جمع بندی ملاک برتری مرد بر زن، للرجال عليهن درجه

تب‌های اولیه

113 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

چنان‌ که‌ گذشت‌ قوامیت‌ به‌ معنای‌ مراقبت، پایداری‌ و ایستادگی‌ بر امور، کارها و نیازهای‌ زن‌ است؛ اما برتری‌ این‌ کارها در لغت‌ نیامده، چنان‌که‌ محدوده‌ دقیقی‌ برای‌ قوامیت‌ نیز ترسیم‌ نشده‌ است. در تعبیرات‌ مفسران‌ مواردی‌ مانند آموختن، پرورش‌ دادن، تادیب، تدبیر، نظارت‌ بر رفت‌ و آمد، مواظبت‌ در خانه، منع‌ از بیرون‌ رفتن‌ از خانه‌ و... آمده‌ که‌ به‌ نظر می‌رسد همگی‌ برداشت‌های‌ مفسران‌ باشد. شاید بتوان‌ گفت‌ آن‌چه‌ در حفظ‌ تعادل‌ شخصیت‌ زن‌ و تامین‌ نیازهای‌ روحی‌ و جسمی‌ او و در نتیجه‌ قوام، سازمان‌ و سامان‌ خانواده‌ دخالت‌ دارد، در محدوده‌‌ قوامیت‌ می‌گنجد.1

قوامیت‌ به‌ معنایی‌ که‌ گذشت، وظیفه‌ و مسوولیت‌ است‌ و هرگز برتری، فضیلت، شرافت‌ و امتیاز یا سلطنت‌ مرد بر زن‌ را نمی‌رساند، بلکه‌ ملاک‌های‌ برتری‌ امور دیگری‌ است. در «اقرب‌ الموارد» مولف‌ به‌ صراحت‌ می‌گوید:
«رعایت‌ و کفالت‌ است‌ و نه‌ ولایت‌ و سلطنت» 2

برتری‌ نه‌ از قوامیت‌ استفاده‌ می‌شود و نه‌ از «علی» و نه‌ از فضل، __چنانچه خواهد آمد ـــ زیرا قام‌ همراه‌ با علی‌ بیشتر درباره‌‌ امور و وظایف‌ به‌ کار می‌رود که‌ در آن‌ جا علو و نسبت‌ سنجی‌ بین‌ کسی‌ که‌ قائم‌ بر امر است‌ و آن‌ چیزی‌ که‌ او بدان‌ قیام‌ دارد، معنی‌ ندارد. چنان‌ که‌ به‌ احتمال‌ زیاد «قوامون‌ علی‌ النسأ» با حذف‌ مضاف‌ باشد؛ یعنی‌ «قوامون‌ علی‌ شوون‌ النسأ و حاجاتهن»

علاوه بر این حکمت‌ در تشریع‌ قوامیت‌ مرد، آن‌ است‌ که‌ هیچ‌ گروهی‌ ـــ حتی‌ دو نفره‌ ـــ برنامه‌ها و سیر حرکت‌شان‌ سامان‌ نخواهد یافت، مگر آن‌ که‌ یکی‌ مسوول‌ باشد ـــ چنان‌که‌ در روایتی‌ نیز آمده‌ ـــ بنابراین‌ در خانواده‌ نیز که‌ مهم‌ترین‌ بنیادهای‌ جمعی‌ است‌ باید چنین‌ باشد.

«علامه‌ جعفری» در این‌ زمینه‌ می‌نویسد: اداره‌‌ خانواده‌ به‌ یکی‌ از چهار شکل‌ ذیل‌ تصور می‌شود:
1. اداره‌‌ آن‌ با زن‌ و مرد است‌ که‌ چنین‌ چیزی‌ امکان‌ ندارد، زیرا اگر دو مرد نیز با هم‌ مسوول‌ باشند، تصادم، تزاحم‌ و برخورد و جدایی‌ را در پی‌ خواهد داشت.

2. زن‌ به‌ تنهایی‌ مسوول‌ باشد که‌ در آن‌ صورت‌ تنظیم‌ ارتباطات‌ با موانع‌ و ختلالات‌ روبه‌رو خواهد شد.

3. پدرسالاری‌ سلطه‌گرانه‌ و خودخواهانه‌ که‌ در بعضی‌ جوامع‌ دیده‌ می‌شود، ولی‌ چنین‌حالتی‌ فضای‌ جامعه‌ را جهنمی‌ کرده، عظمت‌ها و ارزش‌های‌ زن‌ را سرکوب‌ می‌کند و طعم‌ خوش‌ زندگی‌ را در کام‌ فرزندان‌ تلخ‌ می‌کند.

4. نظام‌ شورایی‌ با سرپرستی‌ و ماموریت‌ اجرایی‌ مرد که‌ همراه‌ با اعتدال‌ است‌ و معنای‌ قوام‌ نیز همین‌ است. اشکال‌ بعضی‌ از غربیان‌ بر اسلام‌ مبنی‌ بر این‌ که‌ اسلام، مرد را امیر و زن‌ را اسیر کرده، به‌ دلیل‌ رفتار بیرونی‌ بعضی‌ از جوامع‌ اسلامی‌ و برداشت‌های‌ نادرست‌ از آیه‌‌ (الرجال‌ قوامون‌ علی‌ النسإ) است.
ایشان‌ تاکید دارد که‌ قوام، قیم‌ مصطلح‌ حقوقی‌ و فقهی‌ نیست‌ و قوامیت‌ بر اساس‌ علت‌ طبیعی‌ است‌ نه‌ قراردادی‌ و تحکمی.3

1. حسین‌ طهرانی، محمد حسین، رساله‌ بدیعه‌ در تفسیر آیه‌ الرجال‌ قوامون‌ علی‌ النسأ، ص‌ 76.
2. شرتوتی، اقرب‌ الموارد، ماده‌ی‌ قوم.
3. جعفری، محمدتقی، ترجمه‌ و تفسیر نهج‌البلاغه، ج‌ 11، ص‌ 267.

ادامه

‌نکات‌ تفسیری‌ مفهوم‌ قوامیت

در تفسیر آیه‌ (الرجال‌ قوامون‌ علی‌ النسا) و معنای‌ قوام‌ بودن‌ مردان‌ بین‌ علمای‌ شیعه‌ و سنی‌ اختلاف‌ نظرهای‌ زیادی‌ وجود دارد که‌ با توجه‌ به‌ بررسی‌های‌ مختلف‌ که‌ انجام‌ داده‌ام، به‌ اختصار به‌ معرفی‌ شمه‌ای‌ از آراء ایشان‌ می‌پردازم.

دسته‌‌ اول‌ معانی‌ مختلفی‌ را درباره‌‌ نقش‌ برتر مرد در خانواده‌ بیان‌ داشته‌اند و قوام‌ بودن‌ مردان‌ را به‌ معنی‌ داشتن‌ حق‌ تادیب‌ زن‌ تعبیر نموده‌اند. مرحوم‌ شیخ‌ طوسی‌ می‌فرمایند؛ قوام‌ بودن‌ به‌ معنی‌ داشتن‌ «حق‌ تدبیر» است، بدین‌ معنا که‌ مردان‌ به‌ امر به‌ زنان‌ در خصوص‌ اطاعت‌ از دستورات‌ الاهی‌ و دستورات‌ همسرانشان‌ قیام‌ می‌کنند... صاحب‌ تفسیر جامع‌البیان‌ نیز تفسیری‌ قریب‌ به‌ این‌ معنا ارائه‌ داده‌ است، بدین‌ معنا که‌ مردان‌ موظف‌ به‌ قیام‌ به‌ امور زنان‌ خود هستند.1

بعضی‌ دیگر از مفسران‌ مانند قرطبی‌ قوام‌ بودن‌ مردان‌ را به‌ معنای‌ حمایت‌ مردان‌ از زنان‌ و محافظت‌ از ایشان‌ تعبیر نموده‌اند که‌ مختصر اشاره‌ گردید.2

ایشان‌ در ادامه‌ این‌ تعبیر، عهده‌دار بودن‌ نفقه‌ و تدبیر امور اقتصادی‌ زن‌ را به‌ معنای‌ قوام‌ بودن‌ مرد بر زن‌ می‌داند؛ یعنی‌ مردان‌ علاوه‌ بر دفاع‌ و حفاظت‌ از زنان، امر تدبیر، تحصیل‌ و پرداخت‌ نفقه‌ زن‌ را به‌ عهده‌ دارند.3 (ای‌ یقومون‌ بالنفقه‌ علیهن‌ والذب‌ عنهن)

دسته‌ دیگری‌ از مفسران‌ قوام‌ بودن‌ مرد را بر زن‌ به‌ سلطه‌ مردبر زن‌ تعبیرکرده‌اند 3

غالب‌ مواردی‌ که‌ به‌ عنوان‌ نمونه‌های‌ برتری‌ زنان‌ بر مردان‌ ذکر شده‌ است، خدشه‌پذیر است. چه‌ بسیاری‌ از آن‌ها مواردی‌ است‌ که‌ بیانگر اوضاع‌ و احوال‌ اجتماعی‌ حاکم‌ بر زنان‌ در جامعه‌ و زمان‌ خاصی‌ بوده‌ است‌ که‌ اکنون‌ در بسیاری‌ از جوامع‌ مصداق‌ ندارد.

مانند غلبه‌‌ سواد و دانش‌ در مردان، خانه‌نشینی‌ زنان‌ که‌ منجر به‌ دوری‌ ایشان‌ از مسایل‌ و فعالیت‌های‌ اجتماعی‌ و مشارکت‌ و اظهار نظر ایشان‌ می‌شود. حال‌ سوالی‌ که‌ این‌جا مطرح‌ است، این‌ است‌ که‌ تفضیل‌ و برتری‌ در این‌ آیه‌ شریفه‌ علت‌ است‌ یا حکمت؟

1. طبری، جامع‌البیان‌ فی‌ تفسیر القرآن، ج‌ 4، ص‌ 110.
2. القرطبی، الجامع‌ لاحکام‌ القرآن، ج‌ 5، ص‌ 168.
3. همان.

ادامه دارد

تفضیل، علت‌ یا حکمت؟

اگر برتری‌های‌ مرد و نفقه‌ دادن‌ وی‌ به‌ عنوان‌ علت‌ قوامیت‌ باشد، با عدم‌ این‌ دو علت‌ مرد دیگر حق‌ ادعای‌ سرپرستی‌ بر زن‌ را ندارد؛ برای‌ نمونه‌ اگر از نظر تدبیر، برنامه‌ریزی، قدرت‌ و سایر اموری‌ که‌ معمولا در مردان‌ یافت‌ می‌شود مرد از زن‌ خود ضعیف‌تر باشد یا در عمل‌ زن‌ مخارج‌ زندگی‌ خانواده‌ را بر عهده‌ دارد، مرد حق‌ ادعای‌ سرپرستی‌ و تصمیم‌گیری‌ ندارد و سایر حقوق‌ از عهده‌ او برداشته‌ می‌شود. اما اگر این‌ دو عامل‌ به‌ عنوان‌ حکمت‌ قوامیت‌ باشد، گرچه‌ به‌طور استثنا زن‌ برتری‌ داشته‌ باشد یا به‌طور کامل‌ کارهای‌ معیشتی‌ را بر عهده‌ گیرد، باز حق‌ سرپرستی‌ مرد محفوظ‌ است.1

آیا جمله‌ «الرجال‌ قوامون‌ علی‌ النسأ» خبری‌ است؟

جمله‌‌ «الرجال‌ قوامون‌ علی‌ النسأ» جمله‌ خبری‌ است‌ نه‌ انشایی‌ و از سرپرستی‌ متداول‌ مردان‌ در خانواده‌ خبر می‌دهد، گرچه‌ در آن‌ زمان‌ و زمان‌های‌ دیگر خانواده‌هایی‌ بودند که‌ در عمل‌ سرپرستی‌ زن‌ را چه‌ در برتری‌های‌ خردگرایانه، تدبیر، دوراندیشی، علم‌ و فهم‌ و چه‌ در اداره‌ اقتصادی‌ خانواده‌ به‌ عهده‌ داشتند.2

آیا ریاست‌ مرد امری قانونی ا‌ست‌ یا تکوینی؟

روایت‌ است‌ که‌ فردی‌ از امام‌ باقر(ع) سوال‌ کرد که:
«مردی‌ به‌ همسرش‌ می‌گوید؛ اختیار کار تو با خودت‌ است‌ امام(ع) فرمودند: چگونه‌ این‌ ممکن‌ است، در حالی‌ که‌ خداوند می‌فرماید: الرجال‌ قوامون‌ علی‌ النسأ این‌ گفته‌ مرد ارزشی‌ ندارد.»

در قانون‌ نیز مسوولیت‌ مدیریت‌ و ریاست‌ بر خانواده‌ به‌ جهت‌ جنبه‌ امری‌ و تکلیفی‌ قابل‌ اسقاط‌ یا واگذاری‌ نیست؛ بنابراین‌ زوجین‌ نمی‌توانند با انعقاد قرارداد خصوصی‌ یا شرط‌ ضمن‌ عقد، این‌ موقعیت‌ را نادیده‌ بگیرند یا از اقتدار قانونی‌ آن‌ بکاهند یا قلمرو آن‌ را محدود کنند.3

14. حقوق‌ زن‌ و سرپرستی‌ مرد در نگاه‌ مفسران‌ قرآن، ص‌ 3.
15. همان، ص‌ 4.
16. ریاست‌ مرد در رابطه‌ زوجیت، ص‌ 110 ـــ 111.

ادامه ...........

بسم الله الرحمن الرحیم
بنده عضو جدید بوده و قبل از هرچیز میخواستم موضوعی را عرض کنم.هرچیزی که بنویسم اگر بقول کسی استناد نکنم یا نقل قول نکنم نظر شخصی خودم بوده و هدف من از عنوان کردنش بررسی و نقد و نظر است.زیرا کاملا به چیزهایی که میگویم از نظر صحت استدلال اطمینان ندارم و شاید جنبه های دیگر موضوع را ندیده باشم.بهرحال من با سواد دینی اندک نمیتوانم قرآن را تفسیر و تاویل کنم(قابل توجه آقای طالب).زیرا خود قرآن یفرماید و ما یعلم تاویله الا الراسخون.گاهی اوقات منظور من از بیان چیزی حالت سوالی دارد که آیا میتوان چنین چیزی گفت؟از همه بوژه کارشناسان محترم میخواهم در این مورد نظر بدهند.گرچه ایشان را نمیشناسم اما در مورد تک تک نظرات انشاالله تامل خواهم کرد.
مسلما بعضی چیزهای دین برای همه قابل قبول نیست.بعضی چیزها به نظر تلخ می آیند.چرا قرآن گاهی اوقات در لفافه سخن میگوید؟چرا گاهی دوپهلو سخن میگو ید تا برداشتهای متفاوت شود در حالیکه حرف حق یکی است؟چرا گاهی دوپهلو سخن میگوید و اصلا گاهی طوری سخن میگوید که بعضی گمراه شده یا سو استفاده کنند؟مگر قرآن برای هدایت بشر نیامده؟اصلا چرا باید در زمانی قرآن نازل شود که هنوز برده داری بوده تا برای خودش دردسر درست کند؟چرا آیه تطهیر را لابلای آیات زنان پیامبر آورده تا اهل سنت گمراه شوند(گرچه تغییر ضمیر از مونث به مذکر و دوباره به مونث قابل تامل است)؟چرا آیه تکمیل دین را در میان احکام آورده تا اهل سنت قبول نکنند؟چرا از آزر به عنوان پدر (اب) ابراهیم نامبرده؟خب میگفتی عمو و خودت را راحت میکردی!(البته در سوره بقره یعقوب به پسرانش میگوید بعد از من چه کسی را میپرستید؟گفتند خدای تو و پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق.پس لفظ اب برای عمو هم بکار میرود)

من فکر میکنم خداوند عمدا میخواسته بعضی گمراه شوند.شاید به دلایل زیر:
۱.از روی رحمت!تا بعضی گمراهان را به این بهانه مورد عفو قرار دهد(الته به این نظر کمتر اعتماد دارم)
۲.تا پاک از ناپاک شناخته شود.بقول حافظ:
خوش بود گر محک تجربه آید به میان تا سیه روی شود هرکه دراو غش باشد
امتحان از سنن الهی است و شامل همه میشود.خداوند میخواهد خلوص افراد را بسنجد.هر گلی خاری دارد.شاید بعضی نکات دینی برای بعضی افراد مانند خار به نظر آید(نه که واقعا مثل خار باشد)تا دست نامحرم به آن نرسد.
آیه ۷ سوره ال عمران که در مورد محکمات و متشابهات صحبت میکند را به دقت مطالعه کنید.خداوند میگوید که افراد مریض از آیات متشابه تاویلهای نادرست میکنند تا فتنه افکنند و...
در سوره بقره آیه ۲۶ درباره مثل مگس خداوند میفرماید که افرادی که کافر شدند میگویند اراده خدا از این مثل چیست؟عده زیادی با آن گمراه شده و عده زیادی با آن هدایت میشوند.وگمراه نمیشود با آن مگر گناهکاران.شاید بتوان مثال را به قرآن و دین تعمیم داد.یا اینکه ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین.درباره اینکه آیا قرآن فقط هدی للمتقین و مومنین یا هدی للناس است را را درست بررسی نکردم.
نکته دیگر اینکه گاهی اوقات چیزی به نظر ما خوب میآید.ولی آیا واقعا درست است؟فکر میکنم همه ما اعتقاد داریم غذا خوردن با قاشق و چنگال بهتر است.آقای قرائتی مثال زیبایی میزنند.میفرمایند روزی سید جمال الدین اسدآبادی(یا یک شخصیت مهم دینی دیگر) در یک جا قرار بود ناهار بخورد.همه خارجیها روی ایشان تمرکز کردند که چطور غذا میخورد.ایشان قاشق و چنگال را کنار گذاشت و بادست غذا خورد.وقتی او را مسخره کردند گفت من به تمیزی دست خودم اطمینان دارم و تابحال در دهان کسی نکرده ام ولی به تمیزی این قاشق اطمینان دارم و تابحال در دهان خیلیها رفته است!حالا واقعا فکر میکنید کدام روش غذا خوردن بهتر است؟

در مورد تحقیق در دین باید سراغ اصول دین و توحید برویم و از این طریق یقینا به حقانیت اسلام پی خواهیم برد.سپس در مورد این مسائل تفکر کنیم.حالا به بررسی بعضی سوالات میپردازیم:
در مورد یکی از بزرگان نقل شده که روزی به او خبر دادند که پسرت کوزه یک نفر را شکسته(یا دزدی کرده؟).آن عالم سراغ مادر پسر رفت و گفت تور دوران بارداری چه کاری انجام دادی که اینطور شده؟گفت روزی یک بار انار از جلو من رد میشد.من با سنجاق یکی ازانارها را سوراخ کردم و با زدن سنجاق به زبان مزه آن را چشیدم!
هر عملی که زن قبل از بارداری یا دردوران بارداری و شیردهی انجام میدهد ممکن است روی بچه تاثیر بگذارد.پس اگر کار ناشایستی انجام دهد روی بچه ای که متعلق به مرد هم هست اثر میگذارد.پس جسم او امانتی است از مرد.ممکن است حافظات للغیب همین معنی را نیز بدهدو یا اینکه بچه ها که اکثر اوقات پیش مادر هستند نیز امانت هستند و زن باید در نبود شوهر حفظ غیب کند.
البته منظور من این نیست که جسم زن مال مرد است یا بچه مال مرد است،اما مرد هم حقی دارد.البته این یک امتیاز است که خدا به زن داده و مردنمیتواند مثلا اورا مجبور به عبادت کند تا بچه مومنتر شود.مرد باید در ازدواج دقت میکرد تا زن خوب و مومن بگیرد.حالا دیگر نباید احساس تصاحب کند.میگویم گناه کوچک زن علاوه بر خیانت به خودش و بچه اش خیانت به شوهرش نیز هست

اولا حضرت فطمه مسوولیت اجرایی نداشتند.اما شاید مسوولیت معنوی و عرفانی ایشان بالاتر از بقیه باشد.در مورد جایگاه ایشان زیاد چیز نمیدانم.اما میدانم که هم مشورت میدادند و هم تعلیم عرفانی.تعلیمات ایشان به سلمان بسیار ارزنده است.
مسلما حضرت فاطمه قدرت عقلی کامل و برابر دگ معصومین داشتند.در قضاوت دچار کوچکترین ترس یا اشتباهی نمیشدند و مسلما اگر معصومی نبود مانند حضرت زینب مسوولیت میگرفتند.اما چرا با وجود مرد معصوم مسوولیت نگرفتند؟
یکی از دلایلش مستور بودن ایشان است.اگر ایشان مسوولیت میپذیرفتند مجبور بودند در منصب مسوولیت هرروز با مردان زیادی سروکار داشته باشند و اینخلاف شان ایشان است.ایشان جز با کسانی که لیاقت داشته باشند مثل سلمان جز به ضرورت صحبت نمیکردند.در این مورد حرفهای زیادی است که در اینجا مجالش نیست و از کارشناسان میخواهم در این مورد صحبت کنند.من فکر میکنم نقش اصلی زن در نظام هستی پشت پرده است و اثرش در مردان بروز میکند.البته این در مورد بهترین زنان یا لااقل در قدیم است ودر مورد کارهایی که زیاد با مردان سروکار دارند مثل ریاست که در شان زن نیست.نه اینکه بر زن حرام باشد(چنانکه آیت الله جوادی حق مرجعیت(وفکر کنم قضاوت) برای زن قائل شده اند و ابراز ناراحتی کرده اند که یکی از مراجع گفته این کار مهم را نباید به زنان سپرد).پس بحث عدم ریاست حضرت فاطمه بخاطر حفظ شانشان است.
همچنین درست است که قوای عقلی ایشان کامل است اما جنگاوری ربطی به قوه عقلی ندارد و به بازو ربط داردو بویژه در آن زمان برای حاکم اسلامی جنگاوری و داشتن زور بازو مهم بوده.
من فکر میکنم برتری که سبب قوام بودن مرد بر زن میشود لزوما به واسطه برتری خودش نیست.گرچه زور بازو و مسایل دیگر مثل محکم واستوار بودن را شامل میشود اما معنی دیگراین برتری همان حفظ شانیت زن است.یعنی حفظ شان مرد به مستور بودنش نیست.و همانطور که گفتم زن نیز بر مرد برتری دارد به این جهت که اختیار و اراده بیشتری در شکل گیری شخصیت فرزندش دارد.اما این برتری (که مسوولیت بیشتری نیز میپذیرد) جایگاهی در قوام بودن مرد ندارد و در آنجا مطرح نمیشود.اگرچه این احتمال وجود دارد که بما فضالله بعضهم علی بعض این فضیلت زن بر مرد را نیز شامل شود و به دلیل اینکه کارهای زن روی بچه اثر میگذارد(فضیلت زن بر مرد)مرد حق بیشتری بر زن دارد و اختیار مرد بر زن(البته تا حدودی)را موجب میشود.لطفا نظرم را بررسی کنید

اولا عقل نشانه فضل نیست.آیت الله جوادی میگویند در سوره ال عمران آیه ۳۹ میگوید وقتی زکریا در محراب بود به او وحی شد،نه در حال تفکر!بعدهم اینکه کجای قرآن مستقیما یا تلویحا گفته عقل مرد از زن بیشتر است؟!!!آقای طالب به دو مطلب بی ربط اشاره کردند:
۱.شهادت زن:خب قرآن بعدش گفت این به این خاطر است که اگر یکی فراموش کرد دیگری یاد او آورد.یعنی دلیل آورده که مبادا کسی فکر کند بخاطر کم عقلی است.
۲.و هو فی الخصام غیر مبین.این دیگر خیلی بی ربط است.گفته در خصام بیانش نا واضح است.نگفته بیانش غیر منطقی است.
اصلا اگر آقای طالب فکر میکنند قرآن گفته عقل زنها کمتر است چرا زنها مذهبی تر از مردها هستند؟چرا بیشتر کسانی که مسلمان میشوند زن هستند؟به نظر شما قرآن غیرعقلانیست.پس کسانی که اسلام را قبول کرده یا دوست دارند عقلشان کم است.پس زنها کم عقلترند!
در قرآن از هر مثلی آورده شده.وقتی یک مثل میآوردفکر نکنم بخواهد استثنا بگوید.بلکه میخواهد واقعیت را بگوید.درسوره ال عمران آیه ۳۷ و ۳۸ حضرت مریم به زکریا تعلیم میدهند.اصلا فراست ملکه سبا مثال زدنی است.در ذهن ندارم فراست کسی در قرآن اینطور نمود پیدا کرده باشد.فراست انبیا که متصل به وحی هستند معلوم است.ببینید وقتی نامه از سلیمان به ملکه سبا میرسد با بزرگان به شور مینشنید(نشان عاقلی)و میگوید قاطعه امر نبوده ام مگر که شاهد باشید.وقتی بزرگان (که به احتمال زیاد مرد بوده اند)پیشنهاد جنگ میدهند(بعلت درا بودن قوت و سپاه بیشتر)ایشان بسیار زیبا میفرمایند پادشاهان وقتی وارد قریه ای میشوند افسدواها(در آن فساد میکنند یا آن را خراب میکنند؟) و عزیزترین اهل آن را ذلیلترین میکنند.(اینست که امام خمینی همه جا تاکید به حضر لااقل یک زن داشته اند،زیرا مغز زنان با مردان فرق میکند و مردان گاهی اوقات مثل بزرگان قوم سبا باد در کله دارند(غلبه احساسات بر عقل در مردان) و زنها میتوانند خوب راهنمایی دهند و من فکر میکنم یکی از مشکلات فقه ما این است که از ذهن زنان استفاده نشده).ویا ماجرای هدایت ملکه سبا بسیار زیباست.
یا مثالی که از زن نوح و زن لوط و آسیه و مریم میزند بیانگر اینست که زنها خودشان راه خود را انتخاب میکنند بر خلاف اینکه بعضی فکر میکنند زنها تابع مردها هستد.

یک جا خواندم منظور از آیه ۱۸ سوره زخرف بتها هستند که در زیورآلاتی که مردم هدیه میدهند غرق هستند.البته فکر نکنم این نظر درست باشد.نظر کارشناسان را میخواهم.
جواب آقا یا خانم طارق خیلی خوب بود.اگر هم منظور خدا این باشد در مورد زنان آن زمان است.چون گفته مشرکان فرشتگان را دختر خدا میخوانند.نگفته مردم در هیچ زمانی برای خدا دختر قایل نشوید زیرا ....خب در آنزمان اینطور بوده اند و همه با این دید به زن نگاه میکردند و مشرکان چنین زنی را فرزند خدا میدانستند.شاید هم اگر برعکس بود خداوند عیوب مردان را برمیشمرد.
شما که میگویید خدا از دختر بدش میآید چرا در آیه ۳۶ سوره مریم میگود پسر مانند دختر نیست؟برخی مفسرین به دلیل دیدگاه ماسکیولیستی این را قول مادر مریم میدانند که این واقعا مسخره است زیرا مادر مریم که انتظار پسر داشت باید میگفت و دختر مانند پسر نیست و اصلا این جمله دقیقا بعد از جمله معترضه دیگر خدا میآید که خداوند به آنچه وضع کرد آگاهتر است.حتی نگفت به آنچه وضع کردی آگاهتر است تا نتیجه بگیریم برای مادر مریم دختر بهتر است.این آیه خطاب به مخاطب قرآن(حضرت محمد(ص)) است.یعنی یک حکم کلی است.و با گفته پیامبر جور در میآید که بهترین فرزندان شما دختران هستند.
اگر بفرض استدلال شما از آیه ۱۸ سوره زخرف درست باشد شاید در امور قدرتی باشد.مشرکان دختر را برای خدا میخواستند تا قدرت او را تضعیف کنند.اعراب در آن زمان به پسر زیاد داشتن مینازیدند.اگر قرار بود خدا فرزند داشته باشد آن فرزند معاون او بود تا به او کمک کند.اما آیه ۳۶ سوره ال عمران لااقل از نظر ظاهری بطور مطلق میگوید(اگر بحث ظاهر بینی باشد).پس لااقل دختر برای آخرت و معنویات بهتر است.یا اصلا برای خود آدم بهتر است.

یک سوال دارم.آیا در بهشت لذتها در اوج نیستند؟آیا جنس مرد لذت بیشتری میبرد یا زن؟
یک سوال دیگر!ما اعتقاد داریم روح مونث یا مذکر نیست.در بهشت هر چه انسان بخواهد نصیبش میشود و در لذتها نیز بیشترین حد را میخواهد.اگر یک زن بخواهد مرد باشد یا یک مرد بخواهد زن باشد آیا در بهشت امکانپذیر نیست؟من میگویم شاید(البته نظرم را بررسی کنید) در بهشت همه یک جنس باشند.جنسی مشابه مذکر.این به معنی برتری مرد نیست،به این علت است که بهشت مکان لذت است.و این با از این نظر منطقی است که شما توجه کنید زن یا مردی دوبار در زندگی خود ازدواج کنند.اگر قرار باشد زنها فقط با انسانها زوج شوند زنی که ازدواج نکرده یا شوهرش جهنمی است چه کند؟یا مثلا آن زن با کدام شوهرش در بهشت است؟اگر هردو را خیلی دوست داشته باشد چه؟لطفا این نظر را بررسی کنید.

درباره یک تاپیکی که توسط زنده بیدار باز شده بود میخواستم صحبت کنم.چون این تاپیک بسته شده در اینجا توضیح میدهم.تاپیک درباره این بود که مفسران از کجا از الرجال قوامون عل النسا استنباط کرده اند که عقل مرد بیشتر از زن است؟هیچکس متاسفانه جوابش را نداد و بعضا با او بد حرف زده بودند.و مسئله را به قول معروف میپیچاندند.بعضی دلایل به اصطلاح علمی میآوردند.(که به نظر من هم دلایلش قانع کننده نبود)اما اینها جواب سوال نیست.مفسران از کجا استنباط کرده اند؟از دلایل علمی؟آمار گرفته اند؟ یا از فکر خودشان استنباط کرده اند؟(از حدیث که نمیتواند باشد.)این اصلا درست نیست که نظر شخصی خوا بیاوریم.حتی استناد به مسایل علمی نیز درست نیست.من فکر میکنم این مورد مفسران نظر شخصی خود یا دیگران را ارایه داده اند.یا بر اساس شهود خود تفسیر کرده اند.در قدیم زنها به علت محدودیتهایی که مردان برای آنها ایجاد کرده بودند و بعلت محدود زندگی کردن شاید از قدرت تعقل کمتری برخوردار بوده اند.بهر حال مفسرین مرد هستند و مردها عموما در طول تاریخ نگاه خوبی به زنها نداشته اند.اینست که میگویم باید در فقه و تفسیر حتما زنهادخالت داشته باشند.گرچه بعضی متاخرین نظر متفاوتی دارند.مثلا آیت الله جوادی برتری عقل مرد بر زن را رد میکنند یا امام خمینی نظر متفاوتی نسبت به گذشتگان داشته اند.
نکته دیگر مسئله غلبه عقل بر احساس در زنان است که من فکر نمیکنم اینطور باشد.یک خانمی(که اسمشان را فراموش کرده ام)در تلویزیون میگفتند مردها هم عصبانیتشان بر عقلشان غلبه میکند.مثلا میبینیم که خیلی پیش میآید دو راننده با هم دعوا میکنندد و زنانشان ها را آرام میکنند.
اینکه در شهادت دادن ممکنست زن بترسد یا دچار احساسات شود شاید تا حدودی درست باشد ولی قرآن گفته این برای آنست که اگر یکی فراموش کرد دیگری بیاد آورد.شاید به این دلیل است که زنها از اعتماد بنفس کمتر و وسواس بیشتری برخوردارند.یعنی راحتتر میتوان شک در دلشان انداخت.در مواقع حساس بیشتر دچار وسواس میشوند که آیا واقعا اینطور بوده؟و در چیزی که دیده اند دچار شک میشوند.یعنی در چیزی که روی آن زیاد تمرکز میکنند و حساس است دچار شک میشوند.

پرسش:
چرا خداوند در آیاتی چون 228 بقره، و 18 زخرف مرد را بر زن برتری داده است؟

پاسخ:
بله اما نه برتری مطلق بلکه برتری نسبی
توضیح
درجه: از مادّه دروج و به معنى حركت تدريجى صعودى با دقّت و احتياط است، و اين حركت اعمّ است از آنكه مكانى باشد و يا در عمل و يا معنوى.
بنابراین آیه می فرماید(نوع) مردان نسبت به(نوع) زنان از لحاظ ذات و طبيعت،دارای صفت استقامت و حركت و پيشرفت می باشند، و از لحاظ عمل و در مقام زندگى می ‏توانند حركت تدريجى و صعودى داشته و بالا بروند.
و اين زمينه و استعداد در وجود مردان به خاطر موظّف بودن آنها براى تأمين زندگى و اداره امور عائله است، و لازمست پيوسته در انجام اين برنامه و براى ايفاء اين وظيفه طبيعى و شرعى و عقلى هميشه در كوشش و مجاهدت و فعّاليّت باشند.
پس امتياز مردان از لحاظ استعداد حركت و ترقّى تدريجى عملى آنان است، نه بلندى مقام ایشان . (1)
وَ لِلرِّجالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ" در حقيقت مفهومش اين است كه مساله عدالت ميان زن و مرد به اين معنى نيست كه آنها در همه چيز برابرند و همراه يكديگر گام بردارند چرا که مرد و زن در خلقت و آفرینش متفاوتند.
بعضى از مفسران گفته‏ اند كه جمله" لِلرِّجالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ"، تنها نظر به مساله رجوع در عده طلاق دارد ولى روشن است كه اين تفسير با ظاهر آيه سازگار نيست، زيرا قبل از آن يك قانون كلى در باره حقوق زن و رعايت عدالت، به صورت" وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ" بيان شده، سپس جمله مورد بحث به صورت يك قانون كلى ديگر به دنبال آن قرار گرفته است.
و بالاخره در پايان آيه می خوانيم:" خداوند توانا و حكيم است" (وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ).

و در واقع پاسخى است براى آنها كه در اين زمينه ايراد می گيرند، و اشاره‏ اى است به اينكه حكمت و تدبير الهى، ايجاب می ‏كند كه هر كس در جامعه به وظايفى بپردازد كه قانون آفرينش براى او تعيين كرده است، و با ساختمان جسم و جان او هماهنگ است، حكمت خداوند ايجاب مى‏كند كه در برابر وظايفى كه بر عهده‏ زنان گذارده، حقوق مسلمى قرار گيرد، تا تعادلى ميان وظيفه و حق بر قرار شود.(2)
یا حق استمتاع است زیرا شوهر مالک هر گونه استمتاع وحظی از همسرش است.(3)
یا حقوق بیشتری است که مرد نسبت به همسر خویش دارد وان حق مدیریت وسرپرستی، حق ارث و... می باشد.(4)

آیه 18 زخرف
(أَ وَ مَنْ يُنَشَّؤُا فِي الْحِلْيَةِ وَ هُوَ فِي الْخِصامِ غَيْرُ مُبِينٍ)(6)
" آيا كسى را كه در لابلاى زينت ها پرورش می ‏يابد، و به هنگام گفتگو و كشمكش در بحث و مجادله نمی ‏تواند مقصود خود را بخوبى اثبات كند فرزند خدا می ‏دانيد و پسران را فرزند خود"؟!
در اينجا قرآن دو صفت از صفات زنان را كه در غالب آنها ديده می ‏شود و از جنبه عاطفى آنان سرچشمه می گيرد مورد بحث قرار داده، نخست علاقه شديد آنها به زينت ‏آلات، و ديگر عدم قدرت كافى بر اثبات مقصود خود به هنگام مخاصمه و جر و بحث بخاطر حيا و شرم.
بدون شك زنانى هستند كه تمايل چندانى به زينت ندارند، و نيز بدون شك علاقه به زينت در" حد اعتدال" عيبى براى زنان محسوب نمی ‏شود،
بلكه در اسلام روى آن تاكيد شده است، منظور اكثريتى است كه در غالب جوامع بشرى عادت به تزيين افراطى دارند گويى در ميان زينت به وجود می ‏آيند و پرورش می ‏يابند.
و نيز بدون شك در ميان زنان افرادى پيدا می ‏شوند كه از نظر قدرت منطق و بيان بسيار قوى هستند، ولى نمی ‏توان انكار كرد كه اكثريت آنها به خاطر شرم و حيا در مقايسه با مردان به هنگام بحث و مخاصمه و جدال قدرت كمترى دارند.
تفسیر المیزان:اين دو صفت كه براى زنان آورده، براى اين است كه زن بالطبع داراى عاطفه و شفقت بيشترى و تعقل ضعيف‏ترى از مرد است، و به عكس مرد بالطبع داراى عواطف كمترى و تعقل بيشترى است. و از روشن‏ترين مظاهر قوت عاطفه زن علاقه شديدى است كه به زينت و زيور دارد، و از تقرير حجت و دليل كه اساسش قوه عاقله است ضعيف است.(7)

از این آیه شریفه و از هیچ آیه ای نمی توان نتیجه گرفت که زن و مرد تفاوت ارزشی دارند و مرد از نظر خدا برتر و مقربتر است.در آیه 18 زخرف صرفا دو صفت از صفات زنان را كه در غالب آنها ديده می ‏شود و از جنبه عاطفى آنان سرچشمه می ‏گيرد مورد بحث قرار داده، نخست علاقه شديد آنها به زينت‏ آلات، و ديگر عدم قدرت كافى بر اثبات مقصود خود به هنگام مخاصمه و جر و بحث بخاطر حيا و شرم. بنابراین در این ایه از برتری ارزشی مرد بر زن سخنی به میان نیامده است.ملاک برتری انسان چه مرد و چه زن فقط تقواست. هر که با تقواتر باشد برتر است:ان اکرمکم عندالله اتقاکم
(" هر كس عمل صالح انجام دهد در حالى كه مؤمن باشد، خواه مرد يا زن به او حيات پاكيزه می ‏بخشيم، و پاداش آنها را به بهترين اعمالى كه انجام می ‏دادند خواهيم داد" (مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ): بى شك، زن و مرد تفاوت هايى از نظر جسم و روح دارند و به همين دليل در احراز پست هاى اجتماعى متفاوتند و هر كارى از كسى ساخته است، ولى هيچيك از اينها دليل بر تفاوت شخصيت انسانى آنها، و يا تفاوت مقامشان در پيشگاه خدا نيست، و از اين نظر هر دو كاملا برابرند، و به همين دليل معيارى كه بر شخصيت و مقام معنوى آنها حكومت می ‏كند، يك معيار بيش نيست، و آن ايمان است و عمل صالح و تقوى كه امكان دسترسى هر دو به آن يكسان است.
آيات فوق، با صراحت اين حقيقت را بيان كرده، و دهان بيهوده‏ گويانى را كه در گذشته يا حال در شخصيت انسانى زن، شك و ترديد داشتند، و يا براى او مقامى پائينتر از مقام انسانى مرد قائل بودند می ‏بندد، و ضمنا منطق اسلام را در اين مساله مهم اجتماعى آشكار می ‏سازد، و ثابت می ‏كند كه بر خلاف پندار كوته‏ فكران، اسلام دين مردانه نيست، به همان مقدار كه به مردان تعلق دارد به زنان نيز تعلق دارد.
اين هر دو جنس در صورتى كه در مسير اعمال صالح گام بردارند، گامى مثبت و سازنده كه از انگيزه‏ هاى ايمانى مدد گيرد، هر دو به يكسان داراى" حيات طيبه" خواهند بود، و هر دو از اجر و پاداش مساوى در پيشگاه خدا بهره‏مند می ‏شوند و موقعيت اجتماعى آنها نيز همانند خواهد بود مگر اينكه از نظر ايمان و عمل صالح بر ديگرى برترى يابد.(8)

منابع:
1. تفسیر روشن،علامه حسن مصطفوی(ره)،زیل آیه 228 سوره بقره.
2. تفسیر نمونه.آیت الله مکارم شیرازی.زیل آیه 228 سوره بقره.
3. مخزن العرفان،ج2،ص.319.
4. جوامع الجامع،ج2،ص124 .
5. نحل، آیه97.
6. زخرف،آیه18.
7.المیزان.علامه طباطبایی.ذیا آیه 18 زخرف.
8. تفسیر نمونه.
9. همان، ج‏2، ص158-159.

موضوع قفل شده است