جمع بندی مفهوم «خلق کردن» در تفکر دینی

تب‌های اولیه

87 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

مساله این است که ظاهرا خدا و عالم هر دو ازلی اند! و مشکل ما البته این است که قادر به درک ازل فی‌الواقع نیستیم.
کارشناس محترم تمامی مخلوقات را همجوار خالق در ازلیت قرار میدهند و سلسله مراتب علیت را صرفا رتبی (رتبه ای) میدانند . البته که این هر سوالی را جواب میدهد لکن ای کاش ذهن بی مقدار ما توانایی درک ازل را میداشت.

اگر ما دست به دامن فیزیک شویم نهایت موجودات را در بیگ بنگ میداند و ابتدای محور زمان را هم در لحظه بیگ بنگ (با صرف نظر از زمان پلانک یا کسر بسیار کوچک از زمان). البته این خوانش از عالم قابل درک است. ولی در خوانش دینی این حرفها را نداریم . همه چیز در ازل از دسترس خرد به دور میماند و نهایت توضیحی در ارتباط با سلسله مراتب رتبی که مخلص شنیدم ، تاویل انگشتر و دست است که به اندازه خود ازل گنگ است! ( هنگامی که شما در انجماد زمان به سر میبرید این دست چگونه حرکت میکندکه رتبه بالاتری از انگشتر دارد هم خودش حکایتی است!)
به هر حال هنگامی که ذهن ما سیلان زمان را کنار بگذارد گویی همه چیز ، از جمله رابطه علت و معلولی نیز گنگ و نامفهوم میشود (البته ظاهرا نزد کارشناس محترم و فلاسفه دینی اینگونه نیست).
پر واضح است که با ازلیت شما پای در صحرای بینهایت می نهید . و بی نهایت هم مهمل است. و در مهملات همه چیز مجاز و به نظر مخلص، پای استدلال چوبین!

بر اساس آیات و روایات صحیحه ، خلقت ازلی و قدم عالم باطل و دروغین هست و خداوند از ازل چیزی را نیافریده است . که برای پرداختن به این موضوع ابتدا باید مفهوم مشیت و اراده که از صفات خداوند هستند روشن گردد .

1) خداوند مشیت را قبل از اشیاء و به خود مشیت آفرید و سپس اشیاء را به مشیت خلق نمود .

� عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ : خَلَقَ اللَّهُ الْمَشِيئَةَ بِنَفْسِهَا ثُمَّ خَلَقَ الْأَشْيَاءَ بِالْمَشِيئَةِ . �
امام صادق علیه السلام فرمودند : خداوند مشيت را بخود مشيت آفريد سپس چيزها را با مشيت خلق نمود .
[ کافی ، ج 1 ، ص 110 ، ح 4 ]

� قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : خَلَقَ اللَّهُ الْمَشِيَّةَ قَبْلَ الْأَشْيَاءِ ثُمَّ خَلَقَ الْأَشْيَاءَ بِالْمَشِيَّة . �
امام صادق علیه السلام فرمودند : خداوند، خواست و مشیت را قبل از اشیاء آفريد ، سپس اشیاء را با مشیت خلق فرمود .
[ التوحید ، ص 339 ، ح 8 ]

2) مشیت حادث است .
� عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ : الْمَشِيئَةُ مُحْدَثَةٌ . �
امام صادق علیه السلام فرمودند : مشیت حادث است .
[ کافی ، ج 1 ، ص 110 ، ح 7 ]

3) اراده الهی همان فعل او و خلق کردن و ایجاد نمودن اوست .
﴿ إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ ﴾ ( یس ، 82)
جز این نیست که چون بخواهد چیزی را اراده کند (بیافریند) فرمانش این است که می گوید : موجود شو پس موجود می شود .

﴿ إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَيْءٍ إِذَا أَرَدْنَاهُ أَن نَّقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ ﴾ ( النحل ، 40 )
جز این نیست که فرمان ما به هر چیزی که اراده اش را بکنیم (آنرا خلق کنیم) این است که می گوییم : موجود شو پس موجود می شود .

امیرالمومنین علیه السلام فرموده اند :
� يَقُولُ لِمَنْ أَرَادَ كَوْنَهُ كُنْ فَيَكُونُ لاَ بِصَوْتٍ يَقْرَعُ وَ لاَ بِنِدَاءٍ يُسْمَعُ وَ إِنَّمَا كَلاَمُهُ سُبْحَانَهُ فِعْلٌ مِنْهُ أَنْشَأَهُ وَ مَثَّلَهُ لَمْ يَكُنْ مِنْ قَبْلِ ذَلِكَ كَائِناً وَ لَوْ كَانَ قَدِيماً لَكَانَ إِلَهاً ثَانِياً . � [ نهج البلاغه ، خطبه 186 ]
چون بخواهد چیزی را به وجود آورد مى گويد باش پس بى درنگ به وجود مى آيد، نه بوسیله ی صدایی که شنیده شود و نه به ندایی که به گوش رسد بلكه كلامش همان فعلى است كه آن را ايجاد كرده و مانند آن فعل پيش از آن نبوده، و اگر آن فعل قديم بود هر آينه خداى دوم بود .

� عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى قَالَ : قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَخْبِرْنِي عَنِ الْإِرَادَةِ مِنَ اللَّهِ وَ مِنَ الْخَلْقِ ، قَالَ : فَقَالَ : الْإِرَادَةُ مِنَ الْخَلْقِ الضَّمِيرُ وَ مَا يَبْدُو لَهُمْ بَعْدَ ذَلِكَ مِنَ الْفِعْلِ وَ أَمَّا مِنَ اللَّهِ تَعَالَى فَإِرَادَتُهُ إِحْدَاثُهُ لَا غَيْرُ ذَلِكَ لِأَنَّهُ لَا يُرَوِّي وَ لَا يَهُمُّ وَ لَا يَتَفَكَّرُ وَ هَذِهِ الصِّفَاتُ مَنْفِيَّةٌ عَنْهُ وَ هِيَ صِفَاتُ الْخَلْقِ فَإِرَادَةُ اللَّهِ الْفِعْلُ لَا غَيْرُ ذَلِكَ يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ بِلَا لَفْظٍ وَ لَا نُطْقٍ بِلِسَانٍ وَ لَا هِمَّةٍ وَ لَا تَفَكُّرٍ وَ لَا كَيْفَ لِذَلِكَ كَمَا أَنَّهُ لَا كَيْفَ لَهُ . �
صفوان می گوید : به حضرت امام رضا علیه السلام عرض کردم که اراده خدا و اراده مخلوق را برایم بیان کنید ، حضرت فرمود : اراده مخلوق ،ضمیر و آهنگ درونی او است و آنچه پس از آن از او سر می زند و اما اراده خدای متعال همان پدید آوردن و ایجاد کردن اوست نه چیز دیگر ، زیرا او نیندیشد و آهنگ نکند و تفکر ننماید ، این صفات در او نیست و صفات مخلوق است ، پس اراده خدا همان فعل اوست نه چیز دیگر ، به چه خواهد موجود شود گوید باش پس موجود می شود بدون لفظ و سخن بزبان و آهنگ و تفکر ، و اراده خدا چگونگی ندارد چنانچه ذات او چگونگی ندارد .
[ کافی ، ج 1 ، ص 109 و 110 ، ح 3 ]

4) خداوند از ازل اراده کننده نبوده است یعنی اراده حادث می باشد .
� عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ : قُلْتُ : لَمْ يَزَلِ اللَّهُ مُرِيداً ؟ قَالَ : إِنَّ الْمُرِيدَ لَا يَكُونُ إِلَّا لِمُرَادٍ مَعَهُ لَمْ يَزَلِ اللَّهُ عَالِماً قَادِراً ثُمَّ أَرَاد . �
عاصم بن حمید می گوید : به امام صادق علیه السلام گفتم : آیا خداوند از ازل اراده کننده است ؟ حضرت فرمود : همانا اراده کننده نیست مگر با وجود اراده شده همراه او ، خداوند ازلاً عالم و قادر بوده است سپس اراده کرده است .
[ کافی ، ج 1 ، ص 109 ، ح 1 ]
و همچنین در حدیث شریف فوق ، تصریح شده است که مرید (اراده کننده) نخواهد بود مگر با وجود اراده شده با او و از آنجا که ثابت شد اراده همان خلق کردن است پس خداوند خالق نمی باشد مگر با وجود خلق همراه او و از آنجا که خداوند از ازل اراده کننده نبوده است پس خلقت او و مخلوقات او ازلی و قدیم نیستند .
که در حدیث نورانی زیر نیز بدان تصریح شده است :
امام جواد علیه السلام می‌فرمایند :
� ... فَمَعَاذَ اَللَّهِ أَنْ يَكُونَ مَعَهُ شَيْ ءٌ غَيْرُهُ ، بَلْ كَانَ اَللَّهُ وَ لاَ خَلْقَ ... � کافی ، ج 1 ، ص 116 / التوحید ، ص 193
پناه بر خدا که با او چیز دیگری بوده است. بلکه خدا بود و خلق نبود .

5) و ختم کلام با این فرموده حضرت عالم آل محمد امام رضا علیهم السلام :
� قَالَ الرِّضَا عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : الْمَشِيَّةُ وَ الْإِرَادَةُ مِنْ صِفَاتِ الْأَفْعَالِ فَمَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَمْ يَزَلْ مُرِيداً شَائِياً فَلَيْسَ بِمُوَحِّدٍ . �
امام رضا علیه السلام فرمودند : مشیت و اراده از صفات فعلیه هستند پس هر کس گمان کند که خداوند متعال ازلاً و همیشه مشیت کننده و اراده کننده بوده است موحد نیست (مشرک است) .
[ التوحید ، ص 337 ، ح 5 ]

این حدیث شریف و نورانی ، همه جوانب موضوع مورد بحث را در برمیگیرد :
نکات مربوط به حدیث فوق :
1) مشیت و اراده از صفات فعلیه خداوند هستند .
2) خداوند از ازل مشیت کننده و اراده کننده نبوده است یا بعبارتی این دو حادث هستند و چون ثابت شد همه چیز به مشیت و اراده الهی آفریده شده است و اصلاً اراده همان خلق کردن می باشد پس مخلوقات حادث و دارای ابتدا و آغاز و شروع هستند و خداوند از ازل چیزی را نیافریده است .
3) هر کس معتقد باشد که خداوند از ازل مشیت کننده و اراده کننده بوده است (یعنی از ازل مخلوقات را آفریده است) مشرک می باشد .

جالب اینجاست که امام رضا علیه السلام معتقدین به مشیت و اراده ازلی را مشرک می دانند و از اینان نفی توحید می کنند !
یعنی این عقیده منافی توحید است .

و جالب تر اینکه این عقیده از عقاید مسلم جماعت فلاسفه می باشد ! و اصلاً اعتقاد اینان در موضوع مبداشناسی خلقت ازلی و در نتیجه قدم عالم می باشد !!

و السلام علی من اتبع الهدی ... :Rose:

ضمناً احادیث مورد استناد و استدلال همگی صحیح السند هستند.

IVI.@.H.D.I;782091 نوشت:
این حدیث شریف و نورانی ، همه جوانب موضوع مورد بحث را در برمیگیرد :
نکات مربوط به حدیث فوق :
1) مشیت و اراده از صفات فعلیه خداوند هستند .
2) خداوند از ازل مشیت کننده و اراده کننده نبوده است یا بعبارتی این دو حادث هستند و چون ثابت شد همه چیز به مشیت و اراده الهی آفریده شده است و اصلاً اراده همان خلق کردن می باشد پس مخلوقات حادث و دارای ابتدا و آغاز و شروع هستند و خداوند از ازل چیزی را نیافریده است .
3) هر کس معتقد باشد که خداوند از ازل مشیت کننده و اراده کننده بوده است (یعنی از ازل مخلوقات را آفریده است) مشرک می باشد .


با سلام و عرض ادب
ببینید دست عزیز روایات رو نباید بصورت خام استفاده کرد، اگر صرف روایت بدون در نظر گرفتن روایات دیگر و بدون در نظر گرفتن آیات قرآن کریم ملاک باشد چرا به اجتهاد نیازمندیم؟ اگر این طور باشد هر کسی می تواند نرم افزار جامع الاحادیث را خریداری و خودش به روایاتش عمل کند!!
صرف ذکر روایت کفایت نمی کند اگر حضرت عالی در این زمینه اجتهاد دارید که برای ادامه بحث (در تاپیک دیگر) در خدمتیم، ولی اگر اجتهاد ندارید بهتر است استدلال را به اهلش بسپارید تا نتیجه اجتهاد خودشون رو بیان کنند.
چنانکه بنده در اوایل بحث مطرح کردم هستند کسانی که عالم را قدیم زمانی نمی دانند، اما طبق بیان حکما و استدلال و اجتهادی که از رایات داشته اند عالم قدیم زمانی و حادث ذاتی است .
اگر بخواهیم در این مورد بحث کنیم ، موضوع تاپیک منحرف می شود پس اجازه دهید این مباحث در تاپیک دیگری صورت بگیرد .
«در انتها سعی بفرمایید براحتی اتهام شرک نزنید»
در صورت تمایل تاپیک دیگری ایجاد فرمایید تا مفصلا در این رابطه گفتگو کنیم.

با تشکر

manmehdiam;781980 نوشت:
مساله این است که ظاهرا خدا و عالم هر دو ازلی اند! و مشکل ما البته این است که قادر به درک ازل فی‌الواقع نیستیم.
کارشناس محترم تمامی مخلوقات را همجوار خالق در ازلیت قرار میدهند و سلسله مراتب علیت را صرفا رتبی (رتبه ای) میدانند . البته که این هر سوالی را جواب میدهد لکن ای کاش ذهن بی مقدار ما توانایی درک ازل را میداشت.

اگر ما دست به دامن فیزیک شویم نهایت موجودات را در بیگ بنگ میداند و ابتدای محور زمان را هم در لحظه بیگ بنگ (با صرف نظر از زمان پلانک یا کسر بسیار کوچک از زمان). البته این خوانش از عالم قابل درک است. ولی در خوانش دینی این حرفها را نداریم . همه چیز در ازل از دسترس خرد به دور میماند و نهایت توضیحی در ارتباط با سلسله مراتب رتبی که مخلص شنیدم ، تاویل انگشتر و دست است که به اندازه خود ازل گنگ است! ( هنگامی که شما در انجماد زمان به سر میبرید این دست چگونه حرکت میکندکه رتبه بالاتری از انگشتر دارد هم خودش حکایتی است!)
به هر حال هنگامی که ذهن ما سیلان زمان را کنار بگذارد گویی همه چیز ، از جمله رابطه علت و معلولی نیز گنگ و نامفهوم میشود (البته ظاهرا نزد کارشناس محترم و فلاسفه دینی اینگونه نیست).
پر واضح است که با ازلیت شما پای در صحرای بینهایت می نهید . و بی نهایت هم مهمل است. و در مهملات همه چیز مجاز و به نظر مخلص، پای استدلال چوبین!

با سلام مجدد خدمت دوست بزرگوار جناب manmehdiam

متاسفانه ما مسلمانان در مورد دین خودمون تحقیق نداشتیم و همیشه به ظواهر بسنده کردیم در حقیقت ما از گردو فقط پوست آن نصیبمان شده و با توجه به تنبلی خودمان و عدم تلاش کافی و وافی در راستای رسیدن به هسته دین، فعلا موفق نشدیم به هسته برسیم و هنوز در پوسته دین خود را مشغول کرده ایم.
دغدغه ای که حضرت عالی دارید الحمد لله نشان می دهد می خواهید از این پوسته گذشته و به لایه های زیرین دین الهی برسید که جای بسی شکر دارد و خداوند را از این بابت شاکریم.
مطالبی که در حدّ گنجایش این سایت بوده گفته شد اگر می خواهید ان شاء الله از معارف لایتناهی دینی بهره ببرید تقاضا می کنم اگر فرصت کافی دارید حتما در این رابطه مطالعه فرمایید صد البته مطالعه شاید قسمتی از مشکل را بر طرف کند ولی درس خواندن همراه با رعایت دستورات دین می تواند کل مشکل را برطرف نماید لذا توصیه ما این است که کتاب شریف بدایه الحکمه و نهایه الحکمه را نزد استاد حاذق بخوانید.
با تشکر

اولا بنده به قول شما احادیث را بصورت خام نیاوردم استدلالم رو هم بیان کردم البته احادیث به قدری صریح و واضح هستند که نیازی به تفسیر و تاویل ندارند .

ثانیا این اجتهادی که مد نظر شما هست اجتهاد عمری هست نه اجتهاد شیعی ! اجتهادی که در اون رای و نظر شخصی با آیات و روایات مخلوط بشه و متون اسلامی رو تفسیر به رای کنه و اجتهادی که مقابل و مخالف نص صریح باشه اون اجتهاد اصلا از بیخ باطل هست .

ثالثا کجا آمده و کی گفته که اهل بیت اطهار علیهم السلام ما رو به مجتهدین ارجاع دادن ؟! آنچه در روایات آمده است این است که معصومین گرامی علیهم السلام شیعیان رو به محدثین و راویان حدیث ارجاع دادن نه اصحاب رای و مجتهدین !

رابعا فلاسفه کجا دینشون رو از قرآن و اهل بیت علیهم السلام گرفتن که بگیم اجتهاد اینها از روایات ، قدم زمانی جهان هست ؟! آنچه مسلم و مورد اتفاق طرفین موافق و مخالف فلسفه هست این است که جماعت فلاسفه مدار امور را بر عقل ناقص خود و آراء و نظرات ارسطاطالیس و فلاسفه یونان گذاشته اند و با قطع نظر از وحی و فرمایشات قرآن و اهل بیت علیهم السلام و صرفا با استفاده از استدلال یونانی ها و کفار بدنبال کشف حقایق و اثبات اصول دین و اعتقادات هستند .

وقتی جواب این چهار موضوع روشن شد نوبت به بحث راجع به روایات هم میرسد .

IVI.@.H.D.I;782786 نوشت:
وقتی جواب این چهار موضوع روشن شد نوبت به بحث راجع به روایات هم میرسد .

سلام علیکم

برادر من، بنده در اوایل همین بحث دو روایت (برای نمونه) آوردم که این روایات، عالَم را قدیم زمانی می دانند. (اگر لازم شد احادیث دیگری را هم خواهم آرود)
ثانیا: منظورتان از اجتهاد عمری را متوجه نشدم ان شاء الله که مقصودتون از بیان این جمله خیر بوده است، مگر عقل یکی از استوانه های اجتهاد نیست. اگر صرف روایت در اجتهاد کافی بود چرا مجتهد باید از عقل نیز اسمتداد بطلبد.
ثالثا مگر حضرت عالی تقلید نمی کنید؟ در این صورت باید اعمال خودتون رو قضا کنید. چون کسی حق ندارد احکام خودش رو از روایت خام عمل کند، مگر اینکه خودش مجتهد باشد.
رابعا فلسفه اسلامی هیچ ربطی به عقاید کفار ندارد بازم گفتم دوباره عرض می کنم مراقب گفتارتون باشید اتهام کفر و شرک به کسی وارد کردن مسئولیت سنگینی دارد، مراقب باشید دین خودتان را با اتهام زدن به دیگران تباه نکنید.
ببینید بحث در حدوث و قدم جهان تشاجر سختی میان فلاسفه و متکلمین بر انگیخته است. غزالی که در بیشتر مباحث مذاق عرفان و تصوف دارد و در کمترین آنها مذاق کلامی دارد، بو علی سینا را به سبب چند مساله که یکی از آنها قدم عالم است تکفیر می‏کند.
متکلمین می‏گویند اگر چیزی حادث نباشد و قدیم باشد، یعنی همیشه بوده و هیچگاه نبوده که نبوده است، آن چیز به هیچوجه نیازمند به خالق و علت نیست. پس اگر فرض کنیم که غیر از ذات حق اشیاء دیگر هم وجود دارند که قدیمند طبعا آنها بی نیاز از خالق می‏باشند پس در حقیقت آنها هم مانند خداوند واجب الوجود بالذاتند(اشتباه متکلمین درست همنجاست فکر می کنند هر چیزی قدیم باشد لازمه اش واجب الوجوب بودن آن است) ولی براهینی که حکم می‏کند که واجب الوجود بالذات واحد است اجازه نمی‏دهد که ما به بیش از یک واجب الوجود قائل شویم، پس بیش از یک قدیم وجود ندارد و هر چه غیر از او است‏حادث است. پس جهان، اعم از مجرد و مادی و اعم از اصول و فروع، و اعم از انواع و افراد، و اعم از کل و اجزاء و اعم از ماده و صورت، و اعم از پیدا و نا پیدا حادث است.
فلاسفه به متکلمین پاسخ محکم داده‏اند، گفته‏اند که همه اشتباه شما در یک مطلب است و آن این است که پنداشته‏اید اگر چیزی وجود ازلی و دائم و مستمر داشته باشد حتما بی نیاز از علت است، و حال آنکه مطلب این چنین نیست. نیازمندی و بی نیازی یک شی‏ء نسبت به علت به ذات شی‏ء مربوط است که واجب الوجود باشد یا ممکن الوجود، (حکماء این مطلب را با این تعبیر بیان می‏کنند: «مناط احتیاج شی‏ء به علت، امکان است نه حدوث‏» برای تفصیل این مطلب رجوع شود به کتاب «علل گرایش به مادیگری‏» از مرتضی مطهری) و ربطی به حدوث و قدم او ندارد. مثلا شعاع خورشید از خورشید است، این شعاع نمی‏تواند مستقل از خورشید وجود داشته باشد، وجودش وابسته به وجود خورشید و فائض از او و ناشی از او است، خواه آنکه فرض کنیم زمانی بوده که این شعاع نبوده است و خواه آنکه فرض کنیم که همیشه خورشید بوده و همیشه هم تشعشع داشته است. اگر فرض کنیم که شعاع خورشید ازلا و ابدا با خورشید بوده است لازم نمی‏آید که شعاع بی نیاز از خورشید باشد.
فلاسفه، از آن جهت این مدعا را دنبال می‏کنند که می‏گویند خداوند فیاض علی الاطلاق است و قدیم الاحسان است، امکان ندارد که فیض و احسان او را محدود و منطقع فرض نمائیم. به عبارت دیگر: فلاسفه الهی با نوعی «برهان لمی‏» یعنی با مقدمه قرار دادن وجود و صفات خدا به قدم عالم رسیده‏اند. معمولا منکران خدا قدم عالم را عنوان می‏کنند، فلاسفه الهی می‏گویند همان چیزی که شما آن را دلیل نفی خدا می‏گیرید، از نظر ما لازمه وجود خداوند است، به علاوه از نظر شما قدم عالم یک فرضیه است و از نظر ما یک مطلب مبرهن.

دلایل عقلی بر این مسئله

جهان مادّي، اگر چه آغاز علّي و معلولي دارد، و حادث ذاتي است؛ امّا آغاز زماني نداشته قديم زماني است. از فرض آغاز زماني داشتن جهان، لازم می آيد كه خود زمان نيز آغاز زمانی داشته باشد؛ و از فرض آغاز زمانی داشتن زمان لازم می آيد كه زمان، آغاز زمانی نداشته باشد.
برهاني ديگر
از نگاه حكما ، خداوند متعال علّت تامّه ی عالم هستی است و با وجود علّت تامّه ، وجود معلول حتمی و اجتناب ناپذير است . پس اگر خدا همواره بوده، معلول او هم همواره بوده است.
لذا از كمال محض بودن و ازلي بودن خدا، لازم می آيد كه مخلوق او همواره بوده باشد.
پس آنكه بگويد: « زمانی بود كه خدا بود ولی مخلوقی نبود» در واقع ندانسته منكر كمال مطلق بودن خدا شده است.
چون از قول به حدوث زماني اصل عالم خلقت، انكار كمال محض بودن خدا لازم می آيد. و موجودی كه كمال محض نباشد، ممكن الوجود است.
اگر كسی بگويد: خدا بود و هيچ مخلوقی نداشت، می پرسيم: آيا خدا آنگاه كه مخلوقی نداشت، خالق بود يا خالق نبود؟ اگر خالق نبود، پس ناقص بود؛ امّا اگر خالق بود، چگونه خالق بود؟ بالفعل يا بالقوّه؟
اگر بگويی كه بالقوّه خالق بود، گوييم: پس خدا آن هنگام ناقص بوده است. چون شكّ نيست كه خالق بالقوّه در قياس با خالق بالفعل، ناقص است.
امّا اگر بگويی كه خالق بالفعل بود، گوييم: لازمه ی خالق بالفعل بودن، داشتن مخلوق بالفعل است. پس اين كه می گويی او خالق بالفعل بود ولی مخلوق نداشت، تناقض است.
پس به حكم عقل، خداي كامل محض، همواره مخلوق داشته؛ و فرض خدايي كه زمانی مخلوق نداشته، فرض كمال محضی است كه كمال محض نيست. البته با اينكه خدا همواره مخلوق داشته، همواره هم تقدّم ذاتی بر مخلوق داشته است. چرا كه علّت، تقدّم ذاتي بر معلول خود دارد. دقّت كنيد تقدّم ذاتی نه تقدّم زماني. لذا خدا قديم ذاتی است ولي اصل عالم خلقت، در عين قديم زمانی بودن، حادث ذاتی است.

IVI.@.H.D.I;782786 نوشت:
البته احادیث به قدری صریح و واضح هستند که نیازی به تفسیر و تاویل ندارند
با تشکر از شما دوست عزیز. به نظر میرسد اگر خلقت جهان را همانند شما بفهمیم تناقضات و مشکلات این فهم که در اول این بحث اشاره کردم به جای خود میماند. اگر شما اعتقادتان این است بنابراین جوابتان برای این تناقضات :Sokhan:چیست؟ حتما ابتدای بحث و سوال مطرح شده را ملاحظه فرمودید....چه پاسخی میفرمایید

ببینید این احادیثی که شما گذاشتید اصلا ازلیت و قدم عالم رو اثبات نمی کنه و آغاز داشتن خلقت رو نفی نمی کنه و کاملاً اجنبی از مراد شما هستند . اگر لطف کنید وجه دلالت خودتون رو از این احادیث بیان کنید خیلی ممنون میشم .

و دیگر اینکه شما قبول دارید که اراده الهی ، عین ایجاد و خلق اشیاست ؟

IVI.@.H.D.I;783692 نوشت:
ببینید این احادیثی که شما گذاشتید اصلا ازلیت و قدم عالم رو اثبات نمی کنه و آغاز داشتن خلقت رو نفی نمی کنه و کاملاً اجنبی از مراد شما هستند . اگر لطف کنید وجه دلالت خودتون رو از این احادیث بیان کنید خیلی ممنون میشم

با سلام و عرض ادب

از تعبیر امام باقر که فرمود؛ خداوند هزاران هزار عالَم آفریده و بعد از این هم هزاران هزار عالَم می آفریند، چیزی جز بی نهایت بودن به ذهن خطور نمی کند. یعنی امام باقر علیه می خواهد بفرماید خداوند بی نهایت عالَم آفریده و بعد از این هم بی نهایت عالَم و آدم خلق می فرماید (چنانچه دلایل عقلی هم همین را می گویند) [1]
روایت را ببینید:
جابر بن يزيد گويد: از امام باقر (ع) در باره آيه «آيا ما از آفرينش نخست ناتوان شديم؟ بلكه آنان در آفرينش جدیدی هستند.» پرسيدم، حضرت فرمود: اى جابر! تأويل آيه، اين است كه خداوند متعال آنگاه كه اين آفريدگان و اين جهان را نابود ساخته و بهشتيان را در بهشت و دوزخيان را در دوزخ جاى دهد، جهان ديگرى غير از اين جهان را از نو پديد مى‏آورد، بدون نر و ماده، تا او را پرستيده و يگانه دانند و برای آنان زمينى غير از اين زمين مى‏آفريند كه در آن استقرار يافته و آسمان ديگرى كه بر آنان سايه افكند. شايد تو بر اين پنداری كه خداوند تنها اين جهان را آفريده و به جز شما بشرى را نيافريده است؟ آرى به خدا سوگند! به طور حتم خداوند متعال هزار هزار جهان و هزار هزار آدم آفريده كه تو در پايان اين جهان‏ها و آن آدميان هستى. »(الخصال؛ج‏2؛ص652 )
تعبیر الف الف (هزار هزار) برای بیان کثرت است نه به عنوان یک عدد مشخص! کما اینکه در زبان فارسی نیز هزاران هزار به معنی خیلی خیلی زیاد به کار می رود. چرا که به کاربردن واژه بی نهایت، ذهن شنونده ی غیر حکیم را دچار شبهه می کند. ذهن‌های ساده به محض اینکه بشنوند اصل عالم مادّه از بی نهایت سال قبل بوده است، بلافاصله با این شبهه مواجه می شوند که پس چه نیازی به خدا هست. امّا حکیم هر دو اعتقاد را باهم دارد بی آنکه بین آنها تعارضی ببیند.
پس فلاسفه ی اسلامی بخصوص طرفداران حکمت متعالیه (مکتب فلسفی ملاصدرا) معتقدند که مادّه ی عالم ــ مادّه به اصطلاح فلسفی نه فیزیکی ــ حادث ذاتی ولی قدیم زمانی است؛ یعنی مادّه در عین اینکه معلول خداست ولی اصل آن همواره بوده و خواهد بود؛ چرا که علّت آن، یعنی خداوند متعال همواره بوده و خواهد بود؛ و با وجود علّت تامّه، وجود معلول نیز الزامی است.
بنا بر این آنچه دائما در تغییر است صورت عالم است نه مادّه ی فلسی آن . بر این اساس، اگر ـ طبق ادّعای نظریّه انفجار بزرگ و نیز آیات و روایات ـ عالم فعلی ما آغاز و پایان و عمر زمانی معیّن دارد، پس قاعدتاً قبل از عالم ما عوالمی بوده، بعد از آن نیز عوالمی خواهد بود. به عبارتی بی نهایت عالم مادّی قبل از عالم فعلی ما بوده و بی نهایت عالم مادّی نیز از این پس خواهد بود. در هر کدام از این عوالم، زمان از نقطه ی شروع آن (انفجار بزرگ) آغاز می شود و در نقطه ی پایان (تخریب بزرگ) تمام می شود؛ لکن این زمان محدود بین دو نقطه، زمان تک تک این عالم‌هاست نه اصل زمان.
اصل زمان، از هر دو طرف امتداد بی نهایت دارد؛ که این زمان‌های محدود، پاره های آن هستند. لذا نسبت زمان تک تک عوالم مادّی طولی، به اصل زمان، مثل نسبت پاره خطهای پی در پی است که روی یک خطّ لحاظ می شوند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[1]. وقتی میتوان برای عالم ابتدای زمانی تصور کرد که زمانی را جدای از عالم طبیعت در نظر بگیریم و آن گاه کل عالم طبیعت را در قطعه ای از آن زمان در نظر بگیریم و بگوییم که مثلا عالم طبیعت از قطعه سوم از این زمان مورد نظر ایجاد شده است و از آن لحظه محقق شده است.
حال آنکه، زمان به هر معنایی که در عرف فلسفی تصور شود ( زمان شبانه روزی یا زمان مختص به هر موجود یا اجزای زمانی و یا میزان حرکت)، جزیی از عالم است و جدای از آن نیست و نمیتوان آنرا قبل از وجود عالم تصور کرد.(جوادی آملی، فلسفه صدرا، ج1، ص171و 172(قم، مرکز نشر اسرا))

از سوی دیگر، بر اساس مبانی فلسفی که فلاسفه در مسئله علیت و ضرورت علی دارند، علت و معلول وجوب بالقیاس دارند و با توجه به وجوب بالقیاس، فرض وجود علت تامه بدون وجود معلولش امکان ندارد.
یعنی هر گاه علیت یک علت تامه شد، معلول نیز موجود خواهد بود و فرض انفکاک بین آنها معنا ندارد.(5نهایه الحکمه،مرحله 8، فصل 3، ص205-207)

IVI.@.H.D.I;783692 نوشت:
و دیگر اینکه شما قبول دارید که اراده الهی ، عین ایجاد و خلق اشیاست ؟


بله اراده الهی عین ایجاد و خلق اشیاست، منتهی اراده الهی هم ازلی و ابدی است. خدای ازلی و ابدی، نه تنها در ذات خود ازلی و ابدی است، بلکه اراده ی او نیز ازلی و ابدی است؛ لذا محال است اراده ی خود را تجدید نماید؛ چرا که تجدید اراده علامت امکان است و خدا واجب الوجود بوده از امکان منزِّه می باشد.

یاحقّ

هادی;783948 نوشت:

بله اراده الهی عین ایجاد و خلق اشیاست، منتهی اراده الهی هم ازلی و ابدی است. خدای ازلی و ابدی، نه تنها در ذات خود ازلی و ابدی است، بلکه اراده ی او نیز ازلی و ابدی است؛ لذا محال است اراده ی خود را تجدید نماید؛ چرا که تجدید اراده علامت امکان است و خدا واجب الوجود بوده از امکان منزِّه می باشد.

یاحقّ


بسیار خوب

شما قبول دارید که خداوند متعال ، همه چیز را به مشیت خود آفریده است ؟

IVI.@.H.D.I;783966 نوشت:
شما قبول دارید که خداوند متعال ، همه چیز را به مشیت خود آفریده است ؟

سلام علیکم

برادر عزیز بهتر است پاسخ عرایض حقیر را بفرمایید تا نوبت به مرحله بعد برسد شما هنوز پاسخ پست های قبلی را نداده اید...
در ارتباط با این پرسشتان شما اول تعریفی از مشیت ارائه فرمایید؛ مشیّت الهی در نظر شما چگونه است؟

هادی;784280 نوشت:
سلام علیکم

برادر عزیز بهتر است پاسخ عرایض حقیر را بفرمایید تا نوبت به مرحله بعد برسد شما هنوز پاسخ پست های قبلی را نداده اید...
در ارتباط با این پرسشتان شما اول تعریفی از مشیت ارائه فرمایید؛ مشیّت الهی در نظر شما چگونه است؟


پاسخ شما روشن است . فرموده های شما (در مورد احادیث مذکور ) به صراحت ابتدا نداشتن خلقت و قدم عالم را ثابت نمی کند .
آفرینش هزار هزار عالم که اصلاً اجنبی از مقصود شما است ثانیاً هزار هزار عالم شاید تعداد بسیار زیادی را ثابت کند ولی کجا ازلی بودن آفرینش و قدم عالم ماده را ثابت می کند ؟!
بهر حال این احادیث به صراحت قدم عالم و ازلیت خلقت را ثابت نمی کند .

هنگامی که بحث مشیت و اراده الهی روشن شد این موضوع و پاسخ شما کاملاً روشن می شود ، چرا که صریح تر است .

و اما معنای مشیت ؛ مشیت بمعنای خواست می باشد .

حالا شما سوال بنده رو پاسخ میدین ؟

این آفرینش هزاران هزار جهان ، از کجا که ابتدا نداشته باشد ؟
یعنی خدا بود و مخلوقی نبود سپس هزاران هزار عالم آفریده است .
لطفاً این جواب را ملاحظه نمائید و پاسخ دهید .

IVI.@.H.D.I;784290 نوشت:
پاسخ شما روشن است . فرموده های شما (در مورد احادیث مذکور ) به صراحت ابتدا نداشتن خلقت و قدم عالم را ثابت نمی کند .
آفرینش هزار هزار عالم که اصلاً اجنبی از مقصود شما است ثانیاً هزار هزار عالم شاید تعداد بسیار زیادی را ثابت کند ولی کجا ازلی بودن آفرینش و قدم عالم ماده را ثابت می کند ؟!
بهر حال این احادیث به صراحت قدم عالم و ازلیت خلقت را ثابت نمی کند .

هنگامی که بحث مشیت و اراده الهی روشن شد این موضوع و پاسخ شما کاملاً روشن می شود ، چرا که صریح تر است .

و اما معنای مشیت ؛ مشیت بمعنای خواست می باشد .

حالا شما سوال بنده رو پاسخ میدین ؟



با سلام مجدد

همان طور که قبلا هم عرض خدمتتون عرض شد منظور از الف الف به معنای بی نهایت هست چنانکه ما هم در محاوره های عرفی خود چنین اصطلاحی را بکار می بریم. خداوند بی نهایت عالم آفریده و بی نهات عالَم نیز خواهد آفرید .

قبل از اینکه پاسخ شما رو بدهم لازم است توضیحی در ارتباط با مشیّت الهی داده شود:
مشیت در اصطلاح بمعنی تمایل یافتن بسوی چیزی است، تا حدّی که به طلب آن منجر شود. برخی آن را بمعنی «ایجاد کردن شیء» و «اصابت کردن» معنا کرده‌اند(لسان العرب، ج 1،ص 103). مشیت نخستین ظهور هستی امکانی از مبدأ هستی است که سایر ظهورات بواسطه‌ی آن آشکار می گردد و ماهیت و اندازه‌ی معینی ندارد، اما بهر اندازه‌یی در می‌آید و از ذات حق جدایی ندارد؛ زیرا فیض الهی ازلی و ابدی است. (مسجدجامعی، پژوهشی در معارف امامیّه، ج 1، ص 254) اشیاء بواسطه‌ی مشیت آفریده شدند، اما مشیت خود تجلی ذات حق است. (امین، معارف قرآن در المیزان، ج 1، ص 239) در برخی روایات در باب ترتب علم، مشیت، اراده، قضا و تقدیر چنین آمده است: «فَبِعِلمِهِ کَانَتِ المَشِیئَتهُ وَ بِمَشیِئَتِهِ کَانَتِ الإرَادَةٌ وَ بِارَادَتِهِ کَانَ التَّقدیِرُ وَ بِتَقدِیرِهِ کَانَ القَضَاءُ وَ بِقَضَائِهِ کَانَ الإمضَاءُ» (کلینی، اصول الکافی، ج 1، ص 148)، بر این اساس، علم خداوند بر مشیت او تقدم رتبی دارد و اراده بدنبال آنها می‌آید؛ سپس تقدیر و قضا مسجل می شود.

با توجه به توضیح مختصری که در ارتباط با مشیت الهی داده شد معلوم می شود، مشیت الهی آن گونه شما تصوّر می کنید نیست،( حقیر اطلاع دارم چه می خواهید بگویید لذا این توضیحات را خدمتتون عرض کردم تا بحث خیلی طولانی نشود.) شما تصور می کنید خداوند قبل از اینکه عالَم را بیافرید اول به عالم علم پیدا کرد بعد اراده کرد عالم را بیافریند و بعد از اراده کردن عالَم را آفرید.
اما این نوع نگرش نسبت به مشیت الهی صحیح نیست چنانچه عرض شد و روایتی هم در تایید مطلب آورده شد تمامی این مراحل صحبت از تقدم رتبی است نه تقدم زمانی. با توجه به اینکه خداوند از ازل عالِم به تمام مخلوقات هست از ازل اراده داشته و از ازل مخلوق داشته است.
این است خلاصه سخن فلاسفه بزرگ اسلامی

حال شما چه می خواهیید بگویید ؟!

هادی;784385 نوشت:

با سلام مجدد

همان طور که قبلا هم عرض خدمتتون عرض شد منظور از الف الف به معنای بی نهایت هست چنانکه ما هم در محاوره های عرفی خود چنین اصطلاحی را بکار می بریم. خداوند بی نهایت عالم آفریده و بی نهات عالَم نیز خواهد آفرید .

قبل از اینکه پاسخ شما رو بدهم لازم است توضیحی در ارتباط با مشیّت الهی داده شود:
مشیت در اصطلاح بمعنی تمایل یافتن بسوی چیزی است، تا حدّی که به طلب آن منجر شود. برخی آن را بمعنی «ایجاد کردن شیء» و «اصابت کردن» معنا کرده‌اند(لسان العرب، ج 1،ص 103). مشیت نخستین ظهور هستی امکانی از مبدأ هستی است که سایر ظهورات بواسطه‌ی آن آشکار می گردد و ماهیت و اندازه‌ی معینی ندارد، اما بهر اندازه‌یی در می‌آید و از ذات حق جدایی ندارد؛ زیرا فیض الهی ازلی و ابدی است. (مسجدجامعی، پژوهشی در معارف امامیّه، ج 1، ص 254) اشیاء بواسطه‌ی مشیت آفریده شدند، اما مشیت خود تجلی ذات حق است. (امین، معارف قرآن در المیزان، ج 1، ص 239) در برخی روایات در باب ترتب علم، مشیت، اراده، قضا و تقدیر چنین آمده است: «فَبِعِلمِهِ کَانَتِ المَشِیئَتهُ وَ بِمَشیِئَتِهِ کَانَتِ الإرَادَةٌ وَ بِارَادَتِهِ کَانَ التَّقدیِرُ وَ بِتَقدِیرِهِ کَانَ القَضَاءُ وَ بِقَضَائِهِ کَانَ الإمضَاءُ» (کلینی، اصول الکافی، ج 1، ص 148)، بر این اساس، علم خداوند بر مشیت او تقدم رتبی دارد و اراده بدنبال آنها می‌آید؛ سپس تقدیر و قضا مسجل می شود.

با توجه به توضیح مختصری که در ارتباط با مشیت الهی داده شد معلوم می شود، مشیت الهی آن گونه شما تصوّر می کنید نیست،( حقیر اطلاع دارم چه می خواهید بگویید لذا این توضیحات را خدمتتون عرض کردم تا بحث خیلی طولانی نشود.) شما تصور می کنید خداوند قبل از اینکه عالَم را بیافرید اول به عالم علم پیدا کرد بعد اراده کرد عالم را بیافریند و بعد از اراده کردن عالَم را آفرید.
اما این نوع نگرش نسبت به مشیت الهی صحیح نیست چنانچه عرض شد و روایتی هم در تایید مطلب آورده شد تمامی این مراحل صحبت از تقدم رتبی است نه تقدم زمانی. با توجه به اینکه خداوند از ازل عالِم به تمام مخلوقات هست از ازل اراده داشته و از ازل مخلوق داشته است.
این است خلاصه سخن فلاسفه بزرگ اسلامی

حال شما چه می خواهیید بگویید ؟!


بنده از خود پاسخی ندارم و پاسخ شما را اهل بیت اطهار علیهم السلام داده اند :

طبق گفته شما و اعتقادات جماعت فلاسفه ، خداوند از ازل خالق بوده است ( نه به این معنا که ازلا اهلیت و قدرت خلق کردن داشته است بلکه به این معنی که مخلوقات را از ازل آفریده است . ) و از ازل مخلوق داشته است ، گفتیم و ثابت شد که اراده الهی عین خلق و ایجاد اشیاء است پس نتیجه ی گفته فلاسفه ، ازلی بودن اراده خداوند می باشد و یا بعبارتی طبق اعتقاد فیلسوفان ، خداوند از ازل اراده فرموده است . 

و از طرفی خداوند همه چیز را به مشیت خود آفریده است پس اگر خلقت و خلق و اراده ازلی باشد باتبع آن بایستی مشیت نیز ازلی باشد ، پس بر اساس اعتقاد فلاسفه ، مشیت الهی نیز ازلی است و بعبارتی خداوند از ازل مشیت فرموده است .

* این گفته که مشیت الهی ازلی و قدیم است از اساس باطل و مخالف صریح با احادیث صحیحه اهل بیت علیهم السلام است :
 
- عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ : الْمَشِيئَةُ مُحْدَثَةٌ . 

امام صادق علیه السلام فرمودند : مشیت حادث است .
 
[ کافی ، ج 1 ، ص 110 ، ح 7 ]

* و این گفته که اراده الهی نیز ازلی است چنین وضعیتی دارد و باطل است :

 - عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ : قُلْتُ : لَمْ يَزَلِ اللَّهُ مُرِيداً ؟ قَالَ : إِنَّ الْمُرِيدَ لَا يَكُونُ إِلَّا لِمُرَادٍ مَعَهُ لَمْ يَزَلِ اللَّهُ عَالِماً قَادِراً ثُمَّ أَرَاد .

عاصم بن حمید می گوید : به امام صادق علیه السلام عرض کردم : آیا خداوند از ازل اراده کننده است ؟ حضرت فرمود : همانا اراده کننده نیست مگر با وجود اراده شده همراه او ، خداوند ازلاً عالم و قادر بوده است سپس اراده کرده است .

[ کافی ، ج 1 ، ص 109 ، ح 1 ]

این حدیث شریف صراحتا ازلی بودن اراده را نفی می کند .

و پاسخ اشکال شما نیز در همین حدیث شریف نهفته است که حضرت میفرمایند : خداوند از ازل عالم بوده است ولی اراده کننده نبوده است . بحث تقدم رتبی و زمانی نیز بی معناست چرا که در این صورت باید حضرت ازلی بودن اراده را مطرح می فرمودند در صورتی که می بینیم چنین نیست .

* حدیث نورانی زیر نیز پاسخی محکم به شما جماعت است :
 
- قَالَ الرِّضَا عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : الْمَشِيَّةُ وَ الْإِرَادَةُ مِنْ صِفَاتِ الْأَفْعَالِ فَمَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَمْ يَزَلْ مُرِيداً شَائِياً فَلَيْسَ بِمُوَحِّدٍ .

امام رضا علیه السلام فرمودند : مشیت و اراده از صفات فعلیه هستند پس هر کس گمان کند که خداوند متعال از ازل مشیت کننده و اراده کننده بوده است موحد نیست (مشرک است) . 

[ التوحید ، ص 337 ، ح 5 ]

* حدیث مبارکه زیر به صراحت بیان می فرماید که از ازل خلقی با خدا همراه نبوده است پس نتیجه این میشود که خداوند از ازل مشیت کننده و اراده کننده و خلق کننده نبوده است .

امام جواد علیه السلام می‌فرمایند :

- ... فَمَعَاذَ اَللَّهِ أَنْ يَكُونَ مَعَهُ شَيْ ءٌ غَيْرُهُ ، بَلْ كَانَ اَللَّهُ وَ لاَ خَلْقَ ... .

پناه بر خدا که با او چیز دیگری بوده است ، بلکه خدا بود و خلق نبود . 

[ کافی ، ج 1 ، ص 116 / التوحید ، ص 193 ]

تمام گفته ها و اشکالات شما با احادیث صحیحه از اهل بیت معصومین علیهم السلام پاسخ داده شد . از اینکه مشیت و اراده الهی حادث هستند و خداوند از ازل مشیت کننده و اراده کننده نبوده است و از ازل خلقی با خدا همراه نبوده است بر خلاف ادعا و اعتقاد فلاسفه .
و اینکه اگر کسی معتقد به ازلی بودن مشیت و اراده الهی باشد مشرک است و این اعتقاد منافی توحید که اصل الاصول و پایه دین اسلام است می باشد .

شما این روایات را پاسخ دهید و خود و فلاسفه را از اتهام کفر و شرک مبرا سازید .

چرا که امام صادق علیه السلام فرمودند : مَنْ خَالَفَ كِتَابَ اللَّهِ وَ سُنَّةَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَدْ كَفَر .

هر کس با کتاب خدا (قرآن) و سنت محمد صلی الله علیه و آله و سلم مخالفت کند کفر ورزیده است . 

[ کافی ، ج  1 ، ص 70 ، ح 6 ]   

و ما ثابت کردیم که اعتقادات فلاسفه در این مورد ، مخالف صریح و روشن با کلام آل الله علیهم السلام است .

و السلام على من اتبع الهدی ... /

و استدلال شما به علم الهی نیز باطل و بیهوده است چرا که با نفی معلوم هیچ گاه نفی علم صورت نمی پذیرد چنانچه در حدیث شریف زیر امام صادق علیه السلام خداوند را عالم میدانند در حالی که معلومی وجود نداشته است :

- عن أبا عبدالله عليه السّلام يَقول ُ: لَمْ يَزَلِ الله عَزَّ وَجَلَّ رَبَّنَا وَالْعِلْمُ ذَاتُهُ وَلاَ مَعْلومَ .

از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمودند : خداوند عز و جل که پروردگار ما است همیشه بوده است ( ازلی است ) و علم عین ذاتش بود آنگاه که معلومی وجود نداشت .

[ الکافی ، ج 1 ، ص 107 ، ح 1 ]

[="Arial Black"][="Black"]

IVI.@.H.D.I;785500 نوشت:
بنده از خود پاسخی ندارم و پاسخ شما را اهل بیت اطهار علیهم السلام داده اند :

طبق گفته شما و اعتقادات جماعت فلاسفه ، خداوند از ازل خالق بوده است ( نه به این معنا که ازلا اهلیت و قدرت خلق کردن داشته است بلکه به این معنی که مخلوقات را از ازل آفریده است . ) و از ازل مخلوق داشته است ، گفتیم و ثابت شد که اراده الهی عین خلق و ایجاد اشیاء است پس نتیجه ی گفته فلاسفه ، ازلی بودن اراده خداوند می باشد و یا بعبارتی طبق اعتقاد فیلسوفان ، خداوند از ازل اراده فرموده است .

و از طرفی خداوند همه چیز را به مشیت خود آفریده است پس اگر خلقت و خلق و اراده ازلی باشد باتبع آن بایستی مشیت نیز ازلی باشد ، پس بر اساس اعتقاد فلاسفه ، مشیت الهی نیز ازلی است و بعبارتی خداوند از ازل مشیت فرموده است .

* این گفته که مشیت الهی ازلی و قدیم است از اساس باطل و مخالف صریح با احادیث صحیحه اهل بیت علیهم السلام است :

- عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ : الْمَشِيئَةُ مُحْدَثَةٌ .

امام صادق علیه السلام فرمودند : مشیت حادث است .

[ کافی ، ج 1 ، ص 110 ، ح 7 ]

سلام برادر عزیز
شما همچنان حدوث ذاتی و حدوث زمانی را با هم خلط می‌کنید.
به نظر می‌رسد بدون مطالعه کامنت‌های اساتید پاسخ می‌دهید.

اگر می‌خواهید فلسفه و نظرات فیلسوفان را نقد کنید می‌بایست با اصطلاحات آنان آشنا باشید.

به ۲ جمله زیر توجه کنید:

۱- خورشید و نور خورشید نسبت به هم تقدمی ندارند.
۲- خورشید مقدم بر نور خورشید است.

هر دو جمله می‌توانند صحیح باشند به اینصورت:

در جمله اول منظور از تقدم و تأخر، تقدم و تأخر زمانی است. یعنی هیچ زمانی نیست که خورشید باشد و نور خورشید نباشد. (ولی به هر حال نور خورشید از خورشید حادث شده است).
در جمله دوم منظور از تقدم و تأخر، تقدم و تأخر رتبی است. یعنی خورشید در رتبه مقدم از نور خورشید است.

شما این احادیث معصومین را از منظر تقدم و تأخر زمانی می‌نگرید و این اشتباهی فاحش است. چرا که توضیح داده شد که در عوالم غیر مادی زمان بی‌معنا خواهد بود و اگر صحبتی از تقدم و تأخر باشد ناچاریم آنرا به تقدم و تأخر رتبی حمل کنیم.

والسلام علی من اتبع الهدی[/]

IVI.@.H.D.I;785500 نوشت:
و این گفته که اراده الهی نیز ازلی است چنین وضعیتی دارد و باطل است :

- عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ : قُلْتُ : لَمْ يَزَلِ اللَّهُ مُرِيداً ؟ قَالَ : إِنَّ الْمُرِيدَ لَا يَكُونُ إِلَّا لِمُرَادٍ مَعَهُ لَمْ يَزَلِ اللَّهُ عَالِماً قَادِراً ثُمَّ أَرَاد .

عاصم بن حمید می گوید : به امام صادق علیه السلام عرض کردم : آیا خداوند از ازل اراده کننده است ؟ حضرت فرمود : همانا اراده کننده نیست مگر با وجود اراده شده همراه او ، خداوند ازلاً عالم و قادر بوده است سپس اراده کرده است .

[ کافی ، ج 1 ، ص 109 ، ح 1 ]

این حدیث شریف صراحتا ازلی بودن اراده را نفی می کند .

و پاسخ اشکال شما نیز در همین حدیث شریف نهفته است که حضرت میفرمایند : خداوند از ازل عالم بوده است ولی اراده کننده نبوده است . بحث تقدم رتبی و زمانی نیز بی معناست چرا که در این صورت باید حضرت ازلی بودن اراده را مطرح می فرمودند در صورتی که می بینیم چنین نیست .



سلام علیکم

لازم می دانم دوباره این تذکر و تکرار کنم که صرف ذکر روایت برای اثبات مدّعی کافی نیست، روایات سخن انسان معمولی نیست، سخنی است که متصل به وحی است لذا همانند قرآن کریم نیازمند تفسیر است و برای تفسیر و تبیین روایات نیز باید مُجتهد بود.
شما برای فهم حکم شرعی خودتون به روایات مراجعه می کنید یا به حکم مرجع تقلید؟ (پاسخ این سوال رو بدید لطفا) همچنانکه برای دریافت حکم شرعی باید مرجع تقلید با توجه به توانایی های خود احکام شرعی را از روایات استنباط کند، همچنین برای دریافت عقیده درست و عمیق نیازمد استنباط از روایات هستیم. بنابراین برای اثبات مدّعای خود لازم است روایتی که می آورید استدلال کنید، اصطلاح های روایت رو خوب توضیح بدهید و بعد مدّعای خود را با روایت تطبیق دهید و الا صرف ذکر روایت در این گونه موارد ارزش علمی ندارد و از دیدگاه علما مردود است.

شما روایاتی را برای اثبات مدّعای خودتون آوردید ولی هیچ استدلالی نکردید؛ توجه نکردید که امام علیه السلام بسیاری از مسائل را یا نگفته اند و یا سربسته گفتند که افراد کم ظرفیّت برداشت منفی نداشته باشند، در برخی مسائلی که هضم آن برای افراد عادی سخت است اینگونه بیان فرمودند؛ مثلا در مورد قضا و قدر الهی، یا در مورد جبر و اختیار و برخی از مسائل دیگر، امیر مؤمنان (علیه السلام) از بحث در قدر نهى مى‏‌کرد و مى‏‌فرمود:
«طریق مظلم فلا تسلکوه وبحر عمیق فلا تلجوه، و سر الله فلا تتکلفوه‏» (نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 287) : راه تاریکى است آن را نپیمایید، دریاى عمیقى است وارد آن نشوید، راز خدا است‏خود را در فهم آن به زحمت نیندازید. ولى درعین حال خود حضرت در مواقعى درباره‏ى قضا و قدر، بحث نموده است. (نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 78)

لذا برای درک چنین مسائلی لازم است انسان یا خودش اجتهاد داشته باشد و یا به مجتهد رجوع کند (منظورم از مجتهد کسی که در این گونه موضوعات خوب کار کرده و به اجتهاد در کلام و یا به اجتهاد در فلسفه و ... رسیده است)

در ارتباط با روایتی که نقل قول کردم و همچنن سایر روایاتی که بیان داشتید؛ اولا باید اقسام اراده را بدانید، ثانیا بین اراده خداوند و بین اراده انسان و حیوان فرق بگذارید. ثالثا معنی ثمّ در کلام حضرت را بدانید، ثمّ در کلام حضرت به چه معنی است آیا دلالت بر زمان می کند؟ که در این صورت خداوند را داخل در زمان کردید ، اگر ثمّ دلایت بر زمان ندارد پس دلالت بر چه چیزی می کند؟ (لطفا تک تک این ها پاسخ بدید) شما با این سخنان ناخواسته خداوند را فاقد کمال می دانید! آیا خلقت برای خداوند کمال هست یا نه؟ اگر کمال است پس بنا به عقیده شما خداوند در مقطعی از زمان فاقد این کمال بوده است!!! در صورتی که خداوند از ازل تا ابد واجد تمامی کمالات وجودی است و هر کسی مخالف این مطلب باشد با عقل مخالفت کرده است.


مطلب دیگر اینکه: امام(علیه السلام) در این روایت، در صدد سلب اراده امکانى است که صورت روشن آن در انسان است، زیرا اراده‏‌ى انسانى با تردد و تفکّر و قصد آغاز مى‏‌شود، آن‏گاه به صورت پدیده ظاهر مى‌‏گردد. طبعا چنین اراده‌‏اى به ذات خدا راه ندارد، زیرا لازمه تدریجى بودن اراده، حدوث است؛ ذات او بالاتر از آن است که مرکز حوادث شود.

خلاصه در این جا باید میان دو نوع اراده فرق گذارد، اراده‌‏ى موجود در انسان و حیوان که شایسته مقام ربوبى نیست. اراده‏‌ى منزه از این نقایص که می ‏تواند براى خدا نیز صفتى از صفات ذات باشد. امام(علیه السلام) در صدد نفى معنى اول است، نه معنى دوم و اگر امام(علیه السلام) به نفى معنى اول اکتفا کرده و از معنى دوم که مناسب ذات اقدس او است، سخنى نگفته به خاطر رعایت نوع مردم بوده است؛ چه بسا شنیدن ذاتى بودن صفت اراده، در ذهن آنان افکار غیر صحیحى را پدید مى‌آورد.
بنابر این اراده هم مى‏‌تواند صفت ذات باشد و هم صفت فعل، امام قسم دوم را بیان کرده و از بیان قسم نخست‏ به خاطر حال مستمعان، خوددارى نموده، خلاصه در اذهان راویان آن زمان، اراده جز از طریق تصور و تردد، تصدیق و آن‏گاه جزم تفسیر نمى‏شد، از این جهت امام به ذاتى بودن صفت اراده، اشاره‌‏اى ننمود و اراده را به فعل و ایجاد تفسیر کرد تا از این نوع تفکر جلوگیرى کند.
حضرت امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه) درباره این که ظاهر روایات در این است که اراده از صفات فعل است می‏‌فرمایند:
«و ما قرع سمک من بعض أصحاب الحدیث اغتراراً بظواهر بعض الأحادیث من غیرالغور إلی مغزاها من کون إرادته تعالی حادثة مع الفعل ومن صفات الفعل ممّا یدفعه البرهان المتین جلّ جنابه تعالی أن یکون فی ذاته خلواً عن الإرادة التی هی من صفات الکمال للموجود بما انّه موجود وکونه کالطبائع فی فعله الصادر من ذاته للزوم الترکیب فی ذاته وتصوّر ما هو الأکمل منه تعالی قدسه».[روح الله موسوی خمینی، طلب و اراده، ترجمه احمد فهری، ص24]
خلاصه کلام ایشان این است که اگر ما به حسب ظاهر روایات اراده را از صفات فعل بدانیم که با فعل حادث می‌‏شود تالی فاسدی دارد و آن این است که خداوند در مقام ذات از یکی از صفات کمالیه (اراده) خالی باشد و مثل فواعل طبیعی باشد که فعل بدون اراده از آن‏‌ها صادر می‏‌شود.
صحبت در این رابطه زیاد است منتهی غرض این است که ذکر روایت، بدون اینکه روایات دیگر را بررسی کنیم و تالی فاسد ان را بدانیم صحیح نیست...

IVI.@.H.D.I;785500 نوشت:
( نه به این معنا که ازلا اهلیت و قدرت خلق کردن داشته است بلکه به این معنی که مخلوقات را از ازل آفریده است . )


این جمله را از کجای صحبت های بیان کردید؟ بنده چنین مطلبی نگفتم ... توضیح بیشتر لطفا

IVI.@.H.D.I;785500 نوشت:
بحث تقدم رتبی و زمانی نیز بی معناست چرا که در این صورت باید حضرت ازلی بودن اراده را مطرح می فرمودند در صورتی که می بینیم چنین نیست


اتفاقا بحث تقدم و تأخر رتبی خیلی معنی و مفهوم دقیقی دارد . دوست بزرگوار جناب روح الله در پست 71 مثال خوبی در این رابطه بیان فرمودند، خورشد و نور خورشید . مثال دیگر: وقتی دست شما حرکت می کند، انگشتری که در دست شماست نیز حرکت می کند؟ مسلما حرکت دست قبل از حرکت انگشتر بوده اما آیا این قبلیت زمانی است؟
اینکه حضرت ازلی بودن اراده را مطرح نفرمود وجهش در پست قبل بیان شد .

IVI.@.H.D.I;785500 نوشت:
و ما ثابت کردیم که اعتقادات فلاسفه در این مورد ، مخالف صریح و روشن با کلام آل الله علیهم السلام است .

برای ما ثابت نشد ...

پیشنهاد می کنم قبل از اینکه با فلاسفه و حکمای بزرگ مخالفت کنید، آثار ایشون رو خوب مطالعه کنید، اگر بتوانید به عمق فرمایشات ایشان برسید یقینا در اتّهامی که به بزرگانی همچون امام خمینی، علامه طباطبایی، جوادی آملی و ... می زنید تجدید نظر خواهید کرد .

یا حقّ

هادی;785763 نوشت:

مطلب دیگر اینکه: امام(علیه السلام) در این روایت، در صدد سلب اراده امکانى است که صورت روشن آن در انسان است، زیرا اراده‏‌ى انسانى با تردد و تفکّر و قصد آغاز مى‏‌شود، آن‏گاه به صورت پدیده ظاهر مى‌‏گردد. طبعا چنین اراده‌‏اى به ذات خدا راه ندارد، زیرا لازمه تدریجى بودن اراده، حدوث است؛ ذات او بالاتر از آن است که مرکز حوادث شود.

خلاصه در این جا باید میان دو نوع اراده فرق گذارد، اراده‌‏ى موجود در انسان و حیوان که شایسته مقام ربوبى نیست. اراده‏‌ى منزه از این نقایص که می ‏تواند براى خدا نیز صفتى از صفات ذات باشد. امام(علیه السلام) در صدد نفى معنى اول است، نه معنى دوم و اگر امام(علیه السلام) به نفى معنى اول اکتفا کرده و از معنى دوم که مناسب ذات اقدس او است، سخنى نگفته به خاطر رعایت نوع مردم بوده است؛ چه بسا شنیدن ذاتى بودن صفت اراده، در ذهن آنان افکار غیر صحیحى را پدید مى‌آورد.
بنابر این اراده هم مى‏‌تواند صفت ذات باشد و هم صفت فعل، امام قسم دوم را بیان کرده و از بیان قسم نخست‏ به خاطر حال مستمعان، خوددارى نموده، خلاصه در اذهان راویان آن زمان، اراده جز از طریق تصور و تردد، تصدیق و آن‏گاه جزم تفسیر نمى‏شد، از این جهت امام به ذاتى بودن صفت اراده، اشاره‌‏اى ننمود و اراده را به فعل و ایجاد تفسیر کرد تا از این نوع تفکر جلوگیرى کند.
حضرت امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه) درباره این که ظاهر روایات در این است که اراده از صفات فعل است می‏‌فرمایند:
«و ما قرع سمک من بعض أصحاب الحدیث اغتراراً بظواهر بعض الأحادیث من غیرالغور إلی مغزاها من کون إرادته تعالی حادثة مع الفعل ومن صفات الفعل ممّا یدفعه البرهان المتین جلّ جنابه تعالی أن یکون فی ذاته خلواً عن الإرادة التی هی من صفات الکمال للموجود بما انّه موجود وکونه کالطبائع فی فعله الصادر من ذاته للزوم الترکیب فی ذاته وتصوّر ما هو الأکمل منه تعالی قدسه».[روح الله موسوی خمینی، طلب و اراده، ترجمه احمد فهری، ص24]
خلاصه کلام ایشان این است که اگر ما به حسب ظاهر روایات اراده را از صفات فعل بدانیم که با فعل حادث می‌‏شود تالی فاسدی دارد و آن این است که خداوند در مقام ذات از یکی از صفات کمالیه (اراده) خالی باشد و مثل فواعل طبیعی باشد که فعل بدون اراده از آن‏‌ها صادر می‏‌شود.
صحبت در این رابطه زیاد است منتهی غرض این است که ذکر روایت، بدون اینکه روایات دیگر را بررسی کنیم و تالی فاسد ان را بدانیم صحیح نیست...

واقعا من از شما تعجب می کنم که چطور به اهل بیت طاهرین علیهم السلام تهمت میزنید و دروغ و افترا می بندید . این چه حرف باطلی هست که شما می گویید ؟ وقتی که اهل بیت اطهار علیهم السلام به صراحت فرموده اند که اراده و مشیت از صفات فعل خدا است و هیچ سخن دیگری در این زمینه نفرموده اند و نفرموده اند که اراده از صفات ذات است شما چطور به خود جرات میدهید که بگویید اهل بیت علیهم السلام ترسیده اند بگویند که اراده از صفات ذات است . نستجیر بالله به این کفریات و اباطیل . شما مسلمانی یا کافری ؟ اگر کافری خودت رو مسلمان جا نزن و نگو قلسفه اسلامی . اگر مسلمانی و شیعه اهل بیتی ، شیعه در برابر کلام آل البیت علیهم السلام تسلیم محض است در غیر اینصورت او اصلا شیعه نیست و با حضرات معصومین علیهم السلام هیچ سنخیتی ندارد .

« عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ : شِيعَتُنَا الْمُسَلِّمُونَ لِأَمْرِنَا الْآخِذُونَ بِقَوْلِنَا الْمُخَالِفُونَ لِأَعْدَائِنَا فَمَنْ لَمْ يَكُنْ كَذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَّا . »

امام رضا علیه السلام فرمودند : شیعیان ما کسانی هستند که تسلیم فرمان ما اهل بیت هستند ، دین خود را از سخن ما میگیرند و مخالف دشمنان ما هستند پس هر کس چنین نباشد از ما نیست .

[صفات الشیعة ، شیخ صدوق ره ، ص 3 / وسائل الشیعة ، ج 27 ، ص 117 ]

این چه حرف مضحکی هست که بیاییم عقاید را عوض کنیم و مخالف کلام اهل بیت علیهم السلام حرف بزنیم به این بهانه که اهل بیت نعوذ بالله فلان چیز را نگفته اند یا ناقص گفته اند و یا اینکه ترسیده اند بگویند . اگر اینطور است دیگر کل دین را رها کنید و بروید کل دین را از فلاسفه و یونانی ها و ابن عربی و فارابی و ابن سینا بگیرید و نباید شیعه باشید .
و اصلا از کجا که این حرف شما درست باشد و اراده از صفات ذاتیه باشد ؟

کسی که بگوید کلام اهل بیت نادرست است یا آنرا تاویل به رای کند و از معنا و موضع حقیقی آن منحرف کند او اصلا مسلمان نیست . کافر محض است با این وجود دین اسلام و مکتب شیعه هیچ ارزشی ندارد چرا که پیشوایانش اصل دین که خدا شناسی و توحید باشد را به مردم درست معرفی نکرده و یا ناقص معرفی نموده اند این دین دیگر به چه درد میخورد ؟

دیگر من با شما حرفی ندارم چون اعتقاد پلید خود را نمایان کردید و کفر خود را آشکار نمودید .

شما اگر مردی ناسخ برای این احادیث ارائه کن و بیا و نیا تاویل شخصی را مخلوط با آن کن و حدیث را از معنای حقیقی اش منحرف بساز .

من قبلا هم به شما گفتم این اجتهادی که مد نظر شما هست اجتهاد شیعی نیست بلکه اجتهاد عمر و عایشه و پیروانشان است . اجتهاد مقابل و مخالف نص صریح و تاویل و تفسیر شخصی کلام معصومین علیهم السلام از اساس باطل و اصلا کفر است .

امام صادق علیه السلام فرمودند : مَنْ خَالَفَ كِتَابَ اللَّهِ وَ سُنَّةَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَدْ كَفَر .

هر کس با کتاب خدا (قرآن) و سنت محمد صلی الله علیه و آله و سلم مخالفت کند کفر ورزیده است .

[ کافی ، ج 1 ، ص 70 ، ح 6 ]

عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى اَلرِّضَا علیه السلام عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ علیهم السلام قَالَ : قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صلی الله علیه و آله : قَالَ اَللَّهُ جَلَّ جَلاَلُهُ : مَا آمَنَ بِي مَنْ فَسَّرَ بِرَأْيِهِ كَلاَمِي وَ مَا عَرَفَنِي مَنْ شَبَّهَنِي بِخَلْقِي وَ مَا عَلَى دِينِي مَنِ اِسْتَعْمَلَ اَلْقِيَاسَ فِي دِينِي .

امام رضا علیه السلام از پدران بزرگوارش از امیرالمومنین علیهم السلام روایت فرموده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند : خداوند عز و جل فرمود : به من ایمان ندارد هر کس کلام مرا به رأی و نظرش تفسیر کند و مرا نشناخته هر که مرا به خلقم تشبیه کند و به دین من نباشد هر کس در دین من قیاس بکار ببرد .

التوحید ، شیخ صدوق ، ص 68 ، ح 23

امالی شیخ صدوق ، ص 55


عیون الاخبار الرضا علیه السلام ، ج 2 ، ص 107 ، ح 4

و حالا این سوال منو پاسخ بدید ؛ چطور اصحاب ائمه اطهار علیهم السلام و بزرگان شیعه و کسانی که اگر نبودند مکتب و معارف اهل البیت به ما نمی رسید قادر به فهم این مسئله نبودند که اراده از صفات ذات است ولی یونانی ها و ارسطاطالیس و فارابی و ابن سینا و سهروردی و ... میفهمند ؟!

الله اکبر به شما جماعت بی دین و لا مذهب که تمام فهم و عقل را در فلسفه و فلاسفه منحصر کردید و محدثین و فقها را از آن تهی نموده اید .

IVI.@.H.D.I;785766 نوشت:
دیگر من با شما حرفی ندارم چون اعتقاد پلید خود را نمایان کردید و کفر خود را آشکار نمودید .

سلام مجدد

متأسفانه به هیچ یک از سوالات بنده جواب ندادید. چندین سوال کردم و در خواست داشتم جواب بدید، امّا به جای جواب تهمت تحویلمان دادید، قال الامام الصادق - علیه السلام - : إذَا اِتَّهَمَ المُؤمِنُ أخَاهُ اِنمَاثَ الإیمَانُ مِن قَلبِهِ كَمَا یَنمَاثُ المِلحُ فی المَاءِ. «الكافی، ج 2، ص 361»

امام صادق - علیه السلام - فرمود : هرگاه مؤمن به برادر (دینی) خود تهمت زند، ایمان در قلب او ناپدید می شود همچنان كه نمك در آب حلّ می‏شود.

امام خمینی رضوان الله تعالی علیه همان شخصیت بی نظیری است که پیرو محض ائمه معصومین علیهم السلام بود، تقوایش آنچنان بود که حتی یک مکروه هم از وی دیده نشد، انقلابی به پا کرد که در هیچ زمانی سابقه نداشت (به غیر معصومین علیهم السلام) امام خمینی بحقّ، شاگرد ممتاز مکتب اهل بیت بود. وی فیلسوف و عارفی بی نظیر بود که درس تفسیرش را تعطیل کردند به جهت همین تهمت های ناروا و ناجوان مردانه برخی متکلمین و متفقّهین.
«به خدا قسم اگر ابوذر آن چه در قلب سلمان بود مي دانست هر آينه او را مي كشت».(اصول كافي، ج 1، ص 401؛ بصائر الدرجات، ص 45) از تهمت های شما ناراحت نیستم چون می دانم تقصیر خودتان نیست ظاهر بین هستید. در عقیده شما نیازی به تفسیر قرآن نیست. از دیدگاه شما نیازی به تقلید نیست و ... .
خواستیم بحث علمی داشته باشیم اما علی الظاهر شما علاقه ای به مباحث علمی ندارید لذا توصیه می کنم بیشتر از این وقت عزیزان را نگیریم . (شما الفبای فلسفه را هم نمی دانید، بگذارید کسی در این مورد اظهار نظر کند که عمر خود را در راه اعتلای کلمه الله صرف کرده است)
از خداوند منّان طلب هدایت می کنم

هادی;785925 نوشت:
به خدا قسم اگر ابوذر آن چه در قلب سلمان بود مي دانست هر آينه او را مي كشت

با سلام

استاد از سعه صدرتون در پاسخگوی واقعا سپاس گذارم ...

اگر بحث از موضوع اصلی خارج نمیشه در مورد این جمله توضیح بدید . من همیشه از نکته نظرات شما بهره بردم

ممنون

kamrany;786870 نوشت:
ا سلام

استاد از سعه صدرتون در پاسخگوی واقعا سپاس گذارم ...

اگر بحث از موضوع اصلی خارج نمیشه در مورد این جمله توضیح بدید . من همیشه از نکته نظرات شما بهره بردم

ممنون

علیکم السلام

سلمان از معدود افرادی بود که به درجه ای رسید که شایستگی داشت از اسرار اهل بیت و مقامات آنان آگاه شود و ابوذر با همه مقام و جلالتی که داشت ، از نیل به این مرحله محروم بود و اگر سلمان مقامات و اسراری که از امامان می دانست، برای ابوذر نقل می کرد ، چون ابوذر از درک و تحمل آنها ناتوان بود ، چه بسا او را به غلو و ارتداد و سحر محکوم کرده و به قتل می رساند یا با نقل این سخنان نزد دیگران اسباب و مقدمات قتل او توسط افراد بی تحمل را فراهم می نمود.
این روایت را گفتم تا دوست عزیزمان مثل آب خوردن دیگران را محکوم به کفر نکنند، اگر ابوذر آن چه در قلب سلمان بود او را محکوم به کفر می کرد ...

در دنیای امروز که اتّحاد، همدلی و همزبانی جزو وظایف قطعی مسلمانان است، بجا و شایسته نیست شیعیان به دلیل اختلاف نظر در مسائل علمی به تکفیر طرف مقابل همّت گمارند.

خدا عاقبت همه ما را ختم به خیر فرماید ...

manmehdiam;766054 نوشت:
مفهوم خلقت (خلق کردن) در تفکر دینی به چه معنی است؟
نظر به آیات مربوط به خلقت زمین و آسمان در قرآن، وقتی میگوییم (خداوند خلق کرد) و منظورمان هم خلق موجودات مادی باشد یعنی داریم اشاره میکنیم به مفهوم زمان! در این صورت مفهوم خلقت این است که باید دو مقطع زمانی را در نظر بگیریم. یک مقطعی که شی هنوز خلق نشده و یک مقطعی که شی خلق شده است.

ممکن است بگوییم خود زمان هم از مخلوقات خداوند است. در این صورت اگر میگوید زمین و آسمان را در شش روز خلق کردیم ، این یعنی قبل از خلق زمین و آسمان مفهوم زمان یا ماهیت زمان را خلق کرده بوده است؟ چون اگر هنوز زمان را خلق نکرده بوده چگونه از شش روز حرف زده است!
پس اگر خدا قبل از خلقت زمین و آسمان، بدوا زمان را خلق کرده ، یعنی در این صورت خدا اول زمان را خلق کرده بعد زمین و آسمان را!


سلام .
من به شما و همینطور آقای IVI.@.H.D.I و دیگر عزیزان پیشنهاد میکنم با آیت الله مرتضی رضوی http://binesheno.com/ > آشنا بشید که بحث های جالب و جدیدی در این زمینه ها دارند و با آقای ملاصدرا و فلاسفه و عرفا در خیلی جاها مخالف هستند . ایشان به موضوع از 3 منبع : قرآن ، احادیث و محکمات علوم تجربی نگاه میکنند و البته سعی در تاویل و تفسیر هیچ یک ندارند و مثل برخی آقایان غرب زده هم نیستند . شاید اگر از خواندن کتاب ایشان بنام تبیین جهان و انسان شروع کنید بد نباشد : http://binesheno.com/pdf/Tabeen-jahan.pdf

jostojoogarhaqiqat;788953 نوشت:
من به شما و همینطور آقای IVI.@.H.D.I و دیگر عزیزان پیشنهاد میکنم با آیت الله مرتضی رضوی http://binesheno.com/ > آشنا بشید که بحث های جالب و جدیدی در این زمینه ها دارند و با آقای ملاصدرا و فلاسفه و عرفا در خیلی جاها مخالف هستند . ایشان به موضوع از 3 منبع : قرآن ، احادیث و محکمات علوم تجربی نگاه میکنند و البته سعی در تاویل و تفسیر هیچ یک ندارند و مثل برخی آقایان غرب زده هم نیستند . شاید اگر از خواندن کتاب ایشان بنام تبیین جهان و انسان شروع کنید بد نباشد : http://binesheno.com/pdf/Tabeen-jahan.pdf


با سلام و عرض ادب

از بابت معرّفی کتاب تشکر می کنم. به طور خلاصه این کتاب رو مطالعه کردم ظاهرا مطلبی در مورد بحث ما ارائه نفرموده بودند ... ممنون می شوم اگر مطلبی دیده اید بیان کنید .

[="Tahoma"][="Navy"]الخلق بیان آخر للنزول الذی قال تعالی فیه :
ان من شی الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم
و النزول هوالظهور و التجلی فی مرتبه نازله آخر
[/]

البته بنده هدفم از معرفی این کتاب آشنایی شما با تفکرات ایشان بود و به نظرم اگر نظرات ایشان برایتان جالب بود از این کتاب شروع کنید بهتر است اما به هر حال در بخش هایی از این کتاب هم درباره پرسش شروع کننده گرامی پاسخ هایی خلاصه وار ارائه شده که خدمتتان عرض میکنم :

لکن کتاب دیگر ایشان به نام : دو دست خدا : قضا و قدر ، امر و خلق ، جبر اختیار تفویض و امر بین الامرین : http://binesheno.com/pdf/do.daste.khoda.pdf به این موضوع به طور مفصل پرداخته . امیدوارم مفید واقع شود .

jostojoogarhaqiqat;789220 نوشت:
اما به هر حال در بخش هایی از این کتاب هم درباره پرسش شروع کننده گرامی پاسخ هایی خلاصه وار ارائه شده

با تشکر از شما بزرگوار
این مخلص در اخرین پستی که عرض کردم به نحوی اتمام این بحث از نظر این مخلص بود:

manmehdiam;781980 نوشت:
مساله این است که ظاهرا خدا و عالم هر دو ازلی اند! و مشکل ما البته این است که قادر به درک ازل فی‌الواقع نیستیم.
کارشناس محترم تمامی مخلوقات را همجوار خالق در ازلیت قرار میدهند و سلسله مراتب علیت را صرفا رتبی (رتبه ای) میدانند . البته که این هر سوالی را جواب میدهد لکن ای کاش ذهن بی مقدار ما توانایی درک ازل را میداشت.

اگر ما دست به دامن فیزیک شویم نهایت موجودات را در بیگ بنگ میداند و ابتدای محور زمان را هم در لحظه بیگ بنگ (با صرف نظر از زمان پلانک یا کسر بسیار کوچک از زمان). البته این خوانش از عالم قابل درک است. ولی در خوانش دینی این حرفها را نداریم . همه چیز در ازل از دسترس خرد به دور میماند و نهایت توضیحی در ارتباط با سلسله مراتب رتبی که مخلص شنیدم ، تاویل انگشتر و دست است که به اندازه خود ازل گنگ است! ( هنگامی که شما در انجماد زمان به سر میبرید این دست چگونه حرکت میکندکه رتبه بالاتری از انگشتر دارد هم خودش حکایتی است!)
به هر حال هنگامی که ذهن ما سیلان زمان را کنار بگذارد گویی همه چیز ، از جمله رابطه علت و معلولی نیز گنگ و نامفهوم میشود (البته ظاهرا نزد کارشناس محترم و فلاسفه دینی اینگونه نیست).
پر واضح است که با ازلیت شما پای در صحرای بینهایت می نهید . و بی نهایت هم مهمل است. و در مهملات همه چیز مجاز و به نظر مخلص، پای استدلال چوبین!

توضیح اینکه با پذیرفتن ازلیت این عالم (و خلقت آن) شبهه ای که در آیات خلقت بوجود میآید رفع میشود. و اگر بحثی باشد در صحت و سقم ازلیت عالم خلق است که موضوع جداگانه ای است و ظاهرا برخی دوستان این شقه را بحث کردند که مخلص در این باب نظری ندارم
بنابراین باتشکر از کارشناس محترم بابت پاسخگویی از نظر مخلص بحث تمام شده است.

نقل قول:
کارشناس محترم تمامی مخلوقات را همجوار خالق در ازلیت قرار میدهند و سلسله مراتب علیت را صرفا رتبی (رتبه ای) میدانند

ازلی به چه معناست ؟ اگر منظورتان از ازلی بودن ماده این باشد که همزمان با ماده، زمان نیز آفریده شد؛ بله سخن شما نیز درست است اما قبل از آن زمانی که زمان خلق بشود نیز خدا بوده است .

نقل قول:
کارشناس محترم تمامی مخلوقات را همجوار خالق در ازلیت قرار میدهند و سلسله مراتب علیت را صرفا رتبی (رتبه ای) میدانند .

کدام علیت ؟ کدام امام معصومی به شما گفته که خداوند علت العلل این جهان است ؟ اگر خداوند علت العلل باشد آیا نباید به وحدت وجود معتقد شویم ؟
کارشناس بسیار محترم وسرور ارجمند و بزرگوار بنده احتمالا از شاگردان مکتب ملاصدراست حال که ما میخواهیم دیدگاه اهل بیت علیهم السلام را تبیین کنیم.
نقل قول:
ولی در خوانش دینی این حرفها را نداریم . همه چیز در ازل از دسترس خرد به دور میماند و نهایت توضیحی در ارتباط با سلسله مراتب رتبی که مخلص شنیدم

درست است. عقل ما نمیتواند بفهمد قبل از مه بانگ آن وجودی که بوده چگونه وجودی بوده است .

نقل قول:
به هر حال هنگامی که ذهن ما سیلان زمان را کنار بگذارد گویی همه چیز ، از جمله رابطه علت و معلولی نیز گنگ و نامفهوم میشود (البته ظاهرا نزد کارشناس محترم و فلاسفه دینی اینگونه نیست).

این هم یک مشکل دیگر علت العلل دانستن خداوند که به نظر من به درستی شما به آن اشاره کرده اید .

نقل قول:
به نظر مخلص، پای استدلال چوبین!

به نظر حقیر پای فلسفه ای که نتواند به به سوالات منطقی شما جواب دهد چوبین است !

حال که خدا علت العلل جهان نیست ، پس چه رابطه ای با جهان دارد ؟ پاسخ : کتابی تبیین جهان و انسان را بخوانید و یا مستندی که از رویش ساخته شده را ببینید http://binesheno.com/Files/books.php?idVeiw=2287&level=4&subid=2287 > و یا حداقل دو عکسی که اسکرین شات گرفته ام و راجب آن چیزی است که احتمالا فیزیکدانان میدان هیچ مینامند را بخوانید .

و من الله توفیق ...

manmehdiam;789368 نوشت:
بنابراین باتشکر از کارشناس محترم بابت پاسخگویی از نظر مخلص بحث تمام شده است.


با سلام و عرض ادب خدمت بزرگواران

از محضر برادر عزیزم جناب manmehdiam تشکر می کنم که انحراف بحث رو تذکر فرمودند . این تاپیک بسته می شود. اگر برخی بزرگواران اصرار دارند در ارتباط با ماده اولی بحثی داشته باشند لطفا تاپیک دیگری را برای این بحث ایجاد فرمایند .

یا حقّ

پرسش:
مفهوم خلقت (خلق کردن) در تفکر دینی به چه معنی است؟ از آنجا که وقتی میگوییم (خداوند خلق کرد) و منظورمان هم خلق موجودات مادی باشد یعنی داریم اشاره میکنیم به مفهوم زمان! در این صورت مفهوم خلقت این است که باید دو مقطع زمانی را در نظر بگیریم. یک مقطعی که شی هنوز خلق نشده و یک مقطعی که شی خلق شده است. علاوه بر اینکه آیات مربوط به خلقت زمین و آسمان در قرآن که آن را در شش روز بیان می فرماید، نشان میددهد که زمان خلق شده بوده است، چون اگر هنوز زمان را خلق نکرده بوده چگونه از شش روز حرف زده است!
آیا این خلقت زمانمند منحصر در خلقت اشیاء مادی است؟ چون در روایت آمده که اولین چیزی که خداوند خلق کرد «عقل» بوده، و مفهوم «اولین» از تقدم سخن میگوید، در حالی که هنوز از خلقت ماده خبری نیست.

پاسخ:
پیش از پاسخ به این سوال ابتدا باید مفهوم «زمان» روشن شود؛ «زمان» یک واقعیت مستقل نیست که بتوان آن را بدون شیء مادی در خارج موجود دانست! بلکه زمان مقدار حرکت است، آن هم نه حرکت فیزیکی، بلکه حرکت و تغییر تدریجی شیء از قوه به فعلیت(1) بنابراین «زمان» از تحلیل حرکت یک شیء مادی انتزاع میشود، طبیعتا تا شیء مادی وجود نداشته باشد زمان هم وجود ندارد، بنابراین نمیتوان پیش از خلقت جهان مادی قائل به زمان شد!

پس تک تک اجزای عالَم را می توانیم حادث زمانی بدانیم اما اگر کل عالَم را ببینیم نمیشود آن را حادث دانست، چرا که زمانی قبل از تحقق آن نبوده است که جهان را به اعتبار آن زمان، حادث بدانیم،و اینکه معتقد به زمان موهوم شویم در حقیقت همان اعتقاد به عدم حدوث زمانی جهان است.(2)

بنابراین لازم نیست قبل از خلقت جهان هم قائل به زمان باشیم، بلکه آغاز زمان با همان آغاز خلقت همراه خواهد بود، اینکه کل عالَم حادث زمانی نیست آن را از خداوند بی نیاز نمی کند، چون چنین تلازمی وجود ندارد که شیء ای که مخلوق است حتما باید حادث زمانی باشد؛ بلکه میتواند حادث زمانی نباشد اما نیازمند به خالق باشد. مثل اینکه فرض کنید در ازل یک آتش روشن بوده تا به امروز، طبیعتا حرارت این آتش هم ازلی خواهد بود، اما این ازلی بودن حرارت هرگز موجب بی نیازی او از آتش نخواهد بود.

از آنچه که گذشت روشن میشود که در بحث قدیم بودن زمانی عالَم بحث آسمان ها و زمین و سایر مخلوقات نیست، بحث اصل خلقت عالَم است، اما اینکه آسمان ها و زمین حادث باشند هیچ تنافی با آنچه گفته شد ندارد. و اینکه قرآن کریم از آفرینش آسمان ها و زمین در 6 روز سخن گفته است در حقیقت منظور 6 مرحله است، چون که «روز» به معنای رایج، در گرو تحقق آسمان ها وزمین است، و معنا ندارد قبل از اینکه آسمان و زمینی خلق شود، روز وجود داشته باشد.(3)

اما تقدّم خلقت عقل بر سایر مخلوقات تقدّم زمانی نیست، اینطو نیست که زمانی عقل خلق شده باشد و سیر مخلوقات خلق نشده باشند، بلکه ما تقدمی فوق زمانی هم داریم و آن تقدم در رتبه است، به عنوان مثال علت در آن هنگام که علت است تقدم زمانی برمعلولش ندارد، مثلا هرگز اینطور نیست که آتش اول به وجود بیاید و با فاصله ای حرارت ایجاد شود، بلکه ایجاد آتش همان و ایجاد حرارت همان! این را می گویند تقدم رتبی! یعنی آتش به لحاظ زمانی بر حرارت تقدم ندارد، بلکه به لحاظ رتبه وجودی بر حرارت تقدم دارد، تقدم خلقت عقل بر سایر مخلوقات، نیز تقدم رتبی است، یعنی رتبه عقل در خلقت مقدم بر سایر مخلوقات است، وگرنه اینجا اصلا بحث زمان مطرح نیست.(4)

پی نوشت ها:
1. نهایة الحکمة، موسسه امام خمینی(ره)، قم، چاپ سوم، 1388ش، مرحله 9، فصل11، ص231.
2. همان، مرحله 8، فصل 3، ص178.
3. طباطبایی، محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ پنجم، 1374ش، ج10، ص224.
4. برای اطلاع بیشتر از اقسام تقدم و تأخر ر.ک: نهایة الحکمة، ص242.

موضوع قفل شده است