مکتب اخلاقی عرفانی نجف

تب‌های اولیه

187 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

یکی از مکتوبات شیخ بهاری در این مجموعه آداب سلوک است خطاب به یکی از شاگردان خود که متقاضی دستورهای سلوکی بوده است، نوشته شده و هفت بخش دارد که عبارت است: آداب حج، آداب زیارت، آداب توبه، آداب مراقبه، آداب رفاقت، آداب سلوک با زن و عیال و آداب تربیت اولاد.
این رساله فارسی منبع بسیار مهم و درخور توجه در مطالعه مکتب نجف است به چند دلیل:
نخست آنکه مولف رساله مرحوم شیخ محمد بهاری از نزدیک ترین شاگردان مرحوم ملاحسینقلی است و دیگر آنکه در آن می توان برخی از خطوط اصلی خط مشی و حال و هوای دین داری این بزرگان آشنا شد.

در این رسائل نیز رویکرد عرفانی این بزرگان مشهود و ادبیات آنها در بسیاری از موارد شبیه ادبیات عرفا می شود: برای نمونه در رساله آداب توبه پس از آنکه توبه و شرایط و ارکان آن به تفصیل توضیح داده می شود مرحوم بهاری چنین می نویسد:
«ثم اعلم ایها الاخ الاعز»اینکه این توبه ذکر شد به آن تفصیل، اگر «علی ما هو علیه» آن را انجام دادی، بی کم و زیاد، به اول درجه توبه رسیده ای هنوز قشر است، به پوست نرسیده چه اینکه توبه لفظ نیست، حال لازم دارد آن حال ذو درجات است. جمیع اخلاقی حقایق دارند باید انسان آن را احساس کند و آنها مطالبی هستند که «لا یمسها الا المطهرون»[1]
پی نوشت:
[1].اسماعیل بن حسین تائب تبریزی، تذکرة المتقین، ص51

همچنین در تذکرة المتقین مکتوبی کوچک در صفات علمای حقه از مرحوم شیخ بهاری به جای مانده که به روشنی رویکرد این بزرگان به علم و عالم را نشان می دهد و تحلیل آن می سیمای عالمتواند به تباین روابط بزرگان این مکتب با فقهای ارشد و علمای برجسته روشن کند، ضمن آنکه تصویر کننده عالم راستین در نگاه ایشان است.
ایشان در بیان صفت ششم از علمای حقه می فرماید که باید اهتمام عالم به علم باطن و مراقبه قلب و شناختن طریق سلوک اخروی پیش از همه کارها باشد، زیرا علوم بر دو قسم اند: قسمی از آن نوشتنی است و هر کس در آن چیزی نوشته، اما اصل آن را به دست نداده است و قسمی که از جنس فیوضات غیبیه است و معارف حق از آن منکشف می شود و انسان از این نحو علم کامل می شود.[1]
پی نوشت:
[1].همان، ص96

از ایشان مکتوبی کوچک به نام «در اصناف مغرورین» نیز باقی مانده که در آن پس از تعریف غرور، انواع مغروران(کفار، فَسَقه، علمای اعلام، وعاظ و کسی که خود را عارف نامیده) را برمی شمرد و کیفیت غرور هر یک را بیان می کند.
این مقاله علاوه بر آنکه منبع رویکرد ایشان نسبت روحانیت است و نقدهایی نیز بر تصوف در ان مندرج است، بافتی عرفانی و معنوی دارد.

دستورالعمل های مرحوم شیخ محمد بهاری به یکی از ارادتمندان به نام شیخ احمد در تحلیل مبانی سلوک عملی نیز از مواردی است که نشان دهنده میزان نزدیکی حال و هوای سخنان آنان به سخنان عرفاست. همچنین از ایشان شانزده مراسله به ارادتمندان و شاگردان و دوستان باقی است که بعضا حاوی برخی از نکات سلوکی و برخی از مواضع گیری ها درباره اصناف دین داران از صوفی و عارف و عالم و زاهد است.

چنان که گذشت قسمت اعظم کتاب تذکرة المتقین را نوشته های مرحوم شیخ محمد بهاری تشکیل داده است. پس از رساله ها و مراسله های شیخ بهاری پنج مکتوب از سید احمد کربلایی مضبوط است که آخرین آنها نخستین پاسخ سید به سوال تائب در توضیح دو بیت عطار است که در کتاب توحید علمی و عینی نیز مضبوط گردیده است.
مراسلات سید بسیار کوتاه است و می توان از ان برخی از توصیه های سلوکی او را از خلال آن احصاء و شمارش نمود.

نامه سید احمد نیز مانند مکاتیب شیخ بهاری آمیخته است از اشعار عرفانی حافظ و مولانا و توصیه هایی برای سالکان الی الله و البته گاهی هم شور و ذوق عارفانه غلبه پیدا می کند:
فدایت این مسئله و باقی مسائل راه آخرت آموختنی نیست بلکه نوشیدنی است، تضرع و ابتهال از درد و سوز دل بر می خیزد درد پیدا کن، آن خود تضرع و ابتهال می آورد:
آب کم جو تشنگی آور به دست / تا بجوشد آبت از بالا و پست
هرگز شنیده شده که به زن بچه مرده گریه تعلیم کنند یا زن آبستن را زاییدن بیاموزند، بلی نائحه ای را که اجاره کنند یا بازی زاییدن بخواهند درآورند محتاج به تعلیم و آموختن خواهد بود....[1]
پی نوشت:
[1].همان، ص186

پس از مراسلات مرحوم سید احمد، پتج مکتوب از ملا حسینقلی همدانی مضبوط است که بی شک مهم ترین و قدیمی ترین سند در شناخت مکتب است؛ البته میزان مطلبی که از مجموع این مکتوبات خصوصا نامه ها می توان استنباط نمود بسیار اندک است، اما می توان به خوبی از دریچه آن با حال و هوای مکتب و خطوط کلی حرکت آن آشنا شد.
همچنین مکتوب های عرفانی مرحوم سید احمد کربلایی به مرحوم شیخ محمد حسین اصفهانی (کمپانی) در مسئله وحدت وجود را می توان از نمونه هایی دانست که کاملا در بافت ادبیات عرفا سامان یافته است.

احدیت و واحدیت و فیض اقدس و مقدس و وحدت و کثرت و فنا و بطون و ظهور از اصطلاحات پرکاربرد این نامه ها هستند. همچنین این نامه ها در تفسیر دو بیت از شیخ فریدالدین عطار از بزرگ ترین شخصیت های ادبیات عرفانی در اسلام و ایران بیان شده است و ادبیات مکتوبات به سبک شارحان اندیشه عرفانی ابن عربی است و در آن استشهاد به اشعار عرفانی حافظ و مولوی و شبستری فراوان است.

یکی دیگر از شاگردان سرکار آخوند همدانی، سید عبدالحسین لاری است که مجموعه رسائل او در سه مجلد منتشر شده است. از ایشان رساله ای در این مجموعه وجود دارد به نام «عرفان السلمانی بحقائق الایمان: رسالة فی عقوبة حب الدنیا» در این رساله علی رغم آنکه به بیانی فقهی نگاشته شده، محتوایی ناظر بر امور معنوی و عرفانی دارد.[1]
پی نوشت:
[1].سید عبدالحسین لاری، رسائل، ص 285-326

از مرحوم سید علی قاضی نیز نوشته هایی برجای مانده که گویای ادبیات عرفانی ایشان است. مهم ترین اثر، رساله شرح دعاء السمات است؛ همچنین از ایشان قصایدی برجای مانده من جمله غدیریه که 66 بیتش در ترجمه کتاب آیت الحق به همراه برخی توضیحات مقید آمده است. موضوع اصلی قصیده عید غدیر و بیان وقایع آن و حق الهی حضرت امیر برای خلافت و امامت بر امت پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که البته از ابیاتی که از ابعادی از عرفان مرحوم قاضی را روشن کند، خالی نیست.

بسم الله الرحمن الرحیم

سمیع;822453 نوشت:
از مرحوم سید علی قاضی نیز نوشته هایی برجای مانده که گویای ادبیات عرفانی ایشان است. مهم ترین اثر، رساله شرح دعاء السمات است؛ همچنین از ایشان قصایدی برجای مانده من جمله غدیریه که 66 بیتش در ترجمه کتاب آیت الحق به همراه برخی توضیحات مقید آمده است. موضوع اصلی قصیده عید غدیر و بیان وقایع آن و حق الهی حضرت امیر برای خلافت و امامت بر امت پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که البته از ابیاتی که از ابعادی از عرفان مرحوم قاضی را روشن کند، خالی نیست.

عرض سلام و ادب

استاد گرامی آثار فوق در دسترس عموم است؟

اگر هست از کجا می شود تهیه کرد؟

حبیبه;822456 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

عرض سلام و ادب

استاد گرامی آثار فوق در دسترس عموم است؟

اگر هست از کجا می شود تهیه کرد؟


باسمه تعالی
علیکم السلام
معمولا در کتابخانه های موسسات تحقیقاتی و دانشگاه هایی که با موضوع عرفان، تصوف، ادیان و مذاهب سرو کار دارند، یافت می شود.
موفق باشید.

قصیده با شکایت از اندراس رسوم علم و ادب و پرداختن علما به علم برای کسب منافع دنیوی و نیاموختن علم برای خود علم آغاز و سپس ابعادی از معنای معنوی را مطرح می کند:
والعلم تحیی قلوب العارفین به / و لیس یسلب عنهم ساعه السلب
والعلم علمان علم منه مکتسب / و افضل العلم ما قد جاءَ بالوهب
بعدالتعشق بالعشق الجذوب له / مع التهیو ازماناً کمرتقب
خذیا ولی فانی خائف قلق / منی الکلام لاهل الشک و الریب
انَّ اعوالم للرحمن وحدتها / لها اختلاف مبین الفرق فی الرتب
و کل فرد له وجه یبین به / یمتاز عن غیره کالخط فی الکتب
و هو الکتاب الذی لا ریب فیه کما / لا ریب یعرض فی قرآنناالعجب....[1]

پی نوشت:
[1].سید محمد حسن قاضی، آیت الحق، ص 165-167

ایشان پس از این ابیات قرآن و جهان را دو کتاب واحد، بی اختلاف، می خواند و قرآن راهنمای همه پیامبران و مجموع همه کتب آسمانی و سپس سوره حمد را جمع قرآن «بسم الله الرحمن الرحیم»را جمع حمد و باء بسم را جمع «بسم الله الرحمن الرحیم».
سپس از نقطه باء سخن می گوید و الف درج در بسم را بهانه ای قرار می دهد برای ورود سخن در ولایت علی علیه السلام و حسنین علیه السلام و سپس به نقل وقایع غدیر خم می پردازد و ظلمی که بیعت کنندگان در غدیر در حق امیرمومنان روا داشته اند.

متن نامه ای که با ابیاتی عربی شروع می شودو در صفحه 192 تا 196 کتاب آیت الحق مندرج است، نیز سندی ارزشمند از سلوک عملی ایشان است.
نامه حاوی دستورالعمل هایی که تحلیل آنها کمک شایانی د تدوین فصل سلوک عملی مکتب نجف خواهد کرد و حاوی توصیه ای است سلوکی در عوالم قلبیه اختیاریه.

از مرحوم قاضی رساله ای نیز در شرح دعای سمات باقی است که در آن نیز چیرگی ادبیات و اندیشه عرفانی بر قلم و بیان ایشان لایح است.
این رساله کوتاه با خطبه ای در حمد و ستایش حق آغاز می شود. در این خطبه از تجلی حق بر بندگانش در هر چیز و ندیدن بندگان و ندا کردن حق بندگان را به زبان هر چیز، ولی نشنیدن بندگان آن ندا را و تسبیح همه چیز برای حق ، ولی نفهمیدن بندگان سخن گفته شده[1] که دلالتی اشکار بر اندیشه های عرفا دارد.
پی نوشت:
[1].عادل الطایی، ثلاث رسائل، شرح دعاء السمات، ص9

مفهوم محوری و اصلی مرحوم قاضی در شرح این رساله تکیه بر مفهوم عرفانی حقیقت محمدیه است. ایشان در بسیاری از عبارت ها با تکیه بر مفهوم حقیقت محمدیه به صورت اختصار به تشریح موارد پرداخته اند.
برای نمونه ایشان در شرح عبارت
«و اسئلک بجلال وجهک الکریم» وجه الله را آن چیزی می داند که حق به آن به خلقش توجه کرده است. سپس می فرماید نخستین چیزی که حق بدان توجه کرده حقیقت محمدیه است و حق سپس به این حقیقت به غیر نظر انداخته است.[1]
پی نوشت:
[1].همان، ص19

در شرح «و بقوتک التی تمسک بها السماء ان تقع علی الارض» نیز قوت را همان قوتی می داند که در حقیقت ختمیه و وارثانش از ائمه اطهار ظاهر شده است و سپس نور نبوت را در خلق سابق بر هر چیز وصف می کند.[1]
همچنین مراد از مشیت در عبارت
«و بمشیتک التی دان لها العاملون»را نیز حقیقت محمدیه [2] و در شرح عبارت « واسئلک بکلماتک التی خلقت بها السموات و الارض» کلمه نخست را که دیگر اشیا از ان آفریده شده اند حقیقت محمدیه می داند [3]و بر همین مشی تمام رساله را شرح می کند.
پی نوشت:
[1].همان، ص20
[2].همان
[3].همان، ص22

از شاگردان مرحوم قاضی آثار بیشتری در دسترس قرار دارد. نامه های مرحوم سید هاشم حداد به مرحوم علامه طهرانی که در کتاب روح مجرد آمده است حال و هوای کاملا عرفانی و معنوی دارد. بسیاری از نامه های ایشان از ابیات مثنوی و دیوان حافظ و ابن فارض لبریز و از خداوند با لفظ معشوق یاد شده است.

مرحوم علامه طباطبایی نیز بر آثار عرفا نظر داشته اند و خود نیز علی رغم مشی فلسفی در پاره ای موارد در بافت ادبیات عرفا سخن می گفته اند. بارزترین شاهد بر توجه علامه به ادبیات و مفاهیم عرفانی کتابی است به نام جمال آفتاب که یکی از شاگردان ایشان از بیاناتش در تفسیر عرفانی غزلیات حافظ در ده مجلد گرد آورده است.
در این اثر توغل و تدبر مرحوم علامه و شاگرد بزرگ ایشان مرحوم سعادت پرور در فهم عرفانی غزلیات خواجه هویداست.[1]
همچنین مرحوم علامه در جلسات درس اخلاق خود متن رساله سیر و سلوک منسوب به سید مهدی بحرالعلوم را درس می گفته اند و گویا درس ایشان برآمده از درس مرحوم قاضی از این رساله بوده است.[2]
این رساله به حدی با ادبیات عرفا و متصوفه مطابقت دارد که برخی از ان بزرگان تصوف می دانند. حاصل دروس ایشان را مرحوم طهرانی در کتاب لب لباب آورده که کاملا عرفانی می نماید.
پی نوشت:
[1].علی سعادت پرور، جمال آفتاب و آفتاب هر نظر
[2].سید مهدی بحرالعلوم، رساله سیر و سلوک ، ص17

ادبیات مرحوم سید محمدحسین طهرانی که معرف بزرگ اخلاقیون به ویژه مرحوم قاضی و شاگردان ایشان است، نیز به شدت عرفانی و از آثار ادبیات عرفای مسلمان متاثر است. هم دو تذکره ارجمند ایشان از مرحوم علامه طباطبایی و مرحوم سید هاشم حداد با نام های مهر تابان و روح مجرد و هم دیگر آثار ایشان مانند الله شناسی و امام شناسی و معاد شناسی و.... که هم در محتوا و هم در سبک نوشتاری کاملا عرفانی است.

بنا بر همین شواهد اندک می توان چنین قضاوت کرد که این بزرگان در گفتار و نوشتار علاوه بر استفاده از مصطلحات عرفا و استشهاد به اشعار و عبارات آنها، هم در سبک و هم محتوا کاملا از آن چیزی متاثر هستند که ما به عنوان ادبیات عرفانی می شناسیم.این بزرگان به دیوان حافظ و ابن فارض و مثنوی و غزلیات مولانا و فتوحات و فصوص ابن عربی مراجعه و این آثار را مطالعه و بدان استشهاد می کرده اند و در دو عرصه سبک و محتوای نوشتار و گفتار آنان از ادبیات عرفانی متاثر بوده اند؛ البته یادآوری این نکته صحیح است که مطالعه ما در این بخش اجمالی است و تنها به اثار شخصیت های شاخص این طریقه نظر شده است.

1-1-2-3. سایر عناصر تعریق با محوریت مفهوم سنت
الف) شکل گیری بر اساس تعالیم اسلامی
طریقه اخلاقیون نیز مانند عرفان اسلامی بر پایه تعلیمات اسلامی شکل گرفته و این گزاره به حدی روشن است که نیازی به بحث دراز دامن ندارد. با رجوع به توصیه نامه‌ها و آثار اخلاقیون، این مطلب را به سادگی می توان دریافت. تأکید بر قرائت قرآن و تدبر در آن به عنوان مهم ترین برنامه و پایه سلوک عملی حتی در عرصه اذکار و اوراد، تأکید بر مراعات شریعت و دانستن علم فقه به عنوان مقدمه سلوک، توجه ویژه به روایات و اعمال السنه و سایر موارد مشابه که در بخش های بعد درباره هریک سخن خواهیم گفت، شواهد ما در این باب هستند.

سلوک عارفانه در طریقه اخلاقیون هم در اصول طریق و هم در فروع آن از آیات قرآن و روایات اهل بیت (علیهم السلام) متأثر است. طریق سلوکی اخلاقیون، یعنی معرفت نفس، متخذ از آیات قرآنی و مستند به آن است، همان طور که فروع طریق اعم از مجاهدات و اذکار و...از قرآن کریم و روایات اهل بیت (علیهم السلام) نشأت گرفته است؛ همچنین تدبر در قرآن کریم، خود در این نگاه اخلاقیون، روش و راهی به سوی معرفت نفس مطرح است.
در فصل آینده درباره چگونگی اخذ اصول و فروع طریق از ثقلین در مطاوی توصیف روش معرفت نفس در سلوک الی الله سخن گفته خواهد شد.

بنا بر اعتقاد اخلاقیون صوفیان (جهله از صوفیه) به دلیل پیروی از روش عامه در فهم کتاب و سنت و تربیت نیافتن در مکتب اهل بیت (علیهم السلام)، نتوانسته اند طریقه خود در تصفیه باطن را از بیانات شرع استفاده نموده و دستورهای سلوکی را از کتاب و سنت اخذ کنند، لذا دستورهای گوناگونی از مشایخ طریقت صادر و رویه های گوناگونی اخذ شده که در دستورهای شرع بی سابقه بوده است.

علاوه بر اصل روش معرفت نفس، فروع آن (ذکر و مراقبه) نیز به کتاب الله مستند است. در آیات سوره حشر، مومنان به تقوای الهی و نظارت و مراقبت بر نفس توصیه می شوند و خداوند آنان را از فراموشی خداوند برحذر می دارد ، تا مبادا به سبب فراموشی خداوند، حق تعالی آن ها را از یاد خویش غافل کند.
نسیان مقابل ذکر است و پرهیز از نسیان به معنای توصیه به ذکر است و مراقبه نیز عبارت از«
َ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُون[حشر/18] و هر نفسى نيك بنگرد تا چه عملى براى فرداى قيامت خود پيش مى‏فرستد، و از خدا بترسيد كه او به همه كردارتان به خوبى آگاه است». قابل اخذ است.
عبارت
«علیکم انفسکم» [نساء/66]، نیز موید معنای مراقبه از خود است.

در ذیل فروع معرفت نفس، یعنی فکر، ذکر، مراقبه، محاسبه و نحوه برداشت این امور از قرآن تشریح می‌شود.
کلیه اعمال و اوراد عبادی توصیه شده در کتاب « المراقبات فی اعمال السنة» از مروم ملکی تبریزی، منصوص است. ضمن این که اخلاقیون بر آثار سید بن طاووس، به ویژه اقبال الاعمال توجه داشته اند.
توجه به مراقبت بر اوقات و ادعیه مأثوره و عمل به نوافل بر اساس نصوص دینی در این طریقه به قدری مورد تصریح و تأکید است که حتی شاید بتوان آن را از ویژگی ‌های آن شمرد. نمونه بارز تأکید بر نوافل، تأکید بر نماز شب با آداب خاص آن استکه هم در قرآن و هم در روایات، بسیار بر آن تأکید شده است و در کلمات بزرگان این طریقه، نیز جایگاهی بس خطیر دارد. [1].
......................................
پی نوشت:
[1]. سید محمد حسین حسینی طهرانی، روح مجرد، ص26/میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، رساله لقاء الله ، ص118.

در این طریقه، همچنین روشی برای سلوک معنوی با تکیه بر قرائت مداوم قرآن وجود دارد که می توان آن را سلوک با قرآن و در قرآن و به قرآن نامید.
در این روش ، خود قرآن موضوعیت دارد و به عنوان طریق مطرح می شود.
مروحوم قاضی در نامه ای به یکی از ارادتمندان خود که گویا از ایشان در خواست دستورالعمل سلوکی نموده، می نویسد که دستورالعمل، قرآن کریم است، در قرآن دوای هر دردی و شفای هر مرضی نهاده شده است. ایشان بر پیش چشم داشتن قرآن که قرة العین عارفان و سالکان است و سیر با آن هادی طریق مقیم و صراط مستقیم است را توصیه کرده اند و فرموده اند که از جمله سیرهای شریف، قرائت آن است با آدابش، به ویژه در دل شب. [1]
این سخن به خوبی نشان دهنده جایگاه قرآن در طریقه اخلاقیون است.
.......................................
پی نوشت:
[1]. سید محمد حسن قاضی، آیت الحق، ص233.

بسم الله السلام
از مطالب بسیار مفید حضرتعالی مخصوصا معرفی منابع و موارد کاربردی بسیار سپاسگزارم.

چنانکه از این عبارت نیز بر می آید از منظر خود اخلاقیون خود قران و قرائت آن در سیر الی الله موضوعیت دارد و از موثرترین راه های نفی خواطر و وصول به معرفت نفس است.
بهترین جایی که اخلاقیون درباره نقش قرآن در سلوک سخن گفته اند المراقبات فی اعمال السنة مرحوم میرزا جواد ملکی تبریزی است. به عقیده مرحوم ملکی که معمولا سخنانش را از استادش مرحوم آخوند ملاحسینقلی اخذ کرده است، قرآن حقیقی ورای واژگان و الفاظ مسموع و صورت کتبی اش دارد که نوری است از انوار الهی که در هر یک از عوالم وجود نمودی و هر یک از نمودهایش اثری ویژه دارد: در جهان غیب آن گونه که از روایات برمی آیدصورتی چون صورت پیامبران و فرشتگان دارد و در همان صورت ها با خداوند سخن می گوید و شفاعت می کند.

در بعضی دیگر از عوالم بنا بر بیان معصوم که «انا قرآن الناطق» حقیقتش با حقیقت پیامبران و امامان یگانه است.[1]؛
مرحوم ملکی تبریزی با استناد به آیه
«أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها»[2]؛ نخستین ادب تلاوت قرآن را تدبر در آن می داند و این تدبر را ملازم با پاسداری از ذهن و ضمیر از پراکندگی توصیف می کند، زیرا تالی قرآن به اندازه تدبر خویش به عظمت قرآن و آورنده آن و مفاهیم آن پی می برد و همین دریافت باعث حفظ ذهن و ضمیر از پراکندگی می شود. هر چه سالک بر تدبر خود بیفزاید و آنچه را که مانع این تدبر است بزداید، قرائت اثر بیشتری بر او می نهد تا آنجا که روحش انگیخته می شود و به عوالم روحانی و ملکوتی راه می یابد.[3]
دلیل آنکه چنین قرائتی موجب راهیابی به عوالم بالاست در نورانیت قرآن است، کتاب که تبیان همه چیز است.[4] و کتاب مبین است و هیچ رطب و یابسی نیست که در آن بیان نشده باشد،[5] پیرو خویش را از تاریکی ها نجات خواهد داد.[6] ایشان تدبر و تامل در آیات را پایه و زمینه مکاشفه می دانند[7]
پی نوشت:
[1].میرزا جواد ملکی تبریزی؛ المراقبات، ص174
[2].محمد، 24
[3].میرزا جواد ملکی تبریزی؛ رساله لقاء الله، ص173
[4].نحل، 89
[5].انعام، 59
[6].میرزا جواد ملکی تبریزی؛ المراقبات، ص 175
[7].همان، ص176

و فهرستی از آنچه تفکر در آن برای خواننده قرآن برکاتی در پی دارد ارائه می کند: نخست، اندیشه در احوال پیامبران است. دوم، تفکر در کیفرها و مجازات های معین شده در قرآن برای گناهکاران است که به چه میزان نافرمانی خشم خدا را برمی انگیزد؛ و سوم اندیشیدن در احوال و اعمال پیشینیان که خشم خدا آنان را نابود کرده است.[1]
پی نوشت:
[1].همان، ص177-178

ایشان همچنین دور شدن از موانع فهم قرآن در هنگام قرائت قرآن را ضروری می دانند. برخی از این موانع عبارتند از تقید فراوان به قواعد تجوید؛ اتصاف به برخی از صفات ناپسند اخلاقی مانند غرور و کبر که بنا بر آیات قرآن موجب بسته شدن قلب می شود و تعصب مذهبی، زیرا باعث می شود فردبارقه های آیات الهی را درنیابد.[1]
به عقیده مرحوم میرزا آن که حقیقت و عظمت قرآن را بشناسد و با تدبر در آن بنگرد و موانع فهم آن را از خود دور کند متناسب با مقام معنوی اش حقایق قرآنی بر او تجلی خواهند کرد و قلب او از آیات قرآنی متناسب با معنی و مراد آنها آثاری گونه گون خواهد پذیرفت و هر آیه وجدی ویژه بر دل او خواهد نهاد، او در این حال می یابد که آیات با او خطاب دارند و متناسب با احوال او فرود آمده اند و گویا خداوند با او سخن می گوید؛ سپس چنان می شود که او در کلام متکلم آن را می جوید و در پی تجلی الهی در کلماتش می گردد تا آنکه خود و قرائت خود و احوال خود را فراموش می کند و تنها به دیدار متکلم همت می گمارد.[2]
پی نوشت:
[1].همان، ص180-182
[2].همان

مرحوم آقا سید احمد کربلایی نیز در توصیه ای به ارادتمندان خود کمال حضور و اقبال و اشتغال به تعقیب و قرائت قرآن تا طلوع آفتاب تاکید دارند و خواندن صدبار سوره قدر در هر شب و عصر جمعه و قرائت آیت الکرسی پس از نماز را توصیه می کنند.[1]
پی نوشت:
[1].اسماعیل بن حسین تائب تبریزی، تذکرة المتقین، ص 176-177

از دقت در کلمات ملکی رحمة الله و دیگر بزرگان اخلاقیون برمی آید که این بزرگان تدبر و انس با قرآن را نه به عنوان یکی از تمرینات یا مجاهدات سلوکی بلکه به عنوان راهی اصلی در طریقه سلوکی اشان که همان معرفت نفس بوده می دانسته اند. سالک چنین طریقه ای با قرائت قرآن و نفی شواغل و خواطری که او را از تدبر و انس با قرآن دور می کند ذهن خود را از غیر قرآن که بنا بر روایات مجلی تجلی حق است پیراسته می سازد.

در گام بعد قلب خود را از علاقه مندی های مانع از فهم و تعمق و تدبر در قرآن می زداید و بر اثر انس با قرآن که خداوند با آن بر بندگانش تجلی نموده است به معرفت نفس که همان معرفت رب است، نائل می آید. با این توصیف می توان قرآن را محور سلوک در طریقه اخلاقیون دانست.
البته یادآوری یک نکته ضروری است و آن اینکه تلاوت و قرائت قرآن گاه در کلمات بزرگان نجف و بسیاری از مکاتب عرفانی به عنوان نوعی ذکر مطرح می شود و ذکریون تلاوت آیات قرآن با آنچه در این مجال از آن سخن گفته شد کاملا متفاوت است.

همچنان که قرآن در سلوک عارفانه اخلاقیون نقش محوری دارد در وصول نیز دارای جایگاهی ویژه است که در کلمات مرحوم سید هاشم حداد در نامه ای به مرحوم علامه طهرانی درباره توحید به روشنی منعکس شده است.
چنان که پیش از این هم گفته آمد غایت سلوک معنوی در طریقه اخلاقیون مانند غالب مکاتب عرفانی اسلام وصول به مقامات توحید است. در این عبارت از مرحوم حداد به این نکته و پس از آن در ضمن بیان ویژگی های موحدان به شرح صدر آنان در فهم قرآن اشاره شده است.

ایشان در این نامه بر دو مطلب اساسی تاکید دارد: مطلب اول جایگاه توحید در سیر و سلوک است و مطلب دوم تاثیرات توحید در احوال عارف واصل. چنان که از متن فوق می آید توحید اصل و نهایت راه و قطب و کانون حرکت و مدار گردش و تاج عارفان و مایه سیادت آنان است.
توحید در حق عارف بسیار مهربان و وصل کننده او به حق است. راه از توحید آغاز و با آن به انتها می رسد؛ اما درباره تاثیر توحید در احوال عارف مرحوم حداد به موارد زیر اشاره می کند:
نخست آنکه توحید عارف را به اخلاق او متخلق می کند.
دوم آنکه عارف را منقاد و مطیع او می گرداند.
سوم آنکه دل عارف را به نور حکمت و ایمان منور و سینه اش را منشرح می کند.
چهارم آنکه عارف را به اخلاق قرآن متخلق می کند و قدرت می دهد تا معانی آن را فهم کند و مراد و معنی قرآن را برای او روشن می کند به گونه ای که فکر او در قرآن طولانی می شود و خواب از چشمانش می گریزد و دیگر نمی تواند در اهل و اولاد درنگ نمایند و با پرستش پروردگارشان احدی را شریک گردانند.[1]
پی نوشت:
[1].سید محمد حسین حسینی طهرانی؛ روح مجرد، ص479

ب: سلوک درونی و درک عوالم تجرد به نحو شهودی
اخلاقیون مانند عرفا معتقدند انسان موجودی ذومراتب است و می تواند با حرکت در این بواطن، افق های تازه ای از دریافت حضوری حقیقت را بر خود بگشاید. اگر چه برای آشنایان با نوشته ها و مکتوبات آخوند همدانی و سلسله شاگردانش مدعای نگارنده روشن است اما ذکر چند شاهد برای اثبات مدعا خالی از فایده نیست؛ لذا در این مقام به برخی از آثار این افراد مراجعه و با استناد به سخن ایشان مدعای خود را اثبات می نماییم.
با توجه به آنکه اصلی ترین بخش تعریف ارائه شده از عرفان «سلوک درونی و معنوی آدمی از طریق عمل بر اساس آموزه های طریقتی » مبتنی بر وجود مراتب ظاهری و باطنی برای عالم و حقیقت و نیز امکان دریافت حضوری این حقیقت بر اثر سیر انفسی است در این بخش به توضیح این دو امر از دید بزرگان این طریقه می پردازیم.

مرحوم علامه طباطبایی در فصل نخست اثر ارجمندشان رسالة الولایة در تشریح این اعتقاد که معارف و احکام دین ظاهر و باطنی دارند پس از تقسیم موجودات به حقیقی و اعتباری و تعریف موجود حقیقی به آنچه مابازای خارجی دارد و تعریف موجود اعتباری به آنچه وجودش استوار بر ادراک است و مابازای خارجی ندارد بیان می کندکه احساس نیاز انسان برای رفع احتیاجات اولیه خود در زندگی اجتماعی و مدنی اعتبارات را به وجود می آورد و نظام برآورده ساختن این نیازها نیز از طریق معانی و امور وهمی سامان می پذیرد.

ایشان تاکید دارند که همان گونه که هر امر اعتباری متکی بر امری حقیقی و تکوینی است این اعتبارات نیز باطنی تکوینی و طبیعی دارند.
لذا جایی که جامعه و زندگی اجتماعی نیست اعتبار و قرارداد نیز بی معناست. ایشان در ادامه زبان آن دسته از احکام و معارف را که به بیان مسائل مربوط به زندگی جمعی می پردازند اعتباری می داند و تاکید می کند پیش و پس از زندگی و نشئه اجتماعی انسان قوانین اعتباری حاکم نیست و این قوانین ویژه نشئه اجتماعی اوست، لذا دین الهی قوانین و احکام اعتباری مربوط به نشئه مادی و زندگی اجتماعی را بر امور جاری در نشئه پس از این زندگی مادی مبتنی و متکی گردانیده است و چون ارتباط حقیقی میان دو شی ء موجب اتحاد آنها در نوع وجود و سنخ آنهاست، بنابراین میان این این امور اعتباری و حقایقی که این امور بر آنها متکی هستند اتحاد وجود دارد.

مرحوم علامه پس از اثبات عقلی وجود ظاهر و باطن برای دین و معارف و احکام ان به برخی شواهد نقلی در این زمینه اشاره می کند و در ضمن بحث با اشاره به آیاتی مانند: «وَمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ »[1]؛ و «يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ»[2]؛ و «فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّي عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ يُرِدْ إِلاَّ الْحَياةَ الدُّنْيا* ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدي‏»[3]؛ و روایاتی چون « إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلَى‏ قَدْرِ عُقُولِهِمْ‏.»[4]؛و « حَدِيثُنَا صَعْبٌ‏ مُسْتَصْعَبٌ‏ لَا يَحْتَمِلُهُ‏ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ وَ لَا مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَان‏»[5]؛ و «إنّ للقرآن ظهرا و بطنا، و لبطنه بطنا .. إلى‏ سبعة أبطن‏»[6]؛ و....نتیجه می گیرد دین ظاهری دارد و باطنی که حقیقت غایی آن و همان راز و سرّ مخفی ای است که تنها خداوند و آنکه خداوند ببپسندد از آن مطلع خواهند بود.
پی نوشت:
[1].عنکبوت، 64
[2].روم، 7
[3].نجم، 29-30
[4].الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏1،ص 23
[5].مجموعه رسائل در شرح احاديثى از كافى، ج‏2، ص538
[6].معاني الأخبار،ص : 259

مرحوم علامه در فصل دوم همین رساله درباره مراتب عالم سخن می گویند و رابطه این عوالم با یکدیگر را رابطه علّی می دانند به این شکل که ارتباط هر عالم پایین تر با عالم بالاتر رابطه معلولیت است و چون نقص از لوازم مرتبه معلولیت است و همه کمالات معلول به نحوی تام تر در علت وجود دارد بنابراین تمام کمالات موجود در نشئه پایین تر که عالم ماده است در نشئات بالاتر بدون نقص موجود در نشئه پایین تر وجود دارد تا برسد به خداوند با این مبنا نقص های موجود در عالم ماده در عالم مثال نیست.

ممکن است کسانی قائل به وجود باطنی برای دین و احکام آن باشند اما راه وصول به آن باطن را برای آدمیان مسدود بدانند و آن را بر انبیا و امامان منحصر کنند. مرحوم علامه طباطبایی در فصلی دیگر از رسالة الولایة به این مطلب می پردازد که راهیابی به باطن دین و اسرار غیب مخصوص پیامبران نیست و برای همگان ممکن است. به عقیده علامه طباطبایی تعلق نفس به بدن موجب می شود که نفس و بدن خود را عین یکدیگر بدانند؛ لذا نفس در مرتبه بدن متوقف و از مراتب عالیه خود محروم می شود. نفس با فراموشی هر مرتبه از مراتب خود خصوصیات آن مرتبه و عالم مخصوص به آن مرتبه را نیز فراموش می کند، لذا با انقطاع از جسم می تواند مراتب و حقایق عالی تر را مشاهده کند.ایشان سپس به آیات و روایات بحث لقاء الله می پردازد و بر اساس منقولات شهود قلبی را بر همگان ممکن برمی شمرد.

به جز علامه طباطبایی در آثار دیگر بزرگان این مدرسه تربیتی و معنوی شواهدی بسیاردر وجود باطن برای دین و عالم و امکان سلوک آدمی در مراتب این باطن می توان یافت که همگی گویای عرفانی بودن این مدرسه تربیتی است.
رساله لقاء الله مرحوم ملکی تبریزی و رساله لب لباب مرحوم طهرانی ابعاد بهتری از عرفانی بودن اخلاقیون را بیان می کنند.
در این رساله ها نیز بر سلوک درونی و معنوی آدمی از طریق عمل بر اساس آموزه های طریقتی مبتنی بر زهد و اخلاص و بر امکان دریافت و وجدان حقیقت به شکل حضوری و شهودی تاکید می شود.

همچنین به اعتقاد بزرگان این راه دریافت حقیقت باطنی عالم حرکت در مراتب درون است. مرحوم علامه طباطبایی پس از اثبات وجود باطن برای عالم، انسان و احکام دین الهی و بیان این نکته که کمال انسانی در دریافت مراتب بالاتر از بدن مادی توسط نفس است، در فصلی مفصل طریق وصول به این کمال را بیان می کند. به عقیده ایشان معرفت نفس راه رسیدن به این کمال است و راه رسیدن به این معرفت انقطاع از امور دون براساس فرامین شریعت انور است.
در این باره در بخش های بعدی همین فصل سخن خواهیم گفت.

ج: سلوک براساس آموزه های طریقتی
بهتر است پیش از ورود به آخرین عنصر مورد بحث در این قسمت، کمی درباره طریقت و منظورمان از آموزه های طریقتی سخن بگوییم.
خود عرفا درباره طریقت بسیار سخن گفته اند. برای سخن گفتن درباره معنای طریقت در سنت عرفانی اسلام ناچاریم به اصطلاح مقابل آن یعنی شریعت توجه کنیم. آن گونه که از کلمات متصوفه برمی آید طریقت سیر خاص سالکان به سوی حق است در حالی که شریعت سیر عامه بندگان است؛ لذا طریقت شامل شریعت نیز می باشد.

از دید عرفا شریعت ناظر بر جوارح آدمی و ظواهر حیات اوست، در حالی که طریقت ناظر بر قلب آدمی و حیات باطنی وی می باشد. شمس الدین لاهیجی در شرح گلشن راز می نویسد که شریعت امور دینی است که خداوند برای بندگان تعیین نموده و متابعت از آن به انتظام امور معاش و معاد و موجب حصول کمالات منجر می شود و همه امت در آن شریکند، در مقابل به بیان او طریقت سیری است مخصوص سالکان برای تبتّل و اخلاص و مانند آن.[1]
به هر روی آنچه مسلم است طریقت در عرفان اسلامی امری است سوای شریعت و اضافه بر آنکه با آن سالک از عامه دین داران متمایز می شود در کلمات اخلاقیون به طوری بالاتر از شریعت که همان طریقت باشد اشاره شده است.
پی نوشت:
[1].لاهیجی ؛ مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز؛ ص246-247

مرحوم آخوند همدانی در یکی از نامه های خود طالبان نجات و سعادت ابدی را بر دو دسته اصحاب الیمین و مقربین تقسیم می کند و اصحاب الیمین را آنهایی می داند که ترک معصیت که عبارة اخرای عمل بر شریعت است کرده اند و درباره مقربین می نویسد که آنهایی هستند که علاوه بر ترک معصیت وظیفه دیگری دارند.[1]
آنچه در توصیه اخلاقیون بر نفی خواطر و مصاحبت با اولیا و ریاضت شرعی و فکر و ذکر و مراقبه ملاحظه می شود و در فصول آینده به تفصیل درباره آنها سخن گفته خواهد شد، آموزه هایی طریقتی هستند برای خواص مخاطبان دین الهی.
پی نوشت:
[1].اسماعیل بن حسین تائب تبریزی، تذکرة المتقین، ص209