جمع بندی نقدی که به مجازات اسلامی وارد شده

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نقدی که به مجازات اسلامی وارد شده

سلام

این یک متن از فردی است که اسلام را قبول ندارد و مجازات های دینی را نقد می کند.

لطفا کارشناس نیز نقد خود را بر این نقد بفرماید با تشکر

" قوانين اصولا برای همگان است و همگان در مقابل قانون برابر هستند (در جوامع دموکراتيک)، و اين که يک شخص درباره يک قانون چگونه احساس ميکند کمتر اهميت دارد. ممکن است شخصی بعد از اينکه به نزديکانش تجاوز شد، در حالتی قرار بگيرد که احساس کنم مجرم را بايد تکه تکه کنند و سرش را ببرند، اما اين احساس کاملا جانوری است و رنگی از خرد و تمدن و انسانیت ندارد، اين که اين شخص چه دوست دارد در آن زمان که در اوج عصبانيت و احساسات است چه مجازاتی را برای متجاوز تصور میکند اصلا مهم نيست و اگر آن شخص سعی کند مجرم را خودش تنبیه کند خود مجرم خواهد بود و مجریان قانون باید از چنین وضعیتی جلوگیری کنند. مراد این است اصلا اینکه من دوست دارم یا دوست ندارم چه بر سر یک شخص در مورد مجرمی که به قول مسلمانان «تجاوز به ناموس کرده» بیاید ملاک نیست! تشخیص جرم و مجرم و در نظر گرفتن تنبیه برای آن خود یک رشته و مبحث بسیار گسترده است که به روانشناسی، جامعه شناسی و جرم شناسی و حتی فلسفه و اخلاق مربوط میشود. تصمیم در مورد اینکه برای فلان جرم چه مجازاتی باید پیاده شود به این سادگی نیست که ما آنرا در اختیار عده ای آخوند و آدم مذهبی متعصب و کم عقل قرار دهیم.

همانطور که در نوشتاری در مورد مدرنیته مطرح شد، در جامعه مدرن و پیشرفته هدف از مجازات هرگز این نیست که دیگران درس بگیرند و «کسی دیگر این کار را نکند»، شما حق ندارید یک شخص رو بعنوان وسیله آموزشی تنبیه کنید تا بقیه یاد بگیرند. هدف از مجازات اصلاح شخص مجرم است. اینکه انسانی را درون زمین قرار دهند و با سنگ روی سرش بزنند تا دیگر کسی «زنا» نکند مربوط به زندگانی قبیله ای هزاران سال پیش است که اسلامگرایان سعی در حفظ این سنت سامی هستند.
ریز و درشت اسلامگرایان با مغزهای پوسیده و کوچک خود معمولا مطرح میکنند که زندان رفتن و مجازاتهای اینگونه کارساز نیست. آمار نشان میدهد کشورهایی که مجازات مرگ دارند بالاترین نرخ بزه و جرم را نیز دارند، همچون ایالات متحده امریکا، در مقابل حدود 170 کشور وجود دارد که به هیچ عنوان مجازات مرگ را برای کسی در نظر نمیگیرند، در این کشورها امنیت و رفاه در بالاترین درجات قرار دارد. در زندانها روی مجرمین کار میشود و مشکلات روحی روانی آنها بررسی میشود و شخص تا وقتی که مشکل روحی دارد و برای اجتماع خطرناک است در زندان نگه داشته میشود، در زندان ماندن بسیار مفید تر از دست قطع کردن و چشم در آوردن و.. است. اسلامگرایان همچون انسانهای کودنی همه یافته های روانشناسی و جامعه شناسی بشر را نادیده میگیرند و سعی دارند مفاهیم کهنه و قوانین حیوانی الهی خویش را در جامعه پیاده کنند. چه بدبخت هستند ملتی که گرفتار اسلامگرایان شوند."

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد صدیق

[TD][/TD]

[=microsoft sans serif]

بی ادعا;1021531 نوشت:
" قوانين اصولا برای همگان است و همگان در مقابل قانون برابر هستند (در جوامع دموکراتيک)، و اين که يک شخص درباره يک قانون چگونه احساس ميکند کمتر اهميت دارد. ممکن است شخصی بعد از اينکه به نزديکانش تجاوز شد، در حالتی قرار بگيرد که احساس کنم مجرم را بايد تکه تکه کنند و سرش را ببرند، اما اين احساس کاملا جانوری است و رنگی از خرد و تمدن و انسانیت ندارد، اين که اين شخص چه دوست دارد در آن زمان که در اوج عصبانيت و احساسات است چه مجازاتی را برای متجاوز تصور میکند اصلا مهم نيست و اگر آن شخص سعی کند مجرم را خودش تنبیه کند خود مجرم خواهد بود و مجریان قانون باید از چنین وضعیتی جلوگیری کنند. مراد این است اصلا اینکه من دوست دارم یا دوست ندارم چه بر سر یک شخص در مورد مجرمی که به قول مسلمانان «تجاوز به ناموس کرده» بیاید ملاک نیست! تشخیص جرم و مجرم و در نظر گرفتن تنبیه برای آن خود یک رشته و مبحث بسیار گسترده است که به روانشناسی، جامعه شناسی و جرم شناسی و حتی فلسفه و اخلاق مربوط میشود. تصمیم در مورد اینکه برای فلان جرم چه مجازاتی باید پیاده شود به این سادگی نیست که ما آنرا در اختیار عده ای آخوند و آدم مذهبی متعصب و کم عقل قرار دهیم.

همانطور که در نوشتاری در مورد مدرنیته مطرح شد، در جامعه مدرن و پیشرفته هدف از مجازات هرگز این نیست که دیگران درس بگیرند و «کسی دیگر این کار را نکند»، شما حق ندارید یک شخص رو بعنوان وسیله آموزشی تنبیه کنید تا بقیه یاد بگیرند. هدف از مجازات اصلاح شخص مجرم است. اینکه انسانی را درون زمین قرار دهند و با سنگ روی سرش بزنند تا دیگر کسی «زنا» نکند مربوط به زندگانی قبیله ای هزاران سال پیش است که اسلامگرایان سعی در حفظ این سنت سامی هستند.
ریز و درشت اسلامگرایان با مغزهای پوسیده و کوچک خود معمولا مطرح میکنند که زندان رفتن و مجازاتهای اینگونه کارساز نیست. آمار نشان میدهد کشورهایی که مجازات مرگ دارند بالاترین نرخ بزه و جرم را نیز دارند، همچون ایالات متحده امریکا، در مقابل حدود 170 کشور وجود دارد که به هیچ عنوان مجازات مرگ را برای کسی در نظر نمیگیرند، در این کشورها امنیت و رفاه در بالاترین درجات قرار دارد. در زندانها روی مجرمین کار میشود و مشکلات روحی روانی آنها بررسی میشود و شخص تا وقتی که مشکل روحی دارد و برای اجتماع خطرناک است در زندان نگه داشته میشود، در زندان ماندن بسیار مفید تر از دست قطع کردن و چشم در آوردن و.. است. اسلامگرایان همچون انسانهای کودنی همه یافته های روانشناسی و جامعه شناسی بشر را نادیده میگیرند و سعی دارند مفاهیم کهنه و قوانین حیوانی الهی خویش را در جامعه پیاده کنند. چه بدبخت هستند ملتی که گرفتار اسلامگرایان شوند."


باسلام و عرض ادب

مطلبی که در بالا آمده بود متضمن چند نکته بود:
1. تعیین مجازات افراد در اسلام، در اختیار عده ای انسان متعصب و کم عقل است.
2. هدف از مجازات د راسلام عبارت است از انتقام گرفتن، و عبرت گرفتن دیگران و تربیت فرد مجرم.
3. کشورهایی که مجازات مرگ ندارند، از رفاه بیشتری برخوردار هستند و جرم و بزه کمتری در آنها روی میدهد.

[=microsoft sans serif] اینک به داوری در مورد این نکات میپردازیم[=microsoft sans serif].
اما نکته نخست. تعیین مجازات اسلامی
برای پاسخ به این نکته، لازم است به چند مسئله توجه کنیم.
نخست اینکه مجازات در دین اسلام، بر اساس آیات و روایاتی که ازمنبع وحی سرچشمه میگیرد، تعیین میشود.
منبع مجازات در اسلام، قوانینی است که توسط خداوند به انسانهاابلاغ شده است و اصولا غیر از خداوند کسی دیگر نه حق این امر را دارد و نه توان آنرا دارد.
زیرا از سویی قانون نهادن بر دیگران مستلزم نوعی سرپرستی برانسان است. کسی که بر دیگران حکمی را جاری میکند بر آنها حقی دارد.
اما هیچ کسی بر کسی دیگر حق سرپرستی ندارد و اصل اولیه آن استکه هیچ انسانی بر دیگری اولویت و سرپرستی ندارد.
نه شرعا و نه اخلاقا هیچ کسی حق ندارد بر دیگری ولایت وسرپرستی داشته باشد و همه انسانها آزاد هستند.
بنابراین هیچ انسانی نمیتواند برای مجازات دیگران حکمی را ازناحیه خودش تعیین کند.

بعلاوه،با قطع نظر از عدم وجود چنین حقی، گفتیم که انسانها توان چنین کاری را نیز ندارند.
چرا که قانون گذاری برای انسانها، در صورتی درست است که قانونگذار چند ویژگی داشته باشد:
از نیازهای کسانی که قانون برایشان میگذارد با خبر باشد؛
خودش در آن قانون ذی نفع نباشد؛
خیرخواه نیز باشد.

وجود این شرایط بدین جهت ضروری است که
اولا: اگر این شخص، عالم و آگاه از نیازهای افراد نباشد، قانونی که قرار میدهد، ممکن است به جای نفع، به ضرر آنان باشد.
ثانیا: ممکن است آگاه باشد ولی خودش ذی نفع باشد، در اینجا احتمال اینکه قانون را به نفع خود جعل کند و نفع دیگران را در نظر نگیرد، کاملاوجود دارد.
ثالثا: با قطع نظر از دو فرض قبل، اگر خیرخواه نباشد، ممکن استکه خودش ذی نفع نباشد و در قانون نیز نفعی نبرد ولی به جهت نفی خیرخواهی، قانون رابه نفع آنان قرار ندهد.

حال، کدام انسانی چنین خصوصیاتی را با هم دارد.
مشخص است که جز خداوند، سایر انسانها چنین شرایطی را ندارد.
بنابراین بهترین شخص برای این منظور خداوند متعال است و اوست که توان چنین کاری را دارد.
او که خالق بندگان است و عالم مطلق، بهتر از دیگران از نیازها ومنافع بندگانش مطلع است
نیازهایی که در یک بسته کامل بتواند بهتر از سایر مدلها، منافع فردی و جمعی، روانی و جامعه شناختی افراد را تامین کند.
بدین منظور یکی از اصول مهم در ادبیات دینی، توحید تشریعی است.

[=microsoft sans serif]دوم اینکه برفرض این قوانین از سوی انسانها باشد، مگر قوانین جزائی سایر کشورها را چه کسانی تعیین میکنند و از کجا معلوم که فکر آنها برتر و نتایج قانون گذاری آنان بهتر باشد[=microsoft sans serif].[=microsoft sans serif]
این نیز مسئله بسیار مهمی است.
یعنی با قطع نظر از نکته که بیان شد، این نیز برای خود مسئله مهمی است.
یافته های بشر،
یا باید بر اساس ملاک و داوری عقلی مورد سنجش قرار بگیرد.
یا بر اساس نتایج تجربی و قابل آزمایش.
مباحث مربوط به قانون نیز هر دو جنبه را دارد.
هم از جنبه فلسفه اخلاق باید سنجیده شود.
هم از جنبه تجربی نتایج آن باید مورد بررسی قرار بگیرد.
بنابراین
برای داوری در مورد جنبه نخست، لازم است در مورد فلسفه اخلاق احکام و قوانین بحث داشته باشیم.
برای داوری در مورد جنبه دوم نیز لازم است نتایج را بسنجیم،منتها در بررسی نتایج لازم است به جنبه های مختلف فردی، اجتماعی و روان شناختی جرائم و مجازاتهای متناسب نگریسته شود.

[=microsoft sans serif]اما نکته دوم: هدف از مجازات در اسلام
[=microsoft sans serif]در سوالی که مطرح شد، به صورت غیر منسجم سه هدف و فلسفه برای مجازات در قوانین جزائی اسلام مطرح شد.
اول به صورت ضمنی بیان شد که هدف از مجازات د راسلام انتقام گرفتن و تشفی خاطر است.
دوم گفته شد که هدف، عبرت گرفتن دیگران است و
در انتها نیز گفته شد که اسلام گرایان زندان را مفید نمیدانند و به جای آن به مجازاتهایی از جمله مرگ و قصاص بسنده میکنند.

در نقد این مطلب لازم است توجه کنیم که
اولا: در این مطلب، نوعی سردرگمی وجود دارد. بالاخره مشخص نشد که به نظر نویسنده این مطلب، هدف و فلسفه مجازات در اسلام چیست.
ثانیا: اینکه ما فلسفه مجازات در اسلام را تربیت فرد بدانیم یا نفع جامعه یا نفع فرد، به نوعی به دام مغالطه حصر گرایی و فروکاستن یک مسئله چند بعدی به یک مسئله تک بعدی افتاده ایم.
همانطور که جرم و جنابت، تنها یک جنبه ندارد و جنبه های فرد، تربیتی، اجتماعی، روانی و .. دارد، در مجازات این جرم نیز باید به جنبه های مختلف توجه کرد.
از سویی، مجازات باید برای تحقق عدالت باشد.
از سوی دیگر، لازم است جنبه پیشگیری داشته باشد.
از سوی سوم، لازم است به صورتی باشد که تا حد امکان، جلوی تکرار توسط خود فرد را بگیرد.

بنابراین مثلا در مجازات قصاص
از سویی، به کسی که جنایت شده است، با این حکم، حق میدهیم که خسارتی که بر او وارد شده است را با یکی از سه راه قصاص، دریافت خسارت مالی یا بخشش جبران کند.

از سوی دیگر، این مجازات برای یپشگیری این کار از سوی دیگران است. یعنی وقتی کسی میبیند که با کشتن دیگران، مجازات مرگ در انتظارش است،احتمال اینکه از ترس این مجازات مرتکب چنین جرمی نشود خیلی بیشتر از کسی است که بداند با کشتن دیگران هرچند نفر که باشند و هرچقدر که محترم باشند، تنها مجازات زندان و حبس در انتظارش است و بالاخره حق زندگی برایش باقی است.

البته چنین مجازاتی در برخی موارد مثل قتل، فایده سوم را ندارد چرا که این جرم به صورتی است که حق حیات را از فرد سلب میکند و دیگر زمینه تکرار را از بین می برد.
ولی در بیشتر موارد، مثلا کسی که چشم یک نفر را از بین برده است، با مجازات قصاص، سایر بدنش سالم است و با این مجازات، احتمال اینکه دیگر به این سمت برود بسیار کم میشود مگر اینکه واقعا از خوی انسانی خارج شده باشد.

البته لازم است دقت شود که همه این موارد(و احتمالا امور دیگر) باید به عنوان یک بسته در نظر گرفته شود نه اینکه یکی آنچنان پررنگ شود که از دیگر موارد غفلت شود.

[=microsoft sans serif]اما مسئله سوم. بررسی میزان فایده مجازات های اسلامی
در مورد این مسئله لازم است توجه کنیم که چند مشکل و مغالطه وجود داشت.
نخست. ادعای بدون دلیل. این اشکال در آنجا نمایان میشود که شما یک مسئله را بدون دلیلی متنقن مطرح کنید. همانطور که در این سوال، بدون استناد به دلیل قابل قبول و محکمه پسند، ادعا شده است در کشورهای فاقد مجازات مرگ، جرم و جنابت کمتر است.

دوم. بیان دلیل بی ربط: برای اثبات ادعای مطرح شده، به چند مسئله استناد شد، اینکه در این کشورها جرم و بزه کمتر است، رفاه بیشتر است، مجازات تاثیر بیشتری برای مجرمان دارد. حال آنکه حتی اگر فرض کنیم که وجود بزه کمتر، دلیلی بتواند باشد برای ترجیح یک قانون، ولی قطعا دو مورد بعدی مستقیما هیچ نقشی در این ترجیح ندارد.

سوم. بیان دلیل اخص از مدعا: ادعا شده بود که مجازاتهای اسلامی فایده ندارد و برای اثبات این مسئله، تنها به بررسی مسئله مجازات مرگ و قصاص پرداخته بود. حال آنکه این مجازات تنها یکی از انحای مجازاتهای موجود در قانون مجازات اسلامی است. بنابراین برای نفی یک مجموعه تنها به اشکال یکی از اجزای آن پرداخته شده است و این نادرست است.

موفق باشید.

پرسش: در مورد قانون مجازات اسلامی ایراداتی وجود دارد که برخی از آنها عبارتند از:
در این قوانین، اخلاق نادیده گرفته میشود. بعلاوه، هیچ فایده ای بر این قوانین مترتب نیست و شاهدش نیز عدم تاثیر این قوانین در جرم زدایی در جوامع اسلامی است. بعلاوه تصمیم در مورد اینکه چه جرمی چه نوع مجازاتی داشته باشد، جنبه های مختلفی دارد که یک انسان و یک آخوند نسبت به آنها اشراف ندارد. بدین جهت او حق ندارد در این مورد قانون گذار باشد.

پاسخ:
مطلبی که در بالا آمده بود متضمن چند نکته بود:
1. تعیین مجازات افراد در اسلام، در اختیار عده ای انسان متعصب و کم عقل است.
2. هدف از مجازات د راسلام عبارت است از انتقام گرفتن، و عبرت گرفتن دیگران و تربیت فرد مجرم.
3. کشورهایی که مجازات مرگ ندارند، از رفاه بیشتری برخوردار هستند و جرم و بزه کمتری در آنها روی میدهد.

اینک به داوری در مورد این نکات میپردازیم.
اما نکته نخست. تعیین مجازات اسلامی
برای پاسخ به این نکته، لازم است به چند مسئله توجه کنیم.
نخست اینکه مجازات در دین اسلام، بر اساس آیات و روایاتی که ازمنبع وحی سرچشمه میگیرد، تعیین میشود. منبع مجازات در اسلام، قوانینی است که توسط خداوند به انسانهاابلاغ شده است و اصولا غیر از خداوند کسی دیگر نه حق این امر را دارد و نه توان آنرا دارد؛ زیرا از سویی قانون نهادن بر دیگران مستلزم نوعی سرپرستی برانسان است. کسی که بر دیگران حکمی را جاری میکند بر آنها حقی دارد. اما هیچ کسی بر کسی دیگر حق سرپرستی ندارد و اصل اولیه آن استکه هیچ انسانی بر دیگری اولویت و سرپرستی ندارد. نه شرعا و نه اخلاقا هیچ کسی حق ندارد بر دیگری ولایت وسرپرستی داشته باشد و همه انسانها آزاد هستند. بنابراین هیچ انسانی نمیتواند برای مجازات دیگران حکمی را ازناحیه خودش تعیین کند.

بعلاوه،با قطع نظر از عدم وجود چنین حقی، گفتیم که انسانها توان چنین کاری را نیز ندارند.
چرا که قانون گذاری برای انسانها، در صورتی درست است که قانونگذار چند ویژگی داشته باشد: از نیازهای کسانی که قانون برایشان میگذارد با خبر باشد؛ خودش در آن قانون ذی نفع نباشد؛ خیرخواه نیز باشد.

وجود این شرایط بدین جهت ضروری است که
اولا: اگر این شخص، عالم و آگاه از نیازهای افراد نباشد، قانونی که قرار میدهد، ممکن است به جای نفع، به ضرر آنان باشد.
ثانیا: ممکن است آگاه باشد ولی خودش ذی نفع باشد، در اینجا احتمال اینکه قانون را به نفع خود جعل کند و نفع دیگران را در نظر نگیرد، کاملاوجود دارد.
ثالثا: با قطع نظر از دو فرض قبل، اگر خیرخواه نباشد، ممکن استکه خودش ذی نفع نباشد و در قانون نیز نفعی نبرد ولی به جهت نفی خیرخواهی، قانون رابه نفع آنان قرار ندهد.

حال، کدام انسانی چنین خصوصیاتی را با هم دارد. مشخص است که جز خداوند، سایر انسانها چنین شرایطی را ندارد. بنابراین بهترین شخص برای این منظور خداوند متعال است و اوست که توان چنین کاری را دارد. او که خالق بندگان است و عالم مطلق، بهتر از دیگران از نیازها ومنافع بندگانش مطلع است. نیازهایی که در یک بسته کامل بتواند بهتر از سایر مدلها، منافع فردی و جمعی، روانی و جامعه شناختی افراد را تامین کند. بدین منظور یکی از اصول مهم در ادبیات دینی، توحید تشریعی است.

دوم اینکه برفرض این قوانین از سوی انسانها باشد، مگر قوانین جزائی سایر کشورها را چه کسانی تعیین میکنند و از کجا معلوم که فکر آنها برتر و نتایج قانون گذاری آنان بهتر باشد. این نیز مسئله بسیار مهمی است. یعنی با قطع نظر از نکته که بیان شد، این نیز برای خود مسئله مهمی است. یافته های بشر، یا باید بر اساس ملاک و داوری عقلی مورد سنجش قرار بگیرد. یا بر اساس نتایج تجربی و قابل آزمایش. مباحث مربوط به قانون نیز هر دو جنبه را دارد. هم از جنبه فلسفه اخلاق باید سنجیده شود. هم از جنبه تجربی نتایج آن باید مورد بررسی قرار بگیرد. بنابراین
برای داوری در مورد جنبه نخست، لازم است در مورد فلسفه اخلاق احکام و قوانین بحث داشته باشیم.
برای داوری در مورد جنبه دوم نیز لازم است نتایج را بسنجیم،منتها در بررسی نتایج لازم است به جنبه های مختلف فردی، اجتماعی و روان شناختی جرائم و مجازاتهای متناسب نگریسته شود.

اما نکته دوم: هدف از مجازات در اسلام
در سوالی که مطرح شد، به صورت غیر منسجم سه هدف و فلسفه برای مجازات در قوانین جزائی اسلام مطرح شد.
اول به صورت ضمنی بیان شد که هدف از مجازات د راسلام انتقام گرفتن و تشفی خاطر است.
دوم گفته شد که هدف، عبرت گرفتن دیگران است و
در انتها نیز گفته شد که اسلام گرایان زندان را مفید نمیدانند و به جای آن به مجازاتهایی از جمله مرگ و قصاص بسنده میکنند.

در نقد این مطلب لازم است توجه کنیم که
اولا: در این مطلب، نوعی سردرگمی وجود دارد. بالاخره مشخص نشد که به نظر نویسنده این مطلب، هدف و فلسفه مجازات در اسلام چیست.
ثانیا: اینکه ما فلسفه مجازات در اسلام را تربیت فرد بدانیم یا نفع جامعه یا نفع فرد، به نوعی به دام مغالطه حصر گرایی و فروکاستن یک مسئله چند بعدی به یک مسئله تک بعدی افتاده ایم.
همانطور که جرم و جنابت، تنها یک جنبه ندارد و جنبه های فرد، تربیتی، اجتماعی، روانی و .. دارد، در مجازات این جرم نیز باید به جنبه های مختلف توجه کرد.
از سویی، مجازات باید برای تحقق عدالت باشد.از سوی دیگر، لازم است جنبه پیشگیری داشته باشد. از سوی سوم، لازم است به صورتی باشد که تا حد امکان، جلوی تکرار توسط خود فرد را بگیرد.
بنابراین مثلا در مجازات قصاص از سویی، به کسی که جنایت شده است، با این حکم، حق میدهیم که خسارتی که بر او وارد شده است را با یکی از سه راه قصاص، دریافت خسارت مالی یا بخشش جبران کند.
از سوی دیگر، این مجازات برای یپشگیری این کار از سوی دیگران است. یعنی وقتی کسی میبیند که با کشتن دیگران، مجازات مرگ در انتظارش است،احتمال اینکه از ترس این مجازات مرتکب چنین جرمی نشود خیلی بیشتر از کسی است که بداند با کشتن دیگران هرچند نفر که باشند و هرچقدر که محترم باشند، تنها مجازات زندان و حبس در انتظارش است و بالاخره حق زندگی برایش باقی است. البته چنین مجازاتی در برخی موارد مثل قتل، فایده سوم را ندارد چرا که این جرم به صورتی است که حق حیات را از فرد سلب میکند و دیگر زمینه تکرار را از بین می برد. ولی در بیشتر موارد، مثلا کسی که چشم یک نفر را از بین برده است، با مجازات قصاص، سایر بدنش سالم است و با این مجازات، احتمال اینکه دیگر به این سمت برود بسیار کم میشود مگر اینکه واقعا از خوی انسانی خارج شده باشد. البته لازم است دقت شود که همه این موارد(و احتمالا امور دیگر) باید به عنوان یک بسته در نظر گرفته شود نه اینکه یکی آنچنان پررنگ شود که از دیگر موارد غفلت شود.

اما مسئله سوم. بررسی میزان فایده مجازات های اسلامی
در مورد این مسئله لازم است توجه کنیم که چند مشکل و مغالطه وجود داشت.
نخست. ادعای بدون دلیل. این اشکال در آنجا نمایان میشود که شما یک مسئله را بدون دلیلی متنقن مطرح کنید. همانطور که در این سوال، بدون استناد به دلیل قابل قبول و محکمه پسند، ادعا شده است در کشورهای فاقد مجازات مرگ، جرم و جنابت کمتر است.
دوم. بیان دلیل بی ربط: برای اثبات ادعای مطرح شده، به چند مسئله استناد شد، اینکه در این کشورها جرم و بزه کمتر است، رفاه بیشتر است، مجازات تاثیر بیشتری برای مجرمان دارد. حال آنکه حتی اگر فرض کنیم که وجود بزه کمتر، دلیلی بتواند باشد برای ترجیح یک قانون، ولی قطعا دو مورد بعدی مستقیما هیچ نقشی در این ترجیح ندارد.
سوم. بیان دلیل اخص از مدعا: ادعا شده بود که مجازاتهای اسلامی فایده ندارد و برای اثبات این مسئله، تنها به بررسی مسئله مجازات مرگ و قصاص پرداخته بود. حال آنکه این مجازات تنها یکی از انحای مجازاتهای موجود در قانون مجازات اسلامی است. بنابراین برای نفی یک مجموعه تنها به اشکال یکی از اجزای آن پرداخته شده است و این نادرست است.

موضوع قفل شده است