نامعلوم بودن ذات مطلق حق تعالی

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نامعلوم بودن ذات مطلق حق تعالی

باسمه تعالی
با سلام
دائما او پادشاه مطلق است
در کمال عز خود مستغرق است
او به سر ناید زخود آنجا که اوست
کی رسد عقل وجود آنجا که اوست(1)
عارفان همانند فیلسوفان و دیگر اندیشمندان الهی هم نظرند که ذات اطلاقی حق تعالی معلوم احدی نمی گردد زیرا ذات حق به عنوان وجود مطلق و نامتناهی هیچ نسبتی با وجود محدود و متناهی مخلوقات ندارد البته خود حق تعالی در مقام ذات به خود علم دارد و این ،به سبب احاطه ذات نسبت به خود است
(لاخلاف بین سائر المحققین من اهل الشرایع والاذواق والعقول السلیمة فی ان حقیقة الحق سبحانه مجهولة لا یحیط بها علم احد سواه لعدم المناسبة بین الحق من حیث ذاته و بین خلقه2)
میان محققان اهل شریعت و ذوق و کسانی که عقل سلیم دارند اختلافی نیست که حقیقت حق تعالی یعنی مقام ذات مجهول است و کسی جز خود حق را یارای احاطه علمی بدان مقام نیست زیرا مناسبتی میان حق تعالی از نظر ذات با مخلوقاتش نیست
ادامه دارد....
پی نوشت
1- عطار
2-- قونوی اعجاز البیان ص 35

جهان را بلندی و پستی تویی
ندانم چه ای هر چه هستی تویی(1)
از همین رو عارفان واولیاء و انبیاء در شناخت کنه ذات الهی همگی سر گردانند واعتراف به ناتوانی ،بهترین زبان حالشان است:
(اما الذات الهیه فحار فیهاجمیع الانبیا والاولیا کما قال(صلی الله علیه واله وسلم)ما عرفناک حق معرفتک وما عبدناک حق عبادتک(2)
ترجمه:اما درذات الهی تمام پیامبران واولیا در شناخت او سر گردانند .همانگونه که پیامبر اسلام(صلی الله علیه واله وسلم)فرمودند:تو را آنگونه که شایسته بود نشناختیم و آنگونه که شایسته تو بود عبادت نکردیم
این اعتراف در شناخت حق تعالی ناشی می شود عارفان کامل آگاهند که آنچه آنها از حق تعالی درباره تعینات و تجلیات وی می دانند نسبت به انچه از وی درباره ذات نامتناهی و مطلقش نمی دانند همانند نسبت تعینات مقید به ذات نامتناهی مطلق است یعنی هیچ
بنابراین آنچه برای عارف امکان پذیر است شناخت ذات حق در پرتو تجلیات و در ضمن ظهورات تعینی اوست نه شناخت وی به گونه ای عاری از تعینات مقید در حاق ذات نامتناهی ومطلق
ادامه دارد...........
پی نوشت
1-فردوسی
2-- قیصری شرح فصوص الحکم تصحیح آشتیانی

باسمه تعالی
اینکه می گوییم ذات حق تعالی،معلوم احدی نیست هر چند به معنای نفی دست یابی انسان بدان مقام و احاطه به کنه آن حضرت است اما نفی هیچ گونه علم درباره آن را در پی ندارد ذات حق هر چند به صورت تفصیلی معلوم احدی نیست ولی به صورت اجمالی معلوم و مشهود واقع می شود عارف در شهودهای خویش بدون اینکه بتواند به حقیقت آن ذات بار یابد و وجود مطلق حق را عاری از تعینات درک کند در همان شهود به اجمال چنین می یابد که در ورای تعینات و تجلیات مقیدی که مشهود وی می افتند حقیقتی بی تعین وجود دارد که منشا و مبدا این تجلیات است وهیچ مقام و تعینی از حضور فراگیر آن خالی نیست به این ترتیب او بدون دریافتن کنه ذات به اصل درک تحقق این مقام بار می یابد
برای اطلاع بیشتر ر. ک. به مبانی و اصول عرفان نظری یدالله یزدان پناه

باسمه تعالی
باسلام
جناب حافظ به زیبایی حیرت عارف در مقام ذات و ناتوانی وی از علم بدین مقام را تصویر کرده است :
کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست
این قدر هست که بانگ جرسی می آید
در این بیت نخست به نامعلوم بودن ذات حق و سپس علم اجمالی به آن مقام با تعبیر (بانگ جرس) اشاره شده است این تعبیر از بیان حضرت خاتم صل الله علیه و آله وسلم گرفته شده است که فرمود :گاهی وحی برمن نازل می شود و آن همانند بانگ جرس است (1)
پی نوشت :
1- بحار الانوار ج56 ص 215 و مناقب ابن شهر آشوب ج1 ص 43

پرسشی که درباره نا معلوم بودن ذات حق تعالی مطرح می شود این است که چرا اهل معرفت تاکید دارند که حق تعالی (اظهر الاشیا)است
آیا میان خفای ذات و ظهورش که گفته می شود ظهور او از ظهور هر ظاهری بیشتر است تناقضی وجود ندارد ؟
در پاسخ به این پرسش به اختصار می توان گفت حق تعالی از نظر اصل تحقق و وجود اظهر الاشیا و به لحاظ حقیقت و کنه ذات اخفی الاشیا است اینکه حقیقتی وجود دارد و آن را حق می نامیم در اوج ظهور است اما کنه همان حقیقت از همه چیز پنهان تر است کنه ذات حق و غیب هویت مطلق او تعالی و تقدس ،مدرک و مفهوم و مشهود ومعلوم هیچ کس نتواند بود در مقام تمثیل این معنا همانند درکی است که انسان از قوای ادراکی و فعلی خویش همچون اراده علم و بصر دارد اصل تحقق چنین قوایی برای هر انسان در نهایت وضوح است اما چیستی آنها و کنه وجود آنها از پنهان ترین حقایق برای اوست

محقق قیصری این حقیقت را چنین بیان می کند :
هو اظهر من کل شیءٍ تحققاً وانیةًحتی قیل فیه انه بدیهی و اخفی من جمیع الاشیاءماهیةً و حقیقة فصدق فیه ما قال اعلم الخلق به فی دعائه :وما عرفناک حقِّ معرفتک (1)
او از نظر تحقق و وجود از هر چیزی ظاهر تر است به گونه ای که گفته می شود وجودش بدیهی است و از نظر ماهیت و حقیقت از همه اشیا پنهان تر است نیز او از نظر تحقق و انیت ظاهرتر از هر چیزی است تا آنجا که درباره اش گفته اند تحققش بدیهی است و از نظر ماهیت و حقیقت پنهان تر از همه اشیا است پس آنچه که داناترین مردم به خدا یعنی رسول الله د ردعایش فرمود که تو را آنگونه که شایسته معرفت بودی نشناختیم راست است
همو در جای دیگر با عبارتی رسا و مختصر این حقیقت را اینگونه معرفی می کند (ولا معلوما ًیحسب حقیقته و ان کان معلوما یحسب انّیه2)
حق تعالی به حسب حقیقتش معلوم نیست هر چند از نظر انیت و تحقق معلوم می باشد
بنابراین هستی خدای تعالی پیداتر از همه هستی هاست زیرا که او به خود پیداست و پیدایی سایر هستی ها بدوست
الله نور السماوات والارض(3)
همه اشیا بی هستی عدم محض اند و مبدا ادراک همه وجود و هستی است هم از جانب مدرک و هم از جانب مدرَک در واقع هر چه که به ادراکمان در بیاید این هستی است که اول به ادراک در می آید اگر چه از ادراک این ادراک غافل باشیم
همه عالم زنور اوست پیدا/کجا او گردد از عالم هویدا
زهی نادان که او خورشید تابان/به نور شمع جوید در بیابان(4)

پی نوشت:
1- قیصری شرح فصوص الحکم تصحیح آشتیانی ص 15
2-قیصری شرح فصوص الحکم تصحیح آشتیانی ص 16
3- نور 35
4- شبستری گلشن راز

با سلام
شيخ اجل سعدي مي گويد :

چو رسي به طور سينا ارني مگو و بگذر

که نيرزد اين تمنا به جواب لن تراني

در جواب سعدي شاعري ( احتمالا حافظ ) مي گويد :

چو رسي به طور سينا ارني بگو و مگذر

تو صداي دوست بشنو نه جواب لن تراني

و در جواب اين دو ، شاعر ديگري ( احتمالا مولانا ) مي گويد :

"ارنی" کسی بگوید که تو را ندیده باشد

تو که با منی همیشه چه ترا چه لن ترانی

علامه طباطبایی فرموده:

سحر آمدم به کویت که ببینمت نهانی

" ارنی " نگفته گفتی دو هزار " لن ترانی"

:: توضیح
سوره اعراف آیه 143..... و چون موسى به وعده گاه آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض كرد : پروردگارا خود را به من بنماى تا تو را تماشا کنم . معشوق فرمود هرگز مرا نخواهى ديد ؛ ليكن به كوه نگاه کن پس اگر بر جاى خود قرار گرفت به زودى مرا خواهى ديد . پس چون پروردگارش به كوه جلوه نمود آن را متلاشی ساخت و موسى مدهوش بر زمين افتاد و چون به خود آمد گفت تو منزهى به درگاهت توبه كردم و.....mall">

وَلَمَّا جَاء مُوسَى لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنظُرْ إِلَيْكَ قَالَ لَن تَرَانِي وَلَكِنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ موسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ ﴿143)اعراف

موضوع قفل شده است