هدایت به امر با مثالی ساده
تبهای اولیه
سلام:Gol:
امروز مشغول مطالب سایت بودم که برام میوه آوردن . چند دقیقه بعد دیدم پسر کوچکم کنارم نشسته و دارد با یک انار دست و پنجه نرم می کند . من هم مشغول خودم بودم . ده دقیقه ای گذشت . یکوقت متوجه شدم پسرم با زحمت زیاد تونسته شکافهایی در انار ایجاد کنه اما هرچه زور میزنه تا اونو باز کنه نمی تونه . دستم رو گذاشتم رو دستهاش و با هم انار رو بازکردیم . در همین لحظه به یاد قضیه هدایت به امر افتادم .
هدایت به امر چیه ؟
اول قضیه هدایت به امر را از علامه طباطبایی ره بشنوید :
[بيان اينكه در جمله:" وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا" مراد از هدايت رساندن به مقصد و مراد از" امر" امر تكوينى است]
" وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا ...".
ظاهر آيه به طورى كه آيات راجعه به امامت ذريه ابراهيم هم دلالت دارد، اين است كه ضمير در" جعلناهم" به ابراهيم و اسحاق و يعقوب برگردد.
و ظاهر جمله" يَهْدُونَ بِأَمْرِنا" اين است كه هدايت به امر، جارى مجراى مفسر معناى امامت است و ما در ذيل آيه" إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً" «2» در جلد اول اين كتاب بحثى در معناى هدايت امام به امر خدا گذرانديم.
و اما آنچه در خصوص اين مقام خاطر نشان مىكنيم، اين است كه اين هدايت كه خدا آن را از شؤون امامت قرار داده، هدايت به معناى راهنمايى نيست، چون مىدانيم كه خداى تعالى ابراهيم را وقتى امام قرار داد كه سالها داراى منصب نبوت بود، هم چنان كه توضيحش در ذيل آيه" إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً" گذشت، و معلوم است كه نبوت منفك از منصب هدايت به معناى راهنمايى نيست، پس هدايتى كه منصب امام است معنايى نمىتواند غير از رساندن به مقصد داشته باشد، و اين معنا يك نوع تصرف تكوينى در نفوس است، كه با آن تصرف راه را براى بردن دلها به سوى كمال، و انتقال دادن آنها از موقفى به موقفى بالاتر هموار مىسازد.
و چون تصرفى است تكوينى، و عملى است باطنى، ناگزير مراد از امرى كه با آن هدايت صورت مىگيرد نيز امرى تكوينى خواهد بود نه تشريعى، كه صرف اعتبار است، بلكه همان حقيقى است كه آيه شريفه" إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ فَسُبْحانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ" «1» آن را تفسير مىكند.
و مىفهماند كه هدايت به امر خدا از فيوضات معنوى و مقامات باطنى است كه مؤمنين به وسيله عمل صالح به سوى آن هدايت مىشوند، و به رحمت پروردگارشان ملبس مىگردند.
و چون امام به وسيله امر، هدايت مىكند- با در نظر گرفتن اينكه باء در" بامره" باء سببيت و يا آلت است- مىفهميم كه خود امام قبل از هر كس متلبس به آن هدايت است، و از او به ساير مردم منتشر مىشود، و بر حسب اختلافى كه در مقامات دارند، هر كس به قدر استعداد خود از آن بهرهمند مىشود، از اينجا مىفهميم كه امام رابط ميان مردم و پروردگارشان در اخذ فيوضات ظاهرى و باطنى است، هم چنان كه پيغمبر رابط ميان مردم و خداى تعالى است در گرفتن فيوضات ظاهرى، يعنى شرايع الهى كه از راه وحى نازل گشته، و از ناحيه پيغمبر به ساير مردم منتشر مىشود.
و نيز مىفهميم كه امام دليلى است كه نفوس را به سوى مقاماتش راهنمايى مىكند هم چنان كه پيغمبر دليلى است كه مردم را به سوى اعتقادات حق و اعمال صالح راه مىنمايد، البته بعضى از اولياى خدا تنها پيغمبرند، و بعضى تنها امامند، و بعضى داراى هر دو مقام هستند، مانند ابراهيم و دو فرزندش.
ترجمه الميزان، ج14، ص: 429
بله هدایت بامر یعنی رساندن به مقصد وقتی که سالک از ادامه راه باز می ماند نه کسی که نشسته و دست رو دست گذاشته .
یعنی شکافتن انار به اندازه توانایی و باز شدنش به کمک یک فرد قویتر .
از تو حرکت از خدا برکت
برکت خدا همان ولایت والیان الهی است که ما را مشمول هدایت به امر می کند . به همین خاطر است که متمسکین به ولایت مقاماتی را در می یابند که دیگران از آن خبر هم ندارند .
و این است رمز شفاعت و توسل .
رزقنا الله و جمیع من آمن بالله و برسوله و اولیائه بحق محمد و آله الطاهرین
الحمد لله