نداشته باشد ضرورتا انسان مزخرفی خواهد بود. ضرورتا انسان نامتعالی خواهد بود. ضرورتا انسانی توتالیتر خواهد بود. این توقع زیادی نیست که از یک انسان توقع انسان بودن داشته باشیم.
همدل;1015402 نوشت:
گر قرار بود این گونه انتخاب همسر کنیم، لاجرم باید حضرات معصومین(علیهم‌السلام) هیچگاه ازدواج نمی کردند و در مرتبۀ پایین تر هیچ یک از مراجع تقلید و دانشمندان تراز اول نیز ازدواج نمی کردند؛ چون همسر آنان قابل مقایسه با مقام علمی آنان نبودند و درک و فهم شان هم حد شوهرانشان نبوده است.
اولا ازدواج های معصومین دلایل متنوعی داشته است . ثانیا من هم که گفتم که به چه دلیل روی اهل مطالعه بودن همسرم تاکید دارم.

ابوالبرکات;1015319 نوشت:
گفتگوی انتقادی همینه دیگه.
خوب این که آدم خودش رو قضاوت کنه و دیگران را قضاوت نکنه که خیلی خوبه. اما نظرات من سختگیرانه نیست. متاسفانه جامعه فشله. شما رمان ((ابله)) را خوانده اید. در این رمان شخصی است که جامعه او را ابله می داند ولی آخر کار اثبات می شود که جامعه ابله است و او ابله نیست. متاسفانه ما در دوران مرگ انسان ، مرگ اصالت و مرگ ارزش ها زندگی می کنیم. ما در دورانی زندگی می کنیم که ارزش های نیولیبرال در خون تک تک مردم ما جریان پیدا کرده است. این بدبینی نیست. این یک واقعیت تلخ است. ما در دورانی زندگی می کنیم که مردم جز مصرف چیزی نمی فهمند. در این دوران معلومه که شریک زندگی خوب ، کم گیر میاد . شریک زندگی هم می تواند زندگی را نابود کند. این روایت را از پیامبر اعظم دقت کنید : ((ابن مسعود از رسول خدا(ص) نقل می کند: زمانی فرا رسد که دین هیچ متدینی سالم نمی ماند مگر آنکه از یک بلندی به بلندی دیگر فرار کند و از سوراخی به سوراخ دیگر مانند روباهی که بچه هایش را می برد، بگریزد.

گفتند: چه زمانی این اتفاق خواهد افتاد؟ فرمود: زمانی که مخارج زندگی جز با معصیت خدا تأمین نشود. در این صورت عزب بودن جایز است.

گفتند: ای رسول خدا، شما ما را به ازدواج فرمان می دهی. (چگونه عزب بودن را تجویز می کنید؟) فرمود: بله، اما آن زمان هلاکت یک مرد در دست پدر و مادرش است. اگر پدر و مادر نداشته باشد در دست زن و فرزندش است. اگر زن و فرزند نداشته باشد در دست خویشاوندان و همسایگانش خواهد بود.

گفتند: چگونه چنین خواهد بود؟ فرمود: به خاطر تنگی معیشت سرزنشش می کنند و او را وادار به کارهایی می کنند که در توانش نیست تا اینکه او را در هلاکت می اندازند. ))

دوران ما دوران هلاکت مرد به دست زن و بچه هایش خواهد بود.

مثلا چه تاثیری می گذاشتند؟ تنها تاثیری که گذاشتند بدبینی بیشتر من به خانم ها بود.

خواهش می کنم. منم آدم رکی هستم.

قطعا هیچ انسانی مصون از خطا و اشتباه نیست.
تنها انسان های مغرور و خودشیفته خودشون و برتر میبینن و اگر مشکلی براشون ایجاد بشه اونو از طرف مقابل میدونن و خودشون همواره بر تختی از عظمت و بزرگی در هاله ای از توجیهات زندگی خوشی دارن...

اینجا ما بحث علمی نمی کنیم، شما مشکلی براتون پیش اومده و از کارشناس راهنمایی میخواید و دیگر دوستان هم نظر میدن.. بحث برای تاپیک های علمی و فلسفی و سیاسی آن هم در شرایط خاص سوال اتفاق می افته.

هرچقدر هم که شما والا و بزرگوار و بسیار باهوش و علمی و ... باشید لاجرم برخی آداب و رسوم صحیح هر کاری و باید رعایت بکنید. یکی همین اصول بحث و حرف زدن با افراد مختلف هست... پیامبر هم اگر اخلاق نیک نداشت همه از دورش پراکنده میشدن.

منظورم از تاثیر این بود شما که با انواع خانواده ها آشنا شدین وقتی هیچ کدوم حتی تا یک مرحله هم پیش نرفت معمولا باید این سوالات تو ذهنتون ایجاد میشد: نکنه من خانم ها رو نمیشناسم؟ نکنه آداب حرف زدن با اون ها رو نمیدونم؟ نکنه مشکلات من به عدم شناخت از جنس مونث برمیگرده؟ نکنه همه خانوم ها اینجورین و من مشکل دارم؟ چرا من نباید حتی از یکیشون خوشم بیاد؟ چرا اکثر جلسات من با دعوا تموم شده و هیچ حسی در من ایجاد نشد؟ هدف و وظیفه من در ازدواج چیه؟ آیا وظیفه من عروج از پله های فلسفه و مطالعه ی آثار قلمبه سلمبه و رسیدن به جایگاه مقدسه که همسرم ببینه و افتخار کنه و دائما تشویقم کنه یا در ازدواج هدف اصلیم چیز دیگست و....

بعد شما به جای این سوالا آمدین نوشتین دیگه کسی برام خواستگاری نمیره. موردها سطوحشون و نپسندیدم. دیگه کجاها میتونم این راه و ادامه بدم.... شایدم دوست دارین همه بگن اون ها در سطحتون نبودن... این بحثش جداست و تا آدم تو جلسه نباشه نمیشه گفت.

اینکه الان تو چه عصری هستیم واقعا استدلالتون اونطور که نشون میدین قوی نیست... اگر همه بد باشن امام زمان چطور ظهور میکنه؟ کی گفته کیا قهرمانن؟ بهتون وحی شده که انقدر مطمئنید؟ آیا امامان ازدواج نکردند؟ این حدیث اگر هم درست باشه کامل نیست و با عقل هم جور در نمیاد.. عینک بدبینی به خلایق خدا دارید. خودتون در غرق در عقاید عجیب و غریب و سخت گیرانه کردید و از هدف اصلی زندگی غافلید کمتر موردی پیش میاد باهاتون کنار بیاد.

حقیییر یک توصیه هم دارم، و اون اینکه هیچ وقت سعی نکنین آثار فاخر و مطالب سنگین و بخونید، این ها اگر به موقع خونده نشن به جای رشد و تعالی انسان باعث خوددرگیری و بروز عقاید درهم ریخته ای میشن که فرد رو در خودش حبس میکنه خصوصا وقتی که زمان جوانی و شکل گیری شخصیتتون باشه که به سختی جبران میشه... برای عالی بودن هیییچ لازم نیست کار خاصی بکنین و شگفت انگیز باشین، در جایی و موقعیتی که هستین خوب باشین و با نفس خودتون مبارزه کنین و شخصیتتون و نرمال کنین اون وقت یکهو متوجه میشین وسعت دیدتون بالاست و بالاتر میره و اون وقت میتونید آثاری و درک کنید و نقدش کنید. قرآن و همه درک نمیکنن حتی اگر هزار بار هم بهشون توضیح بدن تا خودشون بهش نرسن درکش نمیکنن شاید بفهمنش اما درک نکنه... آثار فاخر و بذارین به موقع خود بخوانید تا انقدر دچار سوء برداشت نشید. زندگی بسیار ساده است و آسان و قهرمان ها و اولیای خداوند بسیار معمولین تا حد ناشناااس.
خلاصه چون رک هستید گفتم

ابوالبرکات;1015367 نوشت:
آقا امروز دوستم یک چیزی بهم گفت که داشتم شاخ در می آوردم. می گفت که یک دوستی داشته که بهش گفته که 300 جا رفته خواستگاری. ببین اون کیه دیگه؟

امیدوارم شما قصد نداشته باشین رکورد ایشون رو بشکونید!؟;;)
هر چیزی ارزش تجربه کردن رو نداره

اگر دوست تون بعد از 300 خواستگاری تازه رسیدن اول خط، قطعاً شرایط بدتری خواهند داشت. دوست تون اگر ازدواج نکنه براش بهتره هم خودش راحت خواهد بود و هم دیگری رو بدبخت نخواهد کرد;;)

اگر ممکنه شما ازدواج رو تعریف کنید. توصیف کنید یعنی چه

همدل;1015461 نوشت:
امیدوارم شما قصد نداشته باشین رکورد ایشون رو بشکونید!؟;;)
هر چیزی ارزش تجربه کردن رو نداره

اگر دوست تون بعد از 300 خواستگاری تازه رسیدن اول خط، قطعاً شرایط بدتری خواهند داشت. دوست تون اگر ازدواج نکنه براش بهتره هم خودش راحت خواهد بود و هم دیگری رو بدبخت نخواهد کرد;;)

البته من خودم راستش یک خورده باورم نمی شه. الان من که 53 جا رفتم خواستگاری حدود 4 سالی طول کشیده است. این بنده خدا چطوری 300 جا رفته خواستگاری؟! البته بعضی از پسرها هستند که همزمان خواستگاری چند تا دختر با هم می روند که به نظر من کار اشتباهی است. مثلا من خودم یک زمان دو تا واسطه همزمان به من دو مورد را پیشنهاد دادند. یک نفر بهم گفت که بیا قرار بزار و روز پنج شنبه برو خواستگاری یکی شون و روز جمعه برو خواستگاری اون یکی. ولی من قبول نکردم. چون به نظر من کار صحیحی نیست. شاید ایشون از اونایی بوده که روزی سه چهار جا می رفته خواستگاری. البته الان ازدواج کرده و به نظر میاد که زندگی خوبی داره. البته ، به نظرمیاد .

نورالزهراء;1015385 نوشت:

همين الان فيلم مصاحله عموپورنگ رو ديدم
يك دختر خانمي رو از هند ميخواد

حالا شما هي بگو نميشه...

من باید حتما با این عموپورنگ یک مشاوره ای داشته باشم. شاید اون بتونه راهنماییم کنه. من از شهر دیگه نمی رم خواستگاری به خاطر این که امکان تحقیق نیست و فرهنگشان تا حدی با ما متفاوته. حالا این عموپورنگ چطوری رفته از یک کشور دیگه اونم هند ، می خواد زن بگیره؟!~x(

سلام عرض می کنم خدمت شما و تشکر می کنم از وقتی که گذاشتید و به این موضوع جواب دادید.

nooraaa;1015439 نوشت:
قطعا هیچ انسانی مصون از خطا و اشتباه نیست.
تنها انسان های مغرور و خودشیفته خودشون و برتر میبینن و اگر مشکلی براشون ایجاد بشه اونو از طرف مقابل میدونن و خودشون همواره بر تختی از عظمت و بزرگی در هاله ای از توجیهات زندگی خوشی دارن...
صد در صد
nooraaa;1015439 نوشت:
اینجا ما بحث علمی نمی کنیم، شما مشکلی براتون پیش اومده و از کارشناس راهنمایی میخواید و دیگر دوستان هم نظر میدن.. بحث برای تاپیک های علمی و فلسفی و سیاسی آن هم در شرایط خاص سوال اتفاق می افته.
خوب اگر راه حلی که ارائه می شه برای من قانع کننده نباشه می گویم به این دلایل برای من قابل قبول نیست. بعدش طرف مقابل هم دوباره توضیحات بیشتری می ده یا دلایل من رو نقد می کنه. بعدش من نقد می کنم و گفتگوی انتقادی صورت می گیره. حالا نباید که در مورد مسئله ی خیلی عمیقی باشه.

nooraaa;1015439 نوشت:
هرچقدر هم که شما والا و بزرگوار و بسیار باهوش و علمی و ... باشید لاجرم برخی آداب و رسوم صحیح هر کاری و باید رعایت بکنید. یکی همین اصول بحث و حرف زدن با افراد مختلف هست... پیامبر هم اگر اخلاق نیک نداشت همه از دورش پراکنده میشدن.
آیا منظورتان از آداب و رسوم بحث کردن همین است که ابتدا از طرف مقابل تشکر کنیم. باشه من اول این پست از شما تشکر کردم.

nooraaa;1015439 نوشت:
منظورم از تاثیر این بود شما که با انواع خانواده ها آشنا شدین وقتی هیچ کدوم حتی تا یک مرحله هم پیش نرفت معمولا باید این سوالات تو ذهنتون ایجاد میشد: نکنه من خانم ها رو نمیشناسم؟ نکنه آداب حرف زدن با اون ها رو نمیدونم؟ نکنه مشکلات من به عدم شناخت از جنس مونث برمیگرده؟ نکنه همه خانوم ها اینجورین و من مشکل دارم؟ چرا من نباید حتی از یکیشون خوشم بیاد؟ چرا اکثر جلسات من با دعوا تموم شده و هیچ حسی در من ایجاد نشد؟ هدف و وظیفه من در ازدواج چیه؟ آیا وظیفه من عروج از پله های فلسفه و مطالعه ی آثار قلمبه سلمبه و رسیدن به جایگاه مقدسه که همسرم ببینه و افتخار کنه و دائما تشویقم کنه یا در ازدواج هدف اصلیم چیز دیگست و....
اولا هیچ جلسه ی خواستگاری ای از من با دعوا تمام نشده است. حتی جلسه ای که دختره با لحن تحقیرآمیزی با من برخورد کرد و من جلسه را ترک کردم. ثانیا من که در معیارهای خودم شک ندارم. وقتی من شک ندارم ، حتما اون 53 نفر مشکل داشته اند یا نامتناسب بوده اند.
nooraaa;1015439 نوشت:
بعد شما به جای این سوالا آمدین نوشتین دیگه کسی برام خواستگاری نمیره. موردها سطوحشون و نپسندیدم. دیگه کجاها میتونم این راه و ادامه بدم.... شایدم دوست دارین همه بگن اون ها در سطحتون نبودن... این بحثش جداست و تا آدم تو جلسه نباشه نمیشه گفت.
نه خیر. من هیچ وقت عقده ی حقارت نداشته ام و دوست نداشته ام که همه بگویند که فلانی سطحش بالاست. شما هم بدانید که رک گویی با مزخرف گویی و توهین متفاوت است.

nooraaa;1015439 نوشت:
اینکه الان تو چه عصری هستیم واقعا استدلالتون اونطور که نشون میدین قوی نیست... اگر همه بد باشن امام زمان چطور ظهور میکنه؟ کی گفته کیا قهرمانن؟ بهتون وحی شده که انقدر مطمئنید؟ آیا امامان ازدواج نکردند؟ این حدیث اگر هم درست باشه کامل نیست و با عقل هم جور در نمیاد.. عینک بدبینی به خلایق خدا دارید. خودتون در غرق در عقاید عجیب و غریب و سخت گیرانه کردید و از هدف اصلی زندگی غافلید کمتر موردی پیش میاد باهاتون کنار بیاد.
اولا بحث ظهور و امام زمان بحث متفاوت و مفصلی است. داریم که امام زمان زمانی که زمین پر از ظلم و جور شده است می آید و زمین را پر از قسط می کند. تعبیر ((ملئت)) دقیقا آمده است. ثانیا من عینک بدبینی ندارم. واقعیات تلخ جامعه را بدان آگاهی دارم. ثالثا هدف اصلی زندگی چیست به نظر شما؟

nooraaa;1015439 نوشت:
حقیییر یک توصیه هم دارم، و اون اینکه هیچ وقت سعی نکنین آثار فاخر و مطالب سنگین و بخونید، این ها اگر به موقع خونده نشن به جای رشد و تعالی انسان باعث خوددرگیری و بروز عقاید درهم ریخته ای میشن که فرد رو در خودش حبس میکنه خصوصا وقتی که زمان جوانی و شکل گیری شخصیتتون باشه که به سختی جبران میشه.
یکی از توفیقاتی که خداوند به من داده است خواندن آثار فاخر از ابتدای نوجوانی ام هست و به این دلیل خدا را صد هزار مرتبه شکر می کنم.
nooraaa;1015439 نوشت:
رای عالی بودن هیییچ لازم نیست کار خاصی بکنین و شگفت انگیز باشین، در جایی و موقعیتی که هستین خوب باشین و با نفس خودتون مبارزه کنین و شخصیتتون و نرمال کنین اون وقت یکهو متوجه میشین وسعت دیدتون بالاست و بالاتر میره و اون وقت میتونید آثاری و درک کنید و نقدش کنید. قرآن و همه درک نمیکنن حتی اگر هزار بار هم بهشون توضیح بدن تا خودشون بهش نرسن درکش نمیکنن شاید بفهمنش اما درک نکنه..
بسیار عالی. =d>

nooraaa;1015462 نوشت:
اگر ممکنه شما ازدواج رو تعریف کنید. توصیف کنید یعنی چه

ببخشید من چند روز گرفتار بودم. ازدواج یعنی دو نفر برای ارضای یک سری نیازهای عاطفی و بیولوژیکی با هم پیمان می بندند که تا آخر عمر در کنار همدیگر زندگی کنند.

بگذارید تا مطالب دیگری بگویم تا واضح تر بشه که چرا من در ازدواج سخت گیری می کنم. من مادری دارم که به شدت مذهبی هست. البته مذهبی به معنای عام کلمه . مادرم در کودکی همیشه بسیاری از شخصیت های مذهبی را توی سر من می کوباند. مثلا یادم می آید که از یکی از شهدای دوران جنگ تحمیلی بسیار بدم می آمد. زیرا او را مانند پتکی بر سر من کوبیدند. حالا اسم آن شهید را نمی خواهم بگویم. الان هم با وجود این که روی خودم کار کرده ام اما هنوز در ناخودآگاه خودم یک مقدار بغض نسبت به آن شهید دارم. چرا؟ زیرا در کودکی ، آن شهید باعث شده که مهر مادری از من در آن موقع برطرف شود. اگر من بسیاری از کتب فلسفی و دینی را نمی خواندم امروز شخصیتی به شدت ضد مذهب ، ضد شهدا و ضد امامان داشتم. زیرا در کودکی این موارد برای من چیزی جز تحقیرشدن نداشتند. دکتر شریعتی می گوید : ((خدایا ، عقیده ام را از عقده ام محفوظ نگه دار.)) من خیلی زحمت کشیدم تا توانستم تاحدی عقیده ام را از عقده ام مصون بدارم. اما برادری دارم که رکعتی نماز نمی خواند. زیرا او هم از ناحیه ی مذهب تحقیر شده است. تحقیر از ناحیه ی مذهب از طرف مادر مذهبی من برای من و برادرم اتفاق افتاد. اگر برادر من یک رکعت نماز نمی خواند مطمئن باشید که حداقل پنجاه درصد تقصیر مادر من هست. چرا؟ زیرا مادر من از مذهب فقط مفاتیح الجنان و رساله را می فهمید. او فکر می کرد که اگر پسر زمانی که در پانزده سالگی به سن تکلیف رسید نماز نخواند یک حرام لقمه ی پست رذل کثیف است. چرا؟ زیرا خدا بر او نماز را واجب کرده است و او به دلیل اتباع هوای نفس نمی خواهد نماز بخواند و بنابراین لایق بدترین رفتارها ، حقارت آمیزترین رفتارها و بی مهری ها هست . نمی خواهم از رفتارهای مادرم برای شما بیش از این بگویم. اما می خواهم بگویم که مادر من که همه فکر می کنند که چه آدم مذهبی و مومنی هست به دلیل این که او هیچ وقت یک کتاب فلسفی نخوانده است ذهنی به شدت توتالیتر و دوقطبی دارد. ذهنی جدلی و تخریب گر دارد. بنابراین ضرورت خواندن کتاب های فلسفی یکی از مهمترین معیارهای من برای ازدواج است.

ابوالبرکات;1014656 نوشت:
من چند وقتی هست (تقریبا دوسال و نیم) که خواستگاری های متعددی رو تجربه کرده ام. دیشب داشتم حساب می کردم و دیدم که حدود 53 تا خواستگاری رفتم .

سلام
یعنی شما تو هر ماه تقریبا دوبار خواستگاری رفتید !؟ البته به فرض اینکه فقط یه جلسه خواستگاری در هر مورد هم برگزار شده باشه !8-|
به نظرم الان یه کم فرصت به خودت بده نفس بکش اینجوری هم خودت گیجی شدی هم اون بنده خداهاhappy

ابوالبرکات;1014656 نوشت:
هیچ کس برای من به خواستگاری نمی ره

والا حق دارن پنجاه و سه بار رفتن زن نگرفتی صدبار دیگه هم باهات بیان زن بگیر نیستی

ابوالبرکات;1014656 نوشت:
به نظر من دخترها همه شان پول پرست و ماده پرست هستند. دید من طوری شده که اگر دختری بیاد به من بگه که حاضره توی چادر هم با من زندگی کنه باز هم من فکر می کنم که اون از شدت بی شوهری این کار را می کنه و ته دلش پول فراوان و تجملات فراوان را می خواهد.

ابوالبرکات;1014656 نوشت:
ک دختری را من ندیدم که یک کتاب فلسفی درست و درمان خوانده باشد. کتاب رمان هم که باد هواست. تصور می کنم که دخترها خیلی بی سوادند. ( البته این حرفم بدین معنا نیست که ادعا می کنم که پسرها باسوادند) در زمینه ی شعر هم که ازشون می پرسی هیچ کس حافظ و سعدی و مولانا و شاعران قدیم را نام نمی برد. یک سری شاعرای عجیب و غریب را نام می برند.

من چندین بار متن پست شما رو خوندم با طرز تفکری که داری بهت میخوره پنجاه رو رد کرده باشی( البته این فقط یه حدسه سریع جبهه نگیرید لطفا) پس بهتره با همسن خودت ازدواج کنی تا تفاهم بیشتری داشته باشی
معلومه دخترهای کم سن تر نمیتونن با افکار مردهای مسن هماهنگ باشن

ابوالبرکات;1014656 نوشت:
حالا مشکلی که پیش آمده این است که واسطه ها دیگر مورد معرفی نمی کنند. یکی دو تا از واسطه ها صریحا به مادرم گفته اند که پسر شما ما را خسته کرده است و آبروی ما را برده است. بقیه هم طفره می روند. خود پدر و مادر من هم به من گفته اند که ما دیگر برای تو خواستگاری نمی رویم. خودت برو و یک نفر را انتخاب کن و هروقت که مطمئن شدی که اون رو می خواهی بیا تا بریم خواستگاری. حالا من مانده ام چه کار کنم؟

من که بهشون حق میدم بالاخره تصمیم درست رو گرفتن ولشون کن دست از سرشون بردار :d
شما هم خودتون نمیدونید چی میخواید بهتره اول تکلیفت رو با خودتون مشخص کنید بعد دنبال کیس مورد نظر بگردید.

ابوالبرکات;1014656 نوشت:
اما پنجاه و سه موردی که من دیدم حداقل ها رو ندارند. لطفا یک راهی بگویید که بتوانم بدون کمک هیچ کسی موردی برای خودم پیدا کنم؟

بقیه دخترها هم شبیه همون پنجاه و سه مورد هستن شک نکن ولی حالا اگه واقعا میخوای ازدواج کنی یه کم سطح توقعاتت رو بیار پایین

شبـنم;1015878 نوشت:
سلام
یعنی شما تو هر ماه تقریبا دوبار خواستگاری رفتید !؟ البته به فرض اینکه فقط یه جلسه خواستگاری در هر مورد هم برگزار شده باشه !
به نظرم الان یه کم فرصت به خودت بده نفس بکش اینجوری هم خودت گیجی شدی هم اون بنده خداها
سلام البته حدود چهار سال است که من به خواستگاری می رم ولی اون یک سال و نیم سال اول فقط سه مورد رفتم. تقریبا می شه گفت توی این دو و نیم سال ماهی یک جا رفته ام. معمولا هم خواستگاری هام بیشتر از جلسه ی سوم طول نکشیده اند.
شبـنم;1015878 نوشت:
الا حق دارن پنجاه و سه بار رفتن زن نگرفتی صدبار دیگه هم باهات بیان زن بگیر نیستی
cryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcrying

شبـنم;1015878 نوشت:
من چندین بار متن پست شما رو خوندم با طرز تفکری که داری بهت میخوره پنجاه رو رد کرده باشی( البته این فقط یه حدسه سریع جبهه نگیرید لطفا) پس بهتره با همسن خودت ازدواج کنی تا تفاهم بیشتری داشته باشی
معلومه دخترهای کم سن تر نمیتونن با افکار مردهای مسن هماهنگ باشن
فکر کنم گفته ام که من تقریبا بیست و هفت ساله هستم. جبهه نمی گیرم ولی این حرف های من چه ربطی به بالا بودن سن داره؟

شبـنم;1015878 نوشت:
من که بهشون حق میدم بالاخره تصمیم درست رو گرفتن ولشون کن دست از سرشون بردار
شما هم خودتون نمیدونید چی میخواید بهتره اول تکلیفت رو با خودتون مشخص کنید بعد دنبال کیس مورد نظر بگردید.
من هم بهشون حق می دم. ولی من خودم می دونم چی می خوام ولی پیداش نمی کنم.

ابوالبرکات;1015886 نوشت:
من هم بهشون حق می دم. ولی من خودم می دونم چی می خوام ولی پیداش نمی کنم.

اگر شما واقعاً می دانید چی می خواهید؛ بهتره ملاک ها و معیارهای ازدواج تان را دقیقاً به اطلاع معرّف ها و واسطه ها برسانید و از آنها بخواهید دختری با ملاک های شما پیدا کنند؛

این گونه به نظر می رسد که آنها دقیقاً نمی دانند شما چی می خواهید. شاید بیشتر خواستگاری هایی که داشته اید از این دسته بوده اند؛ به همین خاطر به سرانجام نرسیده است.

این خیلی مهمه که دیگران هم بدونند شما دقیقاً دنبال چه نوع و تیپ دختری هستید. این طوری راحت تر به نتیجه می رسید و دیگر لازم نیست این همه خواستگاری بروید.

شما هم بهتره قبل از رفتن به خواستگاری، تحقیقات تون را انجام بدین اگر پسند نسبی بود، شرایطون جور بود؛ آنگاه اقدام به خواستگاری برای آشنایی بیشتر کنید. همین جوری هر موردی معرفی شد، بروید خواستگاری که درست نیست. هم خودتون سرخورده می شوید و هم طرف مقابل تان!؟

یادم می یاد، برای دختر یکی از دوستان خواستگار آمده بود، در جلسۀ آشنایی بعد از تعارفات اولیه، از خانواده دختر خواسته شد بود که دخترشون چایی بیارند، خانواده دختر با اشاره به گوشه اتاق که نوزادی در آن آرمیده بود، گفته بودند که دخترمون هنوز یه سالش نشده و ما هم یه دختر بیشتر نداریم حالا شما پاشیدن اومدین خواستگاریش؟!

معلومه که هم معرف و هم خود خانواده پسر در این قضیه اشتباه کرده بودند، به صرفا اینکه طرف دختره داره که نباید خواستگاری رفت.

همدل;1015908 نوشت:
یادم می یاد، برای دختر یکی از دوستان خواستگار آمده بود، در جلسۀ آشنایی بعد از تعارفات اولیه، از خانواده دختر خواسته شد بود که دخترشون چایی بیارند، خانواده دختر با اشاره به گوشه اتاق که نوزادی در آن آرمیده بود، گفته بودند که دخترمون هنوز یه سالش نشده و ما هم یه دختر بیشتر نداریم حالا شما پاشیدن اومدین خواستگاریش؟!

معلومه که هم معرف و هم خود خانواده پسر در این قضیه اشتباه کرده بودند، به صرفا اینکه طرف دختره داره که نباید خواستگاری رفت.

سلام تازه بگذارید که من یک خاطره ی جالب تر نقل کنم. مادربزرگ من 20 سال از پدربزرگ من کوچک تر بود. یک روز یک خانواده ای که نمی شناختند مادربزرگ و پدربزرگ مرا ، با گل و شیرینی می آیند خواستگاری مادربزرگ من از پدربزرگ من. پدربزرگ من می گفت که زمانی که بهشون گفتم که ایشون همسر من هستند بلند شدند و سریع پا به فرار گذاشته اند .
همدل;1015908 نوشت:
گر شما واقعاً می دانید چی می خواهید؛ بهتره ملاک ها و معیارهای ازدواج تان را دقیقاً به اطلاع معرّف ها و واسطه ها برسانید و از آنها بخواهید دختری با ملاک های شما پیدا کنند؛

این گونه به نظر می رسد که آنها دقیقاً نمی دانند شما چی می خواهید. شاید بیشتر خواستگاری هایی که داشته اید از این دسته بوده اند؛ به همین خاطر به سرانجام نرسیده است.

این خیلی مهمه که دیگران هم بدونند شما دقیقاً دنبال چه نوع و تیپ دختری هستید. این طوری راحت تر به نتیجه می رسید و دیگر لازم نیست این همه خواستگاری بروید.

شما هم بهتره قبل از رفتن به خواستگاری، تحقیقات تون را انجام بدین اگر پسند نسبی بود، شرایطون جور بود؛ آنگاه اقدام به خواستگاری برای آشنایی بیشتر کنید. همین جوری هر موردی معرفی شد، بروید خواستگاری که درست نیست. هم خودتون سرخورده می شوید و هم طرف مقابل تان!؟

مسئله یک خورده پیچیده است. حقیقت این است که درسته که من یک سری ملاک های مشخص دارم برای ازدواج. اما اولا واسطه ها درکی از بعضی اون ملاک های من ندارند. یعنی بعضی از این ملاک های من مشترک لفظی هستند بین من و واسطه ها. ثانیا علاوه بر این ملاک ها یک سری چیزها هست که باید در صحبت کردن مشخص شود. اما بگذارید من مهمترین ملاک هایم را برایتان مشخص کنم. 1- چادری بودن : این موردی است که واسطه ها و من به راحتی درک مشترکی از آن داریم. دختر یا چادری هست یا نیست. شق سومی وجود ندارد. اما یکی دو مورد بودند که در خانه ی پدر چادری بودند اما می خواستند که بعد از ازدواج چادر را بگذارند کنار. خوب اون واسطه که من بهش گفتم دختر چادری می خوام چند جا دختره رو دیده و دیده که چادری هست. دیگه از کجا می دونسته که این به زور پدر و مادرش چادر پوشیده؟ 2- زیبا بودن: این هم امری نسبی است. یادمه یک دختری را دیدم(برای خواستگاری البته) که از نظر من بسیار زیبا بود ولی از نظر مادر من به شدت زشت بود و برعکس این هم اتفاق افتاد. حالا او واسطه از کجا بدونه که سلیقه ی زیبایی شناسی من در این مسائل چیه؟ 3- مذهبی بودن : در این مورد بنده شاید اندازه ی یک کتاب حرف داشته باشم که من چه نوع مذهبی ای را دوست دارم . بعضی از انواع مذهبی ها به نظر من به شدت خطرناک هستند. حالا من به اون واسطه بگویم که می خواهم دختره مذهبی باشه. اون بر اساس برداشت خودش از مذهب و انسان مذهبی شخصی را معرفی می کنه. خصوصا این که واسطه های من معمولا از نسل قدیم هستند . مثلا دهه ی چهل یا پنجاه . کسانی که به شدت پارادایم های فکری متفاوتی با ما دارند . من اگر بخواهم معنای مذهبی بودن در ذهن خودم را برای این واسطه ها توضیح بدهم احتمالا یک هفته شاید طول بکشد. 4- اهل مطالعه ی کتاب های فلسفی بودن : به شرطی که از روی درد این کتاب ها را خوانده باشد نه از روی کلاس داشتن یا هیجان انگیز بودن. این مطلب را هم فقط با گفتگو می شود فهمید وگرنه واسطه ها خیلی نمی توانند در اون دختره این مطلب را بفهمند. 5- از نظر مالی همسان ما باشد. ما از نظر مالی متوسط هستیم. من نه می خواهم که دختره از من خیلی فقیرتر باشد و نه خیلی پولدار تر. این مورد را می توان به خوبی برای واسطه ها مشخص کرد. 6- اگر دختره اهل شعر خصوصا اشعار ادبیات سنتی ما بود که چه بهتر. من با شاعرانی نظیر حافظ ، مولانا ، عطار ، شیخ محمود شبستری ، شهریار و ... زندگی می کنم. یعنی زندگی من قرین با این شاعران هست.
خلاصه این که معیارهای من معمولا چیزهایی هستند که توضیح دادن آن ها برای واسطه ها سخت هست. درواقع معیارهایی که برای همه مشخص باشه ندارم. معیارهایم برای خودم کاملا مشخصه ولی برای واسطه ها شاید تا حدکمی مشخص باشه ولی کاملا مشخص نیست. درواقع معیارهای من با گفتگوی جلسات خواستگاری برای من بود و نبودش در اون شخص مشخص می شه. بنابراین راهی نمی مونه جز این که واسطه ها معرفی کنند و من برم خواستگاری و گفتگو کنم و دوباره همین روند تکرار بشه.
اما یک مسئله ی دیگر هم هست و اون اینه که من نسیت به خانم ها هیچ حس خاصی ندارم. اولش گفتم که شاید یک مشکل بیولوژیکی داشته باشم اما پیش متخصص هورمون و غدد هم رفتم و آزمایش هم دادم و گفت که کاملا سالمی. آدم چشم چرانی هم نیستم که مثلا برایم عادی شده باشد. این را چه کار کنم؟

ابوالبرکات;1015955 نوشت:
سلام تازه بگذارید که من یک خاطره ی جالب تر نقل کنم. مادربزرگ من 20 سال از پدربزرگ من کوچک تر بود. یک روز یک خانواده ای که نمی شناختند مادربزرگ و پدربزرگ مرا ، با گل و شیرینی می آیند خواستگاری مادربزرگ من از پدربزرگ من. پدربزرگ من می گفت که زمانی که بهشون گفتم که ایشون همسر من هستند بلند شدند و سریع پا به فرار گذاشته اند .

جالب بود=d>=d>=d>=d>

:d

ابوالبرکات;1015886! نوشت:

فکر کنم گفته ام که من تقریبا بیست و هفت ساله هستم. جبهه نمی گیرم ولی این حرف های من چه ربطی به بالا بودن سن داره؟

من هم بهشون حق می دم. ولی من خودم می دونم چی می خوام ولی پیداش نمی کنم.


سلام
اکثر ملاک های شما اصلا با سنتون همخوانی نداره. همه این ملاک هام هم شاید در یک نفر جمع نشه بهتره یک کم توقعاتتون رو کاهش بدید .
هرچند هر چی دارم نگاه میکنم تو زن بگیر نیستی.

ابوالبرکات;1015955 نوشت:
سلام تازه بگذارید که من یک خاطره ی جالب تر نقل کنم. مادربزرگ من 20 سال از پدربزرگ من کوچک تر بود. یک روز یک خانواده ای که نمی شناختند مادربزرگ و پدربزرگ مرا ، با گل و شیرینی می آیند خواستگاری مادربزرگ من از پدربزرگ من. پدربزرگ من می گفت که زمانی که بهشون گفتم که ایشون همسر من هستند بلند شدند و سریع پا به فرار گذاشته اند .
مسئله یک خورده پیچیده است. حقیقت این است که درسته که من یک سری ملاک های مشخص دارم برای ازدواج. اما اولا واسطه ها درکی از بعضی اون ملاک های من ندارند. یعنی بعضی از این ملاک های من مشترک لفظی هستند بین من و واسطه ها. ثانیا علاوه بر این ملاک ها یک سری چیزها هست که باید در صحبت کردن مشخص شود. اما بگذارید من مهمترین ملاک هایم را برایتان مشخص کنم. 1- چادری بودن : این موردی است که واسطه ها و من به راحتی درک مشترکی از آن داریم. دختر یا چادری هست یا نیست. شق سومی وجود ندارد. اما یکی دو مورد بودند که در خانه ی پدر چادری بودند اما می خواستند که بعد از ازدواج چادر را بگذارند کنار. خوب اون واسطه که من بهش گفتم دختر چادری می خوام چند جا دختره رو دیده و دیده که چادری هست. دیگه از کجا می دونسته که این به زور پدر و مادرش چادر پوشیده؟ 2- زیبا بودن: این هم امری نسبی است. یادمه یک دختری را دیدم(برای خواستگاری البته) که از نظر من بسیار زیبا بود ولی از نظر مادر من به شدت زشت بود و برعکس این هم اتفاق افتاد. حالا او واسطه از کجا بدونه که سلیقه ی زیبایی شناسی من در این مسائل چیه؟ 3- مذهبی بودن : در این مورد بنده شاید اندازه ی یک کتاب حرف داشته باشم که من چه نوع مذهبی ای را دوست دارم . بعضی از انواع مذهبی ها به نظر من به شدت خطرناک هستند. حالا من به اون واسطه بگویم که می خواهم دختره مذهبی باشه. اون بر اساس برداشت خودش از مذهب و انسان مذهبی شخصی را معرفی می کنه. خصوصا این که واسطه های من معمولا از نسل قدیم هستند . مثلا دهه ی چهل یا پنجاه . کسانی که به شدت پارادایم های فکری متفاوتی با ما دارند . من اگر بخواهم معنای مذهبی بودن در ذهن خودم را برای این واسطه ها توضیح بدهم احتمالا یک هفته شاید طول بکشد. 4- اهل مطالعه ی کتاب های فلسفی بودن : به شرطی که از روی درد این کتاب ها را خوانده باشد نه از روی کلاس داشتن یا هیجان انگیز بودن. این مطلب را هم فقط با گفتگو می شود فهمید وگرنه واسطه ها خیلی نمی توانند در اون دختره این مطلب را بفهمند. 5- از نظر مالی همسان ما باشد. ما از نظر مالی متوسط هستیم. من نه می خواهم که دختره از من خیلی فقیرتر باشد و نه خیلی پولدار تر. این مورد را می توان به خوبی برای واسطه ها مشخص کرد. 6- اگر دختره اهل شعر خصوصا اشعار ادبیات سنتی ما بود که چه بهتر. من با شاعرانی نظیر حافظ ، مولانا ، عطار ، شیخ محمود شبستری ، شهریار و ... زندگی می کنم. یعنی زندگی من قرین با این شاعران هست.
خلاصه این که معیارهای من معمولا چیزهایی هستند که توضیح دادن آن ها برای واسطه ها سخت هست. درواقع معیارهایی که برای همه مشخص باشه ندارم. معیارهایم برای خودم کاملا مشخصه ولی برای واسطه ها شاید تا حدکمی مشخص باشه ولی کاملا مشخص نیست. درواقع معیارهای من با گفتگوی جلسات خواستگاری برای من بود و نبودش در اون شخص مشخص می شه. بنابراین راهی نمی مونه جز این که واسطه ها معرفی کنند و من برم خواستگاری و گفتگو کنم و دوباره همین روند تکرار بشه.
اما یک مسئله ی دیگر هم هست و اون اینه که من نسیت به خانم ها هیچ حس خاصی ندارم. اولش گفتم که شاید یک مشکل بیولوژیکی داشته باشم اما پیش متخصص هورمون و غدد هم رفتم و آزمایش هم دادم و گفت که کاملا سالمی. آدم چشم چرانی هم نیستم که مثلا برایم عادی شده باشد. این را چه کار کنم؟

������ ������ احساس نداری ! با این حال میخوای بری زن بگیری
کلی هم شرط و شروط گذاشتی طرف فلسفه بخونه شعر بلد باشه !!!
به نظر من تو الان اصلا شرایط زن گرفتن نداری بیشتر یه دوست لازم داری بشینی باهاش مشاعره کنی یا در مور عقاید فلسفیت بحث کنی
تو همین سایت چندسال دیگه بمون تو پست های فلسفی شرکت کن تایپک های مشاعره هم داره باور کن کارت راه میفته
موفق باشی

شبـنم;1016021 نوشت:
������ ������ احساس نداری ! با این حال میخوای بری زن بگیری
پیش خودم می گم شاید احساس بعد از ازدواج ایجاد بشه. شاید آیه ی ((لتسکنو الیها)) بعد از ازدواج برای من فعال شد. بعدش هم بالاخره آدم بچه هم می خواد. پیری و از این جور چیزها هم داره.

همدل;1015961 نوشت:
جالب بود=d>=d>=d>=d>
متشکرم. اما در مورد اون بخش بعدی پستم نظری ندارید؟

فکر نمیکردم، خانوم پیدا کردن انقدر سخت باشه...اگر انتخاب یک زن برای مرد انقدر سخته.اونوقت خانوما چی باید بگن؟؟دست مرد بازه، می تونه صد جا بره خواستگاری، صد تا مورد رو هم برای رفتن به خواستگاری سبک و سنگین بکنه؟؟و دست به انتخاب بزنه.با این حال، یکی ایشون که می گن هنوز انتخابشون رو نتونستن داشته باشن.
اونوقت خانوما چی باید بگن و چی کار باید بکنن که باید منتظر باشن بلکه، یکی، دو تا سه تا، آقا بیاد خواستگاریشون؟؟:-s

ابوالبرکات;1015955 نوشت:
مسئله یک خورده پیچیده است. حقیقت این است که درسته که من یک سری ملاک های مشخص دارم برای ازدواج. اما اولا واسطه ها درکی از بعضی اون ملاک های من ندارند. یعنی بعضی از این ملاک های من مشترک لفظی هستند بین من و واسطه ها. ثانیا علاوه بر این ملاک ها یک سری چیزها هست که باید در صحبت کردن مشخص شود. اما بگذارید من مهمترین ملاک هایم را برایتان مشخص کنم. 1- چادری بودن : این موردی است که واسطه ها و من به راحتی درک مشترکی از آن داریم. دختر یا چادری هست یا نیست. شق سومی وجود ندارد. اما یکی دو مورد بودند که در خانه ی پدر چادری بودند اما می خواستند که بعد از ازدواج چادر را بگذارند کنار. خوب اون واسطه که من بهش گفتم دختر چادری می خوام چند جا دختره رو دیده و دیده که چادری هست. دیگه از کجا می دونسته که این به زور پدر و مادرش چادر پوشیده؟ 2- زیبا بودن: این هم امری نسبی است. یادمه یک دختری را دیدم(برای خواستگاری البته) که از نظر من بسیار زیبا بود ولی از نظر مادر من به شدت زشت بود و برعکس این هم اتفاق افتاد. حالا او واسطه از کجا بدونه که سلیقه ی زیبایی شناسی من در این مسائل چیه؟ 3- مذهبی بودن : در این مورد بنده شاید اندازه ی یک کتاب حرف داشته باشم که من چه نوع مذهبی ای را دوست دارم . بعضی از انواع مذهبی ها به نظر من به شدت خطرناک هستند. حالا من به اون واسطه بگویم که می خواهم دختره مذهبی باشه. اون بر اساس برداشت خودش از مذهب و انسان مذهبی شخصی را معرفی می کنه. خصوصا این که واسطه های من معمولا از نسل قدیم هستند . مثلا دهه ی چهل یا پنجاه . کسانی که به شدت پارادایم های فکری متفاوتی با ما دارند . من اگر بخواهم معنای مذهبی بودن در ذهن خودم را برای این واسطه ها توضیح بدهم احتمالا یک هفته شاید طول بکشد. 4- اهل مطالعه ی کتاب های فلسفی بودن : به شرطی که از روی درد این کتاب ها را خوانده باشد نه از روی کلاس داشتن یا هیجان انگیز بودن. این مطلب را هم فقط با گفتگو می شود فهمید وگرنه واسطه ها خیلی نمی توانند در اون دختره این مطلب را بفهمند. 5- از نظر مالی همسان ما باشد. ما از نظر مالی متوسط هستیم. من نه می خواهم که دختره از من خیلی فقیرتر باشد و نه خیلی پولدار تر. این مورد را می توان به خوبی برای واسطه ها مشخص کرد. 6- اگر دختره اهل شعر خصوصا اشعار ادبیات سنتی ما بود که چه بهتر. من با شاعرانی نظیر حافظ ، مولانا ، عطار ، شیخ محمود شبستری ، شهریار و ... زندگی می کنم. یعنی زندگی من قرین با این شاعران هست.
خلاصه این که معیارهای من معمولا چیزهایی هستند که توضیح دادن آن ها برای واسطه ها سخت هست. درواقع معیارهایی که برای همه مشخص باشه ندارم. معیارهایم برای خودم کاملا مشخصه ولی برای واسطه ها شاید تا حدکمی مشخص باشه ولی کاملا مشخص نیست. درواقع معیارهای من با گفتگوی جلسات خواستگاری برای من بود و نبودش در اون شخص مشخص می شه. بنابراین راهی نمی مونه جز این که واسطه ها معرفی کنند و من برم خواستگاری و گفتگو کنم و دوباره همین روند تکرار بشه.

معیارهایی که شما دارید، کم تا قسمتی آرمان گرایانه و ایده آل گرایانه هست؛ با تفسیری که شما از معیارهای چندگانه بیان کردید، در واقع دایرۀ انتخاب شما بسیار محدود می شود و صد البته یافتن چنین موردی بسیار سخت و دشوار خواهد بود.

اگر چنین موردی هم بیابید، اگر بر فرض اتفاق طرف مقابل تان یه خورده در یکی از معیارها لنگ بزنه و آن طوری که شما می خواستید، نباشه و شما بعداً متوجه شوید، زندگی به کام تان تلخ میشه و عرصه بر شما و شریک زندگی تان تنگ خواهد شد.

علت آن این است که شما برای ازدواج سرمایه گذاری زیادی کرده اید، وقت، انرژی و هزینه زیادی صرفش کرده اید، خود همین مسئله توقع تان را از ازدواج و شریک زندگی تان بسیار بالا می برد و در صورت بروز کمترین نارضایتی احساس خسران خواهید کرد.

اگر خاطرتان باشد در چند پُست قبل تر نکته مهمی را به شما گفتم.

گفتم که شما در مقام انتخاب همسر هستید، نقش های همسری هم کاملاً مشخص می باشد؛ شما در مقام انتخاب استاد، همکار علمی، دوست صمیمی و... نیستید که همۀ اینها را یکجا می خواهد در یه نفر داشته باشید!؟

اگر شما به مباحث فلسفی علاقه مند هستید و دوست دارید با فردی در این زمینه گفتگو و مباحثه کنید، یه دوست صمیمی می تواند این خلأ را در زندگی تان پُر کند.

اگر به شعر و شاعری علاقه مند هستید؛ عضویت در انجمن هایی که شاعران در آن عضو هستند، می تواند این نیاز شما را برآورده کند.

حتماً لازم نیست همسر آینده تان هم فیلسوف باشد و هم شاعر و هم همسری زیبا و هم عارف واصل و...

ابوالبرکات;1015955 نوشت:
اما یک مسئله ی دیگر هم هست و اون اینه که من نسیت به خانم ها هیچ حس خاصی ندارم. اولش گفتم که شاید یک مشکل بیولوژیکی داشته باشم اما پیش متخصص هورمون و غدد هم رفتم و آزمایش هم دادم و گفت که کاملا سالمی. آدم چشم چرانی هم نیستم که مثلا برایم عادی شده باشد. این را چه کار کنم؟


این مسئله عادی نیست و نیاز به بررسی داره.

اگر شما حسی به بانوان ندارید؛ اصلاً چه نیازی به ازدواج دارید؟؟!

همدل;1016095 نوشت:
معیارهایی که شما دارید، کم تا قسمتی آرمان گرایانه و ایده آل گرایانه هست


مورد داشتیم طرف برای انتخاب همسر لیست بلند بالایی از ملاک ها و معیارها ازدواج برای خودش در نظر گرفته بود و دوست می داشت همسر آینده اش فلان و بهمان باشد.

هر خواستگاری که می رفت، بالاجبار از لیست بلند بالایی که داشت چند گزینه را خط می زد تا دست آخر رسید به این گزینه که طرف مقابلش الزاماً مؤنث باشد!؟=d>=d>

ملاک ها و معیارهایی که شما برای ازدواج در نظر گرفته اید چیزی شبیه به همین داستان هست.

یا باید اینقدر خواستگاری برید و سرتان به سنگ بخورد تا معیارها و ملاک های معقول تری برای ازدواج در نظر بگیرید و یا اینکه کلاً بی خیال ازدواج بشوید.

ترسم نرسی به کعبه، ای اعرابی *** کین ره که تو می روی به ترکستان است

آنچه شما در جستجوی آنی

«گشتم نبود، نگرد نيست»

همدل;1016096 نوشت:

این مسئله عادی نیست و نیاز به بررسی داره.

اگر شما حسی به بانوان ندارید؛ اصلاً چه نیازی به ازدواج دارید؟؟!

البته چرا دروغ بگم. یک خورده حس ترس دارم نسبت به خانم ها. برای خودم هم عجیبه.
اما پیش خودم می گم شاید احساس بعد از ازدواج ایجاد بشه. شاید آیه ی ((لتسکنو الیها)) بعد از ازدواج برای من فعال شد. بعدش هم بالاخره آدم بچه هم می خواد. پیری و از این جور چیزها هم داره.
یک سوال حاشیه ای دیگر هم داشتم. من موهای سرم ریخته است . البته از نظر خودم بسیار جذاب هستم. اما یکی دیگر از دلایلی که مادرم جدیدا برای من به خواستگاری نمی ره اینه که می گه باید حتما مو بکارم. کاشت مو هم دردسر خیلی داره. خصوصا برای من که ریزش مویم زیاد است. حالا می خواستم از نظر شما که یک مشاور هستید چقدر برای خانم ها کچل بودن یا نبودن مردها اهمیت دارد؟ یعنی ممکنه دختری به خاطر کچل بودن من به من جواب منفی بدهد؟!

ابوالبرکات;1016156 نوشت:

یک سوال حاشیه ای دیگر هم داشتم. من موهای سرم ریخته است . جواب منفی بدهد؟!


با سلام

بله برای خانمها ظاهر مهم است و بنظر بنده دخترها بعضی حرفهای ناراحت کننده را عمدا بهت زدند تا ردت کنند!

اما به این معنی نیست که همه دخترا اینطورند اگه واقعا مومن باشد و پدر ومادر عاقل و مومنی داشته باشند به مشکل برنمیخوردی!

من که میگم تا اوضاع اقتصادی درست نشده ازدواج رو بیخیال شو! بذار از این امتحانات شبه آخرالزمانی بسلامت بگذریم بعدش همسر مناسبت رو پیدا کن! اون زمان مشکل ظاهرت هم انشاءالله حل میشه بدون هزینه زیاد!

ابوالبرکات;1016156 نوشت:
البته چرا دروغ بگم. یک خورده حس ترس دارم نسبت به خانم ها. برای خودم هم عجیبه.


بخش عمدۀ ای از ترس و هراس شما از بانوان و دختران به خاطر نگاه به شدت منفی و بدبیانه ای است که نسبت به آنها دارید و 53خواستگاری که داشته اید مزید بر علت شده و بر بدبینی شما به شدت افزوده است.

وقتی شما به این نتیجه رسیده اید که «دخترها همه شان پول پرست و مادی پرست هستند» و در حقیقت روان بنه شما با این طرحواره شکل گرفته؛ طبیعتاً نمی توانید حِس خوبی نسبت به دختران داشته باشید.

بنابراین تغییر باورهای غیرمنطقی شما در اولویت نخست قرار دارد تا بتوانید نگاه متعادل تر و منطقی تری نسبت به دختران و زنان پیدا کنید.

ابوالبرکات;1016156 نوشت:
یک سوال حاشیه ای دیگر هم داشتم. من موهای سرم ریخته است . البته از نظر خودم بسیار جذاب هستم.

در ابتدا خوب است بدانید که مشکل ریزش مو، کچلی و طاسی مردان مشکل فراگیر در همه نقاط جهان است و اغلب مردان با این مشکل روبرو بوده و یا خواهند شد. برخی از مردانی که خوش شانس تر هستند موهای خود را تا سنین بالاتر دارند، اما در بزرگسالی و کهنسالی آنها نیز دچار این عارضه خواهند شد.

البته معمولاً این مشکل بعد از ازدواج مشکل چندانی قلمداد نمی شود و کمتر زنی را سراغ داریم که به خاطر این مشکل از شوهرش طلاق گرفته باشد، اما برای مردانی که هنوز ازدواج نکرده اند و یا در آستانه ازدواج قرار دارند، تا حدودی مشکل ساز می باشد؛ چون ظاهر مردان در پذیرش و رد آنان برای ازدواج از سوی دختران مهم می باشد.

ابوالبرکات;1016156 نوشت:
یکی دیگر از دلایلی که مادرم جدیدا برای من به خواستگاری نمی ره اینه که می گه باید حتما مو بکارم. کاشت مو هم دردسر خیلی داره. خصوصا برای من که ریزش مویم زیاد است.


اینکه مادرتان اصرار دارند که شما حتماً مو بکارید، پذیرفتنی نیست؛ چون اساساً قیافۀ ظاهری بخش اندکی از وجهه و شخصیت شماست؛ بنابراین شایسته نیست شما تمام هستی و وجودی خویش را به قیافۀ ظاهری تان گره بزنید. ادامۀ این روند ثمره ای جز تضعیف شدید اعتماد به نفس، افسردگی و فرسودگی شما ندارد.

زیبایی انسان تنها به زیبایی ظاهری خلاصه نمی شود، بلکه سیرت زیبا می تواند حتی نقص های ظاهری را بپوشاند و باعث شود که شما جذاب تر، با شخصیت تر و حتی زیباتر به نظر آیید.

در ارزیابی زشتی یا زیبایی چهرۀ خودتان، نگاه خویش را به کلیت خودتان بکنید، که در کوتاه مدت این کلیت یا گشتالت شامل چگونگی کنار هم قرار گرفتن اجزاء چهرتان می شود و در دراز مدت اجزاء دیگری که خیلی هم تعیین کننده تر هم است به آن اضافه می شود مثلِ اخلاق، رفتار، منش و شخصیت شما؛ پس اگر می خواهید به چشم دیگران زیبا و پرجاذبه به نظر برسید، تاکیدتان را بر عواملی بگذارید که در دراز مدت شما رو به چشم دیگران زیبا و جذاب نشان می دهد نه بر عوامل ظاهری که کاربردشان فقط در کوتاه مدت و مقطعی می باشد.


ابوالبرکات;1016156 نوشت:
چقدر برای خانم ها کچل بودن یا نبودن مردها اهمیت دارد؟ یعنی ممکنه دختری به خاطر کچل بودن من به من جواب منفی بدهد؟!


برخلاف مردان، معمولاً دختران و زنان بیشتر عاشق منش و رفتار مردان می شوند تا زیبایی ظاهری آنها.

بر اساس مطالعات انجام شده معیارهای زیبایی و جذابیت مردان از نظر زنان بیشتر به رفتار و شخصیت آنها مربوط است تا ظاهر و اندامشان. بنابر تحقیقات صورت گرفته تنها ۱۳ درصد از زنان به جذابیت های ظاهری و اندام های عضلانی اهمیت می دهند و درصد بالایی از خانم ها به ویژگی های رفتاری مردان جذب می شوند.

بنابراین شما با تقویت ویژگی های رفتاری و شخصیتی می توانید در منظر زنان و دختران زیباتر و جذاب تر به نظر آیید.

البته همان طور که عرض شد، برای برخی از دختران و زنان زیبایی ظاهری خیلی مهم جلوه می نماید و ممکن است برخی از آنان وقتی با خواستگاری کچل روبرو شوند بدون توجه به چیزهای دیگر وی را رد کنند.

موضوع قفل شده است