نمی دانم همسرم کمبود خواهر دارد یا مسأله چیز دیگریست؟

تب‌های اولیه

61 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

اميدوار;454043 نوشت:
بسمه تعالی
صلی الله علیک یا امام الرئوف یا علی بن موسی الرضا المرتضی
با عرض سلام و تحیت خدمت پرسشگر محترم و دیگر بزرگوارانی که در بحث شرکت فرمودند.
ضمن اینکه نکات مفید و ارزنده ای مورد اشاره خواهران و برادران گرامی قرار گرفت، لازم دونستم ضمن تشکر، چند نکته رو تقدیم کنم؛

_ سعی کنیم از بیان پیشنهادات و بوِیژه تفاسیر جزمی ( بدون احتمال خلاف)، خودداری کنیم و چیزی رو صد در صد ندونیم.

_ سرکار لیندا، درخواست راهکار و تبیین نوع برخورد با همسر رو خواستار هستند و نه چیز دیگری. پس بجای اینکه همسر ایشان مورد روان تحلیل گری (روانکاوی) گرامیان قرار بگیرد، بهتر است راهکار ارائه داده شود.

_ علی الرغم وجود چنین موضوعی، بحمدالله ایشان در مجموع از زندگی مشترک خود رضایت دارند، بنابراین سعی کنیم امیدواری را تزریق کنیم و نه فضای بدبینی را. به هر حال هر قفلی کلیدی دارد...

_ چرایی دقیق رفتار همسر خانم لیندا، با مراجعه به یک مشاور (روان شناس بالینی) مشخص می شود، اما بیش از آنکه این چرایی مهم باشد، نوع برخورد ایشان با همسرشان مهم است. همانطور که عرض شد لازم است به شیوه کلامی و رفتاری رنجش خود را از این اقدام بیان کنید، اما از القاء بی اعتماد بودن به وی خودداری کنید. این شیوه باعث خواهد شد تا هم ایشان به حساسیتهای شما توجه بیشتری داشته باشند و هم بهانه متهم کردن شما به بدبینی و شکاکیت را نداشته باشند.
در بیان رنجش خود توجه داشته باشید؛
_ از زیاده روی در این موضوع خودداری کنید.
_ به شرایط روانی همسر خود (زمان، مکان و موقعیت مناسب) در بیان خواسته خود توجه داشته باشید.
_ خواسته خود را شفاف مطرح کنید و از اطاله کلام، طعنه و کنایه و بویژه اعتراف گرفتن از ایشان اجتناب کنید.

در پناه خدای متعال موفق باشید.

جناب آقای امیدوار از نکته سنجی و ظرافت کلامتون خیلی سپاسگزارم
امروز که میخواستم این تایپیک و باز کنم ترسیدم ، میخواستم دیگه نیام اینجا چون صحبتای دوستان آشوبی توی دلم به پا کرد توی این چندروز که با خودم گفتم بهتره دیگه هرگز به این سایت سر نزنم .
به هر حال از راهنمایی به موقعتون متشکرم:Gol:

linda;455229 نوشت:
جناب آقای امیدوار از نکته سنجی و ظرافت کلامتون خیلی سپاسگزارم
امروز که میخواستم این تایپیک و باز کنم ترسیدم ، میخواستم دیگه نیام اینجا چون صحبتای دوستان آشوبی توی دلم به پا کرد توی این چندروز که با خودم گفتم بهتره دیگه هرگز به این سایت سر نزنم .
به هر حال از راهنمایی به موقعتون متشکرم

بسمه تعالی
با اهداء سلام و تحیت
بنده هم از جنابعالی به خاطر حسن اعتمادتون سپاسگزارم.
دوستان هم قصدشون خیره، ان شاء الله که از این به بعد با احتیاط بیشتر و با رعایت همه جوانب، موضوع رو پیگیری کنند. شما هم امیدوار باشید و قدر داشته های زندگی مشترکتون رو بیشتر بدونید.

linda;455229 نوشت:
جناب آقای امیدوار از نکته سنجی و ظرافت کلامتون خیلی سپاسگزارم
امروز که میخواستم این تایپیک و باز کنم ترسیدم ، میخواستم دیگه نیام اینجا چون صحبتای دوستان آشوبی توی دلم به پا کرد توی این چندروز که با خودم گفتم بهتره دیگه هرگز به این سایت سر نزنم .
به هر حال از راهنمایی به موقعتون متشکرم:Gol:

سلام لیندا جان ...
من نمیخواستم که بترسونمتون ...

لیندا ...
نمیدونم تا به حال عاشق شدی یا نه ... یک بار تو ذهنت ... کامل کامل عشق رو به تصویر بکش ... چه موقعی تو زندگیت عاشق بودی و عشق رو با تمامه وجودت احساس کردی ؟؟؟
هر کسی تعریفی از عشق داره ... من زمانی عاشق کسی میشم که کسی رو دوست داشته باشم ... هر روز بهش نزدیک تر بشم ... نزدیک تر و نزدیک تر ... ولی هیچگاه بهش نرسم ... تاکید میکنم هیچ گاه ....

من فکر مینکم همسرتون و اون خانومه دارن یه رابطه صد در صد عاشقانه رو تجربه میکنن ... عشقی که توش رابطه جنسی معنا نداره ... نوعی عشق خالص ...
که روز به روز بیشتر میشه و هر دو مراقب هستند که به قولی خواهر و برادر بمونن ... تا رابطشون عمیق تر و دوست داشتنشون قویتر بشه ...

به هر حال این نظر من بود و به نظرم باید بهتون میگفتم تا نسبت بهش اطلاع داشته باشین ...

در مورده اینکه تو دلتون آشوب بود ... خوب باید کنارش بزارین و دنباله راهکارهایی باشین که استاد گفتند ... قصد من تنها این بود که نباید خودتون رو به خواب بزنین ... همین .

اگر هم شوهرت دوستت داره ... تو هم زندگیت رو دوست داری ... بهترین کاری که به ذهنم میخوره اینه که تندی 2 تا 3 تا بچه بیاری و تموم ... البته همه شرایطه شما رو نمیدونم ... ولی فکر میکنم اگر ایشون بابا بشن ... احساسی دیگرشون تحریک میشه که دیگه دنبال خواهر نگردن ... عشق پدری هم نوعی دیگر از انواع عشق ها هست ...

[="DarkSlateBlue"]باسلام..

linda;455226 نوشت:
آینده جان :دوست عزیز شاید یکی از مواردی که من یادم رفت بگم و شما اینجا بهش اشاره کردین این بود که من 4-5 سال از این 8 سال رو که گفتم با همسرم که اون موقع همسرم نبود با نهایت قساوت و سنگدلی برخورد میکردم و بعدها ازش شنیدم که میگفت همیشه دوست داشتم با یکی از دوستات دردو دل کنم و ازش راهکار بخوام که دل تو رو چه جوری به دست بیارم.

لینداخانم شما هم مثل خواهر خودم مگر فرقی میکند ..؟؟ بهرحال من همه تلاشم را بکار بردم تا مانند یک برادر که مشکل خواهر خودش را حل و رفع مینماید،مشکل شما را حل و رفع نمایم و هیچ حل و رفعی هم بگمانم بهتر از این نیست که انسان ابتدا پی به واقعیتها برده و واقعیت و حقایق موجود را ابتدا بدانیم که شما خود تااین لحظه ندانستید که ممکن است همسرتان قصد و هدفش خیر هم باشد و نه شر یا اهدافی شیطانی .. {طبق فرمایش خودتان که برنگ آبی منعکس گردیده}
بهرحال بنده با توجه عمیقانه به آنچه که خودتان مرقوم فرموده بودید راهنمایی نموده و راهکار ارائه دادم {که تاجای ممکن از حس حسادت دوری ورزیده و حسادت خود را مهار نمایید و نه آزاد و رها یا حتی سرکوب}{و البته خدا راشکر که همه حدس و حس من نسبت بشما و همسرتان و مشکلتان درست بودند..البته خوب بود این مورد آخر را هم همان اول بیان میفرمودید..همان جریان انتقامگیری که البته بنظر من میتواند درحد همان شوخی باقی بماند مگر شما خودتان با حساسیتهای بیش از حد آتشی بپانمایید یا بهانه ها را برای تحقق این فتنه و آشوب و گرفتاری،خلق نموده یا دست همسرتان دهید .. البته نکته مهمتر اینکه ما هیچ شناختی نسبت به همسر شما نداریم جز جنسیت ایشان که این مقدار اطلاعات هم نمیتواند کمک چندانی نماید در مقابل ظرفیت و شخصیت ایشان که آیا از آندسته مردان کم ظرفیت و بی شخصیتی ست که زود جوش میاورند و زود تسلیم حس خشم و عصبانیت و پرخاشگری میشوند یا انسان محترم و پرظرفیتی اند که ..؟؟} {که البته همه اینها مهم اند و تنها یک مشاور میتواند در لحظات سخت و بحرانی به انسان بیمار و نیازمندکمک نماید که در آنجا هم باید این اطلاعات داده شوند}

linda;455226 نوشت:
به خدا من از موقعی که این دوستی با این خانوم پیش اومده کوچکترین حرفا و کاراش رو زیر نظر گرفتم اما واقعا چیزی که نشون بده شوهرم داره به کسی جز من فکر میکنه ندیدم. اما اینو هم میدونم که اگه بین من و اون یه بار اگه جرو بحثی هم پیش بیاد یه سری چیزا رو به این خانوم میگه و اون هم همیشه خواهرانه راهنماییش کرده.

linda;455226 نوشت:
تا پیش از اینکه من سر این قضیه با شوهرم دعوا کنم شوهرم ریز به ریز مسائل سرکارشو به من میگفت .گاهی وقتا شبا اینقدر از کارای روزانش برای من تعریف می کرد که دیگه من وسطاش خوابم رفته بود
نه ساعت رفت و برگشتش به کار مشکلی داره نه کارش طوری هست که بخواد بپیچونه سرکارشو
همیشه هم سعی کرده که اسباب خوشحالی منو فراهم کنه
آخر هر هفته یا پارکیم یا رستوران یا ........
اینا رو گفتم که بقیه دوستای خوب اینجا بدونن که ذره ای از توجه شوهرم به من کم نشده .

linda;455226 نوشت:
اما من نمیخوام این توجه با کس دیگه ای حتی یه ذره هم تقسیم بشه
دوستای خوبم به خدا شوهر من توی آتیش هوس نمیسوزه (اینو بعضی از دوستان گفته بودن) اما من میترسم که این اتفاق شاید بعدها بیفته
برای همین اومدم اینجا که ازتون راهکار بخوام

جمیع فرمایشات شما و عرایض حقیر اینها شدند که ..؟؟

که شما دارای همسری مهربان میباشید که فعلا طلاست و فعلا شما را ترس و واهمه فرا گرفته است که این ترس و دلسوری میتواند وسوسه شیطان برای برهم زدن زندگی خوب و ساکت شما باشد یا ..؟؟
{یا شاید هم محبت خداوند که دارد پیشاپیش شما را نسبت به امری مطلع میگرداند که ..؟؟} که فعلا و بهرحال موضوع چندان ساده ای هم نیست که بتوان بدون اطلاعات قبلی یا مهم و دسته اول،حکمی در موردش صادر نمود،فعلا ازمحبت خود نسبت به ایشان کم نکرده و او را همچون سابق یا گذشته دوست داشته باشید و تنهاکاری که فعلا باید بدان اهمیت دهید این است که همچنان بطور غیر محسوس آندو را تحت نظر {دورادور} داشته باشید و اگر ذره ای کج رفتاری از هریک مشاهده نمودید ..؟؟

بازهم باید ابتدا از قدرت عقل و شعور خودتان بهره برده و ابتدا ملاحظه یا توجه داشته باشید که همسرتان دارای چه ویژگی های اخلاقی مثبت یا رفتارهای بد و منفی میباشد که اگر انسان لجوج و کم صبر و مغرور و زودعصبی و کم اعصابی باشد ..؟؟ در اینصورت باید بیش از پیش مراقب باشید که چنین انسانها یا در واقع مردانی فقط ضعیفکش اند و فقط زورشان به انسانهای ضعیف همچون جنس زن میرسد که تمام کمبودهای عاطفی دوران کودکی خود را بر سر آنان تخلیه نمایند و ..؟؟
و برای رسیدن به این اهداف از هیچ چیز کم نخواهندگذاشت حتی دل بستن به یک زن دیگر یا شکستن پایه های زندگی قبلی حتی عاطفی و عاشقی..
و اگر خلاف اینهاست و بلکه همسرتان انسان بسیار مودب و با شخصیت و بردباری میباشند..؟؟ فقط مراقب خودتان باشید که فعلا و فقط فریب شیطان و وسوسه های او را نخورید و تسلیم هیچیک از صفات یا ژن های درونی اما شیطانی خود را نخورده و متکی بخدا و محبت او نیز باشید که دست خدا بالاترین دستهاست و علم و آگاهی او نیز نسبت به همه مسائل ، بالاترین علم و آگاهی ها از افکار و رفتارهای بندگان و انسانهای خود است حتی درخفا ..

{انشاا...موفق و تندرست و شاد باشید..انشاا...

{باسپاس}[/]

آینده جان دوست عزیز نمیدونم چطور از شما تشکر کنم.
حرفاتون واقعا منطقی و ارامش بخش بود برام. از اینکه صحبت های من رو به دقت میخونید و دلسوزانه جواب میدین یک دنیا ممنونم.سعی میکنم حتما به توصیه های شما عمل کنم.شما هم برای آرامش من دعا کنید.
امیدوارم که زندگیتون سرشار از عشق و آرامش باشه:Gol:

سلام لیندا ...

این پست رو خواستم برات بنویسم ... گفتم شاید برای شما و چند تا از دوستان خوندنی باشه ....
چندین ساله پیش من افسردگی گرفتم ... و بیماریم هم داشت روز به روز شدیدتر میشد ... تا اینکه در نهایت یه دکتر روانشناس خوب پیدا کردم و رفتم پیشش ...
جلسه هایی که میگذاشت نیم ساعته بود و اون زمان بابته نیم ساعت حرف زدن هزینه های خیلی بالایی رو میگرفت ... تخصصش هم افسردگی بود ...
جلسه اول نیم ساعت منو سیم جیم میکرد ... آیا پدرت افسردگی داشته ؟؟؟ ... آیا مامانت افسردگی داشته ؟؟؟ ... آیا تا حالا خواستی کسی رو بکشی ؟؟؟ و اونها رو فایل کرد ...
بعد از نیم ساعت ... گفت تعریف کن ...
تا اومدم تعریف کنم ... گویا از فرم گریه کردنه من همه چیز دستش اومد و تندی 2 تا قرص برام نوشت و گفت برو جلسه بعدی بیا و ... منم بهم برخورد ...
گفتم این چه وضع برخورد بود ... حداقل میزاشت کمی حرف بزنم ...

هیچی دیگه جلسه بعدی بلند شدم و رفتم ...
شروع کرد به حرف زدن ... منم که عاشق بحث کردن ...
اولین حرفش این بود :
گفت : من شغل و حرفه ام روانپزشکی روانشناسی هست ... همونطور که یه دندونپزشک ... یه بقال ... دنباله این هست که مشتری جذب کنه منم باید مشتری جذب کنم ... اگر مشتری جذب نکنم نمیتونم زندگی کنم ... بنابراین میتونیم 2 تا کار بکنیم ...

1- یا تو اومدی اینجا که درد دل کنی ... از آسمون و زمین حرف بزنی ... منم مثله یه دوست باید بشینم و حرفات رو گوش بدم ...
2- یا اینکه اومدی پیشه یه جراح که باید چاقو بزاره و ببره ... رفتارهای بدت رو بهت بگه و ...

و گفتش الان اکثره روانشناس ها مشتری هاشون رو رصد میکنن ... شخصیتشون رو با توجه به آموزش هایی که دیدن شناسایی میکنن و حرفهایی رو میزنن که طرف خوشش بیاد ... تا باز هم بیاد پیششون ... به بیماریشون و مشگلشون کاری ندارن ...

و بعد بهم گفت ... میخوای چی کار کنیم ...

اومدی اینجا که من بشینم و درد دل کنیم با هم ... یا اینکه چاقو بزارم و ببرم ... وباید دردش رو تحمل کنی ... جیغ بزنی ... و ناراحت از اینجا بری بیرون ...

هیچی دیگه ... منم گفتم حق با شماست ...

من مشگلم افسردگی بود و اون زمانها تعادل فکر کردن هم نداشتم ...

ایشون ... به یه حالته خیلی بد بهم نگاه کرد ... و گفت آدم بدش میاد ... دختر باید آرووم باشه ... کی عاشقه دختری میشه که آرامش و اعتماد به نفس نداره و هر چی از دهنش هم میومد بارم کرد ...

منو میگی ... اینقدر بهم برخورد ...

کله هفته داشتم رو خودم کار میکردم که آروم تر بشم و اعتماد به نفسم رو ببرم بالا ... جلسه بعدی حسابی شیک کردم ... به خودم رسیدم ... آرامشم رو حفظ کردم و آرام و شمرده حرف زدم .... اونقدر با آرامش و تومانینه که اصلا خودم هم باورم نمیشد ...

در نهایت ...
به نظره من اگر آدم پیشه یه روانشناس میره ... برای درد کشیدن میره ... نه برایه درد دل کردن ...

باز هم تاکید میکنم ... من نخواستم بترسونمت ... تخصصم هم بریدن اشتباهات افراد نیست ...

ولی دوست داشتم حرفهایی برات بزنم که برات ارزش خوندن داشته باشن ... تا اینکه باهات درد دل کنم ...

موفق باشی .

با سلام و عرض ادب

خانم لیندا، امیدوارم ناراحت نشوید اما منم فکر میکنم الان خیلی مهمه که دلیل این کار همسرتان را بدانید چون فقط با دانستنش هست که میتوانید راه حلی برای دور کردن او از این مسیر پیدا کنید، اگر هر چه زودتر در این زمینه اقدام نکنید زمانی خواهد رسید که ایشان هم هیچ دلیلی برای قطع کردن این رابطه نخواهد دید.

linda;453784 نوشت:
دوستان ممنون از همتون بابت راهنمایی هاتون

اما فکر کنم آقایون بیشتر بتونن توی این سوالم کمکم کنن چون هر چی باشه همجنس شوهرم هستن.

به نظرتون آیا مردی میتونه واقعا اینقدر تشنه داشتن یه خواهر باشهههههههه؟

این نکته رو هم بگم من زنم و حس ششم هم خیلی قویه.اما واقعا توی رابطه اینا نه نگاه بد میبینم نه حرف معنا دار!!!!! شوهرم هم خیلی منو دوست داره و توی این مدت توجهش به من ذره ای کم نشده اما واقعا میترسم از روزی که ............


سلام
وقتتون به خیر

یکی از توجیهات متداول برای برقراری رابطه با جنس مخالف ، پر کردن خلاء خواهر می باشد اما اگر به دستورات دینی دقت کنیم چنین توجیهی پذیرفته نیست و به کرات مشاهده شده کسانی که اقدام به برقراری چنین ارتباطاتی کرده اند دچار بحران های متعدد و آسیب های فراوانی شده اند.
بهترین کار در حال حاضر این است که شما این آسیب ها و منع از نظر دینی را با ترفندهای ویژه ای به همسرتان یادآوری کنید. گاهی نصیحت مستقیم علی الخصوص در رابطه زن و شوهری تاثیر معکوس دارد لذا سعی کنید از راههایی استفاده کنید که حساسیت برانگیز نباشد و در عین حال تاثیر گذاری لازم را نیز داشته باشد.

[="DarkGreen"]سلام و عرض ادب

از همه دوستانی که در بحث شرکت کردند متشکرم.

نمیخوام حرف های تکراری بزنم گفتنی ها رو جناب امیدوار و بعضی از دوستان فرمودند.

اون چیزی که میخوام روش تاکید کنم اینه که زندگ شما در شرایطی نیست که نشه کاری براش کرد. مطمئنا مشکل شما راحت تر از خیلی مشکلات دیگه قابل حله.

منتها همسر شما باید دغدغه ذهنی شما رو بدونه.

صحبت هایی که در فضای آرام و بدون تنش در خلوت و در زمان مناسب بین شما صورت میگیره متونه راه گشا باشه.

برای بهتر فهموندن منظورتون به همسرتون میتونید از کتاب کمک بگیرید.

این بخش سایت کتابهایی رو در زمینه خانواده به شما معرفی میکنه که میتونید از کتاب فروشی ها تهیه و به همسرتون هدیه کنید و ازشون بخواید که مطالعه کنند.

کتابخانه (مشاوره و تربیت)

مثل نظام خانواده در اسلام - بهشت خانواده - کتاب فقه خانواده - ...

یا حتی مجله ها خانواده پویا یا خانه خوبان

میتونید از احکام روانشناختی که در بالای سایت به صورت آنلاین قرار داره استفاده کنید یا همین نرم افزار رو از اینجا دانلود کنید و به صورت آفلاین استفاده کنید.

مطالعه قسمت های مختلف این نرم افزار برای همسرتون و خود شما مفیده.

و میتونید از فایل های صوتی سایت تبیان که در اینجا قرار داره هم استفاده کنید.

به هر حال امیدوار باشید. با عشقی که شما ادعا میکنید در زندگی تون هست مساله تون حل شدنیه ان شاءالله.

سربلند و پیروز باشد.[/]

باعرض سلام مجدد و احترام

حل این مشکل در فضای آرام و مسالمت آمیز ممکن هست اما به شرط اینکه آقا متوجه قاطعیت همسرشان در خاتمه دادن به این رابطه بشوند.

در غیر اینصورت ممکن است برای ایشان این تفکر ایجاد شود که خانم یا خیلی ساده هست یا اینقدر او را دوست دارد که در صورتیکه این ارتباطها نزدیکتر هم شود عکس العملی نشان ندهد.

پس خانم لیندا باید احتمال این را هم بدهند که قضیه جدیتر شود و مجبور باشند در فضای ناآرام بیزاری خود را از این کار نشان دهند.

اگر عکس همین مورد درباره آقایان پیش بیاید اخلاق مردانه ایجاب میکند که چنان با شدت عمل برخورد کنند که مزه آن به کام خانم تلخ شود و دیگر هوس چنین کاری نکند.

اما معمولا آقایان بخاطر غیرتی که دارند از همان اول اجازه نمیدهند چنین مشکلی پیش بیاید و نمیگذارند شماره همسرشان بدست دوستان نزدیکشان بیفتد. شما هم لازمه این مساله را برای ایشان جا بیندازید که داشتن شماره زن غریبه خلاف وفاداری و تعهدی هست که هنگام ازدواج به شما داده اند

سرکار خانم لیندا شما نباید از بهم خوردن موقتی آرامش زندگیتان بترسید، این حق شماست که کسی که با آنهمه تمنا و سختی شما رو بدست آورده تنها برای شما باشه. اما این کوتاه آمدنهای شما نتیجه ای نخواهد داشت غیر از تقسیم شدن عشق و علاقه همسر و بهم خوردن این آرامش در آینده ای نه چندان دور.

یکی از دلایلی که باعث میشه هر شخصی به دوستی با جنس مخالف رو بیاورد خالی بودن اوقات فراغت هست و به نظر میاید که این مساله با احساس خلاء عاطفی دست بدست هم داده تا همسر شما رو به چنین رفاقتی بیاورد.

با آرزوی نیکبختی و شادکامی برای شما

موید باشید در پناه حق.

موضوع قفل شده است