نقدی بر استدلالات قرآنی: آیه 101 انعام

تب‌های اولیه

36 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نقدی بر استدلالات قرآنی: آیه 101 انعام

با سلام...[SPOILER] در قرآن استدلال های فراوانی آورده شده است که با توجه به آنکه ادعا می شود از جانب خدا مطرح شده اند، انتظار می رود در اوج عقلگرایی و خردگرایی باشند....ولی آدمی یا حداقل بنده با خواندن خیلی از آن ها به شگفتی می افتم که چطور می توانند ادعا شوند که از جانب خدا آمده اند،یعنی چطور کسانی جرئت کرده اند و روی آن را داشته اند که آن ها را استدلالهایی از جانب خدا بدانند...
خوب من قصد دارم در چند تاپیک به مرور به تعدادی از این دست استدلال ها اشاره کنم....البته ممکن است پیش تر به آن ها در منابع گوناگون و چه بسا در همین سایت اشاره شده باشد و چیز جدیدی نباشند، ولی خوب قطعا من تا جای ممکن پاسخ ها را خوانده ام و آنها را قانع کننده ندیدم....[/SPOILER]

خوب استدلال اول...

در آیه 101 از سوره انعام آمده است
بَديعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنَّي يَکُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ صاحِبَةٌ وَ خَلَقَ کُلَّ شَيْ‏ءٍ وَ هُوَ بِکُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ
پدیدآورنده بی سابقه و بی الگوی آسمان ها و زمین است ، چگونه و از کجا او را فرزندی باشد در حالی که او را همسری نبوده! و همه چیز را او آفریده و او به همه چیز داناست.

خوب به نظر می رسد که آیه اینگونه استدلال می کند که خدا نمی تواند صاحب فرزندی باشد، چرا که همسر یا جفت یا زنی ندارد....
خوب اگر استدلال به این شکل بود که عرض کردم، برای من عقلانی به نظر نمی رسد....

اگر دلیل عدم فرزند داشتن خدا نداشتن یک جفت خود است به شکل مرد با این فرض که خدا زن است.... باید جواب داد، چطور می شود حضرت مریم که جفتی نداشت باردار شود و صاحب فرزند شود ولی خدا نتواند؟؟

اگر دلیل عدم امکان فرزند داشتن خدا نداشتن یک زن است در حالی که خدا مرد فرض شود.....باید جواب داد، این هم چیز عجیبی نیست....چطور زنی می تواند بدون آنکه با مردی که نقش به سزایی در بارداری دارد، آمیزش کند، باردار شود ولی خدای قدرتمند و قادر نمی تواند بدون آنکه زنی داشته باشد صاحب فرزند بشود؟؟نهایت این است که خدا یک رحم خلق می کند و فرزندش را در آن به دنیا می آورد یا برای اینکار فرشته ای می آفریند...نیازی به یک همسر یا زن هم چنس نیست.حتی اگر این کار نشدنی باشد، ما دلیل علمی و قطعی ای نداریم برای این قضیه که حتما از قدرت خدا خارج است....ما نهایت می گوییم که همانطور که یک زن بدون مرد صاحب فرزند می تواند بشود یک مرد هم شاید باز تاکید می کنم شاید بتواند بدون زن صاحب فرزند بشود، که مثالش عرض شد که به چه شکل، یا مثال دیگر، فرزند می تواند بدون طی کردن دوران رشد به دنیا بیاید و نیازی به رحم و سپری کردن دوران بارداری نداشته باشد...

اگر هم گفته شود منظور این است که خدا موجودی واحد فرض شود که جفتی ندارد و اصلا مذکر و مونث بودن برایش معنی ندارد، باز لزوما و یا دلیل قاطعی نداریم که بگوییم پس قطعا خدا نمی تواند صاحب فرزند شود...کما اینکه خدا می تواند مانند جانورانی که نر و ماده ندارند، جفتی نداشته باشد ولی تولید مثل کرده و صاحب فرزند شود.

خوب فرض ها و عرایض دیگری هم دارم که منتظر پاسخ کارشناس می مانم که اگر لازم شد مطرحشان کنم

عرض شد که تا جای ممکن پاسخ ها را دنبال کرده ام و قانع کننده نیافتمشان...مثلا این یک لینک که قبلا در آن در مورد این استدلال قرآنی بحث شده اینجا می آورم که پاسخ ها قانع کننده نبود....
http://www.askdin.com/showthread.php?t=12804

این نکته را یادآوری می کنم که این استدلال ادعا می شود که از جانب خدا بیان شده...خواهشن وفتی دارید از این استدلال دفاع می کنید فراموش نکنید که این استدلال را خدای دانای کل بیان کرده، نه خیلی ببخشید حاج قادر خدابیامرز، بقالی سر کوچه...[-X

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد محسن

پارسا مهر;896118 نوشت:
با سلام...[SPOILER] در قرآن استدلال های فراوانی آورده شده است که با توجه به آنکه ادعا می شود از جانب خدا مطرح شده اند، انتظار می رود در اوج عقلگرایی و خردگرایی باشند....ولی آدمی یا حداقل بنده با خواندن خیلی از آن ها به شگفتی می افتم که چطور می توانند ادعا شوند که از جانب خدا آمده اند،یعنی چطور کسانی جرئت کرده اند و روی آن را داشته اند که آن ها را استدلالهایی از جانب خدا بدانند...
خوب من قصد دارم در چند تاپیک به مرور به تعدادی از این دست استدلال ها اشاره کنم....البته ممکن است پیش تر به آن ها در منابع گوناگون و چه بسا در همین سایت اشاره شده باشد و چیز جدیدی نباشند، ولی خوب قطعا من تا جای ممکن پاسخ ها را خوانده ام و آنها را قانع کننده ندیدم....[/SPOILER]

خوب استدلال اول...

در آیه 101 از سوره انعام آمده است
بَديعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنَّي يَکُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ صاحِبَةٌ وَ خَلَقَ کُلَّ شَيْ‏ءٍ وَ هُوَ بِکُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ
پدیدآورنده بی سابقه و بی الگوی آسمان ها و زمین است ، چگونه و از کجا او را فرزندی باشد در حالی که او را همسری نبوده! و همه چیز را او آفریده و او به همه چیز داناست.

خوب به نظر می رسد که آیه اینگونه استدلال می کند که خدا نمی تواند صاحب فرزندی باشد، چرا که همسر یا جفت یا زنی ندارد....
خوب اگر استدلال به این شکل بود که عرض کردم، برای من عقلانی به نظر نمی رسد....

اگر دلیل عدم فرزند داشتن خدا نداشتن یک جفت خود است به شکل مرد با این فرض که خدا زن است.... باید جواب داد، چطور می شود حضرت مریم که جفتی نداشت باردار شود و صاحب فرزند شود ولی خدا نتواند؟؟

اگر دلیل عدم امکان فرزند داشتن خدا نداشتن یک زن است در حالی که خدا مرد فرض شود.....باید جواب داد، این هم چیز عجیبی نیست....چطور زنی می تواند بدون آنکه با مردی که نقش به سزایی در بارداری دارد، آمیزش کند، باردار شود ولی خدای قدرتمند و قادر نمی تواند بدون آنکه زنی داشته باشد صاحب فرزند بشود؟؟نهایت این است که خدا یک رحم خلق می کند و فرزندش را در آن به دنیا می آورد یا برای اینکار فرشته ای می آفریند...نیازی به یک همسر یا زن هم چنس نیست.حتی اگر این کار نشدنی باشد، ما دلیل علمی و قطعی ای نداریم برای این قضیه که حتما از قدرت خدا خارج است....ما نهایت می گوییم که همانطور که یک زن بدون مرد صاحب فرزند می تواند بشود یک مرد هم شاید باز تاکید می کنم شاید بتواند بدون زن صاحب فرزند بشود، که مثالش عرض شد که به چه شکل، یا مثال دیگر، فرزند می تواند بدون طی کردن دوران رشد به دنیا بیاید و نیازی به رحم و سپری کردن دوران بارداری نداشته باشد...

اگر هم گفته شود منظور این است که خدا موجودی واحد فرض شود که جفتی ندارد و اصلا مذکر و مونث بودن برایش معنی ندارد، باز لزوما و یا دلیل قاطعی نداریم که بگوییم پس قطعا خدا نمی تواند صاحب فرزند شود...کما اینکه خدا می تواند مانند جانورانی که نر و ماده ندارند، جفتی نداشته باشد ولی تولید مثل کرده و صاحب فرزند شود.

خوب فرض ها و عرایض دیگری هم دارم که منتظر پاسخ کارشناس می مانم که اگر لازم شد مطرحشان کنم

عرض شد که تا جای ممکن پاسخ ها را دنبال کرده ام و قانع کننده نیافتمشان...مثلا این یک لینک که قبلا در آن در مورد این استدلال قرآنی بحث شده اینجا می آورم که پاسخ ها قانع کننده نبود....
http://www.askdin.com/showthread.php?t=12804
این نکته را یادآوری می کنم که این استدلال ادعا می شود که از جانب خدا بیان شده...خواهشن وفتی دارید از این استدلال دفاع می کنید فراموش نکنید که این استدلال را خدای دانای کل بیان کرده، نه خیلی ببخشید حاج قادر خدابیامرز، بقالی سر کوچه...[-X


بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و طلب توفیق الهی برای شما پرسشگر محترم و همراهان گرامی.
پاسخ این است که خدای متعال جسم نیست تا عوارض جسمانی داشته باشد. زیرا داشتن زن و فرزند، لزوما از عوارض اجسام است. بنا بر این، جای هیچ گونه پرسشی که به نوعی مستلزم جسمانیت خدا باشد،نیست.
در برخی از تفاسیر آورده اند:
1.ذات مقدس او از عوارض جسمانى پاك و منزه است و داشتن همسر و فرزند، يكى از عوارض روشن جسمانى و مادى است.(1)
2. وصف" بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ" متضمن حجت بر استحاله فرزند داشتن خدا است.
اين جمله جواب از همان اعتقاد است، و حاصلش اين است كه: داشتن فرزند حقيقى موقوف بر اين است كه قبلا همسرى اتخاذ شود و اتخاذ همسر براى خداى تعالى معقول نيست، و با اين حال ديگر از كجا فرزند خواهد داشت؟ علاوه بر اين، خداى تعالى خالق و فاطر هر چيزى است، و صاحب فرزند نمى‏تواند خالق فرزند خود باشد چون فرزند جزئى از پدر است كه به وسيله عمل لقاح به محيط تربيتى رحم منتقل مى‏شود، و معقول نيست كه جزء خداوند مخلوق خودش باشد- اين دو دليل در جمله كوتاه" بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ" نهفته است- چون وقتى خداوند به وجود آورنده همه اجزاى آسمان ها و زمين باشد ديگر چه چيزى باقى خواهد ماند كه بتواند همسر خداوند بوده باشد، و يا پسران و دخترانى، همانند خود داشته باشد.(2
علاوه در علم کلام و فلسفه ثابت شده است که ذات خدا بسیط است. یعنی هیچ گونه ترکیبی در آن راه ندارد که محتاج اجزای خود باشد. پس، از هر گونه احتیاجی به دور است و اگر فرض کنیم خدا همسر یا فرزند داشته باشد به این معنا است که خدا را به نوعی موجودی مرکب، ممکن و محتاج فرض کردیم که عوارض امکانی در آن راه دارد و این در شان خدای متعال نیست.
اگر ما خدا را مرکب فرض کنیم در آن صورت هر چیزی جز خدا را اثبات کرده ایم و این خلاف فرض وحدانیت و احدیت باری تعالی است.
داشتن همسر و فرزند و ...همه از اوصاف موجوداتی است که لباس امکان به تن دارند. موجود مجرد بسیطی که هیچ گونه ترکیبی در آن راه ندارد پس نمی تواند لباس ممکن به تن کند و سپس همه فرضیه هایی که بر موجودات ممکن متصور است را داشته باشد.
نتیجه می گیریم این گونه مسایل در علم کلام و فلسفه مورد بحث قرار گرفته و دلایل آن توسط متکلمین و فلاسفه بزرگ به اثبات رسیده و به همه تردید های در این باره پایان داده شده است.
دقت کنیم نوع استدلال های قرآن اگر چه پاسخی همه جانبه است اما در نگاه اول متوجه اشخاص عوام یا بد گمان است که پرسش این چنینی را در قالب اشکال بر قرآن نزد پیامبر صلوات الله علیه مطرح می کردند و خدای متعال به آن ها پاسخ می داد. و گرنه این گونه اشکال های بی اساس در ذهن کسانی که بهره ای از علم دارند از پایه شکل نمی گیرد و اگر هم مباحثی مطرح شود، پاسخ مستدلی خواهد داشت.
و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته .

پی نوشت ها:
1.آیت الله مکارم شیرازی ناصر، تفسير نمونه،تهران،انتشارات اسلامیه،سال 1374 شمسی،چاپ اول، ج‏5، ص 379
2.علامه طباطبایی سید محمد حسین،تفسیر المیزان،ترجمه موسوی همدانی سید محمد باقر،قم،انتشارات اسلامی،سال 1374 خورشیدی،چاپ پنجم، ترجمه الميزان، ج‏7، ص 402

اصلا این آیه ، ابتدا به ساکن نازل نشده است! بلکه در نقد عملکرد و سخن مشرکان (یا مسیحان) نازل شده است.

تا ندانیم این آیه چه شأن نزولی داشته است ، نمی توانیم منظور آن را کاملا در یابیم.

کار مشرکان ( یا مسیحان ) این بود که خدا را دارای فرزند می دانستند.

خداوند در این آیه بیان می کند که کار و سخن شما مشرکان ( یا مسیحیان) درست نیست زیرا خداوند اصلا جفتی ندارد! تا اینکه فرزندی داشته باشد. زیرا طبق روال طبیعی ، داشتن فرزند ، فرع بر داشتن جفت است.

راه معجزه برای داشتن فرزند بدون داشتن جفت:
اولا راه معجزه فقط برای مواقعی است که "حق" بخواهد اثبات شود. معجزه فقط وقتی اتفاق می افتد که خداوند بخواهد صدق دعوی پیامبری را اثبات کند. در غیر این مورد ، معجزه اتفاق نمی افتد. زیرا ابی الله أن یجری الامور الا باسبابها.

ثانیاً ، در همان مورد معجزه ، گرچه ممکن است زنی بدون شوی ، صاحب فرزند شود. اما فرزندش از کجا آمده؟ حالا که موجودی از نوع خودش ( مساوی با خودش) به عنوان شوهر با او ارتباط نداشته ، فرزند از کجا آمده؟ از موجودی پایین تر از خود که نمی تواند شوهر اتخاذ کند! پس باید فرزند را از موجودی بالاتر از خود دریافت نموده باشد ( موجود مجردی به اذن خداوند ): قال أنا رسول ربک لاهب لک غلاما زکیا (مریم - 19)

آیه شریفه فوق ، می فرماید خداوند بدیع السموات و الارض است. و خالق کل شیء است. بنابراین موجودی بالاتر از او نیست تا اکنون که جفتی از همنوع خود ندارد ، آن موجود بالاتر به او فرزند بدهد! بنابراین راه معجزه هم بسته است!

ضمنا آیه با ذکر اینکه خداوند بدیع السموات و الارض است و خالق کل شیء است ، این مفهوم را می رساند که "هر چه در آسمان و زمین" هست ، آفریده خداوند و مخلوق اوست. بنابراین اگر برای خداوند ، موجودی سوای او به عنوان فرزند خدا ، تصور کنید ، آن هم به عنوان یکی از موجودات آسمان و زمین ، در اصل مخلوقی از مخلوقات خداوند است. یعنی اصلا تصور "فرزند" برای خداوند نمی توان داشت. هر چه غیر از او را تصور کنید ، فقط "مخلوق" او است و بس!

[="Tahoma"][="Navy"]

پارسا مهر;896118 نوشت:
خوب استدلال اول...

در آیه 101 از سوره انعام آمده است
بَديعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنَّي يَکُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ صاحِبَةٌ وَ خَلَقَ کُلَّ شَيْ‏ءٍ وَ هُوَ بِکُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ
پدیدآورنده بی سابقه و بی الگوی آسمان ها و زمین است ، چگونه و از کجا او را فرزندی باشد در حالی که او را همسری نبوده! و همه چیز را او آفریده و او به همه چیز داناست.

خوب به نظر می رسد که آیه اینگونه استدلال می کند که خدا نمی تواند صاحب فرزندی باشد، چرا که همسر یا جفت یا زنی ندارد....
خوب اگر استدلال به این شکل بود که عرض کردم، برای من عقلانی به نظر نمی رسد....

اگر دلیل عدم فرزند داشتن خدا نداشتن یک جفت خود است به شکل مرد با این فرض که خدا زن است.... باید جواب داد، چطور می شود حضرت مریم که جفتی نداشت باردار شود و صاحب فرزند شود ولی خدا نتواند؟؟

اگر دلیل عدم امکان فرزند داشتن خدا نداشتن یک زن است در حالی که خدا مرد فرض شود.....باید جواب داد، این هم چیز عجیبی نیست....چطور زنی می تواند بدون آنکه با مردی که نقش به سزایی در بارداری دارد، آمیزش کند، باردار شود ولی خدای قدرتمند و قادر نمی تواند بدون آنکه زنی داشته باشد صاحب فرزند بشود؟؟نهایت این است که خدا یک رحم خلق می کند و فرزندش را در آن به دنیا می آورد یا برای اینکار فرشته ای می آفریند...نیازی به یک همسر یا زن هم چنس نیست.حتی اگر این کار نشدنی باشد، ما دلیل علمی و قطعی ای نداریم برای این قضیه که حتما از قدرت خدا خارج است....ما نهایت می گوییم که همانطور که یک زن بدون مرد صاحب فرزند می تواند بشود یک مرد هم شاید باز تاکید می کنم شاید بتواند بدون زن صاحب فرزند بشود، که مثالش عرض شد که به چه شکل، یا مثال دیگر، فرزند می تواند بدون طی کردن دوران رشد به دنیا بیاید و نیازی به رحم و سپری کردن دوران بارداری نداشته باشد...

اگر هم گفته شود منظور این است که خدا موجودی واحد فرض شود که جفتی ندارد و اصلا مذکر و مونث بودن برایش معنی ندارد، باز لزوما و یا دلیل قاطعی نداریم که بگوییم پس قطعا خدا نمی تواند صاحب فرزند شود...کما اینکه خدا می تواند مانند جانورانی که نر و ماده ندارند، جفتی نداشته باشد ولی تولید مثل کرده و صاحب فرزند شود.

خوب فرض ها و عرایض دیگری هم دارم که منتظر پاسخ کارشناس می مانم که اگر لازم شد مطرحشان کنم

عرض شد که تا جای ممکن پاسخ ها را دنبال کرده ام و قانع کننده نیافتمشان...مثلا این یک لینک که قبلا در آن در مورد این استدلال قرآنی بحث شده اینجا می آورم که پاسخ ها قانع کننده نبود....


سلام
اولا این استدلال یک استدلال عرفی است نه عقلی یعنی چه ؟ یعنی اینکه دارای دقت عقلانی نیست بلکه در سطح عرف عوام مطرح شده است.
پایه این برهان بر آن است که عرف فرزند دار بودن را ملزوم همسر( زن) داشتن می داند لذا با نفی همسر(لازم) وجود فرزند (ملزوم) هم نفی می شود.
ثانیا در سه احتمالی که مطرح کردید احتمال اول بخاطر لفظ صاحبه مردود است چون صاحبه به معنای همسر از جنس زن است. احتمال دوم هم از آن جهت مردود است که خداوند متعال در صدد بیان این است که او اراده فرزند داشتن ندارد آنوقت چطور می توان فرض کرد چنین خدایی برای خودش رحم بیافریند؟ و دیگر آنکه مگر خداوند امر مادی و موجودی نعوذ بالله حیوان گونه است که برای خودش رحم درست کند؟ و در احتمال سوم فرایند مد نظر شما نامش تولید نیست بلکه تکثیر است لذا آنچه بوجود آمده فرزند نمی باشد.
یا علیم[/]

محی الدین;898419 نوشت:
پایه این برهان بر آن است که عرف فرزند دار بودن را ملزوم همسر( زن) داشتن می داند لذا با نفی همسر(لازم) وجود فرزند (ملزوم) هم نفی می شود

سلام....اینکه می فرمایید عرف فرزند دار بودن را ملزوم همسر داشتن میداند را از کجا آوردید....اگر واقعا اینطور که شما می گویید باشد، احتمال زیاد باید نشانی و حکایتی از اینکه در نزد آن مخاطبین قرآن خدا دارای همسر باشد، وجود می داشت....یعنی در نزد آن گروه که برای خدا فرزند قائل شده اند، باید یک همسری برای خدا فرض می شد که احتمالا بالامرتبه و مورد ستایش قرار می گرفت...آیا همچین داستانی وجود دارد، من بعید می دانم.جایی گفته شده که گروهی برای خدا همسر انتخاب کرده بودند؟؟...از طرفی به فرض در نزد عرف اینگونه که شما می گویید بوده باشد، یعنی عرف فرزند دار بودن را ملزوم همسر داشتن می دانستن...و خدا در سطح عرف عوام استدلال کرده...اینجا سوالی مطرح می شود... که در ادامه عرض می کنم، از دیگر دوستان از جمله کارشناس گرامی هم تقاضا دارم پاسخ بدهند:

محی الدین;898419 نوشت:
فی می شود.

محسن;898148 نوشت:
با سلام و طلب توفیق الهی برای شما پرسشگر محترم و همراهان گرامی.

آیا مخاطبین آیه، آیات را و یا پاسخ پیامبر که در قالب وحی بیان می شد را حجت و کلام خدا می دانستند؟؟ یعنی اگر در آیه گفته می شد که ای مردم ادعای شما اشتباه هست و خدا دارای فرزند نمی باشد، نیز کفایت می کرد؟؟و مردم تغییر عقیده می دادند؟؟اگر نه...پس صرف گفتن اینکه خدا همسر ندارد، چه چیز را توضیح می دهد...خوب مخاطبین می گویند نه خیر، خدا همسر دارد...دلیل بیاور!!!یا واقع ثابت کن هرچیزی غیر خدا خالق اوست....
یاقوت احمر;898228 نوشت:
اصلا این آیه ، ابتدا به ساکن نازل نشده است! بلکه در نقد عملکرد و سخن مشرکان (یا مسیحان) نازل شده است.

شما مخاطبان را مشرکان و مسیحیان دانسته اید...پس در نظر آنها آیات حجت نیستند...اگر دلیلی و استدلالی مطرح شود، حجت می شود و قابل پذیرش...خوب اگر فرض کنیم که مشرکان و مسیحیان که برای خدا فرزند قائل می شدند، خدا را دارای همسر می دانستند....آیا این پاسخ که خدا دارای همسر نیست به تنهایی قانع کننده است؟؟یا این پاسخ که خدا خالق همه چیز است قانع کننده است که اعتقاد مخاطبین مبنی بر همسر دارد بودن خدا را زیر سوال ببرد؟؟من مثال زدم، این پاسخ خدا برای مشرکان مثل این می ماند که من که حرفهایم برایتان حجتی ندارد، در برابر این ادعای شما که می گویید من پسرم، به گفتن اینکه خیر من پسر نیستم اکتفا کنم!!!!

خواهشن دوستان موارد بالا روشن کنند، تا اگر لازم شد به مطالب دیگر بپردازیم....مرسی

[="Tahoma"][="Navy"]

پارسا مهر;898480 نوشت:
سلام....اینکه می فرمایید عرف فرزند دار بودن را ملزوم همسر داشتن میداند را از کجا آوردید....اگر واقعا اینطور که شما می گویید باشد، احتمال زیاد باید نشانی و حکایتی از اینکه در نزد آن مخاطبین قرآن خدا دارای همسر باشد، وجود می داشت....یعنی در نزد آن گروه که برای خدا فرزند قائل شده اند، باید یک همسری برای خدا فرض می شد که احتمالا بالامرتبه و مورد ستایش قرار می گرفت...آیا همچین داستانی وجود دارد، من بعید می دانم.جایی گفته شده که گروهی برای خدا همسر انتخاب کرده بودند؟؟...از طرفی به فرض در نزد عرف اینگونه که شما می گویید بوده باشد، یعنی عرف فرزند دار بودن را ملزوم همسر داشتن می دانستن...و خدا در سطح عرف عوام استدلال کرده...اینجا سوالی مطرح می شود... که در ادامه عرض می کنم، از دیگر دوستان از جمله کارشناس گرامی هم تقاضا دارم پاسخ بدهند:

سلام
کفار و مشرکین فرشتگان را بعنوان دختران یا همان فرزندان به خدا نسبت می دادند در عین حال قائل نبودند خداوند همسر دارد و اتفاقا این عدم عقیده پاسخ محکمی به آنان بود چون به حسب دانایی های آنان فرزند بدون وجود پدر و مادر امکان ندارد و وقتی کسی قائل به همسر برای خدا نباشد قاعدتا نباید قائل به فرزند برای او باشد . این یک پاسخ بر اساس باورهای عادی خود آنان بوده و درست هم هست.
پارسا مهر;898480 نوشت:
یا مخاطبین آیه، آیات را و یا پاسخ پیامبر که در قالب وحی بیان می شد را حجت و کلام خدا می دانستند؟؟ یعنی اگر در آیه گفته می شد که ای مردم ادعای شما اشتباه هست و خدا دارای فرزند نمی باشد، نیز کفایت می کرد؟؟و مردم تغییر عقیده می دادند؟؟اگر نه...پس صرف گفتن اینکه خدا همسر ندارد، چه چیز را توضیح می دهد...خوب مخاطبین می گویند نه خیر، خدا همسر دارد...دلیل بیاور!!!یا واقع ثابت کن هرچیزی غیر خدا خالق اوست....

مخاطب این آیات کفار و مشرکین بوده اند که قائل به نبوت برای پیامبر نبوده اند لذا صرف بیان اینکه خداوند فرزند ندارد برای آنها کافی نبوده لذا قرآن به حسب باورهای خودشان استدلال کرده و فرزند داشتن را از خداوند نفی کرده است
یا علیم[/]

محی الدین;898576 نوشت:
کفار و مشرکین فرشتگان را بعنوان دختران یا همان فرزندان به خدا نسبت می دادند در عین حال قائل نبودند خداوند همسر دارد و اتفاقا این عدم عقیده پاسخ محکمی به آنان بود چون به حسب دانایی های آنان فرزند بدون وجود پدر و مادر امکان ندارد و وقتی کسی قائل به همسر برای خدا نباشد قاعدتا نباید قائل به فرزند برای او باشد . این یک پاسخ بر اساس باورهای عادی خود آنان بوده و درست هم هست.

سلام مجدد....یعنی شما می فرمایی که مشرکان برای خدا دخترانی قائل بودند ولی در عین حال که فرزند را بدون پدر و مادر نا ممکن می دیدن، برای خدا همسری قائل نبودند؟؟والا پذیریش همچین امری بسیار بسیار دشوار است....یعنی شما می فرمایید آنها فرزند را بدون همسر غیر ممکن می دانستند ولی در عین حال خدا را بدون همسر صاحب فرزند می دانستند؟؟قبول کنید پذیرش همچین امری دشوار باشد...این با عقل جور در نمی آید....قطعا اگر مشرکان، خدا را بدون همسر می دانستند، این را پذیرش کرده بودند که خدا بدون همسر می تواند صاحب فرزند شود...و بدون همسر صاحب فرزند است....
اگر واقعا آنطور است که شما می گویید مشرکان به صورت بدیهی باید وجود تناقضی در باورشان را پی می بردند و بدیهتا در می یافتند یا خدا فرزند ندارد یا اگر دارد همسری هم دارد و برای خدا همسری انتخاب می کردند....
به نظر بنده، به احتمال زیاد مشرکان برای خدا همسری انتخاب نکرده بودند و خدا را صاحب فرزند نمی دانستند، ولی قطعا یا طبیعتا یا بر این اعتقاد بودند که خدا می تواند بدون همسر صاحب فرزند شود یا اصلا در تصور این نبودند که آیا بدون همسر هم می شود صاحب فرزند شد یا نه....یعنی اصلا به این اندیشه نبودند که بدون همسر هم می شود صاحب فرزند شد یا نه...و اعتقاد آنها مبنی بر فرزند دار بودن خدا بدون واکاوی لازم بود که آیا بدون همسر هم می شود صاحب فرزند شد یا نه
؟؟

خوب حالا فرض می گیریم اینطور که شما می گویید باشد....یعنی در عقیده مشرکان شخص بدون همسر نمی تواند صاحب فرزند شود....ولی در عین حال خدایی را که بدون همسر می پنداشتند را صاحب فرزند می دانستند... خوب حالا اگر خدا می خواهد استدلالی کند برای آنها و اعتقاد آنها را نقض کند چه می تواند بکند و چه می کند؟؟آیا شایسته ی خداست که بیاید برای نقض یک اعتقاد، باوری کاذب را در آنها نهادینه کند؟ یا از جهل آنها استفاده کند؟ یعنی گیریم واقعا اعتقاد مشرکان این بود که شخص بدون همسر نمی تواند صاحب فرزند شود... اگر این اعتقاد مشرکان کاذب باشد، شایسته خدا نیست که به این اعتقاد مردم توسل بجوید تا بخواهد اعتقادی را باطل سازد...چون در این صورت از جهل مردم سوء استفاده کرده....و از طرفی آن اعتقاد کاذب مشرکان را نهادینه تر کرده و در باور دیگر کسان چون مسلمانان هم قرار داده....یعنی این باور کاذب که شخص بدون همسر نمی تواند صاحب فرزند شود....را نهادینه کرده....خوب پس قطعا اگر این باور مشرکان که شخص بدون همسر نمی تواند صاحب فرزند باشد، باطل باشد، خدا به آن باور توسل نمی جوید... نهایت خدا می تواند اعتقاد آنها را به چالش بکشاند با این سوال که شما چطور خدا را مثلا صاحب فرزند می دانید در حالی که خدا را بدون همسر می دانید و در عین حال نمی پذیرید که شخصی بدون همسر صاحب فرزند شود..یعنی خدا بدون فرزند بودنش را به چالش نمی کشاند، بلکه تنها تلنگری به مشرکان می زند که در اعتقاداتشان واکاوی کنند و اندیشه کنند....
پس اگر خدا به این باور مشرکان که شخص بدون همسر نمی تواند صاحب فرزند شود،توسل جسته، قطعا آنرا هم منطقی دانسته و پذیرفته....
خوب ولی اینجا سوال می شود که واقعا این باور منطقی است...آیا واقعا کسی بدون همسر نمی تواند صاحب فرزند شود
؟؟
خوب پاسخ این سوال به نظر واضح است....من فکر می کنم که در عرف و اعتقاد و باور جامعه ی دوره عیسی مسیح هم به این امر نزدیک بود که اصولا برای فرزند آوری یک مرد لازم است....مرد است که باید باشد و آب جهنده ای را در رحم بریزد و فرزندی پدید آید...اصلا مگر می شود بدون مرد، فرزندی به دنیا بیاید....اصلا فرزند مال پدر است....یعنی آنقدر نقش مرد پر رنگ است که اصولا فرزند مال پدر خوانده می شود...ولی خدا نشان داد، که خیر بدون پدر هم می شود صاحب فرزند شد...مصداقش حضرت مریم که بدون داشتن مرد و همسر و هم خوابگی صاحب فرزند شد....خوب حالا که یک زن بدون مرد و همسر می تواند صاحب فرزند شود، چرا یک مرد یا خدا به تنهایی بدون داشتن همسر نتواند صاحب فرزند شود
؟؟به این سوال با وضوح بیشتری خواهشن پاسخ دهید.

باسمه الصمد

با سلام و احترام

پارسا مهر;898668 نوشت:
.خوب حالا که یک زن بدون مرد و همسر می تواند صاحب فرزند شود، چرا یک مرد یا خدا به تنهایی بدون داشتن همسر نتواند صاحب فرزند شود؟؟به این سوال با وضوح بیشتری خواهشن پاسخ دهید.

احتیاجی ندارد!

"اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون"

هرگاه چيزي را اراده کند، تنها به آن مي‌گويد: «موجود باش!

خالق انسان چه احتیاجی دارد که والد او باشد؟

نداشتن همسر هم به دلیل نداشتن مجانس است.مجانست شرط زوجیت است

و زوجیت شرط برای ولادت فرزند،پس با ابطال مقدم تالی نیز باطل می شود

نداشتن مجانس=نداشتن زوج=نداشتن فرزند

عرض سلام

پارسا مهر;896118 نوشت:
اگر دلیل عدم فرزند داشتن خدا نداشتن یک جفت خود است به شکل مرد با این فرض که خدا زن است.... باید جواب داد، چطور می شود حضرت مریم که جفتی نداشت باردار شود و صاحب فرزند شود ولی خدا نتواند؟؟

مگر شما خدا را مثل بنده هایش نظیر حضرت مریم (س) می دانید که از خدا توقع دارید صاحب فرزند باشد؟

پارسا مهر;896118 نوشت:
گر دلیل عدم امکان فرزند داشتن خدا نداشتن یک زن است در حالی که خدا مرد فرض شود.....باید جواب داد، این هم چیز عجیبی نیست....چطور زنی می تواند بدون آنکه با مردی که نقش به سزایی در بارداری دارد، آمیزش کند، باردار شود ولی خدای قدرتمند و قادر نمی تواند بدون آنکه زنی داشته باشد صاحب فرزند بشود؟؟نهایت این است که خدا یک رحم خلق می کند و فرزندش را در آن به دنیا می آورد یا برای اینکار فرشته ای می آفریند...نیازی به یک همسر یا زن هم چنس نیست

خدا رحم را در کجا خلق کند؟happy مگر این قابلیت فرزند دار شدن همه زنها و خلق رحم برای زن کار خدا نیست؟

پارسا مهر;896118 نوشت:
گر هم گفته شود منظور این است که خدا موجودی واحد فرض شود که جفتی ندارد و اصلا مذکر و مونث بودن برایش معنی ندارد، باز لزوما و یا دلیل قاطعی نداریم که بگوییم پس قطعا خدا نمی تواند صاحب فرزند شود...کما اینکه خدا می تواند مانند جانورانی که نر و ماده ندارند، جفتی نداشته باشد ولی تولید مثل کرده و صاحب فرزند شود.

این هم باز دلیلی نمی شود که خدا هم چون نه زن هست نه مرد بتواند فرزند داشته باشد.
در مورد جانورانی که نر و ماده ندارند مانند مرجانه ها و ستاره های دریای و ... تولید بصورت غیر جنسی انجام می شود که وجوه گوناگونی دارد مثلا در ستاره دریایی با جدا شدن یک بازرو آن .بازورهای دیگری از ان بخش جدا شده ساخته می شود و نهایتا یک ستاره جدید متولد می شود.
و یا بعضی باکتری ها به دو نیم تقسیم می شوند.
آیا انتظار دارید خدا هم مانند چنین جانورانی که نر و ماده ندارند ولی تولید مثل می کنند صاحب فرزند شود؟
اما اینکه خدا رد ایه 101 سوره انعام فرموده همسر و جفتی ندارد تا صاحب فرزندی شود به خاطر این است که خدا شبیه مخلوقات خود نیست.تا برایش بتوان همسری تصور کرد.
یعین با همین استدلال ساده که شما انرا غیر عقلانی میدانید خدا نشان داده که چون همسری ندارد شبیه مخلوقاتش نیست.و تصور همسر برایش غیر ممکن است.
شما مسلما قبول دارید که اعراب زمان پیامبر ص برای خدا تصورات جسمانی داشتند ولی خدا می فرماید برای او همسری قابل تصور نیست و این یعنی خدا شبیه به مخلوقات خود نیست .بنابراین استدلال ایه بالا اصلا غیر عقلانی نیست بلکه مطابق با فهم مردم ان زمان بسادگی به نفی جسمانیت خود استدلال کرده.

پارسا مهر;898668 نوشت:
خوب حالا که یک زن بدون مرد و همسر می تواند صاحب فرزند شود، چرا یک مرد یا خدا به تنهایی بدون داشتن همسر نتواند صاحب فرزند شود؟؟به این سوال با وضوح بیشتری خواهشن پاسخ دهید

اول شما بفرمایید خدا چه نیازی به فرزند دار شدن دارد؟
فرزند چه از راه طبیعی حاصل شود و چه از راه معجزه گونه همانند تولد حضرت عیسی اولا بدون علت نیست ثانیا نطفه فرزند در هر دو حالت طبیعی و معجزه گونه جزو والد بوده و از والد حاصل شده.اما برای خدای غیر جسمانی مگر چنین چیزی ممکن است؟ مگر خدا جز دارد تا چیزی از او حاصل شود؟ قطعا خدا از این امور مبراست.

با سلام

حبیبه;898671 نوشت:
خالق انسان چه احتیاجی دارد که والد او باشد؟

این سوال از همان آیه استخراج شده؟چگونه؟ ما داریم آیه 101 انعام را بررسی می کنیم... کمی شفاف تر....

حبیبه;898671 نوشت:
نداشتن همسر

ببخشید ولی حضرت مریم هم همسر نداشت...کمی بیشتر توضیح دهید

یک نکته ی مهم...
وقتی کسی ادعایی می کند، خودش باید ادعایش را ثابت کند، کامل و دقیق، باز تاکید می کنم، کامل و دقیق....اینجا خدا ادعا می کند که صاحب فرزند نیست، خوب این یک ادعاست...اینجا خود شخص خدا، شخصا باید ادعایش را ثابت کند....خیلی دقیق و کامل....نه اینکه علامه طباطبایی بیاید ادعای خدا را توضیح دهد و ثابت کند یا کارشناس و یا کاربران سایت بیایند ادعای خدا را ثابت کنند یا کامل کند...باید خود خدا ادعایش را کامل و بدون نقص ثابت کند...خوب خدا برای اثبات ادعایش که صاحب فرزند نیست، به صرف گفتن اینکه خدا همسر ندارد اکتفا کرده...پس برای اثبات ادعایش باید بپذیریم که صرف گفتن اینکه خدا همسر ندارد کافیست...اما واقعا کافیست؟؟سرکار حبیبه، به نظرم آمدند این ادعای خدا را که خود خدا باید دقیق و کامل اثبات می کرد، دقیق تر اثبات کردند... کجا مثلا خدا گفت که زوجیت شرط برای ولادت فرزند است؟؟این حرف را که سرکار حبیبه می زنند باید خود خدا می زد...من نمی فهمم، خدا که اینهمه آیات تکراری نازل کرده، چرابه گفتن یکباره ی آیات اکتفا نکرده و در عوض این ادعای خودش را کامل و دقیق تر اثبات نکرده...گذاشته که سرکار حبیبه یا علامه طباطبایی آن را کامل کنند و توضیح دهند؟؟....واقعا شگفت انگیز است....
شما فرض کنید که من ادعا کنم که e=mc2 است....بعد من که این ادعا را می کنم خودم باید دقیق و کامل این ادعا را ثابت کنم دیگر...نه اینکه یک ادعایی بکنم که مثلا e=mc2 و بعد مثلا به صرف اینکه بگویم بله انرژی و جرم هم ارز هستند اکتفا کنم!!!!و بگویم که خوب علامه و یا کارشناس بیاید این ادعایم را کامل تر اثبات کند کi چگونه e=mc2 بدست آمده!!!!

امن;898706 نوشت:
اول شما بفرمایید خدا چه نیازی به فرزند دار شدن دارد؟

با سلام....خوب بنده که ادعا ندارم که خدا باید صاحب فرزند شود ... و اصلا نظر خاصی و علمی ای به سوال شما نمی توانم بدهم.....ما صرفا داریم استدلال خدا را بررسی می کنیم...همین....من که ادعا ندارم که خدا باید صاحب فرزند شود....
امن;898706 نوشت:
اما برای خدای غیر جسمانی مگر چنین چیزی ممکن است؟ مگر خدا جز دارد تا چیزی از او حاصل شود؟

خوب خدا می توانست به مانند شما استدلال کند...مثلا بگوید که خدا غیر جسمانی است و چطور چیز غیر جسمانی می تواند صاحب فرزند شود...ولی خدا گفته من همسری ندارم...همین....و همسر نداشتن را دلیل بر فرزند دار نبودن دانسته...ما داریم این استدلال خدا را بررسی می کنیم...اینکه خدا جسمانی نیست...اینکه خدا جز ندارد دیگر استدلال های دیگری هستند که ما کاری به آنها نداریم....اینطور نیست؟

امن;898702 نوشت:
مگر شما خدا را مثل بنده هایش نظیر حضرت مریم (س) می دانید که از خدا توقع دارید صاحب فرزند باشد؟

باز تکرار می کنم...بنده دارم تنها استدلال خدا را بررسی می کنم....خدا نگفته که ببینید من که جسم نیستم....من که مثل حضرت مریم س نیستم....بلکه فقط گفته شده که من همسر ندارم...همین....پس می توانیم بگوییم که حتی خدا در این استدلال می تواند به مانند مریم باشد....خدا برای اینکه ثابت کند فرزندی ندارد، گفته من همسری ندارم.... خدا که استدلال نکرده، من مثل بنده ام حضرت مریم نیستم....که شما این سوال را می پرسید...
امن;898702 نوشت:
خدا رحم را در کجا خلق کند؟ مگر این قابلیت فرزند دار شدن همه زنها و خلق رحم برای زن کار خدا نیست؟

من متوجه منظور شما نشدم....ولی باز هم من این نکته را تاکید می کنم....ما تنها اینجا فرض می گیریم که خدا همسری ندارد... و ما می گوییم که مثلا چرا بدون همسر نشود صاحب فرزند شد؟چرا بدون رحم نتوان صاحب فرزند شد؟اصلا اگر رحم لازم است، چرا خدا رحمی خلق نکند و فرزندش را در آن به دنیا نیاورد؟حالا این امورات غیر ممکن است...یعنی غیر ممکن است که خدا رحم خلق کند و بچه اش را در آن بدنیا بیاورد؟خوب خود خدا باید این را اثبات کند و استدلال کند دیگر...ولی خدا به صرف گفتن اینکه همسر ندارد اکتفا کرده...دیگر وظیفه ی ما نیست که احتمالات عقلایی که ممکن به نظر می رسند در نگاه اول را برای خدا رد کنیم....خوب یکباره خدا سکوت می کرد و به گفتن اینکه من نمی توانم صاحب فرزند شوم، اکتف می کرد دیگر....بعد ما می آمدیم یک لیست بلند بالا تهیه می کردیم که بله خدا راست می گوید، به این دلیل به اون ادلی خدا نمی تواند صاحب فرزند شود....ولی خدا استدلال کرده، و ما داریم استدلال خدا را بررسی می کنیم....امیدوارم منظورم را درست رسانده باشم...
امن;898702 نوشت:
یعین با همین استدلال ساده که شما انرا غیر عقلانی میدانید خدا نشان داده که چون همسری ندارد شبیه مخلوقاتش نیست.

خدا گفته من همسری ندارم...چطور از این امر نتیجه می توان گرفت که مانند مخلوقاتش نیست؟حضرت مریم هم همسر نداشت....خدا که شد مثل مخلوقش مریم!!!!
امن;898702 نوشت:
ما مسلما قبول دارید که اعراب زمان پیامبر ص برای خدا تصورات جسمانی داشتند ولی خدا می فرماید برای او همسری قابل تصور نیست و این یعنی خدا شبیه به مخلوقات خود نیست

اولا خدا نفرموده برای من همسر قابل تصور نیست...بلکه گفته من همسری ندارم...و عرضم به حضورتون، از اینکه خدا می فرماید من همسری ندارم، چطور می توان نتیجه گرفت، حدا خود را شبیه به مخلوقاتش نمی داند؟ ببینید ما داریم در مورد کلام خدا صحبت می کنیم.... باید همون طور که مو را از ماست بیرون می کشیم، به کلام خدا نگاه کنیم و سرسری سخن خدا را نگاه نکنیم و سرسری سخن خدا را تفسیر نکنیم...واقعیت بنده با آن نتایج و تفسر هایی که شما رسیدیدی از آن آِه 101 انعام نمی رسم.....

جالب است خدا در یک آیه دقیق خاطرح نیست کدام آیه، می فرماید، که خدا هر که را بخواهد به فرزندگی خود انتخاب می کند(البته من شک دارم...بررسی می کنم ببینم همچین آیه ای هست)پس اصلا خدا می تواند طبق این آیه، مثلا فرشته ای خلق کند و آن را فرزند خوانده ی خود بداند....همانطور که پیامبر اشتباه نکنم یکی از بردگان خود را به فرزند خواندگی خود در آورد...و آن برده را به اسم پدرش محمد می شناختند....آیا نداشتن همسر دلیل می شود که خدا موجودی را به فرزندی قبول نکند؟

پارسا مهر;898668 نوشت:
سلام مجدد....یعنی شما می فرمایی که مشرکان برای خدا دخترانی قائل بودند ولی در عین حال که فرزند را بدون پدر و مادر نا ممکن می دیدن، برای خدا همسری قائل نبودند؟؟والا پذیریش همچین امری بسیار بسیار دشوار است....یعنی شما می فرمایید آنها فرزند را بدون همسر غیر ممکن می دانستند ولی در عین حال خدا را بدون همسر صاحب فرزند می دانستند؟؟قبول کنید پذیرش همچین امری دشوار باشد...این با عقل جور در نمی آید....قطعا اگر مشرکان، خدا را بدون همسر می دانستند، این را پذیرش کرده بودند که خدا بدون همسر می تواند صاحب فرزند شود...و بدون همسر صاحب فرزند است....
اگر واقعا آنطور است که شما می گویید مشرکان به صورت بدیهی باید وجود تناقضی در باورشان را پی می بردند و بدیهتا در می یافتند یا خدا فرزند ندارد یا اگر دارد همسری هم دارد و برای خدا همسری انتخاب می کردند....
به نظر بنده، به احتمال زیاد مشرکان برای خدا همسری انتخاب نکرده بودند و خدا را صاحب فرزند نمی دانستند، ولی قطعا یا طبیعتا یا بر این اعتقاد بودند که خدا می تواند بدون همسر صاحب فرزند شود یا اصلا در تصور این نبودند که آیا بدون همسر هم می شود صاحب فرزند شد یا نه....یعنی اصلا به این اندیشه نبودند که بدون همسر هم می شود صاحب فرزند شد یا نه...و اعتقاد آنها مبنی بر فرزند دار بودن خدا بدون واکاوی لازم بود که آیا بدون همسر هم می شود صاحب فرزند شد یا نه؟؟

خوب حالا فرض می گیریم اینطور که شما می گویید باشد....یعنی در عقیده مشرکان شخص بدون همسر نمی تواند صاحب فرزند شود....ولی در عین حال خدایی را که بدون همسر می پنداشتند را صاحب فرزند می دانستند... خوب حالا اگر خدا می خواهد استدلالی کند برای آنها و اعتقاد آنها را نقض کند چه می تواند بکند و چه می کند؟؟آیا شایسته ی خداست که بیاید برای نقض یک اعتقاد، باوری کاذب را در آنها نهادینه کند؟ یا از جهل آنها استفاده کند؟ یعنی گیریم واقعا اعتقاد مشرکان این بود که شخص بدون همسر نمی تواند صاحب فرزند شود... اگر این اعتقاد مشرکان کاذب باشد، شایسته خدا نیست که به این اعتقاد مردم توسل بجوید تا بخواهد اعتقادی را باطل سازد...چون در این صورت از جهل مردم سوء استفاده کرده....و از طرفی آن اعتقاد کاذب مشرکان را نهادینه تر کرده و در باور دیگر کسان چون مسلمانان هم قرار داده....یعنی این باور کاذب که شخص بدون همسر نمی تواند صاحب فرزند شود....را نهادینه کرده....خوب پس قطعا اگر این باور مشرکان که شخص بدون همسر نمی تواند صاحب فرزند باشد، باطل باشد، خدا به آن باور توسل نمی جوید... نهایت خدا می تواند اعتقاد آنها را به چالش بکشاند با این سوال که شما چطور خدا را مثلا صاحب فرزند می دانید در حالی که خدا را بدون همسر می دانید و در عین حال نمی پذیرید که شخصی بدون همسر صاحب فرزند شود..یعنی خدا بدون فرزند بودنش را به چالش نمی کشاند، بلکه تنها تلنگری به مشرکان می زند که در اعتقاداتشان واکاوی کنند و اندیشه کنند....
پس اگر خدا به این باور مشرکان که شخص بدون همسر نمی تواند صاحب فرزند شود،توسل جسته، قطعا آنرا هم منطقی دانسته و پذیرفته....
خوب ولی اینجا سوال می شود که واقعا این باور منطقی است...آیا واقعا کسی بدون همسر نمی تواند صاحب فرزند شود؟؟
خوب پاسخ این سوال به نظر واضح است....من فکر می کنم که در عرف و اعتقاد و باور جامعه ی دوره عیسی مسیح هم به این امر نزدیک بود که اصولا برای فرزند آوری یک مرد لازم است....مرد است که باید باشد و آب جهنده ای را در رحم بریزد و فرزندی پدید آید...اصلا مگر می شود بدون مرد، فرزندی به دنیا بیاید....اصلا فرزند مال پدر است....یعنی آنقدر نقش مرد پر رنگ است که اصولا فرزند مال پدر خوانده می شود...ولی خدا نشان داد، که خیر بدون پدر هم می شود صاحب فرزند شد...مصداقش حضرت مریم که بدون داشتن مرد و همسر و هم خوابگی صاحب فرزند شد....خوب حالا که یک زن بدون مرد و همسر می تواند صاحب فرزند شود، چرا یک مرد یا خدا به تنهایی بدون داشتن همسر نتواند صاحب فرزند شود؟؟به این سوال با وضوح بیشتری خواهشن پاسخ دهید.


سلام
باید توجه داشته باشید که جامعه عرب زمان پیامبر ص جامعه خالی از علم و دانش و فرهنگ بود. بطوری که آنرا جامعه جاهلی نامیده اند. آنچه بر افکار و اندیشه های آنان حاکم بود مشتی خرافات بی منطق بود. بت پرستی آنان یا کشتن فرزند دختر یا فخرفروشی به تعداد قبرهای اجداد مشتی از خروار افکار خرافی آنهاست. لذا نباید با معیار منطق آنها را بسنجید. بله خیلی ساده است بپذیریم که در جامعه جاهلی فرشتگان را بعنوان دختر به خدا نسبت دهند بدون اینکه توجه داشته باشند عادتا فرزند بدون مادر ممکن نیست.
و اما اندیشه تلازم وجودی والدین و فرزند یک تلازم طبیعی و عادی است و باور بدان غلط نیست که نتوان بر اساسش استدلال کرد. نمونه این نوع استدلالها در قرآن کم نیست. مثلا در مورد معاد خدای متعال به جریان عادی طبیعت استدلال می فرماید و می گوید ببینید زمین در زمستان مرده اما در بهار با رویش گیاهان زنده می شود پس معاد هم چیز عجیبی نیست. خوب یک نفر می تواند بگوید یعنی هر زمینی در بهار سبز و زنده می شود که خداوند به این جریان طبیعی استدلال کرده است؟ پاسخ این است که جریان عادی طبیعت یا زندگی قابل استدلال است ولو اینکه مساله به نحو دیگری هم باشد.
پس استدلال به یک امر طبیعی که در نظر یک جامعه پذیرفته و مقبول است درست بوده و خداوند متعال هم بر این اساس استدلال کرده است.
خود ما هم از این قبیل استدلالها زیاد داریم. مثلا می گوییم مگر تو پدرت را دوست نداری پس چرا به او کمک نمی کنی؟ یعنی بین دوست داشتن و کمک کردن تلازم عرفی وجود دارد لذا می توان با آن محاجه نمود و .....
یا علیم

باسمه العلیم

سلام علیکم

پارسا مهر;898785 نوشت:
این سوال از همان آیه استخراج شده؟چگونه؟ ما داریم آیه 101 انعام را بررسی می کنیم... کمی شفاف تر....

سؤال این بود که خالق چه نیازی دارد که والد باشد؟

در تحلیل آیات باید به ساختار جمله و ترکیب نحوی آن توجه نمود تا درک بهتری از معنای کلام الهی داشت.

آیه با جمله ی "بدیع السموات و الارض" آغاز می شود که بنابر یک رأی مبتدا است و خبر آن"أنی یکون له ولد"

است و بدیع نیز به معنای "مبدع". در این صورت معنای آن همانی می شود که عرض کردم یعنی خداوند خبر می دهد

مبدع و خالق آسمانها و زمین نیازی به ولد ندارد تا والد باشد.

پارسا مهر;898785 نوشت:
یک نکته ی مهم...
وقتی کسی ادعایی می کند، خودش باید ادعایش را ثابت کند، کامل و دقیق، باز تاکید می کنم، کامل و دقیق....اینجا خدا ادعا می کند که صاحب فرزند نیست، خوب این یک ادعاست...اینجا خود شخص خدا، شخصا باید ادعایش را ثابت کند....خیلی دقیق و کامل

خداوند ادعا نمی کند بلکه پاسخ ادعای قائلین به والد بودن خداوند را می دهد.

ادعایی که آنها مطرح می کنند حاوی این مطلب است:"لَهُ بَنِينَ وَبَنَاتٍ"100/انعام،خداوند پسران و دخترانی دارد

از یک سو می دانیم که یهود عزیر را فرزند خدا و مسیح عیسی را فرزند وی می شمردند و اعراب مشرک نیز فرشتگان

را دختران خداوند می پنداشتند:

"وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسيحُ ابْنُ اللَّهِ..."

خداوند در پاسخ آنها می فرماید نیازی به والد بودن نیست چون بدیع السماوات و الارض است،مبدع است،خالق است.

بعد استدلال می فرماید که "و لم تکن صاحبة" واو حالیه است و جمله بعد از آن حال محسوب می گردد ..

ادامه اش را بعد عرض می کنم ان شاالله....

حبیبه;898951 نوشت:
باسمه العلیم

سلام علیکم

سؤال این بود که خالق چه نیازی دارد که والد باشد؟

در تحلیل آیات باید به ساختار جمله و ترکیب نحوی آن توجه نمود تا درک بهتری از معنای کلام الهی داشت.

آیه با جمله ی "بدیع السموات و الارض" آغاز می شود که بنابر یک رأی مبتدا است و خبر آن"أنی یکون له ولد"

است و بدیع نیز به معنای "مبدع". در این صورت معنای آن همانی می شود که عرض کردم یعنی خداوند خبر می دهد

مبدع و خالق آسمانها و زمین نیازی به ولد ندارد تا والد باشد.

خداوند ادعا نمی کند بلکه پاسخ ادعای قائلین به والد بودن خداوند را می دهد.

ادعایی که آنها مطرح می کنند حاوی این مطلب است:"لَهُ بَنِينَ وَبَنَاتٍ"100/انعام،خداوند پسران و دخترانی دارد

از یک سو می دانیم که یهود عزیر را فرزند خدا و مسیح عیسی را فرزند وی می شمردند و اعراب مشرک نیز فرشتگان

را دختران خداوند می پنداشتند:

"وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسيحُ ابْنُ اللَّهِ..."

خداوند در پاسخ آنها می فرماید نیازی به والد بودن نیست چون بدیع السماوات و الارض است،مبدع است،خالق است.

بعد استدلال می فرماید که "و لم تکن صاحبة" واو حالیه است و جمله بعد از آن حال محسوب می گردد ..

ادامه اش را بعد عرض می کنم ان شاالله....

یعنی در حالیکه او همسری ندارد و در ادامه می فرماید "و وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ "و خالق همه

چیز است.به این معنا که آفریده ی او هر چیز که باشد"کل شیء" نمی تواند فرزند یا همسر او به شمار آید.

چر اکه خداوند بزرگ برای آفرینش نیازی به همسر ندارد،او خالق است.

همسر گزینی برای تکثیر نسل است کسی که بدون همسر قادر به ابداع و خلق است چه نیازی به همسر دارد؟

پارسا مهر;898786 نوشت:
با سلام....خوب بنده که ادعا ندارم که خدا باید صاحب فرزند شود ... و اصلا نظر خاصی و علمی ای به سوال شما نمی توانم بدهم.....ما صرفا داریم استدلال خدا را بررسی می کنیم...همین....من که ادعا ندارم که خدا باید صاحب فرزند شود....

با سلام
من متوجه هستم مقصود اصلی سوالتان چیست.سوالتان این است که چرا خدا در این آیه از این استدلال استفاده کرده؟
درسته؟
اما پاسخ بنده در هر بخش هم متناسب با آن نقل قولی است که از شما گرفتم.مگر شما نفرمودی که:
حال که یک زن بدون همسر بتواند صاحب فرزند شود چرا خدا بدون همسرنتواند صاحب فرزند شود؟
و بنده هم اول لازم بود از شما بپرسم: چرا اصرار دارید خدا صاحب فرزند شود و مگر خدا نیازی به همسر داشتن دارد؟

پارسا مهر;898786 نوشت:
خوب خدا می توانست به مانند شما استدلال کند...مثلا بگوید که خدا غیر جسمانی است و چطور چیز غیر جسمانی می تواند صاحب فرزند شود...ولی خدا گفته من همسری ندارم...همین....و همسر نداشتن را دلیل بر فرزند دار نبودن دانسته...ما داریم این استدلال خدا را بررسی می کنیم...اینکه خدا جسمانی نیست...اینکه خدا جز ندارد دیگر استدلال های دیگری هستند که ما کاری به آنها نداریم....اینطور نیست؟

در پست قبلیم دلیل این استدلال را گفتم.اگر دقت کنید اول بنده گفتم که فرزند دار شدن اصولا یعنی چه؟ آیا غیر از این است که فرزند دار شدن
مستلزم جسمیت است؟ آیا غیر از این است که فرزند دار شدن مستلزم این است که جزئی از شخص جدا شده و تحت ان تربیت یافته و به موجودی مانند او شبیه شود؟ و اگر این دو تا را در کنار هم بگذرید آیا غیر از این است که مستلزم همسر داشتن باشد؟ که این همان استدلالی است که آیه مذکور بدان کرده.
اگه بیشتر دقت کنید دیگر دچار اشکال نمی شوید..
برای توضیح بیشتر عرض کنم خدا خالق است نه والد و چنانچه در پست قبلیم خدمتون عرض شد خدا خالق نیازی به فرزند اوری و والد بودن ندارد.بنده علت اینکه چرا خدا باید صاحب فرزند شودرا (اگرچه قبول دارم مقوصرد اصلی شما این سوال نبود و صرفا برای رسیدن به پاسخ اصلی این سوال را زا شما پرسیدم) از شما سوال کردم که گفتید پاسخی ندارم!
پس خدای خالق نمی تواند والد هم باشد.چون والد بودن همانطور که بنده گفتم و مسلما خود شما هم قبول دراید مستلزم داشتن همسر و تولد فردی با خصوصیات مشابه است .همین چیزاست که به فرزند بودن معنا می دهد.فرزند یعنی شخصی که از وجود والدش جدا شده و بعد از تکامل از نظر خصوصیات شبیه والدش شود.
اما خدایی که خود در آیه میفرماید خالق است یعنی از این اموریعنی فرزند دار شدن منزه و بی نیاز است.و خودش با زبان ساده بما میفرماید که چگونه خالق و بی نیاز را فرزندی باشد در حالیکه همسری ندارد؟ اما چرا همسری ندارد؟مگر خدای خالق که از هرچیزی بی نیاز است می تواند همسر داشته باشد؟( خودتان پاسخ دهید.)
خیر نمی تواند صاحب فرزند شود.و چون خالق نمی تواند همسر داشته باشد پس تصور فرزند هم برای او بی معناس! و با همین استدلال داشتن همسر و در نتیجه فرزند را برای خود غیر ممکن و بی معنا می خواند.
حال کجای این استدلال غیر عقلانی است؟

پارسا مهر;898792 نوشت:
خدا گفته من همسری ندارم...چطور از این امر نتیجه می توان گرفت که مانند مخلوقاتش نیست؟حضرت مریم هم همسر نداشت....خدا که شد مثل مخلوقش مریم!!!!

پاسخ این سوال شما در پست قبلی گذشت.
خدا خالق است و در نتیجه بی نیاز.و بی نیاز بودن خدا یعنی نیازی به همسر و در نتیجه فرزند آوری ندارد.
در نتیجه خود آیه استدلال همسر نداشتن خدا را مطرح کرد.
حضرت مریم همسر نداشت ولی می توانست همسر داشته باشد.و همسر داشتن برای او غیر ممکن نبود.لیکن با این وجود بنا به دلایلی خلقت حضرت عیسی هم بدون نیاز به سلول جنسی مذکر متولد شد.یعنی زوجی که در این جا مذکر باشد وجود نداشت وگرنه حکم همسر در اینجا خود مریم هست و فقط زوج مذکری در کار نیست...در واقع اصل این است که رشد و تولد جنین در داخل رحم همسر انجام شود.و همسر بیش از شوهر در رشد و تولد فرزند نقش دارد.پس واضح است که در اینجا هیچ مشابهتی بین حضرت مریم و خداوند وجود ندارد.و کماکان تولد فرزند بدون همسر غیر ممکن است.


بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام مجدد خدمت شما همراهان گرامی
در ابتدای پاسخ معروض داشتم این گونه مباحث در باره خدای متعال آن گاه می تواند جایز باشد که او را جسم فرض کرده سپس احکام جسم که محتاج غیر خودش است،مکان می خواهد،زمان بر او مسلط است و ...را برای او تصور کنیم و حال آن که خالق هستی در هیچ درکی نمی گنجد و هر چه ما در خیال و تصور خودمان از او بیاوریم او نخواهد بود چه برسد که ما برای خدا اوصاف مادی و جسمانی قایل شویم و سپس بگوییم چرا همسر و فرزند ندارد و پاسخ هایی که قرآن می دهد گاهی برای رفع شبهه ای است که به ذهن برخی می آمده مثلا خدا را جسمی فرض و برایش همسر و فرزندی تصور می کردند که در این باره آیه پاسخ می دهد و اگر می فرماید:
چگونه و از کجا او را فرزندی باشد در حالی که او را همسری نبوده! و همه چیز را او آفریده و او به همه چیز داناست.
چون به طور طبیعی غیر از موارد استثناء که مربوط به نوع ولادت حضرت عیسی است دیگر موجودات برای داشتن فرزند نیاز به جفت دارند
این آیه در پاسخ عده ای عوام است که چنین پاسخی در قواره فهم آن ها است که بدانند و ذهن دیگران را وسوسه نکنند و گرنه همان طور که بیان شد خدای متعال وجودش قابل تصور نیست و از هر گونه عوارض مادی و جسمانی به دور است و یکی از عوارض ماده و جسم نیاز داشتن به همسر و فرزند است.
در ادامه به روایتی جالب و قابل توجه از امام باقر سلام الله علیه که در باره نحوه تصور و توصیف خدا بیان شده است، اشاره می شود.
حضرت فرمود:"كل ما ميزتموه باوهامكم في ادق معانيه فهو مخلوق مثلكم مردود عليكم‏"(1)
یعنی هر معنايي را که ذهن شما با دقت و لطافت فراوان تصور کند (که هيچ شائبه نقص و اشتباه هم نداشته، تنها مفهومی باشد که بر خدا صدق کند) نهايتا اين مفهوم مخلوق و مصنوعی مانند شما (و ساخته ذهن شما) می‌باشد.
بنا بر این به طور کلی نمی توان در باره خدای متعال هیچ گونه تصوری داشت و البته هر بحثی که در باره خالق متعال باشد،بدون هیچ نتیجه ای به پایان می رسد.و گاهی نیز موجب حیرت و فرو رفتن در ظلمت بیشتر می شود. همان طور که در روایات اهل بیت به این نکته اشاره شده است.جز آن که دل از وجودش آگاه است و او را حس می کند. بلکه می بیند و علاوه، بدون هیچ استدلال و شبهه ای به وحدانیتش شهادت می دهد.(و الله العالم)
پی نوشت:

1.علامه مجلسی، مرآة العقول،تهران،انتشارات اسلامیه،سال 1404 قمری،چاپ دوم، ج‏9، ص 256


سلام
جناب پارسا مهر
جسارتا شما با آفای
پارسا آریامنش نسبتی دارید؟
منظور جناب پارسا مهر این هست که:
خداوند فرموده من همسری ندارم که فرزندی داشته باشم، در صورتیکه حضرت مریم (س) بدون همسر بچه دار شدند و خداوند می توانستند توضیح کامل تری بدهند که لازمه داشتن فرزند، قید مادی و داشتن همسر است. و این پاسخ اینکه من همسر ندارم به تنهایی کافی نبوده!
البته این نوشته نظر شخصی بنده هست که می تونه شامل ایراد هم باشه... با اجازه بزرگان... و با احترام به عقاید همگان...
از نظر بنده خداوند همه چیز رو با ابزارش می آفرینه...مثلا فرزند رو توسط زوج مرد و زن... در واقع آفرینشش طولی هست... حالا یه بار اومد و در تولد حضرت عیسی (ع) از ابزار مرد استفاده نکرد و همین باعث شد حضرت عیسی (ع) یهو بشه فرزند خدا!!!@-)
یعنی نشون می ده خداوند حکیم از استفاده از ابزار دلیلی داره!
و اما فرق فرزند و مخلوق در این هست که:
الف- فرزند از جنس خودته، مخلوق از جنس خودت نیست!
ب-در آفرینش مخلوق دقیقا می فهمی داری چه کار می کنی و چطور با چه مکانیسمی می سازیش، ولی در لقاح اصولا شما فقط داری کیف و لذت جنسی می بری ، پشت پرده بک اند داره فرزند ساخته می شه، اونم بدون اینکه شما از مکانیسم ساختش اطلاع داشته باشید!
گزینه ب می گه در حین فرزند آوری، شمای پدر یا مادر فقط ابزاری، یکی بالاتر لازمه که اینو تدبیر کنه!
خداوند باید سعی کنه حرفهای خودش رو فرض کنه (نه فرض افرادی که قائل به فرزند خداوند هستند) و در این فرض، حضرت مریم (س) بی شوهر صرف بدون هیچ اراده ای بچه دار نشد، بلکه با فرض قرآنی (فرض خدا) اراده خداوند و توسط دمیده شدن روح الهی بدون استفاده از ابزار مستقیم مادی (مرد انسانی) و با بشارت توسط روح الامین!
پس از این خداوند می فرمایند، در مورد من، همسری وجود نداره که من در حین لذت با اون یکی همجنس خودم رو بدون اینکه خودم از نحوه ساختش اطلاع داشته باشم، پدید بیارم!
اگه با فرضیات قرآنی هم قراره با همسر یا بدون همسر، بچه دار شد، باید خدایی مافوق پدر و مادر باشه که آفرینششو تدبیر کنه! چون پدر و مادر از مکانیسم ساخت فرزند خبر ندارن! مشغول امورات دیگری هستن!

پس به نظر شخصی بنده، اشکالی به حرف خداوند وارد نیست! کوته گویی و گزیده گویی از صفات بارز خداوند در قرآن هست!

ویرایش: و البته تمام دعوای مدعیان داشتن فرزند برای خدا این بود که خدا، مرد هست و مشخصه بارز مرد هم این هست که توسط همسرش بچه دار می شه و با این دید هم خدا می گه، من که خودم زن نیستم که به تنهایی باردار شم (طبق حرف شما)، همسری هم ندارم که توسط اون بچه دار شم!
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
موضوع بی ربط: اینکه گفته می شه خدا ترکیب نیست هم به نظر من از دید مهندسی تعبیرش اینه...
خدا سیستم نیست که زیر سیستم داشته باشه که نیازمند اجزای خودش باشه...
سیستم مجموعه ای از اجزای جدا از هم است که .... دیگه حتما خودتون تعریف کامپیوتریشو می دونید!
باز هم عرض می کنم نظر بنده هم عاری از خطا نیست!

امن;899071 نوشت:
مستلزم جسمیت است؟

سلام....واقعیت بنده با این مستلزم جسیمت است مشکل دارم...اجنه هم فرزند دارند، ذریه دارن....ولی جسمیتی ندارند...
امن;899071 نوشت:
آیا غیر از این است که فرزند دار شدن مستلزم این است که جزئی از شخص جدا شده و تحت ان تربیت یافته و به موجودی مانند او شبیه شود؟ و اگر این دو تا را در کنار هم بگذرید آیا غیر از این است که مستلزم همسر داشتن باشد

والا بنده کمی گیج شدم....منظور شما این است که این که چیزی بخواهد فرزند دار شود یا به عبارتی جزئی از خودش را جدا کرده و آن را تربیت کند و به موجودی مانند خود شبیه کند مستلزم آن است که همسر داشته باشد؟من متوجه نشدم...منظورتان اینی است که گفتم؟اگر بله که اشتباست...حضرت مریم هم همسر نداشت ولی فرزند دار شد
امن;899071 نوشت:
خدا خالق نیازی به فرزند اوری و والد بودن ندارد

ببخشید چطور خدای خالق نیازی به فرزند آوری ندارد؟چون خالق است؟چه رابطه ای بیت خالق بودن و عدم نیاز به فرزند هست...از طرفی اصلا بحث سر نیاز نیست....مگر خدا نیاز دارد که خلق می کند؟پس چرا خلق می کند؟خدا هم می تواند نیازمند فرزند نباشد، ولی فرزندی بدنیا بیاورد...بنده متوجه منظورتون نمی شم، احتمالا!
امن;899077 نوشت:
خدا خالق است و در نتیجه بی نیاز.و بی نیاز بودن خدا یعنی نیازی به همسر و در نتیجه فرزند آوری ندارد.

بنده رابطه ی بین خالق بودن وبی نیاز را متوجه نمی شوم....و عرض کردم که اصلا نیازمند بودن خدا دخلی به بحث ندارد.....خدا مگر نیاز به خلق کردن ما انسان ها دارد که خلق می کند؟لزوما که نباید نیازمند باشد...که البته باز تکرار می کنم چطور از خالق بودن نتیجه می گیریم که خدا بی نیاز استو نیازی به فرزند و همسر آوری ندارد؟
البته بنده ایرادات بیشتری نسبت به متن شما دارم...ولی خوب باز احتمال می دهم منظور شما متوجه نشدم....و شاید بهتر است صبر کنم همین نکات که عرض کردم روشن شود...

با سلام و تشکر مجدد از استاد گرامی...

محسن;899441 نوشت:
این گونه مباحث در باره خدای متعال آن گاه می تواند جایز باشد که او را جسم فرض کرده

استاد گرامی بنده نمی دانم منظورتان از جسم چیست دقیقا...ولی اجنه هم معمول است در نگاه ما که جسم ندارند...ولی با این حال همسر و زن و بچه دارند.....از طرفی خوب خدا گه استدلال نکرده من جسمیت ندارم و پس فرزند دار نمی شوم....خدا استدلال کرده که من همسر ندارم....همین!!یعنی شما می خواهید بگویید که خدا از اینکه می فرماید همسر ندارم، منظورش این بوده که جسمیت ندارد

محسن;899441 نوشت:
ن آیه در پاسخ عده ای عوام است که چنین پاسخی در قواره فهم آن ها است که بدانند و ذهن دیگران را وسوسه نکنند

ولی استاد گرامی همین عده عوام می توانند اعتراض کنند به خدا و بگویند که خدا، عیسی هم که ادعا می کنی پیامبر توست، از مادری بدنیا آمد که همسر نداشت...پس چرا تو که همسر نداری نتوانی صاحب فرزند شوی...
محسن;898148 نوشت:
چون وقتى خداوند به وجود آورنده همه اجزاى آسمان ها و زمين باشد ديگر چه چيزى باقى خواهد ماند كه بتواند همسر خداوند بوده باشد، و يا پسران و دخترانى، همانند خود داشته باشد.

استاد گرامی...اینجا مخاطبان مشرکان هستند...خدا برای اینها استدلال می کند که خدا، خالق همه چیز است و دیگر چیزی نمی ماند که همسر خدا باشد...ولی مگر مشرکان این ادعای خدا را می پذیرند...مشرکان می گویند...خیر به نظر ما که خدا خالق همه چیز نیست...بلکه دارای فرزند است، حال چه همسر داشته باشد، چه نداشته باشد....استاد بنده قانع نمی شوم...
محسن;898148 نوشت:
به این معنا است که خدا را به نوعی موجودی مرکب، ممکن و محتاج فرض کردیم که عوارض امکانی در آن راه دارد و این در شان خدای متعال نیست.

این استدلالی دیگر به نظر می رسد و من احساس می کنم حرف خدا در آن آیه این نباشد...اگر هست خواهشا برای ما روشن کنید...

من دقیق مطالعه نکردم

ولی فکر می کنم اشکال مطرح شده به قرار زیر است :

مشرکان می گویند :

عیسی، فرزند خداست چون پدر ندارد و پدرش لابد خداست ...

خداوند می گوید :

فرزند داشتن که نیاز به همسر ندارد. می توان فرزند داشت بدون اینکه همسر داشت. مثل مریم.

مشرکان می گویند :

خدایا پس چرا خودت می گویی ؟

أَنَّي يَکُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ صاحِبَةٌ

چگونه و از کجا او را فرزندی باشد در حالی که او را همسری نبوده!

چرا خودت بدون همسر، دارای فرزند نباشی ؟

بنده یک نکته در مورد فرزند بگویم....چراغ چیزیست که از خود نور می دهد....این اصل معنا و مفهوم چراغ است...حالا این چراغ می تواند لامپ باشد، می تواند شمع باشد و الی آخر....ولی اصل مطلب این است که چراغ چیزیست که نور می دهد....حالا داستان فرزند هم همین است....فرزند چیزیست که وجودش از والد نشاءت می گیرد...حالا مثل چراغ این فرزند می تواند مصداق های مختلف داشته باشد...مثلا فرزند انسانی است که از نطفه ی پدر بوجود می آد....جایی دیگر در مورد اجنه فرزند به شکل دیگری بوجود ی آد....ولی اصل مطلب این است که فرزند از وجود والدش سرچشمه می گیرد...و این تنها محدود به موجودی مادی و خاکی نمی تواند باشد...
سوال بنده این است که چه رابطه ای بین فرزند داشتن و همسر نداشتن هست....من فکر می کنم دوستان پاسخ قابل قبولی تا به اینجا به بنده نداده اند....نمونه متضاد و نقص اکثر پاسخ های دوستان، داستان حضرت مریم است که بدون داشتن همسر صاحب فرزند می شود....یک بار خدا وکیلی تعصبات را بگذارید کنار...اگر همچین آیه ای در کتابی مثل مثلا کتاب مقدس محمد باب بنیان گذار بهاییت بود، آیا به ریش محمد باب نمی خندید که چطور آیه ای متناقض و اشتباه با قرآن و خلقت عیسی آورده؟؟؟آیا اینجا به توجیه های غیر معقول روی نیاورده اید؟ آیا تعصب نگاهتان را تار نکرده؟آیا می شود متعصب بود و از روی تعصب سخن گفت ولی مغلطه نداشت؟ خطا نداشت؟

حبیبه;898951 نوشت:
سؤال این بود که خالق چه نیازی دارد که والد باشد؟

سلام...چه رابطه ی مستقیمی بین خالق بودن و عدم نیاز به والد بودن هست؟؟ و اینکه برای صاحب فرزند شدن، لزوما باید نیازمند فرزند دار شدن و والد بودن باشیم؟ خدا به طور مثال خلق می کند ولی نیازی به خلق کردن ندارد....

باسمه الخالق

با سلام و احترام

پارسا مهر;900017 نوشت:
سلام...چه رابطه ی مستقیمی بین خالق بودن و عدم نیاز به والد بودن هست؟؟ و اینکه برای صاحب فرزند شدن، لزوما باید نیازمند فرزند دار شدن و والد بودن باشیم؟ خدا به طور مثال خلق می کند ولی نیازی به خلق کردن ندارد....

والد اسم فاعل از ولد است یعنی کسی که فرزند را تولید می کند چه نیازمند آن باشد و چه نباشد

حالا بحث سر این نیست که خداوند به این دلیل والد نیست که نیازی به ولد ندارد بلکه می گوئیم خداوند

برای ایجاد نیازی به والد بودن ندارد،عنایت بفرمائید برای "ایجاد".

آیه مذکور می فرماید : خدا خالق هر چیزی که در آسمانها و زمین است می باشد.
هر موجودی غیر از خدا را که در نظر بگیرید ، "مخلوق خدا" خواهد بود.
حتی اگر فرزندی برای او تصور کنید ؛ او هم جزیی از جهان است و لذا "مخلوق " خدا خواهد بود.

در حالی که رابطه "والد - ولد " در حالت عرفی ، یک رابطه خالق - مخلوقی نیست.
پس چون آنچه به عنوان فرزند برای خدا تصور کرده اید ، "مخلوق" خدا است ، بنابراین تصور فرزندی باطل می شود.

اساساً وقتی موجودات جهان را به دو قسم "خالق " و "مخلوق" تقسیم کنیم و "خداوند" را در گروه "خالق" و "سایر موجودات" را در گروه "مخلوق" قرار دهیم (استدلال آیه مذکور)، همین تقسیم بندی ، باعث می شود "فرزند داشتن " خداوند نفی بشود. چون بین ولد و والد ، هیچگاه رابطه خالق و مخلوق برقرار نیست، بلکه هر دو مخلقو هستند.

یعنی:
رابطه والد - ولد ، یک رابطه بین مخلوقات است. این رابطه ، بین خالق و مخلوق برقرار نمی شود.

نکته دیگر:
هر فرزندی وقتی بزرگ شد ، شبیه والد خود می شود.
پس اگر خداوند دارای فرزند باشد ، پس از مدتی جهان دارای دو خدا خواهد شد.

و این به معنی "محدود " بودن فرزند خدا ، در "زمان" است. زیرا "زمان" باید بگذرد تا او "بزرگ"شود و شبیه والد خودش بشود.
و چون او در بزرگی ، شبیه خدا خواهد شد ، پس به حکم همین مشابهت ، خدا هم باید اسیر "زمان" بوده باشد و دوران کودکی خود را گذرانده باشد... ، پس خدا نمی تواند "خالق زمان" باشد!
و حال که به حکم همین مشابهت ، خدای اصلی هم دوران کودکی داشته است ، پس حتماً او هم از خدای دیگری به وجود آمده است!
و این تسلسل ادامه می یابد...

توجه کنید:
هر موجودی اگر فرزند داشته باشد ، پس حتما خودش هم فرزند موجودی مثل خودش بوده است، و آن والد قبلی هم همینطور و ...
چون این مساله هیچ مثال نقضی ندارد، تا اینکه به "خالق"ایی برسیم که والد اولیه را خلق کرده باشد و خودش واجب الوجود باشد.
اگر این خالق هم هم دارای رابطه والد - ولدی باشد ، این قضیه دیگر به هیچ جا ختم نخواهد شد.

نکته دیگر:
مگر نه اینکه هر فرزندی باید ویژگیهای اساسی نوع والد خود را دارا باشد؟
ویژگی اصلی خداوند ، واجب الوجود بودن اوست.
پس فرزند او نمی تواند ممکن الوجود باشد! چون همه ممکن الوجود ها ، مخلوق هستند.
پس فرزند خدا باید واجب الوجود باشد.
و در این صورت وجودش همیشگی است ، و دیگر نیاز به والدی برای ایجاد ندارد. پس فرزند کسی نخواهد بود.

حبیبه;900024 نوشت:
حالا بحث سر این نیست که خداوند به این دلیل والد نیست که نیازی به ولد ندارد بلکه می گوئیم خداوند

برای ایجاد نیازی به والد بودن ندارد،عنایت بفرمائید برای "ایجاد".


خوب، امیدوارم بنده منظور شما رو فهمیده باشم.:) ببینید، فرض کنید من یک خانه می خواهم....می توانم بیل و کلنگ و چکس را بردارم و با کلی مشقت یک خانه بسازم، یا می توانم با پولی که دارم یک خانه خیلی راحت بخرم....اینجا مثلا می توانیم بگوییم که چرا من خانه را با پول تخرم، برم کلی مشقت بکشم و خانه بسازم؟خانه همان خانه است....چه با پول خریده شود، چه با بیل و کلنگ خودم آن را بسازم....ولی در مورد داستان خدا اینجور استدلال کردن معقول نیست....مگر فرزند از هر حیث مانند دیگر اشیاء که مخلوق خدا باشند است؟ که حالا شما اینطور استدلال می کنید...ایجاد به شکل خلق کردن با ایجاد به شکل فرزند دار شدن، می تواند از زمین تا آسمان فرق داشته باشد....دیگر درست نیست که بگوییم که برای ایجاد نیازی به والد بودن ندارد...اصلا فرض حرف شما درست...شما چه طور به این قضیه رسیده اید؟من چه چیز را از قلم انداختم؟

طوفان خورشیدی;900026 نوشت:
آیه مذکور می فرماید : خدا خالق هر چیزی که در آسمانها و زمین است می باشد.
هر موجودی غیر از خدا را که در نظر بگیرید ، "مخلوق خدا" خواهد بود.
حتی اگر فرزندی برای او تصور کنید ؛ او هم جزیی از جهان است و لذا "مخلوق " خدا خواهد بود.

در حالی که رابطه "والد - ولد " در حالت عرفی ، یک رابطه خالق - مخلوقی نیست.
پس چون آنچه به عنوان فرزند برای خدا تصور کرده اید ، "مخلوق" خدا است ، بنابراین تصور فرزندی باطل می شود.

اساساً وقتی موجودات جهان را به دو قسم "خالق " و "مخلوق" تقسیم کنیم و "خداوند" را در گروه "خالق" و "سایر موجودات" را در گروه "مخلوق" قرار دهیم (استدلال آیه مذکور)، همین تقسیم بندی ، باعث می شود "فرزند داشتن " خداوند نفی بشود. چون بین ولد و والد ، هیچگاه رابطه خالق و مخلوق برقرار نیست.

سلام...
سخن شما در واقع این است که بگوییم، مشرکان ادعا دارند و اعتقاد دارند که خدا فرزند دارد...بعد خدا در مقابل به صرف گفتن اینکه من فرزند ندارم اکتفا کرده!!!!!!در واقع گفتن این که همه چیز مخلوق خداست، مثل این است که گفته شود هیچ چیز فرزند من نیست و همه چیز مخلوقند...خوب این دیگر استدلال نیست...خدا صرفا خواسته به مومنانش بگوید که من فرزند ندارم....مشرکان که حجیتی برای آیات قائل نبودند....پس از نظر شما مخاطبین آیه تنها مومنان به قرآن هستند و تمام حرف آیه این است که به مومنان بگوید من فرزندی ندارم!!!!مشرکان هم همچنان می توانستند بگویند که خدا فرزند دارد، خدا هم دلیل ردی برای آنها نفرستاد.مشرکان می گویند خیر، خدا فرزند دارند و این که همه چیز مخلوقند، اشتباست و من در آوردی این محمد است.حرف شما این است...؟؟

پارسا مهر;900030 نوشت:
سلام...
سخن شما در واقع این است که بگوییم، مشرکان ادعا دارند و اعتقاد دارند که خدا فرزند دارد...بعد خدا در پاسخ به آنها به صرف گفتن اینکه من فرزند ندارم اکتفا کرده!!!!!!در واقع گفتن این که همه چیز مخلوق خداست، مثل این است که گفته شود هیچ چیز فرزند من نیست و همه چیز مخلوقند...خوب این دیگر استدلال نیست...خدا صرفا خواسته به مومنانش بگوید که من فرزند ندارم....مشرکان که حجیتی برای آیات قائل نبودند....پس از نظر شما مخاطبین آیه تنها مومنان به قرآن هستند و تمام حرف آیه این است که به مومنان بگوید من فرزندی ندارم!!!!مشرکان هم همچنان می توانستند بگویند که خدا فرزند دارد، خدا هم دلیل ردی برای آنها نفرستاد.حرف شما این است...؟؟

اولا مشرک با کافر فرق دارد.
مشرک ، خدا را قبول دارد اما در کنار او برایش شریک (فرزند یا ...) قایل است.
آیه استدلال می کند که خدا بودن خدا ، با فرزند دار بودن او منافات دارد.

ضمنا قرآن استدلالها و مطالب خود را برای عقل سالم و فطرت انسانها بیان میکند تا بیدار و متنبه شوند.
مومنین به دلیل فطرت سالم ، این مسایل را فورا می پذیرند.
اما مشرکان به علت لجاجت و تعصب و اینکه در مدار حق پذیری قرار ندارند ، نه این استدلال و نه هیچ استدلال دیگری را نمی پذیرند.
همانطور که در تاریخ می بینیم که مشرکان ، عموماً با هیچ استدلالی از شرک خود بر نگشتند.

پس در واقع ، خداوند دلیل نادرست بودن پندار مشرکان را برای "عموم مردم" بیان می کند ، گرچه مشرکان نمی پذیرند.
نپذیرفتن آنها ، دلیل بر اشکال داشتن استدلال نیست.
چون آنها از روی استدلال ، به شرک روی نیاورده بودند که حالا از روی استدلال بخواهند متوجه اشتباه خود بشوند و آن را تصحیح کنند.

باسمه القدیر

پارسا مهر;900028 نوشت:
خوب، امیدوارم بنده منظور شما رو فهمیده باشم.:) ببینید، فرض کنید من یک خانه می خواهم....می توانم بیل و کلنگ و چکس را بردارم و با کلی مشقت یک خانه بسازم، یا می توانم با پولی که دارم یک خانه خیلی راحت بخرم....اینجا مثلا می توانیم بگوییم که چرا من خانه را با پول تخرم، برم کلی مشقت بکشم و خانه بسازم؟خانه همان خانه است....چه با پول خریده شود، چه با بیل و کلنگ خودم آن را بسازم....ولی در مورد داستان خدا اینجور استدلال کردن معقول نیست....مگر فرزند از هر حیث مانند دیگر اشیاء که مخلوق خدا باشند است؟ که حالا شما اینطور استدلال می کنید...ایجاد به شکل خلق کردن با ایجاد به شکل فرزند دار شدن، می تواند از زمین تا آسمان فرق داشته باشد....دیگر درست نیست که بگوییم که برای ایجاد نیازی به والد بودن ندارد...اصلا فرض حرف شما درست...شما چه طور به این قضیه رسیده اید؟من چه چیز را از قلم انداختم؟

این که بازگشت به همان خانه ی اول است!

خداوند که فرزند ندارد تا بگوئیم مگر فرزند داشتن برای خداوند مثل داشتن هر چیز دیگر است؟

درست مثل اینکه بگوئید حساب فرزند انسان از سایر اشخاص برای او جداست.

اصل این است که قیاس خداوند با موجود نیازمندی مثل انسان صحیح نیست،امیدوارم فراموش نکنیم

که بحث بر سر نحوه ی استدلال خداوند بر نداشتن فرزند بود.

ظاهرا شما این نکته را از قلم انداخته اید که خداوند مثل و شبیه و مانند موجودات نیازمند نیست امّا مخاطبین هدایت و وحیش

همین موجودات نیازمند ناقصند که باید به زبان همانها برایشان استدلال بفرماید تا بفهمند.

خداوند لیس کمثله شیء بودن و قدوسیّت خویش را با چنین استدلالی برای مردم بیان می فرماید آنهم نه هر مردمی

بلکه کسانی که برای خداوند قائل به فرزند شده اند.این نکته ای است که خوب است به آن توجه شود.

حبیبه;900032 نوشت:
این که بازگشت به همان خانه ی اول است!

خداوند که فرزند ندارد تا بگوئیم مگر فرزند داشتن برای خداوند مثل داشتن هر چیز دیگر است؟

درست مثل اینکه بگوئید حساب فرزند انسان از سایر اشخاص برای او جداست.

اصل این است که قیاس خداوند با موجود نیازمندی مثل انسان صحیح نیست،امیدوارم فراموش نکنیم

که بحث بر سر نحوه ی استدلال خداوند بر نداشتن فرزند بود.

ظاهرا شما این نکته را از قلم انداخته اید که خداوند مثل و شبیه و مانند موجودات نیازمند نیست امّا مخاطبین هدایت و وحیش

همین موجودات نیازمند ناقصند که باید به زبان همانها برایشان استدلال بفرماید تا بفهمند.

خداوند لیس کمثله شیء بودن و قدوسیّت خویش را با چنین استدلالی برای مردم بیان می فرماید آنهم نه هر مردمی

بلکه کسانی که برای خداوند قائل به فرزند شده اند.این نکته ای است که خوب است به آن توجه شود.


ببینید، بنده از این حرف شما که فرمودید "برای ایجاد نیازی به والد بودن ندارد،عنایت بفرمائید برای "ایجاد". " اینطور متوجه شدم که شما خواستید بگویید که، خدا برای ایجاد کردن نیازی به والد بودن ندارد،برای ایجاد چیزی می تواند خلق کند، بنده اینطور متوجه شدم و گفتم، آن محصول نهایی که حالا مخلوق باشد با فرزند از هر حیث یکسان نیست که بگوییم که خدا نیاز به والد بودن ندارد، و بلکه می تواند خلق کند...به قولی فرزند انسان از سایر مخلوقات جداست....
حالا والا شما مطالبی در پی عرض بنده، فرمودید که بنده ربط آنها را دقیق متوجه نشدم.
خواهش دارم، روشن تر و ملموس تر توضیح دهید...
;;) اصل مطلب را ملموس تر توضیح دهید...من گیج شدم!ممنونم

باسمه الحق

پارسا مهر;900034 نوشت:
خواهش دارم، روشن تر و ملموس تر توضیح دهید

راجع به چه؟

عرایض بنده پاسخ اشکال شما بود.

پارسا مهر;900034 نوشت:
محصول نهایی که حالا مخلوق باشد با فرزند از هر حیث یکسان نیست که بگوییم که خدا نیاز به والد بودن ندارد، و بلکه می تواند خلق کند...به قولی فرزند انسان از سایر مخلوقات جداست....

والد بودن تابع چیست؟ داشتن فرزند

قضیه این نیست که خداوند فرزند ندارد پس والد نیست.

یا والد نیست پس فرزند ندارد.

استدلال قران در پاسخ کسانی که برای خداوند فرزند قائل شدند این است

که خداوند بدیع السموات و الارض است او خالق کل الشیء است و هر چه شما تصور

کنید مخلوق اوست چه این تصور شما فرزند برای خدا باشد مانند عزیر و عیسی علی نبینا و آله و علیهما السلام و یا فرشتگان

و یا همسری برای او.اینهایی که شما(مشرکین) با توهماتتان به خداوند نسبت می دهید(همسر و فرزند) مخلوق خداوند هستند.

پارسا مهر;899766 نوشت:
سلام....واقعیت بنده با این مستلزم جسیمت است مشکل دارم...اجنه هم فرزند دارند، ذریه دارن....ولی جسمیتی ندارند...

سلام
یعنی از نظر شما فرزند داشتن مستلزم جسمیت نیست؟ اجنه جسمیت دارند.جایی گفته نشده اجنه هم مثل فرشتگان غیر جسمانی باشند.
داستان تسخیر اجنه برای حضصرت سلیمان را که در قرآن هم به آن اشاره شده ببینید.اجنه کارهایی مثل حمل اشیا و حرکت دارند که از خواص جسم است.خمیر مایه آفرینش انها هم اتش است.هرچند معلوم نیست دقیقا منظور از اتش چه بوده.پس این حرف شما که موجود غیر جسمانی باشد اما فرزند داشته باشد صحیح نیست.

پارسا مهر;899766 نوشت:
الا بنده کمی گیج شدم....منظور شما این است که این که چیزی بخواهد فرزند دار شود یا به عبارتی جزئی از خودش را جدا کرده و آن را تربیت کند و به موجودی مانند خود شبیه کند مستلزم آن است که همسر داشته باشد؟من متوجه نشدم...منظورتان اینی است که گفتم؟اگر بله که اشتباست...حضرت مریم هم همسر نداشت ولی فرزند دار شد

در مورد حضرت مریم پست قبلی توضیح دادم.شاید نخواندید یامنظورمو درست نگرفتید. حضرت عیسی در رحم خود مریم رشد کرد و تولد یافت. پس فرزند است و فقط تولد ایشان بدون نیاز به تلقیح سلول جنسی مذکر انجام یافت.اما اینکه چگونه حضرت عیسی تولد یافت این خود بحثی جداست.در اینجا هم واضح است که حضرت مریم نقس همسر مونث را دارد و فقط همسر مذکر وجود نداشته.(البته منظورم این نیست که مریم همسر کسی شده بلکه منظور این این است که نقش همسر در تولد را مریم هم ایفا کرده).در حالیکه قرآن می فرماید خدا فرزندی ندارد چون همسر ندارد.
پارسا مهر;899766 نوشت:
بخشید چطور خدای خالق نیازی به فرزند آوری ندارد؟چون خالق است؟چه رابطه ای بیت خالق بودن و عدم نیاز به فرزند هست...از طرفی اصلا بحث سر نیاز نیست....مگر خدا نیاز دارد که خلق می کند؟پس چرا خلق می کند؟خدا هم می تواند نیازمند فرزند نباشد، ولی فرزندی بدنیا بیاورد...بنده متوجه منظورتون نمی شم، احتمالا!

خدا خالق نیازی به فرزند آوری ندارد چون هرچیزی که تصور شود را او خلق کرده.دوم اینکه فرزند اوری در انسانها هدف و انگیزه هایی هم دارد.و در حیوانات هم بیشتر نااگاهانه و غریزی است.هیچ عقل سلیمی قبول نمی کند که خدا هم این اوصاف را داشته باشد.
در مورد خلق کردن خدا هم باز استدلال شما صحیح نیست.خدا خلق می کند اما نیازی به خلق کردن ندارد.خدا خلق می کند تا مخلوقاتش را به کمال برساند.چون فیاض است.مانند خورشید که می تابد و روشن می کند اما نیازی به روشن کردن ندارد بلکه ذاتش این طوری ایجاب می کند.

پارسا مهر;899766 نوشت:
نده رابطه ی بین خالق بودن وبی نیاز را متوجه نمی شوم....و عرض کردم که اصلا نیازمند بودن خدا دخلی به بحث ندارد.....خدا مگر نیاز به خلق کردن ما انسان ها دارد که خلق می کند؟لزوما که نباید نیازمند باشد...که البته باز تکرار می کنم چطور از خالق بودن نتیجه می گیریم که خدا بی نیاز استو نیازی به فرزند و همسر آوری ندارد؟

اتفاقا مشکل شما و اینکه هنوزم به نتیجه نمیرسید همین است که چرا قبول نمی کنید خالق بودن خدا نیازی به فرزند و داشتن همسر را نفی می کند.این استدلالیست که آیه مذکور کرده.
اگر هم شما می خواهید بگویید که فرزند داشتن خدا ربطی به نیازمند بودن او ندارد پس دلیلتان مبنی بر اینکه اشکال می کنید چرا خدا فرزند ندارد چیست؟

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام مجدد خدمت پرسشگر گرامی و همراهان عزیز.
آخرین نکته ای را که می توان بیان کرد و بحث را به پایان برد این است که باز می گردیم به اولین پرسش و اگر چه پاسخ ها داده شده همراه با پاسخ های عزیزان همراه کافی به نظر می رسد.با این حال در ضمن جمله ای کوتاه می گوییم:
آن چه در وهله اول به ذهن می رسد این که فرزند داشتن مرد یا هر موجود دیگر از ناحیه همسر یا موجود ماده خواهد بود و این برای طبیعت همه انسان ها و دیگر موجودات است که از این مسیر صاحب فرزند می شوند.
بگذریم در داستان مربوط به حضرت مریم علیها سلام که بدون تماس با هیچ مردی و صرفا با اذن و اراده الهی حضرت عیسی علیه السلام را به دنیا آورد که این یک امر استثنایی بود. در این جا آیه می خواهد بگوید خدا خالق است و مخلوق نمی تواند برای خالق در حکم همسر یا فرزند باشد. او تنها فقط خودش است و بس.
در پرسش اصلی آمده بود"اگر دلیل عدم فرزند داشتن خدا نداشتن یک جفت خود است به شکل مرد با این فرض که خدا زن است.... باید جواب داد، چطور می شود حضرت مریم که جفتی نداشت باردار شود و صاحب فرزند شود ولی خدا نتواند؟؟"
با کمی دقت متوجه می شویم که شبهه درصدد بیان ادعای این مطلب است که میان خالق و مخلوق هیچ تفاوتی وجود ندارد و همان طور که حضرت مریم بدون وجود همسر توانست بچه دار شود، خدا هم می تواند بدون داشتن همسر بچه دار شود!
در حالی که طرح این پرسش به نوعی دور شدن از مسیر و هدف اصلی آیه شریفه است که در واقع در صدد نفی شریک برای خدای متعال است.
علاوه، قیاس بین خالق و مخلوق، قیاسی مع الفارق است. زیرا با استدلال های عقلی محکم ثابت شده است که هیچ شباهتی میان خالق و مخلوق وجود ندارد و موجودیت خالق به طور کلی با موجودیت مخلوق متفاوت است.پس کسی نمی تواند به عنوان فرزند یا همسر خدا معرفی شود.
سخن آخر این که به پرسشگر عزیز و همراهان محترم معروض می دارم طرح این گونه مباحث فایده و ثمره ای چندان ندارد. زیرا در باره خدای متعال وحدانیت و احدیت و نیز صفاتش در قرآن و روایات و نیز فلسفه و کلام مباحث بسیار مفید و کاملی ارایه شده است که به سهولت قابل دسترسی است.به همین دلیل مناسب است این بحث به پایان برسد و به نظر می رسد پاسخ های داده شده کفایت کند. و گرنه در باره چنین موضوعی الکلام یجر الکلام می شود و نمی توان پایانی برایش تصور کرد.
بنا بر این، اگر بتوانیم در مسیر بارور کردن باورهای توحیدی مان قدم بر داریم، هیچ شبهه ای برای مان باقی نخواهد ماند.
و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته.

موضوع قفل شده است