جمع بندی نظرتون در مورد این آیه چیست؟ «الرجال قوامون علی النساء»

تب‌های اولیه

73 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[="Tahoma"]

sina178s;254508 نوشت:

عرض کردم نفی یک ایه از قران کلیت و صحت کل قران را زیر سوال میبرد - ایا با این مظلب مخالف هستید که قیاس کل به جز و عکس ان را مطرح می کنید ؟ یعنی منظور شما این است که اگر یک ایه غلط باشد اشکالی بر کل قران وارد نمی شود و باید ان استثنا و سایر استثنا ها را کنار بگذاریم؟؟؟

ظاهرا اینجا هم دچار مغالطه شده اید

شما که هرجا که می رسد دم از آشنایی با تاریخ و فرهنگ و جغرافیای یهود و مسیحیت می زنید چرا در اینجا از شیوه استنباط احکام و معارف اسلامی چیزی نمی گویید؟

آیا تنها منبع استخراج احکام و معارف اسلام، قرآن می باشد؟

پس نقش حدیث و سنت صحیح چه می شود؟

و آیا هر حدیثی را می توان پذیرفت؟

پس این علوم حدیث و رجال و درایه برای چیست؟

می بینید که شما در مواجهه با اسلام جانب انصاف را رعایت نمی کنید و صرفا به دنبال اشکال هستید

از اینکه ناخوانده وارد بحث شما شدم عذرخواهی میکنم. شاید در این مورد اگر یک خانم نظر دهد برای شما پذیرفته تر خواهد بود.

سبزينه ظهور;255134 نوشت:

معلومه كه داره....فتواي علمي!!!چه كلمه عجيبي من تاحالا توي هيچ روش علمي هم چنين كلمه ايي نديدم.آره داره...اگر دوست داشتيد تاپيكي بزنيد تاكامل باتمام منبع برايتان شرح بدم كه چرا زن مغلوب بودن رو دوست داره البته درجهاتي..الان چندمثال خدمت شماميگم..اگر علاقه داشتيد دراين زمينه تاپك بزنيد حتما كامل براتون شرح ميدم..واگركارشناسان اجازه دادن همين جاواستون منابع روميگم..اما چندتا مثال:
1)درمسائل و نيازهاي جسمي(كه نميخوام وارد جزئيات بشم)خانم ها طبعا اين نوع حس مغلوب بودن رو دوست دارند(بيشتر ازاين جايزنيست توضيح دهم..اميدوارم منظورم متوجه شده باشيد)..
درفيزيولوژي مشخص ميشه كه پرخاشگري مرد متصل به نيروي جسمي اوست(يعني غالب بودن رو دراين نياز جسمي احساس ميكنه)

2)مكانيسم جسم مردوزن(درزيست شناختي)طوري طراحي شده(توسط خالق)كه به مغلوب بودن زن وبه غالب بودن مرد كمك ميكنه..
بيشترازاين وباكلماتي استانداردتر ازاين نميشه اين مطالب روتوضيح داد..خواستيد دستوربديد منابع رو ذكر كنم خودتون مطالعه بفرماييد..

3)حس عاطفه زن طوري هست كه به نياز جسمي او متصل هست..درصورت محبت كردن هست كه ارتباط دراين نوع نيازها قوي ترخواهد شد....دراين حين برخورد غالب مرد اوج عاطفه زن خواهد بود(منظورازغالب بودن پرخاشگري نيست وگاها نوعي سخت گيري توسط مرد هست)

تا آنجایی که من به عنوان یک خانم در جریان هستم همیشه هم اینطور نیست و خیلی از خانوم ها رفتار دیگری دارند. مگر اینکه آنها را از جرگه خانم ها خارج کنید!!

سبزينه ظهور;255134 نوشت:

4)خانم هادوست دارند در همه جهات همراه وهم پاي مردباشن...اما مرد گاهي سكوت ودوري رو ميپسنده..همين اختلاف فكري باعث ميشه زن احساس سرخوردگي و مغلوب بودن داشته باشه...وهمين حس مغلوب بودن به او كمك ميكنه هنگامي كه مرد ازاو درخواس داره خانم اجابت كنه..

پس با این استدلالی که شما فرمودید زن هیچ گاه امکان ندارد درخواست مرد را رد کند و در صورتی که این کار را انجام دهد فقط قصد نافرمانی دارد!!!! باید بگویم که زنان نیز گاهی سکوت و دوری را میپسندند و شاید زنان در این زمینه گریزان تر باشند!!

البته این مساله تنها یکی از جنبه های مورد بحث است. در کل نمیتوان گفت که زنان حس مغلوبیت را دوست دارند و این در فطرت آن ها نهفته است.

نقل قول:
تا آنجایی که من به عنوان یک خانم در جریان هستم همیشه هم اینطور نیست و خیلی از خانوم ها رفتار دیگری دارند. مگر اینکه آنها را از جرگه خانم ها خارج کنید!!

سلام شكيب جان...
آره حق باشماست....اين ويژگي كلي هستش...يعني دركل خانمها مغلوب بودن رودرمقابل همسردوست دارند..امااين مغلوب بودن معني خاصي داره.

اما درموردحرف شما....بله درمصاديق وشع ممكنه تغييركنه..
مثلا دختري كه دركه دركودكي باپسرهاهم بازي بوده...يابرعكس..ممكنه رفتارپسرموابانه پيداكنه...ممكنه (هم ج ن س بازي) روبيشتربپسنده تاباجنس مخالف..
اين نوع رفتاردركودكان ونواجوانان كه درجواني به شكل جذب دخترياپسرتبديل ميشه دررفتارگرايي ميتونه تاثيربسيارروي ويژگي اشخاص بذاره..
مثلا ممكنه باتغييرشرايط دختر مثل پسر حس پرخاشگريش به عنوان غالب به نيازهاي جسميش متصل شود..
اين تغييرات درجهت رفتارمحيط درما ايجادميشه...و گرنه دركل و اصل زن اين حس مغلوب بودن رو دوست داره...
امامغلوب بودن به معناي تحقيركردن نيست..

نقل قول:
پس با این استدلالی که شما فرمودید زن هیچ گاه امکان ندارد درخواست مرد را رد کند و در صورتی که این کار را انجام دهد فقط قصد نافرمانی دارد!!!! باید بگویم که زنان نیز گاهی سکوت و دوری را میپسندند و شاید زنان در این زمینه گریزان تر باشند!!
خب نه....گاهي زن هاهم تنهايي رودوست دارند...اما نه مثل مردان...مرداززن تنوع طلب ترهست...بخاطراين تنوع وحس سركوب كردن عواطفش تنهايي ياگريز روبيشترانجام ميده تازن.

امادرمورد نيازهاي جسمي...بله...گاهي زن(خصوصااوايل)گريزان هستن بهخاطر ترس ياشرم....وياگاهي بخاطر رفتاربدهمسر(چون عاطفه زن به نيازجسميش متصله...واگر مردبااو بسيارخشن به صورت دائمي برخورد كنه زن ديگه ممكنه تمايل نشان نده ياگريزان بشه....اين مربوط به مسائل خارج ازآيه است كه به مصاديق مربوطه..ونه كليات.
موفق باشيددوست عزيزم

با سلام
جناب حاج علی
همانطور که تاپیک مرا نقل قول کردید بنده در ان مورد هیچ سخنی از مسیحیت نگفتم - نقد ایه قران بود بنده هم نقد تاریخی و متنی کردم - که اگر کسی مرا نمی شناخت و امضا مرا نمی دید حتی متوجه نمی شد که بنده مسیحی هستم
در باره متن ادعا و سند چون شما فردی اگاه به متون اسلامی خصوصا کتب صحه اهل سنت نیستید حداقل به عنوان محقق در نرم افزار جامع کبیر یک جستجو بزنید و اسناد را ببینید یا حداقل به سایت اقای دکتر حسینی قزوینی سری بزنید و مقالات مفیدی خواهید یافت
کتاب مقدس مقدس است نه اینکه ایرادی ندارد اگر ان را وحی و اسمانی بدانید پر از ایراد است و اگر ان را بیانگر رابطه خدای پدر و انسانهایی که فرزندان گمشده خدا هستند که باید یافت شده و به صلح با خدا برسند مقدس است - کتابمقدس هم وقایع تلخ دارد و هم شیرین - هم زشت دارد و هم زیبا - کتامقدس اینه انسان سرگشته است که نیازمند رسیدن به خانه پدری است
کتابمقدس محل ملاقات انسان با خدا است - انسانهایی چون من و شما با تمام قصور و خطاها و گناهان

جناب سبزینه
برتری زن و مرد یا برابری انها - از نظر من - در زمینه جسمانی یا عاطفی انها نیست - اینکه عموما مرد ها قوی بنیه تر از زن ها هستند درست - اما ایا همه مرد ها در قوت با هم یکسان هستند یا همه زناه در عاطفه با هم یکسان هستند؟؟
با این استدلال باید مرد های ضعیفتر مطیع مردها قوی تر باشند ای شما این استدلال را می پذیرید؟
موضوع سخن من و نقدی این ایه حق انسانی است و نه تفاوت در اندام و احساست
یعنی مرد و زن چه قوی باشند و چه ضعیف و چه عاطفی باشند و چه خشک - چه پول دار و با سواد باشند و په فقیر و بی سواد همه از حق انسانی مساوی برخوردارند - تن ادمی شریف است به جان ادمیت - نه همین جنسیت مرد است نشان ادمیت
جناب هدیه
دوستان شما در سایر سایتها بارها استدلال نموده اند که منظور حضرت از ناقص العقل بودن زن - دشمنی او با عایشه بوده است که جنگ جمل را براه انداخت - ولی ایا همین یک مورد است - هشدار به عدم مشاوره با زنان چیست؟؟ ایا حضرت نمی توانست صریحا اسم عایشه را ببرد ؟؟
ایا اگر یک یا چند زن - نادانی کنند دلیلی است که شما همه زنان ا نادان خطاب کنید؟؟ ایا از یک معصوم چنین کاری شایسته است؟ یا شخص حضرت نظر اسلام و قران را بیان میکنند؟؟
گرچه هر کسی اندک اشنایی با تاریخ اسلام دارد شخصیت عایشه را بیانگر زنی نادان نمیداند - بلکه زنی که قربانی است و فریاد اعتراض بر مظلومیت خود سر میدهد

جناب هدف 1 و تمام اسما" مسلمانانی که با ایشون هم عقیده اید؛
تمام کاربران این سایت یا مسلمانند یا غیر مسلمانانی هستند که دین اسلام رو کامل تر از دین خودشون میدونن که عضو این سایت شدن! و اگه سر موضوعی با هم بحث میکنن تو اصل دین با هم مشکلی ندارن ،با قران مشکلی ندارن ،فقط به واسطه اینکه دیدگاههای متفاوت وجود داره با هم بحث میکنن تا به نتیجه واحد برسن.
شما اگه دنبال جایی برای تبلیغ دینت میگردی اینجا جاش نیست خدا روزیتو جای دیگه حواله کنه. اگه دینت خیلی کامله دیگه چرا تو قران دنبال چی میگردی سرت تو کتاب خودت باشه دیگه!

این آیه نگفته اگه زنت نافرمانی کرد بزنش!حتی نگفته اگه نافرمانی کرد اول باهاش صحبت کن بعد...گفته اگه از نافرمانیش بیم داری!یعنی اگه خانواده رو در خطر میبینی!یعنی اگه نافرمانیش در حدی هست که تو رو به ترس میندازه! این نافرمانی هم در مورد امور زناشویی هست.وگرنه اگر قرار بود زن مطیع مطلق شوهرش باشه در جای دیگه نمیگفت در مورد شیر دادن با هم مشورت کنن!میگفت هرچی مرد بگه!
اینکه بگوییم اگر زن خواست به مهمانی گناه آلود برود و شوهرش گفت نرود نباید برود این مصداق اطاعت نیست.چون آن زن چون خدا گفته نرود نباید برود چه مرد دوست داشته باشد چه نداشته باشد.

هر جامعه و گروهی باید یک رییس داشته باشد.فرض کنید زن و شوهری میخواهند خانه بخرند.فرض کنید مرد یک خانه را پسندید و زن خانه دیگری را.البته هرکدام از آنها اگر به حرف دیگری گوش کند از نظر اخلاقی کار درست را انجام داده.ولی فرض کنید هردو لجبازی کرده و بحرف دیگری گوش نکنند.در اینجا باید چکار کنند؟‍بالاخرخ باید حرف یکی عمل شود.(و توجه کنید که احتمالا مرد در خرید خانه به جیب خود نگاه میکند)

شما که میگویید تمام حرف کتاب مقدس الزاما درست نیست چطور برابری زن و مرد را در آن استنباط میکنید؟غیر از این است که هرچه دوست داشته باشید را قبول کرده و هرچه را دوست نداشته باشید رد میکنید؟

شما درست میگویید!در ایران باستان(البته تا آنجا که خبر دارم در دوران هخامنشی)زنان همپای مردان کار میکرده اند.اما حقوق کمتری به أنها داده میشد!

شما وضعیت زنان در کشورهای اسلامی را بخاطر اسلام میدانید اما وقتی از دیدگاه یونانیان حرف زده میشود باید بین مسیحیت و مسیحیان تفکیک قایل شد(که البته درستش هم همین تفکیک است)!!!

sina178s;258144 نوشت:
هشدار به عدم مشاوره با زنان چیست؟؟

در همانجا میفرمایند بجز آنهایی که عقلشان زیاد است!

در مورد برتری مرد بر زن یا برعکس اجازه دهید مطلبی عرض کنم که امیدوارم کارشناسان نظر دهند.چون نظر شخصی بنده است.
بیکی از علما خبر دادند که پسرت کوزه کسی را شکانده.آن عالم گفت من که همیشه لقمه حلال به او دادم. فورا سراغ مادر او را گرفت و گفت تو در دوران بارداری این بچه چکار کردی که پسرمان اینطور شد؟آن زن فکری کرد و گفت روزی یک بار انار از جلو من عبور میکرد.دوست داشتم مزه آن را بچشم.با سنجاق سینه ام یکی از انارها را سوراخ کرده و از آن چشیدم.مرد گفت بخاطر همین است که پسرمان این کار را کرد!
این زن با این کار علاوه بر اینکه به خود خیانت کرده بود به فرزند و شوهرش خیانت کرده بود!البته این یکی از عوامل شکلگیری شخصیت انسان است و بیشتر مسوولیتش بعهده خود فرد است.جز در مسایل اخلاقی و عبادی کارهایی که زن میکند میتواند از نظر جسمی یا روانی هم بر کودکش اثر بگذارد.حتی اگر این کار چندسال قبل از بارداری باشد.یعنی اثر رفتار و افکار زن بر کودک بیشتر از اثر لقمه حلال یا حرام پدر است(که آنهم فقط بر شخصیت معنوی فرزند اثر میگذارد)!شاید یکی از دلایل تسلط نسبی مرد بر زن همین باشد.(شاید از این مطلب بتوان استنباط کرد که حق مرد بر زن بیشتر از حق زن بر مرد است.) اما بهرحال این امتیاز از آن زن است.(شاید به این دلیل است که زن را به کشتزار مرد تشبیه کرده!).
در مورد بما فضل بعضهم علی بعض اگر مراد بعضی از مردان بر بعضی زنان باشد آیا نباید بعد از آن میگفت و بخاطر اینکه بعضی از آنها از مال خود میدهند.منظورم این است که چرا در جمله اول استثنا آورده و در جمله دوم کلی گفته؟آیا نمیتوان جمله را اینطور معنی کرد:بخاطر اینکه بعضی از مردم را بر بعضی برتری دادیم.و مثلا خدا مرد را بخاطر قوای جسمی بر زن برتری داده و زن را بدلیل اینکه اثر بیشتری بر فرزند میگذارد و بدلیل اینکه محل تکوین فرزند است بر مرد برتری داده،و بهمبن دلیل است که مرد باید از زن محافظت کند!
آیا در حافظات للغیب نمیتواند منظور از غیب فقط مال شوهر نباشد،بلکه جسم و روح زن که محل تکوین فرزند اوست هم باشد؟
و ما توفیقی الا بالله

فاطمه ۶۵;277599 نوشت:
در همانجا میفرمایند بجز آنهایی که عقلشان زیاد است!

در مورد برتری مرد بر زن یا برعکس اجازه دهید مطلبی عرض کنم که امیدوارم کارشناسان نظر دهند.چون نظر شخصی بنده است.
بیکی از علما خبر دادند که پسرت کوزه کسی را شکانده.آن عالم گفت من که همیشه لقمه حلال به او دادم. فورا سراغ مادر او را گرفت و گفت تو در دوران بارداری این بچه چکار کردی که پسرمان اینطور شد؟آن زن فکری کرد و گفت روزی یک بار انار از جلو من عبور میکرد.دوست داشتم مزه آن را بچشم.با سنجاق سینه ام یکی از انارها را سوراخ کرده و از آن چشیدم.مرد گفت بخاطر همین است که پسرمان این کار را کرد!
این زن با این کار علاوه بر اینکه به خود خیانت کرده بود به فرزند و شوهرش خیانت کرده بود!البته این یکی از عوامل شکلگیری شخصیت انسان است و بیشتر مسوولیتش بعهده خود فرد است.جز در مسایل اخلاقی و عبادی کارهایی که زن میکند میتواند از نظر جسمی یا روانی هم بر کودکش اثر بگذارد.حتی اگر این کار چندسال قبل از بارداری باشد.یعنی اثر رفتار و افکار زن بر کودک بیشتر از اثر لقمه حلال یا حرام پدر است(که آنهم فقط بر شخصیت معنوی فرزند اثر میگذارد)!شاید یکی از دلایل تسلط نسبی مرد بر زن همین باشد.(شاید از این مطلب بتوان استنباط کرد که حق مرد بر زن بیشتر از حق زن بر مرد است.) اما بهرحال این امتیاز از آن زن است.(شاید به این دلیل است که زن را به کشتزار مرد تشبیه کرده!).
در مورد بما فضل بعضهم علی بعض اگر مراد بعضی از مردان بر بعضی زنان باشد آیا نباید بعد از آن میگفت و بخاطر اینکه بعضی از آنها از مال خود میدهند.منظورم این است که چرا در جمله اول استثنا آورده و در جمله دوم کلی گفته؟آیا نمیتوان جمله را اینطور معنی کرد:بخاطر اینکه بعضی از مردم را بر بعضی برتری دادیم.و مثلا خدا مرد را بخاطر قوای جسمی بر زن برتری داده و زن را بدلیل اینکه اثر بیشتری بر فرزند میگذارد و بدلیل اینکه محل تکوین فرزند است بر مرد برتری داده،و بهمبن دلیل است که مرد باید از زن محافظت کند!
آیا در حافظات للغیب نمیتواند منظور از غیب فقط مال شوهر نباشد،بلکه جسم و روح زن که محل تکوین فرزند اوست هم باشد؟
و ما توفیقی الا بالله

الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ"
.كلمه (قوام) كه در اين آيه آمده از ماده قيام است، كه به معناى اداره امر معاش است، و مراد از فضيلت مردان، زيادتر بودن نيروى تعقل در مردان است، چون حيات مرد، تعقلى و حيات زن عاطفى و احساسى است، و ما اگر اين وضع خلقتى مرد و زن را و آن وضع تشريعى در تقسيم مسئوليت اداره زندگى را به دقت در نظر بگيريم، آن گاه با ثروت موجود در دنيا كه هر زمان از نسل حاضر به نسل آينده در انتقال است مقايسه كنيم، مي ‏بينيم اينكه اسلام تدبير و اداره دو ثلث ثروت دنيا را به عهده مردان، و تدبير يك ثلث آن را به عهده زنان گذاشته، و در نتيجه تدبير تعقل را بر تدبير احساس برترى و تقدم داده، صلاح امر مجتمع و سعادت زندگى بشر را در نظر گرفته است.


و از سوى ديگر كسرى در آمد زن را با فرمانى كه به مردان صادر نموده (كه رعايت عدالت را در حق آنان بكنند) تلافى كرده است، زيرا وقتى مردان در حق زنان در مال خود كه دو ثلث است رعايت عدالت را بكنند يك لقمه، خود بخورند و لقمه‏اى به همسر خود بدهند، پس زنان، با مردان در آن دو ثلث شريك خواهند بود، يك ثلث هم كه حق اختصاصى خود زنان است، پس در حقيقت زنان از حيث مصرف و استفاده، دو ثلث ثروت دنيا را مي ‏برند.


و نتيجه اين تقسيم ‏بندى حكيمانه و اين تشريع عجيب اين مي ‏شود كه مرد و زن از نظر مالكيت و از نظر مصرف وضعى متعاكس دارند، مرد دو ثلث ثروت دنيا را مالك و يك ثلث آن را متصرف است و زن يك ثلث را مالك و دو ثلث را متصرف است، و در اين تقسيم‏ بندى روح تعقل بر روح احساس و عواطف در مردان ترجيح داده شده، چون تدبير امور مالى يعنى حفظ آن، و تبديلش و سودكشى از مال، سر و كارش با روح تعقل بيشتر است، تا با روح عواطف رقيق و احساسات لطيف، و از سوى ديگر اينكه از مال چگونه استفاده شود، و چطور از آن بهره ‏ورى گردد، با عواطف و احساسات بيشتر سر و كار دارد تا با روح تعقل، اين است رمز اينكه چرا اسلام در باب ارث و باب نفقات بين مردان و زنان فرق گذاشته است.
__________________
[=&quot][/]ترجمه الميزان، ج‏4، ص: 342

ادامه از قبل
بنا بر اين جا دارد كه ما مراد از فضيلت در جمله:" بِما فَضَّلَ اللَّهُ ..." را به همين زيادتر بودن روح تعقل مردان از زنان بدانيم، نه زيادتر بودن زور بازوى مردان، و صلابت و خشونت شان در جنگ و در همه شؤون زندگى، گو اينكه مردان اين مزيت را هم دارند، و يكى از فرق‏هايى كه بين زن و مرد هست بشمار مي ‏رود، و بوسيله آن مرد از زن شناخته مي ‏شود، و در مجتمع بشرى آثارى عظيم در باب دفاع و جنگ و حفظ اموال و تحمل اعمال شاقه و شدائد و محنت‏ها و نيز در ثبات و سكينت در هنگام هجوم ناملايمات بر آن مترتب مي ‏گردد، آثارى كه زندگى اجتماعى بدون آن تمام نمي ‏شود، و زنان طبعا نمي ‏توانند چنين آثارى از خود نشان دهند، و ليكن در آيه مورد بحث منظور از برترى نمي ‏تواند اين باشد، بلكه همان برترى در تعقل است.
هم چنان كه وجود امتيازاتى ديگر در زن كه اجتماع بشرى بي ‏نياز از آن نيست باعث نمي ‏شود كه ما زن را بخاطر آن برتر از مرد دانسته، و آن امتياز را ماده نقض بر آيه شريفه بگيريم و بگوئيم: اگر مردان در نيروى دفاع و حفظ اموال و ساير امتيازاتى كه بر شمرديم برتر از زنانند، زنان هم در احساسات لطيف و عواطف رقيق برتر از مردانند، هر چند كه اجتماع بدون آن پاى نمي ‏گيرد، چون عواطف نامبرده آثار مهمى در باب انس، و محبت، و سكونت دادن به دلها، و رحمت و رأفت، و تحمل بار سنگين تناسل، و حامله شدن، و وضع حمل كردن، و حضانت، و تربيت و پرستارى نسل، و خدمت به خانه دارد، و زندگى بشر با خشونت و غلظتى كه در مردان است، و با نبود لينت و رقت زنان پاي ‏گير نمي ‏شود، اگر غضب مردان لازم است، شهوت زنان هم مورد نياز است و اگر دفع واجب و ضرورى است، جذب هم لازم و ضرورى است.
و سخن كوتاه اينكه تجهيز مرد به نيروى تعقل و دفاع، و تجهيز زن به عواطف و احساسات، دو تجهيز متعادل است، كه به وسيله آن دو كفه ترازوى زندگى در مجتمع كه مركب از مرد و زن است متعادل شده است، و حاشا بر خداى سبحان از اينكه در كلامش از طريق حق منحرف، و در حكمش مرتكب جور شود
_______________________
ترجمه الميزان، ج‏4، ص: 342

سرپرستى در نظام خانواده‏

الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ:
" مردان سرپرست و خدمتگزار زنان هستند"- براى توضيح اين جمله بايد توجه داشت كه خانواده يك واحد كوچك اجتماعى است و همانند يك اجتماع بزرگ بايد رهبر و سرپرست واحدى داشته باشد، زيرا رهبرى و سرپرستى دستجمعى كه زن و مرد مشتركا آن را به عهده بگيرند مفهومى ندارد در نتيجه مرد يا زن يكى بايد" رئيس" خانواده و ديگرى" معاون" و تحت نظارت او باشد، قرآن در اينجا تصريح مي ‏كند كه مقام سرپرستى بايد به مرد داده شود (اشتباه نشود منظور از اين تعبير استبداد و اجحاف و تعدى نيست بلكه منظور رهبرى واحد منظم با توجه به مسئوليتها و مشورت‏هاى لازم است).
اين مسئله در دنياى امروز بيش از هر زمان روشن است كه اگر هيئتى (حتى يك هيئت دو نفرى) مامور انجام كارى شود حتما بايد يكى از آن دو،" رئيس" و ديگرى" معاون يا عضو" باشد و گر نه هرج و مرج در كار آنها پيدا مي ‏شود- سرپرستى مرد در خانواده نيز از همين قبيل است.
و اين موقعيت به خاطر وجود خصوصياتى در مرد است مانند ترجيح قدرت تفكر او بر نيروى عاطفه و احساسات (به عكس زن كه از نيروى سرشار عواطف بيشترى بهره ‏مند است) و ديگرى داشتن بنيه و نيروى جسمى بيشتر كه با اولى بتواند بينديشد و نقشه طرح كند و با دومى بتواند از حريم خانواده خود دفاع نمايد.
بعلاوه تعهد او در برابر زن و فرزندان نسبت به پرداختن هزينه‏ هاى زندگى، و پرداخت مهر و تامين زندگى آبرومندانه همسر و فرزند، اين حق را به او مي ‏دهد كه وظيفه سرپرستى به عهده او باشد.
البته ممكن است زنانى در جهات فوق بر شوهران خود امتياز داشته باشند ولى شايد كرارا گفته ‏ايم كه قوانين به تك تك افراد و نفرات نظر ندارد بلكه نوع و كلى را در نظر مي ‏گيرد، و شكى نيست كه از نظر كلى، مردان نسبت به زنان براى اين كار آمادگى بيشترى دارند، اگر چه زنان نيز وظائفى مي ‏توانند به عهده بگيرند كه اهميت آن مورد ترديد نيست
_________________
تفسير نمونه، ج‏3، ص: 371

فاطمه ۶۵;277599 نوشت:
آیا در حافظات للغیب نمیتواند منظور از غیب فقط مال شوهر نباشد،بلکه جسم و روح زن که محل تکوین فرزند اوست هم باشد؟
و ما توفیقی الا بالله

ادامه از قبل
جمله بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ‏
نيز اشاره به همين حقيقت است زيرا در قسمت اول مى‏فرمايد:" اين سرپرستى به خاطر تفاوتهايى است كه خداوند از نظر آفرينش، روى مصلحت نوع بشر ميان آنها قرار داده" در قسمت آخر مى‏فرمايد:" و نيز اين سرپرستى به خاطر تعهداتى است كه مردان در مورد انفاق كردن و پرداختهاى مالى در برابر زنان و خانواده به عهده دارند".
ولى ناگفته پيدا است كه سپردن اين وظيفه به مردان نه دليل بالاتر بودن شخصيت انسانى آنها است و نه سبب امتياز آنها در جهان ديگر، زيرا آن صرفا بستگى به تقوى و پرهيزگارى دارد، همانطور كه شخصيت انسانى يك معاون از يك رئيس ممكن است در جنبه‏ هاى مختلفى بيشتر باشد اما رئيس براى سرپرستى كارى كه به او محول شده از معاون خود شايسته ‏تر است.
فالصالحات قانعات حافظات للغيب در اينجا اضافه مى‏فرمايد كه زنان در برابر وظائفى كه در خانواده به عهده دارند دو دسته اند:
دسته اول:" صالحان و درستكاران، و آنها كسانى هستند كه خاضع و متعهد در برابر نظام خانواده مي ‏باشند و نه تنها در حضور شوهر بلكه در غياب او،" حفظ الغيب" مي ‏كنند، يعنى مرتكب خيانت چه از نظر مال و چه از نظر ناموس و چه از نظر حفظ شخصيت شوهر و اسرار خانواده در غياب او نمي ‏شوند، و در برابر حقوقى كه خداوند براى آنها قائل شده و با جمله" بِما حَفِظَ اللَّهُ" به آن اشاره گرديده وظائف و مسئوليتهاى خود را بخوبى انجام مي ‏دهند.
بديهى است مردان موظفند در برابر اين گونه زنان نهايت احترام و حق- شناسى را انجام دهند.
_______________
تفسير نمونه، ج‏3، ص: 372
ادامه ...

زنان متخلف‏
دسته دوم، زنانى هستند كه از وظائف خود سرپيچى مي ‏كنند و نشانه‏ هاى ناسازگارى در آنها ديده مي ‏شود، مردان در برابر اين گونه زنان وظائف و مسئوليتهايى دارند كه بايد مرحله به مرحله انجام گردد، و در هر صورت مراقب باشند كه از حريم عدالت تجاوز نكنند، اين وظائف به ترتيب زير در آيه بيان شده است:
وَ اللَّاتِي تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ «1» فَعِظُوهُنَّ مرحله اول در مورد زنانى است كه نشانه ‏هاى سركشى و عداوت و دشمنى در آنها آشكار مي ‏گردد كه قرآن در جمله فوق از آنها چنين تعبير مي ‏كند:" زنانى را كه از طغيان و سركشى آنها مي ‏ترسيد موعظه كنيد و پند و اندرز دهيد" و به اين ترتيب آنها كه پا از حريم نظام خانوادگى فراتر مي ‏گذارند قبل از هر چيز بايد بوسيله اندرزهاى دوستانه و بيان نتائج سوء اينگونه كارها آنان را براه آورد و متوجه مسئوليت خود نمود.
وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ:
" در صورتى كه اندرزهاى شما سودى نداد، در بستر از آنها دورى كنيد" و با اين عكس العمل و بى اعتنايى و به اصطلاح قهر كردن، عدم رضايت خود را از رفتار آنها آشكار سازيد شايد همين" واكنش خفيف" در روح آنان مؤثر گردد.
وَ اضْرِبُوهُنَّ در صورتى كه سركشى و پشت‏ پا زدن به وظائف و مسئوليتها از حد بگذرد و هم چنان در راه قانون شكنى با لجاجت و سرسختى گام بردارند، نه اندرزها تاثير كند، و نه جدا شدن در بستر و كم اعتنايى نفعى ببخشد و راهى جز" شدت عمل" باقى‏ نماند، براى وادار كردن آنها به انجام تعهدها و مسئوليتهاى خود چاره منحصر به- خشونت و شدت عمل گردد، در اينجا اجازه داده شده كه از طريق" تنبيه بدنى" آنها را به انجام وظائف خويش وادار كنند.
****************************************
1-" نشوز" از" نشز" (بر وزن نذر) به معنى زمين مرتفع و بلند است و در اينجا كنايه از سركشى و طغيان مي ‏باشد.

________________
تفسير نمونه، ج‏3، ص: 373

ادامه از پست 64
بعنوان تتمه بحث مطلبي را از كتب يكي از اساتيد محترم دانشگاه انتخاب كردم كه براي مزيد اطلاع خدمت شما تقديم مي كنم

زن قبل از اسلام از موقعيت بسيار اسفناك اجتماعي برخوردار و از كمترين حقوق نيز محروم بود دختران در نظر پدران و زنان در نزد شوهران موجودي ضعيف ، بي قميت و شئي قابل تملك و معامله بودند كشتن دختران در عربستان نشان مي دهد كه اختيارات مرد نامحدود بود زن در درون خانه حق هيچ مداخله ايي نداشت در بعضي از قبايل عرب دختران تازه زائيده شده را سر مي بريدند بعضي ها كودك را از بالاي كوه به پائين پرتاب ميكردند و بعضي ديگر دختر را در آب غرق مي كردند
از ديدگاه اسلام زن داراي كرامت است ارزش معنوي او بسيار بالاست بر اين معنا آيات بسياري از جمله سوره احزاب/ 35 ، آل عمران / 95 ، نساء/ 124 ، نمل /58 ، ملك /23 ، حديد و ... دلالت دارد
از نظر اسلام هيچ گونه تفاوت ارزشي بين زن و مرد وجود ندارد گرچه تفاوت هايي از لحاظ فيزيولوژيكي (Physiological) و روانشناسي (Psychological) در بين اين دو جنس هست و اين تفاوتهاي جسمي و روحي وظايف و تكاليف متفاوتي را ايجاب مي كند . مثلا گستره عواطف در زن در ايفاي وظيفه مادري نقش اساسي داشته و يا قدرت و توان جسمي مرد در انجام كارهاي سخت و برخورد با مشكلات و تكاليف شاق و ايفاي وظيفه پدري ياري مي رساند

___________________________________
حقوق و حدود زن در اسلام نوشته يحيي نوري ص 64

نوشت:

وَ اضْرِبُوهُنَّ در صورتى كه سركشى و پشت‏ پا زدن به وظائف و مسئوليتها از حد بگذرد و هم چنان در راه قانون شكنى با لجاجت و سرسختى گام بردارند، نه اندرزها تاثير كند، و نه جدا شدن در بستر و كم اعتنايى نفعى ببخشد و راهى جز" شدت عمل" باقى‏ نماند، براى وادار كردن آنها به انجام تعهدها و مسئوليتهاى خود چاره منحصر به- خشونت و شدت عمل گردد، در اينجا اجازه داده شده كه از طريق" تنبيه بدنى" آنها را به انجام وظائف خويش وادار كنند.
****************************************
1-" نشوز" از" نشز" (بر وزن نذر) به معنى زمين مرتفع و بلند است و در اينجا كنايه از سركشى و طغيان مي ‏باشد.

________________
تفسير نمونه، ج‏3، ص: 373

[=&quot]
اگر چه در تفاسیر این نحوه زدن و شرایط آن توضیح داده شده ولی همیشه این سوال مطرح است که آیا از لحاظ تجربی و روانی با کتک زدن مشکلی حل میشود؟
در دنیای امروز کسی که به چنین مرحله ای از لجاجت و عصیان رسیده باشد مسلما به مشاوره و دکتر و راه حل های درمانی نیازمند است و در اکثر این مراحل نیز همراهی شوهرش لازم به نظر میرسد ، خود من به شحصه هیچ زندگی ای را ندیدم که در آن مردی به هر دلیل دست روی همسرش بلند کند و آن زندگی دوام داشته باشد و یا به طلاق عاطفی منجر نشود . اصلا آیا میشود مرد بخاطر اینکه زورش بیشتر است از این زور در تنبیه بدنی شریک زندگی استفاده کند و سپس از او توقع محبت و احترام و تمکین داشته باشد ؟
در زندگی زناشویی معمولا مشکلات دوجانبه است یعنی مثلا اگر فرضا همسر من بی رغبت است و یا حس کردم که در رفتارش لجاجت و عناد میورزد، شاید برای کارش علتی دارد. باید اول علت را در خودم جستجو کنم و بدنبال حل مشکل باشم نه اینکه یکراست بروم سراغ نصیحت او و بعد قهر و تنبیه او! مگر اینکه او را آدم به حساب نیاورم و خودم را کاملا بی عیب بدانم !
حال سئوال اینجاست که آیا جنس مرد که در ذات خود از جنس زن خودخواه تر و خشن تر است اساسا برای اعمال قدرت بر جنس ظریف ،نیاز به مجوز الهی دارد؟

البته در این باره در سایت زیاد بحث شده است و در تاپیکهای مختلفی آنرا مطرح کرده اند تا در ذهن کاربرها مسئله حل شود ولی آنچه امروز در دادگاهها میگذرد گویای انست که اگرچه ضرب و شتم جز موارد سوء خلق بشمار میآید ولی دادگاه ضرب و شتمی را که کمتر از 21 روز طول درمان بخواهد جزء موارد سوء خلقی که برای رهایی زن و مطلقه شدن او کفایت کند برنمیشمرد .( یعنی باید در ضرب و شتم مواردی بیش از شکستگی عضو برای زن انفاق بیافتد). نمیگوییم روش قانون منطبق بر دین است ولی مسلما صدور جواز تنبیه (ولو بسیار مختصر) نمیتوانسته در این امر تاثیر گذار نباشد.

[/]

رحیق مختوم;277606 نوشت:
نه زيادتر بودن زور بازوى مردان

منظور من از زور بازو بعنوان یکی از مصادیق فضیلت بود.نه اینکه تنها مصداق.وگرنه فرمایش شما درست است و چون زیاد بحث شده نخواستم در موردش حرف بزنم.اما سوال من این بود که آیا میتوان اینطور گفت که این فضیلت به معنای فضیلت بعضی بندگان بر بعضی دیگر باشد و مثلا بگوییم علاوه بر تمام توانهای مدیریتی مرد که فضیلت اوست،زیبایی زن نیز یکی از فضایل اوست که مرد را موظف به نگهبانی میکند،یا همانطور که عرض کردم اینکه محل تکوین نوزاد در بدن زن است فضیلت اوست.

اگر این را برای یک مرداروپایی(البته اکثرشان) بگوییم ممکن است اعتراض کند و بگوید بمن چه،خودش باید کار کند و از خودش مواظبت کند.الآن اکثر مردهای اروپایی دارند بی غیرت میشوند و اهمیت نمیدهند که این جنس ضعیف احتیاج به حمایت دارد.آنها حتی بعد از طلاق هم حاضر به گرفتن بچه نیستند.و این باعث شده زنان غربی خیلی به مردان شرقی روی بیاورند...حال اگر به یک مرد اروپایی بگوییم باید نگهبان و خدمتگزار زنت باشی آیا اعتراض نمیکند؟

البته ببخشید،اینها ربط زیادی به بحث نداشت.همینطور داشتم مینوشتم به اینجا کشید.درست است،یک مرد اروپایی ممکن است اعتراض کند.بعد به او میگوییم بدلیل این است که تو توانایی بیشتری داری،پس مسوولیت بیشتری داری.

امید به ظهور;277625 نوشت:
نه اینکه یکراست بروم سراغ نصیحت او و بعد قهر و تنبیه او!

موقع نصیحت که نمیآیند جلو دهان طرف را بگیرند و فقط خودشان حرف بزنند!نصیحت یک گفتگوی دوطرفه است.در اینجا اگر زن مشکلی داشته باشد میگوید!

امید به ظهور;277625 نوشت:
نمیگوییم روش قانون منطبق بر دین است ولی مسلما صدور جواز تنبیه (ولو بسیار مختصر) نمیتوانسته در این امر تاثیر گذار نباشد.

اتفاقا صدور جواز تنبیه اثر مثبت میگذارد.زیرا تنبیه با رعایت مواردی که ذکر شد جایز میشود.اینکه در قانون ما اینطور است به فرهنگ ما برمیگردد.مثلا در قرآن داریم دست سارق را قطع کنید.نگفته از کجا و تحت چه شرایطی!اما در روایات آن شرایط بسیار نادر است.اما بازهم فکر نمیکنم اگر تمام شرایط محقق شود این امر اجرا شود.اما در مورد زدن زن گفته اند با چوب مسواک و... درست است که این در قرآن نیامده اما اگر بخواهیم با آیه قطع دست مقایسه کنیم شاید بیشتر به سبک بودن زدن پی ببریم.زیرا مثالی از زدن در داستان حضرت ایوب آمده(که البته نگفته به کی).حال اینکه چرا دست سارق قطع کردن با آن شرایط محدود در جامعه ما رعایت نمیشود اما زدن زن خیلی خشنتر از آنچه درقرآن گفته شده و بدون رعایت شرایطش در جامعه ما انجام میشود به فرهنگ ما بستگی دارد.مثلا در مصر از قدیم رسم بوده که دختران را ختنه میکردند.الآن هم این رسم مانده و هم قبطیها و هم مسلمانان این کار را میکنند.حتی بعضی از علمای اسلامیشان هم به این کار تشویق میکنند.اگر زدن زن در قرآن نبود بازهم وهابیها این کار را میکردند.

یک نکته میخواستم عنوان کنم که درست است ربطی به تاپیک ندارد،اما چون یکی از دوستان عنوان کردند میخواستم بیان کنند.ایشان اینکه زن را کشتزار مرد قرار داده اند توهین به زن معرفی میکنند و میگویند زن فقط برای ازدیاد نسل مرد معرفی شده.این آیه بیان فلسفه خلقت زن نمیکند.فلسفه خلقت انسان به صورت جفت زن و مرد آنجاست که میگوید و جعل منها زوجها لیسکن الیها!چون در آن آیه به خلقت اشاره میکند.وقتی کسی را به چیزی تشبیه میکنند دلیل بر این نیست که تنها کاربردش همین است.مثلا حضرت محمد(ص) میگویند من شهر علم هستم و علی در آن.آیا از این جمله نتیجه میشود امام علی(ع) تنها برای عبور هستند؟یعنی وقتی به پیامبر رسیدیم دیگر از علم امام علی بهره نبریم؟در جای دیگر(فکر میکنم از پیامبر نقل شده) امام علی را به اسدالله تشبیه میکنند(آیا شیر میتواند به دیگران علم بیاموزد؟).یا تشبیه ها و ذکر مناقب دیگری که اینها با در شهر علم بودن جمع نمیشود.این مثال این را بیان میکند که اگر کسی بخواهد از علم حضرت ختمی مرتبت(ص) بهره ببرد ابتدا باید سراغ امام علی(ع) برود.آیه نساکم حرث لکم هم بیکی از جنبه های زن میپردازد و به مردان میگوید حواستان باشد چه کشتزاری برای خود انتخاب میکنید... در یک جای دیگر میگوید هن لباس لکم و انتم لباس لهن!آیا میتوانید بگویید بین کشتزار و لباس چه ارتباطی هست ؟چطور هن لباس لکم و وجعل منها زوجها لیسکن الیها با این که میگویید زن در اسلام فقط برای ازدیاد نسل است جور در میآید؟

اگر مشکل شما این است که چرا به چیزی غیر از انسان تشبیه شده،خب لباس هم غیر انسان است که مردهاهم به آن تشبیه شده اند.فکر میکنم در جایی خواندم(اگر اشتباه میکنم کارشناسان نظر دهند)که زن مثل قلاده(یا گردنبند) مرد است.آیا این توهین به مرد نیست؟در جایی هم فرزند به میوه تشبیه شده:و لنبلونکم بشیء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات...

در مورد عایشه هم اگر او با پیامبر مشکل داشت میتوانست طبق نص قرآن طلاق بگیرد و برود!

شما نمیتوانید وضعیت زن در خاورمیانه را ناشی از نگرش اسلام بدانید.چرا مسلمانان مالزی و اندونزی را نمیبینید؟چرا وضعیت زنان در هند و بعضی کشورهای آفریقایی را نمیبینید؟چرا وضعیت زن در قرون وسطی در میان مسیحیان را نمیبینید؟چرا وضعیت زن در حال حاضر در کشورهای اروپایی را نمیبینید که با هزار بدبختی اصرار بر نگه داشتن مرد پیش خود دارند و همیشه از اینکه مردشان رهایشان کند میترسند؟تمام این رفتارها ناشی از فرهنگ خود اقوام است اما هرکار بدی که یک مسلمان کرد ناشی از دینش است؟چرا دوران سیاه اروپا را که کلیسا بر مردم ستم میکرد ناشی از مسیحیت نمیدانید؟
وهابیت فرقه ایست زاده انگلیس برای تخریب مسلمانان.چرا آن دوره ای را نمیگویید که در مسجد جامع شیراز ۶۰۰۰(یا ۶۰۰؟) زن به مباحثه علوم حوزوی میپرداختند؟چرا شاگردان زن امام صادق را نمیبینید؟
از یک استاد مطالعات زنان دانشگاه ARU کمبریج(که اسمش در ذهنم نیست) که بسیار اسلام ستیز هم بود شنیدم که بیشترین تعداد دانشمند (scientist) زن را کشورهای اسلامی دارند(شاید بخاطر حجاب).البته انتظار ندارم باور کنید،(حق دارید،چون ثابت نکردم)اما اگر مدرک پیدا کردم حتما میآورم.

البته من قبول ندارم که هرچه هر مسیحی گفت مبین نظر کل مسیحیان است،اما شما بخاطر اینکه در یک جامعه اسلامی بزرگ شده اید (و شاید در یک خانواده مسلمان) معمولا بعضی نظراتتان را در مخالفت با نظر مسمانان ویا جهت پاسخ به آنان تنظیم میکنید.(مثل مساله تثلیث که نظر مسیحیانی که از کشورهای اسلامی آمده اند با نظر سایر مسیحیان فرق دارد)تا همین چندسال پیش زنان برای رفتن به کلیسا روسری میپوشیدند.در تابلوهای قدیمی هم تمام زنان و بویژه قدیسها با حجاب هستند(چون در انجیل آمده زن بخاطر اینکه از مرد پایینتره باید حجاب داشته باشه)از یک مسیحی که پرسیدم چرا حجاب ندارید گفت بخاطر فشار مردم بر کلیسا.در انجیل نوشته زن نباید در کلیسا حرف بزند،اما متاسفانه ما میبینیم که در بعضی کلیساها بخاطر فشار مردم زنان حرف میزنند...یعنی این مسیحیان این مسایل را قبول دارند(گزینشی برخورد نمیکنند) چون در انجیل هست!به نظر من آنها بیشتر از شما پایبند دین هستند و دین را بخاطر جامعه عوض نمیکنند.من هیچوقت یه یک مسیحی نمیگویم چرا در دین شما زن پایینتر از مرد هست،چون این عقیده آنهاست.من نمیتوانم با عقل خودم نظر دهم زن پایینتر است یا نه.دین از مسایلی حرف میزند که عقل بشر به آن نمیرسد.اگر قرار بود با عقل خودمان در هر مساله ای از دین نظر قطعی دهیم دین به چه درد میخورد؟(البته بحث و تفسیر و تدبر با این مساله فرق دارد.در تدبر در آیات آنها را فرض قرار داده و سعی میکنیم مفهوم آن را بفمیم،نه صحت آنرا!) دین در مورد مسایل ماورایی و معنوی صحبت میکند.مثلا بیاییم داستان خلقت آدم و حوا را در ادیان مقایسه کنیم،که چه شود؟ما که در آن زمان نبوده ایم.آیا نباید از خدا بپرسیم؟من میتوانم ثابت کنم زن از مرد پایینتر نیست،اما نه از راه استنباط خودم،بلکه به این ترتیب که حقانیت اسلام را با عقل خودم ثابت کنم و بعد بگویم چون اسلام هیچ جنسی را بر دیگری برتری نداده این مساله منتفی است.اما اگر بیایم و در سایتهای مسیحیان سرک بکشم و آیاتی که در مذمت زن هست را برای آنها بیان کنم کار بسیار زشتی انجام داده ام،چون با این کار آن فرد مسیحی را به دین خودش بدبین کرده ام و شاید ایمان طرف سست شود(مگر اینکه بیایم تناقضات در اصل دین آنها را به آنها گوشزد کنم).

بهرحال بهتر است شما هم تسلیم دین خود شوید که این نهایت بندگیست!

فاطمه ۶۵;277741 نوشت:
یک نکته میخواستم عنوان کنم که درست است ربطی به تاپیک ندارد،اما چون یکی از دوستان عنوان کردند میخواستم بیان کنند.ایشان اینکه زن را کشتزار مرد قرار داده اند توهین به زن معرفی میکنند و میگویند زن فقط برای ازدیاد نسل مرد معرفی شده.این آیه بیان فلسفه خلقت زن نمیکند.

نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ، فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ"
كلمه (حرث) مصدر و به معناى زراعت است، و مانند زراعت بر زمينى هم كه در آن زراعت مي ‏شود اطلاق مي ‏گردد، هم مي ‏گويند: (اين گندمها كشت و زرع فلانى است)، و هم مي ‏گويند: (اين زمين زراعت فلانى است)، و كلمه (انى) از اسماى شرط است، كه مانند كلمه (متى) در خصوص زمان استعمال مي ‏شود، البته گاهى در مكان هم بكار مي ‏رود هم چنان كه در قرآن آمده:" يا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هذا، قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ" .
حال اگر در آيه مورد بحث به معناى مكان باشد، معنا چنين مي ‏شود (شما به كشتزار خود وارد شويد، از هر محلى كه خواستيد)، و اگر به معناى زمان باشد معنايش اين مي ‏شود (شما هر وقت خواستيد به كشتزار خود برويد).
و به هر معنا كه باشد مي ‏خواهد اطلاق را برساند، مخصوصا با قيد (شئتم) اين اطلاق روشن‏تر به چشم مي ‏خورد، و اين همان مانعى است كه نمي ‏گذارد جمله (فَأْتُوا حَرْثَكُمْ) دلالت بر وجوب كند، چون معنا ندارد عملى را واجب كنند و به دنبالش اختيار انجام آن را به خود واگذار نمايند.
اين را هم بايد بدانيم كه آوردن جمله: (زنان شما كشتزار شمايند) قبل از بيان (فاتوا حرثكم) و نيز تعبير از زنان براى بار دوم به (كشتزار) خالى از اين دلالت نيست، كه مراد توسعه و آزادى دادن در عمل زناشويى است، يا از نظر مكان و يا از نظر زمان البته مكانى كه زنان انتخاب كنند، نه آنجايى كه مردان از زنان انتخاب كنند، حال اگر اطلاق تنها از نظر مكان باشد، ديگر آيه شريفه متعرض اطلاق نيست، و در نتيجه آيه قبلى كه مى‏فرمود:" فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِي الْمَحِيضِ"، و جمله" وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ ..." تعارضى ندارد.
_______________
ترجمه الميزان، ج‏2، ص: 319

رحیق مختوم;277795 نوشت:
البته مكانى كه زنان انتخاب كنند، نه آنجايى كه مردان از زنان انتخاب كنند،
ضمن تشکر از آوردن تفسیر از گنجینه علامه(رضی الله عنه) لطف میکنین این جملتونو کمی بسط بدین طوری دیگر بنویسین؟

قدس شریف;277821 نوشت:
ضمن تشکر از آوردن تفسیر از گنجینه علامه(رضی الله عنه) لطف میکنین این جملتونو کمی بسط بدین طوری دیگر بنویسین؟

[سوره البقرة (2): آيه 223]
نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلاقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ (223)
زنان شما كشتزار شمايند، هر جا و هرگاه كه بخواهيد، به كشتزار خود درآييد (وبا آنان آميزش نمائيد) و (در انجام كار نيك) براى خود، پيش بگيريد و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه او را ملاقات خواهيد كرد، و به مؤمنان بشارت ده.
نكته ‏ها:
در اين آيه، زنان به مزرعه و كشتزارى تشبيه شده ‏اند كه بذر مرد را در درون خود پرورش داده و پس از 9 ماه، گل فرزند را به بوستان بشرى تقديم مي ‏كنند. هم چنان كه انسان، بدون كشت و مزرعه از بين مي ‏رود، جامعه بشرى نيز بدون وجود زن نابود مي ‏گردد.
زنان وسيله‏ ى هوسبازى نيستند، بلكه رمز بقاى نسل بشر هستند. پس لازم است در آميزش جنسى، هدف انسان توليد يك نسل پاك كه ذخيره قيامت است باشد و در چنين لحظات و حالاتى نيز هدف مقدّسى دنبال شود.

نقل قول:
نوشته اصلی توسط : رحیق مختوم
البته مكانى كه زنان انتخاب كنند، نه آنجايى كه مردان از زنان انتخاب كنند،

جمله‏ ى «وَ اتَّقُوا اللَّهَ» هشدار مي ‏دهد كه از راههاى غير مجاز، بهره جنسى نبريد و به نحوى حركت كنيد كه در قيامت سرافراز باشيد و اولاد و نسلى را تحويل دهيد كه مجسمه ‏ى عمل صالح و خيرات آن روز باشند.

____________________
تفسير نور، ج‏1، ص: 355

سلام
شاید یکی دیگه از عواملی که سرپرستی خانواده به مردان داده شده اینه که زن به عنوان مادر وبه خاطر محبت زیادش تربیت فرزندانش رو به عهده میگیره و امکاناتش رو فراهم میکنه(به طور ناخودآگاه)
هم چنین شیردهی و بارداری توسط زن انجام میشه و گهگاه حضور طولانی مدت سرکار براش مثل شکنجه میشه! و گاهی تمام هوش وهواسش دنبال فرزندشه
پس تأمین معاش و سرپرستی خانه باید به کس دیگه ای محول بشه
باید این طور بگیم که مرد خانه سازه(منظور این که مرده که به دنبال تشکیل خانواده و ایجاد امنیت و... برای اونه) و زن انسان ساز( از آغازین مراحل رشد جسمانی تا تربیت و...)
خاصیت انسان سازی خانم ها به همسرانشون هم می رسه :ok:
در ضمن وظیفه ی زن عمقی تره و وظیفه ی مرد سطحی تر چنان که میبینیم اگر در جایی حق زنان برای رشد وتعالی نادیده گرفته شده نهایتا جامعه هم از مسیر رشد وتعالی خارج شده
یک زن در خانواده هم پزشکه هم پرستار ،هم معلمه وهم آشپز و گاهی مهندس و مسئول زیبایی و... :Kaf:
در این جا چی کم هست؟ پول و زور! :khaneh:
شوخی بود
از تمام آقایون معذرت...

پرسش:
نظر شما در مورد آيه 34 سوره نساء چيست؟

پاسخ:
الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللّهُ وَاللاَّتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلاَ تَبْغُواْ عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا

مردان سرپرست زنانند به دليل آنكه خدا برخى از ايشان را بر برخى برترى داده و [نيز] به دليل آنكه از اموالشان خرج مى‏كنند پس زنان درستكار فرمانبردارند [و] به پاس آنچه خدا [براى آنان] حفظ كرده اسرار [شوهران خود] را حفظ مى‏كنند و زنانى را كه از نافرمانى آنان بيم داريد [نخست] پندشان دهيد و [بعد] در خوابگاه‏ها از ايشان دورى كنيد و [اگر تاثير نكرد] آنان را ترك كنيد پس اگر شما را اطاعت كردند [ديگر] بر آنها هيچ راهى [براى سرزنش] مجوييد كه خدا والاى بزرگ است
آيه شريفه 34 سوره مباركه نساء ، در بردارنده چند موضوع و عنوان اصلي است:
احكام متقابل زن و شوهر نسبت به هم
تفاضل زن و مرد در امور اجرايي نسبت به هم
احكام نشوز
ارتباط متقابل زن و مرد در خانواده
در ابتدا بايد اين مساله بيان شود كه احكام و مسائل بيان شده در آيه 34 سوره مباركه نساء ، احكام زن و شوهر مي باشد نه زن و مرد . توضيح اينكه اين آيه وظايف و تكاليف متقابل زن و شوهر را در خانواده بيان مي كند نه زن و مرد به عنوان دو جنسيت در اجتماع را هر چند برخي از مفسران بر اين نظرند كه زن در مقابل مرد مراد آيه است نه زن در مقابل شوهر .(1)
قواميت
و اما مساله قواميت شوهر بر زن كه در اين فراز آيه آمده است : الرجال قوامون علي النساء بما فضل الله بعضهم علي بعض
" ﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَي النِّساءِ﴾ به چند دليل؟ به دو دليل: يكي ﴿بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلي بَعْضٍ﴾ نفرمود «بما فضلهم عليهن»، براي اينكه همه مردها برهمه زنها اين‌چنين نيستند ﴿بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلي بَعْضٍ﴾ كه منظور از اين بعض، همان رجال است كه مفضل‌اند، آن بعض ديگر كه مفضل عليه‌اند زنها هستند و دوم ﴿وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ﴾ براي اينكه وقتي كل هزينه منزل را مرد اداره مي‌كند خب، او مسئول است، او مدير داخلي است، قيّم اوست." (2)
توضيح اين فراز اين است كه بر اساس مفاد آيه شريفه ،مردان به دو دليل بر زنان قيموميت دارند :
1- به دليل تفضلي كه بعضي از مردان به بعضي از زنان دارند
2- به دليل اينكه تامين هزينه زندگي با مرد است لذا مدير داخلي هم ، مرد است .
تحليل تعبير " فضل الله بعضهم علي بعض " اين است :
"بعضي از مردها بر بعضي اززنها فضيلت دارند و چون درمقام تحديد است مفهوم دارد و مفهوم آن اين استكه بعضي از مردها نسبت به بعضي از زنها فضيلت ندارند.
اين فضيلت نداشتن دو صورت دارد ؛يكي تساوي بعضي مردها با بعضي زنها و ديگري فضيلت بعضي از زنها از بعضي مردها"(3)
يعني اگر معناي اين فراز آيه اين بود كه تمام مردها بر تمام زنها فضيلت دارند بايد اينچنين بيان مي شد :" بما فضلهم عليهن " اما تعبير " بما فضل الله بعضهم علي بعض" آمده است و معنايش اين است كه بعضي از مردها بر بعضي از زنها فضيلت ندارند و بعكس بعضي از زنها به بعضي از مردها فضيلت دارند و يا با آنها مساويند .

توجه دقيق به اين تحليل و كلمات بكار رفته در آيه شريفه ، خود پاسخگوي شبهات بسياري در اين زمينه خواهد بود .
استاد جوادي آملي در ذيل تفسير آيه ، سوالاتي را مطرح مي كنند :
" ﴿بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلي بَعْضٍ﴾ كه منظور از اين بعض، همان رجال است كه مفضل‌اند،حالا اگر زن و شوهري اين‌چنين نبودند؛ هوش زني بيشتر بود، درك زني بيشتر بود باز هم اين‌چنين است، بازهم ﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَي النِّساءِ﴾ است؟ آيا اين قوّام بودن، نظير رمي جمره يك تعبد محض است يا معلل است؟[ يعني علت دارد؟]﴿وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ﴾ براي اينكه وقتي كل هزينه منزل را مرد اداره مي‌كند خب، او مسئول است، او مدير داخلي است، قيّم اوست. حالا اگر زني در اثر ارث يا كار شخصي ، مرد را اداره كرد، باز هم اينجا مرد، قيّم بر زن هست؟" (4)
معناي قيم بودن شوهر نسبت به زن ، يك امر حقوقي تخلف ناپذير يا اختلاف ناپذير نيست ، زيرا در صورتي كه زن استقلال اقتصادي و صلاحيت اداره ، تدبير ، نگهباني و نگهداري حيثيت خويش را داشته باشد ، ميتواند در متن عقد نكاح محدوده آن قيموميت را با توافق شوهر تعيين نمايد تا به هيچ وجه به استقلال و كيان وجودي او آسيبي نرسد .
بحث تمكين غريزي غير از قيموميت خانگي است زيرا قيام به اداره زندگي حق مستقلي است كه قلمرو آن ميتواند با تعهد متقابل مشخص شود .(5)
سرپرست بايد به اصول مديريت آگاه باشد و نيز در اجراي آنها عادل و معتدل .(6)
توضيح مطلب فوق اين است كه اصولا مردان به دليل ساختار فيزيولوژيكي متفاوت از زنان و نيز به دليل تواني كه در اداره مالي خانواده و نيز حمايت و دفاع و نگهباني از خانواده دارند همچنين به دليل كسب مهارتهاي اجتماعي بيشتر نسبت به زنان ، به عنوان سرپرست خانواده تعيين شده و ميتوان گفت رخصت يافته اند اما اگر در هر شرايطي - چه در اعصار گذشته و چه اكنون كه اين مهارتهاي اجتماعي و در آمدهاي اقتصادي توسط زنان هم كسب شده - زن توان سرپرستي و مديريت خانواده را دارا باشد جهت پيشگيري از هرج و مرج و بي قانوني در نظام خانواده ميتواند در عقد نكاح اين مساله را عنوان نمايد و با توافق همسرش در محدوده تعيين شده - مالي يا مديريت داخلي يا خارجي خانواده و ... بجز مساله تمكين غريزي - مديريت خانواده را عهده دار شود و از اين جهت هيچ محذوري در شرع و قانون وجود ندارد .

زنان صالحه و قانته
اما زنهايي كه مؤمنه­‌اند، صالحه هستند، مطيع‌اند [و] دائماً در اطاعت حق‌اند، از آنها به عظمت نام مي‌برد ﴿فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ﴾، «قنوت» همان دوام بر اطاعت است ﴿فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ﴾ اينها آبروي مرد را هم حفظ مي‌كنند، اسرار مرد را هم حفظ مي‌كنند، اموال مرد را هم حفظ مي‌كنند...پس ﴿فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ﴾ يعني «دائماتٌ علي المتابعه و اطاعه» ﴿حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللّهُ﴾ يعني «بما حفظهن الله» يعني «بحفظ الله اياهن» كه اين «باء» هم «باء» سببيه است «ما» هم «ما» مصدريه است يعني به سبب اينكه خدا اينها را حفظ كرده است، اينها حافظ اسرار منزل‌اند.(7)
ناشزات
در آن احكامي كه امتثال‌اش بر زن واجب است، حالا اگر زن بخواهد معصيت كند، ديگري بيايد او را نهي از منكر كند يا نه، شوهرش نهي از منكر بكند. اين به آن معنا نيست كه در غير اموري كه امتثال آن امور بر زن واجب است، مرد حق دارد او را تنبيه بكند. گرچه «واو» براي مطلق جمع است؛ نفرمود «عظوهن فاهجروهن فاضربوهن يا ثم اضربوهن» ولي تناسب حكم و موضوع، نشان مي‌دهد كه اين ترتيب ذكري، ترتيب واقعي است؛ از خفيف به ثقيل و از ثقيل به اثقل، براي اينكه اين خلاف شرع بايد برطرف بشود. پس ﴿وَ اللاّتي تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ﴾ وقتي كه مي‌ترسيد خوف عقلايي هست، نشانه‌هاي معصيت هست، او را موعظه كنيد كه اولين راه نهي از منكر است. حالا ﴿فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ﴾ اگر در همان بار اول اطاعت كردند، ديگر به نوبت دوم نمي‌رسد و مرحله دوم اطاعت كردند، نوبت به مرحله سوم نمي‌رسد. در مرحله سوم با زدن، اطاعت كردند، ديگر به رخ آنها نكشيد كه سوابق كذايي داشتي ﴿فَإنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبيلاً﴾(8)
حد ضرب
اينكه فرمود: ﴿وَاضْرِبُوهُنَّ﴾ در روايات ما آمده است كه ضرب و زدن نبايد طوري باشد كه عضوي را بشكند، خلاصه افراطي نبايد باشد. در بعضي از روايات دارد كه به سواك؛ به همان چوب مسواك او را تنبيه بكنند و مانند آن(9). اين كنايه از آن است كه حالا اگر مرد، مجاز شد به زدن، اين‌چنين نيست كه بتواند از قدرت بدني‌اش مدد بگيرد و هر اندازه كه خواست بزند، اين طور نيست [بلکه] بايد به مقدار تنبه او، همان اندازه‌اي كه درباره نهي از منكر گفته شده است.( 10)این تنبیه در حقیقت تنبیه بدنی نیست، چون کسی با چوب مسواک و مانند آن که حتی به کبودی هم منجر نشود تنبیه شود هرگز از نظر جسمی دردی نخواهد داشت! بنابراین این هم بیشتر جنبه تنبیه عاطفی دارد.

(1)- ر.ك: الميزان ،‌ج4 ، ص343
(2)- ر.ك:تفسير آيه 34 سوره مباركه نساء ، آيت الله جوادي آملي ، بنياد بين المللي علوم وحياني اسراء ، جلسه 110
(3)- حق و تكليف در اسلام ، عبدلله جوادي آملي، ص 314
(4)- ر.ك:بنياد بين المللي علوم وحياني اسراء ، همان
(5)- زن در آيينه جلال و جمال ، ص 327
(6)- همان ،ص 328
(7)- ر.ك:بنياد بين المللي علوم وحياني اسراء ، همان
(8)- ر.ك:بنياد بين المللي علوم وحياني اسراء ، همان
(9)- من لايحضره الفقيه،ج3، ص521
(10)- بنياد بين المللي علوم وحياني اسراء ، سوره مباركه نساء ، جلسه 111

كليدواژه ها : آيه 34 سوره نساء ، قوام ، مرد سالاري، ناشزات ، قانتات

.

موضوع قفل شده است