مناظره ای برای آخرین بار در مورد عصمت

تب‌های اولیه

62 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

دوست گرامی عقیل :

عقیل;42144 نوشت:

خوشحالم که شما هم چنین عقیده ای دارید اما این علمای شما هستند که نمی خواهند بپذیرند پیامبر هم بشر بود و امکان سهو و خطا داشت و ای کاش کارشناسان سایت هم می آمدند و می گفتند ما با زلال حدیث موافقیم

حکایت شما ، حکایت فردی است که توری را در آب گل آلود پهن کرده و انتظار دارد نهنگ شکار کند !

اینگونه نیست ! شیعه هیچگاه خرافاتی را که اهل سنت در اثبات عدم عصمت انبیاء به آن بزرگواران نسبت داده ، نمی پذیرد و اصلاً نقطه اصلی اختلافات در بحث عصمت همین جاست !

صرف اینکه مطلبی از شما پیذرفته یا تأیید میشه ، برداشت نکنید که تشیع و تسنن دارای اعتقادات همسنگی در باب عصمت هستند ! خیر !

ما هرگز نمی توانیم گناه را به انبیاء نسبت دهیم و این قاعده مطلق است و از ابتدا تا انتهای عمر ایشان صدق میکند !

اما در مورد اشتباه و خطا !

این اشتباه و خطایی که عده ای آنرا پذیرفته اند و عده ای خیر ، باید تعریف شده و کیفیتش مشخص شود ، که اصلاً در چه سطحی است و چگونه و تحت چه شرایطی رخ داده !

مثلاً آنچه شما برای داود در امر قضاوت یک اشتباه فاحش میدانید ، شیعه تعجیل در قضاوت آنهم در آزمایش خاص خداوند میداند ، و مطمئنآً واقف هستید که بین ایندو تفاوت بسیار است !

پس نمی توان اشتباه را آنگونه که در ذهن ماست شاخ و برگ داده و به انبیاء نسبت داد !

اصلاً گذشته از نقل ، مگر نه همین عقل برای انسانها حجت است ، عقل یک انسان چگونه به پیروی بدون قید و شرط از کسی حکم میدهد که امکان اشتباه در زندگی او وجود دارد ؟ ( البته از در نظر گرفتن کیفیت و شرایط اشتباه غافل نباشید )
امکان دارد بفرمایید این پیروی تنها و تنها در امر دین و هدایت است و مشمول تمام زندگی نخواهد شد !

اما آیات قرآن ثابت میکند که پیامبر در تمام امور زندگی مسلمانان حق دخالت داشته ! و این مسئله تنها در رساندن رضا و سخط الهی به ایشان نبوده !

مگر نه اینکه شما بدون تعصب به دنبال کشف حقیقت هستید ، پس اندکی با چشم باز قضاوت کنید !
شیعه تعصب ندارد ، بلکه میگوید به دور از حکمت ثابت شده برای خداوند است که حجتش بر خلق ، اشتباهی کند حداقل در شأن انسان عادی است ، دوست من دقت کنید ، این حداقل قابل پذیرش اشتباه در مورد انبیاء است !

امیدوارم با دقت بیشتری به موضوع بپردازید !

عقیل;42144 نوشت:
اصلا من این حدیث را قبول ندارم و در منبع هایی که ذکر کردید این گونه روایت را نقل نکرده اند و در بعضی از منابع قسمت مورد استناد شما نیامده

[=courier new]به نام خدا

[=courier new]جناب عقیل !بااین حرفت خیلی خودت رو خوار و حقیر کردی چون دروغ مسلم گفتی !!!

[=courier new]نمی دانم شاید نزد سنی ها دروغ حرام نباشد !!!!

[=courier new]جناب عقیل!

[=courier new]شما به آدرسهایی که دادم مراجعه کردی و این روایت وجود نداشت؟؟؟؟

[=courier new]شما با این ادعایتان به من توهین کردید مرا دروغگو خواندید

[=courier new]از دوستانی که نرم افزار المکتبه الشامله را دارند می خواهم این عبارت یا بخشی از آن را جستجو کنند:

[=courier new]أَلاَ أَسْتَحْيِى مِنْ رَجُلٍ تَسْتَحْيِى مِنْهُ الْمَلاَئِكَةُ

[=courier new]و ببینند در چند کتاب از منابع اهل سنت آمده و نتیجه را بگویند تا معلوم شود که این حدیث در منابعی که گفتم وجود دارد یا نه

[=courier new]جناب عقیل :شما که فطرت خدادادی خودت رو این گونه فریب می دی به کدوم هدایت می خوای برسی؟؟؟؟؟؟؟؟؟

:Labkhand: :Labkhand: :Labkhand: :Labkhand: :Labkhand: :Labkhand: :Labkhand: :Labkhand: :Labkhand: :Labkhand: :Labkhand: :Labkhand: :Labkhand: :Labkhand: :Labkhand: :Labkhand: :Labkhand: :Labkhand: :Labkhand: :Labkhand:

عقیل;42144 نوشت:
ثانیا می خوام بگم که من هیچ تعصبی نسبت به عقائدم ندارم و اگر واقعا دلیل قانع کننده ای وجود داشت همین امشب شیعه می شدم ان شاء الله خداوند ما و شما را به بهترین راه و صراط مستقیم هدایت کند

إِنْ تَحْرِصْ عَلى‏ هُداهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يَهْدي مَنْ يُضِلُّ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرينَ (37 نحل )

جناب عقیل عزیز !

صادق آل محمد علیهم السلام می فرماید :

لَا تُخَاصِمُوا النَّاسَ لِدِينِكُمْ فَإِنَّ الْمُخَاصَمَةَ مَمْرَضَةٌ لِلْقَلْبِ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَالَ لِنَبِيِّهِ

ص إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ قَالَ أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ

حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ ذَرُوا النَّاسَ فَإِنَّ النَّاسَ أَخَذُوا عَنِ النَّاسِ وَ إِنَّكُمْ أَخَذْتُمْ عَنْ

رَسُولِ اللَّهِ ص إِنِّي سَمِعْتُ أَبِي ع يَقُولُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا كَتَبَ عَلَى عَبْدٍ أَنْ

يَدْخُلَ فِي هَذَا الْأَمْرِ كَانَ أَسْرَعَ إِلَيْهِ مِنَ الطَّيْرِ إِلَى وَكْرِهِ ( الكافي ج : 1 ص : 167)

با مردم بجهت دين خود مخاصمه نكنيد زيرا كه دل را بيمار ميگرداند بدرستى كه خداى عز و جل بپيغمبرش ص فرمود «بدرستى كه تو هدايت نميكنى آنكه را كه دوست ميدارى و ليكن خدا هدايت ميكند هر كه را كه ميخواهد.».... مردم را واگذاريد زيرا كه مردم از مردم فرا گرفتند و شما از رسول خدا ص فرا گرفته‏ايد بدرستى كه شنيدم از پدرم (ع) كه ميفرمود چون خداى عز و جل بر بنده بنويسد كه شیعه شود بسوى آن شتابان‏تر باشد از مرغ بسوى آشيانه خويش

عقیل;42144 نوشت:
خوشحالم که شما هم چنین عقیده ای دارید اما این علمای شما هستند که نمی خواهند بپذیرند پیامبر هم بشر بود و امکان سهو و خطا داشت و ای کاش کارشناسان سایت هم می آمدند و می گفتند ما با زلال حدیث موافقیم

بنام خدا

جناب عقیل

چیزی که گفتم نظر علمای شیعه هست و کارشناسان سایت هم قبول دارند و مطلب عجیب و وحشتناکی نیست

چیزی که عجیب و وحشتناک هست نتیجه ایست که شما از این بحث می گیری !

مرحوم علامه طباطبایی در ترجمه الميزان، ج‏2، ص: 200 در عصمت انبیاء چنین می گوید:

"گفتار در عصمت انبيا ع.... مى‏گوئيم: عصمت سه قسم است

يكى عصمت از اينكه پيغمبر در تلقى و گرفتن وحى دچار خطا گردد،

دوم عصمت از اينكه در تبليغ و انجام رسالت خود دچار خطا شود،

سوم اينكه از گناه معصوم باشد، و گناه عبارت است از هر عملى كه مايه هتك حرمت عبوديت باشد، و نسبت به مولويت مولا مخالفت شمرده شود، و بالآخره هر فعل و قولى است كه به وجهى با عبوديت منافات داشته باشد.

و منظور از عصمت، وجود نيرويى است در انسان معصوم كه او را از ارتكاب عملى كه جايز نيست چه خطا و چه گناه نگه مى‏دارد.

و اما خطا در غير آنچه گفتيم، يعنى خطاى در گرفتن وحى، و خطاى در تبليغ رسالت، و خطاى در عمل، از قبيل خطا در
امور خارجى، نظير غلطهايى كه گاهى در حاسه انسان و ادراكات او و يا در علوم اعتباريش پيش مى‏آيد، مثلا در
تشخيص امور تكوينى و اينكه آيا اين امر صلاح است يا نه؟ مفيد است يا مضر؟ و امثال آن از محدوده بحث ما خارج است"

و در ج8ص323

در باره عصبانیت موسی و رفتارش با برادرش هارون می گوید :
" در اينجا ممكن است كسى بپرسد آيا اين مقدار اشتباه از موسى بن عمران (ع) با عصمت آن جناب منافات ندارد؟
جوابش اين است كه: نه، ادله عصمت انبياء اين سنخ اشتباهات را كه در حقيقت اختلاف در سليقه و مشى است
نفى نمى‏كند، تنها امورى را نفى مى‏كند كه مربوط به حكم خداى سبحان باشد، نه چيزهايى كه مربوط به زندگى و مشى در زندگى است.
و همچنين است گرفتن موى سر هارون و كشيدن آن، چون اين نيز اثر آن خيالى بود كه موسى (ع) در باره هارون

كرد، و مقدمه زدن او بود، موسى (ع) مى‏خواسته برادر خود را در يك امر ارشادى تاديب كرده باشد نه در يك حكمى

از احكام مولوى پروردگار، تا اشتباه در آن منافات با عصمت داشته باشد، و لذا مى‏بينيم وقتى هارون جريان را برايش

شرح داد و موسى فهميد كه وى بى‏تقصير و معذور بوده براى خودش و او دعا نمود و عرض كرد:

" رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ لِأَخِي ..."

کجا علمای ما چیزدیگری گفتند؟

سخن شما به هوار کشیدن شبیه تر است تا بحث علمی !!

.

.

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

با تشکر از کاربران گرامی

عقیل;42144 نوشت:
اصلا من این حدیث را قبول ندارم و در منبع هایی که ذکر کردید این گونه روایت را نقل نکرده اند و در بعضی از منابع قسمت مورد استناد شما نیامده

میدونید مشکل از کجاست آقای عقیل ؟؟؟؟

احتمالاً نرم افزارتون خیلی خیلی آپدیته ( update ) :Labkhand:، آخه میگن هرچی ورژن ( versian ) نرم افزار بالاتر باشه ، شمارگان حدیث درش پایین تره !!!!!!

البته اینطوری میگن آ !!!!

بعد میگن تازه اگه به خود کتاب ها ( آنهم چاپ قدیمی ترش ) مراجعه کنی ، که گیج میشی اصلاً به کل هنگ میکنی :Gig:، نمی فهمی این همون کتابه ، یا یه کتاب دیگه اس ؟؟؟؟؟ میدونی چرا ؟؟؟؟؟ آخه دلیل خورده شدن اون قسمت هایی رو که نیست نمی فهمی !

احتمالاً برادران علمای اهل سنت یه قرارداد بلند مدت با اون موریانه ای که عهدنامه قریش و خورد در مورد پاکسازی کتابهاشون بستن !!!!:khandeh!:

صدآفرین صدآفرین هزار و سیصد آفرین :Kaf:

بر علمای شما نه آ !!!!!!!
بر اون موریانه که کارش و خیلی دقیق انجام میده !!!!!!

به سلامت عزیزم . . .

عقیل;42144 نوشت:
سلام خدمت دوست عزیزم زلال حدیث اولا ازت ممنونم که این قدر به فکر هدایت منی ثانیا می خوام بگم که من هیچ تعصبی نسبت به عقائدم ندارم و اگر واقعا دلیل قانع کننده ای وجود داشت همین امشب شیعه می شدم ان شاء الله خداوند ما و شما را به بهترین راه و صراط مستقیم هدایت کند

به نام خدا

گپی دوستانه با جناب عقیل

از اینکه لحظاتی وقت شما را می گیرم عذر خواهم که خداوند تبارک وتعالی می فرماید

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَ الْعَصْرِ(1) إِنَّ الْانسَانَ لَفِى خُسْرٍ(2) إِلَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْاْ بِالْحَقّ‏ِ وَ تَوَاصَوْاْ بِالصَّبرِْ(3 )

عباراتی چند به قاعده" تَوَاصَوْاْ بِالْحَقّ" برایتان می نویسم امید که به عنایت حضرت حق مقرون به هدایت باشد

دوست عزیز جناب عقیل

شما بحث از عصمت پیامبر را برای چه می خواهید؟

اینکه حضرت نوح ع فرزندش را در طوفان صدا بزند که: وَ نادى‏ نُوحٌ ابْنَهُ وَ كانَ في‏ مَعْزِلٍ يا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنا وَ لا تَكُنْ مَعَ الْكافِرينَ (42 هود)
و فرزندش نپذیرد و نوح به خدا عرض کند :
رَبِّ إِنَّ ابْني‏ مِنْ أَهْلي‏ وَ إِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْكَمُ الْحاكِمينَ (45هود)
و سپس خداوند بفرماید:

قالَ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجاهِلينَ (46هود)

و یا اینکه حضرت موسی ع در در گیری سبطی و قبطی به کمک سبطی رفته و قبطی مهدور الدم را ناخواسته و از سر اشتباه بکشد ،چه محذوری در دین و دنیایتان رقم می زند؟
اینکه حضرت موسی به همراه رفیقش در طلب مرشد و عالم به علم لدنی به سفر سخت و طاقت فرسا بپردازند و در استراحتگاهشان ماهی پخته را فراموش کنند که ماهی راهش را در دریا بگیرد و برود، شما از این فراموشی موسی که خود سری عجیب به همراه دارد ، چه می جویید در حالی که شیطان را به دست اندازی در حافظه پیامبر راهی هست و جز آزارش نتیجه ای ندارد اما به تصرف در نفس پیامبر هرگز:

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ إِلاَّ إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطانُ في‏ أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آياتِهِ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ (52 حج)

که به مضمون شریفه آنچه شیطان دست می اندازد منسوخ و مردود است

اینکه بخاطر کفر و گوساله پرستی قومش عصبانی شود و الواح را بیندازد و موی سر و ریش برادر را بکشد و تنبیهش کند در حالی که برادر گناه و تقصیری در گمراهی مردم نداشته، از این اتفاق چه می جویید؟

جناب عقیل عزیز

آیا براستی :

أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا يَكُونُوا كَالَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَثيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ (16حدید)

آیا سزاوار نیست در این سخن رسول خدا ص که در بسیاری از کتاب های شما آمده، دقت کنید :

عن عبد الله بن عمر ، قال : قال رسول الله صلى الله عليه وسلم : « ليأتين على أمتي ما أتى على بني إسرائيل مثلا بمثل حذو النعل بالنعل ، وإن بني إسرائيل تفرقوا على اثنتين وسبعين ملة ، وإن أمتي ستفترق على ثلاث وسبعين ملة ، كلها في النار إلا ملة واحدة »

ویا : « لتركبن ما ركب أهل الكتاب لا تخطئون ، ولا يخطأ بكم حذو النعل بالنعل »

و یا : ولتركبن طريق من كان قبلكم حذو النعل بالنعل ، وحذو القذة بالقذة ، لا تخطئون طريقهم ، ولا يخطأ بكم

و یا : لتسلكن سنن من قبلكم حذو النعل بالنعل ، ولتأخذن مثل أخذهم إن شبرا فشبر ، وإن ذراعا فذراع ، وإن باعا فباع ، حتى لو دخلوا جحر ضب دخلتم فيه

و یا : حذيفة بن اليمان قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم : لتركبن سنة أهل الكتاب قبلكم حذو النعل بالنعل لا تخطئون ولا يخطأ لكم فقال رجل من القوم يا رسول الله حتى يعبدوا عجل بني إسرائيل فقال نعم وعجل أمتي فلان قد سماه صالح

و یا : لتركبن سنة بنى إسرائيل حذو النعل بالنعل والقذة بالقذة غير أنى لا أدرى أتعبدون العجل أم لا

شاید عبارت : مَا أَنَا عَلَيْهِ وَأَصْحَابِي شما را قانع کردهو دنبال عجل این امت نمی گردید

جناب عقیل

بنا به آنچه در کتابهای شما آمده ،پیامبر علی را نسبت به خودش به هارون نسبت به موسی تشبیه نموده آنچنان که در صحیح بخاری 2 بار آمده :
أَلاَ تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّى بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى و فراوان در کتب دیگر شما.

حال بگویید چگونه این هارون بوسیله گوساله پرستی کنار زده شد ؟

گوساله این امت کیست؟سامری این امت کیست؟

چگونه خود را قانع می کنی که بعد پیامبر اختلافی رخ نداد ؟

تشبیه امت مسلمان به بنی اسرائیل بوسیله پیامبر که قطعیست؛ انحراف بنی اسرائیل از دین موسی و توطئه سامری وگوساله پرستی بنی اسرائیل هم به نص قرآن قطعیست؛ هارون بودن امام علی ع نسبت به پیامبر هم بنا به آنچه فراوان در کتب سنی و شیعه آمده قطعیست،کنار زده شدن امام علی ع به توطئه عمر و خلیفه کردن ابوبکر بدست او هم قطعیست ؛

دیگر دنبال چه می گردید؟؟؟؟؟؟؟؟

عقیل;42144 نوشت:
سلام خدمت دوست عزیزم زلال حدیث اولا ازت ممنونم که این قدر به فکر هدایت منی ثانیا می خوام بگم که من هیچ تعصبی نسبت به عقائدم ندارم و اگر واقعا دلیل قانع کننده ای وجود داشت همین امشب شیعه می شدم ان شاء الله خداوند ما و شما را به بهترین راه و صراط مستقیم هدایت کند

به نام خدا
گپی دوستانه با جناب عقیل (ادامه)
به روایتی که ابی نعیم در معرفه الصحابه در جریان اخوت بین اصحاب نقل نموده توجه کن:
والذي بعثني بالحق ما آخرتك إلا لنفسي ، فأنت عندي بمنزلة هارون من موسى ووارثي » قال : يا رسول الله ، ما أرث منك ؟ قال : « ما أورثت الأنبياء ؟ » قال : وما أورثت الأنبياء قبلك ؟ قال : « كتاب الله وسنة نبيهم ، وأنت معي في قصري في الجنة مع فاطمة ابنتي ، وأنت أخي ورفيقي ( معرفه الصحابه ابی نعیم ج8 ص 306 )
آنوقت چگونه شما چنین کسی را در کنار صحابه دیگر می گذارید و ادعا می کنید ارزش و اعتبار اهل بیت با صحابه به یک اندازه هست؟
جناب نسایی در سنن کبری ج 5 ص 45 نقل می کند: أخبرنا محمد بن المثنى قال ثنا يحيى بن حماد قال ثنا أبو عوانة عن سليمان قال ثنا حبيب بن أبي ثابت عن أبي الطفيل عن زيد بن أرقم قال لما رجع رسول الله صلى الله عليه وسلم عن حجة الوداع ونزل غدير خم أمر بدوحات فقممن ثم قال كأني قد دعيت فأجبت إني قد تركت فيكم الثقلين أحدهما أكبر من الآخر كتاب الله وعترتي أهل بيتي فانظروا كيف تخلفوني فيهما فإنهما لن يتفرقا حتى يردا علي الحوض ثم قال إن الله مولاي وأنا ولي كل مؤمن ثم أخذ بيد علي فقال من كنت وليه فهذا وليه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه
جناب عقیل عزیز ،
براستی رفتن به سراغ اهل بیت پیامبر که برادر قرآنند و زیارت قبورشان جهت رسیدن به عنایت و هدایتشان شرک است ؟ شما این همه توحید را از کجا بدست آورده اید؟
جولان می دهید که زیارت قبور شرکست و خداوند یهود را بخاطر مسجد قرار دادن قبور پیامبرانشان لعنت نمود ، توسل را شرک می دانید و داعیه آن دارید که امت اسلامی را از این شرک بزرگ رها سازید .
ره آورد این همه توحید شما چیست؟ چگونه امثال معاویه و یزید زنا زاده در توحید شما می گنجند معاویه که با خلیفه پیامبر می جنگد عادل است زیاد بن ابیه را به خود ملحق می کند
یزید شراب خوار و زنا کار و میمون و سگ باز را به خود می پذیرید و او را مجتهد می دانید و نهایت اینکه کشتن حسین ع فرزند رسول خدا ص و فاطمه زهرا س و معصوم و پاک و مطهر به نص : إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً (33 احزاب ) را تنها اشتباهی در اجتهاد یزید می دانید و او را تبرئه می کنید و لعنش را جایز نمی دانید
ره آورد توحید تان این است
جناب عقیل عزیز
اثبات اشتباهات بسیار جزیی برای پیامبر اثبات نمی کند که او در قلم و کاغذ و دوات طلبیدن برای نوشتن وصیتی تاریخی جهت گمراه نشدن امتش بعد او ،دچار اشتباه و به قول عمر هذیان گویی شود چگونه او که پیامبر خداست وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ (3 نجم) إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى‏ (4 نجم) دارد ، وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاويلِ (4حاقه) لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمينِ (45حاقه) ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتينَ (46حاقه) دارد ،هنگام مرگ اگر بخواهد وصیت کند ،هذیان می گوید اما ابوبکر که هیچ از علم سماوات بهره ای ندارد و هنگام مرگ می گوید قلم و کاغذ بیاورید و میگوید بنویس وبه اغما می رود و عثمان از طرف او می نویسد "خلیفه عمر است " و بعد از بهوش آمدن می پرسد چه نوشتید عثمان آنچه را نوشت می خواند و ابوبکر تایید می کند ،هذیان نمی گوید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُون

بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیکم

زلال حدیث;42315 نوشت:
به نام خدا جناب عقیل !بااین حرفت خیلی خودت رو خوار و حقیر کردی چون دروغ مسلم گفتی !!! نمی دانم شاید نزد سنی ها دروغ حرام نباشد !!!!

من نگفتم که این روایت اصلا وجود ندارد منظورم این بود که این روایت به شکل های مختلفی نقل شده و در بعضی نقل ها این قسمت نیامده كَاشِفًا عَنْ فَخِذَيْهِ أَوْ سَاقَيْهِ
چون در مورد ترجمه شما شک دارم جواب شما را بعد از بررسی ترجمه می دهم اما بحث ما بر سر این روایت نیست
زلال حدیث;42321 نوشت:
چیزی که گفتم نظر علمای شیعه هست و کارشناسان سایت هم قبول دارند و مطلب عجیب و وحشتناکی نیست

شما امکان فراموشی پیامبران را قبول کردید در حالی که این با تعریف علمای شما از عصمت تناقض دارد کارشناسان سایت حتی امکان فراموشی پیامبر را رد کردند ولی شما قبول کردید پس قبول کنید تعریف شما از عصمت با علمایتان متفاوت است و خوشبختانه شما درجه غلو شما پایین تراست

بسم الله الرحمن الرحیم


وقتی در مکتبی که در کتاب مقدس بخاری بادیشان آمده پیامبر «ص» نعوذ بالله ایستاده بول می کرده و آقایان هم به این سیره شدیدا عمل می کنند ،همچنان که حضرت خلیفه ثانی و پسرش، سیره اشان این بود ،جایی برای عصمت انبیاءباقی می ماند؟:Labkhand:
وقتی موافقات عمر را دارند و معتقدند پیامبر «ص» خطا می کرد و عمر تذکر می داد جایی برای عصمت باقی می ماند؟:Labkhand:
اما سؤال ما ازاین آقایان این است :
عقلا پیامبری که معصوم باشد بهتر است یا پیامبری که خطا کار است ؟و در این صورت آیا لطف خداوند این اقضا راندارد که پیامبران را معصوم قرار دهد؟
اگر پای گناه در میان باشد چگونه آنها می توانند الگوی بشر باشند؟
چگونه می توان به سخنان آنان اعتماد نمود ؟شاید دروغ بگویند ،شاید خطا بکنند، از کجا معلوم که درست تشخیص داده باشد ،لذا ارسال رسل در این صورت کار لغوی می شود.و دلیل عقلی مرتبه اش مقدم بر قرآن که دلیل نقل است می باشد چون حجیت قرآن مبتنی بر صداقت و عصمت پیامبر است و اگر او معصوم نباشد به چه دلیلی ما قرآن را بپذیریم؟ شاید اشتباه نموده؟ شاید فراموش کرده و...
آیا می توان تصور نمود خداوند متعال که این قدر اتمام حجت نموده در مقام ارسال رسل رسول گناهکاررا برای هدایت بشر بفرستد و او را هم الگو همه قرار دهد؟؟
.آیا در این صورت عذر برای بشر باقی نمی ماند؟
لذ ا عصمت انبیاء قبل از نقل امری عقلی است البته اگر عقلی باشد .:Gig:
«فَإِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏ وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِین «تو نمى‏توانى صداى خود را به گوش مرده دلان برسانى، و نه سخنت را به گوش كران هنگامى كه روى مى‏گردانند».روم /52.

با سلام و تشکر از همۀ دوستان، اعم از موافق و مخالف، که بنوعی در این بحث مشارکت نمودند.:Gol::Gol::Gol:

با توجه به اینکه طولانی شدن بحث، معمولاً با آفت (تکرار و گاهاً ذکر نظرات شخصی و غیر کارشناسانه) همراه است و در ادامه چنانکه در برخی بحث ها مشاهده شده ممکن است به توهین و جدل غیر منطقی منجر شود.

لذا با توجه به هماهنگی بعمل آمده با مدیر محترم سایت و با کسب اجازه از همۀ دوستان، سعی می کنم بحث را با ذکر چند نکته در همین پست، جمعبندی کنم:

اولاً کاربران محترم با مراجعه به مطالب ارائه شده در خلال بحث، از سوی موافق و مخالف می توانند به حقیقت عصمت، گستره و ضرورت وجود عصمت در انبیاء الهی پی برده و خود، قضاوت صحیحی از مطلب داشته باشند.

ثانیاً روشن است که منشأ عصمت "اراده و اختیار" آدمی است(1) و هر انسان صاحب اراده ای، می تواند با ریاضت شرعی و تهذیب نفس، به مقام عصمت دست یابد. به بیان دیگر، عصمت، منحصر به پیغمبران و امامان معصوم (ع) نیست.(2) چنانکه حضرت مریم (س)؛ حضرت فاطمه (س) و مخلصینی دیگر،(3) در حالیکه نه امام بودند و نه نبی به مقام شامخ عصمت دست یافته اند.

ثالثاً مقصود از عصمت معصومان، پیامبران و ائمه (ع) و حضرت زهرا (س) تنها عصمت از گناهان - آن هم پس از سنین متعارف بلوغ و تکلیف نیست- بلکه عصمت از سهو و خطا و از زمان طفولیت را نیز در بر می گیرد. خداوند متعال از انجا که می دانست عده ای از بندگانش به اختیار خویش، بیش از دیگران و در بالاترین حد ممکن، از استعداد خود بهره می برند؛ تفضلاً این پاداش و موهبت ویژه را به آنان عطا فرمود و آنان را از علم و اراده ای خاص برخوردار ساخت که بدان واسطه به مقام "مصونیت کامل و مطلق" برسند.

با این تفصیل روشن می شود که اعطای این موهبت، معلول شایستگی های آنهاست؛ نه محصول استعداد جبری ایشان.

رابعاً با این مقدمه می توان دلیل و چرایی عصمت را در دوران کودکی به دو وجه تقریر کرد:

1. عصمت پاداشی: اینکه عصمت در طفولیت، بعنوان پاداشی برای عصمت اختیاری در بزرگسالی است. که تفصیل آن گذشت.
2. عصمت مربوط به زمان تکلیف معصومان (ع): هر چند عصمت، متفرع بر تکلیف است؛ اما زمان خاصی نمی توان برای آن تعیین کرد، بلکه زمان تکلیف در انسان ها متفاوت است و آنگونه که از شواهد بدست می آید، برخی از ادمیان در سنین طفولیت، مکلف و عهده دار مقامات و مسئولیت هایی شده اند، نظیر برخی انبیاء الهی (عیسی و یحیی (ع)) و برخی امامان اهل بیت (ع). و برخی از ابتدا چنین بودند، یعنی از عصمت در طفولیت برخوردار بودند.(4)

اما در خصوص این مطلب که آیا پیامبران اشتباه و خطا می کنند یا خیر،؟؟؟ گفتنی است:

اول آنکه؛ مفهوم سهو، خطا و نسیان با گناه متفاوت است؛ زیرا اولاً گناه با علم و اراده صورت می گیرد ولی سهو، خطا و نسیان چنین نیست. ثانیاً گناه همواره مخالفت با اوامر الهی است، ولی سهوف خطا و نسیانف امکان دارد گاهی با امر خداوند مخالف باشد (مثلاً سهو در به جای اوردن در یکی از اجزاء و ارکان عمل عبادی) و گاه هیچ ارتباطی با اوامر خداوند ندارد (مثلاً خطا در یک عمل مباح فردی و یا اجتماعی). ثالثاً بر اساس دلایل متقن، پیامبران هم از گناه مبرا هستند و هم از سهو، خطا و نسیان؛ زیرا آنان و حتی ائمه (ع) از دو علم برخوردارند:

1. علم غیر عادی که به واسطۀ آن بر تمامی حقایق عالم اشراف و آگاهی دارند.
2. علوم عادی که همچون سایر افراد از طریق معمولی بدست می اورند.

دوم انکه؛ در مقام عمل و انجام دادن کارهای روزمره خود و حتی مسائل اجتماعی، در بیشتر موارد از علوم غیر عادی خویش استفاده نمی کنند، یعنی هر چند به واقعیت همه مسائل آگاه اند اما از خود رفتاری جاهلانه و غافلانه بروز می دهند بی آنکه در حقیقت جاهل و غافل باشند.

بر این اساس – که در جای خود مدلل گشته است- بدون شک هیچگونه سهوف خطا و اشتباه واقعی را نمی توان به معصومین (ع) نسبت داد. چون جهل و غفلت که منشأ سهو و نسیان است، در آنان راه ندارد. هر چند ممکن است از انان اعمالی سر زند که به حسب ظاهر، خطا باشد؛ ولی در واقع، خطادد است که از روی عمد صورت نگرفته است. در این صورت خطا نامیدن آن هم از سر تسامح است.

بنابر این، چنانکه در این نوشتار و مطالب متعدد دوستان گذشت؛ علاوه بر آیات و روایات، به حکم عقل نیز، سهو، خطا و اشتباه از دامن معصومان (انبیاء و امامان (ع)) نفی می شود.

موفق باشید ...:Gol::Gol::Gol:

پاورقی_______________________________________
1) پژوهشی در عصمت معصومان، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، فصل سوم، صص 43-72.
2) علامه طباطبائی، تفسیر موضوعی قرآن، ج 9، صص 20 - 22.
3) علامه طباطبائی، المیزان، ج 3، صص 48-58.
4) مصباح یزدی، محمد تقی، راهنماشناسی، ص 673.

سلام

این مطلب ازسایت http://pasokhgoo.ir/ گرفته شده است
اگه شبهاتی رادرمطلب میبینیدبه خودسایت مراجعه بفرمایید:

نقل قول:

این بحثی است که با این طلبه سنی صورت گرفت و بحث از مطلبی شروع شد که بنده در مورد عصمت پیامبران از خطا و گناه نوشتم اما ایشان طبق نظر اهل سنت قائل به خدا و گناه در پیامبران می باشد که بنده جواب های کاملی دادم.

موحد:
سلام ... ممنون از حضورتون ... اما جنابعالی که یک طلبه هستید چرا؟ مگر نخوانده اید رسول الله در خواندن نماز سهو داشتند و رکعات را کم و زیاد کردند و نیز فراموش کردن برخی مسائل که خداوند به ابشان گوشزد فرمودند ... و حتما داستان خواستگاری علی ع از دختر ابوجهل را خوانده اید که مادرم فاطمه س ناراحت شدند و رسول الله حدیث هر کس فاطمه را آزار دهد مرا آزار دهد و ...

پاسخ طلبه پاسخگو :
سلام
اولا هر نکته ای که می فرمایید حتما سندی هم براش ارائه بدید.
ثانیا این مواردی که شما می فرمایید هیچ کدام صحیح نیست و مورد قبول نیست.
یا به دلیل عقلی و یا به دلیل نقلی همگی مردود است.
در مورد سهو نبی که شیعه قائل نیست و تنهی شیخ صدوق این نظر رو دارد که به خاطر بعضی از روایاتی که نزدشان معتبر بوده، به این مطلب اعتقاد پیدا کرده است که خداوند، پیامبر را در امر غیر نبوت و تبلیغ؛ به سهو انداخت تا آنکه به مردم اعلام بدارد که پیامبر مثل آنها بشر است و او را به عنوان معبود در کنار خداوند قرار ندهند. چنانکه مرحوم صدوق می فرماید:
“و لیس سهو النبی کسهونا لأن سهوه من الله عزوجل و انما اسهاه لیعلم انه بشر مخلوق فلا یتخذ رباً معبوداً دونه و لیعلم الناس بسهوه حکم السهو متی سهوا و سهونا من الشیطان و لیس للشیطان علی النبی و الأئمه صلوات الله علهیم، سلطان“
بنابراین مرحوم صدوق (ره) سهو پیامبر را از جانب خداوند متعال می داند نه به عنوان قصور نفسانی که از ناحیه شیطان است.
البته علمای دیگر شیعه نظر این بزرگوار را قبول ندارند و می فرمایند: دلیل عقلی و عملی هرگونه سهو را از پیامبر مبرا می دارد. و چون مسأله اعتقادی است نمی توان به اخبار واحد، استناد کرد و در مسائل اعتقاد فقط استدلال علمی معتبر است و تا خبر متواتر علمی نباشد، کارساز نیست.
مرحوم شیخ بهایی می فرماید: “اگر امر دایر شود که سهو را به پیغمبر (ص) نسبت دهیم یا به مرحوم صدوق نسبت سهو به مرحوم صدوق اولی است“
مرحوم صدوق در این مسأله اشتباه کرده اند.
مرحوم صدوق قائل به سهو النبی (البته با معنایی که گذشت) بودند و دیگر هیچ گونه ارتکاب معصیت را برای پیامبر تجویز نکرده است اما اهل سنت تجویز معصیت برای پیامبر کردند چنانکه معتزله ارتکاب صغیره را برای او جائز می داند و حشویه ارتکاب صغیره و کبیره (به استثنای کفر و دروغ) را برای پیامبر جائز می دانند و مسلماً معصیت یک نقصان نفسی است و شأن پیامبر از آن مبری است. و شیعیان بیشتر اهل سنت را به خاطر همین نظریه مذمت می کنند.
لذا این روایاتی که ذکر کردید همگی غلط است و بیشتر در کتب اهل تسنن یافت می شود که پر است از جعلیات.
من نمیدونم این نسبت ها رو چطور میتونید به یک پیامبر که الگوی عالمیان هست می دهید؟

موحد:
سلام ... شما سندی به نام قرآن رو میگید جعلی ... در ضمن کتب اهل سنت جعلیه یا کتب سراسر کذب شیعه ... شما که طلبه و کتاب کافی کلینی رو خوندید و بهش اعتقاد دارید یعنی اعتقاد دارید که قرآن هم تحریف شده و جعلیه ... در حالی که خدا فرموده لِیَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْكَ وَیَهْدِیَكَ صِرَاطاً مُّسْتَقِیماً فتح 2 و در سوره محمد19 فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَمَثْوَاكُمْ ﴿۱۹﴾
باز هم نا باورید

پاسخ طلبه پاسخگو :
سلام
یکم یواشتر داداش ماهم برسیم.
اولا که تحریف قرآن رو علمای خود شما قبول دارند از علمای بزرگ شما مثل عبدالوهاب شعرانی متوفای 973، ایشان در كتاب الكبریت الأحمر در حاشیه الیواقیت و الجواهر آمده می گوید:
اگر واقعا من احساس می كردم برخی از قلب های ضعیف مسلمان ها لغزش پیدا نمی كند و اینها در عقیده شان متزلزل نمی شوند، بیان می كردم آن آیاتی را كه از مصحف عثمان ساقط شده است. الكبریت الأحمر، ص143
جناب آلوسی، متوفای1270، صاحب كتاب روح المعانی، از مفسران بنام أهل سنت كه عقیده وهابی دارد، صراحت دارد و می گوید:
روایات ما در كتب أهل سنت در باب تحریف قرآن، قابل شمارش نیست. روح المعانی، ج1، ص24
از عایشه نقل شده است: پیامبر قاری قرآنی را دید که شب در مسجد قران می خواند؛
پس گفت: خدا او را بیامرزد، آیه کذا و کذا را که فراموش کرده بودم به یادم آورد!!صحیح بخاری ج6ص110
ثانیا تعداد زیادی از علماء و شخصیت‌های بزرگ اهل سنت كه بدون تعصّب كتاب‌های شیعه را مطالعه كرده‌اند و اقوال علماء شیعه را دیده‌اند صراحت دارند بر اینكه شیعه معتقد به تحریف قرآن نیست .
آقای شیخ محمد ابو‌زهره ــ كه از او به امام ابوزهره تعبیر می‌كنند و مصری است و همه طوائف اهل سنت او را قبول دارند در كتاب الامام الصادق، ص296 می‌گوید :
برادران شیعه ما هم با همه اختلاف سلیقه‌هائی كه در فتاوا دارند نظرشان نسبت به قرآن همان نظری است كه ما اهل سنت داریم .

اما فهم قرآن هم به این سادگیها نیست.
برای درک مفهوم آیه اول باید مفردات آیه رو درست معنا کنیم وبعد ارتباط بین آیات رو بیان کنیم.و ببینیم آیه در صدد بیان آن چیزی هست که شما میفرمایید یا نه؟
منظور از ذنب و مغفرت در این آیه معنای لغوی آن میباشد نه معنای عرفی آن در نزد متشرعین.
معنای لغوی ذنب : هر عملی که آثار و تبعات سوئی داشته باشد؛ حال آن عمل هرچه که باشد
در حالیکه معنای عرفی آن مخالفت امر مولوی است.
معنای لغوی مغفرت : هم پرده افکندن بر روی هرچیز است
در حالیکه معنای عرفی آن که به معنای ترک عقاب از مخالفت امر مولوی است.
آیه قبل اشاره به فتح مکه دارد ودر این آیه خداوند بیان میکند که ما به سبب فتح مکه گناهان گذشته و آینده تو را میپوشانیم.
چه رابطه ای است بین فتح مکه و مورد مغفرت قرار گرفتن گناهان گذشته و آینده پیامبر؟
آیا فتح مکه علت بخشودگی گناه واقع میشود؟ اگر ذنب را به معنای عرفی آن در نظر بگیریم این اشکال پیش خواهد آمد.
پس مقصود چیست؟
همانطور که قبلا هم اشاره کردیم مراد از ذنب هر عملی است که آثار و تبعات بدی داشته باشد.

حالا كه معناى لغوى و عرفى این دو كلمه روشن شد، مى گوییم قیام رسول خدا به دعوت مردم ، و نهضتش علیه كفر و وثنیت ، از قبل از هجرت و ادامه اش تا بعد از آن ، و جنگهایى كه بعد از هجرت با كفار مشرك به راه انداخت ، عملى بود داراى آثار شوم ، و مصداقى بود براى كلمه ((ذنب (( و خلاصه عملى بود حادثه آفرین و مساءله ساز، و معلوم است كه كفار قریش مادام كه شوكت و نیروى خود را محفوظ داشتند هرگز او را مشمول مغفرت خود قرار نمى دادند، یعنى از ایجاد دردسر براى آن جناب كوتاهى نمى كردند، و هرگز زوال ملیت و انهدام سنت و طریقه خود را، و نیز خون هایى كه از بزرگان ایشان ریخته شده ، از یاد نمى بردند، و تا از راه انتقام و محو اسم و رسم پیامبر كینه هاى درونى خود را تسكین نمى دادند، دست بردار نبودند.
اما خداى سبحان با فتح مكه و یا فتح حدیبیه كه آن نیز منتهى به فتح مكه شد، شوكت و نیروى قریش را از آنان گرفت ، و در نتیجه گناهانى كه رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله وسلّم ) در نظر مشركین داشت پوشانید، و آن جناب را از شر قریش ایمنى داد.
پس مراد از كلمه ((ذنب (( - و خدا داناتر است - تبعات بد، و آثار خطرناكى است كه دعوت آن جناب از ناحیه كفار و مشركین به بار مى آورد، و این آثار از نظر لغت ذنب است ، ذنبى است كه در نظر كفار وى را در برابر آن مستحق عقوبت مى ساخت ، همچنان كه موسى (علیه السلام ) در جریان كشتن آن جوان قبطى خود را گناه كار قبطیان معرفى نموده مى گوید: ((و لهم على ذنب فاخاف ان یقتلون (( این معناى گناهان گذشته رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله وسلّم ) است گناهانى كه قبل از هجرت كرده بود و اما گناهان آینده اش عبارت است از خونهایى كه بعد از هجرت از صنادید قریش ریخت ، و مغفرت خدا نسبت به گناهان آن جناب عبارت است از پوشاندن آنها، و ابطال عقوبت هایى كه به دنبال دارد، و آن به این بود كه شوكت و بنیه قریش را از آنان گرفت . مؤ ید این معنا جمله ((و یتم نعمته علیك ... و ینصرك اللّه نصرا عزیزا(( است ..
اشكال : آمرزش گناهان بطور مطلق لازمه اش جایز بودن ارتكاب گناهان غیرقابل آمرزش همچون شرك به خدا است
علاوه بر اینكه بعضى از گناهان قابل آمرزش نیست ، مانند شرك به خدا، افتراء و دروغ بر او، استهزاء به آیات خدا، افساد در زمین ، و هتك محارم . و آیه مورد بحث بطور مطلق فرموده : گناهان آینده ات را آمرزیده ، پس ‍ باید این گونه گناهان براى آن جناب جائز باشد، و این معقول نیست كه خدا بنده اى از بندگان خود را براى اقامه دینش و اصلاح زمین مبعوث كند آن وقت این پیغمبر، همینكه به نصرت خدا دعوتش ریشه كرد، و خدا او را بر هر چه كه خواست غلبه داد، اجازه اش دهد تمامى اوامرش را مخالفت نموده ، آنچه را كه بنا كرده ویران سازد و آنچه را كه اصلاح كرده تباه كند، و به او بفرماید: هر چه بكنى من تو را مى آمرزم و از هر دروغ و افترائى كه به من ببندى عفو مى كنم ، با اینكه عمل آن پیغمبر خود دعوت و تبلیغ عملى است ، این از نظر عقل . و اما از نظر قرآن ، آیه شریفه (و لو تقول علینا بعض الاقاویل ، لاخذنا منه بالیمین ثم لقطعنا منه الوتین) صریح در این است كه چنین ایمنى به رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله وسلّم ) داده نشده .

موحد
سلام مجدد ... در ضمن بعد از اینکه در مورد بحث عصمت 2 آیه براتون آوردم ... که امیدوارم این ناباوری رو با علم قرآن به حقیقت تغییر بدید ... مطلبی که می خوام بگم متاسفانه امثال شما دور از جونتون تا ما مطلبی میگیم میگن وهابی و ... من خواهش می کنم کتاب های محمد عبدالوهاب رحمه الله علیه را بخونید بعد اگر در مخالفت با قرآن مطلبی در آوردید به ما بگید وهابی . اجماع اهل سنت پیرو مکتب او هستند یعنی همه اهل سنت وهاب هستند مطمئن باشید ما همه اهل سنت وهابی هستیم/اما اگر می خواید تاریخچه حقیقی وهابیت را بدانید به بخش تاریخ وبلاگ بنده مراجعه کنید تا شبهاتی دیگر نباشد ... والسلام

پاسخ طلبه پاسخگو :
سلام
جالبه حرف شما.
اتفاقا علمای خودتون هم این فریب خورده استعمار رو هم قبول ندارند.
سیاری از علمای اهل سنت به مبارزه با این شخص برخاستند و افکار وی را خرافی جلوه دادند.
شیخ محمد بن عبدالله النجدی مفتی حنبلی ها در مکه (سال ۱۲۹۵) در کتاب السحب الوابله درباره پدر محمد بن عبدالوهاب چنین می نویسد:
او پدر محمد صاحب دعوتی است که شعله های شرارت آن تمام عالم را فرا گرفت ، ولی بین پدر و پسر اختلاف بود ، با این که محمد بعد از مرگ پدرش دعوت خود را آشکار نمود اما برخی از اهل علم به من خبر داده اند که پدر محمد بر فرزندش غضبناک بو د؛ زیرا راضی نبود که او همانند پیشینیان و اقوامش مشغول به درس فقه شود و به زیرکی در مورد وی فهمیده بود که بدعت و انحرافی از او سر می زند ، لذا به مردم می گفت :به زودی از شرّی مشاهده می کنید ، و خداوند آنچه را که باید بشود مقدّر ساخت .
و نیز فرزندش سلیمان ، برادر شیخ محمد با دعوتش مخالف بود و کتاب خوبی را که از آیات و روایات استفاده کرد بود در ردّ او نوشت . زیرا او تنها آیات و روایات را قبول می کرد و به کلام مقدّمین و متاخّرین هیچ توجهی نمی کرد ، و تنها برای کلام تقی الدین ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم ارزش قائل بود ؛ زیرا کلام آن دو را نصی می دانست که هرگز تأویل نمی پذیرد ، و با کلام آن دو بر مردم حمله می کرد ، گرچه کلام آن دو بر خلاف آن چیزی باشد که فهمیده می شود .
شیخ سلیمان ردیه ای که بر ضد برادرش نوشته بود را (فصل الخطاب فی الرد علی محمد ببن عبدالوهاب) نام نهاد ، و خداوند او را از شرّ برادرش با آن هیبت ترسناکی که داشت و حتی افراد اجنبی را هم ترسانده بود ، سالم نگاه داشت .
او کسی بود که هر گاه شخصی با او به مخالفت بر می خاست یا در رد او کتابی می نوشت و قدرت نداشت او را آشکارا به قتل برساند ، شخصی را می فرستاد تا او را در رختخوابش به قتل برساند یا شبانه او را در بازار ترور کند ، چرا که او مخالفانش را تکفیر کرده و کشتن آنان را حلال می دانست .
گفته شده که دیوانه ای در شهری بود و عادت داشت که با هرکه روبرو می شد به صورش می کوبید گرچه با اسلحه باشد . محمد روزی به او شمشیری داده و دستور داد تا بر برادرش سلیمان که در مسجد تنها بود وارد شود ، او را داخل مسجد کرد و چون شیخ سلیمان آن دیوانه را دید از او ترسید . در آن هنگام او شمشیر را از دستش انداخت و شروع به صحبت کرد که ای سلیمان ! تو در امانی ، و ای کلام را تکرار نمود . و شکی نیست که این قصه از کرامات او به شمار می آید.
السحب الوابله علی ضرائح الحنابله صفحه ۲۷۵
حتی استاد این شخص که ابن تیمیه باشد مورد رد از نظر علمای خودتون هستند:
.1صدر الدین محمد بن عمر بن مکی شافعی (ت 716هج(
ایشان فقیه و مفتی و محدث اهل سنت و مشهور به ابن المراحل و ابن الوکیل و از امامان بزرگ شافعی به حساب می آید
ابن کثیر که شاگرد ابن تیمیه است درباره او(صدر الدین ..) می گوید :
او با شیخ تقی الدین ابن تیمیه عداوت و دشمنی داشت و با او در بسیاری از محافل و مجالس مناظره می کرد»(البدایة و النهایه ج 2 ص 2146
.2 نور الدین علی بن یعقوب بکری شافعی (ت 724 هج)
او که مفتی و امام اهل سنت بوده و ابن قاضی شهبه درباره او می گوید :
او مشغول به علم شده و فتوا و درس می داد ، و چون ابن تیمیه وارد مصر شد بر ضد او به پا خواست و آنچه را می گفت انکار کرده و او را آزار میداد » (طبقات الشافعیه ج 3 ص 127
3- کمال الدین محمد بن علی بن عبد الواحد زملکانی انصاری شافعی (727 هج (
ایشان که امام و مفتی و قاضی القضاة در شام بوده و ریاست مذهب شافعیه و تدریس و فتوا و مناظره به او رسیده از جمله کسانی است که کتابی در رد ابن تیمیه به نام « العمل المقبول فی زیارة الرسول »تالیف نموده است (طبقات الشافعیة الکبری ج 5 ص 106

موحد:
سلام.در جواب شما کتاب الکبریت الاحمر برای عبدالقادر گیلانی یک صوفی نه یک سنی ... همین برای شما بس که بیشتر تحقیق کنید.و لطفا دنبال سند صحیح باشید حتی اگر پاسخ دادن به آن 1 سال طول بکشه . من هم حاضرم حرف حق رو قبول کنم اما اینطوری با شما فقد به جدل می رسیم .. چون جواب اون 2 آیه الله رو هم ندادید... قرآن از نظر علمای ما سالم و کامله و علمای ما به آیه انا نحن نزلنا الذکر معتقدند... کتبی جهت مطالعه گذاشتم نمی گم همش کاملا درسته اما مطالب برای دانستن حقیقت کافیه

پاسخ طلبه پاسخگو :
سلام
دوست عزیز وی حنبلی مذهب و اشعری مسلک بوده‌ و شیعه، مرجئه، جهیمیه، کرامیه، معتزله، قدریه، مشبهه و سالمیه را اهل بدعت و انحراف می­دانسته‌است.
«مختصری از زندگانی عبدالقادر گیلانی» ‎ (فارسی)‎. پایگاه حوزه. بازبینی‌شده در ۲۷ دی ۱۳۸۸ و تاریخ تصوف، ج 1، ص 168.
دوست عزیز اون همه من جواب دادم شما فقط بلدید از بحث فرار کنید.
اگر اهل بحث نیستید وارد بحث نشدید که اینگونه فرار کنید و تا آخر بایستید.
بنده هر سوالی بود جواب دادم و اشکال هاتونم که همگی غلط و ناشیانه است.
دوست عزیز بنده خیلی از کتاب های شما رو دیدم و حتی دارم اما جدی کاش دوستانه بحث کنید و به نتیجه برسیم.
من روزنه های هدایت رو در شما میبینم و مشخصه که عنادی ندارید و به خاطر محیط اینگونه افکاری رو انتخاب کردید.
خلاصه حاضر به مناظره هستم و ادامه بدیم

و هیچ جوابی دیگر از طرف موحد داده نشد.

موضوع قفل شده است