در موردی که من مثال زدم قبول کرده ولی به صورت تثلیثی.
خب عزیز من گفتیم قبول نکرده تناقض دارد
هم یکی است و هم سه تاست
امیر هم امیر است، هم امیر + باباش + داداشش
چرا این واضح را نمیپذیرد؟
نمیداند یا نمیخواهد
اگر نمیداند، قضیه اش تفاوت دارد(و باید بگوید نمیدانم نه اینکه بگوید سه تاست)
اگر میداند خب پس کافر است
در هر صورت عزیز دل کسی که فکرش رو تعطیل کنه شایسته مقامات درخور انسان منطقی و عاقل نیست
mir@;489804 نوشت:
عقیده اش اینطور است همانطور که ما عقایدی داریم که از نظر برخی مسخره هست.
این جواب شما هم بی ربط است
حقیر منظورم این بود که اون عقیده(تفکر نکردن در واضحات) باطل است
منکرید؟ و از او دفاع میکنید؟
پس چرا اینجا تفکر میکنید که ما درست میگویمم یا نه؟
mir@;489804 نوشت:
قسمت قرمز رنگ که میشود ظاهر امر و اینکه خودشان فراهم کرده اند با صفات خدا ناسازگار است.
ما که بارها اثبات کردیم
استدلال هم آوردیم
معلوم شد شما هم از همان ها هستید که حرفتان را بدون استدلال تکرار میکنید
mir@;489804 نوشت:
یعنی برم و قبول کنم خر بیام و گاو برم! دست شما درد نکنه!!!
بلاخره
اگر حرفی را قبول دارید به آن عمل کنید
اگر قبول ندارید چرا ذکر میکنید؟
اتفاقاً اگر کسی اینطور نباشد دورا از جان فلان شده و بهمان رفته است.
میخواستم همینجا بیاورم ولی گفتم شاید حذفش کنند پس برید سایت گوگل و عبارت "آیات بی عدالتی و فساد الهی قرآن" را جستجو کنید و وارد لینک زندیق دات کام شوید و مستندات را ببینید.
میخواستم همینجا بیاورم ولی گفتم شاید حذفش کنند پس برید سایت گوگل و عبارت "آیات بی عدالتی و فساد الهی قرآن" را جستجو کنید و وارد لینک زندیق دات کام شوید و مستندات را ببینید.
اول اینکه خدمت تان عرض شد:
اگر خدا رحمان و رحیم نباشد، عادل نباشد، حکیم نباشد آنگاه زنادقه چگونه فهمیدند که رحمان و رحیم و حکیم و عادل یعنی چه؟
میخواستم همینجا بیاورم ولی گفتم شاید حذفش کنند پس برید سایت گوگل و عبارت "آیات بی عدالتی و فساد الهی قرآن" را جستجو کنید و وارد لینک زندیق دات کام شوید و مستندات را ببینید.
شما میتوانید تاپیکی ایجاد بفرمایید و هر آنچه که میخواهید را مطرح کنید تا نه پستتان حذف شود ، و هم بتوان تمام موارد را نقد و برسی کرد.
خداوند از دیوانگان و کسانی که در کودکی مردند نیز در اخرت یک آزمایش میگیرد. تا حقشان را بدهد.
لا یحضره الفقیه ج 3 ص 490
حدیث شماره 4740
ح - عبد اللَّه بن سنان گوید: از امام صادق علیه السّلام پرسیدم حكم اولاد مشركین كه پیش از بلوغ بمیرند چیست؟ فرمود: حكمشان حكم كفّار است غسل و كفن و نماز نمى خواهند و خداوند خود بهتر میداند كه آنان چه كرده اند، اكنون حكم كفّار را در تجهیز دارند. (در این روایت امام حکم دنیوی آنها را بیان کرده و حکم آخرت را بیان نکرده اند)
حدیث شماره 4741
ح - فرمود: آتشى براى ایشان برافروزند و گویند كه بآن درآئید، پس اگر اطاعت كردند و بآتش درشدند، آن بر ایشان سرد و سلامت گردد، و چنانچه امتناع ورزیدند خداوند عزّ و جلّ آنان را گوید: چنین است اینك من شما را فرمان دادم و شما نافرمانى نمودید، پس أمر كند آنان را بسوى دوزخ برند.
حدیث شماره 4742
ح- زرارة گوید: امام باقر علیه السّلام فرمود: چون روز رستاخیز آید خداوند بر هفت گروه حجّت آورد: 1- كودكان كه پیش از بلوغ از دنیا رفته اند. 2- كسانى كه در زمان فترت یعنى میان دو رسول بوده و از دنیا رفته اند. 3- پیران سالخورده كه پیغمبر را درك كرده ولى عقل خود را از دست داده بوده اند 4- بیخردان یا عقب افتادگان روانى. 5- دیوانگان كه داراى عقل نبوده اند. 6- كران كه حسّ شنوائى نداشته اند. 7- گنگها و لالهاى مادر زاد، هر كدام از این طوائف با خداوند عزّ و جلّ احتجاج نماید، فرمود: آنگاه خداوند عزّ و جلّ فرستادهاى بسوى آنان گسیل دارد و آتشى براى امتحان ایشان برافروزد پس بآنان فرمان دهد و گوید: پروردگار شما امر فرموده كه خود را در این آتش افكنید، پس هر كس در آتش جست آن آتش بر وى سرد و سلامت شود، و هر كس نافرمانى نمود بسوى آتش دوزخ رهسپارش كنند.
این افراد با وجود اینکه خداوند مستقیم به آنها امر کرده است ، امر خدا را اجابت نکرده اند.
حال چگونه در دنیا با وجود اینکه خدا را بشناسند گناه نکنند.
مامون و افرادی که حب دنیا دارند از این قبیل افراد هستند.
[/]
خداوند رحیم ،عادل و حکیم می باشد...عدالتش به این منظور که هر چیزی در جای خودش می باشد و کوچکترین عیب و نقص و کمبودی و ناعدالتی و محرومیت از حاجات مورد نیاز برای زندگی و رسیدن به سعادت در چیزی دیده نمی شود،پس اگر جهنمیان که کارهای ناشایست کردند و خدا و پیامبرش را انکار نمودند بر حسب عدالت خدا جایشان جهنم است و بر خلاف این با عدالت خداوند سازگار نیست... و حکمت از این نظر که اگر کسی که تمام عمر را با خلوص به خدا خدمت کرده و او را پرستیده (مثل حضرت محمد (ص)) و یک کافر که تماما نا فرمانی خدا کرده اگر هر دو به بهشت بروند باز از حکیم بودن خدا سازگار نیست و مهمتر اینکه می دانیم ضد هر چیزی وجود دارد...مثل تاریکی و روشنی،رحمانی و شیطانی و... و بهشت و جهنم حال اگر فقط این بهشت بود و همه به بهشت می رفتند آیا قدر خوشبختی و نعمت دانسته می شد؟ آیا انسان ها از نتیجه ی کردارشان لذت می بردند؟همانطور که اگر تارکی نبود روشنی قدر دانسته نمی شد...آیا اصلا بهشت معنی داشت؟آیا کار خوب و بد معنی داشت؟...یکی از مظاهر حکمت خداوند خلق ضد همه چیز است تا فرق محسوس باشد...آیا اگر مردن نبود زندگی معنی داشت؟
اصلا واژه هایی اینچنینی وجود نداشت...آیا خداوند این آزمون را از ما نمی گرفت و بهترین های ما را مشخص نمی کرد آیا تفاوت درجاتی مفهوم داشت و انسان از درجه اش ذت می برد؟
شما فرض کنید یک کارگر از صبح تا شب با زحمت کار کرده و کسب روزی می کند...سالها می گذرد و آنقدر زحمت می کشد تا زندگی مرفه و خوبی برای خود جور می کند...و در مقابل فردی فرزند یک پولدار در عرض چند روز پولهای پدرش را که بدون هیچ زحمتی به ارث برده خرج میکند...کدامیک از اینها از کرده ی خود لذت می برد؟
یا شما حتما در طول زندگیتان دیده اید زمانی که برای یک امتحان درسی یا هر چیز دیگری واقعا زحمت کشیده و نتیجه ی خوبی گرفتید در پوست خود نمی گنجید ولی روزی هم شده که بی هیچ زحمتی تقلب کرده و یا کار خود را بر دوش دیگری انداخته اید...آیا لذتی برده اید؟
این یک نیز از مظاهر رحمت خداست که اگر نبود قدر بهشت و نیکوکاران دانسته نمی شد،نیکوکاری مفهومی نداشت،عدالت خداوند را زیر سوال می برد و حکمت او را خدشه دار می کرد...
اصلا چرا دندان های من صدفی نیست و من مجبورم در جوانی نیمی از دندانهایم را پر کنم؟! چرا موی من میریزد و موی دیگری نمیریزد؟! اگه ختنه چیز خوبی هست چرا من ختنه شده آفریده نشدم؟! سوالات فراوانند!
برادر، این سؤالها پاسخهای مشخص و واضحی دارند و هیچ کدام هم بغرنج نیستند. شما ایراد کارتان اینجاست که این دنیا را اصل زندگی انسانی در نظر گرفتهاید و به ناقص بودنش ایراد میگیرید، در حالیکه در دین این دنیا حداکثر یک مرحلهی Bonus Level از زندگی ماست (Bonus Level در یک بازی کامپیوتری مرحلهای است که جزء اصلی بازی نیست و برای این است که شما در آن بتوانید مفتکی امتیاز بگیرید، میگن در یک زمان محدود بتازید و تا میتوانید امتیاز بگیرید که از این مرحله به بعد راه درازه و به این راحتی هم نمیتوانید امتیاز بگیرید، پس وقت را غنیمت بشمارید). بدون این دنیا هم انسان راه تکامل را میپیمود و چون مطابق با قرآن اصل خلقت انسان در سختی است (لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ) تکامل انسان در مسیر استفاده از رحمتهای خداوند هم با سختی همراه خواهد بود، اما خداوند یک Bonus Level سر راه ما گذاشت و گفت در یک طرف عقل و در طرف دیگر چشم و گوش، بدان که اولی همیشه راست میگوید ولی دومی گاهی راست نمیگوید و فریب میخورد، پس اگر تقابل عقل با چشم و گوش پیش آمد راه عقل را انتخاب کن. با این انتخاب با کمترین سختی (نماز، روزه، خمس، اطاعت والدین مگر در حرام، ...) میشود مسیر تکامل را در همین چند ده سال طی کرد، یا حتی در یک لحظه (مثالش این حدیث است مثلاً که ضربة علی یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین)، این میشود کوتاهترین مسیر که اسمش مسیر مستقیم (صراط مستقیم) و تمام دین هم دارد اصل حمار را برای ما مشخص میکند که تا میشودخط راست را رفت چرا بیراهه؟
ان شاء الله شبهات کلاسیک دیگر را مطرح نکنید که چرا خداوند که کریم است و رئوف است و ... اصل خلقت انسان را در سختی قرار داده است! خداوند میتوانست اصل خلقت شما و ما را سختی قرار ندهد ولی در این صورت دیگر انسان نبودیم و ما به عنوان انسان ممکنالوجود بودهایم و توضیحات دیگر که در اینجا مجال آنها نیست.
وقتی متوجه شویم که اصل حیات انسانی ما در آخرت (و نه حتی برزخ که شاید چندین هزار یا میلیون سال هم طول بکشد) است که ابدی است و انتها ندارد دیگر خودمان را با مسائل پیش پا افتادهی این دنیای دو روزه (کافران در قیامت میپرسند که چقدر در دنیا درنگ کردید، بعضی میگویند چند ساعت و بعضی میگویند یک روز و ...) درگیر نخواهیم کرد. واقعاً با چنین تفکری صدفی بودن یا نبودن دندان برای شما دغدغه میشود؟ در حدیث است که کسی که در این دنیا کور بوده است و با این حال بر قضای خداوند برای او در دنیا صبر کرده و مؤمن از دنیا رفته است وقتی میبیند که چقدر خداوند بخاطر آن صبری که کرده برایش پاداش فراهم کرده است حسرت میخورد که ای کاش محرومیتهای دنیایم خیلی بیش از این حرفها میبود ...
mir@;489701 نوشت:
البته کافر بودن به معنی موفق بودن نیست اما سوال شما هم در نوع خودش جالب و چالش برانگیز هست! مطمئنا هم جواب ها شما را قانع نکرد! اصلا چرا خدا انقدر رو شرک حساسه و مشرک رو نمیبخشه؟! چرا یک مسیحی تثلیثی نیک کردار میره تا ابد به جهنم اما یک مسلمانی که هزار جور گناه کرده صرفا بخاطر یک لا اله الا الله گفتن امکان بخشیده شدنش هست؟! منم جواب های فراوانی گرفتم که قانع کننده نبود اما چیزهایی رو از خدا در زندگیم و خارج از اون دیدم که باعث شد دوباره مسلمان بشم هرچند که ذهنم پر سوال هست! بعضا با خودم میگم شاید خدا فلان دستورات رو به ما داده تا ما رو امتحان کنه و انسانیتمون رو بسنجه اما بعدش تفکر جبری میاد سر وقتم و میگه همه ما تحت تاثیر محرکاتمون عمل میکنیم و اعمالمان به این شکل قابل سنجش نیست!
مثال معروفی که برخی علما استفاده میکنند این است که ایدئولوژی زندگی مثل یک اتوبوس بینشهری میمونه. یک گروه سوار اتوبوسی میشوند که به مقصد درست میرود. حالا اینها ممکنه کمربندشان را نبندند و در دستآندازها و پیچهای تند و ... مدام بخورند به این طرف و آن طرف و خلاصه وقتی میرسند به مقصد زخمی و نالان باشند، ولی حداقل به مقصد درست رسیدهاند. اما برخی میروند اتوبوس اشتباهی سوار میشوند، هر چقدر هم زمانبندی رسیدن به اتوبوس و میانراهیاشان درست باشد و کمربندشان را محکم ببندند و تغذیهی مناسب استفاده کنند و ... آخر کار میرسند به مقصد اشتباهی ...
یک مسیحی تثلیثی حتماً به جهنم خواهد رفت؟ معلوم است که نه! چه کسی این را به شما گفته است؟ هر کسی به همان اندازه که به او ظرفیت کامل شدن داده شده است به همان اندازه هم بازخواست خواهد شد! البته مسیحیای که در ایران با افکار اهل بیت علیهمالسلام آشنا میشود با مسیحیای که جز دروغ دربارهی اسلام نشنیده یکی نخواهند بود ولی همین که در ایران هست هم چه بسا بخاطر رفتار ما مسلمانها از اسلام زده شود، خلاصه اینکه قضاوتش زیاد ساده نیست. اینکه ظرفیت انسانها متفاوت است هم که دیگر از واضحات است، بعضیها هم در نوزادی از دنیا میروند و اصلاً به سن تکلیف نمیرسند و یا چیزی در مورد اسلام و اهل بیت یاد نمیگیرند، آنها هم وسعشان همانقدر بوده است، بعضیها هم اصلاً از جنینی زنده بیرون نمیآیند و ...
مسلمان که هیچ شیعه هم عذاب میشود بخاطر گناهانش ولی شیعه بخاطر شفاعت تنها در قیامت از عذاب آخرت راحت خواهد شد مگرنه دیدند که امام صادق علیهالسلام که به سختی گریه میکنند، علت را پرسیدند جواب فرمودند که برای شیعیانمان که چه برزخ سختی را باید بگذرانند، پرسیدند که مگر شما ایشان را شفاعت نمیکنید؟ جواب شنیدند که شفاعت ما در قیامت است و تا قبل از آن در برزخ خودشان مسؤول کارهایشان هستند.
نکتهی آخر: خداوند رحمان و تواب و کریم و رئوف تنها به دنبال بهانهای است برای رحم کردن، کاغذ سفید یا نقاشی سر جلسهی امتحان بدهید نمرهاتان صفر است و مردودی مگرنه شما باء بسمالله را بنویسید ان شاء الله خداوند را بسیار بخشنده و ارحمالرحمین خواهید یافت. شیعه بودن یک بهانهی بزرگ برای آمرزیده شدن و رستگاری است که از عذاب آخرت ایمنی میدهد، ولی ایمنی یافتن از عذاب زمان مرگ و بعد برزخ و بعد قیامت هنوز به بهانههای خیلی بیشتری نیاز دارد: ترک گناه و همت به انجام واجبات به اندازهی توان ...
ظاهر مسئله در مورد برخی اینطور هست که خدا میگذارد گمراه تر شود و سپس میندازتش تو جهنم ما هم مجبوریم به چنین خدایی رحمان و رحیم بگیم وگرنه همین بلا رو شاید سر ما هم بیاره!!!
کسی که فرزند خطاکارش را تنبیه میکند تا کودکش کودک است متهم است به ظلم ولی وقتی کودک بزرگتر شد و اثر تربیتی آن تنبیه را در وجود خودش احساس کرد و دید که در چه پرتگاههایی حفظش کرده است دیگر ممنون پدر خودش خواهد بود. بسیاری از ابتلائات دنیا برای این است که انسان به خودش آید (تنبیه و تنبه در اصل لغت به همین معنای آگاه کردن و توجه دادن است). اما کسی که هر چه راه را نشانش دهند منکر میشود (چون دلش نمیخواهد آن را باور کند و بعد با توجیهات مداوم و حمایت شدن توسط همفکرهایش کمکم بر پایهی سلک خودش یک اعتقاد تعریف میکند و به آن مؤمن میشود و به راه خداوند کافر میشود) و هر چه تنبیهش کنند بیدار نمیشود (کسی که خود را به خواب بزند بیدارش نمیتوان کرد)، اینجاست که قهر خداوند به نهایت خود میرسد. اما به نظر شما کسی که از او جز رحمت صادر نمیشود نهایت قهرش چه خواهد بود؟ رها کردن آن شخص به حال خود! گمان نکنید این چیز کمی است، در آیات قرآن داریم که خداوند برای هر کسی فرشتگان نگهبانی گذاشته است که ایشان را از مسائلی حفظ میکنند، حال گمان کنید که حفظ نکنند، مثلاً طرف میخواهد خطایی کند، تا پیش از این همیشه یک سری مشکل در سر راهش سبز میشد که انجام آن خطا را برایش دشوار میکرد اما الآن دیگر هیچ مشکلی نمیبیند، پس خطا روی خطا میکند و در این مسیر انحرافی میتازد، خداوند میداند که تنبه دادن به او سودی برایش ندارد، پس او دچار استدراج میشود، بهترین لطفی که میشود به چنین کسی کرد این است که نگذارند به انحرافاتش که بعد از مرگ دامانش را میگیرد ادامه دهد، اگر از نظر اجتماعی مفسد فیالأرض تشخیص داده شود اعدام میشود مگرنه زندان یا ...، اما در جامعهای که امر به معروف نباشد و حاکمانشان از فاسدان گردند (حمایتکنندهی فاسدان) ممکن است این انحراف تا کربلا هم ادامه داشته باشد که آنجا دیگر هلاکت قطعی است. محرومیت از رحمت خداوند هم همان معنای لعنت خداوند است.
شما اگر نعمات خداوند بر خودتان را بشناسید یک لحظه هم در بارهی رحمانیت و رحیمیت خداوند شک نخواهید کرد، اگرچه رحیمیت خداوند به همه نمیرسد چون برخی خود را از آن محروم کردهاند، با حجابهای ظلمتی که در مقابل بارش نور رحمت خداوندی دور خود کشیدهاند. ولی در مورد رحمانیت خداوند همین بس که شمر ملعون چه بسا بعد از جنایت کربلا همان شب اول جشنی گرفته باشد و از نعمات خدایی که خلیفهاش را سر بریده است خورده باشد و لذات مادی بسیاری هم برده باشد. دیگر از چه کسی برایتان مثال بزنم؟ اوباما؟ نتانیاهو؟ فرعون که همهجور نعمتی داشت؟ یا جهنمیان که حتی در جهنم هم خوراک به ایشان میرسد؟ اینکه اینجا خوراکشان مرغ سرخ کرده و کوسفند کبابی باشد و آن دنیا حمیم و مواد متعفن به اختلاف ماهیت دنیا و آخرت بر میگردد و نه به رحمانیت خداوند، اینجا حقیقت پوشیده به ظاهری فریبنده است و آنجا حقیقت عیان است و آشکار. اگر به نظر شما خداوند رئوف نیست به نظر شما چه کسی رئوف است؟ مادرتان را الگوی رحمت نمیدانید؟ شده گاهی فکر کنید اگر خداوند هم به اندازهی مادرتان مهربان بود چقدر خوب بود؟ آیا مادرتان را خداوند برای شما مادر قرار نداده؟ آیا اگر عاطفهی مادری را خداوند در او قرار نمیداد فکر میکنید زحمت به دنیا آوردن شما، زحمت تربیت شما، زحمت گذشتن از آنچه برای خودش دوست دارد و دادن آن به شما و ... را برمیتافت؟ خدایی که مادری مهربان را دایهی نگهداری شما قرار داده است در مهربانیاش شک کردن یعنی چه؟ بالاتر از مادر خداوند بهترین بندگانش را که مهربانترین ایشان بودند برای هدایت ما فرستاد و آنها در این راه سختیهای زیادی را تحمل کردند و مدام هم میگفتند که ما از شما اجری در مقابل این کار نمیخواهیم و اجر ما جز بر خدا نیست! خداوند چه مهربان است که بهترین خلقش را بر ما نسبت پدری داد (انا و علی ابوا هذه الأمة: من و علی پدران این امت هستیم) و اینجاست که باید قدر نعمت ولایت اهل بیت علیهم السلام را بدانید و شب و روز بگوییم «الحمد لله الذی رزقنا ولایة علی بن ابیطالب» و ... کسی که خلیفهی خداست بر روی زمین و همه چیز برایش فراهم است اگر اراده کند سختی بکشد که ما نجات یابیم؟ مگر ما کی هستیم که خداوند این چنین ما را شرمنده میکند؟ ما کسی نیستیم ولی خداوند عجیب رئوف بالعباد است.
و در پایان توجه کنید که کسی را در برزخ و آخرت و ... با آتش و ... عذاب نمیکنند بلکه آتش و سایر عذابها حقیقت اعمالی است که خود ما انجام میدهیم. انجام ندهیم خبری هم از عذاب نخواهد بود، انجام بدهیم تنها به همان چیزی که در این دنیا کسب کردهایم (ما تقدم و ما تأخر) مبتلا خواهیم شد و خداوند ابداً به کسی ظلم نمیکند.
یک کم فکرتان را نسبت به خداوندی که اینقدر به شما مهربان بوده صاف کنید ... خدایی را بشناسید که هست نه خدایی را که خودتان در ذهنتان خلق نمودهاید و غولی وحشتناک است
در مثال مقایسه اعتقاد به خداوند ... و مساله سیگار کشیدن ... بحث سره این هستش که اعتقاد به خدا ... و کدوم خدا اونقدرها که باید بدیهی نیست ...
تازه اگر بدیهی هم باشه ... ماننده مساله سیگار کشیدن بدیهی نیست تازه اگر به اون اندازه هم بدیهی باشد ... خیلی ها میدونن که سیگار کشیدن برای انسان ضرر داره با این حال خیلی ها سیگار میکشن ...
حالا چرا خدا کسانی که سیگار میکشن را پدرشون رو در نمیاره ... ولی کسایی که بهش اعتقاد ندارن ... یا خدای اشتباهی رو پرستش کردن رو پدرشون رو در میاره من نفهمیدم ...
بر اساس این آیه هر کاری که انسان خود را به واسطهی آن به هلاکت بیاندازد اشکال دارد. بر همین مبنا اگر اشتباهی یادم نمانده باشد آیت الله مکارم شیرازی حتی سیگار را هم حرام میدانند، چون کاری است که هیچ سودی ندارد و فقط ضرر دارد و مصداق خود را به هلاکت انداختن به دست خود است که خداوند از آن نهی کرده است. هر حرامی هم اگر آگاهانه باشد معلوم است که بازخواست خواهد شد و به قول شما پدرشان درمیآید بخاطر حکم خداوند که نادیده گرفتهاند (توجه شود که کار فقیه قانونگذاری نیست بلکه تلاش برای کشف قوانین خداوند است).
در مورد کفری که میگویید خداوند از کافران بازخواست بزرگی میکشد. کافر در لغت یعنی کشاورز و کشاورز کسی است که دانهای را زیر خاک پنهان میکند ... حالا هر کسی که دانهای معرفت به او برسد، درستی آن را بشناسد ولی انکارش کند این میشود کافر و بازخواست میشود. بنابراین کافر نیست کسی که حقیقت به او نرسیده (مثل قبایلی بدوی در اعماق جنگلهای آمازون مثلاً فرض کنید) یا کسی که حقیقت به او رسیده ولی آن را به حق بودن نشناخته است (مثل کسانی که اسلام به ایشان وارونه شناسانده شده است). بنابراین بحث شما سر بدیهی بودن یا نبودن شناخت خداوند بیمورد است، آنها اگر خداوند را شناختند و انکار کردند (بخاطر حب دنیا معمولاً و تکبر و جهل به طور کلی؟) --چه قضیه بدیهی باشد و چه نباشد اما آنها به اندازهی کافی باهوش باشند یا خبر به ایشان رسیده باشد و ...-- میشوند کافر و بله مورد عذاب هم واقع خواهند شد واین عذاب حقیقت همان کفر است نه یک مسألهی ثانویه در پاسخ به آن کفر.
... بنابراین .. اگر میخوای راه و روشی رو برای زندگیت انتخاب کنی ابتدا فضای اون رو مشخص کن ....
مثلا ...
همین الان اگر تو بخوای منکر رحمانیت خدا بشی ... خوده من میتونم از لحاظ استدلال های علمی اون رو برات اثبات کنم ... پس بنابراین از نظر من خداوند رحمن و رحیم هست ... اما در چه فضایی ؟؟؟ در فضای استدلال ها ... اما خوده من وقتی تو دنیای واقعی دارم زندگی میکنم هیچ رحمن و رحیم بودنی ندیدم ... پس وقتی میخوام زندگی کنم ... بی خیال رحمن ور حیم بودن خدا میشم ...
ما که فرقی میانی فضای نظری و فضای کاربردی پیدا نکردیم ... همهاش سرشار از نور خداست بحمدلله، اگر میل دارید برای تکتک تناقضاتی که پیدا کردهاید یک تاپیک جدید ایجاد کنید تا ببینیم چطور اینها یکی هستند. حداقل شما متوجه میشوید که چطور یک نفر ممکن است در این همه بلایای دنیایی و فقر و جنایت و هنوز خداوند را ارحمالرحمین ببیند ... ، اگرچه اگر پستهای بالایی را مطالعه فرمایید قاعدتاً باید خودتان بتوانید پاسخهای ما را حدس بزنید، اینکه آنها را بپذیرید یا نه دیگر فعل شما خواهد بود
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
به سوال تاپیک اینطور می توان پاسخ داد که چرا جهنمیان نباید خلق شوند؟
این بحث به طور غیرمستقیم با بحث شر مرتبط است.
برای هر موجود ذهنی ما سه حالت داریم:
1-خیرش بیشتر از شرش باشد.
2-خیرش با شرش مساوی باشد.
3-خیرش کمتر از شرش باشد.
اما با فرض وجود خدا تحقق موارد 2 و 3 محال است.چون مورد 2 ترجیح بلامرجح است و مورد 3 ترجیح مرجوح بر راجح است.پس فقط قسم 1 است که وجود دارد.
لذا نتیجه می گیریم هر موجودی در عالم خارج،لزوماً باید خیرش بیشتر از شرش باشد.حال می گوییم معیار برای بهشت و جهنم،همان معیار خلقت نیست.معیار برای بهشت و جهنم آن است که فرد از نعمت وجودی که به او داده شده چطور استفاده کند.
بنده ساده حرفم را می زنم که قابل درک باشد.طبق چیزی که ما در اینجا گفتیم،خیر فرد بیش تر از 50 درصد است و شرش کمتر از 50 درصد.حال می گوییم خدا نعمت داده است و در ازای این نعمت ها انتظار دارد فرد خیرش را مثلاً به بیش از 60 درصد و شرش را کمتر از 40 درصد برساند.پس خداوند جهنمیان را خلق خواهد کرد،چون فیاض است و همگی ممکن الوجود ها را خلق می کند.اما برخی را جهنمی می کند چون از نعمت هایی که او به آن ها داده استفاده نکرده اند.از فیض خداوند بهره نبرده اند.پس معیار برای خلقت با معیار برای جهنمی شدن یا بهشتی شدن،فرق می کند.
این یک پاسخ نسبتاً ساده به مسئله است.
در مورد این مسئله به نظرم چند موضوع مهم است:
یکی اینکه خدا تنها موجودی است که شایسته تکبر و کبریایی است
نتیجه این موضوع میشه اینکه ما شایسته تکبر نیستیم
به همین دلیل همچین رحم و عطوفتی رو در خودمون میبینیم که میپرسیم: «چرا خدا مستحق خلود در جهنم را خلق میکند»
حالا فرض کنید ما هم ذاتاً موجوداتی بودیم که نعوذبالله تکبر در شأن مان بود
آیا به این مسئله این طور فکر میکردیم؟
در هر صورت مسلم است که: اگر خالد در جهنم باشد آنگاه خالد در بهشت لذت بیشتری میبرد
همانطور که خالد در جهنم از بدبختی خالد در بهشت در این دنیا لذتها میبرد!
یه جور دیگه بپرسم:
«کسی که همه چیز رو به تمسخر میگیره، آیا شایسته این نیست که به تمسخر گرفته بشه؟»
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت
:khaneh:
چه جالب
تعریف جدید از عدالت خدا:
خدایا اگر مفلوکی مستحق عذاب ابدی بود، اون رو خلق نکنی، میشی ناعادل!!!!!!!!
قانع کننده بودن در درجه اول مد نظر نیست.درست بودن مد نظر است.مثلاً مشرکین هم در پاسخ به پیامبر (ص) می توانستند بگویند جوابت قانع کننده نیست.
دل ارام;490076 نوشت:
اولا جهنمیان در روز قیامت می توانند از خدا شکایت کنند که چرا انها را خلق کرد که حالا به جهنم بروند ؟
شما دارید سوالی را از من می پرسید که پست قبلی من جواب همین سوال بوده است.
خداوند هم در پاسخ به آنان می گوید من فیاض هستم و نیز از شما در عالم ذر عهد گرفتم و خودتان قبول کردید.
دل ارام;490076 نوشت:
دوم اینکه خداوند که حکیم است و کار بی حکمت نمی کند و از اینده هم خبر دارد
چرا باید افرادی را خلق کند که جهنمی باشند
واقعاً بنده مانده ام چه بگویم.تمامی آن چه که بنده در پست قبلی گفته ام،پاسخ به این سوال شما بوده است.
دل ارام;490076 نوشت:
ممکن است بگویید انها همه اش شر نیستند و خیر هم دارند
اینجا باز هم جهنمیان می توانند شکایت کنند که چرا برای خیر رسیدن به بقیه
انها باید فدا شوند ؟یعنی عدالت خداوند را زیر سوال ببرند ؟
کسی از خیر رساندن به بقیه حرف نزد.وجود هر کس فی نفسه مساوق با خیر است.
علاوه بر این خداوند آن ها را فدا نکرد.خودشان خودشان را فدا کردند.
این دیدگاه نسبت به عدالت خداوند هم اشتباه است و یحتمل ناشی از تباین عدالت خداوند با سایر صفات است.
سلام
اتفاقاً خداوند متعال موجوداتی را آفرید که از روی حکمتش و رحمانیت و رحمت و عشق و علم و معرفت و بزرگی و ...(اوه نفسم بند اومد) هیچکدومشون به جهنم نمیرن و جهنمیاشون را نیافرید تا اثبات کنه که میتونه!
ولی به خودش ایوالله نگفت و اسمشون رو هم انسان نذاشت و فرشته گذاشت!
بعد از روی همون حکمتش و رحمانیت و رحمت و عشق و علم و معرفت و بزرگی و ...(این دفعه بند نیومد آخه کپی پیست کردم:Cheshmak:) موجوداتی آفرید که برخیشون اگه بخوان میرن جهنم ....اینجا به خودش گفت ایوالله(فتبارک الله ...) اسمشونو گذاشت آدم!
بعدش به اولیها گفت به این دومیها سجده کنید!
سالها گذشت و گذشت تا اینکه یه روز برخی از این دومیها پیش خودشون گفتن آخه این چه خدائیه که برخی از ما جهنمیها را آفریده ؟! اگه رحمن و رحیم و عادل و عالم و.بود چه دلیلی داشت که این کارو بکنه!
...........
////////
خلاصه اینجا بود که فرشته ها گفتن بابا واقعا این آدم عجب موجودیه!ما به گرد پاش هم نمیرسیم...الحق که باید در برابرش سجده کنیم!:Gol:
خدا که انسان رو آفریده به او هم اختیار داده، اگر خارج از قواعدی که خودش برای اختیار انسان وضع کرده دخالت کنه اختیار انسان سلب میشه
اگه تو کار پدر و مادر دخالت کنه و اجازه نده که اونی که جهنمی است بوجود بیاد، اختیار رو از پدر و مادر سلب کرده
جهنم هم زیبایی های خاص خودش رو داره....اصلا برخی خلایق باید برای بد بودن خلق شوند برای لذت بردن از جهنم...برای لذت بردن از عذاب کردن مجرمین....لذا آیه ابعاد دیگری هم دارد.....درضمن خیلی بد داری با خدا حرف می زنی لحنت رو درست کن تو فقط یک پوچی در برابر خدا
دوست عزیز mir@ باسلام وادب میخواستم یک نکته ای را بگویم شمایا به وجودخدا اعتقاد داری یا نداری اگر نداری که هیچ دیگه لازم نیست اونو زیر سوال ببری اگر داری حالا پیرو هر دین و آیین که باشی خدایی که عالم هستی را خلق کرده مطمنا تمام صفات کمالی ازجمله عدل را دارد و در ثانی دانسته های ما ازعالم پس ازمرگ درمقابل نادانسته هایمان اندک وکم است وخدا در قرآن میگوید درمورد روح به شما علم اندکی داده ام و درست است که در قرآن. مجید بعضی خصوصیات جهنم و بهشت توضیح داده شده اما شنیدن کی بود مانند دیدن!!!
پاسخ : در این باره باید گفت : در نگاه قران کریم نتيجه آفريدن خلق رحمت است كه همان بهشت آخرت باشد، مثلا در آيه" إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ" «1» مگر کسی را که پرورد گارت مورد رحمت خویش قرار دهد وبرای این که مشمول رحمت او شود اورا آفریده است . ولی این سخن با آن آیه که شما بیان نوده اید منافات ندارد، براى اينكه معناى غرض بحسب كمال فعل و آن هدفى كه فعل منتهى به آن مىشود مختلف مىگردد.
توضيح اينكه، نجار وقتى بخواهد دربى بسازد نخست به چوبهايى كه براى اينكار تهيه ديده مىپردازد، آن گاه آنها را ورانداز نموده سپس به اره كردن و تيشه زدن و رنده نمودن آن مىپردازد تا در آخر، درب مورد نظر خود را مىسازد، پس كمال غرض نجار از اينكارها كه روى چوبها انجام مىدهد تنها و تنها به عمل آوردن درب است، و اين از يك جهت است، و از
جهت ديگر نجار از همان اول امر مىداند كه تمامى اين چوبها (مثلا اگر بيست من است همه اين بيست من) صالح براى درب شدن نيست، چون درب هيات مخصوصى دارد غير هياتى كه اين الوارها و چوبها دارند، و برگرداندن هيات آنها به هيات يك جفت درب مستلزم اين است كه مقدارى از آن ضايع گشته و به صورت هيزم در آيد، چون اين مقدار، از هندسه و نقشه عمل بيرون است، و اين هيزم شدن مقدارى از ابعاض چوب و دور ريختن آن در نقشه و قصد نجار داخل بوده، و نجار نسبت به آن اراده اى داشته كه بايد آن را اراده ضرورى ناميد، پس اين نجار نسبت به اين الوار و تيرهايى كه در جلو خود گذاشته دو نوع غايت در نظر دارد، يكى غايت كمالى است، و آن اين است كه اين چوبها را به صورت دربى در آورد، دوم غايتى است تبعى و آن اين است كه مقدارى از اين چوبها را درب بسازد و مقدارى را كه استعداد درب شدن ندارد، ضايع كرده و دور بريزد.
و همچنين زارع، او نيز زمين را زراعت مىكند براى اينكه گندم درو كند، و ليكن در روز درو، همه كشتهايش عايدش نمىشود، بلكه مقدارى از بذرش فاسد گشته در زمين مىپوسد، و يا كرمها آن را مىخورند و يا بعد از سبز شدن گوسفندان آن را مىچرند، و حال آنكه غرض زارع از افشاندن بذر اين بوده كه همه آن عايدش شود، پس او نيز دو غرض دارد به دو وجه يكى همين كه همه عايدش شود، ديگر اينكه مقدارى از آن عايدش گشته ما بقى ضايع شود.
توضيح عدم منافات بين آياتى كه دلالت دارند بر اينكه نتيجه خلقت، رحمت است با آيه:" لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ" و آيات مشابه آن]
خداى تعالى نيز مشيتش تعلق گرفت به اينكه در زمين موجودى خلق كند تمام عيار و كامل از هر جهت به نام انسان تا او را بندگى نموده و بدين وسيله مشمول رحمتش شود، و ليكن اختلاف استعداداتى كه در زندگى دنيوى كسب مىشود، و اختلافى كه در تاثيرات هست نمىگذارد تمامى افراد اين موجود (انسان) در مسير و مجراى حقيقى خود قرار گرفته و راه نجات را طى كند، بلكه تنها افرادى در اين راه قرار مىگيرند كه اسباب و شرايط برايشان فراهم باشد، اينجاست كه غرض خداى تعالى هم مانند آن نجار و زارع به دو اعتبار متعدد مىشود، و صحيح است بگوييم: براى خداى تعالى غايتى است در خلقت انسان- مثلا- و آن اين است كه رحمتش شامل آنان گشته و همه را به بهشت ببرد، و غايت ديگرى است در خلقت اهل خسران و شقاوت، و آن اين است كه ايشان را با اينكه براى بهشت خلق كرده به دوزخ ببرد، ولى غايت اولى غايتى است اصلى، و غايت دوم غايتى است تبعى و ضرورى، و در هر جا كه مىبينيم سعادت سعيد و شقاوت شقى مستند به قضاى الهى شده بايد بدانيم كه آن دليل ناظر به نوع دوم از غايت است، و معنايش اين است كه خداى تعالى از آنجايى كه مال حال بندگان خود را مىداند و از اينكه چه كسى سعيد و چه كسى شقى است همين سعادت و شقاوت مورد اراده او
هست، ليكن اراده تبعى نه اصلى.
و از جمله ادلهاى كه بايد حمل بر اين نوع از غايت شود آيه" وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ" و آيات ديگرى است كه داراى چنين سياقى باشد، و آن بسيار است.
" لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها" اين قسمت از آيه شريفه اشاره است به اينكه دوزخيان كسانى هستند كه استعداد براى وقوع در مجراى رحمت الهى در آنان باطل گشته، و ديگر در مسير وزش نفحات ربانى قرار نمىگيرند، و از مشاهده آيات خدا تكانى نمىخورند، گويا چشمهايشان نمىبيند، و از شنيدن مواعظ مردان حق متاثر نمىگردند تو گويى گوش ندارند، و حجتها و بيناتى كه فطرتشان در دلهايشان تلقين مىكند سودى به حالشان ندارد و يا گويى دل ندارند.(2)
http://www.askdin.com/thread37166.html
جمع بندی _2
سوال : هدف از خلقت جهنمیان چیست؟! ببینید کسی که از هنگام آفریدنش مشخص است که جهنمی هست و در آن جاودانه خواهد بود این ظلم است که او را بیافرینیم. بهتر این است که اصلا آفریده نشود یا اینکه اگر راهی نیست و حتما باید آفریده شود تا فرق بین بهشتی بودن و جهنمی بودن مشخص شود بهتر است که خدا بعد از مرگ وی او را برای همیشه نیست و نابود کند نه اینکه در دوزخ او را جاودانه کند تا زجر بکشد آن هم زجری بی پایان! این رفتار یک انسان عقده ای هست که زجر دیدن دیگران خوشایندش است!
پاسخ : آنچه در نوبت قبل تقدیم شد نکته ها وتمثیل های حکیمانه ی بود که از سوی مفسیر حکیم و بزرگ معاصر علامه طبا طبایی در تحلیل آن آیه مبارکه بیان شده است . غرض این که شما را در جریان پیام آن آیه مبارکه قراردهیم تا در برداشت خود تجدید نظر نماید . پرسش گرامی باید توجه داشته باشید تفسیر قران کار همه کس نیست در این باب باید به گفته های بزرگانی چون علامه طبا طبایی مراجعه شود تا معنای آیات بدست آید .
مشکل اصلی شما آن است که هدف آفرینش انسان ها را بهشتی شدن فرض کرده ، در نتیجه خلقت افرادی را که به این سرانجام نمی رسند ، به نوعی مغایر با فلسفه آفرینش دانسته ، در حالی که حقیقت امر این گونه نیست .
فلسفه آفرینش انسان همانند هر موجود دیگری بر اساس فیاضیت مطلق خداوند تعریف می شود ، یعنی خداوند به واسطه فیض مطلق خود هر موجودی را که لایق خلقت بوده و امکان آفریده شدن داشت و خلقت او به زیبایی و شکوه جهان خلقت می افزاید، از نعمت وجود محروم نمی نماید . او را خلق می کند. (1)
اما در عین حال حکمت خداوند اقتضا دارد که خلقت، حکیمانه و هدفمند و دارای سرانجام و مسیری معین برای مخلوق باشد . بر این اساس تکامل انسان و رسیدن به مراتب بالای حیات بهشتی، هدف خلقت او بیان می شود .
در نتیجه برای هر انسانی مسیری معین و ابزاری لازم برای رسیدن به آن سعادت ابدی و تکامل عمیق روحی و معنوی تعریف می شود.امتحانات لازم و متناسب با ظرفیت های خاص خودش برای او در نظر گرفته می شود . نمی توان قبل از برگزاری آزمون فرد را از فرصت حضور در آزمون محروم ساخت. تنها به این دلیل که نتیجه عملکرد او برای ما روشن است .
علم و آگاهی پیشین خداوند از نحوه برخورد افراد با اختیار و حق انتخابی که به آن ها داده شده ، در خصوص همه افراد یکسان است. همان گونه که کفر و عصیان و ظلم بندگان و در نتیجه جهنمی شدن آن ها ضرری به حال خداوند ندارد ، عبادت و تقوا و بندگی آنان و در نتیجه بهشتی شدن شان هم فایده ای به حال خداوند ندارد تا خداوند تنها بهشتیان را در آزمون سرنوشت ساز حاضر سازد و رفوزه ها را از ابتدا از این فرصت محروم نماید .
در فلسفه آفرینش و شکوه داستان خلقت تنها با بهشتی شدن انسان ها یا خلقت کسانی که با حسن انتخاب های خود اهل بهشت می شوند، شکل نمی گیرد، بلکه زیبایی و شکوه داستان به آن است که همه افراد به طور مساوی از فرصت خود بهره ببرند و هیچ کس نداند که چه نتیجه ای در برابر او قرار دارد ، اگر قرار بود که تنها اهل بهشت در دنیا خلق شوند، دیگر آزمون دنیا ، آزمونی صوری و نمایشی بود و همه به نوعی می دانستند که در هر صورت اهل بهشت خواهند شد .
خدا کسی را جهنمی و کس دیگر را بهشتی نمی کند؛ البته خدا نسبت به اموری که افراد انتخاب میکنند و به نتایجی که میرسند، آگاه است، آن هم به دلیل احاطهای که به همه امور در کل عالم دارد. اگر دو اتومبیل با سرعت زیاد به سوی هم در حرکت باشند، هلیکوپتری که بر بالای مسیر این ها حرکت میکند، صحنه را میبیند و میداند که تا چند لحظه دیگر این دو اتومبیل با هم برخورد و تصادف میکنند. ولی تصادف زاییده علم خلبان نیست، بلکه زاییده سرعت زیادی است که رانندهها با انتخاب خود برگزیدهاند. اگر سرعت را انتخاب نمیکردند، تصادف پیش نمیآمد. حال در مورد خدا، آیا میتوان سوء اختیار یک فرد و در نتیجه بدبخت شدن او را بر عهده ولیّ نعمتی گذاشت که به او امکاناتی را برای انتخاب بهترینها عطا کرده است؟
گفته شما درست است که در علم خداوند بوده که مثلا عده ای از افراد اگر آفریده شوند، در نهایت وارد جهنم خواهند شد ، ولی فرجام بهشت یا دوزخ برای انسان از مقوله «شدنی» هاست؛ یعنی باید به دنیا بیاییم تا بهشتی یا جهنمی «بشویم» . ظرف وجود ما با حضور در دنیا و طی مراحل علمی و عملی و گذر از فراز و نشیب ها شکل می گیرد. بنابراین تا به دنیا نیاییم پاداش و کیفر معنا پیدا نمی کند.
اساساً اختیار آدمی، زمینه پاداش و جزا را در جهان فراهم می نماید. اگر قرار باشد که همه انسانها خوب باشند یا تنها انسانهای خوب آفریده شوند، اختیار و حق انتخاب معنا نداشت. تا راه کج وجود نداشته باشد که عدهای دچار آن شوند، انتخاب راه درست معنا ندارد. نیک و خوب بودن در کنار بدیها معنا می یابد.
در واقع آنچه خداوند آفرید، موجود انسانی است و انسان با اختیار و حق انتخاب معنا می یابد . اگر انتخاب و اختیار او نباشد، فرقی با مثلاً فرشتگان ندارد، یعنی اگر فقط انسان پاک آفریده می شد، چیزی جز فرشته نبود، در حالی که انسان موجود و نوعی جدای از فرشته است . چون چنین است و پای اختیار و انتخاب به میان آمد، باید راه نیک و بد هر دو وجود داشته و هر یک از این دو راه نیز برای خود رهروانی داشته باشد. اگر قرار باشد که راه بدی از همان ابتدا به جهت علم ازلی خدا بسته باشد، دیگر اختیار نیک از میان نیک و بد معنا نداشت.
به علاوه این علم مانع فیض خداوند در حق بندگان هم نخواهد شد ، همان طور که آموزگاری قبل از امتحان یا حتی از ابتدای سال می داند که کدام دانش آموز موفق و کدام یک رفوزه خواهد شد ، اما نه در طول سال در تدریس و آموزش آن ها تفاوتی قائل می شود و نه در وقت امتحان فرصت را از برخی دریغ می نماید ؛ این لازمه یک آزمون مهم و کامل است .
پس در فلسفه آفرینش هیچ تفاوتی بین انسان های گوناگون در استفاده از فرصت خلقت نیست. خداوند به دلیل علم به سرانجام افراد نمی تواند برخی را از فیض وجود محروم نماید ،زیرا محروم کردن فرد از یک نعمت به خاطر جرمی است که مرتکب نشده است .
از طرف دیگر به یقین دنیا محل آزمون برای همه انسان هاست (2) ؛ اما بزرگی و زیبایی و شکوه آزمون دنیا برای همه افراد در این است که هر فرد امکان شکست خود را بدهد . از نحوه رفتار و عملکرد دیگران درس عبرت بگیرد . به علاوه عملکرد افراد گمراه و بدکار مهم ترین آزمون دیگر انسان ها در برابر گزینه های امتحانات الهی است . در نتیجه می توان گفت بدون وجود این افراد و این فضا در آزمون دنیا حتی بهشتی شدن بهشتیان هم ارزش چندانی ندارد. اگر قرار باشد که همه انسانها خوب باشند یا تنها انسانهای خوب آفریده شوند، انتخاب درست و صحیح معنا یا ارزش نداشت .
در نتیجه می توان دریافت که خلقت انسان ها با لطف و مهربانی مطلق خداوند هم منافاتی ندارد زیرا کمک و لطفی به مجموعه انسان ها و عامل مهمی در مسیر شکل دادن به ساختار عظیم و جدی آزمون دنیا است . به کمال رسیدن همه انسان ها در خلال این آزمون مهم و جدی و پر از عبرت و سرشار از خطر شکل گرفته سامان می یابد .البته در این میان لطف و رافت و مهربانی خداوند در هزاران شکل و صورت شامل حال بندگان حتی گنهکاران و اهل عذاب می شود و بسیاری از ایشان در نهایت به سعادت و نجات می رسند و خالدين در جهنم بسيار اندكند .
پس وجود افرادی که راه نادرست را می روند، به خاطر حقیقت وجودی نوع بشر و انسان است که ترکیبی از حیوان و فرشته، یا ترکیبی از ماده و ملکوت، ترکیبی از شهوت و عقل است و به طور کاملاً ممکن و طبیعی باید در هر دو چهره افرادی وجود داشته باشند، اما این افراد به انتخاب خود به آن مسیر می روند .
هر انسان که امکان زندگی و رشد و رسیدن به کمال برای او متصور باشد، از نعمت وجود و خلقت خداوند بیبهره نمیماند . خداوند از اعطای کمال وجود به او خودداری نمیکند؛ اما لازمه رسیدن با اختیار و آزادانه به یک سعادت ابدی ،پشت سر گذاشتن مراحل سخت آزمون و انتخاب گزینههای درست از غلط در زندگی است . افراد مختلف در برابر امتحانات نتایج متفاوتی به دست میآورند؛ عدهای به کمک عقل و فطرت و هدایتهای بیرونی انبیا و اولیای الهی و راهنماییهای ظاهری و باطنی خداوند مسیر صحیح و سعادت را در پیش میگیرند، ولی عدهای تحت تأثیر هواهای نفسانی و شهوانی و غرائز ، عقل و فطرت خود را به کنار گذاشته ،در مسیر باطل قدم برمیدارند.
به علاوه اگر قرار بود خداوند علم ازلی خود را در آفرینش افراد دخالت بدهد،چه نیازی به خلق انسانهای خوب و صالح بود؟ خداوند بدون خلقت دنیا و آزمایشهای آن فقط خوبان را وارد بهشت میکرد، چون میدانست که اگر این ها به دنیا بیایند، افرادی صالح و مؤمن خواهند بود؛ در حالی که خلقت دنیا بستر تحقق عینی و تدریجی مسیر سعادت و شقاوت توسط انسانها و با استفاده از اختیار ذاتی و درونی شان است تا در فردای قیامت کسی به خداوند اعتراض نکند که اگر مرا خلق میکردی و در دنیا قرار می دادی ، جزو خوبان و صالحان میشدم و راه درست برمیگزیدم.
قرآن به این حقیقت مهم اشاره میکند:
«لیهلک مَنْ هلک عن بیّنة و یحیی من حیّ عن بیّنة؛ (3) تا از روی دلیل هلاک شود هر که هلاک شدنی است و از روی دلیل زنده شود هر که قابل هدایت است ».
ظالم بودن یا نبودن یک فرد بسته به نوع انتخاب و بهره برداری از نعمت اختیار و آزادی خدادای توسط او دارد . خداوند برای هیچ کس ظالم و گنهکار و جهنمی بودن را تعیین و مقدر نفرموده ،فردی همچون صدام میتوانست یکی از بهترین بندگان خدا باشد . نعمت وجود و خلق شدنی را که خدا به او داده ، در مسیر رسیدن به سعادت به کار ببندد .پس خلقت او نعمت خدا برای او بود، نه ظلم. به علاوه افراد زیادی که توسط او مورد آزمایش قرار گرفته و رنج و ستم از کارهای او دیدند ، میتوانند به واسطه انجام وظیفه خود و انتخاب درست رفتار در برابر ظلمهای او به سعادت برسند، پس ظلمی، بر آن ها هم روا داشته نشده است .
پینوشتها:
1. سید حسن ابراهیمیان، انسانشناسى، ص 115 و 116،نشر معارف ، تهران ، 1381 شمسى.
2. ملک (67) آیه 2.
3. انفال (8) آیه 42.
http://www.askdin.com/thread37166.html
جمع بندی _3
سوال : هدف از خلقت جهنمیان چیست؟!
بگذارید منظورم رو به واضح ترین شکل ممکن بگویم:
یک شخص به دنیا میاید و کار نیک میکند و بعد از مرگ به بهشت میرود. یک شخص به دنیا میاید و کارهای نیک و بدی انجام میدهد و بعد از مرگ خدا به عنوان جزای کارهای بد او را ابتدا به جهنم میبرد و سپس یا به اعراف میبرد یا به یک طبقه مشخصی از بهشت میرود. یک شخص به دنیا میاید و کارهای بدی انجام میدهد و بعد از مرگ خدا او را به جهنم میبرد و به وی میگوید تو بخاطر گناهانی که در زندگی محدود دنیاییت انجام داده ای تا ابد باید به جهنم بروی.
این در حالیست که خود خدا گفته کسانی که به جهنم میروند انقدر عذاب های جهنم برایشان سخت است که میگویند ای کاش مرگ پایان کار بود. خب این افراد میتوانند ناامید نباشند اگر این جهنم ابدی نباشد اما کسانی که جهنم رفتنشان ابدی هست چطور؟ آنها چه امیدی میتوانند داشته باشند؟ انقدر ساده از کنار پرونده کسانی که تا ابد قرار است جهنمی باشند نگذرید. این مسئله یک ایراد جدی هست.
اگر خدا دروغ گفته باشد و تا ابد کسی را در جهنم نگه ندارد در آن صورت صفت کمال از او ساقط است چون دروغ گفته اما اگر راست گفته باشد ظالمه چون قرار است کسی را زنده نگه دارد که ادامه زندگیش در زجر مطلق خواهد بود.
آیا جواب منطقیی این وسط وجود دارد؟!
پاسخ :
برخی تعبیرات شما همچنان نا مناسب است بنده خوب مثل شما وقتی در باره خالق مهربانش سوالی مطرح می کند خوب است با تعبیر مناسب شان او سخن بگوید . مثلا این جمله ها ی شما نا مناست است (( اگر خدا ....گفته باشد . ویا گفته اید : اگر راست گفته با شد .... ))
اما در باره اصل مطلب شما باید گفت :
الف)برخی فکر می کنند که همانطوری که در وضع قوانین جزائی باید بین جرم و جریمه تناسب رعایت شود؛ این موضوع در مجازات های الهی نیز باید به همین شکل باشد مثلاً اگر کسی بر سر رهگذری که از خیابان میگذرد زباله بریزد، عدالت ایجاب میکند که برای او کیفری مناسب در نظر گرفته شود. شکی نیست که کیفر اینچنین جرمی نمیتواند خیلی سنگین از قبیل اعدام یا حبس ابد بوده باشد. بنابر اصل تناسب میان جرم و مجازات برای چنین جرمی حداکثر یک هفته زندان کافی است و اگر این مجرم را به خاطر این جرم کوچک محاکمه صحرائی و تیر باران کنند، بر خلاف عدالت خواهد بود. کیفر دادن بر جرمها لازمه عدل است ولی اگر تناسب بین جرم و کیفر رعایت نگردد، خود کیفر دادن، نوعی بیعدالتی خواهد بود.
همچنین گناهانی از قبیل غیبت، دروغ، زنا، قتل نفس، جرمند و کیفر می طلبند ولی آیا کیفرهایی که در آخرت برای آنها تعیین شده است بیرون از اندازه نیست؟ قرآن کیفر قتل نفس را جاویدان ماندن در جهنم معین فرموده است. درباره غیبت روایت شده است که غذای سگهای جهنم است؛ و به همین طریق برای سایر گناهان، عقوبتها و مجازاتهای سخت و غیر قابل تحملی ذکر شده است؛ عقوبتهایی که از لحاظ کیفیت، فوق العاده شدید است و از لحاظ مدت، بسیار طولانی. ایراد این است که این بی تناسبی چگونه با عدل الهی سازگار است؟
در پاسخ باید بگوییم از دیدگاه شیعه خلود در جهنم فقط برای کفّار و مشرکین و منکرین خدا و قیامت و انبیاء است و انسان مسلمان و مؤمن ، اگر چه مرتکب کبایر شده باشد دائماً در جهنم نمیماند، بلکه پس از چشیدن عذاب به مقدارمناسب بالاخره نجات پیدا میکند و اهل بهشت میشود، امّا در مورد کفّار که چگونه ممکن است آنها مثلاً هشتاد سال عمر بکنند، امّا تا ابد در جهنم بسوزند؟ باید گفته شود: مجازات و کیفرها سه گونه است:
1- مجازات قراردادی، همان کیفرها و مقرّرات جزیی است که در جوامع بشری قانون گذاران الهی یا غیر الهی وضع میکنند، مثل حدّ شراب خوار، دزد، قاتل و... .
در این گونه مجازات همه گفته اند باید بین جرم و کیفر تناسب وجود داشته باشد.
چنان که در اسلام هم چنین چیزی ملاحظه شده است بین مجازات زناکاری که زن دارد و کسی که زن ندارد تفاوت وجود دارد. بین کسی که بار اول دزدی کرد یا چیزی را خارج از صندوق و انبار در بسته دزدیده و کسی که دزد حرفهای است، یا با شکستن صندوق و انبار چیزی را دزدیده است، تفاوت وجود دارد و... .
2- مجازاتی که با عمل رابطه تکوینی یا علت و معلولی دارد، مثلاً بین خوردن سمّ و مسموم شدن رابطه تکوینی وجود دارد، چه شخص بداند و چه نداند، بچه باشد یا بزرگ، گناه کار باشد یا بی گناه،... فرقی نمیکند هر کسی بخورد مسموم میشود، همان طوری ملاحظه میشود در این جا تناسب وجود ندارد و احدی هم اعتراض نمیکند که این چه ظلمی است در حق بچه یا بی گناه و... صورت گرفته است.
3- مجازاتی که تجسم و عینیّت یافتن خود جرم و گناه است، در قرآن آمده است: آنانی که اموال یتیمان را از راه ظلم و غیر شرعی میخورند در واقع آتش در شکم خود وارد میکنند.(1) یعنی مال یتیم به صورت آتش در میآید و همین طور سایر گناهان چنین است.(2)
در این نوع از مجازات هم تناسب بین جرم و کیفر لازم نیست، چون در حقیقت کیفری از طرف خداوند جعل نشده است، بلکه خود عمل شخص تجسم پیدا میکند و به این شکل در میآید.
مولوی در مثنوی میگوید:
ای دریــده پوستیــن یوسـفــان :Gol:گرگ بر خیزی از این خواب گران
گشتـه گرگان یک به یک خوهای تو :Gol:مـیدرانند از غضب اعضــای تـو
زانچـه میبافی همـــه روزه بپـوش:Gol: زانچه میکاری همه سالـه بپــوش
گـرزخاری خستـهای خود کشته ای :Gol: ور حـریر و قز دری خود رشته ای
چـون ز دستت زخم بر مظلوم رست :Gol: آن درختی گشت وزآن زقوم رست
این سخن های چــو مار و کژدمت:Gol: مـار و کـژدم میشود گیـرد دمت(3)
کفر و شرک حقیقی به خدا که ریشهای نفسانی دارد و روان انسان را در تاریکی مطلق قرار میدهد در سرای دیگر تجسم عینی و اخروی آن رنگ ابدیت را دارد و مایه کیفر دائمی میشود.(4)
یعنی این حالت کفر و انکار حقیقت در درون این شخص رنگ ابدیت گرفته، به گونه ای که اگر تا ابد در همین دنیای مادی باشد، همین گونه خواهد بود اما از آن جا که این دنیای مادی، شایستگی ابدیت ندارد، مرحله ظهور این باطن و درون قیامت است، و ظهور کفر و انکار حقیقت جز دوزخ نیست.
ب)اما پا سخ این پرسش که فلسفه مجازات ها چیست؟
اولا : باید توجه داشت که بنا به شهادت بسیارى از آیات و روایات , پاداشها وکیفرهاى روز رستاخیز نـتـیـجـه اجتناب ناپذیر اعمال و کردارهاى دنیوى ماست و این نتایج - خواه و ناخواه - دامنگیر ما مى گردد . هـمـان طـور کـه اعـمـال بـشـر در ایـن جـهان یک سلسله لوازم اجتناب ناپذیر دارد و از آن جدا نـمـى گـردد , مـثـلا یـک فرد مبتلا به مواد مخدر , باید یک عمر با رنج و درد وبیمارى دست به گریبان باشد و یک فرد میگسار که مدتها با شراب و الکل سر و کارداشته , باید باقیمانده عمر را با بـدن رنـجـور و کـبـد و قـلب بیمار به سر برد ,همچنین کارهاى نیک و بد ما داراى آثار و لوازمى هـسـتند که در روز واپسین آشکارمى گردند و خود را نشان مى دهند ; بنابر این قسمت مهمى از پـاداشـها و کیفرهازاییده اعمال ما و اثر مستقیم کردارهاى ماست و هیچ نوع حق گله و اعتراض نـداریم و اگر ما زندگى خود را با برنامه صحیح و عالى شرع تنظیم مى نمودیم , هرگز دچاراین عـواقب بد و ناگوار نمى شدیم ; و همان طور که نتایج اعمال ما در این جهان بابى نیازى و رحمت خدا منافاتى ندارد , نتایج اعمال ما در رستاخیز نیز چنین است .
ثـانیا : پاداشها و کیفرهاى روز واپسین , ضامن اجراى دستورهاى آسمانى است و صددر صد جنبه تربیتى دارند , خداوند با وعده هاى قطعى و تخلف ناپذیر خود بندگانش را به کارهاى نیک دعوت نموده و آنان را از اعمال زشت باز مى دارد و این وعده درصورتى مى تواند نقش تشویقى و تهدیدى را ایفا کند که صد در صد قطعى و تخلف ناپذیرباشد و اگر در آن احتمال تخلف باشد , اثر تربیتى خـود را بکلى از دست خواهد داد و دیگر دلیل ندارد که یک نفر زیر بار سنگین وظایف و واجبات و اعمال نیک برود ویا از بسیارى هوسهاى سرکش چشم بپوشد . پاداشها و کیفرهاى الهى در صورتى مى توانند ضامن اجراى احکام و دستورهاى آسمانى گردند که بـه صـورت یـک وعـده قـطـعى و تخلف ناپذیر درآیند و هیچ نوع احتمال تخلف به آن راه نیابد و خداوند منزه است از آن که به وعده خود عمل ننماید . بنابراین وجود عذاب های اخروی از جهتی رحمت است برای انسان ها تا برای در امان ماندن از آنها به کارهای نیک رو آورده و بهشت جاودان را نصیب خود کنند.
پی نوشتها:
1. نساء (4) آیه 10.
2.مطهری . مجموعه آثار، نشر صدرا 1375 ش . ج 1، ص 225.
3. مجموعه آثار، ج 1، از ص 238
4. سبحانی . اقتباس از منشور جاوید،نشر توحید . قم .1372 ش . ج 9، از ص 400
بسم الله الرحمن الرحیم
نظر شما خلاف واقعیت است.
و به حقیقت مامون نشانه بارز آیه 18 سوره بقره هست.
خداوند از دیوانگان و کسانی که در کودکی مردند نیز در اخرت یک آزمایش میگیرد. تا حقشان را بدهد.
اگر بخواهید میتوانم با روایات این سخن را ثابت کنم.
خب عزیز من گفتیم قبول نکرده تناقض دارد
هم یکی است و هم سه تاست
امیر هم امیر است، هم امیر + باباش + داداشش
چرا این واضح را نمیپذیرد؟
نمیداند یا نمیخواهد
اگر نمیداند، قضیه اش تفاوت دارد(و باید بگوید نمیدانم نه اینکه بگوید سه تاست)
اگر میداند خب پس کافر است
در هر صورت عزیز دل کسی که فکرش رو تعطیل کنه شایسته مقامات درخور انسان منطقی و عاقل نیست
این جواب شما هم بی ربط است
حقیر منظورم این بود که اون عقیده(تفکر نکردن در واضحات) باطل است
منکرید؟ و از او دفاع میکنید؟
پس چرا اینجا تفکر میکنید که ما درست میگویمم یا نه؟
ما که بارها اثبات کردیم
استدلال هم آوردیم
معلوم شد شما هم از همان ها هستید که حرفتان را بدون استدلال تکرار میکنید
بلاخره
اگر حرفی را قبول دارید به آن عمل کنید
اگر قبول ندارید چرا ذکر میکنید؟
اتفاقاً اگر کسی اینطور نباشد دورا از جان فلان شده و بهمان رفته است.
میخواستم همینجا بیاورم ولی گفتم شاید حذفش کنند پس برید سایت گوگل و عبارت "آیات بی عدالتی و فساد الهی قرآن" را جستجو کنید و وارد لینک زندیق دات کام شوید و مستندات را ببینید.
اول اینکه خدمت تان عرض شد:
اگر خدا رحمان و رحیم نباشد، عادل نباشد، حکیم نباشد آنگاه زنادقه چگونه فهمیدند که رحمان و رحیم و حکیم و عادل یعنی چه؟
[="Black"]بسم الله الرحمن الرحیم
شما میتوانید تاپیکی ایجاد بفرمایید و هر آنچه که میخواهید را مطرح کنید تا نه پستتان حذف شود ، و هم بتوان تمام موارد را نقد و برسی کرد.
اینگونه بهتر است.[/]
[="Black"]بسم الله الرحمن الرحیم.
لا یحضره الفقیه ج 3 ص 490
حدیث شماره 4740
ح - عبد اللَّه بن سنان گوید: از امام صادق علیه السّلام پرسیدم حكم اولاد مشركین كه پیش از بلوغ بمیرند چیست؟ فرمود: حكمشان حكم كفّار است غسل و كفن و نماز نمى خواهند و خداوند خود بهتر میداند كه آنان چه كرده اند، اكنون حكم كفّار را در تجهیز دارند. (در این روایت امام حکم دنیوی آنها را بیان کرده و حکم آخرت را بیان نکرده اند)
حدیث شماره 4741
ح - فرمود: آتشى براى ایشان برافروزند و گویند كه بآن درآئید، پس اگر اطاعت كردند و بآتش درشدند، آن بر ایشان سرد و سلامت گردد، و چنانچه امتناع ورزیدند خداوند عزّ و جلّ آنان را گوید: چنین است اینك من شما را فرمان دادم و شما نافرمانى نمودید، پس أمر كند آنان را بسوى دوزخ برند.
حدیث شماره 4742
ح- زرارة گوید: امام باقر علیه السّلام فرمود: چون روز رستاخیز آید خداوند بر هفت گروه حجّت آورد: 1- كودكان كه پیش از بلوغ از دنیا رفته اند. 2- كسانى كه در زمان فترت یعنى میان دو رسول بوده و از دنیا رفته اند. 3- پیران سالخورده كه پیغمبر را درك كرده ولى عقل خود را از دست داده بوده اند 4- بیخردان یا عقب افتادگان روانى. 5- دیوانگان كه داراى عقل نبوده اند. 6- كران كه حسّ شنوائى نداشته اند. 7- گنگها و لالهاى مادر زاد، هر كدام از این طوائف با خداوند عزّ و جلّ احتجاج نماید، فرمود: آنگاه خداوند عزّ و جلّ فرستادهاى بسوى آنان گسیل دارد و آتشى براى امتحان ایشان برافروزد پس بآنان فرمان دهد و گوید: پروردگار شما امر فرموده كه خود را در این آتش افكنید، پس هر كس در آتش جست آن آتش بر وى سرد و سلامت شود، و هر كس نافرمانى نمود بسوى آتش دوزخ رهسپارش كنند.
این افراد با وجود اینکه خداوند مستقیم به آنها امر کرده است ، امر خدا را اجابت نکرده اند.
حال چگونه در دنیا با وجود اینکه خدا را بشناسند گناه نکنند.
مامون و افرادی که حب دنیا دارند از این قبیل افراد هستند.
[/]
با سلام خدمت دوستان...
خداوند رحیم ،عادل و حکیم می باشد...عدالتش به این منظور که هر چیزی در جای خودش می باشد و کوچکترین عیب و نقص و کمبودی و ناعدالتی و محرومیت از حاجات مورد نیاز برای زندگی و رسیدن به سعادت در چیزی دیده نمی شود،پس اگر جهنمیان که کارهای ناشایست کردند و خدا و پیامبرش را انکار نمودند بر حسب عدالت خدا جایشان جهنم است و بر خلاف این با عدالت خداوند سازگار نیست... و حکمت از این نظر که اگر کسی که تمام عمر را با خلوص به خدا خدمت کرده و او را پرستیده (مثل حضرت محمد (ص)) و یک کافر که تماما نا فرمانی خدا کرده اگر هر دو به بهشت بروند باز از حکیم بودن خدا سازگار نیست و مهمتر اینکه می دانیم ضد هر چیزی وجود دارد...مثل تاریکی و روشنی،رحمانی و شیطانی و... و بهشت و جهنم حال اگر فقط این بهشت بود و همه به بهشت می رفتند آیا قدر خوشبختی و نعمت دانسته می شد؟ آیا انسان ها از نتیجه ی کردارشان لذت می بردند؟همانطور که اگر تارکی نبود روشنی قدر دانسته نمی شد...آیا اصلا بهشت معنی داشت؟آیا کار خوب و بد معنی داشت؟...یکی از مظاهر حکمت خداوند خلق ضد همه چیز است تا فرق محسوس باشد...آیا اگر مردن نبود زندگی معنی داشت؟
اصلا واژه هایی اینچنینی وجود نداشت...آیا خداوند این آزمون را از ما نمی گرفت و بهترین های ما را مشخص نمی کرد آیا تفاوت درجاتی مفهوم داشت و انسان از درجه اش ذت می برد؟
شما فرض کنید یک کارگر از صبح تا شب با زحمت کار کرده و کسب روزی می کند...سالها می گذرد و آنقدر زحمت می کشد تا زندگی مرفه و خوبی برای خود جور می کند...و در مقابل فردی فرزند یک پولدار در عرض چند روز پولهای پدرش را که بدون هیچ زحمتی به ارث برده خرج میکند...کدامیک از اینها از کرده ی خود لذت می برد؟
یا شما حتما در طول زندگیتان دیده اید زمانی که برای یک امتحان درسی یا هر چیز دیگری واقعا زحمت کشیده و نتیجه ی خوبی گرفتید در پوست خود نمی گنجید ولی روزی هم شده که بی هیچ زحمتی تقلب کرده و یا کار خود را بر دوش دیگری انداخته اید...آیا لذتی برده اید؟
این یک نیز از مظاهر رحمت خداست که اگر نبود قدر بهشت و نیکوکاران دانسته نمی شد،نیکوکاری مفهومی نداشت،عدالت خداوند را زیر سوال می برد و حکمت او را خدشه دار می کرد...
اللهم عجل لولیک الرج
برادر، این سؤالها پاسخهای مشخص و واضحی دارند و هیچ کدام هم بغرنج نیستند. شما ایراد کارتان اینجاست که این دنیا را اصل زندگی انسانی در نظر گرفتهاید و به ناقص بودنش ایراد میگیرید، در حالیکه در دین این دنیا حداکثر یک مرحلهی Bonus Level از زندگی ماست (Bonus Level در یک بازی کامپیوتری مرحلهای است که جزء اصلی بازی نیست و برای این است که شما در آن بتوانید مفتکی امتیاز بگیرید، میگن در یک زمان محدود بتازید و تا میتوانید امتیاز بگیرید که از این مرحله به بعد راه درازه و به این راحتی هم نمیتوانید امتیاز بگیرید، پس وقت را غنیمت بشمارید). بدون این دنیا هم انسان راه تکامل را میپیمود و چون مطابق با قرآن اصل خلقت انسان در سختی است (لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ) تکامل انسان در مسیر استفاده از رحمتهای خداوند هم با سختی همراه خواهد بود، اما خداوند یک Bonus Level سر راه ما گذاشت و گفت در یک طرف عقل و در طرف دیگر چشم و گوش، بدان که اولی همیشه راست میگوید ولی دومی گاهی راست نمیگوید و فریب میخورد، پس اگر تقابل عقل با چشم و گوش پیش آمد راه عقل را انتخاب کن. با این انتخاب با کمترین سختی (نماز، روزه، خمس، اطاعت والدین مگر در حرام، ...) میشود مسیر تکامل را در همین چند ده سال طی کرد، یا حتی در یک لحظه (مثالش این حدیث است مثلاً که ضربة علی یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین)، این میشود کوتاهترین مسیر که اسمش مسیر مستقیم (صراط مستقیم) و تمام دین هم دارد اصل حمار را برای ما مشخص میکند که تا میشودخط راست را رفت چرا بیراهه؟
ان شاء الله شبهات کلاسیک دیگر را مطرح نکنید که چرا خداوند که کریم است و رئوف است و ... اصل خلقت انسان را در سختی قرار داده است! خداوند میتوانست اصل خلقت شما و ما را سختی قرار ندهد ولی در این صورت دیگر انسان نبودیم و ما به عنوان انسان ممکنالوجود بودهایم و توضیحات دیگر که در اینجا مجال آنها نیست.
وقتی متوجه شویم که اصل حیات انسانی ما در آخرت (و نه حتی برزخ که شاید چندین هزار یا میلیون سال هم طول بکشد) است که ابدی است و انتها ندارد دیگر خودمان را با مسائل پیش پا افتادهی این دنیای دو روزه (کافران در قیامت میپرسند که چقدر در دنیا درنگ کردید، بعضی میگویند چند ساعت و بعضی میگویند یک روز و ...) درگیر نخواهیم کرد. واقعاً با چنین تفکری صدفی بودن یا نبودن دندان برای شما دغدغه میشود؟ در حدیث است که کسی که در این دنیا کور بوده است و با این حال بر قضای خداوند برای او در دنیا صبر کرده و مؤمن از دنیا رفته است وقتی میبیند که چقدر خداوند بخاطر آن صبری که کرده برایش پاداش فراهم کرده است حسرت میخورد که ای کاش محرومیتهای دنیایم خیلی بیش از این حرفها میبود ...
مثال معروفی که برخی علما استفاده میکنند این است که ایدئولوژی زندگی مثل یک اتوبوس بینشهری میمونه. یک گروه سوار اتوبوسی میشوند که به مقصد درست میرود. حالا اینها ممکنه کمربندشان را نبندند و در دستآندازها و پیچهای تند و ... مدام بخورند به این طرف و آن طرف و خلاصه وقتی میرسند به مقصد زخمی و نالان باشند، ولی حداقل به مقصد درست رسیدهاند. اما برخی میروند اتوبوس اشتباهی سوار میشوند، هر چقدر هم زمانبندی رسیدن به اتوبوس و میانراهیاشان درست باشد و کمربندشان را محکم ببندند و تغذیهی مناسب استفاده کنند و ... آخر کار میرسند به مقصد اشتباهی ...
یک مسیحی تثلیثی حتماً به جهنم خواهد رفت؟ معلوم است که نه! چه کسی این را به شما گفته است؟ هر کسی به همان اندازه که به او ظرفیت کامل شدن داده شده است به همان اندازه هم بازخواست خواهد شد! البته مسیحیای که در ایران با افکار اهل بیت علیهمالسلام آشنا میشود با مسیحیای که جز دروغ دربارهی اسلام نشنیده یکی نخواهند بود ولی همین که در ایران هست هم چه بسا بخاطر رفتار ما مسلمانها از اسلام زده شود، خلاصه اینکه قضاوتش زیاد ساده نیست. اینکه ظرفیت انسانها متفاوت است هم که دیگر از واضحات است، بعضیها هم در نوزادی از دنیا میروند و اصلاً به سن تکلیف نمیرسند و یا چیزی در مورد اسلام و اهل بیت یاد نمیگیرند، آنها هم وسعشان همانقدر بوده است، بعضیها هم اصلاً از جنینی زنده بیرون نمیآیند و ...
مسلمان که هیچ شیعه هم عذاب میشود بخاطر گناهانش ولی شیعه بخاطر شفاعت تنها در قیامت از عذاب آخرت راحت خواهد شد مگرنه دیدند که امام صادق علیهالسلام که به سختی گریه میکنند، علت را پرسیدند جواب فرمودند که برای شیعیانمان که چه برزخ سختی را باید بگذرانند، پرسیدند که مگر شما ایشان را شفاعت نمیکنید؟ جواب شنیدند که شفاعت ما در قیامت است و تا قبل از آن در برزخ خودشان مسؤول کارهایشان هستند.
نکتهی آخر: خداوند رحمان و تواب و کریم و رئوف تنها به دنبال بهانهای است برای رحم کردن، کاغذ سفید یا نقاشی سر جلسهی امتحان بدهید نمرهاتان صفر است و مردودی مگرنه شما باء بسمالله را بنویسید ان شاء الله خداوند را بسیار بخشنده و ارحمالرحمین خواهید یافت. شیعه بودن یک بهانهی بزرگ برای آمرزیده شدن و رستگاری است که از عذاب آخرت ایمنی میدهد، ولی ایمنی یافتن از عذاب زمان مرگ و بعد برزخ و بعد قیامت هنوز به بهانههای خیلی بیشتری نیاز دارد: ترک گناه و همت به انجام واجبات به اندازهی توان ...
کسی که فرزند خطاکارش را تنبیه میکند تا کودکش کودک است متهم است به ظلم ولی وقتی کودک بزرگتر شد و اثر تربیتی آن تنبیه را در وجود خودش احساس کرد و دید که در چه پرتگاههایی حفظش کرده است دیگر ممنون پدر خودش خواهد بود. بسیاری از ابتلائات دنیا برای این است که انسان به خودش آید (تنبیه و تنبه در اصل لغت به همین معنای آگاه کردن و توجه دادن است). اما کسی که هر چه راه را نشانش دهند منکر میشود (چون دلش نمیخواهد آن را باور کند و بعد با توجیهات مداوم و حمایت شدن توسط همفکرهایش کمکم بر پایهی سلک خودش یک اعتقاد تعریف میکند و به آن مؤمن میشود و به راه خداوند کافر میشود) و هر چه تنبیهش کنند بیدار نمیشود (کسی که خود را به خواب بزند بیدارش نمیتوان کرد)، اینجاست که قهر خداوند به نهایت خود میرسد. اما به نظر شما کسی که از او جز رحمت صادر نمیشود نهایت قهرش چه خواهد بود؟ رها کردن آن شخص به حال خود! گمان نکنید این چیز کمی است، در آیات قرآن داریم که خداوند برای هر کسی فرشتگان نگهبانی گذاشته است که ایشان را از مسائلی حفظ میکنند، حال گمان کنید که حفظ نکنند، مثلاً طرف میخواهد خطایی کند، تا پیش از این همیشه یک سری مشکل در سر راهش سبز میشد که انجام آن خطا را برایش دشوار میکرد اما الآن دیگر هیچ مشکلی نمیبیند، پس خطا روی خطا میکند و در این مسیر انحرافی میتازد، خداوند میداند که تنبه دادن به او سودی برایش ندارد، پس او دچار استدراج میشود، بهترین لطفی که میشود به چنین کسی کرد این است که نگذارند به انحرافاتش که بعد از مرگ دامانش را میگیرد ادامه دهد، اگر از نظر اجتماعی مفسد فیالأرض تشخیص داده شود اعدام میشود مگرنه زندان یا ...، اما در جامعهای که امر به معروف نباشد و حاکمانشان از فاسدان گردند (حمایتکنندهی فاسدان) ممکن است این انحراف تا کربلا هم ادامه داشته باشد که آنجا دیگر هلاکت قطعی است. محرومیت از رحمت خداوند هم همان معنای لعنت خداوند است.
شما اگر نعمات خداوند بر خودتان را بشناسید یک لحظه هم در بارهی رحمانیت و رحیمیت خداوند شک نخواهید کرد، اگرچه رحیمیت خداوند به همه نمیرسد چون برخی خود را از آن محروم کردهاند، با حجابهای ظلمتی که در مقابل بارش نور رحمت خداوندی دور خود کشیدهاند. ولی در مورد رحمانیت خداوند همین بس که شمر ملعون چه بسا بعد از جنایت کربلا همان شب اول جشنی گرفته باشد و از نعمات خدایی که خلیفهاش را سر بریده است خورده باشد و لذات مادی بسیاری هم برده باشد. دیگر از چه کسی برایتان مثال بزنم؟ اوباما؟ نتانیاهو؟ فرعون که همهجور نعمتی داشت؟ یا جهنمیان که حتی در جهنم هم خوراک به ایشان میرسد؟ اینکه اینجا خوراکشان مرغ سرخ کرده و کوسفند کبابی باشد و آن دنیا حمیم و مواد متعفن به اختلاف ماهیت دنیا و آخرت بر میگردد و نه به رحمانیت خداوند، اینجا حقیقت پوشیده به ظاهری فریبنده است و آنجا حقیقت عیان است و آشکار. اگر به نظر شما خداوند رئوف نیست به نظر شما چه کسی رئوف است؟ مادرتان را الگوی رحمت نمیدانید؟ شده گاهی فکر کنید اگر خداوند هم به اندازهی مادرتان مهربان بود چقدر خوب بود؟ آیا مادرتان را خداوند برای شما مادر قرار نداده؟ آیا اگر عاطفهی مادری را خداوند در او قرار نمیداد فکر میکنید زحمت به دنیا آوردن شما، زحمت تربیت شما، زحمت گذشتن از آنچه برای خودش دوست دارد و دادن آن به شما و ... را برمیتافت؟ خدایی که مادری مهربان را دایهی نگهداری شما قرار داده است در مهربانیاش شک کردن یعنی چه؟ بالاتر از مادر خداوند بهترین بندگانش را که مهربانترین ایشان بودند برای هدایت ما فرستاد و آنها در این راه سختیهای زیادی را تحمل کردند و مدام هم میگفتند که ما از شما اجری در مقابل این کار نمیخواهیم و اجر ما جز بر خدا نیست! خداوند چه مهربان است که بهترین خلقش را بر ما نسبت پدری داد (انا و علی ابوا هذه الأمة: من و علی پدران این امت هستیم) و اینجاست که باید قدر نعمت ولایت اهل بیت علیهم السلام را بدانید و شب و روز بگوییم «الحمد لله الذی رزقنا ولایة علی بن ابیطالب» و ... کسی که خلیفهی خداست بر روی زمین و همه چیز برایش فراهم است اگر اراده کند سختی بکشد که ما نجات یابیم؟ مگر ما کی هستیم که خداوند این چنین ما را شرمنده میکند؟ ما کسی نیستیم ولی خداوند عجیب رئوف بالعباد است.
و در پایان توجه کنید که کسی را در برزخ و آخرت و ... با آتش و ... عذاب نمیکنند بلکه آتش و سایر عذابها حقیقت اعمالی است که خود ما انجام میدهیم. انجام ندهیم خبری هم از عذاب نخواهد بود، انجام بدهیم تنها به همان چیزی که در این دنیا کسب کردهایم (ما تقدم و ما تأخر) مبتلا خواهیم شد و خداوند ابداً به کسی ظلم نمیکند.
یک کم فکرتان را نسبت به خداوندی که اینقدر به شما مهربان بوده صاف کنید ... خدایی را بشناسید که هست نه خدایی را که خودتان در ذهنتان خلق نمودهاید و غولی وحشتناک است
... وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ ... (بقره، ۱۹۵)
بر اساس این آیه هر کاری که انسان خود را به واسطهی آن به هلاکت بیاندازد اشکال دارد. بر همین مبنا اگر اشتباهی یادم نمانده باشد آیت الله مکارم شیرازی حتی سیگار را هم حرام میدانند، چون کاری است که هیچ سودی ندارد و فقط ضرر دارد و مصداق خود را به هلاکت انداختن به دست خود است که خداوند از آن نهی کرده است. هر حرامی هم اگر آگاهانه باشد معلوم است که بازخواست خواهد شد و به قول شما پدرشان درمیآید بخاطر حکم خداوند که نادیده گرفتهاند (توجه شود که کار فقیه قانونگذاری نیست بلکه تلاش برای کشف قوانین خداوند است).
در مورد کفری که میگویید خداوند از کافران بازخواست بزرگی میکشد. کافر در لغت یعنی کشاورز و کشاورز کسی است که دانهای را زیر خاک پنهان میکند ... حالا هر کسی که دانهای معرفت به او برسد، درستی آن را بشناسد ولی انکارش کند این میشود کافر و بازخواست میشود. بنابراین کافر نیست کسی که حقیقت به او نرسیده (مثل قبایلی بدوی در اعماق جنگلهای آمازون مثلاً فرض کنید) یا کسی که حقیقت به او رسیده ولی آن را به حق بودن نشناخته است (مثل کسانی که اسلام به ایشان وارونه شناسانده شده است). بنابراین بحث شما سر بدیهی بودن یا نبودن شناخت خداوند بیمورد است، آنها اگر خداوند را شناختند و انکار کردند (بخاطر حب دنیا معمولاً و تکبر و جهل به طور کلی؟) --چه قضیه بدیهی باشد و چه نباشد اما آنها به اندازهی کافی باهوش باشند یا خبر به ایشان رسیده باشد و ...-- میشوند کافر و بله مورد عذاب هم واقع خواهند شد واین عذاب حقیقت همان کفر است نه یک مسألهی ثانویه در پاسخ به آن کفر.
ما که فرقی میانی فضای نظری و فضای کاربردی پیدا نکردیم ... همهاش سرشار از نور خداست بحمدلله، اگر میل دارید برای تکتک تناقضاتی که پیدا کردهاید یک تاپیک جدید ایجاد کنید تا ببینیم چطور اینها یکی هستند. حداقل شما متوجه میشوید که چطور یک نفر ممکن است در این همه بلایای دنیایی و فقر و جنایت و هنوز خداوند را ارحمالرحمین ببیند ... ، اگرچه اگر پستهای بالایی را مطالعه فرمایید قاعدتاً باید خودتان بتوانید پاسخهای ما را حدس بزنید، اینکه آنها را بپذیرید یا نه دیگر فعل شما خواهد بود
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
به سوال تاپیک اینطور می توان پاسخ داد که چرا جهنمیان نباید خلق شوند؟
این بحث به طور غیرمستقیم با بحث شر مرتبط است.
برای هر موجود ذهنی ما سه حالت داریم:
1-خیرش بیشتر از شرش باشد.
2-خیرش با شرش مساوی باشد.
3-خیرش کمتر از شرش باشد.
اما با فرض وجود خدا تحقق موارد 2 و 3 محال است.چون مورد 2 ترجیح بلامرجح است و مورد 3 ترجیح مرجوح بر راجح است.پس فقط قسم 1 است که وجود دارد.
لذا نتیجه می گیریم هر موجودی در عالم خارج،لزوماً باید خیرش بیشتر از شرش باشد.حال می گوییم معیار برای بهشت و جهنم،همان معیار خلقت نیست.معیار برای بهشت و جهنم آن است که فرد از نعمت وجودی که به او داده شده چطور استفاده کند.
بنده ساده حرفم را می زنم که قابل درک باشد.طبق چیزی که ما در اینجا گفتیم،خیر فرد بیش تر از 50 درصد است و شرش کمتر از 50 درصد.حال می گوییم خدا نعمت داده است و در ازای این نعمت ها انتظار دارد فرد خیرش را مثلاً به بیش از 60 درصد و شرش را کمتر از 40 درصد برساند.پس خداوند جهنمیان را خلق خواهد کرد،چون فیاض است و همگی ممکن الوجود ها را خلق می کند.اما برخی را جهنمی می کند چون از نعمت هایی که او به آن ها داده استفاده نکرده اند.از فیض خداوند بهره نبرده اند.پس معیار برای خلقت با معیار برای جهنمی شدن یا بهشتی شدن،فرق می کند.
این یک پاسخ نسبتاً ساده به مسئله است.
لبیک یا مهدی
و من الله التوفیق
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت
در مورد این مسئله به نظرم چند موضوع مهم است:
یکی اینکه خدا تنها موجودی است که شایسته تکبر و کبریایی است
نتیجه این موضوع میشه اینکه ما شایسته تکبر نیستیم
به همین دلیل همچین رحم و عطوفتی رو در خودمون میبینیم که میپرسیم: «چرا خدا مستحق خلود در جهنم را خلق میکند»
حالا فرض کنید ما هم ذاتاً موجوداتی بودیم که نعوذبالله تکبر در شأن مان بود
آیا به این مسئله این طور فکر میکردیم؟
در هر صورت مسلم است که:
اگر خالد در جهنم باشد آنگاه خالد در بهشت لذت بیشتری میبرد
همانطور که خالد در جهنم از بدبختی خالد در بهشت در این دنیا لذتها میبرد!
یه جور دیگه بپرسم:
«کسی که همه چیز رو به تمسخر میگیره، آیا شایسته این نیست که به تمسخر گرفته بشه؟»
اگه اشتباهی دیدید تذکر بدید
بسم الله الرحمن الرحیم
با عرض سلام
اگر انسان مکلف نبود بهشت و جهنمی هم وجود نداشت.
همه این شبهات برمیگردد به اینکه اصل مخیر بودن انسان و مکلف بودن او را نمیخواهیم بپذریم.
نمیخواهیم قبول کنیم که خداوند ما را در سختیها قرار دهد و با این امتحانات طبق لیاقت هر کسی با او معامله کند.
ما دوست داریم بدون هیچ استحقاقی به همه نعمتها برسیم و جایمان هم در اعلی علیین باشد یا این یا آنکه اصلا ما را نیافریند.
آیا ما به همه چیز علم و آگاهی داریم که برای خالقمان تعیین تکلیف کنیم؟
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت
:khaneh:
چه جالب
تعریف جدید از عدالت خدا:
خدایا اگر مفلوکی مستحق عذاب ابدی بود، اون رو خلق نکنی، میشی ناعادل!!!!!!!!
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
قانع کننده بودن در درجه اول مد نظر نیست.درست بودن مد نظر است.مثلاً مشرکین هم در پاسخ به پیامبر (ص) می توانستند بگویند جوابت قانع کننده نیست.
شما دارید سوالی را از من می پرسید که پست قبلی من جواب همین سوال بوده است.
خداوند هم در پاسخ به آنان می گوید من فیاض هستم و نیز از شما در عالم ذر عهد گرفتم و خودتان قبول کردید.
واقعاً بنده مانده ام چه بگویم.تمامی آن چه که بنده در پست قبلی گفته ام،پاسخ به این سوال شما بوده است.
کسی از خیر رساندن به بقیه حرف نزد.وجود هر کس فی نفسه مساوق با خیر است.
علاوه بر این خداوند آن ها را فدا نکرد.خودشان خودشان را فدا کردند.
این دیدگاه نسبت به عدالت خداوند هم اشتباه است و یحتمل ناشی از تباین عدالت خداوند با سایر صفات است.
لبیک یا مهدی
و من الله التوفیق
سلام
اتفاقاً خداوند متعال موجوداتی را آفرید که از روی حکمتش و رحمانیت و رحمت و عشق و علم و معرفت و بزرگی و ...(اوه نفسم بند اومد) هیچکدومشون به جهنم نمیرن و جهنمیاشون را نیافرید تا اثبات کنه که میتونه!
ولی به خودش ایوالله نگفت و اسمشون رو هم انسان نذاشت و فرشته گذاشت!
بعد از روی همون حکمتش و رحمانیت و رحمت و عشق و علم و معرفت و بزرگی و ...(این دفعه بند نیومد آخه کپی پیست کردم:Cheshmak:) موجوداتی آفرید که برخیشون اگه بخوان میرن جهنم ....اینجا به خودش گفت ایوالله(فتبارک الله ...) اسمشونو گذاشت آدم!
بعدش به اولیها گفت به این دومیها سجده کنید!
سالها گذشت و گذشت تا اینکه یه روز برخی از این دومیها پیش خودشون گفتن آخه این چه خدائیه که برخی از ما جهنمیها را آفریده ؟! اگه رحمن و رحیم و عادل و عالم و.بود چه دلیلی داشت که این کارو بکنه!
...........
////////
خلاصه اینجا بود که فرشته ها گفتن بابا واقعا این آدم عجب موجودیه!ما به گرد پاش هم نمیرسیم...الحق که باید در برابرش سجده کنیم!:Gol:
با سلام
خدا که انسان رو آفریده به او هم اختیار داده، اگر خارج از قواعدی که خودش برای اختیار انسان وضع کرده دخالت کنه اختیار انسان سلب میشه
اگه تو کار پدر و مادر دخالت کنه و اجازه نده که اونی که جهنمی است بوجود بیاد، اختیار رو از پدر و مادر سلب کرده
دوست عزیز mir@ باسلام وادب میخواستم یک نکته ای را بگویم شمایا به وجودخدا اعتقاد داری یا نداری اگر نداری که هیچ دیگه لازم نیست اونو زیر سوال ببری اگر داری حالا پیرو هر دین و آیین که باشی خدایی که عالم هستی را خلق کرده مطمنا تمام صفات کمالی ازجمله عدل را دارد و در ثانی دانسته های ما ازعالم پس ازمرگ درمقابل نادانسته هایمان اندک وکم است وخدا در قرآن میگوید درمورد روح به شما علم اندکی داده ام و درست است که در قرآن. مجید بعضی خصوصیات جهنم و بهشت توضیح داده شده اما شنیدن کی بود مانند دیدن!!!
http://www.askdin.com/thread37166.html
جمع بندی _1
سوال : هدف از خلقت جهنمیان چیست؟!
پاسخ :
در این باره باید گفت : در نگاه قران کریم نتيجه آفريدن خلق رحمت است كه همان بهشت آخرت باشد، مثلا در آيه" إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ" «1» مگر کسی را که پرورد گارت مورد رحمت خویش قرار دهد وبرای این که مشمول رحمت او شود اورا آفریده است . ولی این سخن با آن آیه که شما بیان نوده اید منافات ندارد، براى اينكه معناى غرض بحسب كمال فعل و آن هدفى كه فعل منتهى به آن مىشود مختلف مىگردد.
توضيح اينكه، نجار وقتى بخواهد دربى بسازد نخست به چوبهايى كه براى اينكار تهيه ديده مىپردازد، آن گاه آنها را ورانداز نموده سپس به اره كردن و تيشه زدن و رنده نمودن آن مىپردازد تا در آخر، درب مورد نظر خود را مىسازد، پس كمال غرض نجار از اينكارها كه روى چوبها انجام مىدهد تنها و تنها به عمل آوردن درب است، و اين از يك جهت است، و از
جهت ديگر نجار از همان اول امر مىداند كه تمامى اين چوبها (مثلا اگر بيست من است همه اين بيست من) صالح براى درب شدن نيست، چون درب هيات مخصوصى دارد غير هياتى كه اين الوارها و چوبها دارند، و برگرداندن هيات آنها به هيات يك جفت درب مستلزم اين است كه مقدارى از آن ضايع گشته و به صورت هيزم در آيد، چون اين مقدار، از هندسه و نقشه عمل بيرون است، و اين هيزم شدن مقدارى از ابعاض چوب و دور ريختن آن در نقشه و قصد نجار داخل بوده، و نجار نسبت به آن اراده اى داشته كه بايد آن را اراده ضرورى ناميد، پس اين نجار نسبت به اين الوار و تيرهايى كه در جلو خود گذاشته دو نوع غايت در نظر دارد، يكى غايت كمالى است، و آن اين است كه اين چوبها را به صورت دربى در آورد، دوم غايتى است تبعى و آن اين است كه مقدارى از اين چوبها را درب بسازد و مقدارى را كه استعداد درب شدن ندارد، ضايع كرده و دور بريزد.
و همچنين زارع، او نيز زمين را زراعت مىكند براى اينكه گندم درو كند، و ليكن در روز درو، همه كشتهايش عايدش نمىشود، بلكه مقدارى از بذرش فاسد گشته در زمين مىپوسد، و يا كرمها آن را مىخورند و يا بعد از سبز شدن گوسفندان آن را مىچرند، و حال آنكه غرض زارع از افشاندن بذر اين بوده كه همه آن عايدش شود، پس او نيز دو غرض دارد به دو وجه يكى همين كه همه عايدش شود، ديگر اينكه مقدارى از آن عايدش گشته ما بقى ضايع شود.
توضيح عدم منافات بين آياتى كه دلالت دارند بر اينكه نتيجه خلقت، رحمت است با آيه:" لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ" و آيات مشابه آن]
خداى تعالى نيز مشيتش تعلق گرفت به اينكه در زمين موجودى خلق كند تمام عيار و كامل از هر جهت به نام انسان تا او را بندگى نموده و بدين وسيله مشمول رحمتش شود، و ليكن اختلاف استعداداتى كه در زندگى دنيوى كسب مىشود، و اختلافى كه در تاثيرات هست نمىگذارد تمامى افراد اين موجود (انسان) در مسير و مجراى حقيقى خود قرار گرفته و راه نجات را طى كند، بلكه تنها افرادى در اين راه قرار مىگيرند كه اسباب و شرايط برايشان فراهم باشد، اينجاست كه غرض خداى تعالى هم مانند آن نجار و زارع به دو اعتبار متعدد مىشود، و صحيح است بگوييم: براى خداى تعالى غايتى است در خلقت انسان- مثلا- و آن اين است كه رحمتش شامل آنان گشته و همه را به بهشت ببرد، و غايت ديگرى است در خلقت اهل خسران و شقاوت، و آن اين است كه ايشان را با اينكه براى بهشت خلق كرده به دوزخ ببرد، ولى غايت اولى غايتى است اصلى، و غايت دوم غايتى است تبعى و ضرورى، و در هر جا كه مىبينيم سعادت سعيد و شقاوت شقى مستند به قضاى الهى شده بايد بدانيم كه آن دليل ناظر به نوع دوم از غايت است، و معنايش اين است كه خداى تعالى از آنجايى كه مال حال بندگان خود را مىداند و از اينكه چه كسى سعيد و چه كسى شقى است همين سعادت و شقاوت مورد اراده او
هست، ليكن اراده تبعى نه اصلى.
و از جمله ادلهاى كه بايد حمل بر اين نوع از غايت شود آيه" وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ" و آيات ديگرى است كه داراى چنين سياقى باشد، و آن بسيار است.
" لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها" اين قسمت از آيه شريفه اشاره است به اينكه دوزخيان كسانى هستند كه استعداد براى وقوع در مجراى رحمت الهى در آنان باطل گشته، و ديگر در مسير وزش نفحات ربانى قرار نمىگيرند، و از مشاهده آيات خدا تكانى نمىخورند، گويا چشمهايشان نمىبيند، و از شنيدن مواعظ مردان حق متاثر نمىگردند تو گويى گوش ندارند، و حجتها و بيناتى كه فطرتشان در دلهايشان تلقين مىكند سودى به حالشان ندارد و يا گويى دل ندارند.(2)
(1)سوره هود آيه 119
2. علامه طبا طبایی . ترجمه الميزان، نشر جامعه مدرسین . قم . ج8، ص: 437
http://www.askdin.com/thread37166.html
جمع بندی _2
سوال : هدف از خلقت جهنمیان چیست؟!
ببینید کسی که از هنگام آفریدنش مشخص است که جهنمی هست و در آن جاودانه خواهد بود این ظلم است که او را بیافرینیم. بهتر این است که اصلا آفریده نشود یا اینکه اگر راهی نیست و حتما باید آفریده شود تا فرق بین بهشتی بودن و جهنمی بودن مشخص شود بهتر است که خدا بعد از مرگ وی او را برای همیشه نیست و نابود کند نه اینکه در دوزخ او را جاودانه کند تا زجر بکشد آن هم زجری بی پایان! این رفتار یک انسان عقده ای هست که زجر دیدن دیگران خوشایندش است!
پاسخ :
آنچه در نوبت قبل تقدیم شد نکته ها وتمثیل های حکیمانه ی بود که از سوی مفسیر حکیم و بزرگ معاصر علامه طبا طبایی در تحلیل آن آیه مبارکه بیان شده است . غرض این که شما را در جریان پیام آن آیه مبارکه قراردهیم تا در برداشت خود تجدید نظر نماید . پرسش گرامی باید توجه داشته باشید تفسیر قران کار همه کس نیست در این باب باید به گفته های بزرگانی چون علامه طبا طبایی مراجعه شود تا معنای آیات بدست آید .
مشکل اصلی شما آن است که هدف آفرینش انسان ها را بهشتی شدن فرض کرده ، در نتیجه خلقت افرادی را که به این سرانجام نمی رسند ، به نوعی مغایر با فلسفه آفرینش دانسته ، در حالی که حقیقت امر این گونه نیست .
فلسفه آفرینش انسان همانند هر موجود دیگری بر اساس فیاضیت مطلق خداوند تعریف می شود ، یعنی خداوند به واسطه فیض مطلق خود هر موجودی را که لایق خلقت بوده و امکان آفریده شدن داشت و خلقت او به زیبایی و شکوه جهان خلقت می افزاید، از نعمت وجود محروم نمی نماید . او را خلق می کند. (1)
اما در عین حال حکمت خداوند اقتضا دارد که خلقت، حکیمانه و هدفمند و دارای سرانجام و مسیری معین برای مخلوق باشد . بر این اساس تکامل انسان و رسیدن به مراتب بالای حیات بهشتی، هدف خلقت او بیان می شود .
در نتیجه برای هر انسانی مسیری معین و ابزاری لازم برای رسیدن به آن سعادت ابدی و تکامل عمیق روحی و معنوی تعریف می شود.امتحانات لازم و متناسب با ظرفیت های خاص خودش برای او در نظر گرفته می شود . نمی توان قبل از برگزاری آزمون فرد را از فرصت حضور در آزمون محروم ساخت. تنها به این دلیل که نتیجه عملکرد او برای ما روشن است .
علم و آگاهی پیشین خداوند از نحوه برخورد افراد با اختیار و حق انتخابی که به آن ها داده شده ، در خصوص همه افراد یکسان است. همان گونه که کفر و عصیان و ظلم بندگان و در نتیجه جهنمی شدن آن ها ضرری به حال خداوند ندارد ، عبادت و تقوا و بندگی آنان و در نتیجه بهشتی شدن شان هم فایده ای به حال خداوند ندارد تا خداوند تنها بهشتیان را در آزمون سرنوشت ساز حاضر سازد و رفوزه ها را از ابتدا از این فرصت محروم نماید .
در فلسفه آفرینش و شکوه داستان خلقت تنها با بهشتی شدن انسان ها یا خلقت کسانی که با حسن انتخاب های خود اهل بهشت می شوند، شکل نمی گیرد، بلکه زیبایی و شکوه داستان به آن است که همه افراد به طور مساوی از فرصت خود بهره ببرند و هیچ کس نداند که چه نتیجه ای در برابر او قرار دارد ، اگر قرار بود که تنها اهل بهشت در دنیا خلق شوند، دیگر آزمون دنیا ، آزمونی صوری و نمایشی بود و همه به نوعی می دانستند که در هر صورت اهل بهشت خواهند شد .
خدا کسی را جهنمی و کس دیگر را بهشتی نمی کند؛ البته خدا نسبت به اموری که افراد انتخاب میکنند و به نتایجی که میرسند، آگاه است، آن هم به دلیل احاطهای که به همه امور در کل عالم دارد. اگر دو اتومبیل با سرعت زیاد به سوی هم در حرکت باشند، هلیکوپتری که بر بالای مسیر این ها حرکت میکند، صحنه را میبیند و میداند که تا چند لحظه دیگر این دو اتومبیل با هم برخورد و تصادف میکنند. ولی تصادف زاییده علم خلبان نیست، بلکه زاییده سرعت زیادی است که رانندهها با انتخاب خود برگزیدهاند. اگر سرعت را انتخاب نمیکردند، تصادف پیش نمیآمد. حال در مورد خدا، آیا میتوان سوء اختیار یک فرد و در نتیجه بدبخت شدن او را بر عهده ولیّ نعمتی گذاشت که به او امکاناتی را برای انتخاب بهترینها عطا کرده است؟
گفته شما درست است که در علم خداوند بوده که مثلا عده ای از افراد اگر آفریده شوند، در نهایت وارد جهنم خواهند شد ، ولی فرجام بهشت یا دوزخ برای انسان از مقوله «شدنی» هاست؛ یعنی باید به دنیا بیاییم تا بهشتی یا جهنمی «بشویم» . ظرف وجود ما با حضور در دنیا و طی مراحل علمی و عملی و گذر از فراز و نشیب ها شکل می گیرد. بنابراین تا به دنیا نیاییم پاداش و کیفر معنا پیدا نمی کند.
اساساً اختیار آدمی، زمینه پاداش و جزا را در جهان فراهم می نماید. اگر قرار باشد که همه انسانها خوب باشند یا تنها انسانهای خوب آفریده شوند، اختیار و حق انتخاب معنا نداشت. تا راه کج وجود نداشته باشد که عدهای دچار آن شوند، انتخاب راه درست معنا ندارد. نیک و خوب بودن در کنار بدیها معنا می یابد.
در واقع آنچه خداوند آفرید، موجود انسانی است و انسان با اختیار و حق انتخاب معنا می یابد . اگر انتخاب و اختیار او نباشد، فرقی با مثلاً فرشتگان ندارد، یعنی اگر فقط انسان پاک آفریده می شد، چیزی جز فرشته نبود، در حالی که انسان موجود و نوعی جدای از فرشته است . چون چنین است و پای اختیار و انتخاب به میان آمد، باید راه نیک و بد هر دو وجود داشته و هر یک از این دو راه نیز برای خود رهروانی داشته باشد. اگر قرار باشد که راه بدی از همان ابتدا به جهت علم ازلی خدا بسته باشد، دیگر اختیار نیک از میان نیک و بد معنا نداشت.
به علاوه این علم مانع فیض خداوند در حق بندگان هم نخواهد شد ، همان طور که آموزگاری قبل از امتحان یا حتی از ابتدای سال می داند که کدام دانش آموز موفق و کدام یک رفوزه خواهد شد ، اما نه در طول سال در تدریس و آموزش آن ها تفاوتی قائل می شود و نه در وقت امتحان فرصت را از برخی دریغ می نماید ؛ این لازمه یک آزمون مهم و کامل است .
پس در فلسفه آفرینش هیچ تفاوتی بین انسان های گوناگون در استفاده از فرصت خلقت نیست. خداوند به دلیل علم به سرانجام افراد نمی تواند برخی را از فیض وجود محروم نماید ،زیرا محروم کردن فرد از یک نعمت به خاطر جرمی است که مرتکب نشده است .
از طرف دیگر به یقین دنیا محل آزمون برای همه انسان هاست (2) ؛ اما بزرگی و زیبایی و شکوه آزمون دنیا برای همه افراد در این است که هر فرد امکان شکست خود را بدهد . از نحوه رفتار و عملکرد دیگران درس عبرت بگیرد . به علاوه عملکرد افراد گمراه و بدکار مهم ترین آزمون دیگر انسان ها در برابر گزینه های امتحانات الهی است . در نتیجه می توان گفت بدون وجود این افراد و این فضا در آزمون دنیا حتی بهشتی شدن بهشتیان هم ارزش چندانی ندارد. اگر قرار باشد که همه انسانها خوب باشند یا تنها انسانهای خوب آفریده شوند، انتخاب درست و صحیح معنا یا ارزش نداشت .
در نتیجه می توان دریافت که خلقت انسان ها با لطف و مهربانی مطلق خداوند هم منافاتی ندارد زیرا کمک و لطفی به مجموعه انسان ها و عامل مهمی در مسیر شکل دادن به ساختار عظیم و جدی آزمون دنیا است . به کمال رسیدن همه انسان ها در خلال این آزمون مهم و جدی و پر از عبرت و سرشار از خطر شکل گرفته سامان می یابد .البته در این میان لطف و رافت و مهربانی خداوند در هزاران شکل و صورت شامل حال بندگان حتی گنهکاران و اهل عذاب می شود و بسیاری از ایشان در نهایت به سعادت و نجات می رسند و خالدين در جهنم بسيار اندكند .
پس وجود افرادی که راه نادرست را می روند، به خاطر حقیقت وجودی نوع بشر و انسان است که ترکیبی از حیوان و فرشته، یا ترکیبی از ماده و ملکوت، ترکیبی از شهوت و عقل است و به طور کاملاً ممکن و طبیعی باید در هر دو چهره افرادی وجود داشته باشند، اما این افراد به انتخاب خود به آن مسیر می روند .
هر انسان که امکان زندگی و رشد و رسیدن به کمال برای او متصور باشد، از نعمت وجود و خلقت خداوند بیبهره نمیماند . خداوند از اعطای کمال وجود به او خودداری نمیکند؛ اما لازمه رسیدن با اختیار و آزادانه به یک سعادت ابدی ،پشت سر گذاشتن مراحل سخت آزمون و انتخاب گزینههای درست از غلط در زندگی است . افراد مختلف در برابر امتحانات نتایج متفاوتی به دست میآورند؛ عدهای به کمک عقل و فطرت و هدایتهای بیرونی انبیا و اولیای الهی و راهنماییهای ظاهری و باطنی خداوند مسیر صحیح و سعادت را در پیش میگیرند، ولی عدهای تحت تأثیر هواهای نفسانی و شهوانی و غرائز ، عقل و فطرت خود را به کنار گذاشته ،در مسیر باطل قدم برمیدارند.
به علاوه اگر قرار بود خداوند علم ازلی خود را در آفرینش افراد دخالت بدهد،چه نیازی به خلق انسانهای خوب و صالح بود؟ خداوند بدون خلقت دنیا و آزمایشهای آن فقط خوبان را وارد بهشت میکرد، چون میدانست که اگر این ها به دنیا بیایند، افرادی صالح و مؤمن خواهند بود؛ در حالی که خلقت دنیا بستر تحقق عینی و تدریجی مسیر سعادت و شقاوت توسط انسانها و با استفاده از اختیار ذاتی و درونی شان است تا در فردای قیامت کسی به خداوند اعتراض نکند که اگر مرا خلق میکردی و در دنیا قرار می دادی ، جزو خوبان و صالحان میشدم و راه درست برمیگزیدم.
قرآن به این حقیقت مهم اشاره میکند:
«لیهلک مَنْ هلک عن بیّنة و یحیی من حیّ عن بیّنة؛ (3) تا از روی دلیل هلاک شود هر که هلاک شدنی است و از روی دلیل زنده شود هر که قابل هدایت است ».
ظالم بودن یا نبودن یک فرد بسته به نوع انتخاب و بهره برداری از نعمت اختیار و آزادی خدادای توسط او دارد . خداوند برای هیچ کس ظالم و گنهکار و جهنمی بودن را تعیین و مقدر نفرموده ،فردی همچون صدام میتوانست یکی از بهترین بندگان خدا باشد . نعمت وجود و خلق شدنی را که خدا به او داده ، در مسیر رسیدن به سعادت به کار ببندد .پس خلقت او نعمت خدا برای او بود، نه ظلم. به علاوه افراد زیادی که توسط او مورد آزمایش قرار گرفته و رنج و ستم از کارهای او دیدند ، میتوانند به واسطه انجام وظیفه خود و انتخاب درست رفتار در برابر ظلمهای او به سعادت برسند، پس ظلمی، بر آن ها هم روا داشته نشده است .
پینوشتها:
1. سید حسن ابراهیمیان، انسانشناسى، ص 115 و 116،نشر معارف ، تهران ، 1381 شمسى.
2. ملک (67) آیه 2.
3. انفال (8) آیه 42.
http://www.askdin.com/thread37166.html
جمع بندی _3
سوال : هدف از خلقت جهنمیان چیست؟!
بگذارید منظورم رو به واضح ترین شکل ممکن بگویم:
یک شخص به دنیا میاید و کار نیک میکند و بعد از مرگ به بهشت میرود. یک شخص به دنیا میاید و کارهای نیک و بدی انجام میدهد و بعد از مرگ خدا به عنوان جزای کارهای بد او را ابتدا به جهنم میبرد و سپس یا به اعراف میبرد یا به یک طبقه مشخصی از بهشت میرود. یک شخص به دنیا میاید و کارهای بدی انجام میدهد و بعد از مرگ خدا او را به جهنم میبرد و به وی میگوید تو بخاطر گناهانی که در زندگی محدود دنیاییت انجام داده ای تا ابد باید به جهنم بروی.
این در حالیست که خود خدا گفته کسانی که به جهنم میروند انقدر عذاب های جهنم برایشان سخت است که میگویند ای کاش مرگ پایان کار بود. خب این افراد میتوانند ناامید نباشند اگر این جهنم ابدی نباشد اما کسانی که جهنم رفتنشان ابدی هست چطور؟ آنها چه امیدی میتوانند داشته باشند؟ انقدر ساده از کنار پرونده کسانی که تا ابد قرار است جهنمی باشند نگذرید. این مسئله یک ایراد جدی هست.
اگر خدا دروغ گفته باشد و تا ابد کسی را در جهنم نگه ندارد در آن صورت صفت کمال از او ساقط است چون دروغ گفته اما اگر راست گفته باشد ظالمه چون قرار است کسی را زنده نگه دارد که ادامه زندگیش در زجر مطلق خواهد بود.
آیا جواب منطقیی این وسط وجود دارد؟!
پاسخ :
برخی تعبیرات شما همچنان نا مناسب است بنده خوب مثل شما وقتی در باره خالق مهربانش سوالی مطرح می کند خوب است با تعبیر مناسب شان او سخن بگوید . مثلا این جمله ها ی شما نا مناست است (( اگر خدا ....گفته باشد . ویا گفته اید : اگر راست گفته با شد .... ))
اما در باره اصل مطلب شما باید گفت :
الف)برخی فکر می کنند که همانطوری که در وضع قوانین جزائی باید بین جرم و جریمه تناسب رعایت شود؛ این موضوع در مجازات های الهی نیز باید به همین شکل باشد مثلاً اگر کسی بر سر رهگذری که از خیابان میگذرد زباله بریزد، عدالت ایجاب میکند که برای او کیفری مناسب در نظر گرفته شود. شکی نیست که کیفر اینچنین جرمی نمیتواند خیلی سنگین از قبیل اعدام یا حبس ابد بوده باشد. بنابر اصل تناسب میان جرم و مجازات برای چنین جرمی حداکثر یک هفته زندان کافی است و اگر این مجرم را به خاطر این جرم کوچک محاکمه صحرائی و تیر باران کنند، بر خلاف عدالت خواهد بود. کیفر دادن بر جرمها لازمه عدل است ولی اگر تناسب بین جرم و کیفر رعایت نگردد، خود کیفر دادن، نوعی بیعدالتی خواهد بود.
همچنین گناهانی از قبیل غیبت، دروغ، زنا، قتل نفس، جرمند و کیفر می طلبند ولی آیا کیفرهایی که در آخرت برای آنها تعیین شده است بیرون از اندازه نیست؟ قرآن کیفر قتل نفس را جاویدان ماندن در جهنم معین فرموده است. درباره غیبت روایت شده است که غذای سگهای جهنم است؛ و به همین طریق برای سایر گناهان، عقوبتها و مجازاتهای سخت و غیر قابل تحملی ذکر شده است؛ عقوبتهایی که از لحاظ کیفیت، فوق العاده شدید است و از لحاظ مدت، بسیار طولانی. ایراد این است که این بی تناسبی چگونه با عدل الهی سازگار است؟
در پاسخ باید بگوییم از دیدگاه شیعه خلود در جهنم فقط برای کفّار و مشرکین و منکرین خدا و قیامت و انبیاء است و انسان مسلمان و مؤمن ، اگر چه مرتکب کبایر شده باشد دائماً در جهنم نمیماند، بلکه پس از چشیدن عذاب به مقدارمناسب بالاخره نجات پیدا میکند و اهل بهشت میشود، امّا در مورد کفّار که چگونه ممکن است آنها مثلاً هشتاد سال عمر بکنند، امّا تا ابد در جهنم بسوزند؟ باید گفته شود: مجازات و کیفرها سه گونه است:
1- مجازات قراردادی، همان کیفرها و مقرّرات جزیی است که در جوامع بشری قانون گذاران الهی یا غیر الهی وضع میکنند، مثل حدّ شراب خوار، دزد، قاتل و... .
در این گونه مجازات همه گفته اند باید بین جرم و کیفر تناسب وجود داشته باشد.
چنان که در اسلام هم چنین چیزی ملاحظه شده است بین مجازات زناکاری که زن دارد و کسی که زن ندارد تفاوت وجود دارد. بین کسی که بار اول دزدی کرد یا چیزی را خارج از صندوق و انبار در بسته دزدیده و کسی که دزد حرفهای است، یا با شکستن صندوق و انبار چیزی را دزدیده است، تفاوت وجود دارد و... .
2- مجازاتی که با عمل رابطه تکوینی یا علت و معلولی دارد، مثلاً بین خوردن سمّ و مسموم شدن رابطه تکوینی وجود دارد، چه شخص بداند و چه نداند، بچه باشد یا بزرگ، گناه کار باشد یا بی گناه،... فرقی نمیکند هر کسی بخورد مسموم میشود، همان طوری ملاحظه میشود در این جا تناسب وجود ندارد و احدی هم اعتراض نمیکند که این چه ظلمی است در حق بچه یا بی گناه و... صورت گرفته است.
3- مجازاتی که تجسم و عینیّت یافتن خود جرم و گناه است، در قرآن آمده است: آنانی که اموال یتیمان را از راه ظلم و غیر شرعی میخورند در واقع آتش در شکم خود وارد میکنند.(1) یعنی مال یتیم به صورت آتش در میآید و همین طور سایر گناهان چنین است.(2)
در این نوع از مجازات هم تناسب بین جرم و کیفر لازم نیست، چون در حقیقت کیفری از طرف خداوند جعل نشده است، بلکه خود عمل شخص تجسم پیدا میکند و به این شکل در میآید.
مولوی در مثنوی میگوید:
ای دریــده پوستیــن یوسـفــان :Gol:گرگ بر خیزی از این خواب گران
گشتـه گرگان یک به یک خوهای تو :Gol:مـیدرانند از غضب اعضــای تـو
زانچـه میبافی همـــه روزه بپـوش:Gol: زانچه میکاری همه سالـه بپــوش
گـرزخاری خستـهای خود کشته ای :Gol: ور حـریر و قز دری خود رشته ای
چـون ز دستت زخم بر مظلوم رست :Gol: آن درختی گشت وزآن زقوم رست
این سخن های چــو مار و کژدمت:Gol: مـار و کـژدم میشود گیـرد دمت(3)
کفر و شرک حقیقی به خدا که ریشهای نفسانی دارد و روان انسان را در تاریکی مطلق قرار میدهد در سرای دیگر تجسم عینی و اخروی آن رنگ ابدیت را دارد و مایه کیفر دائمی میشود.(4)
یعنی این حالت کفر و انکار حقیقت در درون این شخص رنگ ابدیت گرفته، به گونه ای که اگر تا ابد در همین دنیای مادی باشد، همین گونه خواهد بود اما از آن جا که این دنیای مادی، شایستگی ابدیت ندارد، مرحله ظهور این باطن و درون قیامت است، و ظهور کفر و انکار حقیقت جز دوزخ نیست.
ب)اما پا سخ این پرسش که فلسفه مجازات ها چیست؟
اولا : باید توجه داشت که بنا به شهادت بسیارى از آیات و روایات , پاداشها وکیفرهاى روز رستاخیز نـتـیـجـه اجتناب ناپذیر اعمال و کردارهاى دنیوى ماست و این نتایج - خواه و ناخواه - دامنگیر ما مى گردد . هـمـان طـور کـه اعـمـال بـشـر در ایـن جـهان یک سلسله لوازم اجتناب ناپذیر دارد و از آن جدا نـمـى گـردد , مـثـلا یـک فرد مبتلا به مواد مخدر , باید یک عمر با رنج و درد وبیمارى دست به گریبان باشد و یک فرد میگسار که مدتها با شراب و الکل سر و کارداشته , باید باقیمانده عمر را با بـدن رنـجـور و کـبـد و قـلب بیمار به سر برد ,همچنین کارهاى نیک و بد ما داراى آثار و لوازمى هـسـتند که در روز واپسین آشکارمى گردند و خود را نشان مى دهند ; بنابر این قسمت مهمى از پـاداشـها و کیفرهازاییده اعمال ما و اثر مستقیم کردارهاى ماست و هیچ نوع حق گله و اعتراض نـداریم و اگر ما زندگى خود را با برنامه صحیح و عالى شرع تنظیم مى نمودیم , هرگز دچاراین عـواقب بد و ناگوار نمى شدیم ; و همان طور که نتایج اعمال ما در این جهان بابى نیازى و رحمت خدا منافاتى ندارد , نتایج اعمال ما در رستاخیز نیز چنین است .
ثـانیا : پاداشها و کیفرهاى روز واپسین , ضامن اجراى دستورهاى آسمانى است و صددر صد جنبه تربیتى دارند , خداوند با وعده هاى قطعى و تخلف ناپذیر خود بندگانش را به کارهاى نیک دعوت نموده و آنان را از اعمال زشت باز مى دارد و این وعده درصورتى مى تواند نقش تشویقى و تهدیدى را ایفا کند که صد در صد قطعى و تخلف ناپذیرباشد و اگر در آن احتمال تخلف باشد , اثر تربیتى خـود را بکلى از دست خواهد داد و دیگر دلیل ندارد که یک نفر زیر بار سنگین وظایف و واجبات و اعمال نیک برود ویا از بسیارى هوسهاى سرکش چشم بپوشد . پاداشها و کیفرهاى الهى در صورتى مى توانند ضامن اجراى احکام و دستورهاى آسمانى گردند که بـه صـورت یـک وعـده قـطـعى و تخلف ناپذیر درآیند و هیچ نوع احتمال تخلف به آن راه نیابد و خداوند منزه است از آن که به وعده خود عمل ننماید . بنابراین وجود عذاب های اخروی از جهتی رحمت است برای انسان ها تا برای در امان ماندن از آنها به کارهای نیک رو آورده و بهشت جاودان را نصیب خود کنند.
پی نوشتها:
1. نساء (4) آیه 10.
2.مطهری . مجموعه آثار، نشر صدرا 1375 ش . ج 1، ص 225.
3. مجموعه آثار، ج 1، از ص 238
4. سبحانی . اقتباس از منشور جاوید،نشر توحید . قم .1372 ش . ج 9، از ص 400