سوال بنده این است که در مکتب فکری جناب صدرا اجسام مثالی اخروی را چگونه میتوان از عالم خواب تفکیک کرد؟
در خواب هم اجسام به نظر خارجی و واقعی هستند بخصوص خوابی که نمیدانیم خواب است ولی در حقیقت چیزی خارج از نفس ما نبوده و اشخاص و پدیده ها همه خیالی بوده اند
خب صدرا هم میگوید پاداش و جزا در صقع نفس است
خب چنین معادی با خواب و خیال چه تفاوتی دارد حقیقتا؟!
سلام علیکم
تغذیهی صورتهای مثالی در عالم مثال متصل انسانی در خواب و رؤیا در دنیا ورودی حواس پنج گانه است البته افرادی که در وادی سلوک و تهذب نفس قرار دارند از این قاعده مسثتنا میباشند اما غالب مردم ورودیهای حسی شان، مواد سازنده صور مثال متصل شان را تأمین میکنند.
اما در آخرت، صورت مثالی ملکات و صفات و رفتارهای انسانها، عینا مشاهده میشود البته این مشاهده، اگر چه از درگاه مثال متصل انجام میشود اما در عالم مثال منفصل رخ میدهد. خاستگاه این مواجهههای مثالی برای انسان در عالم مثال منفصل، و به عبارتی، حلقهی رابطه این مواجهه در عالم مثال منفصل با رفتارها و ملکات هر انسان، مثال متصل انسانی است.
اما در آخرت، صورت مثالی ملکات و صفات و رفتارهای انسانها، عینا مشاهده میشود البته این مشاهده، اگر چه از درگاه مثال متصل انجام میشود اما در عالم مثال منفصل رخ میدهد. خاستگاه این مواجهههای مثالی برای انسان در عالم مثال منفصل، و به عبارتی، حلقهی رابطه این مواجهه در عالم مثال منفصل با رفتارها و ملکات هر انسان، مثال متصل انسانی است.
این بخشو متوجه نمیشوم
یعنی چی عالم مثال منفصل از دریچه مثال متصل مشاهده میشود؟!
مثال منفصل یعنی عالمی مثالی که قائم به خود است مثل همین دنیا
آیا منظور شما اینه که همونطور که با حواس با عالم مادی ارتباط برقرار میکنیم با حواس مثالی با مثال منفصل ارتباط میگیریم؟!
مثال منفصل یعنی عالمی مثالی که قائم به خود است مثل همین دنیا
شما اگه یک هارد رو بدون داشتن کابلی که سرکابلش به موبایل بخوره نمیتونی به موبایل وصل کنی و استفاده کنی. در کلام ملاصدرا یکی از خواص مثال متصل، همین است. در واقع مصحح ارتباط نفس انسانی با عالم مثال منفصل، همین مثال متصل است.
از آنطرف هم تولید کننده صور مثالی در عالم مثال منفصل، اعمال و ملکات و صفات انسانی است
شما اگه یک هارد رو بدون داشتن کابلی که سرکابلش به موبایل بخوره نمیتونی به موبایل وصل کنی و استفاده کنی. در کلام ملاصدرا یکی از خواص مثال متصل، همین است. در واقع مصحح ارتباط نفس انسانی با عالم مثال منفصل، همین مثال متصل است.
از آنطرف هم تولید کننده صور مثالی در عالم مثال منفصل، اعمال و ملکات و صفات انسانی است
بله این به شرطی است که مثال متصل گیرنده باشد
مثل حواس در دنیا که نسبت به موجود خارجی گیرنده هستند
اما وقتی میگیم قوه خیال و نفس خود خلاق و انشاء کننده اند تناقض پیش می آید...یعنی همه چیز دارد در عالم نفس فرد رخ میدهد
اما وقتی میگیم قوه خیال و نفس خود خلاق و انشاء کننده اند تناقض پیش می آید...یعنی همه چیز دارد در عالم نفس فرد رخ میدهد
نفس انسانی مانند یک گیرندهی تلویزیون تنها یک شأن و جنبه ندارد بلکه دارای شئون متعددی است به اعتبار شئون و کارکردهای مختلف، فاعلیتهای مختلفی خواهد داشت و با تعدد شئون، تناقض نیز برچیده خواهد شد.
نفس انسانی مانند یک گیرندهی تلویزیون تنها یک شأن و جنبه ندارد بلکه دارای شئون متعددی است به اعتبار شئون و کارکردهای مختلف، فاعلیتهای مختلفی خواهد داشت و با تعدد شئون، تناقض نیز برچیده خواهد شد.
با سلام وعرض ادب
استاد لطفا اگه میشه یه مثال ساده تر بزنید .من اینطوری یاد کارتون باراباپاپا میفتم .happy
نفس انسانی مانند یک گیرندهی تلویزیون تنها یک شأن و جنبه ندارد بلکه دارای شئون متعددی است به اعتبار شئون و کارکردهای مختلف، فاعلیتهای مختلفی خواهد داشت و با تعدد شئون، تناقض نیز برچیده خواهد شد.
چطور تناقض برچیده میشود؟
اجسام و امور اخروی یا در ذات ما و قائم به نفس ما رخ میدهند مثل عالم خواب....یا قائم به خود هستند مثل عالم بیداری
جمع اینها چطور ممکنه؟!
سلام برادر، خود شما می فرمایید «مثلِ» عالم خواب. مثل با ممثل فرق دارد از جهتهایی مثلیت ثابت است که در پستهای مفصل قبلی این جهتها نیز بیان شد.
اینطور نیست که نفس انسان هر چه که خود بخواهد را انشاء کند بلکه این انشاء گری با انشاء گری در عالم دنیا متفاوت است انشاء گری در عالم دنیا، ضابطهاش خواست و ارادهی شماست که این خواست و اراده، ممکن است با دخالت ورودیهای حس و عدم مدیریت خیال متصل، به بیراهه کشیده شود اما انشاء نفسی که در عالم مثال منفصل است، همه دارای پشتوانههای حقیقی افعال و ملکات یک انسان را دارد و هیچ کدام، خارج از کنترل و یا پوچ نیست.
سلام برادر، خود شما می فرمایید «مثلِ» عالم خواب. مثل با ممثل فرق دارد از جهتهایی مثلیت ثابت است که در پستهای مفصل قبلی این جهتها نیز بیان شد.
اینطور نیست که نفس انسان هر چه که خود بخواهد را انشاء کند بلکه این انشاء گری با انشاء گری در عالم دنیا متفاوت است انشاء گری در عالم دنیا، ضابطهاش خواست و ارادهی شماست که این خواست و اراده، ممکن است با دخالت ورودیهای حس و عدم مدیریت خیال متصل، به بیراهه کشیده شود اما انشاء نفسی که در عالم مثال منفصل است، همه دارای پشتوانههای حقیقی افعال و ملکات یک انسان را دارد و هیچ کدام، خارج از کنترل و یا پوچ نیست.
با سلام وعرض ادب
استاد گرامی پس آیت الله مصباح یزدی این همه علت
در مورد نقد نظریه ی معاد جسمانی ملا صدرا آورده چی ؟
من طوری که از بیانات مصباح یزدی نتیجه گرفتم
جناب ملا صدرا فقط تونسته عالم برزخ رو به خوبی ترسیم کنه نه مثالی بودن قیامت رو
در مورد نقد نظریه ی معاد جسمانی ملا صدرا آورده چی ؟
سلام علیکم
قصد ما ورود در این گونه اختلافات نبوده و نیست. و الا قبل از استاد مصباح، ملاعلی زنوزی نیز انتقاداتی را ایراد کرده است. این یکی از تبیینهایی است که وجود دارد.
در رابطه با بدن قیامتی نیز همین طور است.
سلام علیکم
قصد ما ورود در این گونه اختلافات نبوده و نیست. و الا قبل از استاد مصباح، ملاعلی زنوزی نیز انتقاداتی را ایراد کرده است. این یکی از تبیینهایی است که وجود دارد.
در رابطه با بدن قیامتی نیز همین طور است.
با سلام وعرض ادب وتشکر
استاد گرامی نظر شخصی شما به عنوان کارشناس
و همچنین با توجه به آیات وروایات به نظریه کدوم یک از این بزرگواران
و همچنین با توجه به آیات وروایات به نظریه کدوم یک از این بزرگواران
نزدیکتره ؟
ممنون میشم نظرتون رو بفرمایید.
سلام علیکم
طبق عقیده صدرالمتألهین بدن قیامتی عین بدن دنیوی است اما از جهت نفس و بدن او. ولو اینکه خصوصیات بدن دنیویاش از لحاظ مقدار و وضع زمانی و مکانی تغییر کرده، اما همان بدن است. ولی نه با مواد جسمانی و طبیعی خاص دنیا. بلکه به همان صورت دنیوی اما با موادی خاص آخرت. در نتیجه، ایشان، معاد جسمانی و عینیت بدن قیامتی را بدن دنیوی را به مثلیت تفسیر میکند. ایشان بازسازی این بدن را از طریق خیال متصل تبیین میکند اما ملاعلی زنوزی از طریق آثار به جای مانده از نفس در بدن خاکی این مطلب را بیان میکند.
به نظر میآید نظر ملاصدرا مخالفتی با نصوص دینی ندارد. اصول حاکم بر بدن اخروی این نظر را تأیید میکند. یکی از این اصول این است که نباید انسان با وجود اخروی، نیازمند به ماده باشد زیرا چنین امری فقط در دار ماده و هیولا تعریف شده است. اصل دیگر آن است که قوه در دنیا مقدم بر فعلیت است اما در آخرت امر بالعکس است. اصل دیگر آن است که اجساد در دنیا، قابل نفوس میباشند اما در آخرت، این نفوس اند که فاعل ابدان اند. اصل دیگر آن است که ابدان در دنیا، تدریجی الحصول اند اما ابدان در آخرت، دفعی الحصول اند. اصل دیگر بینهایت بودن ابدان در آخرت است عدم تناهی ابدان اخروی از نظر شماره و تعداد به دلیل عدم تزاحم مادی ممکن است اما این اصل در مورد ابدان دنیوی صادق نیست.
بنابراین نفس پس از دنیا و انتقال به عالم مثال و آخرت، با عالمی متفاوت روبرو خواهد شد که بدن آنجایی او نیز مشمول قوانین همان عالم خواهد بود.
حضرت امام نیز هم نظر با صدرالمتألهین است.
کتابی تحت عنوان «معاد از دیدگاه حکیم مدرّس زنوزی» نوشته جناب دکتر دینانی موجود است که برای فهم نظر ایشان مفید است.
سلام علیکم
طبق عقیده صدرالمتألهین بدن قیامتی عین بدن دنیوی است اما از جهت نفس و بدن او. ولو اینکه خصوصیات بدن دنیویاش از لحاظ مقدار و وضع زمانی و مکانی تغییر کرده، اما همان بدن است. ولی نه با مواد جسمانی و طبیعی خاص دنیا. بلکه به همان صورت دنیوی اما با موادی خاص آخرت. در نتیجه، ایشان، معاد جسمانی و عینیت بدن قیامتی را بدن دنیوی را به مثلیت تفسیر میکند. ایشان بازسازی این بدن را از طریق خیال متصل تبیین میکند اما ملاعلی زنوزی از طریق آثار به جای مانده از نفس در بدن خاکی این مطلب را بیان میکند.
به نظر میآید نظر ملاصدرا مخالفتی با نصوص دینی ندارد. اصول حاکم بر بدن اخروی این نظر را تأیید میکند. یکی از این اصول این است که نباید انسان با وجود اخروی، نیازمند به ماده باشد زیرا چنین امری فقط در دار ماده و هیولا تعریف شده است. اصل دیگر آن است که قوه در دنیا مقدم بر فعلیت است اما در آخرت امر بالعکس است. اصل دیگر آن است که اجساد در دنیا، قابل نفوس میباشند اما در آخرت، این نفوس اند که فاعل ابدان اند. اصل دیگر آن است که ابدان در دنیا، تدریجی الحصول اند اما ابدان در آخرت، دفعی الحصول اند. اصل دیگر بینهایت بودن ابدان در آخرت است عدم تناهی ابدان اخروی از نظر شماره و تعداد به دلیل عدم تزاحم مادی ممکن است اما این اصل در مورد ابدان دنیوی صادق نیست.
بنابراین نفس پس از دنیا و انتقال به عالم مثال و آخرت، با عالمی متفاوت روبرو خواهد شد که بدن آنجایی او نیز مشمول قوانین همان عالم خواهد بود.
حضرت امام نیز هم نظر با صدرالمتألهین است.
کتابی تحت عنوان «معاد از دیدگاه حکیم مدرّس زنوزی» نوشته جناب دکتر دینانی موجود است که برای فهم نظر ایشان مفید است.
با سلام وعرض ادب
بسیار ممنون از توضیحات مفیدتون .
استاد گرامی پس به نوعی میشه گفت شما کتاب دکتر دینانی رو تایید میفرمایید .درسته ؟
اون طوری که من متوجه شدم حکیم زنوزی ,یه نظریه بالاتری نسبت به ملا صدرا ارائه داده.
خب از این لحاظ میخواستم نظر شما رو بدونم .درسته
این دو بزرگوار خیلی نظرشون به هم شبیه واصلا تفاوت
چندانی با هم ندارن .ولی خب به هرحال نظر زنوزی
جدیدتره. هر چند چنداین نظریه نیز قابل نقد گویا هست .با این حال ,لطفا از این لحاظ نظرتون رو بفرمایید .
سلام علیکم
بنده نظرم را در پست شماره 64 به عرض رساندم.
اینچنین نیست که نظر جناب زنوزی و ملاصدرا تفاوت چندانی نداشته باشد. در واقع جناب زنوزی به ایشان انتقاد و اشکال وارد کردهاند ولی به نظر میرسد این اشکالات وارد نیست (به همان دلایلی که در پست 64) عرض کردم.
حتی برخی از صاحب نظران معاصر بر این عقیدهاند انسان در عالم عقلی حتی لازم نیست دارای بدن مثالی باشد بلکه در همان عالم عقل، به وزان عالم عقل، دارای بدن متناسب با عالم عقل است در عین حال که تعریف بدن بر این بدن عقلی صادق است اما ویژگیهای بدن مادی و یا مثالی را هم ندارد. البته این نظر هنوز به خوبی منقح نشده است و قابل ارائه نیست.
در رابطه با نظر جناب زنوزی شما اگر نظر خاصی دارید بفرمایید تا استفاده کنیم.
سلام علیکم
بنده نظرم را در پست شماره 64 به عرض رساندم.
اینچنین نیست که نظر جناب زنوزی و ملاصدرا تفاوت چندانی نداشته باشد. در واقع جناب زنوزی به ایشان انتقاد و اشکال وارد کردهاند ولی به نظر میرسد این اشکالات وارد نیست (به همان دلایلی که در پست 64) عرض کردم.
حتی برخی از صاحب نظران معاصر بر این عقیدهاند انسان در عالم عقلی حتی لازم نیست دارای بدن مثالی باشد بلکه در همان عالم عقل، به وزان عالم عقل، دارای بدن متناسب با عالم عقل است در عین حال که تعریف بدن بر این بدن عقلی صادق است اما ویژگیهای بدن مادی و یا مثالی را هم ندارد. البته این نظر هنوز به خوبی منقح نشده است و قابل ارائه نیست.
در رابطه با نظر جناب زنوزی شما اگر نظر خاصی دارید بفرمایید تا استفاده کنیم.
با سلام وعرض ادب وتشکر مجدد از شما استاد گرامی
من کلیلک صلواتم خرابه ومتاسفانه نمیتونم رسم ادب رو بجا بیارم وزیر پستهاتون صلوات بزنم .به بزرگواری خودتون ببخشید .
استاد گرامی همونطور که قبلا هم عرض کردم من هیچ معلوماتی در مورد فلسفه ندارم وهمینطور از این سایت
ومقالاتی که خوندم .دست وپا شکسته یه چیزایی رو
اگه بشه اسمش گذاشت معلومات .یاد گرفتم .ولی در کل حداقل میشه این نقد رو بر نظریه ملا صدرا گرفت
که ایشون قیامت کبری رو شخصی در نظر گرفتن .جمعی
نیست .در صورتیکه زنوزی فیامت کبری رو تونسته تشریح کنه .میشه لطفا در این مورد نظرتون رو بفرمایید
اگه بشه اسمش گذاشت معلومات .یاد گرفتم .ولی در کل حداقل میشه این نقد رو بر نظریه ملا صدرا گرفت
که ایشون قیامت کبری رو شخصی در نظر گرفتن .جمعی
نیست
سلام علیکم
اولا، چه لطف و حسنی در شخصی نبودن (در مقابل جمعی نبود) وجود دارد که این مسئله را منقصت نظر صدرا میدانید.
ثانیا، اگر چه صدرا معتقد است تمامی صور خیالی که انسان در عالم آخرت ادراک می کند در واقع از خود نفس منتشی میشوند از این رو ادراک این صور ادراکی توسط انسان در درون ذات خویش می باشد و به همین جهت است که لذت و المی به مراتب شدیدتر از لذات و آلام دنیوی به همراه دارد اما همه اینها منافاتی را وجهه خارجی و بیرونی داشتن این امور ندارد. یکی از ویژگیهای این طرح این است که اگر در عالم دنیا به حکم جسمانیت آن و تباین و تفرقهای که از ویژگی های آن است، ادراک امور گاهی نیازمند مواجههای بیرونی با اشیاء است اما در عالم آخرت که اثری از تفرقه موجود در دنیا نیست همه صور در صقع نفس معنا مییابند و ادراک میشوند اما این معنا یافتن به معنای درونی بودن صرف نیست و الا چه نیازی به عالم مثال منفصل بود! عالم مثال منفصل یعنی عالم خیال منقطع و جدای از انسان.
اگر عالم مثال رو یه پله بالاتر از عالم ماده
میدانیم .پس میبایست فقط افراد مومن ارتقاء پیدا کنند
و افراد عصیانگر همچنان در این عالم مادی بمانند
آیا کسانی که با صورتهای تنزل یافته از صورت انسانی دنیوی به مرحلهی عالم مثال منتقل میشوند را میتوان ترقی یافته تلقی کرد؟ یا طبق فرمایش خداوند «بل هم أضلّ» میباشند! حقیقتا سیر و حرکت این دسته، حرکتی تضعفی و رو به پایین است.
سلام علیکم
اولا، چه لطف و حسنی در شخصی نبودن (در مقابل جمعی نبود) وجود دارد که این مسئله را منقصت نظر صدرا میدانید.
ثانیا، اگر چه صدرا معتقد است تمامی صور خیالی که انسان در عالم آخرت ادراک می کند در واقع از خود نفس منتشی میشوند از این رو ادراک این صور ادراکی توسط انسان در درون ذات خویش می باشد و به همین جهت است که لذت و المی به مراتب شدیدتر از لذات و آلام دنیوی به همراه دارد اما همه اینها منافاتی را وجهه خارجی و بیرونی داشتن این امور ندارد. یکی از ویژگیهای این طرح این است که اگر در عالم دنیا به حکم جسمانیت آن و تباین و تفرقهای که از ویژگی های آن است، ادراک امور گاهی نیازمند مواجههای بیرونی با اشیاء است اما در عالم آخرت که اثری از تفرقه موجود در دنیا نیست همه صور در صقع نفس معنا مییابند و ادراک میشوند اما این معنا یافتن به معنای درونی بودن صرف نیست و الا چه نیازی به عالم مثال منفصل بود! عالم مثال منفصل یعنی عالم خیال منقطع و جدای از انسان.
با سلام وعرض ادب وتشکر
استاد گرامی من که تخصصی در تقسیر قرآن ندارم
ولی طبق نظر علمایی که مفسر قرآنند این بر خلاف قرآنه .حداقل مطمینم همه علما هم نظر نیستن در این
مورد .و از نظر من هم به شخصه این نظر ملا صدرا قابل نقد هست .
آیا کسانی که با صورتهای تنزل یافته از صورت انسانی دنیوی به مرحلهی عالم مثال منتقل میشوند را میتوان ترقی یافته تلقی کرد؟ یا طبق فرمایش خداوند «بل هم أضلّ» میباشند! حقیقتا سیر و حرکت این دسته، حرکتی تضعفی و رو به پایین است.
خب استاد گرامی اگر این درجه طولی محسوب بشه
پس ظلمه کسی که نمره ی ردی گرفته اون رو هم
هم رتبه دیگری قرار بدن .
پس اگه بفرمایید نه رتبشون بالا نرفته وفقط از لحاظ
جسمی نعمات یا نقماتشون شدت بیشتر گرفته
خب در این صورت آیا معاد عقلی جناب ملا صدرا زیر سوال نمیره ؟
خب در این صورت آیا معاد عقلی جناب ملا صدرا زیر سوال نمیره ؟
سلام علیکم
جناب جامی در کتاب اشعة اللمعات معتقد به عدم تطابق مبدأ و منتهای سیر موجودات است بدین معنا که موجودات در مبدأ خود در صقع ربوبی نه به خود و نه به مثل خود علم نداشته اند تنها ظهور برای حق داشته اند. و به علم ذاتی حق معلوم او بوده اند. همین موجودات در منتهای سیر خود به همین موطن می رسند در حالیکه نه به خود علم دارند و نه به مثل خود. برای همین از این جهت کمالی نخواهند داشت چرا که تنها کسانی در بازگشتگاه خود علم به خود و مثل خود دارند که با سلوک اختیاری به آنجا رسیده باشند لذا حضورشان در منتهی بر خلاف حضورشان در مبدأ کمال به حساب می آید. با اینکه منتهی و مبدأ آنها یکی است.
اگر چه همه موجودات از جمله انسانها از جهت تکوینی رهسپار به سوی اسماء الهی هستند، اما به لحاظ نظام تشریعی که باید حاکم بر حیات بشر بوده باشد و انسان ها بر اساس آن به سوی حق سفر کنند تفاوت های زیادی در مراتب سیر انسان ها مشاهده می گردد به گونه ای که برخی اصلا به سیر و سلوک نپرداخته و خلود در طبیعت را بر گزیده اند و برخی به راه افتاده و منازلی از دایره سلوک را پیموده اندبرخی دیگر دایره سلوکشان تمام گشته و وارد دایره کمال شده و مراتبی از آن را کسب کرده اند و عده ای مراتب کمالشان نیز تمام گشته به مرتبه اکملیت راه یافته اند. گرچه همه اینها بنا به اقتضایی که عین ثابته آنها داشته و آن نیز مظهر اسم یا اسماء الهی بوده است به حق واصل می شوند اما از آنجا که وصولشان یکی از دو گونه سعادت یا شقاوت را به همراه دارد بسته به میزان کسب کمالاتشان و اسم الهی که حق را در پوشش آن ملاقات می کنند متنعم و یا معذب خواهند بود.
مطلب در اینجا طیفی بودن منتهای سیر سالکان است اگر چه سالکانی که دایره سلوک و کمالشان کامل گشته و به حق واصل گشته و به حق واصل شده اند و در واقع به یک موطن یعنی صقع ربوبی دست یافته اند اما این موطن خود طیف وسیعی از مراتب و کمالات را شامل می شود. لذا اگر گفته می شود سیر همه موجودات به نقطه آغاز آنها یعنی تعین اول ختم می شود باید توجه داشت که این تعین، طیف وسیعی را شامل می شود.
حال در خصوص عالم عقل نیز میتوان همینطور گفت.
در علم عرفان اسلامی گفته شده است که مبدأ موجودات، واحدیت اندراجی در تعین اول است که هم جهت کثرت آن محفوظ است. از طرفی دیگر خیل عظیم موجودات را در نهایت قوس صعود پذیرا است و هم دارای وحدتی است که جز احدیت حق هیچ نحوه ظهوری در آن قابل تصور نیست؛ لذا رسیدن همه موجودات به تعین اول کمالی برای آن موجودات به حساب نمی آید چنان که در ابتدای قوس نزول نیز واجد چنین مرتبه ای بودند و کمالی برای آنها به حساب نمی آمد چه اینکه اصلا هیچ نحوه ظهوری حتی ظهور علمی تا چه رسد به ظهور عینی برای خود نداشتند
بعلاوه، کسانی هم که با عمل اختیاری به مرتبه تعین اول در قوس صعود نائل شده اند نیز در یک مرتبه نیستند چنان که حضرت ختمی و اولیا و وارثان محمدی ص بدان نایل شده اند. کمالات این مرحله نیز به صورت طیفی است. پیامبر اعظم و جانشینان او جامع آن مرتبه أو أدنی و سایر اولیا و وارثان ختمی به رشحاتی از آن مرتبه نایل می شوند. این همه بدین جهت است که حق محدود نیست و ظهورش بی نهایت است. کسانی که به حق واصل می شوند هر یک به مثل چونان نهری کوچک یا بزرگند که به دریا متصل می گردند برخی به ساحل می رسند و آرام بدان می پیوندند برخی دیگر که تندتر و بیشتر مقداری از ساحل جلوتر می روند و .... اما تنها نهر خروشان سیل آساست که وقتی وارد دریا می شود دریا را شکافته و به اعماق آن راه پیدا می کند.
عالم ملائکه یک درگاه است؛ درگاهی که نفوس مختلف در سطوح مختلف در آن وارد میشوند و هر یک دارای یک جایگاه و رتبه و مقامی است.
به عبارت دیگر؛
مراتب دو قوس صعودی و نزولی با وجود همسانی که دارند دارای تفاوت هایی نیز هستند این تفاوت ها علاوه بر تعینات خلقی در تعین اول و دوم در صقع ربوبی نیز هست. از سوی دیگر گفتیم که سلسله قوس صعود به آنجا ختم می شود که آغاز شده بود و این مطلب موافق کتاب الهی و صحف اهل معرفت است. اما یکی از مهمترین سؤالات در این زمینه آن است که اگر نقطه آغاز و انجام دایره وجودیه یعنی ابتدای قوس نزول و انتهای قوس صعود دقیقا عین یکدیگرند چنان که مقتضای دایره وار بودن امر، چنین است؛ پس سلوک کردن و رنج بردن در این مسیر چه ثمره ای دارد؟
در پاسخ باید همان جملات بالا را بیان کرد.
که بر اثر ریاضت تونستن کارهای خطرناکی روی جسمشون انجام بدن ولی هیچ آسیبی نبینن
به فرض روی آتیش راه رفتن ولی نسوختن .
یا همین جسد ها ی افراد مومن چرا پوسیده نشدن
واقعا اگه اثبات بشه که بر اثر تفاوت خاکه که دیگه حرفی نیست ولی اگه ثابت بشه که نفس میتونه بر
جسد اثر بگذاره خب دیگه به این راحتی نمیشه چشم پوشی کرد از گفته های زنوزی .
سلام علیکم
درسته که نفس قدرت داره بر روی بدنش اثر بگذاره اما اثرگذاریاش در چارچوب قابلیت قابل است؛ به عبارت دیگر، بر فرض اگر محال باشد بدن عنصری مادی در عالم مثال و آخرت ایجاد گردد، دیگر چطور نفس میتواند چنین کاری را به عهده بگیرد! این فرمایشی که بیان کردید، در چارچوب دنیا بود؛ نه در محدودهی قوانین عالم دیگر. هر عالمی برای خودش یک احکام و قواعدی دارد. این فرمایش شما اتفاقا شاهدی است بر توانایی نفس بر ایجاد و اثرگذاری بر بدن؛ منتهی بدن،گاهی بدن خاکی و مادی است و گاهی بدن مثالی و گاهی بدن عقلی (بنا بر قول برخی). خلاصه این که این فرمایش شما مدعایتان را ثابت نمیکند و اخص از مدعای شماست.
دوباره برگردم به جمله ابتداییام؛ بدن مادی قابلیت وجود در در عوالم پس از دنیا را ندارد؛ حال قوت و نیروی نفس هر مقدار زیاد هم که باشد باز نمیتواند چنین عدم قابلیتی را به وجود قابلیت مبدل سازد.
سلام علیکم
درسته که نفس قدرت داره بر روی بدنش اثر بگذاره اما اثرگذاریاش در چارچوب قابلیت قابل است؛ به عبارت دیگر، بر فرض اگر محال باشد بدن عنصری مادی در عالم مثال و آخرت ایجاد گردد، دیگر چطور نفس میتواند چنین کاری را به عهده بگیرد! این فرمایشی که بیان کردید، در چارچوب دنیا بود؛ نه در محدودهی قوانین عالم دیگر. هر عالمی برای خودش یک احکام و قواعدی دارد. این فرمایش شما اتفاقا شاهدی است بر توانایی نفس بر ایجاد و اثرگذاری بر بدن؛ منتهی بدن،گاهی بدن خاکی و مادی است و گاهی بدن مثالی و گاهی بدن عقلی (بنا بر قول برخی). خلاصه این که این فرمایش شما مدعایتان را ثابت نمیکند و اخص از مدعای شماست.
دوباره برگردم به جمله ابتداییام؛ بدن مادی قابلیت وجود در در عوالم پس از دنیا را ندارد؛ حال قوت و نیروی نفس هر مقدار زیاد هم که باشد باز نمیتواند چنین عدم قابلیتی را به وجود قابلیت مبدل سازد.
با سلام وعرض ادب وتشکر
استاد گرامی من هم که نمیگم همین بدن مادی
ولی هر چی باشه جمعا محشور میشیم .
ولی عالم عقلانی جناب ملا صدرا همه نمیتونن واردش
بشن بجز یه عده کمی که اون هم مغایر با قرآنه .
لطفا در این مورد چی میفرمایید .حقیقتا برای من به شخصه قابل درک نیست تعداد معدودی وارد عالم عقول
بشن .
ولی عالم عقلانی جناب ملا صدرا همه نمیتونن واردش
بشن بجز یه عده کمی که اون هم مغایر با قرآنه .
لطفا در این مورد چی میفرمایید .حقیقتا برای من به شخصه قابل درک نیست تعداد معدودی وارد عالم عقول
بشن .
سلام علیکم
ملاصدرا کمال وجودی را مساوی با کمال سلوکی نمیداند. کمال سلوکی در نظر ایشان با کمال وجودی تلازم ندارد.
در نتیجه این مبنا، مشکلی که شما میفرمایید وارد نمیشود.
سلام علیکم
ملاصدرا کمال وجودی را مساوی با کمال سلوکی نمیداند. کمال سلوکی در نظر ایشان با کمال وجودی تلازم ندارد.
در نتیجه این مبنا، مشکلی که شما میفرمایید وارد نمیشود.
با سلام وعرض ادب وتشکر
خب تکلیف متوسطین چی میشه ؟
یعنی همیشه در عالم مثال میمونن?
وهمینطور اونایی که در کمال سلوکی اصلا پیشرفت که
هیچ ,حتی پسرفت هم داشتن چی میشن ؟
خب با اینوصف هم باز برمیگردیم به همین قیامتی که متکلمین
دربارش میگن .یعنی متوسطین هم به عالم عقل راه پیدا مکنند
منتها در رتبه ی خودشون
والا استاد گرامی من سر در نمیارم خب مگه نمفرمایید عالم
مثال وعالم عقل هر کدوم در دل همدیگه قرار دارن خب پس
به گفته شما افراد ی که کمال سلوکی رو طی نکردن یا بایستی
در همین دنیای مادی قرار بگیرن یا عالم مثال رو اینطور ی
که جناب ملاصدر ا ترسیم فرموده نیست .حداقل عالم عقول
زیر سوال میر.چرا که به فرمایش شما کمال وجودی هم داریم و
به گفته شما افراد ی که کمال سلوکی رو طی نکردن یا بایستی
در همین دنیای مادی قرار بگیرن
سلام علیکم
نمیشه در همان عالم مثال یا عقل بروند اما فقیر باشند!
سازنده صور مثالی و نعیم و نقمتهایی که در عالم مثال تمثل مثالی می یابند, ملکات و اعمال و رفتارهای انسان است.
مثلا آیا ممکن نیست کسی به درگاه پادشاه برود اما در آنجا به عنوان خدمتگذار در رنج و سختی باشد!
همای رحمت;951458 نوشت:
خب تکلیف متوسطین چی میشه ؟
یعنی همیشه در عالم مثال میمونن?
متوسطین هم نان از عمل خویش میخورند
اگر شما بخواهید سخن ملاصدرا را رد کنید باید مبنای ایشان را به هم بریزید. اشکالات روبنائی راه به جایی نمیبرد.
سلام علیکم
نمیشه در همان عالم مثال یا عقل بروند اما فقیر باشند!
سازنده صور مثالی و نعیم و نقمتهایی که در عالم مثال تمثل مثالی می یابند, ملکات و اعمال و رفتارهای انسان است.
مثلا آیا ممکن نیست کسی به درگاه پادشاه برود اما در آنجا به عنوان خدمتگذار در رنج و سختی باشد!
متوسطین هم نان از عمل خویش میخورند
اگر شما بخواهید سخن ملاصدرا را رد کنید باید مبنای ایشان را به هم بریزید. اشکالات روبنائی راه به جایی نمیبرد.
با سلام وعرض ادب وتشکر
استاد گرامی از نظر من زیر بنای ملاصدرا نیزذدچار اشکاله
:-bx_x خب این بار عالم مثال زیر سوال میره .
استاد نمیدونم تونستم منظور خودم رو برسونم یا نه
ولی من که نمیتونم نظر ملا صدرا رو تایید کنم .ایشون
فقط تونستن عالم برزخ رو شرح بدند.
به هرحال ایشون یا میبایست عالم مثال رو از لحاظ رتبه
بالاتر ندونه .یا عالم عقلی به اون معنا که جسم عقلی
سلام علیکم
ایشان به وجود بدن عقلی تصریح نکرده اند برخی از اساتید گمانهی این نظر را مطرح کردهاند. ظاهر عبارات خود ملاصدرا نشان میدهد ایشان با بدن مثالی کار را حل کرده است.
آن مطالبی هم که شما میفرمایید در باب ارتقاء رتبه و ... ، خدشهای به بحث ایشان وارد نمیکند چون همانطور که عرض شد، بین کمال وجودی و سلوکی تفاوت است. از باب تشبیه معقول به محسوس نیز مثالهای عرفی مفید است.
در مورد معاد جسمانی و کیفیت آن، انظار متفاوت است . بنده خودم نفیا و اثباتا به قطعیتی در خصوص هر یک از آنها نرسیدهام.
این مطالب نمیتواند حتی شاهد برای مدعای شما قرار گیرند زیرا جسم مثالی یا اخروی، دخیل در این ماجرا نیست هر پاسخی که بر مبنای جسم مادی و عنصری به این قبیل سوالات داده میشود، بر فرض جسم مثالی یا اخروی نیز قابل ارائه است. نوع جسم نمی تواند این شبهات را به میان بکشد. البته ممکن است شما در این مورد تنقیح خاصی داشته باشید که استفاده خواهیم کرد.
این مطالب نمیتواند حتی شاهد برای مدعای شما قرار گیرند زیرا جسم مثالی یا اخروی، دخیل در این ماجرا نیست هر پاسخی که بر مبنای جسم مادی و عنصری به این قبیل سوالات داده میشود، بر فرض جسم مثالی یا اخروی نیز قابل ارائه است. نوع جسم نمی تواند این شبهات را به میان بکشد. البته ممکن است شما در این مورد تنقیح خاصی داشته باشید که استفاده خواهیم کرد.
با سلام وعرض ادب وتشکر از شما استاد گرامی
والا من هم همین نظرم بود گفتم نوع جسم تاثیری
در ارتقاء وجودی نداره .همه ی ما نوع جسممون مثل همه !حالا نوعش هرچی باشه !پس نمیشه معاد جسمانی صدرایی رو پذیرفت .
این مطالب نمیتواند حتی شاهد برای مدعای شما قرار گیرند زیرا جسم مثالی یا اخروی، دخیل در این ماجرا نیست هر پاسخی که بر مبنای جسم مادی و عنصری به این قبیل سوالات داده میشود، بر فرض جسم مثالی یا اخروی نیز قابل ارائه است. نوع جسم نمی تواند این شبهات را به میان بکشد. البته ممکن است شما در این مورد تنقیح خاصی داشته باشید که استفاده خواهیم کرد.
با سلام وعرض ادب وتشکر از شما استاد گرامی
والا من هم همین نظرم بود گفتم نوع جسم تاثیری
در ارتقاء وجودی نداره .پس نمیشه معاد جسمانی صدرایی رو پذیرفت .
در ارتقاء وجودی نداره .پس نمیشه معاد جسمانی صدرایی رو پذیرفت
شما بر مبنای مادی بودن جسم اخروی، باید از پس این سنخ اشکالات بر آیید:
حافظ;950721 نوشت:
اصول حاکم بر بدن اخروی این نظر را تأیید میکند. یکی از این اصول این است که نباید انسان با وجود اخروی، نیازمند به ماده باشد زیرا چنین امری فقط در دار ماده و هیولا تعریف شده است. اصل دیگر آن است که قوه در دنیا مقدم بر فعلیت است اما در آخرت امر بالعکس است. اصل دیگر آن است که اجساد در دنیا، قابلِ نفوس میباشند اما در آخرت، این نفوس اند که فاعل ابدان اند. اصل دیگر آن است که ابدان در دنیا، تدریجی الحصول اند اما ابدان در آخرت، دفعی الحصول اند. اصل دیگر بینهایت بودن ابدان در آخرت است عدم تناهی ابدان اخروی از نظر شماره و تعداد به دلیل عدم تزاحم مادی ممکن است
یکی از مزایای نظر صدرا این است که نیازمندی به ماده برطرف خواهد شد ... .
سلام علیکم
درسته که نفس قدرت داره بر روی بدنش اثر بگذاره اما اثرگذاریاش در چارچوب قابلیت قابل است؛ به عبارت دیگر، بر فرض اگر محال باشد بدن عنصری مادی در عالم مثال و آخرت ایجاد گردد، دیگر چطور نفس میتواند چنین کاری را به عهده بگیرد! این فرمایشی که بیان کردید، در چارچوب دنیا بود؛ نه در محدودهی قوانین عالم دیگر. هر عالمی برای خودش یک احکام و قواعدی دارد. این فرمایش شما اتفاقا شاهدی است بر توانایی نفس بر ایجاد و اثرگذاری بر بدن؛ منتهی بدن،گاهی بدن خاکی و مادی است و گاهی بدن مثالی و گاهی بدن عقلی (بنا بر قول برخی). خلاصه این که این فرمایش شما مدعایتان را ثابت نمیکند و اخص از مدعای شماست.
دوباره برگردم به جمله ابتداییام؛ بدن مادی قابلیت وجود در در عوالم پس از دنیا را ندارد؛ حال قوت و نیروی نفس هر مقدار زیاد هم که باشد باز نمیتواند چنین عدم قابلیتی را به وجود قابلیت مبدل سازد.
سلام
به نظر من سخن علامه محمد تقی آملی مبنی بر اینکه معاد ملاصدرا همان معاد روحانی است در لفافه جسمانیت...حرف قابل تاملی است
چرا که بدون ماده آنچه که میماند روح است و بس
و هرچه هم به نظر ما بیاید خواب و خیالی بیش نیست
بدون ماده نمیتوانیم از خارجی و واقعی بودن اجسام سخن بگوییم
سلام برادر، خود شما می فرمایید «مثلِ» عالم خواب. مثل با ممثل فرق دارد از جهتهایی مثلیت ثابت است که در پستهای مفصل قبلی این جهتها نیز بیان شد.
اینطور نیست که نفس انسان هر چه که خود بخواهد را انشاء کند بلکه این انشاء گری با انشاء گری در عالم دنیا متفاوت است انشاء گری در عالم دنیا، ضابطهاش خواست و ارادهی شماست که این خواست و اراده، ممکن است با دخالت ورودیهای حس و عدم مدیریت خیال متصل، به بیراهه کشیده شود اما انشاء نفسی که در عالم مثال منفصل است، همه دارای پشتوانههای حقیقی افعال و ملکات یک انسان را دارد و هیچ کدام، خارج از کنترل و یا پوچ نیست.
من هنوز جوابمو نگرفتم استاد
اینکه بپذیریم امور اخروی در صقع نفس اند و قائم به ملکات ما هستند و در عین حال نفس الامر دارند و منفصل اند چگونه ممکن است؟!
بدون ماده نمیتوانیم از خارجی و واقعی بودن اجسام سخن بگوییم
سلام علیکم
مگر حقیقی بودن ماده، به اعتبار حقیقتش در عوالم فوق ماده نیست! (إن من شیء إلا عندنا خزائنه) آنوقت چطور میشود آنی که به طفیلی آن بالایی آمده، اعتبارش و واقعیتش پذیرفته یا پذیرفتهتر باشد آنوقت آنی که اصل این وجود مادی است، غیرواقعی باشد!
به بیان دیگر، چطور می شود فرع معتبرتر از اصل می شود!
مشکل اصلی اینجاست که چون ما به خوبی نتوانستهایم ابدان اخروی و مثالی را تصویر کنیم، و به اعتبار چشم مادهبین، فقط با ماده و مادیات سر و کار داشتهایم، حقایق دیگر برایمان غریبهاند و ما را با انکار و یا استبعاد میکشانند.
اینکه بپذیریم امور اخروی در صقع نفس اند و قائم به ملکات ما هستند و در عین حال نفس الامر دارند و منفصل اند چگونه ممکن است؟!
خیلی واضح است حدوثشان قائم به درون ولی بروز بیرونی است. مثال خیلی خیلی عرفیاش این طور میشه که ما جنس ایرانی تولید کنیم و بعد آن را استعمال کنیم تا این که اجناس خارجی را خریداری کنیم و استفاده کنیم.
حقایقی که در عالم مثال منفصل با آن مواجهیم انشائش از درون نفس صورت میگیرد اما این انشاء درونی به معنای آن نیست که در همان نفس بماند و متمثل و متجسد به جسم برزخی در عالم مثال منفصل نگردد.
سلام علیکم
مگر حقیقی بودن ماده، به اعتبار حقیقتش در عوالم فوق ماده نیست! (إن من شیء إلا عندنا خزائنه) آنوقت چطور میشود آنی که به طفیلی آن بالایی آمده، اعتبارش و واقعیتش پذیرفته یا پذیرفتهتر باشد آنوقت آنی که اصل این وجود مادی است، غیرواقعی باشد!
به بیان دیگر، چطور می شود فرع معتبرتر از اصل می شود!
مشکل اصلی اینجاست که چون ما به خوبی نتوانستهایم ابدان اخروی و مثالی را تصویر کنیم، و به اعتبار چشم مادهبین، فقط با ماده و مادیات سر و کار داشتهایم، حقایق دیگر برایمان غریبهاند و ما را با انکار و یا استبعاد میکشانند.
بله
اتفاقا ایراد ما هم همین است که چرا ماده از دایره وجود در مراتب بالا حذف میشود
اشکال اینه که عالم آخرت یا شخصی است یا جمعی
اگر جمعی است باید یک چیز مشترک مثل ماده وجود داشته باشد
حقایقی که در عالم مثال منفصل با آن مواجهیم انشائش از درون نفس صورت میگیرد اما این انشاء درونی به معنای آن نیست که در همان نفس بماند و متمثل و متجسد به جسم برزخی در عالم مثال منفصل نگردد.
سلام
نگاه کنید استاد
ما وقتی میگوییم در صقع و درون نفس اند منظور بیرونی و عینی نبودن نیست...منظور این است که خارج از نفس نیستند
و این حداقل با بعضی از وعده های اخروی تضاد دارد
مثل دیدار دوستان و مومنین که نفس و ابدان مستقل از ما دارند
چیزی که مستقل از ما وجود داره جز انشاءات نفس نیست و از اشکال وهمی بودن نیز در امان است
اما وقتی میگیم آخرت تبلور و بیرونی شدن نفس ما است یعنی به یک عالم شخصی و درونی معتقد شدیم
حتی اگر این عالم درونی به قدر همه کهکشانها بیرونی و عینی شود
امیداورم مطلب روشن شده باشد
اشکال اینه که عالم آخرت یا شخصی است یا جمعی
اگر جمعی است باید یک چیز مشترک مثل ماده وجود داشته باشد
سلام علیکم
حالا اگر این چیز مشترک، ماده نباشد اشکالی دارد؟!
مشکل تا حدی به خاطر انسی است که ذهن ما با ماده و احکام آن گرفته است و الا اگر یک مقدار از این عالم ماده جدا شویم متوجه خواهیم شد که دنیا آخر عالم نیست بلکه هر عالمی برای خود مناسباتی داشته که متکاملتر و اصیلتر از مناسبات عالم پسینی است.
غریبه آشنا;951915 نوشت:
اتفاقا ایراد ما هم همین است که چرا ماده از دایره وجود در مراتب بالا حذف میشود
قرار است سیر ظهور عالم یا ایجاد عالم از وحدت به آخرین ایستگاه کثرت برسید و پس از آن سیر صعودی که نیمهی دیگر دایرهی وجودیه را تشکیل میدهد، مسیر خود را از کثرت به وحدت طی کند. قرار نیست همین کثرت با حفظ همین کثرت به عوالم بالا انتقال یابد.
ممکن است شما این اشکال را بکنید که خب پس همه تو در تو میشوند یعنی همان حرف شما، که میگویید شخصی میشود؛ نه، باز در عین حال که از کثرت کم شده بر بساطت افزوده می شود، در عین حال تمایزها برقرار است. برای تشبیه معقول به محسوس، مثال نفس و شئون آن، مثال خوبی است. در عین حال که روح دارای بساطت است در عین حال شئون آن از یکدیگر متمایز اند و هر یک دارای کارکردی مجزاست.
سلام علیکم
تغذیهی صورتهای مثالی در عالم مثال متصل انسانی در خواب و رؤیا در دنیا ورودی حواس پنج گانه است البته افرادی که در وادی سلوک و تهذب نفس قرار دارند از این قاعده مسثتنا میباشند اما غالب مردم ورودیهای حسی شان، مواد سازنده صور مثال متصل شان را تأمین میکنند.
اما در آخرت، صورت مثالی ملکات و صفات و رفتارهای انسانها، عینا مشاهده میشود البته این مشاهده، اگر چه از درگاه مثال متصل انجام میشود اما در عالم مثال منفصل رخ میدهد. خاستگاه این مواجهههای مثالی برای انسان در عالم مثال منفصل، و به عبارتی، حلقهی رابطه این مواجهه در عالم مثال منفصل با رفتارها و ملکات هر انسان، مثال متصل انسانی است.
این بخشو متوجه نمیشوم
یعنی چی عالم مثال منفصل از دریچه مثال متصل مشاهده میشود؟!
مثال منفصل یعنی عالمی مثالی که قائم به خود است مثل همین دنیا
آیا منظور شما اینه که همونطور که با حواس با عالم مادی ارتباط برقرار میکنیم با حواس مثالی با مثال منفصل ارتباط میگیریم؟!
شما اگه یک هارد رو بدون داشتن کابلی که سرکابلش به موبایل بخوره نمیتونی به موبایل وصل کنی و استفاده کنی. در کلام ملاصدرا یکی از خواص مثال متصل، همین است. در واقع مصحح ارتباط نفس انسانی با عالم مثال منفصل، همین مثال متصل است.
از آنطرف هم تولید کننده صور مثالی در عالم مثال منفصل، اعمال و ملکات و صفات انسانی است
بله همینطوره
بله این به شرطی است که مثال متصل گیرنده باشد
مثل حواس در دنیا که نسبت به موجود خارجی گیرنده هستند
اما وقتی میگیم قوه خیال و نفس خود خلاق و انشاء کننده اند تناقض پیش می آید...یعنی همه چیز دارد در عالم نفس فرد رخ میدهد
نفس انسانی مانند یک گیرندهی تلویزیون تنها یک شأن و جنبه ندارد بلکه دارای شئون متعددی است به اعتبار شئون و کارکردهای مختلف، فاعلیتهای مختلفی خواهد داشت و با تعدد شئون، تناقض نیز برچیده خواهد شد.
با سلام وعرض ادب
استاد لطفا اگه میشه یه مثال ساده تر بزنید .من اینطوری یاد کارتون باراباپاپا میفتم .happy
چطور تناقض برچیده میشود؟
اجسام و امور اخروی یا در ذات ما و قائم به نفس ما رخ میدهند مثل عالم خواب....یا قائم به خود هستند مثل عالم بیداری
جمع اینها چطور ممکنه؟!
سلام برادر، خود شما می فرمایید «مثلِ» عالم خواب. مثل با ممثل فرق دارد از جهتهایی مثلیت ثابت است که در پستهای مفصل قبلی این جهتها نیز بیان شد.
اینطور نیست که نفس انسان هر چه که خود بخواهد را انشاء کند بلکه این انشاء گری با انشاء گری در عالم دنیا متفاوت است انشاء گری در عالم دنیا، ضابطهاش خواست و ارادهی شماست که این خواست و اراده، ممکن است با دخالت ورودیهای حس و عدم مدیریت خیال متصل، به بیراهه کشیده شود اما انشاء نفسی که در عالم مثال منفصل است، همه دارای پشتوانههای حقیقی افعال و ملکات یک انسان را دارد و هیچ کدام، خارج از کنترل و یا پوچ نیست.
با سلام وعرض ادب
استاد گرامی پس آیت الله مصباح یزدی این همه علت
در مورد نقد نظریه ی معاد جسمانی ملا صدرا آورده چی ؟
من طوری که از بیانات مصباح یزدی نتیجه گرفتم
جناب ملا صدرا فقط تونسته عالم برزخ رو به خوبی ترسیم کنه نه مثالی بودن قیامت رو
بسیار ممنون میشم در این مورد مطلب رو برامون روشن
بفرمایید .
سلام علیکم
قصد ما ورود در این گونه اختلافات نبوده و نیست. و الا قبل از استاد مصباح، ملاعلی زنوزی نیز انتقاداتی را ایراد کرده است. این یکی از تبیینهایی است که وجود دارد.
در رابطه با بدن قیامتی نیز همین طور است.
با سلام وعرض ادب وتشکر
استاد گرامی نظر شخصی شما به عنوان کارشناس
و همچنین با توجه به آیات وروایات به نظریه کدوم یک از این بزرگواران
نزدیکتره ؟
ممنون میشم نظرتون رو بفرمایید.
سلام علیکم
طبق عقیده صدرالمتألهین بدن قیامتی عین بدن دنیوی است اما از جهت نفس و بدن او. ولو اینکه خصوصیات بدن دنیویاش از لحاظ مقدار و وضع زمانی و مکانی تغییر کرده، اما همان بدن است. ولی نه با مواد جسمانی و طبیعی خاص دنیا. بلکه به همان صورت دنیوی اما با موادی خاص آخرت. در نتیجه، ایشان، معاد جسمانی و عینیت بدن قیامتی را بدن دنیوی را به مثلیت تفسیر میکند. ایشان بازسازی این بدن را از طریق خیال متصل تبیین میکند اما ملاعلی زنوزی از طریق آثار به جای مانده از نفس در بدن خاکی این مطلب را بیان میکند.
به نظر میآید نظر ملاصدرا مخالفتی با نصوص دینی ندارد. اصول حاکم بر بدن اخروی این نظر را تأیید میکند. یکی از این اصول این است که نباید انسان با وجود اخروی، نیازمند به ماده باشد زیرا چنین امری فقط در دار ماده و هیولا تعریف شده است. اصل دیگر آن است که قوه در دنیا مقدم بر فعلیت است اما در آخرت امر بالعکس است. اصل دیگر آن است که اجساد در دنیا، قابل نفوس میباشند اما در آخرت، این نفوس اند که فاعل ابدان اند. اصل دیگر آن است که ابدان در دنیا، تدریجی الحصول اند اما ابدان در آخرت، دفعی الحصول اند. اصل دیگر بینهایت بودن ابدان در آخرت است عدم تناهی ابدان اخروی از نظر شماره و تعداد به دلیل عدم تزاحم مادی ممکن است اما این اصل در مورد ابدان دنیوی صادق نیست.
بنابراین نفس پس از دنیا و انتقال به عالم مثال و آخرت، با عالمی متفاوت روبرو خواهد شد که بدن آنجایی او نیز مشمول قوانین همان عالم خواهد بود.
حضرت امام نیز هم نظر با صدرالمتألهین است.
کتابی تحت عنوان «معاد از دیدگاه حکیم مدرّس زنوزی» نوشته جناب دکتر دینانی موجود است که برای فهم نظر ایشان مفید است.
با سلام وعرض ادب
بسیار ممنون از توضیحات مفیدتون .
استاد گرامی پس به نوعی میشه گفت شما کتاب دکتر دینانی رو تایید میفرمایید .درسته ؟
سلام علیکم
در ارائه این اندیشه خوب قلم زدهاند
با سلام وعرض ادب وتشکر
استاد گرامی ,اون طوری که من متوجه شدم حکیم زنوزی ,یه نظریه بالاتری نسبت به ملا صدرا ارائه داده.
خب از این لحاظ میخواستم نظر شما رو بدونم .درسته
این دو بزرگوار خیلی نظرشون به هم شبیه واصلا تفاوت
چندانی با هم ندارن .ولی خب به هرحال نظر زنوزی
جدیدتره. هر چند چنداین نظریه نیز قابل نقد گویا هست .با این حال ,لطفا از این لحاظ نظرتون رو بفرمایید .
سلام علیکم
بنده نظرم را در پست شماره 64 به عرض رساندم.
اینچنین نیست که نظر جناب زنوزی و ملاصدرا تفاوت چندانی نداشته باشد. در واقع جناب زنوزی به ایشان انتقاد و اشکال وارد کردهاند ولی به نظر میرسد این اشکالات وارد نیست (به همان دلایلی که در پست 64) عرض کردم.
حتی برخی از صاحب نظران معاصر بر این عقیدهاند انسان در عالم عقلی حتی لازم نیست دارای بدن مثالی باشد بلکه در همان عالم عقل، به وزان عالم عقل، دارای بدن متناسب با عالم عقل است در عین حال که تعریف بدن بر این بدن عقلی صادق است اما ویژگیهای بدن مادی و یا مثالی را هم ندارد. البته این نظر هنوز به خوبی منقح نشده است و قابل ارائه نیست.
در رابطه با نظر جناب زنوزی شما اگر نظر خاصی دارید بفرمایید تا استفاده کنیم.
با سلام وعرض ادب وتشکر مجدد از شما استاد گرامی
من کلیلک صلواتم خرابه ومتاسفانه نمیتونم رسم ادب رو بجا بیارم وزیر پستهاتون صلوات بزنم .به بزرگواری خودتون ببخشید .
استاد گرامی همونطور که قبلا هم عرض کردم من هیچ معلوماتی در مورد فلسفه ندارم وهمینطور از این سایت
ومقالاتی که خوندم .دست وپا شکسته یه چیزایی رو
اگه بشه اسمش گذاشت معلومات .یاد گرفتم .ولی در کل حداقل میشه این نقد رو بر نظریه ملا صدرا گرفت
که ایشون قیامت کبری رو شخصی در نظر گرفتن .جمعی
نیست .در صورتیکه زنوزی فیامت کبری رو تونسته تشریح کنه .میشه لطفا در این مورد نظرتون رو بفرمایید
ممنون میشم .
با سلام وعرض ادب
استاد گرامی اگر عالم مثال رو یه پله بالاتر از عالم ماده
میدانیم .پس میبایست فقط افراد مومن ارتقاء پیدا کنند
و افراد عصیانگر همچنان در این عالم مادی بمانند .
لطفا نظر ملاصدرا رو در این باره بفرمایید .چرا افراد
کافر هم ارتقاء پیدا میکنند و وارد عالم مثال میشوند.
بسیار ممنون میشم پاسختون رو بشنوم .
سلام علیکم
اولا، چه لطف و حسنی در شخصی نبودن (در مقابل جمعی نبود) وجود دارد که این مسئله را منقصت نظر صدرا میدانید.
ثانیا، اگر چه صدرا معتقد است تمامی صور خیالی که انسان در عالم آخرت ادراک می کند در واقع از خود نفس منتشی میشوند از این رو ادراک این صور ادراکی توسط انسان در درون ذات خویش می باشد و به همین جهت است که لذت و المی به مراتب شدیدتر از لذات و آلام دنیوی به همراه دارد اما همه اینها منافاتی را وجهه خارجی و بیرونی داشتن این امور ندارد. یکی از ویژگیهای این طرح این است که اگر در عالم دنیا به حکم جسمانیت آن و تباین و تفرقهای که از ویژگی های آن است، ادراک امور گاهی نیازمند مواجههای بیرونی با اشیاء است اما در عالم آخرت که اثری از تفرقه موجود در دنیا نیست همه صور در صقع نفس معنا مییابند و ادراک میشوند اما این معنا یافتن به معنای درونی بودن صرف نیست و الا چه نیازی به عالم مثال منفصل بود! عالم مثال منفصل یعنی عالم خیال منقطع و جدای از انسان.
سلام علیکم
این مشکل را بنده نیز دارم در عین حال که کمالات و منش اخلاقی شما را ارج مینهیم
آیا کسانی که با صورتهای تنزل یافته از صورت انسانی دنیوی به مرحلهی عالم مثال منتقل میشوند را میتوان ترقی یافته تلقی کرد؟ یا طبق فرمایش خداوند «بل هم أضلّ» میباشند! حقیقتا سیر و حرکت این دسته، حرکتی تضعفی و رو به پایین است.
با سلام وعرض ادب وتشکر
استاد گرامی من که تخصصی در تقسیر قرآن ندارم
ولی طبق نظر علمایی که مفسر قرآنند این بر خلاف قرآنه .حداقل مطمینم همه علما هم نظر نیستن در این
مورد .و از نظر من هم به شخصه این نظر ملا صدرا قابل نقد هست .
خب استاد گرامی اگر این درجه طولی محسوب بشه
پس ظلمه کسی که نمره ی ردی گرفته اون رو هم
هم رتبه دیگری قرار بدن .
پس اگه بفرمایید نه رتبشون بالا نرفته وفقط از لحاظ
جسمی نعمات یا نقماتشون شدت بیشتر گرفته
خب در این صورت آیا معاد عقلی جناب ملا صدرا زیر سوال نمیره ؟
جناب ملاصدرا اونطوری که من متوجه شدم از لحاظ رتبه بندی طولی
عوالم رو بررسی فرمودند .
طوری که فرمودند فقط تعداد کمی از افراد به عالم عقول
راه پیدا میکنند ؟!در اینصورت چرا همه افراد چه خوب وچه بد قراره به عالم مثال راه پیدا کنند
پس همه ی افراد به عالم عقول باز راه پیدا میکنند .با تشکر
شرمنده با گوشیه .سخته پست نوشتن .
سلام علیکم
جناب جامی در کتاب اشعة اللمعات معتقد به عدم تطابق مبدأ و منتهای سیر موجودات است بدین معنا که موجودات در مبدأ خود در صقع ربوبی نه به خود و نه به مثل خود علم نداشته اند تنها ظهور برای حق داشته اند. و به علم ذاتی حق معلوم او بوده اند. همین موجودات در منتهای سیر خود به همین موطن می رسند در حالیکه نه به خود علم دارند و نه به مثل خود. برای همین از این جهت کمالی نخواهند داشت چرا که تنها کسانی در بازگشتگاه خود علم به خود و مثل خود دارند که با سلوک اختیاری به آنجا رسیده باشند لذا حضورشان در منتهی بر خلاف حضورشان در مبدأ کمال به حساب می آید. با اینکه منتهی و مبدأ آنها یکی است.
اگر چه همه موجودات از جمله انسانها از جهت تکوینی رهسپار به سوی اسماء الهی هستند، اما به لحاظ نظام تشریعی که باید حاکم بر حیات بشر بوده باشد و انسان ها بر اساس آن به سوی حق سفر کنند تفاوت های زیادی در مراتب سیر انسان ها مشاهده می گردد به گونه ای که برخی اصلا به سیر و سلوک نپرداخته و خلود در طبیعت را بر گزیده اند و برخی به راه افتاده و منازلی از دایره سلوک را پیموده اندبرخی دیگر دایره سلوکشان تمام گشته و وارد دایره کمال شده و مراتبی از آن را کسب کرده اند و عده ای مراتب کمالشان نیز تمام گشته به مرتبه اکملیت راه یافته اند. گرچه همه اینها بنا به اقتضایی که عین ثابته آنها داشته و آن نیز مظهر اسم یا اسماء الهی بوده است به حق واصل می شوند اما از آنجا که وصولشان یکی از دو گونه سعادت یا شقاوت را به همراه دارد بسته به میزان کسب کمالاتشان و اسم الهی که حق را در پوشش آن ملاقات می کنند متنعم و یا معذب خواهند بود.
مطلب در اینجا طیفی بودن منتهای سیر سالکان است اگر چه سالکانی که دایره سلوک و کمالشان کامل گشته و به حق واصل گشته و به حق واصل شده اند و در واقع به یک موطن یعنی صقع ربوبی دست یافته اند اما این موطن خود طیف وسیعی از مراتب و کمالات را شامل می شود. لذا اگر گفته می شود سیر همه موجودات به نقطه آغاز آنها یعنی تعین اول ختم می شود باید توجه داشت که این تعین، طیف وسیعی را شامل می شود.
حال در خصوص عالم عقل نیز میتوان همینطور گفت.
در علم عرفان اسلامی گفته شده است که مبدأ موجودات، واحدیت اندراجی در تعین اول است که هم جهت کثرت آن محفوظ است. از طرفی دیگر خیل عظیم موجودات را در نهایت قوس صعود پذیرا است و هم دارای وحدتی است که جز احدیت حق هیچ نحوه ظهوری در آن قابل تصور نیست؛ لذا رسیدن همه موجودات به تعین اول کمالی برای آن موجودات به حساب نمی آید چنان که در ابتدای قوس نزول نیز واجد چنین مرتبه ای بودند و کمالی برای آنها به حساب نمی آمد چه اینکه اصلا هیچ نحوه ظهوری حتی ظهور علمی تا چه رسد به ظهور عینی برای خود نداشتند
بعلاوه، کسانی هم که با عمل اختیاری به مرتبه تعین اول در قوس صعود نائل شده اند نیز در یک مرتبه نیستند چنان که حضرت ختمی و اولیا و وارثان محمدی ص بدان نایل شده اند. کمالات این مرحله نیز به صورت طیفی است. پیامبر اعظم و جانشینان او جامع آن مرتبه أو أدنی و سایر اولیا و وارثان ختمی به رشحاتی از آن مرتبه نایل می شوند. این همه بدین جهت است که حق محدود نیست و ظهورش بی نهایت است. کسانی که به حق واصل می شوند هر یک به مثل چونان نهری کوچک یا بزرگند که به دریا متصل می گردند برخی به ساحل می رسند و آرام بدان می پیوندند برخی دیگر که تندتر و بیشتر مقداری از ساحل جلوتر می روند و .... اما تنها نهر خروشان سیل آساست که وقتی وارد دریا می شود دریا را شکافته و به اعماق آن راه پیدا می کند.
عالم ملائکه یک درگاه است؛ درگاهی که نفوس مختلف در سطوح مختلف در آن وارد میشوند و هر یک دارای یک جایگاه و رتبه و مقامی است.
به عبارت دیگر؛
مراتب دو قوس صعودی و نزولی با وجود همسانی که دارند دارای تفاوت هایی نیز هستند این تفاوت ها علاوه بر تعینات خلقی در تعین اول و دوم در صقع ربوبی نیز هست. از سوی دیگر گفتیم که سلسله قوس صعود به آنجا ختم می شود که آغاز شده بود و این مطلب موافق کتاب الهی و صحف اهل معرفت است. اما یکی از مهمترین سؤالات در این زمینه آن است که اگر نقطه آغاز و انجام دایره وجودیه یعنی ابتدای قوس نزول و انتهای قوس صعود دقیقا عین یکدیگرند چنان که مقتضای دایره وار بودن امر، چنین است؛ پس سلوک کردن و رنج بردن در این مسیر چه ثمره ای دارد؟
در پاسخ باید همان جملات بالا را بیان کرد.
با سلام وعرض ادب
والا استاد گرامی من که هر چه بیشتر این مطالب رو میخونم
فقط به درستی ترسیم عالم مثال منفصل پی میبرم
جناب ملا صدرا نتونستن تکلیف افراد گنه کار یا کافر
رو مشخص کنند .و من متوجه نمیشم وجود جسم ما
چه تزاحمی با روح ما داره .البته ای جسم مادیمون رو نمیگم .همون جسم مثالی رو میگم .
لطفا اگه میشه راهنماییم بفرمایید .
یعنی افراد طغیانگر رو جزء اسماء وصفات قهریه خداوند قرار دادند این بزرگان؟
با عرض معذرت، من هنوز مشخصا متوجه اشکال شما نشدهام اگر میشه با یک کمی توضیح، محل اشکال رو مشخص کنید که چه چیزی در نظر جناب صدرا نقص دارد.
با سلام وعرض ادب وتشکر
استاد گرامی ببینید من به نوعی میشه گفت با جناب زنوزی هم نظرم . چرا که میبینیم یه سری افراد هستن
که بر اثر ریاضت تونستن کارهای خطرناکی روی جسمشون انجام بدن ولی هیچ آسیبی نبینن
به فرض روی آتیش راه رفتن ولی نسوختن .
یا همین جسد ها ی افراد مومن چرا پوسیده نشدن
واقعا اگه اثبات بشه که بر اثر تفاوت خاکه که دیگه حرفی نیست ولی اگه ثابت بشه که نفس میتونه بر
جسد اثر بگذاره خب دیگه به این راحتی نمیشه چشم پوشی کرد از گفته های زنوزی .
در هر حال شما خاک خورده و استادید .من که از روی
بی اطلاعی حقیقتا دارم نظر میدم .میخوام بدونم شما
چه نقدی روی گقته های زنوزی دارید .میدونم بحث خارج تاپیکه ولی شرمنده . گوشیم ارسال پرسش
رو بالا نمیاره واسه ی این سوال هم تاپیک بزنم
لطفا اگه میشه در این زمینه یه توضیح مختصری بفرمایید .
بسیار ممنون میشم اگرهم که نمیشه از جناب مدیر ارجاع
سوالات خواهش میکنم لطف کنند وتاپیکشو بزنند .
سلام علیکم
درسته که نفس قدرت داره بر روی بدنش اثر بگذاره اما اثرگذاریاش در چارچوب قابلیت قابل است؛ به عبارت دیگر، بر فرض اگر محال باشد بدن عنصری مادی در عالم مثال و آخرت ایجاد گردد، دیگر چطور نفس میتواند چنین کاری را به عهده بگیرد! این فرمایشی که بیان کردید، در چارچوب دنیا بود؛ نه در محدودهی قوانین عالم دیگر. هر عالمی برای خودش یک احکام و قواعدی دارد. این فرمایش شما اتفاقا شاهدی است بر توانایی نفس بر ایجاد و اثرگذاری بر بدن؛ منتهی بدن،گاهی بدن خاکی و مادی است و گاهی بدن مثالی و گاهی بدن عقلی (بنا بر قول برخی). خلاصه این که این فرمایش شما مدعایتان را ثابت نمیکند و اخص از مدعای شماست.
دوباره برگردم به جمله ابتداییام؛ بدن مادی قابلیت وجود در در عوالم پس از دنیا را ندارد؛ حال قوت و نیروی نفس هر مقدار زیاد هم که باشد باز نمیتواند چنین عدم قابلیتی را به وجود قابلیت مبدل سازد.
با سلام وعرض ادب وتشکر
استاد گرامی من هم که نمیگم همین بدن مادی
ولی هر چی باشه جمعا محشور میشیم .
ولی عالم عقلانی جناب ملا صدرا همه نمیتونن واردش
بشن بجز یه عده کمی که اون هم مغایر با قرآنه .
لطفا در این مورد چی میفرمایید .حقیقتا برای من به شخصه قابل درک نیست تعداد معدودی وارد عالم عقول
بشن .
سلام علیکم
ملاصدرا کمال وجودی را مساوی با کمال سلوکی نمیداند. کمال سلوکی در نظر ایشان با کمال وجودی تلازم ندارد.
در نتیجه این مبنا، مشکلی که شما میفرمایید وارد نمیشود.
با سلام وعرض ادب وتشکر
خب تکلیف متوسطین چی میشه ؟
یعنی همیشه در عالم مثال میمونن?
وهمینطور اونایی که در کمال سلوکی اصلا پیشرفت که
هیچ ,حتی پسرفت هم داشتن چی میشن ؟
خب با اینوصف هم باز برمیگردیم به همین قیامتی که متکلمین
دربارش میگن .یعنی متوسطین هم به عالم عقل راه پیدا مکنند
منتها در رتبه ی خودشون
والا استاد گرامی من سر در نمیارم خب مگه نمفرمایید عالم
مثال وعالم عقل هر کدوم در دل همدیگه قرار دارن خب پس
به گفته شما افراد ی که کمال سلوکی رو طی نکردن یا بایستی
در همین دنیای مادی قرار بگیرن یا عالم مثال رو اینطور ی
که جناب ملاصدر ا ترسیم فرموده نیست .حداقل عالم عقول
زیر سوال میر.چرا که به فرمایش شما کمال وجودی هم داریم و
همه بدون استثناء وارد عالم عقول هم میشیم .
یا
طبق فرمایش شما انسان یه کمال وجودی در عوالم داره
وهمچنین یه کمال سلوکی ,خب پس چه نظریه جناب ملاصدرا
درست باشه چه نباشه همه ی افراد به عالم عقول راه دارن ,نه تعداد معدودی .
یا طبق فرمایش شما همون "کمال وجودی"
چرا که نوع جسممون شبیه هم میشه ,هممون .
وچه نظریه ی متکلمین رو بپذیریم یا در نظر بگیریم باز نوع جسممون
هم مثل میشه ."کمال وجودی "پس من با نظر متکلمین هم نظرم
.اگه اشتباه متوجه شدم لطفا تصحیح بفرمایید .متشکرم .
پست قبلی فکر میکنم نظرمو رو درست عرض نکردم .
سلام علیکم
نمیشه در همان عالم مثال یا عقل بروند اما فقیر باشند!
سازنده صور مثالی و نعیم و نقمتهایی که در عالم مثال تمثل مثالی می یابند, ملکات و اعمال و رفتارهای انسان است.
مثلا آیا ممکن نیست کسی به درگاه پادشاه برود اما در آنجا به عنوان خدمتگذار در رنج و سختی باشد!
متوسطین هم نان از عمل خویش میخورند
اگر شما بخواهید سخن ملاصدرا را رد کنید باید مبنای ایشان را به هم بریزید. اشکالات روبنائی راه به جایی نمیبرد.
با سلام وعرض ادب وتشکر
استاد گرامی از نظر من زیر بنای ملاصدرا نیزذدچار اشکاله
:-bx_x خب این بار عالم مثال زیر سوال میره .
استاد نمیدونم تونستم منظور خودم رو برسونم یا نه
ولی من که نمیتونم نظر ملا صدرا رو تایید کنم .ایشون
فقط تونستن عالم برزخ رو شرح بدند.
به هرحال ایشون یا میبایست عالم مثال رو از لحاظ رتبه
بالاتر ندونه .یا عالم عقلی به اون معنا که جسم عقلی
هم وجود داره .از نظر من بی معنا میشه .
با سلام وعرض ادب وتشکر از شما استاد گرامی
فرد متوسط هم کارهای خوب داذه وهم کارهای بد
خب اگه بخوان ببرنش بهشت این با بهشتی که خداوند
از اون حرف زده مغایرت داره .چرا که در بهشت هیچ
غم واندوهی نیست .خب پس همون نظری که متکلمین
دارند .کاملا صحیحه .ونظر ملا صدرا برای برزخ کارایی
داره .
سلام علیکم
ایشان به وجود بدن عقلی تصریح نکرده اند برخی از اساتید گمانهی این نظر را مطرح کردهاند. ظاهر عبارات خود ملاصدرا نشان میدهد ایشان با بدن مثالی کار را حل کرده است.
آن مطالبی هم که شما میفرمایید در باب ارتقاء رتبه و ... ، خدشهای به بحث ایشان وارد نمیکند چون همانطور که عرض شد، بین کمال وجودی و سلوکی تفاوت است. از باب تشبیه معقول به محسوس نیز مثالهای عرفی مفید است.
در مورد معاد جسمانی و کیفیت آن، انظار متفاوت است . بنده خودم نفیا و اثباتا به قطعیتی در خصوص هر یک از آنها نرسیدهام.
این مطالب نمیتواند حتی شاهد برای مدعای شما قرار گیرند زیرا جسم مثالی یا اخروی، دخیل در این ماجرا نیست هر پاسخی که بر مبنای جسم مادی و عنصری به این قبیل سوالات داده میشود، بر فرض جسم مثالی یا اخروی نیز قابل ارائه است. نوع جسم نمی تواند این شبهات را به میان بکشد. البته ممکن است شما در این مورد تنقیح خاصی داشته باشید که استفاده خواهیم کرد.
با سلام وعرض ادب وتشکر از شما استاد گرامی
والا من هم همین نظرم بود گفتم نوع جسم تاثیری
در ارتقاء وجودی نداره .همه ی ما نوع جسممون مثل همه !حالا نوعش هرچی باشه !پس نمیشه معاد جسمانی صدرایی رو پذیرفت .
در مورد نظر ملا صدرا هم که من دقیق اطلاع ندارم
که نظراتشون به کجا ختم شده
با سلام وعرض ادب وتشکر از شما استاد گرامی
والا من هم همین نظرم بود گفتم نوع جسم تاثیری
در ارتقاء وجودی نداره .پس نمیشه معاد جسمانی صدرایی رو پذیرفت .
در مورد نظر ملا صدرا هم که من دقیق اطلاع ندارم
که نظراتشون به کجا ختم شده
شما بر مبنای مادی بودن جسم اخروی، باید از پس این سنخ اشکالات بر آیید:
یکی از مزایای نظر صدرا این است که نیازمندی به ماده برطرف خواهد شد ... .
با سلام وعرض ادب وتشکر
استاد گرامی واقعا فردی که بتونه بدون اکسیژن زنده بمونه
دیگه اکسیژن میخواد چکار ؟کسی که بدون چشم سر تونست ببینه دیگه چشم درشت و سیاه میخواد چکار
اصلا برای چی میخواد که دفعتا اونا رو به وجود بیاره هر موقع
بدون اونا هم زنده ست؟ موقعی نه سرما رو میخواد حس کنه
نه گرما ونه گرسنگی ونه تشنگی رو
و......
والا حقیقتمون همون روحه ,جسم هم یه چیز سنبلیکه .
مگه اینکه خداوند به عنوان سنبلیک بخواد بهمون ببخشه .
وگرنه این مایحتاج رو دیگه بهشون نیازی نداریم .
پس به نظر من چه ایرادی داره خداوند یه جسم عنصری نه
لزوما مادی یا همین دنیایی بهمون عطاء کنه ؟!
یا دیگه همون نظر ابن سینا رو بپذیریم بهتر از این جسم مثالیه .
سلام
به نظر من سخن علامه محمد تقی آملی مبنی بر اینکه معاد ملاصدرا همان معاد روحانی است در لفافه جسمانیت...حرف قابل تاملی است
چرا که بدون ماده آنچه که میماند روح است و بس
و هرچه هم به نظر ما بیاید خواب و خیالی بیش نیست
بدون ماده نمیتوانیم از خارجی و واقعی بودن اجسام سخن بگوییم
من هنوز جوابمو نگرفتم استاد
اینکه بپذیریم امور اخروی در صقع نفس اند و قائم به ملکات ما هستند و در عین حال نفس الامر دارند و منفصل اند چگونه ممکن است؟!
سلام علیکم
مگر حقیقی بودن ماده، به اعتبار حقیقتش در عوالم فوق ماده نیست! (إن من شیء إلا عندنا خزائنه) آنوقت چطور میشود آنی که به طفیلی آن بالایی آمده، اعتبارش و واقعیتش پذیرفته یا پذیرفتهتر باشد آنوقت آنی که اصل این وجود مادی است، غیرواقعی باشد!
به بیان دیگر، چطور می شود فرع معتبرتر از اصل می شود!
مشکل اصلی اینجاست که چون ما به خوبی نتوانستهایم ابدان اخروی و مثالی را تصویر کنیم، و به اعتبار چشم مادهبین، فقط با ماده و مادیات سر و کار داشتهایم، حقایق دیگر برایمان غریبهاند و ما را با انکار و یا استبعاد میکشانند.
خیلی واضح است حدوثشان قائم به درون ولی بروز بیرونی است. مثال خیلی خیلی عرفیاش این طور میشه که ما جنس ایرانی تولید کنیم و بعد آن را استعمال کنیم تا این که اجناس خارجی را خریداری کنیم و استفاده کنیم.
حقایقی که در عالم مثال منفصل با آن مواجهیم انشائش از درون نفس صورت میگیرد اما این انشاء درونی به معنای آن نیست که در همان نفس بماند و متمثل و متجسد به جسم برزخی در عالم مثال منفصل نگردد.
بله
اتفاقا ایراد ما هم همین است که چرا ماده از دایره وجود در مراتب بالا حذف میشود
اشکال اینه که عالم آخرت یا شخصی است یا جمعی
اگر جمعی است باید یک چیز مشترک مثل ماده وجود داشته باشد
سلام
نگاه کنید استاد
ما وقتی میگوییم در صقع و درون نفس اند منظور بیرونی و عینی نبودن نیست...منظور این است که خارج از نفس نیستند
و این حداقل با بعضی از وعده های اخروی تضاد دارد
مثل دیدار دوستان و مومنین که نفس و ابدان مستقل از ما دارند
چیزی که مستقل از ما وجود داره جز انشاءات نفس نیست و از اشکال وهمی بودن نیز در امان است
اما وقتی میگیم آخرت تبلور و بیرونی شدن نفس ما است یعنی به یک عالم شخصی و درونی معتقد شدیم
حتی اگر این عالم درونی به قدر همه کهکشانها بیرونی و عینی شود
امیداورم مطلب روشن شده باشد
سلام علیکم
حالا اگر این چیز مشترک، ماده نباشد اشکالی دارد؟!
مشکل تا حدی به خاطر انسی است که ذهن ما با ماده و احکام آن گرفته است و الا اگر یک مقدار از این عالم ماده جدا شویم متوجه خواهیم شد که دنیا آخر عالم نیست بلکه هر عالمی برای خود مناسباتی داشته که متکاملتر و اصیلتر از مناسبات عالم پسینی است.
قرار است سیر ظهور عالم یا ایجاد عالم از وحدت به آخرین ایستگاه کثرت برسید و پس از آن سیر صعودی که نیمهی دیگر دایرهی وجودیه را تشکیل میدهد، مسیر خود را از کثرت به وحدت طی کند. قرار نیست همین کثرت با حفظ همین کثرت به عوالم بالا انتقال یابد.
ممکن است شما این اشکال را بکنید که خب پس همه تو در تو میشوند یعنی همان حرف شما، که میگویید شخصی میشود؛ نه، باز در عین حال که از کثرت کم شده بر بساطت افزوده می شود، در عین حال تمایزها برقرار است. برای تشبیه معقول به محسوس، مثال نفس و شئون آن، مثال خوبی است. در عین حال که روح دارای بساطت است در عین حال شئون آن از یکدیگر متمایز اند و هر یک دارای کارکردی مجزاست.