جمع بندی هجرت عده ای از صحابه برای زن

تب‌های اولیه

16 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد سید محسن

با سلام
همراه پیامبر زنی نبوده اگر منظور شما مهاجرین قبل از پیامبر بودند که معمولا زن باهمسرش بوده یا تنها هجرت میکرده مثل ام کلثوم یا ام سلمه، مطلبی که شما بیان کردید(صحابه عاشق زنی شدند) از کجا شنیده اید؟

بسم الله الرحمن الرحیم

با عرض سلام خدمت همه ی دوستان بزرگوار

بنده فکر کنم منظور دوست بزرگوارمون حدیثی هستش که در کتاب صحیح بخاری اومده :

حدثنا الحميدي عبد الله بن الزبير قال حدثنا سفيان قال حدثنا يحيى بن سعيد الأنصاري قال أخبرني محمد بن إبراهيم التيممي أنه سمع علقمة بن وقاص الليثي يقول سمعت عمر بن الخطاب رضي الله عنه على المنبر قال سمعت رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول ( إنما الأعمال بالنيات وإنما لكل امرىء ما نوى فمن كانت هجرته إلى دنيا يصيبها أو إلى امرأة ينكحها فهجرته إلى ما جاهر إليه )

صحیح البخاری،ج1،ص1 و ج1،ص3 ط دار ابن کثیـــر یمامة - بیروت


که در این حدیث که از قول پیامبر نقل شده به این موضوع اشاره شده که ممکنه کسی به خاطر زن هم هجرت کنه که صحابه هم از این موضوع مستثناء نیستند.

[="Navy"]

آن چه به يك حركت و هجرت قداست مي بخشد انگيزه ي پاك الهي است. از ديدگاه قرآن كريم، جهاد آن گاه ارزشمند است كه في سبيل الله باشد و نيز رويدادي ارزشمند است كه في سبيل الله باشد. هم چنين آن سفر و حركتي هجرت و مقدس است كه في سبيل الله باشد.

در قرآن، پيوسته سخن از انگيزه ي خدايي است، كه در كلام و سخن شيواي پيامبر صلي الله عليه و آله نيز آمده است:

انما الأعمال بالنيات و انما لكل امري ما نوي، فمن كانت هجرته الي الله و رسوله فهجرته الي الله و رسوله، و من كانت هجرته الي الدنيا فيصيبها أو امرأة ينكحها فهجرته الي ما هاجر اليه؛ [1] .

ارزش كارها به انگيزه ي آن بستگي دارد، براي هر كس همان است كه نيت كرده است. آن كس اگر براي خدا و رسول صلي الله عليه و آله هجرت كند هجرت او نيز به سوي خدا و رسول صلي الله عليه و آله است، و آن كس كه براي رسيدن به دنيا و زن، هجرت كند، هجرت او در حقيقت به سوي همان هاست.

پاورقي

[/]

ammarshia;524782 نوشت:
سلام علیکم و رحمت الله و برکاته و عرض ادب ...
یک مطلبی را می خواستم اگر امکانش هست متن عربی ان را بدهید ممنون می شوم که ::
در مورد مهاجرت عده ای از صحابه که به همراه پیامبر رفتند یک زنی بود اینا عاشق این زن بودند هجرت کردند
با تشکر

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

بنده هم این مطلبی رو که شما گفتید نشنیدم.
البته موضوعی شبیه به آن را شنیده ام که البته از منبع غیر موثقی است و از صحت آن اطمینان ندارم.
و آن این است که :

پیامبر همراه تعدادی از صحابه به مسافرتی رفته بودند (جهت جنگ یا غیر آن) و مدت سفر طولانی شد. و صحابه از دوری همسران به پیامبر صلی الله علیه و آله شکایت کردند و پیامبر نیز به ایشان مجوز ازدواج موقت با زنان بیوه شهری که در نزدیکی آنان بود را داده است.

البته همانطور که گفتم از صحت این مطلب به هیچ وجه اطمینان ندارم و صحت آن قویا محل تردید است ...

یا علی ع :Rose:

وا عجبا ! تهمت و دشمنی های بیش از حد عده ای افراطی با صحابه بزرگ رسول خدا صلی الله علیه و اله باعث شده که چه سخن ها که نگویند[=Calibri]!
اولا هیچ انسان عاقلی به خاطر یک زن جان خود به خطر نمیندازد و پا به هجرت بدین سختی و با مشقت نمیگذارد و وطن خود ترک نمیکند[=Calibri] !
دوما خداوند اهل هجرت را ستوده و از ایشان اعلام رضایت کرده ! پس نه ما و نه هزار تا مثل ما اگر جهان جهان هم بدویم به مقام هجرت و صاحبان بیعت رضوان نخواهیم رسید ...... رضی الله عنهم و رضوا عنه[=Calibri] .........

عالم مقدس ملکوت;526308 نوشت:
وا عجبا ! تهمت و دشمنی های بیش از حد عده ای افراطی با صحابه بزرگ رسول خدا صلی الله علیه و اله باعث شده که چه سخن ها که نگویند[=Calibri]!
اولا هیچ انسان عاقلی به خاطر یک زن جان خود به خطر نمیندازد و پا به هجرت بدین سختی و با مشقت نمیگذارد و وطن خود ترک نمیکند[=Calibri] !
دوما خداوند اهل هجرت را ستوده و از ایشان اعلام رضایت کرده ! پس نه ما و نه هزار تا مثل ما اگر جهان جهان هم بدویم به مقام هجرت و صاحبان بیعت رضوان نخواهیم رسید ...... رضی الله عنهم و رضوا عنه[=Calibri] .........

به به جناب عالم مقدس ملکوت عزیز! بنده رو یواش یواش باید به جا بیاورید! بنده همونی هستم که در مناظرات و مباحث متعدد در یکی از تالارهای گفت و گو شکست خوردید ازش و بعدش هم دیگه جرات نکردید پست های خودتون رو در اون جا قرار بدید! چیه اینجا هم دارید سم پاشی میکنید! من تنها امیدم به شما اینه که خوش بختانه معاویة رو قبول ندارید! ( عکس سب معاویة تون هم موجوده!)

نظرتون چیه در همین تالار در مورد صحابه و تطابق رفتارشون با قرآن و سنت مناظره ای داشته باشیم؟

منتظرتون هستم برادر اهل سنت عزیز.

سید محسن;525914 نوشت:
با سلام
همراه پیامبر زنی نبوده اگر منظور شما مهاجرین قبل از پیامبر بودند که معمولا زن باهمسرش بوده یا تنها هجرت میکرده مثل ام کلثوم یا ام سلمه، مطلبی که شما بیان کردید(صحابه عاشق زنی شدند) از کجا شنیده اید؟

سلام خدمت شما استاد گرامی پوزش بابت تاخیر چند روز نتم قطع بود ..
نه کلا اهل سنت به این ایه استدلال می کنند که ایه 72 سوره انفال که می گند همه صحابه خدا ازشون راضی است یک قیدی ذکر کرده است به اسم هاجروا فی سبیل الله که از این طریق اگرثابت شد به خاطر زن بوده است عده از استدلالشان به فنا می رود!!خوب
یک زنی بود اینا عاشق این زن بودند هجرت کردند این زن را که عرض می کنم دران جایی که می خواستند هجرت کنند بوده است
ملاصدرا;526083 نوشت:
انما الأعمال بالنيات و انما لكل امري ما نوي، فمن كانت هجرته الي الله و رسوله فهجرته الي الله و رسوله، و من كانت هجرته الي الدنيا فيصيبها أو امرأة ينكحها فهجرته الي ما هاجر اليه؛ [1] .

باتشکر این مطلب را داشتمم . کارم به اصل قضیه است !!

Qaher313;526296 نوشت:
بنده هم این مطلبی رو که شما گفتید نشنیدم.

ازیکی از اساتید شنیدم که در امر شبهات از من و شما بسیار بالاتر است اگر شد و مطلب به جایی رسید حتما اسم ایشون را هم می برم

[="Navy"]

ammarshia;526454 نوشت:
باتشکر این مطلب را داشتمم . کارم به اصل قضیه است !!

سلام
بنده تنها مطلبی که در این مورد شنیدم این است که یکی از صحابه برای ازدواج با ام قیس هجرت کرده

عن شقيق قال : قال عبد الله : " من هاجر يبتغي شيئا فهو له ، قال : [HL]هاجر رجل ليتزوج امرأة يقال لها : أم قيس وكان يسمى مهاجر أم قيس "[/HL] .
رواه الطبراني في " الكبير " ( 8540 ) .
قال ابن حجر : "[HL] وهذا إسناد صحيح على شرط الشيخين[/HL] " فتح الباري " ( 1 / 10 ) .
وقال ابن رجب الحنبلي- : " وقد اشتُهر أن قصة " مهاجر أم قيس " هي كانت سبب قول النبي صلى الله عليه وسلم ( من كانت هجرته إلى دنيا يصيبها أو امرأة ينكحها ) وذكر ذلك كثير من المتأخرين في كتبهم ، ولم نرَ لذلك أصلاً يصح " جامع العلوم والحِكَم " ( ص 14 ) .
وقال الحافظ ابن حجر : " وقصة " مهاجر أم قيس " رواها سعيد بن منصور قال : أخبرنا أبو معاوية عن الأعمش عن شقيق عن عبد الله - هو ابن مسعود - قال : من هاجر يبتغي شيئاً ... – وساق الأثر - .
ورواه الطبراني من طريق أخرى عن الأعمش بلفظ "[HL] كان فينا رجل خطب امرأة يقال لها أم قيس فأبت أن تتزوجه حتى يهاجر فهاجر فتزوجها فكنا نسميه مهاجر أم قيس[/HL] "[/]

[="Navy"]

Qaher313;526296 نوشت:
البته موضوعی شبیه به آن را شنیده ام که البته از منبع غیر موثقی است و از صحت آن اطمینان ندارم.
و آن این است که :

پیامبر همراه تعدادی از صحابه به مسافرتی رفته بودند (جهت جنگ یا غیر آن) و مدت سفر طولانی شد. و صحابه از دوری همسران به پیامبر صلی الله علیه و آله شکایت کردند و پیامبر نیز به ایشان مجوز ازدواج موقت با زنان بیوه شهری که در نزدیکی آنان بود را داده است.

البته همانطور که گفتم از صحت این مطلب به هیچ وجه اطمینان ندارم و صحت آن قویا محل تردید است ...


سلام
این حدیث صحیح بخاری است که قسمتی از آن توسط اهل سنت تحریف شده قبلا متن حدیث که جواز بر ازدواج موقت دارد به این شکل بود:
أن نكاح المتعة مختلف فيه بين الصحابة فأباحه ابن عباس وإن قيل : إنه رجع عنه وأباحه عبدالله بن مسعود ففي الصحيحين عنه قال : كنا نغزو مع رسول الله وليس لنا نساء فقلنا : ألا نختصي فنهانا عن ذلك ثم رخص لنا أن ننكح المرأة بالثوب [HL]إلى أجل[/HL] ثم قرأ عبدالله : يا أيها الذين آمنوا لا تحرموا طيبات ما أحل الله لكم [ ] وفتوى ابن عباس بها مشهورة.
إغاثة اللهفان، ج1، ص295

اما این عبارت "الی اجل" در صحیح بخاری های امروزی نیست و حذف شده و حدیث بدین شکل است:
حدثنا عَمْرُو بن عَوْنٍ حدثنا خَالِدٌ عن إِسْمَاعِيلَ عن قَيْسٍ عن عبد اللَّهِ رضي الله عنه قال كنا نَغْزُو مع النبي صلى الله عليه وسلم وَلَيْسَ مَعَنَا نِسَاءٌ فَقُلْنَا ألا نَخْتَصِي فَنَهَانَا عن ذلك فَرَخَّصَ لنا بَعْدَ ذلك أَنْ نَتَزَوَّجَ الْمَرْأَةَ بِالثَّوْبِ ثُمَّ قَرَأَ ( يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُحَرِّمُوا طَيِّبَاتِ ما أَحَلَّ الله لَكُمْ) .
الجامع الصحيح المختصر ، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي (متوفاي256 هـ) ج 4 ، ص 1687 ، ح4339 ، کتاب التفسير ، بَاب قَوْلِهِ : يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُحَرِّمُوا طَيِّبَاتِ ما أَحَلَّ الله لَكُمْ ، دار النشر : دار ابن كثير ، اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا
[/]

با سلام و عرض ادب خدمت دوستان و تشکر از شرکت در مباحث
امادر مورد سوال جناب آقای ammarshia که پرسیده بودند در منابع تاریخی موردی وجود دارد که برخی از اصحاب به عشق زنی و برای ازدواج با او هجرت کردند و به آیه 72 سوره انفال اشاره کردند که اهل سنت با استناد به ایه مزبورتمامی اصحاب را که هجرت کرده بودند از خطا مبرا دانستند در حالی که برخی از اصحاب درراه عشق و ازدواج مهاجرت کردند پس مهاجر فی سبیل الله نیستند. آما ایه موردنظر« ان الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فی سبیل الله و الذین ءاوواو نصروا اولئک بعضهم اولیاء بعض ....»
امادر جواب جناب آقای ammarshiaباید عرض کنم هجرت" از مادّۀ "هجر" به معنای ترک و جدایی است، مهاجرت در اصل به معنای بریدن از دیگری و ترک وی است. امادر اصطلاح ترک دیار کفر و هجرت به دار الاسلام است. البته هجرت در مصادیق مختلفی جاری میگردد.هجرت برای فراگیری علم و دانش(وَماکانَ الْمُؤمِنُون لِیَنْفِرُوا کافَّةً فَلَوْلا نَفَر مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فی الدّین) هجرت برای حفظ دین پیامبراکرم صلی ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله فرمودند: «مَنْ فَرَّ بِدینِهِ مِنْ اَرْضٍ اِلیَ اَرْضٍوَاِنْ کانَ شِبْرا مِنَ الاَْرْضِ اِسْتَوْجَبَ الْجَنَّةَ هجرتبرای رهایی از ستم ظالما ن وَالَّذینَ هاجَرُوا فِی اللّه‏ِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّءَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً»هجرت از گناه امیرمؤمنان علی علیه‏السلام می‏فرمایند: «وَیَقُولُ الرَّجُلُ هاجَرْتُ وَلَمْ یُهاجِرْ اِنَّمَاالْمُهاجِرُونَ الَّذینَ یَهْجُرُونَ السَّیِّئاتِ وَلَمْ یَأْتُوا بِهابنابراین واژه هجرت در لغت مشخص شد و در اصطلاح هجرت از بلاد کفر به بلاد اسلام است.اکنون از جناب آقای ammarshiaسوال میکنم آیا سفر کردن و هجرت کردن برای ازدواج با یک زن هجرت فی سبیل الله است؟خطاب ایه به هجرت از کفر به اسلام از مکه به مدینه است این هجرت فی سبیل الله استنه هجرت برای ازدواج، یعنی موضوعا بحث از هم جداست پس سفر برای ازدواج به معنی هجرت نیست آن هم هجرت در راه خدا و آن هم در این آیه زیرا اکثر مفسرین شیعه و سنی مراد از هجرت در این آیه را هجرت از مکه به مدینه دانستند.

آیا در تاریخ این مورد اتفاق افتاده است یا نه و آیا شخصی برای ازدواج مهاجرت کرده یا نه؟ در مورد این سوال فقط به یک نمونه برخوردم که در کتاب الاصابه و اسدالغابه و معجم طبرانی بیان شده است. گزارش چنین است که مردی به خاستگاری زنی به نام ام قیس آمد ولی زن ازدواج را منوط به مهاجرت کرد و با این شرط حاضر به ازدواج شد آن مرد قبول کرد از آن به بعد مهاجر ام قیس نام گرفت. در منابع تاریخی فقط همین مورد یافت شد و البته ربطی به مهاجرت فی سبیل الله در آیه 72 سوره انفال ندارد.
اما در مورد جناب آقای قاهر 313 چنین مطلبی صحت ندارد همانطور که خودشان هم یقین نداشتند.
و در مورد جناب آقای عالم مقدس ملکوت باید عرض کنم اهل سنت با استناد به آیه 72 سوره انفال تمامی صحابه را عادل میدانند در حالی که مهاجرین باید به اسلام و شرع مقدس و حلال و حرام پایبند باشند در حالی که بین اصحاب افرادی بودند که خطاهای بزرگی را مرتکب شدند که انزجار پیامبر و حتی خلیفه دوم را در برداشت نمونه بارز آن تمرد خالد بن ولید از امر پیامبر بود وی قبل از فتح مکه مسلمان شد و به مدینه هجرت کرد طبق روایات مهاجران پس از فتح مکه افتخار عنوان مهاجر را ندارند. اما در زمان پیامبر وقتی که خالد برای اخذ خراج به سوی قبیله بنی جزیمه رفت بر خلاف نظر پیامبر برخی از افراد این قبیله را کشت و پیامبر از او و عملش بیزاری جست و دیه انان را توسط حضرت علی پرداخت نمود. همچنین در زمان خلیفه اول خالد پس از کشتن مالک بن نویره با زن او همبستر شد خلیفه دوم از عمل خالد برآشفت و از خلیفه اول خواست او را مجازات نماید که با مخالفت ابوبکر روبرو شد. حال میشود خالد را عادل دانست. همچنین طلحه و زبیر که از مهاجرین بودند آیا در قتل خلیفه سوم دست نداشتند. آیا طلحه و زبیر در برابر حضرت علی (علیه السلام) که به مردم به عنوان جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله ) با او بیعت کرده بودند، جنگ جمل را بر پانکردند. باز میشود آنها را عادل خواند.
اما در رابطه با بیعت رضوان خداوند در آیه 18 سوره فتح میفرماید« لقد رضی الله عن المومنین اذ یبایعونک تحت الشجره فعلم ما فی قلوبهم فانزل السکینة علیهم فاثابهم فتحا قریبا»
اولا از این ایه عدالت تمام صحابه استخراج نمیشود زیرا طبق نظر صحیح بخاری در این روز 1400 نفر در بیعت رضوان شرکت داشتند نه تمام صحابه
دوما رضایت خداوند شامل کسانی است که در ان روز با ایمان قلبی بیعت کردند در حالی که برخی در ان روز در تردید بودند. زیرا خداوند میفرماید رضی الله عن المومنین

از اين رو ، اين‌ آيه شامل كساني همچون عمر بن الخطاب كه در همان زمان و يا بعد از آن در نبوت پيامبر اسلام شك داشته‌ و از روي ايمان بيعت نكرده‌اند ، نخواهد شد . قضيه شك عمر در نبوت رسول خدا ، در بسياري از كتاب‌هاي اهل سنت به صورت مفصل آمده است كه خلاصه آن اين چنين است : پيامبر در رؤياي صادقانه ديد كه وارد مكه شده و به همراه صحابه در حال طواف خانه خدا هستند ، صبح فردا آن را با صحابه در ميان گذاشت ، صحابه از تعبير اين رؤيا سؤال كردند ، آن حضرت فرمود : " انشاء الله وارد مكه شده و اعمال عمره را انجام خواهيم داد " ؛ اما تعيين نكردند كه در چه زماني اين امر اتفاق خواهد افتاد.
همه مردم آماده حركت شدند و وقتي به حديبيه رسيدند ، قريش از آمدن پيامبر و اصحابش و نيت آنان با خبر شدند ؛ لذا همگي مسلح شدند و از ورود مسلمان‌ها به مكه جلوگيري كردند . چون پيامبر اسلام به قصد زيارت خانه خدا آمده بود و نه به قصد جنگ ، با قريشيان صلح نامه امضا كرد كه امسال از ورود به مكه خودداري و سال بعد بدون هيچ مانعي برگردند و اعمال عمره را انجام دهند . اين مطلب بر عمر بن الخطاب و همفكران او ، گران آمد و سبب شد كه به نبوت رسول خدا شك كند و نعوذ بالله خيال كرد كه پيامبر اسلام دروغ گفته است ؛ از اين رو پيش پيامبر آمد و با لحن تند به آن حضرت اعتراض كرد . ذهبي در تاريخ الإسلام ، داستان را اين‌گونه نقل مي كند :
... فقال عمر : والله ما شككت منذ أسلمت إلا يومئذ ، فأتيت النبي صلى الله عليه وسلم فقلت : يا رسول الله ، ألست نبي الله قال : بلى قلت : ألسنا على الحق وعدونا على الباطل قال : بلى قلت : فلم نعطي الدنية في ديننا إذا قال : إني رسول الله ولست أعصيه وهو ناصري . قلت : أولست كنت تحدثنا أنا سنأتي البيت فنطوف حقا قال : بلى ، أفأخبرتك أنك تأتيه العام قلت : لا . قال : فإنك آتيه ومطوف به ...
تاريخ الإسلام ، الذهبي ، ج 2 ، ص 371 – 372 و صحيح ابن حبان ، ابن حبان ، ج 11 ، ص 224 و المصنف ، عبد الرزاق الصنعاني ، ج 5 ، ص 339 – 340 و المعجم الكبير ، الطبراني ، ج 20 ، ص 14 و تفسير الثعلبي ، الثعلبي ، ج 9 ، ص 60 و الدر المنثور ، جلال الدين السيوطي ، ج 6 ، ص 77 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 57 ، ص 229 و
عمر گفت : قسم به خدا ! از زماني كه اسلام آورده‌ام ، جز امروز ( در نبوت رسول خدا ) شك نكرده‌ام . سپس پيش پيامبر آمد و گفت : اي رسول خدا ! مگر شما پيامبر خدا نيستي ؟ !!! . پيامبر فرمود : بلي هستم . عمر گفت : مگر ما بر حق و دشمنان ما بر باطل نيستند ؟ پيامبر فرمود : بلي چنين است . عمر گفت : پس چرا ذلت و حقارت در دينمان نشان‌ دهيم ؟ پيامبر فرمود : من پيامبر خدا هستم و هرگز از دستورات او سرپيچي نخواهم كرد و او ياور من است . عمر گفت : مگر شما نگفتي كه وارد خانه كعبه شده و طواف خواهيم كرد ؟ پيامبر فرمود : آيا من گفتم كه همين امسال اين كار را خواهيم كرد ؟ عمر گفت : نه ، پيامبر فرمود : تو وارد مكه مي‌شوي و طواف خواهي كرد .
اين روايت را بخاري و مسلم نيز نقل كرده‌اند ؛ اما مثل هميشه دستان امانت‌دار آن‌ها به خاطر حفظ آبروي خليفه، جمله « والله ما شككت منذ أسلمت إلا يومئذ » را حذف و روايت را به دلخواه خود نقل مي‌كنند. رك : صحيح البخاري ، ج 4 ، ص 70 و ج 6 ، ص 45 و صحيح مسلم ، ج 5 ، ص 175 محمد بن عمر بن واقدي ، تاريخ نويس معروف اهل سنت مي‌نويسد :
ابن عباس مي‌گويد : عمر بن الخطاب در زمان خلافتش از قضيه حديبيه ياد كرد و گفت : در آن روز (در نبوت پيامبر ) شك كردم ؛ به طوري كه از زمان اسلام آوردنم ، چنين شكي به من دست نداده بود ، اگر در آن روز كساني را پيدا مي‌كردم كه از من پيروي كنند و به دلخواه از اين معاهده خارج شوند‌ ، من نيز خارج مي شدم .
بنابر این نمیتوان تمام اصحاب پیامبر را مرضی رضایت الهی دانست.

عالم مقدس ملکوت;526308 نوشت:
وا عجبا ! تهمت و دشمنی های بیش از حد عده ای افراطی با صحابه بزرگ رسول خدا صلی الله علیه و اله باعث شده که چه سخن ها که نگویند!

خداوند لعنت كند ان ملعون هايي را كه با صحابي بزرگ پيغمبر دشمني كنند كه توهين كننده گان به اين صحابي از منظر بزرگان علماي ما اهل سنت از كفار هستند

يكي از اين صحابي حضرت صديقه طاهره فاطمه زهرا رض هست

ابن حجر عسقلاني مي‌گويد:
قوله: «فمن أغضبها اغضبني» استدل به السهيلي على أن من سبها فإنه يكفر و توجيهه أنها تغضب ممن سبها و قد سوى بين غضبها و غضبه و من أغضبه صلى الله عليه و سلم يكفر.
حديثي که پيامبر (صلي الله عليه و سلم) مي‌فرمايد: «اذيت کردن فاطمه، اذيت کردن من است»، سهيلي به آن استدلال کرده است که هر کس کوچک‌ترين اهانتي به فاطمه بکند، کفر است و صاحب آن کفر، کافر است و هيچ تفاوتي ندارد در نوع اذيتي که به فاطمه انجام مي‌گيرد.
فتح الباري لإبن حجر، ج7، ص82 ـ فيض القدير شرح الجامع الصغير للمناوي، ج4، ص

و حال بايد ديد كه ايشان از چه كساني نارضايتي داشته و چه كساني را لعن و نفرين نموده است

بايد دقت كرد كه منظور اين كاربرف صحابي نبوده بلكه ان كساني بوده اند كه در بين صحابي حضور داشتند و جز منافقين بودند في اصحابي اثني عشر منافقا وگرنه صحابي پيغمبر نور چشم ما هستند

عالم مقدس ملکوت;526308 نوشت:
اولا هیچ انسان عاقلی به خاطر یک زن جان خود به خطر نمیندازد و پا به هجرت بدین سختی و با مشقت نمیگذارد و وطن خود ترک نمیکند !

اتفاقا اين افرادي را كه شما به عنوان صحابي مد نظر خود داريد براي دنياي خودشان و رسيدن به اميال دنيوي خودشان از پاي منبر رسول خدا فرار مي كنند، به عورت زنان نگاه مي كردند و همچنين در حين نماز چشم چراني هم مي كردند پس اينكه بگويم اين منافقين جز صحابي هستند فكري كاملا اشتباه هست زيرا اينها از صحابي نيستند بلكه اينها منافقين هستند كه در لباس صحابي امده اند منظور اين كاربر كه سوال كرد منافقين هست و نه صحابي

عالم مقدس ملکوت;526308 نوشت:
دوما خداوند اهل هجرت را ستوده و از ایشان اعلام رضایت کرده ! پس نه ما و نه هزار تا مثل ما اگر جهان جهان هم بدویم به مقام هجرت و صاحبان بیعت رضوان نخواهیم رسید ...... رضی الله عنهم و رضوا عنه .........

يكي از روش هاي تدليس و تزوير اين هست كه وقتي ما مطلبي را مي نگاريم يا در ترجمه ان خيانت كنيد و يا مطلب را قيچي شده ارسال نماييم اعمال شما هم در گرو و پيچ و خم همين تدليس ها هست دوست عزيز

خداوند رضايت از سابقين دارد يعني ان كساني كه سبقت گرفته اند و نه فاسق و فاجر و همچنين اثم كاذب خائن و غادري

و از همه جالب تر اينجا هست كه خداوند خيلي از اين افرادي را كه در هجرت بودند را لعن و نفرين هم نموده است

پرسش:
ظاهرا در تاریخ برخی از اصحاب برای ازدواج با زنی هجرت کردند که در این صورت مهاجر فی سبیل الله نیستند، آیا این امر صحت دارد؟ آیا طبق ایه 72 سوره انفال همه صحابه عادل هستند؟

پاسخ:
هجرت" از مادّۀ "هجر" به معنای ترک و جدایی است،[1] مهاجرت در اصل به معنای بریدن از دیگری و ترک وی است. اما در اصطلاح ترک دیار کفر و هجرت به دار الاسلام است.البته هجرت در مصادیق مختلفی جاری میگردد.هجرت برای فراگیری علم و دانش(وَماکانَ الْمُؤمِنُون لِیَنْفِرُوا کافَّةً فَلَوْلا نَفَر مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فی الدّین) [2]
هجرت برای حفظ دین پیامبراکرم(صلی ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله) فرمودند: «مَنْ فَرَّ بِدینِهِ مِنْ اَرْضٍ اِلیَ اَرْضٍوَاِنْ کانَ شِبْرا مِنَ الاَرْضِ اِسْتَوْجَبَ الْجَنَّةَ [3]
هجرت برای رهایی از ستم ظالمان "وَالَّذینَ هاجَرُوا فِی اللّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّءَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً» [4]

هجرت از گناه امیرمؤمنان علی(علیه‏ السلام) می‏فرمایند: «وَیَقُولُ الرَّجُلُ هاجَرْتُ وَلَمْ یُهاجِرْ اِنَّمَاالْمُهاجِرُونَ الَّذینَ یَهْجُرُونَ السَّیِّئاتِ وَلَمْ یَأْتُوا بِها" [5]

بنابراین واژه هجرت در لغت مشخص شد و در اصطلاح هجرت از بلاد کفر به بلاد اسلام است. آیا سفر کردن و هجرت کردن برای ازدواج با یک زن هجرت فی سبیل الله است؟
خطاب ایه به هجرت از کفر به اسلام از مکه به مدینه است این هجرت فی سبیل الله است نه هجرت برای ازدواج، یعنی موضوعا بحث از هم جداست پس سفر برای ازدواج به معنی هجرت نیست آن هم هجرت در راه خدا و آن هم در این آیه زیرا اکثر مفسرین شیعه و سنی مراد از هجرت در این آیه را هجرت از مکه به مدینه دانستند.

آیا در تاریخ این مورد اتفاق افتاده است؟و آیا شخصی برای ازدواج مهاجرت کرده است؟در مورد این سوال فقط به یک نمونه برخوردم که در کتاب الاصابه[6] و اسدالغابه[7] بیان شده است.
گزارش چنین است که مردی به خواستگاری زنی به نام ام قیس آمد ولی زن ازدواج را منوط به مهاجرت کرد و با این شرط حاضر به ازدواج شد آن مرد قبول کرد از آن به بعد مهاجر ام قیس نام گرفت.
در منابع تاریخی فقط همین مورد یافت شد و البته ربطی به مهاجرت فی سبیل الله در آیه 72 سوره انفال ندارد.
اگر سوال شود که آیا طبق ایه 72 سوره انفال همه صحابه عادل هستند؟
درپاسخ میگوئیم
اهل سنت با استناد به آیه 72 سوره انفال تمامی صحابه را عادل میدانند در حالی که مهاجرین باید به اسلام و شرع مقدس و حلال و حرام پایبند باشند در حالی که بین اصحاب افرادی بودند که خطاهای بزرگی را مرتکب شدند که انزجار پیامبرو حتی خلیفه دوم را در برداشت نمونه بارز آن تمرد خالد بن ولید از امر پیامبر بود وی قبل از فتح مکه مسلمان شد و به مدینه هجرت کرد طبق روایات مهاجران پس از فتح مکه افتخار عنوان مهاجر را ندارند. اما در زمان پیامبر وقتی که خالد برای اخذ خراج به سوی قبیله بنی جزیمه رفت بر خلاف نظر پیامبر برخی از افراد این قبیله را کشت و پیامبر از او و عملش بیزاری جست و دیه انان را توسط حضرت علی پرداخت نمود.[8]

همچنین در زمان خلیفه اول خالد پس از کشتن مالک بن نویره با زن او همبستر شد خلیفه دوم از عمل خالد برآشفت و از خلیفه اول خواست او را مجازات نماید که با مخالفت ابوبکر روبرو شد.[9]حال میشود خالد را عادل دانست؟
همچنین طلحه و زبیر که از مهاجرین بودند آیا در قتل خلیفه سوم دست نداشتند. آیا طلحه و زبیر در برابر حضرت علی (علیه السلام) که به مردم به عنوان جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله ) با او بیعت کرده بودند، جنگ جمل را بر پانکردند. باز میشود آنها را عادل خواند.
اما در رابطه با بیعت رضوان خداوند در آیه 18 سوره فتح میفرماید« لقد رضی الله عن المومنین اذ یبایعونک تحت الشجره فعلم ما فی قلوبهم فانزل السکینة علیهم فاثابهم فتحا قریبا»
اولا از این ایه عدالت تمام صحابه استخراج نمیشود زیرا طبق نظر صحیح بخاری در این روز 1400 نفر در بیعت رضوان شرکت داشتند نه تمام صحابه[10]
دوما رضایت خداوند شامل کسانی است که در ان روز با ایمان قلبی بیعت کردند در حالی که برخی در ان روز در تردید بودند. زیرا خداوند میفرماید: "رضی الله عن المومنین"از اين رو ، اين‌ آيه شامل كساني همچون عمر بن الخطاب كه در همان زمان و يا بعد از آن در نبوت پيامبر اسلام شك داشته‌ و از روي ايمان بيعت نكرده‌اند ، نخواهد شد .

قضيه شك عمر در نبوت رسول خدا ، در بسياري از كتاب‌هاي اهل سنت به صورت مفصل آمده است كه خلاصه آن اين چنين است :پيامبر در رؤياي صادقانه ديد كه وارد مكه شده و به همراه صحابه در حال طواف خانه خدا هستند ،صبح فردا آن را با صحابه در ميان گذاشت ، صحابه از تعبير اين رؤيا سؤال كردند ، آن حضرت فرمود : " انشاء الله وارد مكه شده و اعمال عمره را انجام خواهيم داد " ؛ اما تعيين نكردند كه در چه زماني اين امر اتفاق خواهد افتاد.همه مردم آماده حركت شدند و وقتي به حديبيه رسيدند ، قريش از آمدن پيامبر و اصحابش و نيت آنان با خبر شدند ؛ لذا همگي مسلح شدند و از ورود مسلمان‌ها به مكه جلوگيري كردند .
چون پيامبر اسلام به قصد زيارت خانه خدا آمده بود و نه به قصد جنگ ، با قريشيان صلح نامه امضا كرد كه امسال از ورود به مكه خودداري و سال بعد بدون هيچ مانعي برگردند و اعمال عمره را انجام دهند . اين مطلب بر عمر بن الخطاب و همفكران او ، گران آمد و سبب شد كه به نبوت رسول خدا شك كند و نعوذ بالله خيال كرد كه پيامبر اسلام دروغ گفته است ؛ از اين رو پيش پيامبر آمد و با لحن تند به آن حضرت اعتراض كرد .

ذهبي در تاريخ الإسلام ، داستان را اين‌گونه نقل مي كند :... فقال عمر : والله ما شككت منذ أسلمت إلا يومئذ ، فأتيت النبي صلى الله عليه وسلم فقلت : يا رسول الله ، ألست نبي الله قال : بلى قلت : ألسنا على الحق وعدونا على الباطل قال : بلى قلت : فلم نعطي الدنية في ديننا إذا قال : إني رسول الله ولست أعصيه وهو ناصري . قلت : أولست كنت تحدثنا أنا سنأتي البيت فنطوف حقا قال : بلى ، أفأخبرتك أنك تأتيه العام قلت : لا . قال : فإنك آتيه ومطوف به ...[11]
عمر گفت : قسم به خدا ! از زماني كه اسلام آورده‌ام ، جز امروز ( در نبوت رسول خدا ) شك نكرده‌ام . سپس پيش پيامبر آمد و گفت : اي رسول خدا ! مگر شما پيامبر خدا نيستي ؟ !!! . پيامبر فرمود : بلي هستم . عمر گفت : مگر ما بر حق و دشمنان ما بر باطل نيستند ؟ پيامبر فرمود : بلي چنين است . عمر گفت : پس چرا ذلت و حقارت در دينمان نشان‌ دهيم ؟

پيامبر فرمود : من پيامبر خدا هستم و هرگز از دستورات او سرپيچي نخواهم كرد و او ياور من است . عمر گفت : مگر شما نگفتي كه وارد خانه كعبه شده و طواف خواهيم كرد ؟ پيامبر فرمود : آيا من گفتم كه همين امسال اين كار را خواهيم كرد ؟ عمر گفت : نه ، پيامبر فرمود : تو وارد مكه مي‌شوي و طواف خواهي كرد .اين روايت را بخاري و مسلم نيز نقل كرده‌اند ؛
اما مثل هميشه دستان امانت‌دار آن‌ها به خاطر حفظ آبروي خليفه، جمله « والله ما شككت منذ أسلمت إلا يومئذ » را حذف و روايت را به دلخواه خود نقل مي‌كنند.[12]

محمد بن عمر بن واقدي ، تاريخ نويس معروف اهل سنت مي‌نويسد :
ابن عباس مي‌گويد : عمر بن الخطاب در زمان خلافتش از قضيه حديبيه ياد كرد و گفت : در آن روز (در نبوت پيامبر ) شك كردم ؛ به طوري كه از زمان اسلام آوردنم ، چنين شكي به من دست نداده بود ، اگر در آن روز كساني را پيدا مي‌كردم كه از من پيروي كنند و به دلخواه از اين معاهده خارج شوند‌ ، من نيز خارج مي شدم

بنابراین نمیتوان تمام اصحاب پیامبر را مرضی رضایت الهی دانست.



منابع

[1] . راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ج 1 ص 536، دارالشامیه، بیروت، بی تا

[2] . توبه 122

[3] . مجلسی، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۴۰۳، ج ۱۹، ص ۳۱

[4] . نحل 41

[5] . ثقفی، الغارات، ج 2 ص 343، دارالکتب الاسلامی، قم، 1410ق

[6] . ابن حجر عسقلانی، الاصابه ج 8 ص 454، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1415ق

[7] . ابن اثیر، اسدالغابه، ج 6 ص 380، دارالفکر، بیروت 1409

[8] . تاریخ طبری، ج 3 ص 68

[9] . مقدسی، البدء والتاریخ، ترجمه ، ج 2 ص 843

[10] . صحیح بخاری، ج 4 ص 1831، ح 4560، کتاب التفضیل باب اذ یبایعونک تحت الشجره

[11] . تاريخ الإسلام ، الذهبي ، ج 2 ، ص 371 – 372 و صحيح ابن حبان ، ابن حبان ، ج 11 ، ص 224 و المصنف ، عبد الرزاق الصنعاني ، ج 5 ، ص 339 – 340 و المعجم الكبير ، الطبراني ، ج 20 ، ص 14 و تفسير الثعلبي ، الثعلبي ، ج 9 ، ص 60 و الدر المنثور ، جلال الدين السيوطي ، ج 6 ، ص 77 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 57 ، ص 229

[12] . صحيح البخاري ، ج 4 ، ص 70 و ج 6 ، ص 45 و صحيح مسلم ، ج 5 ، ص 175


موضوع قفل شده است