منم تحدی میکنم!

تب‌های اولیه

125 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

حامد;79266 نوشت:
سلام
نه آقا جان شما توجه نفرمودید
اول اینکه دارید قیاس به نفس می کنید
ثانیا هر متنی قابلیت بررسی از لحاظ ادبی علمی و غیره را دارد و ارتباطی با عقیده ندارد
ثالثا معیار در این باب علوم ادبی عرب و سایر علوم مربوطه است که در هر زمانی صاحب نظرانی در این ابواب صلاحیت قضاوت دارند
موفق باشید

با عرض معذرت بسیار
ولی حضرتعالی مطلقا متوجه نشده اید که اشکال من بر داوری چیست.

زنده ی بیدار;79240 نوشت:
اگر یک درصد احتمال بدهد که چنان کاری شدنی باشد به اندازه ی همان یک درصد به سخن خداوند کافر شده است. از سوی دیگر نمی تواند به کلام خداوند ایمان و اعتقاد و اعتماد صد در صد داشته باشد ولی در صدد بر بیاید که به کار داوری بپردازد!! این چگونه داوری است که پیشاپیش حتی یک درصد هم این احتمال را نمی دهد که ممکن است نمونه های ارائه شده از شرایط لازم برخوردار باشند؟

احساس میشود خلطی در معنای "محال" صورت گرفته است.
محال 3 گونه معنا میشود: 1- محال ذاتی ؛ محالی است که فی نفسه و با توجه به ذات آن اساسا محال و نشدنی است . مثلا اصل اجتماع نقیضین ذاتا محال است و شدنی نیست.

2- محال وقوعی ؛ محالی است که ذاتا نشدنی و محال نیست و لی چنانچه بخواهد در عالم خارج تحقق پیدا کند و به وقوع برسد نشدنی و محال است . مثلا به وجود آمدن معلول بدون علت .

3- محال عادی؛ محالی است که نه ذاتا محال است و نه وقوعا محال است ولی با توجه به علل و عوامل طبیعی محال است در عالم خارج به وجود آید . ماننند معجزات انبیا.

بنابراین معجزه پیامبر اکرم صلی الله علیه واله از جمله محال عادی است یعنی بر طبق عقل و شعور انسان عادی و بما اینکه فقط انسان است شدنی نیست مگر اینکه این انسان از عالم غیب کمک گیرد و با اتصال به منبع غیب الهی بتواند چنین ایاتی بر زبانش جاری شود .



نتیجه ای که مگیریم اینکه اگر احتمال دهد که چنین کاری شدنی است باعث کفر او نمیشود. فقط احتمال بیهوده ای داه است چرا که معجزه الهی در قالب قران که سخن خداوند بر قلب پیامبر صلی اله علیه واله است منحصر به همین آیات فعلی است و دیگر با توجه به خود آیات قران پیامبر صلی الله علیه واله اخرین پیامبر است پس طبیعتا معجزه ای دیگر نیز در کار نیست و همین آیات قران تا قیام قیامت کافی برای زندگی بشر است که یکی از وجوه اعجاز قران نیز همین است که با توجه به تغییر و تحول در زمان و مکانها باز هم توانسته تا به حال جوابگوی مسائل و مشکلات انسانها باشد یعنی به گونه ای است که قصوری در احکام و دستوراتش پیدا نمیشود و در برابر مسائل مختلف روزگار ،همیشه حرفی و سخنی برای گفتن دارد. و تا قیامت نیز چنین خواهد بود و از انجا که تحریف نشده است و خداوند خود ضامن عدم تحریف آنست هیچ گاه نیازی به امدن پیامبر و معجزه جدیدی نیست.

زمزم;79406 نوشت:
نتیجه ای که مگیریم اینکه اگر احتمال دهد که چنین کاری شدنی است باعث کفر او نمیشود. فقط احتمال بیهوده ای داه است چرا که معجزه الهی در قالب قران که سخن خداوند بر قلب پیامبر صلی اله علیه واله است منحصر به همین آیات فعلی است و دیگر با توجه به خود آیات قران پیامبر صلی الله علیه واله اخرین پیامبر است پس طبیعتا معجزه ای دیگر نیز در کار نیست

سلام
برای قضاوت بین یک متن مدعی برابری با قرآن و قرآن نیاز به چنین احتمالی نیست . اساسا قضاوت بر اساس بی نظر بودن نسبت به طرفین دعوا صورت می گیرد . چه کسی گفته بی نظر بودن موجب کفر می شود ؟
موفق

زمزم;79406 نوشت:

اگر احتمال دهد که چنین کاری شدنی است باعث کفر او نمیشود. فقط احتمال بیهوده ای داه است چرا که معجزه الهی در قالب قران که سخن خداوند بر قلب پیامبر صلی اله علیه واله است منحصر به همین آیات فعلی است


جناب پاسخگوی محترم
متاسفانه دقت کافی را مبذول نفرمودید.
خداوند! در قرآن(اسراء 88) می گوید:
قُل لَّئنِ‏ِ اجْتَمَعَتِ الْانسُ وَ الْجِنُّ عَلىَ أَن یَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْءَانِ لَا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کاَنَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرًا
بگو: اگر جن و انس گرد آیند تا همانند این قرآن را بیاورند نمی توانند همانند آن را بیاورند، هر چند که یکدیگر را یارى دهند.

طبق بیان فوق و با استناد به قرآن این کار مطلقاً شدنی نیست. دست کم در توان هیچ جن و انسی نیست.
از سوی مقابل داور مسلمانی که ایمان و مسلمانی وی مبتنی بر همین قرآن است در صدد بر می آید به کار داوری میان نمونه های ارائه شده و مقایسه آنها با قرآن بر بیاید.
در ذهن این داور چه می گذرد؟؟
داور به حکم داوری خود و مسندی که بر آن نشسته است باید در ذهن خود پذیرفته باشد که ممکن است یکی از نمونه ها از شرایط لازم برخوردار باشد.
تا اینجا درست است؟
اگر داور به هیچ وجه من الوجوه کوچکترین احتمالی هم ندهد هرگز حتی یکی از نمونه ها هم از شراط لازم برخوردار نیست داور نیست.

این چگونه داوری است که مطلقا و تحت هیچ شرایطی کوچکترین احتمالی نمی دهد ممکن است یکی از نمونه ها از شرایط لازم برخوردار باشند؟؟؟
اگر چنین می اندیشد چرا در جایگاه داوری نشسته است؟؟ چرا خود را داور نامیده است؟؟ از همان ابتدا می گفت من حکم خود را ( با اعتماد بر سخن خداوند ) مبنی بر غیر ممکن بودن این کار صادر کرده ام!!
ولی اگر این احتمال را ولو بسیار اندک بدهد که این کار شدنی باشد و مبتنی بر همین احتمالِ ولو کم خود را شایسته ی داوری بداند - که باید چنین باشد - درست در مقابل سخن! خداوند ایستاده است که می گوید:

اگر جن و انس گرد آیند تا همانند این قرآن را بیاورند نمی توانند همانند آن را بیاورند، هر چند که یکدیگر را یارى دهند.

به هر حال این داور باید تکلیف خود را با دین خود روشن کند.
اگر مسلمان است باید به درستی سخن خدای خود که مبنای مسلمانی وی است گردن نهد و کوچکترین احتمالی در شدنی بودن این کار ندهد.
اگر هم مسلمان نیست که بحث علیحده ای پیش خواهد آمد.
پس مختصرا چنین می شود:
1- خداوند! در این آیه از عدم امکان انجام همانند آوری برای قرآن صراحتاً سخن گفته است.
2- این آیه جزیی از قرآن است.
3- ایمان داور مسلمان مبتنی بر پذیرش بی چون و چرای همین قرآن است.
4- نمی توان بخشی از قرآن را پذیرفت و به بخشی کافر و بی اعتنا شد!
5- هر گاه فردی مورد 4 را مرتکب شود از دایره اسلام خارج می شود.

زنده ی بیدار;79444 نوشت:
طبق بیان فوق و با استناد به قرآن این کار مطلقاً شدنی نیست. دست کم در توان هیچ جن و انسی نیست. از سوی مقابل داور مسلمانی که ایمان و مسلمانی وی مبتنی بر همین قرآن است در صدد بر می آید به کار داوری میان نمونه های ارائه شده و مقایسه آنها با قرآن بر بیاید. در ذهن این داور چه می گذرد؟؟ داور به حکم داوری خود و مسندی که بر آن نشسته است باید در ذهن خود پذیرفته باشد که ممکن است یکی از نمونه ها از شرایط لازم برخوردار باشد. تا اینجا درست است؟ اگر داور به هیچ وجه من الوجوه کوچکترین احتمالی هم ندهد هرگز حتی یکی از نمونه ها هم از شراط لازم برخوردار نیست داور نیست.

سلام
این فرض که داور باید احتمال بدهد یکی از موارد برتر از قرآن است ممنوع می باشد . هیچ لزومی ندارد قاضی نسبت به نتیجه قضاوت خود ذهنیتی داشته باشد بلکه اصل آنستکه خالی الذهن باشد وگرنه در قضاوت او موثر خواهد بود و این خالی الذهن بودن نسبت به طرفین موضوع هیچ اشکالی ندارد چون او در مقام قضاوت است .
موفق در دقت

بسم الله الرحمان الرحیم

با سلام و تشکر
معجزه بودن قرآن به این معنی نیست که خداوند متعال دیگران را از آوردن مثل قرآن منع کرده است بلکه اگر همه جن و انس تمام توان خود را بگذارند تا مثل قرآن را بیاورند هرگز نخواهند توانست. و این یعنی عاجز بودن جن و انس. لذا برای قضاوت کردن نیاز به این نیست که شخص مبنای خود را بر عدم توانایی جن و انس بر آوردن مثل قرآن قرار دهد. کافی است که میان آن آورده و قرآن مقایسه کند که آیا مثل قرآن از جهت خصوصیات آن هست یا نه؟ اعجاز کلام خداوند به گونه ای است که نیاز به همچنین لحاظی ندارد. با نگاه به گفته های دانشمندانی که خود مسلمان نبودند اما اذعان به معجزه بودن این کلام خدا داشتند، گفته ما تقویت می شود. دانشمندانی مانند گوته، دکتر جرنیه،موریس بوکایل و ...[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
گوته :
اگرچه ما همواره از قرآن روی برمی گردانیم و در همان مرحله ی اول از آن اظهار تنفر می نماییم اما آن خیلی زود ما را به سوی خود جذب کرده و شگفت زده می نماید و در نهایت ما را وادار می کند که در مقابل آن سر تعظیم و احترام فرود آوریم. سبک و اسلوب قرآن و هماهنگی و توافق آن با محتوا و هدفش محکم و استوار، بسیار عالی و باشکوه، با هیبت و سرسام آور و دارای رفعتی حقیقی و ابدی است. ازاین رو این کتاب در تمام زمانها، تأثیری نیرومند از خود به جای می گذارد
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
دکتر جرنیه :
من تمام آیه های قرآن را که درزمینه ی علوم طبیعی و بهداشت و طب بودند، مطالعه نمودم و آنها را با دقیق ترین قوانین علوم طبیعی و پیچیده ترین اصول ثابت شده ی علوم عقلی منطبق دیدم ویقین پیدا کردم که هزار سال قبل جز خدا هیچ کسی بر روی زمین از آن قوانین و اصول آگاه نبوده است؛ پس به حقانیت و خدایی بودن چنین کتابی ایمان آوردم.
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
موریس بوکایل :
بررسی کامل عینی و بی طرفانه ی قرآن در پرتو دانش مدرن، ما را به درک توافق بین این دو (قرآن وعلم) رهنمون می سازد و نیز این حقیقت را روشن می سازد که در زمان محمد، نه او و نه هیچ انسان دیگری نمی توانسته است چنین مطالب شگفت انگیزی را که با علم امروز مطابقت می کند، به رشته ی تحریر در آورد.
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif].
موفق باشید:Gol:

hadimahani;80326 نوشت:
اشتباه بزرگ شما این است که ایه را بد ترجمه کرده اید. کجای آیه می فرماید "نمی توانند".آقاجان شما از هر لغت شناسی که می خواهی سوال کن.به هر کتاب لغتی که می خواهی رجوع کن و ببین که آیا "لایاتون" به معنای "نمی توانند"است یا به معنای"نمی آورند". از بابت سطح سواد شما متاسفم!

سلام
نه آقاجان شما مطلب را نگرفته اید
انسان بما هو انسان دارای این ظرفیت است که ارتقاء وجودی بیابد و از سوی خدا پیام بیاورد اما
این آیه نه تنها به کنایه عدم استطاعت را می رساند بلکه این را نیز بیان می کند که دیگر تا آخر الدهر کسی مثل محمد ص نمی آید که بتواند مثل قرآن را ولو از سوی خدا بیاورد بحث تظهیر و یاری کردن هم همان یاری کردن وجودی است که اگر همه دست بدست هم دهند تا مانند محمدص را بپرورانند ، نمی توانند
پس هم محمد ص آخرین پیامبر و برترین انسان است هم قرآنی که او از سوی خدا آورده است برترین پیام و اعجاز الهی است
موفق در دقت

بسم الله الرحمان الرحیم

با سلام و تشکر
برادر بزرگوار شما فرمودید
:اشتباه بزرگ شما این است که ایه را بد ترجمه کرده اید. کجای آیه می فرماید "نمی توانند".آقاجان شما از هر لغت شناسی که می خواهی سوال کن.به هر کتاب لغتی که می خواهی رجوع کن و ببین که آیا "لایاتون" به معنای "نمی توانند"است یا به معنای"نمی آورند".
از بابت سطح سواد شما متاسفم!
:Labkhand:
شما باید توجه داشته باشید که معنای مطابقی « لا یاتون»، « نخواهند آورد» است و معنای التزامی آن «نمی توانند بیاورند» که این معنا در ترجمه عده ای از علما هم به چشم می خورد.
بهرام پور: بگو: اگر همه انس و جن فراهم آيند كه نظير اين قرآن را بياورند نمى‏توانند مانند آن را بياورند، ...
انصاریان:بگو: قطعاً اگر جنّ و انس گرد آيند كه مانند اين قرآن را بياورند، نمى‏توانند مانندش را بياورند، ...
آیتی:بگو: اگر جن و انس گرد آيند تا همانند اين قرآن را بياورند نمى‏توانند همانند آن را بياورند...

بهتر است بنابر فرموده قرآن تا بلوغ علمی نرسیده زود قضاوت نکنیم و دیگران را به بی سوادی متهم ننماییم.
موفق باشید:Gol:

من متاسفانه تنونستم کله این تاپیک رو بخونم . ولی یه سری دیگه مشکلات این رو می گم ، اکه تکراری بود ببخشید .
اول که همون دوستمون گفتن ، معلوم نیست معنی مثل چی هست .و کدام معیار برای بررسی اینکه "مثل" قران هست یا نه هست ؟؟ اگر منظور فصاحت و زیبایی هست ، زیبایی اصلا ملاک خوبی نیست برای اینکه نشان بده که معجزه هست .

حال ، نکته ی جالب این که بعضی از مخالفان ، بعضی کتاب ها ی "مثل" قران نوشتن . مانند این :
يکی از نويسندگان مسيحی که مدعی معارضه با قرآن است، در مقابل سوره حمد با اقتباسی که از خود سوره داشته است سوره خودساخته‌ای عرضه نموده است:

الحمدللرحمن، رب الاکوان، الملک الديان. لک العباده و بک المستعان اهدنا صراط الايمان.
و در مقابله با سوره کوثر گفته است: انا اعطيناک الجواهر، فصل لربک و جاهر، ولا تعمتد قول ساحر! اين فرد با تقليد کامل از نظم و ترکيب آيات قرآنی و تغيير برخی از الفاظ آن به مردم چنين تلقين می‌کند که با قرآن معارضه نموده است. همين بافته‌هايش را نيز از مسيلمه کذاب به سرقت برده است. مسيلمه در برابر سوره کوثر گفته بود: انا اعطيناک الجماهر، فصل لربک و هاجر، ان مبغضک رجل کافر .

ایا اینها با توجه به اینکه از وزن و کمی مفهوم قران ، مثل هم هستن ، پاسخی برای تحددی به قران نیست ؟؟

حال نکته ی دیگر . هیچ کس نمی تواند "مثل" هیچ کتاب دیگری بیاورد . به عنوان مثال هیچ کس نمی تواند "مثل" دیوان حافظ را بیاورد ... ایا این دلیل بر معجزه بودن دیوان حافظ هست ؟ به هیچ عنوان . در کل ، اگر کسی ادعا کند که "مثل" فلان کتاب را اورده ، ادعای اشتباهی هست .. .

نکته ای دیگر ، اگر کسی نمی تواند مثل قران را بیاورد و کتاب انسانی نیست ، از کجا معلوم که خدایی هست ؟؟ جن و پری و موجودات خیالی دیگر چی؟ به هیچ عنوان نمی شه گفت که اون ها این کتاب رو نیوردن !!!.

ایا این سوره ، پاسخی به تهدی قران است ؟؟(با توجه به معجزاتی که بعدش ذکر شده در موردش؟)
بسم الله الرحمن الرحيم

ثشقيل

الفيل ما الفيل

و ما ادراک ما الفيل

هذا صاحب الخرطوم الطويل

الفيل خير من الف ابل

فتفکر فی الفيل وان الله يحب الفيل والابابيل

و هو لا يحب الکفار و الاباطيل

این سوره دارای خصوصیات بی نظیری است که از هر جهت انتساب آن به یک بشر عادی غیر ممکن به نظر می رسد. در آیۀ نخست ما پنج حرف از رموز قرآنی را می بینیم که تا کنون بسیاری از مفسرین قرآن از تفسیر آن عاجز مانده اند و حتی علمای یهود و مسیحیت نیز در مورد عمق این گفتار زبان به اعتراف گشوده اند. در عین حال این آیه با آیۀ بعد هم قافیه است که خود یکی دیگر از اعجاز درونی قرآن میباشد. سه حرف اول این آیه در هیچ کدام از آیات دیگر تکرار نشده است. یک فیزیک دان یهودی در دانشگاه کالیفرنیا با تجزیه و تحلیل این آیه متوجه عدم تکرار سه حرف نخست و تکرار حروف \"ی\" و \"ل\" در آیات بعدی شد و با قرار دادن این الگو در فرمول نسبیت انیشتین پی به راز انبساط کائنات شد.

در آیۀ بعدی خداوند ما را به تفکر در مورد فیل فرا می خواند. امروزه زیست شناسان با شگفتی در مورد تفاوت فیل با جانوران دیگر سخن می گویند. کلمۀ فیل در این آیۀ شریفه به صورت زوج آمده است که خود حکایت از وجود دو جنس نر و ماده در این جانور دارد یعنی چیزی که اوزاکا اوشاواتا، زیست شناس ژاپنی، پس از 50 سال تحقیق متوجه آن شد و کتابها و مقالات بسیاری در مورد آن چاپ نمود.

در آیۀ شریفۀ سوم خداوند جهل ما را نسبت به فیل مجددا به ما گوشزد می کند. در سوره های دیگری از قرآن نیز خداوند جهل ما را در مورد زیتون، انجیر و دیگر نعمتهای خود گوشزد می کند. زیتون و انجیر از میوه های مورد علاقۀ فیل هستند که منابعی سرشار از ویتامین آ، ب، ث، د و املاح را برای فیل فراهم می سازند. بنابراین این سوره در کنار دیگر سوره های قرآن اطلاعات جامعی از رژیم غذایی این جانور و اهمیت ویتامین ها برای سوخت و ساز بدن فراهم می سازد که اگر مسلمانان به مفاد این آیه عمل کنند به هیچ درد و مرضی مبتلا نخواهند شد.

در آیۀ چهارم سخن از خرطوم طویل فیل به میان آمده است. این تنها آیه ای است که خداوند متعال در آن سخن از اهمیت این عضو جانور به میان آورده است. فیل تنها موجودی است که در حال حاضر دارای چنین عضوی می باشد و جانوران دیگری که در گذشته دارای عضوی مشابه بوده اند یعنی ماموت ها منقرض شده اند. چنان چه می بینیم در این آیۀ شریفه از ضمیر هذا به معنی این استفاده شده است نه از ذلک یا هولاء چرا که ماموت ها اکنون منقرض شده اند. این خود دلیلی بر اشراف خداوند بر اقراض نسل ماموت ها است که در این آیه منعکس شده است.

در آیۀ پنجم خداوند یک فیل را برتر از هزار شتر می خواند. می دانیم که در زندگی اعراب شتر از اهمیت خاصی برخوردار بوده است و حتی اشعار بسیار زیادی از دوران جاهلیت اعراب باقی است که اشعار زیبایی را در مورد وصف این جانور سروده اند. با این همه اعراب از درک عظمت فیل غافل مانده اند و خداوند با برتر خواندن فیل از هزار شتر اعراب را برای کسب فیل فرا خوانده است. فیل جانوری است که در حجاز یافت نمی شود و اعراب می بایست برای دسترسی به آن از یک سو به شبه قارۀ هند و از سوی دیگر به قارۀ آفریقا می رفتند که این خود سببی برای گسترش اسلام می باشد که خداوند به گونه ای تلویحی ما را به گسترش اسلام فرا می خواند و مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنه ای، نیز با استناد بر این آیه امر مهم رهبری دنیای اسلام و گسترش آن را به شرق و غرب جهان بر عهده گرفته اند.

در آیۀ ششم خداوند ما را دگر باره به تفکر در آفرینش فیل فرا می خواند و در عین حال بر محبت خود بر فیل و پرستو تاکید می کند. می دانیم که چندی پیش از تولد پیامبر اسلام پادشاه حجاز لشگریانی را سوار بر فیل برای نابودی کعبه می فرستد که این سپاه توسط پرستوهایی که از جانب خداوند مامور شده بودند، همگی نابود شدند. با وجودی که توان نظامی این سپاه کفر بر پایۀ فیل استوار بود، خداوند مهر و محبت بی پایان خود را بر این جانوران در این آیه به نمایش می گذارد و چه بسا این محبت را کمتر از محبت خود به پرستوها نمی داند. خداوند در این آیه به گونه ای تلویحی ما را به گذشت و رحمت فراخوانده است. وزیرجنگ اسراییل در سخنان اخیر خود گفته است اگر مسلمانان تنها به دستورات اخلاقی این آیه در مورد گذشت و رحمت عمل کنند دوستی و مودت ایجاد شده در آنان برای محو اسراییل کافی است.

در آیۀ پایانی خداوند بلافاصله در کنار رحمتی که در آیۀ قبل ذکر شد عقاب خویش را نسبت به کفار و هر گونه باطلی که از جانب آنها صادر می شود بیان می کند. مسلمانان باید از ترتیب این آیات بیاموزند که رحمت به مسلمانان باید در کنار تنفر و انزجار از کفار و اباطیل باشد. ولی نکتۀ جالب این آیۀ شریفه در این است که خداوند در این آیه برخلاف بسیاری از آیات دیگر قرآنی سخنی از کشتار کفار به میان نمی آورد و همواره دری از رحمت را به سوی گمراهان باز باقی می گذارد.

تمامی آیات این سوره دارای یک وزن درونی بوده و همگی به حرف لام خاتمه می یابد تا به هر گونه شک و تردیدی نسبت به فرازمینی بودن این آیه خاتمه دهد. در عین حال تعداد آیات این سورۀ شریفه هفت می باشد که خود عددی مبارک در میان عالم اعلی می باشد چنانچه خداوند نیز آسمان را در هفت طبقه آفریده است که تعداد آیات این سوره دلیل محکمی بر این امر است.

imanjo0n;101751 نوشت:
الحمدللرحمن، رب الاکوان، الملک الديان. لک العباده و بک المستعان اهدنا صراط الايمان.

سلام بر روشن روانان
مشکل مخالفان قرآن بی اطلاعی و کم سوادی است .
چه اینکه قرآن کریم بعنوان اعجاز الهی و بدون هیچ نوع نسخه برداری لفظی از سایر متون و به همراه معجزات متعدد عملی پیامبر اسلام ص بعنوان صدق بر مدعای ایشان و کتاب هدایت بشری آورده شده است . این ویژگی در هیچیک از این کلمات بشری که بعدا آورده اند نیست . چون نه آنها مدعی پیامبری بوده اند و نه اعجاز عملی داشته اند و نه کلامشان از شرایط اعجاز بویی برده است .
قیاس امثال این کلمات با اصل قرآنی اش انسان را به برتری بیان قرآنی واقف می سازد
بنده چند ایراد واضح به این کلمات بیان می کنم :
1- خوب اولین ایراد همان کپی برداری واضح از سوره حمد است در حالی که سوره حمد کپی متنی بشری نیست
2- ال در الحمد بیان تمام الحمد است و این با آوردن الرحمن که اسم جامع نیست سازگاری ندارد یعنی باید مثل قرآن بگوید : الحمد لله چون الله اسم جامع است و تمامیت حمد با آن سازگار است نه با رحمن
3- اشکالات لک العباده :
الف - در ایاک نعبد تخصیص عبادت با لفظ ایاک که مفعول مقدم بر فعل است بیان شده اما در اینجا تقدم خبر بر مبتدا وضوح تقدم مفعول بر فعل را ندارد
ب- در لک العباده قائل قول بعنوان عابد منظور نشده لذا کلام، شعاری است مثل اینکه فرد بی اعتقادی بگوید : فلانی را خوب می دانند که دلالتی بر اعتقاد گوینده بر خوبی یا بدی فلانی ندارد . لک العباده یعنی عبادت برای توست اما من بنده توام و این را در عملم می آورم و... اصلا مطرح نیست
ج- در لک العباده فعلیت عبودیت قائل مطرح نیست اما در ایاک نعبد علاوه بر این جهت استمرار عبودیت با فعل مضارع نیز تامین شده است
د- در ایاک نعبد بر جمعی بودن عبادت تصریح دارد تا مجتمع عباد را بعنوان هدف دنبال کند در حالی که در لک العباده نه بعد فردی و نه بعد جمعی عبادت مورد توجه قرار نگرفته است
و مواردی دیگری که با تامل روشن می شود
4- مستعان با علی متعدی می شود نه با باء
5- قرآن الصراط دارد که ال به معنای تمام و کمال است یعنی راه کامل اما صراط به تنهایی این معنا را نمی رساند . ایمان هم ابهام معنایی دارد و معلوم نیست ایمان به چه گفته می شود اما با توجه به تفصیل سوره حمد در مورد صراط قاری معنای روشنی از صراط می یابد
خوب وقتی بر یک جمله کوتاه از نظر این طلبه کوچک این همه ایراد وارد باشد دیگر فاتحه اعجاز چنین کلامی خوانده است .
بقیه کلمات را نیز با این معیار بسنجید ببینید چه از آن در می آید .
موفق در کشف حقیقت

بنام خدای حقیقت ...

یه مقایسه

" وان الله يحب الفيل والابابيل "

خدا در قرآن چه کسانی را دوست دارد؟

فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ آل عمران 76
إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُم بُنْيَانٌ مَّرْصُوصٌ صف 4
وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ آل عمران 148
وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ آل عمران 134
اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ بقره 195
إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ توبه 4
وَاللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ آل عمران 146
وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ توبه 108
إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ ممتحنه 8
وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ مائده 93
إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ مائده 42
إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ توبه 7
إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ مائده 13
إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ حجرات 9
إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ آل عمران 159

قضاوت با خودتان !!!
هم چنین این آقای تحدّی شکن گفته " الفيل والابابيل " یعنی این دو را با هم آورده در قرآن نیز نمونه ای هست که خدا دو گروه را که دوست دارد با هم آورده :

إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ
الْمُتَطَهِّرِينَ

هر گردی که خورشید نمیشه
والسلام علی من التبع الهدی

imanjo0n;101751 نوشت:
فتفکر فی الفيل وان الله يحب الفيل والابابيل و هو لا يحب الکفار و الاباطيل

با سلام شما با پیش
فرض اینکه اعجاز قرآن در زیبایی ظاهری آن است مسئله برایتان مشکل شده وگرنه چه چیزی در این کلمات است که به عنوان تحدی مطرح شود؟
وچنانچه در این کلمات فرمودید خدا اباطیل را دوست ندارد

شما باید در بحث علمی بیشتر از استدلال استفاده کنید تا ...

imanjo0n;101751 نوشت:
الفيل خير من الف ابل فتفکر فی الفيل وان الله يحب الفيل والابابيل و هو لا يحب الکفار و الاباطيل

یکی از پارامتر های وجاهت یک متن معانی خاصی است که در آن وجود دارد وقرآن زیباییش فقط در هم قا فیه بودن کلمات نیست
حال من خواهش می کنم شما بفرمایید در این متنی که می خواهد با قرآن برابری کند این مشکل چطور حل می شود؟

چطور یک فیل بهتر است از هزار شتر
حال دو نکته را ببینید
چون مقایسه فیل وشتر است حتما موضوع مخصوص عربستان است حال اگر یک فیل در عربستان باشد سه روزه می میرد چون خوراک مورد نیاز را در آنجا به دست نمی آورد واین را با یک شتر که دوماه بی آب وغذا کشتی بیابان می شود مقایسه کنید یعنی یک فیل از یک شتر هم بهتر نیست واگر در ایران وهندوستان هم بخواهیم محاسبه کنیم من نمی دانم چطور باید حساب کرد شما بفرمایید

موافقید که سراینده این کلمات عجب گاف سه هزار برابری داده است! آن هم در یک متن پانزده کلمه ای

ششقیل=الم؟؟؟

imanjo0n;101751 نوشت:
ثشقيل الفيل ما الفيل و ما ادراک ما الفيل هذا صاحب الخرطوم الطويل الفيل خير من الف ابل فتفکر فی الفيل وان الله يحب الفيل والابابيل و هو لا يحب الکفار و الاباطيل
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

یکی از نشانه های اعجاز قرآن حروف مقطعه است و یکی از خصوصیاتش اینست که در هر سوره ای که این حروف را داریم تعداد همان حروف نسبت به حروف دیگر در آن سوره بیشتر است

یعنی یک متن تقریبا 7000کلمه ای سوره بقره حروفش طوری است که نسبت الف ولام ومیم از همه بیشتر است اهمیت موضوع جایی معلوم میشود که
بدانیم سوره بقره به صورت یک متن کامل نیامده بلکه قسمت های مختلف آن در سالهای متمادی کم کم در حالات مختلف جنگ وصلح ومسافرت و... بطور ناگهانی نازل شده به مناسبت وقایع یعنی کسی آن را در یک اطاق در بسته ویک مدت مشخص وبا مطالعه طرح ریزی نکرده این خصوصیت یکی از دهها خصوصیت این سوره است که مجموعا این متن را به معجزه تبدیل می کند وکل قرآن از همین قاعده پیروی می کند یعنی با نگاه کل نگر اعجازش را باید فهمید نمی توان یک آیه را گرفت وگفت این کجایش معجزه است

وخصوصیات دیگر

به شما توصیه ام این است که موضوع را مطالعه بفرمایید

imanjo0n;101751 نوشت:
حال نکته ی دیگر . هیچ کس نمی تواند "مثل" هیچ کتاب دیگری بیاورد . به عنوان مثال هیچ کس نمی تواند "مثل" دیوان حافظ را بیاورد ... ایا این دلیل بر معجزه بودن دیوان حافظ هست ؟ به هیچ عنوان . در کل ، اگر کسی ادعا کند که "مثل" فلان کتاب را اورده ، ادعای اشتباهی هست

اینکه چیزی مثل چیز دیگر باشد خیلی واضح است یعنی خصوصیات مشترک زیادی بین آن دو باشد ودر اصول کلی با هم یکسان باشند . در همان حدی که شما شبیه برادرتان هستید نه بیشتر وکاری به شباهت تام نداریم
مثلا می گوییم سوره بقره مثل سوره ال عمران است... و این درست است شما مثل برادرتان هستید در هزاران فاکتور ودر خصوصیات روانی و عادات هم کمابیش مشابهید ومثل بودن شباهت 100% نیست

imanjo0n;101751 نوشت:
الحمدللرحمن، رب الاکوان، الملک الديان. لک العباده و بک المستعان اهدنا صراط الايمان.

این یک کپی برداری ناشیانه از سوره حمد است که مرغ پخته را در دیگ می خنداند وچنانچه در پایین بیان می شود باید با یک نگاه کل نگردر مورد یک متن 600صفحه ای خصوصیات واصول کلی آن را استخراج کرد وهمان خصوصیات را در یک متن اعمال کرد تا اول مثل بودن کل با کل ثابت شود تا به اجزاء بپردازیم

imanjo0n;101751 نوشت:
حال ، نکته ی جالب این که بعضی از مخالفان ، بعضی کتاب ها ی "مثل" قران نوشتن . مانند این : يکی از نويسندگان مسيحی که مدعی معارضه با قرآن است، در مقابل سوره حمد با اقتباسی که از خود سوره داشته است سوره خودساخته‌ای عرضه نموده است:

تحدی آبروی قرآن واسلام است اگر کسی مثل قرآن را درست کرده بود لازم نبود در یک سایت توسط فردی که با این علوم آشنایی ندارد مطرح کند بلکه توسط مسیحیان فراوان عرب زبان به همراه بودجه های کلان که در خدمت ترویج وچاپ وانتشار هزاران کتاب ضد اسلامی هستند وبا بر پایی کنفرانس ها واعطای بورسیه ها برای تحقیق در این کارو هزار راه دیگر برای علم کردن آن واز بین بردن وجاهت دینی که فقط عبادتگاههای آن در اروپا در طول سی سال اخیر چهل برابر شده است وبشدت موجودیت ادیان دیگر را به خطر انداخته مطرح می شد.

ومخالفان اسلام امروز به این امر نپرداخته اند ومسئله تحدی مال امروز نیست 1450سال از زمان تحدی می گذرد ومسلمانان منتظرند

لابد میدانید دانشگاههای فراوانی در جهان وجود دارد که کارشان خواندن وترجمه کردن متنهایی از زبانهای منقرض شده است که در متنهایی با خط میخی و ما قبل تاریخی مطرح شده وآن قدر کارشان ظرافت ودقت دارد که یک متن را بدون اینکه معانی کلمات آن را بدانند وحروف آن را بشناسند ترجمه می کنند
آنها هم نتوانسته اند!
در این مورد در تاریخ اسلام قضایای فراوانی وجود دارد که گروههایی خواستند این کار را انجام دهند ونتوانستندو مسئله جدید نیست.

imanjo0n;101751 نوشت:
اول که همون دوستمون گفتن ، معلوم نیست معنی مثل چی هست .و کدام معیار برای بررسی اینکه "مثل" قران هست یا نه هست ؟؟ اگر منظور فصاحت و زیبایی هست ، زیبایی اصلا ملاک خوبی نیست برای اینکه نشان بده که معجزه هست .

اینکه چیزی مثل چیز دیگر باشد خیلی واضح است یعنی خصوصیات مشترک زیادی بین آن دو باشد بالا هم گفتم

مثلا قرآن خصوصیات زیادی دارد بعضی از آنها توسط کارشناسان آمده وشما مطالعه بفرمایید تا بحث تکراری نشود. هر متن دیگر باید اینچنین باشد
مثل عدم تناقض در سراسر قرآن
اخبار غیبی
زیبایی ظاهری
زیبایی در موسیقی ای که از چیدمان خاص حروف بوجود آمده که شهرت جهانی دارد ودر بسیاری از کشورهای ارو پایی روش درمانی قرآن درمانی مرسوم شده که با شنیدن قرآن درمان انجام میشود. وتاثیر آن مربوط به معانی نیست چرا که آنان معانی قرآن را نمی فهمند بلکه قسمتی از آن مربوط به موسیقی خاص آن است که خیلی دلنشین است.

.ولازم به ذکر است روز اولی که در انگلستان فرستنده رادیویی به کار افتاد یکی از برنامه های روزانه ای که پخش مشد صوت دلنشین قرآن در نیم ساعت بود!

لطافت معانی وادبیات زیبایی که با محیط وحشی آن روز عربستان هم خوانی ندارد
زیبایی های علم فصاحت وبلاغت
وجود علومی که در 1400سال پیش خبری از آن نبود مثل تشویق به مسافرت به فضا وتوسعه جهان بعد از بیگ بنگ و جمع شدن آن در پایان و...
مثل وجود یک محاسبه دقیق ریاضی بین کلمات وحروف در این مورد «اعجاز ریاضی قرآن را ببینید» الحمد لله الان همه جیز در دسترس هست روی شبکه مطالعه بفرمایید
و....

imanjo0n;101751 نوشت:
من متاسفانه تنونستم کله این تاپیک رو بخونم . ولی یه سری دیگه مشکلات این رو می گم ، اکه تکراری بود ببخشید .

در یک مناظره عدم توجه به حرف طرف مقابل مشکلاتی برای فرد بوجود می آورد .شما باید بیشتر مطالعه بفرمایید تا در بحث علمی بیشتر از استدلال استفاده کنید

یوسف;107702 نوشت:


نقل نوشته اصلی توسط : Imanjo0n ثشقيل الفيل ما الفيل و ما ادراک ما الفيل هذا صاحب الخرطوم الطويل الفيل خير من الف ابل فتفکر فی الفيل وان الله يحب الفيل والابابيل و هو لا يحب الکفار و الاباطيل
یوسف;107702 نوشت:


اگر یک فیل در عربستان باشد سه روزه می میرد چون خوراک مورد نیاز را در آنجا به دست نمی آورد واین را با یک شتر که دوماه بی آب وغذا کشتی بیابان می شود مقایسه کنید یعنی یک فیل از یک شتر هم بهتر نیست موافقید که سراینده این کلمات عجب گاف سه هزار برابری داده است! آن هم در یک متن پانزده کلمه ای
یوسف;107702 نوشت:


وقرآن زیباییش فقط در هم قا فیه بودن کلمات نیست حال من خواهش می کنم شما بفرمایید در این متنی که می خواهد با قرآن برابری کند این مشکل چطور حل می شود؟ چطور یک فیل بهتر است از هزار شتر حال دو نکته را ببینید چون مقایسه فیل وشتر است حتما موضوع مخصوص عربستان است حال اگر یک فیل در عربستان باشد سه روزه می میرد چون خوراک مورد نیاز را در آنجا به دست نمی آورد واین را با یک شتر که دوماه بی آب وغذا کشتی بیابان می شود


با سلام

ان کسی که تحدی می کرد پس چرا پاسخ نداده است؟

تحدی رابیشتربشناسیم:
﴿قل لئن اجتمعت الإنس والجن علي أن يأتوا بمثل هذا القران لا يأتون بمثله ولو كان بعضهم لبعض ظهيراً﴾(اسرا88) تحدّي (مبارزطلبي) قرآن كريم، هم «جهاني» است، چنانكه از اين آيهٴ كريمه بر مي‏آيد، وهم «جاودانه»، و لازمهٴ جهاني بودن تحدّي قرآن كريم آن است كه فهمش در توانِ همگان باشد؛ زيرا اين تحدّي تنها در محور لغت، ادبيات، فصاحت و بلاغت نيست تا مخاطبان آن، تنها عرب‏زبانان و آشنايان به ادب عربي باشند، بلكه ناظر به محتوا و فرهنگ خاص آن نيز هست.

اعتراف جهانيان به عجز از آفريدن اثري همانند قرآن، در صورتي سودمند است كه محتواي قرآن براي آنان قابل فهم باشد وگرنه دعوت به آوردن همانند، براي كتابي كه گروه كثيري از انسانها زبان ويژهٴ آن را نمي‏فهمند، كاري لغو و غير حكيمانه است

.

تحدی رابهتربشناسیم:
قرآن كريم از يك سو براي خود اوصافي ياد مي‏كند كه ضرورت تفسير آن را به همراه دارد و از سوي ديگر علومي را طرح مي‏كند كه بدون تفسير ادراك نمي‏شود؛ زيرا از طرفي خود را به عنوان سخن رصين و گفتار وزين و پر مغز مي‏ستايد: ﴿إنّا سنلقي عليك قولا ً ثقيلا ً﴾1 و نيز سلسله جبال را در پيشگاه هَيْمَنه و سيطره خود خاضعْ و خاشع و متصدّع و متلاشي مي‏داند: ﴿لو أنزلنا هذا القران علي جبلٍ لرأيته خاشعاً متصدّعاً من خشية الله وتلك الأمثال نضربها للناس لعلّهم يتفكرون﴾2 و همچنين همگان، اعم از پري و انسان را به مصاف و مبارزه فرا مي‏خواند و عجز آنان را در اين تحدّيِ نَفْس گير و جامع اعلام مي‏دارد: ﴿قل لئن اجتمعت الإنس والجن علي أن يأتوا بمثل هذا القران لا يأتون بمثله ولو كان بعضهم لبعضٍ ظهيراً﴾3. ظهور اطلاقيِ جملهٴ «لا يأتون» اين است كه جامعهٴ مجتمع انس و جن براي هميشه در اين پيكارِ اعجازآميز، فرسوده و ناتوانند؛ چنانكه از جملهٴ ﴿فإن لم تفعلوا ولن تفعلوا فاتقوا النار التي وقودها الناس والحجارة أعدّت للكافرين﴾4 عجز جاودانه محاربانِ در اين نبرد معلوم مي‏شود.

از سوي ديگر، قرآن كريم علوم و معارف ويژه‏اي در جهان‏بيني توحيدي، اسماي حسناي الهي، صفات علياي ازلي، قضا و قدر، جبر و تفويض و اختيار، تجرّد روح، عصمت فرشتگان، عصمت و طهارت انبيا و ائمه اهل‏بيت (عليهم‏السلام)، امامت و رهبري نظام اسلامي، داوري دربارهٴ مكاتب ديگر، شرح ره‏توشه انبياي سلف، دستور اولياي خلف و دهها مسائل عميق دگر
1
ـ سورهٴ مزمّل، آيهٴ 5.
2
ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 21.
3
ـ سورهٴ إسراء، آيهٴ 88.
4
ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 24.

ایمان;60919 نوشت:
با سلام خدمت همه دوست داران مباحث قرانی
جناب پسرک کنجکاو به خاطر سوال خوب شان شایسته تحسین اند .
همینطور که جناب پسرک کنجکاو فرمودند تحدی در قرآن به یک سوره و ده سوره و کل قران صورت گرفته اما به کیفیت و ملاک های تحدی اشاره نشده است .
در نتیجه بدون ملاک و معیار مشخص ، هر تلاشی که انجام پذیرد نتیجه مطلوبی نخواهد داشت.
سکوت قرآن و اهل بیت در تبیین شرایط تحدی یک نوید را بدنبال دارد و آن اینکه شناخت قرآن و لطایف و ظرافتهای بکار رفته در آن که باعث تمایز قران از دیگر متون شده ؛ بر ادیبان (هرکسی که بتواند گفتاری را عالمانه مورد نقد و بررسی قرار دهد) و قرآن شناسان ( با هر دین و ملیتی که باشند ) مشکل نیست .
بنابر این اگر ویژگی ها ، لطافت ها ، ظرافت ها ، آرایه های ادبی و بلاغی و... که در قرآن بکار رفته شناسایی شود ، شاید بتوانیم به ملاک و معیاری برسیم که ما را در این امر یاری نماید .
لذا از کلیه عزیزان اعم از پرسشگران محترم که معتقدم تمام هدفشان رسیدن به یک پاسخ دقیق و کامل است تا روح تشنه و کنجکاو خود را سیراب نمایند و هیچ عنادی هم با خدا و قران ندارند ؛ و کاربران و کارشناسان عزیز که تلاش می کنند برای پرسشها ، پاسخ مناسب را تهیه نمایند تا شاید بدینوسیله گامی در راه تبلیغ دین خدا برداشته ، و شاکر نعمتهای او باشند ؛ در خواست می شود( هرکسی به فراخور حال خود در این امر سهیم شود) ابتدا ویژگیهای قرآن تبیین شود و ملاکها اتخاذ گردد سپس به نقد و مقایسه متون مختلف با قران خواهیم پرداخت .
آنگاه عقول تمامی آزاد اندیشان جهان را به قضاوت و داوری دعوت خواهیم کرد .
من افتخار می کنم که آغازگر این بحث باشم.

1-

فصاحت

2-

بلاغت

با اینکه کلمات و جملات فصیح و بلیغ زیادی در عالم از زبان حکما و دانشمندان نقل شده است اما همه آنها با قرآن متفاوت است و این لطافت و زیبایی را ندارد .
فرمایشات امام علی علیه السلام با اینکه امیر بیان است و کتاب نهج البلاغه که حاوی برخی از گفتار فصیح و بلیغ اوست و ادیبان ادوار مختلف ،با مذاهب و ملیتهای گوناگون را مات و مبهوت ساخته ؛ نمی تواند در مقابل قرآن عرض اندام نماید .
بطوریکه همه ما این دو کتاب را از نظر فصاحت و بلاغت شبیه هم نمی دانیم .
میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است
منتظرحضور همه شما در این هم اندیشی هستم .
لطفا ویژگی ها را با شماره مشخص فرمایید .

3-...

4-...

موفق باشید.
:gol::gol::gol:

با سلام
ایمان گرامی

پس تا اینجا بر این موضوع متفق شدیم که:

1- برای شرکت در این مسابقه و تحدی ابتدا باید ملاک و معیار تحدی مشخص شود (اینکه مسابقه بر سر چیست و برنده کیست)

2- در ثانی به این نتیجه رسیدیم که در قرآن و سنت و احادیث هم بطور مستقیم و مشخص به هیچ ملاکی اشاره نشده است و دستمان از این بابت خالی است
البته بقول شما ممکن است خودش حُسنی باشد که همه ملاک های معقول را دربر بگیرد و دستمان باز باشد

حالا دو تا ملاک را شما ذکر کردید بنام "فصاحت" و "بلاغت" و در پست های بعد تعدادی دیگر را افزودید که البته در برخی موارد حرف و حدیثی وجود دارد که در زمانش به آن خواهیم پرداخت

پس تا اینجا این شد که برای سوالات زیر پاسخی یافتیم . اگر تایید می فرمایید ادامه دهیم :

1- مسابقه بر سر چیست ؟
"آوردن یک سوره همسان با یکی از سور قرآن"

2- ملاک چیست ؟
"فصاحت و بلاغت"

یعنی اگر کسی بتواند سوره ای بیاورد که از دو فاکتور فصاحت و بلاغت هم سطح قرآن باشد مسابقه را برده است

اما ظاهرا ملاک های دیگری هم هست.
و داوری زمانی تحقق پیدا خواهد کرد که همه ملاک ها کامل شود . یعنی اگر مثلا 10 ملاک و فاکتور مشخص کردیم همین تعداد باشد و اگر کسی همه این 10 ملاک را موفق شد عبور کند دیگر ملاک 11 مطرح نشود.

اما چند سوال جانبی که پاسخ به آنها مفید خواهد بود

3- سوره آورده شده در مسابقه باید با کدام سوره قرآن مقایسه شود ؟ و بر کدام سوره غالب شود ؟
آیا مثلا اگر گفتیم ملاک "زیبایی" است باید از تمام آیات قرآن زیباتر باشد یا اینکه حتی اگر از یک آیه هم زیباتر (یا به همان اندازه زیبا) بود شرط محقق شده است؟
پاسخ این است که بنظر می رسد ملاک این باشد که بر هر آیه ای غالب شد شرط محقق شده باشد . چون این شرط که بر همه آیات فائق آید معقول نیست چون خود آیات قرآن نیز از نظر همه ملاک ها با هم در یک سطح نیستند . ممکن است آیه ای از نظر زیبایی کلام برتر باشد آیه ای دیگر از نظر عمق مفهوم ، آیه ای دیگر از نظر وزن و موسیقی و ...

هر جمله ای که تحدی نمیشه

باید حاوی یه پیامی باشه،مثلا یه چیزی رو بخواد بفهمونه ولی فیل و اطباطیل چه ارتباطی با تحدی دارن؟

اگه هر جمله ایو تحدی بشه فرض کرد اون وقت کل حرفا و شعرای عربا میشه تحدی،چون همشون عربین دیگه

بعدشم وقتی یه جا میگه اگه تونستین یه آیه یه جای دیگه میگه یه سوره یا یه جای دیگه میگه مثل کل قران بیارین،یعنی معیاراش برا هرکدوم ازینا فرق میکنه

یه ایه معیار خودش برا تحدیو داره و یه سوره معیار دیگه ای
کل قرانم که خیلی معیار داره که باید باهاش سنجیده بشه

ایمان;73341 نوشت:
با سلام خدمت همه دوستان قرآن پژوه

ضمن تشكر از جناب صديق مدير محترم انجمن كلام ، چند تا از ويژگي هايي را كه اين عزيز در مورد قران بيان فرموده اند را متذكر مي شوم :

3- هماهنگي و عدم اختلاف بين آيات و مفاهيم آن.

4- آورندۀ آن كه يك فرد اُمّي و درس نخوانده و مكتب نرفته بوده است.

5- گنجاندن معارف بلند در كلماتي كوتاه (مثلاً دربارۀ مرد و زن و شخصيت و رابطۀ آن دو مي‌فرمايد: «هنّ لباس لكم و انتم لباس لهنّ» يعني «زنان لباس شما و شما لباس آن ها هستيد.)

6- شيريني كلام و نفوذش؛

7- جامعيت آن؛ واقع‌گرايي؛

8- آهنگ و موسيقي كلام؛

9- همه گير و جهاني بودن آن؛

10-معجزه‌اي در دست (كه از نوع سخن و كلمه است و در اختيار همه)، هم معجزه است و هم كتاب دستور و قانون. چيزي به آن افزوده يا از آن كاسته نشده است و عاری از تغییر و مصون از تحريف مي‌باشد.

منتظر نظرات دوستان

ديگرهستيم

موفق باشيد :gol::gol::gol:



تا اینجا دو شرط "فصاحت" و "بلاغت" را آنهم در حد کلیات پذیرفتیم و بطور اجمال قبول کردیم و البته هنوز وارد بحث تعاریف این دو شرط و ملاک های آن نشده ایم.

اما در مورد سایر شرایطی که اعلام کردید :

شرط 3: هماهنگی و عدم اختلاف:
خیر این شرط را وارد نمی دانیم.
به این خاطر که از دیدگاه یک انسان مشرک و منکر قرآن ، چنین هماهنگی و عدم اختلافی برای این کتاب شناخته نمی شود .
چون هم از نظر شکلی و هم از نظر محتوایی و معنایی اختلاف های بسیاری موجود است.
حتی از دیدگاه یک مسلمان هم این موضوع پذیرفته نیست.
چون در قرآن اصطلاح بسیار معروفی داریم به نام ناسخ و منسوخ. این ناسخ و منسوخ به این معناست که برخی آیات ، آیات دیگر را نسخ کرده اند.
و این به معنای وجود اختلاف است. (هر چند ظاهری و هرچند مسلمانان برای این اختلاف ها توجیهاتی داشته باشند)
پس این ملاک مردود است.

شرط 4 :

آورندۀ آن كه يك فرد اُمّي و درس نخوانده و مكتب نرفته بوده است.
اگر منظور از این شرط آن است که پس طرف مقابل هم حق ندارد یک فرد با سواد و تحصیلکرده بیاورد و مجبور است شخصی را بیاورد که مانند پیامبر بی سواد و درس نخوانده باشد ، این هم باطل و خلاف شرایط اولیه قرآن برای این مسابقه است.
چرا که قرآن خود گفته "از جن و انس" کمک بگیرید و بدیهی است که در میان این چند میلیارد بشر (جن پیشکش) لااقل یک نفر با سواد وجود دارد و اگر آن یک نفر را از دایره شرکت در این مسابقه حذف کنید شرط قرآن را نقض کرده اید
پس این ملاک نیز مردود است

شرط 5: گنجاندن معارف بلند در كلماتي كوتاه
تا اونجایی که سواد ما قد میده این همون معنای فصاحت هستش. اگر غیر از اینه باز باید در مورد تعاریف بحث کنیم.

شرط 6: شیرینی کلام و نفوذش
این رو هم اجمالا قبول منتها در مورد معیارهاش باز باید بحث کرد . از کجا بفهمیم که یک کلام شیرینی اش بیشتر از دیگری است ملاک چیست.

شرط 7 : جامعیت و واقع گرایی
البته این یک شرط نیست خودش دو شرط مجزاست . واقع گرایی یک چیز است و جامعیت یک چیز دیگر .
اما این دو شرط نیز مردود است
به این دلیل که اولا قرار است یک سوره آورده شده با یک سوره از قرآن تطبیق داده شود . ممکن است کسی ادعا کند کل قرآن جامعیت دارد (که خودش جای بحث است) ولی قطعا یک سوره جزئی جامع نخواهد بود.
اگر غیر از این را کسی ادعا می کند جامعیت را اول تعریف و بعد آن را با سوره مثلا قریش تطبیق دهد.
در مورد واقع گرایی هم بسیار کلی است و کلا یافتن ملاک واقع گرا بودن یا نبودن بسیار پیچیده و دست نیافتنی خواهد بود.
مثلا ممکن است سوره جن از نظر مسلمانان واقع گرا و از نظر غیر مسلمانان اعتقاد به اباطیل و خرافات و غیر واقعی تلقی شود . پس به ملاک واحدی نخواهیم رسید.

شرط 8: آهنگ و موسیقی کلام

این را هم اجمالا می پذیریم با این تفاوت که باید روشن شود با چه معیاری می توان گفت این موسیقی برتر از دیگری است و یا همانند آن است.

شرط 9: معجزه ای در دست:
این هم اساسا باطل و مردود است.
چرا که اگر قرار بود بپذیریم که قرآن معجزه است که مسئله تمام بود و دیگر این همه دنگ و فنگ نداشت.
کل این مسابقه برای اثبات اعجاز قرآن است.

منتظر نظر دوستان خواهیم بود...

زنده ی بیدار;79200 نوشت:
دوست عزیز حرف شما کاملا درست است.
مطلب زیر را در جایی دیگر ولی مرتبط با همین تاپیک نوشته بودم:
پیامبر! مبدع یک نوع ادبی بکر بوده اند. همین. دلیل این که شعرا نتوانسته اند مانند سخن ایشان را بیاورند دقیقا در همین شاعر بودنشان نهفته است. آنها شاعر بودند. ولی قرآن شعر نیست. نوعی نثر آهنگین به همراه صناعات ادبی است. و این کاملا طبیعی است که به علت بی سابقه بودن این نوع سخن، شاعران از همانند آوری برای آن فروماندند. پیامبر بدون شک و بی هیچ تردیدی یک نابغه بوده است. چه در حوزه ی سیاسی و چه در حوزه ادبی. قرنها بعد که ادیبان با زیر و بم قرآن بیشتر آشنا شدند و افراد مسلط به ادبیات عرب رو به فزونی نهاد از ترس خکومت اسلامی ( دوره خلفا، دوره امویان، دوره عباسیان و ...) کسی جرات نکرد ادعا کند مانند قرآن را آورده است. دهانش را خورد می کردند و او را از هستی ساقط می کردند. همین اکنونش را تصور کن کسی در یکی از روزنامه ها نمونه ای آهنگین و بسیار شبیه به قرآن بیاورد و به ضرس قاطع عنوان کند مانند قرآن را آورده است. چه برخوردی با او می کنند؟؟! این فکر غیر ممکن بودن این کار را در گوشت و خونمان تزریق کرده اند!
هیچ شکی نیست که سبک قرآن سبک زیبایی است. ولی سبک های زیبا بسیارند. یکی دو تا هم نیستند. ولی این سبک خاص به پشتوانه ایمان و تعصب مسلمین تاکنون بی معارض مانده است. تازه همه جای آن نیز به یکسان از قوت ادبی برخوردار نیستند. به قول شاعر
کی بود تبت یدا مانند یا ارض ابلعی؟؟!
از این گذشته همین که می گوییم " مثل " قرآن سخنی مبهم گفته ایم:
1- منظور این است که از قرآن یک کپی بگیریم!! آن وقت بگوییم این مانند و مثل قرآن است؟؟!! بدیهی است که این کار مضحک مراد نیست.
2- بر اساس اسلوب و سبک قرآن سخنی بگوییم؟؟ بدیهی است که از هر طرف فریاد وا تقلیدا بلند می شود. و بی درنگ متهم می شویم که از اسلوب قرآن تقلید کرده ایم.
3- سخن زیبایی و آکنده از صناعات ادبی و لی به سبکی متفاوت با سبک قرآن بگوییم؟؟ بدیهی است که بی درنگ گفته می شود " مثل"!!! قرآن نیست.


این رو هم بنظرم دوستان باید در ادامه بحث پاسخ بدهند .

اجمالا در پاسخ جناب بیدار باید عرض کنم که دوست عزیز ، ملاک این است که از نظر معیارهای مشخص شده همانند یا برتر از قرآن باشد.

ولی باز آن شبهه و سوالی که شما در مورد سبک ادبی آوردید در جای خودش محفوظ است و باید دوستان در قسمت فصاحت و بلاغت و یا هر جایی که مربوطه به بحث همانندی از دیدگاه ادبی است این مساله را پاسخ دهند که :

"چطور باید متن از یک طرف همانند و همسان قرآن باشد و از سوی دیگر به تقلید هم متهم نشود" !!!

آیا از نظر سبک یکسان باشد
از نظر وزن یکسان باشد

این یکسانی و همانندی از چه نظر باید باشد .

حالا ملاکش که مشخص شد چطور به تقلید متهم نشود !!!

این ها را باید دوستان حتما در آن بحث مشخص کنند.

به این مسائل هم انشاء الله خواهیم رسید.

و علی الله فلیتوکل المتوکلین ...

زنده ی بیدار;79240 نوشت:
با سلام
داوری ی فرد داور در زمینه فوق در باب یک مسئله ایمانی و عقیدتی است که چه داور بخواهد و چه نخواهد شامل حالش می شود آن هم از حیث مسلمانی او. بحث بر سر تفسیر خال هندوی حافظ یا تفسیر رند و صاحبدل سعدی و تفسیر صفات رستم و کیکاوس فردوسی نیست.
بحث بر سر این است که داور مسلمان به حکم مسلمانیش و به حکم اعتقاد و اعتمادی که به سخن خداوند مبنی بر عدم امکان همانند آوری برای کلامش دارد نباید و نه می تواند در مخیله ی خودش هم بگنجاند که ممکن است چنان کاری شدنی باشد.( دقت کن).
اگر یک درصد احتمال بدهد که چنان کاری شدنی باشد به اندازه ی همان یک درصد به سخن خداوند کافر شده است.
از سوی دیگر نمی تواند به کلام خداوند ایمان و اعتقاد و اعتماد صد در صد داشته باشد ولی در صدد بر بیاید که به کار داوری بپردازد!! این چگونه داوری است که پیشاپیش حتی یک درصد هم این احتمال را نمی دهد که ممکن است نمونه های ارائه شده از شرایط لازم برخوردار باشند؟!
این داور!! پیشاپیش و حتی قبل از دیدن و بررسی نمونه ها حکمش را صادر کرده است!!!

جناب بیدار
ضمن تشکر از مطالب ارزنده تان.

عرض کنم که این چند صفحه ای که پیرامون "شبهه داور" مطرح کرده بودید را خواندم

انصافا شبهه دقیقی بود و نیازمند پاسخ دقیقی هم هست.

دوستان هم پاسخ دادند.

من هم مطلبی عرض می کنم . به فکرم این می رسد که شبهه شما را حل می کند . حالا الله اعلم...

ببینید شما می فرمایید از دو حالت خارج نیست . یا داور مسلمان است یا غیر مسلمان. اگر داور غیر مسلمان باشد که قضاوتش برای مسلمین مسموع نیست . و اگر مسلمان هم باشد دارای شرایط قضاوت نیست . چون اگر در ذهنش حتی این احتمال را بدهد که کسی ممکن است مسابقه را ببرد به همان اندازه به آیه شریفه مربوطه کافر شده و مسلمانیش زیر سوال است . اگر هم چنین احتمالی را به هر نحو وارد نداند که باز از اساس قضاوتش بی معنی می شود . و چه مسابقه ایست که از اول برنده و بازنده اش معلوم است.

شبهه واقعا بنظر من دقیق و ظریف است و نباید با پاسخ های کوتاه آن را نادیده و کم اهمیت انگاشت.

اما پاسخ این حقیر :

دوست من .
عرض کردیم ابتدائا باید ملاک مشخص شود.
اولا وقتی ملاک مشخص شد نقش نظر شخصی داور به میزان قابل توجهی کاسته خواهد شد.
و هر کسی در صورت تبیین می تواند داوری کند
مثلا اگر ملاک این باشد که کدام سفیدتر است. یا کدام تیره تر است هر بیننده ای با دیدن رنگ تشخیص می دهد مگر اینکه چشمانش سالم نباشد.

پس مساله با روشن شدن ملاک تا حدود بسیاری از حیطه اعتقاد شخصی داور خارج می شود . و فرق نمی کند این متخصص مسلمان باشد یا غیر مسلمان . چون مجبور است تنها نظر کارشناسی خودش را بدهد.

در ثانی باز آن شبهه داور مسلمان نیز به نحو دیگر قابل حل است. چرا که بر فرض که کسی برنده این مسابقه باشد ، این به تنهایی حکم به ابطال ایمان و نقض قرآن نخواهد شد.

چرا که اولا بر فرض تحقق این موضوع ، تنها برخی آیات قرآن نقض خواهند شد و داور می تواند با خود بگوید این آیات احتمالا صحیح نبوده اند و یا بر قرآن افزوده شده اند و باز ایمانش را سالم نگهدارد

در ثانی :
آیات قرآن و بطور کلی متن قابل تاویل است . ممکن است داور در صورت اثبات پیروزی تحدی کننده ، با خود چنین توجیه کند که منظور از تحدی قرآن مبارزه طلبی در همان زمان بوده است نه در تمامی زمان ها . چه آنکه برخی روشنفکر نماهای کنونی نیز هم اکنون چنین تفاسیری را ارائه داده اند.
پس باز راه فرار و سالم ماندن ایمان قاضی مسلمان باقی است.

و السلام ...
تا بعد.

زنده ی بیدار;79444 نوشت:

از سوی مقابل داور مسلمانی که ایمان و مسلمانی وی مبتنی بر همین قرآن است در صدد بر می آید به کار داوری میان نمونه های ارائه شده و مقایسه آنها با قرآن بر بیاید. در ذهن این داور چه می گذرد؟؟ داور به حکم داوری خود و مسندی که بر آن نشسته است باید در ذهن خود پذیرفته باشد که ممکن است یکی از نمونه ها از شرایط لازم برخوردار باشد. تا اینجا درست است؟ اگر داور به هیچ وجه من الوجوه کوچکترین احتمالی هم ندهد هرگز حتی یکی از نمونه ها هم از شراط لازم برخوردار نیست داور نیست. این چگونه داوری است که مطلقا و تحت هیچ شرایطی کوچکترین احتمالی نمی دهد ممکن است یکی از نمونه ها از شرایط لازم برخوردار باشند؟؟؟ اگر چنین می اندیشد چرا در جایگاه داوری نشسته است؟؟ چرا خود را داور نامیده است؟؟ از همان ابتدا می گفت من حکم خود را ( با اعتماد بر سخن خداوند ) مبنی بر غیر ممکن بودن این کار صادر کرده ام!! ولی اگر این احتمال را ولو بسیار اندک بدهد که این کار شدنی باشد و مبتنی بر همین احتمالِ ولو کم خود را شایسته ی داوری بداند - که باید چنین باشد - درست در مقابل سخن! خداوند ایستاده است که می گوید:


زنده ی بیدار;79444 نوشت:

- خداوند! در این آیه از عدم امکان انجام همانند آوری برای قرآن صراحتاً سخن گفته است. 2- این آیه جزیی از قرآن است. 3- ایمان داور مسلمان مبتنی بر پذیرش بی چون و چرای همین قرآن است. 4- نمی توان بخشی از قرآن را پذیرفت و به بخشی کافر و بی اعتنا شد! 5- هر گاه فردی مورد 4 را مرتکب شود از دایره اسلام خارج می شود.


با سلام
با اجازه شما چند جمله عرض کنم
حل شبهه داوری بسیار آسان است وبنا بر مسئله اول توضیح المسائل مسلمانی ما با داوری شروع می شود.
خلاصه این شبهه این است که کافر که صلاحیت داوری ندارد و هیچ مسلمانی هم نباید به خود اجازه داوری در قرآن را بدهد وگرنه از دائره اسلام خارج می شود چون مقدمه داوری احتمال صحت وسقم طرفین است.

اولا خطاب ایات تحدی متوجه کفار است چون مسلمان قبل از اسلام آوردن معجزه بودن قران را قبول کرده است.پس قدم اول را در موردمسئله تحدی کافر باید بردارد
ثانیا اولین مسئله توضیح المسائل این است که تقلید در اصول دین باطل است

مثلا اگر پدرم گفت خدا هست واجب است به حرف او شک کنم وسپس خودم تحقیق کنم وحقیقت را پیدا کنم واین مرا به خدا نزدیک می کندو ایمان تقلیدی فائده ندارد
پس شک در مورد خدا مرا از اسلام دور نمی کند ونزدیک می کند

واگر گفت پیامبر ما محمد ص است باید تحقیق کنم ومقدمه تحقیق شک است
واگر گفت معجزه او قرآن است باید تحقیق کنم ومقدمه ان شک است بنابر این:
شک مقدس است نه بیرون برنده از اسلام واسلام تقلیدی مورد قبول نیست.

یک مثال ملموس:
این بحث،مفصل است که هر امامی که از دنیا میرفت گاه سالیان دراز طول می کشید تاامام بعدی امامت خودرابرای پیروانش ثابت کند واین در مورد امام رضاع نزدیک به پانزده سال رسید چرا که یک سوال مومنان این بود که درست است که شما شرائط یک امام را دارید ولی هر امامی جانشین می خواهد وشما فرزندی ندارید تا جانشین شما باشد .
البته نه به این معنا که هیچ کس امامت ایشان را قبول نکرده باشد.
چرا به سختی قبول می کردند؟ چون این شرط مسلمانی است که ایمان داشته باشیم وایمان از شک وتحقیق آغاز می شود
برای قبول اصل دین شک وتحقیق لازم است ومومنان به این راحتی زیر بار هر کسی به عنوان امام نمی رفتند.
واین از آموزه های اصلی دین ومسئله اول توضیح المسائل است.

برهان;116015 نوشت:

[=Arial Narrow]حتی از دیدگاه یک مسلمان هم این موضوع پذیرفته نیست. چون در قرآن اصطلاح بسیار معروفی داریم به نام ناسخ و منسوخ. این ناسخ و منسوخ به این معناست که برخی آیات ، آیات دیگر را نسخ کرده اند. و این به معنای وجود اختلاف است. (هر چند ظاهری و هرچند مسلمانان برای این اختلاف ها توجیهاتی داشته باشند) پس این ملاک مردود است.

[=Arial Narrow]نسخ در اینجا توضیح داده شده استhttp://www.askdin.com/showthread.php?t=7
[=Arial Narrow]
[=Arial Narrow]نسخ به معنی اختلاف نیست.
[=Arial Narrow]نسخ ، عبارت از «صرف نظر كردن از يك حكم شرعى پيشين ، به خاطر يك حكم شرعى پسين است ; به شرطى كه از لحاظ معنايى ميان اين دو حكم ; تنافر ، ناسازگارى بيّن و آشكار وجود داشته باشد يا بر نسخ آن اجماع يا نص معتبرى ، داشته باشيم .»
[=Arial Narrow]واین جا چون از حکم اولی صرف نظر شده حکم اول ودوم با هم اختلاف ندارند چرا که هر کدام مربوط به یک دوره زمانی اند.

برهان;116015 نوشت:


مثلا ممکن است سوره جن از نظر مسلمانان واقع گرا و از نظر غیر مسلمانان اعتقاد به اباطیل و خرافات و غیر واقعی تلقی شود . پس به ملاک واحدی نخواهیم رسید.

چرا انکار یک چیزی که امروز وجود او از لحاظ علمی ثابت نشده واقع گرایی است؟ واعتقاد به ان خرافه گرایی؟

بر این اساس اگر سیصد سال پیش کسی این آیه از قرآن را که تشویق به سفر های فضایی می کند، قبول نمی کرد واقع گرا بود ،واگر قبول می کرد خرافه گرا:

يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَن تَنفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ فَانفُذُوا لَا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ ﴿الرحمن۳۳﴾
اى گروه جنيان و انسيان اگر مى‏توانيد از كرانه‏هاى آسمانها و زمين به بيرون رخنه كنيد پس رخنه كنيد [ولى] جز با [به دست آوردن] تسلطى رخنه نمى‏كنيد.


سلام و عرض ادب خدمت یوسف گرامی

یوسف;116067 نوشت:
چرا انکار یک چیزی که امروز وجود او از لحاظ علمی ثابت نشده واقع گرایی است؟ واعتقاد به ان خرافه گرایی؟
بر این اساس اگر سیصد سال پیش کسی این آیه از قرآن را که تشویق به سفر های فضایی می کند، قبول نمی کرد واقع گرا بود ،واگر قبول می کرد خرافه گرا:
يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَن تَنفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ فَانفُذُوا لَا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ ﴿الرحمن۳۳﴾
اى گروه جنيان و انسيان اگر مى‏توانيد از كرانه‏هاى آسمانها و زمين به بيرون رخنه كنيد پس رخنه كنيد [ولى] جز با [به دست آوردن] تسلطى رخنه نمى‏كنيد.

مطلبی که عنوان میکنید مشخصا بر اساس نظریه شبه بطلمیوسی رایج در زمان پیامبر را روایت میکند
و رخنه در آسمان ها و بالتبع سفرهای فضایی را نا ممکن میداند
بر اساس نظریه بطلمیوس آسمان از لایه هایی تشکیل شده که نفوذ و فرار از طبقات آسمانی غیر ممکن است و برای هیچ شئ یا موجودی چنین امکانی فراهم نیست

متشکرم

نقل قول:
ر اساس نظریه بطلمیوس آسمان از لایه هایی تشکیل شده که نفوذ و فرار از طبقات آسمانی غیر ممکن است و برای هیچ شئ یا موجودی چنین امکانی فراهم نیست
لَا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ ﴿الرحمن۳۳﴾
جز با [به دست آوردن] تسلطى رخنه نمى‏كنيد.

تو آیه کاملا رد نشده که نمیشه ازش رد شد ولی الانم نمیشه ازش رد شد، نمدونم کجا خوندم که کمربند وون آلن یه میدان مغناطیسی قویه که باعث میشه هیچ چیزی نتونه ازش رد بشه
واسه همین میگن سفر به کره ماه دروغه!:Gig:چون بین زمین و ماه قرار داره:Gig:

شاید بطلیموسم از موجودات فضایی یوفوها یا کتابای آسمونی پیامبر خودشون گرفته،یعنی اونا اول گفتن و تو بین مردم جا افتاد آخه اون موقع مثل اینکه جنها ارتباط بیشتری با مردم داشتن،مثل زمان سلیمان نبی
:Gig:
تو قران میگه جن رو میپرستیدن:Gig:

2 نوشت:

مطلبی که عنوان میکنید مشخصا بر اساس نظریه شبه بطلمیوسی رایج در زمان پیامبر را روایت میکند و رخنه در آسمان ها و بالتبع سفرهای فضایی را نا ممکن میداند بر اساس نظریه بطلمیوس آسمان از لایه هایی تشکیل شده که نفوذ و فرار از طبقات آسمانی غیر ممکن است و برای هیچ شئ یا موجودی چنین امکانی فراهم نیست

با عرض سلام
تصریح هیئت بطلمیوسی محال بودن نفوذ در آسمانها ست آسمان گنبد شیشه ای بر فراز کره زمین است و خورشید وستارگان چون میخ هایی کوچک وبزرگ بر لایه های مختلف این گنبد ثابت شده اند. وهمراه لایه ها حرکت می کنند

وقرآن تصریح به امکان نفوذ دارد وتشویق به آن می کند. قرآن با طرح مسئله معراج پیامبر وتشویق به سفر به فضا ومسائل دیگر این هیئت را زیر سوال می برد.

البته من نمی خواهم بگویم قرآن با علم بشر هماهنگ است
بلکه مثالی زدم از طرز نگرش بشر در ادوار مختلف واینکه نباید به هر چیزی از قرآن که با مبانی علمی ما موافق نبود انگ خرافی بودن بزنیم .

اصلا لازم نیست قرآن با علم بشر هماهنگ باشد

چون علم بشری تدریجی است یک چیزی امروز فرضیه وفردا علم وپس فردا جزو دانش های بی پایه ومنسوخ محسوب می شود وما معتقدیم قرآن علم مطلق است نه علمی که نو وکهنه شود.

هر گونه کوششی برای تطبیق علم بشری با علم قرآن مثل کوشش برای تطبیق صفر بابی نهایت است

بنام خدا

برهان;74892 نوشت:
با سلام و احترام

علی رغم گذشت 6 صفحه از این جستار هنوز حتی یک پاسخ مشخص به این سوال مشخص داده نشده است . [=&quot]

سلام علیکم

اتفاقاً جناب برهان، نمی گویم بی انصافید اما این سخن شما نشانگر آنست که تا حدودی از مشی اهل برهان پیروی نمی کنید، برای رفع این شائبه، کافی است پست های قبلی را که توسط کارشناسان و برخی کاربران فرهیخته ارائه شده یکبار دیگر عمیق و بدور از ذهنیت های منفی و با نگاهی آزاد مطالعه کنید ...

برهان;74892 نوشت:
سوال این است :

1- دقیقا و بطور صریح چه "معیارها" و ملاک هایی برای اثری که بخواهد در این رقابت و تحدی شرکت کند وجود دارد ؟ [=&quot]

می توان دو ملاک و معیار کلی ترسیم نمود: اول) ملاکات و معیارهای ظاهری و شرایط عمومی دوم) ملاکات و معیارهای معنوی و خاص

در باره این ملاکات باید گفت:

اول اینکه باید جهات ظاهری و برازندگی های سخن و کلام را از جمیع جهات، برخوردار باشد، همه خصوصیاتی که یک سخن کامل و زیبا و معنادار، تمام و کمال داراست. و کسی را یارای خدشه وارد ساختن به آن نباشد.

دوم اینکه در همه شرایط، ثابت باشد و فرد گوینده این سخنان، در شرایطی دیگر ناقض کلام قبلی اش نباشد، و نیز حقانیت سخنش در همه شرایط پایدار باشد بگونه ای که نتوان در شرایطی دیگر به حقانیت آن خدشه وارد ساخت، بعبارتی باید سخنش بمثابه قانون باشد نه فرضیه و احتمال و نه کلامی بتوان در هر زمان بگونه ای منفعت طلبانه توجیه نمود و این مستلزم قرار گرفتن فرد و سخنانش در شرایط های مختلف است تا ثبات حود فرد و ثبات سخنانش، ثابت شود.

سوم اینکه این معارف و علوم را از جائی فرانگرفته باشد یعنی شخصی که می خواهد تحدی کند، باید شرایط پیامبر را داشته باشد، یعنی درس ناخوانده باشد و این جملات را از کسی تعلیم نگرفته باشد و در عین حال بتواند مثل و مانند آیات و سوره های قرآن را بیاورد.

چهارم اینکه کلام و سخنی که می آورد تنها واجد یک معنای ظاهری نباشد بلکه آنچنان عمیق و لایه لایه باشد که هر کس بر اساس سطح درک و معرفتش وقتی با ان سخن مواجه می شود، به یک لایه و سطحی از معرفت دست یابد و با هر بار رجوع، گویی پنجره ای جدید برویش باز می شود.

پنجم آنکه، در طول زمان، در مواجهه با سخنان دیگر ادیبان و حکماء، رنگ کهنه گی بخود نگیرد بلکه هر چه زمان می گذرد و در میان بزرگترین سخنان از بزرگترین شخصیت ها، جایگاه اولی و خاص خود را محفوظ داشته باشد، نه آنکه در برابر دیگر سخنان و با گذشت زمان، جایگاه خود و معنادار بودنش را از دست داده و به تاریخ سپرده شود.

ششم آنکه سخنی باشد که همه از خواص و عوام را بهره مند سازد، هر کس به قدر شناخت و معرفتش از آن کلام بهره مند شوند و هیچکس خود را مستغنی از ان نداند.

البته بی شک موارد معیار و ملاک در این رابطه بی شمار است و این برگه کوچکی است در حد فهم حقیر، در کنار دیگر ملاکات و معیارهایی که توسط دوستان کارشناس و کاربران فرهیخته ارائه شده است.

از دوستان عزیزم، کارشناسان محترم خواهشمندم نواقص بنده را با ورود در بحث کامل و مرتفع نمایند، به قصد غنا و باروری بحث.

و اما برهان عزیز

اندکی برهان پذیری که شایسته نام شماست و البته انصاف معنوی در این مجال، به جِدّ عرض می کنم، کارگشاست.

موفق باشید ...:Gol:


با سلام مجدد:Gol:

2- سند و مرجع این معیارها کجاست ؟

[=&quot نوشت:
برهان;74892
[=&quot نوشت:
]
(آیا خداوند چنین معیاری را برای مسابقه خود تعیین کرده و یا اینکه حدس و نظر شخصی است)

جناب برهان:Gol:

سند اینها که برشمردیم و بسیاری دیگر که از شمارش افتادند و انشاءالله در ادامه به یاری خدا توسط بنده و دیگر دوستان کامل می شود، در خود آیات تحدی و در زوایای زندگی نبی اکرم (ص) امده است. (آیا در آیات الهی تدبر نمی کنید)؟؟؟


چند نکته:
1. آیات تحدی با اشاره سخن می گوید (بیش از این معیارها را در خود دارد) و با قطعیت می گوید که چه کسی می تواند در برابر وحی الهی با همه تجهیز و آمادگی، فردی و یا گروهی قد علم کند. (العاقل یکفی بالاشاره) ...

2. بعضی از این معیارها در توجه و بررسی زندگی پیامبر و چگونگی قرار گرفتن وی در شر ایط وحی الهی روشن شده و بدست می آید. آیا به معجزه نزول این کلمات نورانی بر قلب پیامبر درس ناخوانده توجه نمی کنید، که این سخنان از جنس کلام بشر نیست که احدی را توان تحدی و مبارزه و مثل آوری مانند آن باشد.

3. بعضی از این معیارها به شرایط مختلف نزول وحی بر می گردد که چه کسی می تواند در این شرایط مختلف که پیامبر (ص) قرار می گرفت، بر یک سخن و کلامی که پیشتر گفته پایدار بماند و همان کلام را با همان سبک و سیاق و همان هدف و غایت به انتها برساند، معناداری و عمقش را محفوظ نگه دارد و بدون کم و کاست به حافظان منتقل سازد ...(دقت کنید)

4. بعضی از این معیارها به خود کلام و سخن الهی باز می گردد و منبعش در خود قرآن است که در تمام شرایط ثابت و پایدارند و همه قران به عبارتی (کلیت آن) جزء جزء ان را و همه اجزاء آیات، اجزاء دیگر و کلیت آن را تأیید می کند. و در تمام آیات از جمیع جهات، اتم و اکمل بودن شرایط ظاهری و معنوی ان مشهود است، و هیچ یک از آیات، علیرغم اختلاف شرایط و تنوع موضوعی و مفهومی، ناقض و نافی دیگر آیات نیستند.




"شاهد اندر این مقال، از حد فزون/ سهم و فهم این اقل، ناچیز بود"


انشاءالله که این اقل کلام، مفید فایده و دررفع ابهامات شما عزیز مؤثر افتاده باشد، گرچه برای رسیدن به کمال مطلب باید به دیگر جهات آن که در پست های قبلی توسط کارشناسان محترم اشاره شده نیز توجه کنید.

موفق باشید ...:Gol:

یوسف;116060 نوشت:

این اختلافات را مطرح کنید چون اصلی ترین دلیل حجیت یک متن این است که خودش خودش را باطل نکند.

اختلاف در متن باعث بطلانش نیست . آنچیزی حتما منظور شما بوده "تناقض" است نه "اختلاف"
این دو تا باهم فرق می کنند.

یوسف;116063 نوشت:
نسخ در اینجا توضیح داده شده استhttp://www.askdin.com/showthread.php?t=7
نسخ به معنی اختلاف نیست.
نسخ ، عبارت از «صرف نظر كردن از يك حكم شرعى پيشين ، به خاطر يك حكم شرعى پسين است ; به شرطى كه از لحاظ معنايى ميان اين دو حكم ; تنافر ، ناسازگارى بيّن و آشكار وجود داشته باشد يا بر نسخ آن اجماع يا نص معتبرى ، داشته باشيم .»
واین جا چون از حکم اولی صرف نظر شده حکم اول ودوم با هم اختلاف ندارند چرا که هر کدام مربوط به یک دوره زمانی اند.

دوست عزیز ما که بر سر کلمات بحث نداریم.
اگر متنی چیزی بگوید ، حکمی بدهد و بعدا آن را نقض کند و چیز دیگری بگوید می شود اختلاف در آن متن

حالا اینکه ما مسلمانان توجیهاتی برای آن داریم و مثلا می گوییم شرایط تغییر کرده ، این دیگر بحث دیگری است و ربطی بحث متنی ندارد.

حرف ما این بود که این شرطی که دوست بزرگواری برای تحدی ذکر کردند که باید اختلافی در آن نباشد شرط قابل قبولی نیست.

نقل قول:

چرا انکار یک چیزی که امروز وجود او از لحاظ علمی ثابت نشده واقع گرایی است؟ واعتقاد به ان خرافه گرایی؟
بر این اساس اگر سیصد سال پیش کسی این آیه از قرآن را که تشویق به سفر های فضایی می کند، قبول نمی کرد واقع گرا بود ،واگر قبول می کرد خرافه گرا:
يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَن تَنفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ فَانفُذُوا لَا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ ﴿الرحمن۳۳﴾
اى گروه جنيان و انسيان اگر مى‏توانيد از كرانه‏هاى آسمانها و زمين به بيرون رخنه كنيد پس رخنه كنيد [ولى] جز با [به دست آوردن] تسلطى رخنه نمى‏كنيد.


دوست گرامی.
ما از دید یک غیر مسلمان داریم به موضوع نگاه می کنیم.
خیلی از مواردی که در قرآن به آنها اشاره شده مثل مساله جن و پری از دید افراد غیرمسلمان واقع گرایی نیست. (اگر چه ممکن است از دید مسلمانان اینطور باشد و حقیقتا هم اینطور باشد)

ضمنا آیه مورد اشاره هم ربطی به اکتشافات فضایی ندارد. (این مطلبی است که ناچارا در پست 98 به آن اقرار کردید)

سلام؛
جناب برهان عزیز
در پست شماره 85 ، شما دو ملاک بیان شده برای تحدی (فصاحت و بلاغت) را پذیرفتید. از شما سئوالی دارم:
اولا آیا قبول دارید قرآن دارای فصاحت و بلاغت است؟
ثانیا آیا برای شرکت در مسابقه با این دو معیار (فعلا) قصد دارید متنی عربی ارائه دهید؟

{توضیحی مختصر در مورد سئوال اولم:
فصاحت و بلاغت در کنار هم را با شرحی مختصر می‌توان اینگونه توضیح داد:
«کلامی دارای فصاحت و بلاغت است که در عین اختصار، بسیا پر معنا، شیوا و خالی از هر گونه ابهام باشد. زیبائی کلام از نظر ادبی و بکار بردن بهترین لغات از نظر مفهوم و بیان محتوا، نباید ضمن اختصار، شنونده را دچار تردید و ابهام در فهم کلام نماید»
آیا واقعا تمامی آیات قرآن اینگونه هستند؟ آیا آیات 50 و 52 سوره احزاب از نظر فصاحت و بلاغت، دهان چند نفر انسان را به نشانه تحیر باز کرده است؟
آیا آیه 7 سوره هود مبهم و گنگ نیست؟ چند صنعت ادبی در این آیه بکار رفته؟ از چه کلمات زیبائی استفاده شده که انسان را مدهوش کند؟ جمله نا مفهومی مانند(کان عرشه علی الماء) را که هرکسی به رأی خود معنا می‌کند تاکنون چه دردی از بشر رفع کرده و به چه کار او آمده و از آن چه استفاده‌ مادی و معنوی برده؟ بیان خلقت 6 روزه جهان در این آیه که اکثر مفسرین معاصر آن را به 6 دوره تفسیر کرده‌اند (در حالیکه در اغلب تفسیرهای قدیمی همان شش روز که از یکشنبه آغاز و به جمعه ختم میشود) چه مطلب مهم و قابل استفاده‌ای برای انسانهای صدر اسلام تا حدود 100 سال قبل دارد. در طول صد سال معاصر و برای انسانهای کنونی چه در بر داشته؟!
کلماتی که در دو نقش لازم و متعدی میتوانند دو معنای کاملا متفاوت به آیه بدهند(مانند لواقح در آیه 22 سوره حجر)، مشخص نبودن فاعل و زمان جمله(مانند آیه اول سوره قمر)، بیان پراکنده و بعضا تکراری مخصوصا در مورد داستانها و گاهی همراه با اختلاف(مثلا گوینده و شنونده را در دو آیه 109 و 110 سوره اعراف با دو آیه 34 و 35 سوره شعرا مقایسه کنید)، مشخص نبودن حالت یک کلمه یا عبارت(مانند عبارت «و هم راکعون» در آیه 55 سوره مائده که مفسرین شیعه برای اینکه ثابت کنند آیه مربوط به علی بن ابیطالب است، هم راکعون را جمله حالیه برای زکات دهندگان میدانند و مفسرین سنی بخاطر حرف «و» بین عبارات آیه، هم راکعون را به نماز گزاران نیز مربوط میدانند و از این رو راکعون را در معنای خاشعون معنا میکنند که هیچ ربطی به انگشتر حضرت علی ندارد در حالیکه شاید با بیان بلیغتر و شیوا تر و نبودن دو گانگی و ابهام در جمله الان بر سر آیات ولایت در قرآن اینقدر بحث و جدل بین شیعه و سنی نبود) چطور میتوانند مبین فصاحت و بلاغت باشند.}

مدیران و اساتید محترم، هم اکنون از پست آخر دوستمان برهان سه هفته می‌گذرد و همه سکوت اختیار کرده‌اند. آیا واقعا بیم این دارند که کسی بتواند سوره‌ای مانند قرآن بیان کند، یا فکر می‌کنند معیارهائی که ارائه داده‌اند کافی است و نوبت برهان است که به تحدی قرآن پاسخ گوید؟

معجزۀ قرآن همین بس که لحظۀ خوندن مطمئنید که این آیه ها رو کسی گفته که از اعماق وجودتون باخبره.
(جناب ارشمیدس اصلاً بشر رو نشناختید که تمام دغدغه های بشر رو دوای درد در محدودۀ زمین تصور کردید و نه چیز دیگه. عرش بر روی آب جواب تمام سوالات بزرگ حقیقت جویان هست و اگر بعضی به دنبال جواب سوالات محدود به جسم خاکی و این جهان هستن که گناهی بر خالق هر دو جهان و صاحب عرش عظیم نیست. اگر بدون کلام خدا دردی از دردهای شما برطرف میشه که این دلیل پوچ انگاری شما در جهان هستیست که نیازی به دیدن ابعاد دیگۀ وجودتون ندارید. ضمن اینکه قرآن شامل آیه های درمان فکر بیمار و ارتقاء زندگی حیوانی به زندگی اصیل انسانیست. و اگر من و شما نتونستیم عمل کنیم عیب از خوده دستوارت عمل نشده یا بد عمل شده نیست. در قرآن هم خداوند به بیچارگی و بدبختی و زیانکاری مردم تا همیشه اشاره کرده و اینهم خودش داستان غم انگیز هدایت نشدن مسلمان نماها و ریاکاری متظاهران و کینه جویی و ستیزه گریه مخالفان اسلام و خونریزی اسراییل در لباس دین یهود تا آخر دنیا هست که این آیه هارو در قرآن باید طلا گرفت).
اون میدونه که هدایت شدگان چه حالی دارن و هدایت نشدگان چه حالی. اگر شخص هدایت شده آیه هارو بشنوه شوق عجیبی دریافت میکنه چون هدایت کننده از حس و حال مخلوقاتش باخبرتر از خوده اونهاست. و میدونه چه کلامی در بندۀ هدایت شده باعث استوارتر شدن ایمان و شادتر شدن قلبش میشه.
و اما اونایی که خدارو انکار کردن با خوندن آیه های قرآن آنچنان وحشت و آتشی در عمق وجودشون احساس میکنن که اگر لطف خدا شامل حالشون نباشه قلبشون سخت تر و کینه هاشون از کلام خدا چند برابر میشه.
این همون زیانی هست که بعضی مخلوقات به واسطۀ هوای نفس سرکش خدارو فراموش میکنن و خدا هم اونها رو فراموش میکنه و چه عذابی بدتر از فراموش شدن و سرگشتگی و
سوالات بی جواب.
این رو هم بدونید که در قرآن اومده که این کتاب، بشارتی برای اهل ایمان و هشدار و پایان حجت بر کافران و کسانی هست که به ندای قلبشون گوش ندادن. بنابراین این بحث ها و طرح این سوالات هیچ وقت کسی رو از پشیمانی و حسرت بعد از مرگ نجات نخواهد داد. حتی اگر به ظاهر بسیار جالب و بی جواب باشه برای بعضی. کلام خدا و قرآن برای اسیران دنیا، غیر قابل فهم میشه و حتی باعث گمراهی بیشترشون هم میشه تا جایی منکر میشن که میگن محمد انقدر باهوش و با سواد و دانا و با استعداد و دانشمند بوده که خودش این جمله هارو گفته. و در جای دیگه به همین محمدی که برای انکار وحی، اون رو به این صفات تحسین آمیز میخونن، اینبار برای انکار ارزش شخصیتی و رفتارش، اون رو به صفات زشت و تحقیر آمیز میخونن و بهش تهمت نادانی، گمراهی و دیوانگی میزنن. همین رفتارهای به شدت ستیزه گرایانه، گویای وجود حقیقتی انکار ناپذیر هست. اما همین قرآن برای اونهایی که پیام خدارو چه از نظر فطری و چه عقلی قبل از شنیدن آیات، درک و دریافت کردن ، دلیل و جوابی برای تمام جهان هستیست و گواهی بر ایمان دورنیشون که قابل وصف نیست. خالق منزه از سوالات من و شما در قرآن فرموده که چه بسا به وسیلۀ یک آیه کسی بر هدایتش افزوده تر شه و برعکس به وسیلۀ همون آیه کسی به راه کفر و دشمنی بیشتر بره.
این همون معجزۀ قرآن هست که کلام خالقیست که از درون تک تک مخلوقاتش باخبر و به هدایت و گمراهیشون وافقتر از خوده اونهاست.
* اگر میتونید کلامی بیارید مثل قرآن که دیگران از خوندنش یا اشک شوق بریزن از فرط خوشحالی و بشارت بر هدایت و یا قبلشون از کینه و دشمنی آتیش بگیره از فرط ناراحتی و گمراهی*
اینکه چه نیرویی باعث شده که بعضی مخلوقات دچار شک در وحی بودن کلام خدا در قرآن بشن، بعد از مرگ برای همه مشخص میشه که اون روز همین قدرت تشخیص و با خبر شدن از حقیقت، باعث حسرت ابدی هدایت نشده ها خواهد شد.

و اینکه ملاک و معیار تحدی چی میتونه باشه. چرا فکر میکنید که قرار هست کسانی بیان و آیه هایی منطبق بر معانی قرآن رو بیارن؟ مسئله اینجاست که خداوند هشدار میده که به جز کتاب قرآن هیچ کس نمیتونه ادعای مکتبی جدید کنه درحالیکه در مسیر اون مکتب و اهدافش کتابی هم مانند قرآن بیاره با اینهمه اعجاز در معانی و فهم درونی.
و خداوند با این هشدار بیشتر از هر چیز یادآور میشه که ایمان بیارید به آسمانی بودن کلام قرآن و در وحی بودنش مجادله نکنید چون بهتر از هر کسی میدونید که قرآن از طرف خداست.
وگرنه حتی جناب بهاءالدین که ادعای ادامۀ دین اسلام رو داشتن اما به خاطر انحراف از این مکتب روشن و آسمانی، و ادعای دروغین ایشون در مورد وحی و کلام خدا بودنه گفتارهاشون، خیلی راحت میشه پی به انسانی بودن آیه ها برد.
و از همۀ دلیل ها واضح تر، کلام حضرت علی در نهج البلاغه هست که امام علی با تمام بزرگی و ایمان قلبی باز هم در گفتن کلامی مثل قرآن ناتوان بودن که البته حضرت علی هیچ وقت ادعا نداشتن که این کلام خداست و تنها با استفاده از اندیشیدن و تلاش در انسان کامل بودن این بیانات ارزشمند رو در اختیار دیگران گذاشتند که وحی منزل نیست.
با وجود علم زیاد حضرت علی باز هم بعضی گفتار ایشون دچار اشتباهات علمی و احساسی هست که طبیعی هم هست. ارزش کلام حضرت علی به نیروی اندیشه و قدرت تفکر ایشون و تلاششون برای فهمیدن بیشتر دنیا و آخرت هست. اما در بیشتر بودنه سواد خواندن و نوشتن و علم علی نسبت به محمد(ص) شکی نیست. پس چطور محمد(ص) اینچنین آیاتی آورد که علی نتونست؟ جوابش یک جمله هست. اینکه قرآن کلام محمد نیست و کلام خداست. و ارزش قرآن به وحی بودن از طرف خداست که در اون محمد(ص) نه از طرف خودش فکر کرده و نه اندیشۀ شخصی در کار بوده و فقط وحی خدارو دریافت و انتقال داده. و با اینکه بعضی از آیات از نظر ما که علم به جهان دیگه نداریم قابل فهم نیست بازهم اون آیه هارو با کمال ثبات قلبی ارسال کرده بدون اینکه ترس و نگرانی از برداشت کم فهمیه مردم روزگار خودش و آینده داشته باشه. چون به اینکه این کلام خداست ایمان داشته حتی اگر برای خودش هم قابل تجزیه و تحلیل نبوده. این همون دلیلی هست که با شنیدن آیات مردم میگفتن محمد دیوانه شده. اما اگر کسی بخواد از خودش کلامی رو بگه شاید اگر ببینه این کلام قابل اثبات از نظر علم زمانۀ خودش نیست از گفتنش بترسه و یا صرف نظر کنه. من محمد رو خیلی دوست دارم از این جهت که قلب پاک و ذهن آسمانی و مشتاق او اگر نبود اینچنین کلام هدایت از طرف پروردگار جایگاهی در بین انسانهای زمینی نداشت که نداشت.
ما همه هر کدوم اگر و اگر واقعاً دنبال حقیقت واقعی بگردیم بدون نیاز به پیامبر به تنهایی گیرندۀ پیام از طرف خدا خواهیم بود از راه فطرت و عقل و قلب. تمام انسانها از همون لحظۀ به دنیا اومدن این گیرنده های فطری رو در وجودشون دارن و به محض بلوغ فکری ابتدا به دنبال خالق میگردن و بعد یا ایمان میارن و یا انکار میکنن. ولی محمد به واسطۀ وحی خدا، هم پیام رو دریافت کرد و هم پیام آور شد. و این پیام رو هیچ کس نمیفهمه مگر اون کسی که از قبل گیرندۀ این نوع پیام و این نوع آگاهی در فطرت و ذات درونی خودش بوده باشه. معجزۀ قرآن یکی بودن و منطبق بودنه نوع پیام ارسالی و نوع گیرنده های فطرت ما انسانهاست. به همین خاطر همۀ ما به محض شنیدن آیه های قرآن برخوردهامون متفاوت هست با زمانیکه کتاب دیگه ای غیر از قرآن رو میخونیم. عده ای به طرز عجیبی خوشحال و امیدوار و عده ای به طرز افراطی و وحشتناکی کینه توز و ترسان و حمله کننده. چرا هیچ ایدوئولوژی و مکتب و کتابی تا این حد پیرو و یا مخالف نداره؟ پیروان این کتاب بسیار امیدوار و مطمئن به هدایت و مخالفان این کتاب بسیار لجباز در انکار کلام از هر طریقی.(و چرا؟) مثل اینکه مومنان به آیات قرآن میدونن که حقیقت قطعاً همین کلامی هست که شنیدن و مثل اینکه کافران هم میدونن که این آیات حق هست و اگر ایمان نیارن عذاب خواهند شد که تا این حد اصرار در انکارش دارن. اما انکار حقیقت، موجب ناپدید شدنه حق و کلام حق نخواهد شد مگر تا مدتی که در دنیا سرگرم خیالات و بافته های رنگارنگ باشن.
این به هم بافته های به ظاهر قشنگ فقط در این دنیا به مدت کوتاهی به کار میاد. اما بعد از مرگ قطعاً اشعار فردوسی(در جواب پست پسرک کنجکاو) در مورد وطن به کار هیچ انسانی نمیاد، با تمام علاقه ای که به اشعار فردوسی و بی بدیل بودن اشعارش در این دنیا دارم، اما هیچوقت با کلام خدا مقایسه پذیر نیست. کلام خدا تنها برای این جهان نیست و متعلق به هر دو جهان هست. چون بعد از نابودی کرۀ زمین که هیچ، بعد از نابودی این جهان، نه وطنی هست و نه نژادی و نه صاحب مکتبی و نه فلسفه ای جز محضر خدا و مکتب او . اون روز تنها ایمان به خداست که راه نجات و معیار پاداش و جزاست. انقدر در گمراه شدن دچار غرور نشید با این سوالاتی که هر چقدر جواب بگیرید بازم یه سوال دیگه طرح میکنید. چه جالبه که در گمراه شدن انقدر پشتکار دارید.
مثله این : :jangjoo:

ارشمیدس;124722 نوشت:
مدیران و اساتید محترم، هم اکنون از پست آخر دوستمان برهان سه هفته می‌گذرد و همه سکوت اختیار کرده‌اند. آیا واقعا بیم این دارند که کسی بتواند سوره‌ای مانند قرآن بیان کند، یا فکر می‌کنند معیارهائی که ارائه داده‌اند کافی است و نوبت برهان است که به تحدی قرآن پاسخ گوید؟

سلام
پست مورد نظر را معرفی فرمایید
موفق باشید

مى‏دانيم كه منصب نبوت و پيامبرى بزرگترين منصبى است كه به عده‏اى از پاكان عطا شده است، زيرا مناصب و مقامهاى ديگر معمولا حاكم بر جسم افراد است، ولى منصب نبوت منصبى است كه بر جان و دل جامعه‏ها حكومت مى‏كنند، لذا به همان نسبت كه ارج بيشترى دارد مدعيان كاذب و افراد شياد بيشترى، اين منصب را به خود مى‏بندند، و از آن سوء استفاده مى‏كنند.
در اينجا مردم مى‏بايست يا ادعاى هر مدعى را بپذيرند، و يا دعوت همه را رد كنند، اگر همه را بپذيرند، پيدا است چه هرج و مرجى به وجود مى‏آيد، و دين خدا به چه صورت جلوه خواهد كرد، و اگر هيچكدام را نپذيرند آن هم نتيجه‏اش گمراهى و عقب‏ماندگى است.
بنا بر اين همان دليلى كه اصل بعثت پيامبران را الزامى مى‏شمارد مى‏گويد پيامبران راستين مى‏بايست نشانه‏اى همراه داشته باشند كه علامت امتياز آنان از مدعيان دروغين، و سند حقانيت آنها باشد.

نجمه;131154 نوشت:

(جناب ارشمیدس اصلاً بشر رو نشناختید که تمام دغدغه های بشر رو دوای درد در محدودۀ زمین تصور کردید و نه چیز دیگه. عرش بر روی آب جواب تمام سوالات بزرگ حقیقت جویان هست و اگر بعضی به دنبال جواب سوالات محدود به جسم خاکی و این جهان هستن که گناهی بر خالق هر دو جهان و صاحب عرش عظیم نیست. اگر بدون کلام خدا دردی از دردهای شما برطرف میشه که این دلیل پوچ انگاری شما در جهان هستیست که نیازی به دیدن ابعاد دیگۀ وجودتون ندارید. ضمن اینکه قرآن شامل آیه های درمان فکر بیمار و ارتقاء زندگی حیوانی به زندگی اصیل انسانیست. و اگر من و شما نتونستیم عمل کنیم عیب از خوده دستوارت عمل نشده یا بد عمل شده نیست. در قرآن هم خداوند به بیچارگی و بدبختی و زیانکاری مردم تا همیشه اشاره کرده و اینهم خودش داستان غم انگیز هدایت نشدن مسلمان نماها و ریاکاری متظاهران و کینه جویی و ستیزه گریه مخالفان اسلام و خونریزی اسراییل در لباس دین یهود تا آخر دنیا هست که این آیه هارو در قرآن باید طلا گرفت).
...
اینکه چه نیرویی باعث شده که بعضی مخلوقات دچار شک در وحی بودن کلام خدا در قرآن بشن، بعد از مرگ برای همه مشخص میشه که اون روز همین قدرت تشخیص و با خبر شدن از حقیقت، باعث حسرت ابدی هدایت نشده ها خواهد شد.

با سلام؛
کاربر گرامی، سرکار نجمه.
اگر ایراد و اشتباهی در پست حقیر مشاهده مینمائید، لطفاً بدور از کلی گوئی، و بصورت موردی پاسخ دهید. قطعاً پاسخ مستدل و منطقی از جانب شما و اساتید محترم سایت، قابل پذیرش توسط حقیر بوده و تفکرات غلط اینجانب را تصحیح خواهد کرد.
با تشکر.

یا هو یا من لا هو الا هو

"به کدامین سخن پس از آن ایمان می آورند؟"
"به آن ایمان بیاورید یا نیاورید، همانا کسانی که پیش از این دانش به آنها داده شده چون بر آنها تلاوت گردد با تمام چهره برای سجده به خاک می افتند"

قرآن لحن کلامی ویژه دارد و از تکنیکهایی استفاده کرده که برای شناختن آن باید کاملا به زبان عربی آشنا بود. اگر کسی می خواهد شبیه آن را بیاورد اول به فارسی بیاورد تا بررسی کنیم و بعد به عربی برویم.
خدا وجود قومی را وعده داده که حتی با کفر اعراب هم به قرآن کافر نمی شوند و به نظر من همین قوم کافی هستند تا آینده هستی را تعیین کنند.
نهایتا یک اخطار از خود قرآن برای کسانی که ادعای آوردن مثل آن را دارند:
"و من اظلم ممن افترى على الله كذبا او قال اوحى الى و لم يوح اليه شىء و من قال سانزل مثل ما انزل الله و لو ترى اذ الظالمون فى غمرات الموت و الملئكة باسطوا ايديهم اخرجوا انفسكم اليوم تجزون عذاب الهون بما كنتم تقولون على الله غير الحق و كنتم عن ايته تستكبرون"
یعنی:"و كيست ستمگرتر از آن كس كه دروغى بر خدا ببندد و يا بگويد به من وحى شده ولى چيزى به او وحى نشده و يا گويد به زودى من نيز مانند آنچه خدا نازل كرده نازل مى كنم ؟ اگر ببينى كه ستمگران در گردابهاى مرگند و فرشتگان دستهايى خويش گشوده و گويند جانهاى خويش برآريد امروز به گناه آنچه در باره خدا بناحق مى گفتيد و از آيه هاى وى گردنكشى مى كرده ايد سزايتان عذاب خوارى است "
اگر ذره ای هم احتمال داده شود اینها کلام خدا است، بسیاری چیزها به ظالم بر شمرده شدن نزد او نمی ارزد.

سلام.
شاید بتوان برای انجام تحدی، یک شیوه ای را ذکر کرد که خیلی از این بحثها را لازم نداشته باشد:

در برابر یک آیه قرآن ، یک آیه بیاورند (فارغ از اینکه شرایط تحدی چیست و معیار معجزه بودن قرآن چیست و ... ).

آنگاه مسلمانها بیاییند و ویژگیهای فصاحتی، بلاغتی، خبر از آینده، علمی و .... و خلاصه تمام صفات آیه مورد نظر را که فرد مدعی در برابر آن ، جمله ای آورده است، ذکر کنند و با این طریق ، "منزلت و پایه آیه " را حتی الامکان مشخص سازند.
آیا فرد مدعی می تواند برای جمله ای که در برابر آن آیه آورده است، به دفاع برخیزد و همین ویژگیها و صفات را برای جمله خود اثبات کند؟

البته برای داوری، باید "دانشمندان ادبیات" و "متخصصین رشته های مختلف" حضور داشته باشند نه افراد بی تخصص. زیرا هم بحث، به ادبیات مربوط می شود و هم احتمالاً مسلمانان برای آیه مورد نظر، برخی شئون علمی (پیش بینی برخی علومی که تا آن زمان نامکشوف بوده و ...) قائل باشند.

نمونه ای از معجزه بودن قرآن ، که در عین حال می تواند اعجاز آیات قرآنی را از جنبه علمی ( در عین وجود جنبه ادبی و فصاحت و بلاغت که ویژگیهای محسوس قرآن هستند) نیز نشان دهد.

آیا داوطلبان تحدی با قرآن، می توانند در برابر این سوره، سوره ای بیاورند که دانشمندان هزار سال آینده، آن را مطابق با کشفیات جدید زمان خود بیابند؟

نمونه ای از جلوه های بیانی قرآن ومقایسه آن باکلام عرب قبل از اسلام:
پس از بيان حكم قصاص خداوند متعال ببيان حكمت آن پرداخت و فرمود:
وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ ...- براى شما در قصاص زندگى است در بيان مراد از اين جمله دو قول است:
1- مجاهد و قتاده و بيشتر اهل ميگويند: «منظور اين است كه زندگى شما در ايجاب «قصاص» است زيرا هر كس كه قصد كشتن ديگرى را بكند همين قدر كه متذكّر «قصاص» شود از قصد خود منصرف گردد و همين امر موجب تأمين زندگى افراد اجتماع ميشود.
2- سدى ميگويد «معناى آن اين است كه براى شما در كشته شدن يك فرد بعنوان قصاص حياة است زيرا حكم قصاص- بر خلاف آنچه اهل جاهليّت انجام ميدادند و جمعيّت زيادى را براى خاطر يك نفر مى‏كشتند. ايجاب مى‏كند كه فقط قاتل كشته شود.
مؤلّف: اين دو معنا هر دو خوب است و نظير آن در كلام عرب اين جمله است «القتل انفى للقتل» يعنى كشتن، بهر كشتن را از بين ميبرد الّا اينكه تعبير قرآن داراى فائده بيشترى است بعلاوه، عبارت قرآن مختصرتر و داراى حروف متناسب‏ترى است و از تكلّفى كه در آن جمله، بواسطه تكرار بوجود آمده است دورتر است.
امّا تعبير قرآنى از اين نظر داراى فائده بيشترى است كه آن علاوه بر اينكه معناى «القتل انفى للقتل» را ميرساند فوائدى را كه ذيلًا ذكر ميشود نيز ميرساند:
1- كلمه قصاص كه بمعناى مساوات است عدالت را مى‏فهماند.
2- هدف از تشريع حكم قصاص را كه حياة است مى‏رساند.
3- رغبت باجراء قصاص و ترس از تخلّف از آن از حكم خداوند بدست ميآيد.
و عبارت قرآنى از اين جهت مختصرتر است كه «القتل انفى للقتل» داراى
14 حرف است ولى «فِي الْقِصاصِ حَياةٌ» از 10 حرف تشكيل گرديده است.

و در «فِي الْقِصاصِ حَياةٌ» چون حروف تكرار نشده است كلفتى نيست ولى در «القتل انفى للقتل» حروف تكرار شده است و تكلّفى بوجود آمده است.
و امّا تناسب حروف در تعبير قرآن، علاوه بر اينكه حسّ آن را درك ميكند از اين نظر است كه انتقال از فاء به لام (في القصاص) از انتقال از لام به همزه (در القتل انفى) مناسب‏تر است زيرا ميان لام و همزه از لحاظ مخارج حروف فاصله بسيار است و همين طور انتقال از صاد به حاء در (فِي الْقِصاصِ حَياةٌ) از انتقال از الف به لام (در انفى للقتل مناسب‏تر است.
بنا بر اين، هر چند آن تعبير نيكو و بليغ است ولى تعبير قرآنى از لحاظ اينكه جامع مزاياى نامبرده است بليغتر و بهتر است.
شاعر نيز از قرآن اقتباس كرده و گفته است:
(ابلغ ابا مسمع عنّى مغلغلةً و في العتاب حياة بين اقوام‏
يعنى از طرف من به ابو مسمع از شهرى بشهرى ابلاغ كنيد كه زندگى ميان اقوام تنها در عتاب است.
اين شعر هر چند لطيف و نيكو است ولى تفاوت ميان آن و تعبير قرآن همان تفاوتى است كه ميان ادنى درجه فصاحت و بلاغت و اعلى درجه آن موجود است و نخستين تفاوت ميان آنها اين است كه در اين شعر از «عتاب» سخن بميان آمده ولى در عبارت قرآن دعوت بعدل است بعلاوه در شعر ابهامى وجود دارد امّا آيه بر توضيح و بيان است مشتمل است.
يا أُولِي الْأَلْبابِ ...- اى خردمندان! از اينجهت خردمندان را مورد خطاب قرار داد كه تنها آنان عواقب امور را درك مى‏كنند.
لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ...- در معناى «لعلّ» سه قول است:
1- بمعناى «لام» است يعنى «لتتّقوا» تا داراى تقوى بگرديد.
2- بمعناى طمع و رجاء است يعنى باميد اينكه داراى تقوى شويد.
3- معناى تعرّض را ميرساند يعنى تا متعرّض تقوى شويد.
و در معناى «تتّقون» نيز دو قول است:
1- ابن عباس و حسن و ابن زيد ميگويند: يعنى شايد از كشتن اشخاص بوسيله ترس از «قصاص» پرهيز و خوددارى كنيد».
2- شايد از پروردگار بترسيد و در نتيجه، از ارتكاب گناه خوددارى نمائيد.

برگرفته ازتفسیر مجمع البیان

با سلام؛

دو سؤال:

1) در بحث تحدی قرآن، آیا مراد از یک سوره، معنای لغوی سوره است؟ (مثلا یک پاراگراف که مطالبش به هم پیوسته و آغاز و انجامش مشخص باشد.) به عبارت دیگر میتوان به جای یک سوره، آیه‌ای مانند آیة‌الکرسی بیان نمود؟
2) با توجه به عام بودن این مبارزه طلبی، آیا میتوان مطلبی به زبان پارسی به عنوان تحدی بیان کرد؟

قرآن در چند سوره دعوت به مقابله به مثل نموده است از جمله:
1- در سوره اسراء آيه 88- اين سوره در مكه نازل شده است- مى‏خوانيم:
قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً:" بگو اگر تمام جن و انس اجتماع كنند تا كتابى همانند قرآن بياورند، نمى‏توانند، اگر چه نهايت همفكرى و همكارى را به خرج دهند".
2- در سوره هود- اين سوره نيز در مكه نازل شده است- در آيات 13 و 14 مى‏خوانيم:
أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ ...
" مى‏گويند اين آيات را به خدا افترا بسته (و ساختگى است) بگو اگر راست مى‏گوئيد شما هم ده سوره ساختگى همانند آن بياوريد، و غير از خدا هر كسى را مى‏توانيد به كمك خود دعوت كنيد، و اگر اين دعوت را اجابت نكردند بدانيد اين آيات از طرف خدا است ...
3- در سوره يونس- كه نيز در مكه نازل شده- در آيه 38 چنين آمده است:
أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ:
" مى‏گويند بر خدا افترا بسته، بگو سوره‏اى همانند آن بياوريد و هر كس غير از خدا را مى‏توانيد به يارى طلبيد، اگر راست مى‏گوئيد".
4- آيه مورد بحث كه در مدينه نازل شده است.
همانطور كه ملاحظه مى‏شود قرآن با صراحت و قاطعيت بى‏نظيرى دعوت به مبارزه كرده، صراحت و قاطعيتى كه نشانه زنده حقانيت است.
قرآن با بيان بسيار قاطع و صريح تمام جهانيان و كليه كسانى را كه در پيوند آن با مبدء جهان آفرينش ترديد داشتند دعوت به مقابله به مثل كرده است، نه تنها دعوت كرده بلكه آنها را تشويق و تحريك به مبارزه نيز نموده است و كلماتى در اين آيات به كار برده كه به اصطلاح" به غيرت آنها برخورد نمايد" اين كلمات عبارتند از:
إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ:" اگر راست مى‏گوئيد".
فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ:" ده سوره ساختگى مثل آن بياوريد".
قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ ... إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ:" اگر راست مى‏گوئيد يك سوره ساختگى بياوريد".
وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ:" غير از خدا از هر كس مى‏خواهيد دعوت كنيد".
قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ:" اگر همه جهانيان دست به دست هم بدهند ...".
لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ:" نمى‏توانند مثل آن را بياورند ..."
فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ:" از آتشى بترسند كه هيزم آن بدنهاى مردم (گنهكار) و سنگها است.
فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا:" اگر مثل آن را نياورديد، و هرگز نخواهيد توانست ...".
با اين تحريكها و تشويقها، و با اينكه ميدانيم اين مبارزه تنها يك مبارزه ادبى يا مذهبى نبود بلكه يك مبارزه" سياسى"" اقتصادى" و" اجتماعى" بود، مبارزه‏اى
بود كه همه چيز حتى" موجوديت" آنها در گرو آن بود، و بعبارت ديگر: يك مبارزه حياتى محسوب مى‏شد كه مسير و سرنوشت زندگى و مرگ آنها را روشن مى‏ساخت اگر پيروز مى‏شدند همه چيز داشتند، و اگر مغلوب مى‏شدند، بايد از همه چيز خود دست بشويند.
با اين حال اگر مى‏بينيم آنها در مقابل قرآن زانو زده‏اند و نتوانستند همانند آن را بياورند. معجزه بودن قرآن روشنتر مى‏شود.
قابل توجه اينكه اين آيات منحصر به زمان و مكان خاصى نيست و تمام جهانيان و مراكز علمى دنيا را به سوى اين مبارزه دعوت مى‏كند و هيچگونه استثنايى در آن وجود ندارد و هم اكنون نيز به تحدى خود ادامه مى‏دهد.

وامادر مورد سوال دوم:
وقتی اعجازبیانی ومخصوص به الفاظ شدحتما باید به آن زبان باشد واگرنسبت به جنبه های دیگرقرآن باشد عربی بودن شرط نیست

با سلام؛

کارشناس محترم، جناب پیام.

ضمن تشکر از پاسختان.

اول اینکه: مطالبی را که بیان نمودید، حاوی جواب پرسش اول من نبود. آیا منظور از سوره در آیاتی که ذکر کردید، معنای لغوی سوره است؟ (به این معنا که یک یا دو آیه مرتبط با هم مانند آیة‌الکرسی را می‌توان سوره قلمداد نمود؟)

دوم اینکه: با توجه به پاسخ جنابعالی به پرسش دوم حقیر، و با عنایت به ادعای غالب فصاحت و بلاغت قرآن نسبت به ابعاد دیگر مانند اعجاز علمی، آیا می‌توان گفت تحدی قرآن عام نبوده و شامل مثلاً پارسی زبانانی که به ادبیات عرب مسلط نیستند نمی‌شود؟

سوم اینکه: آیا منظور جنابعالی اینست که شخص پارسی زبان می‌تواند فارغ از فصاحت و بلاغت، با زبان پارسی، مطلبی را جهت تحدی ارائه نماید؟

با سلام منظور از سوره معنی اصطلاحی آن یعنی مجموع آیاتی که بنام سوره خوانده میشود وثانیا همانگونه که بیان شد در تحدی به اعجاز بیانی والفاظ زبان عربی منظوراست.

با سلام؛

کارشناس گرامی، جناب پیام.

هم‌اکنون جمعیت جهان 7 میلیارد نفر است که از این تعداد فقط 370 میلیون نفر عرب می‌باشند. یعنی حدود 5.3% جمعیت دنیا عرب زبان هستند.

بنابراین با توجه به پاسخ جنابعالی، تحدی قرآن عام نیست و برای 94.7% جمعیت جهان، این تحدی هیچگونه معجزه‌ای تلقی نمی‌شود.

با تشکر.

عزیز گرامی درچند سوال وجواب گذشته به یک نکته توجه نمی کنیدوآن اینکه فقط اعجاز قرآن به بیانی ولفظی محدود نمی گردد وتنها یک جنبه آن بیانی ولفظی است .واین اعجازاگربرای اهل آن زبان پذیرفته شد بری همه قابل قبول است چنانکه مشاهیر ادبیات هرزبانی برای غیر اهل آن زبان نیز پذیرفته شده واسطوره گفتار وسخن محسوب میشوند.

با سلام؛

کارشناس عزیز، جناب پیام.

کلام شما کاملاً صحیح و منطقی است. اما از نظر حقیر، باز هم عام نبودن این مبارزه طلبی را توجیه نمی‌کند. اگر واقعاً مخاطب آیات تحدی فقط کافران و مشرکان هم عصر پیامبر نباشند، شایسته آنست که بغیر از عرب زبانان و نیز متون غیر عربی را شامل گردد.
اینکه ما به کارشناسان سایر ملل اعتماد کنیم و مشاهیر ادبی معرفی شده از جانب ایشان را بپذیریم، با شرایط یک مبارزه طلبی آنهم از جانب پروردگار خیلی فرق می‌کند. اینجا دیگر همه مردم مخاطب کلام خداوند هستند. اگر قرآن دارای فصاحت و بلاغت زبان عربی است، شخصی که به این مبارزه طلبی جواب مثبت می‌دهد باید خودش و با زبان خودش پاسخگو باشد.

آیا با استناد به متن قرآن و یا کلام ائمه (ع)، مطلبی هست که ارائه متنی مثل قرآن را به طور صریح، منحصر به زبان عربی کند؟

تحدى قرآن مجيد و مبارزه خواستن آن منحصر به يك عده و يا تنها اعراب نبود، بلكه قرآن تمام جوامع بشرى را در تمام اعصار و قرون به مبارزه فراخوانده، تمام انس و جن را به معارضه دعوت مى‏كند.
در اين مقام چنين مى‏گويد:
قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً. «1»
بگو: اگر انسان‏ها و پريان اتفاق كنند كه همانند اين قرآن را بياورند، همانند آن را نتوانند آورد، هر چند يكديگر را [در اين كار] كمك كنند.
و در طول تاريخ، دستگاه مسيحيت و دشمنان اسلام هزينه‏هاى سنگينى را متحمل شده، پول‏هاى گزافى را صرف كرده‏اند تا از عظمت اسلام و مسلمانان بكاهند و مقام ارج‏دار پيامبر اسلام و قرآن مجيد را كوچك جلوه دهند و اين مبارزه ادامه و استمرار داشته، به صورت يك برنامه منظم در دايره وسيع و گسترده‏اى انجام مى‏پذيرد. بنابراين، اگر معارضه با بلاغت قرآن براى آنان- گرچه با آوردن يك سوره- امكان داشت، از اين راه استفاده مى‏كردند و با تنظيم سخنى مشابه يكى از سوره‏هاى كوچك قرآن با بهترين و سهل‏ترين وجهى به هدف خويش نائل مى‏آمدند و خود را از صرف هزينه‏اى سنگين و زحمات فراوان در مبارزه با اسلام راحت مى‏نمودند.
يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ «2» 3- سومين پاسخ اين است كه اگر كسى كلام بليغ و شيرينى را تمرين و بر آن ممارست كند به آسانى مى‏تواند، كلامى مانند آن و يا لااقل مشابه آن را كه در اسلوب و روش تا حدى قريب به هم باشند، بياورد. اين قانونى است، مسلّم و كلى و در تمام موارد جريان دارد. ولى قرآن مجيد از اين قانون كلى مستثنى است زيرا انسان هر چه بيش‏تر با قرآن آشنا گردد و هر چه بيش‏تر در آن دقت، تمرين و ممارست نمايد تا آن جا كه آيات آن را به مغز خود بسپارد باز نمى‏تواند، كلامى را تنظيم كند كه كوچك‏ترين شباهت و تناسبى با اسلوب و بلاغت آيات قرآن داشته باشد. اين حقيقت ثابت مى‏كند كه قرآن اسلوب خاصى را داراست كه از حدود تعليم و تعلّم خارج است و نمى‏توان با ياد دادن و ياد گرفتن، اسلوب آن را فرا گرفت و به كار برد.
از اين جا معلوم مى‏شود كه اگر قرآن، انشا و گفتار خود رسول اكرم (ص) بود، در خطبه‏ها و كلمات وى كه نقل شده، يك نوع تشابه به قرآن را احساس مى‏كرديم و در اسلوب، قرآن و اسلوب كلمات رسول خدا تشابه و تناسب خاصى را درك و مشاهده مى‏نموديم و يا لااقل در لابه‏لاى گفتار آن حضرت جملاتى پيدا مى‏شد كه از نظر سبك و اسلوب مشابه و همانند قرآن باشد و قهرا
__________________________________________________
(1) بنى اسرائيل/ 88.
(2) صف/ 8.

اين جملات در كتاب‏ها تدوين و براى ما نقل مى‏شد و مخصوصا دشمنان قرآن كه مى‏خواهند از شكوه و عظمت اسلام بكاهند، اين گونه كلمات را حفظ نموده و به رخ ما مى‏كشيدند.
به اين نكته نيز بايد توجه نمود: بلاغتى كه در ميان مردم معمول و متعارف است و گاهى در ميان اجتماع، افرادى پيدا مى‏شوند كه از فن بلاغت برخوردارند ولى بلاغت و سخن‏سرايى آنان معمولا محدود به يك قسمت و يا دو قسمت منحصر مى‏باشد.
مثلا: يكى در نثرگويى، بلاغت دارد و در شعرسرايى عاجز و زبون، آن ديگرى در حماسه، شعر بليغ مى‏گويد ولى در مديحه سرايى نه و يا در رثا و نوحه‏سرايى شعر زيبا و شيوايى مى‏سرايد ولى در غزليات شعرش نازل و منحط مى‏باشد. اما قرآن در موضوعات مختلف وارد گرديده، به فنون متعدد سخن گفته در تمام آن جهات و ابعاد سخن را به حد اعجاز برده، اعجاز را نيز به حد اعلا و كمالش رسانده است كه ديگران از آوردن مانند آن ناتوان بوده، زانوى عجز بر زمين زده‏اند. اين فصاحت و بلاغت همه جانبه، اختصاص به گفتار خدا و قرآن دارد و براى بشر هرگز امكان‏پذير نيست.

با سلام؛
کارشناس عزیز، جناب پیام.

استدلال جنابعالی کاملاً منطقی و دلنشین است. اما در واقع یک بعد قضیه است. بُعد اصلی همان فراگیر بودن و عام بودن این تحدی است.

خداوند در هیچ جای قرآن و نیز ائمه در هیچ روایتی نگفته‌اند که از شرایط تحدی برای محقق شدن فصاحت و بلاغت، آوردن متنی به زبان عربی است.

به نظر حقیر، هر کس با هر ملیت و زبانی می‌تواند در این تحدی شرکت کند و متنی به زبان مادری خود ارائه نماید. آنگاه شرایط خاصی مانند فصاحت و بلاغت، نسبت به همان زبان با قرآن مقایسه گردد.

اگر شما شرط عربی بودن را لازم می‌دانید، آنرا مستند به قرآن یا حدیث بیان کنید. باز هم تکرار می‌کنم که از نظر حقیر این شرط، عام بودن تحدی را خدشه‌دار کرده و چنین ضعفی از جانب پرودگار قابل قبول نیست.

قرآنى عربی كه هيچ كژى در آن نيست‏:
در اين آيات هم چنان بحث از قرآن مجيد و ويژگيهاى آن است و بحثهاى گذشته را در اين زمينه تكميل مى‏كند.
نخست از مساله جامعيت قرآن چنين سخن مى‏گويد:" ما براى مردم در اين قرآن از هر نوع مثلى مطرح كرديم" (وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ).
از سرگذشت دردناك ستمگران و سركشان پيشين، از عواقب هولناك گناه، از انواع پندها و اندرزها، از اسرار خلقت و نظام آفرينش، از احكام و قوانين متقن، خلاصه هر چه براى هدايت انسانها لازم بود در لباس امثال براى آنها شرح داديم.
" شايد متذكر شوند" و از راه خطا به صراط مستقيم باز گردند (لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ).
با توجه به اينكه" مثل" در لغت عرب هر سخنى است كه حقيقتى را مجسم سازد، و يا چيزى را توصيف كند، و يا چيزى را به چيز ديگر تشبيه نمايد، اين تعبير همه حقايق و مطالب قرآن را در بر مى‏گيرد، و جامعيت آن را مشخص مى‏كند.
سپس به توصيف ديگرى از قرآن پرداخته، مى‏گويد:" قرآنى است فصيح و خالى از هر گونه كجى و انحراف و تضاد و تناقض" (قُرْآناً عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي
عِوَجٍ‏
) «1».
در حقيقت در اينجا سه توصيف براى قرآن ذكر شده است:
نخست تعبير" قرآنا" كه اشاره به اين حقيقت است كه اين آيات مرتبا خوانده مى‏شود، در نماز و غير نماز، در خلوت و جمع، و در تمام طول تاريخ اسلام، و تا پايان جهان و به اين ترتيب نور هدايتى است كه دائما مى‏درخشد.
ديگر مساله فصاحت و شيرينى و جذابيت اين سخن الهى است كه از آن به عنوان" عربيا" تعبير شده است، زيرا يكى از معانى عربى،" فصيح" است، و در اينجا منظور همين معنى است.
سوم اينكه هيچگونه اعوجاج و كژى در آن راه ندارد، آياتش هماهنگ تعبيراتش گويا، و عباراتش مفسر يكديگر است «2».
بسيارى از ارباب لغت و اهل تفسير گفته‏اند" عوج" (به كسر عين) به معنى انحرافات معنوى است در حالى كه" عوج" (به فتح عين) به كژيهاى ظاهرى گفته مى‏شود (البته تعبير اول به طور نادر در كژيهاى ظاهرى نيز به كار رفته مانند آيه 107 سوره طه:" لا تَرى‏ فِيها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً"" در آن زمين هيچگونه كجى و بلندى نمى‏بينى" لذا بعضى از ارباب لغت تعبير اول را اعم دانسته‏اند) «3».
به هر حال، هدف از نزول قرآن با اينهمه اوصاف اين بوده است كه" شايد آنها پرهيزگارى پيشه كنند" (لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ).
__________________________________________________
(1)" قُرْآناً عَرَبِيًّا" از نظر اعراب" حال" است براى" القرآن" كه قبلا ذكر شده، اما از آنجا كه" قرآنا" جنبه وصفى ندارد بعضى آن را تمهيد براى حال كه" عربيا" است مى‏دانند، و بعضى آن را به معنى" مقروا" كه معنى وصفى است گرفته‏اند، و بعضى آن را منصوب به فعلى مقدر مى‏دانند. [.....]
(2) با توجه به اينكه" عوج" به صورت نكره در سياق نفى واقع شده و عموم را مى‏رساند هر نوع انحراف و كژى را از قرآن نفى مى‏كند.
(3) به" مفردات راغب" و" لسان العرب" و تفسيرهاى مختلف مراجعه شود.

قابل توجه اينكه در پايان آيه قبل" لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ" آمده بود، و در اينجا" لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ" چرا كه هميشه" تذكر" مقدمه‏اى است براى" تقوى" و" پرهيزگارى" ميوه درخت" يادآورى" است.

با سلام؛
کارشناس بزرگوار، جناب پیام.

مطالبی را که ذیل آیه 28 سوره الزمر از تفسیر نمونه مکتوب نمودید، به هیچ عنوان حاوی ذکر شرایط تحدی قرآن نبوده و به معنای آن نیست که الزاماً باید متنی عربی در مقابل قرآن ارائه شود.
ضمن اینکه حقیر باز هم تأکید می‌کنم که در صورت اثبات شرط عربی بودن، تحدی از عامیت خود برای قریب به 95٪ از جمعیت جهان که عرب زبان نیستند، ساقط می‌گردد.

موضوع قفل شده است