جمع بندی نحوه برخورد با کسی که به دین توهین می کنه؟

تب‌های اولیه

68 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

سین;783850 نوشت:
سلام و ممنون از صبوری‌اتان

سلام

راستش چندین بار نوشتم و پاک کردم ، اما در نهایت به این نتیجه رسیدم که با شما به نتیجه ای نمی رسم !!

چندین بار مقدمه چینی کرده ام ، اما نهایتا به اینجا رسیدیم که :

سین;783850 نوشت:
حتی یک نفر هم می‌تواند برای حمایت از آنچه که حق می‌داند قیام کرده و حتی تک‌نفری دست به جهاد بزند، همانطوری که حضرت علی علیه‌السلام هم فرمودند اگر تمام عرب با شمشیرهای آخته به من روی بیاورند من به آنها پشت نخواهم کرد «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ ۖ أَن تَقُومُوا لِلَّـهِ مَثْنَىٰ وَفُرَ‌ادَىٰ ثُمَّ تَتَفَكَّرُ‌وا»، چون در اسلام اکثریت مبنای حقانیت نیستند ... این رویکرد وقتی درست است که شخص در آنچه که به آن باور دارد ذره‌ای هم تردید نداشته باشد ...

به این می گویند بن بست گفتگو !!!

من عذر می خواهم ، اما به نظرم بهتر است آخرین مثالم را هم بزنم ... حتی اگر مایه آن شخص خودتان باشید ...

کسی جلوی شما را می گیرد و می گوید قلبم گواهی داده باید تو را بکشم و ذره ای در این تردید ندارم .

به او حق می دهید برای حمایت از آنچه که حق می‌داند قیام کرده و حتی تک‌نفری دست به جهاد بزند،

[="Franklin Gothic Medium"]

Dahim Darni;784509 نوشت:
سلام
راستش چندین بار نوشتم و پاک کردم ، اما در نهایت به این نتیجه رسیدم که با شما به نتیجه ای نمی رسم !!
چندین بار مقدمه چینی کرده ام ، اما نهایتا به اینجا رسیدیم که :
...
به این می گویند بن بست گفتگو !!!

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام جناب دارنی،
می‌توانید به آنچه گفتم ایرادی بگیرید؟ کسی که یقین قطعی دارد و احتمال خلاف آن را نمی‌دهد چرا باید فرض کند که شاید بر اشتباه باشد و بر مبنای وجود احتمالی نامحتمل احتیاط نماید؟ به اینکه نمی‌توانید ایرادی بگیرید :Gig: حداکثر ایرادی که بگیرید این است که چنان یقینی وجود ندارد و اگر کسی گمان کند که وجود دارد در جهل مرکب است و نتیجه‌ی چنان یقینی برای امروز پشیمانی است برای فردا و فرداهای بعد از آن ... در این صورت باز بحثمان می‌رود روی اینکه آیا چنان یقینی تحصیل‌کردنی هست یا نه ... ظاهراً‌ اسلام فرض کرده است همگان باید بر چنان یقینی باشند تا تازه مسلمان شوند (چون دستور جهاد به تمام مسلمین است، یعنی از کسی که تازه شهادتین داده است تا اولیاء‌الله، و نه به مؤمنینی با درجه‌ی یقین از مرتبه‌ای به بالاتر) و اصلاً اگر چنان یقینی تحصیل‌کردنی برای همگان حتی امثال شمرها و معاویه‌ها نباشد حجت بر ایشان تمام نمی‌شود و همواره عدم یقین به درستی اسلام را می‌توان عذر ایشان برای ایمان نیاوردن محسوب نمود و عدالت خداوند اگر خدایی در کار باشد سپر ایشان خواهد بود از عذاب جهنم ... حال آنکه اینطور نیست ... جهنم بر ایشان واجب است بخاطر اینکه دانستند و انکار کردند و در این انکار کردن از هوای نفسشان پیروی کردند ... با این حساب اگر اسلام کمترین وجه عقلایی داشته باشد به ناچار آنچه که گفتم باید درست باشد ... بحثی اگر باقی بماند سر حقانیت اسلام خواهد بود و نه بر سر اینکه اگر اسلام حق باشد آیا باز می‌توان اعتقاد به حقانیت آن را لااقل در مقام ظاهر بر دیگران نیز تحمیل کرد یا خیر ...
آیا به راستی این کلام آنقدر دور از عقلانیت است که آن را بن‌بستی در میانه‌ی یک گفتگو می‌شمرید؟
البته موافقم اگر بفرمایید که بحث فعلی مختومه است و باقی بحث را باید در مورد حقانیت دین اسلام دنبال نماییم و اینکه یک مسلمان چطور می‌تواند ولو با وجود بی‌سواد بودن و فلسفه و منطق نداستن به چنان یقین صادقی برسد ...
Dahim Darni;784509 نوشت:
من عذر می خواهم ، اما به نظرم بهتر است آخرین مثالم را هم بزنم ... حتی اگر مایه آن شخص خودتان باشید ...
کسی جلوی شما را می گیرد و می گوید قلبم گواهی داده باید تو را بکشم و ذره ای در این تردید ندارم .
به او حق می دهید برای حمایت از آنچه که حق می‌داند قیام کرده و حتی تک‌نفری دست به جهاد بزند،

اگر حق را غیر آن چیزی که او ادعایش را دارد شناخته باشم شما بفرمایید که چطور می‌توانم به او در مخالفت کردنش با حقّی که به حقانیتش ایمان دارم حقّی بدهم؟
اما بله، او منتظر اجازه دادن یا ندادن بنده نمی‌ماند و مرا خواهد گشت و اگر نکشد به این خاطر است که می‌گوید یقین دارد ولی ظن و گمان رهایش نمی‌کند و گرفتار در شایدها و اما و اگرهاست ... اینکه می‌گویم عمل بر اساس یقین قطعی می‌تواند و بلکه باید باشد یک گزاره‌ی منطقی است، یعنی کسی که یقین دارد کار «الف» درست است و در همان شرایطی که مدّ نظر هست نیز کار «الف» درست است منطقاً باید همان کار «الف» را بکند و نه کار «ب» که به درستی آن چنان یقینی را ندارد و یا حتی یقین دارد که اشتباه است، صرفاً برای اینکه شاید دیگرانی که به درستی کار «ب» معتقد هستند درست بگویند! اگر این شاید برای او اعتباری داشت که دیگر به درستی کار خودش یقین نداشت، به نظر شما داشت؟ اینجا صحبت از منطق است و نه حق داشتن ... او حق ندارد ولی منطقاً باید چنان کند اگر راست می‌گوید و برای بنده هم محرز است که دروغ می‌گوید اگر به درستی کار خودم یقین داشته باشم ...

کسی که حق را می‌شناسد اگر حق‌جو باشد منطقاً خود را در حمایت از حق مکلف خواهد کرد و به تکلیف حمایت خود از حق هم عمل خواهد کرد، گاهی با جهاد حمایت می‌کند و گاهی با تقیه و مماشات و صبوری کردن، اینکه واضح است، حالا می‌خواهید بفرمایید که شاید دو نفر با دو دیدگاه مخالف هم هر کدام در مسیر خودش به چنان یقینی رسید؟ حقیر می‌گویم ممکن نیست، اگر بپذیریم که حق یکتاست و تکثری ندارد، در اصل تکثری ندارد اگر در ظاهر هم داشته باشد ... با پذیرش این فرض که حق یکتاست آن دو نفر یا لااقل یکی از آن‌ها دارد دروغ می‌گوید، اگر قصد دروغ گفتن به ما را نداشته باشد هم به خودش آنقدر دروغ گفته است که باورش شده است ... در نتیجه هر کسی باید نهایت احتیاط را بکند و کلاهش را قاضی کند که آیا واقعاً موضعش موضع حق هست یا دارد سعی می‌کند به خودش بقبولاند که موضعش حق است تا از کنار آن حقّ من‌درآوردی به نوایی برسد ...

تا بحث بر روی کاغذ باشد این احتمال‌ها جداگانه قابل بررسی هستند، اینکه چرا اینطور باشد و آنطور نباشد، یا از کجا معلوم که آنطور نباشد و از این دست مسائل، ولی اگر حقیقت یکتاست پس ما هم باید فرمول‌بندی خودمان در مورد حق‌طلبی را بر اساس یکتا بودن همان حقیقت یکتا بگذاریم و دیگر فرض اینکه چند نفر همزمان بر حق باشند ولی حق در نزد ایشان متفاوت باشد بی‌معنا خواهد بود، مگرآنکه اختلافشان در ظاهر باشد که اهمیتی ندارد و سوء تفاهم پیش آمده را هم می‌شود با گفتگو و تعاملات دیگر برطرف نمود ...

بنابراین باز هم بحثی اگر بماند سر این خواهد بود که آیا در صورت وجود حقّی که یکتا باشد می‌توان به آن علمی پیدا کرد که این علم اشتباه‌ناپذیر باشد یا خیر و اگر بله این اشتباه‌ناپذیری چطور فهمیده می‌شود و از کجا بفهمیم که خود این فهم به اشتباه ناپذیری آن علم اشتباه ناپذیر است ... این قضیه همان سؤال اصلی حلّ مشکلات شناخت‌شناسی است، شما لابد خواهید گفت که چنان فهم و علمی وجود ندارد و اگر دارد ما آن را نمی‌شناسیم و راهی هم برای شناخت آن نمی‌شناسیم و بلکه چنان راهی نمی‌تواند وجود داشته باشد، ولی حقیر راه آن را قلب و فطرت می‌دانم ... اما جناب دارنی، اگر شما راهی برای فهم حقیقت نشناسید مشکلات بزرگی پیش خواهد آمد، شما به طور کامل نسبی‌گرا خواهید شد و تمام تبعاتی که پیشتر تنها برای نسبی‌گرایی در اخلاق بیان کردم در اینجا با حواشی بیشتری دامنتان را خواهد گرفت ... مثلاً در همین مثالی که برای بنده زدید می‌توان هر دوی قاتل و مقتول را بر حق دانست با آنکه هر انسانی که چیزی از وجدان در او باقی مانده باشد چنان حکمی را دیوانگی (در پرده بودن عقل سلیم) برخواهد شمرد ...

حقیر هم وقت زیادی ندارم و دارم سعی می‌کنم که ان شاء الله به زودی با سایت خداحافظی کنم یا لااقل حضورم را خیلی کم نمایم و به دنبال کارهای خودم بروم، اما مشتاقم این بحثمان به جایی برسد و بعد بروم، اگر برسد ... با این وجود اگر تمایلی به ادامه‌ی بحث ندارید مختار هستید ... :Gol:

سین;784525 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام جناب دارنی،
می‌توانید به آنچه گفتم ایرادی بگیرید؟ کسی که یقین قطعی دارد و احتمال خلاف آن را نمی‌دهد چرا باید فرض کند که شاید بر اشتباه باشد و بر مبنای وجود احتمالی نامحتمل احتیاط نماید؟ به اینکه نمی‌توانید ایرادی بگیرید حداکثر ایرادی که بگیرید این است که چنان یقینی وجود ندارد و اگر کسی گمان کند که وجود دارد در جهل مرکب است و نتیجه‌ی چنان یقینی برای امروز پشیمانی است برای فردا و فرداهای بعد از آن ... در این صورت باز بحثمان می‌رود روی اینکه آیا چنان یقینی تحصیل‌کردنی هست یا نه ... ظاهراً‌ اسلام فرض کرده است همگان باید بر چنان یقینی باشند تا تازه مسلمان شوند (چون دستور جهاد به تمام مسلمین است، یعنی از کسی که تازه شهادتین داده است تا اولیاء‌الله، و نه به مؤمنینی با درجه‌ی یقین از مرتبه‌ای به بالاتر) و اصلاً اگر چنان یقینی تحصیل‌کردنی برای همگان حتی امثال شمرها و معاویه‌ها نباشد حجت بر ایشان تمام نمی‌شود و همواره عدم یقین به درستی اسلام را می‌توان عذر ایشان برای ایمان نیاوردن محسوب نمود و عدالت خداوند اگر خدایی در کار باشد سپر ایشان خواهد بود از عذاب جهنم ... حال آنکه اینطور نیست ... جهنم بر ایشان واجب است بخاطر اینکه دانستند و انکار کردند و در این انکار کردن از هوای نفسشان پیروی کردند ... با این حساب اگر اسلام کمترین وجه عقلایی داشته باشد به ناچار آنچه که گفتم باید درست باشد ... بحثی اگر باقی بماند سر حقانیت اسلام خواهد بود و نه بر سر اینکه اگر اسلام حق باشد آیا باز می‌توان اعتقاد به حقانیت آن را لااقل در مقام ظاهر بر دیگران نیز تحمیل کرد یا خیر ...
آیا به راستی این کلام آنقدر دور از عقلانیت است که آن را بن‌بستی در میانه‌ی یک گفتگو می‌شمرید؟
البته موافقم اگر بفرمایید که بحث فعلی مختومه است و باقی بحث را باید در مورد حقانیت دین اسلام دنبال نماییم و اینکه یک مسلمان چطور می‌تواند ولو با وجود بی‌سواد بودن و فلسفه و منطق نداستن به چنان یقین صادقی برسد ...

سلام

رسیدیم به نقطه اول : خود حق پنداری ...:Narahat az:

شما مطمئن هستید که بر حق اید . افراد مطمئن معمولا پر اشتباه هستند . کمی به فهم و درک خود ، و اقلا گواهی قلبتان شک کنید ، محال است همیشه آنچه به آن گواهی داده باشد درست از آب در آمده باشد و یا فهم و درک شما همیشه درست بوده باشد .

شما و من و بقیه انسان ها حتی در درک منظور یکدیگر نیز مشکل داریم ، چه برسد به آنکه بخواهیم همه حقیقت را یکجا همراه خود داشته باشیم !!!

هر کس حتی اگر اندکی به فهم خودش و نه بیشتر شک داشته باشد ، دیگر خودحق پندار نخواهد بود . حتی در دستگاه بسته مختصات شما !!! و در اینصورت مشکلی نخواهد بود اگر همدیگر و عقاید همدیگر را نق د کنیم . مگر آنکه ادعا بفرمائید اولا اسلام عین حق است و دوما من عین اسلام را می گویم . ما اگر از نفی و اثبات خسته کننده اولی بگذریم ، قطعا در دومی شما را گیر خواهیم انداخت و ثابت می کنیم که شما عین اسلام را نمی گوئید ! حتی اگر عین اسلام عین حق باشد !!!

Dahim Darni;784550 نوشت:
شما مطمئن هستید که بر حق اید . افراد مطمئن معمولا پر اشتباه هستنداقلا گواهی قلبتان شک کنید ، محال است همیشه آنچه به آن گواهی داده باشد درست از آب در آمده باشد و یا فهم و درک شما همیشه درست بوده باشد

سلام

دقیقا شما هم همینطوری هستید!

[=Franklin Gothic Medium]

Dahim Darni;784550 نوشت:
سلام
رسیدیم به نقطه اول : خود حق پنداری ...:Narahat az:
شما مطمئن هستید که بر حق اید . افراد مطمئن معمولا پر اشتباه هستند . کمی به فهم و درک خود ، و اقلا گواهی قلبتان شک کنید ، محال است همیشه آنچه به آن گواهی داده باشد درست از آب در آمده باشد و یا فهم و درک شما همیشه درست بوده باشد .
شما و من و بقیه انسان ها حتی در درک منظور یکدیگر نیز مشکل داریم ، چه برسد به آنکه بخواهیم همه حقیقت را یکجا همراه خود داشته باشیم !!!
هر کس حتی اگر اندکی به فهم خودش و نه بیشتر شک داشته باشد ، دیگر خودحق پندار نخواهد بود . حتی در دستگاه بسته مختصات شما !!! و در اینصورت مشکلی نخواهد بود اگر همدیگر و عقاید همدیگر را نق د کنیم . مگر آنکه ادعا بفرمائید اولا اسلام عین حق است و دوما من عین اسلام را می گویم . ما اگر از نفی و اثبات خسته کننده اولی بگذریم ، قطعا در دومی شما را گیر خواهیم انداخت و ثابت می کنیم که شما عین اسلام را نمی گوئید ! حتی اگر عین اسلام عین حق باشد !!!

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام جناب دارنی،
بجز اینکه اسلام حق است و خدای اسلام خدای حق است و رسول آن هم رسول خداست و اهل بیت علیهم‌السلام حجج الهی هستند، جناب دارنی، دیگر تمام عقاید بنده قابل نقد هستند ... می‌گویم و شما نقد کنید ... آنقدرها که فکر می‌کنید خودحق‌پندار نیستم جناب دارنی ... بنابراین بنده ادعا می‌کنم که اسلام عین حق است ولی دیگر ادعایی ندارم که من عین اسلام را بگویم، اگر دقت کنید حتی بر خلاف فلاسفه و سایر بزرگواران به جای آوردن دلیل هم شما را به تجربه کردن حقیقت و چشیدن آن دعوت کرده‌ام و بارها گفته‌ام که اگر با این حرف‌ها به تجربه‌ی مشابه نرسید یک دلیل آن می‌تواند نسخه‌ی اشتباه یا ناقصم باشد برای رسیدن به عین همان تجربه ... اما آن مطلب که نفی یا اثبات آن را خسته‌کننده دانستید ظاهراً تمام مطلب است و تا این کار خسته کننده انجام نشود هیچ تلاش دیگری هم به جای خاصی نمی‌رسد ... نمی‌دانم چرا بزرگواران به جای متوجه کردن مردم به قلب ایشان و به فطرتشان مردم را بیشتر به سوی براهین سرگرم‌کننده‌ای فرا می‌خوانند که توجه به آن‌ها ایشان را از توجه به قلب و فطرتشان باز می‌دارد اگر در آن براهین و در هزارتوی بی‌نهایت آن غرق گردند ...
اما اینکه می‌فرمایید ما حتی در درک منظورم یکدیگر هم مشکل داریم را کاملاً موافقم، هر علم اکتسابی و حصولی مستعدّ پذیرش خطاست، حقیر هم ادعایی غیر این ندارم، ولی ادعایم بر سر مطالبی است که به علم حضوری درک شده باشند ... آیا شما درک از وجود داشتن خودتان را هم مستعد از پذیرش خطا می‌دانید؟ یعنی آیا گاهی شک می‌کنید که شاید واقعاً وجود ندارید و اگر بله آیا آن شک محل اعتناست یا تخیلی زودگذر است که جای درک حقیقت از عمق وجود را نمی‌گیرد؟ اگر در درک وجود خودتان شکّی ندارید و با شهادت همگان بر عدم وجود خود هم در مورد وجود داشتن خود به شک نمی‌افتید در این صورت بفرمایید این چه نوع علمی است که امکان خطا درش نیست؟ سؤال بعد این خواهد بود که آیا قبول دارید که اگر چنان علمی به یک چیز وجود داشت جا دارد که امکان وجود چنان علمی به چیزهای دیگر را هم بررسی نماییم ... بنابراین به این راحتی نباید منکر وجود چنان علمی بشوید و بگویید نیست و بعد هر کسی که گفت هست و تجربه کرده‌ام و شما هم تجربه کنید را اینطور تصور نمایید که چون مطمئن هست پس به احتمال زیاد در اشتباه است ...

روح سبز;784556 نوشت:
سلام

دقیقا شما هم همینطوری هستید!

سلام

غیب نفرمودید . همه همینطور هستند . so what?

سین;784573 نوشت:
بجز اینکه اسلام حق است و خدای اسلام خدای حق است و رسول آن هم رسول خداست و اهل بیت علیهم‌السلام حجج الهی هستند، جناب دارنی، دیگر تمام عقاید بنده قابل نقد هستند ...

سلام

آنچه از این عقاید به دست می آید ( نتایج داده ها ) چه ؟! آنها را نیز قابل نقد می دانید ؟!

به عنوان مثال برداشت خودتان از جهاد را قابل نقد می دانید ؟! یا مثلا تعیین مصادیق توهین به اسلام و بزرگان اسلام ؟!

اگر پاسخ به سوالات بالا مثبت باشد ( که قاعدتا باید باشد ، چون دیگر بحث فهم و درک شما از یک متن است نه خود آن متن! ) آن موقع این پاسخ برای تک تک مسلمانان نیز قابل تعمیم است ، از بزرگترین آیت الله ها و مفتی ها گرفته تا توده مسلمانان . و در اینصورت شما عملا نمی توانید هیچ یک از حقوقی که برای خودتان قابل تصور هستید را از دیگران منع کنید : مثل حق آزاد تبلیغ .

چون در اینصورت از قبل پذیرفته اید که برداشت شما می تواند غلط بوده باشد و بر اساس یک موضوع غیر قطعی ( مثل برداشت شما از دین در قبال رفتار با سایر مذاهب ) شما حتی در دستگاه مختصات خود نیز مجاز به هر اقدامی ولو جهاد تک نفره نیستید !

سین;784573 نوشت:
اما آن مطلب که نفی یا اثبات آن را خسته‌کننده دانستید ظاهراً تمام مطلب است و تا این کار خسته کننده انجام نشود هیچ تلاش دیگری هم به جای خاصی نمی‌رسد

من حتی نیاز ندارم که به درستی یا نادرستی دین خرده بگیرم ، همین که بتوانم اتصال پیروان دین به اصل دین را مخدوش کنم کافی است .

ما حتی اگر دین اسلام را معادل همان حقیقت محض بدانیم ، مشکل افراد در محدودیت هایشان مانع از آن می شود که با استفاده از نام دین هرکاری بکنند . زیرا چون نقد هست ، دیگر یقینی وجود ندارد و بر همین اساس زندگی راحت تر می شود !!

اما مشکل ما جائی دیگر است ، مشکل اینست که افراد در عمل نه فقط اصل دینشان که برداشتشان از دین را هم حق می دانند !! اگر بفهمند که قرائت آنها حتی از حقیقت نمی تواند همان حقیقت باشد دیگر نه تکفیری خواهیم داشت ، نه ارتدادی ، نه قتلی و نه جهادی !!! همه لغو می شوند ...

سین;784573 نوشت:
آیا شما درک از وجود داشتن خودتان را هم مستعد از پذیرش خطا می‌دانید؟ یعنی آیا گاهی شک می‌کنید که شاید واقعاً وجود ندارید و اگر بله آیا آن شک محل اعتناست یا تخیلی زودگذر است که جای درک حقیقت از عمق وجود را نمی‌گیرد؟

درک عبارت است از آنچه که به وسیله مراکز مغزی قابل پردازش می شود، خارج از این درکی نمی تواند وجود داشته باشد . این درک نیز عمدتا از قوای پنج گانه انسان به دست می آید . حتما تایید می کنید که انسان در همه اینها محدودیت دارد و در نتیجه انسان در همه ادراکات خود بالقوه قابلیت اشتباه دارد .

در نتیجه حتی درک از وجود خود نیز احتمال اشتباه دارد . به صورت ها و اشکال مختلف . مفهوم خدا نیز همین طور است . چیزی که حاصل تفکر انسان است ، در طول تاریخ از سطح خود خارج شد و به جائی رسید که انسان در برابر ساخته خود زانو زد ، خود را مخلوقِ مخلوق خود دانست !! این نظر من در مورد مفهوم خداست .

روح سبز;784556 نوشت:
سلام

دقیقا شما هم همینطوری هستید!

سلام

غیب نفرمودید . همه همینطور هستند . so what?

سین;784573 نوشت:
بجز اینکه اسلام حق است و خدای اسلام خدای حق است و رسول آن هم رسول خداست و اهل بیت علیهم‌السلام حجج الهی هستند، جناب دارنی، دیگر تمام عقاید بنده قابل نقد هستند ...

سلام

آنچه از این عقاید به دست می آید ( نتایج داده ها ) چه ؟! آنها را نیز قابل نقد می دانید ؟!

به عنوان مثال برداشت خودتان از جهاد را قابل نقد می دانید ؟! یا مثلا تعیین مصادیق توهین به اسلام و بزرگان اسلام ؟!

اگر پاسخ به سوالات بالا مثبت باشد ( که قاعدتا باید باشد ، چون دیگر بحث فهم و درک شما از یک متن است نه خود آن متن! ) آن موقع این پاسخ برای تک تک مسلمانان نیز قابل تعمیم است ، از بزرگترین آیت الله ها و مفتی ها گرفته تا توده مسلمانان . و در اینصورت شما عملا نمی توانید هیچ یک از حقوقی که برای خودتان قابل تصور هستید را از دیگران منع کنید : مثل حق آزاد تبلیغ .

چون در اینصورت از قبل پذیرفته اید که برداشت شما می تواند غلط بوده باشد و بر اساس یک موضوع غیر قطعی ( مثل برداشت شما از دین در قبال رفتار با سایر مذاهب ) شما حتی در دستگاه مختصات خود نیز مجاز به هر اقدامی ولو جهاد تک نفره نیستید !

سین;784573 نوشت:
اما آن مطلب که نفی یا اثبات آن را خسته‌کننده دانستید ظاهراً تمام مطلب است و تا این کار خسته کننده انجام نشود هیچ تلاش دیگری هم به جای خاصی نمی‌رسد

من حتی نیاز ندارم که به درستی یا نادرستی دین خرده بگیرم ، همین که بتوانم اتصال پیروان دین به اصل دین را مخدوش کنم کافی است .

ما حتی اگر دین اسلام را معادل همان حقیقت محض بدانیم ، مشکل افراد در محدودیت هایشان مانع از آن می شود که با استفاده از نام دین هرکاری بکنند . زیرا چون نقد هست ، دیگر یقینی وجود ندارد و بر همین اساس زندگی راحت تر می شود !!

اما مشکل ما جائی دیگر است ، مشکل اینست که افراد در عمل نه فقط اصل دینشان که برداشتشان از دین را هم حق می دانند !! اگر بفهمند که قرائت آنها حتی از حقیقت نمی تواند همان حقیقت باشد دیگر نه تکفیری خواهیم داشت ، نه ارتدادی ، نه قتلی و نه جهادی !!! همه لغو می شوند ...

سین;784573 نوشت:
آیا شما درک از وجود داشتن خودتان را هم مستعد از پذیرش خطا می‌دانید؟ یعنی آیا گاهی شک می‌کنید که شاید واقعاً وجود ندارید و اگر بله آیا آن شک محل اعتناست یا تخیلی زودگذر است که جای درک حقیقت از عمق وجود را نمی‌گیرد؟

درک عبارت است از آنچه که به وسیله مراکز مغزی قابل پردازش می شود، خارج از این درکی نمی تواند وجود داشته باشد . این درک نیز عمدتا از قوای پنج گانه انسان به دست می آید . حتما تایید می کنید که انسان در همه اینها محدودیت دارد و در نتیجه انسان در همه ادراکات خود بالقوه قابلیت اشتباه دارد .

در نتیجه حتی درک از وجود خود نیز احتمال اشتباه دارد . به صورت ها و اشکال مختلف . مفهوم خدا نیز همین طور است . چیزی که حاصل تفکر انسان است ، در طول تاریخ از سطح خود خارج شد و به جائی رسید که انسان در برابر ساخته خود زانو زد ، خود را مخلوقِ مخلوق خود دانست !! این نظر من در مورد مفهوم خداست .

[="DarkOliveGreen"]

Dahim Darni;784622 نوشت:
غیب نفرمودید . همه همینطور هستند . so what?

پس خدارو شکر که همه برحقن. بخصوص حضرت گرانقدر![/]

در روایات آبروی مومن همانند کعبه در نظر گرفته شده است و توهین به کعبه کفر است. اگر افراد به مومنان توهین کنند و شبهه‌ای بوجود بیاورند مرتکب گناه بسیار بزرگی شده‌اند.

[=Franklin Gothic Medium]

Dahim Darni;784623 نوشت:

سلام

آنچه از این عقاید به دست می آید ( نتایج داده ها ) چه ؟! آنها را نیز قابل نقد می دانید ؟!


بسم الله الرحمن الرحیم
سلام جناب دارنی،
بله آن‌ها را قابل نقد می‌دانم ...
Dahim Darni;784623 نوشت:
به عنوان مثال برداشت خودتان از جهاد را قابل نقد می دانید ؟! یا مثلا تعیین مصادیق توهین به اسلام و بزرگان اسلام ؟!

بله همه را قابل نقد می‌دانم ...
Dahim Darni;784623 نوشت:
اگر پاسخ به سوالات بالا مثبت باشد ( که قاعدتا باید باشد ، چون دیگر بحث فهم و درک شما از یک متن است نه خود آن متن! ) آن موقع این پاسخ برای تک تک مسلمانان نیز قابل تعمیم است ، از بزرگترین آیت الله ها و مفتی ها گرفته تا توده مسلمانان .

پاسخم مثبت بود ... بله ... و باز هم پاسخم مثبت است ... این جواب‌های مثبت قابل تعمیم به هر غیرمعصومی نیز هست ... حتی به بزرگترین علمای ما ...
Dahim Darni;784623 نوشت:
و در اینصورت شما عملا نمی توانید هیچ یک از حقوقی که برای خودتان قابل تصور هستید را از دیگران منع کنید : مثل حق آزاد تبلیغ .

چون در اینصورت از قبل پذیرفته اید که برداشت شما می تواند غلط بوده باشد و بر اساس یک موضوع غیر قطعی ( مثل برداشت شما از دین در قبال رفتار با سایر مذاهب ) شما حتی در دستگاه مختصات خود نیز مجاز به هر اقدامی ولو جهاد تک نفره نیستید !


پاسخهایمان تا به اینجا همه مثبت بود ... بله ... اما ... این پاسخ‌های مثبت شما را به مقصودتان نمی‌رساند ... بلکه شما را به اختلاف‌های علمی میان علمای دین می‌رساند که هر کدام برداشتتان یک چیز است ... و اگرچه مشترکات بسیاری دارند ولی گاهی اختلافات اساسی نیز در میانشان وجود دارد ... برای شروع کافی است دقت کنید که قرآن به عنوان معجزه‌ی پیامبر خاتم صلی‌الله‌علیه‌وآله و اهل بیت علیهم‌السلام به عنوان مفسّران این کتاب به ما معرفی شده‌اند، با این دو ثقل گران‌بها دیگر تا جزئي‌ترین اعمالمان را هم می‌توانیم به دست آوریم ... در این میان شما به چند مطلب دقت نداشته‌اید که سبب شده است تا شما را به این نتیجه‌گیری غلط برساند:
۱. با قبول کردن اهل بیت علیهم‌السلام دیگر دستورات ایشان به ما حجت است، بلکه اقوال و افعال و اشارات ایشان در شرایط متفاوت هم بر ما حجت خواهد بود ... در زمان حضور معصوم علیه‌السلام در میان مردم گوش دادن به ایشان به معنی حمایت از حقّی است که شناخته‌ایم، چنانکه خودشان هم مثلاً فرمودند «علیٌّ مع الحق و الحقُّ مع العلیّ» ... در زمان غیبت هم باز خودشان فرمودند که از چه کسانی تقلید نمایید ...

۲. مطلب دومی که به آن دقت ننموده‌اید تفاوت میان اعتقادات است و تکلیف! ... وقتی این اصل را در نظر بگیریم که «الأعمال بالنّیات»، دیگر خیلی از مسائلی که فکر می‌کردید ملغایشان نموده‌ و با این کار مسلمین را آچمز کرده‌اید منتفی می‌گردند [این اصل را کمی بالاتر به صورت ضمنی برایتان تبیین کردم، آنجا که شما سعی داشتید انسانیت و کارهای انسانی را تعریف کنید و بنده مثال از کسی زدم که ظاهراً به همه مهربانی می‌کند و همه را دوست دارد ولی باطناً از همه بدش می‌آید و فقط دارد حفظ ظاهر می‌کند، از نظر دیگران اگر باطن این شخص هرگز برملا نشود تا بمیرد او یک انسان واقعی بوده است، حال آنکه اگر یک نفر از آن‌ها که توسط این شخص دوست داشته شده است بداند که او تنها تظاهر به دوست داشتن او کرده است و در عمق جانش نفرت ریشه دارد می‌گوید که «دوست داشتنت بخورد تو سرت و من این دوست داشتن برایم ذره‌ای ارزش ندارد»] ... مسلمان اگر دانست که وظیفه‌اش جهاد است و مدل اسلامی جهاد را هم تلاش کرد تا متوجه شود تا آنجا که در مورد درستی برداشت خود به ظنّ قریب به یقین رسید (گفتم ظنّ که برسانم این علم از جمله‌ی علوم اکتسابی و در نتیجه قابل نقد است، مگرنه این ظنّ در مقیاس خودش بروزی مانند یقین را می‌رساند و در فقه اسم آن را «فتوا» می‌گذارند ... اگر فقیه به چنان یقینی نرسد به جای فتوا احتیاط واجب یا مستحب می‌کند) دیگر می‌تواند برای حمایت از حق از این فتوا کمک بگیرد و در این کار موجّه است ... این جدای از بحث اعتقادات است ... در اعتقادات دیگر آنچنان سر و کاری با نیت شخص نیست ... عرفان نظری در مقابل عرفان عملی به نوعی بررسی معرفت الهی و اسلامی را برای همگان با هر نیتی عرضه می‌نماید تا آن را مانند یک علم بشری بخوانند و دانش خود را مانند هر دانش اکتسابی دیگری رشد دهند ...

بنابراین هیچ مشکلی برای شکل امروزی دینداری مسلمین پیش نیامده و کاملاً قابل دفاع می‌شوند ... قابل دفاع می‌شوند به این دلیل که استوار بر یقین قلبی هستند ... درست در مقابل هر آیین دیگری که از ابتدا چنان بنیان محکم فطری نداشته باشد و در نتیجه بنایشان هرگز بر روی زمین سفت بالا نمی‌رود و همیشه مستعدّ سقوط هستند و از نو ساختن و یا تعصب ورزیدن و کج نگاه داشتن خود و نیفتادن، تا زمانی که اجلشان فرا رسد و هر آیین را اجلی است «وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ» ... اما اینجا ما می‌دانیم که اساس اسلام بر حق است، جهت حرکتمان هم دفاع از حق است، فقط باید سعی کنیم که تا می‌توانیم این کار را درست انجام دهیم، از طرف دیگر هم از قرآن که به عنوان معجزه به حقانیت آن ایمان داریم نیز می‌دانیم که خداوند جز به اندازه‌ی وسع افراد ایشان را مکلّف نمی‌گرداند «لَا يُكَلِّفُ اللَّـهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا» ...
قضیه روشن است ... هیچ نیازی نیست که بخواهیم شما یا دیگران و قبل از شما خودمان را بپیچانیم و فریب دهیم ... اما در مقابل ما کسانی هستند که چیزی را به عنوان حق نمی‌شناسند و در نتیجه هر کاری که کنند بر اساس ظن و گمان خود در آن لحظه انجام می‌دهند ... ایشان کسانی هستند که در قرآن ملامت شده‌اند ... چون کسی که نمی‌داند یا شک دارد که بداند باید به جستجوی حق بپردازد تا آن را بیابد و باقی عمرش را صرف حمایت از حق و مستقر گرداندن آن نماید، اما ایشان راضی شده‌اند به اینکه ندانند و در تردید خود ابدالدّهر بمانند، و بدتر اینکه تلاش دارند که دیگران را هم از حقّی که دانسته‌اند منصرف نمایند و به تردیدشان اندازند تا همه مانند هم باشند و به قول شما زندگی برایشان راحت‌تر گردد:[INDENT=2]

Dahim Darni;784623 نوشت:
من حتی نیاز ندارم که به درستی یا نادرستی دین خرده بگیرم ، همین که بتوانم اتصال پیروان دین به اصل دین را مخدوش کنم کافی است .

Dahim Darni;784623 نوشت:
ما حتی اگر دین اسلام را معادل همان حقیقت محض بدانیم ، مشکل افراد در محدودیت هایشان مانع از آن می شود که با استفاده از نام دین هرکاری بکنند . زیرا چون نقد هست ، دیگر یقینی وجود ندارد و بر همین اساس زندگی راحت تر می شود !!

[/INDENT]
بعید می‌دانم که چنین تفکری از عذاب خداوند حق در امان بماند، گرچه خودش می‌داند و بنده‌ای که به تنهایی خلقش نموده است
Dahim Darni;784623 نوشت:
اما مشکل ما جائی دیگر است ، مشکل اینست که افراد در عمل نه فقط اصل دینشان که برداشتشان از دین را هم حق می دانند !! اگر بفهمند که قرائت آنها حتی از حقیقت نمی تواند همان حقیقت باشد دیگر نه تکفیری خواهیم داشت ، نه ارتدادی ، نه قتلی و نه جهادی !!! همه لغو می شوند ...

نه اینطور نیست که شما نتیجه گرفته‌اید ... با توجه به مطالب بالا دیگر باید بدانید که ما برداشتمان از دین را حق نمی‌دانیم و آن را قابل نقد می‌دانیم ... برداشت ما از قرآن و حدیث اعتبارش عین اعتبار خود قرآن و حدیث نیست (متأسفانه بعضاً فلاسفه‌ی مسلمان و نمی‌دانم اما شاید حتی برخی از متکلمین مسلمان هم این مطلب را درست متوجه نشده‌اند و به همین دلیل با برداشت‌های خودشان دست به تأویل بالّرأی آیات و روایات می‌زنند) ولی دیگر به این معنا که ۱۸۰ درجه متفاوت باشد و به جای حمایت از حق در جهت حمایت از طاغوت باشد هم نیست، موردی هم اگر باشد به صورت کلی نیست، برای توده‌ی عوام هم اگر باشد برای توده‌ی علما اینطور نیست ... مرحوم امام خمینی رحمه‌الله هم معصوم نبودند ولی این به آن معنا هم نیست که دیگر بنده و ایشان یکسان باشیم چون هر دو غیرمعصوم هستیم! بنابراین باز هم ارتداد و جهاد و غیره را خواهیم داشت، گرچه می‌دانیم که امام زمان علیه‌السلام که ظهور نمایند برخی از احکام ما تغییر خواهد کرد، لیکن فعلاً مکلف به همین احکام هستیم و حجتی بر کنار گذاردن این احکام نداریم ... ماجرای گاو بین‌اسرائیل که در قرآن آمده است به خوبی این مسیر را روشن نموده است، در کنار دلایل دیگر مانند اینکه شریعت اسلام توسط پیامبران اولوالعزم پیشین با تکلیف‌های بعضاً متفاوتی ابلاغ شده بود و یا وجود همان ناسخ و منسوخ در خود قرآن برای برخی از احکام ... مسیر روشن است ... آنچه که فطری است پذیرش ولایت خداست و تسلیم او شدن، نه اینکه تکلیف به صورت مصداقی چه باشد، این مصادیق در شرایط متفاوت می‌توانند صورت متنوعی به خود بگیرند و یکی از شرایط مؤثر در این تنوع هم نقص برداشت‌های ماست از منظور خداوند ...
Dahim Darni;784623 نوشت:
درک عبارت است از آنچه که به وسیله مراکز مغزی قابل پردازش می شود، خارج از این درکی نمی تواند وجود داشته باشد . این درک نیز عمدتا از قوای پنج گانه انسان به دست می آید . حتما تایید می کنید که انسان در همه اینها محدودیت دارد و در نتیجه انسان در همه ادراکات خود بالقوه قابلیت اشتباه دارد .

در نتیجه حتی درک از وجود خود نیز احتمال اشتباه دارد . به صورت ها و اشکال مختلف . مفهوم خدا نیز همین طور است . چیزی که حاصل تفکر انسان است ، در طول تاریخ از سطح خود خارج شد و به جائی رسید که انسان در برابر ساخته خود زانو زد ، خود را مخلوقِ مخلوق خود دانست !! این نظر من در مورد مفهوم خداست .


برایم جالب است که چطور بدون تعریف «شعور» دست به تعریف «درک» می‌زنید (گرچه تعریفتان هم بسیار جای کار دارد و هر چه که پردازش شود را نمی‌شود درک در نظر گرفت) ... و باز برایم جالب است که چطور شعور را تعریف خواهید کرد بدون آنکه خودآگاهی را در آن بگنجانید ... ولی این بار برایم عجیب است که چطور نتیجه گرفتید که «خارج از این درکی نمی تواند وجود داشته باشد»، البته این نتیجه‌گیری کاملاً درست است اگر تعریفتان درست باشد، ولی به طرز مشابه کاملاً غلط خواهد بود اگر تعریفتان غلط یا حتی ناقص باشد ... بله بنده تأیید می‌کنم که تمام ادراکات حسّی ما با حواسّ پنجگانه مستعد پذیرش خطا و اشتباه هستند و از این نظر محدودیت دارند و نمی‌شود کامل به آن‌ها اعتماد کرد، ولی وقتی صحبت از درکی غیر از درک حسّی به میان آید دیگر این محدودیت لزومی ندارد که به آن درک نیز راه یابد ...

دست آخر می‌بینیم که شما حتی به وجود داشتن خودتان هم اطمینان کامل ندارید و این یعنی رویکردی سوفسطایی ... یعنی ما هر چه برای شما دلیل و مدرکی که بخواهید هم بیاوریم که دین خدا حق است شما منکر خواهید شد، شب تاریک را خواهید گفت که شاید روز روشن است و روز روشن را هم خواهید گفت که شاید شب تاریک باشد ...

با چنین رویکردی دیگر اهمیتی ندارد که چه نظری در مورد چه چیزی بدهید، چون هیچ کدام لزوماً درست نیستند، خدا را بگویید مخلوق دست انسان است و انسان در طول تاریخ به چنان سطحی رسید که خود را مخلوق مخلوق خودش بداند، اینها همه مصادیقی از ظنّ و گمان شما به انسان و تاریخ و خلقت و خدا خواهد بود و شاید هم هیچ کدام اصلاً وجود نداشته باشند اگر خود شما هم شاید وجود نداشته باشید و در این صورت ما الآن دارم سر چه چیزی صحبت می‌کنیم؟ عدم!؟ چیزی بین وجود و عدم؟ به احتمال زیاد موجود ولی شاید هم معدوم؟

جناب دارنی این چه بحثی است؟ بحثی حق‌جویانه برای شناخت حق و قیام کردن برای یاری حق و یا بحثی برای چانه‌زنی برای ملغا کردن حکم جهاد و ارتداد و مانند آن برای داشتن زندگی آرام‌تر؟ کدام حکم عقل است و کدام حکم نفسانیت و شهوات؟

:Gol:

سین;784844 نوشت:
۱. با قبول کردن اهل بیت علیهم‌السلام دیگر دستورات ایشان به ما حجت است، بلکه اقوال و افعال و اشارات ایشان در شرایط متفاوت هم بر ما حجت خواهد بود ... در زمان حضور معصوم علیه‌السلام در میان مردم گوش دادن به ایشان به معنی حمایت از حقّی است که شناخته‌ایم، چنانکه خودشان هم مثلاً فرمودند «علیٌّ مع الحق و الحقُّ مع العلیّ» ... در زمان غیبت هم باز خودشان فرمودند که از چه کسانی تقلید نمایید ...

سلام

از همین حدیث گرفته تا تک تک روایاتی که از ائمه تان می گیرید همگی قابل نقد هستند . شما می توانید یقین پیدا کنید که پیامبر شما گفته علی مع الحق و الحق مع علی ؟!! مطمئن هستید به همین لفظ گفته ؟! شاید می خواسته بگوید ( در یک مورد مشخص ) حق با علی است ، راوی اشتباه فهمیده !!! شاید نسخه ای جابجا شده ، شاید راوی بعدی خوب نشنیده ، شاید و هزاران شاید دیگر که همه اینها در رجال و درایه الحدیث مطرح می شوند . تا به حال فکر کرده اید که چرا در پایان فتوا می نویسند والله اعلم ؟!

نکته دیگر گفته اید ائمه تان مشخص کرده اند باید از چه کسی تقلید کنید...

اولا آیا یقین دارید که چنینی گفته باشند ؟!! دوما اگر چنین گفته باشند آیا یقین دارید منظور آنها را درست فهمیده اید و مثلا رواة حدیثنا ممکن است مرجع و فقیه نباشد و اصلا موضوع حدیثی مثل مقبوله عمربن حنظله چیز دیگری باشد ؟! سوما اگر منظور آنها را درست فهمیده باشید آیا یقین دارید که اینان که مراجع فعلی همان ها هستند که باید از آنها تقلید کرد ؟! و اگر همان ها باشند آیا یقین دارید که آنچه به شما می گویند را دقیق فهمیده اید ؟! ووو ...

دوست عزیز ، پاسخ تمامی سوالات فوق منفی است ...

سین;784844 نوشت:
مطلب دومی که به آن دقت ننموده‌اید تفاوت میان اعتقادات است و تکلیف! ... وقتی این اصل را در نظر بگیریم که «الأعمال بالنّیات»، دیگر خیلی از مسائلی که فکر می‌کردید ملغایشان نموده‌ و با این کار مسلمین را آچمز کرده‌اید منتفی می‌گردند [این اصل را کمی بالاتر به صورت ضمنی برایتان تبیین کردم، آنجا که شما سعی داشتید انسانیت و کارهای انسانی را تعریف کنید و بنده مثال از کسی زدم که ظاهراً به همه مهربانی می‌کند و همه را دوست دارد ولی باطناً از همه بدش می‌آید و فقط دارد حفظ ظاهر می‌کند، از نظر دیگران اگر باطن این شخص هرگز برملا نشود تا بمیرد او یک انسان واقعی بوده است، حال آنکه اگر یک نفر از آن‌ها که توسط این شخص دوست داشته شده است بداند که او تنها تظاهر به دوست داشتن او کرده است و در عمق جانش نفرت ریشه دارد می‌گوید که «دوست داشتنت بخورد تو سرت و من این دوست داشتن برایم ذره‌ای ارزش ندارد»] ... مسلمان اگر دانست که وظیفه‌اش جهاد است و مدل اسلامی جهاد را هم تلاش کرد تا متوجه شود تا آنجا که در مورد درستی برداشت خود به ظنّ قریب به یقین رسید (گفتم ظنّ که برسانم این علم از جمله‌ی علوم اکتسابی و در نتیجه قابل نقد است، مگرنه این ظنّ در مقیاس خودش بروزی مانند یقین را می‌رساند و در فقه اسم آن را «فتوا» می‌گذارند ... اگر فقیه به چنان یقینی نرسد به جای فتوا احتیاط واجب یا مستحب می‌کند) دیگر می‌تواند برای حمایت از حق از این فتوا کمک بگیرد و در این کار موجّه است ... این جدای از بحث اعتقادات است ... در اعتقادات دیگر آنچنان سر و کاری با نیت شخص نیست ... عرفان نظری در مقابل عرفان عملی به نوعی بررسی معرفت الهی و اسلامی را برای همگان با هر نیتی عرضه می‌نماید تا آن را مانند یک علم بشری بخوانند و دانش خود را مانند هر دانش اکتسابی دیگری رشد دهند ...

شما بر اساس اینکه گمان می کنید آنچه از دین فهمیده اید درست است ، دست به اقدامی همچون جهاد می زنید ؟!

اگر چنین است می توانید به ما بگوئید تفاوت شما و داعش در چیست ؟!

هر کس به دین توهین میکنه باید دارش بزنن . :ok:

[="Franklin Gothic Medium"]

Dahim Darni;784877 نوشت:
سلام

از همین حدیث گرفته تا تک تک روایاتی که از ائمه تان می گیرید همگی قابل نقد هستند . شما می توانید یقین پیدا کنید که پیامبر شما گفته علی مع الحق و الحق مع علی ؟!! مطمئن هستید به همین لفظ گفته ؟! شاید می خواسته بگوید ( در یک مورد مشخص ) حق با علی است ، راوی اشتباه فهمیده !!! شاید نسخه ای جابجا شده ، شاید راوی بعدی خوب نشنیده ، شاید و هزاران شاید دیگر که همه اینها در رجال و درایه الحدیث مطرح می شوند . تا به حال فکر کرده اید که چرا در پایان فتوا می نویسند والله اعلم ؟!

نکته دیگر گفته اید ائمه تان مشخص کرده اند باید از چه کسی تقلید کنید...

اولا آیا یقین دارید که چنینی گفته باشند ؟!! دوما اگر چنین گفته باشند آیا یقین دارید منظور آنها را درست فهمیده اید و مثلا رواة حدیثنا ممکن است مرجع و فقیه نباشد و اصلا موضوع حدیثی مثل مقبوله عمربن حنظله چیز دیگری باشد ؟! سوما اگر منظور آنها را درست فهمیده باشید آیا یقین دارید که اینان که مراجع فعلی همان ها هستند که باید از آنها تقلید کرد ؟! و اگر همان ها باشند آیا یقین دارید که آنچه به شما می گویند را دقیق فهمیده اید ؟! ووو ...

دوست عزیز ، پاسخ تمامی سوالات فوق منفی است ...


بسم الله الرحمن الرحیم
سلام جناب دارنی،
البته خیلی از این شایدها را منطق جلوی انسان می‌گذارد مگرنه عقل سلیم به صرف شاید به آن‌ها اعتنا نمی‌کند، مثلاً تواتر اگر متحقق شود یقین‌آور است، این یقین البته کار یقین قلبی را نمی‌کند و درب را به روی نقد و بررسی احتمالات دیگر نمی‌بندد ولی به خودی خود قابل اعتماد است چون بسیار نزدیک به یقین است ... در ضمن اینکه اگر توجه فرموده باشید از خود قرآن دلیل آوردم که بعد از شناخت حقیقت به صورت بقینی دیگر تکلیفمان به اندازه‌ی وسعمان هست ... پس حتی اگر پاسخ تمامی سؤالات شما هم منفی باشد باز مشکلی ایجاد نمی‌کند ... مهم این است که ما تسلیم حق باشیم، اگر شما نظرات خداوند را از قرآن و روایات طور دیگری شناخته‌اید بفرمایید تا بررسی کنیم و در صورت نیاز مسیر فعلی را اصلاح نماییم ... آیا جز این است که نمی‌توانید راه دیگری پیش ما بگذارید و اگر خدا و اسلام و قرآن و اهل بیت علیهم‌السلام را پذیرفتید تاچارید کم‌وبیش پیرو همین احکام فعلی بشوید؟
Dahim Darni;784877 نوشت:
شما بر اساس اینکه گمان می کنید آنچه از دین فهمیده اید درست است ، دست به اقدامی همچون جهاد می زنید ؟!

بله، علما اینطور برداشت کرده‌اند و علما را فقیه می‌گویند چون به فقه (=فهم) دین رسیده‌اند و آیات و روایات را در تأیید یکدیگر یافته‌اند و فقط در پاره‌ای از موضوعات است که ممکن است احتیاط‌هایی را روا بدانند ... شما اگر می‌توانید از آیات جهاد و روایات مرتبط با آن‌ها معنایی متفاوت از جهاد را ارائه دهید بسم‌الله، شما بفرمایید و ما نقد کنیم و ما جواب می‌دهیم و شما نقد کنید ...
Dahim Darni;784877 نوشت:
اگر چنین است می توانید به ما بگوئید تفاوت شما و داعش در چیست ؟!

تفاوت ما با داعش در این است که آنها قرآن را با تبیین و تفسیر اهل بیت علیهم‌السلام نگرفته‌اند و آیات قران را هر طور که خواسته‌اند معنا کرده‌اند و به عبارتی تأویل‌بالرّأی نموده‌اند ... در زمان حضرت علی علیه‌السلام هم خوارج همین کار را می‌کردند، چنانکه وقتی حضرت یکی از یارانشان (فکر کنم محمدبن‌ابی‌بکر) را برای مناظره با آن‌ها فرستادند فرمودند که با ایشان به سنت رسول خدا بحث کن نه با قرآن، چرا که قرآن حمل کننده‌ی وجوه متعدد است و آیات آن را در جهات متعددی می‌توان برداشت کرد ... با این حساب تفاوت ما با داعش و بلکه با این همه فِرَق متفاوت مسلمان و حتی تشیع در همین است که تبیین قرآن را از چه کسی بگیریم، ما از کسانی گرفته‌ایم که در قرآن برای همین منظور معرفی شده‌اند ولی آنها از چه کسانی گرفته‌اند؟ از اهل سنت پرسیدم که لقب صادق را رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله به امام صادق علیه‌السلام دادند و شما هم ایشان را به همین نام می‌خوانید، حال چطور است که احکام خود را از غیر ایشان گرفتید که همه با واسطه یا بی‌واسطه از شاگردان ایشان بودند؟ آیا صدق آن‌ها هم توسط رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله تصدیق شده بوده است یا نه؟ ... تا جایی که در بحث با ایشان بودم جواب درستی نداشتند که بدهند ...

سین;784903 نوشت:
مهم این است که ما تسلیم حق باشیم، اگر شما نظرات خداوند را از قرآن و روایات طور دیگری شناخته‌اید بفرمایید تا بررسی کنیم و در صورت نیاز مسیر فعلی را اصلاح نماییم ... آیا جز این است که نمی‌توانید راه دیگری پیش ما بگذارید و اگر خدا و اسلام و قرآن و اهل بیت علیهم‌السلام را پذیرفتید تاچارید کم‌وبیش پیرو همین احکام فعلی بشوید؟

سلام

وقتی مسیری که در آن هستید ممکن است نیاز به اصلاح داشته باشد ، دیگر نمی توانید محکم در آن قدم بردارید ...

اینطور نفرمائید که مهم اینست تسلیم حق باشیم ... اتفاق تنها چیزی که مهم نیست همین است ...

مثال خوبی زدید ، اما اراده باطلی از آن داشتید که اراده باطل را در محل خودش توضیح می دهم . در روز نهروان علی بن ابیطالب ، ابن عباس ( و نه ابن ابی بکر ) را به نزد خوارج فرستاد ... و به او توصیه کرد که از سنت با آنها بحث کن ... مگر غیر از این بود که خوارج هم به قرآن ، آسمانی بودن آن و همه نظراتی که علی راجع آن داشت ، باور داشتند ؟!! پس چه چیزی باعث اختلاف شده بود ؟!! چگونگی درک از قرآن ... برداشت از قرآن ... مهم همین است ...

سین;784903 نوشت:
بله، علما اینطور برداشت کرده‌اند و علما را فقیه می‌گویند چون به فقه (=فهم) دین رسیده‌اند و آیات و روایات را در تأیید یکدیگر یافته‌اند و فقط در پاره‌ای از موضوعات است که ممکن است احتیاط‌هایی را روا بدانند ... شما اگر می‌توانید از آیات جهاد و روایات مرتبط با آن‌ها معنایی متفاوت از جهاد را ارائه دهید بسم‌الله، شما بفرمایید و ما نقد کنیم و ما جواب می‌دهیم و شما نقد کنید ...

آیا احتمال می دهید که اگر اکنون در زمان علی بن ابیطالب می بودید ، در صف مقابل او می ایستادید ؟!

سین;784903 نوشت:
تفاوت ما با داعش در این است که آنها قرآن را با تبیین و تفسیر اهل بیت علیهم‌السلام نگرفته‌اند و آیات قران را هر طور که خواسته‌اند معنا کرده‌اند و به عبارتی تأویل‌بالرّأی نموده‌اند

شما از جا می دانید آنچه که گمان می کنید از اهل بیت گرفته اید را خود آنها گفته اند ؟! چرا گمان نمی کنید که کلینی و صدوق و طوسی خودشان همینطوری حدیث نوشته اند ؟! و یا حتی روات در طبقات گذشته اینها را جعل کرده اند ؟!! به راستی از کجا این اطمینان می آید ؟!!

دوست عزیز ، با عرض پوزش تفکر شما با تفکر داعش هیچ تفاوتی ندارد ... اینکه ما از اهل بیت می گیریم آنها از اهل بیت نمی گیرند یک سخن بی منطق و بیهوده است . هم شما و هم داعش بیش از 1400 سال با محل صدور روایات تفاوت زمانی دارید و به هیچ وجه نمی توانید مطمئن شوید این احادیثی که در تفاسیر قرآن می آورید همه درست ، یقینی و همانی هستند که پیامبر شما و ائمه گفته اند ...

آن اراده باطلی که می گفتم همین جاست ...

علی بن ابیطالب و خوارج معاصر محمد بودند ، ( هر چند خیلی سخت ) اما می شد تعیین کرد که وی چه سخنانی گفته و چه منظورهایی داشته ، اما واقعا الان هم می شود ؟!

سین;784903 نوشت:
از اهل سنت پرسیدم که لقب صادق را رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله به امام صادق علیه‌السلام دادند و شما هم ایشان را به همین نام می‌خوانید، حال چطور است که احکام خود را از غیر ایشان گرفتید که همه با واسطه یا بی‌واسطه از شاگردان ایشان بودند؟ آیا صدق آن‌ها هم توسط رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله تصدیق شده بوده است یا نه؟ ... تا جایی که در بحث با ایشان بودم جواب درستی نداشتند که بدهند ...

آن اهل سنت باید به شما چنین جواب می داد که آقای سین شما احکام خودتان را از چه کتابی گرفته اید ؟!

شما می گفتید : از کافی و تهذیب و استبصار و ...

او می پرسید آن کتاب ها از که گرفته اند ؟!

شما می گفتید از تعدادی راوی و با واسطه ...

می پرسید : سرانجام روات از که می گرفتند ؟!

شما می گفتید : از ائمه که معصوم اند ...

حال نوبت پرسش های شماست و پاسخ های وی نیز چنین خواهد بود :

از بخاری ، از احمد بن حنبل ، از سلیمان اعمش ، از فلانی از فلانی از ابی سعید خدری از پیامبر .

فکر می کنید واقعا تفاوتی باهم دارند ؟!!

هیچ تفاوتی ندارند ... اینجا دیگر گوینده مهم نیست ، مهم کسانی هستند که نقل حدیث کرده اند ... اگر ابو سعید خدری ( صحابی پیامبر ) معصوم نیست ، اشکالی ندارد ،،، زراره هم معصوم نیست ( صحابه جعفر صادق ) ... اگر بخاری و مسلم معصوم نیستند ، عیبی ندارد ، کلینی و صدوق هم معصوم نیستند ...

در حقیقت آب که از سر گذشت چه یک وجب ، چه صد وجب ...

در قرآن آیات مختلفی در مورد نحوه مواجهه پیامبر (ص) با مخالفان و همچنین دیدگاه اسلام نسبت به نظر مخالف، وجود دارد و یکی از شناخته شده ترین آنها آیه 17 و 18 سوره زمر است که خداوند می فرماید: «فبشر عباد الذين يستمعون القول فیتبعون احسنه؛ بندگان مرا بشارت ده كه سخنان و دیدگاه ها را مى‏شنوند و از نيكوترين آن پيروى مى‏ كنند.»

[=Franklin Gothic Medium]

Dahim Darni;784919 نوشت:
سلام

وقتی مسیری که در آن هستید ممکن است نیاز به اصلاح داشته باشد ، دیگر نمی توانید محکم در آن قدم بردارید ...

اینطور نفرمائید که مهم اینست تسلیم حق باشیم ... اتفاق تنها چیزی که مهم نیست همین است ...


بسم الله الرحمن الرحیم
سلام جناب دارنی،
اجازه دهید مسأله را یکطور دیگر جلو ببرم،
فرض کنید تمام بحث‌های فلسفی را مانند ریاضی منطقی و اثبات‌های آن‌ها را دقیق بدانیم ... در این صورت مشکل اصلی در فلسفه فرضیات (نقاط شروع در هر اثبات) آن‌ها خواهد بود که اگر مابه‌ازای حقیقی نداشته و تخیلی باشند نتایج آن اثیات‌ها نیز مابه‌ازای خارجی نداشته و تخیلی خواهند بود ... اثبات منطقی اثباتی است که دقت را حفظ نماید، نتیجه‌ی منطقی یک فرض غلط تبعاً یک حکم غلط و نتیجه‌ی منطقی یک فرض درست هم تبعاً یک حکم درست خواهد بود ... پس فلسفه‌ای که از فرض‌های اولیه‌ای تخیلی و تحقیق‌نشده شروع شود اگرچه اثبات‌هایش همگی دقیق و درست باشند ولی حکم‌هایی که اثبات می‌کند ارزشی نخواهد داشت ... بحث زیادی در فلسفه هست که فرضیات اولیه را چه بگیرند ... دست آخر می‌رسند به یک سری بدیهیات که تا وقتی این بدیهیات را در درون خود علوم حصولی لحاظ می‌نمایند بحثشان فشل خواهد ماند به همان دلایلی که بیان شد و ظاهراً شما هم قبول دارید و اصلاً درک را منحصر در همان خطاپذیری می‌دانید ... فقط دیدم که مرحوم علامه یک سر فرضیات ابتدایی را به علوم حضوری وصل کردند و به این ترتیب قطعیت را وارد فلسفه کردند ... فلسفه‌ای که فرض کرده‌ایم اثبات‌هایشان بدون نقص باشد ... الآن اگر دقت کنید بنده هیچ تغییری در باورهای مسلمین نداده‌ام و هیچ مخالفت عمده‌ای با علما در دینداری ندارم مگر در یک بخش آن و آن مسلمان و مؤمن شدن است ... یعنی مثلاً آن‌ها بهترین راه را استدلال‌های منطقی خودشان می‌دانند و بنده ارزشی برای آن استدلال‌ها و برهان‌های به اصطلاح ایشان عقلی قائل نیستم (مگر اندکی ارزش که قائلم، آن هم به دلیلی دیگر که مرتبط با احساس نیاز از طرف مخاطبان این براهین است) ... با این حساب کاری که بنده در زمینه‌ی اعتقادات انجام می‌دهم به نوعی همان کاری است که مرحوم علامه طباطبایی انجام دادند تا فلسفه را از بن‌بست معرفتی نجات دهند ... همین ... علوم فقه و اصول و غیره و غیره و غیره همگی سر جایشان هستند ... آن‌ها همان استدلال‌های عموم علوم دیگر را به کار می‌برند که تسامحاً یقین‌آور شمرده می‌شوند، اما وقتی می‌گویم تسامحاً در اصل صرفاً دارم سعی می‌کنم بحث دقیق باقی بماند مگرنه آن درجه از یقین را ما و شما معمولاً در علومی که با آن‌ها سر و کار داریم یقین محسوب می‌کنیم، یعنی اگر از ما بپرسند مطمئن هستید که اینطور است می‌گوییم بله! بعد اگر بار دیگر پرسیدند که آیا واقعاً و دقیقاً مطمئن هستید کمی مِن‌مِن کرده و می‌گوییم به هر حال قسم نمی‌خوریم ولی قاعدتاً درست هستند ... طبق توضیحاتی هم که دادم و از قرآن دلیل آوردم همین مقدار برای مبنای عمل قرار دادن یک درک کافی است ... این مقدار اطمینان برای یک شخص مکلّف در مقام عمل به تکلیف کافی است ... اصلاً اگر غیر این بود خلاف عقل سلیم می‌بود ... فرض کنید ما و شما یک حقیقتی را به عنوان حق مسلّم شناختیم و حالا می‌خواهیم این حق مستقر شده و باطل‌ها نابود گردند، اما از هر راهی که بخواهیم عمل کنیم نمی‌توانیم چون ما فقط در شناخت خود حق به یقین قطعی رسیده‌ایم نه در مورد روش برقرار کردن آن حق! در نتیجه باید بنشینیم سر جایمان و اگر هم یک بار حرفی زدیم و اعتراضی کردیم یا عکس‌العملی اعتراض‌آمیز داشتیم و یا در مقابل آن عکس‌العملمان سکوت و بی‌تفاوتی بود در هر دو صورت باید از همگان معذرت‌خواهی کنیم ... اگر چنین باشد حق یا برقرار می‌شود و یا نمی‌شود و در این شدن یا نشدن ما یا نقش یاوری داشته‌ایم و یا نقش مزاحم، معلوم نیست و نمی‌دانیم ... این چیزی است که شما خیلی دوست دارید اینطور باشد ولی عقل سلیم اجازه‌اش را نمی‌دهد ... می‌دهد؟ ما می‌خواهیم حق را یاری کنیم ولی علم قطعی به راه درست آن نداریم، به ما فرموده‌اند که از علم نزدیک به یقینی استفاده کنید، نه اینکه هر کسی بلند شود و بگوید اینطور عمل کنیم، نه! بلکه علما سعی می‌کنند تا راه درست تلاش برای برقراری حق را از میان قطعیات کشف نمایند و به ما برسانند ... معصوم اگر نگوید که به علمایی رجوع کنید که هوای نفسشان را سرکوب کرده و در عمل مطیع امر مولایشان باشند و احادیث ما را روایت کنند هم عقل به راه دیگری حکم نمی‌کند ... می‌کند؟ ... پیشنهاد شما جز یکجا نشستن و هیچ کاری نکردن چیست؟

و اما اینکه فرمودید تنها چیزی که مهم نیست تسلیم حق بودن است ... بر خلاف شما فکر می‌کنم تنها چیزی که مهم است همین است :ok: الباقی در میان همه‌ی ما مشترک است ... شما هم فکر منطقی می‌کنید و سعی می‌کنید بر اساس جهان‌بینی که دارید و بر اساس حقّ فرضی که در این لحظه و این شرایط آن را به عنوان حق فرض نموده‌اید و درست شناخته‌اید راه درست را انتخاب نمایید و جلو روید، اگر اینطور نبود الآن اینجا نبودید و سعی نمی‌کردید که نشان دهید که یک عده که موافق شما هستند درست و یک عده‌ی دیگر در اشتباه هستند ... بنابراین فرق میان ما و شما و سایرین در همان شناخت قطعی یک حق و تسلیم شدن در مقابل آن است ... تنها چیزی که ما را به یک قطعیت و یقین قطعی پیوند زده و الباقی راه ما را موجّه می‌گرداند همین است ... این همان ریسمان محکمی است که هر کسی به آن چنگ بزند دیگر گمراه نمی‌شود ... مثل این می‌ماند که از دور دارد حق را می‌بیند و تلاش دارد که به آن برسد، حالا در این راه افتان و خیزان و نالان هم که برود به هر حال مقصد را دارد می‌بیند و اینطور نیست که تمام جهات به نظرش یکسان باشند و هر بار در اثر صدا یا توهم صدایی که کرده و یا توهم دیدن یک نور به جهتی رود و مدام تغییر جهت بدهد ... این می‌شود فرق بینا و نابینا که در قرآن هم به آن اشاره شده است ... تمام این امتیازهای اساسی در اثر همان شناخت قطعی حقیقت است که حاصل می‌شود ... این مسأله مهم است و اهمیتش اساسی است ... باقی مسأله اهمیتش ثانویه است گرچه آن هم قابل صرفنظر کردن نباشد ...

Dahim Darni;784919 نوشت:
آیا احتمال می دهید که اگر اکنون در زمان علی بن ابیطالب می بودید ، در صف مقابل او می ایستادید ؟!

سؤالی پرسیدید که خیلی دوست داشتم می‌توانستم بگویم نه ولی چه کنم که نفس خودم را جنایتکارتر از آن یافتم که چنان اطمینانی به خودم داشته باشم ... «وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّيَ»
Dahim Darni;784919 نوشت:
شما از جا می دانید آنچه که گمان می کنید از اهل بیت گرفته اید را خود آنها گفته اند ؟! چرا گمان نمی کنید که کلینی و صدوق و طوسی خودشان همینطوری حدیث نوشته اند ؟! و یا حتی روات در طبقات گذشته اینها را جعل کرده اند ؟!! به راستی از کجا این اطمینان می آید ؟!!

یقین نداریم ولی با روش‌هایی علمی (اگرچه در حیطه‌ی علوم اکتسابی و بشری باشند) به ظن‌های قوی نزدیک به یقین می‌رسیم ... مثلاً در بحث تواتر حدیث و مشابه آن ... این یک طرف قضیه است ... طرف دیگر قضیه ولی در نوع خود اهمیت زیادی دارد ... نور بودن علم را همه به نوعی چشیده‌ایم، اینکه علم وقتی فراهم می‌شود فضای فکری انسان روشن می‌شود و مثل اینکه چراغی روشن شود انسان خیلی از چیزهایی که قلاً نمی‌دید را اکنون واضح می‌بیند خیلی از نکات پراکنده که در ذهن انسان بودند با این علم کسب شده ناگهان به یکدیگر مرتبط شده و یکدیگر را تأیید و پشتیبانی می‌نمایند ... اینکه در زیارت جامعه از قول امام هادی علیه‌السلام آمده که «کلامکم نور» را حقیر به شخصه بارها چشیده‌ام که یعنی چی ... درست است که این یک شناخت مستقیماً فطری نیست ولی خالی از درک حضوری هم نیست (اینکه فرمودند روایات ما را برای مردم بخوانید ایشان خود به سوی ما جذب خواهند شد تا حدودی اشاره به همین کشش در متن عموم روایات ایشان دارد) ... بخصوص وقتی روایات تفسیری را بخوانیم که آیات قرآن را که پیشتر بارها خوانده‌ایم را توضیح می‌دهند و ناگهان به آیات دو بعدی روی کاغذ یک بعد سومی اضافه می‌کنند که مطلب در ذهن انسان عمق پیدا کرده و درک بزرگی را برای انسان به ارمغان می‌آورند که سبب رشد باطنی انسان می‌شود و انسان متوجه ایجاد یک تحول قابل توجه در درون خودش می‌شود ... در بحث اثبات اعجاز قرآن هم چنین تجربیاتی بودند که ما را به یقین در مورد حقانیت اسلام رساندند و در نتیجه این تجربیات برایمان بامعنا هستند و اگرچه جواز استفاده‌ی بدون احتیاط کافی از روایات را به ما نمی‌دهند ولی جواز کنار گذاردن روایات یا اعتماد نکردن به آن‌ها وقتی در پس آن‌ها چنین آثاری باشد را هم نمی‌دهند ...
اما در مورد کلینی و صدوق و طوسی و مشابه ایشان علم رجال مطرح است ... در مورد بزرگانی که شما نام بردید بعضاً کتاب‌های تألیفی ایشان در دسترس است و می‌توان مطالعه کرد ... رویکرد ایشان را می‌توان سنجید ... اینکه برخی از ناقلان حدیث به غلو متهم هستند و برخی به ثقه بودن شهرت دارند بر همین مبنای علوم رجالی است ... البته سر برخی از ایشان هم اختلاف است ولی این چیزی از اهمیت این علوم کم نمی‌کند ...
Dahim Darni;784919 نوشت:
دوست عزیز ، با عرض پوزش تفکر شما با تفکر داعش هیچ تفاوتی ندارد ... اینکه ما از اهل بیت می گیریم آنها از اهل بیت نمی گیرند یک سخن بی منطق و بیهوده است . هم شما و هم داعش بیش از 1400 سال با محل صدور روایات تفاوت زمانی دارید و به هیچ وجه نمی توانید مطمئن شوید این احادیثی که در تفاسیر قرآن می آورید همه درست ، یقینی و همانی هستند که پیامبر شما و ائمه گفته اند ...

بلکه بسیاری از احادیث را خود علمای ما ظنّی‌الصدور می‌دانند ... در واقع اگر اشتباه به خاطرم نمانده باشد آن احادیثی را که متواتر نباشند چنین می‌دانند ... اما این مطلب با آنکه از نگاه‌ها دور نمانده است باز مانع از ادامه‌ی مسیر نشده است که توضیحات آمده در بالا می‌تواند توجیهی مختصر در همین زمینه محسوب گردد ... گرچه به هر حال حتماً علما بهتر می‌توانند از چگونگی برخورد با این مسأله توضیحاتی را بدهند ...
اما تفاوت ما با داعش تفاوتی اساسی است ... آن‌ها با همین علوم رجالی و درایة روایات را می‌رسانند به افرادی که بعضاً نسبت به کسانی که قرآن معرفی‌اشان کرده است که چنینند و چنان رویکردهای ظالمانه و خصمانه‌ای داشته‌اند ... چنین کسانی یا طرفداران چنین کسانی وقتی در حلقه‌های ناقلان حدیث ایشان باشند اگرچه دست آخر حدیث را برسانند به شخص رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله ولی باز این قابل مقایسه نیست با ناقلانی که روایات ما را به شخص رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله یا اهل بیت ایشان علیهم‌السلام می‌رسانند ... مثالی که در مورد صادق بودن امام صادق علیه‌السلام بیان کردم را در ذهن مرور کنید، آن‌ها می‌دانند که ایشان صادق هستند و صادق اسم ایشان نیست بلکه لقب ایشان است ولی باز از دیگرانی تبعیت می‌کنند که احکامی غیر احکام ایشان را بیان کرده‌اند، اینها نقاط تاریکی است که راه ایشان را معیوب می‌کند و اعتمادپذیری راه درست تسلیم بودن در مقابل حق را تضعیف می‌گرداند ...
Dahim Darni;784919 نوشت:
مثال خوبی زدید ، اما اراده باطلی از آن داشتید که اراده باطل را در محل خودش توضیح می دهم . در روز نهروان علی بن ابیطالب ، ابن عباس ( و نه ابن ابی بکر ) را به نزد خوارج فرستاد ... و به او توصیه کرد که از سنت با آنها بحث کن ... مگر غیر از این بود که خوارج هم به قرآن ، آسمانی بودن آن و همه نظراتی که علی راجع آن داشت ، باور داشتند ؟!! پس چه چیزی باعث اختلاف شده بود ؟!! چگونگی درک از قرآن ... برداشت از قرآن ... مهم همین است ...

Dahim Darni;784919 نوشت:
آن اراده باطلی که می گفتم همین جاست ...
علی بن ابیطالب و خوارج معاصر محمد بودند ، ( هر چند خیلی سخت ) اما می شد تعیین کرد که وی چه سخنانی گفته و چه منظورهایی داشته ، اما واقعا الان هم می شود ؟!

آن بزرگوار را فرمودند علیه‌السلام که با سنت به مناظره‌ی با خوارج بنشیند چون آن زمان خوارج هنوز سنت را تأیید می‌کردند و سنت تحریف نشده بود ... این تا حدودی یعنی بحث بر اساس تفسیر تحریف نشده‌ی قرآن که مشترک میان ایشان باشد ... بحث بر اساس توضیحی از قرآن که آن‌ها هم قبول دارند ... در زمان حاضر هم به طرز مشابه، اگرچه مشابه از جهتی باشد و مختلف از جهتی دیگر، ما بدون اینکه کتاب‌های اهل سنت را تماماً قبول داشته باشیم با کتاب‌های خود ایشان با ایشان بحث می‌کنیم، مشابه کاری که از اهل بیت علیهم‌السلام نقل شده است که با علمای ادیان متفاوت از کتاب‌های خود ایشان بر علیه ایشان دلیل اقامه کرده‌اند ...

بله حق با شماست، چگونه برداشت کردن از قرآن اهمیت دارد ولی خوب است توجه نمایید که اهل بیت علیهم‌السلام علاوه بر اینکه توسط قران به عنوان محلّ رجوع معرفی شده‌اند، ایشان هر برداشتی که از قرآن می‌کنند را نیز معمولاً با قسمت‌های دیگری از همان قرآن توضیح می‌دهند و در واقع قرآن را به قرآن عرضه می‌کنند چون در قران هر آنچه برای هدایت انسان لازم باشد وجود دارد، فرقمان این است که ما این کتاب را می‌خوانیم و متوجه آن نکات نمی‌شویم ولی ایشان که راسخ در علم و اهل قرآن و مطهّرین هستند متوجه می‌شوند، دیگران هم همواره بخشی از آن مسائل از نظرهایشان دور می‌ماند ولی دیگر کسی را ندارند که ایشان را به مسیر درست برگرداند، از صادق روی برمی‌گردانند و از غیر صادق علم می‌گیرند ... این دو به نظر شما یکسان است؟ در روایت امام جواد علیه‌السلام هم هست که هر روایتی که نقل شد را باید به قرآن عرضه کرد و اگر مخالف بود آن را کنار گذاشت ... در نتیجه روایاتی که با قرآن ضدیتی دارند اگر قابل جمع با قرآن نباشند کنار گذاشته می‌شوند و اگر قابل جمع با قرآن باشند از آن برای درک بهتر قرآن استفاده می‌شود ... این معیار برای ما که قرآن را بریء از تحریف می‌دانیم یک معیار مناسبی است در زمان غیبت که دسترسی مستقیم نداریم به حجت‌هایی که فطرتاً به حقانیت ایشان یقین داشته باشیم ... ولی خیلی از روایات ایشان را و برداشت‌های علمی علمای ایشان را می‌توان با همان قرآن رد کرد ... مثل اینکه آنها می‌گویند رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند که هر کسی که من ولیّ او هستم اینک این علی ولیّ اوست، بعد می‌گویند این ولی بودن یعنی اینکه باید حضرت علی علیه‌السلام را دوست داشت، مدعی هستند که دوست هم دارند (بغیر ناصبی‌ها و امثال ایشان)، اما ما از ایشان می‌پرسیم که چرا رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نفرمود که علی را ولی و دوست خود بگیرید و اول فرمود که هر کسی که من ولیّ او هستم؟ بعد می‌بینیم که در قرآن آیه داریم که پیامبر بر مؤمنین ولایت دارد و اولی بر جان و مال ایشان است «النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ»، یعنی ولی بودن ایشان بر مردم از پیش برای ایشان تعریف شده است و لازم نیست کسی از خودش بیاید و منظور از ولی را توضیح دهد، در نتیجه اگر ولایت رسول خدا چنان ولایتی است ولایت امیرالمؤمنین که با حرف عطف به آن اضافه شده است هم چنان ولایتی خواهد بود و این یعنی امیر بودن بر مؤمنین با مشروعیتی الهی ... به عبارت دیگر ما روایاتی را می‌پذیریم که قابل جمع با قرآن باشند و روایات ایشان را با همان قرآن رد می‌کنیم، قران هم سنگ محک قابل اعتمادی است، بحث‌های رجالی و درایة‌الحدیث بحث‌های کمکی هستند که نواقصمان در این کار را پوشش می‌دهند ... لااقل از این جهت که مسأله بررسی شود ...

Dahim Darni;784919 نوشت:
آن اهل سنت باید به شما چنین جواب می داد که آقای سین شما احکام خودتان را از چه کتابی گرفته اید ؟!

شما می گفتید : از کافی و تهذیب و استبصار و ...

او می پرسید آن کتاب ها از که گرفته اند ؟!

شما می گفتید از تعدادی راوی و با واسطه ...

می پرسید : سرانجام روات از که می گرفتند ؟!

شما می گفتید : از ائمه که معصوم اند ...

حال نوبت پرسش های شماست و پاسخ های وی نیز چنین خواهد بود :

از بخاری ، از احمد بن حنبل ، از سلیمان اعمش ، از فلانی از فلانی از ابی سعید خدری از پیامبر .

فکر می کنید واقعا تفاوتی باهم دارند ؟!!

هیچ تفاوتی ندارند ... اینجا دیگر گوینده مهم نیست ، مهم کسانی هستند که نقل حدیث کرده اند ... اگر ابو سعید خدری ( صحابی پیامبر ) معصوم نیست ، اشکالی ندارد ،،، زراره هم معصوم نیست ( صحابه جعفر صادق ) ... اگر بخاری و مسلم معصوم نیستند ، عیبی ندارد ، کلینی و صدوق هم معصوم نیستند ...

در حقیقت آب که از سر گذشت چه یک وجب ، چه صد وجب ...


معصوم نبودن آنقدرها هم شرط لازمی نیست وقتی بحث تکلیف مطرح باشد ... عالم بودن و ثقه بودن و اجماع تعدادی از علمایی که آثار علمی ایشان مورد تأیید امروز ماست و بلکه خود را قدردان زحمات علمی ایشان می‌دانیم در بسیاری از موارد چه بسا بیش از آنچه که لازم باشد کفایت می‌کند ...
اینکه شما اینطور میان افراد مقایسه می‌نمایید بخاطر این است که بحث را کلی مطرح می‌کنید و در این کلی‌گویی اختلافات میان ایشان فیلتر شده است، طبیعتاً وقتی اختلافات میان ایشان دیده نشود هم حداکثر اشتراکات میان ایشان دیده می‌شود که ناقل حدیث بودن ایشان است و معصوم نبودنشان ... اما با توجه به مطالبی که خیلی به اختصار و البته با عرض معذرت پراکنده بیان گردید ان شاء الله فرق میان دو مسیر تا حدودی مشخص‌تر شده باشد ... یک وجب آب و صد وجب آب برای وقتی که انسان بخواهد از تنفس معمولی بهره ببرد یکسان هستند مگرنه شما اگر از لوله‌ی تنفس در غواصی سطحی (Snorkel) اگر استفاده کرده باشید می‌بینید که بین این دو فرق بسیار است و اگر هم مشکل تنفسی را به صورت دیگری حل کنید می‌بینید که فشار زیاد در عمق صد وجبی بسیار وخیم‌تر از فشار اتمسفر در عمق یک وجبی است و غیره و غیره ... یک وجب و صد وجب از جهاتی مشابه هم هستند ولی همیشه اینطور نیست ... در این مورد هم اگرچه هیچ کدام معصوم نباشند ولی میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است ...

[=microsoft sans serif]پرسش:
نحوه برخورد با کسی که به دین توهین می کند باید چگونه باشد؟ در همین سایت دیدم که که گفتید برای تاثیر گذاری روی چنین افرادی باید با نرمی و لطافت عمل کنید؛ در حالی که روایاتی داریم که در آنها دستوراتی برخلاف این روش آمده است. این تضاد را چه باید کرد؟

پاسخ:
باسلام
در مورد برخورد با مخالفان، لازم است بین دو مسئله تفکیک کرد.
گاهی مخالف، صرفا در حد مخالف علمی است و گاهی کار به مقابله عملی کشیده میشود.
مقابله عملی نیز گاه به صورت توهین و تخریب شخصیت های دینی است و گاه در قالب جنگ و اقدام نظامی.
ما به عنوان یک مسلمان و یک عضو از جامعه اسلامی، تا جائی که امکان دارد لازم است در این زمینه نیز مانند سایر امور زندگی خود از الگوی تام اسلامی تبعیت کنیم. الگویی که خداوند متعال او را برای هدایت ما فرستاد و او نیز تمام تلاش خویش را برای سعادت بشر به کار بست.

با مراجعه به سیره حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) به نکات خیلی جالبی برخورد میکنیم. نکاتی که البته ائمه اطهار(علیهم السلام) نیز در دوره زندگی و امامت خویش به آنها پایبند بودند. این بزرگواران مامور به صبر و مدارا با مخالفان بودند و تا جائی که امکان داشت و کار به مقابله عملی از جانب مخالفان کشیده نمی شد، حضرات معصومین(علیهم السلام) با صلح و صفا با آنان برخورد میکردند.

پیامبر گرامی اسلام، گرچه از انکار و مخالفت ها و تکذیب های مخالفان، اندوهگین می شد (1) و از این که می دید سخنان به حق و عقلانی و عقلایی اش را به تمسخر می گیرند و آن را باطل و سحر می شمارند، شگفت زده می شد (2)
ولی دلسوزانه از آنان می خواست که به جای این شیوه نادرست برخوررد باحق و سخنانش، به درستی گوش کنند و تفکر و تدبر در آن نمایند تا در مسیری قرار نگیرند که به جرم و گناه ختم می شود (3) و سرانجام شوم ابدی برای آنان به عنوان کافران رقم می خورد (4)؛ چرا که این گونه برخورد با حق و سخن حق، چیزی جز گرایش به ظلم و ظالمان نیست. (5)

امام علی نیز همانند پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)در برخورد با مخالفان خویش سه راهبرد اساسی داشت: گفتگو، مدارا و برخورد قاطع.(6) تلاش اولیه ایشان بر پاسخگویی بوده است اگر از این راه موفق نمیشد، آسیبی به مخالف خود نمیزد، مگر اینکه خود آن شخص با اقدامات عملی خود، به امنیت و وحدت جامعه اسلامی آسیب میرساند. البته حتی موقعی که آن اشخاص به مقابله عملی می پرداختند، تا جائی که امکان داشت او را راهنمایی میکرد و دست از ارشاد وی بر نمیداشت.

چرا که از رسول گرامی اسلام شنیده بود :
"اگر خداوند یک تن را به دست تو هدایت کند، بهتر است از هر چیزی که خورشید بر آن می تابد."(7)

خداوند متعال نیز در قرآن کریم، به مسلمانان گوشزد میکند که در مقابل کافران به یک صورت عمل نکنند. بر اساس منطق قران، مخالفی که صرفا مخالف نظری است با مخالفی که دست به شمشیر برده و قصد مقابله عملی دارد فرق دارد:

لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِم‏* إِنَّما يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ أَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ وَ ظاهَرُوا عَلى‏ إِخْراجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُم‏ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُون‏(8)

به اين ترتيب افراد غير مسلمان به دو گروه تقسيم مى‏شوند:
گروهى كه در مقابل مسلمين ايستادند و شمشير به روى آنها كشيدند، و آنها را از خانه و كاشانه‏ شان به اجبار بيرون كردند، و خلاصه عداوت و دشمنى خود را با اسلام و مسلمين در گفتار و عمل آشكارا نشان دادند، تكليف مسلمانان اين است كه هر گونه مراوده با اين گروه را قطع كنند، و از هر گونه پيوند محبت و دوستى خوددارى نمايند كه مصداق روشن آن مشركان مكه مخصوصا سران قريش بودند، گروهى رسما دست به اين كار زدند و گروهى ديگر نيز آنها را يارى كردند.

اما دسته ديگرى بودند كه در عين كفر و شرك كارى به مسلمانان نداشتند، نه عداوت مى‏ ورزيدند، نه با آنها پيكار مى‏كردند، و نه اقدام به بيرون راندن شان‏ از شهر و ديارشان نمودند، حتى گروهى از آنها پيمان ترك مخاصمه با مسلمانان بسته بودند، نيكى كردن با اين دسته اظهار محبت با آنها بى‏ مانع بود، و اگر معاهده‏ اى با آنها بسته بودند بايد به آن وفا كنند و در اجراى عدالت بكوشند.
این اصل در تمام زمان ها جاری است و مختص به دوره صدر اسلام نیست. اصلی اساسی که چگونگی رابطه مسلمانان با غیر مسلمانان را مشخص میکند. (9)

خداوند در این ایه می فرماید
اولا: دشمن مرا و دشمن خود را دوست نگيريد.
ثانیا: کسانی که در دین با شما قتال و جنگ نکردند و شما را از دیارتان اخراج نکردند، شامل این حکم نمی شوند و باید با انها با احسان و عدل رفتار کرد.(10)

حال اگر کسی به جای بحثهای علمی و طرح شبهه خویش، بخواهد آرامش و امنیت جامعه را به هم بریزد، برخورد با این افراد متفاوتخواهد بود.این حالت، شامل اقدام نظامی، آشوب و بلوا، ارتداد(باوجود شرایط) و خصوصا سب النبی و ائمه و مواردی از این دست میشود. اقداماتی که نتیجه همه آنها، بر هم خوردن امنیت و ارامش روانی جامعه است. وضعیت مرتد و کسی که اقدام نظامی و شورش برپا میکند که مشخص است.

اما کسی که به دشنام دادن به پیامبراسلام ( و امامان معصوم، بنابر اختلاف فتاوا) می پردازد، هتاکی کرده و با این کار،احترام خون و مال خود را از دست داده است.


اگر این شخص، مسلمان است، با این کارش از دین خارج میشود و مرتد خواهد بود.
ولی اگر در هنگام دشنام دادن، مسلمان نباشد، به خاطر اقدامی که انجام داده است، حکمش قتل خواهد بود.

نکته مهم در این میان آن است که بین این حکم و نیز وظیفه مسلمانان در قبال این افراد تفکیک قائل شویم. به این معنا که حکم این افراد، وجوب قتل یا استتابه(توبه دادن) است در صورت مسلمان بودن.


اما در مورد اینکه آیا هر مسلمانی میتواند بدون اجازه از حاکم شرع اقدام به برخورد فیزیکی با او کند و در چه صورتی، بین فقها اختلاف نظر وجود دارد. برخی معتقدند که فقط با اجازه امام و حاکم شرع(در دوره غیبت) مقابله با چنین فردی جایز است.

برخی دیگر نیز معتقدند که اذن نیاز ندارد ولی اجرای این حکم در صورتی است که ضرری به خود یا فرزندانش نداشته باشد.(11)
اینکه امروز و در نظامی که ولایت فقیه وجود دارد یا در کشورهای دیگر مسلمان و غیر مسلمان، حکم چیست مسئله ای فقهی است که ربطی به این تاپیک ندارد.

خلاصه اینکه:
اولا: اسلام تا آنجا که میشود به پیروان خویش دستور میدهد و سفارش به مدارا میکند.
ثانیا: کسی که اقدام عملی میکند از این قاعده مستثنی است. به چند دلیل:
- به خاطر اینکه امینت جامعه را به هم زده است
- به خاطر اینکه اینگونه اقداماتش نشان دهنده ان است که مشکل او شبهه علمی نیست تا بخواهیم او را با راهنمایی و موعظه به راه راست بازگردانیم.
- به خاطر اینکه بلکه قصد آشوب، بلوا و خدشه دار کردن ارزش و جایگاه کاریزمای پیامبر و ائمه را دارد.
ثالثا: اجازه اجرای این حکم و نحوه انجام آن و متصدی آن، مسئله ای فقهی است و ربطی به این بحث ندارد و نباید با حکم کلی آن خلط شود.

موفق باشید

ــــــــــــــــــــ
۱. انعام، آیات ۳۳ و ۴۳
۲. صافات، آیات ۱۲ تا ۱۵
۳. یونس، آیه ۴۱
۴. حج، آیات ۴۲ و ۴۴ و فاطر، آیات ۲۵ و ۲۶
۵. نحل، آیه ۱۱۳
۶. دانشنامه امام علی، ج6، ص238
۷. بحار الانوار، ج32، ص448؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج4، ص14
8. سوره ممتحنه،‌ آیه۸
9. تفسير نمونه، ج‏24، ص: 32
10. ترجمه تفسير الميزان، ج‏19، ص: 400
11. خویی، مبانی تکملة المنهاج، ج 1، ص265

موضوع قفل شده است