میخواهم بمیرم همین

تب‌های اولیه

113 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

سلام
به نظر من شما باید اسلام واقعی را به همسرتان آموزش دهید تا او متوجه اشتباهش در مورد اسلام بشود

اگر میتوانید احکام نفقه را به همستان با سند و مدرک بگویید،قبول کرد که کرد اگر نکرد به دادگاه مراجعه کنین و در خواست نفقه کنین دادگاه به ایشون میفهمونه نفقه در اسلام یعنی چی

شمیم الزهرا;500603 نوشت:
وقتی خودمو جای همسرم میذارم و از دیده اون نگاه میکنم با خودم میگم چطوری داره این همه فکره منفی نسبت به خیلی چیزارو تحمل میکنه؟ اونوقته که میگم کاش میتونستم به قوله سرکار استاد معجزه کنمو ذهن و دله همسرمو از همه بدبینی ها پاک کنم و آزادش کنم...

سلام
هر گناهی آثاری در زندگی دارد از جمله همسر آزاری.

اگر به فکر اصلاح ایشان هستید به وی محبت کنید، برایش هدیه بخرید ... و البته به طریقی حدیث زیر را به سمع و نظرش برسانید تا با روایات اسلامی بیشتر آشنا شود و از آثار گناه خود نجات پیدا کند:

هر مردی که با زبانش زنش را بیازارد ، پروردگار نه انفاق او را در راه خدا می پذیرد ، نه نمازهای مستحبی او را و نه نیکی و روزه اش را تا زمانی که زنش را خردسند کند . و اگر آن مرد روزها روزه بگیرد و شبها برای نماز شب بپا خیزد ، برده ها آزاد کند ، باز نخستین کسی خواهد بود که وارد دوزخ میشود .

مردی که بر بداخلاقی همسرش تاب بیاورد پروردگار پاداشی را که بخاطر تحمل ناگواری ها به حضرت ایوب (ع) داده است ، به او خواهد داد .

در روایات داریم ناصبی کسی است که شیعیان ما رو بخاطر محبتشون نسبت بما دشمن بدونه و اذیت و آزار برسونه و این شخص از سگ و خوک نجس تره...

به هر حال بدونید قلب ما از دیدن این تاپیک بدرد اومد همونطور که مطمئنم امام عصر روحی له الفداء و حضرت زهرا سلام الله علیها از این وضعیت شیعیان و محبانشون ناراحت و غمگین هستن... مطمئن باشید که مادرمون حضرت زهرا صلوات الله علیها درکنار شما هستن و یک لحظه از فرزندانشون غافل نیستن...

اگر کمکی هم لازم باشه روی ما برادرانه حساب کنید...

یا علی

_Member_;500354 نوشت:

حقوق شوهر نسبت به زن عبارتند از:
الف - عدم خروج از منزل مگر به اذن شوهر
ب - عدم جواز صدقه دادن ، نذر كردن و يا قسم خوردن مگر به اذن شوهر.
ج - تمكين به شوهر در هر زمانى كه مرد بخواهد.
د- پاك كردن خود از هر چيزى كه باعث دور كردن شوهر از تمتعات جنسى است .
ه - رعايت نظافت و آرايش كردن در صورتى كه شوهر آن را طلب كند.
الف - عدم خروج از منزل مگر به اذن شوهر

زنى كه عقد دائمى شده ، نبايد بدون اجازه شوهرش از خانه بيرون رود.

وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا


و كسانى كه گويند پروردگارا ما را از همسران و فرزندانمان، مايه روشنى چشم ما قرار ده و ما را پيشواى پرهيزكاران بنما

پیامبر نازنین: انهن یغلبن العاقل و یغلبهن الجاهل: زن بر عاقل(اهل عشق) چیره میشوند و جاهل(اهل شهوت) بر زن غالب میشود!

گاهی سر بر بالین همسرتان بگذارید ،با او گفت و گو کنید ،کلمات سوزان و عاشقانه رد وبدل کنید ،یکدیگر را در آغوش بفشارید ،
عشق بازی با همسر سرگرمی مومن است." پیامبر اکرم (ص)،همان ص82 "

چون عروسی به خانه آوردید، با محبت و تواضع کفش هایش را در آورده ،پاهایش را بشویید آن گاه او را به حجله دعوت کنید .این چنین است که مهر،برکت و رحمت بر خانه و عروستان سایه می افکند ." پیامبر اکرم (ص)، من لا یحضره الفقیه،ج3.ص358 "

وقتی عروس به حجله آمد به کعبه رو کنید،گیسوان او را نوازش کرده زلف تاب دارش را به چنگ گیرید و آرام بگویید (خدایا !این امانت توست که به من سپردی .با گفته ی تو او را به خود حلال کرده ام ،فرزندم را مبارک ، پارسا و از پیروان پیامبرت قرار ده و شیطان را از او دور فرما). " امام صادق(ع)، فروع کافی ج5 ص500 "

پیش از این که با عروس خویش به بستر زفاف روید،

هدیه ای به وی بدهید ،با این کار عشق و آرامش را به او هدیه کرده اید." امام صادق(ع)، وسائل الشیعه ج215 ص12 "

خانم ها از آرایش دریغ مکنید ،بهترین ملایم ترین و دلنواز ترین عطر را به کار برید زیباترین و دلرباترین لباس را به اندام خویش بپوشانید خود را حداقل با یک گردنبند زینت بخشید و صبح و شام خود را به شوهر عرضه دارید،در یک کلام چشم و دل شریک زندگیتان را هنرمندانه بربایید ." پیامبر اکرم(ص) ،وسایل ،همان ،ص112 "

آقایان! مطابق میل خانمتان لباس بپوشید ،در خانه نیز آراسته و دل ربا باشید،هوش و حواس همسرتان را ماهرانه به خود جلب کنید ،با این کار غدد جنسی او را نسبت به خود فعال کنید و عفت او را نسبت به دیگران فزونی می بخشید." امام رضا(ع)، مکارم الاخلاق ،ص80 "


الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللّهُ وَاللاَّتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلاَ تَبْغُواْ عَلَيْهِنَّ سَبِيلاً إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا
مردان بر زنان قيمومت و سرپرستى دارند، به خاطر اينكه خدا بعضى را بر بعضى برترى داده، و به خاطر اين كه مردان از مال خود نفقه زنان و مهريه آنان را مى‏دهند، پس زنان صالح و شايسته بايد فرمانبر شوهران در كام‏گيرى و تمتعات جنسى و حافظ ناموس و منافع و آبروى آنان در غيابشان باشند، همانطور كه خدا منافع آنان را حفظ فرموده، و زنانى را كه بيم داريد نافرمانيتان كنند، نخست اندرز دهيد، اگر به اطاعت در نيامدند، با آنها قهر كنيد، و در بستر خود راه ندهيد، و اگر اين نيز مؤثر نشد بزنيدشان اگر به اطاعت در آمدند ديگر براى ادامه زدنشان بهانه ‏جويى مكنيد، و به خاطر علوی (برتری) كه خدا به شما داده مغرور نشويد، كه دارنده علو و بزرگى خدا است

تفسیر المیزان علامه طباطبائی: مراد و مفاد از" الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ"

و به عبارتى ديگر همان طور كه قيمومت صنف مردان بر صنف زنان در مجتمع بشرى تنها مربوط مى‏شود به جهات عامه‏ اى كه زنان و مردان هر دو در آن جهات شريكند، و چون جهاتى است كه نيازمند به تعقل بيشتر و نيروى زيادتر است كه در مردان وجود دارد، يعنى امثال حكومت و قضا و جنگ بدون اين كه استقلال زن در اراده شخص و عمل فردى او خدشه ‏اى بخورد، و بدون اين كه مرد حق داشته باشد اعتراض كند كه تو چرا فلان چيز را دوست مى‏دارى و يا فلان كار را مى‏كنى، مگر آن كه زن كار زشت را دوست بدارد، يا مرتكب شود، به شهادت اين كه فرمود:" فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِيما فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ".
همچنين قيمومت مرد بر زنش به اين نيست كه سلب آزادى از اراده زن و تصرفاتش در آنچه مالك آن است بكند، و معناى قيمومت مرد اين نيست كه استقلال زن را در حفظ حقوق فردى و اجتماعى او، و دفاع از منافعش را سلب كند، پس زن هم چنان استقلال و آزادى خود را دارد، هم مى‏تواند حقوق فردى و اجتماعى خود را حفظ كند، و هم مى‏تواند از آن دفاع نمايد و هم مى‏تواند براى رسيدن به اين هدفهايش به مقدماتى كه او را به هدفهايش مى‏رساند متوسل شود.

بلكه معناى قيمومت مرد اين است كه مرد به خاطر اين كه هزينه زندگى زن را از مال خودش مى‏پردازد، تا از او استمتاع ببرد، پس بر او نيز لازم است در تمامى آنچه مربوط به استمتاع و هم‏خوابگى مرد مى‏شود او را اطاعت كند، و نيز ناموس او را در غياب او حفظ كند، و وقتى غايب است مرد بيگانه را در بستر او راه ندهد، و آن بيگانه را از زيبائيهاى جسم خود كه مخصوص شوهر است تمتع ندهد و نيز در اموالى كه شوهرش در طرف ازدواج و اشتراك در زندگى خانوادگى به دست او سپرده و او را مسلط بر آن ساخته خيانت نكند.

اين معنا بر احدى پوشيده نيست، كه قرآن كريم همواره عقل سالم انسان‏ها را تقويت مى‏كند، و جانب عقل را بر هواى نفس و پيروى شهوات و دلدادگى در برابر عواطف و احساسات تند و تيز ترجيح مى‏دهد، و در حفظ اين وديعه الهى از اين كه ضايع شود توصيه مى‏فرمايد، و اين معنا از آيات كريمه قرآنى آن قدر روشن است كه احتياجى به آوردن دليل قرآنى ندارد، براى اين كه آياتى كه به صراحت و يا به اشاره و به هر زبان و بيانى اين معنا را افاده مى‏كند يكى دو تا ده تا نيست كه ما آنها را نقل كنيم.
قرآن كريم در عين حال مساله عواطف پاك و درست و آثار خوبى كه آن عواطف در تربيت افراد دارد از نظر دور نداشته، اثر آن را در استوارى امر جامعه پذيرفته، در آيه شريفه:" أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ" «1» دو صفت از صفات عاطفى را به عنوان دو صفت ممدوح مؤمنين ذكر كرده، مى‏فرمايد مؤمنين نسبت به كفار خشن و بيرحمند، و نسبت به خودشان‏ مهربانند.

و در آيه:" لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً" «1» مودت و رحمت را كه امورى عاطفى هستند، دو تا نعمت از نعم خود شمرده و فرموده، از جنس خود شما، همسرانى برايتان قرار داد، تا دلهايتان با تمايل و عشق به آنان آرامش يابد، و بين شما مردان و همسران مودت و رحمت قرار داد، و در آيه:" قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ" «2» علاقه به زينت و رزق طيب را كه آن نيز مربوط به عواطف است مشروع معرفى نموده، به عنوان سرزنش از كسانى كه آن را حرام دانسته‏ اند، فرموده: (بگو چه كسى زينت‏ها و رزق طيب را كه خدا براى بندگانش پديد آورده تحريم كرده است؟).
چيزى كه هست قرآن كريم عواطف را از راه هماهنگ شدن با عقل تعديل نموده، عنوان پيروى عقل به آنها داده است، به طورى كه عقل نيز سركوب كردن آن مقدار عواطف را جايز نمى‏داند.

در بعضى از مباحث سابق نيز گذشت كه يكى از مراحل تقويت عقل در اسلام اين است كه احكامى را كه تشريع كرده بر اساس تقويت عقل تشريع كرده، به شهادت اين كه هر عمل و حال و اختلافى كه مضر به استقامت عقل است و باعث تيرگى آن در قضاوت و در اداره شؤون مجتمعش مى‏شود تحريم كرده، نظير شرب خمر، و قمار، و اقسام معاملات غررى، و دروغ، و بهتان، و افترا، و غيبت، و امثال آن.
خوب معلوم است كه هيچ دانشمندى از چنين شريعتى و با مطالعه همين مقدار از احكام آن جز اين توقع ندارد كه در مسائل كلى و جهات عمومى و اجتماعى زمام امر را به كسانى بسپارد كه داشتن عقل بيشتر امتياز آنان است، چون تدبير امور اجتماعى از قبيل حكومت و قضا و جنگ نيازمند به عقل نيرومندتر است، و كسانى را كه امتيازشان داشتن عواطف تند و تيزتر و اميال نفسانى بيشتر است، از تصدى آن امور محروم سازد، و نيز معلوم است كه طايفه مردان به داشتن عقل نيرومندتر و ضعف عواطف، ممتاز از زنانند، و زنان به داشتن عقل كمتر و عواطف بيشتر ممتاز از مردانند.

و اسلام همين كار را كرده، و در آيه‏اى كه گذشت فرموده:" الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ"، سنت رسول خدا (ص) نيز در طول زندگيش بر اين جريان داشت،يعنى هرگز زمام امور هيچ قومى را به دست زن نسپرد، و به هيچ زنى منصب قضا نداد، و زنان را براى جنگيدن دعوت نكرد،- البته براى جنگيدن، نه صرف شركت در جهاد، براى خدمت و جراحى و امثال آن-. و اما غير اين امور عامه و اجتماعى، از قبيل تعليم و تعلم، و كسب، و پرستارى بيماران، و مداواى آنان، و امثال اين گونه امور كه دخالت عواطف منافاتى با مفيد بودن عمل ندارد، زنان را از آن منع نفرمود، و سيرت نبويه بسيارى از اين كارها را امضا كرد، آيات قرآن نيز خالى از دلالت بر اجازه اين گونه كارها براى زنان نيست، چون لازمه حريت زن در اراده و عمل شخصى اين است كه بتواند اين گونه كارها را انجام دهد، چون معنا ندارد از يك طرف زنان را در اين گونه امور از تحت ولايت مردان خارج بداند، و ملكيت آنان را در قبال مردان معتبر بشمارد، و از سوى ديگر نهيشان كند از اين كه به نحوى از انحا ملكشان را اداره و اصلاح كنند، و همچنين معنا ندارد به آنان حق دهد كه براى دفاع از خود در محكمه شرع طرح دعوى كنند، و يا شهادت بدهند، و در عين حال از آمدن در محكمه و حضور نزد والى يا قاضى جلوگيرشان شود. و همچنين ساير لوازم استقلال و آزادى.

بلى دامنه استقلال و آزادى زنان تا آنجايى گسترده است كه به حق شوهر مزاحمت نداشته باشد، چون گفتيم در صورتى كه شوهر در وطن حاضر باشد زن در تحت قيمومت او است، البته قيمومت اطاعت و در صورتى كه حاضر نباشد مثلا به سفر رفته باشد موظف است غيبت او را حفظ كند، و معلوم است كه با در نظر گرفتن اين دو وظيفه هيچ يك از شؤون جايز زن در صورتى كه مزاحم با اين دو وظيفه باشد ديگر جايز و ممضى نيست.

مرحوم كلينى در كافى از ابى ابراهيم موسى بن جعفر (ع) نقل كرده كه فرمود: (جهاد زن اين است كه نيكو شوهردارى كند) «1»، و از جامع‏ترين كلمات در اين باره سخنى است كه در نهج البلاغه آمده، از على بن ابى طالب (ع) آورده،كه در نامه ‏اى كه به فرزندش نوشته فرموده:" ان المراة ريحانة و ليست بقهرمانة" «1»، (زن ريحانه است نه قهرمان).

و هم چنين كلام ديگرى كه در اين باره از رسول خدا (ص) نقل شده كه فرمود: (زن لعبت است، هر كس او را گرفت مراقب باشد ضايعش نسازد)، آرى رسول خدا (ص) تعجب مى‏كرد از مردى كه همسرش را مى‏زند، و آن گاه با همان دست با وى معانقه مى‏كند «2».

بن موسی;500266 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
لذا به نظر حقیر تغییر عقیده ایشان می تواند به شما کمک کند.این تغییر عقیده هم به چند طریق می تواند صورت بگیرد.برای مثال شما تاپیک هایی بزنید راجع به نظرات ایشان و سپس باتوجه به پاسخ های کارشناسان و کاربران،با ایشان وارد گفتگو شوید تا بلکه نظر ایشان عوض شود (البته احتمال آن هست که تلاش شما برای تغییر عقیده ایشان،شرایط را بدتر کند).یا آن که به ایشان آدرس همین سایت یا سایت های مشابه را بدهید تا شبهاتشان را در آن ها بررسی کنند.
خلاصه این که به نظر حقیر لازم است یکسری توضیحات درباره عقاید شوهرتان بدهید تا منشاء این رفتار ها کشف شود و سپس به حل مشکلات پرداخته شود.البته شاید برداشت بنده از نظر ایشان راجع به اسلام هم نادرست باشد که باز توضیحات شما درباره عقاید ایشان کمک خواهد کرد که نظر واقعی ایشان را بفهمیم.

و من الله التوفیق

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و عرض ادب

جناب بن موسی اگر شرایطی فراهم شود تا همسر این خانم در مسیری قرار گیرند که شبهات دینی شان برطرف شود بسیار خوب است ولی اینکار وظیفه خانم نیست...

اسلام از زنان نخواسته که به همسرانشان علوم دینی بیاموزند و ایشان را با زبان ارشاد کنند. چنین کاری اثر مثبتی که ندارد هیچ ، تاثیر سوء هم به جا خواهد گذاشت.

معمولا اخلاق مردانه چنین است که خود را در درک و فهم مسائل مختلف بالاتر از زن بداند و اگر ببیند همسرش در جهاتی از مسائل دینی بر او برتری دارد هرگز تحمل ابراز آن را از سوی او نخواهد داشت.

چون فکر میکند زن میخواهد او را ارشاد کند و با اینکار احساس حقارت میکند و اینچنین دلزدگیش نسبت به دین دو چندان میشود

اما کافیست چنین خانمهایی نسبت به همسرشان نگاه مشفقانه و دلسوزانه داشته باشند ولی در صدد اصلاح ایشان نباشند و فقط به وظایف خودشان عمل کنند. این روش بهترین جواب را میدهد.

چون مرد هم بالاخره در جامعه هست و از رسانه ها و به طرق مختلف حقایق به گوشش میخورد و خودش هم قدرت تشخیص حق و ناحق را هم دارد.

و این مهربانی و اطاعت از شوهر برای به راه آوردن او جهاد در راه خدا محسوب میشود. همانطور که در حدیث هم میفرمایند جهاد المرئه حسن اتبعل. جهاد زن خوب شوهرداری است.

بن موسی;500266 نوشت:

خلاصه این که به نظر حقیر لازم است یکسری توضیحات درباره عقاید شوهرتان بدهید تا منشاء این رفتار ها کشف شود و سپس به حل مشکلات پرداخته شود.البته شاید برداشت بنده از نظر ایشان راجع به اسلام هم نادرست باشد که باز توضیحات شما درباره عقاید ایشان کمک خواهد کرد که نظر واقعی ایشان را بفهمیم.

عذر میخوام نکته ای که فراموش شد تایید این فرمایشات حضرتعالی بود. البته مطرح نمودن مسائلشان در سایت و پیدا کردن راه حل برایشان بسیار مهم است تا در مواقع ضروری آگاهی و آمادگی لازم را برای برخورد با ایشان داشته باشند...

اویس قرنی;500707 نوشت:
...........زمام امر را به كسانى بسپارد كه داشتن عقل بيشتر امتياز آنان است، چون تدبير امور اجتماعى از قبيل حكومت و قضا و جنگ نيازمند به عقل نيرومندتر است، و كسانى را كه امتيازشان داشتن عواطف تند و تيزتر و اميال نفسانى بيشتر است، از تصدى آن امور محروم سازد، و نيز معلوم است كه طايفه مردان به داشتن عقل نيرومندتر و ضعف عواطف، ممتاز از زنانند، و زنان به داشتن عقل كمتر و عواطف بيشتر ممتاز از مردانند.

اویس قرنی;500707 نوشت:
ين معنا بر احدى پوشيده نيست، كه قرآن كريم همواره عقل سالم انسان‏ها را تقويت مى‏كند، و جانب عقل را بر هواى نفس و پيروى شهوات و دلدادگى در برابر عواطف و احساسات تند و تيز ترجيح مى‏دهد، و در حفظ اين وديعه الهى از اين كه ضايع شود توصيه مى‏فرمايد، و اين معنا از آيات كريمه قرآنى آن قدر روشن است كه احتياجى به آوردن دليل قرآنى ندارد، براى اين كه آياتى كه به صراحت و يا به اشاره و به هر زبان و بيانى اين معنا را افاده مى‏كند يكى دو تا ده تا نيست كه ما آنها را نقل كنيم.

با سلام و عرض ادب
ضمن تشکر از فرمایشات شما نکته ای به ذهنم رسید . مسلما آن عقل سالمی که قرآن کریم مدافع آن است عقل استدلالی و عقل اجتماعی که افراد بشر در اداره امور دنیوی از آن بهره میبرند نیست .عقل استدلالی میتواند امور ممالک را به عهره بگیرد ،حساب سود و زیانها را بسنجد ،در بعد فلسفه و کلام حریف را از میدان به در کند اما در عمل به آنچه که بآ استدلال اثباتش کرده در بماند. مثل راننده ای که از تبحر خود مطمئن است اما در عمل در جاده فجایعی به با ر میآورد که جبرانشدنی نبست .یا پزشکی که در مضرات سیگار کنفرانس میگذارد ولی خود قادر به ترکش نیست. خدای انسانها با چنبن عقلی کار ندارد ملاک عقل از نظر خداوند داشتن ایمان به جهانی برتر و معاد و همچنین تدبر در اعمال ماتقدم و ما تاخر است که این مقوله در عقل عملی میگنجد نه نظری و استدلالی . عقل ار نوع عملی در هر دو جنس مشترک و در پاره ای نکات در زنان قویتر است. البته قید مطلق بکار نمیبریم ولی عموما چنین است .زنان
گرایشات مذهبی بیشتری دارند و حیا را که نشانه عقل و ایمان است به نسبت 9 بر 1صاحبند . در بیشتر امور زندگی جانب احتیاط را در پیش میگیرند که آنهم شرط عقل است . صبور تر هستند و تحملشان بیشتر است حرف حق را راحت تر میپذیرند و در بند این نیستند که گوینده زن است یا مرد یعنی احساس خود برتر بینی چشمشان را نمیبندد. غرور و منیت خود را راحت تر کنار میگذارند و کمتر جدل میکنند. (لا اقل در این گفتگوهای خودمان.)
به موجب آموزه های دینی زن و مرد هردو موظفند که عقل را که امانت الهی وحجت باطنی است از آفات سالم و مصون بدارند ،زن آنرا از سیطره احساسات و عواطف نا پخته و مرد نیز آنرا از غلبه غرایز و شهوات و خشم و خشونت حفظ نماید. این عقل را میتوان عقل سالمی دانست که ٔدین مدافع آن است. عقل نظری نیز در هر دو جنس این پتانسیل را دارد تا با آموزه های اجتماعی و دینی به رشد خود ادامه دهد ولی وقتی برای یک جنس تعیین تکلیف میشود که افق حرکت تو تا همینجاست و بیش از این مورد پذیرش نیست در واقع عملا راه را بر او بسته ایم.

ا

متعلم;500657 نوشت:
هر مردی که با زبانش زنش را بیازارد ، پروردگار نه انفاق او را در راه خدا می پذیرد ، نه نمازهای مستحبی او را و نه نیکی و روزه اش را تا زمانی که زنش را خردسند کند . و اگر آن مرد روزها روزه بگیرد و شبها برای نماز شب بپا خیزد ، برده ها آزاد کند ، باز نخستین کسی خواهد بود که وارد دوزخ میشود .

مردی که بر بداخلاقی همسرش تاب بیاورد پروردگار پاداشی را که بخاطر تحمل ناگواری ها به حضرت ایوب (ع) داده است ، به او خواهد داد .

سلام دوست گرامی
متاسفانه چنین روایاتی خیلی کم ذکر میشوند
میشود منبع احادیث را هم ذکر کرده یا لااقل بفرمایید به نقل از کیست؟
ممنوم

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

.امین.;500748 نوشت:
جناب بن موسی اگر شرایطی فراهم شود تا همسر این خانم در مسیری قرار گیرند که شبهات دینی شان برطرف شود بسیار خوب است ولی اینکار وظیفه خانم نیست...

از حیث همسر بودن می شود گفت وظیفه ایشان نیست.ولی از حیث مسلمان بودن،شاید بشود گفت این وظیفه است.در واقع در همسرداری وظیفه ای برای برطرف کردن شبهات دینی نیست (البته شاید).ولی وقتی برخورد دو نفر را در سطح مسلمان بودن (و نه زن و شوهر بودن) در نظر بگیریم،کمک به حل شبهات وظیفه محسوب می شود.
همچنین از جهت حفظ نعمت آرامش و آسایش شاید بشود گفت که باز وظیفه ای محسوب می شود.شاید از حیث مسلمان بودن،و چه بسا از حیث همسر بودن.

.امین.;500748 نوشت:
اسلام از زنان نخواسته که به همسرانشان علوم دینی بیاموزند و ایشان را با زبان ارشاد کنند. چنین کاری اثر مثبتی که ندارد هیچ ، تاثیر سوء هم به جا خواهد گذاشت.

حقیر هم به تاثیر سوء اشاره کردم.
بن موسی;500266 نوشت:
برای مثال شما تاپیک هایی بزنید راجع به نظرات ایشان و سپس باتوجه به پاسخ های کارشناسان و کاربران،با ایشان وارد گفتگو شوید تا بلکه نظر ایشان عوض شود (البته احتمال آن هست که تلاش شما برای تغییر عقیده ایشان،شرایط را بدتر کند).

هدف طرح اصل موضوع بود.حال این که روش رسیدن به این اصل چه باشد،بحث دیگری است.

.امین.;500748 نوشت:
معمولا اخلاق مردانه چنین است که خود را در درک و فهم مسائل مختلف بالاتر از زن بداند و اگر ببیند همسرش در جهاتی از مسائل دینی بر او برتری دارد هرگز تحمل ابراز آن را از سوی او نخواهد داشت.

چون فکر میکند زن میخواهد او را ارشاد کند و با اینکار احساس حقارت میکند و اینچنین دلزدگیش نسبت به دین دو چندان میشود


حرف شما درست است.منتهی ما هم می گوییم به شیوه ای عمل شود که باعث بدتر شدن شرایط نشود.مثلاً به طور غیرمستقیم ایشان را وارد همین سایت کنند.بدون این که خودشان متوجه شوند.سپس می توانند شبهاتشان را مطرح کنند.

.امین.;500748 نوشت:
اما کافیست چنین خانمهایی نسبت به همسرشان نگاه مشفقانه و دلسوزانه داشته باشند ولی در صدد اصلاح ایشان نباشند و فقط به وظایف خودشان عمل کنند. این روش بهترین جواب را میدهد.

اگر اشتباه نکنم ایشان هم این نگاه را دارند.ولی آیا تا کنون مشکلاتشان حل شده یا نه یا کمتر شده (فکر می کنم کمتر شده باشد) را باید از خودشان بپرسیم.البته می توانند در کنار عمل به وظایفشان در نقش همسر،تلاشی هم از جهت عقیدتی برای ایشان کنند.

.امین.;500748 نوشت:
چون مرد هم بالاخره در جامعه هست و از رسانه ها و به طرق مختلف حقایق به گوشش میخورد و خودش هم قدرت تشخیص حق و ناحق را هم دارد.

اکثر انسان های دیگر هم در جامعه هستند و حقایق به گوششان می خورند.ولی چرا تشخیص غلط می دهند؟چرا یکی مسلمان می شود یکی کافر می شود؟یکی شیعه می شود یکی سنی می شود؟
پس صرف شنیدن ها کافی نیست،چون با همین صرف شنیدن بسیارند کسانی که گمراهند.انسان باید ملاکی برای تشخیص حق داشته باشد.بحث ما هم این است که شوهر ایشان ظاهراً ملاک صحیحی ندارند.مثلاً رفتار برخی مسلمانان را به حساب اسلام می گذارند.
اگر بگوییم همه حقایق را می شنوند و قدرت تشخیص هم دارند،پس ایشان هم نیازی به کمک در زمینه شبهات ندارند،در اینصورت این مسئله مطرح می شود که چون بقیه هم حقایق را می شنوند و بالفرض قدرت تشخیص هم دارند،به آن ها هم نباید کمکی در زمینه عقاید کرد.یعنی در کل حرکت خاصی برای کمک در عقاید نباید انجام دهیم.اینجوری بحث کردن ها هم کنار می روند.

.امین.;500748 نوشت:
و این مهربانی و اطاعت از شوهر برای به راه آوردن او جهاد در راه خدا محسوب میشود. همانطور که در حدیث هم میفرمایند جهاد المرئه حسن اتبعل. جهاد زن خوب شوهرداری است.

ما می گوییم در عین شوهرداری و انجام وظایفشان به عنوان یک همسر،به انجام وظایفشان به عنوان یک مسلمان هم بپردازند.البته با شرایط خاص خودش.

.امین.;500806 نوشت:
عذر میخوام نکته ای که فراموش شد تایید این فرمایشات حضرتعالی بود. البته مطرح نمودن مسائلشان در سایت و پیدا کردن راه حل برایشان بسیار مهم است تا در مواقع ضروری آگاهی و آمادگی لازم را برای برخورد با ایشان داشته باشند...

بله باید کمی بیشتر توضیح بدهند.زیرا تا جزئیات مسئله و منشاء آن را ندانیم،بحث درباره آن سخت خواهد بود.

لبیک یا مهدی
و من الله التوفیق

شمیم الزهرا;491669 نوشت:
سلام
اینقدر قلبم پر از درده که توان تایپ ندارم. اگر اینها امتحانه من صراحتا میگم شکست خوردم خدایا ادامه نده...
با اینکه نیاز دارم دردودل کنم و دارم منفجر میشم ولی سرتونو به درد نمیارم و میرم سر اصل مطلب.
روز به روز زندگی ما داره طاقت فرساتر میشه. کار جدیدی که همسرم در پیش گرفته...
طبق قوانین اسلام با من رفتار کنه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
یعنی از تمام اختیاراتش کامل استفاده کنه.کلا حق ندارم هیچوقت از خونه خارج شم مگر اون بگه. کلا ارتباطم با خانواده و دوستام قطع. هیچ کس از خانواده من حق اومدن به منزل مارو نداره.
برای همه مسائل باید ازش اطاعت کنم.مسافرت با خانواده اون.مکان تحویل سال... در هیچ مساله ای از من مشورت نگیره و کلا من تنها کاری که باید انجام بدم رابطه ج.. و دیگه هیچ حقی ندارم و دیگه از وسایل پیشگیری استفاده نمیکنه و میگه اینقدر قرص بخور تا بمیری.میگه حق نداری از تلفن خونه من استفاده کنی (اگر یادتون باشه خونه ماله منه) میگم این خونه که ماله منه میگه پ.ل تلفنشو من میدم. اینترنت راضی نیستم استفاده کنی!(الان خوابه). با کسی حق نداری حرف بزنی.هروقت دلم خواست میرم مسافرت با دوستام و تو باید خونه باشی و حق خروج نداری. هرکس دلم خواست میارم خونه و خوش میگذرونم و با تو باید تو اتاق باشی.
میگه میخوام اسلامو بهت نشون بدم. میگه حالا میبینی که زن صیغه میکنم هرچقدر دلم بخواد و تو حق نداری اعتراض کنی چون اسلام اجازه داده.
ازش متنفرم با همه وجودم.
اسلام تا این حد دست مردو باز گذاشته و زنو بسته؟ کسی تو این دنیا هست به داده من برسه؟

با سلام و صلوات الهی بر کاربران گرانقدر

صرف نظر از اظهارات ضد و نقیضی که توسط دوستان مطرح می شود و حتی شوهر سرکار شمیم الزهرا تا حد ارتداد کشانده شد باید ببینیم اسلام عزیز در این باره چه میفرماید و آموزه های دینی در رابطه با وظایف زن و شوهر چیست
خداوند متعال به همه ما بصیرت کافی در تشخیص احکام الهی عنایت بفرماید

وظائف اختصاصي شوهر

1. سرپرستي و مديريت: مرد به حكم عقل و شرع سمت سرپرستي خانواده را به عهده دارد زيرا او در بعد جسمي و عقلي بر زن برتري داشته و براي ادارة خانواده توانائي بيشتري دارد. زن مانند گل تحمّل آفتاب سوزان و باد و طوفان را ندارد. زن نيز توان تحمل مسئوليتهاي سنگين و طاقت فرساي زندگي را ندارد. علي ـ عليه السّلام ـ به امام مجتبي چنين اندرز مي دهد:«به زن بيش از امور شخصي اش كار مسپار كه زن ـ چون ـ دستة گل است نه قهرمان.»(1)
مسئوليتهاي مرد، تنها در رسيدگي به بعد مادي خانواده محدود نمي شود بلكه هدايت افراد خانواده، نظارت هميشگي در تربيت آنها، امر به معروف و جلوگيري از انحرافات اخلاقي آنها و … از وظائف خطير مرد است. البته بايد توجه داشت كه موفقيت مرد در مديريت خانواده تنها با حكومت بر دل افراد خانواده ميسر است.

2. تأمين هزينة زندگي: از آنجا كه ادارة امور اصلي خانه بر عهدة زن است طبيعي است كه مرد بايد عهده دار تأمينهزينه هاي زندگي باشد. و بدين خاطر نبايد هيچ منتي بر خانوادة خود بگذارد چرا كه اين وظيفه اي است كه به واسطة سرپرستي خانواده بر عهدة او قرار گرفته است.

3. توسعه بر خانواده: افراد خانواده براي تأمين زندگي همراه با رفاه نسبي، به سخاوت مرد نياز دارند، چنانچه از اين ناحيه در تنگنا قرار بگيرند لطمه هاي روحي و جسمي فراواني به آنان وارد خواهد شد. توسعه بر خانواده به معناي اسراف و تبذير در امور زندگي نيست، بلكه به معناي بخل نورزيدن و سعي در ايجاد رفاه مناسب براي خانواده، متناسب با امكانات اقتصادي مرد است. امام رضا ـ عليه السلام ـ مي فرمايد: شايسته است كه مرد بر خانوادة خودش توسعه دهد تا آرزوي مرگ او را نكنند.(2)

4. پرهيز از استبداد رأي: مرد اگر چه رئيس و سرپرست خانواده است اما نبايد به امر و نهي بپردازد بلكه بايد به نظرات همسر و فرزندان خود توجه نمايد. خودخواهي و سختگيري بيجا، منجر به ايجاد روش استبدادي در خانواده مي شود و به روابط سالم خانوادگي و نيز تربيت صحيح كودكان لطمه مي زند. اين نكته به اندازه هاي اهميت دارد كه يكي از علائم ايمان شمرده شده است. رسول خد ا ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي فرمايد:«مؤمن به ميل خانواده اش غذا مي خورد ولي منافق، خانواده اش به ميل او غذا مي خورند.»(3)
___________________
(1). نهج البلاغه، نامة 31.
(2). وسائل الشيعه، ج21، ص541.
(3). همان، ص 542.

وظائف اختصاصي زن

1. حفظ اسرار شوهر: هرگز نبايد اسرار شوهر را برملا كرد. چون با اين كار اعتماد شوهر از بين مي رود. علت اينكه بعضي از مردها دربارة كارشان به زن خود مشورت نمي كنند يكي همين است كه به راز داري او اعتماد ندارند و مي ترسند آنچه گفته اند فردا نُقل! مجلس دوستان خانم شود.

2. عدم مداخلة بيجا در كار شوهر: انسان به طور ذاتي خواستار آزادي و استقلال عمل است و اين روحيه در مردها قوت بيشتري دارد. خانم ها گمان نكنند دخالتهاي خيرخواهانة آنها هميشه به نفع شوهر تمام مي شود، گاهي همين موضوع، بحراني جدي در زندگي زناشويي ايجاد مي كند. بنابراين سعي كنيد هرگز به استقلال مرد ضربه نزنيد.

3. خانه داري: خانه داري و تدبير امور منزل گرچه از نظر حقوقي به عهدة زن نيست اما از نظر اخلاقي اين وظيفه به عهدة او گذاشته شده است. خانه داري مهمترين شغل است، متأسفانه خانم هايي كه فقط به كارخانه داري اشتغال دارند ارزشهاي واقعي خود و كارشان را نمي دانند. يك زن خانه دار واقعي، مدير با لياقتي است كه همة كارهاي يك مجموعة مهم را شخصاً انجام مي دهد و خود مجري طرح هايي است كه پي ريزي مي كند. بسياري از مردان كه شهرت و مقام و اهميت بين المللي دارند، فقط در اثر حسن تدبير، و اخلاق و لياقت«يك زن خانه دار» به اوج ترقي و پيشرفت رسيده اند.

4. پاسداري از حريم و ارزشهاي خانواده: بزرگترين مسؤليت زن در مورد همسرش اين است كه به عنوان ناموس مرد و نمايندة او در خانه، با رفتار و گفتارش، از حريم و ارزشهاي خانواده پاسداري كند. چنين زني هم از مال شوهر محافظت مي كند و با اسراف كاري و تجمل گرايي ثروت همسرش را ضايع نمي سازد و هم از آبروي خانوادگي و شخصيت همسر در مقابل خطرات دفاع مي كند و هم با حفظ حجاب، خود را از نامحرم مي پوشاند و ... .

موفق باشید :Gol:

شمیم الزهرا;500603 نوشت:
فعلا در کشاکش تذکرات سرکار خانم استاد هستم و هنوز تکلیفمو با خودم و حرفهای ایشون روشن نکردم و نیاز به فکره بیشتری دارم.
سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش بزرگوار بسیار خوشحالم که بالاخره توانستم برای شما روشن کنم که باید خودتان درباره ی این حوادث فکری بکنید دوستان بزرگوار وحتی کارشناسان روانشناس هر قدر هم که شما را راهنمایی کنند تا خود شما ورودی ذهن وعقل خود را بسته اید ثمری ندارد درضمن شما وهمسرتان هردو باید باهم مشکل رابیان کنید یک طرفه به قاضی رفتن دوراز صواب است . هرچند که علی الظاهر به شما ظلم میشود . در ضمن این که باید عرض کنم که آیا واقعا"هنوز به دنبال راه حل هستید یافقط ابراز همدردی دوستان ؟ بیشتر به مطالب دوستان گرامی و پاسخ های خودتان دقت کنید :ok: شما الآن تبدیل شده اید به یک مدافع قوی برای همسرتان همان کسی که به خاطر رفتارش وباورهایش!!!! فقط مرگ را در مقابله ی با رفتارهای او تنها چاره میدانستید .کمی فکر کنیدچرا اکنون از او دفاع میکنید ؟ به نظرم با توجه به مطالب تند بنده وسایر دوستان وجدان شما کمی هم خوبی های همسرتان را به شما تذکر داده واینکه شما هم.......در این قضایا دخیل هستید .اکنون باید به فکر نوع ومیزان دخالت خودتان در قضیه باشید .وکارشناس محترم ودوستان تان را وهمچنین خودتان را در میزان ونوع دخالتتان در این نوع برخورد همسرتان آگاه کنید تا راهنماییها عادلانه تر ومعقول تر ودوراز احساسی بودن ارایه شوند .وگر نه مدیون او نیز خواهید شد . ومدیون خودتان نیز خواهید بود به خاطر ظلمی که میپذیرید و مقداری از این ظلم را خودتان مسببش هستید .

تارک دنیا;501007 نوشت:
سلام دوست گرامی
متاسفانه چنین روایاتی خیلی کم ذکر میشوند
میشود منبع احادیث را هم ذکر کرده یا لااقل بفرمایید به نقل از کیست؟
ممنوم

سلام
احادیث بالا از مقاله زیر آورده شده است:

شمیم یاس > اردیبهشت 1384، شماره 26: رفتارشناسی پیامبر (صلی اللّه علیه وآله) (1)

http://www.hawzah.net/fa/magazine/magart/3674/3701/19725

البته اگر به سی دی جامع الاحادیث هم دسترسی داشته باشید منبع دقیق را سریع پیدا می‌کنید

موفق باشید

شمیم الزهرا;500057 نوشت:
حرفاتون خیلی منو به فکر برد.
موضوع اینجاست که در حالاتی که من قبول میکنم ظلم میشه (مثه خریده خونه توسط پدرم، دعوت های مکرره خانواده همسرم به صرف شام به منزله ما و اینکه خانواده خودمو حق ندارم دعوت کنم...) هیچ کاری به ذهنم نمیرسه. چون باز همسرم میگه تو که از دین فقط چادر سرته زنگ بزن به سوالاته شرعی بفهمی مرد باید تعیین کنه کی بیاد خونه کی نیاد!

با سلام. شمیم جان شما که میگی خونه مال خودته. مگه خونه مال شوهرته؟ مگه شوهرت مسکنتو تهیه کرده که شما موظفی بدون اذنش از خونه بیرون نری؟ مگه خونه مال اونه که در مورد داخلش نظر بده؟ بهش بگو برو خونه بگیر بعد هر کاری خواستی داخلش بکن. اقوامشو توی خونت راه نده. بگو راضی نیستم بیان توی خونه م. خونه هم خونه ی خودته، هر کی رو خواستی داخلش راه بده. بگو بیان داخل زنگ میزنم پلیس بیاد به جرم تجاوز به حریم شخصی بگیره پرتشون کنه بیرون. خودت هم حرف بزنی پرتت میکنم تو کوچه! یه کم اکشن باش آبجی.

در برابر ظالم باید از تمام قوا سود برد. ضمن اینکه شما چرا به زندگی با یک فرد ضدمذهبیها ادامه میدی؟ فکر میکنی تموم میشه؟ منتظر چی هستی؟ تحمل کردن وقتی خوبه که یه سودی آخرش باشه. من جات باشم، همین امروز که از خونه بره بیرون، زنگ میزنم کلیدساز بیاد کل قفل و کلیدهای خونه رو عوض کنه، شب هم راهش نمیدم خونه. ترس هم نداره!

شمیم جان، قبول داری در مثل مناقشه نیست؟

اگر قبول داری، این پستو بخون. اگر قبول نداری نخون.

بچه که بودیم یک کارتنی رو تلویزیون پخش می کرد، اسمش یادم نیست. در مورد حیوانات بود. داستان اون قسمت، در مورد یک موش بود. اون موش خیلی از گربه می ترسید! جادوگری پیدا شد و موش رو تبدیل به گربه کرد تا اینقدر نترسه! ولی اون به محض دیدن گربه فرار کرد! جادوگر در مرتبه دوم اونو به سگ تبدیل کرد که تا گربه ازش بترسه! ولی باز هم این اون بود که به محض دیدن گربه فرار کرد! در مرتبه سوم جادوگر اونو به پلنگ تبدیل کرد! ولی این بار هم تا گربه رو دید فرار کرد! جادوگر اینبار اونو به همون موش تبدیل کرد و بهش گفت تو هر چی باشی از گربه می ترسی!

حالا شمیم جان، این مشکل از درون خود شماست! این همه زن داریم که شوهرو به خاک سیاه نشوندن! نه اینکه شوهر ظالم باشه یا حقوق خاصی ضمن عقد گرفته باشن! نه چون شخصیتاً انسانهای سلطه طلبی بودن موفق شدن شوهرو بیچاره کنن. من خودم از این مردها دیدم! مرده لات و اوباشه اصلاً نمیشه بهش یه کار توی اداره داد، ولی توی خونه زنش ساعت پنج صبح بلندش میکنه میگه برو نون داغ بگیر بیار صبحونه بخوریم! حالا اینجا زنه فقط سلطه داره! اونهایی که شوهرو به مرز جنون و خودکشی می کشونن که جای خود دارن!

مشکل از حقوق زن نیست. مشکل از دادگاه نیست. در همین دادگاه و با همین نظام حقوقی، کلی شوهر داریم که دارن توی زندان آب خنک می خورن در حالی که بعضیاشون واقعا هیچ جرمی مرتکب نشدن. به نظر من شما به تقویت اعتماد به نفس و اراده نیاز دارید.

شما چرا فکر میکنی اگر کار توی خونه نکنی و مهمون بیاد و خونه کثیف باشه، به ضرر شماست؟ خب نگرش شما غلطه! شما میتونی توی یه مرحله کاری کنی که اقوام شوهرت برن دیگه پاشونم توی خونه ت نذارن! ولی مشکل اینجاست که شما یک استرس بیجا داری! شوهرت میخواد چیکار کنه؟ میخواد اقوام شما رو راه نده؟ اولا که نمیتونه چون خونه مال شماست، ثانیا مگه همین الان این کارو نکرده؟

شوهر شما آبو از سرت گذرونده، ولی باز شما می ترسی که در آینده چی میشه! خب الان اونه که باید بترسه که شما چه خواهی کرد! پس شما خودتو اصلاح کن. واقعا مشکل از شوهر شما نیست. خود شما اشتباهاتی کردی که کار به اینجا رسیده.

سلام خدمت همه شما بزرگوارن

من مروری بر تایپیک های قبلیم کردم تا بتونم دیده بهتری بهتری کنم.

متاسفانه این خلقه من از قبله ازدواجم به همین شکل بوده که از تغییره شرایط میترسم.
مثلا من متوجه شدم چقدر جاهایی بی دلیل کوتاه میومدم و تنها به دلیله ترسه اینکه همسرم عصبانی بشه یا هر کاری بکنه که برای من ناخوشایند باشه و من به شیوه راحت طلبی سریع کاری که اون میخواستو انجام دادم و همین باعث شده که حتی خودم این موضوعو فراموش کنم و مثله همسرم این حقو دیگه برای نظراته خودم قائل نباشم و حتی فراموش کردم که این کارو دارم میکنم!

شاید این سبک زندگی رو بشه چند ساله دیگه ادامه داد اما... روزی بلاخره یک نفره دیگه هم وارده این زندگی میشه.چی بر سرش میاد؟چه تصوری از پدر و مادر میگیره؟ چه اعتقاداتی ازین همه آشوب به اون میرسه...
(که البته اون مشاوری که قبلا براتون ازش گفتم میگفتن که اگر شرایط تغییر نکنه تو خودت بعده چند سال میبری و الان نمیفهمی چون انرژی داری!)
و باز هروقت این حرفها به ذهنم میرسید به شیوه گذشته از ذهنم بیرونش میکردمو برای فرار به همون سبکه قبلی ادامه میدادم.

در همون یک بار رفتنه من از خونه ، شرایط بهتری ایجاد شد که البته این بهتری موقت بود و بعده چند ماه همسرم و من اعتراضاته منو فراموش کردیم...
البته ناشکریه که بگم تو این سه سالو نیم چیزی تغییر نکرده اما وقتی با دیده کاوشگر بهش فکر میکنم میبینم من خیلی مطیع تر ازونی که بودم شدمو میشم و همسرم پر رنگترین فرقی که کردن با محبت تر شدن! (که شاید همین موضوع از خیلی اتفات جلوگیری کنه و نذاره برخی پیشنهادات اصلا عملی بشه)

روحیه سلطه طلبی در خانواده همسرم موج میزنه. حتی خواهراشون هم به همین شکلن.

و این میان ذهنه من مملو از احادیثی در حوله اطاعت از همسر، صبره بر اخلاقی... که اینها تنها به قوله شما مسکن های موقتی هستن که زندگیه منو عوض نمیکنن .
و متاسفانه بسیاری چیزهارو توجیه میکنم و البته این موضوع رو قبول نمیکنمو وقتی کسی مثه سرکار استاد به من تذکر میدن فقط کمی متوجه میشم.
اینکه حس میکنم از نظره اعتقادی رو به افول هستم به همراهه ارتباط کم با دوستان، نرفتن به جلسات و... به ذهنه من منتقل میکنه که تو ایمانه محکمی از ابتدا نداشتی و هر اتفاقی ر زندگی میتونست تورو به همین جا برسونه.
و حتی در ذهنم میاد که این همسرو خدا خواسته تا من بفهمم اعتقاداتم سست بودن و به فکره چاره ای در درونه خود باشم نه اینکه امید بر جلسات و اساتید ببندم...

یا در بعده مالی.که همسرم بدونه هیچ تشکر یا حسه قدردانی تمامه امواله مادیه من رو در اختیار دارن و من حقه استفاده ازونهارو ندارم . باز سریعا به ذهنم میرسه که خوب مگه تو میخواستی باهاشون چی کار کنی؟ خمسشو میدادی و دیگه هیچی! مگر تو فکره اقتصادی برای اون داشتی؟

یاد در زمینه ارتباط با خانواده خودم و همسرم باز سریعا این به ذهنم میاد که اینها امتحانه خداست... چون به خانوادت وابسته ای خدا اینچنین امتحانت میکنه...

یعنی تمامه مواردی که ازش گله مندم باز در ذهنم به شکلی هم توجیه پذرن و همین ضد و نقیض بودنه افکارم باعث میشه هیچ حرکته جدی انجام ندم

و علاوه بر تمامه اینها دفعاتی که من صبرم لبریز شده و همراهه همسرم به شیوه ایشون به دادو فریاد پرداختم، عذاب وجدانه زیادی برام به همراه داشته که باعث میشده رفتارها یا به قوله شما طلمهای بعدیه همسرمو نادید بگیرم و یه جور حقه خودم بدونم که بهم ظلم بشه!

اشتباها این شرایط به من میگفت که همسرم تغییره زیادی کردن که وقتی بیشتر فکر کردم این تغییرو در بیشتر شدنه محبتشون دیدم نه بهتر شدن اخلاقیات.

سرکار خانم استاد ، جناب امیدوار و دیگر عزیززان
گرچه این روحیه فرار از مشکلات در من قوی هستو همین حالا هم حینه نوشتن شل و سفت میشم اما میخوام شروع کنم.
میخوام این شرایطو عوض کنم.

سرکار استاد من نمیدونم چه اطلاعاتی باید خدمتتون بدم تا بیشتر به زندگیم پی ببرین اما هر سوالی باشه در خدمتم.

tazkie;501082 نوشت:
شمیم جان، قبول داری در مثل مناقشه نیست؟

اگر قبول داری، این پستو بخون. اگر قبول نداری نخون.

بچه که بودیم یک کارتنی رو تلویزیون پخش می کرد، اسمش یادم نیست. در مورد حیوانات بود. داستان اون قسمت، در مورد یک موش بود. اون موش خیلی از گربه می ترسید! جادوگری پیدا شد و موش رو تبدیل به گربه کرد تا اینقدر نترسه! ولی اون به محض دیدن گربه فرار کرد! جادوگر در مرتبه دوم اونو به سگ تبدیل کرد که تا گربه ازش بترسه! ولی باز هم این اون بود که به محض دیدن گربه فرار کرد! در مرتبه سوم جادوگر اونو به پلنگ تبدیل کرد! ولی این بار هم تا گربه رو دید فرار کرد! جادوگر اینبار اونو به همون موش تبدیل کرد و بهش گفت تو هر چی باشی از گربه می ترسی!

شوهر شما آبو از سرت گذرونده، ولی باز شما می ترسی که در آینده چی میشه! خب الان اونه که باید بترسه که شما چه خواهی کرد! پس شما خودتو اصلاح کن. واقعا مشکل از شوهر شما نیست. خود شما اشتباهاتی کردی که کار به اینجا رسیده.

خیلی مثاله جالبی بود (البته من کارتنشو ندیدم)، من مثه همون موشم! که گاهی رفتارمو عوض میکنمو میخوام جلوی موش بودنمو بگیرم! یک بار از خونه رفتم به قصده اینکه دیگه موش نباشمو گربه بشم تا بتونم با یک گربه زندگی کنم اما... هرکاری میکنم بازم همون موشی هستم که بودم!

شمیم الزهرا;501137 نوشت:
خیلی مثاله جالبی بود (البته من کارتنشو ندیدم)، من مثه همون موشم! که گاهی رفتارمو عوض میکنمو میخوام جلوی موش بودنمو بگیرم! یک بار از خونه رفتم به قصده اینکه دیگه موش نباشمو گربه بشم تا بتونم با یک گربه زندگی کنم اما... هرکاری میکنم بازم همون موشی هستم که بودم!

سلام. پس بذار اولین درس گربه بودنو من به شما بدم: گربه وقتی گیر بیفته و راه فرار نداشته باشه، تبدیل میشه به یک موجود خشن، براش هم مهم نیست با چی طرفه! حتی اگر حریفش یه آدم گنده هم باشه بهش حمله میکنه تا خودشو نجات بده، فوقش موفق نمیشه خودشو نجات بده دیگه! همون ضرب المثل «آب که از سر گذشت، چه یک وجب چه ده وجب» خودمون!

این شرایطی که شما از خودت نقل می کنی، یک بن بست کامله! حفظ حالت قبلی، اشتباهه. به خصوص که طرف شما هم یک شخص سلطه جوست، شرایط سختتر و سختتر میشه! شما وقتی رو فرض کن که بچه هم داری و با استفاده از مهر مادری، بیشتر به شما فشار میاره. اون گربهه میدونه که اگر یارو بگیردش خیلی بیشتر میتونه بهش صدمه بزنه، تا وقتی که خودش به اون حمله می کنه و در درگیری صدمه ببینه!

حالا دوستان مشاور هستن و من نیستم، ولی اگر خواهر من بودی، بهترین توصیه ام این بود که یک ضربه آهنین بزنی و شوهریو کلاً توی خونه راه ندی!! من خواهرانه می گویم، دوستانه عالمانه. انشاء الله راهنمایی دوستان کارگرتر باشه.

tazkie;501145 نوشت:
حالا دوستان مشاور هستن و من نیستم، ولی اگر خواهر من بودی، بهترین توصیه ام این بود که یک ضربه آهنین بزنی و شوهریو کلاً توی خونه راه ندی!! من خواهرانه می گویم، دوستانه عالمانه. انشاء الله راهنمایی دوستان کارگرتر باشه.
سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش تزکیه ی عزیز به نظر میرسد شما هنوز جوان هستید و از روحیه ی پر انرژی برخوردارید اما یک نظر هم بنده در مورد این مطلب شما دارم . بلاتشبیه وباعرض پوزش از همگی :Cheshmak: اگر یک نفر توانایی جهش از موش شدن به گربه شدن راداشته باشد پس برای طرف مقابل هم میتوان تصور کرد که توانایی جهش از گربه به سگ شدن ویا حتی گرگ شدن هم ممکن باشد ! در این صورت میتوانید عواقب آن را هم تصور کنید و یا بر عهده بگیرید؟؟؟

••ostad••;501150 نوشت:
سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش تزکیه ی عزیز به نظر میرسد شما هنوز جوان هستید و از روحیه ی پر انرژی برخوردارید اما یک نظر هم بنده در مورد این مطلب شما دارم . بلاتشبیه وباعرض پوزش از همگی :Cheshmak: اگر یک نفر توانایی جهش از موش شدن به گربه شدن راداشته باشد پس برای طرف مقابل هم میتوان تصور کرد که توانایی جهش از گربه به سگ شدن ویا حتی گرگ شدن هم ممکن باشد ! در این صورت میتوانید عواقب آن را هم تصور کنید و یا بر عهده بگیرید؟؟؟

سلام علیکم. بله قدری جوان با گرایشات میانسالی هستم. اگر بخوایم با تمثیلها با هم صحبت کنیم جا برای بحث زیاده! ولی شما دقت کنید که رفتار مذبوحانه در برابر ظالم عواقب وخیمتری داره. ایشون دو راه بیشتر نداره: یا ادامه وضعیت و روز به روز اسیرتر شدن یا دست به مقاومت زدن و عواقبشو به جان خریدن. خب من میگم مرگ شرافتمندانه بهتر از زندگی در کنار ظالمین و در عین ذلت است(البته من نمیگم، یه بزرگوار دیگری میگه من نقل به مضمون می کنم). حالا مملکت هم اونقدرها بی صاحب نیست که شوهر ایشون بخواهد گرگ بشه و تقاصشو پس نده! مرد هم محدودیتهای خودشو داره. به خصوص مرد ایشون که خونه هم از خودش نیست.

اگر دقت کنید، مشکل اصلی شمیم جان، ترسه. اصلاً من مشکل زیادی رو در شوهر ایشون نمی بینم. خود ایشون ظرف سه سال و نیم، وضعیت رو تا اینجا رسونده. همین ترس از سگ شدن و گرگ شدنه که ایشونو به اینجا رسونده.خب خود شما چطور؟ عواقب این روال رو به عهده می گیرید؟

ببینید من حالا روانشناس نیستم، ولی مطالعات و مشاهدات جانبی زیاد دارم. خود شما بهتر می دونید، ایشون دیر یا زود مجبوره این راه رو انتخاب کنه. تا یه جایی شوهر ایشونو میشه با تکنیکهای روانشناسانه بهتر کرد تا یه جایی میشه به ایشون روحیه داد، ولی ایشون تا وقتی تمام قد در برابر بزرگترین ترسش نایسته و با تمام قدرت بهش حمله نکنه، میزان بهبود وضعیتش ناچیزه. شما ببینید چقدر از این مشاوره ها جواب میدن؟ دلیل چیه؟ چون در یک مرحله ای دیگه بحث تلقین و دارو و قرص و تکنیک تموم میشه و فرد باید با صفت مذموم خودش بجنگه. خب ایشون اگر شیپور جنگو امروز به صدا در نیاره فردا با یه بچه، در شرایط وحشتناکتری مجبور میشه این کار بکنه.

البته این نظر منه، ولی ایشون با شوهری روبرو نیست که ممکنه جهش به گرگ کنه، ایشون با دیو بی شاخ و دمی به نام ترس روبرو هست، که در روانشناسی بهش میگن استرس.

ولی باز شما استادید. من تسلیمم.

بن موسی;501016 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

از حیث همسر بودن می شود گفت وظیفه ایشان نیست.ولی از حیث مسلمان بودن،شاید بشود گفت این وظیفه است.در واقع در همسرداری وظیفه ای برای برطرف کردن شبهات دینی نیست (البته شاید).ولی وقتی برخورد دو نفر را در سطح مسلمان بودن (و نه زن و شوهر بودن) در نظر بگیریم،کمک به حل شبهات وظیفه محسوب می شود.
همچنین از جهت حفظ نعمت آرامش و آسایش شاید بشود گفت که باز وظیفه ای محسوب می شود.شاید از حیث مسلمان بودن،و چه بسا از حیث همسر بودن.

سلام علیکم

حرف شما متین اما این درصورتیست که بین طرفین صمیمیتی هست و حرف یکدیگر را میپذیرند. شما اگر دیگر تاپیکهای این خانم را هم مطالعه بفرمایید متوجه خواهید شد که همسر ایشان اصلا حرفشان را نمیفهمد و او را در هیچ زمینه ای صاحب نظر نمیداند. حتی در مسلمانی. از طرفی هم خود ایشان نسبت به وظایف مسلمانی کمترین تقید را دارد...

الان تنها وظیفه این خانم این هست که همسرشان را آرام کند . حتی زورگوییهایش را موقتا بپذیرد. با گذشت زمان و با زمینه سازیهایی مثل سرکار رفتن که نظر خود همسرشان هست و تفهیم این مساله به ایشان که اگر قبول نداری در دین هم حرمت و حقوق زنان به رسمیت شناخته شده بعنوان یک انسان لازم هست حرمت مرا حفظ کنی ، با اینکار شخصیت از دست رفته خود را بدست بیاورند.

شاید اینکارطی سالیان سال صورت پذیرد. پس از آن میتوانند به مرور در فرصتهای مناسب به بهانه های گوناگون از مسائل دینی صحبت کنند و مثلا بگویند امروز در فلان جا چنین چیزی خواندم، به نظرم ما در این مورد اشتباه میکنیم.....

tazkie;501154 نوشت:
اگر دقت کنید، مشکل اصلی شمیم جان، ترسه. اصلاً من مشکل زیادی رو در شوهر ایشون نمی بینم. خود ایشون ظرف سه سال و نیم، وضعیت رو تا اینجا رسونده. همین ترس از سگ شدن و گرگ شدنه که ایشونو به اینجا رسونده.خب خود شما چطور؟ عواقب این روال رو به عهده می گیرید؟
سلام بر بقیةالله العظم ومنتظرانش بزرگوار شاید ترس یکی از عوامل مشکل آفرین برای شمیم عزیز باشد اما دونکته ی اساسی : اولا" ترس عامل اصلی نیست بلکه حتی عامل اصلی ترس ایشان نیز باورهای این عزیز میباشد وترس زیر مجموعهای از نتایج باورهای ناصحیح ویا مجهو ل الهویه ی ایشان است . ثانیا" خود این ترسی که شما می فرمایید دارای اجناس مختلف وکثیری می باشد . مثلا" ترس از خود همسر ورفتار پیش بینی نشده ی ایشان ویا ترس ازخدا به خاطر تخطی از دستورات شرع ویا ترس از عواقب عکس العمل مثل از دست دادن زندگی مشترک ویا حتی ترس از خرد شدن شخصیت همسر که ایشان آگاه یا ناخود آگاه در دل دارند وقطعا" غلبه یا مغلوب شدن بر هر کدام از این ترسها روشی مجزا را به دنبال دارد ونمی توان برای یک لفظ عمومی که شامل چند موضوع می شود یک درمان واحد تجویز کرد مثلا" اگر ترس ایشان ازخدا در این امر باشد راه ندادن ایشان به منزل (حتی منزل خود بدون مقدمه) مقابله با فرمان الهی است بله بزرگوار عواقب این روال را در نظر دارم که آهسته وصبورانه پیش می روم و......منتطر هستم شمیم گرامی بیشتر عقلانی با مسئله بر خورد کنند واز تصمیمات احساسی به دور باشند .

شمیم الزهرا;501135 نوشت:
سرکار خانم استاد ، جناب امیدوار و دیگر عزیززان
گرچه این روحیه فرار از مشکلات در من قوی هستو همین حالا هم حینه نوشتن شل و سفت میشم اما میخوام شروع کنم.
میخوام این شرایطو عوض کنم.

سلام
پیشنهاد می‌کنم ابتدا کتاب روان‌شناسی اعتراض اثر مانوئل جی اسمیت را بخوانید تا با حقوق قاطعیت خود آشنا شده و روش اعتراض و به توافق رسیدن را یاد بگیرید

http://ravan57.blogfa.com/post-218.aspx

البته کتابهای روان شناسی غربی با دید دنیایی است و آخرت و مکارم اخلاق در آنها ممکن است رعایت نشود. مثلا در این کتاب بین اعتراض به والدین و اعتراض به دیگران فرقی قائل نیست

بعد توصیه می شود با کمک یک روان شناس مذهبی زن همه حوادث و شرایط زندگی خود را با ایشان بررسی و راهکارهای خداپسندانه را پیدا کنید

شما باید از راهکارهای تربیتی، تا .... سیاست چماق و هویج را اجرا کنید ... البته گام به گام با تایید مشاور.

شما که پول سفر خارجی دارید هزینه مشاور مذهبی متدین خیلی کمتر است.. خودم مشاوران غیر مذهبی را دیده ام ... در fبعضی موارد موفق به ارائه راهکار بدرد بخور نمی‌باشند.

ضمنا توصیه های معنوی در پست قبلی بنده را دست کم نگیرید... آنها برای زندگی با ابعاد ابدیت تهیه شده است... و در برزخ همه میهمان اعمال خود می باشیم.

موفق باشید

ُلام من منتظرم سرکار استاد بفرمایین مطالبتونو.
مثلا امشب متوجهه یکی از ظلمهای خیلی عادی که همیشه میکنن شدن (هروقت تصمیم بگیرن جایی بریم منم باید بیام ولی اگه من ازشون بخوام جایی بریم در 80 درصد مواقه میگن نه)
این موضوع فکنم تو شرع هم نیومده اطلاعت از مرد واجب باشه.
گرچه همسرم اطاعته مطلق رو میگن در شرع اومده! و میگن هر زمان من بگم هرجا براید بریم.

اینقدر من از اوله زندگی مطیع و غلامه حلقه به گوش بودم که الان اگه حتی از یه فرمانشون ناراحت شم به شدن عصبانی میشنو از حربه خودشون که البته دیگه کمتر جواب میده اسستفاده میکنن که تو اسلام اومده فلانو تو که هیچی از سالام نمیفهمی جز حجاب!

چطوری میتونم گذشترو جبران کنم؟ امشب فقط داشتم با کمی ناراحتی و اروم نظرمو درباره اینکه فلان جا نریم میگفتم چنان عصبانی شد...
تازه متوجه شدم که همیشه من اینقدر تبعیت کردم که کوچکترین مخالفتی با همسره من براش خیلی سنگینه.

خانم سرکار میفرمایین که شمیم باید منطقی تر برخورد کنه.
درسته اما من فوق العاده احساسی هستم و با یک جمله نمیتونم عوض شم.

منتظرم پست های شما عزیزان رو در این حیطه بخونم

جناب امین خیلی ممنونم.
همسره من (فکر میکنم اکثره آقایون اینطورن) پولشونو جایی خرج میکنن که مطمئن باشن مفیده! مثلا همسره من برای دیگران خیلی سخت کادو میخره و هدیه های ارزون میخره.
ولی برای خودش و من خیلی ولخرجانه کادو میخره.
یا دکتر خیلی خوب و متخصص میریم (چون واضحه تفاوت داره) ولی روانشناس رو چون داره به خاطره من و با این دید که هیچ فایده ای نداره میاد براش پول حاضر نیست خرج کنه.
با همین دید هم خمس نمیده!

شمیم الزهرا;501317 نوشت:
ُلام من منتظرم سرکار استاد بفرمایین مطالبتونو.
مثلا امشب متوجهه یکی از ظلمهای خیلی عادی که همیشه میکنن شدن (هروقت تصمیم بگیرن جایی بریم منم باید بیام ولی اگه من ازشون بخوام جایی بریم در 80 درصد مواقه میگن نه)
این موضوع فکنم تو شرع هم نیومده اطلاعت از مرد واجب باشه.
گرچه همسرم اطاعته مطلق رو میگن در شرع اومده! و میگن هر زمان من بگم هرجا براید بریم.

اینقدر من از اوله زندگی مطیع و غلامه حلقه به گوش بودم که الان اگه حتی از یه فرمانشون ناراحت شم به شدن عصبانی میشنو از حربه خودشون که البته دیگه کمتر جواب میده اسستفاده میکنن که تو اسلام اومده فلانو تو که هیچی از سالام نمیفهمی جز حجاب!

چطوری میتونم گذشترو جبران کنم؟ امشب فقط داشتم با کمی ناراحتی و اروم نظرمو درباره اینکه فلان جا نریم میگفتم چنان عصبانی شد...
تازه متوجه شدم که همیشه من اینقدر تبعیت کردم که کوچکترین مخالفتی با همسره من براش خیلی سنگینه.

خانم سرکار میفرمایین که شمیم باید منطقی تر برخورد کنه.
درسته اما من فوق العاده احساسی هستم و با یک جمله نمیتونم عوض شم.

منتظرم پست های شما عزیزان رو در این حیطه بخونم

جناب امین خیلی ممنونم.
همسره من (فکر میکنم اکثره آقایون اینطورن) پولشونو جایی خرج میکنن که مطمئن باشن مفیده! مثلا همسره من برای دیگران خیلی سخت کادو میخره و هدیه های ارزون میخره.
ولی برای خودش و من خیلی ولخرجانه کادو میخره.
یا دکتر خیلی خوب و متخصص میریم (چون واضحه تفاوت داره) ولی روانشناس رو چون داره به خاطره من و با این دید که هیچ فایده ای نداره میاد براش پول حاضر نیست خرج کنه.
با همین دید هم خمس نمیده!

با سلام

حضرت باقر علیه السلام می فرماید زنی خدمت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آمده و عرض کرد: ای رسول خدا! حق شوهر بر زن چیست؟ حضرت (در ضمن بیان حقوق شوهر) فرمودند: (یکی از حقوق شوهر آن است که) بدون اجازه ی او از خانه ی همسرش خارج نشود و اگر خارج شود ملائکه ی آسمان و زمین و ملائکه غضب و رحمت تا زمانی که به خانه اش برگردد برای او لعن می کنند.» وسائل الشیعه، ج ۲۰

مواردی که خروج زن از منزل بدون اذن شوهر حرام نیست:
۱- خروج از منزل برای کسب معارف اعتقادی به مقدار لازم و ضروری و همین طور برای فراگیری وظایف شرعی الزامی
۲- خروج برای معالجه ی بیماری چنانچه امکان درمان در منزل نباشد.
۳- خروج برای فرار از ضررهای جانی و مالی و آبرویی
۴- خروج برای انجام واجبات عینی که موقوف بر خروج از منزل است مانند سفر حج، شرکت در انتخابات و یا نجات نفس محترمه
۵- چنانچه ماندن در منزل توام با عسر و حرج غیرقابل تحمل باشد، خروج جایز نیست و ...
۶- چنانچه در ضمن عقد نکاح انتخاب مسکن و اشتغال به شاغل اداری به زوجه محول شده باشد و به عنوان شرط در ضمن عقد برای خود سلب محدودیت کرده باشد.
۷- خروج برای تامین معاش چنانچه شوهر او قادر به آن نباشد یا از انفاق سرپیچی کند.
۸- خروج از منزل برای تظلم و دادخواهی
۹- خروج از منزل در صورتی که ماندنش در آن جا حرام باشد.

حقوق مشترک (زن و شوهر) که مورد اتفاق فقها است:
۱- تامین نیازهای جنسی همسر
۲- بداخلاقی نکردن با همسر
۳- اذیت نکردن همسر و ظلم نکردن به او
۴- محترم شمردن مالکیت یکدیگر.

نقلی از پیامبر و یک زن

چه کسی بیشترین حق را بر مرد دارد؟ فرمودند: پدر و مادرش. پرسید: چه کسی بیشترین حق را بر زن دارد؟ فرمودند: همسرش. پرسید: آیا حق من و همسرم مساوی است؟ حضرت فرمودند: خیر از هر صد حق، یک حق.»

بعضی از چاه ها هست بعد از افتادن در اومدن ازش خیلی سخته بعضی مواقع به مرگ می انجامه!

همون طوری که شما می گی من احساسی هستم و با یک جمله عوض نمی شم! ایشون هم شخصیتش اونه! و با یه رفتار شما عوض نمی شه!

طلاق با وجود کراهت یک راه هست، البته اگر الآن در شرایط خوب روحی هستین و تمام این حرفهایی که می زنین با قضاوت درست و بدون بد بینی هست ...

یه خواهش هم دارم یکم هم از خوبی های ایشون بگین می شه؟ کدوم رفتارشون براتون قابل ستایش هست و می پسندین؟

شمیم الزهرا;501317 نوشت:
مثلا امشب متوجهه یکی از ظلمهای خیلی عادی که همیشه میکنن شدن (هروقت تصمیم بگیرن جایی بریم منم باید بیام ولی اگه من ازشون بخوام جایی بریم در 80 درصد مواقه میگن نه)
این موضوع فکنم تو شرع هم نیومده اطلاعت از مرد واجب باشه.
سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش شمیم عزیز البته بنده در مقابل تخصص کارشناس محترم (امیدوار بزرگوار ) هرگز ادعایی ندارم وفقط ازباب تجربه ی مشاوره های اخلاقی که داشتم مطالبی را عرض میکنم که باتوجه به نظارت کارشناس محترم فکر میکنم اگر کاستی ویا زیادتی باشد حتما" ایشان با تذکرات خود مطلب را تصحیح مینمایند :Gol: بنده فقط به عنوان مشاور اخلاقی و حقوقی فعالیت میکنم وادعای دیگری ندارم . اگر بخواهم در این مورد به روش حقوقی شما را راهنمایی کنم متاسفانه باید قید این زندگی مشترک را بزنید پس این راهنمایی را میگذارم برای آخرین پست. :ok: البته این مورد از رفتار شوهر شما ظلم نیست (ان شاءالله ) بلکه ایشان از باب اظهار قدرت زور گویی مینمایند .وشاید بخواهند به این ترتیب جایگاه برتر خود را تذکر دهند این رفتار ایشان ناشی از احساس نوعی خلع در درک زندگی مشترک ویا حتی حس حقارت است که میخواهند به این ترتیب جبران کنند .یک سؤال : کمی فکر کنید وببینید که شما چه امتیازی را نسبت به ایشان دارید ؟ مثلا" از نظر تحصیلات ویا از نظر فرهنگ آداب ومعاشرت ویا از نظر مالی ؟ این احتمال حس حقارت ،در ایشان میتواند در تلفیق با عشقی که نسبت به شما دارد در او ایجاد ترس از دست دادن شما را بوجود آورده باشد وبا توجه به باورها و رفتار و طرز فکر شما به نظرش روش زور گویی با چاشنی آزار واذیت ؛ روشی کارساز است .او به خوبی واقف است که شما هم دلبسته وهم وابسته ی او هستید . پس سعی میکند این حس حقارت را به شما نیز انتقال دهد . او به دلیل حس حقارت خود در مقابل شما عشق ومحبت خود را به ناچار اینگونه ابراز میکند (با زورگویی) وآستانه ی تحمل شما را حدّ و اندازه وملاکی برای ابراز وفاداری وعشق شما به خودش میداند . شمیم بزرگوار آیا تا کنون توانسته اید عشق ومحبت خود را به ایشان (کلامی) ابراز کنید مثلا": دلبستگی خود را نسبت به ایشان با لفظ «دوری ازشما برایم سخت است» بیان کنید ؟ اگر بله پاسخ او چه بوده؟

سلام دوستان خوبم. با عرض پوزش ازاحادیث در حیطه کارهایی که خوبه زن انجام بده نگین!
شاید براتون عجیب بیاد ولی من چون از اول اینهمه ازین حدیثهای یک طرفه خوندم الان شوهرم تا این حد متوقع شدن وهیچی هم از جقوق خودشون نمیدونن
بله مسلما همسرم خوبی های زیادی دارن و اتفاقا میخواستم بپرسم که من از صفات بد و خوبشون بگم یا نه؟
صفات خوب:
منو خیلی دوست دارن و اهله ابرازه محبت (مهم ترین خصلته ایشونه)
وابستگی شدید به من (البته گاهی هم این صفت آزاردهندست اما در خیلی مواقع هم خوبه)
دست و دلباز (برای من)
به طوره کلی دارای شانه اجتماعیه بالا و موقعیته شغلیه خوب
اهله کار و سخت کوش (کاره بیروون، تو خونه اصلااا کار نمیکنن)
بسیار خانواده دوست.
مرده زندگی! یعنی ازین مردایی که تا ناراحت میشن میرن پیشه مامانشون یا میگن پس بیا جدا شدیم و از مشکلات فرار میکنن نیست.
رازدار (هیچوقت حرفامون یا اتفاقاته زندگیمونو جایی نمیگه به جز همون زمان که من رفتم خونه پدرم)
علاقه به اهل بیت ع به خصوص امام حسین ع
اهله سفرهای مذهبی (مکه کربلا)
علاقه مند به تفریح و سفر
گاهی پیش میاد که قبول میکنه که مثلا فلان خصلته بدو داره (که طبیعتا در جهته رفعش میشه حساب کرد)
مخالفه ادامه تحصیله من نیستن (البته فقط در برخی رشته ها این اجازه رو دادن)
بازم روش بیشتر فکر میکنم و میام مینویسم

••ostad••;501345 نوشت:
سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش شمیم عزیز البته بنده در مقابل تخصص کارشناس محترم (امیدوار بزرگوار ) هرگز ادعایی ندارم وفقط ازباب تجربه ی مشاوره های اخلاقی که داشتم مطالبی را عرض میکنم که باتوجه به نظارت کارشناس محترم فکر میکنم اگر کاستی ویا زیادتی باشد حتما" ایشان با تذکرات خود مطلب را تصحیح مینمایند :Gol: بنده فقط به عنوان مشاور اخلاقی و حقوقی فعالیت میکنم وادعای دیگری ندارم . اگر بخواهم در این مورد به روش حقوقی شما را راهنمایی کنم متاسفانه باید قید این زندگی مشترک را بزنید پس این راهنمایی را میگذارم برای آخرین پست. :ok: البته این مورد از رفتار شوهر شما ظلم نیست (ان شاءالله ) بلکه ایشان از باب اظهار قدرت زور گویی مینمایند .وشاید بخواهند به این ترتیب جایگاه برتر خود را تذکر دهند این رفتار ایشان ناشی از احساس نوعی خلع در درک زندگی مشترک ویا حتی حس حقارت است که میخواهند به این ترتیب جبران کنند .یک سؤال : کمی فکر کنید وببینید که شما چه امتیازی را نسبت به ایشان دارید ؟ مثلا" از نظر تحصیلات ویا از نظر فرهنگ آداب ومعاشرت ویا از نظر مالی ؟ این احتمال حس حقارت ،در ایشان میتواند در تلفیق با عشقی که نسبت به شما دارد در او ایجاد ترس از دست دادن شما را بوجود آورده باشد وبا توجه به باورها و رفتار و طرز فکر شما به نظرش روش زور گویی با چاشنی آزار واذیت ؛ روشی کارساز است .او به خوبی واقف است که شما هم دلبسته وهم وابسته ی او هستید . پس سعی میکند این حس حقارت را به شما نیز انتقال دهد . او به دلیل حس حقارت خود در مقابل شما عشق ومحبت خود را به ناچار اینگونه ابراز میکند (با زورگویی) وآستانه ی تحمل شما را حدّ و اندازه وملاکی برای ابراز وفاداری وعشق شما به خودش میداند . شمیم بزرگوار آیا تا کنون توانسته اید عشق ومحبت خود را به ایشان (کلامی) ابراز کنید مثلا": دلبستگی خود را نسبت به ایشان با لفظ «دوری ازشما برایم سخت است» بیان کنید ؟ اگر بله پاسخ او چه بوده؟

من با شما مشاور عزیز برخوردی نداشتم ولی با اطمینان می گم خواهر گرام (اشتباه که نمی گم؟ از این رو گفتم که با این حس زیاد آشنا به نظر نمی آیید ...) خیلی از مردها یه حس دیگه دارن که کلاً شکنجه رو عذاب دادن رو دوست دارن! مثلاً شاهها در هر دورانی برترین نفرات از لحاظ مالی و علمی و ... بودن ولی افراد عاجز رو شکنجه می دادن! چون حس خداییت و قدرت بیشتر بهشون دست می داده!

سلام

بایددیددلیل اصلی مشکل شوهرشماچیه؟

ایشون بیمارهستن؟یاازبعضی رفتارهای شمارنج می برن؟

نمیشه یک طرفه قضاوت کرد

ولی ایشون حق نداره چنین رفتاری داشته باشه

من فکرمیکنم مساله ازدواج موقت حقیقت نداره وفقط ایشون بیان کردندتا شماروآزاربدهند

بهترین راه اینه که به مشاورمراجعه کنید

ولی درعین حال خودتون روحساس نشون ندید

شایدوقتی ببینه نسبت به اینکه ازخونه بیرون نرویدو ازنت استفاده نکنیدحساسیتی نداریددست برداره

البته شمابیان نکردیدکه دلیل اصلی بهانه گیری ایشون چیه؟

••ostad••;501345 نوشت:
سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش شمیم عزیز البته بنده در مقابل تخصص کارشناس محترم (امیدوار بزرگوار ) هرگز ادعایی ندارم وفقط ازباب تجربه ی مشاوره های اخلاقی که داشتم مطالبی را عرض میکنم که باتوجه به نظارت کارشناس محترم فکر میکنم اگر کاستی ویا زیادتی باشد حتما" ایشان با تذکرات خود مطلب را تصحیح مینمایند :Gol: بنده فقط به عنوان مشاور اخلاقی و حقوقی فعالیت میکنم وادعای دیگری ندارم . اگر بخواهم در این مورد به روش حقوقی شما را راهنمایی کنم متاسفانه باید قید این زندگی مشترک را بزنید پس این راهنمایی را میگذارم برای آخرین پست. :ok: البته این مورد از رفتار شوهر شما ظلم نیست (ان شاءالله ) بلکه ایشان از باب اظهار قدرت زور گویی مینمایند .وشاید بخواهند به این ترتیب جایگاه برتر خود را تذکر دهند این رفتار ایشان ناشی از احساس نوعی خلع در درک زندگی مشترک ویا حتی حس حقارت است که میخواهند به این ترتیب جبران کنند .یک سؤال : کمی فکر کنید وببینید که شما چه امتیازی را نسبت به ایشان دارید ؟ مثلا" از نظر تحصیلات ویا از نظر فرهنگ آداب ومعاشرت ویا از نظر مالی ؟ این احتمال حس حقارت ،در ایشان میتواند در تلفیق با عشقی که نسبت به شما دارد در او ایجاد ترس از دست دادن شما را بوجود آورده باشد وبا توجه به باورها و رفتار و طرز فکر شما به نظرش روش زور گویی با چاشنی آزار واذیت ؛ روشی کارساز است .او به خوبی واقف است که شما هم دلبسته وهم وابسته ی او هستید . پس سعی میکند این حس حقارت را به شما نیز انتقال دهد . او به دلیل حس حقارت خود در مقابل شما عشق ومحبت خود را به ناچار اینگونه ابراز میکند (با زورگویی) وآستانه ی تحمل شما را حدّ و اندازه وملاکی برای ابراز وفاداری وعشق شما به خودش میداند . شمیم بزرگوار آیا تا کنون توانسته اید عشق ومحبت خود را به ایشان (کلامی) ابراز کنید مثلا": دلبستگی خود را نسبت به ایشان با لفظ «دوری ازشما برایم سخت است» بیان کنید ؟ اگر بله پاسخ او چه بوده؟

سلام خیلییی سپاسگزارم که برای من پست میذارین.انشاالله با کمکه شما کارشناسان محترم و دوستان عزیز بتونم راهه درستو پیدا کنم.
نکته مهمی فرمودین. به طوره کلی همسره من از یک حقارته درونی در قباله همه رنج میبره نه فقط من.
برای مثال همش فکر میکنه پدر و مادره من (که دیگه حتی شما هم میدونین چه لطف هایی تا حالا به ما کردن) دوسش ندارن! یا میگه فلانی به ما اهمیت نمیده... (با اینکه ظاهرا خیلی مغروره و اعتماد به نفسه بالایی داره اما من میدونم که فقط ظاهرش اینطوره و از درون خیلی ضعف داره)

من هم میدونم ایشون تمامه تلاششون به اینه تا نشون بدن جایگاه برتری از من دارن ، من هم میفهمم و درکش میکنم و سعی میکنم بهش کمک کنم اما دیگه تا چه حد؟ تا این حد که هر روز من دارم کوچیکتر میشم اما همسرم هنوز هم احساسه حقارت داره!

جهاتی که شاید من بالاتر باشم و این حسه حقارت تشدید بشه:(اینها هیچکدوم ظن و گمان نیست و حتی برخی هاشو خودش گفته)
اعتقادی.
از نظره مالی خانواده من خیلی بالاتر هستن
از نظره با محبت بودنه خانواده ها.خانواده من خیلی به ما محبت دارن اما خانواده ایشون اصلا اینطوری نیستن (اینو بارها خودش گفته و میدونم براش آزار دهندستو دوست نداره که خانوادش اینقدر بیخیالن)
هم قده هم هستیم تقریبا (اینو هم مطمئنم که ازش ناراحته و همیشه سعی میکنه کفشای لژ دار بخره و از من میخواد کفشه تخت بپوشم)
تحصیلاتش از خانواده من کمتره (همسرم لیسانسه)

راستش نمیدونم چرا از همون اوایله عقد ترسه از دست دادنه منو داشت. (الان هم داره) اون اوایل هم برای اینکه مطمئن بشه من به پاش میدونم یک کاری انجام داد که من خدمته استاد امیدوار عرض کردم اگر لازمه با پیامه خصوصی به شما هم بگم.
الان هم یکی از بزرگترین علت هایی که اصرار داره بچه دار شیم همینه.

بله خانم استاد. ما کلا ابرازه محبته کلامی داریم (با اینکه شاید دله خوشی هم از هم نداشته باشیم!)
اما اینکه دوریه تو سخته میدونم گفتم اما نه زیاد و درست هم یادم نیست کی بوده. (خوب این حرف حقیقت نداره! یعنی زمانه طولانی چرا اما با یکی دو روز برام سخت نیست!)

شمیم الزهرا;501355 نوشت:
سلام دوستان خوبم. با عرض پوزش ازاحادیث در حیطه کارهایی که خوبه زن انجام بده نگین!
شاید براتون عجیب بیاد ولی من چون از اول اینهمه ازین حدیثهای یک طرفه خوندم الان شوهرم تا این حد متوقع شدن وهیچی هم از جقوق خودشون نمیدونن
بله مسلما همسرم خوبی های زیادی دارن و اتفاقا میخواستم بپرسم که من از صفات بد و خوبشون بگم یا نه؟
صفات خوب:
منو خیلی دوست دارن و اهله ابرازه محبت (مهم ترین خصلته ایشونه)
وابستگی شدید به من (البته گاهی هم این صفت آزاردهندست اما در خیلی مواقع هم خوبه)
دست و دلباز (برای من)
به طوره کلی دارای شانه اجتماعیه بالا و موقعیته شغلیه خوب
اهله کار و سخت کوش (کاره بیروون، تو خونه اصلااا کار نمیکنن)
بسیار خانواده دوست.
مرده زندگی! یعنی ازین مردایی که تا ناراحت میشن میرن پیشه مامانشون یا میگن پس بیا جدا شدیم و از مشکلات فرار میکنن نیست.
رازدار (هیچوقت حرفامون یا اتفاقاته زندگیمونو جایی نمیگه به جز همون زمان که من رفتم خونه پدرم)
علاقه به اهل بیت ع به خصوص امام حسین ع
اهله سفرهای مذهبی (مکه کربلا)
علاقه مند به تفریح و سفر
گاهی پیش میاد که قبول میکنه که مثلا فلان خصلته بدو داره (که طبیعتا در جهته رفعش میشه حساب کرد)
مخالفه ادامه تحصیله من نیستن (البته فقط در برخی رشته ها این اجازه رو دادن)
بازم روش بیشتر فکر میکنم و میام مینویسم

بسیار هم عالی ...

باید بگم خیلی از ازواج این مشکل شما رو ندارن ولی آرزو دارن این مشکل رو داشته باشن و شوهرشون یکی از این مواردی که شما می گین رو داشته باشن!

چند تا نکته به نظرم رسید چون به صورت عام مخاطب قرار دادین به خودم مجوز می دم نظرم رو بگم چون اگر می خواستین می تونستین بگین فقط کارشناس محترم جواب بدن:

1- گاهی دیدم بین همسران همکارانم که بعضی مسائل رو فکر می کنن همسرشون خوشش میاد! مثلاً زیاد شنیدم که می گن همسرم دوست داره اصرار کنه بریم خرید! به خاطر همین تا جایی که بتونم امتناع می کنم! یا مثلاً خدا بیامرز پدر بزرگم می گفتم زنم دوست داره کتک بخوره! ما هم چیزی که از رفتار مادر بزرگم می دیدیم همچین برداشتی زیاد دور از ذهن نبود.

2- شاید البته چون شما رو نمی شناسم و شما من رو نمی شناسین و بحث آبرو هم در میان نیست به خودم مجوز می دم این مورد رو بگم: شاید شما به قول خودتون این احادیث رو زیاد خونده بودین و به فرض اینکه این کار راهی راحت برای ورود به بهشت هست خودتون اوایل شرایط رو فراهم کردین که ایشون سوار شما بشه تو تصمیم گیری.

3- یه باور اشتباه هم دارین در مورد رفتار (گفتین من احساسی ام و عوض نمی شم) من هم خوندم و هم تجربه کردم که خصوصیات اخلاقی تغییرشون امر تدریجی هست و انقلابی نیست، مثل کم کردن وزن نمی شه یه جا 30 کیلو از وزن کم کرد! به خاطر همین خیلی از چاق ها نا امید می شن رفتار هم همین هست، شما رو رفتار خودتون کار کنید هر واکنش غیر احساسی و منطقی شما رو یک قدم به هدفتون که تغییر در باورها و رفتارتون هست نزدیک تر می کنه هر چند کوچک ...

شمیم الزهرا;491669 نوشت:
کار جدیدی که همسرم در پیش گرفته...
طبق قوانین اسلام با من رفتار کنه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
یعنی از تمام اختیاراتش کامل استفاده کنه.کلا حق ندارم ....

••ostad••;499819 نوشت:
بزرگوار از چه کسی شکست خوردید ؟ از خودتان ؟ از شوهرتان ؟ از خداوند ؟ شما از خودتان شکست خوردید چون در مقابل احکام خداوند در مورد خودتان روش تفریط ودر مقابل ظلم همسرتان روش اجازه به افراط را در پیش گرفته اید . شما کرامت انسانی خود را فدای کج فهمی احکام نموده اید ...

سلام، من هم خیلی با صبحتهای سرکار ostad موافقم. من نگاهی به تاپیکهای قبلی شما و پستهای خودتون در این تاپیک انداختم و چیزی که متوجه شدم پذیرش ظلم در شماست. به نظر من این مشکلات شما هیچ ربطی به اسلام و ادعاهایی که همسرتون در این زمینه بیان میکنه نداره. اونها فقط یکسری بهانه هستند. بنابراین صحبت در مورد اینکه اسلام چی گفته و حق رو به کی داده به نظرم مشکلی از شما و همچنین همسرتون حل نخواهد کرد.

ازدواج یک رابطه برابر بین دو آدم تقریبا برابره. هر وقت یکی از این دو نفر از اون یکی خیلی فاصله بگیره یا یکی احساس کنه که نسبت به اون یکی خیلی بزرگتره این رابطه دچار لرزش میشه. این نابرابری بین دو نفری که ازدواج کردند رو خودشون هم متوجه میشند. کسیکه در این رابطه تن به حقارت میده و ظلم رو قبول میکنه حالا به هر بهانه ای(از گذشت و ایثار و فداکاری و بذل و محبت و انسان دوستی و .... هر چی صفت خوب هست. مهم نیست چطوری توجیه بشه) وقتی به هر بهانه ای کوتاه می یاد یعنی فهمیده که در حد همسرش نیست. اونوقت دو راه داره: یکی اینکه روی خودش کار کنه تا خودش رو به حد همسرش برسونه و دوم اینکه از زندگیش بره بیرون. آدمهای توانمند یکی از این دو راه انتخاب میکنند. سعی میکنند زندگی رو بسازند ولی در اون زندگی نمیسوزند. اگه نشد چون میدونند که به خاطر خصوصیاتشون خاطرخواه دارند میرند و زندگی جدیدی شروع میکنند. این سعی و تلاش برای ساختن هم محدود هست. یعنی دیگه فوقش یکی دو سال بیشتر که نمیشه این شرایط سخت رو تحمل کرد.

البته همه اینها بستگی به شما داره. اگر فکر میکنید که در حدی نیستید که همچین شوهری هم براتون پیدا بشه و خودتون هم در شرایطی نیستین که از عهده خودتون بر بیاین خب عاقلانه است که این تحقیر شدنها رو تحمل کنید و برای این تحمل توجیه ها و دلیلهای قشنگ و آروم کننده ای برای خودتون پیدا کنید.

منرو خواهید بخشید. قصد ناراحت کردنتون رو نداشتم. اگه کمی تند رفتم به خاطر این بود که نگرانتون شدم و به نظرم چنین زندگی هایی آدمها رو به مرور له میکنه و به جای رشد و تعالی به قهقرا میکشونه.

yekdoost;501393 نوشت:
سلام، من هم خیلی با صبحتهای سرکار ostad موافقم. من نگاهی به تاپیکهای قبلی شما و پستهای خودتون در این تاپیک انداختم و چیزی که متوجه شدم پذیرش ظلم در شماست. به نظر من این مشکلات شما هیچ ربطی به اسلام و ادعاهایی که همسرتون در این زمینه بیان میکنه نداره. اونها فقط یکسری بهانه هستند. بنابراین صحبت در مورد اینکه اسلام چی گفته و حق رو به کی داده به نظرم مشکلی از شما و همچنین همسرتون حل نخواهد کرد.

ازدواج یک رابطه برابر بین دو آدم تقریبا برابره. هر وقت یکی از این دو نفر از اون یکی خیلی فاصله بگیره یا یکی احساس کنه که نسبت به اون یکی خیلی بزرگتره این رابطه دچار لرزش میشه. این نابرابری بین دو نفری که ازدواج کردند رو خودشون هم متوجه میشند. کسیکه در این رابطه تن به حقارت میده و ظلم رو قبول میکنه حالا به هر بهانه ای(از گذشت و ایثار و فداکاری و بذل و محبت و انسان دوستی و .... هر چی صفت خوب هست. مهم نیست چطوری توجیه بشه) وقتی به هر بهانه ای کوتاه می یاد یعنی فهمیده که در حد همسرش نیست. اونوقت دو راه داره: یکی اینکه روی خودش کار کنه تا خودش رو به حد همسرش برسونه و دوم اینکه از زندگیش بره بیرون. آدمهای توانمند یکی از این دو راه انتخاب میکنند. سعی میکنند زندگی رو بسازند ولی در اون زندگی نمیسوزند. اگه نشد چون میدونند که به خاطر خصوصیاتشون خاطرخواه دارند میرند و زندگی جدیدی شروع میکنند. این سعی و تلاش برای ساختن هم محدود هست. یعنی دیگه فوقش یکی دو سال بیشتر که نمیشه این شرایط سخت رو تحمل کرد.

البته همه اینها بستگی به شما داره. اگر فکر میکنید که در حدی نیستید که همچین شوهری هم براتون پیدا بشه و خودتون هم در شرایطی نیستین که از عهده خودتون بر بیاین خب عاقلانه است که این تحقیر شدنها رو تحمل کنید و برای این تحمل توجیه ها و دلیلهای قشنگ و آروم کننده ای برای خودتون پیدا کنید.

منرو خواهید بخشید. قصد ناراحت کردنتون رو نداشتم. اگه کمی تند رفتم به خاطر این بود که نگرانتون شدم و به نظرم چنین زندگی هایی آدمها رو به مرور له میکنه و به جای رشد و تعالی به قهقرا میکشونه.

سلام دوست عزیز قصد بحث ندرام ولی ازدواج رابطه ی برابر و مساوی نیست، رابطه ی معتدل و با عدالت هست ...

فرق هست بین مساوات و عدالت ... و در ازدواج با برداشت اغلب فقها رابطه به عدالت هست نه مساوات ...

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام بر شمیم الزهرای عزیز ، وقتی تاپیک رو خوندم ، برات ناراحت شدم !

خواهر خوبم ، بله همانطور که دوستان فرمودند احترام به همسر با زیر بار ظلم رفتن فرق می کند ، اگر یادت باشد در آغاز تاپیک زدن هایت بود که من و استاد امیدوار به شما گوشزد کردیم

که نباید زیاد حساس باشی ، حساسیت تو به اینکه نکند فلان کارم باعث زدگی همسرم از دین شود و همین افراط و تفریط ها تعادل را خارج کرد و باعث عدم لذت تو و همسرت از زندگی مشترکتان شد.

احساس من یه جورایی به علائم وسواس فکری یا استرس فکری به مسائل مذهبی مشکوک بود و هست و همچنین ابراز انها از سوی تو خواسته یا ناخواسته منجر به سوء رفتار از سوی همسرت شده!

شمیم الزهرای عزیز ، اگر خاطرت باشد به تو گوشزد شد که سعی کنی مستقل شوی این استقلال تو نیاز به مهارت های ارتباطی تو دارد از جمله اینکه بتوانی با خیال راحت "نه " بگویی ...

حدو.د را مشخص کنی ، که متاسفانه بدلیل آن حساسیت تو و گذشت نابجا منجر به وضعیت کنونی شده!

کتابی به تو معرفی می کنم که واقعا انتظار تهیه و خواندن و عمل کردن به انرا ار تو دارم :

کتاب"تمرینات روزانه برای زنانی که بیش از جد عشق می ورزند" از رابین نوروود ترجمه گلاره بخشی زاده انتشارات موسسه نقش سیمرغ ، این کتاب راهکارهای مفیدی برای مستقل شدن شما می دهد.

توکل به خدا ، تلاشت را برای بهبودی وضعیت کنونی بکن:Gol:

همره;501416 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام بر شمیم الزهرای عزیز ، وقتی تاپیک رو خوندم ، برات ناراحت شدم !

خواهر خوبم ، بله همانطور که دوستان فرمودند احترام به همسر با زیر بار ظلم رفتن فرق می کند ، اگر یادت باشد در آغاز تاپیک زدن هایت بود که من و استاد امیدوار به شما گوشزد کردیم

که نباید زیاد حساس باشی ، حساسیت تو به اینکه نکند فلان کارم باعث زدگی همسرم از دین شود و همین افراط و تفریط ها تعادل را خارج کرد و باعث عدم لذت تو و همسرت از زندگی مشترکتان شد.

احساس من یه جورایی به علائم وسواس فکری یا استرس فکری به مسائل مذهبی مشکوک بود و هست و همچنین ابراز انها از سوی تو خواسته یا ناخواسته منجر به سوء رفتار از سوی همسرت شده!

شمیم الزهرای عزیز ، اگر خاطرت باشد به تو گوشزد شد که سعی کنی مستقل شوی این استقلال تو نیاز به مهارت های ارتباطی تو دارد از جمله اینکه بتوانی با خیال راحت "نه " بگویی ...

حدو.د را مشخص کنی ، که متاسفانه بدلیل آن حساسیت تو و گذشت نابجا منجر به وضعیت کنونی شده!

کتابی به تو معرفی می کنم که واقعا انتظار تهیه و خواندن و عمل کردن به انرا ار تو دارم :

کتاب"تمرینات روزانه برای زنانی که بیش از جد عشق می ورزند" از رابین نوروود ترجمه گلاره بخشی زاده انتشارات موسسه نقش سیمرغ ، این کتاب راهکارهای مفیدی برای مستقل شدن شما می دهد.

توکل به خدا ، تلاشت را برای بهبودی وضعیت کنونی بکن:Gol:


سلام همره عزیز . شما از اولین تایپیکه من همراهم بودین و زحماته زیادی کشیدین. ممنونم ازتون

واقعا مغزم کشش رو داره از دست میده! من واقعا فرقه بینه احترام (طبقه احادیث که صبره بر تحمله بد اخلاقی، اطاعت از امره همسر، حتی در حدیثی بود که اگر قهری بینه زن و شوهر شد زن پیشقدم بشه بهتره!...) با ظلمه همسرو نمیفهمم... دقیقا همونجاهایی که اینقدر به زن گفته شده مطیع باش فلان باش، همونجا مصداقه ظلمو هم داره!
من فقط میدونم که خیلی داره سخت میشه...

استاد امیدوار در اولین تایپیکم فرمودن که نباید رویه اموری مثه اسراف... حساس باشی. من واقعا عمل کردم. الان حداقل وقتی همسرم کارهایی که قبلا گفتم میکنه (مثلا شیره آب چند دقیقه بازه و اون یه کاره دیگه میکنه، یا غذاشو تموم نمیکنه و باقیموندشو میگه بریز دور...) دیگه من خودمو اذیت نمیکنمو با خودم میگم اگه گناهی هم باشه به گردنه اونه!
و همین کار باعث شده خودم هم کمتر حساس بشمو خیلی اوقات شبیهه همون کارارو بکنم.
اما این حس که نکنه من تاثیره بد بذارم یادم نمیاد شما فرموده باشین که باید از بین ببرم. لطفا توضیح بدین که چطوری؟
اصلا چرا باید این حسو از بین ببرم؟ اشکالش مگه کجاس؟

من فکر نمیکردم که این حسه من بیش از حد باشه.
من بیشتر تلاشم برای رفعه این مشکل (تاثیره بده اعتقادی به همسرم) به این شکل بود که بهش ثابت کنم من آدمه مذهبی نیستم!
همونطور که گفتم با کم کردنه حجاب، سختگیریه کمتر در موسیقی...
اما زیاد تاثیری نداشت و فکر نمیکنم همسرم این باورو پیدا کرده باشن که من مذهبی نیستم! اما فکر میکنم آرومتر شده.

من از یک بعده استقلال میترسم! ازینکه وقتی حقوق داشته باشم حالا همسرم متوقع میشه که من باید از حقوقم تو زندگیمون استفاده کنم... و میدونم موضوع حقوق چالش بر انگیزه.
اما با تمامه اینها تا حدی (البته کم بوده) دنباله کار بودم. مثلا یه کاری که خیلی در دسترس بود و امکانپذیر بود در کارخونه یکی از نزدیکانم بود.

هرچقدر با خودم کلنجار رفتم واقعا نمیتونم بینه اونهمه مرد باشم! یعنی فارق از بحثه مذهبی من کلا ارتباطه درستی با نامحرم نمیتونم برقرار کنم.
در دانشگاه هم همین مشکلو داشتم و اصلا نمیتونستم درست با استادا یا همکلاسیام حرف بزنم. خیلی از دوستانه مذهبیم راحت با اساتید یا پسرای کلاس حرف میزدن.اما من فقط سواله خودمو یا همون مطلبی که لازم بود بگم اونم خیلی جدی میگفتم.

در هرحال کاره من در کارخونست و در شرایطه کمتری شرکت ها هم برام مناسبه که بازهم اونجا هم سروکارم با آقایونه. اما در قباله درس خوندن برای ارشد واقعا تنبلی میکنم (البته یک سال مونده)

ممنونم اسمه کتابی که گفتینو نوشتم تا تهیه کنم.

بسم الله الرحمن الرحیم

شمیم الزهرا;501433 نوشت:
من از یک بعده استقلال میترسم! ازینکه وقتی حقوق داشته باشم حالا همسرم متوقع میشه که من باید از حقوقم تو زندگیمون استفاده کنم... و میدونم موضوع حقوق چالش بر انگیزه.
اما با تمامه اینها تا حدی (البته کم بوده) دنباله کار بودم. مثلا یه کاری که خیلی در دسترس بود و امکانپذیر بود در کارخونه یکی از نزدیکانم بود.

هرچقدر با خودم کلنجار رفتم واقعا نمیتونم بینه اونهمه مرد باشم! یعنی فارق از بحثه مذهبی من کلا ارتباطه درستی با نامحرم نمیتونم برقرار کنم.
در دانشگاه هم همین مشکلو داشتم و اصلا نمیتونستم درست با استادا یا همکلاسیام حرف بزنم. خیلی از دوستانه مذهبیم راحت با اساتید یا پسرای کلاس حرف میزدن.اما من فقط سواله خودمو یا همون مطلبی که لازم بود بگم اونم خیلی جدی میگفتم.

در هرحال کاره من در کارخونست و در شرایطه کمتری شرکت ها هم برام مناسبه که بازهم اونجا هم سروکارم با آقایونه. اما در قباله درس خوندن برای ارشد واقعا تنبلی میکنم (البته یک سال مونده)

ممنونم اسمه کتابی که گفتینو نوشتم تا تهیه کنم.

خواهش میکنم.....

چون این مطلب چشم من رو بیشتر گرفت نقل قولش کردم.

شمیم الزهرا جان ، مقصود از مستقل شدن صرفا استقلال مالی نیست، اتفاقا نظرت در این باره تا حدی درسته ، منظور من از مستقل شدن ف پر کردن وقتت بطور هدفمند هست، که حالا خواستی بعدا در اینباره حرف میزنیم.

شمیم الزهرا;501433 نوشت:
استاد امیدوار در اولین تایپیکم فرمودن که نباید رویه اموری مثه اسراف... حساس باشی. من واقعا عمل کردم. الان حداقل وقتی همسرم کارهایی که قبلا گفتم میکنه (مثلا شیره آب چند دقیقه بازه و اون یه کاره دیگه میکنه، یا غذاشو تموم نمیکنه و باقیموندشو میگه بریز دور...) دیگه من خودمو اذیت نمیکنمو با خودم میگم اگه گناهی هم باشه به گردنه اونه!
و همین کار باعث شده خودم هم کمتر حساس بشمو خیلی اوقات شبیهه همون کارارو بکنم.
اما این حس که نکنه من تاثیره بد بذارم یادم نمیاد شما فرموده باشین که باید از بین ببرم. لطفا توضیح بدین که چطوری؟
اصلا چرا باید این حسو از بین ببرم؟ اشکالش مگه کجاس؟

من فکر نمیکردم که این حسه من بیش از حد باشه.
من بیشتر تلاشم برای رفعه این مشکل (تاثیره بده اعتقادی به همسرم) به این شکل بود که بهش ثابت کنم من آدمه مذهبی نیستم!
همونطور که گفتم با کم کردنه حجاب، سختگیریه کمتر در موسیقی...
اما زیاد تاثیری نداشت و فکر نمیکنم همسرم این باورو پیدا کرده باشن که من مذهبی نیستم! اما فکر میکنم آرومتر شده.

ونکته ای دیگه که چشمم رو بیشتر گرفت این مطلبت بود.

با مثال برات میگم تا ملموس بشه ، ببین ما داشتیم دختران حوزوی که با پسرانی در حد دین و ایمان معمولی یا حتی کم ازدواج کردن ! و از اونجایی که میدونستن نمیتونن روی اونها تاثیر بذارن

در عین خوب زندگی کردن با همسرشون صرفا خودشون رو حفظ کردن!

گاهر دور و اطرافیان با ما همراه نیستن و در عین حال ما مجبوریم تحملشون کنیم ولی نیاز به زندگی خوب و راحت داریم ، چه بسا برای خیلی ها پیش اومده از جمله خود من ، راهی جز صمیمیت

، شوخ طبعی ، بگو بخند و حفظ خود نیست و در عین این و موارد و جذب اونها در مواقعی به اونها تذکری داده بشه خواه پندی بگیرند خواه نه.

اینکه من گفتم حساس شدی از لحن گفت و گو ها در تاپیک های قبل عرض کردم نمی دانم شاید درست فکر کرده باشم شایدم غلط اما نگاهی به پشتوانه استرس ها بخصوص استرس های اولیه

ات بینداز ...

و اما چرا حس اینکه تاثیر منفی رو همسرت نذاری رو بهتر از بین ببری ! که البته بهتر بگم متعادل بشه ...

فک نمی کنی مصداق همین حساسیتت این رفتارت هست که بهش نشون بدی مذهبی نیستی؟؟؟!!! بنظرت دلیل این کارت چی بوده؟

خواهر خوبم وقتی میگم باید مستقل بشی یعنی نگران اطرافت نباشی ، تو کار خودت رو می کنی چه شوهرت خوشش بیاد چه نیاد.

حساسیت تو اونجاست که برای کسب رضایت همسرت دینت رو هم ( قضیه اسراف) کمرنگش می کنی مبادا بفهمه تو مذهبی هستی.

منظور من از استقلال استقلال دینی ، شخصینی و فکری تو هست " مثل دو مغازه دار دوس که اجناس مختلف میفروشن"

شمیم الزهرا;501433 نوشت:
...

شمیم الزهرا;501433 نوشت:
واقعا مغزم کشش رو داره از دست میده! من واقعا فرقه بینه احترام (طبقه احادیث که صبره بر تحمله بد اخلاقی، اطاعت از امره همسر، حتی در حدیثی بود که اگر قهری بینه زن و شوهر شد زن پیشقدم بشه بهتره!...) با ظلمه همسرو نمیفهمم... دقیقا همونجاهایی که اینقدر به زن گفته شده مطیع باش فلان باش، همونجا مصداقه ظلمو هم داره!
من فقط میدونم که خیلی داره سخت میشه...

اینها کمال همسرداری هست که هر کس بنا به ظرفیتش به اشکال مختلف رعایتش می کند.

بطور مثال در عین احترام به همسرت سعی می کنی وی را راضی به کاری که می خواهی بکنی و لازم نیست هر چه گفت بگویی چشم! واضح تر بگویم جایی که حرف مخالف با تو داشت
میتوانی با اصرار و محبت رضایتش را برای انجام کار به میل خودت کسب کنی

بسم الله الرحمان الرحیم


با سلام خدمت شما
این نوشته شرح حال من در یک سال پیشاست نوشتم که شاید کمکی باشه:

من از زمانی که خانه دارم یک سال ونیم حدودا می گذرد ابتدا که ایشان(همسرم) به خواستگاری من امدند ادعا کردند که مخالف گوش کردن موسیقی هستند و اصلا فیلم های مستهجن نگاه نمی کنند و حتی نماز هم می خوانند . متدین بودن همسر اینده ی من آن زمان برایم اولین ملاک بود و به این خاطر که به حرف های ایشون و خانوادشون اعتماد کردم مبنی بر مومن بودنشان با ایشون ازدواج کردم البته شرط نماز اول وقت هم قبل از ازدواج برای ایشون گذاشتم که پذیرفتن . من خودم موسیقی به هیچ وجه گوش نمی دهم وفیلم های مستهجن هم نگاه نمی کنم و حجاب کاملی دارم نماز هایم رو سعی می کنم اول وقت بخوانم که این ها رو همشون رو ایشون می دانستند وبه این ترتیب ازدواج کردیم بعد ازدواج متوجه شدم ایشون نمازهای واجبشان را چند خط درمیان می خوانند چه برسد اول وقت . فیلم های مستهجن هم نگاه می کنند و موسیقی هم گوش می کنند و براشون مهم نیست که در جایی که موسیقی گذاشتند نباشند . و در کل برایتان بگویم که از نظر اعتقادی با هم بسیار متفاوتیم و ایشون به من در مورد اعتقاداتشون حقیقت رو نگفتند و به عهدی که بستند عمل نکردند من می خواستم ایشون نماز اول وقت بخوانند ولی نگید که ایشون نماز هاشون رو کامل نمی خواند چه برسد سروقت
به غیر از این ها من به ایشون گفته بودم که من هفته ای یک بار حداقل در هفته حرم می روم و یکی از تفریحاتم هم رفتن به دعای ندبه و کمیل است و حرم و جمکران رفتن ایشون طوری جواب من رو دادند که گویی خودشون هم اهل این ها هستند ولی بعد ازدواجمان من را یک بار هم به جمکران نبرد وحتی اجازه رفتن هم به من ندادند و حرم را هم ما کلا تو این مدت 4 دفعه اون هم شاید با هم رفته باشیم و به من هم اجازه ندادند که حرم بروم
احساس می کنم که دروغ گفت وگولم زد و به قول هایی که به من داد عمل نکرد(43قول که ذکر نکردم) و الان هم در شرایط خوبی نیستم چون واجباتش رو عمل نمی کند . روی من هم کم کم داره اثر می گذارد که این خوب نیست تلاشم را کردم که تغییرش بدم ولی چون تفکر واعتقادشون این است نمی شود تغییر داد مگر این که خودش بخواهد
حتی خونه ی مادر و پدرم ده روز یک بار یا دو هفته یکبار گاهی هم هفته ای یکبار اون هم 2تا3 ساعت می گذارد بروم
حتی اجازه بیرون رفتن هم به من نمی دهند کلا بسیار سخت می گیرند و از متدین بودن من سوءاستفاده می کنند و هی یاد اوری می کنند که بی اذن من کاری انجام نده من هم براشون توضیح دادم که خدا این حق را به شما داده که مواظب من باشی نه این که اذیتم کنی
خلاصه احساس می کنم که در عسر و حرج هستم و تحمل زندگی با این اقا را ندارم چون انتخابی بین خدا و ایشون است ومن خدا را انتخاب می کنم
در ضمن من مهریه ام را چند ماه پیش برای زندگی بهتر به ایشون بخشیدم و هیچ ادعایی نسبت به ان ندارم با این که کتبی نشده
در ضمن دکتر گفته که ایشون دگر آزاری دارند

1390 عقد کردیم و به اصرار ایشون دوماهه هم عروسی کردیم. در ضمن ایشون فامیل هستند . ابتدا که امدند خواستگاری در حال رفتن به دانشگاه برای گرفتن مدرک فوق دیپم بودند و من که تحصیلات برایم مهم بود نظرشان را در مورد ادامه تحصیل خودشان و خودم را پرسیدم ایشان در جواب گفتن که تحصیلاتم را قصد دارم تا لیسانس ادامه دهم و در عین حال کار هم می کنم و شما را هم تا استاد شدن اجازه ی درس خواندن می دهم . من هم به حرف هایشان اعتماد کردم و پذیرفتم بعد عقدمان دانشگاه را تق و لق رفتن و بعد هم کلا گذاشتن کنار به بهانه ی این که محل تحصیلشان دور است . محل تحصیلشان تو لاریجان بود.به همین راحتی زیر حرفشون زدند و من را هم اجازه ی درس خواندن ندادند.

کارشان هم طراح صنعتی هستند

دوست هاشون از این پسرایی هستند که مسیقی گوش می دهند و عکس ها و فیلم های مستهجن نگاه می کنند و خوب تیپی رو دارند که به تفکراتشون می خورد ولی متاسفانه همسر من ظاهر گول زننده ای دارد در واقع پیراهن و شلوار پارچه ای می پوشند و پیراهنش را روی شلوارش می گذارد و داخل شلوار نمی کند خوب من هم گول ظاهر ایشون رو خوردم . تفکرش به لباساش و تیپش نمی خورد.
ایشون از یک خانواده مذهبی هستند و به نظر من به خاطر این که از خانواده طرد نشند و مورد قبول خانواده قرار گیرند ظاهر خود را مذهبی نگه داشتند و زنی گرفتن(خودم را می گویم) که با تفکرات خودش سازگارنیست و با تفکرات خانوادش می خورد تا مورد تایید خانواده بماند

برای نماز نخواندن هم توجیهی ندارد

همسرم اینگونه بود که خدمتتان گفتم ایشان خود بزرگ بینی دارد و خود را مهم می داند و در پیشرفت ها و استعداد های خودشون اغراق می کند و انتظار دارد که بی تناسب با پیشرفت هاش برتر شناخته شود و همه او را تحسین کنند .


روحیه و احساس و نیاز های من رو درک نمی کند و براش اهمیت نداره و فقط خودش و نیاز های خودش و احساسات خودش رو می بیند و از من انتظار براورده کردنشان را دارد و جالب این است که برای من حقی قائل نیست و جالب تر ، این که حقی را که برای من است نیز برای خود می داند و کلا این گونه بگویم که من را فقط وسیله ای برای تحقق اهدافش می بیند و لا غیر . می خواهد که من طوری برخورد و فکر کنم که ایشون می پسندند و خوب قبلا ذکر کرده بودم که تفکرات ما با هم بسیار متفاوت است و باز هم من به حرفشون گوش می کنم ولی تا کجا؟ وقتی به جایی می رسد که خلاف شرع است که نمی توانم گوش کنم و انجاست که بسیار ناراحت می شود. مدام من و مادر و پدرم را تحقیر می کند و انتظار دارد که پدر و مادرم هم انطور که ایشون می خواهد عمل کنند مگر می شود؟ سلطه تا کی؟ تا کجا؟ جالب است که به من می گوید تو فکر نکن یا اینگونه چرا فکر می کنی ؟ باید این گونه فکر کنی؟ و ...

[h=2]پاسخ : سلام[/h]

نوشته اصلی توسط شمیم الزهرا
نوشته اصلی توسط باران رحمت

بسم الله الرحمان الرحیم

سلام مشکلاتی که با همسرت داری مثل مشکلات من و همسرم است

هیچکس به اندازه ی من درکت نمی کند چون ما دو تا هم دردیم عزیز

من هم مثل شما نمی دانم که چرا من را برای پسرشون گرفتن

ببین قاطعیت چیز خوبیه باید در مقابل این افراد همیشه قاطعیت خودتو حفظ کنی و خودت را دست کم نگیری

با این اوصافی که گفتی نشون می دهد که شوهر شما مثل شوهر من خود شیفتگی(سادیسم قدرت) دارد
برای من هم دعا کن چون من هم با این مسئله در گیرم

اگر راه حلی به نظرت امد من را هم در جریان بگذار و یادت باشد اول خدا بعد...

سلام باران رحمت عزیز
ممنونم که به فکرم بودی و با من همدلی کردی.
شاید من آدم عجولیم اما تو این سه سال خیلی بهش محبت کردم و فقط باعث شد علاقش به من بیشتر بشه نه به دین.
شاید خیلی زمان لازم باشه اما فکر میکنم راه حل کلیش همین محبت و عشق ورزی به همسرمونه

سلام عزیزم این حرف ایی که بین من و شما رد و بدل شد دقیقا 18 خرداد 92 بود.

من خودم نزدیک به دو سال با همچین مرد زورگویی که به قول یک روانپزشک سادیسم داشت زندگی کردم و هرچی اون گفت گفتم چشم چون زورم بهش نمی رسید و به اصطلاح به حرف اسلام گوش می کردم اخرش یه روز از خواب بلند شدم (15 اردیبهشت 92) با هم صبحانه خوردیم و اون رفت سرکار و بعد من وسایلم رو جمع کردم و زنگ زدم بهش که دیگه بسه من دارم می رم اینهمه من کوتاه اومدم نوبته تو ایندفعه کوتاه بیای. انتخاب با تو است یا سالم زندگی می کنی و من رو اینقدر اذیت نمی کنی و به من ظلم نمی کنی یا طلاقم رو بده
بعد اومدم خونه بابام (و این را هم بگم من هم سابقه قهر کردن قبل از این رو داشتم و برگشته بودم به زندگی دوباره)
دفعه قبل که قهر بودیم طلاقم نمی داد این دفعه یکی از بزرگ ترها که مورد قبول او و من بود با اون صحبت کرد که بیاید توافقی جداشید و به من گفت تو از مهریت بگذر و مهریه ات را ببخش و اون هم طلاقت بده(البته خود اون بزرگ تره با دوتامون قبل این پیشنهادش کلی صحبت کرد و متوجه شد که این زندگی اخرش تباهی و نابودی است بعد این پیشنهاد را داد) اون هم خدا را شکر قبول کرد و ما تو تیر92 جدا شدیم

من شریط رو کامل درک می کنم چون تجربش کردم باور کن که اخرش پوچیه . تو اگر دنبال وظیفه شرعیت هستی بدان که انجامش دادی چون وقتی شوهرت گفته نرو برو و.. همه را با دل و جان گوش دادی کارهای خونت رو انجام دادی و سعی کردی که شوهرت را به راه راست هدایت کنی
الانم( من می دونم دیگه توش بودم ) دین خودت در خطره دین . حفظ دین از حفظ شوهر واجب تره وقی شوهرت باعث بشه تو دینت رو از دست بدی پس باید شوهرت را بذاری کنار.اگه اون موقع اطاعت از شوهر واجب بوده و وظیفه شرعی الان حفظ دینت واجب و تکلیف شرعیت است.متوجه هستی؟
من از پارسال که از اون زندان خلاص شدم روحیم از اون جا بهتره شروع کردم به ادامه تحصیل و خیلی خیلی خیلی راضیم از زندگیم . اگه اسم اون زندگیم روئ بذارم جهنم زندگی الانم بهشته باور کن

باران رحمت;502157 نوشت:

سلام عزیزم این حرف ایی که بین من و شما رد و بدل شد دقیقا 18 خرداد 92 بود.

من خودم نزدیک به دو سال با همچین مرد زورگویی که به قول یک روانپزشک سادیسم داشت زندگی کردم و هرچی اون گفت گفتم چشم چون زورم بهش نمی رسید و به اصطلاح به حرف اسلام گوش می کردم اخرش یه روز از خواب بلند شدم (15 اردیبهشت 92) با هم صبحانه خوردیم و اون رفت سرکار و بعد من وسایلم رو جمع کردم و زنگ زدم بهش که دیگه بسه من دارم می رم اینهمه من کوتاه اومدم نوبته تو ایندفعه کوتاه بیای. انتخاب با تو است یا سالم زندگی می کنی و من رو اینقدر اذیت نمی کنی و به من ظلم نمی کنی یا طلاقم رو بده
بعد اومدم خونه بابام (و این را هم بگم من هم سابقه قهر کردن قبل از این رو داشتم و برگشته بودم به زندگی دوباره)
دفعه قبل که قهر بودیم طلاقم نمی داد این دفعه یکی از بزرگ ترها که مورد قبول او و من بود با اون صحبت کرد که بیاید توافقی جداشید و به من گفت تو از مهریت بگذر و مهریه ات را ببخش و اون هم طلاقت بده(البته خود اون بزرگ تره با دوتامون قبل این پیشنهادش کلی صحبت کرد و متوجه شد که این زندگی اخرش تباهی و نابودی است بعد این پیشنهاد را داد) اون هم خدا را شکر قبول کرد و ما تو تیر92 جدا شدیم

من شریط رو کامل درک می کنم چون تجربش کردم باور کن که اخرش پوچیه . تو اگر دنبال وظیفه شرعیت هستی بدان که انجامش دادی چون وقتی شوهرت گفته نرو برو و.. همه را با دل و جان گوش دادی کارهای خونت رو انجام دادی و سعی کردی که شوهرت را به راه راست هدایت کنی
الانم( من می دونم دیگه توش بودم ) دین خودت در خطره دین . حفظ دین از حفظ شوهر واجب تره وقی شوهرت باعث بشه تو دینت رو از دست بدی پس باید شوهرت را بذاری کنار.اگه اون موقع اطاعت از شوهر واجب بوده و وظیفه شرعی الان حفظ دینت واجب و تکلیف شرعیت است.متوجه هستی؟
من از پارسال که از اون زندان خلاص شدم روحیم از اون جا بهتره شروع کردم به ادامه تحصیل و خیلی خیلی خیلی راضیم از زندگیم . اگه اسم اون زندگیم روئ بذارم جهنم زندگی الانم بهشته باور کن

سلام. حرفی هم که بنده زدم و دوستان اعتراض کردن همین بود. حقیقت اینکه ایشون داره از دین خودش میزنه برای سازش با شوهر و به ظاهر عمل به خواست شوهر، در حالی که خب اون چیزهایی که کنار گذاشته هم خواست دین بوده. البته ایشون از قرار معلوم از زندگی لذت هم می بره و محبت هم از شوهر می بینه، ولی اگر رفتار فعلی غیرقابل تحمله، من به ایشون میگم بعیده با فعالیتهای روانی بهبود زیادی حاصل بشه. ایشون اگر الان فشار نیاره به شوهر یا باید عمری زیر فشار زندگی کنه یا کارش به طلاق میرسه، مگر اینکه خود ایشون دوست داشته باشه و محبت شوهر رو به همین فرم هم قبول داشته باشه.

شمیم الزهرا;501355 نوشت:
بله مسلما همسرم خوبی های زیادی دارن

من نمیتونم درک کنم که همسرتون که این همه خوبی داره چرا رفتارش غیر طبیعیه؟
شمیم الزهرا;501433 نوشت:
واقعا مغزم کشش رو داره از دست میده! من واقعا فرقه بینه احترام (طبقه احادیث که صبره بر تحمله بد اخلاقی، اطاعت از امره همسر، حتی در حدیثی بود که اگر قهری بینه زن و شوهر شد زن پیشقدم بشه بهتره!...) با ظلمه همسرو نمیفهمم

دیدین بعضی وقتا نوزادایی که زبون ندارن، شروع میکنن به گریه کردن و پدر و مادر هر کاری میکنن نمیتونن بچه رو ساکت کنن، کلافه میشن، عصبانی میشن که خدایا این بچه چه مشکلی داره؟ برداشت من اینه که همسر شما دقیقا داره مثل یه نوزاد رفتار میکنه، شما هر چقدر تلاش میکنین نمیفهمین مشکلش چیه، ولی این رفتار از یه انسان عاقل و بالغ بعیده. چرا خودش نمیگه که مشکلش چیه؟ اصلا چرا فقط شما باید برای حفظ زندگیتون تلاش کنین؟ مگه نمیگین دوستتون داره؟ خب چرا یه ذره همکاری نمیکنه؟
البته با توجه به توضیحاتی که دادین و گفتین که خیلی بهتون وابسته است و رفتارشم که غیر طبیعیه، به نظر من اگه خواستین باهاش مخالفت کنین مراقب باشین که خدای نکرده کنترل خودشو از دست نده و براتون مشکلی ایجاد بشه

سلام
هر چي مصيبت خودم داشتم يادم شد
خدايا هزار مرتبه شكرت
خدايا مي دونم مصيبت و بلا برا مومن يا آمرزش گناه هست يا ترفيع درجه
ولي مگه مومن آدم نيست
ي دو روز خوش باشيم...
اگرچه تو اصلا و تكوينا آرامش رو تو اين دنيا قرار ندادي
ي شوهر كه دروغ گفته (تدليس در نكاح) سادوخيسم هم داره... اون وقت ي مومنه هر روز جلو چشمش منكرات رو از كسي ببينه كه آمده تازه با تكيه كردن به او يكم از خستگي هاش رو كم كنه
بگيم بره دادگاه با شكوائيه تدليس در نكاح درخواست طلاق بده
يا به خاطر عدم حسن معاشرت و سوء اخلاق ...
كي گفته طلاق بدهست
بخصوص تو اين مورد كه بعيد نيست منكرات تاثير گذار باشه و...
حالا خواهر! شما كه دستتون پره واسه درخواست طلاق
بيچاره اونهايي كه تو منگه گير كردن و راه پيش و پس ندارن
مضطر واقعي
خدايا مشكلات همه رو با فرا رسيدن مرگشون حل بفرما
و مرگ رو آخرين درد و اولين پل راحتي مون قرار بده
آمييييييييين

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام و عرض ادب

متشکر از مشارکت همه بزرگواران که با دلسوزی سعی کردید به خواهرمون خانم شمیم الزهرا کمک کنید...

منتها در نظر داشته باشید هر چقدر شباهت ظاهری بین وضعیت خودتون با دوستون وجود داشته باشه ، بنا به آیتم های متعدد از جمله شرایط خانوادگی ،نوع شخصیت ذوجین و هزار مسئله ریز و درشت نمیشه یک نسخه برای همه پیچید !

لذا ضمن تشکر از دلسوزی شما برای همدردی وسعی در کمک به خواهرمون ، بهتره اجازه بدیم ایشون راه حل های متعدد رو بررسی کنند.

برای جمع بندی به کارشناس اطلاع داده می شود....:Gol::Gol:

سلام دوستان عزیز
ضمن سپاس از سرکار همره به دلیله باز کردنه مجدد تایپیکه من،
در این فرصته پیش آمده من خیلی فکر کردم. مطمئنا اگر من رفتاره درستو در پیش بگیرم اوضاع خیلی بهتر میشه.

منتظرم تا روندی که برای تسهیله شرایطم باید در پیش بگیرم رو بهم یاد بدین.
خیلی ممنونم

نمیدونم از کجا باید شروع کنم یعنی تمرکزم به چی باشه؟
مسائلی که فعلا به ذهنم میرسه که دسته بندی کنمو رفتارهای درستو درش پیدا کنم این هاست:
1.مسائل اعتقادی (نماز صبح نخوندن، عکس و فیلم های گوشی همسر، نداشتن هیچ ارتباطه معنوی، بیزاری از نظام و مذهبی ها، راحت دروغ گفتن و تهمت زدن و غیبت کردن، آهنگ گوش دادن،نگاه به نامحرم و صحبت های راحت با نامحرم...)

2.شدته عصبانیت های همسرم (وقتی از موضوعی که به من یا خانوادم مربوطه عصبانی میشه، من اصلا نمیتونم آرومش کنم و تا چند ساعت این دعواها و... ادامه داره)

3.عدم اطمینان همسرم به علاقه من به زندگیمون (میدونه دوسش دارم اما از این زندگی ناراضیم و همین حسه همسرم باعث میشه خیلی منو آزار بده و بهم سخت بگیره)

4.ارتباطه کم با خانوادم که باعث میشه زودرنج و کم تحمل بشم.

5.ارتباطه زیاد با خانواده همسرم که از نظره اعتقادی متفاوتیم ومن میترسم این صمیمیته بین ما و اونا در آینده هم ادامه داشته باشه و اگر روزی بچه دار شدیم، فرزندمون از اونا الگو برداری کنه.

6.کم بودنه عمقه ارتباطم با خدا و اهل بیت ع.

7صمیمی نبودنه من و همسرم (مثلا من اگر مشکلی برام پیش بیاد که اعتقادی هم نباشه، باز هم روی همسرم به دلایلی حساب نمیکنمو بهش چیزی نمیگم. همسرم هم درباره مسائل مالیش همونطور که قبلا گفتم منو خیلی کم در جریان میذاره)

8.هنوز تکلیفم با ادامه تحصیل و کار دقیق معلوم نیست (که کاملا مرتبط با همسرمه. یه چیزی بروز میده دوست داره که در عمل یه چیزه دیگه رو میخواد من فکر میکنم البته)

9.کم تحمل شدنه من در قباله برخورد های بده همسرم.

10.محدودیته من با دوستان و کلا جامعه بیرون و آزاری که میبینم.

11.پر توقعی خیلی زیاده همسرم.

12.حسادت همسرم به عزیزانم! که باعث میشه علاوه بر کم کردنه ارتباطه من با اونها به آزاره روحیه من بپردازه مثله توهین و تهمت به اونها (از اکثره کسایی که من دوسشون دارم خوشش نمیاد : پدرم، مادرم،برادرم، چند استاد جلسه که من قبلا پیششون میرفتم...)

13.کم حرف زدنمون با همدیگه (هم وقتمون محدوده و هم حرفی باهم نداریم! یعنی مثلا وقتی هم که در سفر هستیم که وقت زیاده ولی حرفه مشترکی نداریم که بزنیم)

14.نداشتنه دوسته خانوادگی (نمیدونم مهمه یا نه، اما من و همسرم دوسته مشترکی نداریم که بتونیم هردو باهم با اونا باشیم و برای همین تفریحاته خانوادگی با دوستان نداریم)

15.تفکراته عجیبه همسرم ! از اسلام یاد گرفته مرد موجودی زورگوست که فقط اون حق داره صداشو بالاببره و با عربده کشی همه ازش اطاعت کنن و کلیه اختیارات هم با اونه و زن برده ای برای ارضای مرده. حتی توجیهاته جالبی هم میکنه و با تنها حدیثایی که بلده حسابی زنو له میکنه (با ایکه ظاهره خیلی روشن فکرو بازی داری!)

الان چیزه دیگه به ذهنم نمیرسه اما شما هم که در جریاناته من تا حدی هستین اگر موردی به فکرتون رسید برام بذارین.ممنونم

دوستان چرا دیگه به تایپیکه من سر نمیزنین؟
من واقعا از همدردیتون ممنونم و خیلی آرومتر شدم. الان میخوام به طوره عملی راهنمایی بشم.
استاد امیدوار؟سرکار استاد؟ سرکار همره؟.... بقیه عزیزان منتظره پستاتون هستم

موضوع قفل شده است