جمع بندی نکات ادبی سوره مسد چیست؟

تب‌های اولیه

117 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

Mostafa4;663485 نوشت:
سلام باء گرامی

در این مورد دو تا مسئله وجود داره:
1- در تمام کتابهای بشری اختلاف کثیر نمی توان یافت به طوری که این اختلافات قابل توجیه نباشند. به طور مثال ممکنه در گلستان سعدی و تاریخ بیهقی و ... هم نتوان تناقضی یافت که به هیچ وجه نتوان توجیهش کرد.
2- بعضی نکات و ترفندها می تواند به ما در رفع این اختلافات کمک کند. به طور مثال اگر امکان تفسیر جملات به شکلهای مختلف وجود داشته باشد، این امکان وجود دارد که وقتی با یک اختلاف روبرو می شویم تفسیر دیگری بیاوریم که اختلاف را رفع کند. همچنین وقتی بین دو حکم ذکر شده در کتاب اختلافی مشاهده می شود، اگر امکان وجود "ناسخ و منسوخ" در آن کتاب وجود داشته باشد می توان حکم قدیمی تر را منسوخ شده دانست.

به عنوان مثال به پاسخهای زیر که در جواب شبهات مطرح شده بیان شده دقت بفرمایید (البته نقل قولها به صورت خلاصه است):
سوال: در قرآن از شهابها به عنوان تیرهایی یاد شده است که برای راندن فرشتگان پرتاب می شود. آیا این گفته با علوم در تضاد نیست؟
پاسخ: شاید منظور از کلماتی آسمان و شهاب و ... معنای ظاهری آنها نباشد. (منبع)
این اختلاف از آن جهت قابل توجیه است که منظور آیات قرآن از "شهاب" و "آسمان" به طور قطعی برای ما مشخص نیست و می توانیم آنها را به صورتهای مختلفی معنا کنیم.
اما بسیاری از کتابهای غیر دینی این حالت رو ندارند. مثلاً ما نمی تونیم خیلی از کتابهای علمی قدیمی را با علم جدید تطبیق دهیم، چرا که کتب علمی آنقدر با توضیحات بیان می شوند که منظور نویسنده کاملاً مشخص می شود و جا برای تفسیر باقی نمی ماند. ناسخ و منسوخ هم در خیلی از کتابهای غیر دینی معنا نداره و از این تبصره هم نمی توان استفاده کرد.


سلام علیکم برادر عزیزم و رحمة الله،
صحبت از کتاب هدایت است برادر آن هم نه هدایت در بخشی از حقیقت، بلکه هدایت در ساخت یک ایدئولوژی کامل از انگشت پا تا فرق سر ... یک کتاب شاید بیاید یک موضوع را از یک جهت نگاه کند و رد شود و برود ولی تصویری کامل از مسأله ندهد چنانکه ادعایش را هم ندارد، اما اینجا ما با کتابی سر و کار داریم که معرف یک دین و آیین است، یک ایدئولوژی دارد که در باره‌ی اساسی‌ترین موضوع هر نگرش و تفکری که همان وجود خدا و آفرینش و غیره است نظر دارد ... در مورد کلیات نظر دارد و در مورد جزئیات هم نظر دارد ... کتابی که خودش گفته است هیچ چیزی نیست مگر اینکه علم به آن از این کتاب قابل دسترسی باشد ...
ولی شما پاراگراف بالا را نشنیده بگیرید ... حتماً در همین پاراگراف بالا برای شما ابهامات زیادی هست و به این راحتی قبولش نخواهید کرد ... پذیرفتن بخشی از این پاسخ نیاز به این دارد که از طرف خدا بودن آن را پذیرفته باشید و اینکه بعد از تنزیل تحریف نشده است و آنچه پیش روی ماست همان که کلام خداست
در مورد آن سؤال خاص هم اگرچه راه توجیه باز است ولی شناختی که حقیر از قرآن پیدا کردم اینطور است که به شما پاسخ نقطه‌ای و نکته‌ای نمی‌دهد، بلکه انواع و اقسام منحنی‌ها و رویه‌ها را ترسیم می‌کند و از تقاطع آن منحنی‌ها و رویه‌ها نقاطی مشخص می‌شود که پاسخ سؤالات است ... شما یک وقت هست یک پاسخ صریح یک کلمه‌ای می‌دهید که پاسخ سؤال پرسیده شده و تنها همان یک سؤال پرسیده شده هست و گاهی طوری پاسخ می‌دهید که نه تنها آن سؤال که بلکه هر سؤال دیگری که فلان شرایط را داشته باشد هم با آن قابل پاسخ دادن باشد ... به عبارت دیگر با یک پاسخ خانواده‌ای از پاسخ‌ها را در اختیار خواننده یا شنونده می‌گذارید ...
اما باز این پاراگراف بالا را هم نشنیده بگیرید ... این هم نتیجه‌ی مدتها گردش در میان استدلال‌ها و گزاره‌های قرآن است و شما شاید هنوز به طور جدی خودتان وارد گود نشده باشید و تا بحث را به صورت نظری دنبال کنید این نتایج به نظرتان بعید خواهند بود
در فلسفه‌ی اسلامی ما برای خلقت خدا یک نظام طولی داریم و یک نظام عرضی ... یک حقیقتی است که در مراتب متعددی می‌تواند تجلی نماید ... تجلیات آن حقیقت در مراتب پایین‌تر سایه‌ای از تجلیات مراتب بالاتر آن هستند و جدای از آن حقیقت نیستند ... عالم جسمانی تجسمی مثالی از عالم‌های بالاتر است که با بررسی آن می‌توان عوالم بالاتر را شناخت ... آیات قرآن طوری سامان یافته‌اند که یک ظاهر دارند و یک سری باطن ... از ظاهرها می‌شود به باطن‌ها رسید ولی این کار کلید خودش را دارد و کتاب مکنون بودن قرآن که در سوره‌ی واقعه مطرح شده است هم همین را می‌رساند ... این کلید هم چنانکه بیان شد دوتاست، یکی تدبر و دیگری طهارت که در دومی می‌توان به جای طهارت خود به کسانی رجوع کرد که ایشان طهارت کسب کرده‌اند و از ایشان سؤال پرسید که در این صورت اخیر هم باز میزانی از طهارت لازم است مگرنه پاسخ‌های آنها نیز در سطوح متعددی قابل فهم هستند ...

---

حقیر به شخصه مخالف نیستم اگر شهاب‌ها را همان شهاب‌های دنیا بگیرید و البته اینکه علم امروز بسیاری از آیات قرآن را نفهمد هم هیچ مشکلی را متوجه قرآن نمی‌کند ... اگر در علومی که در این کتاب هست وارد شوید فیزیک نوین شاید به نظرتان مانند ورق زدن کتابهای دبستان به نظر برسد با این تفاوت که بخش زیادی از آن اصلاً درست هم نباشد و حداکثر تقریب‌هایی از حقیقت باشد که برای کاربرد در محدوده‌ای خیلی محدود قابل استفاده هستند ... این را در چند جای دیگر گفته‌ام که حقیر حتی مخالف مسطح بودن زمین هم نیستم و معتقدم این مطلب خوب فهمیده نشده است که انکارش کرده‌اند، چنانکه گمان کرده‌اند زمین همین کره‌ی زمینی است که از فضا عکسش را گرفته‌اند ... از همین قرآن به کمک روایات می‌توان علوم زیادی را در مورد سفر به فضا برداشت کرد و حقیر مدعی هستم که انسان امروز حتی از این نظر هم از گذشتگان عقبتر است چنانکه مطابق قران انسان‌های گذشته به فضا سفر کرده‌اند ...

Mostafa4;663485 نوشت:
در این مورد با شما موافقم. مطمئناً ما به فکر و تجربه خودمان بینشتر اعتماد می کنیم تا فکر و تجربه دیگران. راهمان را هم بر اساس شناخت خودمان انتخاب می کنیم.

:Gol:
البته حقیر صحبتی از فکر و تجربه نکردم، چنانکه اگر یک دکتر حاذق که برایتان مسلّم شده است که نظراتش همیشه درست هستند اگر به شما چیزی بگوید که شما متوجه نشوید اعتماد کردن به او بیش از خودتان خالی از وجه نیست ...
بیشتر کسانی که با اسلام از سر خصومت وارد می‌شوند و ما را خشک‌مغز می‌دانند و صحبت از دانشمندان بزرگ غربی در زمینه‌های متفاوت علمی می‌کنند اینطور نیست که خودشان فهمیده باشند که آنها چه می‌گویند و مدافع راهی شده باشند که خودشان به حقانیت آن رسیده‌اند بلکه به این اعتقاد رسیده‌اند که هر چه آن دانشمندان بگویند ایشان باید بگویند چشم چون آنها رویکردشان علمی است و تنها گزاره‌هایی را بیان می‌کنند یا سر آن به توافق می‌رسند که حتماً درست است و اگر آنها بگویند اسلام مجموعه‌ای از خرافات بافته شده است لابد حرف ایشان درست است چون مثلاً فیزیک یا زیست‌شناسی نوین نظریات اسلام را در برخی موارد خرافی می‌داند ... اگر بحث فکر و تجربه باشد اتفاقاً عقل حکم می‌کند که از فکر و تجربه‌ی دیگران هم استفاده شود و گاهی فکر و تجربه‌ی دیگران به فکر و تجربه‌ی خود شخص أرجح است ... ولی صحبت حقیر از چیزی بود که اگر تمام مردم و دانشمندان دنیا هم بیایند و بر علیه آن شهادت دهند حکم عقل این باشد که انسان تابع نظر خودش باقی بماند ... یقیناً منظور حقیر پس فکر و تجربه نبوده است :Gol:
Mostafa4;663485 نوشت:
اما ... یک نکته را باید در نظر داشته باشیم: وقتی ما از یک روش خطاپذیر راهمان را انتخاب می کنیم، باید مقداری احتمال دهیم که شاید راهی که انتخاب کرده ایم درست نباشد.

روش مدّ نظر حقیر خطاپذیر نبود، ولی فکر و تجربه که شما اشاره قرار دادید حقیر هم موافقم که خطاپذیر هستند ... برای ساختن یک ساختار فکری و اعتقادی درست باید پیش‌فرض‌ها را واکاوی کرد و پیش‌فرض نه قابل تفکر است و نه قابل تجربه، اگر غیر این بود دیگر پیش‌فرض نبود و خودش نتیجه‌ی تفکر و تجربه می‌شد ... محصولات تفکر و تجربه بر اساس پیش‌فرض‌ها اما قابل بررسی با تفکر و تجربه هستند و این روش که به جای خود پیش‌فرض‌ها به محصولات تفکر بر اساس آنها پرداخته شود یک روش سعی‌وخطاست که عموم مردم و حتی دانشمندان هم تابع همان هستند و حقیر مدعی هستم چنین روشی یک روش خردمندانه نیست چه آنکه تمام سعی‌وخطاها در مدت محدود زندگی جواب نخواهند داد و برای هر انسانی هم میسر نیست و در تمام شرایط زندگی جنگ و روزمرگی و تفریح و قحطی و غیره و غیره و غیره قابلیت انجام ندارند و اگر تنها راه درک حقیقت همان باشد خودش در وجود خدایی عادل شبهه ایجاد خواهد کرد ... راه دیگری هم اما وجود دارد ... راهی که برای همه در هر شرایطی ممکن است و تنها باید عزم حقیقت‌طلبی در انسان باشد تا به صورت خودخواسته وارد گود شود و باقی کار به عهده‌ی خداست، از نظر کسانی که به خدا ایمان آورده‌اند هدایت بر عهده‌ی خداست ... و از نظر کسانی که هنوز ایمان نیاورده‌اند هم لااقل ادعا شده است که هدایت به عهده‌ی خداست، باید وارد گود شد تا بشود فهمید که این خدای ادعایی آیا هدایتی که به عهده گرفته را انجام می‌دهد یا نمی‌دهد، اگر نداد عذر خوبی برای نپذیرفتنش وجود خواهد داشت ...
هر طوری که فکر کنید اینجا بحث بر روی قطعیات است ... راه تفکر و تجربه به هر نتیجه‌ای که برسد آن نتیجه قابل تردید هست ولی این راه دوم به هر جوابی که برسد قطعیت دارد و قابل اتکاست ...
Mostafa4;663485 نوشت:
و اگر ما به فکر خودمان بیش از فکر دیگران اعتماد داریم، باید به دیگران هم این حق را بدهیم که به فکر خودشان بیش از فکر ما اعتماد کنند.

برای پاسخ دادن به این بخش حقیر واژه‌ی فکر را به اعتقاد تغییر می‌دهم که بحث نسبیت در تجربه و تفکر را از میان بردارم ... الآن دیگر پاسخ حقیر این است که بله ایشان هم حق دارند به خودشان اعتماد بیشتری نسبت به ما داشته باشند ... اصلاً چه کسی گفت که ایشان به ما اعتماد کنند؟ حقیر در اکثر پست‌هایم گفته‌ام که خودتان امتحان کنید! این را هم همه قبول دارند که در اصول دین تقلید جایز نیست ... پس چرا فکر می‌کنید ما دیگران را مجبور به پذیرش اعتقادات خود می‌کنیم؟
البته ناگفته نماند که اگر مراد شما از این مطالب امر به معروف و نهی از منکر است، این فریضه ارتباطی به اعتقادات شخصی ندارد بلکه تنها به تعاملات اجتماعی انسان است که ناظر است و تنها صورت را کار دارد و کاری به سیرت انسان‌ها و اعتقادهای شخصی ایشان ندارد، مثلاً کاری ندارد که خانمی به خدا اعتقاد دارد یا ندارد بلکه می‌گوید قوانین اجتماعی ما داشتن حجاب است و طبیعی است که همه باید آنرا رعایت کنند چنانکه قوانین اجتماعی هر جامعه‌ی دیگری هم لازم‌الإجراست ... ممکن است یکی دزدی را کار خوبی ببیند (کسانی که به خدا اعتقاد ندارند و اخلاق را نسبی می‌دانند خودبخود دیگر نخواهند توانست که چنین شخصی انسان مریضی است چون شاید خودشان مریض باشند که اینطور فکر نمی‌کنند، چون همه چیز نسبی است) ولی در جامعه به او اجازه‌ی چنین کاری نشود، ما نمی‌خواهیم و بالاتر از آن مطابق با قرآن نمی‌توانیم در دل انسان‌ها دست برده و اعتقاد ایشان را تغییر دهیم ... تغییر دادن در دل انسان‌ها مکانیزم‌های خاص خودش را دارد که اجبار جزء آنها نیست
Mostafa4;663485 نوشت:
در نظر گرفتن این موضوع ما را از گرفتار شدن در تندروی ها و خشونتهای مذهبی باز می دارد و زمینه را برای احترام گذاشتن به عقاید فراهم می کند. دیگر متوقع نخواهیم بود دیگران اعتقادات ما را بپذیرند، چرا که احتمال دارد اعتقاد ما غلط باشد.

وقتی چیزی به اسم حقّ متحقق پذیرفته شود احترام گذاشتن حقیقی به عقایدی که باطل هستند دیگر معنایی ندارد مگر به مصالحی در حدّ رعایت ظاهری انجام پذیرد ... کسانی که معتقدند به هر عقیده‌ای باید احترام گذاشت این عقیده را از آنجا کسب کرده‌اند که ابتدا معتقد شده‌اند به اینکه هیچ حقیقت خارجی وجود ندارد و در نتیجه همه چیز نسبی است ...

با کمال احترام به زعم حقیر شما دو راه بیشتر ندارید:

۱. وارد گود تحدّی شوید و از بحث نظری در گذرید که بعید می‌دانم به جایی برسد، هر چه حقیر بگویم که قطعی است شما خواهید گفت شاید قطعی نباشد

۲. بپذیرید که هیچ حقیقت خارجی وجود ندارد و هر پیش‌فرضی یا طیف وسیعی از پیش‌فرض‌ها که با واقعیت خارجی به تناقضات فاحش نرسند قابل پذیرش هستند و در این صورت به نوعی نسبی‌گرایی برسید که در پناه آن اجازه خواهید داشت هر کاری که خواستید بکنید، حتی اگر خواستید کاری کنید که در عقاید فعلی قادر به انجام آن نبودید و مثلاً به نظرتان خلاف اخلاق می‌رسید می‌توانید پیش‌فرض‌هایتان را تغییر دهید و بعد از مدتی خواهید دید که اصلا چه کاری است که ا پیش‌فرض‌ها کار داشته باشید؟ یکباره از ابتدا هر کاری خواستید را انجام می‌دهید و می‌گویید هر کار از کارهایم بالأخره مطابق یک سری پیش‌فرض هستند ... تنها چیزی هم که محدودیت‌هایی برایتان ایجادی خواهد کرد قوانین اجتماعی است که در آن زندگی می‌کنید و البته میزان نظارتی که بر انجام این قوانین هست و ریسک گیر افتادن و میزان سنگینی جریمه‌ها و مجازات‌ها (توجه داشته باشید که تخلف کردن از قوانین اجتماعی هم از نظر برخی پیش‌فرض‌ها قابل تأیید است، کافی است کسی اصالت را بر مصلحت شخصی بیشتر قرار دهد تا بر مصلحت اجتماعی و این هم یک نظریه است در کنار آن نظریه‌ی دیگر که هیچ کدام هم بر دیگری مزیتی ندارند اگر چیزی به اسم حقیقت خارجی به صورت ابتدایی انکار شده باشد) ... دیگر تصمیم با شما خواهد بود که چه محدودیت‌هایی را برای خودتان و اطرافیانتان بپذیرید و چه محدودیت‌هایی را نپذیرید ... بستگی به این دارد که به دنبال چه سطحی از لذت یا هیجان یا آرامش یا محبوبیت یا غیره در زندگی باشید و توانایی‌هایتان در رسیدن به هر کدام از این اهداف حس‌گرایانه چه میزان باشد ... در اعتقاد به نسبی بودن حقیقت و اخلاق نه هیچ کسی انسان بدی است و نه هیچ کسی انسان خوبی است، یک دزد قاچاق‌چی و قاتل که از رنج دیدن دیگران و آزار دادن آنها لذت می‌برد همانقدر انسان خوبی است که یک انسان نیکوکار ایثارگر و از خودگذشته انسان خوبی است و به طرز مشابه هر دو به یک میزان انسان‌های بدی هستند ... در واقع مرز حقیقی بین خوبی و بدی وقتی از بین برود و مقیاس اندازه‌گیری حقیقی وقتی نباشد همه چیز در اخلاق و تعریف انسانیت و غیره به زیر سؤال می‌رود ...

اگر شما نمی‌توانید راه دوم در بالا را در پیش بگیرید که بعید هم می‌دانم بجز شاید درصد خیلی جزئی از انسان‌های معلوم‌الحال کس دیگری بتواند چنین راهی را در پیش بگیرد، در این صورت باید اعتقاد به وجود یک حقیقت و یک معیار حقیقی برای خوبی و بدی باشید ... حال برای حقیر بگویید و خواهش می‌کنم که بگویید که چطور این کار را خواهید کرد؟
لطفاً در پست بعدی خود بفرمایید که پیش‌فرض‌های اساسی شما در تفکر چیست و چطور حق بودن آنها را متوجه شده‌اید؟ (همین بحث‌هایی که با حقیر می‌کنید و برخی صحبت‌ها را با هم موافق هستیم و برخی را نمی‌پذیرید حتماً بر اساس معیاری ارزش‌گذاری شده‌اند و حقیقت‌سنجی شده‌اند، همان معیارها و پیش‌فرض‌ها را بررسی کنید) :Gol:
با تشکر،
یا علی علیه‌السلام

سلام
باء گرامی، مطمئناً یک حقیقت مطلق خارجی وجود داره. اما ممکنه ما در تشخیص حقیقت دچار خطا بشیم.

شما یه نگاه به گروههای تندرو بندازید: هر کدوم از اونها یک چیزی رو به عنوان حقیقت مطلق تصور کرده اند و سعی می کنند دیگران را وادار کنند که اعتقاداتشان را بپذیرند.
اما اگر همین افراد با خودشون اینطوری فکر کنند که "درصدی احتمال دارد که من در تشخیص حقیقت اشتباه کرده باشم و شاید اعتقادات دیگران درست تر از اعتقادات من باشد" دیگر دچار تندروی نمی شوند. پذیرش احتمال خطا در تشخیص به معنای انکار وجود یک حقیقت مطلق نیست.


[/HR]باء گرامی، اگر فردی از پدر و مادر مسلمان به دنیا بیاد و بخواد عقیده دیگری رو بپذیره، طبق قانون یک راه برای رهایی از مجازات اعدام داره: این که درستی اعتقادی که پذیرفته رو با آوردن یک استدلال محکم ثابت کنه.
حالا فرض کنید یه نفر در دادگاه بگه "من دلایل محکمی برای اعتقاداتم دارم که زبان از بیانش عاجز است و اگر خود شما وارد گود شوید خواهید دید که اعتقادات ما درست است". آیا دادگاه این رو می پذیره؟ مطمئناً نه.
اگر هم بخواد مثلاً چند تا رابطه عددی از بین جملات کتابهای مورد اعتقادش در بیاره و بعضی جملات رو با آوردن تفاسیر دلخواه بر علم منطبق کنه و با آوردن یه سری مغلطه ها بخواد حرفش رو به کرسی بنشونه، به سادگی میشه اشکال استدلالش رو پیدا کرد.

حالا سوال من اینه: آیا ما برای درستی اعتقادات خودمون دلیل محکمی داریم که از دیگران دلیل محکم می خوایم؟ آیا مطمئنیم اعتقاداتمون درسته که می خواهیم دیگران رو مجبور به پذیرش کنیم؟


[/HR]
باء;663520 نوشت:
لطفاً در پست بعدی خود بفرمایید که پیش‌فرض‌های اساسی شما در تفکر چیست و چطور حق بودن آنها را متوجه شده‌اید؟

راستش چیز قابل عرضی نیست.
یک سری پیشفرضها هست که ممکنه بعداً متوجه بشم این پیشفرضها غلط بوده اند.

ممنونم از اینکه اینقدر با حوصله موضوع را پیگیری می فرمایید :Gol:

Mostafa4;663915 نوشت:
سلام
باء گرامی، مطمئناً یک حقیقت مطلق خارجی وجود داره. اما ممکنه ما در تشخیص حقیقت دچار خطا بشیم.


سلام علیکم برادر عزیزم و رحمت خدا بر شما،
بله حقیر هم کاملاً با شما موافقم که هر درک اکتسابی با واسطه‌ی کسب حتماً با خطا همراه خواهد بود یا حداقل ایمنِ از خطا نیست ... ولی ... حقیر درک باطنی و بدون واسطه را هم به رسمیت می‌شناسم و اتفاقی نیست که برای آن اعتبار بیشتری هم قائل هستم، چه آنکه درک کردن فرایندی است که اصولاً در درون انسان روی می‌دهد
Mostafa4;663915 نوشت:
شما یه نگاه به گروههای تندرو بندازید: هر کدوم از اونها یک چیزی رو به عنوان حقیقت مطلق تصور کرده اند و سعی می کنند دیگران را وادار کنند که اعتقاداتشان را بپذیرند.

نمی‌توان با قطعیت گفت که عملکرد آن تندروها مطابق درکی باشد که از حقیقت یافته‌اند و در واقع حقیر به عکس آن معتقدم ... لااقل ابتدا که می‌خواستند پا در چنین راهی بگذارند قاعدتاً خداوند حجت را بر ایشان تمام کرده است ... ولی اینکه الآن دیگر به قطعیت رسیده باشند که راهشان درست است و احتمال خلاف آن را ندهند امکان دارد ... انسان مطابق هر اعتقادی که دست به عملی بزند باورش به آن اعتقاد قوی‌تر می‌شود ... این مطلب تلویحاً در قرآن هم آمده است ... از نظر ما ایشان یا در چیزی که به عنوان اعتقادات خود اظهار می‌کنند دروغگو هستد و یا باز هم دروغگو هستند، به این معنا که یا حواسشان هست که دارند دیگران را فریب می‌دهند و به دیگران دروغ می‌گویند و یا اینکه پیش از سایرین به خودشان دروغ می‌گویند (نزد خودشان برای مخفی کردن حقیقت از توجیهات باطل استفاده می‌کنند و سعی می‌کنند تا اعتقاداتشان ابتدا برای خودشان باورپذیر شوند با آنکه در درون خود می‌دانند که نیست) و این انکار درونی حقیقت همان معنای کفر است
Mostafa4;663915 نوشت:
اما اگر همین افراد با خودشون اینطوری فکر کنند که "درصدی احتمال دارد که من در تشخیص حقیقت اشتباه کرده باشم و شاید اعتقادات دیگران درست تر از اعتقادات من باشد" دیگر دچار تندروی نمی شوند. پذیرش احتمال خطا در تشخیص به معنای انکار وجود یک حقیقت مطلق نیست.

بله حق با شماست ... :Gol:
اما این را هم در نظر بگیرید که این رویکرد محافظه‌کارانه گاهی پذیرفته نیست ... یعنی تنها در یک محدوده‌ای پذیرفته است ... وقتی بحث احتیاط مطرح است خودبخود محدودیت‌هایی مطرح می‌شود که گاه قابل رفع نیست و به ناچار باید احتیاط را در یک جهت به کنار گذاشت ... برای مثال توجه کنید به اینکه در اسلام تشیع یک فرد مکلف سه حالت دارد، یا مجتهد است که وظایفش را می‌شناسد، یا مقلد می‌شود که از یک مجتهدی که شرایط خاصی را داشته باشد تقلید می‌کند و یا اینکه سبیل احتیاط را در پیش می‌گیرد که در این صورت حکم عقل است که بدترین شرایط را مراقبت کند، مثلاً اگر کسی بگوید باید فلان کار را کرد و دیگری بگوید نیازی نیست او ناچار است آن کار را انجام دهد ... در اینجا هم همین است ... کسی که بداند حقیقتی وجود دارد ولی هیچ معیار حقیقی برای شناخت کامل جامع و مانع حقیقت سراغ نداشته باشد (مانند شما اگر درست متوجه شده باشم) به نظر می‌رسد شاید بهترین راه برای او همان احتیاطی باشد که خودتان هم اشاره کردید، اینکه "درصدی احتمال دارد که من در تشخیص حقیقت اشتباه کرده باشم و شاید اعتقادات دیگران درست تر از اعتقادات من باشد" ... اما آیا چنین رویکردی در عمل امکان دارد؟ در فقه تشیع اختلافِ در آراء محدود و عموماً جزئی است و با این وجود چنین احتیاطی برای عموم افراد طاقت‌فرساست، تا چه برسد به اینکه کسی بخواهد بین نظر تمام مسلمین از تمام ۷۲ فرقه و مسیحیان با فرقه‌های بیشتری که دارند و یهودیان با آراء متفاوت و زردشتیان و بوداییان و تردیدگراها و خداناباوران دشمن دین و حتی به قول یکی از افراد تردیدگرا حتی ادیانی که اثری از ایشان باقی نمانده مانند میترائیم و حتی بت‌پرستی احتیاط نماید ... آیا شما می‌توانید چنین احتیاطی کنید؟ آیا اصلاً امکان چنین احتیاطی برای کسی وجود دارد؟ گاهی برخی از این ادیان در جهت مقابل هم هستند ... گاهی مطابق آموزه‌های این ادیان باید با پیروان برخی دیگر از این ادیان مبارزه هم کرد ... نمی‌شود در آن واحد احتمال داد که همه‌ی آنها درست باشند ... اگر بخواهید احتیاط کنید دیگر هر دین پایه‌ای را که انتخاب کنید (که چون انتخاب بدون معیار یک انتخاب کور است چنین کاری توجیه عقلایی ندارد) هرگز نمی‌توانید به بسیاری از آموزه‌های آن دین عمل کنید ... مثلاً دینی که در آن آمده فرزندان خود را برای خدایان قربانی کنید این کار قابل جبران نیست و کسی که احتیاط می‌کند نمی‌تواند زیر بارش برود، دینی که بگوید باید با سران چنان دینی برخورد کرده و کاهن‌های آنرا اعدام کرد باز این اعدام کردن قابل جبران نیست و باز کسی که احتیاط می‌کند قاعدتاً نباید زیر بارش برود ... چنین کسی بود و نبودش فرقی ندارد ... نفس می‌کشد و می‌خورد و می‌خوابد و تفریح می‌کند ولی زندگی نمی‌کند ... زندگی که در جهت تلاش برای رسیدن به حقیقت و غالب کردن حقیقت بر باطل‌های بسیار باشد (با توجه به اینکه شما به وجود یک حقیقت خارجی معتقد هستید) وقتی نزدیک به سر آمدن باشد وقتی شخص به عمر گذشته‌ی خود نگاه می‌کند می‌بیند که به بطالت گذشت و اگر معتقد بود که حقیقت خارجی وجود ندارد هم بدتر از اینی که شده است نمی‌شد ...

به عبارت ساده‌تر اعتقاد داشتن به وجود حقیقت خارجی خوب است ولی کافی نیست ... این حقیقت را باید پیدا کرد و شناخت و برای به کرسی نشاندن آن تلاش کرد، چه آنکه هم‌سطح بودن اعتقاد به حق و اعتقاد به باطل در دل خود حق‌وناحق‌های بسیاری دارد و ظلم‌های زیادی در ذیل آن اعتقادهای باطل رخ می‌دهد که باید مانعشان شد ولی با احتیاطی که بیان گردید عملاً هیچ اقدام مؤثری در مقابله‌ی با آنها نمی‌توان صورت داد ... حقیقتی که باشد ولی شناخته نشود به کار نمی‌آید و اعتقاد به بود و نبودش هم از نظر کاربردی تأثیری نخواهد داشت چون به هر حال شناخته نشده و به طور کامل به آن عمل نمی‌شود ...

Mostafa4;663915 نوشت:
باء گرامی، اگر فردی از پدر و مادر مسلمان به دنیا بیاد و بخواد عقیده دیگری رو بپذیره، طبق قانون یک راه برای رهایی از مجازات اعدام داره: این که درستی اعتقادی که پذیرفته رو با آوردن یک استدلال محکم ثابت کنه.
حالا فرض کنید یه نفر در دادگاه بگه "من دلایل محکمی برای اعتقاداتم دارم که زبان از بیانش عاجز است و اگر خود شما وارد گود شوید خواهید دید که اعتقادات ما درست است". آیا دادگاه این رو می پذیره؟ مطمئناً نه.


واقعاً اگر اثباتی بیاورد که قاضی بلد نباشد به آن پاسخ دهد اعدام نخواهد شد؟ ... :Gig: نمی‌دانستم ... :Gig:
اما در مورد بخش دوم که فرمودید اگر چنان مطلبی را ادعا کند دادگاه نمی‌پذیرد ولی برای کسی که حق را شناخته است نظر دادگاه چه اهمیتی دارد؟ نظر دادگاه بر علیه گالیله چه اهمیتی داشت؟ نظر گالیله را که عوض نکرد تنها باعث شد گالیله تقیه کند (تقیه در اسلام تشیع هم هست گرچه اهل سنت آنرا قبول ندارند، ولی اهمیتی هم ندارد چون در قرآن صراحتاً جواز آن آمده است) که جانش را نجات دهد ... آن شخص هم می‌تواند یکی از این دو راه را انتخاب کند، یا اعتقاد خودش را مخفی کند و جان خود را حفظ کند و مثلاً مهاجرت کند به جایی که هم‌فکرهای او آنجا هستند، یا اینکه بپذیرد که برای اعتقادش جانش را هم بدهد ...
حقیر وقتی صحبت از چنان بینه‌ی روشنی کردم که زبان از بیانش عاجز است و فقط باید تجربه شود تا درک شود به شما مدرک محکمه‌پسند معرفی نکردم، بلکه صحبتم سر ایمان آوردن یا نیاوردن باطنی بود ... بحث بروز ایمان در زندگی اجتماعی شخص مطلب دیگری است که تقریباً از این بحث ما مستقل و مجزّاست ...
Mostafa4;663915 نوشت:
حالا سوال من اینه: آیا ما برای درستی اعتقادات خودمون دلیل محکمی داریم که از دیگران دلیل محکم می خوایم؟ آیا مطمئنیم اعتقاداتمون درسته که می خواهیم دیگران رو مجبور به پذیرش کنیم؟

اسمش را نمی‌شود گفت دلیل ... دلیل خودش وسیله است و هدف نیست ... دلیل وسیله‌ای است که دلالت کند به سوی پاسخ ... اگر این پاسخ بدون واسطه درک شود دیگر دلیل لازم ندارد ... اما در مورد محکم بودن درکی که آن برداشت مستقیم پیدا می‌کنیم بله حقیر مدعی هستم که محکم است و محکم‌تر از هر دلیل و برهان دیگری است از آنجا که فطری است ... یعنی بدیهی است ... در هیچ شاخه‌ای از علوم عقلی هیچ کدام از قضایایی که اثبات‌های خیلی قوی هم دارند آنقدر محکم نیستند که فرض‌های آن قضایا محکم هستند ... اگر آن فرض‌ها غلط باشند هرچقدر هم که اثبات‌های ارائه شده محکم باشند این اثبات‌‌ها عملاً اثبات غلط بودن نتایج کسب شده خواهند بود نه اثبات درست بودن آنها! چون اثبات‌های قوی تنها تضمین می‌کنند که نتایج گرفته شده از عوارض فرض‌های فرض شده باشند ... در مورد ریاضیات هر فرضی که بکنید، یعنی تقریباً هر فرضی که بکنید ایرادی ندارد چون اصل این علم انتزاعی است و ما به ازای خارجی مستقیمی ندارد، اما در مورد علوم عقلی دیگر مانند فلسفه این بحث خیلی مهم است ...
با این حساب بحثمان باز برمی‌گردد به اینکه آیا ما در مورد فرضیات زیربنایی اعتقادات خود چقدر یقین داریم و این یقین از چه راهی حاصل شده است ...
رویکرد عرف دانشمندان غربی و جامعه‌ی علمی سکولار جدید بر پایه‌ی مسکوت گذاشتن فرض‌های ابتدایی و پرداختن تنها بر استدلالها و نتایج است ... آنها فرض‌های اولیه را در هاله‌ای از ابهام رها می‌کنند و تنها استدلال‌ها و نتایج که قابل بررسی عقلایی و تجربی هستند را مورد تدقیق قرار می‌دهند و روش ایشان در شناخت حقیقت که در واقع معادل یافتن فرض‌های اولیه‌ی حقیقی می‌باشد بر اساس سعی و خطا خواهد بود ... حقیر به شخصه شهادت می‌دهم که در این سعی و خطا هم به شکست خورده‌اند چون چنین کار سنگین و طولانی نه توسط همگان امکان‌پذیر است و نه خیلی از اوقات در یک دوره‌ی زندگی چند ده ساله می‌تواند به نتیجه برسد که البته به نقطه‌ی شروع این سعی و خطا برای شخص محقق هم بستگی دارد ...
Mostafa4;663915 نوشت:
راستش چیز قابل عرضی نیست.
یک سری پیشفرضها هست که ممکنه بعداً متوجه بشم این پیشفرضها غلط بوده اند.


اگر این «بعداً» به طور طبیعی مثلاً ۲۰۰ سال طول بکشد تا محقق شود و شما ان روز را نباشید که ببینید آیا از چند دهه زندگی خود طرفی بسته‌اید؟ مطابق آموزه‌های اسلام شهادتین و وارد اسلام شدن تنها نقطه‌ی آغاز برای رشد روحی است نه نقطه‌ی هدف و پایان که کسی برای آن برنامه‌ریزی چند صد ساله بکند ...
Mostafa4;663915 نوشت:
ممنونم از اینکه اینقدر با حوصله موضوع را پیگیری می فرمایید :Gol:

برادر ممنون از شما که منصف و دقیق هستید ... حقیر هم از بحث با شما یاد می‌گیرم و استفاده می‌کنم :Gol:
یا علی علیه‌السلام

سلام باء گرامی
شما می فرمایید که برتری قرآن نسبت به سایر کتابها را به صورت بی واسطه درک فرموده اید. (درست برداشت کرده ام؟)
خب خیلی های دیگر هم می گویند که درستی اعتقادات دیگری (که با اعتقاد شما در تضاد است) را بی واسطه درک نموده اند. پس ممکنه انسان به صورت کاذب هم به چنین تصوری برسه. یعنی فکر کنه موضوعی رو بی واسطه درک کرده در حالی که این طور نیست.

بگذارید اینطور بگم: فرض کنید من و شما می رسیم سر یه دو راهی. اونجا که رسیدیم به من یک حسی دست میده که انگار خدا درستی راه اول رو بهم الهام کرده و کاملاً مطمئن میشم که راه اول درسته. اما شما همین احساس رو در مورد راه دوم پیدا می کنید. خب این حس می تونه کاذب باشه، چرا که حداقل یکی از ما دو تا داریم یک حس کاذب رو تجربه می کنیم بدون اینکه خودمون متوجه کاذب بودنش باشیم.
در بحثهای دینی ما حتی با یک دو راهی هم طرف نیستیم شاید بشه گفت 100 راهی. در مورد هر کدوم از این راهها هم کسانی رو داریم که میگن "ما بی واسطه درک کردیم که این راه درست است". اگر این همه افراد دچار احساس کاذب شده باشند، پس بعید نیست که ما هم دچار احساس کاذب بشیم. این روش شاید قابل اتکا تر از تاس انداختن نباشه.


[/HR]شک کردن در دانسته هایمان نباید ما رو فلج کنه. به هر حال یه سری کارها رو میشه با اطلاعات ناقص هم انجام داد. اما دیگه نباید خیلی تندروی کنیم و دیگران رو به پذیرفتن چیزی مجبور کنیم که در مورد درستیش مطمئن نیستیم.
:Gol:

Mostafa4;664442 نوشت:
سلام باء گرامی
شما می فرمایید که برتری قرآن نسبت به سایر کتابها را به صورت بی واسطه درک فرموده اید. (درست برداشت کرده ام؟)
خب خیلی های دیگر هم می گویند که درستی اعتقادات دیگری (که با اعتقاد شما در تضاد است) را بی واسطه درک نموده اند. پس ممکنه انسان به صورت کاذب هم به چنین تصوری برسه. یعنی فکر کنه موضوعی رو بی واسطه درک کرده در حالی که این طور نیست.

بگذارید اینطور بگم: فرض کنید من و شما می رسیم سر یه دو راهی. اونجا که رسیدیم به من یک حسی دست میده که انگار خدا درستی راه اول رو بهم الهام کرده و کاملاً مطمئن میشم که راه اول درسته. اما شما همین احساس رو در مورد راه دوم پیدا می کنید. خب این حس می تونه کاذب باشه، چرا که حداقل یکی از ما دو تا داریم یک حس کاذب رو تجربه می کنیم بدون اینکه خودمون متوجه کاذب بودنش باشیم.
در بحثهای دینی ما حتی با یک دو راهی هم طرف نیستیم شاید بشه گفت 100 راهی. در مورد هر کدوم از این راهها هم کسانی رو داریم که میگن "ما بی واسطه درک کردیم که این راه درست است". اگر این همه افراد دچار احساس کاذب شده باشند، پس بعید نیست که ما هم دچار احساس کاذب بشیم. این روش شاید قابل اتکا تر از تاس انداختن نباشه.



سلام علیکم جناب مصطفی و رحمت خدا بر شما،
بله درک حقیر یک درک باطنی است که کسی جز خودم (و احتمالاً کس دیگری که بر وجود حقیر احاطه داشته باشد، مثل امام زمان علیه‌السلام و پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله و بالاتر از ایشان خداوند) به درک آن دسترسی ندارد ... یک تجربه‌ی شخصی است ... حقیر که الآن دارم با شما بحث می‌کنم امکانش هست که نعوذ بالله اصلاً به خدا اعتقادی نداشته باشم و به شما اینطور وانمود کنم که ایمان دارم تا مثلاً مدیر سایت خوشش بیاید و امتیازاتی را به دست بیاورم، شاید دارم از قرآن دفاع جانانه می‌کنم در حالی که در ته دلم نسبت به آن هنوز تردید‌هایی داشته باشم، شما راهی برای فهمیدن این مسائل ندارید ... تنها برخی سر نخ‌ها ممکن است تردید‌هایی را در ذهنتان ایجاد نمایند که هرگز به این راحتی‌ها اطمینان‌آور نیستند ...
به طرز مشابه تجربه‌ی باطنی دیگران هم برای حقیر قابل درک نیست ... وقتی رسیدیم سر یک دو راهی حقیر باید ببینم درک شخصی خودم از حقیقت چیست مگرنه اگر شخصی که همراهم هست بگوید درک من از حقیقت این است که به راه چپ برویم و بعد قسم بخورد که راستش را می‌گویم قابل اعتماد هم باشد قابل اطمینان ۱۰۰٪ نیست، شاید ته دلش مطمئن نباشد ولی اینطوری بیانش کند :Gig:... شاید اصلاً دروغ می‌گوید :Gig:... احتمالات زیادی در این بین مطرح می‌شود که با شناختی که از ایشان دارم به هر کدام وزنی می‌دهم ... مثلاً احتمال اینکه دروغ بگوید تا بعد در وسط راه در جایی مناسب از حقیر خفت‌گیری کند خیلی ضعیف است و اصلاً نزدیک به غیرممکن است با توجه به شناختی که از گذشته تا کنون از او دارم، اما احتمال اینکه از روی تنبلی و ترس از سختی مسیر و یا از روی شنیده‌هایش به نظرش برسد این راه بهتر است با آنکه این معیارها برای حقیر با اهمیت یا ارزشمند نباشند منتفی نیست ...

پس در هر دو راهی انتظار این است که هر کسی به رأی خودش اعتماد کند ... به شرط آنکه بداند دقیقاً چه چیزی رأی قلبش هست و نه رأی هوسهای غیرعقلایی‌اش ... حتی خارجیها که اصلاً درک درستی از مفهوم قلب ندارند هم می‌گویند «Listen to your heart, it never lies» ... اما به شرطی که حرف دل از فیلتر تنبلی و شهوت و آرزوهای بلند عبور داده نشود و مستقیماً رصد گردد ... خیلی‌ها وقتی به ایشان بگویید چرا فلان خطا را کردید می‌گویند چون دلم خواست، شاید حقیقتاً هم برداشتشان همین باشد که دلشان خواسته است ولی در اصل ایشان فرق دل با هوی و هوس را ندانند ... مثلاً یک نفر در باطنش می‌شنود که گفته شد سمت راست بهتر است، ولی او دوست دارد برود سمت چپ و توجیهاتی می‌آورد که سمت چپ چرا بهتر است و بعد هم به همان سمت چپ می‌رود و بعد هم می‌گوید من با احساسم راه نمی‌روم بلکه با عقلم راهم را انتخاب می‌کنم! :Moteajeb!: این رویکرد شاید از نظر شما و خیلی از دوستان دیگر درست و موجّه باشد ولی از نظر ما غلط است چون جایگاه عقل را طور دیگری شناخته‌ایم و هر استدلال آوردنی را به تعقل کردن تفسیر نمی‌کنیم! همانطور که هر رأی باطنی را به قلب نسبت نمی‌دهیم :ok: همان انسانی که سمت چپ را برای خودش توجیه کرده است در اعماق وجودش می‌داند که راه راست را باید می‌رفت ولی سرش را برمیگرداند و خودش را مشغول کاری می‌کند تا نگاهش از دلش برگردد و چراغ چشمک‌زن هشدار دلش را نبیند و عذاب وجدان نداشته باشد ...

مطالبی که شما می‌فرمایید همه درست هستند ... همه‌اشان درست هستند مادامی که راه‌های درک انسان از خودش و از حقیقت خارجی تنها اکتسابی باشند ... اما این درست نیست ... به زعم حقیر این بحث را باید در لایه‌هایی عمیق‌تر وجود انسان دنبال کرد چون در لایه‌ی ظاهری و بالایی از انسان که در آن لایه‌ (عالم ابدان و اجسام) انسان‌ها با هم تعامل دارند و اسمش دنیای خارج است درک کردن مفهومی سطحی دارد که قابل تردید است و قابل اشتباه و خطاست ... اما اگر همین مفهوم سطحی از درک را تا اعماق انسان دنبال کنید می‌بینید که استدلال (بر وزن استفعال، یعنی تکاپویی برای کسب دلیل) و دلیل عقلی (یعنی دلالت‌کننده به سوی حق تحت اشراف و نظارت عقل) تنها وسیله‌های تأمین «درک» و حصول «شناخت» هستند و خود پدیده‌ی درک کردن کار قلب است ... و عجیب است که همه‌ی ما قلب داریم ولی نمی‌دانیم که قلب چیست یا چطور کار می‌کند ... دلیل این ندانستن این است که شناخت اکتسابی همواره از ظاهر به سمت باطن است و نسب به انسان هیچ جایی به شناخت دورتر نیست از اعماق باطن خود انسان ... طبیعیات همگی در ظاهر هستند و در تیررس شناخت ظاهری قرار دارند و به همین جهت مستقیماً مورد مطالعه قرار می‌گیرند، ولی باطن را نه چشم می‌بیند و نه دست لمس می‌کند ... اکتشافات در وادی باطن انسان را باید با ابزاری فراحسی در پیش گرفت ... اینجاست که عقل و فطرت به عنوان ابزار شناخت مطرح می‌شود ... همه‌ی ما عالمی باطنی در درون خود داریم که تنها با عوالم باطنی دیگر انسان‌ها در یک interface مشترک است که نام آن هم دنیای خارج است ... با خودمان خلوت می‌کنیم و در آن فرمانروایی می‌کنیم و بیرون می‌آییم و یک نفر هستیم مانند هر کس دیگری ... اما درکی از منطقه‌ی تحت سیطره‌ و قدرت و حکومت خود نداریم و به نظرمان fancy می‌آید ... اصالت را به دنیای خارج می‌دهیم ... اما برادر صحبت‌های حقیر در آن عوالم باطنی است ... اصالت با آن است نه با دنیای خارج ... دنیای خارج تنها وسیله‌ای است برای آنکه در عوالم نامحدود باطن خود گم نشویم! ... پروسه‌ی شناخت را از دنیای خارج شروع می‌کنیم ولی سفر اصلی اکتشافی به سمت داخل این عوالم نامحدود است و نه در همین دنیای خارج محدود ... به فرمایش مولا علیه‌السلام «اَتَزعَمُ اَنَّكَ جِرمٌ صَغِيرٌ وَفِيكَ انطَوَي العَالَمُ الاَكبَرُ» یعنی آیا شما گمان می‌کنید که همین جرم صغیر هستید؟ بلکه در باطن شما عالم اکبر قرار دارد! اینجاست که معنای «من عرف نفسه فقد عرف ربه» هم فهمیده می‌شود، در این عالم اکبر است که می‌توان خدا را دید ... نه با چشم سر که با چشم دل ...
برادر اینها تجربه‌شدنی هستند ولی شما انتظار دارید در عالم خارج نشانتان دهم و خودتان هم می‌گویید که این نشان دادن در عالم خارج خالی از تردید نخواهد بود و حقیر هم با شما موافق هستم و به همین دلیل باز دعوتتان می‌کنم به یک اکتشاف باطنی و شما باز انتظار دارید که حقیر در عالم خارج چیزی را به شما نشان دهم ... و نزدیک است که این گفتگوی ما در یک حلقه‌ی بسته بیفتد که تا بی‌نهایت ادامه داشته باشد ...
حقیر با قطعیت می‌گویم که تا زمانی که شما در حکومتی که در باطن خودتان دارید قلب را به عنوان متولی اصلی «درک» و «کسب شناخت» به رسمیت نشناخته و تنها زیردستان آن که حواس پنچگانه و محسوسات هستند را مورد مشورت قرار بدهید هرگز به قطعیت مورد نظر خودتان نخواهید رسید و از تردیدی که درش گرفتار هستید راه خلاصی نخواهید یافت ... این مشورت کشور دوست و همسایه را اگر نمی‌پذیرید لااقل رویش فکر کنید :Gol:

Mostafa4;664442 نوشت:
شک کردن در دانسته هایمان نباید ما رو فلج کنه. به هر حال یه سری کارها رو میشه با اطلاعات ناقص هم انجام داد. اما دیگه نباید خیلی تندروی کنیم و دیگران رو به پذیرفتن چیزی مجبور کنیم که در مورد درستیش مطمئن نیستیم.
:Gol:

بله شک کردن در دانسته‌ها انسان را به طور کلی فلج نمی‌کند، اما تنها آنقدر به انسان توانایی می‌دهد که فقط زنده بماند و در دنیای خارج سیر و سیاحتی کند و لذتی هم ببرد و عمر را بگذراند ... اینکه اجازه می‌دهد تنها عمر را بگذراند یک نکته‌ی کلیدی است البته ... ولی در عالم باطنی دست و پایش را می‌بندد که تکان نتواند بخورد ... در آنجا واقعاً فلج می‌شود ... از این نظر تحرکات کسی که در عوالم درونی فلج است و در عوالم ظاهری حرکت می‌کند تحرکاتی trivial است، مثل یک چرخ هرزگرد که مهم نیست در کدام جهت بچرخد و جلو برود، مثل آب در هاون کوبیدن می‌شود ... اگر کسی در این تحرکات کور و بی‌هدف به پوچ‌گرایی برسد حقیر او را سرزنش نمی‌کنم ... وقتی تردید باشد همواره این ترس هست که از کجا معلوم قدمی که الآن برداشتم درست باشد، همه جا تاریک است، چشم چشم را نمی‌بیند، از حرکت می‌ایستد و باز به اطراف خود نگاه می‌کند، به دور خود می‌چرخد و نگاهش را به دور تا دور خود می‌اندازد که بلکه شاید بارقه‌ای از نور ببیند که راه درست را نشانش دهد ولی همه جا همچنان تاریک است، پس باز می‌گوید که نباید از تلاش دست برداشت و قدم بعدی را در جهت دیگری که معلوم نیست کدام جهت باشد و اصلاً در ادامه‌ی قدم قبلی باشد یا خیر بر می‌دارد ... جایی که Preferred direction نباشد هر قدمی که برداشته شود قدمی است که در جهالت برداشته می‌شود و احتمال اینکه در این صحرای بی‌انتهای ظلمت انسان ظرف یک عمر محدود راهی به سمت خارج از تاریکی بیابد نزدیک به صفر است ...
نقل قول:
تجربه‌ای که حقیر به شما پیشنهاد می‌دهم تجربه‌ای است که حضرت موسی علیه‌السلام در عالم ظاهر تجربه‌اش کردند ولی در عالم باطن برای همه ممکن است:

إِذْ رَ‌أَىٰ نَارً‌ا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارً‌ا لَّعَلِّي آتِيكُم مِّنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ‌ هُدًى * فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ يَا مُوسَىٰ * إِنِّي أَنَا رَ‌بُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ ۖ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى [طه، ۱۰-۱۲]
آن‌گاه كه آتشى ديد، پس به خانواده‌ى خود گفت: درنگ كنيد كه من آتشى ديده‌ام، شايد شعله‌اى از آن برايتان بياورم يا در [روشنايى‌] آتش راهى بيابم * پس چون به آن رسيد، ندا داده شد: اى موسى همانا من پروردگار تو هستم. پس هر دو كفش خود را درآور كه تو در وادى مقدس «طوى» هستى

اما کسی که در عالم باطن به چنان هدایتی نرسد روزی خواهد رسید که تاریکی خود را در عالم بیرون هم تجربه کند و آن روز دیگر فرصت‌های هدایت را از دست داده است، پس ناامیدانه می‌گوید:

يَوْمَ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انظُرُ‌ونَا نَقْتَبِسْ مِن نُّورِ‌كُمْ قِيلَ ارْ‌جِعُوا وَرَ‌اءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورً‌ا ... [الحدید، ۱۳]
آن روز كه مردان و زنان منافق به كسانى كه ايمان آورده‌اند گويند: نظرى به ما بيفكنيد تا از نورتان فروغى برگيريم. گفته شود: به پشت سرتان [دنيا] بازگرديد و از آن جا نورى بطلبيد ...



ما و شما در باطن خود ناچار هستیم منبع نور و نقشه‌ای داشته باشیم مگرنه باید مثل خیلی دیگر از مردم که در همان محل خود در عالم باطن نشسته‌اند و به دیدن فیلم‌های موبایلشان سرگرم شده‌اند که ترس از تنهایی خودشان در آن صحرای تاریک وحشت را فراموش کنند تا کی عمرشان تمام شود و همانجا بمیرند خواهیم شد ... انسان‌های زیادی هستند که از تنهایی می‌ترسند ... که از سکوت می‌ترسند ... انسان‌های زیادی هستند که از خودشان می‌ترسند ... انسان‌های زیادی هستند که در سکوت و تنهایی اوهام به ایشان هجوم می‌آورند و این اوهام گاهی زائیده‌ی ذهن خودشان است ... این انسان‌ها در عالم باطن خودشان نوری فراهم نکرده‌اند و به جای حکمرانی در آن از آن فراری هستند ... اما در جمع دیگران در دنیای خارج می‌خندند و به قول قرآن در مستی خود سرگردان هستند، مثل اینکه با مشغل شدن به موبایل خود در واقعیت مجازی سرشان گرم باشد و از عالم واقعی در خارج غافل گردند، «لَعَمْرُ‌كَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَ‌تِهِمْ يَعْمَهُونَ» که یعنی «به جان تو سوگند كه آنها در مستى خود سرگشتگانند»، ایشان به زودی با مرگ از این مستی بیرون آمده و به باطن خود رفته و آن را ویرانه‌ای می‌یابند که هرگز برای آباد کردنش تلاشی نکرده‌اند ... «لَّقَدْ كُنتَ فِي غَفْلَةٍ مِّنْ هَـٰذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُ‌كَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ» که یعنی «به راستی که از این امر در غفلت بودی و حال پرده‌ات را از تو برطرف ساخته‌ایم، و امروز دیده‌ات تیزبین است‌»

کاری که مسلمین می‌کنند چیزی که شما می‌فرمایید که مجبور کردن دیگران به پذیرش چیزی باشد که ایشان به آن ایمان دارند نیست ... گرچه تردید دارم این گزاره را از حقیر بپذیرید ...

تندروی هم وقتی معنا دارد که اعتدال تعریف شده باشد، اگر شما اعتدال را در «تردید داشتن نسبت به چیستی حقیقت خارجی» تعریف کنید هر کسی که روی یک مسیر خاصی مصمم حرکت کند افراطی خواهد بود، حال آنکه کسی که اعتدال را پذیرفتن حرف اسلام شناخته باشد هرکسی که از آن جلو بزند را می‌گوید افراطی و هر کسی که از آن عقب بماند را می‌گوید تفریطی ... بحث شما بحثی است که از وسط ماجرا شروع می‌شود ولی آغاز آن در هاله‌ای از ابهام است ... شما بنا بر معیاری می‌گویید که برخی افراد تندرو هستند ولی معیارتان را صراحتاً بیان نمی‌کنید و البته به زعم حقیر واضح است که این معیار وضع فعلی خودتان است ... شما خود را در محل اعتدال می‌دانید چون

برای وضع معرفتی فعلی خود احتیاط کردن را تنها راه عقلایی سراغ دارید و بر اساس همین معیار هم خود را متعادل دانسته و کسی که کل زندگی‌اش را مثلاً بر اساس اعتقاد به یک دین سرمایه‌گذاری کند افراطی می‌دانید ... با این حساب شما به وجود حقیقت خارجی اعتقاد دارید ولی این اعتقاد در معیارهایتان نمود خارجی ندارد و به عبارت دیگر اعتقاد داشتن یا نداشتن به وجود یک حقیقت خارجی برای شما علی‌السویّه است ... یعنی اگر همین الآن شما وجود حقیقت خارجی را انکار کنید و بگویید معتقد به نسبی‌بودن حقیقت هستم در باورهایتان تغییری ایجاد نخواهد شد ... می‌شود؟

در پناه خدایی باشید که حقیقتاً وجود دارد و حقیقتاً خالق هر چیزی است که همین الآن می‌توانید در اطراف خودتان مشاهده کنید و خالق خودتان هست که از آن درک شهودی دارید و زائیده‌ی ذهن یک عده که ادعای ایمان داشتن به او را دارند نیست :Gol:
یا علی علیه‌السلام

میقات;668922 نوشت:
اگر این سوره را به یک اهل فن و متخصص ادبیات عرب بدهید می تواند نکات زیادی را برای آن پیدا کند.

سلام
گویا کارشناسان محترم سایت معتقدند که سوره مسد نکات ادبی زیادی داره که ما نتونستیم پیداشون کنیم اما یک متخصص ادبیات عرب می تونه این کارو کنه.
کسی متخصص ادبیات عرب سراغ داره؟ اگر فرضا، یک فروم معرفی بفرمایید که بشه در اون از متخصصان ادبیات عرب سوال کرد خیلی ممنون میشم.

سلام
لزومی نداره راجع یک سوره قرآن این قدر بحث و گفتگو بشود.

تذکره;669369 نوشت:
لزومی نداره راجع یک سوره قرآن این قدر بحث و گفتگو بشود.

سلام.
1400 ساله که مفسرین و علما و ... دارن راجع به قرآن صحبت میکنن و هنوز تموم نشده تفاسیرشون. اونوقت یه نفر اجازه نداره در مورد یک سوره قرآن صحبت کنه؟
ایشون هم فقط دارن سوال میپرسن. این سایت هم تا جایی که من میدونم جاییه برای پرسیدن و آموختن.
اگر شما جوابی برای سوال ایشون ندارین بهتره بگین نمیدونم. قرار نیست شما همه چیز رو بدونین. اشکالی هم نداره اگر ندونین. ولی اینکه ایشون رو از طرح پرسش و گفتگو منع کنید اصلا درست نیست.

Mostafa4;669065 نوشت:
سلام
گویا کارشناسان محترم سایت معتقدند که سوره مسد نکات ادبی زیادی داره که ما نتونستیم پیداشون کنیم اما یک متخصص ادبیات عرب می تونه این کارو کنه.
کسی متخصص ادبیات عرب سراغ داره؟ اگر فرضا، یک فروم معرفی بفرمایید که بشه در اون از متخصصان ادبیات عرب سوال کرد خیلی ممنون میشم.

بسم الله
سلام علیکم
حالا شما سؤالتان را بپرسید ولی فرض کنید حقیر ده جلد کتاب قطور پر مغز و نغز بدون مطالب تکراری به شما معرفی کردم که فقط شامل نکات ادبی سوره‌ی کوتاه مسد بود، آیا باز نخواهید پرسید که از کجا معلوم مطلب دیگری در گذشته یا حال یا آینده نیاید که مانند آن غنی و حتی بهتر از آن باشد؟ از کجا متوجه خواهید شد که این سوره یک اثر الهی است و یا یک شاهکار ادبی کار یک نابغه؟ چرا کلام خدا باشد و کار جنیان و فرشتگان یا به قول دانشمندان غربی آدمهای فضایی نباشد؟ آیا این چیزی که در این تاپیک به دنبالش هستید پاسخش در بهترین حالت یقینی در مورد الهی بودن قرآن می‌تواند در دلتان ایجاد کند؟
سؤال شما در این تاپیک فقط یک جواب قابل پذیرش می‌تواند داشته باشد، اینکه اثبات شود که قرآن کتاب الهی نیست ... چون از نظر بسیاری از افراد شاید نکات ادبی خیلی خاصی نداشته باشد و همین معمولی بودن قرآن از نظر ایشان هم بشود اثبات الهی نبودن آن، باز از نظر خودشان ... سؤالی که حداکثر امکان دارد یک پاسخ قابل قبول از نظر شما داشته باشد پرسیدنش چه سودی برایتان خواهد داشت؟

به زعم حقیر شما سؤال اشتباهی را می‌پرسید ... خیلی‌ها از پیامبران گذشته معجزه خواستند ولی وقتی برایشان آورده شد انکار کردند و گفتند از کجا معلوم ما را سحر نکرده باشی؟ چون آنها فرق بین سحر و معجزه را نمی‌توانستند تشخیص بدهند ... سؤالی را می‌پرسیدند که قبل از آن پاسخ‌های ممکن برای آن را پیش خودشان حلاجی نکرده بودند و اگر مثلاً از ابتدا که از پیامبرشان معجزه می‌خواستند پیش خودشان فکر می‌کردند که چه چیزی اگر این پیامبر بیاورد من برایم کافی است که ایمان بیاورم و آنرا سحر و جادو نخواهم دانست آن وقت بعد از دیدن آن ایمان می‌آوردند ولی در واقع ایشان اگر پیش خودشان فکر می‌کردند می‌دیدند که هر چیزی هر چقدر هم که عجیب باشد اگر برایشان آورده شود انکارش خواهند کرد ... قبل از بررسی یک نشانه‌ی الهی باید اول معیاری برای تشخیص آن داشت ... اگر معیار همین معیارهای ظاهری باشد که قران در بسیاری از وجوه با سایر کتاب‌های بشری وجوه مشترک دارد ... مثل اینکه هر دو کتاب هستند و هر دو از همین حروف معمول الفباء تشکیل شده‌اند و هر دو با یکی از زبان‌های معمول مردم هستند و ... آیا بالاتر از آنکه حتی مانند بسیاری دیگر از کتابها اگر کسی آنرا روزنامه‌وار بخواند گمان می‌کند که این کتاب پر از اشتباه هم هست؟ در مقام ظاهر قرآن برای کسی که به آن ایمان نیاورده است مانند سایر کتابهاست ... وجه الهی بودن آن را در ورای ظاهرش باید جستجو کرد ... اگر کسی در مورد بی‌مانند بودن ظاهر قرآن نیز نظر بدهد این نظر از بعد از تأیید الهی بودن این کتاب است ... چه آنکه در این حالت حتی نکاتی که تا قبل از تصدیق الهی بودنش غلط به نظر می‌رسیدند هم این بار نکات نغز علمی و غیره و غیره به حساب آمده و مورد استفاده قرار می‌گیرند چون دیگر این کتاب قابل اطمینان است ... هنر قرآن در ظاهرش هم هست ولی این هنر تنها برای کسانی قابل استفاده است که ابتدا باطن قرآن را شناخته باشند و صاحب کلام و آورنده‌ی پیام را تصدیق کرده باشند ... برای کسانی که در تردید هستند نسبت به انتساب این پیام به خدا تشخیص الهی بودن قرآن تنها از روی ظاهر کار ساده‌ای نیست و اگر هم بشود به ظن و گمانی رسید باز همواره ذره‌ای تردید در ایمان به آن باقی خواهد ماند ... یعنی شما اگر با این رویکرد مؤمن به قرآن بشوید باز فرق خیلی زیادی با الآنتان نخواهید کرد، الآن می‌گویید شاید قرآن درست باشد و شاید نباشد و آن موقع هم همان را خواهید گفت، تنها میزان قوت و ضعف شایدهایتان هست که تغییر می‌کنند ...

برادر از راه بررسی «ظاهر» به طور یقینی به حقیقت نخواهید رسید ... مگر آنکه خدا بخواهد ... ولی راهش این نیست ... :Gol:

با این وجود ان شاء الله اگر کارشناس محترم یا سایر دوستان دوست داشتند و خودتان هم حوصله و وقت داشتید با ایشان بحث کنید، از این بحث‌ها ما که به قرآن اعتقاد داریم چیزهای زیادی یاد می‌گیریم، گرچه کسانی که به آن اعتقادی نداشته باشند لزوماً اینطور نیست که با این بحث‌ها به یقین برسند ... بحث ایمان یک بحث باطنی است و دلیل برای ان هم باید با آن سنخیت داشته باشد و عالم ظاهر عالم سوء برداشت‌ها و سوء تفاهم‌ها و خطاها و تردیدهاست ... در عالم ظاهر حتی در فیزیک و شیمی و زیست‌شناسی هم نمی‌شود به یقین رسید (یقینی که مو لای درزش نرود و احتمال خطا درش نرود و به واسطه‌ی آن بشود تمام تردید‌ها را کنار گذاشت) تا چه برسد به مطالبی که در اصل خود باطنی هستند ...

یا علی علیه‌السلام

باء;669792 نوشت:
هنر قرآن در ظاهرش هم هست ولی این هنر تنها برای کسانی قابل استفاده است که ابتدا باطن قرآن را شناخته باشند و صاحب کلام و آورنده‌ی پیام را تصدیق کرده باشند ... برای کسانی که در تردید هستند نسبت به انتساب این پیام به خدا تشخیص الهی بودن قرآن تنها از روی ظاهر کار ساده‌ای نیست و اگر هم بشود به ظن و گمانی رسید باز همواره ذره‌ای تردید در ایمان به آن باقی خواهد ماند

سلام.
ولی به این نکته توجه ندارید که معجزه برای کسانیه که ایمان ندارند. وگرنه کسی که ایمان آورده نیازی به معجزه نداره.
بله. وجه آموزشی و درون دینی قرآن ممکنه برای کسی که ایمان آورده جذاب باشه و آموزنده. اما فراموش نکنیم که وقتی صحبت از معجزه پیامبر میشه، قرآن رو به عنوان معجزه ایشون معرفی میکنند.
بنابراین باید در مورد این اعجاز بزرگ صحبت کرد و روشن بشه از چه وجهی این امر بهش اطلاق میشه.
مسلما برای کسی که ایمان آورده این بحث بیهوده و کسل کننده به نظر میرسه و از نظر اون معجزه بودن قرآن بدیهیه. اما معجزه بودن قرآن برای کسانی که تردید دارند یا ایمان نیاوردند مطرح شده.

سلام

باء;669792 نوشت:
فرض کنید حقیر ده جلد کتاب قطور پر مغز و نغز بدون مطالب تکراری به شما معرفی کردم که فقط شامل نکات ادبی سوره‌ی کوتاه مسد بود، آیا باز نخواهید پرسید که از کجا معلوم مطلب دیگری در گذشته یا حال یا آینده نیاید که مانند آن غنی و حتی بهتر از آن باشد؟

فعلاً 10 جلد کتاب قطور که هیچ، یه نصفه کاغذ هم نداریم.
گفتگو می تونه مفید باشه، چرا که فرصتی ایجاد می کنه تا مفهوم تحدی رو بررسی کنیم و نظرات همدیگه رو بشناسیم. من در این بحث واقعاً از نظرات شما لذت بردم.

باء;669792 نوشت:
در مقام ظاهر قرآن برای کسی که به آن ایمان نیاورده است مانند سایر کتابهاست ...

این دیدگاه با دیدگاه رایج در مورد تحدی متفاوته. دیدگاه رایج میگه هر کسی که تخصص ادبیات عرب داشته باشه می تونه برتری قرآن رو از نظر فصاحت و بلاغت تشخیص بده.
آیا کارشناسان گرامی موافقند که ما دیدگاه رایج رو نادرست بدونیم؟
divoone1985;670137 نوشت:
ولی به این نکته توجه ندارید که معجزه برای کسانیه که ایمان ندارند. وگرنه کسی که ایمان آورده نیازی به معجزه نداره.

بله. اتفاقاً آیات تحدی هم خطاب به کسانی اند که در الهی بودن قرآن شک دارند. به طور مثال در سوره یونس آیه 38 می فرماید:

« أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ»
«آيا آن‌ها می‌گويند: او قرآن را به دروغ به خدا نسبت داده است؟ بگو: اگر راست می‌گوييد، يك سوره همانند آن بياوريد و غير از خدا، هر كس را می‌توانيد (به ياری) طلبيد!»

ممنون :Gol:

باء;669792 نوشت:
قبل از بررسی یک نشانه‌ی الهی باید اول معیاری برای تشخیص آن داشت ...

سلام علیکم
شما چه معیاری پیشنهاد می دهید؟

سوره مسد را از نظر وزن و قافیه مورد سنجش قرار می دهیم.

1- قافیه ( همسانی اصوات)

آیه اول: وتب: فتحه فتحه سکون

آیه دوم: کسب: فتحه فتحه سکون

آیه سوم: لهب: فتحه فتحه سکون

آیه چهارم : حطب : فتحه فتحه سکون

آیه پنجم: مسد : فتحه فتحه سکون

تعداد کل اصوات شمرده شده:15 تا
تعداد اصوات همسان: 15 تا

15 تا از 15 تا = 20 تا از 20 تا

نمره قافیه (همسانی اصوات) : 20

2- قافیه ( همسانی صامت ها)

آیه اول : ت ب

آیه دوم : س ب

آیه سوم : ه ب

آیه چهارم : ط ب

آیه پنجم: س د

حرف ((سین)) در دو کلمه مسد و کسب مشترک است ارفاق می کنیم در اینجا دو امتیاز می دهیم.

تعداد کل صامت های حساب شده: 10 تا
تعداد صامت های همسان : 6 تا

6 تا از 10 تا = 12 تا از 20 تا

نمره قافیه ( همسانی صامت ها) : 12 ( با ارفاق)

3- وزن هجایی (برابری هجاها بدون در نظر گرفتن کوتاهی یا بلندی آنها)

نکته : در علم عروض هجای کوتاه با علامت (( u)) ( به دلایل فنی به جای این علامت (( ^)) می گذارم) و هجای بلند با علامت (( _ ))نمایش داده می شود.

تقطیع هجایی سوره

آیه اول : تب / بت/ ی / دا / ا / بی / ل / ه / بن / و / تب

آیه دوم: ما / اغ / نا / عن / ه / ما / ل / هو / و / ما / ک / سب

آیه سوم : س / یص / لا / نا / رن / ذا / ت / ل / هب

آیه چهارم : وم / ر / ا / ت / هو / حم / ما / ل / تل / ح / طب

آیه پنجم : فی / جی / د / ها / حب / لن / من / م / سد

نشانه گذاری

آیه (1): _ _ ^ _ ^ _ ^ ^ _ ^ _

آیه (2): _ _ _ _ ^ _ ^ _ ^ _ ^ _

آیه (3): ^ _ _ _ _ _ ^ ^ _

آیه (4): _ ^ ^ ^ _ _ _ ^ _ ^ _

آیه (5): _ _ ^ _ _ _ _ ^ _

تعداد هجاهای آیه اول با آیه چهارم برابر است و نیز تعداد هجاهای آیه سوم با آیه پنجم برابر است ولی تعداد هجاهای آیه دوم سوره را ناموزون کرده است.

تعداد کل آیه های حساب شده : 5 تا
تعداد آیه های با هجای برابر: 4 تا

4 تا از 5 تا = 16 تا از 20 تا

نمره وزن هجایی : 16

4-وزن عروضی

از آنجایی که دو هجای کوتاه برابر یک هجای بلند است دو هجای کوتاه که در کنار هم آمده اند یک هجای بلند حساب شده و نشانه ها به صورت زیر معادل سازی شده است:

آیه(1): _ _ ^ _ ^ _ _ _ ^ _

آیه(2): _ _ _ _ ^ _ ^ _ ^ _ ^ _

آیه(3): ^ _ _ _ _ _ _ _

آیه(4): _ _ ^ _ _ _ ^ _ ^ _

آیه(5): _ _ ^ _ _ _ _ ^ _

محاسبه از طریق همسانی هجاها در ستون های عمودی انجام شده است.

تعداد کل هجاهای حساب شده: 49 تا
تعداد هجاهای همسان: 38 تا

38 تا از 49 تا = 15/5 تا از 20 تا

نمره وزن عروضی : 15/5

میانگین گیری از نمرات

نمره قافیه( همسانی اصوات) : 20
نمره قافیه ( همسانی صامت ها): 12
نمره وزن هجایی: 16
نمره وزن عروضی: 15/5

20+12+16+15/5 تقسیم بر 4 = 16

معدل نهایی سوره مسد از نظر وزن و قافیه : 16

اعتراض به نمرات تا دو روز قابل پذیرش است.

عصران;670767 نوشت:
سوره مسد را از نظر وزن و قافیه مورد سنجش قرار می دهیم.

اعتراض به نمرات تا دو روز قابل پذیرش است.

درود

قشنگ بود. اما ناقص است.
شما باید در بررسی وزن و آهنگ قرآن، به هماهنگی حروف و جناس کلمات هم توجه کنید.
هر حرف می تواند نماینده ی یک نوت موسیقی باشد.
مسئله ذوق ادبی را هم بعد از اینها باید در نظر داشت.
بعد هم می ماند وجوه دیگر این سوره

divoone1985;670137 نوشت:
سلام.
ولی به این نکته توجه ندارید که معجزه برای کسانیه که ایمان ندارند. وگرنه کسی که ایمان آورده نیازی به معجزه نداره.
بله. وجه آموزشی و درون دینی قرآن ممکنه برای کسی که ایمان آورده جذاب باشه و آموزنده. اما فراموش نکنیم که وقتی صحبت از معجزه پیامبر میشه، قرآن رو به عنوان معجزه ایشون معرفی میکنند.
بنابراین باید در مورد این اعجاز بزرگ صحبت کرد و روشن بشه از چه وجهی این امر بهش اطلاق میشه.
مسلما برای کسی که ایمان آورده این بحث بیهوده و کسل کننده به نظر میرسه و از نظر اون معجزه بودن قرآن بدیهیه. اما معجزه بودن قرآن برای کسانی که تردید دارند یا ایمان نیاوردند مطرح شده.

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر و رحمت خدا بر شما
حقیر به زعم خودم پاسخ این مطلب شما را در چند صفحه‌ی گذشته به طور مفصل خدمت جناب مصطفی داده‌ام گرچه ظاهراً ایشان قانع نشده‌اند که البته خلاف انتظار هم نیست و علت آنرا هم باز به زعم خودم توضیح داده‌ام ... به طور خلاصه همین یک آیه‌ی قرآن را در نظر بگیرید که چگونگی اثبات خودش را و اثبات تمامی معجزات دیگر را بیان می‌کند:

... سَيُرِ‌يكُمْ آيَاتِهِ فَتَعْرِ‌فُونَهَا ۚ وَمَا رَ‌بُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ [النمل، ۹۳]
... نشان خواهد داد نشانه‌هایش را پس آنها را می‌شناسید، و پرورش‌دهنده‌ی تو غافل نیست از آنچه که انجام می‌دهند

خداوند نشانه‌ی خودش را نشان می‌دهد و شما می‌شناسید، اینکه بشناسید و بپذیرید یا بشناسید و نپذیرید را هم می‌داند ... اگر هم نشناسید از نظر ما که به قرآن ایمان داریم ناممکن است (گرچه ممکن است زمان ببرد و لزوماً هر وقت اراده شود اتفاق نیفتد) ولی اگر شما تردید دارید می‌توانید خودتان امتحان کنید چنانکه در قرآن هم همین مطلب آمده است که اگر تردید دارید سعیتان را بکنید که مانند این قرآن را بیاورید.

توجه دارید که بحث اعجاز قرآن به عنوان نشانه برای اثبات حقانیت دعوت رسول خداست صلی‌الله‌علیه‌وآله و دیگر قرار نیست که برای هر مطلبی که می‌گوید اثباتی بیاورد، در واقع قرآن از جهت نشانه‌ی نبوت بودنش یک وجه دارد که کتاب هدایت است و از جهت دیگر برای کسانی که ایمان آورده‌اند کتابی است که تمام علوم را در دل خود دارد که برای ایشان قابل استفاده است ... اگر قرآن تنها یک معجزه بود فقط به کار غیرمؤمنان می‌خورد (البته درست است که هر مؤمنی بازمطابق قرآن باید در مرتبه‌ای بالاتر از ایمان پیش رفته و در واقع ایمانش را کامل‌تر نماید، اما چنین کسانی نیاز به معجزه ندارند و به قران اعتماد دارند) و چنین کاری توسط تمام معجزات انبیاء سلف علیهم‌السلام هم انجام‌شدنی بود، نیازی به این همه گزاره‌ها و جملات و مطالب متنوع که در قران آمده نبود، در واقع وجه اعجاز بودن قرآن جامع تمام وجوه قرآن نیست و شأن قرآن بسیار بالاتر از شأن معجزه بودن آن است ... قران تنزیل است، تنزیل کل فعل خدا (کتاب آفرینش) در قالب کلام خدا (کلام‌الله) و شأن آن در تمام مراتبش در واقع شأن کل عالم وجود است، ظاهرش هم شأن کل دنیاست و باطنش هم‌شأن کل باطن خلقت ... اعجاز بودن قران تنها دیباچه‌ای است که در ان سندیت قران را اثبات می‌کند که از طرف خداست و معرف گوینده و نویسنده‌ی ان است الباقی مخصوص مؤمنان است ...
اثبات آن هم فطری است و به همین دلیل مخاطبش عام است و برای دو گونه‌ی انسان و جن مشخص شده است و نه اینکه برای هر کسی که یک سری صفات مثل هوش یا علم یا غیره داشته باشند تا بتوانند از آن استفاده کنند ... تنها پیش‌نیاز آن یادگیری عربی است که البته به شخصه فکر می‌کنم وجه آیت و نشانه بودن آن (همان اعجاز بودنش) منحصر در عربی آن هم نباشد گرچه حدّ اعلای اطمینان به آن در نسخه‌ی اصلی آن که عربی است باشد

یا علی علیه‌السلام

Mostafa4;670139 نوشت:
سلام

فعلاً 10 جلد کتاب قطور که هیچ، یه نصفه کاغذ هم نداریم.


بسم الله ... الرحمن الرحیم،
سلام علیکم برادر و رحمت خدا بر شما،
خوب برادر چه اشکالی دارد ... وقتی مجلدها قرار نیست پاسخ چنین سؤالی را بدهند پس نیازی هم نیست برای چنان هدفی در چنان راستایی اقدامی صورت بپذیرد ... البته برای اهداف دیگر خوب است که اقدام به چنان مطالعات و کارهایی بشود ... ولی ایمان آوردن یا نیاوردن کسی متوقف بر تلاش علمی علمای قوم نیست
این سؤال هم سؤال خوبی است که این تعداد زیاد عالم شیعه (کاری به عموم مسلمین نداشتم که شاید باورهایشان گاهی ارثی بوده است و کاری به علمای اهل سنت هم نداریم، فعلاً همین تعداد زیاد علمای شیعه را در نظر بگیریم که ما ادعا داریم ایمانشان به قرآن ارثی نبوده و خودشان از طرف خدا بودن قرآن را فهمیده‌اند و رسالت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را پذیرفته بودند) در طول تاریخ بدون دو جلد کتاب که مخصوص به بررسی ادبی هر کدام از سوره‌ها باشد چطور متوجه این شده‌اند که قران از طرف خداست ... حقیر دو پاسخ برای این سؤال دارم، یکی اینکه از ابتدا آیت بودن آن را بشناسند و دیگری اینکه در آن غور کنند و بعد متوجه آیت بودن آن از طرف خدا بشوند
البته بحث فقط در مورد فطری بودن قرآن نیست ... برخی از مسلمین شاید بر اساس مسائل دیگری ایمان آورده باشند ... مثلاً بر اساس همانکه معمولاً تحت عنوان اعجاز ادبی یا علمی از آن یاد می‌شود
Mostafa4;670139 نوشت:
گفتگو می تونه مفید باشه، چرا که فرصتی ایجاد می کنه تا مفهوم تحدی رو بررسی کنیم و نظرات همدیگه رو بشناسیم. من در این بحث واقعاً از نظرات شما لذت بردم.

بله گفتگو مفید است ... حقیر هم از مباحث شما استفاده می‌کنم ... :Gol:
Mostafa4;670139 نوشت:
این دیدگاه با دیدگاه رایج در مورد تحدی متفاوته. دیدگاه رایج میگه هر کسی که تخصص ادبیات عرب داشته باشه می تونه برتری قرآن رو از نظر فصاحت و بلاغت تشخیص بده.
آیا کارشناسان گرامی موافقند که ما دیدگاه رایج رو نادرست بدونیم؟

در واقع مخالف نیست، شاید در واقع همان دیدگاه سنتی را طور دیگری بیان می‌کند و تمرکز آن بر روی خود شخص است و حکمیت دیگران را ناکافی می‌داند ... یعنی مثلاً کسی منکر آن نیست که فصاحت و بلاغت قرآن فوق هر کتاب دیگری است که هر کسی ممکن است نوشته باشد یا در آینده بنویسد، ولی این معیار تنها برای کسی کافی می‌تواند باشد که خودش و تنها خودش متخصص در مثلاً ادبیات عرب باشد ... چنین کسی یا از همان ابتدا فوق بشری بودن قرآن را متوجه می‌شود و یا سعیش را می‌کند که مانند آنرا بیاورد و وقتی وارد گود تحدی شود از همین جهت متوجه می‌شود که قرآن از طرف خداست و کار مخلوق نیست ... این درک هم در باطن او رخ می‌دهد ....
کسی که تخصصش در مورد دیگری باشد می‌تواند از همان جهت قران را بررسی کند ... مثلاً اگر پزشک است از نظر پزشکی و اگر فیزیکدان است از نظر فیزیک و اگر زیست‌شناس است از نظر زیست‌شناسی ... هر تخصص دیگری هم که دارد از همان نظر ... اگر به اطمینان رسیدند که هیچ و اگر نرسیدند کافی است وارد تحدی شوند و البته بحث تحدی یک مطالعه که بخواهد به چاپ مقاله و کتاب منجر شود نیست بلکه یک تلاش باطنی برای درک حقیقت است و باید یک سری ملزومات را هم رعایت کند، مثل همان تدبر در قران و رجوع کردن به راسخون در علم در هر زمینه‌ای که برایش ابهام داشت ... با این ملزومات فرض بر این است که صاحب قرآن حقیقت را به طالب حقیقت خواهد شناساند آنچنان که شخص بفهمد و حجت بر او تمام شود، اینکه دیگر کسی از او بپرسد و او معترف کند که بله فهمیدم یا اعتراف نکند و بگوید قران کتاب قابل اعتنایی نیست یا معمولی است یا شاهکار هست ولی فوق بشری نیست ربطی به تحدی ندارد ... تحدی تلاشی شخصی است برای کشف حقیقت و دایره‌ی حجیت آن هم همانقدر است و به طور قطعی قابل انتقال به غیر نیست ... می‌شود راست یا دروغ تجربه‌های خود را برای دیگران بیان کرد و بر له یا بر علیه آن جبهه تشکیل داد و امضاء جمع کرد و از علما و دانشمندان زمینه‌های متفاوت استشهاد گرفت اما اینها هیچ کدام در ساحت ایمان شخصی اطمینان بخش نیست و هر کسی که اطمینان به الهی بودن این کتاب ندارد راهی جز ورود شخصی به میدان تحدی ندارد ...
اگر کسی تخصصی هم نداشته باشد باز خداوند تعهد کرده است که آیت بودن قرآن را به او بشناساند و اگر نشناخت و حقیقتاً نشناخت (نه اینکه بشناسد ولی بگوید نه من باز شک دارم و قانع نشدم و به خودش دروغ بگوید، «بَلِ الْإِنسَانُ عَلَىٰ نَفْسِهِ بَصِيرَ‌ةٌ»، بلکه انسان بر نفس خود آگاه است و به آن بیناست) آن وقت نباید نگران هم باشد چون دو حالت دارد:

۱. یا خدای قرآن عادل است که در این صورت می‌داند که حجت بر او تمام نشده است و عذاب کردن بدون اتمام حجت عدالت نیست

۲. یا خدای قرآن نعوذ بالله عادل نیست که در این صورت معلوم نیست اگر به او ایمان آورده شود هم مؤمنان را به بهشت ببرد و غیرمؤمنان را به جهنم ببرد چون این پاداش و عذاب بر مبنای فرض عدالت خداست

بنابراین کسی که وارد این میدان می‌شود خیالش راحت است، از نظر اسلام هم دارد مطابق وظیفه‌ی عقلایی‌اش عمل می‌کند، تلاش برای کشف حقیقت به خودی خود مقدس است ولی این تلاش باید صادقانه و منصفانه هم باشد
یا علی علیه‌السلام

kobram;670142 نوشت:
سلام علیکم
شما چه معیاری پیشنهاد می دهید؟

بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمت خدا بر شما
معیار تشخیص قلب است ... بنیادی‌ترین معیار تشخیص حق در هر انسانی ... تمامی استدلال‌ها در نهایت باید تأیید قلب را داشته باشند تا پذیرفته شده و درک شوند و البته این به شرطی است که پیش‌فرض‌های ذهنی شخص همان فطرت باشد، برای کسی که در روند بزرگ شدنش از فطرت دور شده است و پیش‌فرض‌های ذهنی‌اش به قول جبرگراها مطابق جبر تاریخ و جبر فرهنگی و جبر جغرافیایی و غیره و غیره از فطرت الهی دور شده است ورود به تحدی ظاهراً تنها راه چاره است چون به طور مستقیم شخص به الهی بودن قران نمی‌رسد ... در این بین وارد شدن به میدان تحدی مشابه این است که کسی در میان دریا دچار طوفان شود و در شرایط غیرمعمولی که دارد ناگهان نور فطرت را از باطن خود ببیند و خدا را خالصانه بخواند ... تحدی برای همه لازم نیست همانطور که همه لازم نیست وسط طوفان قرار بگیرند تا یاد خدا بیفتند ... اما برای کسی که تردید دارد و می‌خواهد به قطعیت برسد این راهی است که خداوند در قرآن معرفی کرده است و طبیعی است که تنها کسی برای ایمان نیاوردنش به قرآن در مقابل صاحب قرآن حجت خواهد داشت که از راهی که خود قرآن برای پی بردن به حقیقت معرفی کرده است اقدام کرده باشد و باز به نتیجه نرسیده باشد، مگرنه اگر بگوید مطالب دانشمندان ادبیات عرب را خواندم و برایم قانع‌کننده نبود به او می‌گویند مگر نگفتیم اگر کسی تردید دارد سعی کند مانند آن را بیاورد و در آن از هر کسی هم که خواست کمک بگیرد؟ این یعنی انتظار بر این است که شخص وارد گود بشود

شاید هم حقیر اشتباه می‌کنم، در هر صورت توجه داشته باشید که حقیر عالم به اسلام نیستم، این مطالب هم فقط جنبه‌ی هم‌فکری دارد و البته شخصاً در این مورد تجربه داشته‌ام و به همین دلیل اینقدر روی این مطلب تأکید کردم که اگر برای حقیر شد برای دیگران هم می‌شود، حقیر هیچ کس خاصی نیستم که خدا بخواهد برایم به طور خاص چیزی را نشان دهد اما اگر نشان داد پس به همه نشان می‌دهد ... خودش هم همین را گفته است ... انتظاری جز این هم از او نمی‌رود ... چون به هر کسی که فرصت حیات داده است و نعمت عقل هم داده است انتظار حق‌طلبی هم دارد و وعده‌ی پاداش یا وعید عذاب هم داده است ... به همه‌ی ما و به تک‌تک ما
یا علی علیه‌السلام

سلام
این سوال رو در یک فروم تخصصی زبان عربی مطرح کردم:
http://arabicforum.ir/thread-968.html

درود به همگی:Rose:
سوال اصلی دو فرض را ثابت دونسته: 1- نکات ادبی در سوره مسد است که آن را شاهکار کرده 2- آن نکته های ادبی، سوره مذکور را از تمام شاهکارهای جهان هم بالاتر برده. [=comic sans ms]خب قاعدتاً من که این دو فرض را نمی پذیرم، نباید وارد این گروه می شدم؟! در کجا این دو فرض ثابت شده؟ آیا خود قرآن، چنین ادعایی دارد؟

Shahab;671958 نوشت:
درود به همگی:Rose:
سوال اصلی دو فرض را ثابت دونسته: 1- نکات ادبی در سوره مسد است که آن را شاهکار کرده 2- آن نکته های ادبی، سوره مذکور را از تمام شاهکارهای جهان هم بالاتر برده. [=comic sans ms]خب قاعدتاً من که این دو فرض را نمی پذیرم، نباید وارد این گروه می شدم؟! در کجا این دو فرض ثابت شده؟ آیا خود قرآن، چنین ادعایی دارد؟

بسم الله،
سلام برادر،
حقیر هم مطمئن نیستم این فرض‌ها درست باشند، از نظر مسلمین قرآن کتابی مثل کتاب‌های دیگر نیست که بخواهد شاهکاری در میان آنها باشد، ظاهرش مانند آنهاست (از نظر کسی که الهی بودن آنرا نپذیرفته باشد) ولی در اصل با آنها تفاوت اساسی دارد، مثل حضرات معصومین علیهم‌السلام که بشری مثل سایرین بودند ولی در اصل تفاوت اساسی دارند ...
شما هم به این گروه خوش آمدید و در این گروه (البته نه لزوماً در این تاپیک) در باره‌ی هر چیزی که به دین ربط داشته باشد می‌توانید سؤال یا در موردش بحث کنید و فقط ذات خداست که قابل درک برای مخلوقات خدا نیست و گفته شده است روی آن گیر ندهید که به کفر منجر می‌شود و البته چنان پرسش منع عقلی هم دارد چون از ابتدا مشخص است که چنان سؤالی را نمی‌شود پاسخ داد، از بعد از آن اما دیگر منع عقلی و نقلی نداریم ...
به طور خاص فکر کنم سؤال خوبی است که چرایی پذیرش همین دو فرض را از جناب مصطفی که آغازگر تاپیک هستند جویا شوید :Gol:
در پناه خدا باشید
یا علی علیه‌السلام

Shahab;671958 نوشت:
درود به همگی
سوال اصلی دو فرض را ثابت دونسته: 1- نکات ادبی در سوره مسد است که آن را شاهکار کرده 2- آن نکته های ادبی، سوره مذکور را از تمام شاهکارهای جهان هم بالاتر برده. خب قاعدتاً من که این دو فرض را نمی پذیرم، نباید وارد این گروه می شدم؟! در کجا این دو فرض ثابت شده؟ آیا خود قرآن، چنین ادعایی دارد؟

سلام شهاب جان
به شما خوش آمد میگم.
این یک برداشت رایج از تحدی است. به این معنا که گفته میشه هیچ متن بشری نمی تونه از نظر بلاغت در سطح هیچ یک از سوره های قرآن باشه. همچنین گفته میشه که بلاغت با استفاده از معیارهای مشخصی قابل ارزیابی است. هدف این تاپیک بررسی این ادعاست. به نقل از سایت زیر:
http://www.maarefquran.org/index.php/page,viewArticle/LinkID,8375
نقل قول:
مقصود از «تحدی» آوردن سخنی است كه هم چون قرآن از نظر معنویت دارای جایگاهی ارجمند و والا بوده و در درجه‎ی اعلای بلاغت و فصاحت قرار گرفته باشد؛ سخنی توانا و قدرتمند، رسا و گویا، با محتوایی بلند و متین و استوار باشد. علمای بیان با معیارهای مشخصی، درجات رفعت و انحطاط هر كلامی را معین ساخته‎اند و برتری كلامی بر كلام دیگر با همین معیارها مشخص می‎گردد. در علم «بلاغت» به تفصیل از آن معیارها سخن گفته شده است.

و طاها;671039 نوشت:
قشنگ بود. اما ناقص است.

سلام دوست عزیز
بله زیرا در آنجا سوره را فقط بر اساس دو معیار وزن و قافیه سنجیدم . ادعایی هم نکردم که سوره را از تمام جهات ادبی بررسی کردم.

و طاها;671039 نوشت:
شما باید در بررسی وزن و آهنگ قرآن، به هماهنگی حروف و جناس کلمات هم توجه کنید.

اگر منظورتان از هماهنگی حروف واج آرایی است. باید بگویم واج آرایی و جناس جزو آرایه های لفظی در ادبیات محسوب می شوند و ربطی به وزن و قافیه ندارند.
اما حالا جدای از اینها از نظر جناس که من هرچه در سوره گشتم جناسی پیدا نکردم . سجع و قافیه در بسیاری اوقات در متون ادبی با هم دیگر جناس دارند اما متاسفانه سوره مسد قافیه ها ( یا سجع هایش ) هم با هم جناس ندارند چه جناس تام و چه جناس ناقص.
از نظز واج آرایی هم سوره مسد واج آرایی دارد اما بسیار کم و ضعیف و نامنظم است. در صفحه اول این تایپیک یکی از کاربران واج آرایی سوره را آورده اند می توانید خودتان ببینید.

و طاها;671039 نوشت:
هر حرف می تواند نماینده ی یک نوت موسیقی باشد.

من تا حالا نشنیدم که برای بررسی وزن بگویند هر حرف نماینده یک نوت موسیقی باشد اگر شما چیزی می دانید خودتان توضیح بدهید.
ضربآهنگ سوره مسد را خودتان هم می توانید با به آرامی و بخش بخش خواندن آن بسنجید. اگر این کار را بکنید متوجه خواهید شد که این سوره ریتم و وزن نامنظمی دارد.

و طاها;671039 نوشت:
بعد هم می ماند وجوه دیگر این سوره

برای جهات دیگر ادبی می توانیم تعداد و کیفیت آرایه های لفظی و تعداد و کیفیت آرایه های معنوی سوره را به نسبت تعداد کل حروف یا کلمات سوره مسد حساب کنیم. که البته این کار از حوصله ی من خارج است ولی از بین آرایه های مشهوری که من می شناسم چیز زیادی در این سوره پیدا نکردم.

Mostafa4;672024 نوشت:
سخنی است كه هم چون قرآن از نظر معنویت دارای جایگاهی ارجمند و والا بوده

سلام
از نظر مضمون که سوره ی مسد جزو متونی که مضمون هجو دارند دسته بندی می شود. ( هجو در اصطلاح به معنای مذمت و بدگویی و سرزنش شخص یا اشخاص است یا به عبارت دیگر در اصطلاح، هر گونه تکیه و تأکیدی بر زشـتی های وجودی یک چیز خواه به ادعا و خواه به حقیقت هجو است.)

هجو سوره ی مسد یک هجو کور است و در رتبه ی بسیار پایینی از نظر ادبی قرار می گیرد.. زیرا هیچ رذیله ی اخلاقی برای آن دو شخص هجو شده در سوره ذکر نشده است که با قرینه ی آن هجو را معطوف به آن بدانیم یا هیچ قرینه ای وجود ندارد که دو شخص هجو شده را نماد گروهی یا افرادی بدانیم. مگر اینکه از شان نزول سوره کمک بگیریم که البته این درست نیست زیرا تحدی فقط به سوره شده است نه شان نزول آن . اگر بخواهیم شان نزول سوره را هم در تحدی حساب کنیم ما باید شان نزول و زمینه ی دیگر متون ادبی را هم در نظر بگیریم.

از نظر معنوی و مضمونی من هر چه زور زدم فقط توانستم یک پند اخلاقی در این سوره پیدا کنم و آن هم اینکه ثروت و دارایی انسان را نجات نمی دهد: مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ

Mostafa4;672024 نوشت:
و در درجه‎ی اعلای بلاغت و فصاحت قرار گرفته باشد

هر چه گشتم در این سوره غیر از آن دو تا که خودتان پیدا کردید من فقط توانستم یک استعاره و یکی دو تا مجاز و کنایه ی ادبی پیداکنم.

ابی لهب ( پدر زبانه آتش): استعاره از شخص هجو شده

حماله الحطب(هیزم کش آتش بودن): می تواند کنایه از رنج و خواری در عذاب باشد.

فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ( در گردنش طنابی از لیف خرماست): این هم می تواند کنایه از خواری و رنج زیاد در عذاب جهنم باشد.

سلام عصران گرامی
ممنون
به جهت اینکه یک طرفه به قاضی نریم، باید توجه داشته باشیم که ممکنه این سوره هفتاد بطن داشته باشه و هر بطن هم هفتاد بطن دیگه داشته باشه و اگر کسی به درجات بالای معنوی برسه، متوجه بشه که در اون بطن ها کلی نکته اخلاقی هست.
البته تا وقتی وجود این بطن ها را اثبات نکنیم نمی تونیم از این موضوع برای اثبات الهی بودن قرآن استفاده کنیم. اما وجود همین احتمال باعث میشه نتونیم از ظاهر سوره نتیجه خاصی بگیریم.

Mostafa4;672343 نوشت:
سلام عصران گرامی
ممنون
به جهت اینکه یک طرفه به قاضی نریم، باید توجه داشته باشیم که ممکنه این سوره هفتاد بطن داشته باشه و هر بطن هم هفتاد بطن دیگه داشته باشه و اگر کسی به درجات بالای معنوی برسه، متوجه بشه که در اون بطن ها کلی نکته اخلاقی هست.

با سلام
کلی زور زدم و یک قاضی از سمت چپ و یک قاضی هم از سمت راست من را به طرف خودش کشید تا آنها را پیدا کردم نزدیک بود مغزم به دو نیم تقسیم بشود. (این درباره ی یک طرفه به قاضی رفتن)

اما درباره ی ادعای هفتاد بطن:
اولا در هر ادعایی اثبات ادعا بر عهده ی مدعی است به خصوص اینکه ادعا بزرگ هم باشد.
و دوم آنکه هر ادعا یا احتمال باید اساس داشته باشد و معمولا به ادعاهای بی اساس توجه نمی شود. حالا این ادعای هفتاد بطن برای سوره مسد اساسش چیست؟ نکند اساس آن یک ادعای اثبات نشده ی دیگر است؟

عصران;672317 نوشت:
سلام دوست عزیز

سلام عصران بزرگوار:Gol:

نقل قول:
بله زیرا در آنجا سوره را فقط بر اساس دو معیار وزن و قافیه سنجیدم . ادعایی هم نکردم که سوره را از تمام جهات ادبی بررسی کردم.

بله درست می فرمایید.

نقل قول:
اگر منظورتان از هماهنگی حروف واج آرایی است. باید بگویم واج آرایی و جناس جزو آرایه های لفظی در ادبیات محسوب می شوند و ربطی به وزن و قافیه ندارند.

بله
نقل قول:
اما حالا جدای از اینها از نظر جناس که من هرچه در سوره گشتم جناسی پیدا نکردم . سجع و قافیه در بسیاری اوقات در متون ادبی با هم دیگر جناس دارند اما متاسفانه سوره مسد قافیه ها ( یا سجع هایش ) هم با هم جناس ندارند چه جناس تام و چه جناس ناقص.
از نظز واج آرایی هم سوره مسد واج آرایی دارد اما بسیار کم و ضعیف و نامنظم است. در صفحه اول این تایپیک یکی از کاربران واج آرایی سوره را آورده اند می توانید خودتان ببینید.

با این حساب حرفی نیست.
ولی با توجه به ذهنیت من از اعجاز سوره ( با توجه به یک موضوع در اینجا ) وجوه اعجاز یا مثلیت، خودشان اعجاز نیستند. بلکه از مجموع این وجوه مثلیت است که اعجاز نمایان می شود. و حتی از مجموع این وجوه مثلیت اعجاز اثبات نمیشود بلکه شگفتی و زیبایی آیات نمایان میشود و عدم هم آوردی آن نمایان میشود. و ....
از این جهت مقایسه ی خوبی بود ولی از نظرم ناقص. که البته خود شما ادعایی نداشتید و قصد مقایسه سایر وجوه را نداشتید.
بنابراین میتوان گفت که در این مقایسه اگر نمره ای در یک بخش از مقایسه کم باشد، نتیجه ای به بار نمی اورد.

نقل قول:
من تا حالا نشنیدم که برای بررسی وزن بگویند هر حرف نماینده یک نوت موسیقی باشد اگر شما چیزی می دانید خودتان توضیح بدهید.
ضربآهنگ سوره مسد را خودتان هم می توانید با به آرامی و بخش بخش خواندن آن بسنجید. اگر این کار را بکنید متوجه خواهید شد که این سوره ریتم و وزن نامنظمی دارد.

نت به معنای مدت زمان اجرای یک صوت و آوا نباشد بلکه به معنای صدای معین یک آوا و حرف باشد.
البته اینکه ریتم معینی ندارد طبیعی است و برخی به این ریتم، آهنگ و نغمه درونی قرآن می گویند. و البته به نظرم نا منظم به معنای عرفی نیست.
ذوق ادبی و طبع زبان خیلی مهم است....
البته این قیاس با نت موسیقی به این معنا نیست که به جای هر حرف یک نت معین جایگزین کنیم. البته افرادی بوده اند که این تصورات را داشته اند. و یک علتش اعتقاد به وجود رمز و راز در قرآن بوده است.

نقل قول:
برای جهات دیگر ادبی می توانیم تعداد و کیفیت آرایه های لفظی و تعداد و کیفیت آرایه های معنوی سوره را به نسبت تعداد کل حروف یا کلمات سوره مسد حساب کنیم. که البته این کار از حوصله ی من خارج است ولی از بین آرایه های مشهوری که من می شناسم چیز زیادی در این سوره پیدا نکردم.

مطمئنا جای کار زیاد دارد که وظیفه ی کارشناسان را سنگین تر خواهد کرد. و دایره بحث از خود حروف و ویژگی آنها و هماهنگی آنها شروع میشود و به کلمات و معانی آنها و جملات و ایات ختم میشود.

به هر حال از کار قشنگی که انجام دادید سپاسگزارم :Gol:
اگر متن غیر قرآنی و مشابهی ( البته غیر شعر) را نیز بررسی کنید مقایسه جالبی خواهد بود.

عصران;672351 نوشت:
و دوم آنکه هر ادعا یا احتمال باید اساس داشته باشد و معمولا به ادعاهای بی اساس توجه نمی شود. حالا این ادعای هفتاد بطن برای سوره مسد اساسش چیست؟ نکند اساس آن یک ادعای اثبات نشده ی دیگر است؟

سلام
راستش بعضی افراد می گویند که از طریق پاکسازی روح و ... به این درک رسیده اند و می توانند بطون قرآن را بفهمند. حتی بالاتر از آن، بعضی می گویند تمام حقایق جهان در یک نقطه که در زیر یک حرف قرآن گذاشته می شود وجود دارد.
البته این برای کسی حجته که خودش درک کرده باشه. و گرنه در مذاهب دیگر هم کسانی هستند که چنین مطالبی را در مورد کتابهای خودشان مطرح می کنند.

سلام.

باء;671170 نوشت:
اعجاز بودن قران تنها دیباچه‌ای است که در ان سندیت قران را اثبات می‌کند که از طرف خداست و معرف گوینده و نویسنده‌ی ان است الباقی مخصوص مؤمنان است

پس موافقید که اعجاز قرآن برای کسانیه که هنوز ایمان پیدا نکردند.
ولی از طرف دیگه میفرمایید برای درک اعجاز قرآن باید بهش ایمان داشت.
باء;669792 نوشت:
هنر قرآن در ظاهرش هم هست ولی این هنر تنها برای کسانی قابل استفاده است که ابتدا باطن قرآن را شناخته باشند و صاحب کلام و آورنده‌ی پیام را تصدیق کرده باشند ... برای کسانی که در تردید هستند نسبت به انتساب این پیام به خدا تشخیص الهی بودن قرآن تنها از روی ظاهر کار ساده‌ای نیست و اگر هم بشود به ظن و گمانی رسید باز همواره ذره‌ای تردید در ایمان به آن باقی خواهد ماند

این دو فرمایش شما چطور قابل جمعه؟
در واقع سوال اینه که باید اعجاز قرآن رو بفهمیم تا بهش ایمان بیاریم؟ یا باید اول بهش ایمان بیاریم تا اعجازش رو درک کنیم؟

Mostafa4;672473 نوشت:
حتی بالاتر از آن، بعضی می گویند تمام حقایق جهان در یک نقطه که در زیر یک حرف قرآن گذاشته می شود وجود دارد.

سلام
این باور که تمام حقایق جهان در یک نقطه یا حرف جمع شده باشد خیلی شبیه به عقاید یکی از فرقه های گمراه و ضاله ی اسلامی به نام (( حروفیه)) یا ((نقطویه)) است که از دل این فرقه فرقه ی شیخیه پدید آمد و از دل فرقه شیخیه بابیه پدید آمد و از دل بابیت هم فرقه ی بهائیت پدید آمد. فکر کنم اگر به آن شخص بگویید که این باورش چقدر شبیه به این فرقه ی ضاله است کمی از ادعایش عقب نشینی کند. البته شاید خودش هم یک بهایی باشد که دارد تقیه می کند. (شوخی)

برای اطلاعات بیشتر از فرقه ی حروفیه می توانید لینک زیر را ببینید البته فکر کنم خودتان بهتر از من با این فرقه آشنا باشید:

http://wikifeqh.ir/%D8%AD%D8%B1%D9%88%D9%81%DB%8C%D9%87

اما جدای از این بحث ها به صورت کلی یکی از راههای ابطال ادعاهای بی اساس این است که ما هم بر ضد آن ادعا ادعای بی اساس دیگری که گزاف تر از ادعای قبلی است را مطرح کنیم. مثلا برای همین ادعای هفتاد بطن ما هم ادعا می کنیم که در سوره مسد یک میلیون نکته منفی وجود دارد که در درون آنها یک میلیارد نکته منفی پنهان است. و وقتی از ما بپرسند که بر چه اساسی این ادعا را می کنید به آنها جواب می دهیم که بر همان اساسی که خودتان ادعای هفتاد بطن را برای سوره مسد کردید.

سلام عصران
البته این اعتقاد در میان شیعیان هم وجود داره و منشاء اون حدیثی است که به حضرت علی (ع) نسبت داده میشه:

نقل قول:
«ان كل ما في العالم في القرآن و كل ما في القرآن بأجمعه في فاتحة الكتاب، و كل ما في الفاتحة في البسملة، و كل ما في البسملة في الباء، و أنا النقطة تحت الباء»؛ تمام آنچه در عالم است در قرآن است و تمام آنچه در قرآن است در سوره حمد و آنچه در سوره حمد است در بسم الله الرحمن الرحيم جمع شده است، و آنچه در بسم الله الرحمن الرحيم است در باء آن است و من نقطه تحت الباء هستم.

این حدیث سند محکمی نداره و در منابع دست اول نقل نشده (منبع). این موضوع که قرآنهای اولیه فاقد نقطه بوده اند نیز باعث شده برخی در صحت این حدیث شک کنند یا تفاسیر دیگری بر آن بیاورند.
به هر حال واضح است که از منابه درون دینی (مانند احادیث) نمی توان برای اثبات اسلام بهره برد، چرا که پذیرش درستی این احادیث مستلزم اثبات درستی اسلام است. بنابراین حتی اگر این حدیث سندی قوی داشت، باز هم نمی توانستیم در این بحث به آن تکیه کنیم.


[/HR]اما در عین حال که اثباتی بر درستی این موضوع نداریم، اثباتی بر غلط بودنش هم نداریم. یعنی:
- با استفاده از فرض وجود هفتاد بطن در قرآن نمی توانیم الهی بودن قرآن را اثبات کنیم، چرا که خود این فرض اثبات نشده است.
- در مقابل، از معمولی بودن ظاهر قرآن و مقایسه ظاهر قرآن با شاهکارهای ادبی هم نمی توان نتیجه خاصی گرفت. چرا که مطمئن نیستیم مسئله وجود هفتاد بطن و ... نادرست باشد.

divoone1985;672541 نوشت:
سلام.
...
پس موافقید که اعجاز قرآن برای کسانیه که هنوز ایمان پیدا نکردند.
ولی از طرف دیگه میفرمایید برای درک اعجاز قرآن باید بهش ایمان داشت.
...
این دو فرمایش شما چطور قابل جمعه؟
در واقع سوال اینه که باید اعجاز قرآن رو بفهمیم تا بهش ایمان بیاریم؟ یا باید اول بهش ایمان بیاریم تا اعجازش رو درک کنیم؟

بسم الله الرحمن الرحیم،
سلام علیکم برادر و رحمة الله و برکاته،
مطمئن نیستم درست متوجه شده باشم که به کجای حرفم ایراد گرفتید، ببینید یک بار دیگر مطلبم را با بیان دیگر بیان می‌کنم هنوز آن ایراد را درش می‌بینید؟

ظاهر قران از نظر کسی که به الهی بودن آن ایمان ندارد مشابه کتابهای دیگر است، یعنی شاید فرق دارد ولی معمولاً نه آنچنان فرقی که بگوید این کتاب یک کار فوق بشری است (یعنی بالاتر از شاهکار بشری) و اگر باشد هم معلوم نیست کار خدا باشد چون مسلمانانی که ادعا می‌کنند قرآن کتاب آسمانی است موجودات دیگری با توانایی‌های بالاتر از خود را هم قبول دارند ولی راهی را پیشنهاد نمی‌کنند که اگر من فهمیدم این کتاب فوق بشری است بفهمم که کار خداست و نه کار آن موجودات با توانایی‌های بیشتر ...
اما برای کسی که به قران ایمان آورده است در ظاهر قران هم مطلب برای حیرت کردن پیدا می‌شود ... این دیگر شأن اعجاز بودن ندارد بلکه شأن هدایتگر بودن دارد ... هدایت یک بار به اصل دین است که برایش باید اعجاز داشت، اما یک بار از یک حقیقت به مرتبه‌ای بالاتر از حقیقت است، برای این کار شخص باید ابتدا حق بودن مسیر را پذیرفته باشد و بعد در این مسیر سیر کرده و به جلو برود ... برای مثال قران اگر خبر از آینده‌ای بدهد که هنوز موعد آن نیامده است (مانند ظهور یا قیامت) برای کسی که الهی بودن قرآن را نپذیرفته است این خبر هیچ معنایی ندارد ولی برای کسی که آن را پذیرفته است این خبر کوهی از فلسفه و عرفان را با خود دارد که باید مورد دقت قرار گرفته و کشف گردند ... به طرز مشابه از نظر ادبی یک مفهوم را شاید از نظر ما بشود به صورت‌های متفاوتی بیان کرد که قران یکی را انتخاب کرده است، برای کسی که الهی بودن قرآن را نپذیرفته این انتخاب گاهی هیچ معنای خاصی ندارد مگر آنکه این شخص خودش دانشمند فصیح و بلیغی باشد و بگوید این انتخاب از این نظر بهتر است، ولی برای کسی که الهی بودن قرآن را پذیرفته است از مسیر علم انشقاق یا سایر شاخه‌های ادبیات عرب همین انتخاب خداوند خودش محتوی کوهی از معارف است، اینکه چرا این انتخاب شد و آن انتخاب نشد پس فلان و فلان، اینکه چرا این جزء از جمله بر آن جزء از جمله مقدم داشته شد پس فلان و بهمان، اینکه چرا زمان فعل و صیغه‌ی ان اینطور امد و آنطور نیامد پس بهمان و بهمان ...

با این حساب از نظر حقیر درک اعجاز از طریق ظاهر قران نیست چون انسان معیار ظاهری فوق بشری و بالاتر از آن معیار ظاهری الهی سراغ ندارد که با آن بتواند فوق بشری بودن یا بالاتر از آن الهی بودن قرآن را تشخیص دهد ... راه درک آیت بودن قرآن باطن است و این باطن هم اگر چیزی باشد که شخص بخواهد یاد بگیرد درش حرف و حدیث هست، ولی اگر نشانش دهند و او یاد نگیرد بلگه آنرا بشناسد و ببیند این را از قبل هم می‌دانست و فراموش کرده بود و احساس قرابت و انس کند راحت خواهد پذیرفت و اگر هیچ نکته‌ی ابهامی درش برای او باقی نماند شکی هم برایش باقی نمی‌ماند ... این حالت درک باطنی و مستقیم برای برخی در شنیدن صوت قرآن یا دیدن خطّ آن صورت می‌گیرد، برای برخی با توجه کردن به آن، برای برخی با تدبر کردن در ان، برای برخی هم تنها وقتی وارد گود تحدی شدند ...

اگر به تلاش ادبی جناب عصران در همین تاپیک نگاه کنید نقص بزرگی که در کار ایشان می‌بینید این است که معیارهای ایشان معیارهایی مکانیکی هستند ... یعنی تنها در عالم ظاهر بروز دارند ... در عالم الفاظ ... در عالم صورت‌ها ... بخاطر همین یک جا به سوره‌ی مسد نمره‌ی ۱۶ هم می‌دهند با آنکه خودشان طرفدار قران و مؤمن به ان هستند ... معیارهای ایشان روح ندارند ... مثل اینکه بگوییم آرایه‌های ادبی را بشمریم ... می‌پرسند چه آرایه‌هایی را می‌شناسید می‌گویند این و این و آن یکی و آن دیگری را، بعد می‌گویند هر کدام را از چه راهی می‌شناسید می‌گویند از این راه و از این راه و از آن یکی راه، دیگر مهم نیست که جناب عصران این آرایه‌ها را بشمرند یا یک عدد رایانه (البته جناب عصران در تاپیک ابر جاذب افعی اعتراف کردند که یک برنامه‌ی رایانه‌ای یا چیزی شبیه به آن هستند :khandeh!:) ... این می‌شود همان بررسی ظاهری قران ... اما این را هر مسلمانی می‌داند که قرار نیست ظاهر عامل اصلی هدایت کسی باشد ... خدا می‌تواند دلیلی بیاورد که همه سرشان را جلوی ان خم کنند ولی این کار را در همین قران گفته است که نمی‌کند ... اگر این کتاب ظاهرش آنچنان شاهکاری باشد که هر ادیب یا حتی غیرادیبی متوجه الهی بودنش بشود و نتواند آنرا انکار کند که این خودش نقض غرض است ... ظاهر قران باید عادی باشد همانطور که ظاهر انبیاء بشری مانند دیگران بودن بوده است ... حجت خدا بر دل‌های انسان‌هاست که تمام می‌شود و ایشان خواه ایمان می‌آورند و خواه عصیان می‌کنند ... نشانه‌ی الهی بوده قرآن را باید در باطن قران جستجو کرد و نه در ظاهر ان گرچه همین ظاهر به باطن راه باز می‌کند ... یعنی شخص از همین تحدی در ظاهر باید شروع کند تا در باطن حقیقت برایش مکشوف گردد ... مگرنه اگر معیار ظاهری همه‌ی هم‌ّ و غمّ ما باشد پیامبر خدا هم بشری بود مانند دیگران ... فرستاده‌ی خدا بودن هیچ پیامبری روی پیشانی‌اش نوشته نشده بود ... هدایت به دین با چشم عقل است و چشم دل اما نه با چشم ظاهر و ظاهربین ...
آیا هنوز به نظرتان در حرف حقیر تناقض وجود دارد؟
در پناه خدا باشید
یا علی علیه‌السلام

بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم جمیعاً و رحمة الله و برکاته،

Mostafa4;672343 نوشت:
سلام عصران گرامی
...
به جهت اینکه یک طرفه به قاضی نریم، باید توجه داشته باشیم که ممکنه این سوره هفتاد بطن داشته باشه و هر بطن هم هفتاد بطن دیگه داشته باشه و اگر کسی به درجات بالای معنوی برسه، متوجه بشه که در اون بطن ها کلی نکته اخلاقی هست.
البته تا وقتی وجود این بطن ها را اثبات نکنیم نمی تونیم از این موضوع برای اثبات الهی بودن قرآن استفاده کنیم.

بله آن بطن‌ها برای اثبات الهی بودن قران نیست ... آنها بطون برای هدایت مؤمنین است ... قرآن یک بخشش برای هدایت به دین است و باقی آن برای مؤمنان است که شفا فی الصدور است ... از باطن قران برای هدایت به سوی حقیقت تنها مقداری از آن به جستجوگر حقیقت نشان داده می‌شود، به میزانی که حجت بر او تمام شود ... اما خیلی هم زیادی نشانش بدهند دیگر یارای مخالفت نخواهد داشت و این بر خلاف حکمت کل خلقت دنیا و فرستادن انبیاء است ... مخالف اختیار در انتخاب راه حق یا باطل است ... بماند که اگر باز هم بیشتر نشانش دهند بدون اینکه ظرفیتش را داشته باشد بلافاصله جان خواهد داد و می‌میرد ...
بخاطر همینکه ابتدا به ساکن کسی که به الهی بودن قرآن اطمینان ندارد راهی به کنکاش در باطن قران ندارد هم هست که گفته شده است توجه و تدبر کنید و از راسخان در علم و اهل‌الذکر بپرسید و اگر باز تردید داشتید تحدی کنید ... سعی در ظاهر را شما می‌کنید ولی خداست که این سعی را به هر طرف که بخواهد و حکمتش ایجاب کند هدایت می‌کند ... اگر طالب حقیقت باشید حقیقت را نشانتان می‌دهد آنچنان که آنرا بشناسید و حجت بر شما تمام شود ...
Mostafa4;672343 نوشت:
اما وجود همین احتمال باعث میشه نتونیم از ظاهر سوره نتیجه خاصی بگیریم.

بله ظاهراً ظاهر قرآن برای کسی که قائل به الهی بودنش نباشد ظاهر خاصی نیست، خاص هم باشد راحت نیست که الهی بودنش را هم بتواند از آن برداشت کند ... مگر آنکه سخن بر دلش اثر کند که این هم دیگر از مختصات ظاهر قرآن نیست گرچه بی‌ارتباط با آن هم نباشد ...
عصران;672351 نوشت:
اما درباره ی ادعای هفتاد بطن:
اولا در هر ادعایی اثبات ادعا بر عهده ی مدعی است به خصوص اینکه ادعا بزرگ هم باشد.

اینکه اثبات هر ادعایی بر عهده‌ی مدعی است حرف درستی است ولی دیگر زیادی همه در هر کجا که بخواهند از آن استفاده می‌کنند ... به طور خاص در باب همین قرآن سوره‌ی واقعه پاسخ شما را داده است ... این یک ادعاست ولی کسی برای شما اثباتش نمی‌کند، اگر شما انکار کردید این شما هستید که از معارف و حقایق بسیاری محروم می‌مانید:

فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ * وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَّوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ * إِنَّهُ لَقُرْ‌آنٌ كَرِ‌يمٌ * فِي كِتَابٍ مَّكْنُونٍ * لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُ‌ونَ * تَنزِيلٌ مِّن رَّ‌بِّ الْعَالَمِينَ * أَفَبِهَـٰذَا الْحَدِيثِ أَنتُم مُّدْهِنُونَ * وَتَجْعَلُونَ رِ‌زْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ [الواقعة، ۷۵-۸۲]
پس سوگند نخورم به جایگاه وقوع ستارگان‌ * و همانا آن است سوگندی اگر بدانید گران‌ * همانا آن است قرآنی گرامی‌ * در نامه‌ای پوشیده‌ * دست بدان نسایند جز پاک‌شدگان‌ * فرستادنی از پروردگار جهانیان‌ * پس آیا بدین داستان شما سَبُک‌گیرندگانید * و قرار می‌دهید روزی خود را اینکه تکذیب‌کنند‌گان باشید؟

شاید بد نباشد توضیح دهید که كِتَابٍ مَّكْنُونٍ چیست؟ یا شاید دوست داشته باشید بگویید که چیست که جز پاک‌شدگان به آن دست نسایند؟

Mostafa4;672343 نوشت:
و دوم آنکه هر ادعا یا احتمال باید اساس داشته باشد و معمولا به ادعاهای بی اساس توجه نمی شود. حالا این ادعای هفتاد بطن برای سوره مسد اساسش چیست؟ نکند اساس آن یک ادعای اثبات نشده ی دیگر است؟

Mostafa4;672473 نوشت:
راستش بعضی افراد می گویند که از طریق پاکسازی روح و ... به این درک رسیده اند و می توانند بطون قرآن را بفهمند. حتی بالاتر از آن، بعضی می گویند تمام حقایق جهان در یک نقطه که در زیر یک حرف قرآن گذاشته می شود وجود دارد.

اساس ادعای بطون قرآن هم خود قران است و هم روایاتی که مبیّن قرآن هستند ... یک روایت را جناب مصطفی آوردند که از امیر مؤمنان علیه‌السلام است و البته در همان باب هم چند روایت است، اما روایات دیگری هم در این زمینه هست که صراحتاً اشاره به بطون قران داشته باشند ... خدای ناکرده شما در ظاهر قران گیر کرده‌اید؟ شما قرآنی را می‌خوانید که در آن اسمی از سیدالأوصیاء علیه‌السلام نیامده یا قرانی را که عمده‌ی آن ذکر بزرگی و عزت اهل بیت علیهم‌السلام و خواری و ذلت دشمنان ایشان است؟
عصران;672558 نوشت:
سلام
این باور که تمام حقایق جهان در یک نقطه یا حرف جمع شده باشد خیلی شبیه به عقاید یکی از فرقه های گمراه و ضاله ی اسلامی به نام (( حروفیه)) یا ((نقطویه)) است که از دل این فرقه فرقه ی شیخیه پدید آمد و از دل فرقه شیخیه بابیه پدید آمد و از دل بابیت هم فرقه ی بهائیت پدید آمد. فکر کنم اگر به آن شخص بگویید که این باورش چقدر شبیه به این فرقه ی ضاله است کمی از ادعایش عقب نشینی کند. البته شاید خودش هم یک بهایی باشد که دارد تقیه می کند. (شوخی)
برای اطلاعات بیشتر از فرقه ی حروفیه می توانید لینک زیر را ببینید البته فکر کنم خودتان بهتر از من با این فرقه آشنا باشید:

اینکه برخی اعتقادات ما شبیه به برخی فرقه‌های ضاله باشد عجیب نیست ... مطابق روایت معصوم علیه‌السلام باطل اگر به همان صورت که هست عرضه شود همه از زشتی آن گریزان هستند، بلکه برای اینکه باطل هم خریدار داشته باشد آن را به حق مخلوط کرده و می‌آمیزند که مردم جذب بخش حقّ از آن شوند و به باطل آن گمراه گردند ... حقیر اکثر عقاید باطل ادیان و آیین‌هایی که دیدم را درش خطی از حق یافتم و انحرافی از آن حق که باطل باشد ... حال شما با یافتن مشابهت میان عقاید شیعه و عقاید فرقه‌های ضاله صحبت از یکی بودن قائلان به آن عقاید حقه می‌کنید؟ آیا دوست دارید کسی شما را به این بهانه که مانند داعش ادعای اسلام دارید یا الله‌اکبر می‌گویید همسنگ داعشی‌ها بخواند؟ گاهی یک چیزهایی می‌گوییدها ...
عصران;672558 نوشت:
اما جدای از این بحث ها به صورت کلی یکی از راههای ابطال ادعاهای بی اساس این است که ما هم بر ضد آن ادعا ادعای بی اساس دیگری که گزاف تر از ادعای قبلی است را مطرح کنیم. مثلا برای همین ادعای هفتاد بطن ما هم ادعا می کنیم که در سوره مسد یک میلیون نکته منفی وجود دارد که در درون آنها یک میلیارد نکته منفی پنهان است. و وقتی از ما بپرسند که بر چه اساسی این ادعا را می کنید به آنها جواب می دهیم که بر همان اساسی که خودتان ادعای هفتاد بطن را برای سوره مسد کردید.

شما می‌توانید ادعای بی‌اساس‌تری کنید و بگویید اسلام باطل است و خدا وجود ندارد ... با این کار فقط اعمالتان در دین خدا هبط می‌شود ولی به خدا ضرری نمی‌رسانید ... ای کاش این همه همت را صرف پر کردن کم‌کاری‌ها و نواقص می‌کردید و مبارزه با دشمنان دین که کارشان ایجاد شبهه است ...

یا علی علیه‌السلام

باء;672701 نوشت:
آیا هنوز به نظرتان در حرف حقیر تناقض وجود دارد؟

سلام.
بله. همچنان تناقض میبینم.
شما از طرفی میفرمایید :

باء;672701 نوشت:
هدایت یک بار به اصل دین است که برایش باید اعجاز داشت

بزرگترین و اصلیترین معجزه پیامبر همونطور که همه معترفند قرآن بوده و هست. و تنها معجزه جاوید میان همه پیامبران.
همینطور واضحه که معجزه برای ایمان آوردن کسانی که ایمان ندارند آورده میشه. وگرنه همه معجزات همه پیامبران بیهوده بوده.چون همونطور که فرمودید کسی که ایمان آورده نیازی به معجزه نداره.
طبق فرمایش شما، برای هدایت اولیه به سمت دین باید اعجاز داشت. در مورد اسلام این معجزه قرآنه. قرآن باید برای هر شخص در هر زمان و مکانی هم معجزه باشه تا بتونه به اسلام ایمان بیاره.
بنده موافقم که در مورد فرد مومن قرآن جنبه اعجاز نداره و هدایتگره. اما بحث ما اصلا در مورد اون فرد نیست که بیایم در مورد نوع نگاه اون به قرآن یا چیزهایی که از قرآن یاد میگیره بحث کنیم.
بحث ما در مورد کسیه که ایمان به اسلام و قران نداره. اون چطور باید ایمان پیدا کنه؟
پاسخ شما به این سوال اینه :
باء;672701 نوشت:
راه درک آیت بودن قرآن باطن است و این باطن هم اگر چیزی باشد که شخص بخواهد یاد بگیرد درش حرف و حدیث هست، ولی اگر نشانش دهند و او یاد نگیرد بلگه آنرا بشناسد و ببیند این را از قبل هم می‌دانست و فراموش کرده بود و احساس قرابت و انس کند راحت خواهد پذیرفت و اگر هیچ نکته‌ی ابهامی درش برای او باقی نماند شکی هم برایش باقی نمی‌ماند

یعنی ظاهر قرآن اعجازی درش نیست. بلکه اعجاز در باطن قرآن هست. اما اینکه چطور این اعجاز باطنی رو باید درک کرد برای من روشن نیست.
فرمودید:

باء;672701 نوشت:
این حالت درک باطنی و مستقیم برای برخی در شنیدن صوت قرآن یا دیدن خطّ آن صورت می‌گیرد، برای برخی با توجه کردن به آن، برای برخی با تدبر کردن در ان، برای برخی هم تنها وقتی وارد گود تحدی شدند

اما این دیدن و شنیدن و توجه و تدبر در مورد درصد قلیلی از انسانها صادقه و هیچ معیاری نداره و هر کسی میتونه ازش تعریفی ارائه کنه. البته سایرین وارد گود تحدی نشدند و معلوم نیست اگر وارد بشن چه نتیجه ای بگیرند.اما تا جایی که بنده متوحه شدم این تحدی هم معیار مشخصی نداره. چون به قول شما :

باء;672701 نوشت:
درک اعجاز از طریق ظاهر قران نیست چون انسان معیار ظاهری فوق بشری و بالاتر از آن معیار ظاهری الهی سراغ ندارد که با آن بتواند فوق بشری بودن یا بالاتر از آن الهی بودن قرآن را تشخیص دهد

divoone1985;672846 نوشت:
سلام.
بله. همچنان تناقض میبینم.
...
یعنی ظاهر قرآن اعجازی درش نیست. بلکه اعجاز در باطن قرآن هست. اما اینکه چطور این اعجاز باطنی رو باید درک کرد برای من روشن نیست.
...
اما این دیدن و شنیدن و توجه و تدبر در مورد درصد قلیلی از انسانها صادقه و هیچ معیاری نداره و هر کسی میتونه ازش تعریفی ارائه کنه. البته سایرین وارد گود تحدی نشدند و معلوم نیست اگر وارد بشن چه نتیجه ای بگیرند.اما تا جایی که بنده متوحه شدم این تحدی هم معیار مشخصی نداره. چون به قول شما :

بسم الله الرحمن الرحیم،
سلام علیکم برادر و رحمت خدا بر شما،
پس چرا می‌گویید تناقض دارد؟ ظاهراً هم حقیر با بدنه‌ی حرفهای شما موافقم و هم شما با بدنه‌ی حرفهای حقیر موافق هستید و اختلافمان تنها در نتیجه‌گیری از آنهاست ... که به قول خودتان فرمودید «اینکه چطور این اعجاز باطنی رو باید درک کرد برای من روشن نیست» و این یعنی وجود یک ابهام در بحث و نه لزوماً تناقض. علت این ابهام هم در اینجاست که حقیر راهکاری برای آن ارائه ندادم که شما بررسی‌اش کنید ... در واقع مدعی هستم راهکاری ندارد که قابل بررسی باشد ... در اینجا به ما گفته شده است وارد گود تدبر و تفکر و در نهایت اگر جواب نداد وارد در گود تحدی شوید که بیشینه‌ای محلی از تدبر و تفکر را با خود دارد، اینکه چطور حقانیت قرآن برای شما اثبات خواهد شد توضیحی داده نشده است و نیازی هم نیست که توضیح داده شود، در قرآن ادعا شده که خداوند این حقانیت را طوری به شما نشان می‌دهد که آنرا بشناسید ... برای ما این ادعاست که باید بررسی شود در راستای بررسی حقانیت و الهی بودن قرآن ... در واقع در قرآن ادعایی شده که ما همان را به بوته‌ی آزمایش می‌گذاریم ... اگر نشانمان داد که هیچ، اگر طالب حقیقت باشیم و منصف باشیم و اراده نکرده باشیم که با اسلام باید در هر صورت مخالفت کرد آن را می‌پذیریم و شهادت می‌دهیم به حق بودن قرآن و اینکه خداوند همانطور است که در قرآن وصف شده است و اینکه آورنده‌ی قرآن بنده‌ی خداست که از طرف خداوند به رسالت فرستاده شده است ... اگر هم نشانمان نداد دیگر خیالمان راحت می‌شود که اگر قیامتی هم در کار بود آنطور که قرآن وعده‌اش را داده است ما در مقابل خدای خدا دارای عذر هستیم و اگر گفت چرا ایمان نیاوردی می‌گوییم همانطور که گفته بودی عمل کردم و وارد گود تحدی شدم و انتظار داشتم هدایتم کنی آنطور که وعده داده بودی اما این تو بودی که هدایتم نکردی، الآن اگر مجازاتم کنی خلاف عدالت است و از تو انتظار عدالت می‌رود، از نظر حقیر این عذر یعنی جواز ورود به بهشت ... با این حساب ورود به میدان توجه و تفکر و تدبر و در نهایت تحدی یک بازی دو سر برد است ... هیچ وجه عقلایی در آن نمی‌بینم که کسی سالها عمر وقت کند و بحث نظری کند که قران تنزیل الهی هست یا خیر و اگر کسی مرد و آنچه در قران بیان شده که باید انجام دهد را انجام نداد دیگر حجتی در مقابل خدای قران نخواهد داشت اگر چنین خدایی وجود داشته باشد و قیامتی مطابق آنچه در قران آمده محقق گردد ...
باز در این توضیحات اشکالی می‌بینید؟
در پناه خدا باشید
یا علی علیه‌السلام

باء;672701 نوشت:
ولی برای کسی که الهی بودن قرآن را پذیرفته است از مسیر علم انشقاق یا سایر شاخه‌های ادبیات عرب همین انتخاب خداوند خودش محتوی کوهی از معارف است، اینکه چرا این انتخاب شد و آن انتخاب نشد پس فلان و فلان، اینکه چرا این جزء از جمله بر آن جزء از جمله مقدم داشته شد پس فلان و بهمان، اینکه چرا زمان فعل و صیغه‌ی ان اینطور امد و آنطور نیامد پس بهمان و بهمان ...

سلام
امکان داره مصادیقش رو در سوره مسد بفرمایید؟
ممنون

Mostafa4;672866 نوشت:
سلام
امکان داره مصادیقش رو در سوره مسد بفرمایید؟
ممنون

بسم‌الله‌ ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر و رحمت خدا بر شما
این مصادیق را باید از یک قرآن شناس و مفسر قران بخواهید و کسی که به تفاسیر روایی مسلط باشد ... حقیر به اندازه‌ی بضاعت اندک خودم در روایات به دنبال چنین مصادیقی گشته‌ام و نمونه‌هایی پیدا کرده‌ام و در واقع اگر قرآن را با تفاسیر روایی مطالعه کنید از این دست مسائل زیاد می‌بینید ... در مورد سوره‌ی مسد به طور خاص خیلی وقت پیش بزرگی تفسیری از این سوره می‌داد که حقیر هم گوش دادم ولی خیلی زیاد از ان در خاطرم نمانده است، شروع بحثشان یا از بسمله‌ی سوره بود و یا از «تبت یدا ابی لهب»، از بحث روی همین بسمله می‌شود شروع کرد که در اعتقاد شیعه برای هر سوره مختص همان سوره است، از «تبت یدا ابی لهب» هم شروع کنید سؤال اولی که مطرح می‌شود این است که چرا خداوند لحن دعایی برای این آیه آورده است!؟ یعنی چی که خداوندی که هر خواسته‌ای به او ختم می‌شود بگوید دستان فلان کس بریده باد!؟ گیرم آن موقع آن شخص زنده بوده و دعای مؤمنین این بوده که یک طوری نفرت خودشان را بیان کنند و خدا هم با این آیات در همان راستا صحبت کرده باشد اما مگر کاربرد قران برای همان چند سال اول اسلام بوده است؟ قرآنی که تنزیل است و برای تا قیام قیامت قرار است مورد استفاده قرار بگیرد آیا آیه‌ای داشته باشد که بعد از مردن طرف دیگر بی‌استفاده باشد؟ در زمان ما که این شخص دستانش احتمالاً به همراه تمام بدنش پوسیده و تبدیل به خاک شده است این آیه چه ارزشی دارد و چه پیامی دارد؟ (این صحبت را در روی آیات منسوخ به لحاظ فقهی هم می‌شود زد و آنها هم پاسخ دارند که البته پاسخ در باطن آنهاست و نه در ظاهر آنها) بعد روی این مسائل شروع می‌کنند به بحث کردن و به این می‌رسند که چرا اینجا به جای اسم خاص از کنیه‌ی ابولهب استفاده شده و اینکه تبّ دوم برای چه استفاده شده است ... تا برسد به آخر سوره که چرا از بین این همه عذاب در جهنم صحبت از بند از جنس لیف خرما شده است ... این مسائل برای کسی که به الهی بودن قران اعتقادی ندارد هیچ جذابیتی هم ندارد و اگر عیب تلقی نشود عاملی برای شاهکار شدنش نیز به حساب نمی‌آید، جناب عصران هم قاعدتاً آنها را نخواهند شمرد و نمره‌ی ظاهر قرآن را هم بالاتر نمی‌برد، اما برای کسی که الهی بودن قرآن را پذیرفته است و حکیم بودن خداوند را پذیرفته است تمامی این سؤالات و سؤالاتی که پرسیده نشده و با تفکر بیشتر می‌توان به آنها رسد دربهایی است به سمت فهم بیشتر مسائلی که در نگاه نخست شاید اصلاً برای انسان موضوعیت هم نداشته باشد ... این می‌شود رشد دادن مؤمنین و اینکه مکذبین از حصول این درک‌ها عاجز هستند و آنها در ظاهر الفاظ خواهند ماند ...
اینها که گفتم برای این بود که ایده‌ی کار را بیان کرده باشم مگرنه حقیر علمی ندارم و ادعایش را هم ندارم ...
در پناه خداوند باشید ان شاء الله
یا علی علیه‌السلام

سلام باء گرامی
الآن منظور شما رو از درک پس از ایمان متوجه شدم.

در واقع نظر شما این هست که با توجه به قواعدی مثل "عبارات قرآنی محدود به زمان و مکان خاصی نیستند" و "هیچ یک از عبارات قرآنی با هم تناقض ندارند"، عبارات را با هم تطبیق دهیم و آنها را به زمانها و مکانهای مختلف تعمیم دهیم و از این تعمیم دادنها کلی نکته استخراج کنیم.

این کار را با عبارات بشری هم می توان انجام داد. به طور مثال از عبارت "امیدوارم سر فلانی به سنگ بخوره" میشه نتیجه گرفت که در تمام زمانها، تمام مکانها و تمام جهانها (شامل دنیا و جهان آخرت) سنگ وجود دارد که این اثباتی بر وجود اجسام سنگی (سیاره ها، شهابسنگها و ...) در فضای خارج از جو نیز هست. همچنین با تعمیم این عبارت می توان وجود قانون سوم نیوتون در تمام زمانها و تمام جهانها پی برد، به طوری که اگر سر ما به سنگ نیرو وارد کند، سنگ هم به سر ما نیرو وارد می کند. معاد حسمانی را هم می توان از این عبارت نتیجه گرفت.

اما باید توجه داشت که تمام این نکات با فرض الهی بودن این عبارت و صحیح بودن آن برای تمام زمانها و مکانها بدست آمده. اگر ما از فرض الهی بودن یک عبارت شروع کنیم و در نهایت الهی بودن همان عبارت را نتیجه بگیریم، دچار مغلطه دور می شویم.

Mostafa4;673053 نوشت:
سلام باء گرامی
الآن منظور شما رو از درک پس از ایمان متوجه شدم.

در واقع نظر شما این هست که با توجه به قواعدی هایی مثل "عبارات قرآنی محدود به زمان و مکان خاصی نیستند" و "هیچ یک از عبارات قرآنی با هم تناقض ندارند"، عبارات را با هم تطبیق دهیم و آنها را به زمانها و مکانهای مختلف تعمیم دهیم و از این تعمیم دادنها کلی نکته استخراج کنیم.

این کار را با عبارات بشری هم می توان نوشت. یک مورد نوشته بودم که ویرایش کردم، چون گفتم شاید حمل بر مقایسه شود و صورت خوشی نداشته باشد.

بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر و رحمت خدا بر شما
بله با نوشته های دیگر هم میشود، فرق اینجا با آن چاهای دیگر در این است که مومنین به الهی بودن قرآن برای این کارشان حجت دارند اما در مورد نوشته های دیگر چنین حجتی یا نداریم و یا ضعیفتر است، گاهی هم حالت بازی با جملات و معانی به خود میگیرد
در پناه خدا باشید
یا علی علیه السلام

باء;673060 نوشت:
بله با نوشته های دیگر هم میشود، فرق اینجا با آن چاهای دیگر در این است که مومنین به الهی بودن قرآن برای این کارشان حجت دارند اما در مورد نوشته های دیگر چنین حجتی یا نداریم و یا ضعیفتر است، گاهی هم حالت بازی با جملات و معانی به خود میگیرد

سلام
اگر منظورتان از حجت، چیزهایی مثل اعجاز علمی و اعجاز عددی و پیشگویی های قرآن و شهادت آب است، توصیه می کنم تاپیکهای زیر را مطالعه فرمایید:
http://www.askdin.com/thread47225.html
http://www.askdin.com/thread48113.html
آیا اعجاز علمی وحیانی بودن را اثبات می کند؟
پیشگویی درست تا چه اندازه علم غیب را اثبات می کند؟

هر کسی به اندازه ی علمش به قرآن ایمان میاره و از نکات مختلفش آگاه میشه و بهره میبره. اینکه من بیام بگم من چیزی متوجه نمیشم دلیلی بر نبودنش نیست.

Mostafa4;673077 نوشت:
سلام
اگر منظورتان از حجت، چیزهایی مثل اعجاز علمی و اعجاز عددی و پیشگویی های قرآن و شهادت آب است، توصیه می کنم تاپیکهای زیر را مطالعه فرمایید:
http://www.askdin.com/thread47225.html
http://www.askdin.com/thread48113.html
آیا اعجاز علمی وحیانی بودن را اثبات می کند؟
پیشگویی درست تا چه اندازه علم غیب را اثبات می کند؟


بسم الله ... الرحمن الرحیم،
سلام علیکم برادر،
منظورم از حجت همان چیزهایی است که در همین تاپیک با شما سرش بحث کردم و در آنها نه صحبتی از پیش‌گویی کردم و نه علوم طبیعیات و نه روابط عددی و نه شهادت آب ... در این چند پست شما یک جا را نشان دهید که حتی به این مسائل اشاره‌ای کرده باشم تا حقیر لااقل این شبهه برایم پیش نیاید که چطور چنین چیزی به ذهنتان رسید ... در تمام این تاپیک صحبت ما سر ایمان آوردن به قرآن بوده است و پذیرفتن الهی بودن آن و یکجا هم از چنان مطالبی صحبتی نکرده بودیم، چرا ناگهان چنین چیزی را نظر غالب حقیر تصور کردید؟ :Gig: آن هم بعد از این همه تأکیدی که کردم که برای فهمیدن الهی بودن قرآن ملاک درک باطنی است و نه مسائل ظاهری ...
در پناه خدا باشید
یا علی علیه‌السلام

روزنه;673082 نوشت:
هر کسی به اندازه ی علمش به قرآن ایمان میاره و از نکات مختلفش آگاه میشه و بهره میبره. اینکه من بیام بگم من چیزی متوجه نمیشم دلیلی بر نبودنش نیست.

بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
این اندازه حداقل اطمینان را با خودش دارد یا همچنان ته دلش در تردید خواهد بود؟ اینجا سر اعجاز بودن قران است و اینکه چطور متوجه شویم که قرآن تنزیل خداست و اسلام دینی است که خداوند برای هدایت بشر فرستاده است ... شما با چه معیاری این مهم را تشخیص می‌دهید؟ برخی با علمشان به ادیان دیگر می‌گروند و برخی با علمشان ممکن است از اسلام بیرون بروند ... اینجا صحبت سر چگونگی تشخیص حقیقت است و معیار حقیقت ... البته اینکه گفتم خودش بحث انحرافی است (به زعم حقیر نیست ولی شاید به زعم برخی دیگر باشد) و بحث ابتدایی بر روی سوره‌ی مسد است :Nishkhand: در هر صورت اگر معیارتان برای تشخیص حقیقت را بفرمایید احتمالاً به بحث کمک خوبی کرده‌اید، اگر جناب مصطفی هم در این مطلب با حقیر هم‌نظر باشند ... شاید باید یک تاپیک باز کنیم و از کارشناسان و دوستان بخواهیم که معیارشان برای شناخت حقیقت چیست ... اینطوری شاید بهتر بشود به دوستانی کمک کرد که معیاری برای شناخت حقیقت سراغ ندارند و متمسک به سعی و خطا و احتیاط‌های متوالی و بی‌انتها شده‌اند و البته منظورم فقط جناب مصطفی نیست ... خیلی‌ از مسلمین شاید در حقانیت اسلام ته دلشان مردّد باشند ...
در پناه خدا باشید
یا علی علیه‌السلام

پس‌نامه: تاپیکی در همین زمینه باز کردم که ان شاء الله اگر باز شد این بحث در آنجا پیگیری شود و تاپیک جناب مصطفی دیگر به موضوع اصلی خودش بازگردد، ان شاء الله

باء;673087 نوشت:
شاید باید یک تاپیک باز کنیم و از کارشناسان و دوستان بخواهیم که معیارشان برای شناخت حقیقت چیست ... اینطوری شاید بهتر بشود به دوستانی کمک کرد که معیاری برای شناخت حقیقت سراغ ندارند و متمسک به سعی و خطا و احتیاط‌های متوالی و بی‌انتها شده‌اند و البته منظورم فقط جناب مصطفی نیست ... خیلی‌ از مسلمین شاید در حقانیت اسلام ته دلشان مردّد باشند ...
در پناه خدا باشید
یا علی علیه‌السلام

پس‌نامه: تاپیکی در همین زمینه باز کردم که ان شاء الله اگر باز شد این بحث در آنجا پیگیری شود و تاپیک جناب مصطفی دیگر به موضوع اصلی خودش بازگردد، ان شاء الله

خیلی موضوع خوبی است.:Gol:

باء;673083 نوشت:
منظورم از حجت همان چیزهایی است که در همین تاپیک با شما سرش بحث کردم

سلام باء گرامی
راستش اون زمان که با هم صحبت می کردیم، منظور شما را اشتباه متوجه شده بودم. اون زمان فکر می کردم منظور شما از درک باطنی این هست که شما به وجود بطنهای قرآن و وجود تمام علوم در قرآن و چیزهایی مثل این پی برده اید.
اما الآن متوجه شدم که منظور شما چیز دیگری است. منظور از درک باطنی این هست که الهی بودن قرآن را به صورت پیشفرض در نظر بگیریم، بعد از این فرض دوباره برسیم به الهی بودن قرآن. خب این میشه مغلطه دور.
اگر ما به الهی بودن کتاب دیگری هم معتقد باشیم می توانیم این روشها را برای متقاعد ساختن خودمان به کار گیریم. خیلی از کتابهای بشری هم فاقد اختلافات غیر قابل رفع اند. در واقع هر کتابی که تفسیر پذیر باشد و قاعده ناسخ و منسوخ را در آن پذیرفته باشیم، اختلافاتش را می توان توجیه کرد. همچنین اگر فرض کنیم جملات یک کتاب خاص فاقد تناقض اند و برای تمام زمانها و مکانها صدق می کنند، می توانیم با تعمیم دادن و تطابق دادن آنها کلی گزاره های جدید بدست آوریم و از کثرت آنها در شگفت شویم!

سوال پیش اومد که حالا ما چطور می تونیم بین کتابهای الهی و غیر الهی فرق بگذاریم؟ فرمودید یک حجت برای قرآن داریم. اگر منظور شما از حجت همین استدلالهای دوری باشه، این باز هم میشه مغلطه. فرض کنید ما ابتدا الهی بودن قرآن را بپذیریم، بعد با شروع از این پیشفرض به الهی بودن قرآن برسیم، بعد که این نتیجه رو گرفتیم مطمئن شویم که اون پیشفرض درست بوده!
این باز هم میشه دور.


[/HR]
باء;673087 نوشت:
اینجا صحبت سر چگونگی تشخیص حقیقت است و معیار حقیقت ...

دوست گرامی، در اون تاپیک احتمالاً همین استدلالهای مغلطه آمیز معمول (مثل اعجاز علمی و اعجاز عددی و روشهای پذیرش نقلی و مغلطه های دوری) مطرح میشه و هیچ کسی هم زیر بار نمیره که این استدلالها اشتباه اند.

[/HR]از دوستان می خوام درباره "مغالطات" نحقیق کنند. انواع مغلطه ها رو بشناسید. جهت گیری های شناختی رو بشناسید و درگیرشون نشید. مخصوصاً اگر احیاناً خواستیم دیگران رو به پذیرش اعتقاداتتون مجبور کنیم، ابتدا از مغلطه آمیز نبودن دلایلتون مطمئن بشیم.

ممنون :Gol:

باء;673083 نوشت:
بسم الله ... الرحمن الرحیم،
سلام علیکم برادر،
منظورم از حجت همان چیزهایی است که در همین تاپیک با شما سرش بحث کردم و در آنها نه صحبتی از پیش‌گویی کردم و نه علوم طبیعیات و نه روابط عددی و نه شهادت آب ... در این چند پست شما یک جا را نشان دهید که حتی به این مسائل اشاره‌ای کرده باشم تا حقیر لااقل این شبهه برایم پیش نیاید که چطور چنین چیزی به ذهنتان رسید ... در تمام این تاپیک صحبت ما سر ایمان آوردن به قرآن بوده است و پذیرفتن الهی بودن آن و یکجا هم از چنان مطالبی صحبتی نکرده بودیم، چرا ناگهان چنین چیزی را نظر غالب حقیر تصور کردید؟ آن هم بعد از این همه تأکیدی که کردم که برای فهمیدن الهی بودن قرآن ملاک درک باطنی است و نه مسائل ظاهری ...
در پناه خدا باشید
یا علی علیه‌السلام

سلام جناب باء متشکرم از نوجهتون
من در حدی نیستم که توضیح بدم ولی اگر تاپیکی با این مضمون باشه دوست دارم حرف بزنیم.
اگر در مورد حقانیت اسلامه و نحوه ی ورود به اسلامه که اگر برگردیم به همون اوایل اسلام میبینیم اولش با حرف زدن پیامبر بوده و علت اصلی و اولیه اش حسن خلق پیامبر (ص) بوده که باعث شده مردم در وهله ی اول حرف های پیامبر رو قبول کنند.
اما اگر منظور این تاپیک نحوه ی ایمان آوردن و اسلام آوردن انسان ها به وسیله ی قرآن و بالاخص سوره مسد هست چیزی که میتونم بگم :Sokhan:
قرآن مثل هر کتابی دو حالت داره جنبه ی ظاهری و جنبه ی باطنی و میشه هر جنبه رو با علوم مخصوص خودش مورد بررسی قرار داد.
از جنبه ی ظاهری از جنبه ی روانشناسی از جنبه ی زبان شناسی که ابعاد خیلی زیادی رو داره که یکیش ساختار گرایی هست از جنبه ی معنا شناسی و تا دلت بخواد یا اگر میخوای جنبه ی اعجاز قرآن رو با مقایسه با کتب دیگر درک کنی باید بری سراغ ادبیات تطبیقی: آیا این کافی نیست که یک متن که چند صد سال پیش نازل شده اون هم زمانی که سواد خیلی پایین بود اون هم توسط یک فرد امی و علومی نازل شده که الان هم مورد بررسیه و اون کتاب این همه مباحث رو در بر داره.
http://qhts.modares.ac.ir/
http://nekoonam.parsiblog.com/Posts/314/%D9%85%D8%AA%D9%86+%D8%AF%D9%81%D8%A7%D8%B9%D9%8A%D9%87+%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%85+%D8%A2%DA%AF%D9%87%D9%8A%3A+%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%D9%8A+%D8%AA%D8%B7%D8%A8%D9%8A%D9%82%D9%8A+%D8%A8%D8%A7%D9%81%D8%AA+%D8%AF%D8%B1+%D8%AA%D9%81%D8%B3%D9%8A%D8%B1+%D9%88+%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86+%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%D9%8A/

Mostafa4;673192 نوشت:
سلام باء گرامی
...
اما الآن متوجه شدم که منظور شما چیز دیگری است. منظور از درک باطنی این هست که الهی بودن قرآن را به صورت پیشفرض در نظر بگیریم، بعد از این فرض دوباره برسیم به الهی بودن قرآن. خب این میشه مغلطه دور.
...
سوال پیش اومد که حالا ما چطور می تونیم بین کتابهای الهی و غیر الهی فرق بگذاریم؟ فرمودید یک حجت برای قرآن داریم. اگر منظور شما از حجت همین استدلالهای دوری باشه، این باز هم میشه مغلطه. فرض کنید ما ابتدا الهی بودن قرآن را بپذیریم، بعد با شروع از این پیشفرض به الهی بودن قرآن برسیم، بعد که این نتیجه رو گرفتیم مطمئن شویم که اون پیشفرض درست بوده!
این باز هم میشه دور.

بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر
برادر شما چند روز است که شروع کردید به غافلگیر کردن حقیر!
:Moteajeb!:
خوب بگذارید حقیر به کمک شما نظرات قبلی خودم را بهتر متوجه شوم ... جایی را نشانم دهید که گفته باشم الهی بودن قرآن را از ابتدا فرض بنمایید ...
امیدوار بودم انصاف را در بحث هر دو طرف رعایت کنند چنانکه در ابتدای امر هم همینطور بود، ولی این چند روز اخیر مطالبی را به حقیر نسبت می‌دهید که گویی به اندازه‌ی یک ربع ساعت هم با یکدیگر مکاتبه نداشته‌ایم ...
به قول حضرت خضر علیه‌السلام هذا فراق بینی و بینک ...
ان شاء الله موفق باشید
:Gol:
Mostafa4;673192 نوشت:

دوست گرامی، در اون تاپیک احتمالاً همین استدلالهای مغلطه آمیز معمول (مثل اعجاز علمی و اعجاز عددی و روشهای پذیرش نقلی و مغلطه های دوری) مطرح میشه و هیچ کسی هم زیر بار نمیره که این استدلالها اشتباه اند.
از دوستان می خوام درباره "مغالطات" نحقیق کنند. انواع مغلطه ها رو بشناسید. جهت گیری های شناختی رو بشناسید و درگیرشون نشید. مخصوصاً اگر احیاناً خواستید دیگران رو به پذیرش اعتقاداتتون مجبور کنید، ابتدا از مغلطه آمیز نبودن دلایلتون مطمئن بشید.

برخی هم ممکن است چنان مطالبی را تحت عنوان استدلال‌های خودشان مطرح نمایند ولی این مسأله عمومیت ندارد و به طور خاص کارشناسان سایت و بسیاری از دوستان حتماً اینطور نخواهند بود ...
در هر صورت به زعم حقیر هر استدلال غلطی هم که عوام برای ایمان آوردنشان ارائه دهند حداقل در اینکه چنان استدلال‌هایی قادر نیستند شخص را آگاهانه به حقیقت برسانند مشابه هستند با روشی که شما در پیش گرفته‌اید از این نظر که هیچ یک از این روش‌ها توجیه عقلایی ندارد ... البته شما وضعتان بهتر است از این جهت که چنان استدلالهایی را برنمی‌تابید ولی تا راه جایگزین مناسب و عقلایی پیدا نکنید این مزیت به کارتان نخواهد آمد ...

در مورد اینکه مدام اصرار دارید بگویید که حقیر یا امثال حقیر دیگران را مجبور می‌کنیم که اعتقاداتمان را بپذیرند و مباحثات ما را هم‌سنگ تهدید با سلاح سرد یا گرم و یا همسنگ با شست‌وشوی مغزی می‌شمارید فقط می‌توانم بگویم انصافتان را شکر ... و مرامتان را شکر ... هر طور که راحت هستید ... :Gol:
اعتراف می‌کنم که بجز یکی دو روز اخیر که رویکرد شما تغییراتی داشته است از هم‌صحبتی با شما خوش‌وقت شدم ... و البته صلاح مملکت خویش خسروان دانند
در پناه خدا باشید ان شاء الله :Gol:
یا علی علیه‌السلام

سلام باء گرامی
نه اصلاً منظورم شما نبودید ... این جمله خطاب به شما نبود و ممنون میشم به دل نگیرید. شما فرد بسیار محترمی هستید که بنده از هم صحبتی شما بسیار خوشنودم.
متاسفانه بعضی گروههای مذهبی وجود دارند که می خواهند مردم را با ابزارهایی مثل محروم کردن دیگران از حقوقشان دیگران رو وادار به پذیرش کنند یا حتی با نسبت دادن تهمتهای جنسی، پیروان سایر مکاتب رو بدنام کنند. نمونش رو در این لینک می تونید ببینید. مطمئناً هم من و هم شما با چنین روندی مخالفیم. بسیاری از علمای اسلامی هم تهمت زدن رو جایز نمی دونند و شاید خیلی از علمای اسلامی با گذاشتن اجبار در عقاید مخالف باشند..
شاید رفتار چنین گروههایی منطبق بر اسلام واقعی نباشه. اما به هر حال ما چنین گروههایی رو در کشور داریم و باید براشون کاری کنیم. یک راه اینه که فضایی فراهم کنیم تا صحت اعتقاداتشون رو بررسی کنند. سایت اسک دین می تونه به ایجاد چنین فضایی کمک کنه و ممنونم که شما هم در این امر یاری می کنید.

یک مسئله کلی بگم خدمتتون: هر چه اعتقاد ما جنبه اجتماعی بیشتری داشته باشه نیاز به اثبات قوی تری هم داره. اگر تعبیر شما از دین، مسائلی مثل راستگویی و امانتداری است پس اعتقادتون بسیار محترمه. حتی اگر اثباتی محکم بر اون نداشته باشید.


[/HR]
باء;673372 نوشت:
جایی را نشانم دهید که گفته باشم الهی بودن قرآن را از ابتدا فرض بنمایید ...

فرمودید نکات ادبی سوره مسد را کسی می تواند درک کند که به الهی بودن آن ایمان آورده باشد.
این ایمان اولیه از کجا میاد؟ از کجا مطمئن میشیم که این اعتقادات درسته تا بعد بخوایم از اونها در استدلال دیگری استفاده کنیم؟
می بخشید اگر این رو درست متوجه نشده بودم.

ممنون :Gol:

روزنه;673329 نوشت:
از جنبه ی زبان شناسی که ابعاد خیلی زیادی رو داره که یکیش ساختار گرایی هست

ممنون میشم نمونه های این ابعاد رو در سوره مسد بفرمایید :Gol:

سلام باء گرامی
نه اصلاً منظورم شما نبودید ... این جمله خطاب به شما نبود و ممنون میشم به دل نگیرید. شما فرد بسیار محترمی هستید که بنده از هم صحبتی شما بسیار خوشنودم. ویرایشی هم انجام دادم تا چتین برداشتی پیش نیاد.
متاسفانه بعضی گروههای مذهبی وجود دارند که می خواهند مردم را با ابزارهایی مثل محروم کردن دیگران از حقوقشان دیگران رو وادار به پذیرش کنند یا حتی با نسبت دادن تهمتهای جنسی، پیروان سایر مکاتب رو بدنام کنند. نمونش رو در این لینک و این لینک می تونید ببینید. مطمئناً هم من و هم شما با چنین روندی مخالفیم. بسیاری از علمای اسلامی هم تهمت زدن رو جایز نمی دونند و شاید خیلی از علمای اسلامی با گذاشتن اجبار در عقاید مخالف باشند..
شاید رفتار چنین گروههایی منطبق بر اسلام واقعی نباشه. اما به هر حال ما چنین گروههایی رو در کشور داریم و باید براشون کاری کنیم. یک راه اینه که فضایی فراهم کنیم تا صحت اعتقاداتشون رو بررسی کنند و ممنونم که شما هم در این امر یاری می کنید. اگر این گروهها حتی یک درصد در صحت عقایدشان شک داشته باشند، چنین رفتاری رو از خودشون نشون نمیدن.

یک مسئله کلی بگم خدمتتون: هر چه اعتقاد ما جنبه اجتماعی بیشتری داشته باشه نیاز به اثبات قوی تری هم داره. اگر تعبیر شما از دین، مسائلی مثل راستگویی و امانتداری است پس اعتقادتون بسیار محترمه. حتی اگر اثباتی محکم بر اون نداشته باشید.


[/HR]
باء;673372 نوشت:
جایی را نشانم دهید که گفته باشم الهی بودن قرآن را از ابتدا فرض بنمایید ...

فرمودید نکات ادبی سوره مسد را کسی می تواند درک کند که به الهی بودن آن ایمان آورده باشد.
این ایمان اولیه از کجا میاد؟ از کجا مطمئن میشیم که این اعتقادات درسته تا بعد بخوایم از اونها در استدلال دیگری استفاده کنیم؟
می بخشید اگر این رو درست متوجه نشده بودم.

ممنون :Gol:

روزنه;673329 نوشت:
از جنبه ی زبان شناسی که ابعاد خیلی زیادی رو داره که یکیش ساختار گرایی هست

ممکنه نمونه های این ابعاد رو در سوره مسد بفرمایید؟

باز هم ممنون :Gol:

بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر و رحمت خدا بر شما و برکاتش، ... و عرض ادب و احترام مجدد

Mostafa4;673381 نوشت:
فرمودید نکات ادبی سوره مسد را کسی می تواند درک کند که به الهی بودن آن ایمان آورده باشد.
این ایمان اولیه از کجا میاد؟ از کجا مطمئن میشیم که این اعتقادات درسته تا بعد بخوایم از اونها در استدلال دیگری استفاده کنیم؟
می بخشید اگر این رو درست متوجه نشده بودم.

اینکه حقیر گفتم ظاهر و باطن سوره‌ی مسد و سوره‌های دیگر قرآن عمدتاً برای کسانی به میزان زیاد قابل استفاده است که ابتدا الهی بودن قرآن برایشان مسجل شده باشد، بعد از آن بود که گفتم به زعم حقیر ایمان به قرآن از طریق درک باطنی حاصل می‌گردد، برای مثال:
باء;672701 نوشت:
با این حساب از نظر حقیر درک اعجاز از طریق ظاهر قران نیست چون انسان معیار ظاهری فوق بشری و بالاتر از آن معیار ظاهری الهی سراغ ندارد که با آن بتواند فوق بشری بودن یا بالاتر از آن الهی بودن قرآن را تشخیص دهد ... راه درک آیت بودن قرآن باطن است و این باطن هم اگر چیزی باشد که شخص بخواهد یاد بگیرد درش حرف و حدیث هست، ولی اگر نشانش دهند و او یاد نگیرد بلگه آنرا بشناسد و ببیند این را از قبل هم می‌دانست و فراموش کرده بود و احساس قرابت و انس کند راحت خواهد پذیرفت و اگر هیچ نکته‌ی ابهامی درش برای او باقی نماند شکی هم برایش باقی نمی‌ماند ... این حالت درک باطنی و مستقیم برای برخی در شنیدن صوت قرآن یا دیدن خطّ آن صورت می‌گیرد، برای برخی با توجه کردن به آن، برای برخی با تدبر کردن در ان، برای برخی هم تنها وقتی وارد گود تحدی شدند ...

بحث‌های ابتدایی‌امان هم بر این منوال بود که ابتدائاً شما به دنبال دلیل و استدلال برای اثبات الهی بودن قرآن بودید و حقیر مدعی شدم که اینجا استدلال به کار نمی‌آید، دلیلم هم این بود که استدلال هرچقدر هم که از نظر منطقی قوی باشد ولی هرگز قادر به تولید محتوی نیست و تنها فرض را به صورت منطقی به یک حکم متصل می‌کند و در نتیجه حکم حداکثر آنقدر درست و معتبر خواهد بود که فرض‌های استدلال درست و معتبر باشند، اگر فرض‌ها غلط باشند آن وقت قوی‌ترین استدلال منطقی در حقیقت اثبات غلط بودن حکم است و نه اثبات درست بودن آن ... پس هر استدلالی را باید از دو جهت ارزش‌گذاری کرد، یکی قوت منطقی خودش و اینکه خالی از نقص باشد و دیگر اینکه فرض‌های آن هم معتبر باشند و پیشتر اثبات شده باشند ... اگر بخواهیم درستی پیش‌فرض‌ها را هم اثبات کنید در یک زنجیره از قضایای پی‌در‌پی و تو در تو می‌افتید که اسمش را در زمینه‌ی عقاید می‌گذارند واکاوی فرض‌ها و گزاره‌های از قبل پذیرفته شده ... اما این واکاوی جایی به آخر می‌رسد، وقتی که به پیش‌فرض‌هایی برسیم که آنها را بدون دلیل پذیرفته‌ایم و اصطلاحاً این پیش‌فرض‌ها بدیهیات هستند ... پس هر آجر از بنای اعتقادی هر کسی که با داربست منطق بالا برده شده است در نهایت استوار است بر سنگ‌بنای اولیه‌ی ان ساختار فکری که همان بدیهیات آن است ... اگر بررسی بدیهیات را به کنار بگذاریم و هر کسی به دلخواه یک سری بدیهیات را فرض کرده و بر اساس آنها شروع کند به فکر کردن به تعداد زیادی ساختار فکری و اعتقادی می‌رسیم که با هم ناسازگارند و اگر قوت منطقی استدلال‌ها بررسی و تأیید شوند این ناسازگاری خبر از ناسازگاری در همان بدیهیات پذیرفته شده می‌دهد ... پس کسی که طالب حقیقت متحقق خارجی است به ناچار باید ابتدا تمام وقتش را بگذارد بر روی بررسی اعتبار پیش‌فرض‌های ابتدایی یا همان بدیهیات که در زبان دین به آنها وجدانیات هم گفته می‌شود ... اما چه راهی برای بررسی این بدهیات وجود دارد؟ مشخصاً بدیهیات را نمی‌شود با استدلال پذیرفت چون هر استدلالی مبتنی بر یک سری فرض دیگر است ... به ناچار باید راهی بجز استدلال وجود داشته باشد ... کسانی که معتقدند چنان راهی وجود ندارد به نسبی بودن حقیقت می‌رسند و هرگز نمی‌توانند خبر از حقیقت متحقق خارجی بدهند و بر این اساس هیچ کسی نمی‌تواند بگوید من اعتقادات درست‌تری دارم و این نه فقط در مورد افراد خداباور یا اخلاق‌محور که حتی در مورد افراد جنایتکار و دزد و فاسد و فاسق و کلاهبردار و وحشی و غیره و غیره و غیره هم صادق است، یعنی هیچ معیاری برای حق اگر نداشته باشیم و هیچ حقیقت خارجی اگر بر دیگری رجحان نداشته باشد در این صورت هر دیدگاه و هر عملی پذیرفتنی است ... و واضح است که بجز معدودی افراد معلوم‌الحال کسی زیر بار چنین طرز تفکری نمی‌رود و همه قبول دارند که نمی‌شود همه چیز نسبی باشد و هیچ چیز مطلقی وجود نداشته باشد ... اما آن چیز مطلق را هم نمی‌توان با استدلال اثبات کرد ... پس راه چیست؟
راهی که حقیر پیشنهاد دادم و هنوز هم بر سر آن ایستاده‌ام این است که انسان درکی که از خودش دارد یک درک مستقیم است و همین درک مستقیم و بدون واسطه تنها درکی است که می‌تواند به صورت یقینی بپذیرد ... یعنی بدیهیات هم باید مبتنی بر همان درک باطنی از خود باشد ... در اینجاست که درک باطنی از الهی بودن قرآن هم مطرح شد ... مطابق مطالب بیان شده اعتبار آن درک باطنی از «خود و حالات خود» از هر استدلال منطقی بیشتر است ... بر اساس همین درک باطنی اگر قران اثبات شود این اثبات از هر استدلال منطقی دیگری قوی‌تر است و مبنای ایمان به قرآن و هر اعجاز دیگری در زمان انبیاء سلف و حضرت خاتم‌الأنبیاء صلی‌الله‌علیه‌واله‌وعلیهم‌السلام هم همین مطلب است ...
این به زعم حقیر بود ... لطفاً توجه کنید که حقیر بحث ایمان آوردن به قرآن را به کل از استفاده‌ای که می‌شود از ظاهر و باطن قرآن برای هدایت شدن بیشتر مؤمنین نمود جدا کردم، از این نظر از هم جدا هستند ولی از نظر دیگری به هم وابسته می‌شوند و آن اینکه آن درک باطنی بیان شده از همین ظاهر و باطنی که خود خدای قرآن به طالب حقیقت نشان می‌دهد تحصیل می‌شود ... این به معنای اینکه شخص باید بتواند چه مقدار آرایه‌ی ادبی در قرآن پیدا کند نیست، این یعنی شما در ظاهر قرآن تلاش کنید تا در باطن آن حقایق را به دلتان عرضه کنند آنچنان که آنها را بشناسید با درکی که مبنای هر درک دیگری از جزئیات و کلیات است ... آنچنان این درک زیربنایی است که اگر کسی انکارش کند مانند آن است که درک از خودش را انکار کرده باشد ... این ایمان قابل اتکاست ... کوچک (ولی بعد از سن تکلیف) و بزرگ و زن و مرد و باسواد و بی‌سواد و دانشمند و عوام هم نمی‌شناسد ...
در پناه خدا باشید ان شاء الله
یا علی علیه‌السلام

باء;672857 نوشت:
باز در این توضیحات اشکالی می‌بینید؟

سلام.
فکر میکنم متوجه منظور شما شده باشم.
میفرمایید هرکس باید قرآن رو ببینه و بشنوه و بهش توجه کنه و درش تدبر کنه تا خدواند حقانیت خودش و قرآن رو بهش نشون بده.
و اگر خداوند حقانیت قرآن رو بهش نشون نداد، وارد تحدی بشه تا متوجه حقانیت قرآن بشه و اگر نشد عذر موجه داره.
و البته برای این دیدن شنیدن و توجه و تدبر و تحدی معیاری وجود نداره.
درست متوجه شدم؟
موضوع قفل شده است