جمع بندی من به پوچی رسیدم ...

تب‌های اولیه

77 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

paradoxy;768838 نوشت:
سلام، در یک جمله برا خودتون انگیزه ایجاد کنید! ببینید در چی استعداد دارید، حالا معنویات یا مادیات هرچی! پی کارش رو بگیرید ناخود آگاه میبینید کل افکارتون و سمت و سوی زندگیتون به اون جهت میره! اصلا دیگه ذهنتون فرصت نمیکنه که چنین افکاری رو درون خودش بیاره. بنابرین علت اصلی اینجور افکار، حالا پوچی یا هر اسم دیگه ای روش میزارید تنها اینه که ذهنتون چیزی رو برای فکر کردن نداره، و ضمیر نا خودآگاهتون یقتون رو میگیره! فکر کنید و فکر کنید و بازم فکر کنید! اما درست فکر کنید. (امتحانش ضرر نداره!)

سلام .. اینی که شما میگید فقط یه جور مسکن هست برای فراموشی درد ..‌!! دردی رو دوا نمیکنه .. توی تایپیک هم اشاره کردم که همین چیزها باعث میشه افراد حواسشون نباشه که دارن دور خودشون میچرخن!

آورورا;768842 نوشت:
من تعجب نمی کنم باورمندانی با زندگی ملال آور یا بی اعتقادهایی با زندگیشون بانشاط رو ببینم، البته نه همیشه.

جالب بود:Kaf:

امیر حسین;768844 نوشت:
سلام رفیق
همه از نداشته هاشون حرف میزنن منم به تبعیت از همه یه پیشنهاد دارم
دنیا و اخرت و همه رو وسیله ای فرض کنیم واسه رسیدن به اونی که قلبش واسمون می تپه و سالهاست منتظره تا یه تکونی به خودمون بدیم و بریم دنبالش. مهربون تر از مادر. علت و بهانه ی ادامه ی نفس کشیدن ما. مولای همه ی ما غلاما، صاحب الزمان(عج)

هدف قشنگیه .. میشه باهاش زندگی کرد و مرد ..!! ممنون بابت پیشنهاد:Gol:

چالشگر;768846 نوشت:
- ابتدا از هدف های کوچک شروع کنید. در هر زمینه ای که دوست دارید مثل ورزش، کارهای هنری، مطالعات علمی، انجام پروژه های الکترونیک و یا انجام کار های دستی، جمع آوری تمبر یا چیز های دیگر، فعالیت های اجتماعی عام المنفعه و....
- توجه داشته باشید هدف شما باید کاملا مورد علاقه شما باشد
- هیچگاه به هدف های مقدماتی خود بعنوان هدف واقعی نگاه نگنید، بیشتر آنها را سزگرمی ببینید و از انجام هر کاری مرتبط با این سرگرمی لذت ببرید
- سعی کنید سطحی از فعالیت را بعنوان هدف های مقدماتی در نظر بگیرید که از هرجهت برایتان در دسترس باشد، بار سنگینی به شما یا دیگران وارد نکند
- سعی کنید یار و دوستی هم هدف و همراه با خود پیدا کنید
- پیشرفت های خود را ثبت کنید و هر از چند گاهی مرور کنید
- در کوچه و محله و شبکه های اجتماعی افراد هم فکر خود را پیدا و با آنان تشریک مساعی کنید
- راه های ارتقاء و توسعه هدف خود را همیشه بررسی کنید. توجه داشته باشید این مرحله پل ارتباطی شما برای رسیدن به موفقیت های بیشتر است.
- در انجام فعالیت های مرتبط با اهداف خود پشتکار داشته باشید
- همواره و به صورت مستمر سعی کنید استعداد های خود را کشف کنید و به آنها پاسخ مثبت بدهید.

مشکل من این بود که هدفم باید از همین کارهایی که میگید چی باشه؟ اینا رو انجام بدم که به کجا برسم؟؟‌ ولی با پاسخ استاد عامل به این رسیدم که این مواردی که میگید میتونه کمک کنه به رسیدن به همون هدف اصلی .. مواردی که گفتید به شدت مورد نیاز و لازم اند و فقط دونستن هدف اصلی کافی نیست. جواب شما و استاد عامل کاملا مکمل هم ان! ممنون:Gol:

گلپسر;770951 نوشت:
فقط یه چیزی رو گیر کردم! حوزه یا دانشگاه؟! و چرا؟! از کدوم طریق بهتر میشه به اون هدف رسید؟ دقیقا چکار باید بکنم؟ منظورم از کار "شغل" هست.

سلام
برای این انتخاب، شما باید چند مطلب رو مد نظر داشته باشید: استعداد، علاقه، نیاز جامعه و وظیفه شخصی.
البته ممکنه فاکتور های دیگه ای هم باشه اما به نظرم اینها مهمترین هستند.
شما اگه دوسال هم تحقیق کنید و به نتیجه برسید بهتره تا اینکه عجولانه تصمیم بگیرید و یک عمر پشیمان بشید!!!
تصمیم با خود شماست، موفق باشید...

روح سبز;769061 نوشت:
اگه کارگر ساختمانی هم هستی نیتت اینکه کارهای که انجام میدی برا ساختمان بهترینه. بعد این پول شما حالا میشه شما با این پول حلال مثلا به یک فقیر کمک میکنی یا به یه نفر کمک میکنی بتونه ازدواج کنه.

ممنون .. واقعا جالب بود:Gol::Nishkhand:

عامل;770982 نوشت:
برای این انتخاب، شما باید چند مطلب رو مد نظر داشته باشید: استعداد، علاقه، نیاز جامعه و وظیفه شخصی.
البته ممکنه فاکتور های دیگه ای هم باشه اما به نظرم اینها مهمترین هستند.
شما اگه دوسال هم تحقیق کنید و به نتیجه برسید بهتره تا اینکه عجولانه تصمیم بگیرید و یک عمر پشیمان بشید!!!
تصمیم با خود شماست، موفق باشید...

گرفتم چیشد .... !! ممنون .. روش فکر میکنم:Gol::Gig:

.me and God;769143 نوشت:
نظر من:
طبق متن دینی سال نهمی ها(همین چند روز پیش امتحانش رو دادم)
«انسان زمانی احساس پوچی و بیهودگی میکند که هدف والا و ارزشمندی نداشته باشد و یک هدف والا و متعالی انسان را از این وضعیت خارج میسازد»
حالا هدف والا و ارزشمند چی میتونه باشه؟
ما وقتی به هدفمون برسیم احساس موفقیت میکنیم احساس رضایت
اما اگه دقت کنید هر وقت ما بعد از سال ها تلاش و... به یک هدف دنیوی میرسیم بعد یه مدت رضایتمندی، ازش دلزده میشیم
در واقع یه خلع داخل دلمون پر نشده
پس هدف های مادی و دنیوی که بعد بدست آوردنشون دلزده بشیم نمیتونه هدف والایی برای تمام عمر ارزشمند یک انسان باشه
و حالا چه هدف میتونه رضایت مندی ابدی رو بدنبال داشته باشه و خلع دلمون رو پر کنه
باز یه نکته از کتاب دینی سال نهم که درباره این خلعه هست که:
روح و جان آدمی به گونه ای آفریده شده که جز با نام و یاد خداوند آرام نمگیرد
و یکی از اثرات ایمان واقعی و کامل( به خداوند و صفاتش و...) آرامشه و رضایته

"به گونه ای آفریده شده"
یعنی یه خواسته قلبی و جایگزین نشدنی که با رسیدن بهش خلع قلبمون پر میشه
پس هدف واقعی که رضایت ابدی رو به دنبال میاره رسیدن به ایمان واقعی و کامل و در نتیجه جلب رضایت خداوند
رسیدن به این هدف بنظر من با موارد زیر امکان پذیره

امید و اعتماد کامل به خدا
در خواست کمک از خدا و ائمه و پیامبران و کلا معصومین
تلاش به مقدار لازم

یاد خدا ...................

خب یاد خدا هدف نمیتونه باشه .. آرامشی که میاد میشه هدفش! حالا اینجا هدف از آرامش چیه؟ تفاوتش با اهداف دنیوی چیه؟ تفاوتش اینه که مسبب اون فرق داره .. مسبب یکیش خداس و مسبب اون یکی مثلا پوله!! هدف فرقی نکرده .. وسیله فرق کرده. دقیقا مشکل من هم همون نبودن هدف والا هست .. اون هدف والایی که باید بهش برسم چیه؟ سوالم اینه!

طبق جواب استاد عامل هدف رسیدن به قرب الهی و کسب صفات الهی(کمالات)هست.خب .. اینجا آرامش میتونه یک هدف کوچک باشه برای راحت تر رسیدن به هدف اصلی یعنی قرب الهی.خود کار کردن برای پول هم باز میتونه یه هدف کوچک تر باشه برای رسیدن به آرامش تا راه رسیدن به قرب الهی با آرامش هموار تر بشه.
از اون طرف یاد خدا هم انسان رو به آرامش میرسونه .. فقط نوع آرامشش با آرامش حاصل از پول یه تفاوت دیگه داره:
آرامش حاصل از پول مثل یه مسکن هست که فقط باعث فراموشی موقت درد میشه .. ولی آرامش حاصل از یاد خدا درمان درده ..

مشک;769225 نوشت:
برای من هدف اینه که خدا رو بیشتر بشناسم ..

اوهومممممممممممممم

جالب بود .. ممنون.:Gol:

م.ح.;769379 نوشت:
وقتی دونستیم که هیچ کسی بالاتر از خدا نیست و خالق ماست به همین دلیل باید به هدف و غرض خدا از خلقت ما انسانها پی ببریم. بعد خودمون جایگاهمون رو داخل اون هدف پیدا کنیم.

جواب شما و استاد عامل و جناب چالشگر اگه باهم جمع بشه ٰ‌میشه کامل ترین جوابی که میتوان به سوال بنده داد! واقعا عالی بود .. استفاده کردم:Kaf::Kaf::Gol::hamdel:

مارینر;769523 نوشت:
مسائل اونجوری که فکر میکنین نیست ....

علم و عرفان و ... هر چقدر که جلوتر میرین هم اشتیاقتون بیشتر میشه ... و هم احساس میکنین کمتر میدونین ...
مثله یه ظرفی میمونه که هر چقدر هم که ازش بخورین باز هم بیشتر میخواین و سیری نداره ...

روز اول به نوعی ازش لذت میبرین و 10 روز بعد به نوعی دیگر .
و اما هدف ...
اگر بهت بگن دنیای دیگری هم وجود داره ... که میتونی در اون دنیا ....
زیباتر
مهربانتر
خوش اخلاق تر
دانا تر
تواناتر باشی

و اومدی در درون این دنیا که ماهیت وجودی اون دنیات رو شکل بدی و تصمیم بگیری تبدیل به چه چیزی بشی ....
به نطرت میتونه هدف خوبی باشه ؟

عالیه .. جواب قشنگی بود ..:Gol:

گلپسر;770961 نوشت:
جواب استاد عامل برای من تقریبا قانع کننده بود و جهت اصلی رو فهمیدم ..

این تقسیم بندی اهدافی که انجام دادن خیلی خوب بود.جوابشونو بخونید .. از پوچی در میاید .. مثل من


منم خوندم
:bastan:ولی...............................:Labkhand::Labkhand::Labkhand:

گلپسر;770975 نوشت:
جالب بود:Kaf:

واقعیته؛ هزار تا صفرو پشت سر هم پچینیم ارزشی پیدا نمی کنه. ولی یک اولش که باشه یه صفرم کنارش بیاد ارزش می گیره.

گلپسر;770974 نوشت:
سلام .. اینی که شما میگید فقط یه جور مسکن هست برای فراموشی درد ..‌!! دردی رو دوا نمیکنه .. توی تایپیک هم اشاره کردم که همین چیزها باعث میشه افراد حواسشون نباشه که دارن دور خودشون میچرخن!

تنهای تنها;771082 نوشت:
جواب استاد عامل برای من تقریبا قانع کننده بود و جهت اصلی رو فهمیدم ..

این تقسیم بندی اهدافی که انجام دادن خیلی خوب بود.جوابشونو بخونید .. از پوچی در میاید .. مثل من

موضوع اینه که شما به چی میگید درد؟ الان موضوع تایپیک بنظر شما یه درده؟ یک درده معنویه؟ با نماز و روزه و توکل بر خداوند انسان این درد رو فراموش میکنه و ...؟ چرا خیلیا درمون نشدن پس با اینا؟خلوص نیتشون کم بوده یا گناهاشون زیاد بوده؟و هزارتا سوال دیگه که نمیشه موضوع تایپیک رو به خلط کشید. یا منظور دیگه ای دارید؟شاید درد شما معنوی باشه، آیا این لزومی بر اینه که دیگران هم همون درد شما رو داشته باشن؟مثلا دو نفر مبتلا به علائم مشابهی از یک بیماری شدن، در نگاه اول شاید هردو یک مریضی رو داشته باشند، اما بعد از اینکه پیش دکتری حاذق میرن میبینند که هر کدوم بیماری ای جداگانه گرفتن و یکی مبتلا به بیماری مثلا ویروسی و دیگری مبتلا به یک بیماری باکتریایی است.

ببینید،اگه نظام علی رو قبول داشته باشید میدونید که هر معلولی ، علتی داره، علاوه بر اینکه اندیشه و تفکر در دین اسلام به شدت مورد تشویق قرار گرفته، برای تنها نشستن و افکار بیهوده هم عقاب نگیم مورد کراهت قرار گرفته، بنده گفتم عوض یک گوشه نشستن و فکر کردن به اینگونه موضوعات که آخرش اگر خودکشی نباشه خودخوریه،همین قضیه که همین تنهایی و افکار غلط علتیست بر معلول پوچ گرایی، گفتم دنبال یک ایده و هدف رفتن میتونه انسان رو ازین درد نجات بده، این دور چرخیدن نیست، وقتی شما به سمت یک هدف حرکت کنید، مستقیم جلو میرید و هیچوقت سر جای اولتون برنمیگردید، ممکنه در طول مسیر کند شید یا حتی متوقف شید، ولی باز هم جلو رفتید، این مسئله میتونه یه مسئله علمی، پولی، معنوی یا هرچیز دیگه ای باشه، بنابرین بهترین دوای این افکار احتمالا همینیه که بنده اشاره کردم.

یک نکته دیگه هم به ذهنم رسید اینه که ، خیلیا میگن متعالی ترین هدف قرب به خداونده و همه باید هدفمون همین باشه، اینکه اون هدف بزرگترین هدفه قبول، اما لازمه اون هدف رو بعضیا در نظر نمیگیرن! مثل این میمونه یه بچه 6-7 ساله بیاد بگه من میخوام پروفسور فیزیک شم، ولی به این توجه نداره که برای رسیدن به اون هدف باید اهداف کوچکتری مثل تموم کردن دوران ابتدایی و ... رو داشته باشه و تموم کنه، چه بسا فقیر هایی که به خاطر اینکه فقط فقیر بودن و نتونستن خودشون رو سیر کنن، عدالت خداوند رو بردن زیر سوال و حتی به خداشون کافر شدن، یک حدیث نبوی هم داریم در این مورد که درست به خاطر ندارم ولی توجه داشته باشید، اهداف بزرگ، اهداف کوچکتری رو میطلبه.

paradoxy;771814 نوشت:
گفتم دنبال یک ایده و هدف رفتن میتونه انسان رو ازین درد نجات بده، این دور چرخیدن نیست، وقتی شما به سمت یک هدف حرکت کنید، مستقیم جلو میرید و هیچوقت سر جای اولتون برنمیگردید، ممکنه در طول مسیر کند شید یا حتی متوقف شید، ولی باز هم جلو رفتید، این مسئله میتونه یه مسئله علمی، پولی، معنوی یا هرچیز دیگه ای باشه، بنابرین بهترین دوای این افکار احتمالا همینیه که بنده اشاره کردم.

سلام
بیان شما منافاتی با داشتن هدف متعال نداره. از طرفی ما فرصت محدودی داریم و باید در این فرصت بهترین راه رو انتخاب کنیم، شاید عمر ما تا مرز جوانی بیشتر نباشه! پس از این فرصت باید بهترین استفاده رو کرد... هر چند همونطور که عرض شد خداوند برای انسان سه هدف کوتاه مدت، میانی و والا رو در قران مطرح کرده. به همین دلیل تلاش برای زندگی بهتر و راحت تر و آسایش خانواده مستحب شمرده شده است. اما نباید این هدف کوتاه مدت و دم دستی برای ما تبدیل به هدف نهایی بشه!

paradoxy;771814 نوشت:
موضوع اینه که شما به چی میگید درد؟ الان موضوع تایپیک بنظر شما یه درده؟ یک درده معنویه؟ با نماز و روزه و توکل بر خداوند انسان این درد رو فراموش میکنه و ...؟ چرا خیلیا درمون نشدن پس با اینا؟خلوص نیتشون کم بوده یا گناهاشون زیاد بوده؟و هزارتا سوال دیگه که نمیشه موضوع تایپیک رو به خلط کشید. یا منظور دیگه ای دارید؟شاید درد شما معنوی باشه، آیا این لزومی بر اینه که دیگران هم همون درد شما رو داشته باشن؟مثلا دو نفر مبتلا به علائم مشابهی از یک بیماری شدن، در نگاه اول شاید هردو یک مریضی رو داشته باشند، اما بعد از اینکه پیش دکتری حاذق میرن میبینند که هر کدوم بیماری ای جداگانه گرفتن و یکی مبتلا به بیماری مثلا ویروسی و دیگری مبتلا به یک بیماری باکتریایی است.

کلیت حرفتون رو قبول دارم .. یعنی اینهایی که میگید لازم اند ولی کافی نیستن!درواقع انسان رو ارضاء نمیکنه.حرف اصلی رو هم که استاد عامل زدن.موفق باشید.یاعلی:Gol:

آقا به منم کمک کنید، حالا ما اومدیم هدف رو خداوند گرفتیم ... نقشه رو هم قرآن گرفتیم و سنت فلانو ... آقا این خداوندم که نهایت نداره ، حالا هی برم که برسم ... هی برم که برسم ... هی برم که برسم ... برممممممممممممم ... میرسم نترس نزدیکه بیا ... برممممممممممممممممممم واو چقدر راه درازه ؟ برممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم ... بالا روانی شدم کی میرسم ؟ هنوز برو ... برو کم مونده برو ... صبر میخواد برو ... صبر ... برو ... عجول نباش برووو ... و این داستان تا کنون ادامه دارد ... ای داد از اون روزی که به خودمون بیایم ببینیم لگد زدیم به بختمون تخته گاز رفتیم به هدفی برسیم که هر قدم ما بهش نزدیک میشیم اون از ما چند برابر دور تر میشه ... اینه داداش ، تایپکه نوشته حرف دل با خدا ... جواب خواهد داد ... چه جوابی داد ؟ تقوا پیشه کن ... تا کی ؟ برووووووووو برووووو صبر داشته باش ... بروووووو ... ای تف به هر چی صبره کردم ... خسته ام داداش خسته ... دیگه چقدر ؟ دیگه تا کجا ؟ شیطان رخنه کرده نه ؟ شیطان خسته ام کرده ... لعنت به شیطونو ... شب دراز است و ... ای خداااااااااااااااااا من خبر ندارم مشکل از کجاست ، بعضی ها میگن فطرتشون میکشه که برن سمت عبادت و لذت میبرن از اینکار ... ولی نمیدانم چرا من دیگه اینطوری نمیشم ... دیگه زورم میاد نماز میخونم ... اعتقاد دارما ... خدارو هم دوست دارم، ولی دلم شکسته ... امیدم نا امید نشده ولی چی میشه گفت آخه ؟ هر وقتم سعی کردم جوری خودمو بی خیالش کنم اومده سراغم ... ازم میخوای عبادتو محکم کنم بعدم فکر کنم مهره ام خودم ؟ خدا خودش غیرت دارد ، پس چرا نوبت ما که میشه باید بنده و برده و کوچیک و متواضع و ... باشیم ؟ میگه تو چند ساله رو این زمین اسیری در حدی نیستی باهام کل کنی ... من فقط سابقه سجده ام از زندگی تو بیشتره ... دستمزد منو اینطوری داد مال تو رو چی میخواد بده ؟ خدایا تو کمکم کردی تا اینجا برسم حق داری ولی جورایی احساس میکنم الان ته چاهم ... من نمازو نمیخونم به خاطر حوریش ... سجده میکنم به کمال عزتش ... من چیزی ندارم ، هر چی دارم خدا داده، ولی منم آدمم تا حدی صبر دارم ... میگه قسمته جوش نخور ... مجبور شدم دست به خودکشی بزنم ولی زنده موندم ... دیگه نمیخوام بمیرم ... من کیلو کیلو قرص ضد افسردگی میخورم ولی چطوره که اون با طلسمش تونسته منی که اعتقاد به اصول دینم دارم ، و فروع دینمو به جاش میارم زمین بزنه، شاید بگی لابد جایی از کارم اشکال دارد ، خب اون اشکال رو به من بگو ... اگه نمیتونی اینطوری قضاوت نکن ... اما خودم شاهدم کلی تلاش کردم ... منو حساب کردن مثل حیووونی ، دلمو شکستن و گفتن چرا حیوونی ... صبر کردن == تسلیم ناحق شدن، لحظه ای که میره دیگه بر نمیگرده ...

سلام و خیر مقدم...

به من بیاموز;772439 نوشت:
هنوز برو ... برو کم مونده برو ... صبر میخواد برو ... صبر ... برو ... عجول نباش برووو ... و این داستان تا کنون ادامه دارد ... ای داد از اون روزی که به خودمون بیایم ببینیم لگد زدیم به بختمون تخته گاز رفتیم به هدفی برسیم که هر قدم ما بهش نزدیک میشیم اون از ما چند برابر دور تر میشه ... اینه داداش ، تایپکه نوشته حرف دل با خدا ... جواب خواهد داد ... چه جوابی داد ؟

نهایت نداشتن هدف(هدف الهی) به این معنا نیست که ما هیچ وقت بهش نمیرسیم و همیشه در حال دویدن بی سرانجام هستیم! بلکه انسان در هر مرتبه ای از قرب الهی که قرار بگیره(از قرب حد اقلی تا قرب حداکثری) حظ و فیضی متناسب با همون مرتبه رو خواهد داشت. به عبارتی در مسیر سلوک الهی ما همیشه با وجدان(درک معنویت) همراهیم نه فقدان(نرسیدن مطلق به هدف). به همین دلیل خداوند متعال به هر مرتبه ای، عنایت خاصی رو افاضه میکند. اتفاقا روایتی که به نوع عبادت بندگان اشاره داره از عبادت عبید تا عبادت تجار و بندگان آزاده، هر کدام مقامی و جزایی خاص دارند. در دنیا هم همینطوره ...

به من بیاموز;772439 نوشت:
بعضی ها میگن فطرتشون میکشه که برن سمت عبادت و لذت میبرن از اینکار ... ولی نمیدانم چرا من دیگه اینطوری نمیشم ... دیگه زورم میاد نماز میخونم ... اعتقاد دارما ... خدارو هم دوست دارم، ولی دلم شکسته ...

فطرت همه انسانها خدا جو است! اما میزان خداجویی در انسانها متفاوته... اینهم بیشتر به دلیل تلاش و علاقه اونهاست نه اینکه صرفا ذاتی باشه! هرچند لذت بردن ملاک اصلی برای عبادت نیست. اگرچه در مراتبی برای انس بیشتر خوبه ولی همین لذت بردن گاهی حجاب میشه برای سالک الی الله... اگه انسان چیزی رو زیاد یاد کنه کم کم به اون چیز علاقه مند میشه و یاد خدا هم همینطوره، هرچقدر انسان بیشتر یاد خدا باشه بیشتر احساس علاقه به خدا میکنه و اگه یه مدت یادش نکنه انگار یه چیزی کم داره!

به من بیاموز;772439 نوشت:
خدا خودش غیرت دارد ، پس چرا نوبت ما که میشه باید بنده و برده و کوچیک و متواضع و ... باشیم ؟ میگه تو چند ساله رو این زمین اسیری در حدی نیستی باهام کل کنی ...

غیرت داشتن برای انسان جزو صفات ممدوحه!!!
شاید منظور شما تکبر باشه؟
برخی صفات الهی برای انسان خوبه مثل رحم کردن به دیگران، دوست داشتن آنها، عدالت و... اما برخی صفات مختص خداست، چرا که فقط خدا شایسته آنست و بس! مثل تکبر، تکبر شایسته موجودیست که بالادست نداشته باشه نه موجود ضعیفی که همه چیزش از غیره. به عنوان مثال قدرت نمایی یه بچه سه ساله در کنار قویترین مرد جهان مسخره است! البته این مثال بسیار با خالق و مخلوق متفاوته اما برای تقریب به ذهن مناسبه.

به من بیاموز;772439 نوشت:
من فقط سابقه سجده ام از زندگی تو بیشتره ... دستمزد منو اینطوری داد مال تو رو چی میخواد بده ؟

سجده بنده زمانی ارزش داره که به خاطر خدا و در خدمت اون باشه اما زمانی که برای نفس آدم باشه فایده ای نخواهد داشت! شیطان اگه به دستور عمل میکرد بهترین پاداشها رو داشت اما سرکشی اونم در مقابل خدایی که همه چیزش از اون خداست، گناهی نابخشودنیه. اگه انسان بندگی خالصانه بکنه خداوند هم بهترین پاداشها رو به اون خواهد داد.

عامل;772762 نوشت:
شاید منظور شما تکبر باشه؟
برخی صفات الهی برای انسان خوبه مثل رحم کردن به دیگران، دوست داشتن آنها، عدالت و... اما برخی صفات مختص خداست، چرا که فقط خدا شایسته آنست و بس! مثل تکبر، تکبر شایسته موجودیست که بالادست نداشته باشه نه موجود ضعیفی که همه چیزش از غیره. به عنوان مثال قدرت نمایی یه بچه سه ساله در کنار قویترین مرد جهان مسخره است! البته این مثال بسیار با خالق و مخلوق متفاوته اما برای تقریب به ذهن مناسبه.


مگه روح ما از جنس خدا نیست ؟ پس چرا نباید مثل اون بشیم ؟ منم مثل خدا دوست ندارم فشار چکمه ی بالایی روی سرم باشد، من میخوام خودم باشم چون این خود من از خداست، ولی گیر افتادم تو این زندانگی، چیکار کنم ؟ خسته شدم از درجه و ردیف این زندانگی، چیکار میتونم بکنم ؟ من هر کجا باشم خدا هم اونجاست، من خجالت میکشم خدا اینجا باشد، چیکار کنم ؟

سلام

به من بیاموز;772777 نوشت:
مگه روح ما از جنس خدا نیست ؟ پس چرا نباید مثل اون بشیم ؟

خداوند متعال جنس نداره که روح ما از جنس اون باشه!
شاید منظور شما این آیه شریفه باشه: فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي‏ فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ (حجر/29)؛ پس چون او را درست و نيكو گردانم و از روح خود در او بدمم، براى او سجده كنان بيفتيد.

علامه طباطبایی در مورد این آیه میفرماید:
و در جمله" وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي" نفخ به معناى دميدن هوا در داخل جسمى است بوسيله دهان يا وسيله‏اى ديگر- اين معناى لغوى نفخ است، ولى آن را بطور كنايه در تاثير گذاشتن در چيزى و يا القاء امر غير محسوسى در آن چيز استعمال مى‏ كنند، و در آيه شريفه مقصود از آن ايجاد روح در آدمى است. البته اينكه مى‏ گوييم در آدمى، معنايش اين نيست كه روح مانند باد كه در جسم باد كرده داخل است در بدن آدمى داخل باشد، بلكه معنايش ارتباط دادن و بر قرار كردن رابطه ميان بدن و روح است.

در آيه مورد بحث اگر (خداوند)روح را به خود نسبت داده و اضافه كرده به منظور تشريف و احترام بوده، و از باب اضافه لامى است كه اختصاص و ملكيت را مى‏ رساند.
برای اطلاع بیشتر ر.ک:

http://www.askdin.com/showthread.php?t=3198&p=11765&viewfull=1#post11765

عامل;773071 نوشت:
سلام

خداوند متعال جنس نداره که روح ما از جنس اون باشه!
شاید منظور شما این آیه شریفه باشه: فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي‏ فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ (حجر/29)؛ پس چون او را درست و نيكو گردانم و از روح خود در او بدمم، براى او سجده كنان بيفتيد.

علامه طباطبایی در مورد این آیه میفرماید:
و در جمله" وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي" نفخ به معناى دميدن هوا در داخل جسمى است بوسيله دهان يا وسيله‏اى ديگر- اين معناى لغوى نفخ است، ولى آن را بطور كنايه در تاثير گذاشتن در چيزى و يا القاء امر غير محسوسى در آن چيز استعمال مى‏ كنند، و در آيه شريفه مقصود از آن ايجاد روح در آدمى است. البته اينكه مى‏ گوييم در آدمى، معنايش اين نيست كه روح مانند باد كه در جسم باد كرده داخل است در بدن آدمى داخل باشد، بلكه معنايش ارتباط دادن و بر قرار كردن رابطه ميان بدن و روح است.

در آيه مورد بحث اگر (خداوند)روح را به خود نسبت داده و اضافه كرده به منظور تشريف و احترام بوده، و از باب اضافه لامى است كه اختصاص و ملكيت را مى‏ رساند.
برای اطلاع بیشتر ر.ک:

http://www.askdin.com/showthread.php?t=3198&p=11765&viewfull=1#post11765

من واقعا وقتی با شما اساتید صحبت میکنم لذت میبرم، لااقل چیزی یاد میگیرم، خب روح ما مگه از روح خداوند نیست ؟ پس چرا نباید مثل اون بشیم ؟ اصلا مگه خدا نگفته انسان خلیفه اش رو زمینه ؟ معنی این چی هستش پس ؟ اینارو کمی توضیح میدین ؟

به من بیاموز;772777 نوشت:
منم مثل خدا دوست ندارم فشار چکمه ی بالایی روی سرم باشد، من میخوام خودم باشم چون این خود من از خداست، ولی گیر افتادم تو این زندانگی، چیکار کنم ؟ خسته شدم از درجه و ردیف این زندانگی، چیکار میتونم بکنم ؟ من هر کجا باشم خدا هم اونجاست، من خجالت میکشم خدا اینجا باشد، چیکار کنم ؟

در عالم هستی هر کس جایگاه خاصی داره، خالق در یک جایگاه و مخلوق هم در جایگاه خودش... کسی که حتی وجودش از خداست نباید انتظار داشته باشه در حد خالق خود قرار بگیره! اما میتونه در رده و مرتبه خودش بهترین باشه و به بالاترین مرتبه ای که تصور میشه برسه و بالاتر از بقیه هم سنخان خود قرار بگیره: رسد آدمی به جایی ...
آمدن شما به این زندگی و دنیا دست خودت نبوده اما رسیدن به بالاترین مرتبه دست خودته! البته آمدن انسان به عالم وجود لطف و مرحمتی است از جانب خداوند متعال. چرا که با یک سری عبادات موقتی، انسان به مقام امن ابدی دست پیدا میکنه...

به من بیاموز;773074 نوشت:
من واقعا وقتی با شما اساتید صحبت میکنم لذت میبرم، لااقل چیزی یاد میگیرم، خب روح ما مگه از روح خداوند نیست ؟ پس چرا نباید مثل اون بشیم ؟ اصلا مگه خدا نگفته انسان خلیفه اش رو زمینه ؟ معنی این چی هستش پس ؟ اینارو کمی توضیح میدین ؟

سلام مجدد
این نظر لطف شماست...
همانطور که عرض شد، منظور ازاین عبارت شرافت روح انسان است. وگرنه خداوند مرکب نیست تا جزئی از روح خود را به انسان بدهد! اما همین انسان میتواند اوصاف شریف الهی رو در حد خودش کسب کرده و مظهر اوصاف خداوند متعال شود. نمونه بارز این مظهر و وجه الله رسول خدا(ص) و ائمه طاهرین(ع) هستند و به همین ترتیب هر کس خود را بیشتر به این اوصاف نزدیک کند، بیشتر رنگ و بوی خدایی خواهد داشت. خداوند میفرماید:
صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ (بقره/138)؛ رنگ خدا را (انتخاب کنید) و چه كسى رنگش نيكوتر از رنگ خداست؟ و ما فقط پرستش كنندگان اوييم. رنگ الهی همان پذیرش اوصاف نیکوی اوست.

علامه در این رابطه میفرماید: كلمه (صبغة) از ماده (ص- ب- غ) است، و نوعيت را افاده مى‏ كند، يعنى مى‏ فهماند اين ايمان كه گفتگويش مى‏ كرديم، يك نوع رنگ خدايى است، كه ما بخود گرفته‏ ايم، و اين بهترين رنگ است، نه رنگ يهوديت و نصرانيت، كه در دين خدا تفرقه انداخته، آن را آن طور كه خدا دستور داده بپا نداشته است.

شیخ حر عاملی روایت بسیار زیبایی در کتاب شریف احادیث قدسی نقل میکند:

و روى الحافظ البرسيّ قال‏: ورد في الحديث القدسيّ عن الربّ العليّ أنّه يقول: عبدي أطعني أجعلك‏ مثلي‏، أنا حيّ لا اموت اجعلك حيّا لا تموت، أنا غنيّ لا أفتقر أجعلك غنيّا لا تفتقر، أنا مهما أشاء يكون أجعلك مهما تشاء يكون.(الجواهر السنية في الأحاديث القدسية (كليات حديث قدسى)، ص709) ؛ حافظ برسى گفته: در روايت قدسى از قول خداوند بلند مرتبه آمده كه مى‏ فرمايد: بنده‏ام، به من اطاعت كن تا تو را مانند خود سازم. همان طورى كه من زنده هستم و نمى‏ ميرم تو هم هميشه زنده باشى. همان طورى كه من غنى هستم فقير نمى‏ شوم تو هم هميشه غنى باشى. همان طورى كه من هر چه را اراده كنم مى‏ شود تو را هم همين طور سازم.
از آنجایی که خداوند مثل و مانند ندارد و خود میفرماید:
لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ وَ هُوَ السَّميعُ الْبَصيرُ (شوری/11) این روایت رو اینطور خوانده اند: اجعلک مَثَلی؛ تو(انسان) را مَثَل(مظهر) و خلیفه خود قرار میدهم! در هر حال انسان قابلیت دریافت چنین مقامی را دارد.

به من بیاموز;772777 نوشت:
مگه روح ما از جنس خدا نیست ؟ پس چرا نباید مثل اون بشیم ؟

اینکه روح ما از جنس خداست به این معنا نیست که ما در حد خدا هستیم .. نسبت ما و خدا، نسبت موج و دریاست! موج به تنهایی موج هست ولی بدون دریا هیچ چی نیست. موج فقط وجودش از دریاست .. یعنی هم جنس دریاست ولی نمیتونه دریا باشه!
فک کنم تا حدودی درست گفتم!

یک کتاب جدید به دستم رسیده فوق العاده است. اسمش تحریر رساله الولایه شمس الوحی تبریزی اثر آیت الله جوادی آملی است. فکر می کنم نثرش برات سنگین باشه ولی اگه بتونی بخونیش نور علی نور می شه. من خودم تازه شروعش کردم.احساس می کنم راست کار خودت باشه.

پرسش:
هدف انسان از زندگی چیست؟ این هدف چطور می تواند انسان را از پوچ گرایی برهاند؟

پاسخ:
مقدمه: بین هدف و وسیله فرق زیادی هست. غالب کسانی که در زندگی به بیراهه رفتند، وسیله را به عنوان هدف گرفتند. از نظر اسلام، خوراک، پوشاک، مسکن و ... وسیله رسیدن به سعادت است نه خود سعادت! حیات دنیایی نمی‏تواند آرمان و ایده‏آل نهائی انسان باشد، زیرا این دنیا در عین جالب بودن حقیقتی است ابتدائی، نه متعالی و نهائی؛ به همین دلیل قرآن از این گونه حیات، تعابیری همچون متاع فریبنده، لهو و بیهوده، بازی، متاع اندک، آرایش فریبا و... دارد.(1)

پیدا کردن هدف، یکی از اهداف مغفول آدمی است، تا جایی که امیر مؤمنان علی (علیه السلام) می فرماید: «عجبت لمن ینشد ضالّته وقد اضلّ نفسه فلا یطلبها»؛ تعجب می کنم از کسی که در جست وجوی گمشده اش برمی آید و حال آنکه خود را گم کرده و در جست وجویش برنمی آید.(2)

قرآن سه نوع هدف برای انسان مشخص می کند:
الف) هدف کوتاه مدت: برطرف کردن نیازهای مادی و اجتماعی انسان.(3)
ب) هدف متوسط: مانند آزمایش بندگان و عبادت خداوند.(4)
ج) هدف نهایی: از دیدگاه قرآن هدف نهایی زندگی، تقرب به خداوند است و هیچ هدفی متعالی‏ تر از آن وجود ندارد. چرا که تقرب به خداوند، رسیدن به همه کمالات، زیبایی‏ ها، لذت‏ ها و سعادت ابدی است و این تقرب همراه با چشیدن طعم حیات طیبه و پایدار و فناناپذیر در جوار رحمت حق است.
همچنین قرآن اسباب تقرب و شرایط نزدیک شدن به خدا را ایمان و عمل صالح بیان می‏ کند.

بنابراین اگر هدف انسان دنیا باشد، انسان در زندگی به دور خود خواهد چرخید و نهایتا به پوچی خواهد رسید. اما اگر هدف انسان الهی باشد، در هر شغل و کسوتی که باشد، رشد معنوی خواهد کرد. البته در هدف الهی، خستگی و یکنواختی معنا ندارد، چرا که این هدف، حد و حدود ندارد، پس خستگی و پوچی هم ندارد. به همین دلیل در بهشت، مومن آنقدر تنوع می بیند که از نعمات خسته نمی شود.

برای آشنایی بیشتر به کتاب های زیر مراجعه کنید:
1. انسان از آغاز تا انجام، سیدمحمدحسین طباطبایی، ترجمه، تحقیق و تعلیقه از صادق لاریجانی، الزهراء، تهران.
2. مقالات، محمد شجاعی، سروش، تهران، ج اول.
3. فلسفه و هدف زندگی، محمد تقی جعفری.
4. زندگی ایده آل و ایده آل زندگی، محمد تقی جعفری.
5. انسان از دیدگاه اسلام، عبدالله نصری.
6. فلسفه و هدف زندگی، زین العابدین قربانی.
7. هدف زندگی، مرتضی مطهری.

_____________
(1) آل عمران/ 185، انعام/ 32، توبه/ 38، رعد/ 26. عنکبوت/ 64، محمد(ص)/ 36، حدید/ 20.
(2) غرر الحكم : 233 ، حديث 4658.
(3) هود/ 60.
(4) ملک/ 2 و ذاریات/ 56.

موضوع قفل شده است