میزان اعتبار این حدیث؟

تب‌های اولیه

71 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

سین;735605 نوشت:
[=Franklin Gothic Medium]
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
برادر اگر تأییدی لفظی برای این حدیث نیافتید با آن چه می‌کنید؟

به نظر شما چطور اولین انسان که حضرت آدم علیه‌السلام بودند خودشان پیامبر بودند و چطور باز در روایت آمده که اگر دو نفر بیشتر بر روی زمین نباشند حتماً یکی حجت خداست بر دیگری؟ با این اوصاف حالا این همه انسان به خودشان رها شده‌اند؟ اگر عقلِ خودشان کفایت می‌کرد که لازم نبود حتماً اگر فقط دو نفر باشند یکی از آنها حجت خدا و مفترض‌الطاعة باشد ... پس برای تک‌تک ابناء انسان باید یک حجت که مفترض‌الطاعة هست هم باشد ... حالا این روایت را بگذارید به یک کناری و بعد آیات بیان شده و این توضیحات را کنار هم بگذارید و پاسخگوی مشکلات باشید، حقیر منتظرم که پاسخ شما و جناب عصران را بشنوم :Gol:

[=Franklin Gothic Medium]


[/HR][=Franklin Gothic Medium]إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَ‌بُّنَا اللَّـهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُ‌وا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ * نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَ‌ةِ ۖ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ [فصّلت، ۳۰ و ۳۱]
آیا ملائکه که به سوی مؤمنان مذکور در این آیه می‌آیند و با ایشان سخن گفته و می‌گویند که نترسید و ناراحت نباشید و بشارت باد بر شما و ما دوستان شما هستیم در حیات دنیا و آخرت، آیا مؤمنان هم ایشان را با چشم سر می‌بینند و صدایشان را با گوش سر می‌شنوند؟ ... ظاهراً سخن گفتن با انسان‌ها از طریق باطنی موضوعیت قرآنی دارد و آن حدیث هم چیزی فراتر از این مطلب را بیان نمی‌کند ... بلکه کیفیت این مطلب را بیان می‌کند و به وضوح این کیفیت از امور غیبی است که با تعقل ناقص ما قابل تحصیل نیست اگر خبر آن را به کناری بگذاریم و به آن اعتنا نکنیم ... اینکه خداوند بعد از بیان اینکه ای پیامبر تو بر تمام مردم کفایت می‌کنی فرموده است که ولی بیشتر مردم نمی‌دانند شاید به همین مطلب اشاره کرده باشد ... اینکه این مسأله از مسائل غیبی است ... اینکه فهم شما از آن متوقف است بر خبری که راسخان در علم به شما بدهند ...
توجه کنید که در آیه‌ی مذکور در بالا فرشتگان به مؤمنان بشارت می‌دهند و بشارت و انذار دو فعلی است که خداوند در آیه‌ی [=Franklin Gothic Medium]«وَمَا أَرْ‌سَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيرً‌ا وَ نَذِيرً‌ا وَلَـٰكِنَّ أَكْثَرَ‌ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ» هم به آن اشاره فرموده است، انذار باطنی را هم که همه تحت عنوان نفس لوامه و ملامتگر درونی می‌شناسیم ... جالب است که چند جا خداوند فرموده که رسولش را برای همین‌ها به رسالت فرستاده است و تمامی موارد یافت شده از حیث ظاهر با حدیث مورد نظر صراحتاً وفق داشته یا قابل جمع هستند:

وَبِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبِالْحَقِّ نَزَلَ ۗ وَمَا أَرْ‌سَلْنَاكَ إِلَّا مُبَشِّرً‌ا وَ نَذِيرً‌ا [الإسراء، ۱۰۵]

وَمَا أَرْ‌سَلْنَاكَ إِلَّا مُبَشِّرً‌ا وَ نَذِيرً‌ا [الفرقان، ۵۶]

يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْ‌سَلْنَاكَ شَاهِدًا وَ مُبَشِّرً‌ا وَ نَذِيرً‌ا * وَ دَاعِيًا إِلَى اللَّـهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَ‌اجًا مُّنِيرً‌ا [الأحزاب، ۴۵ و ۴۶]

وَلِلَّـهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ‌ضِ ۚ وَكَانَ اللَّـهُ عَزِيزًا حَكِيمًا * إِنَّا أَرْ‌سَلْنَاكَ شَاهِدًا وَ مُبَشِّرً‌ا وَ نَذِيرً‌ا [الفتح، ۷ و ۸]

در پناه خدا باشید
یا علی علیه‌السلام

سلام عليكم

بله اگر غلات و جعال نبودند و در احادیث دخالتی نداشتند ما تسلیم بودیم اما کم نیستند اخباریکه مرتفع و جعل شدند !

مثلا با اخبار صحیح السندی که کره زمین را پشت ماهی وبر شاخ گاو میدانند وماه رمضان را از 30 روز کمتر نمیدانند وعلاج ابنه را کوهان شتر میدانند و.... چه میکنید ؟!

اگر بقول شما انذار و تبشیر باطنی بود چرا غدیر خم و12 امام و آنهمه تبلیغ و جهاد و....؟؟؟

ضمنا موافقت اخبار با قران رسول خدا ص بود نه قرانی که عمر دستور تجریدش را داد و عثمان اکثر حروفش را سوزاند !

[=Franklin Gothic Medium]

ذره بین;735772 نوشت:
سلام
1- یعنی از نظر شما چون امکان تبشیر یا انذار انسان ها از طرق مختلف وجود دارد، دلیل می شود که پیامبر خدا بر قطعه ای از زمین بالا رفته باشند و تمام مردم دنیا را نظاره کرده و هر گروه را با زبان خودشان مورد انذار(حالا انذار باطنی مثلا) قرار داده باشند؟
بین این دو چه ملازمتی هست؟

2- ابلاغ دین و ارسال رسل، حجت را بر مردم از جهت رسیدن هدایت، تمام میکند.[INDENT=4]رسلا مبشرین ومنذرین لئلا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل (نساء/سوره۴، آیه۱۶۵)
[/INDENT]

يعني اگر خداوند پيامبران را نمي فرستاد براي كساني كه ايمان به باورهاي فطري و عقلي نياورده بودند اين فرصت ارائه حجت و دليل در برابر خداوند وجود داشت كه بگويند خدايا! اگر براي ما پيامبري مي فرستادي ما هم ايمان مي آورديم.
حالا این انذار و بشارت درونی و دعوت باطنی پیامبر اسلام که شما از آن یاد میکنید، چه حجتی را بر مردم سراسر زمین تمام میکند و چه تفاوتی با رسول باطن انسان ها دارد؟


بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
خداوند پیامبرش را فرستاده است و فرموده تو را نفرستادم مگر برای بشارت دادن و انذار کردن ... به نظر شما اگر این بشارت دادن و انذار کردن از راه‌های دیگر هم انجام شود پس باز خداوند حکیم پیامبرش را می‌فرستد؟ ... پاسخ حقیر این است که هم بله و هم خیر ... بله از این جهت که حتی ممکن است بر یک قوم همزمان چند رسول فرستاده شوند (چنانکه در سوره‌ی یس فرموده که سه رسول را یاور هم فرستادم و یا حضرت موسی علیه‌السلام با یاوری حضرت هارون علیه‌السلام فرستاده شدند)، اما نه از این جهت که اگر آن بشارت باطنی و انذار باطنی به قوت بشارت و انذار ظاهری باشد دیگر واقعاً وجهی برای فرستادن انبیاء علیهم‌السلام باقی نمی‌ماند ...
حالا اگر فرشتگان مؤمنان را بشارت دهند و اگر نفس لوامه یا عذاب وجدان عامل بازدارنده‌ای درونی از ارتکاب گناه یا تکرار آن یا عدم جبرانش باشند آیا وجهی از وجوه نبوت توسط ایشان انجام شده است یا خیر؟ ... بله! ...
حالا آیا فیض الهی جز از طریق واسطه‌ی فیض او که حجت خدا بر زمین است به مردم می‌رسد؟ ... اگر خیر پس حتی همان کار فرشتگان و نفس لوامه هم از طریق حجت خدا بر زمین به مردم می‌رسد، اگرچه ما اسمش را هدایت باطنی می‌گذاریم که علی‌الظاهر اثر دخالت رسول ظاهری در آن نباشد ...
هدایت از طرف خداست با واسطه‌ی حجت خدا ... ولی این هدایت برای برخی افراد ضعیف‌تر است و برای برخی دیگر قوی‌تر و حتی از طریق چند رسول رودروی همزمان ...
حالا سؤال اینجاست که این حجت خدا چگونه این کار را انجام می‌دهد ... در این روایت به زبان توصیفی یا استعاری به کیفیت این مطلب پرداخته باشد آیا اشکالی در آن هست؟ ...
آیا ملازمت مدّ نظرتان که به دنبالش بودید را یافتید؟

آنها هم اگر عاقل و بالغ باشند به میزان خود مکلف هستند ... پس به همان اندازه‌ی تکلیفشان باید بر ایشان حجت تمام شود ... رسول باطنی از نظر شما چیست که این دعوت باطنی رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را می‌خواهید بدانید چه تفاوتی با هدایت آن رسول باطنی دارد؟ ... آیا جز این است که علمای ما عقل را حجت باطنی خدا می‌دانند؟ آیا این عقل در ذیل عقل کلی عالم که رسول خداست صلی‌الله‌علیه‌وآله قرار ندارد؟ ... در روایات ما توضیح مفصل داده‌اند که عقل درخت یا فرشته‌ای است که به تعداد نفوس انسان‌ها برگ دارد یا سر دارد ... اولین نتیجه‌ی این روایات این است که پس عقل تمام انسان‌ها یک ریشه داشته و به هم متصل هستند ... اصلاً اگر عقل به حقیقت متصل نبود از کجا می‌توانست سنگ محک برای تشخیص حق بودن یا نبودن یک گزاره شود؟ ... با این حساب شخصی فکر می‌کند که دارد تعقل می‌کند ولی در اصل این تعقل ریشه در ارتباط او با عقل کلی عالم دارد و البته عقل انسان را جز به خدا نمی‌رساند و آن چیزی است که خدا به وسیله‌ی آن پرستش می‌شود ... اما آیا خدا جز به اهل بیت علیهم‌السلام پرستیده می‌شود؟ مَنْ وَحَّدَهُ قبِلَ عَنْکُمْ ...
با این حساب رسول باطنی در واقع دعوت و هدایت باطنی همان رسول ظاهری است ... در زمان ما که امام زمان علیه‌السلام از نظرها غایبند شما بفرمایید که یعنی چه ایشان مانند خورشید پشت ابر هستند و مردم از حضورشان منتفع می‌شوند؟ نور و حرارت وجودی خورشید چطور به مردم می‌رسد وقتی خودش دیده نمی‌شود؟ (البته رسیدن هدایت امام علیه‌السلام از پشت ابر را ممکن است بشود به صورت‌های دیگری هم تعبیر کرد، مثل اینکه از طریق روایات پدرانشان یا از طریق علمای دین که خودشان هم فرمودند من حجت خدا بر شما هستم و این علما حجت من بر شما هستند، لیکن این وجوه ظاهراً درست نیستند، چرا که اولاً روایات پدرانشان اگر ایشان نبودند هم چه بسا موجود می‌ماندند و این اثر خود ایشان در بین ما نیست -گرچه از یک جهت هست- و ثانیاً علما حجت ظاهری هستند و حتی ولی فقیه هم شئون باطنی امام علیه‌السلام را بر عهده ندارد) هدایت خدا چطور به مردم می‌رسد وقتی امام را نمی‌بینیم و صدای ایشان و صدای دعوت ایشان و دعوت ایشان به هدایت را با گوش سر نمی‌شنویم؟

و الله العالم
در پناه خدا باشید
یا علی علیه‌السلام

[="Franklin Gothic Medium"]

divoone1985;735793 نوشت:
سلام.
شاید جای مناسبی برای بحث در این مورد نیست. ولی با توجه به مطالبی که فرمودید و استدلال شما دو نکته به ذهنم رسید:
1- با توجه به استدلال شما میشه نتیجه گرفت که این اتفاف باید برای حضرت عیسی و حضرت موسی و سایر پیامبران هم افتاده باشه. درسته؟
2- در فاصله زمانی بین پیامبران (به عنوان مثال 6قرن فاصله میان حضرت عیسی و پیامبر اسلام) استدلال حضرتعالی چه تعریفی پیدا میکنه؟

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
پاسخ هر دو سؤالتان این است که زمین هرگز از حجت خدا خالی نبوده و نخواهد بود ...
با این وجود یک توضیح اضافه هم باید داد و آن اینکه حجت خدا بودن اهل بیت علیهم‌السلام با حجت خدا بودن سایر حجج الهی تفاوتی دارد و آن اینکه از ابتدای خلقت تا انتهای آن واسطه‌ی اصلی فیض خدا رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله و اهل بیت ایشان بوده‌اند و اگر هدایت باطنی توسط حضرت عیسی علیه‌السلام انجام می‌شده است هم ایشان خودشان از بالا به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله وصل می‌شدند و واسطه‌ی بلافصل دریافت فیض از خداوند نبوده‌اند ...
در پناه خدا باشید
یا علی علیه‌السلام

[="Franklin Gothic Medium"]

خیر البریه;735875 نوشت:

سلام عليكم
بله اگر غلات و جعال نبودند و در احادیث دخالتی نداشتند ما تسلیم بودیم اما کم نیستند اخباریکه مرتفع و جعل شدند !


بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر بزرگوار و رحمت خدا بر شما،
اگر غلات و جعال نبودند باز لازم بود قبل از تسلیم شدن احتیاط کرد چرا که همچنان نقل به مضمون توسط خود امامان علیهم‌السلام اجازه داده شده است و نقل به مضمون احتمال خطا بودن نقل قول را با خودش دارد که در استنادهای علمی می‌تواند گاهی دردسرساز گردد ... اما اگر خودمان مستقیماً شنونده‌ی کلام امام علیهم‌السلام بودیم دیگر این احتیاط هم نیازی نبود و باید تسلیم می‌بودیم
خیر البریه;735875 نوشت:

مثلا با اخبار صحیح السندی که کره زمین را پشت ماهی وبر شاخ گاو میدانند وماه رمضان را از 30 روز کمتر نمیدانند وعلاج ابنه را کوهان شتر میدانند و.... چه میکنید ؟!

ابن پاسخ تا حدود جنبه‌ی شخصی دارد، حقیر تنها در مورد روایات پشت ماهی و غیره فکر کرده‌ام و آنقدرها هم با آن‌ها مشکلی ندارم ... تمام مشکلات ما با این روایات در این است که فکر می‌کنیم زمین یک کره است که در فضا شناور است و به دور خورشید می‌چرخد حال آنکه این تصور ناشی از یک پیش‌فرض است و آن سه بعدی بودن فضا است و البته درکمان از زمین هم ناقص است و چندان اعتنایی به آن آیه‌ی قران که از زمین هم مانند آسمان‌های هفت‌گانه داریم نیست، در روایات متعددی این مسائل توضیحاتی مستقیم یا غیرمستقیم دارند که کمک می‌کنند روایت مدّ نظر شما هم بهتر درک شوند و امروز حقیر هم به مسطح بودن زمین معتقدم و هم به برخی از بخش‌های این حدیث مانند دریای اسفل و عقیم و غیره در زیر زمین ... با این وجود حتی اگر مشکلی داشتم و هیچ درکی از این روایات نداشتم هم ان شاء الله در موردشان سکوت می‌کردم اگر نه می‌توانستم آنها را توضیح دهم و نه مطمئن بودم که با آیات و روایات دیگر موافق نباشند (البته حدیث سی روز بودن ماه مبارک تا حدودی با روایات صحیح دیگر تعارض دارد و همین تعارض هم سبب شده تا بیشتر فقها قول مشهور را برگزینند و این قول را رها کنند ... در مورد حدیث سوم هم هیچ نمی‌دانم و در واقع نمی‌دانم کجایش عجیب است یا ابنه چه نوع بیماری است)

پاسخ شما به آن سؤالاتی که پرسیدم چیست؟

خیر البریه;735875 نوشت:

اگر بقول شما انذار و تبشیر باطنی بود چرا غدیر خم و12 امام و آنهمه تبلیغ و جهاد و....؟؟؟

آیا در پاسخی که به دوستان در بالا دادم پاسخ این سؤال شما نیست؟
خیر البریه;735875 نوشت:

ضمنا موافقت اخبار با قران رسول خدا ص بود نه قرانی که عمر دستور تجریدش را داد و عثمان اکثر حروفش را سوزاند !

بعید می‌دانم علمای شیعه این نظر شما را تأیید بفرمایند که این قرآن اصلاً قرآن نیست یا در داشتن همه‌ی حروف و آیات ناقص است ... علاوه بر اینکه امام جواد علیه‌السلام در بحث با دیگران استناد به همین قرآن نزد عموم مسلمین می‌کردند نه به قرآن حضرت علی علیه‌السلام که تنها نزد خود ایشان بود.

در پناه خدا باشید :Gol:
یا علی علیه‌السلام

ممنون از حضور دوستان از اصل بحث خارج نشویم ومحوریت بحث را رعایت کنیم.

سین;735275 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب عصران و رحمت خدا بر شما و برکاتش

سلام علیکم با رحمت و برکاتش

برای اینکه مطلب طولانی نشود من فقط به نکات اصلی سخنتان جواب می دهم. شما هم اگر دیدید که نکته مهمی در سخنان قبلیتان بود که آن را بی جواب گذاشتم می توانید به آن اشاره کنید.

سین;735275 نوشت:
برادر تأخیرتان اندک نبود، آنقدر بود که یک آن نزدیک بود به ذهنم متبادر شود که شاید پذیرفته‌اید که مغلوب شده‌اید

تاخیرم به این علت بود که چند روز اینترنتم قطع شده بود.

امابعد: سه اشکال روی این روایت وارد کرده بودیم.

درباره اینکه یک روایت منحصر به فرد ( خبر واحد) در اعتقادات حجت نیست. در جواب گفتید که کدام طالب حقیقت داده ی علمی را که در خرابه پیدا کرده نادیده می گیرد.و بعد هم گفتید که اگر این روایت را نادیده بگیریم نمی توانیم آن آیه ی قرآن را بفهمیم.

اولا این که گفتم خبر واحد در اعتقادات حجیت نیست فقط نظر من نیست بلکه نظر اکثر علمای شیعه است. یک ضرب المثل هم هست که می گوید با یک گل بهار نمی شود. اعتقادات امر حساسی است و نمی توان هر چیزی که از به قول شما خرابه پیدا کنیم را اساس اعتقاداتمان قرار بدهیم.( مانند کودکی که هرچیز قشنگی را که از روی زمین پیدا می کند در دهانش می گذارد) بر فرض اگر روایت صد در صد درست هم باشد از کجا مطمئن هستید که برداشتتان از آن حدیث درست است آیا این کار را جز از طریق مقایسه ی آن با روایات و شواهد دیگر می توان فهمید؟
درباره اینکه طالب حقیقت داده ی علم را نادیده نمی گیرد. بله ولی به شرط اینکه ثابت شود واقعا آن روایت داده ی علمی است!

سین;735605 نوشت:
برادر اگر تأییدی لفظی برای این حدیث نیافتید با آن چه می‌کنید؟

این دستور خود اهل بیت است که برای روایتی که به آنها منسوب است به دنبال شواهدی از احادیث دیگرشان بگردیم و ما همان کاری که گفتند را می کنیم:

... حدثني هشام بن الحكم أنه سمع أبا عبد الله عليه السلام يقول: لا تقبلوا علينا حديثا الا ما وافق القرآن والسنة، أو تجدون معه شاهدا من أحاديثنا المتقدمة... ( اختیار معرفه الرجال ج2 ص489)

ترجمه: امام صادق (ع) فرمود:هیچ حدیثی را از قول ما قبول نکنید، مگر آنکه موافق قرآن و سنت باشد، یا با آن حدیث، شاهدی از احادیث سابق ما بیابید.

سین;735605 نوشت:
حالا این روایت را بگذارید به یک کناری و بعد آیات بیان شده و این توضیحات را کنار هم بگذارید و پاسخگوی مشکلات باشید، حقیر منتظرم که پاسخ شما و جناب عصران را بشنوم

اگر ما نتوانیم این آیه را توضیح بدهیم دلیل بر درستی این روایت نمی شود. اگر فهم این آیات فقط منحصر در دانستن این حدیث است پس قبل از اینکه این حدیث گفته شود این آیات به چه دردی می خوردند؟ آیا تمام علمایی که تا کنون این حدیث را ندیده اند نسبت به این آیات نفهم هستند؟

دوم مسئله ی مشکل داشتن راوی بود. که در جواب من گفتید اگر معاویه از امام علی تعریف کند حرفش را می پذیریم.
اولا من نگفتم معاویه درباره ی حضرت علی چیزی بگوید بلکه گفتم سخنی از امام علی را معاویه برای ما نقل کند و آن سخن امام از طریق معاویه به ما برسد.. دوما همان تعریف و تمجید را هم مشکوک نمی شوید که چرا کسی که دشمن امام است باید از او تمجید کند؟
درباره این هم که گفتید در حدیث گفته اند حکمت را حتی باید از منافق گرفت. بله ولی دیگر نگفته اند که اعتقاداتمان را از منافق بگیریم. اتفاقا نسبت به منبع علم اهل بیت بسیار حساس بودند:

وعن ابيه ، عن جماعة ، عن أبي المفضل ، عن جعفر ابن محمد الحسيني عن محمد بن علي بن الحسين بن زيد بن علي ، عن الرضا ، عن آبائه ، عن علي ( عليهم السلام ) قال : سمعت رسول الله ( صلى الله عليه واله ) يقول : طلب العلم فريضة على كل مسلم ، فاطلبوا العلم من مظانه ، واقتبسوه من أهله الحديث .( امالی شیخ طوسی ج2 ص 102)

ترجمه: رسول خدا فرمودند: دانش آموزی بر هر مسلمانی واجب است، پس دانش را از جایگاه شایسته اش جویا شوید و سخن را از اهلش برگیرید.

عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد بن خالد، عن أبيه، عمن ذكره، عنزيد الشحام عن أبي جعفر عليه السلام في قول الله عز وجل: " فلينظر الإنسان إلى طعامه " قال: قلت ما طعامه؟ قال: علمه الذي يأخذه، عمن يأخذه. ( کافی ج1 ص50)

ترجمه: از امام باقر علیه السلام درباره تفسیر این آیه که انسان باید به غذایش بنگرد، سؤال شد، امام علیه السلام فرمود: یعنی بنگرد که علمش را از چه منبع و کسی می گیرد.

سوم مشکل محتوایی روایت بود که شما گفتید اگر این دعوت را باطنی در نظر بگیریم این مشکل حل می شود.

اما جواب:

سین;735275 نوشت:
ان شاء الله با توجه به توضیحات داده شده مشخص باشد که چرا این ایات منافاتی با این حدیث و تبعاتش ندارند

دعوت و رسالت چه ظاهری باشد و چه باطنی باشد. شرایط و مراحل آن بر اساس آیات قرآن همان است و قرآن نگفته است که اینها فقط برای دعوت ظاهری است و برای دعوت باطنی لازم نیست.

سین;735605 نوشت:
[=Franklin Gothic Medium]وَبِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبِالْحَقِّ نَزَلَ ۗ وَمَا أَرْ‌سَلْنَاكَ إِلَّا مُبَشِّرً‌ا وَ نَذِيرً‌ا [الإسراء، ۱۰۵]

وَمَا أَرْ‌سَلْنَاكَ إِلَّا مُبَشِّرً‌ا وَ نَذِيرً‌ا [الفرقان، ۵۶]

يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْ‌سَلْنَاكَ شَاهِدًا وَ مُبَشِّرً‌ا وَ نَذِيرً‌ا * وَ دَاعِيًا إِلَى اللَّـهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَ‌اجًا مُّنِيرً‌ا [الأحزاب، ۴۵ و ۴۶]

وَلِلَّـهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ‌ضِ ۚ وَكَانَ اللَّـهُ عَزِيزًا حَكِيمًا * إِنَّا أَرْ‌سَلْنَاكَ شَاهِدًا وَ مُبَشِّرً‌ا وَ نَذِيرً‌ا [الفتح، ۷ و ۸]

چرا با آیات قرآن گزینشی برخورد می کنید؟

اتفاقا آیات متعدد قرآن تصریح دارند که دعوت پیامبر اسلام دعوت و انذاری آشکار است و باطنی و پنهانی نیست:

أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُواْ مَا بِصَاحِبِهِم مِّن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذِيرٌ مُّبِينٌ ( اعراف : 184)

ترجمه: آيا نينديشيده ‏اند كه همنشين آنان هيچ جنونى ندارد او جز هشداردهنده ‏اى آشكار نيست.

إِن يُوحَى إِلَيَّ إِلَّا أَنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ ( ص: 70)

ترجمه: به من هيچ [چيز] وحى نمى‏شود جز اينكه من هشداردهنده ‏اى آشكارم .

وَلَا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ إِنِّي لَكُم مِّنْهُ نَذِيرٌ مُّبِينٌ ( ذاریات : 51)

ترجمه: و با خدا معبودى ديگر قرار مدهيد كه من از جانب او هشداردهنده‏ اى آشكارم .

فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُم مِّنْهُ نَذِيرٌ مُّبِينٌ ( ذاریات:50)

ترجمه: پس به سوى خدا بگريزيد كه من شما را از طرف او بيم‏ دهنده ‏اى آشكارم.

قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ ( ملک:26)

ترجمه: بگو علم [آن] فقط پيش خداست و من فقط هشدار دهنده ‏اى آشكارم.

قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا أَنَا لَكُمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ ( حج:49)

ترجمه: بگو اى مردم من براى شما فقط هشداردهنده ‏اى آشكارم.

قُلْ مَا كُنتُ بِدْعًا مِّنْ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلَا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُّبِينٌ(احقاف:9)

ترجمه: بگو من از [ميان] پيامبران نودرآمدى نبودم و نمى‏دانم با من و با شما چه معامله‏ اى خواهد شد جز آنچه را كه به من وحى مى‏شود پيروى نمى‏كنم و من جز هشداردهنده‏ اى آشكار [بيش] نيستم

[="Franklin Gothic Medium"]

عصران;736113 نوشت:
سلام علیکم با رحمت و برکاتش
...
درباره اینکه یک روایت منحصر به فرد ( خبر واحد) در اعتقادات حجت نیست. در جواب گفتید که کدام طالب حقیقت داده ی علمی را که در خرابه پیدا کرده نادیده می گیرد.و بعد هم گفتید که اگر این روایت را نادیده بگیریم نمی توانیم آن آیه ی قرآن را بفهمیم.

اولا این که گفتم خبر واحد در اعتقادات حجیت نیست فقط نظر من نیست بلکه نظر اکثر علمای شیعه است. یک ضرب المثل هم هست که می گوید با یک گل بهار نمی شود. اعتقادات امر حساسی است و نمی توان هر چیزی که از به قول شما خرابه پیدا کنیم را اساس اعتقاداتمان قرار بدهیم.( مانند کودکی که هرچیز قشنگی را که از روی زمین پیدا می کند در دهانش می گذارد) بر فرض اگر روایت صد در صد درست هم باشد از کجا مطمئن هستید که برداشتتان از آن حدیث درست است آیا این کار را جز از طریق مقایسه ی آن با روایات و شواهد دیگر می توان فهمید؟
درباره اینکه طالب حقیقت داده ی علم را نادیده نمی گیرد. بله ولی به شرط اینکه ثابت شود واقعا آن روایت داده ی علمی است!


بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
برادر بزرگوار، در بسیاری از اعتقادات ما فهمی از آیات و روایات داریم که برداشت ماست از آن آیات و روایات، بسیار از مطالب را ما نمی‌توانیم قسم بخوریم که برداشتمان از آنها دقیق و کامل است، این یک اعتقاد هم مثل آن‌ها، تا وقتی که ضدیتی با آیات قرآن و روایات دیگر نداشته و قابل جمع با آن‌هاست می‌توان آن را به طور ضمنی پذیرفت، اگر زمانی به مشکل برخوردیم می‌توان در این برداشت‌های فعلی‌امان تجدید نظر کنیم ... شما هر چه می‌دانید قطعی است؟ بحث عالم عقل و عالم مثال و بحث چگونگی حشر و این بحث‌ها را هر چه که می‌دانید علم قطعی است؟
عصران;736113 نوشت:
این دستور خود اهل بیت است که برای روایتی که به آنها منسوب است به دنبال شواهدی از احادیث دیگرشان بگردیم و ما همان کاری که گفتند را می کنیم:

... حدثني هشام بن الحكم أنه سمع أبا عبد الله عليه السلام يقول: لا تقبلوا علينا حديثا الا ما وافق القرآن والسنة، أو تجدون معه شاهدا من أحاديثنا المتقدمة... ( اختیار معرفه الرجال ج2 ص489)

ترجمه: امام صادق (ع) فرمود:هیچ حدیثی را از قول ما قبول نکنید، مگر آنکه موافق قرآن و سنت باشد، یا با آن حدیث، شاهدی از احادیث سابق ما بیابید.


مگر شواهدی برایش نیافتیم؟ برای هر بخش از آن شواهدی یافتیم دیگر برادر ... گاهی از آیات و گاهی هم از روایات ... این حدیث ظاهراً با آیه یا حدیث دیگری ضدیت ندارد ولی در عین حال با احادیث و روایات زیادی هماهنگ است، فقط چیزی که هست عین این حدیث را حقیر جای دیگری ندیده‌ام (و البته لازم به ذکر نیست که شاید هم باشد و حقیر ندیده‌ام) مگرنه اجزائش در روایات دیگر دیده می‌شود ...
عصران;736113 نوشت:
اگر ما نتوانیم این آیه را توضیح بدهیم دلیل بر درستی این روایت نمی شود. اگر فهم این آیات فقط منحصر در دانستن این حدیث است پس قبل از اینکه این حدیث گفته شود این آیات به چه دردی می خوردند؟ آیا تمام علمایی که تا کنون این حدیث را ندیده اند نسبت به این آیات نفهم هستند؟

خیر آنها همگی فهیم هستند بحمدالله، حقیر که عددی نیستم هم تا قبل از دیدن این روایت فکر می‌کردم معنای آن آیات را می‌دانم و تنها بعد از دیدن این روایت بود که دیدم توضیح خیلی بهتری برای آن آیات وجود دارد که اتفاقاً مسائلی را توضیح می‌دهد که تا قبل از ان شاید چندان هم شفاف و مشخص نبود و ابهاماتی ولو اندک درش بود ...
این روایت با آیات و روایات دیگر ضدیتی ندارد و غلوّی هم درش دیده نمی‌شود و اتفاقا مطلبی را توضیح می‌دهد که تا قبل از ان هم می‌دانستیم ولی ربطش به برخی مسائل دیگر از جمله آیات مورد بحث را نمی‌دانستیم ... مثلاً همه می‌دانستیم که عقل حجت باطنی و رسول باطنی است و باز می‌دانستیم که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله اصل عقل هستند ولی ارتباط این دو مسأله برایمان چندان روشن نبود، لااقل برای حقیر نبود اگر برای شما بود، اما هر طور که بود حقیر با خواندن این روایت این ارتباط را یافتم، دیگر حتی اگر این حرف را یک کودک هم زده بود وقتی این ارتباط کشف شد دیگر کشف شده و فهمیده شده است و با مخدوش شدن سند حدیث هم علم در آن کسب شده است، لااقل به اندازه‌ی ظرفیت امثال حقیر ... مگر اینکه شما نشان دهید این برداشت یا برداشت‌های دیگری که از این روایت می‌شود با آیات و روایات دیگر ضدیت می‌یابد، کاری که در انتهای پست خود در ردّ برداشت حقیر انجام داده‌اید و ان شاء الله به آن هم می‌رسیم.
عصران;736113 نوشت:
دوم مسئله ی مشکل داشتن راوی بود. که در جواب من گفتید اگر معاویه از امام علی تعریف کند حرفش را می پذیریم.
اولا من نگفتم معاویه درباره ی حضرت علی چیزی بگوید بلکه گفتم سخنی از امام علی را معاویه برای ما نقل کند و آن سخن امام از طریق معاویه به ما برسد.. دوما همان تعریف و تمجید را هم مشکوک نمی شوید که چرا کسی که دشمن امام است باید از او تمجید کند؟

چرا برادر مشکوک می‌شویم، در هر صورت واضح است که اگر راوی انسان موجهی نباشد باید در مورد محتوای حرفش و همچنین نیت احتمالی‌اش از طرح آن مطلب احتیاط بیشتری کرد ...
عصران;736113 نوشت:
درباره این هم که گفتید در حدیث گفته اند حکمت را حتی باید از منافق گرفت. بله ولی دیگر نگفته اند که اعتقاداتمان را از منافق بگیریم. اتفاقا نسبت به منبع علم اهل بیت بسیار حساس بودند:

وعن ابيه ، عن جماعة ، عن أبي المفضل ، عن جعفر ابن محمد الحسيني عن محمد بن علي بن الحسين بن زيد بن علي ، عن الرضا ، عن آبائه ، عن علي ( عليهم السلام ) قال : سمعت رسول الله ( صلى الله عليه واله ) يقول : طلب العلم فريضة على كل مسلم ، فاطلبوا العلم من مظانه ، واقتبسوه من أهله الحديث .( امالی شیخ طوسی ج2 ص 102)

ترجمه: رسول خدا فرمودند: دانش آموزی بر هر مسلمانی واجب است، پس دانش را از جایگاه شایسته اش جویا شوید و سخن را از اهلش برگیرید.

عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد بن خالد، عن أبيه، عمن ذكره، عنزيد الشحام عن أبي جعفر عليه السلام في قول الله عز وجل: " فلينظر الإنسان إلى طعامه " قال: قلت ما طعامه؟ قال: علمه الذي يأخذه، عمن يأخذه. ( کافی ج1 ص50)

ترجمه: از امام باقر علیه السلام درباره تفسیر این آیه که انسان باید به غذایش بنگرد، سؤال شد، امام علیه السلام فرمود: یعنی بنگرد که علمش را از چه منبع و کسی می گیرد.


در این زمینه اجازه دهید نظری ندهم، چون چندین روایت دیده‌ام که در دو دسته‌ی ظاهراً متضاد نسبت به هم قرار می‌گیرند، هنوز نتوانسته‌ام بفهمم که تفاوت آن‌ها در چه چیزی است، خصوصاً که تک‌تک آن‌ها که خوانده می‌شود کاملاً موجه و منطقی به نظر می‌رسد و نمی‌توان راحت ایرادی از آن گرفت.
با این وجود با توجه به روایتی که از امام جواد علیه‌السلام آورده شد و روایتی که خودتان در اوائل پست خود آوردید که هر دوی ایشان هم بررسی محتوایی روایت را اهمیت ویژه داده‌اند، حقیر همچنان این حدیث را ارزشمند می‌دانم تا عکس آن را ثابت کنید یا به هر طریق ثابت شود که در این صورت طبیعی است که حقیر هم باید هم‌صدای با شما شوم و اصرار بر قبول این روایت نداشته باشم ...
عصران;736113 نوشت:
سوم مشکل محتوایی روایت بود که شما گفتید اگر این دعوت را باطنی در نظر بگیریم این مشکل حل می شود.

اما جواب:

دعوت و رسالت چه ظاهری باشد و چه باطنی باشد. شرایط و مراحل آن بر اساس آیات قرآن همان است و قرآن نگفته است که اینها فقط برای دعوت ظاهری است و برای دعوت باطنی لازم نیست.

چرا با آیات قرآن گزینشی برخورد می کنید؟

اتفاقا آیات متعدد قرآن تصریح دارند که دعوت پیامبر اسلام دعوت و انذاری آشکار است و باطنی و پنهانی نیست:

أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُواْ مَا بِصَاحِبِهِم مِّن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذِيرٌ مُّبِينٌ ( اعراف : 184)

ترجمه: آيا نينديشيده ‏اند كه همنشين آنان هيچ جنونى ندارد او جز هشداردهنده ‏اى آشكار نيست.

إِن يُوحَى إِلَيَّ إِلَّا أَنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ ( ص: 70)

ترجمه: به من هيچ [چيز] وحى نمى‏شود جز اينكه من هشداردهنده ‏اى آشكارم .

وَلَا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ إِنِّي لَكُم مِّنْهُ نَذِيرٌ مُّبِينٌ ( ذاریات : 51)

ترجمه: و با خدا معبودى ديگر قرار مدهيد كه من از جانب او هشداردهنده‏ اى آشكارم .

فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُم مِّنْهُ نَذِيرٌ مُّبِينٌ ( ذاریات:50)

ترجمه: پس به سوى خدا بگريزيد كه من شما را از طرف او بيم‏ دهنده ‏اى آشكارم.

قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ ( ملک:26)

ترجمه: بگو علم [آن] فقط پيش خداست و من فقط هشدار دهنده ‏اى آشكارم.

قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا أَنَا لَكُمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ ( حج:49)

ترجمه: بگو اى مردم من براى شما فقط هشداردهنده ‏اى آشكارم.

قُلْ مَا كُنتُ بِدْعًا مِّنْ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلَا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُّبِينٌ(احقاف:9)

ترجمه: بگو من از [ميان] پيامبران نودرآمدى نبودم و نمى‏دانم با من و با شما چه معامله‏ اى خواهد شد جز آنچه را كه به من وحى مى‏شود پيروى نمى‏كنم و من جز هشداردهنده‏ اى آشكار [بيش] نيستم


برادر خودتان بفرمایید، منظور از مبین و آشکار در این روایت چیست؟ اینکه رسول خدا رودرروی مخاطبین خود باشند و آشکار بودن به معنای ظاهر بودن است؟ یا اینکه امر باید بر مردم آشکار شود اگرچه خود پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله دیده نشوند و مثلاً از پشت دیوار مطلبی را بفرمایند؟
بله خواهید گفت دعوت باطنی مدّ نظر حقیر هم به وضوح شنیدن صدای یک شخص به صورت چهره‌به‌چهره نیست، ولی اگر توجه کنیم که «بَلِ الْإِنسَانُ عَلَىٰ نَفْسِهِ بَصِيرَ‌ةٌ * وَ لَوْ أَلْقَىٰ مَعَاذِيرَ‌هُ» در این صورت می‌بینیم که آن دعوت باطنی هم اگر بهش بشود باید ارادی آن را نادیده گرفت مگرنه آشکارا متوجه آن می‌شود، گرچه در ظاهر رو به توجیه بیاورد و «أَلْقَىٰ مَعَاذِيرَ‌هُ» تا وجدانش را ساکت کند ...

در پناه خدا باشید
یا علی علیه‌السلام

جهاني بودن دين اسلام و عدم اختصاص آن به قوم يا منطقه خاصي، از ضروريات اين آيين الهي است و حتي كساني هم كه ايمان به آن ندارند مي‌دانند كه دعوت اسلام، همگاني بوده و محدود به منطقه جغرافياييِ خاصي نبوده است واین موضوع بخشی از آیات قرآن را به خویش اختصاص داده است.

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم و رحمة الله؛

سین;736306 نوشت:
در این زمینه اجازه دهید نظری ندهم، چون چندین روایت دیده‌ام که در دو دسته‌ی ظاهراً متضاد نسبت به هم قرار می‌گیرند، هنوز نتوانسته‌ام بفهمم که تفاوت آن‌ها در چه چیزی است

شاید جمع بندی این باشد:

وقتی می خواهید سر یک کلاس درس بروید و معارف را بیاموزید فلینظر الانسان الی طعامه اما اگر در مواجهه با یک منافق دیدید که حرف حکمت آمیزی زد، به دلیل نفاق او و به دلیل ناپاکی او، حرف حساب او را رد نکنید و بگیرید؛ در این مواقع انظر الی ما قال و لاتنظر الی من قال. اما اگر همان منافق کلاس درس گذاشت و خواستید با اختیار خود به آن کلاس بروید فلینظر الانسان الی طعامه که همانطور که فرمودید هر دو وجه آن بسیار عقلانی و صحیح است.

اما در مورد روندی که با دوستان در حال گفتگو هستید، شاید این دسته بندی کمک کننده و جهت دهنده باشد:

ما در مواجهه با هر خبر سه موضع داریم (که البته خودتان متذکر هستید اما شاید از منظری دیگر باشد):

- پذیرش
- قرار دادن آن در فضای امکان (نه پذیرش و نه انکار)
- انکار

آنچه به صورت کلی متد دوستانی است که شما در حال گفتگو با آنها هستید اینست که آنچه را متوجه نشوند، بلافاصله انکار می کنند؛ در حالیکه "انکار" نیازمند دلیل است و بینه؛ و "پذیرش" نیز محتاج دلیل است و بینه.

از موضع شما تا موضع دوستان، دو پله فاصله است و نه یک پله؛ شما در موضع پذیرش هستید و دوستان در موضع انکار. بنابراین شاید قدم اول باید این باشد، دوستان منکر چنین روایتی را در فضای امکان قرار دهند و نه به یک باره وارد فضای پذیرش شوند. در این بخش که برای پذیرش نیازمند دلیل هستیم، فرمایش دوستان بزرگوار صحیح است و شما هم در حال ارائه مویدات عقلی و نقلی برای این روایت؛ اما شاید "ابتدا" لازم است گره های ذهنی دوستان برای قرار گرفتن این روایت در فضای امکان برطرف شود؛ بعبارت دیگر نشان داده شود که دلایل دوستان برای انکار، پذیرفته نیست.

به صورت کلی، 2 دلیل برای این انکار وجود دارد:

- ضعف سند
- عدم آشنایی و سابقه عقلی (با تعریفی که بزرگواران از عقل دارند) از چنین گزارشی

حرف بزرگواران اینست که به این دو دلیل، روایت باید "انکار" شود؛ در حالیکه هیچکدام از این دو، "دلیل" بر انکار نیست؛ بلکه "موانعی" است برای پذیرش. یعنی اگر قرار باشد یک روایت را بپذیریم و مبتنی بر آن عمل کنیم، این دو عامل از موانع پذیرش هستند [در واقع این عرض مبتنی بر این واقعیت است که انسان کاذب همیشه دروغ نمی گوید بنابراین اگر انسان دروغگو حرفی زد، می توانید نپذیرید ولی نمی توانید بگوئید دروغ می گوید؛ همچنین مواردی وجود دارد که در ذهن ما و بر اساس آنچه دوستان، عقلی می خوانند سابقه ای از آن نداریم ولی می پذیریم؛ مانند انتقال تخت بلقیس توسط آصف بن برخیا]. در این شرایط و با نگاه اینکه مشکل پذیرش برطرف شود، تازه بحث مویدات و قرینه ها وارد می شود.
بنابراین نگاه عاقلانه اینست که اگر با وجود چنین موانعی، مویدات لازم را نیافتیم، دلیلی نخواهیم داشت که آن را انکار نمائیم؛ بلکه فقط می توانیم نپذیریم و اتفاقاً این اجازه را نیز به ما داده اند که اگر فهم روایتی حاصل نشد، آن را نپذیریم.

از این منظر، مشکل اصلی دوستان و اساساً این نوع نگرش به احادیث این نیست که مویداتی برای این نوع روایات می یابند یا نمی یابند؛ بلکه بحث بر اینست که چنین روایاتی را در فضای امکان قرار نمی دهند تا بخواهند به مویدات آن توجه کنند؛ بنابراین پیشنهاد حقیر اینست که جهت گفتگوی شما به این سمت باشد که اولاً چنین روایتی در ذهن دوستان در فضای امکان قرار گیرد تا بعد نسبت به مویدات آن نیز گفتگو شود.

با احترام

ایدکم الله.

[=Franklin Gothic Medium]

Naghi;736364 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم و رحمة الله؛

شاید جمع بندی این باشد:

وقتی می خواهید سر یک کلاس درس بروید و معارف را بیاموزید فلینظر الانسان الی طعامه اما اگر در مواجهه با یک منافق دیدید که حرف حکمت آمیزی زد، به دلیل نفاق او و به دلیل ناپاکی او، حرف حساب او را رد نکنید و بگیرید؛ در این مواقع انظر الی ما قال و لاتنظر الی من قال. اما اگر همان منافق کلاس درس گذاشت و خواستید با اختیار خود به آن کلاس بروید فلینظر الانسان الی طعامه که همانطور که فرمودید هر دو وجه آن بسیار عقلانی و صحیح است.

اما در مورد روندی که با دوستان در حال گفتگو هستید، شاید این دسته بندی کمک کننده و جهت دهنده باشد:

ما در مواجهه با هر خبر سه موضع داریم (که البته خودتان متذکر هستید اما شاید از منظری دیگر باشد):

- پذیرش
- قرار دادن آن در فضای امکان (نه پذیرش و نه انکار)
- انکار

آنچه به صورت کلی متد دوستانی است که شما در حال گفتگو با آنها هستید اینست که آنچه را متوجه نشوند، بلافاصله انکار می کنند؛ در حالیکه "انکار" نیازمند دلیل است و بینه؛ و "پذیرش" نیز محتاج دلیل است و بینه.

از موضع شما تا موضع دوستان، دو پله فاصله است و نه یک پله؛ شما در موضع پذیرش هستید و دوستان در موضع انکار. بنابراین شاید قدم اول باید این باشد، دوستان منکر چنین روایتی را در فضای امکان قرار دهند و نه به یک باره وارد فضای پذیرش شوند. در این بخش که برای پذیرش نیازمند دلیل هستیم، فرمایش دوستان بزرگوار صحیح است و شما هم در حال ارائه مویدات عقلی و نقلی برای این روایت؛ اما شاید "ابتدا" لازم است گره های ذهنی دوستان برای قرار گرفتن این روایت در فضای امکان برطرف شود؛ بعبارت دیگر نشان داده شود که دلایل دوستان برای انکار، پذیرفته نیست.

به صورت کلی، 2 دلیل برای این انکار وجود دارد:

- ضعف سند
- عدم آشنایی و سابقه عقلی (با تعریفی که بزرگواران از عقل دارند) از چنین گزارشی

حرف بزرگواران اینست که به این دو دلیل، روایت باید "انکار" شود؛ در حالیکه هیچکدام از این دو، "دلیل" بر انکار نیست؛ بلکه "موانعی" است برای پذیرش. یعنی اگر قرار باشد یک روایت را بپذیریم و مبتنی بر آن عمل کنیم، این دو عامل از موانع پذیرش هستند [در واقع این عرض مبتنی بر این واقعیت است که انسان کاذب همیشه دروغ نمی گوید بنابراین اگر انسان دروغگو حرفی زد، می توانید نپذیرید ولی نمی توانید بگوئید دروغ می گوید؛ همچنین مواردی وجود دارد که در ذهن ما و بر اساس آنچه دوستان، عقلی می خوانند سابقه ای از آن نداریم ولی می پذیریم؛ مانند انتقال تخت بلقیس توسط آصف بن برخیا]. در این شرایط و با نگاه اینکه مشکل پذیرش برطرف شود، تازه بحث مویدات و قرینه ها وارد می شود.
بنابراین نگاه عاقلانه اینست که اگر با وجود چنین موانعی، مویدات لازم را نیافتیم، دلیلی نخواهیم داشت که آن را انکار نمائیم؛ بلکه فقط می توانیم نپذیریم و اتفاقاً این اجازه را نیز به ما داده اند که اگر فهم روایتی حاصل نشد، آن را نپذیریم.

از این منظر، مشکل اصلی دوستان و اساساً این نوع نگرش به احادیث این نیست که مویداتی برای این نوع روایات می یابند یا نمی یابند؛ بلکه بحث بر اینست که چنین روایاتی را در فضای امکان قرار نمی دهند تا بخواهند به مویدات آن توجه کنند؛ بنابراین پیشنهاد حقیر اینست که جهت گفتگوی شما به این سمت باشد که اولاً چنین روایتی در ذهن دوستان در فضای امکان قرار گیرد تا بعد نسبت به مویدات آن نیز گفتگو شود.

با احترام

ایدکم الله.


بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
دست شما درد نکند برادر، واقعاً استفاده کردم، یک تشکر خالی کافی نبود که این پست را نوشتم، چند روز بود سر این موضوع مانده بودم که جناب عصران صاف دست گذاشتند روی همین مطلب، دست شما درد نکنه حق با شماست، هم آیه‌ی «الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ۚ أُولَـٰئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّـهُ ۖ وَأُولَـٰئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ» با مطلب شما قابل فهم است و هم روایاتی داریم که در تأیید مطالب شماست، مثل آنجا که معصوم علیه‌السلام نهی فرمود از اینکه کسی متعامداً به استدلال مخالفان گوش فرا دهد ولو به این نیت که از ایشان حجتی بر علیه خودشان بیابد! بحث تعمد در اینجا یک بحث کلیدی است ... :Gol:
در پناه خدا باشید
یا علی علیه‌السلام

باسپاس از تلاش علمی دوستان ،بنظر میرسه پاسخ سوال پرسشگر عزیزمشخص شده واگه موافق هستید بحث بره برای جمع بندی.

سین;735978 نوشت:
پاسخ هر دو سؤالتان این است که زمین هرگز از حجت خدا خالی نبوده و نخواهد بود ...

سلام.
پاسخ هیچیک از دو سوال بنده این نبود. ولی از اونجایی که فرمودن از این بحث خارج بشیم، ادامه نمیدم.

Naghi;736364 نوشت:
بنابراین نگاه عاقلانه اینست که اگر با وجود چنین موانعی، مویدات لازم را نیافتیم، دلیلی نخواهیم داشت که آن را انکار نمائیم؛ بلکه فقط می توانیم نپذیریم و اتفاقاً این اجازه را نیز به ما داده اند که اگر فهم روایتی حاصل نشد، آن را نپذیریم.
از این منظر، مشکل اصلی دوستان و اساساً این نوع نگرش به احادیث این نیست که مویداتی برای این نوع روایات می یابند یا نمی یابند؛ بلکه بحث بر اینست که چنین روایاتی را در فضای امکان قرار نمی دهند تا بخواهند به مویدات آن توجه کنند؛ بنابراین پیشنهاد حقیر اینست که جهت گفتگوی شما به این سمت باشد که اولاً چنین روایتی در ذهن دوستان در فضای امکان قرار گیرد تا بعد نسبت به مویدات آن نیز گفتگو شود.

سلام.
فرمایش شما کاملا درسته. اما ظاهرا شما هم در پله پذیرش قرار دارید و ماجرا رو از این سمت نمیبینید. دوستان دلایلی رو برای رد پذیرش این روایت آوردند. بنابراین بهتره شما و جناب سین هم وارد پله میانی شده و این روایت رو در فضای امکان قرار بدین نه پذیرش قطعی.

پیام;736460 نوشت:
باسپاس از تلاش علمی دوستان ،بنظر میرسه پاسخ سوال پرسشگر عزیزمشخص شده واگه موافق هستید بحث بره برای جمع بندی.

با سلام و تشکر.
خیر. پاسخ بنده مشخص نشده و ممنون میشم اگر اجازه بدید بحث ادامه داشته باشه.

[=Franklin Gothic Medium]

divoone1985;736470 نوشت:
دوستان دلایلی رو برای رد پذیرش این روایت آوردند. بنابراین بهتره شما و جناب سین هم وارد پله میانی شده و این روایت رو در فضای امکان قرار بدین نه پذیرش قطعی.

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
برادر ما وقتی یک نظر را قبول داریم و پذیرفته‌ایم برای یک پله پایین آمدن نباید امکان رخداد آن را در نظر بگیریم بلکه باید عدم امکان آن را هم در نظر بگیریم ... حالا شما بفرمایید چه کار کنیم؟
کار ما تا کنون این بوده است ... ما یک روایت پیدا کردیم که اگرچه مشابهش را جای دیگری ندیده بودیم ولی تمام بخش‌های تشکیل‌دهنده‌ی آن به طور جداگانه در روایات دیگر مشابه دارد، در عین حال که با آیات قرآن هم سازگار است، علاوه بر اینکه نتیجه‌ی حاصل از این روایت برای فهم دقیق‌تر برخی از آیات و اعتقاداتی که سابق هم داشته‌ایم کمک می‌کند
اما در این میان یکی از روایان این حدیث مشکوک است ... برخی از بزرگواران معتقدند که غالی بودن آن شخص ثابت است یا احتمالش بسیار قوی است، برخی هم معتقدند غالی بودن آن شاید چندان هم محتمل نباشد ... اما همانطور که جناب نقی هم فرمودند حتی یک دروغگو هم لزوماً همه‌ی جملاتش دروغ نیست ... خلیفه‌ی دوم جایی در مورد حضرت علی علیه‌السلام گفت که او چشم خدا و دست خداست (چشم خدا تو را دید و دست خدا تو را زد، خطاب به آن مرد هیز در طواف حول کعبه) و این عبارت را ما شیعیان هم قبول داریم ... همچنین باز همانطور که جناب نقی هم فرمودند ما نهی شده‌ایم از اینکه برویم و بنشینیم پای صحبت‌های یک غالی که حرفهایش را بشنویم، ولی حالا که حدیثی از قول او به ما رسیده است و در کتابی معتبر هم به ما رسیده است و در آن چنان مزایایی هم هست که شمرده شدند، در این صورت دیگر به آن روایت اشاره می‌کنیم که حکمت گمشده‌ی مؤمن است و آن را می‌رباید هر جا که بیابد و عالم‌ترین افراد کسی است که علم دیگران را به علم خود بیفزاید ...

عَنْ حُمْرَانَ قَالَ سَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ع يَقُولُ لَا تُحَقِّرِ اللُّؤْلُؤَةَ النَّفِيسَةَ أَنْ تَجْتَلِبَهَا مِنَ الْكِبَا الْخَسِيسَةِ فَإِنَّ أَبِي حَدَّثَنِي قَالَ سَمِعْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع يَقُولُ إِنَّ الْكَلِمَةَ مِنَ الْحِكْمَةِ لَتَتَلَجْلَجُ فِي صَدْرِ الْمُنَافِقِ نِزَاعاً إِلَى مَظَانِّهَا حَتَّى يَلْفَظَ بِهَا فَيَسْمَعَهَا الْمُؤْمِنُ فَيَكُونُ أَحَقَّ بِهَا وَ أَهْلَهَا فَيَلْقَفُهَا. [بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏2، ص: ۹۷]

لمحاسن عَلِيُّ بْنُ سَيْفٍ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع خُذُوا الْحِكْمَةَ وَ لَوْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ. [بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏2، ص: ۹۷]

المحاسن ابْنُ يَزِيدَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ الْمَسِيحُ ع مَعْشَرَ الْحَوَارِيِّينَ لَمْ يَضُرَّكُمْ مِنْ نَتْنِ الْقَطِرَانِ إِذَا أَصَابَتْكُمْ سِرَاجُهُ خُذُوا الْعِلْمَ مِمَّنْ عِنْدَهُ وَ لَا تَنْظُرُوا إِلَى عَمَلِهِ. [بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏2، ص: ۹۷]

ما، الأمالي للشيخ الطوسي جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْعَلَوِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ حَمْزَةَ الْعَلَوِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع ... الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ فَاطْلُبُوهَا وَ لَوْ عِنْدَ الْمُشْرِكِ تَكُونُوا أَحَقَّ بِهَا وَ أَهْلَهَا. [بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏2، ص: ۹۷]

وَ قَالَ ع فِي مِثْلِ ذَلِكَ الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ فَخُذِ الْحِكْمَةَ وَ لَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ. [بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏2، ص: ۹۹]

المحاسن النَّوْفَلِيُّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سَيْفٍ رَفَعَهُ قَالَ: سُئِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع مَنْ أَعْلَمُ النَّاسِ قَالَ مَنْ جَمَعَ عِلْمَ النَّاسِ إِلَى عِلْمِهِ. [بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏2، ص: ۹۷]

divoone1985;736470 نوشت:
خیر. پاسخ بنده مشخص نشده و ممنون میشم اگر اجازه بدید بحث ادامه داشته باشه.

دنبال چه نحو پاسخی هستید؟ چه چیزی مشخص شود پاسختان را گرفته‌اید؟

یا علی علیه‌السلام

divoone1985;736470 نوشت:
خیر. پاسخ بنده مشخص نشده و ممنون میشم اگر اجازه بدید بحث ادامه داشته باشه.

سلام "سوال پرسشگر اول پیرامون وجود چنین روایتی وبحث سند و وجود روایات مشابه پاسخ دهی شد .اگر بحث جدیدی هست می توانید در پست جدیدی پیگیری بفرمایید والا الکلام یجر الکلام پای هر بحثی به وسط میاد.

سین;736306 نوشت:
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
برادر بزرگوار، در بسیاری از اعتقادات ما فهمی از آیات و روایات داریم که برداشت ماست از آن آیات و روایات، بسیار از مطالب را ما نمی‌توانیم قسم بخوریم که برداشتمان از آنها دقیق و کامل است، این یک اعتقاد هم مثل آن‌ها، تا وقتی که ضدیتی با آیات قرآن و روایات دیگر نداشته و قابل جمع با آن‌هاست می‌توان آن را به طور ضمنی پذیرفت، اگر زمانی به مشکل برخوردیم می‌توان در این برداشت‌های فعلی‌امان تجدید نظر کنیم ... شما هر چه می‌دانید قطعی است؟ بحث عالم عقل و عالم مثال و بحث چگونگی حشر و این بحث‌ها را هر چه که می‌دانید علم قطعی است؟

سلام علیکم و رحمت الله و برکاته

من هم نگفتم که قرار است به برداشت قطعی برسیم. صحبت بر سر تلاش لازم برای به حداقل رساندن برداشتهای غلط بود.(البته بر فرض درستی روایت)

سین;736306 نوشت:
مگر شواهدی برایش نیافتیم؟ برای هر بخش از آن شواهدی یافتیم دیگر برادر ... گاهی از آیات و گاهی هم از روایات

خب اگر شواهدی پیدا کردید آنها را نشانمان بدهید.
شما که از آوردن شواهد از روایات دیگر طفره می رفتید و آن را لازم نمی دانستید.

سین;736306 نوشت:
خیر آنها همگی فهیم هستند بحمدالله، حقیر که عددی نیستم هم تا قبل از دیدن این روایت فکر می‌کردم معنای آن آیات را می‌دانم و تنها بعد از دیدن این روایت بود که دیدم توضیح خیلی بهتری برای آن آیات وجود دارد که اتفاقاً مسائلی را توضیح می‌دهد که تا قبل از ان شاید چندان هم شفاف و مشخص نبود و ابهاماتی ولو اندک درش بود ...

آنگونه که از حرفهای قبلیتان برمی آید شما فهم آیه را متوقف بر این حدیث می دانستید:

سین;735605 نوشت:
اینکه فهم شما از آن متوقف است بر خبری که راسخان در علم به شما بدهند

سین;736306 نوشت:
چرا برادر مشکوک می‌شویم، در هر صورت واضح است که اگر راوی انسان موجهی نباشد باید در مورد محتوای حرفش و همچنین نیت احتمالی‌اش از طرح آن مطلب احتیاط بیشتری کرد ...

پس شما در این حدیث چه احتیاطی کرده اید؟

سین;736306 نوشت:
برادر خودتان بفرمایید، منظور از مبین و آشکار در این روایت چیست؟ اینکه رسول خدا رودرروی مخاطبین خود باشند و آشکار بودن به معنای ظاهر بودن است؟ یا اینکه امر باید بر مردم آشکار شود اگرچه خود پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله دیده نشوند و مثلاً از پشت دیوار مطلبی را بفرمایند؟
بله خواهید گفت دعوت باطنی مدّ نظر حقیر هم به وضوح شنیدن صدای یک شخص به صورت چهره‌به‌چهره نیست، ولی اگر توجه کنیم که «بَلِ الْإِنسَانُ عَلَىٰ نَفْسِهِ بَصِيرَ‌ةٌ * وَ لَوْ أَلْقَىٰ مَعَاذِيرَ‌هُ» در این صورت می‌بینیم که آن دعوت باطنی هم اگر بهش بشود باید ارادی آن را نادیده گرفت مگرنه آشکارا متوجه آن می‌شود، گرچه در ظاهر رو به توجیه بیاورد و «أَلْقَىٰ مَعَاذِيرَ‌هُ» تا وجدانش را ساکت کند ...

دو جمله ی آخرتان مفهوم نبود.
شما گفته بودید آن دعوت مزبور در حدیث باطنی و پنهانی است من هم از طریق نص صریح قرآن نشانتان دادم که دعوت پیامبر دعوتی آشکار است. اگر قادر هستید شما هم از طریق نص صریح قرآن ( نه تفسیرهای خودتان) نشان بدهید که یک دعوت باطنی با واسطه ی پیامبر اسلام انجام شده است.
اتفاقا در آن حدیثی هم که اشاره کردید می گوید پیامبران حجت آشکار هستند و عقل حجت پنهان است.

در ضمن پاسخ این را هم ندادید:

عصران;736113 نوشت:
دعوت و رسالت چه ظاهری باشد و چه باطنی باشد. شرایط و مراحل آن بر اساس آیات قرآن همان است و قرآن نگفته است که اینها فقط برای دعوت ظاهری است و برای دعوت باطنی لازم نیست.

[=Franklin Gothic Medium]

عصران;736648 نوشت:
سلام علیکم و رحمت الله و برکاته
...
من هم نگفتم که قرار است به برداشت قطعی برسیم. صحبت بر سر تلاش لازم برای به حداقل رساندن برداشتهای غلط بود.(البته بر فرض درستی روایت)

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب عصران و رحمة الله و برکاته
:Gol:
عصران;736648 نوشت:
خب اگر شواهدی پیدا کردید آنها را نشانمان بدهید.

برای کدام قسمت حدیث شواهدی لازم دارید؟ زمین را کندن و بالا بردن؟ (البته اگر دعوت مورد نظر باطنی باشد این بخش را باید طور دیگری تأویل نمود :Gig:[=Franklin Gothic Medium]) معراج رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله با جسمشان؟ علم داشتن به تمام زبان‌ها؟ دیدن تمام مردم با هم؟ دعوت کردن به خدا و نبوت خودشان؟ اینکه رسالت حضرت برای همه‌ی مردم باشد؟
عصران;736648 نوشت:
شما که از آوردن شواهد از روایات دیگر طفره می رفتید و آن را لازم نمی دانستید.

اول اینکه حقیر از اشتباه مصون نیستم ...
دوم اینکه به یاد ندارم بحث محتوایی را هم غیرضروری معرفی کرده باشم، تا جایی که به یاد دارم گفتم بخاطر احتمالاً غالی بودن یک راوی به راحتی یک حدیث دور انداخته نشود و محتوایش با آیات و روایات دیگر بررسی شود (بماند که غالی اتهامش و جرمش غلو کردن است، یعنی لابد ما باید به دنبال غلو بگردیم، چرا که کسی که قاتل است لزومی ندارد دزد هم باشد ... شاید این حدیث به نظر آن شخص متهم به غلو به اندازه‌ی کافی بزرگ بوده است که دیگر نیازی ندیده در آن غلو کند ... :Gig:)
سوم اینکه شما بخشی از حدیث را غلو می‌دانستید که حقیر محتمل دانستم درست باشد با این توضیح که شاید آن دعوت انجام شده باطنی باشد ... این احتمال یا قابل اعتنا است و یا بسیار بعید و قابل صرفنظر ... ظاهراً شما آن را بعید و نامحتمل می‌دانید ... دلیلتان برای بعید بودن این احتمال چیست؟[INDENT=2]دلیل حقیر برای قابل اعتنا بودن این احتمال این است که رسول باطنی را عقل می‌شناسیم و رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را هم عقل کلی عالم می‌شناسیم و در روایتی هم تمام عقل‌ها را مانند شاخه‌های یک درخت واحد به ما معرفی کرده‌اند که یعنی به هم راه دارند ... با این حساب اینکه رسول باطنی که عقل است همان رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در یک دعوت باطنی باشند (چه این دعوت واسطه‌ی دیگری هم بخورد یا خیر، مثل پیامبران گذشته علیهم‌السلام یا اهل بیت علیهم‌السلام) کاملاً محتمل و بلکه قطعی است که از راه‌های دیگر ثابت می‌شود ...
[/INDENT]
حالا شما هم توجیه حقیر را نشان دهید که نمی‌تواند درست باشد و بعد که احتمال درستی آن احتمال رسید به ۵۰٪ (یعنی لاادری) دلیلی بیاورید که این احتمال نه تنها زیاد نیست که خیلی هم کم است و در نتیجه در آن غلوّ دیده می‌شود ...
[به زعم خودم به راهی که جناب نقی فرمودند عمل کردم، حالا نوبت شماست]
تازه احتمال دعوت باطنی بودن آن دعوت یک احتمال است که به ذهن ما چند نفر رسید، چه بسا احتمالات دیگری را هم بتوان برای توضیح این روایت مدّ نظر قرار داد که به ذهن شما یا دوستان دیگر برسد :Gol:
عصران;736648 نوشت:
آنگونه که از حرفهای قبلیتان برمی آید شما فهم آیه را متوقف بر این حدیث می دانستید:

الآن که این فهم جدید ایجاد شده است اگر بخواهیم به همان فهم قبلی بسنده کنیم چه بسا چندین و چند سؤال جدید مطرح شود که آن فهم قبلی قادر به توضیح کافی آن نباشد ... این ویژگی معلوم شدن بیشتر مجهولات است ... معما چو حل گشت آسان شود ... بعد از کلی تلاش که یک راه برای حل یک معما پیدا می‌شود گاهی ناگهان همزمان چند راه دیگر هم برای حلش پیدا می‌شود و بسیاری از ابهامات برطرف می‌گردند و متوجه می‌شویم که برخی از آن ابهامات هم نتیجه‌ی آن فهم ناقص‌تر بوده است ... شما مخالفتی دارید؟
عصران;736648 نوشت:
پس شما در این حدیث چه احتیاطی کرده اید؟

همینکه ذره ذره‌ی آن را با هم بررسی کردیم یعنی احتیاط کردن ... محتوای حدیث را صرف‌نظر از راوی آن بررسی کردیم ... دیگر چه باید بکنیم؟
عصران;736648 نوشت:
دو جمله ی آخرتان مفهوم نبود.
شما گفته بودید آن دعوت مزبور در حدیث باطنی و پنهانی است من هم از طریق نص صریح قرآن نشانتان دادم که دعوت پیامبر دعوتی آشکار است. اگر قادر هستید شما هم از طریق نص صریح قرآن ( نه تفسیرهای خودتان) نشان بدهید که یک دعوت باطنی با واسطه ی پیامبر اسلام انجام شده است.

آشکار بودن نبوت به معنای آشکار بودن پیام آن است و نه اینکه در ظاهر باشد و در باطن نباشد ... منظورم از آن دو خط هم همین بود که مبین بودن به این معنی نیست که حتماً رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله را در مقابل خود ببینند و صدای ایشان را با گوش بشنوند ... ممکن است شخصی به نیابت از رسول خدا بر گروهی به عنوان نماینده فرستاده شوند تا به ایشان دعوت کنند و این دعوت هنوز آشکار باشد ... یعنی آشکار بودن معنایی جدای از آنی دارد که ظاهراً منظور شماست ...
شما بفرمایید در زمان غیبت که تمام شؤون اجتماعی و حکومتی رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را ولی فقیه هم دارند کدام شؤون مختص معصوم علیه‌السلام باقی می‌ماند؟ آیا این مسأله جز همان هدایت باطنی است که به دنبال سند برایش می‌گردید؟
علاوه بر این مسائل حقیر برای پذیرش این مسأله
[=Franklin Gothic Medium]دلایل شخصی هم [=Franklin Gothic Medium]دارم که طبیعتاً حجیتی برای شما نخواهد داشت که بخواهم بیانشان کنم، ولی همینطوری گمانم این است که خودتان هم تجربیاتی آنچنانی داشته باشید :Gig: ... اصلاً در مورد «تفکر» کمی تحقیق کنید که حقیقت آن چیست که در روایت مبارکه آمده است هر چیزی اسبابی دارد و اسباب تعقل تفکر است ... تفکر چیست که تعقل (اگر تعبیر دعوت باطنی به تقل درست باشد) از طریق آن انجام می‌گیرد؟ تفکر چیست که یک ساعت آن بالاتر از عبادت یک ساله است؟ تفکر چیست که فرموده‌اند خداوند عبادت نشده با بالاتر از تفکر کردن؟ یا چیست که فرموده‌اند عبادت به کثرت نماز و روزه نیست و به تفکر است؟ از فخر رازی خواندم که تفکر را وصل شدن به خداوند و مواجه شدن با خداوند معرفی کرده بود ... در روایات خود ما هم می‌توانم بر روی تفکر دقیق‌تر شد و مثلاً روی این فکر کرد که چرا انسان را حیوان ناطق می‌دانند و رابطه‌ی نطق و منطق در چیست؟ آیا تفکر منطقی یک دیالوگ است یا یک منولوگ؟ شخصی که در حال تفکر است با خودش حرف می‌زند یا با دیگری حرف می‌زند؟ ... و سؤال نهایی این است که در این دعوت باطنی و در این تعقل و در این تفکر انسان دارد با چه کسی صحبت می‌کند؟ ... انسان با پرسیدن سؤال خوب که نیمی از جواب است باقی جواب را از چه کسی می‌گیرد؟ زائیده‌ی ذهن خودش هست یا بر پایه‌ی الهام است؟ این الهام اگر رحمانی باشد از طرف چه کسی است؟ واسطه‌ی فیض در هر زمان یا کسی دیگر؟ شما اگر مسأله‌ای را حل کردید که کس دیگری نتوانسته بود حل کند می‌گویید خودم حل کردم یا آن را منت خدا بر خود می‌دانید؟ این لطف خداوند چطور به شما رسیده است اگر آن را از ناحیه‌ی خدا می‌دانید؟ اینکه فقط قدرت تفکر را به شما داده است و شما را با هوش بالا خلق کرده است و باقی کار دیگر به دست خودتان است؟ آیا نعوذبالله ید الله مغلولة است؟
عصران;736648 نوشت:
اتفاقا در آن حدیثی هم که اشاره کردید می گوید پیامبران حجت آشکار هستند و عقل حجت پنهان است.

در نهایت جز خدا چیزی وجود ندارد ... هر چه کثرت هست از مرتبه‌ای به پایین است که شکل می‌گیرد ... «عقل» و «حجت زمان» هیچ کدام جدای از هم نیستند ... رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله عقل هستند و اهل بیت ایشان علیهم‌السلام و انبیاء علیهم‌السلام و سایر مؤمنین جنود عقل هستند ...
عصران;736648 نوشت:
در ضمن پاسخ این را هم ندادید:

کمی وقت و شلوغی اطراف و نداشتن تمرکز مانع شد که بتوانم خوب سؤالتان را متوجه شوم و ارتباطشان را با بحثمان دریابم و در نتیجه برایشان جواب مناسبی پیدا کنم، مع ذلک شاید بحث‌های بالا کمک کند دیدگاهمان به هم نزدیک‌تر گردد و اگر موضوعیت آن سؤال‌ها همچنان برقرار بود بفرمایید سر فرصت بیشتر رویشان فکر کنم و دوستان دیگر هم فکر کنند که شاید به یک جمع‌بندی قابل قبولی رسیدیم :Gol:
[=Franklin Gothic Medium]
در پناه خدا باشید
یا علی علیه‌السلام

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم و رحمة الله؛

divoone1985;736470 نوشت:
دوستان دلایلی رو برای رد پذیرش این روایت آوردند. بنابراین بهتره شما و جناب سین هم وارد پله میانی شده و این روایت رو در فضای امکان قرار بدین نه پذیرش قطعی.

برداشتی که از این فرمایش شما ابتدائاً به ذهن متبادر می شود اینست که گویا شما، جناب خیرالبریه و جناب عصران نسبت به چنین روایاتی در موضع امکان (نه انکار و نه پذیرش) هستید و با چنین فرمایشی از بنده نیز خواسته اید که در این موضع قرار گیرم؛ اگر چنین است یعنی اگر موضع شما بزرگواران انکار نیست که عالی عالی است.

با این وجود روند فرمایشات شما بزرگواران و حداقل ظاهر کلام شما دوستان نشان از این دارد که در موضع انکار سفت و سخت اینگونه روایات هستید؛ برخی از فرمایشهای شما دوستان به قرار زیر است:

نقل قول:
متن عجیب و غلو آمیز

نقل قول:
بعلت تضاد با عقل سليم اين قبيل اخبار مردود هستند

نقل قول:
جناب خیرالبریه دو دلیل رو برای صحیح نبودن این حدیث آوردند

نقل قول:
یک دلیل هم من [برای صحیح نبودن این روایت] اضافه می کنم

نقل قول:
راوی این روایت غلو آمیز

نقل قول:
زیرا دروغ بی سر و ته که تعجب ندارد

در برابر چنین مدعایی، از طرف جناب پیام، جناب سین و بنده شاید در مجموع حداقل حدود 5 تا 6 بار به تناوب این سوال مطرح شد که لطفاً بفرمائید "وجه غلو آمیز بودن ای روایت چیست؟" که هیچکدام از بزرگواران متعرض پاسخ به چنین سوالی هنوز نشدند (بنده گرچه در روند این تاپیک بودم اما برای نوشتن پست حاضر مجدداً کل 7 صفحه را خواندم ولی حقیقتاً پاسخی به این پرسش از سوی دوستان معترض نیافتم)

دروغ پنداشتن یک کلام منتسب به معصوم سلام الله علیه، نیازمند علم به دروغ بودن است و ان الظن لایغنی من الحق شیئا؛ مبادا مصداقی شویم برای "بل کذبوا بما لم یحیطوا بعلمه".

وقتی ظاهر یک کلامی به قول دوستان "عجیب" است، به معنای غلو آمیز بودن نیست؛ حداکثر اینست که بنده اعلام می کنم که "من نفهمیدم"؛ جمله "من نفهمیدم" باعث اعتبار من است و چه بسا ادب "من نمی فهمم" سبب شود که علم آن را مرحمت بفرمایند. خلاصه قرار نیست که هر چه من نمی فهمم، غلو باشد. بین اینکه من نمی فهمم و دروغ است، تفاوت از زمین تا آسمان است.

حالا وقتی چنین روایتی را قلباً در فضای امکان قرار دهم، ممکن است "احتمالاتی" برای صحت آن در نظر بگیرم؛ اصطلاحاً وجوهی برای "عدم استبعاد" آن مطرح می شود. خود این احتمالات برای وجوه عدم استبعاد به خودی خود ظنی است که لایغنی من الحق شیئا؛ اما کارکرد آن اینست که نشان می دهد آن روایتی که ما منظور مستقیم آن را درک نمی کنیم می تواند "وجه صحی" داشته باشد؛ گرچه من هنوز نسبت به فهم آن علم ندارم و حداکثر ظنی نسبت به آن پیدا کرده ام.

و جناب سین هم چنین کرده اند؛ بیان وجهی از وجوه صحت این روایت:

نقل قول:

نقل قول:

  • بسیار از مطالب را ما نمی‌توانیم قسم بخوریم که برداشتمان از آنها دقیق و کامل است، این یک اعتقاد هم مثل آن‌ها، تا وقتی که ضدیتی با آیات قرآن و روایات دیگر نداشته و قابل جمع با آن‌هاست می‌توان آن را به طور ضمنی پذیرفت، اگر زمانی به مشکل برخوردیم می‌توان در این برداشت‌های فعلی‌امان تجدید نظر کنیم

(گرچه شاید اعتقاد ایشان کمی بیشتر از فقط عدم استبعاد و بیان وجه صحی باشد؛ )

مثلاً اگر با رویکرد قلبی انکار چنین روایاتی، وارد شویم سوال می پرسیم که:

نقل قول:
عاقبت آن تکه زمینی که روی دست پیامبر بود چه شد؟

و با رویکرد عدم انکار و یافتن وجه صحی و وجوه عدم استبعاد پاسخ چنین است (فرمایش جناب سین):

نقل قول:
اگر روایت را یک بار دیگر و با دقت بالاتری مطالعه بفرمایید می‌بینید که ننوشته زمین بر روی دست ایشان باشد بلکه فرموده‌اند مثل آنکه زمین در کف دستشان باشد «فَكَانَتْ بَيْنَ يَدَيْهِ مِثْلَ رَاحَتِهِ فِي كَفِّهِ» ... مثل اینکه یک نفر به شما بگوید تهران را مثل کف دستم می‌شناسم و شما بگویید این دروغ بی‌سر و ته است که می‌گویید تهران در کف دستتان هست ...

عرض بنده در تصحیح نحوه رویکرد به چنین روایاتی است؛ فارغ از اینکه این روایت خاص در صدد بیان چه مطلبی باشد.

آیا بالاخره این امکان وجود دارد که روایتی وجود داشته باشد و من بگویم "نمی فهمم" و بعد بروم با قلب خاضع بنشینم و با خشوع و سر به زیری درخواست کنم که فهم آن را عنایت بفرمائید؟

به نظر می رسد رویکرد "من نمی فهمم" به تقوا نزدیکتر باشد تا "تکذیب بدون علم".

با احترام

سین;736584 نوشت:
برادر ما وقتی یک نظر را قبول داریم و پذیرفته‌ایم برای یک پله پایین آمدن نباید امکان رخداد آن را در نظر بگیریم بلکه باید عدم امکان آن را هم در نظر بگیریم ... حالا شما بفرمایید چه کار کنیم؟

سلام.
بعید میدونم متوجه منظورم نشده باشید. بنابراین با توضیح چیزی که میدونید وقتتون رو نمیگیرم.

سین;736584 نوشت:
کار ما تا کنون این بوده است ... ما یک روایت پیدا کردیم که اگرچه مشابهش را جای دیگری ندیده بودیم ولی تمام بخش‌های تشکیل‌دهنده‌ی آن به طور جداگانه در روایات دیگر مشابه دارد، در عین حال که با آیات قرآن هم سازگار است، علاوه بر اینکه نتیجه‌ی حاصل از این روایت برای فهم دقیق‌تر برخی از آیات و اعتقاداتی که سابق هم داشته‌ایم کمک می‌کند

شما احتمالات و تفاسیری رو مطرح کردید. ولی این سازگاری و فهم دقیق تر صرفا نظر شما بود. ظاهرا برخی از دوستان با شما هم نظر نیستند.

سین;736584 نوشت:
اما در این میان یکی از روایان این حدیث مشکوک است ... برخی از بزرگواران معتقدند که غالی بودن آن شخص ثابت است یا احتمالش بسیار قوی است، برخی هم معتقدند غالی بودن آن شاید چندان هم محتمل نباشد ... اما همانطور که جناب نقی هم فرمودند حتی یک دروغگو هم لزوماً همه‌ی جملاتش دروغ نیست ...

بله. یک دورغگو الزاما همه جملاتش دروغ نیست. همونطور که یک راستگو الزاما همه جملاتش درست نیست.

Naghi;737603 نوشت:
با این وجود روند فرمایشات شما بزرگواران و حداقل ظاهر کلام شما دوستان نشان از این دارد که در موضع انکار سفت و سخت اینگونه روایات هستید؛

سلام.
موضع بنده نه انکار و نه قبوله. اظهار نظری هم در این مورد نکردم. صرفا سوالم رو مطرح کردم.

Naghi;737603 نوشت:
وقتی ظاهر یک کلامی به قول دوستان "عجیب" است، به معنای غلو آمیز بودن نیست؛ حداکثر اینست که بنده اعلام می کنم که "من نفهمیدم"؛ جمله "من نفهمیدم" باعث اعتبار من است و چه بسا ادب "من نمی فهمم" سبب شود که علم آن را مرحمت بفرمایند. خلاصه قرار نیست که هر چه من نمی فهمم، غلو باشد. بین اینکه من نمی فهمم و دروغ است، تفاوت از زمین تا آسمان است.

دوستان نظرشون رو بیان کردند. همونطور که شما و برخی دیگر از دوستان هم نظرشون در مورد پذیرش این روایت رو بیان کردند. هر کدوم هم دلایلی رو مطرح کردند که شاید به نظر شخص دیگه ای قابل پذیرش نباشه. آیا دوستانی که روایت رو قبول دارند گفتند "من نمی فهمم"؟ خیر. چون با دلایلی که دارند به صحت روایت اطمینان پیدا کردند. و این اشکالی هم نداره. در مورد دوستانی که قبول نکردند هم همین موضوع مطرحه. به همین دلیل بود که بنده از شما و سایر دوستان خواستم که در مرحله به قول شما امکان (یا همون عدم امکان که جناب سین در موردش سوال کردند) قرار بگیرید که ظاهرا نپذیرفتن.

Naghi;737603 نوشت:
به نظر می رسد رویکرد "من نمی فهمم" به تقوا نزدیکتر باشد تا "تکذیب بدون علم".

البته شخصا این روایت رو تکذیب یا قبول نمیکنم. ولی دوستانی که روایت رو قبول ندارند هم چندان بدون علم این کار رو نکردند. کمی انصاف هم بد نیست.

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم و رحمة الله؛

موضعی بسیار عاقلانه و مبتنی بر تقوا:

divoone1985;737723 نوشت:
البته شخصا این روایت رو تکذیب یا قبول نمیکنم.

اما در مورد این فرمایش شما:

divoone1985;737723 نوشت:
ولی دوستانی که روایت رو قبول ندارند هم چندان بدون علم این کار رو نکردند

وقتی دوستی می فرماید که روایت عجیب است پس غلو آمیز است، یعنی معنای غلو را "نمی داند" و یا اینکه می داند و توجه ندارد؛ عجیب بودن به معنای غلو آمیز بودن نیست؛ وقتی از عجیب بودن نتیجه گرفته می شود که روایت، دروغ بی سر و ته است، یعنی تکذیب کردن آنچه بدان علمی نیست.

divoone1985;737723 نوشت:
کمی انصاف هم بد نیست.

خدای علیم بذات الصدور شاهد است که که نیت صادقه بنده در استفاده از آن آیه و آن عبارت که شما برداشت بی انصافی کردید، فقط تذکری بود به دوستانی که بی محابا روایت را تکذیب می کنند. با این حال اگر برداشت عمومی از آن عرایض بنده بی انصافی بوده است از همه دوستان بزرگوار عذرخواهی می کنم.

[="Franklin Gothic Medium"]بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
تا دیروز ادعا می‌کردم که حجت زمان از طریق عقول و قلب انسان‌ها ایشان را به سوی خدا دعوت می‌کنند امروز روایتی دیدم که به همین مطلب اشاره دارد، یعنی این حرف دیگر منبعث از تفکرات سطحی یک شخص عامی نیست بلکه استوار بر روایات خود معصومین علیهم‌السلام است:

سین;739972 نوشت:
در نهج‌البلاغه هم مولا امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرموده‌اند:

... إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى جَعَلَ الذِّكْرَ جِلاءً لِلْقُلُوبِ تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَ الْوَقْرَةِ وَ تُبْصِرُ بِهِ بَعْدَ الْعَشْوَةِ وَ تَنْقَادُ بِهِ بَعْدَ الْمُعَانَدَةِ وَ مَا بَرِحَ لِلَّهِ عَزَّتْ آلَاؤُهُ فِي الْبُرْهَةِ بَعْدَ الْبُرْهَةِ وَ فِي أَزْمَانِ الْفَتَرَاتِ عِبَادٌ نَاجَاهُمْ فِي فِكْرِهِمْ وَ كَلَّمَهُمْ فِي ذَاتِ عُقُولِهِمْ فَاسْتَصْبَحُوا بِنُورِ يَقَظَةٍ فِي [الْأَسْمَاعِ وَ الْأَبْصَارِ] الْأَبْصَارِ وَ الْأَسْمَاعِ وَ الْأَفْئِدَة ... [نهج‌البلاغه، خطبه‌ی ۲۲۲]
... همانا خداى سبحان و بزرگ «ياد خود» را روشنى بخش دل‏ها قرار داد تا بسنود پس از ناشنوايى و ببیند پس از كم نورى و رام گردد پس از دشمنى، و خداوند كه نعمت‏هاى او گران قدر است در دوران‏ی بعد از دوران دیگر و در دوران فترت همواره بندگانى داشته است كه با آنان در گوش جانشان زمزمه مى‏كرد و در عمق عقلشان با آنان سخن مى‏‌گفته‌ است. آنان چراغ هدايت را با نور بيدارى در گوش‏ها و ديده‌‏ها و دل‏ها بر مى‏‌افروختند ...


تفکر که عبادت است سخن گفتن با خدا و شنیدن از اوست ... تعقل وصل شدن به حجت خداست و پاسخ گرفتن از اوست ... صحبتی که در حین تفکر می‌کنیم و گمان می‌کنیم با خودمان سخن می‌گوییم در واقع با مراتب بالایی از وجودمان است که در طول حجت خداست علیه‌السلام ... لااقل برخی از تفکرات، آن‌ها که در راستای تعقل است ...
اگر بفرمایید این صحبت کردن از طرف خدا با اولیاء خداست و نه با همگان هم می‌توان رویش بحث کرد که اینطور نیست و هم اینکه در ادامه‌ی همین حدیث چگونه‌ی دعوت کردن این اولیاء خدا برای دیگران هم بیان شده است که باز باطنی است و نه لزوماً ظاهری ... «فَاسْتَصْبَحُوا بِنُورِ يَقَظَةٍ فِي [الْأَسْمَاعِ وَ الْأَبْصَارِ] الْأَبْصَارِ وَ الْأَسْمَاعِ وَ الْأَفْئِدَة ...»
یا علی علیه‌السلام
موضوع قفل شده است