هدف و نقش آن در زندگی انسان

تب‌های اولیه

20 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
هدف و نقش آن در زندگی انسان



تا حالا شده توي زندگي اينقدر سست و بي اراده و نا اميد بشيد که ديگه حال انجام دادن هيچ کاري رو نداشته باشيد؟

تا حالا شده بجايي برسيد که به خودتون بگيد من براي چي بايد درس بخونم براي چي ازدواج کنم؟ براي چي بچه دار بشم؟ حالا انگار درس هم خوندم علمم هم بالا رفت آخرش که چي؟ حالا انگار ازدواج هم کردم آخرش که چي؟

ميدونيد دليل اين احساسات چيه؟ چرا انسان به اين درجه ميرسه؟

3 تا دليل ميتونه داشته باشه



1) نداشتن هدف

2 ) غفلت از هدف

3) عدم برنامه ريزي در زندگي



وقتي ما براي زندگيمون و کارهامون هدف نداشته باشيم . اين ميشه که آخرش به نا اميدي و افسردگي کشيده ميشيم .



ذوق و شوق رسيدن به هدف هست که انسان رو به حرکت وا ميدارد .


بايد زندگي راهدف دار کنيم و هر لحظه آن هدف را در ذهن داشته باشيم و بپرورانيم تا از آن غفلت نکنيم و در نتيجه به نا اميدي کشيده نشويم .

حالا اون هدف بايد چي باشه که ما رو به نا اميدي و کسالت دلمردگی نکشونه؟

انسان به علت بي نهايت بودنش و کمال طلب بودنش اگر هر چيزي غير از خدا و رسيدن به خدا که همانند انسان بي نهايت است هدف خود قرار دهد به نا اميدي کشيده خواهد شد .

رسيدن به خدا بر عکس رسيدن به ماديات است .

هر چقدر که انسان به خداوند نزديک تر مي شود شوق و تشنگي اش براي ادامه ي راه بيشتر مي شود . ولي اگر توجه کرده باشيد انسان هر چيز مادي را که بدست مي آورد او را ارضا نمي کند و باز هم دنبال بيشتر آن ميرود چون انسان بي نهايت طلب است .




خداوند در آيه ي 56 سوره ي ذاريات هدف خلقت انسان را عبوديت بيان ميکند .

ما خلقت الجن والانس الا ليعبدون

عبوديت به معناي اين است که هر چه خداوند فرمود بدون چون و چرا قبول کند و طبق فرمان او به راهش ادامه دهد .

امام صادق علیه السلام :

العبودیه جوهره کنهها ربوبیه

به این معناست که نهایت بندگی ، آخر بندگی ، خدایی شدن هست .
خوب حالا بنظر شما اگر کسی هدف زندگیش رو خدا و رسیدن به خدا و بندگی خدا کردن قرار بده و همیشه به این هدف فکر کنه و کار هاش رو طبق برنامه انجام بده نا امید و خسته میشه ؟؟؟

نه نمیشه مگر در یک صورت که هنوز نفهمیده باشه خدا کیه بندگی خدا چیه؟

بله...
با توکل به خدا و داشتن یه برنامه صحیح و منطقی مطمئنا هر کسی به هر هدفی که داره میرسه
اما.......
باید پشت کار بالا و زیادی داشته باشی که بتونی بدون عیب و نقصی طبق برنامه ریزیت پیش بری

به نام خداوند مهرگستر مهربان


عبودیت از آن جهت که به ربوبیت منتهی می شود ، به عنوان هدف زندگی مطرح است.


العبودية جوهرة كنهها الربوبية

حال معنى اين حديث چيست كه امام فرمود عبوديت يك جوهره اى است كه نهايت و كنهش ربوبيت است نكته بسيار جالبى است. عبوديت، بندگى خدا خاصيتش اين است كه :
هر چه انسان راه بندگى خدا را بيشتر طى كند بر تصاحب و قدرت و خداوندگارى اش افزوده مى شود.

استاد شهید آیت الله مطهری در توضیح این حدیث چند جلسه مطلب فرموده اند که سر فصل آن درجات رسیدن به ربوبیت است:

اولين درجه ربوبيت: تسلط بر نفس
دومين درجه: مالك خاطرات نفس بودن
درجه سوم:بی نیاز شدن روح از بدن
درجه چهارم:قدرت تصرف در بدن
پنجمین درجه:قدرت تصرف در دنیای بیرون

اگر دوستان علاقه مند بودند و موضوع تاپیک منحرف نمی شود بفرمایید هر کدام را از قول استاد شهید توضیح دهیم.

friend;282116 نوشت:
اگر دوستان علاقه مند بودند و موضوع تاپیک منحرف نمی شود بفرمایید هر کدام را از قول استاد شهید توضیح دهیم.

سلام علیکم

بفرمایید جای بسی خوشحالیست .

خداخیرتون بده

اولين درجه ربوبيت: تسلط بر نفس

اولين درجه ربوبيت و خداوندگارى كه در نتيجه عبوديت پيدا مى شود اين است كه انسان رب و ملك نفس خودش مى شود، تسلط بر نفس خودش پيدا مى كند.
يكى از بيچارگيهاى ما كه كاملا احساس مى كنيم اين است: زمام نفس خودمان در اختيار ما نيست اختيار خودمان را نداريم، اختيار زبان خودمان را نداريم، اختيار شهوات خودمان را نداريم، اختيار شكم خودمان را نداريم، اختيار دامن خودمان را نداريم، اختيار چشم خودمان را نداريم، اختيار پاى خودمان را نداريم، و اين نهايت بدبختى است.
ما مى رويم در اين خيابانها ولى اين چشم در اختيار ما نيست. ما در اختيار اين چشم هستيم. يعنى اين ما هستيم كه اين چشم دلش مى خواهد چشم چرانى كند، دلش مى خواهد به نواميس مردم نظر شهوت بكند، دل ما هم تابع اين چشم است.

...اصلا تا ما مالك نفس خودمان نباشيم مى توانيم مسلمان باشيم؟ نه!!!

مسلمان بايد مالك نفس خودش باشد.

يك درجه از تسلط كه اقل درجه تسلط است و اگر اين براى انسان پيدا نشود بايد انسان يقين داشته باشد عبادتهايش مقبول درگاه الهى نيست، تسلط بر نفس است، همان چيزى است كه قرآن در باب نماز مى گويد:

ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر
نماز جلو فحشا و منكر را مىگيرد.

نماز چگونه جلوى فحشا و منكر را مى گيرد؟ نماز مگر پليس است كه وقتى شما مى خواهيد برويد دنبال يك كار زشت بيايد با باتومش جلو شما را بگيرد؟ نه،
نماز عبوديت و بندگى است. نتيجه اين عبوديت ، ربوبيت و تسلط است و
اقل درجه تسلط، تسلط بر نفس است.

دومين درجه: مالك خاطرات نفس بودن

يك درجه برويم بالاتر، مالك خاطرات نفس خودمان، خاطرات ضمير خودمان (باشيم)

اين مساله را كاملا توجه بفرماييد:

همانهايى كه از ما كه مالك چشم خودمان هستيم مالك زبان خودمان هستيم،مالك شهوت خودمان هستيم، مالك عصبانيت خودمان هستيم ، مالك خاطرات ذهنى و خاطرات نفسانى خودمان نيستيم.

يعنى چه يعنى اين تداعى معانى اى كه در ذهن ما رخ مى دهد بدون اينكه اختيارش دست ما باشد. از اين شاخ مى رود به آن شاخ، از آن شاخ مى رود به اين شاخ... قوه خيال ما حكم يك گنجشك را دارد. قوه خيال ما دائما از اين شاخه به آن شاخه مى پرد.

به ما مى گويند خواهش مى كنم ده دقيقه تمركز ذهن براى خودت ايجاد كن كه فقط درباره يك موضوع بينديشى. اگر توانستيم به ما و شما مى گويند نماز كه مى خوانى تمركز ذهن و حضور قلب داشته باش.

تا گفتيم الله اكبر، اگر فرض كنيد مغازه دار هستيم مثل اين است كه قفل در مغازه مان را باز كرديم، حمد و سوره را مى خوانيم اما دلمان در مغازه است، دلمان در اداره است، دلمان در فلان ملك ماست، دلمان دنبال فلان شهوت است، يك وقت متوجه مى شويم كه گفتيم السلام عليكم و رحمة الله و بركاته. از بس هم زياد نماز خوانده ايم قهرا عادت شده است، اشتباه نمى كنيم، به طور خودكار از الله اكبر تا السلام عليكم مى رويم و تمام مى كنيم بدون اينكه هيچ بفهميم،

و حال آنكه در نماز بايد حضور قلب و تمركز ذهن باشد

نگوييد نشدنى است.

خير، شدنى است،

خيلى هم شدنى است،

با عبوديت

(العبوديه جوهرة كنهها الربوبية)

اگر شما كوشش كنيد در راه عبوديت قدم برداريد واقعا مى توانيد نمازى بخوانيد كه اگر پنج دقيقه طول مى كشد در تمام اين پنج دقيقه فقط متوجه خدا باشيد، ده دقيقه نماز مى خوانيد متوجه خدا باشيد، اصلا ذهنتان از غير خدا به هيچ چيزى منصرف نشود، نيم ساعت، يك ساعت (به همين حال باشيد)

بعد مثل بعضى از اولياء الله باشيد كه از اول شب تا صبح يكسره عبادت كنيد و ذهنتان به هيچ چيزى غير از خدا التفات پيدا نكند،

آنچنان غرق بشويد كه حتى اگر بيايند بيخ گوش شما داد و فرياد هم بكنند شما نشنويد و نفهميد و متوجه نشويد اينقدر ذهن شما متمركز بشود.

friend;282342 نوشت:
يكى از بيچارگيهاى ما كه كاملا احساس مى كنيم اين است: زمام نفس خودمان در اختيار ما نيست اختيار خودمان را نداريم

دقیقا درسته...
به قول دبیر معارفمون تمایلات غریزی ما خودش فعال هست، حالا اگه بخوایم بهش پر و بال بدیم چی میشه......؟:khaneh:

حضور قلب امام سجاد در حال نماز

امام سجاد مشغول عبادت بود. يكى از بچه هاى امام از پشت بام افتاد دستش شكست زنها ريختند داد و فرياد كردند كه دست بچه شكست، برويم شكسته بند بياوريم. رفتند شكسته بند آوردند دست بچه را بستند بچه گريه كرد، زنها ناله كردند. افراد ديگر داد و قال كردند، تمام شد. قضيه گذشت امام بعد از آنكه از عبادت فارغ شد آمد در حياط، چشمش افتاد به بچه اش، ديد دست او را بسته اند، چطور شده است گفتند بچه از بام افتاد دستش شكست و شكسته بند آورديم، دست او را بستيم در وقتى كه شما مشغول نماز و عبادت بوديد. امام قسم خورد كه اصلا من متوجه نشدم.


ممكن است شما بگوييد او امام زين العابدين است، همه مردم كه امام زين العابدين نمى شوند بنده خودم (استاد شهید مطهری) در عمر خودم افرادى را ديده ام - البته نمى گويم در اين حد و درجه - كه براى من محسوس بود كه از اولى كه شروع به نماز مى كنند تا آخر نماز چنان غرق در ذكر خدا و ياد خدا مى شوند و چنان غرق در نماز مى شوند كه واقعا متوجه اطراف خودشان نيستند، و من ديده ام چنين كسانى را
العبوديه جوهره كنهها الربوبيه

نتيجه عبوديت و بندگى و اولين اثرش اين تسلط است.

[="Arial Black"][="Blue"]

رحمت بیکران الهی;282050 نوشت:
تا حالا شده توي زندگي اينقدر سست و بي اراده و نا اميد بشيد که ديگه حال انجام دادن هيچ کاري رو نداشته باشيد؟ تا حالا شده بجايي برسيد که به خودتون بگيد من براي چي بايد درس بخونم براي چي ازدواج کنم؟ براي چي بچه دار بشم؟ حالا انگار درس هم خوندم علمم هم بالا رفت آخرش که چي؟ حالا انگار ازدواج هم کردم آخرش که چي؟ ميدونيد دليل اين احساسات چيه؟ چرا انسان به اين درجه ميرسه؟ 3 تا دليل ميتونه داشته باشه 1) نداشتن هدف 2 ) غفلت از هدف 3) عدم برنامه ريزي در زندگي

با عرض سلام و ادب خدمت همه دوستان خوبم
با جناب رحمت بیکران الهی کاملا موافقم. ریشه همه ناکامیها و نابسامانی ها و ناکارآمدیهای تلاشهای انسانی در طول زندگی خویش، نداشتن هدفی درست و مشخص و عمل نکردن به وفق و رسیدن به آن است.
اگر در میان تمامی اهدافی که یک انسان میتواند داشته باشد، هدفی چون رسیدن به قرب و نزدیکی خداوند، که در بالاترین و عالیترین اهداف حیات انسانی است، قرار داده شود و انسان نیز برای رسیدن بدین هدف تمامی زندگی خود را برنامه ریزی نموده و به وفق آن عمل نماید بی شک به همه آمال و آرزوهای خود در زندگی رسیده و همه توقعاتش از زندگی در دنیا برآورده شده و هرگز دچار افسردگی یا احساس بیهودگی نخواهد شد.
[/]

رحمت بیکران الهی;282050 نوشت:
تا حالا شده توي زندگي اينقدر سست و بي اراده و نا اميد بشيد که ديگه حال انجام دادن هيچ کاري رو نداشته باشيد؟ تا حالا شده بجايي برسيد که به خودتون بگيد من براي چي بايد درس بخونم براي چي ازدواج کنم؟ براي چي بچه دار بشم؟ حالا انگار درس هم خوندم علمم هم بالا رفت آخرش که چي؟ حالا انگار ازدواج هم کردم آخرش که چي؟ ميدونيد دليل اين احساسات چيه؟ چرا انسان به اين درجه ميرسه؟

من خيلي وقته كه به چيزايي كه گفتيد رسيدم و همه رو حس كردم . همين الان دارم پايان نامه ام رو مينوسم ولي واقعا نميدونم چرا ؟ آخرش قراره چي بشه ؟

گفتيد دليلش نداشتن هدف يا غفلت از هدفه ولي من هدف داشتم و اتفاقا وقتي به اينجا رسيدم كه فهميدم به هر هدفم كه ميرسم ، بازم يه هدف ديگه دارم كه دلم ميخواد بهش برسم ، فهميدم خواسته هام تمومي نداره و آخرش كه چي ؟ حتي اگه فرض كنيم به همه هدف ها و خواسته هام كه تمومي نداره رسيدم باز آخرش كه چي ؟ آخرش قراره به چي برسم ؟ واقعا نميدونم و اين خيلي عذاب آوره ، طوريكه قيد همه چيز رو ميزني و ميگي بي خيال همه چيز ...

friend;282116 نوشت:
به نام خداوند مهرگستر مهربان

عبودیت از آن جهت که به ربوبیت منتهی می شود ، به عنوان هدف زندگی مطرح است.
العبودية جوهرة كنهها الربوبية

حال معنى اين حديث چيست كه امام فرمود عبوديت يك جوهره اى است كه نهايت و كنهش ربوبيت است نكته بسيار جالبى است. عبوديت، بندگى خدا خاصيتش اين است كه : هر چه انسان راه بندگى خدا را بيشتر طى كند بر تصاحب و قدرت و خداوندگارى اش افزوده مى شود. استاد شهید آیت الله مطهری در توضیح این حدیث چند جلسه مطلب فرموده اند که سر فصل آن درجات رسیدن به ربوبیت است:
اولين درجه ربوبيت: تسلط بر نفس
دومين درجه: مالك خاطرات نفس بودن

درجه سوم: بی نیاز شدن روح از بدن

انسان در نتیجه تقرب به خداوند - و تقرب به خداوند در نتیجه عبودیت و اخلاص و خود را فراموش کردن و تذلل در نزد پروردگار و اطاعت محض در برابر او- به ای مرحله می رسد که در عین اینکه بدنش نیازمند روح است، روحش از بدن بی نیاز می شود؛ یعنی این قدرت را به دست می آورد که روح را از بدن تخلیه کند.(البته تخلیه در اینجا به معنی مردن نیست)؛ یعنی همان استقلال روح را در مقابل بدن حفظ می کند.

شيخ شهاب الدين سهروردى، معروف به شيخ اشراق عبارتى دارد، مى گويد ما حكيم را حكيم نمى شماريم مگر آن وقتى كه قدرت داشته باشد بر اينكه روح خودش را از بدنش خلع كند. ميرداماد مى گويد ما حكيم را حكيم نمى شماريم مگر در آن مرحله اى كه خلع بدن برايش ملكه شده باشد، يعنى هر وقت كه اراده كند بتواند روح خودش را از بدنش مستقل و جدا كند.
براى ما خيلی اين حرفها سنگين و زياد است. چنين چيزهايى را باور نمى كنيم؛ حق هم داريم باور نكنيم، براى اينكه ما خيلى از اين مراحل پرت هستيم.
ولى از آن بدبينى و باور نكردنهاى خودمان كمى پايين بياييد. ما كه نرفته ايم، ما كه راه عبوديت را همان قدم اولش را هم طى نكرده ايم تا ببينيم آيا همين مقدار اثر در عبادت خدا هست ما يك ماه اولش را هم طى نكرده ايم تا ببينيم آيا همين مقدار اثر در عبادت خدا هست.

درجه چهارم:قدرت بر تصرف در بدن

آيا از اين بالاتر هم هست؟ آيا اين مركب عبوديت از اين هم بيشتر انسان را به خدا نزديك مى كند و از اين بيشتر هم به انسان قدرت و توانايى مى دهد؟
بله، نه تنها رابطه اش (يعنى رابطه انسان با بدن خود) به اينجا منتهى مى شود كه روح از بدن مستقل شود و نياز خودش را از بدن سلب كند، مى رسد به مرحله اى كه هر تصرفى كه بخواهد در بدن خودش بكند مى كند؛ حتى اين قدرت را پيدا مىكند (مى دانم بعضى از شما اين مطلب را شايد دير باور مى كنيد) جلو حركت قلب خودش را يك ساعت بگيرد و نميرد، قدرت پيدا مى كند دو ساعت نفس نكشد و نميرد، قدرت پيدا مىكند كه با همين بدن طى الارض كند؛ بله قدرت پيدا مى كند. اين اثر عبادت است.

مرحله پنجم :قدرت بر تصرف دنياى بيرون

آيا از اين هم بالاتر هم هست بله اگر شما وحشت نمى كنيد، بالاترش هم هست. آن مرحله بالاتر، آن قدرتى است كه بنده اى در اثر بندگى و عبوديت خداوند و در اثر قرب به ذات اقدس الهى در اثر نزديك شدن به كانون لايتناهى هستى مى تواند در دنياى بيرون خودش هم تصرف كند، مى تواند چوبى تبديل به اژدها كند، مى تواند قرص ماه را دو نيم كند، مى تواند.

العبودية جوهرة كنهها الربوبية

عبودیت از آن جهت که به ربوبیت منتهی می شود ، به عنوان هدف زندگی مطرح است.



آزادی معنوی استاد شهید مرتضی مطهری

پایان


ممنون بخاطر توضیحاتتون
ولی.....

friend;283483 نوشت:
حتى اين قدرت را پيدا مىكند (مى دانم بعضى از شما اين مطلب را شايد دير باور مى كنيد) جلو حركت قلب خودش را يك ساعت بگيرد و نميرد، قدرت پيدا مى كند دو ساعت نفس نكشد و نميرد، قدرت پيدا مىكند كه با همين بدن طى الارض كند

اخه چطور ممکنه؟؟؟؟؟ کسی بوده که بتونه تا دو ساعت نفس نکشه و نمیره..؟؟
من توضیحات مراحل دیگه رو خوب متوجه شدم ولی این مورد چهارم...:Gig:

بسم الله الرحمن الرحیم

نقل قول:
تا حالا شده بجايي برسيد که به خودتون بگيد من براي چي بايد درس بخونم براي چي ازدواج کنم؟ براي چي بچه دار بشم؟ حالا انگار درس هم خوندم علمم هم بالا رفت آخرش که چي؟ حالا انگار ازدواج هم کردم آخرش که چي؟
إِن تَتَّقُوا اللَّـهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْ‌قَانًا (الانفال/۲۹)

نقل قول:
تا حالا شده توي زندگي اينقدر سست و بي اراده و نا اميد بشيد که ديگه حال انجام دادن هيچ کاري رو نداشته باشيد؟

وَمَن يَتَّقِ اللَّـهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَ‌جًا (الطلاق/۲)

یا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّـهَ ...يَجْعَل لَّكُمْ نُورً‌ا تَمْشُونَ بِهِ وَيَغْفِرْ‌ لَكُمْ وَاللَّـهُ غَفُورٌ‌ رَّ‌حِيمٌ(الحدید/۲۸)

التماس دعا.


بقیع غریب;283503 نوشت:
اخه چطور ممکنه؟؟؟؟؟ کسی بوده که بتونه تا دو ساعت نفس نکشه و نمیره..؟؟ من توضیحات مراحل دیگه رو خوب متوجه شدم ولی این مورد چهارم...

به نام خداوند مهرگستر مهربان

اینکه در اثر عبودیت انسان به مرحله ای می تواند برسد که در بدن خود و حتی دنیای بیرون تصرف کند شکی درش نیست.
همانطور که اشاره کردم مطلب را بنده مستقیما از استاد شهید مطهری نقل کردم. ولی اگر انتظار دارید اشخاصی که به این مرحله رسیده اند نزد همه از کرامات خود لاف بزنند؛ باید عرض کنم:

آنکه را اسرار حق آموختند:Gol::Gol::Gol::Gol: مهر کردند و لبانش دوختند

اقسام هدف در زندگی :

1- اهداف کوتاه مدت 2- اهداف میان مدت 3- اهداف طولانی مدت

حالا شما برای هریک مثالی بنویسید

yanoor;348435 نوشت:
اقسام هدف در زندگی :

1- اهداف کوتاه مدت 2- اهداف میان مدت 3- اهداف طولانی مدت

حالا شما برای هریک مثالی بنویسید



اهداف کوتاه مدت:قبولی در کنکور
اهداف میان مدت:رسیدن به قله رفیع شهادت
اهداف طولانی مدت:بندگی خدا را کردن و سعی در راضی نگهداشتن رب از خویشتن

موضوع قفل شده است