من و اون (محبت زیاد به همجنس)

تب‌های اولیه

14 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد نشاط

بسمه تعالی
با سلام و تحیت خدمت شما پرسشگر عزیز و گرامی
دوست خوبم؛
قبل از اینکه وارد این قصه که تعادل دوستی و‌ زندگی و برنامه های شخصی شما باید چگونه باشد،لازم است نکاتی از باب مقدمه خدمت شما تقدیم کنیم.
نخست اینکه دوستی و دوست داشتن از صفات حسنه انسانی است و جنبه های بسیار مثبتی دارد،در حقیقت اگر کنترل و مدیریت شود(البته دوستی های مشروع)می تواند در پیشرفت فرد کاملا موثر و سرنوشت ساز باشد.و درمقابل اگر مدیریت نشود،تعادلی صورت نگیرد و افراط شود،شخص صدمات و آسیب های شدیدی را خواهد دید.
و يکي از مسائلی که در دوره نوجوانی مطرح است، شکل‌گيري رفتارها، افکار، نگرش‌ها، احساسات، آرزوها و به‌ طور کلي شخصيت نوجوانان است، که ارتباط با دوستان و همسن و سالان در این زمینه نقش موثری را ایفا می کند.
هر فردی بعد از سپری کردن دوره کودکی وارد مرحله بسیار حساس دوران نوجوانی می شود(در آثار جديدتر روان شناسي معمولا شروع نوجوانی را از سن 11 سالگی می دانند)
دوستي‌هاي دوران بلوغ، يعني آغاز نوجواني، اغلب ميان دو نفر به وجود مي‌آيند و گاها به علت افراط و عدم مدیریت وکنترل آن هم از سوی خود نوجوانان و هم مربیان و خانواده ها موجب مختل شدن رشد اجتماعي و سایر مشکلات می شود.
نوجواني سن رفاقت و دوران دوستي‌هاست. نوجوانان در اين سن عاشق دوستي و رفاقت‌اند. دوستي در اين سن، بيش‌تر سطحي و کم‌تر عميق است. با اين حال، گاهي شدت دوستي و وابستگي به حدي است که نوجوان خانواده خود را رها مي‌کند و حتي حاضر است براي دوست خود جانش را فدا نمايد.

خوب اشاره ای داشته باشیم به علل افراط در دوستی ها خصوصا دوران نوجوانی:
1.کمبود و خلأعاطفي:
يکي ديگر از علل گرايشهاي عاطفي، کمبود توجهات و احساسات مثبت از سوي خانواده يا اطرافيان است.براثر تجربه و تحقيق، معلوم شده است که بيشتر نوجواناني که به دام ارتباطها و کششهاي افراطي افتاده اند، دچار خلأ عاطفي از جانب يکي از اولياي خود و يا هر دوي آنان بوده اند.البته اين عامل منحصر به نوجوان و کمبودهاي او نمي شود، بلکه شامل فرد کامل هم مي شود.چنانچه شخص کامل نيز داراي تجارب عاطفي نامناسب و آزاردهنده اي باشد، به طور منطقي مي تواند عامل تشکيل محور دوستيهاي افراطي قرار گيرد، حتي در مواردي تأثير اين عامل، بيشتر ازآثار کمبودهاي عاطفي نوجوان است.
2.طبيعت دوران بلوغ:
ماهيت بلوغ و احساسات نيرومند و رؤياهاي دور و دراز، عامل مؤثري درتکوين دوستيهاي افراطي است. عواطف در دوران بلوغ غني تر و سرشارتر از دوره هاي ديگر زندگي است و نوجوانان با احساسات و عواطف سنيگن، آمادگي و استعداد کامل دارد تا يکي از نقشهاي دوگانه را در ارتباط با ديگري بر عهده گيرد.متأسفانه در اين دوران، تعادل موجود بين احساسات و انديشه هاي منطقي نوجوانان بر هم مي خورد و کفه ي احساسات سنگيني مي کند و عقل را تحت تأثير قرار مي دهد.
در چنين موقعيتي آنچه بر فرد حاکم است و در تصميم گيريها دخالت مي کند، عواطف قدرتمند وي مي باشد.نوجوان به گونه اي دچار عدم تعادل عاطفي و هيجاني است که در موقع خشم و يا خوشحالي زياد، نمي تواند رفتار ظاهري خود را تحت کنترل قرار دهد و آن غالباً با فرياد و جنبش بدني زياد، همراه است.به همين دليل، اين قبيل دوستيهاي افراطي نيز، زماني محدود و مشخص دارد؛ به نحوي که شروع آن، حوالي 12 و 13سالگي و دوام آن حداکثر با 18 سالگي است.پس از آن، احساسات فرو مي نشيند و به اصطلاح «تصفيه»مي گردد.البته در مواردي معدود، پس از 18سالگي نيز، اين عوارض مشاهده شده است.منتها اين موارد نسبت به دوره ي سني ذکر شده ي بالا، کمتر و محدودتر است.
3.شخصيت زدگي:
پاره اي از نوجوانان به لحاظ کمبودهاي شخصيتي درخانواده، در وضع خاصي قرار مي گيرند.تحقيرها، سرزنشها و انتقادهاي شديد و مداوم، هسته ي اصلي شخصيت آنها را مورد تهديد و اضمحلال قرار مي دهد.اين نوجوانان به تدريج فاصله ي خود را با والدين بيشتر مي کنند و حتي سعي دارند که همانند سازي با والدين نداشته باشند و برخلاف شخصيت والدين، شخصيتي متفاوت و دلخواه براي خود، دست و پا کنند که البته روي بر تافتن از خانواده باعث مي شود که نوجوان الگوهايي خارج از محيط خانواده براي خود جستجو و انتخاب نمايد.
در چنين صورتي است که هر صفت و ويژگي خوب شخصيتي، مي تواند آنان را مجذوب نمايد و به اين تعلقات دامن زند و در نتيجه آنها را تحت تأثير قرار دهد.لذا کافي است که محبوب (دوست بزرگ)از يک جنبه، شخصيتي ممتاز باشد تا بتواند دلهاي نوجوانان مورد اشاره را زير نفوذ بگيرد.
4.عشق به زيبايي:
انسان فطرتاً زيباپسند و زيباگراست و مجذوب زيباييها و جلوه هاي آن در زندگي است.گرايش طبيعي انسان به زيباييها در دوران بلوغ، به صورت عشق به زيبايي در مي آيد.به ويژه نوجواناني که از طبايع حساس و ظريف برخوردارند، در معرض تأثيرپذيري بيشتري قرار مي گيرند و بعضاً آنچه را که در رؤياهاي خويش مي پروراندند، اينک در شخصيت معلم و يا مربي خويش مشاهده مي کنند.ازاين رو صرف نظر از ساير عواملي که بيان شد، اين عامل نيزبه خودي خود، مي تواند در شکل گيري اين نوع دوستيها مؤثر باشد. در اين حالت، مقدمه ي اين دوستيها پاک است و آلودگي در آن راه ندارد. ولي عواقب بعدي قابل پيش بيني نيست و در صورت گسترش و توسعه، امکان نفوذ انحرافات اخلاقي در آن وجود دارد.
به طور کلی سبک تربیتی والدین در تعادل بخشی روحیات و رفتارهای فرزندان بسیار مهم و اساسی است،نیاز هست که سبک تربیتی مناسب و شایسته در تربیت فرزندان اتخاذ و عملیاتی شود تا از بروز مشکلات و نوسانات رفتاری پیشگیری شود.

اما نکات و توصیه های ما برای شما دوست خوب و عزیز:
1. توجه داشته باشد که این اقا پسر(دوست شما) در مرحله اول نوجوانی است و شما در مرحله دوم نوجوانی قرار گرفته اید،و این فاصله سنی و اختلاف روحیات، مساله را مشکل می کند.
در حقیقت شما تناسب سنی با ایشان را ندارید،خوب طبیعی است که با مشکلاتی حتما مواجه خواهید شد.
از این رو خود شکل گیری و ادامه دوستی به این شکل صحیح نیست.
پس سعی کنید به مرور و بتدریج این رابطه دوستی را کمتر و در حد یک ارتباط معمولی باشد.

2.برای برنامه های خودتان نظم و انسجام بدهید(مثلا:ورزش،انجام تکالیف،مطالعه،تفریح و یا هر برنامه خوب و مفیدی را که علاقه دارید انجام دهید و...)هر یک از اینها در جای خود با یک برنامه ریزی خوب بنحو احسن انجام دهید.
این نظم دهی باعث می شود که مدیریت و کنترل زمان دست شما باشد،وشما آسیب و خللی را در برنامه خودتان احساس نکنید.
در حقیقت یک نوع خود آگاهی و خود مدیریتی را شما در برنامه هایتان خواهید دید.و تسلط شما را به خودتان بیشتر خواهد کرد.
و می توانید به ایشان و یا هر کسی را با او دوست هستید،توجیه کنید که شما برنامه خاصی دارید و باید آن را به طور کامل انجام دهید،در این صورت انتظار دیگران هم از شما کم خواهد شد.
3.اوقات خالی خودتان را با برنامه های مفید پر کنید(اگر گرایشی به کلاس خط و یا و ورزش و... حتما انجام دهید)
در این صورت،با پر کردن اوقات فراغت روز با برنامه های خوب، شما فرصت فکر کردن به دیگران را خیلی نخواهید داشت،
و به طور کلی این روند مثبت (استفاده مفید از اوقات)می تواند زمینه ساز تعادل احساس و هیجان شما شود.
4.وقت ملاقات با ایشان را کاهش دهید.
مثلا: در طول روز چندین مرتبه است،آن را کمتر کنید.
5.کمک کنید که ایشان با یک هم سن و سال خودش دوستی را پیدا کند.
البته تشویق کنید.
6.برنامه های مهم خودتان را به ایشان توضیح دهید،تا از کم شدن رابطه شما، ناراحت نشود.
7.شما هم سعی کنید با هم سن و سال خودتان یک دوست جایگزین پیدا کنید(منتها سعی شود از همان ابتدای دوستی رابطه خیلی شدید احساسی و عاطفی نباشد،بلکه یک رابطه عاطفی معمولی بر قرار باشد)
8.رابطه معنوی خودتان را با خدا بیشتر کنید.
9.ذهن و فکر خودتان را با چیزهای دیگری مثل درس،و یا ایده های نو و یا مسایلی که برای پیشرفت شما تاثیر گذار هستند، درگیر کنید.
10.به خودتان تلقین کنید،که درگیر کردن ذهن به چیزهای کم ارزش اهمیتی ندارد.
این دوستی شما یک دوستی سطحی است،وبه خاطر وجود فاصله سنی بین شما صحیح نبوده و چه بسا فایده ای هم ندارد،پس ارزش عمیق کردن دوستی و درگیر کردن ذهنی را ندارد.
11.نگاه خودتان را به دوستی تغییر دهید،در حقیقت یک نگاه معقول و منطقی داشته باشید.
اگربرقراری رابطه دوستی و یک رابطه این شکلی که باعث آسیب دیدن شخص شود،حتما معلوم است که جایی اشکال دارد و باید شناسایی و رفع مشکل کرد.
اما یک نکته مهم:
همیشه سعی کنید در دوستی ها متعادل باشید و از هر گونه افراط و زیاده روی در احساس و عواطف حتما پرهیز کنید.و در صورت بروز مشکل خاص حتما مشورت کنید.

[="Navy"]

jahad mog;714040 نوشت:
سوالم اینه
حالا چیکار کنم که هم دوسش داشته باشم و هم به زندگیم آسیب نزنه؟

با افراد متعدّدي دوستي کن، و محبّتت رو بين همه‌شون تقسيم و توزيع کن و بدين ترتيب سعي کن که محبّتت در يک نفر متمرکز نشه.

البته ممکنه از اين توزيع خوشت نياد يعني دلت بخواد که فقط با همون شخص، دوستي بکني و صميمي باشي، ولي اين يقيناً به ضررت هست.[/]

احسنتم
همین عدم تمرکز محبت به یک نفر و گرایش به گروه دوستان مطلوب و بهتر است،و خصوصا از وابستگی عاطفی هم جلو گیری می کند.

این یه وادی خیلی خیلی خطرناکیه، ازت خواهش میکنم که قیدش رو بزنی. هم از زندگی میندازدت و هم اثرات خیلی بدی داره و هم مدتی بعد شهره ی اطرافیانت میشی.
و اصلا بهش فکر نکن... و سعی کن دوستهای زیادی پیدا کنی و با همشون دوست باشی.
چون وقتی آدم وابسته کسی میشه هم از خدا و هم از خانواده و هم از زندگی اجتماعیش دور میشه و احساس میکنه زندگی فقط تو دوستان خلاصه میشه و برای خودش نسبت به آینده ایی که با همدیگه ست خیالپردازی میکنه و آیندش رو هم با همین افراد برای خودش تو خیالاتش میسازه و برای مسافرتهای با همدیگه برنامه ریزی میکنه و تقریبا هیچ برنامه ایی نیست که برای خودش مستقلا بتونه بریزه. و وقتی کمی کم محلی از دوستش ببینه به شدت ناراحت میشه و شاید اوایل بتونه این ناراحتی رو برای رفیقش ابراز نکنه ولی بعد از مدتی کم کم ابراز میکنه و وقتی که مدتی بگذره این ناراحتی ها بیشتر میشه و ابراز اونها عادی میشه و بعد از مدتی هم پرده های خجالت از همدیگه برداشته میشه و راحت ناراحتیش رو ابراز میکنه و شاید به قهرهای بچه گانه ی چند ساعته بکشه...
هرچند محبت به همدیگه خیلی زیباست و (هل الدین الا المحبه).
ولی به این نکات توجه داشته باش که تو این سنین خطر وابستگی به دوستان خیلی خیلی زیاده. ولی بعد از ازدواج این موارد دیگه غالبا از بین میره. به نظرم چند تا نکته میاد که به عرضت میرسونم انشاالله خودمم عامل باشم. 1. اینکه سعی کن محدوده ی رفقای خوبت رو زیاد کن و به قولی تک پر نباش. 2. سعی کن با همه خوش اخلاق باشی و با همشون با محبت رفتار کنی. (خوش اخلاق بودن و محبت کردنت به خاطر خدا باشه). 3.اگه بهشون محبت کردی ولی کم محلی دیدی سعی کن هیچوقت ناراحت نشی و اگه ناراحت شدی ابرازش نکنی چون اگه یکبار ابراز کنی شاید عادت کنی. و به خودت این رو القا کن که من به خاطر خدا محبت کردم و دنبال جواب از اینها نیستم بلکه خدا این محبتم رو دیده و خودش جوابم رو داده 4. سعی کن رابطتت رو با خدا بیشتر کنی و بیشترین محبتت رو به خدا و اهل بیت علیهم السلام بکنی. چون وابستگی به هر کسی تو زندگی ممنوعه (حتی فرزند و همسر) الا خدا. چون همه بعد از مدتی از بین میرن و یا همه جا کنارت نیستن ولی خداست که همه جا باهاته و هیچوقت ازت جدا نمیشه و دوریش برات سخت نمیشه و اذیتت نمیکنه.
ان شاالله خدا ما رو هم عامل کنه تا مصداق آیه ی (کبر مقتا عندالله ان تقولوا ما لا تفعلون) نباشیم. الهی آمین
التماس دعا
یاعلی

هر چیزی که در درون انسان وجود داره حتما یه حکمتی داره و باید تو همون حکمت خودش به کار بره. مثلا غضب تو وجود انسان هست و باید حکمتش رو پیدا کرد و تو همون جایگاه خودش ازش استفاده کرد، اگه شک و تردید تو وجود انسان هست حتما یه حکمتی داره و باید جایگاهش رو پیدا کرد و تو همونجا ازش استفاده کرد.
تو وابستگی هم این بحث مطرحه. همه ی موجودات عالم فی الواقع و در حقیقت وابسته ی به خدا هستن و خدا اگه بخواد تو همون لحظه میتونه هر کاری باهاشون بخواد رو انجام بده . ولی ما این مسئله رو گم کردیم و به دلیل مسائلی ازش غافل شدیم ولی میتونیم از این غفلتها دست برداریم و به این حقیقت هم پی ببریم و به خدا وابسته بشیم اونوقته که تونستیم شکر این نعمت رو بجا بیاریم ولی اگه بخواهیم از این ویزگی تو غیر جای خودش استفاده کنیم و به غیر خدا وابسته بشیم کار اشتباهی کردیم.
ان شاالله بنده هم عامل بشم. اگه اشتباهی نکرده باشم بیشتر لالایی ها رو در مورد این زمینه یاد گرفتم ولی خودم خوابم نمی بره...

دوستان ممنون از همتون
منتها یه چیزی هست من این سوالو یه هفته پیش ارسال کرده بودم
تو این یه هتفته که متاسفانه به سوالم جواب داده نشد، از اسک دین سوالای مشابهو خوندم
و با توجه به این که نتونستم هنوز بخوبی هدف این دوستی رو پیدا کنم ، تونستم این رابطه ی شدید رو به یه رفاقت صمیمی کاهش بدم
منتها سوالم الان اینه
من که روی این دوستم تاثیر دارم، چجوری میتونم کمکش کنم از هر لحاظ؟
و اینکه دوستی ای با این اختلاف سنی چجوری باشه؟برخوردامون، حرفامون و...
چجوری میتونیم برا هم مفید باشیم؟

jahad mog;716712 نوشت:
دوستان ممنون از همتون
منتها یه چیزی هست من این سوالو یه هفته پیش ارسال کرده بودم
تو این یه هتفته که متاسفانه به سوالم جواب داده نشد، از اسک دین سوالای مشابهو خوندم
و با توجه به این که نتونستم هنوز بخوبی هدف این دوستی رو پیدا کنم ، تونستم این رابطه ی شدید رو به یه رفاقت صمیمی کاهش بدم
منتها سوالم الان اینه
من که روی این دوستم تاثیر دارم، چجوری میتونم کمکش کنم از هر لحاظ؟
و اینکه دوستی ای با این اختلاف سنی چجوری باشه؟برخوردامون، حرفامون و...
چجوری میتونیم برا هم مفید باشیم؟

با سلام وتحیت
(نخست از بابت تاخیر جواب شما عزیز وبزرگوار عذر خواهی می کنم،قصور از بنده بوده)
دوست خوبم؛
شما می توانید به عنوان یک بردار بزرگ به او کمک کنید،که کارها و برنامه هایش را بنحو احسن انجام دهد،(نوجوانان در این سن وسال بسیاری از مشکلات خودشان را به دوستان خودشان می گویند،شما اگر برایتان مقدور است می توانید کمک کنید که مشکلاتش حل شود،البته سعی کنید که خیلی از مسائل را مطرح نکند و اعتمادش را به خانواده بیشتر کنید،در واقع برای حل مسائل خودش بیشتر با کمک خانواده انجام بگیرد ،البته این به نفع خودش هم هست)
آفرین بهتر است رابطه دوستی شما با ایشان به صورت صمیمی معمولی باشد.
در حقیقت باید خودتان کنترل و مدیریت کنید.
پس در واقع یک رابطه معمولی و خوب و مفید مدیریت شده اشکالی ندارد.
البته اگر یک یا دو نفر دیگر وارد گروه دوستی شما بشود،خیلی خوب خواهد شد.
رفتار و برخورد شما باید بزرگ منشانه و بعبارتی مثل یک بردار بزرگ باشد.
مثلا :برخورد خوب،رفتار مناسب،تصمیم خوب،تذکر بجا،کنترل زمان،تعیین نوع بازی،کنترل فکر،صبوری و عفت زبان و اخلاق پاک و...
برای اینکه مفید واقع شوید می توانید این موارد را برنامه ریزی کنید:
1.درسی(برخی از درسهای تحصیلی را با همدیگر مرور کنید.)

2.آموزشی
3.مسابقات(ورزشی،فرهنگی و.. شرکت کنید)
4.حضور در کانون های فرهنگی مساجد
5.حضور در نماز جماعت مسجد
6.فعالیت هنری(با هم به یک کلاس هنری ثبت نام کنید و به همدیگر کمک کنید تا پیشرفت خوبی داشته باشید،مثل کلاس خط و...)
7.اگر به مکالمه زبان انگلیس علاقه دارید،می توانید در جایی فعالیت کنید و در عین حال از فرصتتان بهترین استفاده را داشته باشید.
8.داشتن برنامه ورزشی هم مفید است.


jahad mog;714040 نوشت:
سلام
من یه مشکلی پیدا کردم که تازگیا گریبان گیرم شده
من 16 سالمه و یه دوست 11 ساله دارم که پسر خیلی باهوش و فهمیده ایه
و اتفاقا خیلی هم همدیگرو دوس داریم و به هم داداش هم میگیم
اما چند روزی که زیاد بهش محبت پیدا کردم
و ذهنمو خیلی به خودش مشغول کرده
و روابطمو با افراد دیگه هم تحت الشعاع قرار داده
در یک کلام این محبت به زندگیم زیاد صدمه زده

برادر من تو یه کار کن
ببرش یه هیاتی چیزی و با همه آشناش کن و رفیقش کن
بعد میبینی با اونا میپره اولش ناراحت میشی اما بعد که فکر می کنی همه بچه هیاتی ان تازه کیف هم می کنی

فقط یه نصیحت از تجربه خودم
این دوستی معلوم نیست که چقدر وقت طول بکشه
سعی کن توی همین مدتی که با هم خوبید از دوستیتون لذت ببرید
با هم برید زیارت، برید مسجد،
برید هیات و روی شونه ی هم گریه کنید
کاری کن که بتونی به خدا بگی خدایا من اینو فقط برای تو دوس دارم
پس خودت رابطمو حفظ کن
ایشالله موفق باشی...

شهادت;719837 نوشت:
برادر من تو یه کار کن
ببرش یه هیاتی چیزی و با همه آشناش کن و رفیقش کن
بعد میبینی با اونا میپره اولش ناراحت میشی اما بعد که فکر می کنی همه بچه هیاتی ان تازه کیف هم می کنی

فقط یه نصیحت از تجربه خودم
این دوستی معلوم نیست که چقدر وقت طول بکشه
سعی کن توی همین مدتی که با هم خوبید از دوستیتون لذت ببرید
با هم برید زیارت، برید مسجد،
برید هیات و روی شونه ی هم گریه کنید
کاری کن که بتونی به خدا بگی خدایا من اینو فقط برای تو دوس دارم
پس خودت رابطمو حفظ کن
ایشالله موفق باشی...

هیات نرفتیم
منتها مسجد زیاد میریم
اما دیگه زیاد نمیاد مسجد
محبتش کمتر شده نسبت بهم
حالا برخلاف قبل مبخوام محبتش زیادتر شه!
اون جمله رو هم به خدا گفته ام
به خودشم گفته ام اونم گفت منم همینطور اما...

[="Navy"]

jahad mog;720392 نوشت:
محبتش کمتر شده نسبت بهم

اين فکر رو شما اينطور برداشت مي‌کني، چون شما نسبت به اين موضوع حسّاس شده‌اي، توقّعت از اون زياد هست، ولي او...

او در واقع اصلا هيچ تغييري نسبت به شما نکرده

اينطور اگه پيش بري باور کن زجر مي‌کشي، هيچ پايان خوبي هم نداره.

من بهت گفتم ، تلاش کن با دوستان بيشتري صميمي بشي، باهاشون به مسجد و گردش و اينا بري[/]

jahad mog;720392 نوشت:
هیات نرفتیم
منتها مسجد زیاد میریم
اما دیگه زیاد نمیاد مسجد
محبتش کمتر شده نسبت بهم
حالا برخلاف قبل مبخوام محبتش زیادتر شه!
اون جمله رو هم به خدا گفته ام
به خودشم گفته ام اونم گفت منم همینطور اما...

این دل بستگیها غالبا یه طرفیه و اگه هم دو طرفی باشه بعد از مدتی که دل بستگیه یه طرف خوابید طرف دیگه خیلی اذیت میشه، حتی گاهی به افسردگیها و فشارهای روحی زیادی میکشه...
این وابستگیها جز پشیمونی و حسرت و اذیت چیز دیگه ایی نداره، اگرچه لذتی هم داره ولی به ضررش نمی ارزه.
نمی خوام بگم که به طور کلی باهاش قطع رابطه کن چون این کار باعث حساسیت بیشتری میشه و باعث میشه که بیشتر اذیت بشی ولی سعی کن رابطت رو باهاش کنترل کنی و یواش یواش رابطت رو باهاش در حد معقول و معمول قرار بدی. می دونم که الآن ذهنیتی برای خودت داری که قبول کردن حرفی مخالف اون برات سخته ولی برادرانه ازت میخوام که کاری نکنی که بعدا باعث پشیمونی بشه...
این نوع وابستگیها همیشه برات نمی مونه و مطمئن باش که بعد از مدتی از بین میره (با ازدواج یکیتون و با اتفاقاتی که میفته) و بعد از اون وقتی به گذشتت نگاه می کنی خودت از گذشته ی خودت ناراضی میشی.

موضوع قفل شده است