جمع بندی منظور از جسم مثالی چیست؟

تب‌های اولیه

276 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

باسمه العلیم

غریبه آشنا;953824 نوشت:
صحبت ما روح تنها نبود بلکه نوع وجودی انسان بود
طبق قرآن و روایات حیات برزخی حیات واقعی انسان نیست ولو اینکه ادراک زیاد باشد
اگر روحِ تنها یعنی انسان با همه ابعادش پس چرا میفرمایید در قیامت بازگشت به بدن دارد؟!
اگه با اندیشه صدرا بخواهید بحث کنید این را نباید بگویید

روح مرتبه ی عالی و برتر وجود انسان است،بدون روح و نفس نوع وجودی انسان چه معنایی دارد؟

بنده ادعا نکردم که روح مساوی است با انسان!روح بعد ماورایی و غیر مادی وجود انسان است

منافاتی هم با مبانی فلسفی ملاصدرا ندارد بزرگوار.

حبیبه;953851 نوشت:
باسمه العلیم

روح مرتبه ی عالی و برتر وجود انسان است،بدون روح و نفس نوع وجودی انسان چه معنایی دارد؟

بنده ادعا نکردم که روح مساوی است با انسان!روح بعد ماورایی و غیر مادی وجود انسان است

منافاتی هم با مبانی فلسفی ملاصدرا ندارد بزرگوار.

سلاااام خواهر خوبم

ببینید ما که تخصصی در رشته فلسفه نداریم .پس از ما

منبع خواستن .انتظار بیخودیه .happy

مشکل من واحتمالا جناب غریبه آشنا اینه .این عالم

عنصری وخاکی بدون وجود من نوعی هم موجود ه .

یعنی هم هوا وخاک وکوه ودشت وآب و.....اینها رو داره

عالم مثال چی داره .قصر وحور ش خب برگرفتهذاز نشیاته .اصلا میشه گفت وجود خارجی نداره .همش

مثل خواب ورویا میمونه به فرض شب خواب میبنی

فلان لباس رو پوشیدی صبح که از خواب بیدار میشی

هیچ اثری از اون لباس نیست یعنی وجود خارجی نداره .

خب آیا این لباس میشه گفت جسمانیه ؟اگه جسمانیه

و وجود حقیقی داره پس کجاست?

لطفا از این زاویه به ما کمک کنید .از جناب استاد حافظ

گرامی هم میخوام از این زاویه به ما پاسخ بدن؟

والا قصد آزار واذیت شما بزرگواران رو نداریم . در هر حال

هر چی که فکر میکنم این ایده ملاصدرا همون عالم روحانی نه جسمانی .

باسمه العلیم

همای رحمت;953858 نوشت:
سلاااام خواهر خوبم

سلام همای رحمت عزیز

همای رحمت;953858 نوشت:
ببینید ما که تخصصی در رشته فلسفه نداریم .

بنده هم تخصص ندارم.

همای رحمت;953858 نوشت:
پس از ما

منبع خواستن .انتظار بیخودیه .

مقدمه با نتیجه ناسازگاره.

اگر فرمایشات بزرگواران سخن و نظر خودشان باشد مشکلی نیست

امّا وقتی سخنی از چهره ی علمی و فلسفی نقل می شود و یا نظری به او نسبت داده می شود که مخاطب

این نسبت را نمی پذیرد یا در آن نسبت شک دارد ذکر منبع ضروری است هر چند از نظر خود شخص مشهور باشد.

پس این انتظار جسارتا بجاست:)

همای رحمت;953858 نوشت:
مشکل من واحتمالا جناب غریبه آشنا اینه .این عالم

عنصری وخاکی بدون وجود من نوعی هم موجود ه .

یعنی هم هوا وخاک وکوه ودشت وآب و.....اینها رو داره

عالم مثال چی داره .قصر وحور ش خب برگرفتهذاز نشیاته .اصلا میشه گفت وجود خارجی نداره .همش

مثل خواب ورویا میمونه به فرض شب خواب میبنی

فلان لباس رو پوشیدی صبح که از خواب بیدار میشی

هیچ اثری از اون لباس نیست یعنی وجود خارجی نداره .

خب آیا این لباس میشه گفت جسمانیه ؟اگه جسمانیه

و وجود حقیقی داره پس کجاست?

قسمت رنگی را نفهمیدم.

اشکال اینجاست که شما خارجی و واقعی بودن را مساوی جسمانی و مادی بودن فرض می نمائید

که نقد این اشکال را در پستهای قبل به جناب غریبه آشنا ارائه نمودم.

عالم برزخ عالمی حقیقی،واقعی و بلکه واقعی تر از عالم ماده و دنیاست امّا از آنجائیکه

مکانمند نیست نمی توان پرسید یا پاسخ داد که کجاست چرا که پاسخ این سؤال در واقع

تعیین مکان برای برزخ است،در باره ی رتبه ی وجودی برزخ و یا مکانت آن می توان سخن گفت

ولی در باره ی مکان آن خیر.

این هم که گفته می شود بهشتِ برزخ نزولی در آسمان یا باغی از باغهای دنیا بوده است

و داستان هبوط از بهشت به زمین بر همین مبنا تفسیر می گردد(البته در فلسفه)وگرنه

اگر به ظاهر قران و روایات استناد کنیم که بحث دیگری است.

همای رحمت;953858 نوشت:
والا قصد آزار واذیت شما بزرگواران رو نداریم

بحث علمی باعث آرام بنده است نه آزار.@};-

حبیبه;953860 نوشت:
باسمه العلیم

سلام همای رحمت عزیز

بنده هم تخصص ندارم.

مقدمه با نتیجه ناسازگاره.

اگر فرمایشات بزرگواران سخن و نظر خودشان باشد مشکلی نیست

امّا وقتی سخنی از چهره ی علمی و فلسفی نقل می شود و یا نظری به او نسبت داده می شود که مخاطب

این نسبت را نمی پذیرد یا در آن نسبت شک دارد ذکر منبع ضروری است هر چند از نظر خود شخص مشهور باشد.

پس این انتظار جسارتا بجاست:)

قسمت رنگی را نفهمیدم.

اشکال اینجاست که شما خارجی و واقعی بودن را مساوی جسمانی و مادی بودن فرض می نمائید

که نقد این اشکال را در پستهای قبل به جناب غریبه آشنا ارائه نمودم.

عالم برزخ عالمی حقیقی،واقعی و بلکه واقعی تر از عالم ماده و دنیاست امّا از آنجائیکه

مکانمند نیست نمی توان پرسید یا پاسخ داد که کجاست چرا که پاسخ این سؤال در واقع

تعیین مکان برای برزخ است،در باره ی رتبه ی وجودی برزخ و یا مکانت آن می توان سخن گفت

ولی در باره ی مکان آن خیر.

این هم که گفته می شود بهشتِ برزخ نزولی در آسمان یا باغی از باغهای دنیا بوده است

و داستان هبوط از بهشت به زمین بر همین مبنا تفسیر می گردد(البته در فلسفه)وگرنه

اگر به ظاهر قران و روایات استناد کنیم که بحث دیگری است.

بحث علمی باعث آرام بنده است نه آزار.@};-

خیلی ممنون اینقدر سریع پاسخ دادید .happy@};-

ببینید خواهرم من که با کتابهای جناب ملاصدرا آشنایی

ندارم که بخوام در مورد بحثاش نظر بدم . از این نظر

گفتم بیهودهست از من منبع خواستن .

برداشتی که من تا بحال از این سایت در مورد معاد جسمانی داشتم اینه که .

عالم مثال دو نوعه یه مثال متصل ویه مثال منفصل

مثال متصل همین جسمی که در خواب میبینیم .مثلا

من اگه خواب یه لباس زیبا ببینم صبح که شد نمیتونم

اون لباس رو به شما نشون بدم چرا که وجود خارجی نداره .درونی و برگرفته از نشئیات خود مه .

وحتی میشه گفت وجود حقیقی هم نداره وهمونی روحانیه وفقط یه مقدار شکل وشمایلی براش ترسیم شده .ورنگ ولعابی هم بهش داده شده.خب آیا این وجود
خارجیه ؟نه والا!

حالا آیا در عالم مثال منفصل اگه من لباسی بپوشم آیا

شما به عنوان یه موجود خارجی میتونید اون لباس رو

به تن من ببینید؟

خب میگن میشه دید.درسته؟

خب من میگم اگه میشه دیدپس چطور هر موقع خوابی

از همون نوع که میبینیم نمیتونیم اون رو به ظهور دربیاریم که شمای نوعی هم اون رو بتونیدببینید .

خیلی ممنونم که کمکم میکنید.@};-

باسمه العلیم

همای رحمت;953863 نوشت:
خیلی ممنون اینقدر سریع پاسخ دادید .

سلامت باشید،امیدوار این مباحث برای هر دو طرف مفید باشد.

همای رحمت;953863 نوشت:
ببینید خواهرم من که با کتابهای جناب ملاصدرا آشنایی

ندارم که بخوام در مورد بحثاش نظر بدم . از این نظر

گفتم بیهودهست از من منبع خواستن .

اگر مطلبی را از جناب ملاصدرا نقل قول نفرمائید که نسبتش نیاز به بررسی داشته باشد

چنین درخواستی نخواهم داشت.

همای رحمت;953863 نوشت:
برداشتی که من تا بحال از این سایت در مورد معاد جسمانی داشتم اینه که .

عالم مثال دو نوعه یه مثال متصل ویه مثال منفصل

درسته.

همای رحمت;953863 نوشت:
مثال متصل همین جسمی که در خواب میبینیم .مثلا

من اگه خواب یه لباس زیبا ببینم صبح که شد نمیتونم

اون لباس رو به شما نشون بدم چرا که وجود خارجی نداره .درونی و برگرفته از نشئیات خود مه .

نه دقیقا بلکه برای تقریب به ذهن مثال متصل را به دیدن صور اشیاء یا اشخاص در خواب تشبیه کرده اند.

کارکرد قوه ی خیال بسیار فراتر از خواب و رؤیا است به حدّی که جناب ابن عربی می فرماید هر کس قوه ی

خیال را نشناسد دارای معرفتی نیست!

همای رحمت;953863 نوشت:
وحتی میشه گفت وجود حقیقی هم نداره وهمونی روحانیه وفقط یه مقدار شکل وشمایلی براش ترسیم شده .ورنگ ولعابی هم بهش داده شده.خب آیا این وجود
خارجیه ؟نه والا!

همای رحمت;953863 نوشت:
.مثلا

من اگه خواب یه لباس زیبا ببینم صبح که شد نمیتونم

اون لباس رو به شما نشون بدم چرا که وجود خارجی نداره .درونی و برگرفته از نشئیات خود مه .

وحتی میشه گفت وجود حقیقی هم نداره وهمونی روحانیه وفقط یه مقدار شکل وشمایلی براش ترسیم شده .ورنگ ولعابی هم بهش داده شده.خب آیا این وجود
خارجیه ؟نه والا!

حالا آیا در عالم مثال منفصل اگه من لباسی بپوشم آیا

شما به عنوان یه موجود خارجی میتونید اون لباس رو

به تن من ببینید؟

خب میگن میشه دید.درسته؟

خب من میگم اگه میشه دیدپس چطور هر موقع خوابی

از همون نوع که میبینیم نمیتونیم اون رو به ظهور دربیاریم که شمای نوعی هم اون رو بتونیدببینید .

اشکال در اینجاست که شما عالم خیال متصل را همان خواب و رؤیا و عالم مثال منفصل را همان خیال متصل

فرض می کنید و نتیجه می گیرید که صور عالم خیال منفصل=با صورتهایی که در خواب می بینیم.

خب این قیاس درستی نیست.

از نظر شما وقتی جبرئیل در صورت یک مرد برای حضرت مریم سلام الله علیها متمثل شد این تمثل

واقعی نبود؟کاری نداریم به اینکه دیگرانی هم آنجا بودند جبرئیل را می دیدند یا نه،بلکه فعلا سخن از حقیقت

داشتن آن تمثل است.یا رسول اکرم صلی الله علیه و آله گاهی جبرئیل را در صورت دحیه ی کلبی که از اصحابشان بود

مشاهده می فرمودند اگر بگوئید که این تمثلات واقعیت نداشتند باید نبوت را هم انکار کنید.

ادامه دارد....

حبیبه;953848 نوشت:
باسمه العلیم

بهشتی که حضرت آدم علی نبینا و آله و علیه السلام ساکن بوده است بهشت برزخ نزولی بوده است گرچه مفسرین و فلاسفه

در آن اختلاف نظر دارند ولی ظاهرا تنها قولی که می توان با اتکاء به آن بین آیات و روایات مختلف جمع نمود همین قول است

بهشت برزخ نزولی،ماده ندارد ولی بعضی از عوارض ماده مانند شکل و مقدار و اندازه را دارد از سوی دیگر این عالم علت عالم

ماده است یعنی اینکه هر چه در این عالم وجود دارد مرتبه ای از حقیقتش در عالم برزخ نزولی و مرتبه ی برتر وجودیش در عالم

عقل است لذا می توان همین حکم را برای آفرینش آدم(ع) از خاک هم سرایت داد،یعنی بگوئیم همانطور که خاک حقیقتی در عالم

برزخ نزولی دارد و صورتی در عالم ماده(صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی)خاکی هم که جسم حضرت آدم از آن آفریده شده است

صورت برزخی خاک بوده است.

همانگونه که می توان گفت جسم هر یک از بشر هم از خاک آفریده شده است گرچه ماده ی اولیه وجود مادی بشر با واسطه های

متعدد از خاک است.

نه دیگه نشد
عرض کردیم که طبق گفته قرآن بفرمایید نه این فرضیات فلسفی..
خاک برزخی و عقلی یعنی چی خداوکیلی!!!
ضمن اینکه سخن شما با مبنای فکری ملاصدرا که میفرماید انسان جسمانیت الحدوث است در تضاد است..
قوه خیال بعد از عنصر خاک و سیر مادی پدید آمده نه قبل از آن!
لذا شما یا باید قبول کنید که آدم بعد از خلقت از خاک در بهشت زیسته یا بفرمایید که انسان روحانیت الحدوث است که در هر دو صورت با مکتب فکری صدرا در تضاد است

حبیبه;953846 نوشت:
باسمه العلیم

اموات اکنون در عالم برزخ هستند یا نه؟

آیا می پذیرید که در هر عالمی روح باید به بدنی تعلق بگیرد؟

آیا هر یک از مراتب عوالم وجود(عقل یا قیامت،مثال یا برزخ،ماده یا دنیا)احکام،اقتضائات و آثار خاص خود

را ندارد؟

آیا اهل برزخ جسم خاکی و عنصریشان را با خویش برده اند یا جسمشان در قبورشان مدفون و پنهان است؟

اگر اهل برزخ اکنون جسم خاکی ندارند پس نحوه ی وجودشان در برزخ چگونه است؟

جسم برزخی چگونه جسمی است؟

نمیدونم
نقد من به نحوه وجودی ای است که صدرا بیان کرده..
همین

این هم منبع سخنان جناب صدرا مبنی بر شخصی و درونی بودن آخرت

«آنچه‌ انسان‌ در عالم‌ آخرت‌ مشاهده‌ می‌کند و نعمت‌های‌ گوناگونی‌ از حوری‌ و قصر و باغات‌ و درختان‌ و نهرها و چشمه‌ها و همچنین‌ عذاب‌های‌ آتشی‌ می‌بیند، امور بیرون‌ از ذات‌ نفس‌ و خارج‌ و جدا از حقیقت‌ روح‌ آدمی‌ نیستند بلکه‌ خود نفس‌ هستند و از حیث‌ جوهر قوی‌تر و از حیث‌ ثبوت‌ محکم‌تر و از جهت‌ حقیقت‌ دائمی‌تر از صورت‌های‌ مادی‌ که‌ هر لحظه‌ در معرض‌ تجدد و تحلیل‌ قرار دارند، برخوردارند.»[۱]

«موجودات‌ بهشتی‌، امور ادراکی‌ هستند که‌ مواد و اسباب‌ در آن‌ها مدخلیتی‌ ندارند زیرا وجود اشیاء در بهشت‌، وجود صوری‌ غیرمادی‌ است‌ که‌ عاری‌ از حرکت‌ و انفعال‌ و تجدد و انتقال‌ می‌باشند.»[۲]

۱-ملاصدرا عرشیه/۱۵۲
۲-اسفار ۹/۳۲۰

همانطور که ملاحظه میفرمایید معاد مورد نظر صدرا چیزی ورای خواب و خیال نیست ..اگرچه قوی تر و شدید تر هم باشد ولی از همان سنخ است

حبیبه;953844 نوشت:
باسمه العلیم

پس از نظر شما عالم خارج فقط با جسم عنصری و مادی متحقق می گردد یعنی حائل بین افراد و اشخاص

تنها جسم آنهاست.

می شود بفرمائید پس چرا ما قائل به تفاوت و تفارق آدمها از جهت روحیات،خلقیات و افکارشان هستیم؟

اگر تفرد و تشخص فقط مربوط به ماده و جسم باشد پس تفاوتها باید از میان برخیزد!

از نظر بنده خیر
بلکه از نظر ملاصدرا که همه آخرت را تبلور نفس شخصی میداند.
اتحاد عالم و معلوم
آخرت چیزی جز بیرونی شدن اکتسابات و معلومات نفس شخصی نیست

اشکال اینجاست که با این نوع نحوه تببین جایی برای رویت موجودات خارج از نفس که عالم مشترک مخلوقات است باقی نمیماند
شیخ اشراق با ارائه مثال منفصل درصدد حل این مشکل بود ولی صدرا با ارائه نظریه مثال متصل نتوانست این مشکل را حل کند

حبیبه;953908 نوشت:

واقعی نبود؟کاری نداریم به اینکه دیگرانی هم آنجا بودند جبرئیل را می دیدند یا نه،بلکه فعلا سخن از حقیقت

داشتن آن تمثل است.یا رسول اکرم صلی الله علیه و آله گاهی جبرئیل را در صورت دحیه ی کلبی که از اصحابشان بود

مشاهده می فرمودند اگر بگوئید که این تمثلات واقعیت نداشتند باید نبوت را هم انکار کنید.

ادامه دارد....

طبق حدیث فرشته ها میتوانند جسمانی شوند و به غیر از سگ و خوک به هر چهره درآیند
اگر حضرت جبرییل با حواس ظاهری توسط دیگران دیده شده
پس محسوس و مادی بوده نه خیالی
موجود خیالی با حواس ظاهری دیده نمیشوند و جایگاهشان در صقع نفس شخص است

حبیبه;953908 نوشت:
باسمه العلیم

سلامت باشید،امیدوار این مباحث برای هر دو طرف مفید باشد.

اگر مطلبی را از جناب ملاصدرا نقل قول نفرمائید که نسبتش نیاز به بررسی داشته باشد

چنین درخواستی نخواهم داشت.

درسته.

نه دقیقا بلکه برای تقریب به ذهن مثال متصل را به دیدن صور اشیاء یا اشخاص در خواب تشبیه کرده اند.

کارکرد قوه ی خیال بسیار فراتر از خواب و رؤیا است به حدّی که جناب ابن عربی می فرماید هر کس قوه ی

خیال را نشناسد دارای معرفتی نیست!

اشکال در اینجاست که شما عالم خیال متصل را همان خواب و رؤیا و عالم مثال منفصل را همان خیال متصل

فرض می کنید و نتیجه می گیرید که صور عالم خیال منفصل=با صورتهایی که در خواب می بینیم.

خب این قیاس درستی نیست.

از نظر شما وقتی جبرئیل در صورت یک مرد برای حضرت مریم سلام الله علیها متمثل شد این تمثل

واقعی نبود؟کاری نداریم به اینکه دیگرانی هم آنجا بودند جبرئیل را می دیدند یا نه،بلکه فعلا سخن از حقیقت

داشتن آن تمثل است.یا رسول اکرم صلی الله علیه و آله گاهی جبرئیل را در صورت دحیه ی کلبی که از اصحابشان بود

مشاهده می فرمودند اگر بگوئید که این تمثلات واقعیت نداشتند باید نبوت را هم انکار کنید.

ادامه دارد....


سلاااااااام وقت بخیر خواهر خوبم

میشه لطفا بگید چه ارتباطی بین حقیقت تمثلات وانکار نبوت هست؟

خب اگه به فرض من از عالم مثال یه پیرهن بیارم آیا

میتونم اونو بپوشم و اطرافیانم اون لباس رو به تن من ببینن یا نه ؟

این هم منبع از سخنان خود جناب ملاصدرا

«آنچه‌ انسان‌ در عالم‌ آخرت‌ مشاهده‌ می‌کند و نعمت‌های‌ گوناگونی‌ از حوری‌ و قصر و باغات‌ و درختان‌ و نهرها و چشمه‌ها و همچنین‌ عذاب‌های‌ آتشی‌ می‌بیند، امور بیرون‌ از ذات‌ نفس‌ و خارج‌ و جدا از حقیقت‌ روح‌ آدمی‌ نیستند بلکه‌ خود نفس‌ هستند و از حیث‌ جوهر قوی‌تر و از حیث‌ ثبوت‌ محکم‌تر و از جهت‌ حقیقت‌ دائمی‌تر از صورت‌های‌ مادی‌ که‌ هر لحظه‌ در معرض‌ تجدد و تحلیل‌ قرار دارند، برخوردارند.»[۱]

«موجودات‌ بهشتی‌، امور ادراکی‌ هستند که‌ مواد و اسباب‌ در آن‌ها مدخلیتی‌ ندارند زیرا وجود اشیاء در بهشت‌، وجود صوری‌ غیرمادی‌ است‌ که‌ عاری‌ از حرکت‌ و انفعال‌ و تجدد و انتقال‌ می‌باشند.»[۲]

۱-ملاصدرا عرشیه/۱۵۲
۲-اسفار ۹/۳۲۰

همانطور که ملاحظه میفرمایید معاد مورد نظر صدرا چیزی ورای خواب و خیال نیست ..اگرچه قوی تر و شدید تر هم باشد ولی از همان سنخ است...موجودات خیالی دارای واقعیت مستقل از درک ما ندارند و اجزاء تشکیل دهنده نیز ندارند یعنی در بهشت اگر آدمی میبینید آن آدم گوشت و استخوان ندارد..معده و غیره ندارد و واقعیتش فقط همان ظاهری است که از او میبینید که همین ظاهر هم چیزی جز ادراک شما نیست
و این همان معاد جسمانی ملاصدراست

باسمه العلیم

همای رحمت;953951 نوشت:
سلاااااااام وقت بخیر خواهر خوبم

سلام و عرض ادب همای رحمت عزیز

همای رحمت;953951 نوشت:
میشه لطفا بگید چه ارتباطی بین حقیقت تمثلات وانکار نبوت هست؟

وحی انواعی دارد بعضی اوقات واسطه ی ابلاغ وحی جبرئیل بوده که از عالم عقول و مجردات و ملقب به روح القدس است

در هنگام ابلاغ وحی جبرئیل به شکلی متناسب متمثل می شده و وحی الهی را به پیامبران ابلاغ می فرمود اگر شما عالم

مثال و در نتیجه تمثلات را خواب و خیال و توهم فرض نمائید باید تنزل جبرئیل به عالم مثال(نزولی)و تمثل او و در نتیجه

دریافت وحی و آنگاه نبوت را نیز انکار کنید چون قسمی از وحی به همین طریق دریافت می شده است.

همای رحمت;953951 نوشت:
خب اگه به فرض من از عالم مثال یه پیرهن بیارم آیا

میتونم اونو بپوشم و اطرافیانم اون لباس رو به تن من ببینن یا نه ؟

خواهر گرامی برای رؤیت صور مثالی در دنیا،باید ضمیری مصفی داشت هر چشم آلوده ای

نمی تواند آن صور را ببیند.

لذا به فرض اگر شما صاحب کرامت بوده و لباسهای های بهشتی به شما عنایت شود کسی که هم سنخ شما

و دارای چشم بصیرت باشد آن را می بیند کما اینکه حضرت زکریا روزیهای بهشتی را در محراب عبادت

حضرت مریم سلام الله علیها می دید:

"کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیهَا زَکَرِیَّا المِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقا قَالَ یَا مَرْیَمُ أنّی لَکِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّه ِ یَرزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیرِ حِسَابٍ»

و هر زمان که زکریا در محراب ، بر مریم وارد می شد نزد او رزقی مخصوص می یافت.

باسمه العلیم

غریبه آشنا;953950 نوشت:
اگر حضرت جبرییل با حواس ظاهری توسط دیگران دیده شده
پس محسوس و مادی بوده نه خیالی
موجود خیالی با حواس ظاهری دیده نمیشوند و جایگاهشان در صقع نفس شخص است

رؤیت فرشتگان با خروج از حجب جسمانی و نفسانی امکان پذیر است آنهم رؤیت جبرئیل که از اعظم

ملائکة الله است:

امام حسن عسگری - علیه السلام - می فرماید: رسول خدا (ص) هنگام احتجاج با مشرکین در مورد ملائکه فرمود: شما با حواستان نمی توانید فرشته را مشاهده کنید؛ چه این که فرشته از جنس این هواست (یعنی همان طور که هوا دیده نمی شود فرشته نیز قابل رؤیت نیست) و اگر قوت بینایی خود را زیاد گردانید به طوری که او را مشاهده کنید، هر آینه به شما می گویم این که شما می بینید فرشته نیست بلکه بشر است (یعنی دیدن فرشته نیرویی روحانی و بسیار قوی می خواهد که شما ندارید و فقط انبیا و بعضی از اولیای کمل الهی قادرند آن را مشاهده نمایند).

اگر کسی موفق شود فرشتگان را ببیند یا در اثر قوت روحانیّت خودش است و یا در اثر تصرف یکی از اولیا الله در نفسش

در غیر اینصورت و با چشم ظاهر نمی توان فرشتگان را دید چرا که چشم سر تنها قادر به رؤیت اجسام مادی آن هم با شرایط خاصی است

و فرشتگان جسم مادی ندارند.

باسمه العلیم

غریبه آشنا;953942 نوشت:
نه دیگه نشد
عرض کردیم که طبق گفته قرآن بفرمایید نه این فرضیات فلسفی..
خاک برزخی و عقلی یعنی چی خداوکیلی!!!

شما نظرات فلسفی ملاصدرا را نقد می کنید آن هم بدون نظر به مبانی فلسفی او

برای نقد یک مکتب فکری ابتدا باید لااقل اصل آن نظر را درست فهمید بعد نقد کرد،وقتی شما عالم مثال

را مساوی با توهم می دانید یعنی جسارتا درک درستی از اصل مطلب ندارید آنگاه از بنده می خواهید که آن درک نادرست

شما را از مسئله اصل قرار دهم و طبق همان درک دلیل و برهان قرانی بیاورم این که نمی شود!

اگر حضرتعالی بفرمائید فلان نظر ملاصدرا چه جایگاهی در قران و روایات دارد یک سؤال علمی و شایسته مطرح نموده اید

امّا اگر برداشت غلط خودتان را از مسئله داشته باشید بر طرف بحث است که ابتدا آن برداشت غلط را تصحیح نماید

و سعی بنده نیز بر همین است.

باسمه العلیم

غریبه آشنا;953947 نوشت:
آخرت چیزی جز بیرونی شدن اکتسابات و معلومات نفس شخصی نیست

اشکال اینجاست که با این نوع نحوه تببین جایی برای رویت موجودات خارج از نفس که عالم مشترک مخلوقات است باقی نمیماند

درست است که از نظر جناب صدرا صور مثالی قائم و صادر از نفس و در صعق نفس است امّا این دلیل نمی شود

که شخص در برزخ درکی از افراد دیگر برزخی نداشته باشد چرا که شخص در دنیا ادراک جمعی داشته است و قرار نیست در برزخ و عوالم

ماوراء آن روح ادراکات،آگاهی ها و علوم خویش را از دست بدهد.

در عالم برزخ هر کسی که عالم خویش را دارد عالمی که با اعتقادات،افکار و اعمال خویش ساخته است و هم عوالم دیگران را درک می کند

بدون اینکه تزاحمی اتفاق بیفتد همانگونه که در این دنیا هم هر شخص هم عالم درون خویش را دارد و به آن آگاه است هم درکی از عوالم

درونی دیگران دارد به مقداری که آن را ظاهر کنند چه اینکه اندیشه ی هر کس که باطن اوست در سخن،اعمال و اخلاق وی متجلی است

در این دنیا می شود باطنت را از دیگران پنهان کنی امّا در قیامت که یوم تبلی السرائر است خیر،لذا امام سجاد علیه السلام در دعای یازدهم

صحیفه ی سجادیه می فرماید:

" وَ لَا تَکْشِفْ عَنَّا سِتْراً سَتَرْتَهُ عَلَی رُءُوسِ الْأَشْهَادِ ، یَوْمَ تَبْلُو أَخْبَارَ عِبَادِکَ ."

پرده هایی را که بر گناه ما کشیده ای در برابر همگان بر مگیر.

باسمه العلیم

غریبه آشنا;953945 نوشت:
این هم منبع سخنان جناب صدرا مبنی بر شخصی و درونی بودن آخرت

«آنچه‌ انسان‌ در عالم‌ آخرت‌ مشاهده‌ می‌کند و نعمت‌های‌ گوناگونی‌ از حوری‌ و قصر و باغات‌ و درختان‌ و نهرها و چشمه‌ها و همچنین‌ عذاب‌های‌ آتشی‌ می‌بیند، امور بیرون‌ از ذات‌ نفس‌ و خارج‌ و جدا از حقیقت‌ روح‌ آدمی‌ نیستند بلکه‌ خود نفس‌ هستند و از حیث‌ جوهر قوی‌تر و از حیث‌ ثبوت‌ محکم‌تر و از جهت‌ حقیقت‌ دائمی‌تر از صورت‌های‌ مادی‌ که‌ هر لحظه‌ در معرض‌ تجدد و تحلیل‌ قرار دارند، برخوردارند.»[۱]

«موجودات‌ بهشتی‌، امور ادراکی‌ هستند که‌ مواد و اسباب‌ در آن‌ها مدخلیتی‌ ندارند زیرا وجود اشیاء در بهشت‌، وجود صوری‌ غیرمادی‌ است‌ که‌ عاری‌ از حرکت‌ و انفعال‌ و تجدد و انتقال‌ می‌باشند.»[۲]

۱-ملاصدرا عرشیه/۱۵۲
۲-اسفار ۹/۳۲۰

در این مطالب که اختلاف نظری وجود ندارد.

غریبه آشنا;953945 نوشت:
همانطور که ملاحظه میفرمایید معاد مورد نظر صدرا چیزی ورای خواب و خیال نیست ..اگرچه قوی تر و شدید تر هم باشد ولی از همان سنخ است

همه ی اختلاف نظر ما و محور بحث همان قسمت رنگی است که حضرتعالی حقایق عالم مثال را توهمات و خواب و خیالات بی اساس

فرض می کنید که عرض کردم ناشی از درک نادرست از مطلب است.

حبیبه;954279 نوشت:
باسمه العلیم

سلام و عرض ادب همای رحمت عزیز

وحی انواعی دارد بعضی اوقات واسطه ی ابلاغ وحی جبرئیل بوده که از عالم عقول و مجردات و ملقب به روح القدس است

در هنگام ابلاغ وحی جبرئیل به شکلی متناسب متمثل می شده و وحی الهی را به پیامبران ابلاغ می فرمود اگر شما عالم

مثال و در نتیجه تمثلات را خواب و خیال و توهم فرض نمائید باید تنزل جبرئیل به عالم مثال(نزولی)و تمثل او و در نتیجه

دریافت وحی و آنگاه نبوت را نیز انکار کنید چون قسمی از وحی به همین طریق دریافت می شده است.

خواهر گرامی برای رؤیت صور مثالی در دنیا،باید ضمیری مصفی داشت هر چشم آلوده ای

نمی تواند آن صور را ببیند.

لذا به فرض اگر شما صاحب کرامت بوده و لباسهای های بهشتی به شما عنایت شود کسی که هم سنخ شما

و دارای چشم بصیرت باشد آن را می بیند کما اینکه حضرت زکریا روزیهای بهشتی را در محراب عبادت

حضرت مریم سلام الله علیها می دید:

"کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیهَا زَکَرِیَّا المِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقا قَالَ یَا مَرْیَمُ أنّی لَکِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّه ِ یَرزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیرِ حِسَابٍ»

و هر زمان که زکریا در محراب ، بر مریم وارد می شد نزد او رزقی مخصوص می یافت.

سلاااام خواهر خوبم

فکر کردم منصرف شدی از ادامه دادن این بحث happy

ممنونم .@};-

ببینید خواهرم من نمیگم خواب دیدن توهمه یا عالم مثال حقیقت نداره .

من میگم درسته واقعا در عالم مثال اگه لباسی بپوشی

میپوشی ولذت هم میبری از پوشیدن اون لباس .

ولی اگه من بخوام اون لباس رو کادو به شما بدم .اون

لباس وجود نداره .که به شما هدیه بدم و فقط از نشیات نفس خودمه .

برداشت من اینه .

در مورد بند دومتون اگه اینطور باشه که خیلی خوبه

میشه همون جسمانی .

ولی اونطوری که از این دست مباحث من برداشت کردم

همچین چیزی نیست .یعنی همه چیز ممثل میشه ومثل خواب دیدن روحیه منتها شکل واندازه ورنگ وبو وصدا

رو دارن .تاکید میکنم مقصودم این نیست.که نعماتش ونقماتش توهم و خواب وخیاله بلکه روحانیه در قالب مثال .

باسمه العلیم

سلام و عرض ارادت

همای رحمت;954295 نوشت:
سلاااام خواهر خوبم

فکر کردم منصرف شدی از ادامه دادن این بحث

ممنونم .

عذرخواه همای رحمت عزیز،برای هر بحث باید وقت مناسبی بیابم این است که گاهی(اغلب)ممکن است بین

مباحثات فاصله بیفتد.

همای رحمت;954295 نوشت:
ببینید خواهرم من نمیگم خواب دیدن توهمه یا عالم مثال حقیقت نداره .

خدا را شکر

همای رحمت;954295 نوشت:
من میگم درسته واقعا در عالم مثال اگه لباسی بپوشی

میپوشی ولذت هم میبری از پوشیدن اون لباس .

ولی اگه من بخوام اون لباس رو کادو به شما بدم .اون

لباس وجود نداره .که به شما هدیه بدم و فقط از نشیات نفس خودمه .

برداشت من اینه .

آن لباس وجود دارد و در وجود قوی تر و زیباتر از البسه ی دنیایی هم هست که اگر نباشد

رسیدن خیرات به اموات هیچ معنایی نخواهد داشت:

یک از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله از حضرت نقل می کند:

«براي مردگان خود هديه بفرستيد»، گفتم: هديه مردگان چيست؟ فرمود: «صدقه و دعا.ارواح مؤمنان هر جمعه به آسمان دنيا مقابل خانه‌هاي خود مي‌آيند و فرياد مي‌كنند... اي خانواده من، اي پدر و مادر، اي فرزندان و خويشان من، بر ما مهرباني كنيد. آن چه در دست ما بود، عذاب و حساب آن ها بر ما است. نفعش براي غير ما. اي خويشان ما، به درهمي يا قرص ناني يا جامه‌اي ما را كمك كنيد تا خداوند شما را از جامه‌هاي بهشت بپوشاند».

(محدث قمي، مفاتيح الجنان، بخش زيارت قبور مؤمنين)

همای رحمت;954295 نوشت:
تاکید میکنم مقصودم این نیست.که نعماتش ونقماتش توهم و خواب وخیاله بلکه روحانیه در قالب مثال .

کاملا صحیح است.(اگر منظورتون از مثال،عالم مثال باشد)

:Nishkhand::Nishkhand:

حبیبه;954301 نوشت:
باسمه العلیم

سلام و عرض ارادت

عذرخواه همای رحمت عزیز،برای هر بحث باید وقت مناسبی بیابم این است که گاهی(اغلب)ممکن است بین

مباحثات فاصله بیفتد.

خدا را شکر

آن لباس وجود دارد و در وجود قوی تر و زیباتر از البسه ی دنیایی هم هست که اگر نباشد

رسیدن خیرات به اموات هیچ معنایی نخواهد داشت:

یک از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله از حضرت نقل می کند:

«براي مردگان خود هديه بفرستيد»، گفتم: هديه مردگان چيست؟ فرمود: «صدقه و دعا.ارواح مؤمنان هر جمعه به آسمان دنيا مقابل خانه‌هاي خود مي‌آيند و فرياد مي‌كنند... اي خانواده من، اي پدر و مادر، اي فرزندان و خويشان من، بر ما مهرباني كنيد. آن چه در دست ما بود، عذاب و حساب آن ها بر ما است. نفعش براي غير ما. اي خويشان ما، به درهمي يا قرص ناني يا جامه‌اي ما را كمك كنيد تا خداوند شما را از جامه‌هاي بهشت بپوشاند».

(محدث قمي، مفاتيح الجنان، بخش زيارت قبور مؤمنين)

کاملا صحیح است.(اگر منظورتون از مثال،عالم مثال باشد)

از وقتی که گذاشتید بسیار ممنونم .@};-

خب خواهرم پس این میشه عالم مثال یا همون عالم روحانی منتها در قالب مثال .ولی نه به اون معنای واقعی

جسمانی وروحانی .در اصل همون " روحانیه" .

من به معادی میگم جسمانی که خونم اگه خونه ست وجود مادی یا به اصطلاح وجود خارجی ,داشته باشه حالا نه لزوما از این نوع ماده,

که زمین لرزه ای بیاد ,رو سرم خراب شه ولی وجود خارجی هم داشته باشه .

نه فقط مثال باشه.

حالا انصافا اگه شما شب خواب ببینید یه لباسی زیبایی
به تن دارید صبح از خواب پاشید وببینید خبری نیست

آیا جسم وروحتون ارضاء میشه؟!

حبیبه;954301 نوشت:
باسمه العلیم

سلام و عرض ارادت

عذرخواه همای رحمت عزیز،برای هر بحث باید وقت مناسبی بیابم این است که گاهی(اغلب)ممکن است بین

مباحثات فاصله بیفتد.

خدا را شکر

آن لباس وجود دارد و در وجود قوی تر و زیباتر از البسه ی دنیایی هم هست که اگر نباشد

رسیدن خیرات به اموات هیچ معنایی نخواهد داشت:

یک از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله از حضرت نقل می کند:

«براي مردگان خود هديه بفرستيد»، گفتم: هديه مردگان چيست؟ فرمود: «صدقه و دعا.ارواح مؤمنان هر جمعه به آسمان دنيا مقابل خانه‌هاي خود مي‌آيند و فرياد مي‌كنند... اي خانواده من، اي پدر و مادر، اي فرزندان و خويشان من، بر ما مهرباني كنيد. آن چه در دست ما بود، عذاب و حساب آن ها بر ما است. نفعش براي غير ما. اي خويشان ما، به درهمي يا قرص ناني يا جامه‌اي ما را كمك كنيد تا خداوند شما را از جامه‌هاي بهشت بپوشاند».

(محدث قمي، مفاتيح الجنان، بخش زيارت قبور مؤمنين)

کاملا صحیح است.(اگر منظورتون از مثال،عالم مثال باشد)

شرمنده با گوشیه .شکلک خنده رو واسه ی زمین لرزه

گذاشتم .سر از اول پست درآوردن .الان هم نتم ضعیفه

بالا نمیاره حذفشون کنم یا ویرایش کنم .

همای رحمت;954309 نوشت:
در هرحال وجود خارجی داشته باشه .نه فقط مثال باشه.

سلام خدمت خواهران خوبم
ببخشید میپرم وسط
ببینید این که میگویند مثال در مقایسه با این دنیا و در مقایسه با موقعیتی که الان داریم و در مقایسه با ماده ،بهش میگویند مثال.
وگرنه وقتی به اون نشئه منتقل شدیم،اون وقت ماده برایمان میشود مثال و همون جسمِ متناسب با اون نشئه میشود عین واقعیت.
همای رحمت;954309 نوشت:
حالا انصافا اگه شما شب خواب ببینید یه لباسی زیبایی
به تن دارید صبح از خواب پاشید وببینید خبری نیست

آیا جسم وروحتون ارضاء میشه؟!


انصافا بله .اگر من باشم مدام دلم میخواهد به اون لباسی که در خواب دیدم فکر کنم و سعی کنم دوباره همون حس رو داشته باشم.حتی اگه فردا همون لباس رو در این دنیا داشته باشم،باز هم دلم میخواهد حس اون لحظه رو در خواب برای خودم دوباره پیدا کنم.انگار که اون صحنه رنگی و بسیار شفاف و چشم نواز بوده ولی همون لباس در دنیا که فردای اون خواب به دستش اوردم ،انگار سیاه سفید و غبارگرفته است.
البته اینطور تصور میکنم.و مثال لباس رو نداشتم ولی چیزهایی که کمتر حالت مادی داشتند رو تجربه کردم.اگه بخوام مثال بزنم اینطوری میشه گفت که مثلا کسی رو در خواب ببینی و حس و حالتش رو در اون لحظه به وضوح درک کنی. ولی در بیداری قادر نباشی به اون وضوح بهش پی ببری.

یکی دیگه.;954319 نوشت:
سلام خدمت خواهران خوبم
ببخشید میپرم وسط
ببینید این که میگویند مثال در مقایسه با این دنیا و در مقایسه با موقعیتی که الان داریم و در مقایسه با ماده ،بهش میگویند مثال.
وگرنه وقتی به اون نشئه منتقل شدیم،اون وقت ماده برایمان میشود مثال و همون جسمِ متناسب با اون نشئه میشود عین واقعیت.

انصافا بله .اگر من باشم مدام دلم میخواهد به اون لباسی که در خواب دیدم فکر کنم و سعی کنم دوباره همون حس رو داشته باشم.حتی اگه فردا همون لباس رو در این دنیا داشته باشم،باز هم دلم میخواهد حس اون لحظه رو در خواب برای خودم دوباره پیدا کنم.انگار که اون صحنه رنگی و بسیار شفاف و چشم نواز بوده ولی همون لباس در دنیا که فردای اون خواب به دستش اوردم ،انگار سیاه سفید و غبارگرفته است.
البته اینطور تصور میکنم.و مثال لباس رو نداشتم ولی چیزهایی که کمتر حالت مادی داشتند رو تجربه کردم.اگه بخوام مثال بزنم اینطوری میشه گفت که مثلا کسی رو در خواب ببینی و حس و حالتش رو در اون لحظه به وضوح درک کنی. ولی در بیداری قادر نباشی به اون وضوح بهش پی ببری.


سلاااام خواهر خوبم

خوش اومدید@};-

ببینید قبول دارم عالم مثال هم ویژگیهای مختص به خودش داره .وما بر اساس اون ویژگیهای اون دنیا

نیازهامون برآورده میشه .ولی اینکه میگن اون دنیا

بر اساس نفسانیات خود شخص ساخته میشه این

واسه ی من سخته پذیرفتنش .مثلا من چهره ی واقعی

حضرت زهرا س رو نمیتونم ببینم .یا بتونم با اون هم کلام شم .اگه با اون هم کلام شم همش از نشئیات نفس
خودمه .

یا پدر ومادرم یا... .

خب چرا نباید وجود حقیقی یا به اصطلاح وجود خارجی اطرافیانم رو ببینم ویا هم کلام شم با اونا؟!

راجع به بند دوم صحبتاتون ,همه که مثل هم فکر نمیکنند .درسته؟!

خب من عکس نظر شما رو دارم .خیلی ناراحت میشم

از همچین خوابی .

حبیبه;954290 نوشت:

درست است که از نظر جناب صدرا صور مثالی قائم و صادر از نفس و در صعق نفس است امّا این دلیل

در عالم برزخ هر کسی که عالم خویش را دارد عالمی که با اعتقادات،افکار و اعمال خویش ساخته است و هم عوالم دیگران را درک می کند.

بله اما این مطلب در معادشناسی ملاصدرا تبیین نشده
عالم مثال مورد نظر او مثال متصل است در برزخ صعودی
براتون منبع هم آوردم
دیگه چه میفرمایید

حبیبه;954291 نوشت:
باسمه العلیم

در این مطالب که اختلاف نظری وجود ندارد.

همه ی اختلاف نظر ما و محور بحث همان قسمت رنگی است که حضرتعالی حقایق عالم مثال را توهمات و خواب و خیالات بی اساس

فرض می کنید که عرض کردم ناشی از درک نادرست از مطلب است.

خب شما درک درست را بفرمایید!
تا برای ما روشن شود برزخ و معاد مورد نظر ملاصدرا چه تفاوت اساسی با عالم خواب دارد
از نظر بنده همین عالم خواب را یکم قانونمد کنیم و جنبه پاداش و جزا به آن بدهیم میشود معاد مثالی صدرا...

این از بیانات خود جنابش به وضوح بدست می آید

ضمن اینکه پاسخ بنده رو کامل ندادید
بنده با مبانی صدرا مطلب شما رو که میفرمایید حضرت ادم در بهشت برزخی بوده و این که عالم مثال اصلیت دارد در برابر ماده را نقد کردم و پاسخی ندادید
در پست ۱۵۷

همای رحمت;954346 نوشت:
ولی اینکه میگن اون دنیا

بر اساس نفسانیات خود شخص ساخته میشه این

واسه ی من سخته پذیرفتنش .مثلا من چهره ی واقعی

حضرت زهرا س رو نمیتونم ببینم .یا بتونم با اون هم کلام شم .اگه با اون هم کلام شم همش از نشئیات نفس
خودمه .


من مطالعه ای در خصوص این موضوع نداشته ام ولی چیزی که مطمئنم اینه که بر اساس نفسانیاتتون معناش این نیست که بر اساس خیالبافی خودتان!
حافظ;952274 نوشت:
جناب صدرا در مورد ملاقات همین‌جایی شما با دوستتان هم همین سخن را می‌گوید. وقتی شما به سراغ دوستتان می‌روید در واقع دارید دوستتان را انشاء می‌کنید منتهی وجود مادی‌ و آمد و رفت و حرکت‌ها و ... معدّ این انشاء نفس شما هستند.

ببینید جناب صدرا دیدارهای این دنیا را هم بر اساس نفسانیات ما میدانند.اگر به این نکته دقت کنیم فکر کنم مطلب روشن بشه.منتها اینجا نفس ما با حس های پنج گانه مون یکی میشود. در مراتب بعدی نفس ما با مراتب بالاتر یکی میشود.در واقع اصل واقعیت اون مراتب بالاتر هست.فقط میاد و با نفس ما یکی میشه.بنا بر این شما چهره واقعی اشخاص رو میبینید.این برداشت بنده است از فرمایشات استاد.
حافظ;952274 نوشت:
مدرک تمام ادراکات حسی و خیالی و عقلی و فاعل همه افعال طبیعی و حیوانی و انسانی همان نفس مدبر است که تا مرتبه ی حواس و ابزار و اعضاء طبیعی تنزل کرده و تا مرتبه عقل فعال و بالاتر از آن صعود می کنند.

یکی دیگه.;954358 نوشت:
من مطالعه ای در خصوص این موضوع نداشته ام ولی چیزی که مطمئنم اینه که بر اساس نفسانیاتتون معناش این نیست که بر اساس خیالبافی خودتان!

ببینید جناب صدرا دیدارهای این دنیا را هم بر اساس نفسانیات ما میدانند.اگر به این نکته دقت کنیم فکر کنم مطلب روشن بشه.منتها اینجا نفس ما با حس های پنج گانه مون یکی میشود. در مراتب بعدی نفس ما با مراتب بالاتر یکی میشود.در واقع اصل واقعیت اون مراتب بالاتر هست.فقط میاد و با نفس ما یکی میشه.بنا بر این شما چهره واقعی اشخاص رو میبینید.این برداشت بنده است از فرمایشات استاد.

اگه اینطور بشه برداشت کرد که دیگه از این لحاظ قضیه

حله ولی من طوری که متوجه شدم گناهکاری مثل من

نمیتونه چهره ی حقیقی و وجود خارجی افراد رو ببینه .

همای رحمت;954295 نوشت:
سلاااام خواهر خوبم

فکر کردم منصرف شدی از ادامه دادن این بحث happy

ممنونم .@};-

ببینید خواهرم من نمیگم خواب دیدن توهمه یا عالم مثال حقیقت نداره .

من میگم درسته واقعا در عالم مثال اگه لباسی بپوشی

میپوشی ولذت هم میبری از پوشیدن اون لباس .

ولی اگه من بخوام اون لباس رو کادو به شما بدم .اون

لباس وجود نداره .که به شما هدیه بدم و فقط از نشیات نفس خودمه .

برداشت من اینه .

در مورد بند دومتون اگه اینطور باشه که خیلی خوبه

میشه همون جسمانی .

ولی اونطوری که از این دست مباحث من برداشت کردم

همچین چیزی نیست .یعنی همه چیز ممثل میشه ومثل خواب دیدن روحیه منتها شکل واندازه ورنگ وبو وصدا

رو دارن .تاکید میکنم مقصودم این نیست.که نعماتش ونقماتش توهم و خواب وخیاله بلکه روحانیه در قالب مثال .

عالم مثال منفصل اگه حقیقت داشته باشه و قابل اثبات باشد مشکل حل میشود..چون موجودات عالم مثال منفصل طبق تعریفی که وجود دارد خارج از نفوس است و قائم به خود است..درست مثل دنیا...فقط با این تفاوت که ماده ندارد
اما نقد ما به معادشناسی ملاصدراست که در قوس صعودی مثال متصل را بیان میکند که خب مثال متصل دقیقا در امتداد همان عالم ذهن و عالم خواب است که فقط تشدید شده و جنبه پاداش و جزا پیدا کرده

یکی دیگه.;954358 نوشت:
من مطالعه ای در خصوص این موضوع نداشته ام ولی چیزی که مطمئنم اینه که بر اساس نفسانیاتتون معناش این نیست که بر اساس خیالبافی خودتان!

ببینید جناب صدرا دیدارهای این دنیا را هم بر اساس نفسانیات ما میدانند.اگر به این نکته دقت کنیم فکر کنم مطلب روشن بشه.منتها اینجا نفس ما با حس های پنج گانه مون یکی میشود. در مراتب بعدی نفس ما با مراتب بالاتر یکی میشود.در واقع اصل واقعیت اون مراتب بالاتر هست.فقط میاد و با نفس ما یکی میشه.بنا بر این شما چهره واقعی اشخاص رو میبینید.این برداشت بنده است از فرمایشات استاد.

وقتی پای مبحث اتحاد عالم و معلوم که از مبانی خود صدارست را در کنار مثال متصل که صدرا در قوس صعود به آن میپردازد را باز کنید...دیگر جایی برای رویت امور خارج از نفس باقی نمیماند گرامی...
اتحاد عالم و معلوم همان مثال متصل را شرح میدهد
یعنی معلومات اخروی همان اکتساباتی است که در دنیا ضمیمه نفس گردیده... نه چیزی ورای آن
این از اقتضائات معاد شناسی فلسفی جناب صدراست که اگر یکی از مبانی آن خدشه دار شود همه نظام فلسفی اش فرو میپاشد
ما در معادسناسی صدرا نمیتوانیم اتحاد عالم و معلوم، عاقل و معقول را حذف کنیم چرا که اصولا این نوع معاد شناسی کاملا در حول نفس و روح آدمی تبیین میشود نه چیزی ورای آن

در حالی که به نظر بنده این نوع معادشناسی با چنین مبانی ای کاملا خدشه دار است
بعنوان مثال
طبق این دیدگاه کسی که در دنیا از نعمت دیدن برخوردار نبوده..معلوماتی و اکتسابی از رنگ ها و اشکال ندارد..لاجرم در آخرت هم نخواهد داشت

:-b

غریبه آشنا;954360 نوشت:
عالم مثال منفصل اگه حقیقت داشته باشه و قابل اثبات باشد مشکل حل میشود..چون موجودات عالم مثال منفصل طبق تعریفی که وجود دارد خارج از نفوس است و قائم به خود است..درست مثل دنیا...فقط با این تفاوت که ماده ندارد
اما نقد ما به معادشناسی ملاصدراست که در قوس صعودی مثال متصل را بیان میکند که خب مثال متصل دقیقا در امتداد همان عالم ذهن و عالم خواب است که فقط تشدید شده و جنبه پاداش و جزا پیدا کرده

با سلام وعرض ادب

طبق بیانات استاد حافظ ,ملاصدرا تونسته عالم مثال منفصل رو به خوبی ترسیم کنه ِ.

ولی من هم با شما موافقم .ملاصدرا تونسته عالم مثال

درونی رو اثبات کنهد.عالم مثال بیرونی رو نتونسته ِ.

ولی آیت الله عبدالله جوادی آملی فکر کنم به خوبی

تونسته مثال منفصل رو ترسیم کنه .

ولی در هر حال من نظرم برنمیگرده باز میشه همون عالم

روحانی .

من نمیدونم روحی که مجرد محضه وهیچ اشتراکی

با جسم مادیمون نداره

چطور جسم مادیمون هم به جسم مجرد یا همون جسم مثالی تبدیل میشه؟

اصلا این نظریه حرکت جوهری به سمت تجرد رو چرا باید بپذیریم ؟واقعا همچین

نظریه ای حتمیه؟یعنی واقعا باید اتفاق بیفته؟

وسوال دیگه اینکه;اگه زمین و آسمانها با تمام موجودات درون اونها

به طرف تجرد در حرکتن .خب هر موقع قیامت اتفاق بیفته .خب این جسم مثالیمون خب مگه مجرد نشده

پس دیگه چطور دوباره به یه مجرد دیگه ای قراره تبدیل

بشه .خب اینطوری که دوجسم مجرد داریم یکی همین

جسم خاکیمون که در همین زمین قراره به حرکت جوهری

خودش ادامه بده ومجرد بشه ویکی هم که موقع مرگمون که با روحمون همراه شده .

اگه میشه لطفا استاد حافظ گرامی راهنمایی بفرمایند .

متشکرم.

همای رحمت;954359 نوشت:
اگه اینطور بشه برداشت کرد که دیگه از این لحاظ قضیه

حله ولی من طوری که متوجه شدم گناهکاری مثل من

نمیتونه چهره ی حقیقی و وجود خارجی افراد رو ببینه .


البتهباید دقت کرد که چه در این دنیا چه در عوالم بعدی نفس مرکب ماست.یعنی برای ادراک هر حقیقتی نفس ما باید به اون درجه از تجرد که لازمه ی اون ادراک هست رسیده باشه تا قادر به درکش باشه.چیزی هم که نفس رو به تجرد میرسونه اعمال و ملکات و صفات انسانی ماست.نفس ما یک درگاهی است که باید سنخیت لازم را برای قابلیت دریافت حضوری حقایق داشته باشه.شاید یکی از معانی قیام صدروی نفس همین باشد.

همای رحمت;954367 نوشت:
خب هر موقع قیامت اتفاق بیفته .خب این جسم مثالیمون خب مگه مجرد نشده

پس دیگه چطور دوباره به یه مجرد دیگه ای قراره تبدیل

بشه .خب اینطوری که دوجسم مجرد داریم یکی همین

جسم خاکیمون که در همین زمین قراره به حرکت جوهری

خودش ادامه بده ومجرد بشه ویکی هم که موقع مرگمون که با روحمون همراه شده .


سلام علیکم
این که امتداد حرکت جوهری تا کجاست محل اختلاف است آیا تا انتهای دنیاست یا تا عوالم بالاتر هم ادامه دارد؟
بعلاوه، شما نباید حقیقت تعلقی نفس را فراموش کنید. نفس با روح متفاوت است. نفس دارای حقیقتی تعلقی است.

یکی دیگه.;954358 نوشت:
ببینید جناب صدرا دیدارهای این دنیا را هم بر اساس نفسانیات ما میدانند.اگر به این نکته دقت کنیم فکر کنم مطلب روشن بشه.منتها اینجا نفس ما با حس های پنج گانه مون یکی میشود. در مراتب بعدی نفس ما با مراتب بالاتر یکی میشود.در واقع اصل واقعیت اون مراتب بالاتر هست.فقط میاد و با نفس ما یکی میشه.بنا بر این شما چهره واقعی اشخاص رو میبینید.این برداشت بنده است از فرمایشات استاد.

فرق است میان اتحاد «ذهن و عین» و «وحدت عین و ذهن»؛ آنچه که از مبنای معرفت‌شناسانه صدرایی استفاده می‌شود، وحدت عین و ذهن است. در این مورد کمی تأمل بفرمایید.

حافظ;954395 نوشت:
سلام علیکم
این که امتداد حرکت جوهری تا کجاست محل اختلاف است آیا تا انتهای دنیاست یا تا عوالم بالاتر هم ادامه دارد؟
بعلاوه، شما نباید حقیقت تعلقی نفس را فراموش کنید. نفس با روح متفاوت است. نفس دارای حقیقتی تعلقی است.

فرق است میان اتحاد «ذهن و عین» و «وحدت عین و ذهن»؛ آنچه که از مبنای معرفت‌شناسانه صدرایی استفاده می‌شود، وحدت عین و ذهن است. در این مورد کمی تأمل بفرمایید.

با سلام وعرض ادب وتشکر

استاد گرامی حقیقت تعلقی نفس یعنی چی؟

مقصودتون اینه اشتراکات جسم وروح تبدیل به نفس میشه .درسته؟

پس اونایی که با بیماری ترنسکشوال از دنیا رفتن

نفس اونا چه شکلی میشه ؟

با سلام وعرض ادب

استاد گرامی اگر عالم مثال منفصل تا این حد شخصیه البته

از نظر جناب ملاصدرا "خب پس عرفایی مثل آیت الله بهجت چطور با چشم برزخی تونستن عالم مثال شخصی

طرف مقابل رو ببینن ؟

خب پس معلوم میشه انسان در عالم مثال منفصل فقط

خودش رو نمبینه بلکه میتونه اطرافیانش رو هم ببینه .

لطفا نظرتون رو راجع به این موضوع بفرمایید .

با تشکر

همای رحمت;954408 نوشت:
با سلام وعرض ادب وتشکر

استاد گرامی حقیقت تعلقی نفس یعنی چی؟

مقصودتون اینه اشتراکات جسم وروح تبدیل به نفس میشه .درسته؟


سلام علیکم
‌اگر اشتباه نکرده باشم می‌دانم ذهنتان متوجه کجا شده. مجبورم یک مقدار حرافی کنم و شما هم مجبورید تحمل کنید.

عوالم و نشئه‌های وجود امکانی با همه کثراتی که دارند، واحدند و این واحد به طور کلی به سه عالم طبیعت، عالم مثال و عالم عقل یا عالم مثال الاهی درجه‌بندی می‌شود و این سه عالم از یکدیگر جدا نیستند. موجودات این عوالم سه دسته‌اند: برخی از آنها تنها جزء موجودات عالم طبیعت هستند و برخی دیگر جزء عالم مثال و برخی از آنها جزء عالم عقل اند. بسیاری از موجودات عالم طبیعت نمی‌ٱوانند از عالم طبیعت به عالم مثال و از آنجا به عالم عقل و از آنجا به عالم اله راه یابند، مگر آن که سیر جوهری آنها بهسیر جوهری انسان بینجامد. در میان موجودات، انسان در اثر حرکت جوهری این توان را دارد که در همه این عوالم سه‌گانه حضور یابد، انسان با حرکت در این عوالم شخصش باقی است. بنابراین، یک انسان در طفولیتش وجود طبیعی است و او انسان بشری است و از تجرد مثالی و عقلی خالی است، ولی در این وجود به حرکت جوهری درجه به درجه بالا می‌آید و تصفیه و تلطیف می‌شود تا این که دارای کون نفسانی و تجرد مثالی می‌شود و این انسان در این مرحله انسان نفسانی اخروی است که صلاحیت بعث و قیام در نشئه برزخ و قیامت را دارد چنین انسانی اعضای نفسانی دارد و او انسان دوم است. سپس انسان از این وجود به حرکت جوهری آرام آرام منتقل می‌شود و دارای وجود عقلی می‌شود و در این صورت او انسان عقلی است و برای او اعضای عقلی است و این انسان سوم است (ر.ک: اسفار، ج9، ص 194).
در واقع، بدن مثالی دنباله نفس است و از موجودات مجرد می‌باشد. و از آنجایی که شیئیت شیء به صورت آن است و ماده، دنباله‌ی آن حقیقت است، و نیز ماده و صورت به یک وجود موجودند، شخص انسان با بدن مثالی خود یک واقعیت است؛ همانطور که نفس در دنیا نیز با بدن عنصری به یک وجود موجود بوده است. بنابراین، هم در دنیا و هم در آخرت، نفس و بدن متحدند و یک واحد مرکب را تشکیل می‌دهند. ازاینرو، ثنویت نفس و بدن مانع اتحاد این دو نیست؛ زیرا هر صورت و ماده‌ای در تحلیل ذهنی متعددند و در وجود واحدند.
از نظر ملاصدرا، نفس با تخیلاتش دارای بدن مثالی می شود و با آن از دنیا به آخرت سفر می‌کند و حقیقت معاد جسمانی که شریعت آن را مطرح کرده است سیر نفس و بدن مثالی به آن سراست و این بدن مثالی محصول افعال اختیاری است که نفس به واسطه بدن عنصری در این دنیا آن را می‌سازد. از این رو، بدن مثالی متناسب با افعال اوست و در قیامت چیزی جز همین بدن مثالی که با نفس همسفر شده است، وجود ندارد.
اما برخی از پیروان اندیشه‌های ملاصدرا (مثل آقا علی مدرس) –هر چند بدن مثالی ملاصدرا را می‌پذییرند – معاد جسمانی قرآنی را فراتر از این می‌دانند. از نظر آنها همانطور که بدن مثالی با نفس به عالم آ]رت سفر می‌کند، کل عالم دنیا نیز در سیر جوهری خود به عالم آخرت متحول می‌شود و از آن جا که نفسیت نفس امر ذاتی برای وجود نفس است، هر چند نفس پس از مفارقت از بدن او را تدبیر نمی‌کند، ولی ذاتیت نفس که همان تدبیر بدن است از او جدا نمی‌شود، بنابراین، اگر دنیا و عناصر آن به آخرت متحول شوند و عناصر جسمانی به آن سرا راه یابند و جسم متناسب با آن نشئه از این عناصر متحول فراهم شود، در این صورت نفس با فراهم شدن شرایط بدان تعلق خواهد گرفت و این همان معاد جسمانی قرآن است؛ اما به نظر مرحوم سبزواری و حضرت امام نیازی به این طرح نیست. دلیل این مطلب را فکر می‌کنم در لزوم وجود مراتب برای نفس پی‌گیری کرد.
حرکت اشتدادی در جوهر دو گونه متصور است: بسیط و مرکب.
در حرکت اشتدادی جوهری بسیط، وجود جوهر با حرکت مفروض، به وجودی تبدیل می‌شود که تنها منشأ آثاری برتر از آثار کنونی آن است؛ یعنی، تنها به وجودی برتر تبدیل می‌شود. در حرکت اشتدادی جوهری مرکب، وجود جوهر به وجودی تبدیل می‌شود که هم منشأ آثاری برتر از آثار کنونی آن است و هم منشأ آثاری است مشابه‌ آثار کنونی. در گونه اخیر لازم است وجود شدت یافته مراتب متعددی داشته باشد: مرتبه‌ای دارای آثاری برتر از آثار کنونی این وجود و مرتبه‌ یا مراتبی دارای آثاری مشابه آثار کنونی این وجود؛ زیرا ممکن نیست وجود برتر ماهیتی خود بی‌واسطه منشأ آثاری مشابه آثار وجود فروتر و خاص آن ماهیت باشد و بنابر فرض حرکت جوهری اشتدادی نفس به نحو اخیر است، چون هنگامی که نفس تکامل می‌یابد هم دارای آثاری است مشابه آثار قبلی و هم دارای آثاری است برتر که پیش تر فاقد آنها بوده است؛ برای مثال، پیش‌تر منشأ آثار نباتی و حیوانی تحریکی بوده است و اکنون هم دارای این آثار است هم دارای ادراک حسی و هکذا. بر این اساس، هر اثری که در هر مرحله‌ای از نفس صادر شود، مشابه آن اثر در مراحل بعدی که نفس کامل‌تر شده نیز از آن صادر می‌شود، نه این که در مراحل بعدی فاقد این اثر و صرفا واجد اثر یا آثاری برتر باشد. به تعبیر دیگر، حرکت جوهری اشتدادی نفس چنان است که هر مرتبه‌ای که برای نفس در هر مرحله‌ای از این سیر تکاملی یافت می شود در مراحل بعدی محفوظ خواهد ماند و تنها ویژگی کامل‌تری به آن افزوده می‌شود.
پیداست که مقصود از محفوظ ماندن مرتبه قبلی این نیست که شخص آن بعینه در مرحله بعدی یافت می‌شود، بلکه مراد این است که سنخ آن باقی می‌ماند، یعنی هر مرحله‌ای شامل مراتبی است مشابه مراتب مرحله‌ پیشین به علاوه مرتبه یا مراتبی برتر از آنها و هکذا. از این مطلب به «تطابق مراحل و مراتب نفس» تعبیر کرد.
اکنون از یک سو، بنابر جسمانیة الحدوث بودن نفس، مراتب نفس در مراحل پیش از حدوث نفس همه جسمانی و قائم به بدن اند و نسبت به بدن وجود رابطی دارند. از سوی سوی دیگر بر اساس آنچه بیان شد، هر مرتبه‌ای که برای نفس در هر مرحله‌ای از سیر تکاملی آن حاصل شود، در مراحل کامل‌تر بعدی محفوظ است. نتیجه این که مراتب جسمانی مذکور پس از حدوث نیز محفوظ اند؛ به این معنا که نفس پس از حدوث نیز باز دارای مراتبی است جسمانی که نسبت به بدن وجود رابطی دارند مشابه همان مراتب جسمانی رابطی حاصل برای آن تا هنگام حدوث، مانند مرتبه نباتی و معدنی و عنصری، به علاوه مراتبی غیر جسمانی که پیش از حدوث یافت نمی‌شدند؛ یعنی نفس پس از حدوث و پیش از مرگ، یعنی تا هنگامی که با بدن مرتبط است و به تدبیر آن و تصرف در آن اشتغال دارد، در مراتب یاد شده وجود رابطی داشته، قائم به بدن بوده و از آن انفکاک ناپذیر است، به طوری که با وقوع مرگ و زوال بدن این مراتب نیز زائل می شوند.
برای اثبات جسمانیة الحدوث بودن نفس حداقل دو استدلال وجود دارد.
از آن جا که مراحل و مراتب نفس متطابق‌اند، باید بپذیریم که مراتبی که در هر مرحله‌ای از مراحل نفس وجود دارند، مانند خود مراحل نفس، پیوستاری را تشکیل می دهند که از یک سوبه بدن و قوای آن ختم می شوند و از سوی دیگر به بالاترین مرتبه مجرد وجود انسان و در این میان مراتب واسطه‌ای یافت می‌شوند که هر چه به بدن نزدیک‌تر باشند، مادیت آنها قوی‌تر و تجردشان ضعیف‌تر است و هر چه به مراتب مجرد نزدیک‌تر باشند، مادیات‌شان ضعیف‌تر و تجردشان قوی تر است و به تعبیر دیگر، مراتب وجود انسان مشمول نوعی اتصال غیر جسمانی‌اند. پس نباید تصور کرد که در میان بدن و نفس – یا به اصطلاح در میان مراتب مادی و مجرد وجود انسان – مرز یا خلأی وجود دارد، به طوری که در یک سوی آن اموری کاملا مادی و جسمانی وجود دارند، مانند بدن و قوای آ>، که تأثیر در آنها مشروط است به برقراری ارتباط وضوعی و مکانی با آنها، و در سوی دیگرش امری مجرد فاقد وضع یافت می شود، مانند نفس، که ممکن نیست با چیزی ارتباط وضعی و مکانی داشته باشد و بدین نحو بر آن تأثیر کند، یا از آن تأثر پذیرد آن چنان که فیلسوفان پش از ملاصدرا معتقدند و همانطور که دکارت و پیروان او بر این عقیده بودند. روشن است که چنین مرزبندی و دوگانه‌انگاری‌ای، هرگونه ارتباط میان بدن و نفس را غیرممکن و نامعقول می‌کند (ملاصدرا، مبدأ و معاد، ج2، ص 1060 – 1061).
البته، تنها اصالت وجود و مراتب تشکیکی متصل وجود است که اجازه می‌دهد، بر اساس فعل و انفعال نفس و بدن، قائل شویم که میان این دو، که یکی جسمانی وضع دار است و دیگری مجرد بی‌وضع، مراتب دیگری واسطه‌اند که نه مجرد محض‌اند و نه مادی محض، بلکه هر یک از جهت یا جهاتی مادی و از جهت یا جهاتی مجرد است و قوت و ضعف این مادیت و تجرد به میزان دوری و نزدیکی مرتبه مذکور نسبت به بدن یا نفس وابسته است و به تعبیر دقیق‌تر، به قلت و کثرت وسایط میان آن مرتبه و مرتبه مجرد محض یا مرتبه مادی محض وابسته است. هر چه وسایط میان مرتبه‌ای خاص و مرتبه‌ مجرد محض بیشتر باشد، مادیت آن مرتبه قوی‌تر و هر چه کمتر باشد، تجردش قوی‌تر است، هرچند چنین مراتب میانه‌ای برای ما ناشناخته باشند (ملاصدرا، تعلیقه بر حکمة الاشراق، ص 457 و 462).

حافظ;954604 نوشت:

سلام علیکم
‌اگر اشتباه نکرده باشم می‌دانم ذهنتان متوجه کجا شده. مجبورم یک مقدار حرافی کنم و شما هم مجبورید تحمل کنید.

عوالم و نشئه‌های وجود امکانی با همه کثراتی که دارند، واحدند و این واحد به طور کلی به سه عالم طبیعت، عالم مثال و عالم عقل یا عالم مثال الاهی درجه‌بندی می‌شود و این سه عالم از یکدیگر جدا نیستند. موجودات این عوالم سه دسته‌اند: برخی از آنها تنها جزء موجودات عالم طبیعت هستند و برخی دیگر جزء عالم مثال و برخی از آنها جزء عالم عقل اند. بسیاری از موجودات عالم طبیعت نمی‌ٱوانند از عالم طبیعت به عالم مثال و از آنجا به عالم عقل و از آنجا به عالم اله راه یابند، مگر آن که سیر جوهری آنها بهسیر جوهری انسان بینجامد. در میان موجودات، انسان در اثر حرکت جوهری این توان را دارد که در همه این عوالم سه‌گانه حضور یابد، انسان با حرکت در این عوالم شخصش باقی است. بنابراین، یک انسان در طفولیتش وجود طبیعی است و او انسان بشری است و از تجرد مثالی و عقلی خالی است، ولی در این وجود به حرکت جوهری درجه به درجه بالا می‌آید و تصفیه و تلطیف می‌شود تا این که دارای کون نفسانی و تجرد مثالی می‌شود و این انسان در این مرحله انسان نفسانی اخروی است که صلاحیت بعث و قیام در نشئه برزخ و قیامت را دارد چنین انسانی اعضای نفسانی دارد و او انسان دوم است. سپس انسان از این وجود به حرکت جوهری آرام آرام منتقل می‌شود و دارای وجود عقلی می‌شود و در این صورت او انسان عقلی است و برای او اعضای عقلی است و این انسان سوم است (ر.ک: اسفار، ج9، ص 194).
در واقع، بدن مثالی دنباله نفس است و از موجودات مجرد می‌باشد. و از آنجایی که شیئیت شیء به صورت آن است و ماده، دنباله‌ی آن حقیقت است، و نیز ماده و صورت به یک وجود موجودند، شخص انسان با بدن مثالی خود یک واقعیت است؛ همانطور که نفس در دنیا نیز با بدن عنصری به یک وجود موجود بوده است. بنابراین، هم در دنیا و هم در آخرت، نفس و بدن متحدند و یک واحد مرکب را تشکیل می‌دهند. ازاینرو، ثنویت نفس و بدن مانع اتحاد این دو نیست؛ زیرا هر صورت و ماده‌ای در تحلیل ذهنی متعددند و در وجود واحدند.
از نظر ملاصدرا، نفس با تخیلاتش دارای بدن مثالی می شود و با آن از دنیا به آخرت سفر می‌کند و حقیقت معاد جسمانی که شریعت آن را مطرح کرده است سیر نفس و بدن مثالی به آن سراست و این بدن مثالی محصول افعال اختیاری است که نفس به واسطه بدن عنصری در این دنیا آن را می‌سازد. از این رو، بدن مثالی متناسب با افعال اوست و در قیامت چیزی جز همین بدن مثالی که با نفس همسفر شده است، وجود ندارد.
اما برخی از پیروان اندیشه‌های ملاصدرا (مثل آقا علی مدرس) –هر چند بدن مثالی ملاصدرا را می‌پذییرند – معاد جسمانی قرآنی را فراتر از این می‌دانند. از نظر آنها همانطور که بدن مثالی با نفس به عالم آ]رت سفر می‌کند، کل عالم دنیا نیز در سیر جوهری خود به عالم آخرت متحول می‌شود و از آن جا که نفسیت نفس امر ذاتی برای وجود نفس است، هر چند نفس پس از مفارقت از بدن او را تدبیر نمی‌کند، ولی ذاتیت نفس که همان تدبیر بدن است از او جدا نمی‌شود، بنابراین، اگر دنیا و عناصر آن به آخرت متحول شوند و عناصر جسمانی به آن سرا راه یابند و جسم متناسب با آن نشئه از این عناصر متحول فراهم شود، در این صورت نفس با فراهم شدن شرایط بدان تعلق خواهد گرفت و این همان معاد جسمانی قرآن است؛ اما به نظر مرحوم سبزواری و حضرت امام نیازی به این طرح نیست. دلیل این مطلب را فکر می‌کنم در لزوم وجود مراتب برای نفس پی‌گیری کرد.
حرکت اشتدادی در جوهر دو گونه متصور است: بسیط و مرکب.
در حرکت اشتدادی جوهری بسیط، وجود جوهر با حرکت مفروض، به وجودی تبدیل می‌شود که تنها منشأ آثاری برتر از آثار کنونی آن است؛ یعنی، تنها به وجودی برتر تبدیل می‌شود. در حرکت اشتدادی جوهری مرکب، وجود جوهر به وجودی تبدیل می‌شود که هم منشأ آثاری برتر از آثار کنونی آن است و هم منشأ آثاری است مشابه‌ آثار کنونی. در گونه اخیر لازم است وجود شدت یافته مراتب متعددی داشته باشد: مرتبه‌ای دارای آثاری برتر از آثار کنونی این وجود و مرتبه‌ یا مراتبی دارای آثاری مشابه آثار کنونی این وجود؛ زیرا ممکن نیست وجود برتر ماهیتی خود بی‌واسطه منشأ آثاری مشابه آثار وجود فروتر و خاص آن ماهیت باشد و بنابر فرض حرکت جوهری اشتدادی نفس به نحو اخیر است، چون هنگامی که نفس تکامل می‌یابد هم دارای آثاری است مشابه آثار قبلی و هم دارای آثاری است برتر که پیش تر فاقد آنها بوده است؛ برای مثال، پیش‌تر منشأ آثار نباتی و حیوانی تحریکی بوده است و اکنون هم دارای این آثار است هم دارای ادراک حسی و هکذا. بر این اساس، هر اثری که در هر مرحله‌ای از نفس صادر شود، مشابه آن اثر در مراحل بعدی که نفس کامل‌تر شده نیز از آن صادر می‌شود، نه این که در مراحل بعدی فاقد این اثر و صرفا واجد اثر یا آثاری برتر باشد. به تعبیر دیگر، حرکت جوهری اشتدادی نفس چنان است که هر مرتبه‌ای که برای نفس در هر مرحله‌ای از این سیر تکاملی یافت می شود در مراحل بعدی محفوظ خواهد ماند و تنها ویژگی کامل‌تری به آن افزوده می‌شود.
پیداست که مقصود از محفوظ ماندن مرتبه قبلی این نیست که شخص آن بعینه در مرحله بعدی یافت می‌شود، بلکه مراد این است که سنخ آن باقی می‌ماند، یعنی هر مرحله‌ای شامل مراتبی است مشابه مراتب مرحله‌ پیشین به علاوه مرتبه یا مراتبی برتر از آنها و هکذا. از این مطلب به «تطابق مراحل و مراتب نفس» تعبیر کرد.
اکنون از یک سو، بنابر جسمانیة الحدوث بودن نفس، مراتب نفس در مراحل پیش از حدوث نفس همه جسمانی و قائم به بدن اند و نسبت به بدن وجود رابطی دارند. از سوی سوی دیگر بر اساس آنچه بیان شد، هر مرتبه‌ای که برای نفس در هر مرحله‌ای از سیر تکاملی آن حاصل شود، در مراحل کامل‌تر بعدی محفوظ است. نتیجه این که مراتب جسمانی مذکور پس از حدوث نیز محفوظ اند؛ به این معنا که نفس پس از حدوث نیز باز دارای مراتبی است جسمانی که نسبت به بدن وجود رابطی دارند مشابه همان مراتب جسمانی رابطی حاصل برای آن تا هنگام حدوث، مانند مرتبه نباتی و معدنی و عنصری، به علاوه مراتبی غیر جسمانی که پیش از حدوث یافت نمی‌شدند؛ یعنی نفس پس از حدوث و پیش از مرگ، یعنی تا هنگامی که با بدن مرتبط است و به تدبیر آن و تصرف در آن اشتغال دارد، در مراتب یاد شده وجود رابطی داشته، قائم به بدن بوده و از آن انفکاک ناپذیر است، به طوری که با وقوع مرگ و زوال بدن این مراتب نیز زائل می شوند.
برای اثبات جسمانیة الحدوث بودن نفس حداقل دو استدلال وجود دارد.
از آن جا که مراحل و مراتب نفس متطابق‌اند، باید بپذیریم که مراتبی که در هر مرحله‌ای از مراحل نفس وجود دارند، مانند خود مراحل نفس، پیوستاری را تشکیل می دهند که از یک سوبه بدن و قوای آن ختم می شوند و از سوی دیگر به بالاترین مرتبه مجرد وجود انسان و در این میان مراتب واسطه‌ای یافت می‌شوند که هر چه به بدن نزدیک‌تر باشند، مادیت آنها قوی‌تر و تجردشان ضعیف‌تر است و هر چه به مراتب مجرد نزدیک‌تر باشند، مادیات‌شان ضعیف‌تر و تجردشان قوی تر است و به تعبیر دیگر، مراتب وجود انسان مشمول نوعی اتصال غیر جسمانی‌اند. پس نباید تصور کرد که در میان بدن و نفس – یا به اصطلاح در میان مراتب مادی و مجرد وجود انسان – مرز یا خلأی وجود دارد، به طوری که در یک سوی آن اموری کاملا مادی و جسمانی وجود دارند، مانند بدن و قوای آ>، که تأثیر در آنها مشروط است به برقراری ارتباط وضوعی و مکانی با آنها، و در سوی دیگرش امری مجرد فاقد وضع یافت می شود، مانند نفس، که ممکن نیست با چیزی ارتباط وضعی و مکانی داشته باشد و بدین نحو بر آن تأثیر کند، یا از آن تأثر پذیرد آن چنان که فیلسوفان پش از ملاصدرا معتقدند و همانطور که دکارت و پیروان او بر این عقیده بودند. روشن است که چنین مرزبندی و دوگانه‌انگاری‌ای، هرگونه ارتباط میان بدن و نفس را غیرممکن و نامعقول می‌کند (ملاصدرا، مبدأ و معاد، ج2، ص 1060 – 1061).
البته، تنها اصالت وجود و مراتب تشکیکی متصل وجود است که اجازه می‌دهد، بر اساس فعل و انفعال نفس و بدن، قائل شویم که میان این دو، که یکی جسمانی وضع دار است و دیگری مجرد بی‌وضع، مراتب دیگری واسطه‌اند که نه مجرد محض‌اند و نه مادی محض، بلکه هر یک از جهت یا جهاتی مادی و از جهت یا جهاتی مجرد است و قوت و ضعف این مادیت و تجرد به میزان دوری و نزدیکی مرتبه مذکور نسبت به بدن یا نفس وابسته است و به تعبیر دقیق‌تر، به قلت و کثرت وسایط میان آن مرتبه و مرتبه مجرد محض یا مرتبه مادی محض وابسته است. هر چه وسایط میان مرتبه‌ای خاص و مرتبه‌ مجرد محض بیشتر باشد، مادیت آن مرتبه قوی‌تر و هر چه کمتر باشد، تجردش قوی‌تر است، هرچند چنین مراتب میانه‌ای برای ما ناشناخته باشند (ملاصدرا، تعلیقه بر حکمة الاشراق، ص 457 و 462).

با سلام وعرض ادب وتشکر گل

استاد گرامی نظر شخصی شما در مورد نظریه جناب ملا صدرا چیه؟

چند در صد میشه روی نظریه جناب ملاصدرا تکیه کرد؟

استاد گرامی من کماکان روی نظر خودم هستم وحقیقتا

قانع نشدم .یکی اینکه اگه عالم عقل وجود داره ,همه واردش میشیم نه اینکه یه سری افراد .ودوم اینکه جناب ملاصدرا مگه نفرمودن ,در

عالم مثال همه چیز بالفعل ودفعت الحصوله و...

خب این چطوری صورت میگیره در صورتیکه بیشتر افراد

در رتبه متوسط قرار دارن؟ اگه همه چیز در اونجا بالفعله , خب به خودی خود حرکت ساقطه پس چطور میخواد
انسان حرکت کنه و وارد عالم عقل بشه؟

تکلیف اعمال بد افراد متوسط چی میشه ؟با توجه به این

ایده .

با تشکر

همای رحمت;954643 نوشت:
یکی اینکه اگه عالم عقل وجود داره ,همه واردش میشیم نه اینکه یه سری افراد

سلام علیکم
خب چه مشکلی در میان هست؟

همای رحمت;954643 نوشت:
دوم اینکه جناب ملاصدرا مگه نفرمودن ,در

عالم مثال همه چیز بالفعل ودفعت الحصوله و...

خب این چطوری صورت میگیره در صورتیکه بیشتر افراد

در رتبه متوسط قرار دارن؟ اگه همه چیز در اونجا بالفعله , خب به خودی خود حرکت ساقطه پس چطور میخواد
انسان حرکت کنه و وارد عالم عقل بشه؟

همای رحمت;954367 نوشت:
من نمیدونم روحی که مجرد محضه وهیچ اشتراکی

با جسم مادیمون نداره

چطور جسم مادیمون هم به جسم مجرد یا همون جسم مثالی تبدیل میشه؟

همای رحمت;954367 نوشت:
خب اینطوری که دوجسم مجرد داریم یکی همین

جسم خاکیمون که در همین زمین قراره به حرکت جوهری

خودش ادامه بده ومجرد بشه ویکی هم که موقع مرگمون که با روحمون همراه شده .

همای رحمت;954408 نوشت:
حقیقت تعلقی نفس یعنی چی؟

نفس از آن رو که در حرکتی جوهری از مرتبه حدوث جسمانی آغاز شده و به بقاء روحانی می رسد، همیشه بالاترین مرتبه‌آی که به آن می‌رسد، میشود اصل وجود او و باقی مراتب لوازم و شئون نفس اند. نفس ترکیبی اتحادی با بدن [صورت بدن نه ماده آن] دارد به طوریک ه از برخی مراتب آن جسمانیت و از برخی مراتب دیگرش تجرد اخذ می شود. همه این مراتب در ضمن یک مرکب اتحادی جمع اند.

صدرا نحوه رابطه نفس و بدن را به دو دوره کلی تقسیم می‌کند؛ دوره‌ای که نفس تنها وجودی تعلقی به بدن دارد و دوره‌ای که وجود نفس صرف تعلق به بدن نیست، بلکه نفس به دو عالم برزخ و عقلی وارد می شود. در اولین مرتبه نفس صورتی جمادی و سپس نباتی است که وجودش کاملا وابسته به وجود بدنش است. پس از این مرتبه نفس از مرتبه وجودی تعلق به بدن فراتر می‌رود و به عالم برزخ وارد می شود در این مرتبه نفس هنوز رابطه تعلقی خود با بدن را حفظ کرده، اما چنان نیست که ارتباطش با بدن عین وجودش باشد، بلکه به مرتبه‌ای بالاتر از آن مرتبه تعلقی‌اش نیز رفته است. آن مرتبه بالاتر چون اوصاف ماده را ندارد،‌گفته می شود مجرد از ماده است. یعنی وجودی است که اوصاف ماده را تجرید یا رها کرده است.

در این مرتبه نفس به جهت ترکیب اتحادی ای که با بدن دارد هنوز وجود واحدی با بدن دارد، اما نحوه ارتباطش با جسم تغییر کرده است؛ زیرا همان گونه که هویت نفس سیال استرابطه نفس و بدن نیز به تبع سیالیت نفس تغییر می‌کند. نفسی که در ابتدا جسمانی بود به جهت ویژگی‌های مادی‌ای که دارا بود نوعی رابطه وجودی عمیق با بدن داشت که با فساد جسمِ بدن معدوم می‌شد، اما همین که نفس از برخی صفات جسم بری می‌شود از آن رابطه‌ای که سبب وابستگی شدید به بدن می‌شد، فراتر می‌رود. این مرتبه همان مرتبه تجرد برزخی نفس است. در مرتبه‌ای پس از این نفس به عالم عقول پا می‌گذارد؛ زیرا ویژگی‌هایی که عقل دارد در او هویدا می‌شود. بر این اساس نفس در دو دوره ی تجرد برزخی که ویژه‌ی همه انسان‌هاست (حتی متوسطین) و مرحله تجرد عقلی که نصیب افرادی خاص می‌شود، وجودش تنها وجود تعلقی به بدن نیست، بلکه از مرتبه وجود تعلقی گذر و به مراتب بالایی وجود رسیده است.
در دوره ابتدایی همان گونه که بدن شرط حدوث نفس است شرط وجود نفس نیز هست اما در دوره دوم دیگر بدن شرط وجود نفس نیست. چون نفسی که بدن شرط حدوث آن بود به وساطه حرکت جوهری اشتدادی تغیی کرده و دیگر نفس نباتی نیست، بلکه در مرتبه تجرد برزخی‌اش نفس حیوانی شده است. با تغییر هویت نفس از جسمانیت به تجرد، طبیعتا رابطه ان با بدن نیز تغییر خواهد کرد؛ زیرا آن نفسی که بدن شرط حدوث و وجودش بود نفسی نباتی بود که اکنون آ> نفس تغییر کرده و کامل‌تر شده است. بنابراین، احکام آن نفس نباتی نیز دیگر بر این نفس مجرد جاری نمی‌شود.
گرچه رابطه نفس نباتی و بدن به گونه‌ای است که با فنای بدن، نفس نباتی نیز از میان می‌رود، اما در مرتبه تجرد نفس، نفس نباتی دیگر آن هویت قبلی خود را عنوان «نفس نباتی» را ندارد که با جدا شدن نفس از ماده بدن معدوم شود، بلکه تحت تدبیر نفس مجرد به عنوان قوای نفس کار می‌کند و دیگر نفسی به نام نفس نباتی وجود ندارد، بلکه تنها قوای نباتی نفس هستند که جزئی از قوای نفس حیوانی و انسانی‌اند. وقتی این گونه شد بخش نباتی نفس به عنوان لوازم و شئون نفس مجرد به عالم برزخ منتقل می شوند و فنای بدن موجب از میان رفتن آن مراتب نباتی نیز نمی‌شود.

صدرا قائل است که نفس یک وجود متحرک است که با طی مراحل جسمانی و روحانی تنها حد مرتبه جسمانی را رها می‌کند تا بهمرتبه بالاتری برسد، اما این رها کردن و رفتن به مرتبه دیگر به این معناست که دیگر در آن حدود پیشین نمی‌گنجد و قصد مرتبه‌ای بالاتر را می‌کند. بنابراین، گرچه نفس حدودش به آن محدودی قبل نیست، اما بدین معنا نیست که وجود مرتبه پیشین را نیز نداشته باشد، بلکه در عین دارا بودن وجود مرتبه قبل واجد مرتبه‌ای بالاتر شده است. بر این اساس، نفسی که مجرد می شود در عین حال که به مراتب تجرد رسیده است، مراتب جسمانی را نیز دارد.
بنابراین، تجردی که ملاصدرا قائل است به این معنا نیست که نفس در طی حرکت جوهری تبدیل به امری مجرد می شود

نظریه حرکت جوهری که بیان‌گر یک حرکت دائمی در نفس در عین بقاء هویتش است، بیان می‌کند که در مراتبی که نفس از جسمانیت تا دوره تجرد برزخی و همچنین از دوره تجرد برزخی تا تجرد عقلی طی می‌کند، بی‌شمار مرتبه قابل تصور است. چون وحدت اتصالی میان مراتب این حرکت وجود دارد، نمی‌توان حکم به تعدد این موجود متحرک کرد و گرنه اگر این موجود متحرک را بتوان در هر آنی ثابت کرد ازآن لحظه یک ماهیت متفاوت از ماهیت لحظات ماقبل می‌توان اخذ کرد. بر همین اساس، وجود هیچ گونه رابطی به غیر از مراتب خود نفس میان مراتب نفس قابل تصور نیست.

چون جوهره نفس از جسمانیت تا رسیدن به روحانیت در یک حرکت جوهری مستمر بوده است، نمی‌توان به طور مشخص مرحله‌ای را به عنوان وجود یک واسطه برای ارتباط دو امر متباین در نظر گرفت. بلکه وجودِ نفس وجودی سیال است که میان مرحله جسمانیت و مجرد آن از بی‌نهایت واسطه ذهنی تشکیل شده است. بر این اساس، اگر مرحله ای به عنوان واسطه میان مجرد و مادی تصویر میشود به این معنا نیست که جوهر متحرک نفس، برای مثال از مرحله 1 تا 100 را باید طی کند و مرله 2 تا 99 یا هرمرحله دیگری به عنوان واسطه این دو مرتبه که کاملا متمایز از یکدیگرند واقع شده‌اند (یعنی وجود داشتن وسایط متعدد برای ارتباط دو موجود کاملا متمایز)؛ بلکه از آن رو که در حرکت جوهری، وجودی سیال و غیر قابل قسمت به آنات متعدد داریم کل وجود نفس از دوره جسمانیت تا تجرد یک واحد است. به جهت ترکیب اتحادی نفس و بدن رابط میان مراتب نفس چیزی جز برخی مراتب نفس نیست.

همانگونه که گفته شد، اساسا در هر حرکت جوهری استکمالی هر واحدی افزون بر داشتن ویژگی‌های جدید، کمالات مرتبه پایین‌تر از خویش را نیز به طور ضمنی داراست. این واحد قابل قسمت به بی‌نهایت جزء بالقوه است اما در خارج نمی‌توان آن را تقسیم کرد؛ زیرا همان گونه که حرکت در کم و کیف که نمو و استحاله باشد وجود دارد در جوهر صورت نیز حرکت وجود دارد

بر این اساس، وقتی نفس از مرتبه جسمانیت حرکتش را آغاز می‌کند هر مرتبه‌ای را که پشت سر می‌"ذارد وجود آن مرحله را رها نمی‌کند، بلکه ماهیت آن را رها می‌کند. یعنی دیگر عنوان ماهیت جسم بر نفسی که آثار موجود مجرد را دارا شده است، صدق نمی‌کند؛ زیرا نفس مجرد، ماهیت و حدی را که در زمانی داشت رها کرده و اینک واجد ماهیتی از مرتبه‌ای بالاتر است. اما این بدان معنا نیست که وجود مرتبه جسمانیت را رها کرده باشد. یعنی بدن بودن بر نفس نیز صدق می‌کند، اما بدن لابشرط.

بنابراین، هنگامی که نفس مجرد می‌شود تمامی امکانات را برای برقراری با مراتب مختلف خود داراست. به بیان دیگر، صدرا به امری فراتر از رابطه نفس مجرد و بدن یعنی اتحاد نفس مجرد و بدن رسیده است. این اتحاد و ارتباط نفس و بدن به گونه‌آی است که نفس در مرتبه‌ی جسمانیت، بود و نبودش وابسته به بدن است و با از میان رفتن بدن، نفس نیز معدوم می‌شود. به تعبیر ملاصدرا، در این مرتبه نفس یک وجود تعلقی دارد اما در مراتب بالاتر یعنی مراتب تجرد برزخی و عقلی، نفس به حدی از کمال می‌رسد که در رابطه‌اش با بدن – افزون بر مرتبه‌ تعلق وجودی به بدن –مرتبه تجرد از آن را نیز دارد

نظریه حرکت جوهری که بیان‌گر یک حرکت دائمی در نفس در عین بقاء هویتش است، بیان می‌کند که در مراتبی که نفس از جسمانیت تا دوره تجرد برزخی و همچنین از دوره تجرد برزخی تا تجرد عقلی طی می‌کند، بی‌شمار مرتبه قابل تصور است. چون وحدت اتصالی میان مراتب این حرکت وجود دارد، نمی‌توان حکم به تعدد این موجود متحرک کرد و گرنه اگر این موجود متحرک را بتوان در هر آنی ثابت کرد ازآن لحظه یک ماهیت متفاوت از ماهیت لحظات ماقبل می‌توان اخذ کرد. بر همین اساس، وجود هیچ گونه رابطی به غیر از مراتب خود نفس میان مراتب نفس قابل تصور نیست.

حافظ;954731 نوشت:

سلام علیکم
خب چه مشکلی در میان هست؟

نفس از آن رو که در حرکتی جوهری از مرتبه حدوث جسمانی آغاز شده و به بقاء روحانی می رسد، همیشه بالاترین مرتبه‌آی که به آن می‌رسد، میشود اصل وجود او و باقی مراتب لوازم و شئون نفس اند. نفس ترکیبی اتحادی با بدن [صورت بدن نه ماده آن] دارد به طوریک ه از برخی مراتب آن جسمانیت و از برخی مراتب دیگرش تجرد اخذ می شود. همه این مراتب در ضمن یک مرکب اتحادی جمع اند.

صدرا نحوه رابطه نفس و بدن را به دو دوره کلی تقسیم می‌کند؛ دوره‌ای که نفس تنها وجودی تعلقی به بدن دارد و دوره‌ای که وجود نفس صرف تعلق به بدن نیست، بلکه نفس به دو عالم برزخ و عقلی وارد می شود. در اولین مرتبه نفس صورتی جمادی و سپس نباتی است که وجودش کاملا وابسته به وجود بدنش است. پس از این مرتبه نفس از مرتبه وجودی تعلق به بدن فراتر می‌رود و به عالم برزخ وارد می شود در این مرتبه نفس هنوز رابطه تعلقی خود با بدن را حفظ کرده، اما چنان نیست که ارتباطش با بدن عین وجودش باشد، بلکه به مرتبه‌ای بالاتر از آن مرتبه تعلقی‌اش نیز رفته است. آن مرتبه بالاتر چون اوصاف ماده را ندارد،‌گفته می شود مجرد از ماده است. یعنی وجودی است که اوصاف ماده را تجرید یا رها کرده است.

در این مرتبه نفس به جهت ترکیب اتحادی ای که با بدن دارد هنوز وجود واحدی با بدن دارد، اما نحوه ارتباطش با جسم تغییر کرده است؛ زیرا همان گونه که هویت نفس سیال استرابطه نفس و بدن نیز به تبع سیالیت نفس تغییر می‌کند. نفسی که در ابتدا جسمانی بود به جهت ویژگی‌های مادی‌ای که دارا بود نوعی رابطه وجودی عمیق با بدن داشت که با فساد جسمِ بدن معدوم می‌شد، اما همین که نفس از برخی صفات جسم بری می‌شود از آن رابطه‌ای که سبب وابستگی شدید به بدن می‌شد، فراتر می‌رود. این مرتبه همان مرتبه تجرد برزخی نفس است. در مرتبه‌ای پس از این نفس به عالم عقول پا می‌گذارد؛ زیرا ویژگی‌هایی که عقل دارد در او هویدا می‌شود. بر این اساس نفس در دو دوره ی تجرد برزخی که ویژه‌ی همه انسان‌هاست (حتی متوسطین) و مرحله تجرد عقلی که نصیب افرادی خاص می‌شود، وجودش تنها وجود تعلقی به بدن نیست، بلکه از مرتبه وجود تعلقی گذر و به مراتب بالایی وجود رسیده است.
در دوره ابتدایی همان گونه که بدن شرط حدوث نفس است شرط وجود نفس نیز هست اما در دوره دوم دیگر بدن شرط وجود نفس نیست. چون نفسی که بدن شرط حدوث آن بود به وساطه حرکت جوهری اشتدادی تغیی کرده و دیگر نفس نباتی نیست، بلکه در مرتبه تجرد برزخی‌اش نفس حیوانی شده است. با تغییر هویت نفس از جسمانیت به تجرد، طبیعتا رابطه ان با بدن نیز تغییر خواهد کرد؛ زیرا آن نفسی که بدن شرط حدوث و وجودش بود نفسی نباتی بود که اکنون آ> نفس تغییر کرده و کامل‌تر شده است. بنابراین، احکام آن نفس نباتی نیز دیگر بر این نفس مجرد جاری نمی‌شود.
گرچه رابطه نفس نباتی و بدن به گونه‌ای است که با فنای بدن، نفس نباتی نیز از میان می‌رود، اما در مرتبه تجرد نفس، نفس نباتی دیگر آن هویت قبلی خود را عنوان «نفس نباتی» را ندارد که با جدا شدن نفس از ماده بدن معدوم شود، بلکه تحت تدبیر نفس مجرد به عنوان قوای نفس کار می‌کند و دیگر نفسی به نام نفس نباتی وجود ندارد، بلکه تنها قوای نباتی نفس هستند که جزئی از قوای نفس حیوانی و انسانی‌اند. وقتی این گونه شد بخش نباتی نفس به عنوان لوازم و شئون نفس مجرد به عالم برزخ منتقل می شوند و فنای بدن موجب از میان رفتن آن مراتب نباتی نیز نمی‌شود.

صدرا قائل است که نفس یک وجود متحرک است که با طی مراحل جسمانی و روحانی تنها حد مرتبه جسمانی را رها می‌کند تا بهمرتبه بالاتری برسد، اما این رها کردن و رفتن به مرتبه دیگر به این معناست که دیگر در آن حدود پیشین نمی‌گنجد و قصد مرتبه‌ای بالاتر را می‌کند. بنابراین، گرچه نفس حدودش به آن محدودی قبل نیست، اما بدین معنا نیست که وجود مرتبه پیشین را نیز نداشته باشد، بلکه در عین دارا بودن وجود مرتبه قبل واجد مرتبه‌ای بالاتر شده است. بر این اساس، نفسی که مجرد می شود در عین حال که به مراتب تجرد رسیده است، مراتب جسمانی را نیز دارد.
بنابراین، تجردی که ملاصدرا قائل است به این معنا نیست که نفس در طی حرکت جوهری تبدیل به امری مجرد می شود

نظریه حرکت جوهری که بیان‌گر یک حرکت دائمی در نفس در عین بقاء هویتش است، بیان می‌کند که در مراتبی که نفس از جسمانیت تا دوره تجرد برزخی و همچنین از دوره تجرد برزخی تا تجرد عقلی طی می‌کند، بی‌شمار مرتبه قابل تصور است. چون وحدت اتصالی میان مراتب این حرکت وجود دارد، نمی‌توان حکم به تعدد این موجود متحرک کرد و گرنه اگر این موجود متحرک را بتوان در هر آنی ثابت کرد ازآن لحظه یک ماهیت متفاوت از ماهیت لحظات ماقبل می‌توان اخذ کرد. بر همین اساس، وجود هیچ گونه رابطی به غیر از مراتب خود نفس میان مراتب نفس قابل تصور نیست.

چون جوهره نفس از جسمانیت تا رسیدن به روحانیت در یک حرکت جوهری مستمر بوده است، نمی‌توان به طور مشخص مرحله‌ای را به عنوان وجود یک واسطه برای ارتباط دو امر متباین در نظر گرفت. بلکه وجودِ نفس وجودی سیال است که میان مرحله جسمانیت و مجرد آن از بی‌نهایت واسطه ذهنی تشکیل شده است. بر این اساس، اگر مرحله ای به عنوان واسطه میان مجرد و مادی تصویر میشود به این معنا نیست که جوهر متحرک نفس، برای مثال از مرحله 1 تا 100 را باید طی کند و مرله 2 تا 99 یا هرمرحله دیگری به عنوان واسطه این دو مرتبه که کاملا متمایز از یکدیگرند واقع شده‌اند (یعنی وجود داشتن وسایط متعدد برای ارتباط دو موجود کاملا متمایز)؛ بلکه از آن رو که در حرکت جوهری، وجودی سیال و غیر قابل قسمت به آنات متعدد داریم کل وجود نفس از دوره جسمانیت تا تجرد یک واحد است. به جهت ترکیب اتحادی نفس و بدن رابط میان مراتب نفس چیزی جز برخی مراتب نفس نیست.

همانگونه که گفته شد، اساسا در هر حرکت جوهری استکمالی هر واحدی افزون بر داشتن ویژگی‌های جدید، کمالات مرتبه پایین‌تر از خویش را نیز به طور ضمنی داراست. این واحد قابل قسمت به بی‌نهایت جزء بالقوه است اما در خارج نمی‌توان آن را تقسیم کرد؛ زیرا همان گونه که حرکت در کم و کیف که نمو و استحاله باشد وجود دارد در جوهر صورت نیز حرکت وجود دارد

بر این اساس، وقتی نفس از مرتبه جسمانیت حرکتش را آغاز می‌کند هر مرتبه‌ای را که پشت سر می‌"ذارد وجود آن مرحله را رها نمی‌کند، بلکه ماهیت آن را رها می‌کند. یعنی دیگر عنوان ماهیت جسم بر نفسی که آثار موجود مجرد را دارا شده است، صدق نمی‌کند؛ زیرا نفس مجرد، ماهیت و حدی را که در زمانی داشت رها کرده و اینک واجد ماهیتی از مرتبه‌ای بالاتر است. اما این بدان معنا نیست که وجود مرتبه جسمانیت را رها کرده باشد. یعنی بدن بودن بر نفس نیز صدق می‌کند، اما بدن لابشرط.

بنابراین، هنگامی که نفس مجرد می‌شود تمامی امکانات را برای برقراری با مراتب مختلف خود داراست. به بیان دیگر، صدرا به امری فراتر از رابطه نفس مجرد و بدن یعنی اتحاد نفس مجرد و بدن رسیده است. این اتحاد و ارتباط نفس و بدن به گونه‌آی است که نفس در مرتبه‌ی جسمانیت، بود و نبودش وابسته به بدن است و با از میان رفتن بدن، نفس نیز معدوم می‌شود. به تعبیر ملاصدرا، در این مرتبه نفس یک وجود تعلقی دارد اما در مراتب بالاتر یعنی مراتب تجرد برزخی و عقلی، نفس به حدی از کمال می‌رسد که در رابطه‌اش با بدن – افزون بر مرتبه‌ تعلق وجودی به بدن –مرتبه تجرد از آن را نیز دارد

نظریه حرکت جوهری که بیان‌گر یک حرکت دائمی در نفس در عین بقاء هویتش است، بیان می‌کند که در مراتبی که نفس از جسمانیت تا دوره تجرد برزخی و همچنین از دوره تجرد برزخی تا تجرد عقلی طی می‌کند، بی‌شمار مرتبه قابل تصور است. چون وحدت اتصالی میان مراتب این حرکت وجود دارد، نمی‌توان حکم به تعدد این موجود متحرک کرد و گرنه اگر این موجود متحرک را بتوان در هر آنی ثابت کرد ازآن لحظه یک ماهیت متفاوت از ماهیت لحظات ماقبل می‌توان اخذ کرد. بر همین اساس، وجود هیچ گونه رابطی به غیر از مراتب خود نفس میان مراتب نفس قابل تصور نیست.

با سلام وعرض ادب وتشکر گل

استادگرامی من این قسمت(چون جوهره نفس از جسمانیت ....) رو نمیدونم درست متوجه شدم یا نه .

منظور اینه که ;جسم وروح که دو تا وجود کاملا از هم جدا

هستن.واسطه ای که بین اونا هست که همون نفسه نمیتونیم بگیم چیه چون همیشه در حال حرکته .

درسته برداشتم؟

بعد اصلا این مثال عددی که زدید رو متوجه نشدم ا "1تا100ومرحله 2تا 99" میشه لطفا یه مثال ساده تر بزنید که متوجه بشم .

استاد گرامی واقعا این نظریه ملا صدرا اونقدر معتبر هست که اینقدر شما رو میخوام به زحمت بندازم تا

مطالبشو متوجه بشم یا نه ؟

هر چند عقل خودم هم تایید میکنه بخشی از این مراتبو

ولی به هر حال جناب ملاصدرا هم عقل محدودی داشته

ونظراتش وحی منزل نبوده ونیست که بخوایم اونها رو بپذیریم .

در هر حال بسیاااار ممنونم که اینقدر وقت میگذارید .

x_xیه سوال دیگه

استاد گرامی علامه طباطبایی میفرمایند که تمام جمادات و...کلا موجودات هستی

دارای نفس مجرد هستن حالا هرکدوم به تبع وجودیشون

خب گباهانی که ما میخوریم یابعضی از حیوانات رو

خب نفس مجرد اینا به چی تبدیل میشه آیا همون گیاه و

حیوان میمونن یا با نفس مجرد انسان ترکیب میشن ؟

همای رحمت;954800 نوشت:
واقعا این نظریه ملا صدرا اونقدر معتبر هست که اینقدر شما رو میخوام به زحمت بندازم تا

مطالبشو متوجه بشم یا نه ؟

هر چند عقل خودم هم تایید میکنه بخشی از این مراتبو

ولی به هر حال جناب ملاصدرا هم عقل محدودی داشته

ونظراتش وحی منزل نبوده ونیست که بخوایم اونها رو بپذیریم .


سلام علیکم
باید ابتدا معرفت‌شناسی صدرایی را فهم کرد سپس به نفس آموزه‌ها پرداخت.
به شما پیشنهاد می‌کنم مراجعه کنید به رساله‌ای که توسط برادر علامه طباطبایی (آیت الله محمد حسن الهی طباطبایی) نوشته شده که تحت یک رساله‌ای به عنوان رسائل ثلاث به چاپ رسیده است. اتفاقا اخیرا هم این رساله اگر اشتباه نکنم در مصر چاپ شده است. خیلی کوتاه است اما به خواندنش می‌ارزد.
بنده مدعی نیستم که تفکر بدن اخروی صدرایی همان واقعیت نفس الامری است اما کم‌نقص‌ترین است. نمی‌گویم نقص ندارد بلکه کم نقص‌ترین است. به نظر می‌رسد باید نظر صدرا را تکمیل کرد که البته کارها و پروژه‌های علمی را می‌طلبد و در این مقام نمی‌گنجد.

همای رحمت;954800 نوشت:
منظور اینه که ;جسم وروح که دو تا وجود کاملا از هم جدا

هستن.واسطه ای که بین اونا هست که همون نفسه نمیتونیم بگیم چیه چون همیشه در حال حرکته .

درسته برداشتم؟


جناب صدرا با رد ترکیب انضمامی ماده و صورت که حکایت از وجود دو امر شخصی ماده و صورت در خارج می‌کند به اثبات نوع دیگری از ترکیب ماده وصورت می‌پردازد که حکایت از آن دارد که ماده و صورت هر دو در ضمن یک وجود جمعی موجودند؛ چرا که شرط ترکیبی حقیقی این است که اجزآئ مرکب در خارج حقیقتا متحد شوند؛ یعنی در خارج واقعیتی بسیط باشد که بعینه هم مصداق هر یک از اجزاء و هم مصداق مرکب است. تنها در این صورت است که در خارج، وحدت حقیقی حکم‌فرما می‌شود این نکته در نظریه ترکیب انضمامی ماده و صورت در نظر گرفته نشده است، اما می‌دانیم که قوام اتحاد و ترکیب حقیقی تنها به جهت وحدت نیست، بلکه به جهت کثرت نیز نیاز دارد. در هر اتحاد و ترکیب حقیقی‌ای ضرورتا از طرفی وحدت و از طرفی دیگر کثرت وجود دارد. به جهت مشکلاتی که ترکیب انضمامی ماده وصورت در بر دارد،‌چنین ترکیبی برای موجود قابل پذیرش نیست؛ زیرا ممکن نیست جهت کثرت موجودی همانند وحدت در خارج باشد. پس به ناچار ترکیب اتحادی ماده و صورت می‌پذیر که این کثرت در ذهن است. در ترکیب اتحادی گرچه هر یک از اجزاء همانند مرکب و کل در خارج حقیقتا موجودند، اما هیچ یک از آنها در خارج مغایر دیگری نیست یعنی از موجود خارجی یک مقوله جوهری به نام ماده و مقوله جوهری دیگری با نام صورت اخذ می‌شود، اما این مقولات تنها برای بیان واقعیت‌اند نه خود خود واقعیت، و تمایز مقولات بر تعدد وجود موجود خارجی دلالت ندارد.

اجزاء متغایر، محال است که بعضی بر بعض دیگر صدق نماید و اشیایی که در خارج هر کدام به وجودی منحاز از دیگری تحقق دارند، نه میان آنها جهت قوه قابل لحاظ است و نه جهت تحصل؛ چه آن که اجزا و اشیای متغایر هر کدام در حد خود فعلیت و وجود خاصی دارند که در دیگری وجود ندارد نه جزئی بر جزئی قابل حمل است و نه جزئی بر جزئی صدق نماید و نه مجموع مرکب، حقیقتی غیر از اجزاء است و در چنین حقایقی به هر اعتبار که لحاظ شود، ملاک وحدت موجود نیست بر خلاف ماده و صورت که صحت حمل در آنها ملاک اتحاد وجودی است، از این رو گفته می‌شود: الحیوان جسم نام و الجسم جوهر قابل و الحیوان و هکذا
صدرا می‌گوید: ترکیب اتحادی بین دو شیء مقتضی این نیست که یکی [از دو جزء مرکب] موجود نباشد، بلکه [ترکیب اتحادی] اقتضا دارد که هر دو [جزء] در حین ترکیب با وجودی واحد موجود باشند نه با دو وجود متعدد.
این دیدگاه را می‌توان به ترکیب نفس و بدن نیز سرایت داد؛ زیرا که نفس، صورت بدن است و از همین رو، نفس بابدن ترکیبی اتحادی دارد و به تعبیری بدن مرتبه نازله نفس است

به این معنا که گرچه هنگام تحقیق در ماهیت انسانی دست کم دو جوهر متمایز از هم به دست می‌آید، اما تمایز شناختی این دو عنوان سبب نمی‌شود تا در خارج به دو وجود موجود باشند؛ یعنی در انسان یک وجود بدن باشد و دیگری وجود نفس و این دو با هم ترکیب شده و انسان را به وجود آورده باشند، بلکه در خارج بیش از یک وجود انسانی موجود نیست که این وجود واحد هم دارای مرتبه جسمانیت و هم دارای مرتبه تجرد است، به گونه‌ای که مرتبه تجرد و جسمانیت در یک وجود انسانی جمع شده است. بنابراین، بدن بخشی از نفس است. اگر شخص بخواهد بقاء داشته باشد باید بدن او هم باقی بماند و گرنه تفاوت شخص دنیوی و اخروی را نمی‌توان انکار کرد. و طبیعتا آموزه‌ی معاد جسمانی که بیان می‌کند بدن شخص دنیوی به دنیای دیگر منتقل می شود با نظریه معاد جسمانی ملاصدرا در عینیت بدن شخص دنیوی و اخروی تطابق نخواهد کرد.

حافظ;954918 نوشت:

سلام علیکم
باید ابتدا معرفت‌شناسی صدرایی را فهم کرد سپس به نفس آموزه‌ها پرداخت.
به شما پیشنهاد می‌کنم مراجعه کنید به رساله‌ای که توسط برادر علامه طباطبایی (آیت الله محمد حسن الهی طباطبایی) نوشته شده که تحت یک رساله‌ای به عنوان رسائل ثلاث به چاپ رسیده است. اتفاقا اخیرا هم این رساله اگر اشتباه نکنم در مصر چاپ شده است. خیلی کوتاه است اما به خواندنش می‌ارزد.
بنده مدعی نیستم که تفکر بدن اخروی صدرایی همان واقعیت نفس الامری است اما کم‌نقص‌ترین است. نمی‌گویم نقص ندارد بلکه کم نقص‌ترین است. به نظر می‌رسد باید نظر صدرا را تکمیل کرد که البته کارها و پروژه‌های علمی را می‌طلبد و در این مقام نمی‌گنجد.

جناب صدرا با رد ترکیب انضمامی ماده و صورت که حکایت از وجود دو امر شخصی ماده و صورت در خارج می‌کند به اثبات نوع دیگری از ترکیب ماده وصورت می‌پردازد که حکایت از آن دارد که ماده و صورت هر دو در ضمن یک وجود جمعی موجودند؛ چرا که شرط ترکیبی حقیقی این است که اجزآئ مرکب در خارج حقیقتا متحد شوند؛ یعنی در خارج واقعیتی بسیط باشد که بعینه هم مصداق هر یک از اجزاء و هم مصداق مرکب است. تنها در این صورت است که در خارج، وحدت حقیقی حکم‌فرما می‌شود این نکته در نظریه ترکیب انضمامی ماده و صورت در نظر گرفته نشده است، اما می‌دانیم که قوام اتحاد و ترکیب حقیقی تنها به جهت وحدت نیست، بلکه به جهت کثرت نیز نیاز دارد. در هر اتحاد و ترکیب حقیقی‌ای ضرورتا از طرفی وحدت و از طرفی دیگر کثرت وجود دارد. به جهت مشکلاتی که ترکیب انضمامی ماده وصورت در بر دارد،‌چنین ترکیبی برای موجود قابل پذیرش نیست؛ زیرا ممکن نیست جهت کثرت موجودی همانند وحدت در خارج باشد. پس به ناچار ترکیب اتحادی ماده و صورت می‌پذیر که این کثرت در ذهن است. در ترکیب اتحادی گرچه هر یک از اجزاء همانند مرکب و کل در خارج حقیقتا موجودند، اما هیچ یک از آنها در خارج مغایر دیگری نیست یعنی از موجود خارجی یک مقوله جوهری به نام ماده و مقوله جوهری دیگری با نام صورت اخذ می‌شود، اما این مقولات تنها برای بیان واقعیت‌اند نه خود خود واقعیت، و تمایز مقولات بر تعدد وجود موجود خارجی دلالت ندارد.

اجزاء متغایر، محال است که بعضی بر بعض دیگر صدق نماید و اشیایی که در خارج هر کدام به وجودی منحاز از دیگری تحقق دارند، نه میان آنها جهت قوه قابل لحاظ است و نه جهت تحصل؛ چه آن که اجزا و اشیای متغایر هر کدام در حد خود فعلیت و وجود خاصی دارند که در دیگری وجود ندارد نه جزئی بر جزئی قابل حمل است و نه جزئی بر جزئی صدق نماید و نه مجموع مرکب، حقیقتی غیر از اجزاء است و در چنین حقایقی به هر اعتبار که لحاظ شود، ملاک وحدت موجود نیست بر خلاف ماده و صورت که صحت حمل در آنها ملاک اتحاد وجودی است، از این رو گفته می‌شود: الحیوان جسم نام و الجسم جوهر قابل و الحیوان و هکذا
صدرا می‌گوید: ترکیب اتحادی بین دو شیء مقتضی این نیست که یکی [از دو جزء مرکب] موجود نباشد، بلکه [ترکیب اتحادی] اقتضا دارد که هر دو [جزء] در حین ترکیب با وجودی واحد موجود باشند نه با دو وجود متعدد.
این دیدگاه را می‌توان به ترکیب نفس و بدن نیز سرایت داد؛ زیرا که نفس، صورت بدن است و از همین رو، نفس بابدن ترکیبی اتحادی دارد و به تعبیری بدن مرتبه نازله نفس است

به این معنا که گرچه هنگام تحقیق در ماهیت انسانی دست کم دو جوهر متمایز از هم به دست می‌آید، اما تمایز شناختی این دو عنوان سبب نمی‌شود تا در خارج به دو وجود موجود باشند؛ یعنی در انسان یک وجود بدن باشد و دیگری وجود نفس و این دو با هم ترکیب شده و انسان را به وجود آورده باشند، بلکه در خارج بیش از یک وجود انسانی موجود نیست که این وجود واحد هم دارای مرتبه جسمانیت و هم دارای مرتبه تجرد است، به گونه‌ای که مرتبه تجرد و جسمانیت در یک وجود انسانی جمع شده است. بنابراین، بدن بخشی از نفس است. اگر شخص بخواهد بقاء داشته باشد باید بدن او هم باقی بماند و گرنه تفاوت شخص دنیوی و اخروی را نمی‌توان انکار کرد. و طبیعتا آموزه‌ی معاد جسمانی که بیان می‌کند بدن شخص دنیوی به دنیای دیگر منتقل می شود با نظریه معاد جسمانی ملاصدرا در عینیت بدن شخص دنیوی و اخروی تطابق نخواهد کرد.

با سلام وعرض ادب وتشکر از شما استاد بزرگوار

یعنی میشه نتیجه گرفت این همه آداب ورسومی که برای کفن ودفن افراد اجرا میشه .یه کار نمادینه .
وهمینطور زیارت قبورشون .
و خیرات فرستادن براشون درهر جا ومکانی امکانپذیره.

ونیازی نیس که حتما سر قبرشون حاضر بشیم .

باسمه العلیم

عذر خواه بابت تأخیر در پاسخ

غریبه آشنا;954354 نوشت:
بله اما این مطلب در معادشناسی ملاصدرا تبیین نشده
عالم مثال مورد نظر او مثال متصل است در برزخ صعودی

برزخ صعودی مثال منفصل است نه متصل

حبیبه;955765 نوشت:
باسمه العلیم

عذر خواه بابت تأخیر در پاسخ

برزخ صعودی مثال منفصل است نه متصل

گفتم شاید پشیمون شدید از ادامه بحث..

اما من از خود ملاصدرا متن گذاشتم که نظر ایشان را بدانید در مورد برزخ صعودی که منظورشان برزخ متصل است نه منفصل
مجددا اون پستو مطالعه بفرمایید

یکی دوتا پست دیگه هم هست که پاسخ ندادید

باسمه العلیم

غریبه آشنا;954356 نوشت:
خب شما درک درست را بفرمایید!
تا برای ما روشن شود برزخ و معاد مورد نظر ملاصدرا چه تفاوت اساسی با عالم خواب دارد

بحث از ابتدا تبیین همین مطلب بوده است اما اینکه حضرتعالی نمی پذیرید دیگر مربوط به خود شماست.

غریبه آشنا;954356 نوشت:
از نظر بنده همین عالم خواب را یکم قانونمد کنیم و جنبه پاداش و جزا به آن بدهیم میشود معاد مثالی صدرا...

!!!!!!!

غریبه آشنا;954356 نوشت:
ضمن اینکه پاسخ بنده رو کامل ندادید
بنده با مبانی صدرا مطلب شما رو که میفرمایید حضرت ادم در بهشت برزخی بوده و این که عالم مثال اصلیت دارد در برابر ماده را نقد کردم و پاسخی ندادید
در پست ۱۵۷

غریبه آشنا;953942 نوشت:

ضمن اینکه سخن شما با مبنای فکری ملاصدرا که میفرماید انسان جسمانیت الحدوث است در تضاد است..

جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء در باره ی آفرینش نوع انسان است امّا طبق همان مبانی جناب ملاصدرا جسم حضرت

آدم علی نبینا و آله و علیه السلام در بهشت برزخی نمی تواند جسم عنصری باشد بلکه باید جسم مثالی باشد ضمن اینکه

بهشت حضرت آدم علیه السلام در برزخ نزولی بوده است نه برزخ صعودی.

غریبه آشنا;953942 نوشت:
قوه خیال بعد از عنصر خاک و سیر مادی پدید آمده نه قبل از آن!

قوه ی خیال؟ربطش را نمی فهمم!

باسمه العلیم

غریبه آشنا;955767 نوشت:
گفتم شاید پشیمون شدید از ادامه بحث..

خیر مجددا عذر می خواهم نوع بحثهای فلسفی نیاز به تمرکز و وسعت وقت دارند،نمی خواهم فقط در بحث شرکت کرده باشم.

غریبه آشنا;955767 نوشت:
اما من از خود ملاصدرا متن گذاشتم که نظر ایشان را بدانید در مورد برزخ صعودی که منظورشان برزخ متصل است نه منفصل
مجددا اون پستو مطالعه بفرمایید

وقتی از برزخ صعودی صحبت می شود منظور برزخ منفصل صعودی است و این با مبحث خیال متصل متفاوت است

آنچه ملا صدرا در باره ی برزخ صعودی می فرماید همان مثال منفصل است،ظاهرا شما شخصی بودن این نوع برزخ را

با متصل بودنش یکی فرض می فرمائید.

غریبه آشنا;955767 نوشت:
یکی دوتا پست دیگه هم هست که پاسخ ندادید

قبل از ارسال فرمایشتان پاسخ دادم.

حبیبه;955770 نوشت:
باسمه العلیم

بحث از ابتدا تبیین همین مطلب بوده است اما اینکه حضرتعالی نمی پذیرید دیگر مربوط به خود شماست.

!!!!!!!

جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء در باره ی آفرینش نوع انسان است امّا طبق همان مبانی جناب ملاصدرا جسم حضرت

آدم علی نبینا و آله و علیه السلام در بهشت برزخی نمی تواند جسم عنصری باشد بلکه باید جسم مثالی باشد ضمن اینکه

بهشت حضرت آدم علیه السلام در برزخ نزولی بوده است نه برزخ صعودی.

قوه ی خیال؟ربطش را نمی فهمم!

ربطش خیلی روشنه
قبل از اینکه آدم آفریده شود و صاحب قوه خیال گردد چگونه در بهشت برزخی بوده؟!!!

حبیبه;955771 نوشت:
باسمه العلیم

خیر مجددا عذر می خواهم نوع بحثهای فلسفی نیاز به تمرکز و وسعت وقت دارند،نمی خواهم فقط در بحث شرکت کرده باشم.

وقتی از برزخ صعودی صحبت می شود منظور برزخ منفصل صعودی است و این با مبحث خیال متصل متفاوت است

آنچه ملا صدرا در باره ی برزخ صعودی می فرماید همان مثال منفصل است،ظاهرا شما شخصی بودن این نوع برزخ را

با متصل بودنش یکی فرض می فرمائید.

قبل از ارسال فرمایشتان پاسخ دادم.

عالم مثال متصل همان عالم شخصی نفوس است
و عالم مثال منفصل عالمی قائم به خود است مستقل از نفس...اینها که دیگه تعریفش روشن است

تا اینجای بحث سخن شما فقط این بوده که مستند صحبت کنید و بنده برای اثبات سخنم از خود صدرا متن براتون گذاشتم
که صریحا میفرماید موجودات برزخ صعودی قائم به نفس اند نه قائم به خود و نمونه پررنگ مثال متصل عالم خواب است...واقعا چطوری منکر این میشوید؟!
من نمیدونم واقعا شما با چه دلیلی برزخ صعودی مورد نظر صدرا را منفصل میدانید
تا به اینجا که دلیلی نیاوردید..

باسمه العلیم

غریبه آشنا;955791 نوشت:
ربطش خیلی روشنه
قبل از اینکه آدم آفریده شود و صاحب قوه خیال گردد چگونه در بهشت برزخی بوده؟!!!

برزخ نزولی که حضرت آدم علیه السلام در آن بودند(بهشت آدم)در عالم خیال منفصل بوده است و آنچه شما

از آن تحت عنوان قوه ی خیال یاد می کنید خیال متصل است که نحوه ای از ادراک در آدمی است.این دو را

از هم جدا کنید.

باسمه العلیم

غریبه آشنا;955792 نوشت:
عالم مثال متصل همان عالم شخصی نفوس است
و عالم مثال منفصل عالمی قائم به خود است مستقل از نفس...اینها که دیگه تعریفش روشن است

تا اینجای بحث سخن شما فقط این بوده که مستند صحبت کنید و بنده برای اثبات سخنم از خود صدرا متن براتون گذاشتم
که صریحا میفرماید موجودات برزخ صعودی قائم به نفس اند نه قائم به خود و نمونه پررنگ مثال متصل عالم خواب است...واقعا چطوری منکر این میشوید؟!
من نمیدونم واقعا شما با چه دلیلی برزخ صعودی مورد نظر صدرا را منفصل میدانید
تا به اینجا که دلیلی نیاوردید..

خیال متصل،همانطور که عرض کردم نحوه ای از ادراک در وجود آدمی و متصل به قوه ی متخیله ی انسان و با بدن عنصری

وی قرین است،امّا خیال منفصل صعودی گرچه قائم به نفس انسان است(فرقش با منفصل نزولی همین است)امّا منفصل

از ماده و و بدن عنصری انسان بوده و وجه تسمیه ی آن هم همین است.

موضوع قفل شده است