مکافات کار نیک و بد

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
مکافات کار نیک و بد

ذوالقرنین به سوی مغرب لشگر کشید و به کشور گشایی پرداخت کوه و دشت را زیر پا گذاشت ،سلاح های دشمن را هر چه بدست آورد شکست و لشکر را متفرق ساخت،در طریق خود از گرمی و سردی باک نداشت به زمین هموار و سنگلاخ اعتنایی نداشت ، زیرا خدا به وی قدرت داده بود . خدا هر چه برای استحکام قدرت وی لازم بود به او عنایت میکرد و سهم فراوان و پیروزی بی مانندی در نبر به او لطف کرده بود .
ذوالقرنین در راه هدف خود شب و روز می کوشید ، تا این که به ناحیه ای رسید که آب و گل در آن مخلوط بود و به نظرش آمد که خورشید در این سرزمین غروب می کند و در عقب آن مخفی میگردد. ذوالقرنین فکر کرد که پس از این ناحیه بشری نیست تا با آن بجنگد و راهی به سوی کشور گشایی نیست ولی در همین سرزمین جمعیّتی را دید که از کفر آنان وحشت کرد و انحراف آنان برای ذوالقرنین گران آمد ، زیرا آن مردم به اخلالگری پرداخته بودند و در زمین آشوب می کردند و به علّت گوش دادن به حرف شیطان و به دنبال تحریکات هوی و هوس خون ها می ریختند. ذوالقرنین از خدا کسب تکلیف کرد که درباره ی آنان چه عملی انجام دهد ، خدا او را بین دو راه آزاد گذاشت تا یکی از این دو راه را انتخاب نماید:یا اینکه خود سران را بکشد و آ نان را تحت شکنجه قرار دهد تا کیفر کفر و خود سری آنان داده شود و یا این که به آنان مهلت بدهد و به طرف خدا دعوتشان نماید، شاید افرادی باشند که هدایت گردند و یا این که از طریق خود منصرف شوند و از نادانی بیرون آیند ، لذا ذوالقرنین مهلت دادن را بر کشتنشان ترجیح داد و نیکی را بر کشتن آنان انتخاب کرد وگفت «هر کس ظلم کند ، به زودی آن را شکنجه میدهم سپس به سوی پروردگار خویش مورود و خدا او را به عذاب سختی گرفتار می سازد ولی کسی که ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد ، پاداشی نیکو بدست می آورد و به زودی به او دستور آسانی می دهیم . »
به سوی شرق و شمال
ذوالقرنین مدّتی در میان این مردم ماند، با ستمگر مبارزه کرد ، مظلوم را یا ری کرد ، دست ضعیف را گرفت و عذل را برقرار کرد و پرچم اصلاح طلبی را بر افراشت .
ذوالقرنین تسمیم گرفت به سوی شرق رهسپار گردد، لذا با جنگجویی و جهاد ، با پیروزی ، موفقیّت وخوش بختی به کشور گشایی مشغول بود ، تا این که در سیر خود به آخرین نقطه ی آباد زمین رسید ذوالقرنین در این سرزمین جمعیّت هایی را دید که روی زمین زندگی می کنند ولی خانه ندارند تا در آن مسکن کنند ، درختی ندارند که از سایه ی آن استفاده کنند و شاید در وضع هرج و مرجی به سر می بردند و نادان بودند ... .
ذوالقرنین پرچم زمام داری خود را بر سر آنان برافراشت و از نور علم و فکر خویش ، آنان را روشنی بخشید سپس آنان را رها کرده به سوی شمال رهسپار گردید و با کوشش و جنگ پیشروی کرد پیروز و موفق گردید ، تا این که به سرزمینی رسید که در بین دو کوه قرار داشت و در این سرزمین مردمی زندگی می کردند که نعمت های آنان قابل درک نبود و مقصود آنان فهمیده نمیشد ولی در نزدیکی یأجوج و مأجوج که قومی اخلال گر و ستم گر بودند ، خودشان گمراه و سبب گمراهی دیگران میگردیدند ، قرار داشتند .
موقعیکه این مردم در یافتند که ذوالقرنین زمام داری نیرو مند و قوی است حدود سلطنت او وسیع و یاران او فراوانند به او پناه بردند و از وی درخواست کردند که سدّی بین آنان و یأجوج و مأجوج بنا کند و سرزمین آنان را از یک دیگر جدا سازد و از تجاوز آنان جلو گیری نماید . زیرا یأجوج و مأجوج مردمی بودند که ذاتشان با بدی تربیّت شده و با خلقت آنان آمیخته بود ، شمشیر نتوانست آنان را تسلیم سازد و محال بود که پند و اندرز به آنان سودی برساند . در خواست کنندگان به ذوالقرنین گفتند : حاضریم برای ایجاد سد ، مالیات بدهیم و اموالی در اختیار او گذاشتند.
ذوالقرنین که ذات او با نیکی به وجود آمده و خلقت او با شایستگی تکمیل گردیده بود و خدا گنج های زمین و منافع آن را در اختیار وی گذاشته بود ، درخواست آنان را پذیرفت و اموالی که آورده بودند به آنان باز گرداند و گفت : آن چه خدا به من قدرت داده است بهتر است . سپس از آنان درخواست کرد که به وی کمک کنندو در عمل سد سازی شریک شوند تا به کار خود مشغول گردد .
مردم برای ذوالقرنین ، آهن و مس ، چوب و ذغال آماده ساختند ، ذوالقرنین قطعه ی آهنی را می گذاشت و اطراف آن را ذغال و چوب مینهاد و آتش را روشن میکرد و مس آب شده را روی آن جاری میساخت و بدین طریق سدّ بزرگ و محکمی بین دو کوه به وجود آوردند تا این که در اثر نرمی دیوار یأجوج و مأجوج نتوانند با لا روند و از جهت محکمی نتوانند آن را سوراخ سازند. بدین طریق خدا ملّتی را که از آزارشان شکایت داشتند و ظلم آنان می نالیدند ، را حت کرد ولی ذوالقرنین که دید سد محکم و بزرگی ساخته شد از اعماق دل خود گفت :«ین از لطف خدای من است ، هر گاه وعده ی پروردگار من بیاید ، این سد را مساوی زمین می سازد

خوشــــا آنـان که الله یـارشــــان بــی
بحمــد و قـــل هـو الله کارشــــان بــی