همسرم همراه خوبیست؛ اما برای زندگی دنیا

تب‌های اولیه

70 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

شکر گزار;654420 نوشت:
مورد 4.ببینین من کلا تمام اون ایمیل هارو شاید تو یک ربع با سرعت خوندم چون میترسیدم شوهرم برسن. و تاریخ نگاه نکردم اما از صحبتهاشون فهمیدم پیشنهاد ازدواج ماله دو سال قبل خواستگاری شوهرم از من بوده ولی ارتباط ادامه داشته نمیدونم تا کی.
بعد ازدواج هم چندتایی ایمیل بود که کوتاه بود
آیا این موضوع به شما مربوط میشد؟ اگر بی دلیل این کار رو کردید اشتباه کردید

سورهء حجرات - آیه 12
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِيمٌ
ای کسانی که ايمان آورده ايد ، از گمان فراوان بپرهيزيد زيرا پاره ای از گمانها گناه است
و در کارهای پنهانی يکديگر جست و جو مکنيد و از يکديگر غيبت مکنيد آيا هيچ يک از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ پس آن را ناخوش خواهيد داشت و از خدا بترسيد ، به درستی که خدا توبه پذير و مهربان است

حالا لطفاً به این موضوع دقت بفرمایید:

من وقتی میخواستم ازدواج کنم ، در یکی از موارد از عموم پرسیدم که:
عمو جان میخوام پسری رو سر راه خانم مورد نظر بفرستم ببینم چکار میکنه. بهش راه میده یا نه

عموم گفتن:
اشتباه میکنی!

با تعجب گفتم:
چرا؟

ایشون پاسخ دادن:
اولاً مگه تو خدایی که میخوای دیگران رو امتحان کنی؟! تو فقط حق داری در چهارچوبی که برات تعیین شده خوبی و بدی این دختر رو تشخیص بدی

دوماً اگر این دختر وسوسه بشه و خطایی بکنه ، هیچ فکر کردی که تو این وسط نقش شیطان رو بازی کردی؟!

پس خواهر گرامی ، خودتون رو درگیر روابط گذشتهء شوهرتون نکنید چون نه تنها نتیجهء مثبت نمیگیرید ، بلکه باعث میشید ایشون در مقابل شما جبهه بگیرن. نمونش همونه که خودتون گفتید در اومد به شما گفت: بله!!!! باهاش رابطه داشتم!!!!

شکر گزار;654420 نوشت:
مورد5.کلا من از همسرم و مادرش زیاد تعریفشو شنیده بود اما اون اوایل من خیلی بچه مثبی بودمو هرچیزی رو بهترین برداشتشو میکردم و حتی فکر میکردم یک زن مثلا 40 سالس تا اینکه دیدمشون. تو اولین برخوردا برام سوال شد که چرا با شوهر من رفتارش فرق داره و اینقدر صمیمه درحالی که با برادرشوهرم معمولی بود و ازون بدتر اشتیاق شوهرم به رفتن های مکرر به اونجا برای دیدنش بود که حتی سرش دعوامون شد. همسر من خیلی ادم زرنگیه هیچوقت نمیاد مستقیم بگه دختر خالم فلان خوبی رو داره تو نداری!. ولی برام جالب بود که همه میگن من خوشتیپم اما همسرم میگه چاق شو! و وقتی ددیم دختر خالش تپلیه سریع این اومد تو ذهنم که به خاطر همون علاقشه...
اینکه رفتار اون خانم با شوهرتون زیادی صمیمیه یکم مشکوکه. نه از بابت ارتباطشون ، بلکه از این جهت که اگر به شوهر شما علاقه داشته یا داره ، پس چرا باهاش ازدواج نکرده؟ به این فکر کنید

اینکه همسرتون تمایل دارن که به اونجا برن باید حتماً روش کار بشه که اگر اجازه بدید در پست جداگونه ای عرض میکنم

مورد آخر که درمورد چاقی فرمودید ، چندان با شما موافق نیستم. ببینید شما میفرمایید که چون دخترخالش چاق هست پس برای همین چاق بودن رو دوست داره. اما من فکر میکنم برعکس باشه ، یعنی چون چاق بودن رو دوست داشته ، درنتیجه به دخترخالش هم علاقه پیدا کرده (یکی از دلایل علاقه)
این هم نیاز به توضیح بیشتر داره که بنده نمیتونم کامل همه چیز رو خدمت شما عرض کنم (به دلیل مرد بودنم)
بعداً در حدی که حریم اجازه بده راهنمایی خوام کرد ولی کاملش رو از خانمهایی مثل "رهگذر آسمان" میخوام که براتون توضیح بدن

شکر گزار;654420 نوشت:
مورد6.میدونین که تو قیافه به جز موردای زشت یا خیلی خوشگل دیگه سلیقه خیلی دخیله. دوست نزدیک من که این خانمو دیده بود میگفت تو خوشگلتری اما من فکر میکنم ما هرکدوم یه جور خشگلیم و اصن قبول ندارم من بهترم حتی به نظرم اون جذابتره.
من اندام ایشونو بیشتر از خودم دوست دارم (میگم سلیقه ایه دوست من اصن اینو قبول نداشت اما نظر من اینه)
از نظر اعتماد به نفس خیلی بهترن
از نظر شر و شیطونی خیلی ایشون بهترن و تو جمعا یکه تاز صحبت و خندوندن بقیه هستن (کاری که من اصلااااا بلد نیستم) و میدونم شوهرم اینطوری خوشش میاد.
از نظر تحصیلات خیلی بالان
خودشون وضع مالی عالی دارن (یعنی با کار کسب کردن نه از پدرشون برسه)
و همه این موارد میدونم واسه شوهرم مهمه
اینجا هم دو نکته رو جابجا برداشت کردید
شما میفرمایید ایشون از من بهتر هستن پس اعتماد به نفس دارن
اما موضوع دقیقاً برعکسه ، یعنی چون خیلی اعتماد به نفس دارن شما فکر میکنید از شما بهترن!

درمورد شوهرتون هم بجای این افکار که شوهرتون میخواد مثل فلانی بشید حالا هر کسی) بیاین و خواسته های شوهرتون رو به دو قسمت تقسیم کنید:

1 - مواردی که شما میتونید در خودتون تغییر بدید
خب تغییر بدید ، منتظر چی هستید؟ عرض کردم که حریم اجازه نمیده وارد جزئیات بشم ، اما سربسته میگم:
آیا نمیشه مدل مو رو تغییر داد؟ آیا نمیشه ورزش کرد؟ آیا نمیشه لباس خاصی پوشید؟
نفرمایید سخته ، چون حج رفتن هم سخته ، جهاد در راه خدا هم سخته ، اما پیامبر(ص) میفرمایند جهاد زن نیکو شوهرداری است

2 - مواردی که شما نمیتونید در خودتون تغییر بدید
این موارد رو برای شوهرتون جا بندازید. حتی گاهی (بسیار محدود) اشکالات خود ایشون رو بهش یادآوری کنید ، ولی با دقت ، ظرافت و مهربانی
مثلاً بهش بگید: میتونی ورزشی کنی که قدت بلندتر بشه؟
احتمالاً واکنشش زیاد آروم نباشه و بپرسه مگه اینطوری خوب نیستم؟!
اون موقع بهش بگید: خب منم تمام تلاشم رو میکنم که باب میل تو باشم ، اما نمیتونم تمام خصوصیاتم رو تغییر بدم و از تو انتظار دارم منو با همین خصوصیات که دارم دوست داشته باشی

در پست های بعدی چند راهکار دیگه خدمت شما عرض میکنم

چطور ممکنه مثل شمایی با مث ایشون ازدواج کنه

روزی که بله گفتین یعنی تمام شرایط رو قبول کردین هیچ کس مقصر نیست نه شوهر شما نه اون دخترخالش،اكثر دوستای من زن دارن،ولی دزدکی با زنهای دیگه هستن بنظرم نباید رو این موضوع حساس باشی

خدایا پناهم تویی;655081 نوشت:
روزی که بله گفتین یعنی تمام شرایط رو قبول کردین هیچ کس مقصر نیست نه شوهر شما نه اون دخترخالش،اكثر دوستای من زن دارن،ولی دزدکی با زنهای دیگه هستن بنظرم نباید رو این موضوع حساس باشی

پناه بر خدا:Esteghfar:

این چه پیشنهادیه؟ نسبت به عدم رعایت شئونات اسلامی کاملا بی تفاوت باشن؟؟

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

یارب;654014 نوشت:
سلام علیکم
باتشکر از شما بزرگوران

اتفاقا سوالی که مدتهاست بنده میخواهم از استاد حامی محترم بپرسم همین است!
بنده تا کنون در تاپیکهای زیادی که مشاهده کردم ندیده ام که جایی مشاورین محترم فرموده باشند جدا شوید!حتی جاهایی که به ظاهر مشکلات خیلی سخت بوده و حل کردنش خیلی باسختی امکان پپذیر بوده است! (البته ندیدن بنده دلیل بر نبودن نیست ،اما تا جایی که حقیر مشاهده کردم اینگونه بوده است) و مدت زیادی است این سوال برایم ایجاد شده پس طلاق برای چه مواری است؟! و در چه صورت مشاورین به فرد توصیه میکنند که جدا شوند؟

یازهرا(س)

سلام بر شما
مشاوره مانند هر علم و حرفه فنون و مهارت ها و اصولي دارد
كار مشاور اين است كه راه و چاه را نشان دهد و براي سازگاري با شرايط و رويارويي با استرس هاي زندگي تكنيك هايي بيان كند براي خروج از مشكلات شيوه هايي ذكر كند
و از همه مهم ترهمان گونه كه امروز روان شناسي مثبت گرا بر آن تأكيد دارد پيشگيري را مقدم بر درمان كند و با تمركز بر نقاط مثبت ضعف ها را بر طرف كند.
ولي انسان اختيار دارد و اراده در نهايت خود او بايد مسئوليت زندگي و راه خود را به عهده بگيرد.
برخي از افراد به خصوص افراد وابسته و وسواسي بدون توجه به اين كه خودش مسئول است پيوسته بايد مشاور يا حامي او براي او تصميم بگيرند.
تصميم گرفتن براي انسان ديگر توهين به عقل اوست.
البته مشاوران در موارد خاصي كه فرد ممكن است به خود يا ديگري آسيبي برساند براي او تصميم مي گيرد مثلا مي گويد به دليل مشكلات شديد رواني اين فرد نبايد الان ازدواج كند[/]

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

Reza-D;655021 نوشت:
در پست های بعدی چند راهکار دیگه خدمت شما عرض میکنم

سلام
با تشكر از نظرات خوب و پخته شما:Gol:
لطفا نكات تان را بيان بفرماييد تا بحث را جمع بندي كنيم[/]

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

سلام به همگي
نمي دونم بگم يا نگم
حالا كه اين قدر همگي اصرار داريد بذارين بگم غريبه كه نداريم
فقط ميمونه مهموناي سايت كه اونا هم خودين همگي از يه بابا و ننه ايم؛ آقا آدم و ننه حوا:Gol:
پير شديم از بيس تذكر داديم كه قانون بحث در تاپيك هاي مشاوره را رعايت كنيد
دوستان هر كس نظر خودش را بيان كند چرا به نظرات ديگران حاشيه مي زنيد
برخي آن قدر جدي به ديگري مي گويند چرا اين توصيه را مي كنيد كه گويي پرسشگر بعد از نكات ايشان مو به مو آنها را اجرا مي كند.
همين كه پرسشگر سؤالش را مطرح مي كند و در انجمني يعني اين كه من آمده ام كمك فني و علمي بگيرم
البته اين به معناي غرور علمي من نيست. مطمئنا شما هر كدام تان هنري ها و يا تخصصي داريد. همه چيز را همگان دانند. و من براي آن تخصص بايد از شما كمك بگيرم
بنده هم به دليل رشته تخصصي خودم چيزي هايي مي دانم كه فردي كه آن تخصص را ندارد طبيعي است نداند
اما چيزي كه شما بچه هاي فضاي مجازي داريد اين است كه اگر اطلاعاتتان را دسته بندي و منظم كنيد و صرفا انباشتگي اطلاعات آشفته نباشد خيلي از ديگران مي توانيد جلو بيفتيد
چيزي كه من رو ناراحت مي كند اين است كه مي بينيم فردي مدت ها در سايت است و مشاوره هاي مختلف را مي خواند بعد براي همسرگزيني يا شغل گزيني مسير را اشتباه مي رود
خب
اگر ما اهل دقت باشيم مي توانيم از تجارب تلخ ديگران زندگي شيريني بنا كنيم
در همين تاپيك واقعا اگر كسي اهل درس گرفتن باشد خيلي نكته ها ياد مي گيرد:Gol:
[/]

شکر گزار;652082 نوشت:
لطفا کمکم کنین

حامی;655142 نوشت:
سلام
با تشكر از نظرات خوب و پخته شما
لطفا نكات تان را بيان بفرماييد تا بحث را جمع بندي كنيم

سلام
خواهش میکنم (در حضور شما سخته)

با اجازهء استاد "حامی" چند نکته رو خدمت خواهر "شکرگذار" عرض میکنم

الف) گذشته رو رها کنید. شاید شوهر شما بجز این دخترخاله ، دختران دیگری هم وارد زندگیش شده باشن. میخواین وقت بذارید و تمام اونها رو کشف کنید؟! فکر نمیکنید اگر این وقت رو برای کشف استعدادهای خودتون بذارید نتیجهء بسیار بهتری بگیرید؟

ب) خودتون رو دست کم نگیرید. با قاطعیت میگم بیشترین حالت جذابیت برای یک انسان (بخصوص یک خانم) زمانی به دست میاد که ابتدا خودش ، خودش رو دوست داشته باشه. دقت بفرمایید این با خودخواهی تفاوت داره. خودخواهی یعنی دوست داشتن خود ، بدون توجه به دیگران. اما خودباوری ، یعنی دوست داشتن خود در کنار دیگران. کسی که خودش در جایگاه محکمی نیست ، چطور میخواد دست کسی دیگه رو بگیره؟

ج) برای جذب شوهرتون لازم نیست مدام بهش بچسبید و هر چی میگه انجام بدید. یکی از دلایل جذابیت اینه که گاهی بگید نه. یعنی همسرتون بفهمه که شما برای خودتون چهارچوب دارید ، معیار دارید و حتی می تونید برای دیگران معیار باشید. این به ابهت شما اضافه میکنه. پس به خواسته های نامعقول نه بگید ، البته مثل همیشه همراه با محبت :ok:

د) اطلاعات دینی خودتون رو بطور عمیق افزایش بدید (نه سطحی). البته عجله ای نکنید نیاز نیست خودتون رو به آب و آتش بزنید. همین که شروع کنید خودش اصلی ترین قدم هست. فقط یک نکتهء مهم: سعی نکنید شوهرتون رو قانع کنید ، شما دلایلتون رو بگید ، بذارید خودش فکر کنه و انتخاب کنه

هـ) برای تغییر زیبایی و جذابیت زنانه از همین امروز اقدام کنید اما اون طوری که همسرتون دوست داره ، نه اینکه سعی کنید شبیه به کسی بشید. اگر شوهر شما میخواد موی کوتاه داشته باشید ، داشته باشید ، اما اگر میخواد که مثل کسی موی کوتاه داشته باشید قبول نکنید. بذارید جذابیت رو با شما تعریف کنه نه با کسی دیگه

و) افراد هم عقیدهء خودتون رو وارد زندگی کنید. بخصوص اونهایی رو که هوش بالایی دارن. مثلاً برادر ، خواهر و.....
این کار دو نتیجه داره
اول اینکه در بین کسانی که رفتارشون با شما همسو نیست احساس تنهای نمیکنید و وقتی افراد هم عقیدهء خودتون رو ببینید ، با اعتماد به نفس بیشتری میتونید به اهداف مورد نظر برسید
دوم اینکه شوهرتون به شکل محسوس تری با دین داری آشنا میشه. یکی از مشکلات افرادی که از دین زده میشن ، آشنایی با افرادی هست که دین رو بد معرفی کردن. پس شما افراد دین داری رو وارد زندگی کنید که دین رو به شکل زیبا و درست اون معرفی کنن

ز) معصوم(ع) میفرمایند: سایر بخش های ایمان مثل بدن هستند و صبر مثل سر
به رویش درخت دقت کردید؟ ابتدا یک دانه ، بعد نهال ، بعد ساقه ای نرم و...... تا نهایتاً میشه یک درخت تنومند
خداوند میتونست درخت رو همون اول بزرگ و محکم خلق کنه ، اما داره به ما درس میده که برای گرفتن نتیجه باید صبر کرد و زمان داد. پس اگه اوایل نتیجه نگرفتید نا امید نشید. انشاالله که این دانه کم کم سبز میشه و میشه درخت خوشبختی

ح) اینها نظرات من بودن که شاید ایراد هم داشتن. در آخر و مهمتر از همه ، توکل به خدا رو فراموش نکنید. انشاالله موفق باشید

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

دوستان
بزرگوران
آقايان و خانم هاي بسيار محترم!
مشاوره از جهاتي مانند قضاوت است با تمام احترامي كه براي پرسشگر قائل هستيم نبايد اساس مشاوره ما براساس گفته هاي يك طرف باشد
من مطمئنم اگر شروع كننده اين تاپيك بدانند مثلا شوهرشان دارند مشاوره مي گيرند از خداشون بود كه او هم حرف هايش را بزند و مشاور با شنيدن سخن هر دوي آنها نظر دهد.
البته بماند ظاهر شوهر پرسشگر محترم ما را زياد قبول ندارند
البته به قول دوستمان همين كه قبول ندارند قبول دارند ( گاهي نفرت هم ي جوري عشقه يا تمايله)
بترسيد از اونايي كه ظاهرا همه چيز را قبول دارند
فردي كه برون ريزي مي كند را راحت ميشه شناخت
حدود 16-17 سال قبل
با هيأتي رفته بوديم مشهد.
قربون حاج رضا بروم كه همه رو مي پذيره
خلاصه براي وضو گرفتن رفتم wc
تو نوبت بوديم ي حاج آقا رفت توالت. هنوز نرفته جواني به دوستش چشمكي زد و رفت پشت در توالتي كه حاج آقا بود و شروع كرد در زدن
جوان ها هم قيافه مذهبي نداشتن ولي به هر حال صفايي داشتن كه امام طلبيده بوده ديگه
خلاصه رفتم جلو و گفتم ببخشيد شما كه ديديد بنده خدا تازه رفت داخل.
خنديد و گفت مي دونم
ولي اين آخـــــــــــــــــــــــــــوند بود
گفتم خب باشه
گفت خب ميخوام دهنشو سرويس كنم
گفتم بابا بي خيال شو
گفت نميشه
گفتم چرا؟
مگه بنده خدا چه كارت كرده
گفت نمي دونم ولي بدم نمياد حالشو بگيرم
گفتم به من مياد آخوند باشم
زد زير خنده و گفت: هخخخخخخخهههه هااا:Khandidan!:
اي بابا گرفتي ما رو
گفتم: اين دستاي من باز بازه
من شما را نگرفتم
گفت: ببين ي عده اي ميرن حوزه درس مي خونن
يكي هم مثل شما ي ته ريشي ميذاره و ادعاي مذهبي شدن داره و ميخواد مثل حاج آقا باشه
گفتم: به من مياد طلبه باشم
خنديدن و گفتند: نه بايد بري حوزه تا طلبه بشي
گفتم: خب حالا فكر كنيد من حوزه هم رفته باشم
خنديدن و گفتن : فكر كردن نداره بايد واقعا بروي تا طلبه بشي
گفتم اي بابا حالا شما منو گرفتين ها به من مياد رفته باشم قم درس خونده باشم
كمي رنگ به رنگ شدن و گفتن: مگه رفتي؟
گفتم: بله
كمي به هم نگاه كردن و مانند بلبل قرمز شدن:Cheshmak: و گفتن : خب شما استثنايي
گفتم: همگي طلبه ها يكي يكي استثنا هستن:Nishkhand:
خلاصه اين چند روزي كه مشهد بوديم با هم حسابي رفيق شده بوديم
گاهي واقعا مردم طلبه با حال مثل من نديدن:Nishkhand:
از شوخي بگذريم عايق ها زياد است
[/]

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

بنده خدايي مي گفت: هميشه گير مي دادم به روحاني محل مان كه چرا فرزندش سوسول است لباس سوسولي مي پوشه
تا اين كه خدا زد پس سرم و طلبه شدم
الان كه پسر نوجوانم مي خواد خودش مستقل باشه و نظر بده مي بنيم كه او كه مث من اطلاعات كافي نداره منم نمي تونم هي بهش بگم به خاطر من اين كار را بكن اين كار را نكن
خودش عقل داره بايد راهنمايي اش كنم تا براساس اطلاعات صحيح و ديدن راه و چاه و تحليل سود و زيان ها انتخاب كنه
حالاست كه مي فهمم معناي آن جمله را كه اگر مي خواهي راه رفتن كسي را انتقاد كنيد ابتدا كفش هاي او را بپوش و چند قدمي با آن راه برو
براي افرادي كه در خانواده هاي مذهبي بوده اند سخت است تصور كنند شرايط فرزندي را كه در خانواده اي با اعتقادات سطحي يا بدون تقيدات ديني بزرگ شده است
خب
آدمو به حرف ميارين ها حالا كه اصرار ميكنيد بذارين ي قضيه اي رو بگم::Nishkhand:
[/]

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

چند روز قبل در مجتمع ما فردي مي خواست براي واحد خالي خود مهمون نوروزي بياره
مدير ساختمان به من كه جز هيأت مديره هستم تماس گرفت و گفت: فلاني مي خواد براي واحدش ميهمان نوروزي بياره
گفتم: خب بياره
با تعجب گفت خب بياره؟
گفتم خب خونه خودش است مهمان مي خواد بياره
گفت: مگه شهر هرته اينجا آدم زندگي مي كنه.
خنديدم و گفتم خب ايشان هم ميخواد آدم بياره
گفت: اگه دزدي بشه كي جواب ميده؟
اگر مهمان آدم حسابي بود مي رفت هتل نمي آمد تو واحد ايشان
گفتم: :«د نشد ي لحظه صبر كنيد! چرا فكر مي كني آدم حسابي كسي است كه پول دار است!
ي شب با خواهر زاده ام پاركي قدم مي زديم. ايشان گفت ببين اين آقا رو دويست ميليون ماشين داره اومده كنار پارك چادر زده خوابيده. گفتم اشكال داره؟
گفت من جاي او بودم مي رفتم بهترين هتل ها. گفتم اتفاقا ايشان به نظرم زندگي اش به دور از تكلف است شايد احساس مي كرده هواي پارك آزاد است مي تواند ستاره ها را ببينيد و...
برخي هم وضع مالي خوبي دارند ولي وقتي با جمعي همراه مي شوند مانند بقيه سفر مي كنن تا يك رنگ شوند من خيلي ها را مي شناسم چون پول زيادي داره اصلن بهش سفر خوش نميگذره چون همسفر پايه نداره ...
ولي در كل آيا اگر معلمي يا كارمندي يا كارگري نتواند هتل برود دزد است آدم حسابي نيست؟...»
افرادي كه مانند اين مدير ساختمان حرف مي زنند در واقع به ما كد مي دهند كه نگرششان چيست و چه ملاك هايي در روابط و جهان بيني دارند
طبيعي است اين فرد فرزندش را مانند خودش پرورش دهد
و يا اگر بخواهد كسي را به عنوان داماد يا عروس قبول كند ملاك او براي آدم حسابي بودن پول داشتن و زندگي خاصي است كه او در نظر دارد....

[/]

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

ما در روابط مان چگونه رفتار كنيم؟
گاهي باورهاي ما مانع و عايق ارتباط است
چه طوري؟
خوب
خوب
دقت كنيد
وقتي ما مي خواهيم فردي را دين دار كنيم اولين اشتباه خود را مرتكب شده ايم
و طبيعي است كه خشت اول چون نهد معمار كج تا ثريا مي رود ديوار كج
[/]

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

گاهي بايد از امر به معروف و نهي از منكر خود توبه كنيم
از ته دل بگوييم: خدايا تو را امام حسين عزيزت كه خونش را در راه دينت داد تو را به علي اصغر شهيد من را به خاطر راهنمايي و ارشاد كردنم ببخش.
چرا
چون نادانسته غرض هاي شخصي و انگيزه هاي بيروني را تزريق مي كنيم و خود متوجه نيستيم
اخلاق و دين اساسش دروني است و خداوند اينها را به وديعت در نهاد انسان ها قرار داده است
پزشك اروپايي وقتي بعد از عمل جراحي آسيد هادي ميلاني بخش هايي از دعاي ابوحمزه را شنيديد گفت جملات حاكي از باورهاي عميق ايشان است مسلمان شد
بنابراين الگو دهي نيز اشتباه است بايد براي الگويابي زمينه چيني شود
[/]

شکر گزار;653950 نوشت:
ببینین همسر من یک آدم خیلی قوی محکم و بسیار با شخصیته

به به خوش بحال همسرتون چراکه اگر من اینها رو می داشتم احتمالا همسرم ترکم نمیکرد. البته مطمئنا شخصیت دارم برای خودم ولی خیلی ضعیف و شل هستم بگفته ی خود او مثل زنها میمونم، من یکبار بهش گفتم: خب تو غرب هستن زنهایی که باهم زندگی میکنن و خیلی هم خوشبختن! ولی خب نتیجه ای که میخواستمو نداد Sad شما خواهر بزرگوار ذهنتونو مشغول این فکرها نکنید چون برای زندگی خصوصیات ارجح همین هایی هست که شوهر شما داراست (منظورم خیلی قوی و محکم بودن و بسیار باشخصیت بودن و پول درآوردن و اینهاست) وگرنه ایمان داشتن و بفکر آخرت بودنو من داشتم.
خودتون رو به هیچ عنوان پایین تر از همسرتون قلمداد نکنید چراکه شما در بسیاری موارد اخلاقی از ایشان برتری دارید و اینکه ایشون اجازه ندارند شمارو حقیر بشمارن یا ناسزا بگن، اجازه ندهید.
با آرزوی موفقیت برای شما


با عرض معذرت ، چند مورد بود که قول داده بودم بعداً توضیح بدم اما فراموش کردم
الان یادم اومد :Nishkhand:

Reza-D;655021 نوشت:
اینکه رفتار اون خانم با شوهرتون زیادی صمیمیه یکم مشکوکه. نه از بابت ارتباطشون ، بلکه از این جهت که اگر به شوهر شما علاقه داشته یا داره ، پس چرا باهاش ازدواج نکرده؟ به این فکر کنید
امیدوارم اشتباه نکرده باشم ، اما فکر میکنم یکی از این دو حالت باشه

احتمال اول اینه که اون خانم (دخترخالهء همسرتون) از بازی دادن مردها لذت میبره. اون چیزی هم که شما ازش به اسم اعتماد به نفس نام بردید به نظرم بیشتر فخرفروشی و نیاز به تمجیده و نه اعتماد به نفس!
در این صورت اگر همسرتون رو متوجه این موضوع کنید ، میتونه در تفکر ایشون تاثیر بذاره. البته بدون اینکه به رابطهء خودشون اشاره کنید

احتمال دوم (که درصدش کمتره) اینه که اون خانم فکر میکنه حالا که جواب رد داده ، اگر پسرخالش رو تحویل هم نگیره یه جورایی دل رو شکسته. برای همین داره به نوعی دلسوزی میکنه. اگر این هم باشه ، باز هم میتونید همسرتون رو متوجه این نکته کنید

(نکته: اینکه چطور همسرتون رو متوجه این نکات کنید ، من راه هایی میشناسم ، اما بهتره از متخصص بپرسید چون مورد حساسه)

Reza-D;655021 نوشت:
اینکه همسرتون تمایل دارن که به اونجا برن باید حتماً روش کار بشه که اگر اجازه بدید در پست جداگونه ای عرض میکنم
ابتدا سعی کنید خودتون رو با روش هایی که گفتم به همسرتون نزدیک کنید ، بعد از اون سعی کنید همسرتون رو به جاهای دیگه ببرید. مثلاً رستوران ، پارک ، سینما و..... تا زمان بیشتری رو با شما باشه. همینطور سعی کنید اگر جایی خواست بره همراهش باشید (در حدی که شبیه به نگهبانی نباشه). حساسیت بیش از حد نشون ندید اما دقت عمل هم داشته باشید. فقط یک درخواست ، خواهشاً دیگه پلیس بازی درنیارید. مثل یک خانم رفتار کنید ، پخته و با تفکر

Reza-D;655021 نوشت:
اینکه همسرتون به چاقی علاقه دارن نیاز به توضیح بیشتر داره که بنده نمیتونم کامل همه چیز رو خدمت شما عرض کنم (به دلیل مرد بودنم)
بعداً در حدی که حریم اجازه بده راهنمایی خوام کرد
یادمه گفتید که همیشه مرد قد بلند دوست داشتید و در ادامه گفتید که اما بانمکی چهرهء همسرتون به قد کوتاهش میچربه. معنای این حرف اینه که شما برای پر کردن خلایی که درمورد یکی از امیالتون داشتید ، خصوصیت دیگه ای رو جایگزین کردید. همسر شما هم به زن چاق (همون پُر) علاقه داره ، اما وقتی شما رو دید ، احساس کرد که شما خصوصیاتی دارید که میتونه خلاء لاغر بودن شما رو پر کنه. اما بعد از ازدواج دید که این تمایل مهمه و حالا روی دو راهی گیر کرده

دیگه از این بهتر چی میخواین؟
این بهترین موقعیته
اگر روی اندام خودتون کار کنید (تنها برای میل همسر نه دلیل دیگه) بُرد با شماست
اگر روی سایر خصوصیاتی که همسرتون در ابتدای ازدواج به اندام ترجیح داده بود کار کنید باز هم بُرد با شماست

اگر هم روی هر دو بخش کار کنید که من از الان زندگی زیبای جدید رو بهتون تبریک میگم :ok:

با سلام

شما در حال گذراندن امتحان الهی هستید، انتخاب این همسر انتخاب شما نبوده بلکه انتخاب خداوند و یک انتخاب آسمانی بوده.
لطفا به این انتخاب خود شک نکنید. اگر به انتخاب خود شک کردید، بدانید که این یکی از ترفندها و زیرکی‌های بسیار ناجوانمردانۀ شیطان است.

استاد پناهیان با بیان اینکه «امتحان برای این است که عاشق ملاقات خدا شویم» گفت: خداوند به بنده‌اش اجازه نمی‌دهد با اسبابی که خدا در عالم آفریده است، تنها بماند و سرگرم شود و از خدا غافل بماند. لذا با قطع کردن پیوندهای دیگر بنده‌اش، کاری می‌کند که بنده‌اش متوجهِ خدا شود. بسیاری از امتحانات الهی برای این است که اتصالات انسان را از دیگران قطع کند تا با خدا پیوند بخورد. هر جا زیادی با دیگران اتصال پیدا کنید، خداوند آن اتصال را قطع می‌کند.

امتحانات الهی برای این است که ما به عشقِ خدا برسیم. و خدا برای اینکه ما را به عشقِ خودش برساند، راه دیگری جز امتحان کردن ما ندارد.

سخنرانی های حاج آقا پناهیان را در این رابطه گوش کنید، خیلی خوب هست و کمک بزرگی به شما خواهد شد.

صوت | انتخاب آسمانی و زندگی مشترک

لینک : http://bayanmanavi.ir/post/154

صوت | کلید طلایی زندگی مشترک

لینک : http://bayanmanavi.ir/post/588

صوت | چهار اصل برای افزایش محبت در زندگی مشترک

لینک : http://bayanmanavi.ir/post/155

کلیپ تصویری | عالم برایت تغییر می کند

لینک : http://bayanmanavi.ir/post/1997

صوت | چگونه امتحان می شویم ؟

لینک : http://bayanmanavi.ir/post/1611

[h=1]صوت | خانواده خوب[/h]لینک قسمت اول : http://bayanmanavi.ir/post/973

لینک قسمت دوم : http://bayanmanavi.ir/post/1185

موفق باشید.

حامی;655149 نوشت:
سلام به همگي
نمي دونم بگم يا نگم
حالا كه اين قدر همگي اصرار داريد بذارين بگم غريبه كه نداريم
فقط ميمونه مهموناي سايت كه اونا هم خودين همگي از يه بابا و ننه ايم؛ آقا آدم و ننه حوا:Gol:
پير شديم از بيس تذكر داديم كه قانون بحث در تاپيك هاي مشاوره را رعايت كنيد
دوستان هر كس نظر خودش را بيان كند چرا به نظرات ديگران حاشيه مي زنيد
برخي آن قدر جدي به ديگري مي گويند چرا اين توصيه را مي كنيد كه گويي پرسشگر بعد از نكات ايشان مو به مو آنها را اجرا مي كند.
همين كه پرسشگر سؤالش را مطرح مي كند و در انجمني يعني اين كه من آمده ام كمك فني و علمي بگيرم
البته اين به معناي غرور علمي من نيست. مطمئنا شما هر كدام تان هنري ها و يا تخصصي داريد. همه چيز را همگان دانند. و من براي آن تخصص بايد از شما كمك بگيرم
بنده هم به دليل رشته تخصصي خودم چيزي هايي مي دانم كه فردي كه آن تخصص را ندارد طبيعي است نداند
اما چيزي كه شما بچه هاي فضاي مجازي داريد اين است كه اگر اطلاعاتتان را دسته بندي و منظم كنيد و صرفا انباشتگي اطلاعات آشفته نباشد خيلي از ديگران مي توانيد جلو بيفتيد
چيزي كه من رو ناراحت مي كند اين است كه مي بينيم فردي مدت ها در سايت است و مشاوره هاي مختلف را مي خواند بعد براي همسرگزيني يا شغل گزيني مسير را اشتباه مي رود
خب
اگر ما اهل دقت باشيم مي توانيم از تجارب تلخ ديگران زندگي شيريني بنا كنيم
در همين تاپيك واقعا اگر كسي اهل درس گرفتن باشد خيلي نكته ها ياد مي گيرد:Gol:

سلام استاد حامی
ببخشید من یه مطلبی رو عرض میکنم شما بر اساس دانشتون ما رو راهننمایی کنید

به اعتقاد بنده اگه زن و مرد ببینن که در زندگی با همسرشون ایمانشون در خطر جدی هست میتونن باید به طلاق فک کنن
یه مثال میزنم
مثلا خانمی بوده که به علت بی قیدی شوهرش مورد آزار جنسی دوستان شوهرش قرار گرفته اونم با اطلاع و درخواست شوهرش!!!!
برای پول
خب این خانم وقتی علایم خطر رو دیده باید سریعا اقدام میکرده و نمیزاشته کار به اینجا برسه، نباید دست دست میکرده، باید برای طلاق اقدام میکرده قبل از این که مشکل به این بزرگی براش به وجود بیاد

اما بعضی وقتام هست که همسر آدم میگه ، یعنی درخواست میکنه نه اینکه به زور بخواد کارش رو پیش ببره، میگه فلان عمل حرام رو مرتکب شو یا فلان عمل واجب رو ترک کن، مثل یکی از دوستانم که فقط به خاطر تشویق همسرش روزه های ماه رمضانش رو بدون داشتن عذر شرعی باطل میکرده!!

اگه در مقابل همسر با ایمان ضعیف ، این توانایی نیست که از ایمان و حیثیت دفاع کنیم بهتره که جدا بشیم و اگه این فقط در حد اخم و قهر و .. هست گرچه تحمل کردنش سخته ولی بهتره باهاش کنار اومد و در عین حال از عقاید خودت هم دست نکشی

البته همون طور که شما هم فرمودید پیشگیری بهتر از درمانه ولی خب این موارد برای وقتیه که دیگه از مرحله پیشگیری گذشتیم

[=B Lotus]همه ی داستان همین است: برای دست یابی به آرامش، باید از خویش بیرون جست و قدری خودافشان شد. با دیگری صمیمیت پیشه کرد. این لازمه ی یک زندگی سالم انسانی است. برای رسیدن به این، راهی نیست جز اینکه با هم حرف بزنیم، گوش بدهیم، بنویسیم، فیلم ببینیم، سفر برویم، شعر بگوییم، به دوروبرمان بخندیم، بازی کنیم، تجربه های مشترک داشته باشیم، سر بسر هم بگذاریم و امیدوار باشیم که راهی برای ورود به درون هم پیدا کنیم و امیدوار باشیم که همدیگر را بفهمیم. کناره جستن از هم، حریم های بلند کشیدن و در کنش نقش و پرستیژ ماندن ما را هر چه بیشتر تنها می کند، سرد می کند، مضطرب می کند، دردمند می کند و در نهایت می کشد!
[=B Lotus](از گیدنز الهام بگیرم) الگوی حاکم بر روابط برخی "برادرانه و رفاقتی" است. یعنی رابطه ای که بر اساس علایق مشترک شکل می گیرد. آنها می خواهند هم مدرسه ای باشند، هم دانشگاهی باشند، همکار باشند، همسایه باشند و در همه ی این ها به هم سرویس های محدود بدهند. در همه ی این روابط فرد همواره نقش بازی می کند، در کنش پرستیژ است. در کنش کار. همه ی ارتباطات اتوکشیده و ساختارمندند. آدمها در قالب ساختارها با هم ارتباط برقرار می کنند. ساختارهای خود ساخته ای که گاهی آنچنان عذاب آورند که آدم می خواهد سر به بیابان بگذارد. اما این همه ی نیاز انسان نیست. به قول هابرماس، نه عقلانیت مدرنیته، و نه تقسیم کار پیش رفته اش، هیچ کدام نیاز بشر امروز را برطرف نکرده است. انسان امروز نیاز مند ارتباط است، نیازمند سالم ترین فضا برای گفتگو. آدم ها به رابطه ای نزدیک تر از پیوندهای کاری نیاز دارند، رابطه ای خصوصی تر که بتوانند خودافشائی(آشکاری) بکنند.

[=B Lotus]گاهیآدمها نیاز دارند که به هم نزدیک شوند، درون خود را برای یکدیگر نمایان کنند، از عواطفشان، از تفکراتشان، از ترس هایشان، از آرزوهایشان سخن بگویند. آدمها نیاز دارند که همدردی داشته باشند، گوشی که با صمصمیت حرفهایشان را بشنود. این همان چیزی است که افراد را به تجربه ی ارتباط ناب می رساند. بخش گسترده ای از نیاز بشر امروز همین است. تنهایی ما جدی است. تنهایی ما آزاردهنده است، تنهایی ما کشنده است.
[=B Lotus]

سلام خدمت همه شما عزیزان
ان شاالله سال خوبی در پیش داشته باشین.

من از اول همه پست های خودم و شما رو مرور کردم نفهمیدم اصن چی شد که موضوع به جای دیگه ای کشیده شد البته نکات خوبی رو آقا رضا مطرح کردن که باید بهش توجه کنم و اونهایی که انجام نمیدادم به کار ببرم.
اما موضوع اون دختر خاله همونطور که عرض کردم منوط به زمانیه که ایشون ایران بیان و فعلا که نیستن ترکش های حضورشون هم نیست پس فکر کنم به قدر کافی بهش پرداختیم و ریشه اصلی اون موضوع اعتماد به نفس کم من باشه و انتظار نداشتن من از همسرم که همچین کسی رو برای ازدواج انتخاب کرده باشه یعنی یه جورایی اصن بهش دیدم بدتر شد که اینقدر دیگه براش اعتقاد بی اهمیت بوده، که اگر در این باره راهی دارین لطف میکنین بهم بگین:Gol:

فرمایشات جناب حامی در حد فهم بنده در این حیطه ها بود:
همسرم آدم مذهبی خوب ندیدن که زده شدن(پست 60). که حتما در سالهای قبل ازدواج که این تفکر شکل گرفته بوده تجارب ناخوشایندی از افراد مدهبی داشتن اما الان خیلی جبهه دارن و من نمیتونم کسی رو وارد زندگیمون کنم. هربار خواستم دوستانم با همسراشون ارتباط خانوادگی ایجاد کنم همسرم مقاومت کرده و الان بیشترین ارتباط ما با خانواده همسرمه و تقریبا هیچ دوست خانوادگی نداریم و با خانواده من هم که عرض کردم خیلی رسمی برخورد میکنه ضمن اینکه از برادر بزرگم خیلی بدش میاد و بارها اینو عنوان کرده.(برادر بزرگ من و خانمشون واقعا سرشون به کار خودشونه و جز اینکه سعی در انجام وظایف دینیشون دارن چیزی ازشون ندیدیم و همین همسرمو اینقدر رنجونده.مثلا خانم برادر من مثه بقیه نیست که بیان بین مردا حرف بزنن بخندن و سعی میکنه محیطشو جدا کنه و برای همین پشت سر ایشون همسرم بدگوییشونو میکنه و کلا به خاطر این تفاوت ها از برادرم و خانمشن بدش میاد)

باید محیط نامناسب همسرم رو درک کنم که در تربیتش تاثیر داشته(پست 61) .
بله حق داره که اینطوری باشه واقعا محیط خانوادش و ازون بدتر دوستانشون متفاوت بوده اما چاره زندگی ما چیه؟

پست62. واقعا متوجه نشدم ربطشو

پست 63 دیدگاه ما عایقی میشه که نتونیم به افراد نزدیک شیمو ارتباط درست بگیریم که البته شما از بعد امر به معروف عنوان کردین ولی تو زندگی من همه ابعادش صدق میکنه. دقیقا فکر میکنم ریشه همینجاست... همینکه من برای دوست داشتن تو ذهنم منطق دارم و همسرم تو این منطق نیست میشه عایق ارتباطی. اینکه از ادمایی که خیلی حرف میزنن و خودشون عامل نیستنو همسرم اینطوریه بدم میاد میشه عایق، اینکه همسرم ز ادمایی که کارهای ظاهر دینو انجام میدن بدش میادو میگه اینا ریاکارن و نمیخواد بذاره بشناسه طرفو میشه عایق منو همسرم...
لطفا استاد حامی هر سوالی دارین ازم بپرسین و راهنماییم کنین. تا دلتون بخواد ما هردومون عایق ارتباطی داریم برای هم.

پست 64 اشتباه در امر به معروف و نهی از منکر. الان من چند ساله بزرگترین دغدغم خودمم. شاید این اصن بد باشه که برام اهمیت همسرم خیلی کم شده اما واقعا ذره ای من تو کار امر به معروف و اینا نیستم. بارها هم ازش خواستم بذاره هرکی همونطور که فکر میکنه باشه اما اون نمیتونه منو تحمل کنه. حتی وقتایی که میگه اره چاره ما همینه بعد چند روز دوباره میزنه زیرش میگه من دلم نمیاد تو گمراه باشی! همش تو حرفاش تحقیره انگار با یه آدم ابله کافر حرف میزنه. همسرم فعلا تمام همتش به تغییر منه.

جناب یا علی گرامی. خیلی پست زیبایی گذاشتین ممنونم. آرزومه بتونم با همسرم راحت باشم حرف دلمو بگم بدون اینکه هیچ ترسی داشته باشم. اما حتی حالا که من با تمام وجود همه تفاوت هارو میخوام بریزم دور تا خودمون به هم نزدیک شیم همسرم نمیخواد...ما هردو تنهاییم

موضوع قفل شده است