نقدی برجعلنامه دکتر انصاری (محمدبن عبدالله وکوروش بزرگ)

تب‌های اولیه

61 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

نقل قول:

قافیه به تنگ آمده که با زبان دیگران فحاشی می کنید ؟!!

آن فرد هم کیشتان که این لقب را داده توهینهای ناموسی هم به
ما در کارنامه اش دارد ...
دوستان دیگر هم فحاشی ناموسی زیاد کرده اند ...
شما آنقدر بی حیا شده اید که
اگر فحاشی به مخالفانتان به تواتر رسید آنرا خردپذیر می پندارید ؟!
و هر نوع توهینی را به مخالفنتان روا می دانید ؟!

تفکر پورپیرار در زمینه کوروش با ما در تضاد است
چون در اولین قدم او کوروش را پرستنده "یهوه" می داند
و ما او را پرستنده "مردوک " و " نبو" ...
آیا روا می دانید که با همین استدلال خودتان ( نه ما)
شما را بوقچی و عمله رایگان "انصاری اسلامستیز جاعل " بدانیم ؟:gol:

ضمنا استاد سخن ...
نه نه من غریبم خیر ...
ننه من غریبم است !!

اولاینکه شماهم بمانند انان کم فحش نداده اید
دوم اینکه اندکی تفاوت در تفکر شما(!!) با پورپیرار دلیل ان نیست که سما ایده های ایشان را نگرفته و متشر نکرده باشید شما سابقا مدافع سخت او بوده اید اورا استاد خطاب مینمودید حال که دیده اید پورپیرار چهره ای منفور همراه با دروغ دغل یافته میگویید تفکر!! من!
بهرروی پیش از این در پستهای قبل دیدیم ایده های ایشا ن را اخذ کده و بانام خود منشتر نموده اید

افزون برهمه ی اینها
دراینده نزدیک
در همین فرومها نشان خواهم داد چقدر
از رفرنسها و
ایده های
پورپیرار را
در مقالاتش
در کتابهایش
بدون ذکر
ماخذ ان
بنام خود منتشر ساخته اید

نقل قول:

[=arial]شما نه نوشته های پورپیرار را خوانده اید
[=arial]و نه نوشته های ما را تا بدانید که چقدر تضاد دارد ...

[=arial]چون سواد آنرا ندارید ، فقط فحاشی دیگران را کپی می کنید !!


در مورد پور پیرار منتظر وعده من باشید

بله ما سواد خواندن نوشته های پورپیرار رانداریم البته این به از اینست که نوشته های اورا بدزدیم!!

شما با نوشته های پورپیرار همان کردید که با چندمقاله در سایتهای مختلف کرده اید رفرنسها را راخذ کرده ودرمقاله ای جدید با نام و نشانی جدید قرار داده و منتشر نمود ید

نقل قول:

[=arial]این پاسخ شما تکرار و سفسطه تکرار بود ...
[=arial]استدلال ما با شماره گذاری و با هم معنا پیدا می کند
[=arial]استدلال آبدوغ خیاری شما که اورشلیم را از بابل
[=arial]تشخیص نمی دهد به چه کار محققان می آید ؟

ایشان که نوشته ها و زحمات
مردم را
_....-
خود را محقق میداند و ادب او نیز چنین میرساند چقدر جای تاسف است که دارد به گفتگو نشسته ایم
بعد ایشان باانهمه توهین ایه ی قران میاورد میخواهد خود را
و اعمال زشتش را
با ایات مبارکه ی قران

توجیه کند

+
همچنین استدلالهای شما تک تک اشتباهند و جز اشتباه، کل اشتباه رابرمیسازد

....

نقل قول:

[=arial]1- کوروش سابقه دروغ گویی دارد (قیاس استوانه اوو کتیبه بیستون)
[=arial]+
[=arial][=arial]2- تبارسازی(ساختن اجداد جعلی) در آنزمان رواج داشته (چند مورد در بیستون ذکر شده)
[=arial]+
[=arial]3-کتزیاس گفته کوروش چوپانزاده بوده( هرودوت هم گفته مردم چنین می پنداشتند= تواتر )
[=arial]+
[=arial]4- نبونید کوروش را در سلسله اش(مشخص نیست کدام سلسله) دومین بوده
[=arial]+
[=arial]5- کوروش خود را در سلسله چهارمین می داند (تضاد آشکار با سخن نبونید= دروغگویی کوروش-دروغ نفعی برای نبونید نداشته )

[=arial]=
[=arial]نتیجه = کوروش در مورد تبارش دروغ گفته و زمانی که خبر حضور
[=arial]شخصی به نام کوروش به نبونید می رسد او به دروغ خود را "دومین"
[=arial]نامیده است !!
[=arial]بعد در دروغی بزرگتر زمانی که استوانه خودش نگاشته می شود ، خود را
[=arial]چهارمین در بین شاهان اجدادیش می خواند !!
[=arial]ضمن اینکه هرودوت و کنزیاس هم هر دو او را از دید مردم "چوپانزاده" می دانستند
[=arial]نه شاه ..


اینرا مافوقا درپستهای قبل پاسخ دادیم و از شما جوابی ندیدیم جز تکرار و شما نیز از سر ناچاری و درماندگی جز اتهام تکرار

نقل قول:

[=arial]خیر شما گفتید که "شاه نشد[=arial]" و شاه بود
[=arial]در حالی که هر دو "کتزیاس" و " هرودوت" سخن از
[=arial]"شاه شدن" او از فرزندی "چوپان "( گاوچران= چقدر بزرگ!!)
[=arial]گفته اند که مشابه یکدیگرند و با توجه به کمبود اسناد
[=arial]از آنزمان و تواتر اندک بن مایه ها این کاملا خردپذیر بنظر می رسد...

[=arial]هر دو این افراد اگر از دید مردم در نظر بگیریم
[=arial]کوروش را چوپیانزاده معرفی کرده اند ولی هرودوت
[=arial]با کمی تفاوت احتمالا از روی سخن یکی از درباریان
[=arial]داستانی برای مشروعیت کوروش نقل کرده که
[=arial]کتزیاس آنرا نقل نکرده ...


بله شاه بود او فرزند شاه بود
هرودوت هم همین را میگوید:
1- کوروش پسر کبوجیه شاه پارس یا والی پارس بود
2- استیاگ کوروش را گرفت که بکشد اما زنده ماند
3- او پیش گاوچرانی بزرگ شد تا10 سالگی
4- در ده سالگی فاش شد که او فرزند شاه کمبوجیه و نوه ی استباگ است
5- اودرهمان سن به پارس رفت و بعدها جای پدرش را گرفت

این موضوع ساده برای ضریب هوشی پایینتر از 80 هم قابل درک است
+
دیدیم که کتزیاس افسانه سازی های بیشمار انجام داده است که نتنها با هرودوت و دیگر مورخان بلکه با کتیبه نبونید هم نمیسازد نتنها نمیسازد بلکه مخالف بیان نبونید است

نقل قول:

[=arial]حفریات باستان شناسی ؟!!!!!!
[=arial]حفریات باستان شناسی که سخن نمی گویند ؟!
[=arial]این محققان تاریخ و دانشمندان هستند که باید
[=arial]روی آن تحقیق کنند ...
[=arial]جناب غیاث آبادی هم که سخن شما را تایید نکرده
[=arial]و علامت سوال جلوی آن گذاشته ...
[=arial]یعنی یک پارادوکس و تناقض وجود دارد ...

با این هوش و حواسی که شما نشان میدهید بنده انتظاری ندارم
1- کوروش جدوابادش را معرفی میکند
2- داریوش هم جدواادش را معرفی میکند
3- نسب هردو انها به چشپش ختم میشود
4- کتبه کوروش اول نیز همینرا میگوید(http://web3.ehost-services.com/hemranib/Vol2/Daryaee_Pars_and_%20Pasargad.htm#14) حالا وقتی ایشان همه ی اینهارا ول میکنند به گفته کتزیاس در 200سال بعد باانهمه ابهام و ایرادش میچسبد نشان از نگاه محققانه! و عداوت و دشمنی ایشان دارد وگرنه این مساله واضح و روشن است

بااینهمه ؛ اشکال نداره که شما بگفته کتزیاس یچسبید چراگه
از سر دشمنی
و عداوت
مینویسید

نقل قول:

[=arial]سواد ریاضی و توان درک تان را هم می توان دریافت !!!
[=arial]تدریس ریاضی برای کودکان مایه نشان درستی استدلالهایتان نیست ...

هرجتد
انهایی که گفتید (و حقیر دران مقاطع -راهمای وتوسطه- فعالم) کودک نیستند چرا که سنین 12-17 سال را کودک نمیگویند نوجوان میگویند بااینهمه اقای ریاضی دان مورخ گرام فیلسوف تمام
حاضرم
یکرابطه ساده ی کودکانه را
با شما
درمیان گذارم و شما
ازدرک ان
عاجز بمانید!

نقل قول:

[=arial]به این می گوینداستدلال آبدوغ خیاری !!
[=arial]این اگر درست بود مترجم (غیاث آبادی) عقلش می رسید بگذارد !!!
[=arial]چرا علامت سوال گذاشت ؟!
[=arial]پس تضادی بین استوانه کوروش و نبونید وجود دارد !!

[=arial]یک کامیون ماست = جهت ماستمالی

خب واضح است که چرا علامت سوال گذاشت
چون مبهم است
و ما فقط احتمال دادیم
همان گونه که شما (شاه) گذاستد، ماهم کوروش گذاشتیم!
اگر روشن بود غیاثابادی شاه میگذاشت

بنابراین اگر این ماست مالی است شما برما اولی ترید

نقل قول:

[=arial]تکرار + سفسطه تکرار = فاقد استدلال منطقی


عدم فهم جمله
نشان از ضعف قوه ی دماغیه دارد

نقل قول:

[=arial]ین توصیفات که گفته اید برای هرودوت هم وجود دارد
[=arial]اینکه روای او در زمینه هخامنشیان سوار بر نهنگ شده است و...


اشتاه است
چون هرودوت هیچگاه نمیگوید خود چنین دیدم
میگوید شنیدم وگاه انشنیده را تضعیف میکند
اما کتزیا س میگوید دیدم!

نقل قول:

[=arial]

[=arial]1- کتزیاس چرا باید از دربار حقوق بگیرید و
[=arial]تبار دربار را زیر سوال ببرد ؟
[=arial]یعنی بگوید که فلانی که شاه هستی برخلاف عقیده شما
[=arial]پدرت دروغ گو و شارلاتان بوده و دزدی می کرده و شلاق می خورده و...


گتفیم کتزیاس قسمت اعظم تاریخ ایران را در کشور ننوشته
نیز او پزشک دربار بود واز دربار هخامنشی بدین دلیل حقوق میگیرد (وبدیهی است دربار کاری به تایخ نویسی او دارینده ندارد)
وپاسخ واضح است چرا اینچنین نوشته چون دروغگو ست و افسانه ها نقل کرده بقول پلوتارک (=پیرنیا2/625) میخواسته باجاهطلبی جای هرودوت را بگیرد خود پلوتارک هم بخی دروغهایی اورا برملا میکند یعنی این ادم با انکه در لشکر کشی اردشیرو کوروش صغیر حضور داشته انجاهم دروغ میگوید بقول پلوتارک داستان میسازد و غمبار نشانش میدهد و طولانیش میکند

نقل قول:

[=arial]2- هرودوت از چه افرادی نقل قول کرده ؟!
[=arial](سنجش سواد شما= چند بار طفره رفتید، چون نمی دانید )

[=arial]3- استدلال آبدوغ خیاری = چون پیرنیا گفته کتزیاس دروغگوست
[=arial]پس همه نوشته های او را باید دور ریخت !!!!!!


یکم . راویان هرودوت درداستانهای مختلف متفاوتند یکی از راویان او از نوه های یکی از قصه هفت نفر و گئومات است که در یونان میزیست این مسلم است
دوم . ما نگفتیم چون صرفا پیرنیا گفته ما به استدلال پیرنیا استناد کردیم و میکنیم
(هوش ضعی
عدم درک مطلب را
سبب میشود)

نقل قول:

[=arial]نشان می دهد از احوال مردم ایران بخوبی خبر داشته و
[=arial]حقیقت را پیرامون مردم و حاکمان نوشته است
[=arial]نه اینکه همچون هرودوت از درباریان کپی کند
[=arial]به نحوی که بنظر رسد انسان پس از خواندن
[=arial]کتاب او عینا کتیبه بیستون و سخن داریوش را خوانده است !!
[=arial]روایانش هم گویا سوار بر نهنگ به پیش او رفته اند !!!

تکراری است پاسخ داده بودیم
پرواضح است که نبونید پارسیان راخوب نمیشناخت (استدلالش گذشت و شما انرا نقل و پاسخ ندادید)
[=Times New Roman]انچه هرودوت درباره نهنگ میگوید و جناب شهاب یکچیزی یکجایی شنیده اند و نادانسته و از روی سواد بالا انرا اینجا علم کرده اند درباره شرح برخی شهرهای یونانی است ایضا بند24 را با پاورقی مترجم ذکر میکنم ببینم اصولا حرف هرودوت دروغ است خودش دیده یا خودش روایت کند

[=Times New Roman]بند24 کتاب اول : بطور یکه اهالی کورنت نقل میکنند پس از انکه آریون مدتی طویل نزد پریاندر زندگی کرد به انسوی دریاها یعنی سیسیل و ایتالیا رفت وقتی دراین دو کشور پول زیادی بچنگ اورد قصد رد از نو به کورنت مراجعت کند............بطوریکه نقل کرده اند نهنگی اریون را بردوش گرفت و اورا به تنار رسانید . پس اریون قدم برخاک نهاد........دراین هنگام اریون باهمان لباس که خود بدریا افکنده بود دربرابر انها حاضر شد ملاحان دچار وحشت و هراس شدند که در دم به جنایت خود اعتراف کردند. این بود انچه اهالی کونت و لسبوس نقل کرده اند. درتنار نیز شمایل کوچکی از برونز موجود است که اریون را بصورت مردی که بردوش نهنگ نشسته مجسم میکند.
[=Times New Roman]پاورقی 1 ص80 : تصویر اریون که بردوش نهنگ قرار گرفته برروی سکه های شهر متیمین نیز مشاهده شده است!

بعلاوه

هوش بالا

علم بالا

تاریخدانی تمام

..

بی طرفی تمام

ازنوشته هایتان میبارد

نقل قول:

استاد غیاث آبادی ارجمند ، روحیه آزادمنشانه و
متمدنانة خود را در صفحة شخصی فیسبوک خود به نمایش گذارده اند : ·


[INDENT]
هفته‌نامه تایم ارتش هخامنشی را یکی از ده ارتش نیرومند تاریخ معرفی کرده است. بعضی دوستان هم از این خبر افتخارآمیز به شوق آمده و مشغول پز دادنش هستند.

نمی‌دانم کجای ارتشی که با جان و مال مردم بینوا و رنج‌کشیده از مصر تا آسیای میانه و از رومانی تا هند را عرصه تاخت و تاز خود قرار داده، قابل افتخار و پز دادن است.

لطفاً اگر کسی می‌داند به من هم خبر بدهد.

در تاریخ می 07‏ و ساعت 06:37 قبل از ظهر‏

[/INDENT]

جهل و دشمنی وعداوت و کینهتوزی مطلق اندیشی از نوشته ی ایشان میبارد

پاسخ بنگرید به غیاثابادی :
ما اینها را در کتیبه‌ای که دائماً در معرض توجه عمومی و خواندن بوده است، می‌بینیم:

«من نمی‌خواهم که توانا بر ناتوان ستم کند و هم نخواهم که به توانا از ناتوان آسیب رسد». توجه و علاقه و اعتقاد آنان به راستی بیش از هر چیز دیگر بوده است: «بخواست اهورامزدا من چنانم که راستی را دوست می دارم و از دروغ بیزارم، آنچه راست است، آنرا می‌پسندم، من دوست دروغگویان نیستم». در نظام اجتماعی هخامنشی همه باید کار کنند و نباید کسی از بیکاری خود دستمزدی داشته باشد. توانا به اندازۀ توانایی‌اش و ناتوان به هر اندازه که می‌تواند: «از آنچه کسی فراخور توانایی خویش انجام دهد و بجا آورد، شادمان و خرسند می‌شوم و خوشنودیم را کرانه ای نیست. تو بهترین کارها را از توانمندان ندان و بیشتر به کار ناتوانان نگاه کن». آنان از جنگ و از خشم دوری می‌جویند: «خواست خدا در زمین جنگ نیست، بلکه صلح، نعمت و حکومت خوب است. من در دل خود تخم کین نمی‌کارم. هرآنچه مرا به خشم آورد از خود دور می‌سازم. با نیروی خرد بر خشم خود سخت چیره‌ام». اما از دیگر سو، راه متجاوزان و بدکاران و دروغ‌گویان را باز نمی‌گذارند و با آنان مطابق قانون رفتار می‌کنند: «آنکه گزند رساند و ستم کند به اندازه گوشمالش می‌دهم. نمی‌خواهم کسی زیان برساند و کیفر نبیند. آنچه کسی بر ضد کس دیگر بگوید، مرا قانع نمی‌کند مگر آنکه مطابق قانون نیک، گواه درست آورد و داوری شود».
+
بهترین نیایش‌ها و دعاها که بسیار در کتیبه‌ها دیده می‌شود، تقاضای شادی است: «خدای بزرگی که برای مردم شادی آفرید»، «اهورامزدا شادی بیکران بر این کشور ارزانی دارد». در نبشته‌های بدست آمده باز هم شواهدی راجع به صلح، دوری از جنگ، حمایت از ناتوانان، آبادانی شهرها و اجرای قانون در دست است: «کشورها جنگ می‌کردند و یکی دیگری را می‌کشت، من به خواست اهورامزدا آنان را آشتی دادم تا دیگر همدیگر را نکشند. هر کس بر جای خویش است، چون از قانون من می‌هراسند. در قانون من زورمند ناتوان را نمی‌زند و لگدمال نمی‌کند».

مشروح را بنگرید به http://ghiasabadi.com/persepolis_5.html
ترجمه کتیبه ها
http://ghiasabadi.com/persepolis_4.html

اینک پس از اندکی درنگ دریافتم که ما دراینجا و دراین گفتگو انچه لایق یک فضای مناسب است را ترتیب ندادیم. من از فضای بوجود امده دراین بحث بسیار متاثر و متاسف شدم بهرحال بنده انچه میدانستم گفتم و نظرات ما گفته شد و بهرروی با لجبازی نمیتوان این گفتگو را ادامه داد. همین بهِ که نظرات بیان شده باشد و اندکی از فاضای نوشته مطلق اولیه کاسته باشد . هرچند متاسفانه چنین فضایی باقتضای این بحث و گفتگو بجایی رسید که کلماتو عبارات دور از ادب همراه با طعن و ظنز و گاه لعن بکار گرفته شد که موجب ازار هریک از طرفین گردید از این بابت بنده از جانب خودم از جناب شهاب و دیگر کاربران پوزش خواسته و حلالیت میطلبم امید اینکه اگر سخن ما موجبات ازار ایشان یا کسانی شده است به حساب بی حوصلگیهای اخیر و عدم سعه ی صدر کافی گراند از اینرو ادامه گفتگو ازجانب بنده صلاح نیست چراکه هرچه بود گفته شده است و ادامه دادن ان فقط وقت تلف کردن خواهد بود . والسلام علیم ورحمه الله وبرکاثه

mmj;130570 نوشت:
اینک پس از اندکی درنگ دریافتم که ما دراینجا و دراین گفتگو انچه لایق یک فضای مناسب است را ترتیب ندادیم. من از فضای بوجود امده دراین بحث بسیار متاثر و متاسف شدم بهرحال بنده انچه میدانستم گفتم و نظرات ما گفته شد و بهرروی با لجبازی نمیتوان این گفتگو را ادامه داد. همین بهِ که نظرات بیان شده باشد و اندکی از فاضای نوشته مطلق اولیه کاسته باشد . هرچند متاسفانه چنین فضایی باقتضای این بحث و گفتگو بجایی رسید که کلماتو عبارات دور از ادب همراه با طعن و ظنز و گاه لعن بکار گرفته شد که موجب ازار هریک از طرفین گردید از این بابت بنده از جانب خودم از جناب شهاب و دیگر کاربران پوزش خواسته و حلالیت میطلبم امید اینکه اگر سخن ما موجبات ازار ایشان یا کسانی شده است به حساب بی حوصلگیهای اخیر و عدم سعه ی صدر کافی گراند از اینرو ادامه گفتگو ازجانب بنده صلاح نیست چراکه هرچه بود گفته شده است و ادامه دادن ان فقط وقت تلف کردن خواهد بود . والسلام علیم ورحمه الله وبرکاثه

با سلام و عرض ادب و احترام

من نیز متقابلا اگر جسارتی در سخنانم بود
از شما پوزش می طلبم ...

اما معتقدم ، چنانچه بحث دچار فرسایش و فضای هتاکی نمی شد
شاهد گفتگویی علمی و منطقی بودیم که همچنانکه
در بین بحث ها زمینه یکی دو مقاله دیگر برای
بنده فراهم گشت ، می توانست زمینه را برای بالا بردن
اطلاعات مخاطب فراهم آورد ...

بحث جالبی بود از هردو شما ممنون

mmj;130501 نوشت:
اولاینکه شماهم بمانند انان کم فحش نداده اید
دوم اینکه اندکی تفاوت در تفکر شما(!!) با پورپیرار دلیل ان نیست که سما ایده های ایشان را نگرفته و متشر نکرده باشید شما سابقا مدافع سخت او بوده اید اورا استاد خطاب مینمودید حال که دیده اید پورپیرار چهره ای منفور همراه با دروغ دغل یافته میگویید تفکر!! من!
بهرروی پیش از این در پستهای قبل دیدیم ایده های ایشا ن را اخذ کده و بانام خود منشتر نموده اید


خالی بودن چنته از سخن علمی !!

فرسایش بحث
+
سفسطه پرداختن به شخص سخنگو بجای سخن
+
سفسطه منشا ء
+
عوامفریبی
=
ارزش برای پاسخ گویی :o

-----------------------------------------------
پ.ن :
  • مغالطه توسل به شخص: "نقد شخص و شخصيت گوینده سخن به جای نقد گفته او "
  • مغالطه منشأ: اشاره به این‌که سرچشمه و اصل موضوع مورد نقد، از شخصیت مذمومی بوده‌است.
  • عوام‌فریبی: استفاده از هیجان جمعی، گرایش به تفاخر به جای استدلال.
ما پورپیرار را استاد خطاب نکرده ایم ... بسیار پیش آمده که دکتر رجبی را استاد خطاب کنیم
هر چند نزد کوروش دوستان منفور باشد
همچنین جناب غیاث آبادی را نیز استاد خطاب کرده و
می کنیم و بر نوشته هایش نقد هم می کنیم ...
این دو همدیگر را نقض نمی کنند ...
استاد = خدا نیست !!!

mmj;130501 نوشت:

افزون برهمه ی اینها دراینده نزدیک در همین فرومها نشان خواهم داد چقدراز رفرنسها و ایده های پورپیرار را در مقالاتش در کتابهایش بدون ذکر ماخذ ان بنام خود منتشر ساخته ایددر مورد پور پیرار منتظر وعده من باشید بله ما سواد خواندن نوشته های پورپیرار رانداریم البته این به از اینست که

عرض کردم که توانایی کار علمی ندارید ...
فقط دنبال سفسطه هستید ...

بقول استادتان مزدک بامداد
نوشته ای که با پرداختن به شخص سخنگو
و انگیزه های او آغاز می گردد را باید یکباره
در سطل زباله ریخت ...

mmj;130501 نوشت:

بله شاه بود او فرزند شاه بود
هرودوت هم همین را میگوید:
1- کوروش پسر کبوجیه شاه پارس یا والی پارس بود
2- استیاگ کوروش را گرفت که بکشد اما زنده ماند
3- او پیش گاوچرانی بزرگ شد تا10 سالگی
4- در ده سالگی فاش شد که او فرزند شاه کمبوجیه و نوه ی استباگ است
5- اودرهمان سن به پارس رفت و بعدها جای پدرش را گرفت
این موضوع ساده برای ضریب هوشی پایینتر از 80 هم قابل درک است+
دیدیم که کتزیاس افسانه سازی های بیشمار انجام داده است که نتنها با هرودوت و دیگر مورخان بلکه با کتیبه نبونید هم نمیسازد نتنها نمیسازد بلکه مخالف بیان نبونید است
با این هوش و حواسی که شما نشان میدهید بنده انتظاری ندارم
1- کوروش جدوابادش را معرفی میکند
2- داریوش هم جدواادش را معرفی میکند
3- نسب هردو انها به چشپش ختم میشود
4- کتبه کوروش اول نیز همینرا میگوید(http://web3.ehost-services.com/hemranib/Vol2/Daryaee_Pars_and_%20Pasargad.htm#14) حالا وقتی ایشان همه ی اینهارا ول میکنند به گفته کتزیاس در 200سال بعد باانهمه ابهام و ایرادش میچسبد نشان از نگاه محققانه! و عداوت و دشمنی ایشان دارد وگرنه این مساله واضح و روشن است
بااینهمه ؛ اشکال نداره که شما بگفته کتزیاس یچسبید چراگه از سر دشمنی و عداوت مینویسید

هرجتدانهایی که گفتید (و حقیر دران مقاطع -راهمای وتوسطه- فعالم) کودک نیستند چرا که سنین 12-17 سال را کودک نمیگویند نوجوان میگویند بااینهمه اقای ریاضی دان مورخ گرام فیلسوف تمام حاضرم

یکرابطه ساده ی کودکانه را با شما درمیان گذارم و شما ازدرک ان عاجز بمانید!

خب واضح است که چرا علامت سوال گذاشت چون مبهم است و ما فقط احتمال دادیم همان گونه که شما (شاه) گذاستد، ماهم کوروش گذاشتیم!اگر روشن بود غیاثابادی شاه میگذاشت بنابراین اگر این ماست مالی است شما برما اولی ترید



آیا کوروش آستیاگ را پدر بزرگ خود خطاب کرده ؟ در کجا ؟
+
کتزیاس و نبونید سخن دربار کوروش را تکرار نمی کنند ولی
هرودوت (برداشت شما و استادتان انصاری) از درباریان هخامنشیست ...
+
کتزیاس و هرودوت هر دو کوروش را چوپانزاده می دانند و
اگر بر سخن مردم (نه دربار) باشد ، هر دو تا آخر چوپانزاده بودند
و مردم چنین می گفتند (نه درباریان )
+
نبونید فقط جد کوروش را شاه می داند ...
+
سخن نبونید از سخن مردم منطقه گرفته شده نه از
دربار کوروش
+
کوروش فقط تا پدر پدربزرگش را شاه میداند
پدر + پدربزرگ + پدر پدر بزرگ (شاه بودند)
ولی داریوش با اینکه پس از کوروش بوده یک سری
اجداد جعلی دیگر نیز به آن می افزاید !!!
+
اینهمه جعل یکجا بعد انکار هم می کنید ؟!!

mmj;130501 نوشت:

عدم فهم جمله نشان از ضعف قوه ی دماغیه دارد


لودگی شاگردان انصاری اسلامستیز !!!
mmj;130501 نوشت:

اشتاه است
چون هرودوت هیچگاه نمیگوید خود چنین دیدم میگوید شنیدم وگاه انشنیده را تضعیف میکند
اما کتزیاس میگوید دیدم!گتفیم کتزیاس قسمت اعظم تاریخ ایران را در کشور ننوشته یز او پزشک دربار بود واز دربار هخامنشی بدین دلیل حقوق میگیرد (وبدیهی است دربار کاری به تایخ نویسی او دارینده ندارد)


استدلال آبدوغ خیاری !!
کتزیاس حقوق می گرفته که مشروعیت
هخامنشیان را زیر سوال ببرد ؟!!

mmj;130501 نوشت:

وپاسخ واضح است چرا اینچنین نوشته چون دروغگو ست و افسانه ها نقل کرده بقول پلوتارک (=پیرنیا2/625) میخواسته باجاهطلبی جای هرودوت را بگیرد خود پلوتارک هم بخی دروغهایی اورا برملا میکند یعنی این ادم با انکه در لشکر کشی اردشیرو کوروش صغیر حضور داشته انجاهم دروغ میگوید بقول پلوتارک داستان میسازد و غمبار نشانش میدهد و طولانیش میکند

یکم . راویان هرودوت درداستانهای مختلف متفاوتند یکی از راویان او از نوه های یکی از قصه هفت نفر و گئومات است که در یونان میزیست این مسلم است دوم . ما نگفتیم چون صرفا پیرنیا گفته ما به استدلال پیرنیا استناد کردیم و میکنیم(هوش ضعی دم درک مطلب را سبب میشود)

پس نمی دانید راویانش چه افرادی بودند !!

راویان او در زمینه داستان زندگی کوروش چه افرادی بودند ؟!
چرا از پاسخ می گریزید ؟!

mmj;130501 نوشت:

تکراری است پاسخ داده بودیم
پرواضح است که نبونید پارسیان راخوب نمیشناخت (استدلالش گذشت و شما انرا نقل و پاسخ ندادید)انچه هرودوت درباره نهنگ میگوید و جناب شهاب یکچیزی یکجایی شنیده اند و نادانسته و از روی سواد بالا انرا اینجا علم کرده اند درباره شرح برخی شهرهای یونانی است ایضا بند24 را با پاورقی مترجم ذکر میکنم ببینم اصولا حرف هرودوت دروغ است خودش دیده یا خودش روایت کند

بند24 کتاب اول : بطور یکه اهالی کورنت نقل میکنند پس از انکه آریون مدتی طویل نزد پریاندر زندگی کرد به انسوی دریاها یعنی سیسیل و ایتالیا رفت وقتی دراین دو کشور پول زیادی بچنگ اورد قصد رد از نو به کورنت مراجعت کند............بطوریکه نقل کرده اند نهنگی اریون را بردوش گرفت و اورا به تنار رسانید . پس اریون قدم برخاک نهاد........دراین هنگام اریون باهمان لباس که خود بدریا افکنده بود دربرابر انها حاضر شد ملاحان دچار وحشت و هراس شدند که در دم به جنایت خود اعتراف کردند. این بود انچه اهالی کونت و لسبوس نقل کرده اند. درتنار نیز شمایل کوچکی از برونز موجود است که اریون را بصورت مردی که بردوش نهنگ نشسته مجسم میکند.
پاورقی 1 ص80 : تصویر اریون که بردوش نهنگ قرار گرفته برروی سکه های شهر متیمین نیز مشاهده شده است!بعلاوه وش بالاعلم بالاتاریخدانی تمام..بی طرفی تمامازنوشته هایتان میبارد

جهل و دشمنی وعداوت و کینه
توزی مطلق اندیشی از نوشته ی ایشان میبارد



عرض کردم که شما برای بحث اینجا نیستید
برای دفاع از جعلیات انصاری اسلامستیز
هر توهینی را به مخاطبتان انجام می دهید ...

اینکه تصویر فردی سوار بر نهنگ یافت شده
افسانه هرودوت هم حقیقت می یابد ؟!!


mmj;130501 نوشت:

پاسخ بنگرید به غیاثابادی :
ما اینها را در کتیبه‌ای که دائماً در معرض توجه عمومی و خواندن بوده است، می‌بینیم:

«من نمی‌خواهم که توانا بر ناتوان ستم کند و...

مشروح را بنگرید به http://ghiasabadi.com/persepolis_5.html
ترجمه کتیبه ها
http://ghiasabadi.com/persepolis_4.html

همانطور که گفتیم ، هخامنشیان مثل پیروانشان
بسیار خوب دروغ می گفتند ...
همانطور که خود داریوش هم گفته :
"منظور از دروغ و راست یکیست "!!

یعنی دروغ زشت است ، اما برای مخالف !!
برای حفظ حکومت چون اهورامزدای بالدار
پشت اوست ، هر جنایتی می تواند بکند ...

بحث داریوش ربطی به این جستار نداشت ولی
برای تذکر این چند سطر را می نویسم
تا دوستان خوب روشن شوند که چه جنایتکاری
در این سرزمین حکمرانی می کرده :

[INDENT]«آن گاه ندینتبیره فرار کرد با چند تن از سربازان اش بر پشت اسب. او به بابل رفت آن گاه با یاری اهوره مزدا هم بابل را گرفتم هم ندینتبیره را. در بابل تیر به مقعد ندینتبیره و بزرگانی که با او بودند فرو کردم. تمام ۴۹ نفر را کشتم. این آن کاری است که در بابل کردم». (پی یر لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ص ۲۲۷).
"بدین سان، ارخه را دستگیر کرد که به دروغ خود را نبوکودرچره می نامید، و همچنین مردانی را که وفاداران اصلی او بودند، من تصمیم گرفتم: ارخه و مردانی که وفاداران اصلی او بودند در بابل تیر به مقعدشان فرو شود. این آن کاری است که من کردم».
(پی یر لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ۲۴۳ تا ۲۴۵)

"من تصمیم گرفتم که ارخه و بزرگانی را که با او بودند روی تیر نوک تیز بگذارند. آن گاه ارخه و مردانی که وفا داران اصلی او بودند، در بابل تیر به مقعدشان فرو شد. در کل کشتگان و بازماندگان سپاه ارخه ۲۴۹۷ تن بودند».
(پی یر لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ۲۴۴)

"مردمی به نام رغا، در سرزمین ماد، او تا آن جا رفت، آن گاه من سپاهی را به دنبال او فرستادم، فرورتی دستگیر شد، به سوی من آورده شد، بینی، گوش ها، زبان او را بریدم و یک چشم اش را درآوردم، بر درگاه من، او در زنجیر نمایش داده شد، تمام مردم او را دیدند، سپس، در اکباتان تیر به مقعد او فرو کردم و در دژ، در اکباتان، به دار آویختم».
(پی یر لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ۲۲۸، ۲۲۹ و ۲۳۳)

"به خواست اهوره مزدا، سپاه من سپاه شورشیان را شکست داد و چیژتخمه را دستگیر کرد، او را به سوی من آوردند، آن گاه، من بینی و گوش هایش را بریدم و یک چشم اش را درآوردم، در درگاه من، او زنجیر شده به نمایش گذاشته شد، تمام مردم او را دیدند، سپس در اربئیلا تیر به مقعد او فرو کردم».
(پی یر لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ص ۲۳۴)

"داریوش شاه می گوید: «آن گاه، این وهیزداته و مردانی را که وفاداران اصلی او بودند،شهری به نام هووادیچیه، در پارس، در آن جا تیر به مقعدشان فروکردم».
(پی یر لوکوک، کتیبه های هخامنشی، صفحات ۲۳۸

[/INDENT]

اینراهم بگوییم و برویم

از شاگری فقیر بنده ای حقیر به استاد مورخ بزرگ ریاضی دان ، فیلسوف، و منطقدان بزرگ که خصوصا علم منطق خود را در زیر به نمایش گذاشته اند

نقل قول:

خالی بودن چنته از سخن علمی !!

فرسایش بحث
+
سفسطه پرداختن به شخص سخنگو بجای سخن
+
سفسطه منشا ء
+
عوامفریبی
=
ارزش برای پاسخ گویی :o

-----------------------------------------------

پ.ن :

  • مغالطه توسل به شخص: "نقد شخص و شخصيت گوینده سخن به جای نقد گفته او "
  • مغالطه منشأ: اشاره به این‌که سرچشمه و اصل موضوع مورد نقد، از شخصیت مذمومی بوده‌است.
  • عوام‌فریبی: استفاده از هیجان جمعی، گرایش به تفاخر به جای استدلال.

استاد منطق !
سفسطه میکند انهم سفسطه ندانستن معنای سفسطه ! به این میگویند عوام فریبی یا شاید هوش بالا

اخر برادر من، مگر شما از پورپیرار دلیل اوردید که من گفتم نوشته هایتان از پورپیرار است و بجای رد سخنان پورپیرار به شخص او حمله کرده باشم!؟
شما گفتید من و پورپیرار تفاوت داریم فلان بهمان
ماهم گفتیم
اینطور نیست
اکثر نوشته ها و ایده ها رفرنسهای شما -بجز اخذ از سایتهای دیگر- (چه در فرومها و چه در وبلاگهایی که منشتر کرده اید بانام خود)
برداشتی و درواقع سرقت ادبی از
نوشته های ایشان در
مقالات و کتابهایشان است که شما انرا گرفته و ادرس و ماخذ اصلی انرا ذکر نکرده اید انرا بانام خود در مقاله ای جدید منتشر کرده اید
نه گفتیم پورپیرار اشتباه میگوید نه متعرض ایشان شدیم نه به شخص ایشان پریدیم و یه پیشنه فکریش پرداختیم نه گفتیم که وی فرد مذمومی بوده!
حرف ما این بود
که شما ایده ها و نوشته هاورفرنسهاو منابع ایشان ر ا اخذ کرده اید(برخلاف ادعایتان) وذکر از نام ان بزرگوار یعنی ناصر پورپیرار هم نبرده اید واین درواقع خیانتی به ایشان است چون او زحمت کشیده بلکه سالها مطالعه کرده مثل مطالب زیر که شما ماخذی که ایشان ارائه داده اند را بدون ذکر منبع اورده اید

نقل قول:

«آن گاه ندینتبیره فرار کرد با چند تن از سربازان اش بر پشت اسب. او به بابل رفت آن گاه با یاری اهوره مزدا هم بابل را گرفتم هم ندینتبیره را. در بابل تیر به مقعد ندینتبیره و بزرگانی که با او بودند فرو کردم. تمام ۴۹ نفر را کشتم. این آن کاری است که در بابل کردم». (پی یر لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ص ۲۲۷).
"بدین سان، ارخه را دستگیر کرد که به دروغ خود را نبوکودرچره می نامید، و همچنین مردانی را که وفاداران اصلی او بودند، من تصمیم گرفتم: ارخه و مردانی که وفاداران اصلی او بودند در بابل تیر به مقعدشان فرو شود. این آن کاری است که من کردم».
(پی یر لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ۲۴۳ تا ۲۴۵)

"من تصمیم گرفتم که ارخه و بزرگانی را که با او بودند روی تیر نوک تیز بگذارند. آن گاه ارخه و مردانی که وفا داران اصلی او بودند، در بابل تیر به مقعدشان فرو شد. در کل کشتگان و بازماندگان سپاه ارخه ۲۴۹۷ تن بودند».
(پی یر لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ۲۴۴)

"مردمی به نام رغا، در سرزمین ماد، او تا آن جا رفت، آن گاه من سپاهی را به دنبال او فرستادم، فرورتی دستگیر شد، به سوی من آورده شد، بینی، گوش ها، زبان او را بریدم و یک چشم اش را درآوردم، بر درگاه من، او در زنجیر نمایش داده شد، تمام مردم او را دیدند، سپس، در اکباتان تیر به مقعد او فرو کردم و در دژ، در اکباتان، به دار آویختم».
(پی یر لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ۲۲۸، ۲۲۹ و ۲۳۳)

"به خواست اهوره مزدا، سپاه من سپاه شورشیان را شکست داد و چیژتخمه را دستگیر کرد، او را به سوی من آوردند، آن گاه، من بینی و گوش هایش را بریدم و یک چشم اش را درآوردم، در درگاه من، او زنجیر شده به نمایش گذاشته شد، تمام مردم او را دیدند، سپس در اربئیلا تیر به مقعد او فرو کردم».
(پی یر لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ص ۲۳۴)

"داریوش شاه می گوید: «آن گاه، این وهیزداته و مردانی را که وفاداران اصلی او بودند،شهری به نام هووادیچیه، در پارس، در آن جا تیر به مقعدشان فروکردم».
(پی یر لوکوک، کتیبه های هخامنشی، صفحات ۲۳۸


ماخذ ایرانشناسی بدون دروغ 48
49
50
51
بنگرید به http://wwww.naria.ir/uploads/File/26-50.html
http://wwww.naria.ir/uploads/File/51-75.html

بعد به ایشان میگوییم ! به حضرت باسوادش برمیخورد
+
اینجا داریوش با شورشیان جنگیده و بسختی تنبیهشان کرده ما ازکسی دفاع نمیکنیم اما
اینطور نبوده که داریوش افراد بیگناهیرا بکشد
شورشیان را بدین بلا دچار ساخته است (پس ازدید جناب شهاب هرکس شورشیان را سرکوب کند-کاری بهنوع کشتن نداریم- ازدید جناب شهاب چنین خطاب میشود :
[INDENT]چه جنایتکاری
در این سرزمین حکمرانی می کرده
[/INDENT]پس در تاریخ این مدل جنایتکاران زیاد بوده اند از دوران باستان گرفته تا دوران خلفای راشدین تا .....تا دوران قاجار و امیرکبیر و شاه و حتی انقلاب اسلامی!
که البته اگر بخواهیم اینگونه غیرمنصافانه رویدادهای تاریخی را نقل کنیم چنین مواردی نیز برای دوره ی اسلامی وعربی نیز یافت میشود درواقع نوعی شکنجه ومرگ!

مابقی نوشته ها هم همگی بقول خودشان "سفسطه تکرار " است که عموما پاسخ داده شد

با سلام
دوستان عزیز شرکت کننده در این تاپیک ضمن تشکر از شما عزیزان اگر لطف کرده و سخنان پایانی خودتان را مطرح کنید تشکر میکنیم !

[=Verdana]با سلام و احترام به دوستان
[=Verdana]با تشکر فراوان از جناب رضا بابت سعه صدرشان و
[=Verdana] مدیریت جستار

mmj;130818 نوشت:
اینراهم بگوییم و برویم
از شاگری فقیر بنده ای حقیر به استاد مورخ بزرگ ریاضی دان ، فیلسوف، و منطقدان بزرگ که خصوصا علم منطق خود را در زیر به نمایش گذاشته اند
استاد منطق !
سفسطه میکند انهم سفسطه ندانستن معنای سفسطه ! به این میگویند عوام فریبی یا شاید هوش بالا اخر برادر من، مگر شما از پورپیرار دلیل اوردید که من گفتم نوشته هایتان از پورپیرار است و بجای رد سخنان پورپیرار به شخص او حمله کرده باشم!؟

[=Verdana]بن مایه اصلی مهم است و ما همه را مو به مو ذکر کرده ایم ...
[=Verdana]اینکه لوکوک می گوید داریوش اینهمه جنایت کرده و
[=Verdana]شما می گویید شما این جمله لوکوک را از پورپیرار نقل کرده اید
[=Verdana]پس دزد ادبی هستید و عوامفریب هستید
[=Verdana]در نتیجه داریوش جنایت نکرده ، حرف مفت است و
[=Verdana]سفسطه ...

[=Verdana]بحث ما بر سر اینست که کوروش چه جنایت هایی کرده
[=Verdana]اگر بن مایه ها ایراد دارند ، بفرمایید ، کدام سطر ؟!

[=Verdana]وگرنه اینکه برچسب بزنید ، سفسطه است و از خالی بودن چنته
[=Verdana]در بحث علمی ...
[=Verdana]نتیجه بحث را هم که دیدیم
[=Verdana]از ده ها ایراد یکی آن نیز را به اتمام نرساندید
[=Verdana]و کودکانه ، بحث پورپیرار را وسط کشیدید ...

[=Verdana]غیاث آبادی نیز همچون ما می اندیشد :[INDENT]

به نظر من نه داریوش و کورش و نه هیچ حکومت یا پادشاهی در ذات خود نمی‌تواند عادل و عدالت پیشه باشد. ذات حکومت در تجاوز و بهره‌کشی از رعیت بوده و منابع مالی و انسانی خود را از با زور و تزویر (سلاح و مذهب) از مردم می‌گرفته است. بخصوص کورش و داریوش که سرآمد تجاوز به سرزمین‌های دیگر بوده‌اند. البته در این زمینه پرونده داریوش مقداری قابل دفاع تر است. چون او برخلاف کورش هیچ تمدنی را از میان نبرد.


[/INDENT][=Verdana]آیا غیاث آبادی هم تحت تاثیر پورپیرار است
[=Verdana]یا بر حق سخن می گوید ؟!

mmj;130818 نوشت:

ماخذ ایرانشناسی بدون دروغ 48

سفسطه پرداختن به شخص سخنگو
+
سفسطه منشا ء
=

عرض کردم چنته تان خالیست
بجای سخن به سخنگو می پردازید و
قصد تخری سخنگو را دارید ...
"من تصمیم گرفتم که ارخه و بزرگانی را که با او بودند روی تیر نوک تیز بگذارند. آن گاه ارخه و مردانی که وفا داران اصلی او بودند، در بابل تیر به مقعدشان فرو شد. در کل کشتگان و بازماندگان سپاه ارخه ۲۴۹۷ تن بودند».
(پی یر لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ۲۴۴)

جنایت دیگران جنایت داریوش را توجیه نمی کند ...

نقدی بر جعلنامه انصاری (کتاب کوروش بزرگ و محمد بن عبدلله ) (10)


http://shahaab.blogfa.com
عنوان :کوروش پیامبر خون آتش و بت پرستی (10)

بنی نضیر:
انصاری در ادامه داستان پردازی هایش به قبیله بنی نضیر هم می پردازد و داستان سوء قصد به پیامبر را به نحوی دیگر مطرح می کند :
[INDENT]انصاری (ص 72) : (پیامبر) از آنجا مستقیما به مسجد رفت و هنگامی که علت ترک محل را با آن شتاب از محمد پرسش کردند ، وی پاسخ داد ، جبرئیل بر وی نازل شده و از طرف خداوند برای وی پیام آورده است که سران طایف « بنی نضیر» قصد دارند وی را به قتل برسانند و از این رو وی با شتاب آنجا را ترک کرده است ...به نظر می رسد علت اصلی عمل محمد این بود که وی تصمیم گرفته بود به بهانه ای افراد طایفه یهودی « بنی نضیر» را از مدینه اخراج کند .
[/INDENT]هنر انصاری در نوشتن این جعلنامه "فکر خوانی" پیامبر بوده و در طول این کتاب مدام از سوی پیامبر فکر کرده اند که شرورانه ترین تفکرات را به پیامبر نسبت بدهند. و علت اصلی فکر خوانی او اینست که بن مایه اش یک فرد به نام ویلیام مویر است که خود انصاری نیز تکذیب نمی کند . کافیست به ذیل صفحات این کتاب کذایی نگاهی بیاندازیم :


انصاری در حالی این ادعا را می آورد که حتی نام سوء قصد کننده نیز در تاریخ بدقت ثبت شده است و عمروبن جِحاش بود که قرار بود در پای دیوار قلعه با سنگی پیامبر را از پای در آورد . (ابن هشام ، ج 3، ص 199ـ200). سپس پیامبر از طریق وحی از این ماجرا آگاه شد و به این طایفه به جهت پیمان شکنی ده روز مهلت داد که از مدینه خارج شوند و سالانه برای برداشت محصول خرما بازگردند . (واقدی ، ج 1، ص 369؛ ابن هشام ؛ یعقوبی ؛ د. جودائیکا ، همانجا). ادامه روایت از دانشنامه جهان اسلام با بن مایه های معتبر:
[INDENT]عبدالله بن اُبَی ، رئیس منافقان مدینه ، بنی نضیر را از اطاعت پیامبر بازداشت و وعده داد که همراه با بنی قُرَیظَه * از آنان دفاع کند (واقدی ، ج 1، ص 368؛ طبری ، ج 2، ص 553). ازینرو پیامبر، عبداللّه بن مَکتوم را در مدینه جانشین خود قرار داد و با لشکری به فرماندهی علی علیه السلام (واقدی ، ج 1، ص 371؛ ابن هشام ، همانجا)، پانزده روز (طبری ؛ ابن سعد، همانجاها) یا شش شب (ابن هشام ، ج 3، ص 200) بنی نضیر را در محاصره گرفت . در دورة محاصره ، عَزْوَک یهودی به پیامبر سوءقصد کرد که به دست علی علیه السلام کشته شد (واقدی ، ج 1، ص 371). سپس پیامبر فرمان داد تا درختان خرمای بنی نضیر در بُوَیْرَة را قطع کنند (یاقوت حموی ، همانجا؛ ابن کثیر، ج 4، ص 77؛ بکری ، ج 1، ص 285). سرانجام یهودیان تسلیم شدند و پذیرفتند که تنها با یک بار شتر از اموالشان ، بجز اسلحه و نقره و طلا، از مدینه خارج شوند (یعقوبی ، ج 2، ص 48ـ49؛ حلبی ، ج 2، ص 266؛ واقدی ، ج 1، ص 372).

[/INDENT]انصاری در صفحه 74 از جعلنامه خود داستان قطع نخل ها چاشنی مظلومیت یهودیان خائن می کند، بدون آنکه حقیقت ماجرا را بداند :
[INDENT]چون با وجود محاصره مذکور افراد طایفه بنی نضیر حاضر به تسلیم نشدند و شکیبایی محمد به انتها رسید ، از این رو وی برای وارد کردن فشار روانی به افراد طایفه مذکور تصمیم به انجام عملی گرفت که نه تنها تا آنزمان رای اعراب غیر معمول بود ، حتی برخلاف اصول فرهنگ و موازین و مقررات آنها نیز محسوب می شد . بدین شرح که محمد به منظور وادار کردن طایفه بنی نضیر به تسلیم ، دستور داد نخلستان های انبوه آنها را در حوالی قلعه قطع کنند و بهترین نخل های انها را که در آن منطقه از نظر مرغوب بودن بی نظیر بود تا ریشه بسوزانند . یهودیها این عمل محمد را نکوهش کردند .... صفحه 74
[/INDENT] اینها در حالیست که فخر رازی در تفسیر آیه مربوط به قطع درختان (حشر آیه 5) از ابن مسعود نقل کرده که پیامبر دستور داده که چند نخله خرما را که بر سر راه جنگجویان اسلام بود را قطع کنند و در کتاب سیره المصطفی(سيرة المصطفي، ص447) آمده است که در مجموع نخل های قطع شده یا سوزانده شده فقط6 نخله بوده نه نخلستان انبوه !!
در نهایت اگر به آموزه های اسلام هم نگاهی بیاندازیم خواهیم دید که صرف مجاب کردن دشمن از دید اسلام توجیه مناسبی برای قطع درخت (و دیگر رفتارهای غیر انسانی که برای حاکمان گذشته امری عادی بود بوده ) نیست .
[INDENT] شيخ کليني رحمة الله در کتاب شريف کافي نقل کرده و متن حديث با اسقاط سند اين است: «عن أبي عبد الله علیه السلام قال: کان رسول الله مـاذا أراد أن يبعث سرية دعاهم فاجلسهم بين يديه ثم يقول». «سيروا بسم الله و بالله و في سبيل الله و علي ملة رسول الله،لا تغلوا و لا تمثلوا، و لا تقتلوا شيخا فانيا و لا امرأة و لا تقطعوا شجرا الا أن تضطروا اليها و أيما رجل من ادني المسلمين أو افضلهم نظر الي رجل من المشرکين فهو جار حتي يسمع کلام الله فان تبعکم فاخوکم في الدين و ان أبي فابلغوه مأمنه و استعينوا بالله عليه». امام صادق علیه السلام فرمود: هرگاه رسول خدا مي‏خواست لشکري را به سويي بفرستد آن ها را مي‏ خواند و پيش روي خود مي ‏نشانيد و سپس به آن ها مي ‏گفت: به نام خدا و براي خدا و در راه خدا و بر آيين رسول او حرکت کنيد، خيانت نکنيد، کسي را گوش و بيني نبريد، فريبکار و خدعه‏گر نباشيد، پيرمرد از کار افتاده را به قتل نرسانيد، زنان و کودکان را نکشيد، درختي را قطع نکنيد مگر آن که ناچار به قطع آن گرديد و هرکدام از مسلمانان چه پست ‏ترين آن ها و چه برترين شان که به مردي از مشرکين مهلت داد آن شخص مشرک در پناه آن مسلمانان است تا کلام خدا را بشنود پس اگر (در اثر شنيدن و استماع) به پيروي شما (و دين خدا) در آمد او برادر شما در دين محسوب مي‏شود، و اگر حاضر به پذيرفتن دين حق نشد او را به امان گاهش (و خانه و کاشانه‏اش) برسانيد و از خدا بر او کمک گيريد. منبع : دانشنامه اسلامی wiki.ahlolbait.ir
[/INDENT]
انصاری در صفحه 74 ادعای جالب دیگری مطرح می کند :
[INDENT]محمد با نزول آیه 6 سوره حشر اراضی مذکور را بعنوان اینکه آنها بدون جنگ حاصل شده اند از شمول قواعد و مقررات جاری برای تقسیم غنائم و از شمار آنها خارج کرد و آنها را در اختیاز خود گرفت ...محمد قسمتی از اراضی را شخصا برای خود و خانواده اش تصاحب کرد و قسمتی را نیز بین دو نفر از انصار تهیدست که در جریان لشکر کشی مذکور شرکت کرده بودن و بقیه را نیز بین مهاجرینی که تصاحب اراضی مذکور آنها را به طبقه ثروتمندان ترقی می داد تقسیم کرد. بعضی از غنائم پر ارزش نیز به ابوبکر ، عمر و زبیر و سایر اصحاب نزدیک محمد اعطا شد.
[/INDENT]بدون اینکه به سراغ مورخین برویم ادعای خود انصاری را در یک صفحه قبل بررسی می کنیم :
[INDENT]غنائمی که از طایفه بنی نضیر به چنگ محمد افتاد عبارت بودند از 50 عدد زره و 350 شمشیر ، اما مهمتر از آنها اراضی کشاورزی و بارور یهودیان بود .صفحه 75
[/INDENT]بنابراین غیر از اراضی مذکور غنایم پرارزشی باقی نمی ماند . اما در مورد قسمت کردن اراضی چند نکته را باید متذکر شد آنکه پیامبر در سه مورد اراضی خاصی رازیر نظر خود نگاه داشتند و واقدی در مغازی نقل میکند که از عایدات اراضی بنی نضیر در پیشامدها مصرف می کردند و از باقی مانده آن برای تهیه سلاح و تجهیزات جنگی سود می بردند – از عایدات فدک در تامین ابن سبیل و درماندگان استفاده می شد و تنها عایدات خیبر بود که دو سوم آن به مهاجران می رسید و یک سوم آنرا صرف دادن نفقه به همسران خود می کرد. حال آنکه انصاری اینگونه موضوع را به تصویر می کشد گویی پیامبر همچون کوروش عنایم همدان یا لیدی و بابل را غارت کرده تا برای خود کاخ بسازد !
در مورد تقسیم غنایم بین مهاجرین نیز انصاری موضوع مهمی را نگفته و آن از خود گذشتگی انصار در مقابل مهاجرین بود .
[INDENT]واقدی در مغازی (مغازى واقدى ج 1، ص 378 - 389،) می گوید :رسول خدا صلى الله عليه و آله تا ساختن حجره هايش در منزل ابوايوب انصارى بود، على بن ابيطالب عليه السلام در منزل حارثة بن نعمان ساكن گرديد، و حتى حضرت فاطمه عليهاالسلام را به آنجا عروس آورند.
جريان به اين قرار بود تا يهود بنى نضير از مدينه اخراج شده و اموال آن ها به دست رسول الله افتاد، حضرت به ثابت بن قيس بن شماس گفتند: قوم خو يش را پيش من بخوان گفت: قبيله خزرج را يا رسول الله صلى الله عليه و آله؟ فرمود: نه همه انصار را.
ثابت همه اوس و خزرج را محضر آن حضرت دعوت كرد، و چون همه حاضر شدند، حضرت ... در تعريف و قدردانى از انصار فرمود: شما بوديد كه برادران مهاجر خود را در خانه هايتان جاى داديد و آن ها را در اموال تان شريك نموديد و بر نفس خويش مقدم داشتيد، حالا اين اموال را خداوند رسانده است، اگر خوش داريد ميان شما و مهاجران تقسيم كنم، مهاجران هم چنان در خانه هاى شما بمانند و از اموال تان استفاده كنند. و اگر مى خواهيد اموال را فقط به مهاجرين بدهم و در عوض از خانه هاى شما خارج شده و براى خود مسكنى تهيه نمايند.
سعد بن معاذ در جواب آن منادى توحيد گفتند: يا رسول الله صلى الله عليه و آله اموال و املاك بنى نضير را فقط به مهاجرين تقسيم فرماييد ولى هم چنان در خانه هاى ما بمانند، انصار همه فرياد كشيدند: يا رسول الله صلى الله عليه و آله ما همه راضى هستيم چنان نماييد رسول خدا صلى الله عليه و آله كه از آن ايثار و فداكارى غرق در شادى شده بود فرمود: «الله ارحم الانصار و ابناء الانصار». به اين طريق: حضرت اموال و املاك بنى نضير را ميان مهاجران تقسم فرمود
[/INDENT]آیا این روایت و این از خود گذشتگی برای جبران فقر و یکسان شدن دارایی بین مسلمین با سخن انصاری مبنی بر ثروتمند شدن مهاجرین مطابقت دارد ؟! چقدر یک انسان می تواند پست باشد که اینهمه فضایل اخلاقی را در بین مسلمین نبیند ؟!

در نهایت انصاری می نویسد :
[INDENT]بدین ترتیب محمد یکی یکی طوایف مختلف یهودی را از مدینه اخراج کرد ...و در نتیجه رابطه بین یهودیان و آنهایی که هنوز اسلام نیاورده بودند و با محمد دشمنی می ورزیدند را قطع نمود و بدین و سیله عواملی را که امنیت وی را در مدینه تهدید میکردند از سر راه خود برداشت . صفحه 77
[/INDENT]این نشان می دهد که انصاری اندک اطلاعای پیرامون یهودیان اطراف مدینه ندارد و گویا فقط در کتاب مویر به ایشان در رابطه با همین یهودیان پیمان شکن اطلاعات داده شده !! طوایف یهودی دیگری نیز در همین مدینه بودند و پیمان های منصفانه (حتی به قیاس امروز) با پیامبر داشتند ولی هیچ کدام پیمانشان را نشکستند و همواره در کنار مسلمانان با آرامش و بدون کوچکترین آسیبی زیستند . اما تکلیف طوایف پیمان شکن و خائن روشن است ، حکومت اسلامی و هر حکومتی عقلا حضور طوایف خیانتکار را در کنار خود برنمی تابد ، ضمن اینکه پیامبر همچون برخی حاکمان معلوم االحال خائنان را با زن و فرزندانشان به آتش نکشید ، بلکه ابتدا به آنها فرصت داد که آنجا را با مقداری معلوم از اموالشان ترک کنند و هر سال برای گرفتن محصول به سرزمین خود بیایند ، این نشان می دهد که هدف پیامبر به هیچ وجه مادی نبوده و ذره ای چشم داشت به اموال نداشته و فقط امنیت مردم و مسلمانان بوده که اهمیت داشته و هر انسان آزاده ای این حق را به حاکم برای تامین امنیت می دهد .

مطالب مرتبط :
كوروش پيامبر خون ، آتش و بت پرستي- ۹
كوروش پيامبر خون ، آتش و بت پرستي- 8
كوروش پيامبر خون ، آتش و بت پرستي- 7
كوروش پيامبر خون ، آتش و بت پرستی- ۶
كوروش پيامبر خون و آتش و بت پرستي- ۵
كوروش پيامبر خون و آتش و بت پرستي- ۴
كوروش پيامبر خون و آتش و بت پرستي- 3
کوروش پیامبر خون و آتش و بت پرستي- 2
کوروش پیامبر خون و آتش و بت پرستي- 1
الله اكبر -بخش نخست- نقدي جلعنامه دكتر مسعود انصاري
گوساله سامری یا گاور بالدار در بین النهرین و تخت جمشید ؟!
مجسمه ای که مال کوروش نیست !
بابل ، باب الله ( بررسی داستانسرایی یهود علیه بخت النصر )
افسانه اسارت يهوديان دربابل
منشور حقوق بشر يا پروپاگاند ( تبليغ ) سياسي ؟!
آيا يهوديان در بابل اسير بودند ؟!
جشن پوریم ( ایرانی کشی ) purim
هخامنشیان=قومی بیگانه
دروغی دیگر از شاهان هخامنشی
متن كامل گل نبشته بابلي كوروش

ما را ز کورش و کی و جم اعتبار نیست
فخری به داریوش و به اسفندیار نیست

مرده است دور رستم و سیروس و کیقباد

ما را به جاهلیت آن دوره کار نیست

در سایه محمد و آل محمدیم

برتر از این برای بشر افتخار نیست

ابنای دین و سوره توحید و کوثریم

بر دل ز کفر و شرک و شرارت غبار نیست

اسلام، اعتقاد و نظام و هویت است

هر کس نداشت در دو جهان رستگار نیست

اندر دژ ولایت و حصن امامتیم

مانند این حصار به گیتی حصار نیست

ما امت عدالت و صلح و اخوتیم

در ما نفاق و شیطنتِ دیو سار نیست

از جاهلیت مجوس نگیریم رسم و راه

ما را به جز ولایت مهدی (ع) شعار نیست

اعلام «ان اکرمکم» باشد این پیام

در کیش ما به رنگ و نژاد اعتبار نیست

گر مدعی تلاش به توهین ما کند

با او بگو که از تو جز این انتظار نیست

تو باش و هفت خوان و خرافات و ترّهات

راهی که می‌ روی ره پروردگار نیست

زنده است دین احمد (ص) و قرآن و اهل بیت (ع)

اکمل از آن طریق سوی کردگار نیست

یارب رسان امام زمان منجی جهان

فرّخ، زمان او که در آن، کار عار نیست

پر می‌ کند ز عدل به امر خدا زمین

بهتر ز عصر دولت او روزگار نیست

آئین دین مداری و تقوی شود رواج

رسم فساد و شرب مدام و قمار نیست

مؤمن عزیز گردد و کافر شود ذلیل

مرد خدا به دوره او خوار و زار نیست

آیت الله العظمی صافی گلپایگانی

موضوع قفل شده است