جمع بندی نقد و بررسی نظر آیة الله صادقی درباره خمس

تب‌های اولیه

129 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[=Times New Roman]

مسلم;981544 نوشت:
چرا آنچه که اگر در قرآن به کار برود میشود قرینه و تعارض به حساب نمی آید! اما اگر در روایات به حساب بیاید میشود معارض!! به جای آنکه قرینه به حساب آید!

مسلم;981665 نوشت:
عارض یعنی ناسازگاری دو متن که قابل جمع نیستند! اگر بین دو جمله تعارض باشد حتی هر دو اگر در قرآن هم آمده باشند با هم تعارض خواهند داشت؛ و اگر تعارض ندارند پس اینکه یکی در قرآن باشد و یکی در روایات باز هم تعارض ندارند!

اینکه ما بگوییم اگر هر دو در قرآن آمده باشند تعارضی در کار نیست اما اگر یکی در قرآن و دیگری در روایات آمده باشد تعارض است!! این جمله نشان از این دارد که ما در تصور تعارض مشکل داریم.

سلام علیکم
جناب مسلم همچنان که شما توجه کرده‌اید اصل بحث در اینجا صرفاً مسئلهٔ خمس نیست بلکه نکتهٔ مد نظر جناب مصلحین و همچنین بسیاری دیگر از کسانی که خواستار آن‌اند که قرآن در علوم دینی بیشتر مورد توجه باشد از جمله جناب استاد سید کمال حیدری و نیز جناب استاد مرحوم محمد صادقی تهرانی، این است که عمومات و اطلاقات قرآنی را نتوان با روایات تقیید یا تخصیص زد.
اگر چنین تقیید و تخصیصی مجاز باشد آنگاه به نظر می‌رسد تعارضی بین قرآن با هیچ یک از روایات و حتی جملات دیگر وجود نخواهد داشت و همگی را می‌توان با قواعد جمع عرفی با قرآن سازگار دانست. آنگاه البته اجرای روایات عرض احادیث بر قرآن ناممکن خواهد شد.

مسلم;981665 نوشت:


متاسفانه شما به جای دلیل منطقی فقط فونت را قرمز و درشت می کنید

سلام علیکم

این سبک نگارش سبک فقه قرآنی در انجمن است

روال اینجوریه که هرکی میاد دم از فقه قرانی می زنه با استفاده از این فونتهای درشت و رنگهایی که اعصاب مخاطب رو به هم می ریزه، در صدد دفاع از قرآن به روش فقه قرآنی است.

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم

گلشن;981770 نوشت:
این سبک نگارش سبک فقه قرآنی در انجمن است

روال اینجوریه که هرکی میاد دم از فقه قرانی می زنه با استفاده از این فونتهای درشت و رنگهایی که اعصاب مخاطب رو به هم می ریزه، در صدد دفاع از قرآن به روش فقه قرآنی است.

در پست شماره 92 خطاب به جناب مسلم عرض شد که:

بله دقیقا! ما هم برای اینکه نشان دهیم سخنمان حق است اولا این کار را نکردیم ثانیا نیازی هم نداریم چون برای افرادی که تدبر و دقت کنند و پیش فرض ها و تحمیلات و تعصبات را کنار بگذارند مسئله واضح است!

این مطالبی که گفتید به این دلیل بود که اولا شما به عنوان کارشناس این بحث دقت بیشتری کنید و مطالب را خلط نکنید! ثانیا با مطلب اصلی بحث و ادله بیشتر آشنا شوید!! وقتی شما مطالب بی ربط مطرح میکنید و توجهی به ادله ندارید مجبور هستیم برای یاد آوری به شما اینچنین کنیم!

اما سوای از این مطالب خطاب به شما میگوییم به جای بیان سخنانی که بیشتر شبیه به سخره گرفتن فقه قرآنی است اگر مطلب علمی در رد گفته ها دارید بفرمایید

و دیگر اینکه فکر نمیکنم رنگ های مختلف به کار رفته مانند آبی و سبز و قهوه ای و ... باعث بهم ریختن اعصاب مخاطب شود!! چون در این صورت تمام محیط پیرامون و عالم هستی منجر به بهم ریختن اعصاب خواهد بود!!!

فرهنگ;981727 نوشت:
اگر چنین تقیید و تخصیصی مجاز باشد آنگاه به نظر می‌رسد تعارضی بین قرآن با هیچ یک از روایات و حتی جملات دیگر وجود نخواهد داشت

با سلام و احترام
جناب فرهنگ عزیز برای اینکه بحث از مبنا و پایه روشن شود از شما میخواهم که معنای تعارض را بیان بفرمایید، و به این سوال پاسخ بدهید که آیا اگر یک متن عام بوده و متن دیگری خاص باشد آیا آن را تخصیص میزند، یا تعارض محسوب میشود؟

[="Times New Roman"]

مسلم;981785 نوشت:
معنای تعارض را بیان بفرمایید

تعارض در معنای مصطلح اصولی به معنای تنافی مدلول دو دلیل است.

مسلم;981785 نوشت:
آیا اگر یک متن عام بوده و متن دیگری خاص باشد آیا آن را تخصیص میزند، یا تعارض محسوب میشود؟

نکته‌ای که در نوشتهٔ پیش عرض کردم در همین باب بود: بنابر روش مرسوم حوزویان متن قرآن و حدیث در یک سطح‌اند و لذا حدیث می‌تواند عموم و اطلاق قرآنی را تخصیص یا تقیید بزند و لذا اصلا نوبت به عرضه به قرآن نمی‌رسد چون تقریباً هر روایتی یا حتی غیر روایتی را می‌توان به این نحو با قرآن جمع کرد. عرضه بر قرآن تنها بین دو روایت است که با هم قابل جمع نیاشند و هیچ مرجح دیگری هم در کار نباشد.
اما بنابر نگاه قرآن‌محور، عرضه به قرآن گام اول است و قرآن و روایات هم‌عرض نیستند تا روایت بتواند عموم قرآنی را تخصیص بزند. اگر روایتی با حکم ظاهری موجود در آیات قرآنی ناسازگار بود طرد می‌شود. تخصیص بین آیات قرآن با هم برقرار است و بین روایات با هم.

فرهنگ;981907 نوشت:
تعارض در معنای مصطلح اصولی به معنای تنافی مدلول دو دلیل است

خب عیبی ندارد همین تعریف را می پذیریم
بنابراین تعارض ربطی به آیه و روایت بودن و مانند آن ندارد، یک تعریف مستقل است به معنای تنافی. پس خود آیات قرآن هم نباید با یکدیگر تنافی داشته باشند وگرنه تعارض خواهند داشت و تعارض در آیات قرآن راه ندارد.

حالا من از شما می پرسم، (سولی که بارها از جناب مصلحین پرسیدم و ایشان در کمال تعجب به بهانه بی ربط بودن از پاسخ به آن شانه خالی کردند) قرآن می فرماید:

«وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ»(شوری:30)

آیا این آیه عام است یا خاص؟ اگر عام است که نه با عقل و نه با اصول مسلّم اسلامی سازگار نیست
اگر خاص است چطور آن را تخصیص میزنید؟ هر متنی که مفادی غیر از عمومیت این آیه را داشته باشد در تنافی با این آیه بوده و با آن معارض است؟ شما چطور میخواهید دو متن متنافی و معارض را با هم جمع کنید؟

فرهنگ;981907 نوشت:
نکته‌ای که در نوشتهٔ پیش عرض کردم در همین باب بود: بنابر روش مرسوم حوزویان متن قرآن و حدیث در یک سطح‌اند و لذا حدیث می‌تواند عموم و اطلاق قرآنی را تخصیص یا تقیید بزند و لذا اصلا نوبت به عرضه به قرآن نمی‌رسد چون تقریباً هر روایتی یا حتی غیر روایتی را می‌توان به این نحو با قرآن جمع کرد. عرضه بر قرآن تنها بین دو روایت است که با هم قابل جمع نیاشند و هیچ مرجح دیگری هم در کار نباشد.
اما بنابر نگاه قرآن‌محور، عرضه به قرآن گام اول است و قرآن و روایات هم‌عرض نیستند تا روایت بتواند عموم قرآنی را تخصیص بزند. اگر روایتی با حکم ظاهری موجود در آیات قرآنی ناسازگار بود طرد می‌شود. تخصیص بین آیات قرآن با هم برقرار است و بین روایات با هم

عمده اختلاف ما در همان معنای تعارض است، در اینکه روایات باید به قرآن عرضه شوند اختلافی نیست، ما هم بدان معتقدیم؛ اما شما بین آیه خمس و روایات تعارض می بینید و ما تعارضی نمی بینیم؛ پس باید روی همان معنای تعارض بحث کنیم.

فقط در خصوص این سخن شما که طبق مبنای ما هیچ روایتی با قرآن در تعارض نخواهد بود باید عرض کنم که خیر، اینطور نیست.
ما وقتی معنای تعارض را درست تصور کردیم که اگر دو مدلول یا دو متن یا هرچی با هم تنافی داشته باشند کنار گذاشته میشوند یعنی هر روایتی که با آیات قرآن جمع نشود، به گونه ای که اگر آن روایت، آیه ای از قرآن بود منجر به تعارض آیات قرآن میشد باید کنار گذاشته شود.

اگر بخواهید من دو هزار مثال برای شما میزنم، به عنوان نمونه روایاتی که با عصمت انبیاء سازگار نیستند...؛ روایاتی که به تحریف لفظی(نه معنوی) قرآن اشاره دارند... که در ذیل هر کدام ده ها روایت وجود دارد.

بنابراین باید خود تعارض را شناخت و بعد قضاوت کرد که یا این آیه با آن آیه، یا این آیه با آن روایت تعارض دارد یا خیر! وگرنه طبق مبنای شما که آیه بودن یا روایت بودن موضوعیت داشته باشد هیچ آیه ای هم با آیه دیگر تعارض نخواهد داشت!!
یعنی لازم نیست وجه آن را توضیح بدهیم برای مخاطب! قرآن نعوذ بالله اگر تناقض آمیز هم صحبت کند چون هر دو طرف، آیه هستند تعارضی در کار نیست! روشن است که این که ملاک درستی نیست!

ما باید به صورت مستقل تناقض و تعارض را تعریف کنیم، بدون اینکه قید آیه یا روایت بودن را در آن دخالت دهیم! اگر عام و خاص با هم معارض محسوب میشوند چه در آیات و چه در روایات باید معارض باشند، و اگر معارض محسوب نمیشوند چه در آیات و چه در روایات معارض نخواهند بود.

مسلم;981948 نوشت:
خب عیبی ندارد همین تعریف را می پذیریم

«وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ»(شوری:30)

آیا این آیه عام است یا خاص؟ اگر عام است که نه با عقل و نه با اصول مسلّم اسلامی سازگار نیست



با سلام و عرض ادب و احترام

چرا این آیه نمی تواند عام باشد ؟

شروحیل;981950 نوشت:
چرا این آیه نمی تواند عام باشد ؟

در این صورت مصیبت هایی که به امام حسین(ع) و امیرالمومنین(ع) و سایر معصومین هم رسیده به خاطر اشتباهات خودشان بوده است!

مسلم;981952 نوشت:
در این صورت مصیبت هایی که به امام حسین(ع) و امیرالمومنین(ع) و سایر معصومین هم رسیده به خاطر اشتباهات خودشان بوده است!

با سلام و عرض ادب

آیه به اشتباه اشاره ندارد

به انتخاب اشاره دارد

ائمه خود انتخاب کردند که اولیای الهی باشند

[=iransans]«ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها»

پس شامل این مصیبت ها شدند

فارغ از حاشیه هایی که در مورد حوزه های علمیه ایجاد کرده اید که بحث را به حاشه میبرد و مایل به ادامه آن نیستم؛ و فارغ از سوالی که در مورد آیه «و ما اصابکم من مصیبة...» که بارها از شما پرسیدم و از از پاسخ به آن شانه خالی کرده اید؛ در مورد این کلام شما:

مصلحین;981723 نوشت:
اینکه میفرمایید تصریحی نداشتند سخن باطلی است که اگر خوانندگان محترم در روایات نقل شده توسط بنده دقت کنند متوجه بطلان سخن شما میشوند

آیا هیچکدام از روایاتی که به آنها استناد کرده اید اختصاص نیمی از خمس به سادات را نفی کرده اند؟ استناد شما به عمومیت این روایات است، خب بحث بر سر عمومیت که نیست! وگرنه این عمومیت از خود آیه خمس هم وجود دارد! ما دنبال نص هستیم...

روایاتی که بنده عرض کرده ام اولا متعدد هستند، و ثانیا تصریح بر مدعا دارند؛ یعنی تصریح میکنند که نیمی از خمس حق سادات است، نه اینکه ما با تمسک به اطلاقات و مانند آن چنین برداشتی داشته باشیم؛ شما هم اگر روایاتی دارید که تصریح دارند که نیمی از خمس مختص سادات نیست بفرمایید.

مصلحین;981723 نوشت:
روایاتی که همه آنها سندا ضعف و ارسال دارند یا مرفوع هستند

اولا: حماد بن عیسی از اصحاب اجماع است که کشی تصریح می کند شیعه به اتفاق آنچه که از او صادر شده را تصدیق می کنند، چرا که انسان فقیه و دقیقی بوده است.(ر.ک: رجال کشی، ص375)
ثانیا: تعدد سند جبران ضعف می کند.
ثالثا: هیچ نقل معارضی نه در آیات و نه در روایات در برابر این احادیثی که نیمی از خمس را متعلق به سادات میدانند وجود ندارد. آیه و روایتی که به آن استناد میشود عام است که تعارض محسوب نمیشود.

سلام و ادب

شروحیل;981953 نوشت:
آیه به اشتباه اشاره ندارد
به انتخاب اشاره دارد

اگر این بود که بحث عفو معنا نداشت! ادامه آیه را توجه بفرمایید:

وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثير

مسلم;981957 نوشت:
سلام و ادب

اگر این بود که بحث عفو معنا نداشت! ادامه آیه را توجه بفرمایید:

وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثير

با سلام و عرض ادب

برادر گرامی

حتی اولیاء الله هم به سبب رحمت خداوند وارد بهشت می شوند ...

نه بابت معصومیت

بماند

زبان ما یکی نیست ...

شروحیل;981958 نوشت:
برادر گرامی
حتی اولیاء الله هم به سبب رحمت خداوند وارد بهشت می شوند ...
نه بابت معصومیت

آقای شروحیل من که نگفتم چرا به بهشت میروند...
میگوید هر مصیبتی که به شما برسد از دست خودتان است تازه بیشترش بخشیده میشود...
این چه ربطی به بهشت رفتن دارد آخر...!! خواهش می کنم اول سعی کنید حرف طرف را بفهمید بعد اشکال بگیرید.

مسلم;981964 نوشت:
آقای شروحیل من که نگفتم چرا به بهشت میروند...
میگوید هر مصیبتی که به شما برسد از دست خودتان است تازه بیشترش بخشیده میشود...
این چه ربطی به بهشت رفتن دارد آخر...!! خواهش می کنم اول سعی کنید حرف طرف را بفهمید بعد اشکال بگیرید.

با سلام و عرض ادب

دوست گرامی گفتم که زبان بنده با شما یکی نیست

بحث بر سر عفو بود مثال زدم

بر اساس جمله معروف حسنات الابرار، سیئات المقربین، چون اولیاء الله شناختشان به خداوند زیاد است و به عظمت خدا و عجز خود پی میبرند حقیقتا احساس کوتاهی و تقصیر می کنند

شما فکر کنید سخنتان صحیح است

در پناه حق تعالی

[=Times New Roman]

مسلم;981948 نوشت:
عمده اختلاف ما در همان معنای تعارض است، در اینکه روایات باید به قرآن عرضه شوند اختلافی نیست، ما هم بدان معتقدیم

[=Times New Roman]سپاسگزارم بابت نکات خوبی که فرمودید. من راجع به بخشی از فرمایش شما، نه همه‌اش، مطلبی نوشته‌ام. برای اینکه بحث فاصله‌دار نشود این تکه را می‌فرستم؛ اما این همهٔ عرضم نیست:

گمان می‌کنم مد نظر شما از «تعارض» این است که چیزهایی را که با قواعد جمع عرفی می‌توان جمع کرد اصلاً تعارض نیستند؛ به این دلیل که اینجا تنافی‌ای به معنای اینکه صدق یکی مستلزم کذب دیگری باشد در کار نیست. می‌توان هردو را جمع کرد، اما مدلول یکی را مفسر دیگری و محدودکنندهٔ معنای آن در نظر گرفت.
اما این نگاه دچار مشکلاتی است:

اول اینکه اصل اعجاز قرآن دچار مشکل می‌شود. چون بنابر این ادعا ــ یعنی اینکه روایات می‌توانند مخصص یا مقید قرآن باشند ــ معنای قرآن کامل نخواهد بود تا زمانی که آن را با همهٔ روایات پیامبر و ائمه مقایسه کنیم تا بفهمیم که مثلاً آنجا که قرآن می‌گوید «هر الف ب است»، منظورش این نبوده است که هر الف ب است بلکه چون فرضاً روایاتی در تخصیص این قول آمده است، منظور این بوده که برخی الف‌ها ب‌اند. و این البته اصل ادعای اعجاز قرآن و احتجاجش با کافران را بی‌معنا می‌کند (یا دست‌کم معنایی بسیار محدود برای اعجاز لفظی باقی می‌گذارد). زیرا آنان باید دو قرن و نیم صبر می‌کرده‌اند تا همهٔ اقوال پیامبر و ائمه را بشنوند و بفهمند که غرض آیات چه بوده است.

مشکل دوم: بنابر این ادعا که آیات قرآن را می‌توان با قرائن خارجی تقیید و تخصیص زد، آنگاه دلالت کلام بر عقائد و به ویژه و مهم‌تر از همه دستورِ مراجعه به پیامبر و فهم قرآن با تبیین پیامبر (و مثلاً وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا در آیهٔ ۷ حشر) نیز معنای کاملی نخواهد داشت. نخواهیم دانست که آیا از این کلیت ظاهری واقعاً عمومیت اراده شده است یا نه. بنابراین این ادعا به گونه‌ای خودشکن است؛ یعنی خود را رد می‌کند.

مشکل سوم: آیهٔ ۸۹ سورهٔ نسا است که می‌گوید: اگر قرآن از جانب غیرخدا باشد در آن اختلاف بسیار می‌یافتید. یعنی هر متنی که از جانب غیر خدا باشد در آن اختلاف بسیار خواهد بود. اما منظور از «اختلاف» چیست؟ اگر این معنای محدود و مضیق از تعارض را که مدنظر شماست بپذیریم (یعنی دو متنی که به هیچ نحو با هم قابل جمع نباشند، حتی از باب تخصیص و تقیید یکی دیگری را، یا نسخ یکی دیگری را [=Times New Roman][=Times New Roman]ــ که خواهم گفت چرا چنین چیزی بعید است یافته شود) آنگاه همچنان که عرض شد تعارض و اختلاف را از هر متنی می‌توان برظرف کرد. و این نکته مشابه فرمایش علامه طباطبایی است در قرآن در اسلام (ص۴۲ از چاپ دفتر نشر فرهنگ اسلامی) درباب تأویل خلاف ظاهر آیات.

از این سه مشکل اولی و دومی در رد تخصیص قرآن با قرائن خارجی (روایات و …) است و سومی در رد تخصیص قرآن با قرائن منفصل (بخش‌های دیگری) از قرآن.

بنابر این همچنان که شما فرموده‌اید مشکل تخصیص قرآن با خودش نیز دچار مشکل است. آنچه از این استدلال‌ها دست‌نخورده باقی می‌ماند این است که تنها قرائن متصل، یعنی سیاق کلام، می‌تواند معنا را روشن کند و نه قرائن خارجی و نه حتی قرائن داخلیِ منفصل.

با سلام و احترام

فرهنگ;982128 نوشت:
برای اینکه بحث فاصله‌دار نشود این تکه را می‌فرستم

بنده هم از آنجا که ورود به این حوزه بحث را از مسیر اصلی اش خارج می کند فقط در همین پست بیان می کنم:

فرهنگ;982128 نوشت:
چون بنابر این ادعا ــ یعنی اینکه روایات می‌توانند مخصص یا مقید قرآن باشند ــ معنای قرآن کامل نخواهد بود

قرآن کامل است، اما قطعا بدون روایات فهم آن برای ما ناقص خواهد بود؛ این لازمه جایگاه احادیث از کلام معصومین، و لازمه احادیثی چون حدیث ثقلین است که روایات را در کنار آیات با هم موجب امان از گمراهی دانسته اند.

فرهنگ;982128 نوشت:
بنابر این ادعا که آیات قرآن را می‌توان با قرائن خارجی تقیید و تخصیص زد

اگر قرائن قطعیه باشند بله میشود، ولی ما عملا چنین چیزی نداریم، یا بسیار نادر است، اما طبق قاعده عقلی، وقتی دلیل قطعی وجود داشته باشد چه نقلی و چه عقلی قطعا میشود قرآن را تخصیص زد.
همانطور که به خاطر همین قرائن دست از ظهور «ید الله» و مانند آن برداشته و آنها را به «قدرت» معنا می کنیم.

فرهنگ;982128 نوشت:
اگر قرآن از جانب غیرخدا باشد در آن اختلاف بسیار می‌یافتید. یعنی هر متنی که از جانب غیر خدا باشد در آن اختلاف بسیار خواهد بود...اگر این معنای محدود و مضیق از تعارض را که مدنظر شماست بپذیریم... آنگاه همچنان که عرض شد تعارض و اختلاف را از هر متنی می‌توان برظرف کرد.


خیر! این خود اصل اختلاف بین من و شماست
بسیار پیش می آید که کتاب هایی که شخصیت ها نوشته اند اختلافات غیر قابل جمع دارد؛ یا ناشی از محدودیت های آگاهی است که حرف های متعارض زده اند یا حرفی زده اند و سپس از دیدگاهشان بازگشته اند، یا ناشی از سایر عوامل اما این ها در قرآن راه ندارد.


فرهنگ;982128 نوشت:
تنها قرائن متصل، یعنی سیاق کلام، می‌تواند معنا را روشن کند

بنابراین ما هیچ دلیلی بر این امر نداریم.
حتی مثلا خود آیت الله صادقی تهرانی در تبیین آیه شریفه «ید الله فوق ایدیهم» به قرائن منفصل این «ید» را به معنای قدرت تفسیر کرده اند(الفرقان، ج9، ص77) خب قرینه متصل کجاست اینجا؟

بیش از این مقدار بحث در این راستا به نظرم موجب خروج بحث از محور خودش است، لذا باید این قادعه را در تاپیک مستقلی مطرح بفرمایید؛ اما این را بدانید که منحصر کردن قرائن در قرائن قرنی برای تفسیر آیات چیزی است که احدی از مفسرین در عمل به آن پایبند نبوده و نیستند ولو آنکه در مقام تئوری پردازی، از آن سخن بگویند.

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم

مسلم;981955 نوشت:
فارغ از حاشیه هایی که در مورد حوزه های علمیه ایجاد کرده اید که بحث را به حاشه میبرد و مایل به ادامه آن نیستم؛ و فارغ از سوالی که در مورد آیه «و ما اصابکم من مصیبة...» که بارها از شما پرسیدم و از از پاسخ به آن شانه خالی کرده اید؛ در مورد این کلام شما:

مباحثی که مطرح شد بسیار مورد نیاز بود و عدم پاسخ شما در برابر سخنانی که از علامه طباطبایی رضوان الله علیه در تفسیر شریف المیزان نقل کردیم خود نشان از حقیقت این ماجرا در درون حوزه ها دارد

اما درباره آیه مورد اشاره شما که خییل سر و صدا کردین که ما از زیر پاسخ آن در میریم و ... هر چند که عدم تدبر شما در آیات قرآن کریم در آیه خمس و آیه سحره و حضرت موسی علیه السلام با قدرت و دقت اثبات کردیم و نتیجه ای جز سکوت و بر سر مطلب دیگر رفتن از سوی شما نداشت و اینکه گفتیم چون مطلب خارج از بحث تاپیک است و برای وقت و شعور مخطبان احترام قائل هستیم و نمیخواهیم بحث منحرف شود و به این دلیل پاسخ نمیدهیم و الا پاسخی محکم و در خور چنان پاسخ سحره و حضرت موسی علیه السلام داریم

اما به دلیل اصرار شما و قضاوت شما درباره عدم پاسخ داشتن ما و اینکه با اصرار شما قطعا در ذهن مخاطبان نسبت به پاسخ این سوال شبهه ایجاد شده صرفا جهت روشن شدن حقیقت مطلب و رفع شبهه و اتمام حجت برای خوانندگان و مخاطبان گرامی پاسخ این سوال شما را میدهیم:

وَمَا أَصَابَكُم مِّن مُّصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَن كَثِيرٍ ﴿٣٠﴾ و هر (گونه) مصیبتی به شما در رسید ناشی از دستاورد خود شماست و (خدا) از بسیاری (از این‌ها در دنیا) چشم‌پوشی می‌کند. (۳۰) سوره شوری


این آیه را مثال می آورید و خود دانسته یا نادانسته برای اینکه به قرآن ضربه بزنید آن را بدون تدبر بیان کرده و نتیجه میگیرید درحالی که قرآن :



إِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ ﴿٤١لَّا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ ۖ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ ﴿٤٢﴾ و به‌راستی آن کتابی است عزیز. (۴۱)از پیش رویش و از پشت (سر)ش باطل سویش نیاید؛ فرو فرستاده‌ای پیاپی از حکیمی بس ستوده است. (۴۲) سوره فصلت


ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم باید ببینیم آن کاری که ائمه انجام دادند یعنی بما کسبت ایدیکم ائمه چه بوده است . دو حالت دارد یا کسبت ایدی ائمه شر و سیئه بوده است یا حسنه بوده است .



قران شریف میفرماید:مَّا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّـهِ ۖ وَمَا أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِكَ ۚ وَأَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولًا ۚ وَكَفَىٰ بِاللَّـهِ شَهِيدًا ﴿٧٩هر چه از خوبی به تو رسد از خداست و آنچه از بدی به تو رسد، از تو است. و تو [:محمد] را به پیامبری، برای مردم فرستادیم و گواه بودن خدا کافی است. (۷۹) سوره نسا


بنابراین اگر شخص دچار مصیبتی شد که عملکردش عملکرد خیری بود بنابراین آنچه به آن شخص اصابت کرده است خیر است نه شر
.

امام حسین علیه السلام در دفاع از اسلام وظیفه خود را انجام داد بنابراین کار خیری انجام داد اصابت کرد به او مصیبت شهادت یعنی کشته شدن که معنایش شهادت در راه خداست بنابراین به واسطه عملکردی که در راه خدا انجام داد کشته شد این کشته شدن مقام دارد و بد نیست یعنی شهادت بالارفتن مقام است و هیچ مشکلی ندارد ائمه دیگر هم همینطور امر به معروف و نهی از منکر کردند این بما کسبت ایدیکم ائمه است (شهادت ، زندانی شدن ، سم دادن) یعنی به واسطه عملکرد آنان مردم با آنان اینگونه رفتار کردند اما آیا این عملکرد و کاری که مردم با آنها کردند برای ائمه شر بوده است ؟؟ خیر! برای ائمه خیر بوده است برای اینکه به مقام عالی رسیدند برای کسانی که عملکرد بد انجام دادند برای آنها شر بوده است .

و ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم «بما کسبت ایدیکم »اطلاق دارد و فقط شرور را در بر نمیگیرد بلکه شرور و خیرات را در بر میگیرد باید افراد را سنجید که آیا این کسبت ایدیکم سیئات است یا حسنات است . اگر حسنات باشد که انجام داده است مصیبتی که به او میرسد ارتفاع مقام است ولو کشته شدن در راه خدا باشد اگر شر انجام داده است و مصیبت میرسد این جزا وفاقا و عقاب الهی است .


فبما کسبت ایدیکم اینکه امام حسین علیه السلام و ائمه معصومین سلام الله علیهم اجمعین مصیبت هایی که به آنها رسیده دستاورد خودشان بوده ولی خیر بوده از خیرات این مصیبت ها رسیده اگر چه برای دشمنانشان شر بوده است. بهترین اشاره در این مورد همان کلام جمیلی است که حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرمود و ما رأیت الا جمیلا.



بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم

هر چند که ما اثبات کردیم روایات ادعایی شما هیچ کدام حتی در حد موثقه هم نیستند چه برسد به صحیحه!! و همین برای رد ادعای شما کافی است اما شما باز هم مطالبی را بیان کردین که اگر دقت بفرمایید هرگز این موارد را دلیل بر اثبات نظر خود نخواهید یافت

مسلم;981955 نوشت:
اولا: حماد بن عیسی از اصحاب اجماع است که کشی تصریح می کند شیعه به اتفاق آنچه که از او صادر شده را تصدیق می کنند، چرا که انسان فقیه و دقیقی بوده است.(ر.ک: رجال کشی، ص375)

در رد سخن شما به بحث اختلافی بودن حجیت یا عدم حجیت مرسلات در نزد علمای امامیه اشاره میکنیم و همین بس که:


گروهی از بزرگان، حجیت مراسیل کسانی مانند ابن ابی عمیر را انکار کرده، قائل شده اند که میان مسانید و مراسیل آنان ارزش یکسانی وجود ندارد که افراد ذیل از آن جمله اند:


1 . شیخ طوسی در مواردی به عدم حجیت مرسلات وی قائل شده اند (التهذیب، ج 1، ص 43، ج 7، ص 31 و ج 9، ص 313) ; لکن آنچه را که شیخ طوسی در کتاب عدة الاصول مطرح نموده (عدة الاصول، ج 1، ص 386)، چیزی است که در اواخر حیات خود بدان تکیه و اعتماد کرده و گویا از نظر خود در کتاب تهذیب و استبصار عدول نموده اند (کلیات فی علم الرجال، ص 214) .


2 . محقق در المعتبر می نویسد:
این سخن که مراسیل ابن ابی عمیر مورد عمل اصحاب است، مردوداست; چون در رجال او کسانی قرار دارند که علمای شیعه آنان را مورد طعن قرار داده اند و ممکن است هنگام ارسال، یکی از راویان مورد طعن، در سلسله سند باشد (مستدرک الوسائل، ج 3، ص 650 و المعتبر، ج 1، ص 165) .


شیخ بهایی سخن محقق را اینگونه پاسخ می دهد: گاهی روایت او از غیر موثق - چنان که پنداشته می شود - در آن زیانی وارد نمی کند; زیرا آورده اند که او جز از موثق ارسال و روایت نمی کند (الوجیزه، ص 6، طبع المکتبة الاسلامیه) .

ناگفته نماند که سخن شیخ بهایی با کلام شیخ در عده انطباق ندارد; چرا که شیخ در عده درباره مشایخ ثقات گفته اند: «آنان معروف اند به این که جز از موثق روایت و ارسال نمی کنند» ; به این ترتیب، همان طور که حدیث مرسل را جز از ثقه نقل نمی کنند، باید حدیث مسند را نیز جز از ثقه روایت نکنند . پس اگر موردی یا مواردی یافت شود که اینان از افراد غیر ثقه، روایت کرده باشند، قاعده یادشده، باطل می گردد .


3 . سید جمال الدین بن طاووس (م 673ق) مخالفت خود را با قاعده تسویه اعلام کرده است (شهید ثانی، الدرایه، ص 49) .


4 . شهید ثانی می فرماید: «این معنا که مرسل جز از موثق روایت نمی کند، ایراد دارد (لدرایه، ص 48) .

5 . شیخ حسن صاحب معالم و فرزند شهید ثانی (م 1011ق) در مورد حجیت مراسیل محمد بن ابی عمیر، اشکال کرده است (اردبیلی، زبدة البیان، ص 595)

6 . محقق اردبیلی از کسانی است که مراسیل را حجت نمی داند; حتی اگر از ابن ابی عمیر باشد . وی در جایی می فرماید: «روایت مورد نظر مرسل است; گرچه راوی ابن ابی عمیر است و گفته شده است که مراسیل او حجت است; ولی ما آن را قبول نداریم » (همو، مجمع الفائده و البرهان، ج 1، ص 144) . وی در جایی دیگر از این اطلاق دست برداشته، می گوید: «البته اگر بدانیم ارسال کننده فقط از راوی عادلی شناخته شده و معروف ارسال می کند، روایاتش مرسله مقبوله به شمار می رود; ولی اگر راوی، عادل غیر معروف باشد، در خور بحث است; زیرا ممکن است نزد مرسل، عادل، ولی نزد ما عادل نباشد» (دانش درایة الحدیث، ص 178) .


7 . آیة الله خویی از جمله کسانی است که احادیث مرسل را قبول ندارد . وی می گوید: «مرسله ابن ابی عمیر به جهت ارسال آن قابل اعتماد نیست و این سخن که مراسیل وی مانند مسانید اوست، ادعایی بیش نیست » (خویی، معجم رجال الحدیث، ج 1، ص 63) .

و همچنین عبد الله مامقانی در مقباس الهدایه ج 1 ص 342 از شیخ طوسی و شهید اول و شهید ثانی و محقق حلی و علامه حلی و بسیاری از اصحاب امامیه و متاخرین یاد میکند که به عدم حجیت مرسلات به طور مطلق معتقد بودند!!

مسلم;981955 نوشت:
ثانیا: تعدد سند جبران ضعف می کند.

تعدد سند ضعیف و مرسل و مرفوع چگونه میتواند جبران ضعف کند؟؟!! وانگهی بر همین اساس روایات متعدد مخالف انحصار نیمی از خمس برای سهم سادات هم شامل همین قاعده خواهد شد!!

مسلم;981955 نوشت:
ثالثا: هیچ نقل معارضی نه در آیات و نه در روایات در برابر این احادیثی که نیمی از خمس را متعلق به سادات میدانند وجود ندارد. آیه و روایتی که به آن استناد میشود عام است که تعارض محسوب نمیشود.[/que]

این استنباط یا بهتر بگوییم عدم دقت شماست!! و الا نص آیه شریفه مخالفت دارد روایات متعدد مخالفت دارد مبنای عام شما هم به دلیل عدم تدبر شما در آیه و روایات است!!

مصلحین;982255 نوشت:
ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم «بما کسبت ایدیکم »اطلاق دارد و فقط شرور را در بر نمیگیرد بلکه شرور و خیرات را در بر میگیرد


جناب مصلحین عزیز انتهای آیه را دقت بفرمایید که می فرماید «و یعفو عن کثیر»:

«وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثير»

اگر خیرات بود که عفو معنا نداشت!!
علاوه بر اینکه همانطور که خودتان فرمودید فقط شرور را به ما نسبت میدهد و خیرات منتسب به خداوند هستند:

مصلحین;982255 نوشت:
مَّا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّـهِ ۖ وَمَا أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِكَ

پس اینجا که می فرماید هر مصیبتی به شما میرسد از جانب خودتان است معلوم است که خیرات منظور قرآن کریم نیست، وگرنه طبق مبنای خودتان با آیه فوق تعارض خواهد داشت!

مصلحین;982263 نوشت:
شیخ طوسی در مواردی به عدم حجیت مرسلات وی قائل شده اند (التهذیب، ج 1، ص 43، ج 7، ص 31 و ج 9، ص 313)

مصلحین;982263 نوشت:
محقق در المعتبر می نویسد:
این سخن که مراسیل ابن ابی عمیر مورد عمل اصحاب است، مردوداست; چون در رجال او کسانی قرار دارند که علمای شیعه آنان را مورد طعن قرار داده اند

مصلحین;982263 نوشت:
پس اگر موردی یا مواردی یافت شود که اینان از افراد غیر ثقه، روایت کرده باشند، قاعده یادشده، باطل می گردد

مصلحین;982263 نوشت:
شیخ حسن صاحب معالم و فرزند شهید ثانی (م 1011ق) در مورد حجیت مراسیل محمد بن ابی عمیر، اشکال کرده است (اردبیلی، زبدة البیان، ص 595)

مصلحین;982263 نوشت:
آیة الله خویی از جمله کسانی است که احادیث مرسل را قبول ندارد . وی می گوید: «مرسله ابن ابی عمیر به جهت ارسال آن قابل اعتماد نیست و این سخن که مراسیل وی مانند مسانید اوست، ادعایی بیش نیست »

در این خصوص چند نکته عرض می کنم:

نکته اول: بسیاری از سخنان فوق ربطی به بحث ندارد، چون گفته شده اولا این عدم اعتماد در برخی موارد است، و ثانیان دلیل عدم اعتماد به مرسلات ابن ابی عمیر تصریح به وجود رجالی ضعیف در اسناد اوست که بنده این نکات را به رنگ قرمز درآورده ام.

نکته دوم: خود آیت الله خوئی که به حرف ایشان استناد کرده اید با همین روایات معتقد شده است که نیمی از خمس حق سادات است...

نکته سوم: این مسئله به مبنای رجالی فقها برمیگردد و هر کدام طبق مبنای خودشان درست نتیجه گیری کرده اند؛ بنابراین اختلاف فقهاء یک اختلاف مبنایی خواهد بود که باید در جای خود بحث شود که کدام مبنا درست است.

نکته چهارم: اگر شما به مبانی فقها استناد می کنید، باید این را در خصوص تمامی مراجع بپذیرید! نمیشود فقط آن مبنایی که مورد رأی شماست از سوی مراجع بپذیرید و به آن استناد کنید اما هر کجا مراجع مبنایشان بر خلاف مبنای شماست مثل شهرت فتواییه بر آنها بتازید!
نهایتا باید بپذیرید بین مراجع بر سر این مسئله اختلاف است و هر کسی از مرجع تقلید خودش تقلید کند.

نکته پنجم: قطعا اگر ما معتقد شویم که نیمی از خمس متعلق به سادات فقیر است احتیاط بیشتری در مخالفت با شرع شده است، چر که هم به آیه عمل شده و هم به روایات؛ چون پرداخت نیمی از خمس به سادات فقیر نه با آیه مخالف است، و نه با روایات
بنابراین احتیاط بیشتری در خصوص احکام الهی شده است.
همانطور که امثال نراقی در مستند الشیعه هم اگرچه می گویند خمس به فقرا چه سادات و چه غیر سادات جایز است، اما اینکه به فقرای سادات پرداخات شود به احتیاط نزدیک تر است.(مستند الشیعه، ج10، ص135)

مصلحین;982263 نوشت:
تعدد سند ضعیف و مرسل و مرفوع چگونه میتواند جبران ضعف کند؟؟!!

من تعجب می کنم از حرف شما! اگر سند خوب و صحیح باشد که نیاز به جبران ندارد!
خود کثرت و تعدد در حصول اعتماد نقش دارد؛ بله اگر اعتبار روایات ضعیف صفر بود خب هزارتا صفر هم کنار هم بگذاریم موجب اعتماد نخواهد شد؛ اما روایت ضعیف صفر نیستند، فقط به یقین یا اطمینان معتبر منتهی نمیشوند.
وگرنه از همین روایات ضعیف برای خطابه استفاده میشود، پس نباید گمان کرد که اعتبار روایات ضعیف صفر است!

با سلام و عرض ادب و احترام

یکبار به امام زمان (سلام بر او ) رجوع کنیم و ببینیم واقعا اگر امام زمان در جامعه کنونی بود

همون رفتاری رو درباره خمس پیش می گرفت

که آقایون در حال حاضر پیش گرفتن ؟؟؟؟؟

توقیعى كه توسط محمدبن عثمان در پاسخ به مكتوب اسحاق بن یعقوب از ناحیه امام زمان (سلام بر او) صادر شده است.

این همان توقیعی است که ولایت فقیه از آن استنباط می شود (راویان حدیث )

و اما خمس براى شیعیان ما مباح و براى آنها تا ظهور ما حلال گشته است، تا به واسطه آن ولادتشان پاك باشد، و پلید و آلوده نگردند.

حال چطور ممکن هست که خمس در حال حاضر تخصیص به سادات داشته باشه ؟؟؟

در حالی که برای همه شیعیان حلال هست ؟؟؟؟

توقیع شریف در مورد حلال بودن مصرف خمس بر شیعیان دلالت دارد، اما اینکه به چه میزان و باید به چه کسانی داد که اصلا وارد نشده است.
اگر بخواهیم بگوییم چون فرموده بر شیعیان حلال است پس اختصاصی به سادات ندارد؛ پس باید بگوییم اختصاصی به فقرا هم ندارد چون اختصاص به فقرا هم در این توقیع نیست! فرموده بر همه شیعیان حلال است!

بنابراین روشن است که این توقیع فقط دلالت بر حلال بودن استفاده دارد، اما اینکه چه کسانی و به چه میزان باید استفاده کنند را باید از سایر ادله به دست آورد.

مسلم;982357 نوشت:
توقیع شریف در مورد حلال بودن مصرف خمس بر شیعیان دلالت دارد، اما اینکه به چه میزان و باید به چه کسانی داد که اصلا وارد نشده است.
اگر بخواهیم بگوییم چون فرموده بر شیعیان حلال است پس اختصاصی به سادات ندارد؛ پس باید بگوییم اختصاصی به فقرا هم ندارد چون اختصاص به فقرا هم در این توقیع نیست! فرموده بر همه شیعیان حلال است!

بنابراین روشن است که این توقیع فقط دلالت بر حلال بودن استفاده دارد، اما اینکه چه کسانی و به چه میزان باید استفاده کنند را باید از سایر ادله به دست آورد.

با سلام و عرض ادب

بنده نگفتم اختصاص به فقرا دارد !!!!!!!!

مهم این هست که اختصاص به سادات یا علما ندارد و مورد استفاده همه شیعیان خواهد بود

مورد دیگر این که اگر مختص سادات باشد حوزویان غیر سادات اجازه استفاده از ان را ندارند !!!!

در حالی که شهریه سادات و غیر سادات از این طریق تامین می شود ....

با سلام

شروحیل;982371 نوشت:
مهم این هست که اختصاص به سادات ندارد و مورد استفاده همه شیعیان خواهد بود

پس اختصاصی به فقرا هم نخواهد داشت؛ این که مخالف نص قرآن است!!
برادر عزیز بیشتر دقت بفرمایید، اطلاقی که شما از این روایت میخواهید استنباط کنید قطعا مخالف نص قرآن خواهد بود!

مسلم;982372 نوشت:
با سلام

پس اختصاصی به فقرا هم نخواهد داشت؛ این که مخالف نص قرآن است!!
برادر عزیز بیشتر دقت بفرمایید، اطلاقی که شما از این روایت میخواهید استنباط کنید قطعا مخالف نص قرآن خواهد بود!

برادر گرامی

چه مخالفتی ؟

شیعه ای که مسکین یا فقیر یا یتیم هست خمس بهش حلال هست ، در حال حاضر که امام در جامعه حضور نداره

چه سادات باشه چه غیر سادات

شروحیل;982373 نوشت:
چه مخالفتی ؟
شیعه ای که مسکین یا فقیر یا یتیم هست خمس بهش حلال هست

جناب شروحیل بگذارید بیانم را عوض کنم شاید متوجه عرض بنده شوید:

ببینید با توجه به این آیه شریفه: «اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيل‏» آیا خمس بر شیعه ای که یتیم و مسکین و در راه مانده نباشد حلال است؟
اگر میگویید حلال است که خب این بر خلاف قرآن است که می فرماید خمس فقط برای ایتام و مساکین و در راه ماندگان است.

اگر می گویید خمس برای اینها حلال نیست، پس چرا می خواهید از توقیع شریف نتیجه بگیرید خمس برای تمام شیعیان حلال است؟

بنابراین توقیع فقط میخواهد بگوید در دوران غیبت برای مصرف خمس منتظر آمدن من (امام زمان(عج) نباشید بلکه خمس را در مسیر خودش خرج کنید؛ نمیخواهد تعیین مسیر کند، فقط میخواهد اجازه بدهد که مصرف شود.

مسلم;982379 نوشت:
جناب شروحیل بگذارید یان مر اعوض کنم شاید متوجه عرض بنده شوید:

ببینید با توجه به این آیه شریفه: «اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيل‏» آیا خمس بر شیعه ای که یتیم و مسکین و در راه مانده نباشد حلال است؟
اگر میگویید حلال است که خب این بر خلاف قرآن است که می فرماید خمس فقط برای ایتام و مساکین و در راه ماندگان است.

اگر می گویید خمس برای اینها حلال نیست، پس چرا می خواهید از توقیع شریف نتیجه بگیرید خمس برای تمام شیعیان حلال است؟

بنابراین توقیع فقط میخواهد بگوید در دوران غیبت برای مصرف خمس منتظر آمدن من (امام زمان(عج) نباشید بلکه خمس را در مسیر خودش خرج کنید؛ نمیخواهد تعیین مسیر کند، فقط میخواهد اجازه بدهد که مصرف شود.

با سلام و عرض ادب و احترام

برادر گرامی

شما می گید خمس مختص سادات فقیر و مسکین و یتیم هست

بنده می گم طبق این حدیث در زمان غیبت دیگه تخصیص نیست

چون امام خودشون گفتن بر شیعیان ، یعنی چه سادات فقیر و مسکین و یتیم ، چه غیر سادات فقیر و مسکین و یتیم

حالا شما بگید فقط مختص سادات هست ...

الله اعلم ...

در پناه حق تعالی

پرسش
قرآن کریم نصف خمس را متعلق به تمام ایتام، مساکین و در راه ماندگان میداند، چرا ما آن را به ایتام و مساکین و در راه ماندگانی که سید باشند اختصاص میدهیم؟ حتی اگر روایتی هم در این خصوص باشد آیا این روایات معارض قرآن نیستند که باید کنار گذارده شوند؟
علاوه بر اینکه عاقلانه نیست نصف خمس متعلق به سادات فقیر باشد ولی از آن طرف یک هشتم زکات متعلق به فقرای غیر سید باشد، چرا که جمعیت سادات بسیار کمتر از جمعیت غیر سادات است.
حتی بر فرض که بپذیریم خمس فقط به سادات میرسد خب این شامل سادات مادری هم میشود، چرا آن را منحصر در سادات پدری میدانیم؟


پاسخ

برای پاسخ به این سوال توجه به چند نکته لازم است:

نکته اول:

در اینکه نیمی از خمس سهم امام است و نیم دیگر سهم سادات روایات متعددی وجود دارد؛ این روایات همه نص بوده و بر مطلب تصریح دارند:
«الْيَتَامَى يَتَامَى آلِ الرَّسُولِ وَ الْمَسَاكِينُ مِنْهُمْ وَ أَبْنَاءُ السَّبِيلِ مِنْهُمْ فَلَا يُخْرَجُ مِنْهُمْ إِلَى غَيْرِهِمْ»؛ ایتام، ایتام آل رسول و مساکین و در راه ماندگان از آنها منظور است، پس از ایشان به غیر ایشان خارج نمی شود.(1)

«أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع يَقُولُ‏ نَحْنُ وَ اللَّهِ الَّذِينَ عَنَى اللَّهُ بِذِي الْقُرْبَى الَّذِينَ قَرَنَهُمُ اللَّهُ بِنَفْسِهِ وَ بِنَبِيِّهِ- فَقَالَ‏ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‏ فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكِينِ‏ مِنَّا خَاصَّةً وَ لَمْ يَجْعَلْ لَنَا سَهْماً فِي الصَّدَقَة»؛ امیرالمومنین(علیه السلام) فرمودند: به خدا سوگند خداوند از ذی القریی که قرین خویش و نبی اش ساخته است ما را اراده کرده، و آنچه را خداوند به رسول غنیمت داد پس برای خدا، و رسول و ذی القربی و ایتام و مساکین از ماست فقط؛ و (در عوض) برای ما سهمی از صدقه قرار نداد. (2)

همین روایت بالا را شیخ طوسی از طریق دیگری روایت کرده است(3)
«أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع نَحْنُ وَ اللَّهِ عَنَى بِذِي الْقُرْبَى الَّذِينَ‏ قَرَنَنَا اللَّهُ بِنَفْسِهِ وَ بِرَسُولِهِ فَقَالَ‏ فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ‏ فِينَا خَاصَّة»؛ به خدا سوگند خداوند از ذی القریی که قرین خودش و نبی اش ساخته است ما را اراده کرده، و آنچه را خداوند به رسول غنیمت داد پس برای خدا، و رسول و ذی القربی و ایتام و مساکین از ماست فقط.(4)

«نِصْفُ الْخُمُسِ الْبَاقِي بَيْنَ أَهْلِ بَيْتِهِ فَسَهْمٌ لِيَتَامَاهُمْ وَ سَهْمٌ لِمَسَاكِينِهِمْ وَ سَهْمٌ لِأَبْنَاءِ سَبِيلِهِم‏»؛ نصف(خمس) بین اهل بیت پیامبر(ص) تقسیم می­شود، پس سهمی برای ایتام ایشان، سهمی برای مساکینشان، و سهمی برای در راه ماندگانش است.(5)

«النِّصْفُ لِلْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينِ وَ أَبْنَاءِ السَّبِيلِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ع- الَّذِينَ لَا تَحِلُّ لَهُمُ الصَّدَقَةُ وَ لَا الزَّكَاة»؛ نیمی (از خمس) برای ایتام و مساکین و در راه ماندگان از آل محمد(ص) است، کسانی که برای ایشان زکات و صدقه حلال نیست.(6)

و روایات دیگری که در این زمینه وجود دارد و به جهت اختصار از ذکر آنها خودداری می­شود.(7)
تعدد این روایات ما را از بررسی سندی بی نیاز می کند، اگرچه سند برخی هم قابل تصحیح است چرا که حماد بن عیسی از اصحاب اجماع است و مرسلات وی پذیرفته می­شود، کشی تصریح می کند شیعه به اتفاق آنچه که از او صادر شده را تصدیق می کنند، چرا که انسان فقیه و دقیقی بوده است.(8)
حتی اگر کسی نخواست این روایات را بپذیرد نهایتا عمل به آنها با توجه به تعددشان موافق احتیاط است، چرا که اگر نیمی از خمس را سهم سادات بدانیم هم به آیه عمل شده و هم به روایات؛ یعنی پرداخت نیمی از خمس به سادات فقیر نه با آیه مخالف است، و نه با روایات اما پرداخت خمس به غیر سادات با این روایات مخالف است؛ به همین خاطر برخی فقها اگرچه حکم به عمومیت کرده اند، اما مقتضای احتیاط در این مسئله را همین دانسته­اند که نیمی از خمس سهم سادات باشد(9)

نکته دوم:
هرگز تعارضی بین این روایات و آیه خمس وجود ندارد؛ چون بین عام و مخصص تعارضی نیست، بلکه آیه یا روایتی که مخصص آیات باشد در حکم قرینه به شمار می­رود، نه معارض.
این که «ال» در ابتدای یتامی و مساکین و ابن السبیل برای استغراق است و عمومیت را می رساند درست است اما قرائن می توانند محدوده این عام را تعیین کنند؛ اینطور نیست که لزوما این «ال» همه افراد را در بر بگیرد، مگر آنکه برای ماهیت باشد، مثل این فرمایش قرآن که می فرماید: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي‏ خُسْر»؛ به درستی که انسان در خسران و زیان است.(10)
اما در غیر این صورت ممکن است به خاطر قرائن ناظر به جمع خاصی باشد، مثلا در جمله «جمع الامیر التجّار» «امیر همه تجار را جمع کرد» به این معنا نیست که هر چه تجار است جمع کرده بلکه قرینه است که تجار شهر خویش را جمع کرده که بر آنها امیر است.
یا این آیه شریفه: «وَ جَاءَ السَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ»؛ و ساحرین نزد فرعون آمدند(11) روشن است که همه ساحران جهان نزد فرعون جمع نشدند.

این سخن که قرینه تخصیص زننده آیات باید حتما از خود قرآن باشد حرفی است که علاوه بر اینکه هیچ دلیل عقلی یا نقلی بر آن وجود ندارد مخالف ظهور روایاتی است که ما را برای فهم قرآن به روایات ارجاع داده اند؛ و همچنین ما به وضوح میبینیم که در برخی آیات قرینه غیر قرآنی برای تخصیص وجود دارد.

مثلا خداوند در آیه30 سوره شوری می فرماید: «ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثير»؛ هر مصيبتى به شما رسد بخاطر اعمالى است كه انجام داده‏ ايد، و بسيارى را نيز عفو مى‏ كند.
آیا میتوان طبق این عام قرآنی گفت مصیبت هایی که به امام حسین(علیه السلام) رسید هم به خاطر سوء رفتار آن حضرت بوده است؟ اینکه روایات می آیند و می فرمایند بخشی از مصیبت ها به خاطر گناه است و بخشی از مصیبت ها به خاطر گناه نیست آیا بر خلاف قرآن است؟

بنابراین، اینکه بگوییم روایات خاص، با آیات عام تعارض دارند واقعا حرف پذیرفتنی ای نیست. واقعا طبق چه منطقی و چه دلیل عقلی یا نقلی، قرینه تخصیص زننده اگر در خود آیات باشد تعارضی پیش نمی آید و میشود قرینه، اما اگر در روایات باشد میشود تعارض؟

نکته سوم:

اینکه تعداد فقرای غیر سادات بیشتر از فقرای سادات است و سهم زکات کمتر از خمس است، بنابراین در صورتی که نیمی از خمس سهم سادات باشد سهم ایشان از فقرای غیر سادات که تعدادشان بیشتر است فزونی می یابد باید عرض کنیم:
اولا: این دلیل یک دلیل استحسانی است، چنین تحلیل هایی اعتبار شرعی نداشته و نمی توانند مبنای صدور حکم شرعی قرار بگیرند، نمی توان با این ادله در برابر حکم شرعی استناد کرده و حکمی که از شرع بر می آید را با این دودوتا چهارتا کردن ها تغییر داد.

ثانیا: اگرچه امام یا جانشین او سهم سادات را به سادات فقیر میدهد اما در نیمه دیگر خمس حق انتخاب دارد، میتواند در صورت ضرورت برای کمک به فقرای غیر سید کمک کند.
علاوه بر اینکه از برخی روایات برداشت میشود که امام یا جانشین او در خصوص کم یا زیاد کردن سهم ها در خمس با توجه به کثرت یا قلّت تعداد سهام بَران حق اختیار دارند، همانطور که در روایتی از امام رضا(علیه السلام) آمده:

«فَقِيلَ لَهُ أَ فَرَأَيْتَ إِنْ كَانَ صِنْفٌ مِنَ الْأَصْنَافِ أَكْثَرَ وَ صِنْفٌ أَقَلَّ مَا يُصْنَعُ بِهِ قَالَ ذَاكَ إِلَى الْإِمَامِ أَ رَأَيْتَ رَسُولَ اللَّهِ ص كَيْفَ يَصْنَعُ أَ لَيْسَ إِنَّمَا كَانَ يُعْطِي عَلَى مَا يَرَى كَذَلِكَ الْإِمَام‏»(12)
از امام علیه السلام پرسیده شد: اگر یک گروه از سهم بران کم بودند و گروه دیگر، بسیار، به گونه ای که سهم آنان، بسنده آنان نبود و از سویی، سهم آنان که کم شمارند، زیاد آمد، چه باید کرد؟ فرمود: این بر عهده امام است، آیا می بینیم پیامبر(ص) چگونه رفتار می کردند؟ آیا غیر از این بود که طبق آنچه مصلحت می دیدند عمل می کردند؟ امام هم همینطور است.

خصوصا همانطور که در استدلال آمده سادات فقیر تعدادشان کمتر است به همین خاطر اگر این سهم خمس سادات روزی کفاف بدهد و دیگر سید فقیری در زمین پیدا نشود، خب طبیعتا می توان تصمیمات دیگری در این زمینه گرفت.

ثالثا: میزان زکات هم کم نیست، گندم قوت غالب مردم است، گوسفند و گاو و شتر هم که تأمین کننده گوشت همه جوامع است مقدار قابل توجهی خواهد بود، در هر صورت طبق وعده روایات اگر مردم همین زکاتشان را پرداخت می کردند دیگر فقیری روی زمین باقی نمی ماند:
«وَلَوْ اَنَّ النّاسَ اَدَّوْا زَکاهَ اَمْوالِهِمْ ما بَقِیَ مُسْلِمٌ فَقِیرا مُحتاجا»؛ و اگر مردم زکات اموالشان را ادا می کردند مسلمان فقیری محتاج و نیازمند باقی نمی ماند.(13)
علاوه بر اینکه پرداخت زکات مال التجاره(14) هم به فتوای مشهور مستحب است.

رابعا: خمس صرفا در برابر زکات نیست، بلکه صدقه هم به فقرای غیر سید تعلق می گیرد که خودش بخش عظیمی از انفاق و کمک ها را شامل میشود.

نکته چهارم:

آنچه که در روایات در خصوص خمس تعبیر شده است، فرزندان و اولاد از نسل بنی هاشم نیست تا بگوییم شامل همه فرزندان پدری و مادری میشود، بلکه تعبیر هاشمی یا مطلّبی آمده است، و این تعبیر در عُرف عربی یعنی انتساب از جانب پدر، امام صادق(علیه السلام) می فرمایند:
«لَوْ كَانَ الْعَدْلُ مَا احْتَاجَ هَاشِمِيٌّ وَ لَا مُطَّلِبِيٌّ إِلَى صَدَقَةٍ إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ لَهُمْ فِي كِتَابِهِ مَا كَانَ فِيهِ سَعَتُهُم‏»؛ اگر عدالت برپا باشد هرگز هاشمی و مطلّبی به صدقه محتاج نمی شوند، به درستی که خداوند در کتابش برای آنها چیزی(خمس) تعیین فرموده که گشایش ایشان در آن است.(15)

تعبیر "هاشمی" و "مطلبی" در عُرف ادبیات عرب یعنی کسی که از جانب پدر به بنی هاشم یابنی عبدالمطلب میرسد؛ وگرنه اگر کسی پدرش از قبیله بنی تمیم باشد و مادرش از قبیله بنی هاشم هرگز در عرب به او هاشمی گفته نمیشود.

در برخی روایات دیگر بر این مطلب تصریح شده است:
«مَنْ كَانَتْ أُمُّهُ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ وَ أَبُوهُ مِنْ سَائِرِ قُرَيْشٍ فَإِنَّ الصَّدَقَاتِ تَحِلُّ لَهُ وَ لَيْسَ لَهُ مِنَ الْخُمُسِ شَيْ‏ء»؛ کسی که مادرش از بنی هاشم بوده و پدرش از سایر قبائل قریش، پس به درستی که صدقات بر او حلال بوده و برای او سهمی از خمس نیست.(16)

علاوه بر اینکه بین فقها در طول تاریخ که همگی متخصصین زبده این فن بوده اند تقریبا بر این حکم اجماع و اتفاق نظر دارند، نمیتوان به راحتی چنین شهرت فتوایی را با این همه قرائن زیر سوال برد!

پی نوشت ها:
1. طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، دار الكتب الإسلاميه‏، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج4، ص25.
2. کلینی، محمد، الكافي، دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج1، ص539.
3. ر.ک: تهذیب الاحکام، ج4، ص126.
4. الکافی، ج8، ص63.
5. همان، ج1، ص540.
6. تهذیب الاحکام، ج4، ص127.
7. ر.ک: حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، مؤسسة آل البيت‏(علیهم السلام)، قم، چاپ اول، 1409ق، ج9، ص516، 517، 518.
8. ر.ک: كشّى، محمد بن عمر ، رجال کشی(اختیار معرفة الرجال)، نشر دانشگاه مشهد، مشهد، چاپ اول، 1409ق، ص375.
9. نراقی، احمد بن محمد مهدی، مستند الشیعه فی احکام الشریعة، موسسه آل االبیت(علیهم السلام)، قم، ج10، ص135.
10. العصر:2/103.
11. اعراف:113/7.
12. الکافی، ج1، ص554.
13. صدوق، محمد، من لایحضره الفقیه، نشر جامعه مدرسین، قم، چاپ دوم، 1413ق، ج2، ص7.
14. مالی که انسان از راه کسب و کار به دست می آورد.
15. تهذیب الاحکام، ج4، ص59.
16. الکافی، ج1، ص540.

موضوع قفل شده است