مناظره شیعه وسنی.

تب‌های اولیه

22 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[=georgia, times new roman, times, serif]بسم ا... الرحمن الرحيم

[=georgia, times new roman, times, serif]اين متن تحليلي است کاملا" بي طرفانه از مناظره مولوي مرادزهي از علماي دسته اول اهل سنت با دکتر قزويني از علماي جهان تشيع . اميد است با مطالعه اين نقد و بررسي راه حقيقت بيش از پيش روشن شود . جهت بسط حقيقت اين مناظره به تمام حوزه هاي ديگر , آوردن اين نوشتار را حتي بدون ذکر منبع بدون اشکال مي بينم :

[=georgia, times new roman, times, serif]1/ سوال : قزويني : حديث { راستگوتر از فاطمه کسي نبود } با سند صحيح چنانکه هيثمي در مجمع الزوايد و ابن حجر در الاصابه آنرا صحيح مي دانند , آمده است . حضرت زهرا از خليفه اول مطالباتي داشت ولي ابوبکر آنها را رد کرد . آيا اين نشانگر تکذيب پيامبر نيست ؟
[=georgia, times new roman, times, serif]جواب : مرادزهي : با اشعاري از اقبال لاهوري و قسمتهائي از خطبه هاي مساجد اهل سنت , فضائل حضرت زهرا را تائيد مي کند .
[=georgia, times new roman, times, serif]تحليل : جناب مراد زهي با اشعاري که خواندند به نوعي حديث ذکر شده را تا ئيد کردند و اعتقاد خود به اين حديث و بسياري از فضائل ديگر نسبت به حضرت زهرا را اذعان نمودند . اما سوال در مورد تکذيب سخن پيامبر توسط ابوبکر بود و هيچ جوابي به آن داده نشد و با شاخ و برگ دادن به مطالب و طولاني کردن بي مورد سخن , از شنيدن جوابي منطقي از سوي اهل سنت محروم شديم و همچنان اين سوال در اذهان جهان تشيع بدون پاسخ باقي ماند .

[=georgia, times new roman, times, serif]2/ سوال : مرادزهي : سوال خارج از موضوع بحث بود // با گذشت 14قرن از آن قضايا الان چه مستنداتي براي طرح اين قضيه وجود دارد ؟ نه مدعي عليه موجودست نه شهود وجود دارند .
[=georgia, times new roman, times, serif]جواب : قزويني : چند روايت صحيح از ديدگاه اهل سنت موجود است . يکي ندامت ابوبکر است که مي گويد { اي کاش من خانه فاطمه زهرا را مورد هجوم قرار نمي دادم و آن خانه را کشف نمي کردم } سيوطي در مسند فاطمه ص 34 و مقدسي در الاحاديث المختاره ج 10 ص 81 و فرحان مالکي در قراءه في کتب العقائد ص 52 مي گويند : اين حديث با سند صحيح ثابت شده و هيچ شبهه اي در آن نيست . ديگر ابن ابي شيبه در المصنف ج 8 ص 752 مي گويد : عمر گفت با آنکه حضرت زهرا براي من احترام دارد اما اين مانع از آن نمي شود که دستور بدهم خانه را با ساکنانش به آتش بکشند . همين روايت را بلاذري در الانساب ج 1 ص 586 و طبري در تاريخش ج 2 ص 443 نقل مي کند .
[=georgia, times new roman, times, serif]تحليل : جناب مراد زهي فرمودند موضوع خارج از بحث بوده اما خود ايشان و تمام اهل سنت وتشيع شاهد بودند که از هفت الي ده روز قبل از مناظره قرار شده بود موضوع , حضرت زهرا و هر مساله اي که مورد اختلاف شيعه وسني بوده و با وجود مبارک صديقه طاهره (س) حل مي شود , باشد . اما نمي دانم چرا هر وقت جناب مرادزهي با يک سوال مشکل روبرو مي شدند اصرار داشتند آنرا خارج از موضوع بحث که به مدت ده روز روزانه حداقل شش يا هفت مرتبه گوشزد مي شد , بدانند . در ادامه مستنداتي براي قضيه هجوم خواستند که آقاي قزويني چند نمونه را با سند صحيح از منظر اهل سنت بيان کردند .

[=georgia, times new roman, times, serif]3/ سوال : قزويني : بنا بر اعتراف آقاي مرادزهي اهل سنت عمر و ابوبکر را مثل اهل بيت دوست دارند .اما با توجه به حديث بخاري ومسلم در صحيحين فاطمه زهرا از آندو راضي نبوده و خدا و پيامبر هم از آندو راضي نيستند . محبت چنين اشخاصي ( عمر و ابوبکر ) بر خلاف عقل و شرع است . پاسخ بدهند .
[=georgia, times new roman, times, serif]جواب : مراد زهي : دلايلي که آقاي قزويني آوردند اصلا" سنديت ندارد . در ادامه آنچيزي که دکتر از انساب الاشراف خواندند آمده : علي و زبير رفتند پيش ابوبکر و گفتند که دستت را دراز کن تا با تو بيعت کنيم و بيعت کردند . فقط علي (ع) گلايه داشتند که چرا ابوبکر با ايشان مشورت نکرد .
[=georgia, times new roman, times, serif]تحليل : آقاي قزويني از عدم رضايت حضرت زهرا از ابوبکر و عمر و حب اهل سنت نسبت به عمر و ابوکر که بر خلاف اين نارضايتي و غضب است سوال کردند اما جناب مرادزهي اين سوال را ناديده گرفته و بي پاسخ رها کردند . اين هم در کنار سوال شماره 1 از جمله سوالاتي است که در اين مناظره توانائي پاسخ به آن ديده نشد و کاملا" مسکوت ماند . در بعضي از مناظرات ديگر ديده بوديم که وقتي به بن بست مي خورند راه جدل و سفسطه و مغلطه را پيش مي گيرند اما در باره اين دو سوال چيزي جز سکوت از آقاي مرادزهي ديده نشد . اما سراغ مطلبي برويم که مرادزهي نقل کرده است . وي بدون اقامه دليل وبرهان اسناد هجوم را بدون سند مي خواند و همه آنها را در يک چشم به هم زدن باطل ميکند .البته در ادامه مناظره چند دليل مي آورد که مطمئنا خود او نيز معتقد به اين دست و پا زدن هاي بيهوده و بدون هيچ پشتوانه علمي نيست . او ادامه حديث هجوم را از انساب الاشراف مي خواند که با صحيح بخاري ( چنانچه بعدا" خواهيم ديد ) متضاد است و ماجراي هجوم را به يک گلايه علي (ع) از ابوبکر حل مي کند . مثل اينکه روايت ندامت ابوبکر که در شماره 2 را در عرض چند دقيقه از ياد برد و صحه گذاردن علماي طراز اول اهل سنت بر اين حديث را ناديده گرفت . حديث ندامت نيز از جمله رواياتي است که آقاي مرادزهي در طول مناظره ديگر از آن يادي نکرد و همان شيوه سکوت را در برابر آن اتخاذ کرد .

[=georgia, times new roman, times, serif]4/ سوال : مرادزهي : چگونه آقاي قزويني مي گويند آندو بر اثر هجوم به خانه وحي خيانتکار بوده اند اما در ج 1 ص 16 احقاق الحق قاضي نورا... شوشتري از امام صادق مي خوانيم : آنها عادل بودند , برحق بودند و بر حق هم فوت کردند .
[=georgia, times new roman, times, serif]جواب : قزويني : گفتيد که طبق روايت انساب الاشراف علي (ع ) آمد و بيعت کرد اما در صحيح بخاري ج 5 ص 82 ح 4240 و صحيح مسلم ج 5 ص 154 آمده که علي (ع) بعد از 6 ماه بيعت کرد .// جناب مرادزهي گفت که ما آندو را خيانتکار مي خوانيم اما در صحيح مسلم ج 5 ص 159 ح 4468 آمده که عمر رو به علي (ع) و عباس مي گويد : شما رايتان در مورد ابوبکر و خلافتش آنست که هم دروغگوست هم گناهکارست هم حيله گر است و هم خائن است . پس از ابوبکر هم من خليفه شدم و مرا دروغگو و گنامکار و حيله گر و خائن مي دانيد // در مورد حديثي که در احقاق الحق آمده : اولا" : آدرس را اشتباه گفتيد ج1 ص 69 . ثانيا" : اين حديث هيچ سندي ندارد . ثالثا" : در ادامه حديث آمده که منظور من ( امام جعفر صادق ) از عادل اين بود که آنهااز عدل عدول کردند و امام اهل آتشند و آيه { وجعلنا هم ائمه يدعون الي النار . قصص 4 } را خواندند و فرمودند : قاسطند يعني { و اما القاسطون فکانوا الجهنم حطبا . جن 3 }
[=georgia, times new roman, times, serif]تحليل : جناب مراد زهي براي اينکه ابوبکر و عمر را از اتهام هجوم به خانه وحي مبرا کند پا روي اصول اوليه اهل سنت و صحيح بخاري ومسلم مي گذارد که شايد براي جهان اهل سنت اين حرکت چندان خوشايند نبود . در ادامه خيانتکار بودن عمر و ابوبکر را به قزويني منتصب کرده و آنرا بر خلاف فرمايشات اهل بيت مي داند و گواهي از احاديث امام صادق را با سانسور قسمتي از حديث مي آورد . جناب قزويني بنا به نص صريح صحيح مسلم حضرت علي را صاحب نظر خيانتکار بودن آندو معرفي کرده و اين ادعا را ثابت مي کند . ضمن اينکه قسمت سانسور شده حديث امام صادق را بيان کرده و دست جناب مرادزهي را براي عوام اهل سنت رو ميکند . چرا که هرجا مي نشستند مي گفتند امام صادق , ابوبکر و عمر را قاسط معرفي کرده است . حالا جهان اسلام اعم از شيعه و سني هستند که بايد در مورد اين کار مراد زهي تفکر کرده و آيه النساء150 { إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَيُرِيدُونَ أَن يُفَرِّقُواْ بَيْنَ اللّهِ وَرُسُلِهِ وَيقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ أَن يَتَّخِذُواْ بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلاً } را مورد تامل قرار دهند . از همه مهمتر آنکه جناب مرادزهي حديثي را سانسور کرده اند که اساسا" سند روائي ندارد و کاملا" براي هر دو گروه شيعه و سني چنين احاديثي بي ارزش است .

[=georgia, times new roman, times, serif]5/ سوال : قزويني : در صحيح مسلم ج6 ص22 آمده هر کس بميرد و بر او امامي نباشد به مرگ جاهليت مرده است .از طرف ديگر در صحيح بخاري و مسلم آمده که فاطمه (س) نه تنها با ابوبکر بيعت نکرد بلک غضبناک هم از دنيا رفت . آيا زهرا (س) به مرگ جاهليت مرده ( العياذ بالله ) يا خلافت ابوبکر مشروع نبوده ؟
[=georgia, times new roman, times, serif]جواب : مراد زهي : حديث نورا... شوشتري به زبان عربي است , عادل و قاسط در زبان عربي به چه معنائي هستند ؟ // اما در مورد حديثي که علي (ع) ابوبکر و عمر را خيانتکار و دروغگو مي داند : مفهوم اين حديث استفهامي است و مي گويد آيا شما فکر مي کرديد که ايشان کاذبا" غادرا" آثما" خائنا" است ؟ // در کشف الغمه اربيلي ج2 ص 291 از قول امام سجاد آمده که نسبت به متعرضين و آنهائي که نسبت به سه خليفه اول بدگوئي بودند فرموده اند ما بايد نسبت به اصحاب و مومنين گذشته دعاي مغفرت کنيم .
[=georgia, times new roman, times, serif]تحليل : گوينده سخن ( امام صادق ) منظور خود را به زبان عربي آورده است و آنرا تشريح نموده . جمله ( آنها از عدل عدول کردند و امام اهل آتشند ) به زبان عربي آمده است . آيه قرآن که امام صادق بيان کرده اند { وجعلنا هم ائمه يدعون الي النار . قصص 4 } به زبان عربي است . منظور از قاسط هم با آيه قرآن روشن شده است { و اما القاسطون فکانوا الجهنم حطبا . جن 3 } که اينهم به زبان عربي است . جناب مراد زهي وقتي که دست خود را در ماجراي سانسور حديث روشده ديدند راه جدل را پيش گرفتند ولي مثل اينکه اساسا" حواسشان جاي ديگري بوده و نشنيدند که اگر هم ما حديث را سانسور شده بپذيريم !!! نمي توانيم حديث بدون سند را گواهي قرار دهيم چرا که با راه انصاف و اسلام و عقل در تضاد است . در ادامه پاسخ , ايشان دو مورد را بيان کردند که از سوي جناب قزويني پاسخ داده خواهد شد .
[=georgia, times new roman, times, serif]قزويني : روايت کشف الغمه در سندش ابوهريره است و او به هيچ عنوان مورد وثوق نيست چون اميرالمومنين او را ذم کرده است // در مورد خيانتکار بودن ابوبکر و عمر از ديدگاه علي (ع) در صحيح مسلم و جواب مرادزهي :
[=georgia, times new roman, times, serif]1. خليفه دوم سوال نکرد بلکه مي گويد ( فرايتماني ) يعني راي و نظر شما اين بود که من دروغگو , حيله گر و خائنم
[=georgia, times new roman, times, serif]2. اميرالمومنين و عباس وقتي که خليفه دوم گفت شما رايتان اين بود , نه علي (ع) ونه عباس و نه بقيه اصحاب اين را تکذيب نکردند و نگفتند : نه , ما نسبت به شما چنين عقيده اي نداريم .
[=georgia, times new roman, times, serif]3. خود آقاي بخاري به خاطر اينکه اين موضوع را توهين به خليفه اول و دوم مي داند به جاي دروغگو و حيله گر و خائن کلمه کذا و کذا را آورده است .

[=georgia, times new roman, times, serif]6/ سوال : قزويني : سوال قبل و قبل تر من پاسخ داده نشد . بنا بر اعتراف آقاي مرادزهي اهل سنت عمر و ابوبکر را مثل اهل بيت دوست دارند .اما با توجه به حديث بخاري ومسلم در صحيحين فاطمه زهرا از آندو راضي نبوده و خدا و پيامبر هم از آندو راضي نيستند . محبت چنين اشخاصي ( عمر و ابوبکر ) بر خلاف عقل و شرع است . پاسخ بدهند .
[=georgia, times new roman, times, serif]جواب : مرادزهي : موضوع بحث ما اين نيست و بحث فاطمه زهرا (س) و بحث بيعت يک بحث مستقلي است // در مورد مساله هجوم به خانه زهرا (س) مدرک ارائه کنيد . نه خود علي و نه خود فاطمه و حسن و حسين اين ادعا را در طول 14 قرن مطرح نکرده اند // در خطبه 219 نهج البلاغه آمده ( متن عربي را نمي خوانم !! ) : خداوند شهرهاي عمر را آباد گرداند او کجي را راست نمود و بيماري را معالجه کرد و بر پا داشت و تبهکاري و فساد را پشت سر نهاد و پاک وبي آلايش از دنيا رفت و نيکوئي و خير خلافت را دريافت و از شر و بدي هم پيشي گرفت . در بخش کلمات قصار نهج البلاغه شماره 459 آمده بعد از ابوبکر بر مسلمانان فرمانروا شد پس امر خلافت را بر پا داشت و ... . اين کلمات مطاعن خليفه اول و دوم و هجوم به خانه وحي را رد مي کند .
[=georgia, times new roman, times, serif]تحليل : قزويني بعضي از سوالاتي را که جناب مراد زهي پاسخ نداده اند و در برابر منطق آن سکوت نموده اند را مطرح مي کند اما متاسفانه مرادزهي با کلمه تکراري خود حوصله اهل سنت و تشيع را سر برد . ايشان دوباره اذعان نمود که از موضوع بحث ما خارج است . تقريبا" نصف مناظره طي شده اما هنوز ايشان به موضوع بحث پي نبرده است . مرادزهي دوباره از آقاي قزويني مدرک هجوم به خانه علي (ع) را مي خواهد . خواننده اين تحليل به خوبي دريافته است که تا به حال مدارک زيادي در اين مورد از طرف جناب قزويني مطرح شده است و به تمام شبهات اين مدارک به وسيله منابع موثق اهل سنت پاسخ داده شده است . اما چرا جناب مراد زهي دوباره حرف خود را تکرار ميکند ؟ هيچ کس آگاه نيست . اگر دلايل قزويني غلط باشند ناچاريم بپذيريم کتب اهل سنت اشتباه و مملو از غلط است , جانب مرادزهي با علم به اين مطلب , هيچ گاه دليلي براي رد ادله جناب قزويني نياورد چون در اينصورت بايد جلوي کتب معتبر خودشان مي ايستاد ولي براي خالي نماندن عريضه دوباره گوئي کردند . اما در ادامه جناب مراد زهي که تمام سخنانشان را عربيمي گفتند با اشاره به خطبه نهج البلاغه شبهه اي را وارد کردند که جناب قزويني به آن پاسخ ميگويند . اگر نگاهي به اين خطبه نهج البلاغه بيندازيم متوجه دليل عربي نخواندن مرادزهي ميشويم : لله بلاء فلان فلقد قوم الاود و داوي العمد و اقام السنه و ... . بازهم جناب مرادزهي دست به شيطنت زدند , انگار اصلا" براي روشن شدن حقيقت نيامده اند , گناه هزاران جوان شيعه و سني بي طرف که به اميد روشن شدن حقيقت پاي مناظره نشسته اند چيست ؟ ايشان براي اينکه کلمه فلان را با خيال راحت به عمر نسبت دهند از خواندن متن عربي آن صرف نظر کردند . گويا يادشان رفته که حتي شارحان سني مذهب نهج البلاغه کلمه فلان را به عمر نسبت نداده اند . مگر پنج دقيقه قبل ( سوال 5 را ببينيد ) به تمام بينندگان مناظره با دليل محکم از صحيح مسلم ثابت نشد که نظر علي (ع) درباره عمر و ابوبکر خائن و دروغگو و گناهکار است . پس چطور دوباره با زير پا نهادن شعور بينندگان مناظره اين عوام فريبي ها را انجام مي دهند ؟

[=georgia, times new roman, times, serif]7/ سوال : مرادزهي : مستندات هجوم را بيان کنيد .
[=georgia, times new roman, times, serif]جواب : قزويني : قبلا" عرض کردم در المصنف با سند صحيح ( دکتر قزويني رجال اين حديث را با کتب رجالي اهل سنت بررسي کردند و صحت اين حديث را به اثبات رساندند ) آمده که عمر گفت من دستور مي دهم خانه را به آتش بکشند و حضرت زهرا و علي (ع) و حسن (ع) و حسين (ع) را تهديد به سوزاندن مي کند . آيا خليفه حق دارد اگر کسي ممانعت از بيعت کرد اين کار را بکند ؟ بيعت کردن از قبول دين بالاترست ؟ قرآن صراحت دارد که لا اکراه في الدين قد تبين الرشد من الغي . و نسبت به خود رسول خدا صراحت دارد که تو وظيفه ات فقط ابلاغ است و حق شما اين نيست که مردم را به زور وادار به اسلام کنيد . طبري و بلاذري هر کدام احاديثي را با مضمون هجوم به خانه را دارند که سندا" صحيح است . روايت ندامت ابوبکر از تهاجم را هم داريم که سيوطي و فرحان مالکي و مقدسي راي به صحيح السند بودن آن داده اند . ابن تيميه حراني در منهاج السنه ج4 ص220 مي گويد ابوبکر خانه زهرا را بهم ريخت و وارد خانه شد و خانه را کشف کرد . شهرستاني و عسقلاني در لسان الميزان ج1 ص268 و صفدي در الوافي و قرطبي همه اين قضيه را مطرح مي کنند . عبدالفتاح عبدالمقصود در کتاب الامام علي و محمد هيکل در کتاب ابوبکر صديق ص62 و عمر رضا کحاله اين روايت را قبول دارند و مشکلي ندارد .
[=georgia, times new roman, times, serif]تحليل : جناب قزويني در جواب مولوي مرادزهي مستنداتي را با سند صحيح طبق قواعد اهل سنت بيان مي کند . البته اين مستندات را بارها و بارها تبيين کرده بودند اما جناب مرادزهي برخلاف روح مناظره که تلاش براي روشن شدن مطاللب است , با دست و پازدن هاي بيهوده و تکرار مکررات قصد شبهه افکني دارند ولي با اتمام اين تلاشها قزويني با منابع مورد وثوق اهل سنت اين شبهات را جواب دادند . حتي جناب مرادزهي اشکالي بر دلايل قزويني نمي گيرند و فقط مي گويند : ( دوباره بگو ) .

[=georgia, times new roman, times, serif]8/ سوال : قزويني : با توجه به مصادر عرض شده , قضيه هجوم ثابت است و اين هجوم نشان مي دهد که اجماعي در کار نبوده و علي (ع) و عدهاي از بني هاشم از بيعت با ابوبکر خارج بوده اند . ابن حزم اندلسي در المحلي ج9 ص345 مي گويد : لعنت خدا به اجماعي که حضرت علي (ع ) و صحابه اش در درون اجماع نباشند .
[=georgia, times new roman, times, serif]جواب : مرادزهي : از روايت المصنف در مورد هجوم حداکثر تهديد ثابت است و اينکه راوي اين حديث زيد بن اسلم است و بنابر کتاب تقريب التهذيب ابن حجر اين روايت منقطع و بي ارزش است // خانه علي و فاطمه زهرا متصل به مسجد النبي بود يعني اگر خانه آتش مي گرفت مسجد هم آتش مي گرفت . چگونه است با اين صحابه اي که هر به مسجد مي آمدند , بايد حديث به حد تواتر مي رسيد . نه اينکه در چند کتاب که راويشان مثل جابر جعفي که کذاب است و زيد بن اسلم که منقطع است مطرح شود .// روايت بلاذري در انسال الاشراف باطل است چون نمي توان مطلب به اين مهمي را از يک کتاب نسب نامه ثابت کنيم .
[=georgia, times new roman, times, serif]تحليل : خواننده عزيز مصادر آمده در شماره 7 را ببيند . آيا عجيب نيست که با اين همه منبع جناب مراد زهي به المصنف تکيه زده اند . انگار که اصلا" بقيه آنها را نشنيده اند و در مقابل روايتي مثل ندامت ابوبکر کاملا" بي پاسخ هستند و خود را به نشنيدن زده اند . ايشان با ايجاد اشکال در سند اين روايت قصد بي ارزش جلوه دادن آن را دارد اما قزويني در ادامه جواب ايشان را با کتب معتبر و نظر علماي طراز اول اهل سنت , مي دهد . جناب مرادزهي مي گويند اگر خانه را آتش زدند پس چرا مسجد همجوار آنجا آتش نگرفت . جناب مرادزهي فراموش کرده اند که عمر و بقيه نمايندگان ابوبکر فقط در خانه را آتش زدند نه کل خانه را . مراد زهي گمان ميکند علي (ع) در آلاچيق زندگي مي کرده است که با آتش زدن در خانه , ديوارهاي گلي هم آتش بگيرد و تمام خانه و ساکنان کوچه را با خاکستر يکسان کند . در ادامه جناب مرادزهي دست به اعلان نظر عجيبي مي زند و وقتي که با سند صحيح روايت روبرو مي شود , به خاطر نام کتاب استناد به آن غلط است . جناب مرادزهي فراموش کرده اند سند صحيح اين روايت يعني يکي از شاهدان هجوم به خانه وحي ويکي از اصحاب رسول خدا که از نظر اهل سنت ستارگان نجات امت هستند اين روايت را نقل کرده است تا به امروز به دست ما رسيده , يعني يکي از شهود ماجرا آنرا نقل نموده است و تمام علماي طول تاريخ اهل سنت با پشتوانه اي تقريبا" 1500 ساله اين شاهد را راستگو مي دانند و به او اعتماد کرده اند . اما در مورد اينکه اين روايت به حد تواتر نرسيده پس دروغ است بايد بگويم يکي از اهل سنت که اتفاقا" با هم به اين مناظره گوش مي کرديم گفت {اين سخن مرادزهي کاملا" بي منطق است چون اين روايت در نزد شيعه ها در مقام تواتر است پس براي آنها قابل قبول است و در نزد ما سني ها هم خبر واحد اگر با سند صحيح باشد مثل آيات قرآن مورد وثوق است پس براي ما هم اين روايت مورد وثوق است هر چند به حد تواتر نرسيده باشد } . البته در طول تاريخ از طرق بسياري اين قضيه بدست شيعه و سني رسيده است اما جبهه گيري اهل سنت در برابر اين موضوع دليل ديگري است براي عدم تواتر در نزد ايشان . چون هر کس اين روايت را نقل مي کرد او را کافر مي دانستند مثل ابراهيم سيار . و وقتي هم براي قضيه هجوم از آنها دليل آورده شود مي گويند فلاني کافر بوده است . وقتي سوال مي کنيم چرا کافر بوده ميگويند چون قضيه هجوم را نقل کرده است !! . دليل ديگر عدم تواتر از بين بردن کتبي است که اهل سنت با آنها مخالف هستند . اهل سنت هر وقت مطلبي را بر خلاف ميلشان مي ديدند آنرا از بين ميبردند . نمونه اي از آنرا در تحريف بخاري در شماره 5 ديديم .در العلل و الرجال ج1 ص60 ميخوانيم : احمد بن حنبل در کتاب العلل مي گويد : ابوعوانه کتابي در معايب اصحاب رسول خدا نوشته بود , سلام بن ابي مطيع نزد او آمد و گفت ابي عوانه آن کتاب را به من بده . ابوعوانه کتاب را به او داد و سلام آنرا گرفت و سوزاند . در الکامل ج5 ص519 ابن عدي درباره ابن خراش مي نويسد او دو کتاب درباره حرکت هاي ناروا و معايب ابوبکر و عمر تاليف کرده است . سپس ابن عدي او را توثيق مي کند . به راستي آن دو کتاب الان کجا هستد ؟

[=georgia, times new roman, times, serif]9/ سوال : مرادزهي : بجاي سوال , پاسخ روايت طبري را مي دهم : کتاب طبري يک کتاب تاريخ است و طبري اين تعهد را نداشته که روايات صحيح را بياورد وانگهي چه تضميني وجود دارد که در تاريخ طبري هم دستبرد نباشد . پس نمي توان به آن استناد کرد . لطفا" از نهج البلاغه دليل بياوريد .
[=georgia, times new roman, times, serif]جواب : قزويني : کاش آقاي مرادزهي حدالقل به سند روايت المصنف يک نگاه مي کردند . در آنجا آمده { زيد بن اسلم عن ابيه اسلم } .اين حديث انقطاع ندارد جناب مراد زهي ! .او از پدرش حديث نقل مي کند . ابوزرعه و ابو حاتم و ابن سعد و نسائي و ابن خراش همه مي گويند زيد بن اسلم ثقه است ( تهذيب الکمال ج10 ص17 ) .پدرش اسلم قرشي است که مزي ميگويد زمان پيامبر را درک کرده و عجلي هم گفته : مديني الثقه . ابوزرعه هم گفته ثقه است ( تهذيب الکمال ج2 ص330 ) // گفتيد از نهج البلاغه دليل بياورم , چشم . در خطبه 202 نهج البلاغه آمده : علي (ع) هنگام دفن حضرت زهرا خطاب به رسول گرامي فرمودند يا رسول ا... دخترت به تو خبر داد که امت تو در حق فاطمه ظلم کردند . در منهاج البراعه ج13 ص14 مي خوانيم : اين اشاره دارد به شکستن پهلوي حضرت زهرا و سقط جنين حضرت زهرا . اين تعبير را عمر رضا کحاله در اعلام النساء ج3 ص21 و مامون غريب در خلافه علي بن ابي طالب ص33 و عبدالعزيز شناوي در سيدات نساء اهل الجنه ص151 نقل ميکنند .
[=georgia, times new roman, times, serif]تحليل : مولوي مرادزهي هرقدر که تلاش کردند حدالقل يکي از منابع روائي هجوم به خانه اهل بيت را شبهه دار کنند به در بسته خوردند و با دلايلي از کتب خودشان روبرو شدند . در ادامه ايشان از منابع تشيع دليل خواستند که قزويني مقداري را از نهج البلاغه و منابع اهل سنت که شاهد بر سخن نهج البلاغه بودند ذکر کرد. اينکار براي اين بود که اگر آقاي قزويني تنها از نهج البلاغه دليل مي آوردند جناب مرادزهي آنرا از تحريفات شيعي قلمداد ميکردند و براي جلوگيري از اين شبهه زائي ايشان قرائن اهل سنت را نيز از زبان بزرگترين و فحول علماي سني مذهب ذکر کردند . اما بنابر آنچه که خواهيم ديد جناب مرادزهي براي فرار از سخن اهل سنت , علماي خودشان را لت و پار کرده و به مقام علمي آنها لگد پراني بي مورد مي کند . اما در مورد تحريف تاريخ طبري جناب مرادزهي بايد دليل اقامه کند وگرنه از وي پذيرفته نمي شود . به همان دليلي که صحيح بخاري تحريف نشده است بايد بگوئيم تاريخ طبري نيز تحريف نشده است . جناب مرادزهي وقتي سند صيح روايت را مي بيند تهمت تحريف به تاريخ طبري را وي زند , همان کتابي که اهل سنت درباره آن نوشته اند : { كتاب "تاريخ الطبري" تاريخ "الرسل والملوك" أو الأمم والملوك من أهم كتب المصادر في مجال التاريخ، إذ يعد أوفى عمل تاريخي بين مصنفات العرب أقامه مصنفه على منهج مرسوم، وساقه في طريق استقرائي شامل، بلغت فيه الرواية مبلغها من الثقة والأمانة، أكمل ما قام به المؤرخون قبله، كاليعقوبي والبلاذري، والواقدي، ومهد لمن جاء بعده كالمسعودي، وابن مسكويه وابن الأثير وابن خلدون ولم يقتصر على تاريخ الإسلام بل أرخ لما قبل الهجرة بل ابتدأ من القول في ابتداء الخلق ما كان أوله.. ..}

[=georgia, times new roman, times, serif]10/ سوال : قزويني : آقاي مراد زهي گفت اين روايت تهديد را ثابت مي کند . آيا تهديد فردي براي بيعت از ديدگاه قرآن سند دارد ؟ اين تهديد مخالف سوره نور آيه54 است : >
[=georgia, times new roman, times, serif]جواب : مرادزهي : خطبه 219 نهج البلاغه اين خطبه اي که جناب قزويني از نهج البلاغه نقل کردند نفي مي کند . خطبه اي که ايشان خواندند دليل و سند روشني بر قتل فاطمه زهرا و سقط جنين او نيست . // شما از روزنامه نگاري مثل هيکل دليل مي آوريد که سنديت ندارد و تنها رمان نويس واديب هستند .// در ناسخ التواريخ ميرزا تقي خان در شرح حال امام زين العابدين امده : از جناب زيد سوال کردند درباره ابوبکر و عمر چه مي فرمائيد ؟ فرمود : من و تمام اهل بيتم درباره اينها جز خير نمي گويند و ايشان به هيچکس ظلم نکرده اند و به کتاب الله و سنت رسول عمل کردند .
[=georgia, times new roman, times, serif]تحليل : در بخش سوال 6 جواب زرنگي و تحريف جناب مرادزهي در مورد خطبه 219 نهج البلاغه آمده است . البته در ادامه مناظره نيز آقاي قزويني جواب اهل سنت را به آقاي مرادزهي در مورد اين خطبه ميدهد . اما گفتند روايت نهج البلاغه دليلي بر شهادت حضرت زهرا (س) نيست . بايد بگوييم با روايات اهل سنت که تا به اينجاي مناظره با سند صحيح از نظر اهل سنت اقامه شده چه کنيم ؟ اگر قرار است از منابع شيعه روايتي ذکر شود , اين مساله در حد تواتر است . خوب است آقاي مرادزهي مطلب شماره 9 را مطالعه کنند . اما روايتي که از ناسخ التواريخ آمده اصولا" سند ندارد تا مورد احتجاج قرار بگيرد . اگر قرار باشد هر يک از طرفين شيعه و سني به روايات بدون سند اتکا کنند , هيچگاه حق ظاهر نمي شود واسلام در چشم بهم زدني نابود مي شود . در کدام سوال و جوابي در طول مناظره شاهد آن بوديم که جناب قزويني شواهد و روايات بدون سند ذکر کند ؟ ولي تا جائي که دلتان بخواهد آقاي مراد زهي اينگونه روايات را به شهادت مي آورد که نه تنها مورد قبول تشيع نيست بلکه جمهور فحول و علماي اهل سنت با آوردن حديث بدون سند مخالفت دارند . کافيست براي اثبات دروغ بودن اين روايت بدون سند مطالعه اي دوباره بر مطلب شماره 4 و5 داشته باشيم . آقاي مرادزهي بار ديگر در مقابل سوال قزويني سکوت کرده اند و هنوز پاسخي به آن نداده اند . ايشان کلا" فراموش کرده مناظره براي پاسخ به سوال طرف مقابل است نه سکوت در برابر آن و تکرار مکررات .

[=georgia, times new roman, times, serif]11/ سوال : مراد زهي : بجاي سوال در مورد طبري يک چيز ديگر عرض کنم : نخستين راوي تاريخ طبري ابن حميد است که از ديدگاه محدثين متهم به دروغ پردازي و منکرالحديث است . آخرين راوي نيز منقطع است .
[=georgia, times new roman, times, serif]جواب : قزويني : جناب مرادزهي ! آقاي مزي در تهذيب الکمال ج5 ص100 از يحيي بن معين و از ابوزرعه و از احمد بن حنبل توثيق ابن حميد را نقل مي کند . وقتي شخصيتي مثل احمد بن حنبل ( رئيس حنابله ) , يحيي بن معين و ابوزرعه که از استوانه هاي علمي اهل سنت هستند وي را توثيق مي کنند حرف ديگران قابل قبول نيست . ايشان گفتند که منکر الحديث است . ابن حجر عسقلاني در لسان الميزان ج2 ص308 مي گويد اگر بنا باشد هر کس منکر الحديث بود او را تضعيف کنيم , از محدثين يک نفر هم سالم نمي ماند . ذهبي هم ميزان الاعتدال ج1 ص118 اينرا نقل مي کند . پس روايت کاملا" سند صحيح دارد. بعضي از راويان صحيح بخاري مثل محمد بن عبدالرحمن طوافي و مفضل بن فضاله بنابر مقدمه فتح الباري منکر الحديث هستند . // جناب محمد هيکل که گفتيد يک روزنامه نگار است , ايشان 2 مرتبه وزير معارف مصر و 1 مرتبه رئيس مجلس شيوخ مصر بوده .// در رابطه با آن خطبه اي که از نهج البلاغه (219) مطرح کرديد که مراد جناب عمر بن خطاب است , کافيست که جناب آقاي صبحي صالح که از شخصيت هاي برجسته اهل سنت است ميفرمايد : مراد عمر بن خطاب نيست بلکه يکي از اصحاب علي (رض) است . روشن کننده اين قضيه مطاعن ديگري است که در نهج البلاغه آمده است .
[=georgia, times new roman, times, serif]تحليل : وقتي مولوي مرادزهي ديدند که با تهمت تحريف تاريخ طبري راه به جائي نمي برند در اسناد روايت شبهه اي ايجاد کردند که احمد بن حنبل جواب جناب مرادزهي را داد و سند اين روايت را نيز بدون آلايش توصيف کرد. درمورد انقطاع آخرين راوي کاش مدرکي هم ارائه مي شد چون با رجوع به تاريخ طبري چنين انقطاعي ديده نمي شود .
[=georgia, times new roman, times, serif]12/ سوال : قزويني : جناب مرادزهي تهديد به خانه وحي را قبول کردند . پس چرا عمر براي سعد بن عباده که تا آخر عمر بيعت نکرد , به خانه ايشان هجوم نبردند ( تهذيب الکمال ج10 ص18 ) و يا ابن بن سعيد بن عاص جزء کساني هستند که از بيعت خودداري کردند , چرا به خانه آنها هجوم نبردند ( اسد الغابه ج1 ص37 ) . چرا خليفه دوم دوگانه برخورد کردند ؟
[=georgia, times new roman, times, serif]جواب : مرادزهي : مسلمانان مدينه که شبانه روز 5 بار در مسجد النبي نماز مي خواندند کجا هستند که اين قضيه در حد تواتر ثابت مي شد . بني هاشم کجا بودند ؟ علي شير خدا کجا بود ؟ آيا اين زير سوال بردن تربيت پيامبر را نمي رساند که بعد از 23 سال نتوانست اصحاب خود را تربيت کند و به محض فوت او اصحاب به جان دخترش افتادند ؟ عبدالفتاح عبدالمقصود شاهد اين قضيه نبوده که بخواهد به خليفه دوم اتهام وارد کند . کجا هستند شاهدان اين قضيه ؟ // چون برخي از روايات نهج البلاغه مذمتي است پس همديگر را ساقط مي کنند پس بايد باز گرديم به قرآن : > . مهاجرين اول چه کساني بودند ؟ خليفه اول و دوم و سوم و چهارم . خداوند از آنها اعلام رضايت مي کند .
[=georgia, times new roman, times, serif]تحليل : قضيه تواتر حديث بطور مبسوط در شماره 8 توضيح داده شده است . اما اگر منظور مولوي مرادزهي از جمله " علي شير خدا کجا بود ؟ " اينست که چون علي شير خداست پس بايد با شمشير خودش ذوالفقار عمر را مي کشت , سخني بدون منطق است زيرا : زماني که زينب بنت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم از دنيا رفتند زنان و اهل و عيال رسول خدا مشغول گريه و عزاداري بودند در اين هنگام عمر در حضور پيامبر خدا شروع کرد به تازيانه زدن آنها که با مخالفت رسول خدا مواجه شد : عن ابن عباس قال : لما ماتت زينب بنت رسول الله صلى الله عليه (وآله) وسلم قال رسول الله صلى الله عليه وسلم : ألحقوها بسلفنا الخير عثمان بن مظعون فبكت النساء فجعل عمر يضربهن بسوطه فأخذ رسول الله صلى الله عليه وسلم يده وقال:مهلا يا عمر دعهن يبكين ، وإياكن ونعيق الشيطان.إلى أن قال:و قعدرسول الله صلى الله عليه وسلم على شفير القبر وفاطمة إلى جنبه تبكي فجعل النبي صلى الله عليه وسلم يمسح عين فاطمة بثوبه رحمة لها .
[=georgia, times new roman, times, serif]مسند أحمد 1 ص 237 ، 335 ، مستدرك الحاكم 3 ص 191 وصححه وقال الذهبي في تلخيص المستدرك : سنده صالح ، مسند أبي داود الطيالسي ص 351 ، الاستيعاب في ترجمة عثمان بن مظعون ج 2 ص 482 ، مجمع الزوائد 3 ص 17 . وأخرج البيهقي في السنن الكبرى 4 ص 70 . عمر جلوي چشم پيامبر زن رسول الله را ميزند . آيا رسول خدا عمر را قصاص کرد و او را مورد ضرب قرار داد ؟ خير . علي (ع) پيرو پيامبر است و سنت و منش او را پياده مي کند . اوست که پيامبر در وصفش فرموده علي مع الحق و الحق مع العلي . پس اين رفتار علي (ع) طيق سنت رسول خدا و پيامد آن طبق روش قرآن است و بنا به نص صريح روايت , حق هميشه با علي (ع) است و کار او حق بوده . جناب مرادزهي با جمله " زير سوال بردن تربيت پيامبر" خواستند به اصطلاح هوچي گري کنند اما غافل از اينکه خود رسول خدا فرموده اند امت من بعد از من مرتد مي شوند . تفصيل اين مطلب را دکتر قزويني در ادامه مناظره با دلايل محکم آورده است . ايشان گفتند " عبدالفتاح عبدالمقصود شاهد اين قضيه نبوده" . خير کسي هم چنين ادعائي نکرده است . در طول مناظره رواياتي با سند صحيح در نزد اهل سنت خوانده شد که مويد هجوم بودند من جمله روايت ندامت ابوبکر . سند صحيح يعني چه ؟ جناب مرادزهي فراموش کرده اند سند صحيح اين روايات يعني يکي از شاهدان هجوم به خانه وحي ويکي از اصحاب رسول خدا که از نظر اهل سنت ستارگان نجات امت هستند اين روايت را نقل کرده است تا به امروز به دست ما رسيده , يعني يکي از شهود ماجرا آنرا نقل نموده است و تمام علماي طول تاريخ اهل سنت با پشتوانه اي تقريبا" 1500 ساله اين شاهد را راستگو مي دانند و به او اعتماد کرده اند . ايشان فرمودند " چون برخي از روايات نهج البلاغه مذمتي است پس همديگر را ساقط مي کنند" . مثل اينکه وقتي جناب قزويني مطلب شماره 11 را بازگو مي کردند , جناب مولوي حواسشان کمي پرت بود . ولي در عوض ايشان تمام مسلمانان اعم از شيعه وسني دلايل قزويني را شنيدند . و دانستند که اصلا" روايت مويد عمر در نهج البلاغه وجود ندارد ( چنانچه علماي سني و شيعه معترفند ) که بخواهد روايات مذمتي را ساقط کند . ايشان آيه قرآن را شاهد بر صدق گفتارشان آوردند ولي اي کاش کمي در آيه دقت مي نمودند . السابقون يعني کساني که در اسلام آوردن سبقت گرفتند و از همه براي دعوت به اسلام مشتاق تر بودند . اين حتما" شامل عمر و ابوبکر نمي شود زيرا با آن رواياتي که جناب مرادزهي در طول 2 ساعت مناظره مشتاق شنيدنشان بود و در آخر هجوم را ثابت کرد در منافات است . چطور کسي مشتاق اسلام و عمل به آن است اما به سبط نبي مکرم حمله ور مي شود . از طرفي منظور آيه آن عده اي هستند که در دينشان ثابت ماندند نه آنهائي که بنا بر نص صحيح بخاري مرتد شدند . پس اين آيه مقصود آقاي مرادزهي را تائيد نمي کند .

[=georgia, times new roman, times, serif]سه دقيقه نهائي مرادزهي :
[=georgia, times new roman, times, serif]علي که شاهد ماجراي هجوم است کجاست ؟ ذوالفقارش کجاست ؟ در شرح ابن ميثم ص488 مي خوانيم که علي مي فرمايد ناصح ترين انسانها براي خلق خدا و رسول خدا خليفه صديق و خليفه فاروق هستند .آنها جايگاهي والا در اسلام دارند . و با وفات آنها زخم شديدي بر اسلام پديد آمد .خداوند به آنها جزا و پاداش خيرعنايت فرمايد. همچنين در کتاب شافي علامه علم الهدي ج2 ص428 از قول علي آمده بهترين امت بعد از پيامبر ابوبکر و عمر هستند .

[=georgia, times new roman, times, serif]سه دقيقه نهائي قزويني :
[=georgia, times new roman, times, serif]در رابطه با اين که ايشان فرمودند صحابه کجا رفتند . آيا تربيت پيامبر زير سوال نميرود . بايد بگويم از آقايان اهل سنت سوال کنيد که در صحيح بخاري ج7 ص207 ح6507 آمده : تمام صحابه بعد از من مرتد مي شوند و وارد آتش جهنم مي شوند . ابن کثير در البدايه و النهايه ج6 ص33 از قول عايشه نقل مي کند : همه عرب يعني همه مسلمانها مرتد مي شوند . اما در رابطه با اين که ايشان مي فرمايد اين قضيه شهادت حضرت زهرا سندي ندارد , قبلا" هم گفتم از جويني که استاد ذهبي است و ذهبي او را امام و پيشوا مي نامد نقل ميکند که وقتي رسول خدا چشمش به فاطمه افتاد فرمودند من مي بينم روزي را که حرمت او شکسته مي شود و حق او غصب مي شود و ارث او گرفته مي شود و پهلويش شکسته مي شود و جنين او محسن را سقط ميکنند ....
[=georgia, times new roman, times, serif]تحليل : در مورد سخنان مولوي مرادزهي که فرمودند " علي که شاهد ماجراي هجوم است کجاست ؟ ذوالفقارش کجاست ؟" در مطلب شماره 12 به تفصيل صحبت شد . اما ايشان حديثي را خواندند که علماي اهل سنت به دروغ بودن آن اذعان دارند چرا که علي (ع) عمر و ابوبکر را صديق و فاروق نمي دانست . طبق روايات صحيح السندي كه در بسياري از كتابهاي اهل سنت وجود دارد ، اين دو لقب مبارك ، از القاب اختصاصي علي عليه السلام بوده است ؛ اما جناب مولوي تلاش كرده اند كه اين فضليت را براي خلفاي ديگر نقل كنند . ما به چند روايت اشاره مي كنيم : بسياري از علماي اهل سنت ؛ از جمله ابن ماجه قزويني در سننش كه يكي از صحاح سته اهل سنت به شمار مي آيد ، با سند صحيح نقل كرده : عَنْ عَبَّادِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَ عَلِيٌّ أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَأَخُو رَسُولِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَنَا الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ لَا يَقُولُهَا بَعْدِي إِلَّا كَذَّابٌ صَلَّيْتُ قَبْلَ النَّاسِ بِسَبْعِ سِنِينَ . عباد بن عبد الله گويد : علي عليه السلام فرمود : من بنده خدا ، برادر رسول خدا و صديق اكبر هستم ، پس از من جز دروغگو كسي ديگر خود را صديق نخواهد خواند ، من هفت سال قبل از ديگران نماز مي خواندم . سنن ابن ماجة ، ج1 ، ص 44 ، و البداية والنهاية ، ج3 ، ص 26 و المستدرك ، حاكم نيشابوري ، ج3 ، ص 112 وتلخيص آن ، تأليف ذهبي در حاشيه همان صفحه ، و تاريخ طبري ، ج2 ، ص 56 ، والكامل ، ابن الاثير ، ج2 ، ص 57 و فرائد السمطين ، حمويني ، ج 1 ص 248 و الخصائص ، نسائي ، ص 46 با سندي كه تمام روات آن ثقه هستند ، و تذكرة الخواص ، ابن جوزي ، ص 108 و ده ها سند ديگر .محقق سنن ابن ماجه در ادامه مي نويسد : في الزوائد : هذا إسناد صحيح . رجاله ثقات . رواه الحاكم في المستدرك عن المنهال . وقال : صحيح على شرط الشيخين . درباره فاروق نيز گفتني است : محمد بن سعد در الطبقات الكبري ، ابن عساكر در تاريخ مدينة دمشق ، ابن اثير در اسد الغابة و محمد بن جرير طبري در تاريخش مي نويسند :قال بن شهاب بلغنا أن أهل الكتاب كانوا أول من قال لعمر الفاروق وكان المسلمون يأثرون ذلك من قولهم ولم يبلغنا أن رسول الله صلى الله عليه وسلم ذكر من ذلك شيئا . ابن شهاب گويد : اين گونه به ما رسيده است كه اهل كتاب نخستين كساني بودند كه به عمر لقب فاروق دادند و مسلمانان از سخن آنها متأثر شدند و اين لقب را در باره عمر استعمال كردند و از پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم هيچ مطلبي در اين باره به ما نرسيده است . الطبقات الكبرى - محمد بن سعد - ج 3 - ص 270 و تاريخ مدينة دمشق - ابن عساكر - ج 44 - ص 51 و تاريخ الطبري - الطبري - ج 3 - ص 267 و أسد الغابة - ابن الأثير - ج 4 - ص 57 . همچنين طبق عادتي که براي مولوي در طول مناظره ديديم ايشان حديثي بدون سند را از الشافي آورده است : با مطلب به ابات رسيده در همين جلسه مناظره در تضاد است . کافيست ايشان سري به مطلب شماره 4 و 5 بزند تا نظر علي (ع) را در مورد ابوبکر و عمر جويا شوند . ايشان در هنگام نقل قول قزويني از علامه جويني وسط حرف ايشان پريده و گفتند " ذهبي به جويني "حاطب ليل" گفته است .اما بايد توجه کنند که اين سخن كه ذهبي گفته باشد : جويني «حاطب ليل» است ، تهمتي است كه زركلي به ذهبي مي‌زند ، ذهبي در هيچ يك از كتاب‌هايش چنين جمله‌اي در باره جويني ندارد . وقتي ذهبي آن همه از وي تعريف و تمجيد مي‌كند و حتي از او در تذكرة الحفاظ با عناوين «الامام المحدث الاوحد الاكمل فخر الإسلام» ياد مي‌كند ، چگونه مي‌توان باور داشت كه در جاي ديگر او را «حاطب ليل» معرفي كرده باشد ؟!
[=georgia, times new roman, times, serif]در آخر از تمام حق طلبان خواهش مي کنم کمي تفکر کرده و راه تعصب و لجاج را پيش نگيرند و دنبال کلام مستدل جستجو کنند . براي انطباق صورت اين نقد و بررسي با مناظره ,پيشنهاد مي کنم فايل صوتي انرا تهيه و با اين مطالب تطبيق بدهيد تا راهي باشد براي يافتن حق .

[=georgia, times new roman, times, serif]قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقين

با اقتباس از:

http://www.bar-ali-chegozasht.blogfa.com/post-11.aspx

شبکه ماهواره‌اي «المستقله» انگلستان، شبکه‌اي است که با عنوان دفاع از عقائد اهل سنت تشکيل شده و تاکنون با ترتيب دادن چندين مناظره جنجالي، که به ادعاي مسؤلان اين شبكه بييندگان آن به حدود پنجاه ميليون نفر رسيد، تلاش در بر هم زدن روابط برادرانه بين شيعه و سني داشته است .

چندي پيش اين شبکه با اعلام موضوعي جديد براي مناظره از شيعيان دعوت کرده و ادعا نمود كه در صدد است تا وجود نداشتن هرگونه روايت صحيحي در منابع شيعه و سني در شهادت و مظلوميت حضرت زهرا را ثابت نموده و به زعم خويش يك بار و براي هميشه به پرونده شرکت هر ساله و پرشور شيعيان در عزاداري فاطميه را مختومه سازد.
بزرگان شيعه که از سوء سابقه اين شبکه در تحريک عواطف مذهبي شيعه و سني با اطلاع بودند، ابتدا دستور به عدم شركت شيعيان در اين مناظره نمودند؛ اما از آن‌جا كه اين شبکه بناي ايجاد تفرقه ميان شيعه و سني را داشت و با دعوت رسمي از شيخ جناحي از علماي عراق و نيز از صباح الخزاعي به عنوان متفکري شيعه روش جديدي را در پيش گرفت و آن استفاده از عدم تخصص جناب آقاي جناحي در زمينه بحث هاي کلام جديد و نيز ادعاي دروغين صباح الخزاعي در مورد شيعه بودن خويش و منکر شدن بسياري از اصول ثابته نزد شيعه بود .
همان‌گونه كه در متن مناظره هم مطرح مي‌گردد، عده اي از مراجع و بزرگان حوزه از جمله حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي به محض اطلاع و آگاهي از اين موضوع با جناب دكتر آيت الله حسيني قزويني تماس حاصل نموده و از ايشان مي‌خواهند تا با شركت در اين مناظره توطئه جديد وهابيت در ايجاد اختلاف ميان شيعه و سني را خنثي نموده و روايات موجود در اثبات شهادت حضرت صديقه طاهره سلام الله عليها را در آن برنامه در معرض ديد تمامي مسلمانان عالم قرار دهند.
از سوي ديگر آيت الله کوراني با اين شبكه تماس گرفته و با معرفي جناب دكتر حسيني قزويني به اين شبكه اعلام مي‌دارد در صورتي كه بناست نظرات واقعي شيعيان در اين برنامه و مناظره مطرح گردد بايد از ايشان در اين برنامه دعوت به عمل آيد.
حضور و شركت جناب دكتر حسيني قزويني در اولين شب مناظره كه مصادف با چهارمين شب آغاز اين مناظره ‌بود در حالي صورت گرفت كه در شب‌هاي قبل، اين شبكه با زير نويس و مانور‌هاي مداوم مجري اين برنامه (دكتر الهاشمي) همواره بر اين نكته تأكيد مي‌كرد كه شيعه در ادعاي خود مبني بر جسارت خلفا به حضرت زهرا هيچ مدرك صحيحي حتي در كتاب‌هاي خود ندارند.
اما با حضور جناب دكتر حسيني قزويني در اولين شب مناظره ورق برگشته و داستان دقيقا بر خلاف روند مورد نظر و نتيجه‌اي كه از آن مورد انتظار بود رقم ‌خورده و به صورت ديگري ادامه و ختم ‌گرديده است. يعني نه تنها فتنه ايجاد اختلاف و درگيري مذهبي بين شيعه و سني از بين ‌رفت، بلکه با مطرح شدن روايات اهل سنت در مورد هجوم خلفا به خانه حضرت زهرا سلام الله عليها و نيز روايات صحيحه شيعه، سبب آگاهي بسياري از مردم و اهل سنت را فراهم آورد.
سخنان و روشنگري‌هاي جناب دكتر حسيني قزويني در اين مناظره سبب شد تا شركت كنندگان سني و مجري اين برنامه رفته، رفته از ادعاي خود عقب نشيني نموده و زيرنويس‌هاي برنامه عوض شده و با دست برداشتن از هياهو‌ و جنجال‌هاي چند شب قبل، اصل هجوم و اسقاط جنين و شكستن پهلو و شهادت حضرت محسن عليه السلام‌ را پذيرفته و فقط به همين مقدار بسنده كنند كه عمر و ابوبكر به طور مستقيم در اين اقدام شركت نداشته‌‌اند.
در اين مناظره که با وجود نابرابر بودن نيروهاي موجود در آن و مقابله تمامي افراد حاضر در مناظره از جمله دکتر الحسيني از اهل سنت بحرين، دکتر ابوشوارب از اهل سنت مصر و خود دكتر الهاشمي مدير سنّي اين مناظره و نيز صباح الخزاعي که در اصل سنّي ولي به دروغ خود را شيعه معرفي کرده بود، اما با هوشياري جناب دكتر آيت الله حسيني قزويني اين ادعا باطل گرديد و حقانيت نظر شيعه در اين زمينه بر حق جويان ثابت گرديد و تريبوني که براي ترويج درگيري ميان شيعه و سني در نظر گرفته شده بود، وسيله‌اي براي بيان مظلوميت حضرت زهرا با روايات فريقين گرديد.
اين عمل ايشان سبب تغيير يافتن جوّ مناظره و برخوردهاي غير معقول مدير مناظره – دکتر الهاشمي- گرديد که خود به خوبي بيانگر ناراحتي مسئولين مناظره از اثرات آن بود اما اين برخوردهاي غير معقول نيز با لطف الهي ناکام ماند و شيعه سر افراز از اين مناظره بيرون آمد.
در پي اين پيروزي شيعه، حضرت آيت الله العظمي مکارم از جناب آيت الله قزويني تشکر کرده و فرمودند: «برخوردهاي اخير عده اي از بزرگان اهل سنت در مواجهه با شهادت حضرت زهرا به خوبي نشانگر استيصال ايشان و سبب مشخص شدن نقطه ضعف ايشان گرديده است که بايد از اين نقطه کمال استفاده را نمود.»
همچنين پس از اين مناظره علما و بزرگان حوزه علميه قم با تشکر از جناب آيت الله قزويني از حضور ايشان در اين مناظره ابراز خرسندي نمودند.
لازم به ذکر است که پس از اين مناظره تماس هاي بسياري از اهل سنت کشورهاي مختلف از جمله عربستان، عراق، آلمان و… با اين موسسه و جناب آيت الله قزويني صورت گرفت و عزيزان اهل سنت در آن با اشاره به مظلوميت حضرت زهرا سلام الله عليها، تقاضاي آشنايي هرچه بيشتر با مذهب شيعه را داشته و ابراز داشتند که به رغم تلاش‌هاي مسئولين شبکه المستقله، در سال آينده نه تنها شيعيان که حتي اهل سنت نيز براي حضرت زهرا مراسم عزاداري برپا خواهند داشت.
از اتفاقات ديگري كه در پي اين مناظره اتفاق افتاد حضور يکي از سرشناس‌ترين خانواده‌هاي كشور امارات و تشرف به مذهب تشيع بود.
نكته‌ لازم به ذكر اين است كه ترجمه فارسي، كاملاً مطابق با متن عربي آن كه پياده شده از فيلم ويديويي آن مي‌باشد صورت پذيرفته است و اين خود بهترين شاهد و گواه براي اثبات موفقيت جناب دكتر حسيني قزويني در اين مناظره است؛ اقدامي كه هيچ يك از سايت‌هاي وهابي تاكنون به هيچ شكل جرئت به اقدام آن ننموده‌اند.
در پايان خوانندگان عزيز را توصيه مي‌نماييم تا متن مناظره را با دقت هرچه تمام‌تر و تا جمله پاياني آن مورد مطالعه قرار دهند.



فهرست
















...































...

...





























































...







































...
سومين و آخرين قسمت حضور جناب دكتر حسيني قزويني













































































...













لينک متن PDF مناظره:


معاونت اطلاع رساني مؤسسه حضرت ولي عصر (عج)

با سلام

فايلهای مناظره صوتی بر گرفته از کتاب شبهاي پيشاور
http://www.askdin.com/showthread.php?t=4504

سخنرانیهای حجت الاسلام دکتر محمد حسینی قزوینی

مجموعه 89 سخنرانی از استاد حسینی قزوینی با موضوع پاسخ به شبهات وهابیت، تقدیم به کاربران عزیز
دانلود در ادامه مطلب

http://www.askdin.com/showthread.php?t=4503

موفق باشید!

ممنون خیلی خوب بود الهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم ولعن اعدائهم اجمعین

حدیث ساختگی برای عمر

مناظره آيت الله شيرازي با دانشمند سني

یكی از مراجع تقلید (مرحوم آیت‌اللّه العظمی سیّد عبدالله شیرازی «ره») می‌فرمود: در مكّه معظّمه بودم به كتاب‌فروشی‌ای كه در نزدیك «باب‌السّلام» بود، برای خریداری قرآن رفتم

در آن‌جا با یكی از دانشمندان با‌هوش اهل تسنّن، ملاقات كردم، او مرا شناخت (كه از علمای شیعه هستم)، احترام شایانی از من نمود، و سپس سؤالاتی از من نمود، نخستین سؤال خود را چنین شروع كرد:
«شما درباره این حدیث چه می‌گوئید كه پیامبر‌‌ـ صلّی‌ اللّه علیه و آله ـ فرموده است:
«لَو كانَ نَبِیٌّ غَیْرِی لَكانَ عُمَر»:
«اگر بعد از من پیامبری وجود داشت، او عمر‌بن‌خطّاب بود!!»؟
گفتم: هرگز پیامبر‌‌(ص) چنین حدیثی را نفرموده است، و این حدیث،‌ جعل شده و دروغ محض است.

گفت: به چه دلیل؟
گفتم: شما درباره «حدیث مَنْزِلَه» چه می‌گوئید؟ آیا این حدیث بین ما و شما از احادیث قطعی است یا نه؟ كه پیامبر(ص) به علی(ع) فرمود:
«یا علِیُّ اَنْتَ مِنّیِ بِمَنْزِلَهِ هاروُنَ مِنْ مُوسی اِلاّ اَنَّهُ لا نَبِیَّ بَعْدِی»: ای علی! نسبت تو به من همانند نسبت هارون به موسی‌(ص)است، جز این‌كه بعد از من پیامبری نخواهد بود. (1)

گفت: آری صحّت این حدیث به نظر ما مسلّم و قطعی است.
گفتم: از این حدیث (به دلالت التزام) فهمیده می‌شود، اگر پیامبری بعد از پیامبر اسلام‌ بود او حتماً علی‌‌‌ (ع) بود،

روی این اساس مطابق این حدیث كه مورد قبول شما است، حدیثی كه اكنون نقل كردی (اگر بعد از من پیامبری بود، او عمر بود) بی اساس و دروغ محض است.


او در برابر این پاسخ فرو‌ماند، و در حالی كه حیرت‌زده شده بود، سكوت نمود.

پي نوشت:
1- صحیح مسلم، ج 3،‌ ص 236ـ صحیح بخاری، ج 2، ص 185ـ مسند احمد، ج 1، ص 98، 118

اجتهاد در مقابل نصّ توسط عمر!

اشاره:
از نظر اسلام آن‌چه كه از آیات قرآن و گفتار پیامبر‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ صریح و روشن است، همان را باید پیروی كرد،‌ و اگر در برابر آن، توجیهاتی كنیم و آن را «اجتهاد» بنامیم،

كه «اجتهاد در برابر نصّ» است،‌ و چنین اجتهادی قطعاً باطل است، و چنین اجتهادی، همان «بدعت» است كه سر از كفر و گمراهی در می‌آورد.

ولی اجتهاد صحیح عبارت از آن است كه صحّت دلیل حكم موضوعی،‌ از نظر دلالت،‌ روشن نیست، مجتهد با توجّه به قواعد اجتهاد،‌ حكم آن موضوع را استنباط می‌نماید، چنین اجتهادی، از مجتهد جامع شرائط، برای مقلّدینش حجّت خواهد بود.

اینك با توجّه به این اشاره، به مناظره زیر توجه كنید:



ملكشاه سلجوقی،‌ مجلسی تشكیل داده بود، خودش و وزیرش «خواجه نظام‌الملك» در آن مجلس حاضر بودند، بین یك نفر از علمای برجسته اهل تسنّن به نام «عبّاسی» با یكی از علمای برجسته شیعه به نام «علوی» در حضور علمای دیگر،‌ این مناظره، رخ داد:

علوی:


در كتاب‌های معتبر شما آمده كه عمربن‌خطّاب، در بعضی از احكامی كه در عصر رسول خدا‌(ص) از احكام قطعی اسلام بود، تصرّف كرد و آن‌ها را تغییر داد.

عبّاسی: كدام احكام را تغییر داد.
علوی: به عنوان مثال



11ـ نماز «تراویح» كه در ماه رمضان انجام می‌شود و نافله است،‌ عمر گفت آن را به جماعت بخوانند(1) با این‌كه نماز نافله را نباید به جماعت خواند، چنان‌كه در عصر رسول خدا(ص) چنین بود. (مگر مانند نماز استسقاء كه در عصر پیامبر(ص) با جماعت خوانده می‌شد )

2ـ ویا عمر دستور داد كه در اذان به جای جمله «حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَلِ» جمله «و الصَّلوه خَیْرُ عَلَی النَّوْم» گفته شود.(2)

و4ـ و یا این‌كه حجّ تمتّع و مُتعه‌ نساء (ازدواج موقّت) را حرام كرد (3)3

5ـ و یا این‌كه سهم «مؤلّفهُ القلوب» را در موارد مصرف زكات، حذف نموده با این‌كه سهم آن‌ها در آیه 60 سوره توبه تصریح شده است، و احكام دیگر (كه در این‌جا به پنج نمونه اكتفا شد).

ملكشاه: آیا براستی،‌ عمر این احكام را تغییر داده است؟
خواجه نظام‌الملك:‌ آری این امور در كتب معتبر اهل تسنّن ذكر شده است.

ملكشاه: پس چگونه ما از این افرادی كه بدعت گذاشته‌اند، پیروی می‌كنیم؟!






ادامه دارد....


[=&quot]

[=&quot]قوشچی(4): اگر عمر حجّ تمتّع یا متعه زنان و یا جمله«حَیّ عَلی خَیْرِالعمل» را در اذان منع كرد،‌ اجتهاد كرده است، و اجتهاد كه بدعت نیست[=&quot]!!
[=&quot](5)

علوی: آیا در برابر سخن صریح و روشن قرآن ویا گفتار صریح پیامبر می‌توان، سخن دیگری را مطرح كرد؟



[=&quot] آیا اجتهاد در برابر نصّ، جایز است؟ اگر چنین باشد، و هر مجتهدی چنین حقّی داشته باشد، در طول زمان، بسیاری از احكام اسلام، تغییر خواهد یافت، و جاودانگی اسلام از بین می‌رود، مگر نه این است كه قرآن می‌فرماید:

«ما آتاُكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مانَهاكُمْ‌عَنْهُ فَنْتَهُوا : هر آن‌چه را كه رسول خدا‌(ص) فرمود، آن را بگیرید، و آن‌چه را نهی كرد، آن را ترك نمائید» (حشر ـ 7).

«وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لامُؤْمِنَهٍ اِذا قَضَی اللّهُ‌ وَ رَسوُلُهُ اَمْراً اَنْ یَكُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ اَمْرِهِم : هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد، هنگامی كه خدا و پیامبرش، ‌امری را لازم بدانند، اختیاری از خود (در برابر فرمان خدا) داشته باشد»(احزاب ـ 36).

مگر نه این است كه پیامبر‌(ص) فرمود:
«حَلاُلُ مُحَمَّدٍ حَلالُ اِلی یَوْمِ الْقِیامَهِ وَ حَرامُ مُحَمَّدٍ حَرامُ اِلی یَوْمِ الْقِیامَهِ : حلال محمّد‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ تا روز قیامت، حلال است،‌ و حرام او تا روز قیامت، حرام می‌باشد».(6)

نتیجه این‌كه:
هرگز نباید احكام صریح اسلام را،‌عوض كرده و تغییر داد حتّی شخص پیامبر‌(ص)نمی‌تواند این كار را بكند،‌ چنان‌كه در قرآن(سوره حاقه آیه 44 تا 47)، حتّی در مورد شخص پیامبر (ص) می‌خوانیم:

«وَ لو تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الاَقاوِیلِ لاَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ‌ثُمَّ لَقََطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ ـ فَما مِنْكُمْ مِنْ اَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِینَ : هر گاه او (پیامبر) سخنی دروغ بر ما می‌بست، ما او را با قدرت می‌گرفتیم ـ سپس رگ قلبش را قطع می‌نمودیم ـ و احدی از شما نمی‌توانست مانع شود و از او حمایت كند».

پي نوشت:
1- صحیح بخاری، ج 2، ص 251ـ كامل‌ابن اثیر،‌ ج 2، ص 31.
2- شرخ زرقانی بر موطأ مالك، ج 1،‌ ص 25.
3- تفسیر فخر رازی، ذیل آیه 24، سوره نساء.
4- قوشچی از علمای معروف اهل تسنّن است كه او را «امام‌‌ ‌المتكلمین» می‌خوانند.
5- شرح تجرید قوشچی، ص 374.
6- مقدّمه دارمی، ص 39 ـ اصول كافی، ج 1، ص 69.


ابلیس داناتر از خلفاء

مناظره علي بن ميثم با ابوالهذيل سني

یكی از شخصیّت‌های برجسته و زیرك اهل تسنّن در آغاز قرن سوّم، ابوالهُذَیل علّاف بود، وی در بصره می‌زیست و به سال 230 هـ .ق به بغداد آمد و در صد سالگی در 235هـ .ق در بغداد درگذشت.

روزی علی بن میثم از ابوالهذیل پرسید: آیا نه این است ابلیس، انسان‌ها را از هرگونه نیكی نهی می‌كند و به هرگونه بدی امر می‌نماید؟
ابوالهُذَیل: آری چنین است.

علی بن میثم: آیا روا است كه ابلیس از كار نیكی نهی كند كه آن را نمی‌شناسد و یا از كار بدی نهی كند كه آن را نشناسد؟
ابوالهُذَیل: نه، بلكه می‌شناسد.

علی بن میثم: بنابراین ثابت است كه ابلیس همه نیكی‌ها و بدی‌ها را می‌شناسد
ابوالهُذَیل: آری.

علی بن میثم: به من خبر بده كه امام تو بعد از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ چه كسی بود؟ آیا همه نیك و بد را می‌شناخت یا نه؟
ابوالهُذَیل: نه، همه نیك و بد را نمی‌شناخت.

علی بن میثم: بنابراین، ابلیس از امام تو داناتر بود.

در این هنگام ابوالهُذَیل از جواب دادن، درمانده شد و پایش به گل نشست.(1)

پي نوشت:

1- الفصول المختار سیّد مرتضی، ج 1، ص 6؛ بحارالانوار، ج 10، ص 370.

:ok: مناظرۀ جالب فضال بن حسن با ابو حنيفه :ok:

عصر امام صادق«علیه السّلام» و ابوحنیفه (رئیس مذهب حنفی،م:150ه) بود، ابوحنیفه در یکی از مساجد شهر كوفه مشغول تدریس بود. یكی از شاگردان امام صادق«علیه السّلام»به نام «فضّال بن حسن»[1] با یكی از دوستانش در حال عبور از آن محل بودند، متوجه شدند جمع کثیری در اطراف ابوحنیفه حلقه زده‌اند، و او برای آن‌ها درس می‌گوید، فضّال به دوست خود گفت: «به خدا قسم اینجا را ترک نمی کنم تا اینکه ابوحنیفه را سرافکنده نمایم»، آن‌گاه وارد مجلس ابو حنیفه شدند و در حلقۀ درسش قرار گرفتند و به ابو حنیفه و شاگردانش سلام نمود وآنها نیز جواب سلام وی را دادند.
حسن بن فضّال به ابوحنیفه گفت:رحمت خدا بر تو ای بوحنیفه! من برادری دارم كه معتقد است بهترین مردم بعد از رسول خدا«صلی الله علیه وآله» علی بن ابی طالب«علیه السلام» است، ومن می گویم بهترین بعد از رسول خدا«صلی الله علیه وآله» ابوبکر و سپس عمر است، من هرچه برای او دلیل بر افضلیّت ابوبكر می‌آورم، تا او را به مذهب خودم (تسنّن) جذب كنم دلائل مرا رد می‌كند، اكنون از شما استمداد می‌كنم، بفرمائید دلیل برتری ابوبكر و عمر بر علی«علیه السّلام» چیست، تا آن را به برادرم بگویم و او را قانع كنم.
ابوحنیفه مدتی سر خود را به زمین دوخت و سپس سر را بلند نموده و گفت: آيا اطلاع ندارى كه آن دو نفر در کنار پيامبر«صلى الله عليه و آله»قرار گرفته اند و با آن حضرت در يك مقام مدفونند، آیا دلیلی روشن تر ازاین بر فضیلت شیخین می خواهی؟
حسن بن فضّال در جواب گفت : شیخنا من این جواب را به برادرم گفتم اما او به من جواب داد: آن خانه (مكان دفن ) اگر ملك مخصوص پيامبر«صلى الله عليه و آله» بوده، پس آن دو نفر غاصب و ظالم هستند و نبايد در آنجا دفن بشوند، و اگر آن مكان مال آن دو نفر بوده و قبلا به پيامبر اكرم«صلی الله علیه وآله»هدیه داده اند، و بعد رجوع از این کارنموده اند کار زشتی را انجام داده اند .بنابراین، این امر دلالت بر فضیلت ندارد.
ابوحنيفه باز مدتی سر خود را به زمین انداخت و سپس گفت: این زمین مال آنها نبوده ،ولى بخاطر حق الارث دخترانشان«عایشه و حفصه» در آنجا مدفون گشته اند.
حسن بن فضال در جواب ابو حنیفه گفت: من اين سخن را نیز به برادرم گفتم، ولی او در جواب من گفت: پیامبر«صلی الله علیه وآله» وفات نمودند در حالی که نه زن از خود بجای گذاشتند، و ارث زن از شوهر یک هشتم مال وی است یعنی این هشت نفر مجموعا یک هشتم از اموال پیامبر«صلی الله علیه وآله» را به ارث می برند که در صورت تقسیم ممکن است به هر زن یک وجب زمین هم نرسد حال چگونه این زمین حق الارث عایشه و حفصه است!
شیخنا برادرم همچنین در جوابم گفت:
گذشته از اين :چگونه عایشه و حفصه از آن حضرت ارث ببرند اما دختر آن حضرت از ارث محروم شود؟!
در این هنگام که ابو حنیفه تازه متوجه هویت حسن بن فضال شده بود فریاد زد: این شخص را از من دور کنید! به خدا سوگند او شخصی رافضی و خبیث است.

[=Times New Roman][1][=Times New Roman]. في رجال المامقاني ج 2 ص 373 حكى عن المولى الوحيد أنه قال : يظهر من معارضته مع أبي حنيفة كونه من فضلاء الشيعة واحتمل الحائري كونه أخا علي بن الحسن بن فضال.

قال السيد [1]رضي الله عنه في كتاب الفصول :
أخبرني الشيخ أدا الله عزه مرسلا قال : مر الفضال بن الحسن بن فضال الكوفي[2] بأبي حنيفة وهو في جمع كثير يملي عليهم شيئا من فقهه وحديثه ، فقال لصاحب كان معه : والله لا أبرح أو أخجل أبا حنيفة ، قال صاحبه : إن أبا حنيفة ممن قد علت حاله وظهرت حجته ، قال : مه هل رأيت حجة كافر علت على مؤمن ؟ ثم دنا منه فسلم عليه فرد ورد القوم السلام بأجمعهم ، فقال : يا أبا حنيفة رحمك الله إن لي أخا يقول : إن خير الناس بعد رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) علي بن أبي طالب ( عليه السلام ) ، وأنا أقول : إن أبا بكر خير الناس وبعده عمر ، فما تقول أنت رحمك الله ؟
فأطرق مليا ثم رفع رأسه فقال : كفى بمكانهما من رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) كرما وفخرا ، أما علمت أنهما ضجيعاه في قبره ، فأي حجة أوضح لك من هذه ؟
فقال له فضال : إني قد قلت ذلك لأخي ، فقال : والله لئن كان الموضع لرسول الله( صلى الله عليه وآله ) دونهما فقد ظلما بدفنهما في موضع ليس لهما فيه حق ، وإن كان الموضع لهما فوهباه لرسول الله ( صلى الله عليه وآله ) فقد أساءا وما أحسا إذ رجعا في هبتهما ونكثا عهدهما.
فأطرق أبو حنيفة ساعة ثم قال له : لم يكن له ولا لهما خاصة ، ولكنهما نظرا في حق عائشة وحفصة فاستحقا الدفن في ذلك الموضع بحقوق ابنتيهما.
فقال له فضال قد قلت له ذلك فقال : أنت تعلم أن النبي ( صلى الله عليه وآله ) مات عن تسع حشايا ، ونظرنا فإذا لكل واحدة منهن تسع الثمن ، ثم نظرنا في تسع الثمن فإذا هو شبر في شبر فكيف يستحق الرجلان أكثر من ذلك ؟
وبعد فما بال حفصة وعائشة ترثان رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) وفاطمة بنته تمنع الميراث ؟ فقال أبو حنيفة : يا قوم نحوه عني فإنه والله رافضي خبيث .


[1] .سید مرتضی«م:413ه» در کتاب«فصول المختارة،ص74».

[2] . في رجال المامقاني ج 2 ص 373 حكى عن المولى الوحيد أنه قال : يظهر من معارضته مع أبي حنيفة كونه من فضلاء الشيعة واحتمل الحائري كونه أخا علي بن الحسن بن فضال.

یومئذ یود الذین کفرو و عصو الرسول لو تسوی بهم الارض و لا یکتمون الله حدیثا
در آن روز، آنها كه كافر شدند و با پيامبر (ص) بمخالفت برخاستند، آرزو مى‏كنند كه اى كاش (خاك بودند، و) خاك آنها با زمينهاى اطراف يكسان مى‏شد (و بكلى محو و فراموش مى‏شدند). در آن روز، (با آن همه گواهان،) سخنى را نمى‏توانند از خدا پنهان كنند. (42 سوره مبارکه نساء)
اجرتون با حضرت زهرا:Gol:

سلام

من در این زمینه یک کتاب معرفی میکنم که خودم مطالعه کردموبه نظرم خیلی مفید بود

گفتگوی مذاهب (عدالت صحابه)
نویسنده: محمد حسن زمانی
ناشر:موسسه ی بوستان کتاب قم

نیما;10171 نوشت:
کتابی که ایشان فرمودند : انساب الأشراف بلاذری ، یک مشکل که وجود دارد معمولاً آقای قزوینی و دیگر دوستان ما یک صفحه کتاب را که مطرح میکنند ، صفحه دوم را یا نگاه نمیکنند و یا مطرح نمیکنند . همین انساب الأشراف بلاذری چه گفته در صفحه 250 : لما بایع الناس أبا بکر، اعتزل علی والزبیر، فبعث إلیهما عمر بن الخطاب، وزید بن ثابت، فأتیا منزل علیّ، فقرعا الباب، فنظر الزبیر من فترة ثم رجع إلی علیّ فقال: هذان رجلان من أهل الجنة، ولیس لنا أن نقاتلهما. قال: افتح لهما. ثم خرجا معهما حتی أتیا أبا بکر، فقال أبو بکر: یا علی أنت ابن عم رسول الله وصهره، فتقول إنی أحق بهذا الأمر، لاها الله لأنه أحق به منک. قال: لا تثریب، یا خلیفة رسول الله، ابسط یدک أبایعک. فبسط یده فبایعه. ثم قال للزبیر: تقول أنا ابن عمة رسول الله وحواریه وفارسه وأنا أحقّ بالأمر؛ لاها الله لأنا أحق به منک. فقال: لا تثریب یا خلیفة رسول الله، ابسط یدک، فبسط یده فبایعه. المدائنی، عن مسلمة بن محارب، عن سلیمان التیمی، وعن ابن عون. انساب الأشراف بلاذری، ص250 که میگوید که حضرت علی با حضرت زبیر اول در خانه نشسته بودند ، بعد رفتند خدمت ابوبکر صدیق و ایشان علت این را پرسیدند که شما چرا نیامدید برای بیعت ؟ گفتند ما فکر میکردیم که ما مستحق تر هستیم . بعد حضرت علی و حضرت زبیر گفتند که دستت را دراز کن تا ما با تو بیعت کنیم . دستشان را دراز کردند و بیعت کردند .

در این سخن مرادزهی نوعی مغالطه خوابیده است زیرا قرار نیست وقتی شخصی از کتب اهل سنت (مخالفین) نمونه می آورد احادیث وروایات دیگر آن کتاب را هم قبول کند ، بلکه شخص مدعی به تناقضات مویدات عقیده خود از آن کتاب اشاره می کند.

البته گلچین قسمتی از سخن راوی به صورتی که معنای سخن راوی را تغییر بدهد ناپسند است ولی این مطلب هیچ ربطی به سخن آقای مرادزهی ندارد ،زیرا آقای قزوینی همچین کاری را انجام نداده اند. در ضمن حدیث بعدی را هم که بپذیریم این دلیلی بر توجیه عمل زشت خلیفه نمی شود.

موضوع قفل شده است