مکاشفه چیست؟

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مکاشفه چیست؟

مکاشفه چیست؟ لطفا در مورد آن توضیح دهید


1. مكاشفه به معنى آشكار شدن اسرار و امور غيبى است و خشيت و هيبت هم از صفات اهل مكاشفات است. آنچه در كشف و شهود به عنوان ركن اصلى نمود دارد، داشتن «چشم حقيقت‏بين» است تا از مهمترين حقيقت غيبى! يعنى حقايق الهيه و اسماء پنهان در اين گنجينه پرده بر دارد. حقيقت مذكور برتر از آن است كه دست انديشه به دامنش برسد و اجازه داده شود كه احدى به سرا پرده او داخل شود و از اين رو، چاره‏اى جز اين نبود كه براى ظهور و بروز اسماء و كشف گنجينه‏هاى اسرار آن‏ها، خليفه‏اى الهى تعيين شود تا جانشين آن حقيقت غيبى در ظهور اسماء باشد.
2. گرچه در تبيين مفهوم مكاشفه، به پى بردن به اسرار امور غيبى تعبير شد، اما حقيقت آن است كه از ناحيه خداوند، هيچ حجابى در عالم وجود نيست. ذات او به ذات خودش در اشياء ظهور يافته و زمين و آسمان را روشن نموده است: «و اشرقت الارض بنور ربها؛ و زمين با نور پروردگارش روشن شد»،(زمر/69). و اين تجلى، تجلّى ذاتى است. هيچ حجابى ميان او و خلقش نيست. او در همه‏ى آئينه‏ها نمايان است. آن حقيقت غيبى كه از تلبّس به اسماء و صفات نيز مقدس‏تر است، ديگر جايى از تلبّس به «بود»هاى زائد فانى، براى او نمى‏ماند. آن حقيقت با همان حقيقت شريفش ظاهر است و باطن و اوّل است و آخر، (حديد/3). سخن امام حسين(ع) در دعاى عرفه نيز به همين مطلب اشاره دارد؛ آنجا كه فرمود: «ايكون لغيرك من الظهور ما ليس لك حتّى يكون هو المظهرُ لك، مَتى غبت حتى تحتاج الى دليل يدل عليك؛ مگر غير از تو چه ظهورى دارد كه تو ندارى تا بتواند نمايان‏گر تو باشد. كى غايب شدى تا به دليلى كه بر تو دلالت كند، نياز داشته باشى؟ حافظ شيرازى نيز در بيت زير به موضوع فوق اشاره كرده است:
مدعى خواست كه آيد به تماشاگه راز دست غيب آمد و بر سينه‏ى نامحرم زد
محى الدين عربى نيز مى‏گويد: «عالم همواره در غيب است و هرگز ظاهر نشده است و حق تعالى هميشه ظاهر است و هرگز غايب نشده است پس آنچه در دار تحقق و وجود و در محفل غيب و شهود است، چه در ظاهر و چه در باطن، چه در اوّل و چه در آخر، هر چه هست، همه حقّ است و به جز او همه بافته وهم و ساخته خيال است»(امام خمينى، مصباح الهدايه، ترجمه احمد فهرى، ص 146)
و به قول خواجه عبدالله انصارى وحى و مكاشفه از يك وادى هستند(به اسناد آيه 10 سوره مباركه نجم: فأوحى الى عبده ما اَوحى)
زيرا معناى وحى اشاره خفى است و معناى مكاشفه آن است كه شخص با همراز خود ديدار كند و سر خود را برايش بازگويد كه جز با اشاره‏ى خفى نخواهد بود. مكاشفه آن است كه دو هم‏راز، سرّ خود را با هم تبادل كنند و در اين باب مكاشفه عبارت است از آن كه بنده با مشاهده به ماوراى حجاب عالم برسد و آن چه را پنهان و مستور است شهود كند. ايشان مكاشفه را به سه درجه تقسيم مى‏كنند: درجه نخست: مكاشفه‏اى است كه دلالت بر تحقيق درست (مطالعه‏ى تجليات اسماء الهى) مى‏كند و تحقيق صحيح آن است كه مكاشفه هميشگى باشد. اما هنگامى كه مشاهده مستمر نيست و هر از چند گاهى رخ مى‏دهد، به خاطر آن است كه صاحب مكاشفه، در اثر ديدن مقام خود، در تَلْوين واقع مى‏شود. يعنى بنده مادامى كه در طريق باشد از حالى به حال ديگر تحوّل و تغيير مى‏يابد.
با آن كه او در شهود مقصود به حدّى رسيده است كه هيچ سبب قاطعى نمى‏تواند توجّه مكاشف را، منصرف كند و هيچ سببى او را بازنمى‏گرداند، و هيچ لذّت نفسانى او را از مقصود خود جدا نمى‏كند. و اين درجه‏ى قاصد است و هرگاه استمرار يابد درجه دوّم خواهد بود.
درجه سوم، مكاشفه با چشم حقيقت است، نه مكاشفه با علم كه حجاب معلوم است و نه مكاشفه با حال كه غير دائم است و اين مكاشفه‏اى است كه رسوم و آثار را محو مى‏كند و هيچ اثر و نشانه‏اى از بقيه نمى‏گذارد تا لذّتى احساس كند.
سخن را با اين كلام به پايان مى‏بريم كه وهم و گمان و خيال در مكاشفه دخل و تصرّفى ندارند و «كشف» و «شهود و مشاهده» از حقايق عالم عرفان مى‏باشد.
براى مطالعه بيشتر ر.ك:
شرح منازل السائرين خواجه عبدالله انصارى بر اساس شرح عبدالرّزاق كاشانى، انتشارات الزهراء.

محمد;579 نوشت:
مکاشفه چیست؟ لطفا در مورد آن توضیح دهید

باسمه تعالی
با سلام:
یکی از عناصر اساسی در عرفان کشف و شهود است عارفان بالله درباره حقیقت و انواع و مراتب کشف و احکام و لوازم آن بحث های فراوانی را مطرح ساخته اند چنان که خواجه عبدالله انصاری در منازل السائرین منزل اول و دوم از بخش حقایق را مکاشفه و مشاهده قرار داده است(1)مضاف برا اینکه ایشان در ضمن مقامات دیگری از قبیل معرفت،معاینه،الهام،یقین،ذکر ،حکمت ،بصیرت ،وجد،برق،اتصال و احسان مباحثی را پیرامون کشف و شهود و درجات و لوازم آن مطرح کرده اند ابن عربی هم در فتوحات مکیه(2) علاوه بر موارد پراکنده ای که درباره مکاشفه و مشاهده بحث می کنددو باب از ابواب این کتاب را به بحث درباره حقیقت و اقسام مکاشفه و مشاهده اختصاص داده است و در تعریف آن گفته:
الکشف لغة رفع الحجاب ،یقال کشفت المراة وجهها ای:رفعت نقابها و اصطلاحا هوالاطلاع علی ماوراءالحجاب من المعانی الغیبة و الامور الحقیقة وجوداً او شهودا (3)
یعنی کشف در لغت برداشتن پرده است چنانکه گفته می شود کشف المراة وجهها :یعنی زن نقاب از چهره بر گرفت و در اصطلاح کشف عبارت است از آگاهی از معانی غیبی و امور حقیقی که پس پرده است به نحو وجودی (یعنی حق الیقین)و یا به نحو شهودی (یعنی عین الیقین)
ادامه دارد....
پی نوشت:
1-خواجه عبدالله انصاری ص 5-123
2-ابن عربی الفتوحات المکیه ج 2 باب 209 و 210 ص 8-494
3-قیصری شرح فصوص الحکم ص 197

لازم به ذکر است که از باب کشف و شهود میان مکاشفه و مشاهده تفاوت قائل شده اند بعضی مکاشفه را برمشاهده ترجیح داده اند(1)و این نشان می دهد که تفاوت میان آن دو تنها در رتبه است به این معنا که کشف و شهود دارای مراتبی است و عارف برای هر مرتبه ای اصطلاحی خاص قرار داده است و جامع میان آنها کشف به معنای عام است که همه مراتب و اقسام را شامل می شود چنانکه قیصری در تعریف کشف معنای عام را اراده کرده است
کشف و شهود نوعی معرفت و شناخت است که از دل سرچشمه می گیرد و ابراز این نوع شناخت تزکیه و تصفیه روح است به عبارت دیگر در عرفان غیر از طریق فکر و اندیشه و استدلال راهی دیگر (کشف و شهود) که برتر از طریق اندیشه است فرا روی انسان گشوده شده که با آن می تواند به قدر وسع انسانی به کنه هستی برسد و حقیقت را آنگونه که هست بیابد بنابراین کشف و شهود نوعی معرفت و شناخت است لیکن نه از سنخ معرفت های حصولی که از راه مفاهیم به دست آمده باشد بلکه معرفت حضوری و وجدانی است که یافتنی است نه فهمیدنی
طریقت و سیر و سلوک عرفانی همان ریاضت و مجاهدت است و میراث اینگونه ریاضت ها و مجاهدت ها ،مکاشفات و مشاهدات عرفانی است از این رو گفته اند: المشاهدات مواریث المجاهدات(2)
ادامه دارد....
پی نوشت:
1-ر.ک قشیری الرسالة القشیریة ص150 عزالدین محمود کاشانی مصباح الهدایة ص131،خواجه عبدالله انصاری منازل السائرین ص5-124،ابن عربی الفتوحات المکیة ج2 ص496
2-هجویری کشف المحجوب ص 279

همان گونه که بیان شد کشف و شهود با باطن و قلب عارف سر و کار دارد اگر از روی قلب حجاب و ستر کنار رود قلب به مقام کشف و شهود نائل می شود به عبارت دیگر حالت کشف و شهود زمانی به عارف دست می دهد که تجلی حق ر قلب او تابش کند و نور ان سراپای جان او را فرا گیرد و حجاب از چهره جان او بزداید در این صورت حقایق و معارف الهی از سرچشمه جان او می جوشد و ظاهر می گردد
کشف و شهود یعنی قلب و جان عارف حجابهای ظلمانی و نورانی را در نوردد و به وراءحجاب با دیده بصیرت نائل آید و از اسرار غیبی بهره گیرد از این رو کشف وشهود از سنخ حضور و قرب است و انسانی که در غیبت به سر می برد از این حالت رفیع محروم است و حضور و شهود با اتحاد و اتصال همراه است چنانکه غیبت با کثرت ،حجاب و ظلمت آمیخته است بنابراین کشف و شهود از آن سالکی است که به مقام اتصال نائل شده باشد چنانکه اگر چشم سر با یک شی جسمانی روبه رو شود کشف و شهود حسی به او دست خواهد داد (مکاشفات العیون بالابصارو مکاشفات القلوب بالاتصال 1)
و در صورتی عارف به مقام اتصال و اتحاد نائل می شود که به صمغ ربوبی راه پیدا کند و متحقق به آن مقام گردد
پی نوشت"
1-ابو نصر سراج اللمع تصحیح عبدالحلیم محمود ص 422

بناراین می توان گفت کشف و شهود بر سه رکن استوار است از طرفی با قلب و جان عارف سر و کار دارد زیرا قلب منبع و محل کشف و شهود است و از سوی دیگر رفع حجاب عنصری اساسی در کشف و شهود به شمار می رود زیرا به میزانی که رفع حجاب از قلب عارف گردد کشف و شهود برای عارف دست می دهد (1)
و رکن سوم تجلیات الهی است
نقش و تاثیر تجلی در سیر و سلوک عرفانی با رفع حجاب تلازم دارد یعنی قلب سالک به اندازه ای که از تعیینات و تعلقات پاک گردیده و رفع حجابب از آن شده به همان اندازه هم صلاحیت تابش انوار اسما و صفات حق تعالی را یافته است

پی نوشت:
1-فناری مصباح الانس ص 580


آیا می توان با تصفیه باطن و تلطیف سرّ و مجاهدات به معرفت های اساسی دست یافت؟

طبیعتا می توان این موضوع را از سه منظر عقلی و نقلی و تجربی بررسی کرد:

از دیدگاه عقلی مطابق نظام های فلسفی اسلامی،به ویژه حکمت اشراقی و حکمت صدرایی و حکمت عرفانی یا علم عرفان نظری،نه تنها روش شهودی در کسب معارف ممکن است،بلکه بهترین راه شناخت واقعیت به شمار آمده است،و اساسا شیخ شراق ،کسی را که صرفا به بحث های ذهنی پرداخته و با شهود و مکاشفه حقایق را در نیافته است،حکیم و فیلسوف نمی شمارد.

از منظر نقلی نیز راه عرفانی و شهودی بسته نیست.در آیات و روایات پرشماری ،نه تنها راه معرفت شهودی مفتوح شمرده شده،بلکه بدان تشویق و ترغیب نیز شده است.خداوند در قرآن کریم می فرماید:

والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا ((کسانی که در مسیر وصول به ما مجاهده کنند،راه های خویش را بدیشان می نماییم))1
یا آنجا که می فرماید:

ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه((کسانی که بگویند پروردگار ما الله است و در گفته خود استقامت ورزیدند،فرشتگان و ملائکه الهی بر ایشان نازل می شوند))2
یا آنکه پیامبر خدا صلی الله علیه و اله و سلم یم فرماید:غضوا ابصارکم ترون العجائب((چشمان سر را در پوشانید تا چشمان دل،شگفتی ها بیند و به مشاهده و مکاشفه عجایب بنشیند))3

حدیث معراج ،آموزه لقاء الله، و ده ها آموزه قرآنی و حدیثی دیگر،همگی بیانگر انفتاح راه معرفت شهودی و ترغیب و تشویق به روی آوری در مسیر مشاهدات حضوری اند.
امام عارفان و امیر مومنان علی ابن ابیطالب علیه السلام و فرزندان پاکش علیهم السلام در مناجات شعبانیه ،با آن سوز و گداز در پی کدام معرفت اند؟آنجا که به محضر الهی عرض می کنند:

الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور و تصل الی معدن العظمة و تصیر ارواحنا معلقة بعز قدسک(4

دریدن حجاب های نورانی قرآنی فرای حجاب های ظلمانی و وصول به معدن عظمت و تعلق به ساحت عز ربوبی و سرانجام دیدار قلبی با خدای متعالی،در پی تحصیل کمال انقطاع از هر چه غیر اوست،کاملا بر ترتیب عرفان نظری و معارف شهودی بر عرفان عملی که لبّ آن انقطاع از غیر حق است،دلالتی واضح و اشکار دارد.

از منظر تجربی و واقعیت خارجی نیز،مساله واضح و روشن است؛زیرا همچنان که گفته اند :ادل دلیل علی امکان الشیء وقوعه،بهترین دلیلی که امکان چیزی را ثابت می کند،وقوع خارجی آن است.
دستیابی به معارف شهودی از طریق سلوک عملی،امری است که در مکان ها و زمان ها و فرهنگ های مختلف ،به ثبوت یقینی رسیده است.

وجود هزاران پیامبر الهی و اوصیای ایشان و عده بی شماری از اولیا و صاحبان کرامت و اهل معرفت،بهترین و واضح ترین دلیل بر صحت این راه است،و دست کم با جست و جویی اندک،حتی در زمان معاصر و پیرامون خود،شواهدی پر شمار و گویا می توان فراهم آورد.

شیخ شهاب الدین سهروردی در این باره بیان زیبایی دارد،وی می گوید:

اگر چند منجم و ستاره شناس به رصد ستارگان پرداخته،ماحصل تحقیقات و مشاهدات خود را در یک تقویم نجومی ارائه دهند،به راحتی آن را می پذیریم؛با آنکه نه خود به مشاهده حرکات نشسته ایم و نه محاسبه ای انجام داده ایم.

حال چگونه است که وقتی افراد برجسته و استثنایی در اکناف و اطراف عالم و با فرهنگ های مختلف و در زمان های متفاوت ،گزارش های خود را از رصد ستارگان آسمان معرفت ابراز می کنند و مشاهدات و مکاشفات روحانی خود را بر می شمارند،قبول آن بر ما دشوار شده و انکار می کنیم؟(5

بنابراین،عقل و دین و تجربه ما را به این باور می رساند که راه شهود،مفتوح و طریق وصول به حقایق عرفان نظری از مسیر سلوک باز است.

پی نوشت:
1-عنکبوت/69
2-فصلت/30
3-مصباح الشریعة/ص 9
4-شیخ عباس قمی/مفاتیح الجنان/اعمال ماه شعبان
5-ر.ک شهاب الدین سهروردی/مجموعه مصنفات شیخ اشراق/ج1/ص460

سمیع;361896 نوشت:
شیخ شهاب الدین سهروردی در این باره بیان زیبایی دارد،وی می گوید:

اگر چند منجم و ستاره شناس به رصد ستارگان پرداخته،ماحصل تحقیقات و مشاهدات خود را در یک تقویم نجومی ارائه دهند،به راحتی آن را می پذیریم؛با آنکه نه خود به مشاهده حرکات نشسته ایم و نه محاسبه ای انجام داده ایم.

حال چگونه است که وقتی افراد برجسته و استثنایی در اکناف و اطراف عالم و با فرهنگ های مختلف و در زمان های متفاوت ،گزارش های خود را از رصد ستارگان آسمان معرفت ابراز می کنند و مشاهدات و مکاشفات روحانی خود را بر می شمارند،قبول آن بر ما دشوار شده و انکار می کنیم

سلام علیکم و رحمه الله

ان قلت آوردن بر کلام بزرگان می تواند جنبه آموزشی هم داشته باشد لذا بزرگواران این نقد حقیر را به این دید هم در نظر بگیرند.

قیاس شیخ اشراق از دید حقیر قیاسی در تعریفی باطل و در تعریفی می توان گفت صحیح است .

در بیانی کلی آنچه که در کلام شیخ صحیح است را میتوان چنین توصیف کرد که
هر منجمی که در درک ستارگان آسمان و زمان و جهت آنها مرتکب خطا نشده باشد و با معادلات علم نجوم قابل تطبیق و اثبات باشد سخنش قابل پذیرش است همانطوریکه
عارف سلیم النفس آگاه مکاشفه ای را دریافت کرده و با کتاب و سنت مطابق باشد

اما
در بطلان این قیاس باید عرض شود که اعتمادی بکسان بین رصد یک منجم با مکاشفه یک عارف وجود ندارد و این قیاس قیاسی مع الفارق است.

برای اثبات واقعه ای در علم حضوری بهترین مرجع کتاب و سنت است و مطابقت با آنها
ولی شیخ
ظاهرا با این قیاس ( قیاس منجمی با مکاشفه ) پذیرش مکاشفات را بی شرط و شروط در نظر میگیرد.

باسپاس

یاحق

جناب استاد سمیع میتوانید کمی پیش پا افتاده تر مکاشفه را تعریف کنید که ما هم استفاده کنیم؟ باتشکر

موضوع قفل شده است