جمع بندی معنی، ارتباط و تفسیر چند آیه از سوره بقره

تب‌های اولیه

92 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

vahid_barvarz;249114 نوشت:
با توجه به آیه 24 سوره عمران چه کسانی و چرا فکر میکردند فقط چند روزی در جهنم خواهند بود ؟

در اين آيات سخن از محاجه و بحث و گفتگوهاى لجوجانه گروهى از اهل كتاب است، در اين آيات روشن مى‏ سازد كه آنها تسليم پيشنهادهاى منطقى نبودند و انگيزه ‏هاى اين عمل و نتايج آن را نيز بازگو مى‏ كند.
آنها معتقد بودند ارتباط ويژه ‏اى با پروردگار دارند تا آنجا كه خود را فرزندان خدا مى‏ ناميدند و مى ‏گفتند: نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ:" ما فرزندان خدا و دوستان خاص او هستيم" و به همين دليل براى خود مصونيتى در مقابل مجازات الهى قايل بودند، لذا قرآن در اين آيه مى‏ گويد اين اعمال و رفتار به خاطر آن است كه گفتند:" جز چند روزى آتش دوزخ به ما نمى‏رسد" و اگر مجازاتى داشته باشيم بسيار محدود است (ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ).
" معدود" يعنى قابل شمارش، و معمولا به اشياء كم گفته مى ‏شود، زيرا اشياء زياد قابل شمارش نيستند يا شمارش آنها مشكل است.
منظور از" أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ" يا همان چهل روزى است كه آنها در غياب موسى ع گوساله ‏پرستى كردند و اين گناه عظيمى بود كه حتى خودشان نمى‏ توانستند آن را انكار كنند.
و يا منظور روزهاى معدودى از عمرشان بود كه به گناهان فوق العاده صريح دست زده بودند تا آنجا كه خودشان هم قادر به انكار، يا توجيه و پرده‏پوشى بر آن نبودند.
سپس مى ‏افزايد: آنها اين امتيازات دروغين را به خدا نسبت مى ‏دادند" و اين افترا و دروغى را كه به خدا بسته بودند آنها را در دينشان مغرور ساخته بود" (وَ غَرَّهُمْ فِي دِينِهِمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ).

به نام خدا
سلام

ضمن تشکر از استاد گرامی جناب عمار

[="Blue"]خواهشمندم با توجه به آیه های 33 و 34 سوره آل عمران بفرمایید :
ارتباط بین آیه های 33 و 34 سوره آل عمران چیست ؟
با توجه به شجره نامه ای که در عکس قابل مشاهده است ( بر فرض صحت آن ) چرا پروردگار می فرمایند آل ابراهیم و آل عمران ؟ مگر آل عمران همان آل ابراهیم نیستند ؟
عمران چه کسی بود ؟ پیامبر بود ؟
[/]

[SPOILER]
إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ ﴿۳۳﴾
به يقين خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر مردم جهان برترى داده است (۳۳)

ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ﴿۳۴﴾
فرزندانى كه بعضى از آنان از [نسل] بعضى ديگرند و خداوند شنواى داناست (۳۴)
[/SPOILER]

[="Blue"]با توجه به آیه 37 سوره آل عمران چرا سرپرستی حضرت مریم به حضرت ذکریا داده شد ؟ پدر و مادر ایشان فوت کردند ؟ [/]

[SPOILER]فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزْقًا قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ إنَّ اللّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ

پس پروردگارش وى [=مريم] را با حسن قبول پذيرا شد و او را نيكو بار آورد و زكريا را سرپرست وى قرار داد زكريا هر بار كه در محراب بر او وارد مى‏شد نزد او [نوعى] خوراكى مى‏يافت [مى]گفت اى مريم اين از كجا براى تو [آمده است او در پاسخ مى]گفت اين از جانب خداست كه خدا به هر كس بخواهد بى شمار روزى مى‏دهد [/SPOILER]

[="Blue"]در آیه 44 سوره آل عمران إِذْ يُلْقُون أَقْلاَمَهُمْ چگونه بود ؟ چرا برای سرپرستی حضرت مریم جدال می کردند .[/]

[SPOILER]ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُون أَقْلاَمَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ
اين [جمله] از اخبار غيب است كه به تو وحى مى‏كنيم و [گرنه] وقتى كه آنان قلمهاى خود را [براى قرعه‏كشى به آب] مى‏افكندند تا كدام يك سرپرستى مريم را به عهده گيرد نزد آنان نبودى و [نيز] وقتى با يكديگر كشمكش مى‏كردند نزدشان نبودى (آل عمران ۴۴)
[/SPOILER]

[="Blue"]در آیه 46 سوره آل عمران منظور از سخن گفتن در بزرگسالی چیست ؟ [/]

[SPOILER]وَيُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلًا وَمِنَ الصَّالِحِينَ
و در گهواره [به اعجاز] و در ميانسالى [به وحى] با مردم سخن مى‏گويد و از شايستگان است (آل عمران۴۶)[/SPOILER]

[="Blue"]با توجه به آیه 50 سوره آل عمران چه چیز هایی توسط حضرت عیسی برای بنی اسرائیل حلال شد ؟[/]

[SPOILER]وَمُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَلِأُحِلَّ لَكُم بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ وَجِئْتُكُم بِآيَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ فَاتَّقُواْ اللّهَ وَأَطِيعُونِ
و [مى‏گويد آمده‏ام تا] تورات را كه پيش از من [نازل شده] است تصديق كننده باشم و تا پاره‏اى از آنچه را كه بر شما حرام گرديده براى شما حلال كنم و از جانب پروردگارتان براى شما نشانه‏اى آورده‏ام پس از خدا پروا داريد و مرا اطاعت كنيد (آل عمران ۵۰)[/SPOILER]

[="Blue"]در آیه 52 سوره آل عمران حواریون چه کسانی هستند ؟[/]

[SPOILER]فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسَى مِنْهُمُ الْكُفْرَ قَالَ مَنْ أَنصَارِي إِلَى اللّهِ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللّهِ آمَنَّا بِاللّهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ
چون عيسى از آنان احساس كفر كرد گفت‏ياران من در راه خدا چه كسانند حواريون گفتند ما ياران [دين] خداييم به خدا ايمان آورده‏ايم و گواه باش كه ما تسليم [او] هستيم (آل عمران۵۲)[/SPOILER]

[="Blue"]در آیه 72 سوره آل عمران چرا بعضی از اهل کتاب شیوه ای که در آیه ذکر شده است را برای برگرداندن مومنان از اسلام پیش می گرفتند !؟ این شیوه چه خاصیتی دارد ؟ [/]

[SPOILER] وَقَالَت طَّآئِفَةٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ آمِنُواْ بِالَّذِيَ أُنزِلَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَجْهَ النَّهَارِ وَاكْفُرُواْ آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ
و جماعتى از اهل كتاب گفتند در آغاز روز به آنچه بر مؤمنان نازل شد ايمان بياوريد و در پايان [روز] انكار كنيد شايد آنان [از اسلام] برگردند (آل عمران ۷۲)[/SPOILER]

vahid_barvarz;250666 نوشت:
چرا پروردگار می فرمایند آل ابراهیم و آل عمران ؟ مگر آل عمران همان آل ابراهیم نیستند ؟ عمران چه کسی بود ؟ پیامبر بود ؟

سلام
در اینجا جواب هست:http://www.askdin.com/thread21074.html

vahid_barvarz;250666 نوشت:
ارتباط بین آیه های 33 و 34 سوره آل عمران چیست ؟

با سلام
اين آيات، سرآغازى است براى بيان سرگذشت مريم و اشاره‏ اى به مقامات اجداد او و نمونه بارزى است از محبت واقعى به پروردگار و ظهور آثار اين محبت در عمل.

وجه ارتباط اين آيه بما قبل اينست كه چون درباره ابراهيم و عيسى بين يهود و نصارى نزاع واقع شد خداوند بيان مي فرمايد كه هر كه مطيع پيغمبر اكرم (ص) است بايد گفته او را درباره آن دو بپذيرد.

و گفته‏ اند كه وجه اتصال اينست كه چون مشركان از امر خدا درباره اطاعت پيغمبر سرباز زدند خداوند بيان فرمود كه همانطور كه قبلا انبياء را برسالت برگزيده محمد (ص) را نيز برگزيده پس دليلى ندارد كه رسالت گذشتگان از رسل را بپذيرند و رسالت او را انكار كنند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏4، ص: 44.

vahid_barvarz;250666 نوشت:
با توجه به شجره نامه ای که در عکس قابل مشاهده است ( بر فرض صحت آن ) چرا پروردگار می فرمایند آل ابراهیم و آل عمران ؟

در تفسير نمونه گفته شده است:
آيه در صدد بيان همه برگزيدگان خدا نيست بلكه تنها اشاره به جمعى از آنها مى‏ كند و اگر بعضى از پيامبران كه از اين دودمان نيستند، در آن ذكر نشده ‏اند دليل بر عدم برگزيدن آنها نمى ‏باشد، ضمنا بايد توجه داشت كه" آل ابراهيم" موسى بن عمران و پيامبر اسلام و برگزيدگان خاندان او را نيز شامل مى ‏شود، زيرا همه آنها از دودمان ابراهيم هستند.(1)

و در الميزان آمده:
اما اصطفاى آدم به اين معنا است كه او را اولين مخلوق و پديده از بنى نوع بشر قرار داده، در زمين جايش داد و در اين باره فرمود:" وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً" (سوره بقره آيه 30).

و نيز آن جناب اولين كسى است كه باب توبه برايش باز شد، و در باره توبه او فرمود:
" ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيْهِ وَ هَدى‏" (سوره طه آيه 122).و اولين كسى است كه برايش دين تشريع شد، و در آن باره فرمود:" فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً، فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشْقى‏" (سوره طه آيه 123). و اين خصوصيات كه ذكر شد از مختصات حضرت آدم (ع) است، و فضائل بسيار بزرگى است كه كسى چنين فضائلى ندارد.

و اما نوح، اولين پيامبر از پنج پيغمبر اولوا العزم است كه كتاب و شريعت بر آنان نازل گرديد و در حقيقت نوح پدر دوم نوع بشر است، (چون در داستان طوفان كسى به جز او و خاندانش در روى زمين زنده نماند، و خداى تعالى همين معنا را در آيه‏اى كه به وى سلام داده بيان نموده و فرموده:" وَ جَعَلْنا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْباقِينَ، وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ، سَلامٌ عَلى‏ نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ"(سوره صافات آيه 79)(2)

1.تفسير نمونه، ج‏2، ص: 520
2. ترجمه الميزان، ج‏3، ص: 259.

vahid_barvarz;250666 نوشت:
مگر آل عمران همان آل ابراهیم نیستند ؟ عمران چه کسی بود ؟ پیامبر بود ؟

درباره آل ابراهيم و آل عمران نيز چند قول آمده:
1- مراد از آل ابراهيم و آل عمران خود آن دو هستند و چنان كه آيه شريفه زير (و آنچه آل عمران و آل هارون يادگار گزاردند) يعنى خود آن دو يادگار گزارده ‏اند.
2- آل ابراهيم اولاد اوست يعنى اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط كه در اسباط است داود و سليمان و يونس و زكريا و يحيى و عيسى و در آل ابراهيم است پيامبر ما محمد (ص) كه از فرزندان اسماعيل است.
3- آل ابراهيم مؤمنان متمسك به دين او،يعنى دين اسلام مي باشند و اين قول ابن- عباس و حسن است.
و اما آل عمران، گفته‏ اند كه آنها نيز از آل ابراهيم مي باشند چنان كه درباره آنها فرموده «ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ» يعنى (ذريه‏ اى كه بعضى از بعض ديگر بوجود آمده ‏اند.)
و آل عمران موسى و هارون دو پسر عمران مي باشند و عمران نسبش اينست عمران بن يصهر بن فاهث بن لاوى بن يعقوب.
و بعضى گفته ‏اند مراد از آل عمران مريم و عيسى است (عمران پدر مريم است) به اين نسب: عمران بن هشم بن امون از فرزندان سليمان بن داود زيرا آل مرد اهل بيت اوست كه منسوب باوست. اين قول حسن و وهب است.
و گفته ‏اند كه: آل ابراهيم همان آل محمد (ص) هستند كه اهل او هستند.
و واجب است كسانى را كه خداوند گزيده مطهر و معصوم و منزه از زشتى ‏ها باشند.زيرا خداوند بر نخواهد گزيد مگر كسى را كه اين چنين باشد و ظاهرش نيز همانند باطنش پاك باشد، در طهارت و عصمت. بنا بر اين برگزيده شدن مختص است به كسانى و افرادى از آل ابراهيم و آل عمران كه معصوم باشند، خواه بعنوان پيامبر و خواه بعنوان امام برگزيده شده باشند.(1)
و در تفسير نمونه آمده است:
" عمران" در آيه فوق همان پدر" مريم" است نه پدر" موسى" زيرا هر كجا در قرآن نام عمران برده شده اشاره به پدر مريم مى‏ باشد و آيات بعد كه شرح حال مريم را بيان مى ‏كند نيز گواه اين مطلب است.(2)
و علامه مي فرمايد:
پس مراد از آل ابراهيم و آل عمران، نزديكان خاص از خاندان آن دو جناب است، و نيز از كسانى كه به آن خانواده ملحق مى ‏شوند.
پس آل ابراهيم بطورى كه از ظاهر كلمه بر مى ‏آيد، عبارتند از پاكان از ذريه آن جناب،از قبيل: اسحاق و اسرائيل و انبيايى كه از ذريه آن جناب در بنى اسرائيل مبعوث شدند، و نيز اسماعيل و طاهرين از ذريه آن جناب كه سرور همه آنان محمد (ص)، و اولياى از ذريه آن جناب است الا اينكه در آيه شريفه تنها نام آل عمران و آل ابراهيم ذكر شده، معلوم مى ‏شود به آن وسعت استعمال نشده، چون عمران كه در اين آيه نامش برده شده يا پدر مريم است و يا پدر موسى (ع) و بهر تقدير يكى از ذريه ابراهيم است، و آل ابراهيم هم ذريه او است، پس با آوردن آل عمران دو باره آل ابراهيم را ذكر كردند دليل بر اين است كه منظور از آل ابراهيم، بعضى از ايشان است نه همه آنان.(3)

1. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏4، ص: 42.
2. تفسير نمونه، ج‏2، ص: 522.
3. ترجمه الميزان، ج‏3، ص: 260.

vahid_barvarz;250666 نوشت:
با توجه به آیه 37 سوره آل عمران چرا سرپرستی حضرت مریم به حضرت ذکریا داده شد ؟ پدر و مادر ایشان فوت کردند ؟

پدر حضرت مریم، عمران بن أشهم است که از نوادگان حضرت سلیمان بود(1). مادرش حنه بود(2) (اگر چه طبق برخی گزارش­ها نام مادرش مرثا بوده، و به همین خاطر احتمال می­رود که یکی از این دو اسم، لقب و دیگری نام او بوده باشد(3)). خواهر او حنّانه همسر زکریای پیغمبر بود. لذا مادر حضرت مریم، خاله­ یحیی پیامبر است(4).

خداوند پیش از ولادت حضرت مریم به پدرش عمران وحی کرد که فرزندی به او عطا خواهد کرد که به اذن خدا بیماران را شفا خواهد داد و مردگان را زنده خواهد کرد و او را به سوی بنی ­اسرائیل مبعوث خواهد کرد. وی این مطلب را برای همسرش حنّه بازگو کرد(5).

پس از اینکه حنه بار­دار شد به تصور اینکه، این جنین همان فرزند موعود خواهد بود آن­را نذر معبد کرد(6) تا در آن­جا به عبادت­ کنندگان خدمت کند(7). پس از ولادت حضرت مریم و فهمیدن آنکه این مولود دختر است، تعجب کرد که چگونه این دختر، همان پیامبر موعود خواهد بود(8) ولی پس از آن­که خداوند، عیسی را به مریم داد مشخص شد که پیامبر موعود، همان "عیسی مسیح" است(9).

پس از ولادت مریم، مادر وی بر اساس نذری که کرده بود، او را به معبد آورد تا او را به آنجا بسپارد. از آن­جا که پدر مریم، نقش رهبری دینی امت یهود را داشت، علمای یهود در مورد سرپرستی او با یکدیگر به اختلاف افتادند. لذا تصمیم گرفتند که قرعه بیندازند تا قرعه به نام هر کس افتاد او سرپرستی مریم را عهده­دار گردد. لذا بیست و نه نفر از علمای یهود (از جمله زکریای پیامبر) به کنار نهری آمدند و چوب های خود را در آن انداختند. پس از لحظاتی دیدند که چوب زکریا بر بالای آب ایستاد و سایر چوب­ها در آب فرو رفتند(10). به این ترتیب سرپرستی مریم به زکریای پیامبر رسید(سوره آل‏ عمران، آیه 37.).
بر اساس برخی نقل­ ها زکریا، مریم را به همسر خود (که خاله مریم می­شد) سپرد تا او را بزرگ نماید.

منابع:
1. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ق، ج14، ص193
2. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الاسلامیة، 1365 ش، ج1، ص535 و ابن قتیبه، عبد الله، المعارف، قاهره، الهیئة المصریة العامة للكتاب‏، 1992، چاپ دوم، ص52
3. مجلسی، محمد باقر، پیشین، ج48، ص91
4. راوندی، قطب الدین، القصص راوندی، مشهد، بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی، 1409ق، ص214
5. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، تهران، چاپخانه علمیه، 1380ق، ج1، ص171
6. مجلسی، محمد باقر، پیشین، ج14، ص203
7.عیاشی، محمد بن مسعود، پیشین، ج1، ص170
8. قمی، علی، تفسیر القمی، قم، دار الکتاب، 1404ق، ج1، ص101
9. راوندی، قطب الدین، پیشین، ص.214
10. مجلسی، محمد باقر، پیشین، ج14ص195.

vahid_barvarz;250666 نوشت:
در آیه 44 سوره آل عمران إِذْ يُلْقُون أَقْلاَمَهُمْ چگونه بود ؟ چرا برای سرپرستی حضرت مریم جدال می کردند .

به صورت قرعه ‏كشى بوده.منظور از" قلم" (به فتحه ق و لام) كه جمع آن" اقلام" است چوبه تيرى است كه به وسيله آن قرعه مى ‏اندازند، و آن را" سهم- تير" نيز مى ‏نامند، پس اينكه فرمود: قلم ‏هاى خود را مى ‏انداختند، معنايش اين است كه قرعه خود را مى ‏انداختند، تا معين كنند كدام يكشان كفيل مريم باشد.(1)
و اين جدال براى كسب افتخار سرپرستى بوده است.

1. ترجمه الميزان، ج‏3، ص: 297

vahid_barvarz;250666 نوشت:
در آیه 46 سوره آل عمران منظور از سخن گفتن در بزرگسالی چیست ؟

ممكن است اشاره به اين باشد كه او در گاهواره همان گونه سخن مى ‏گفت كه در موقع رسيدن به كمال عمر، سخنانى سنجيده و پر محتوا و حساب شده، نه سخنانى كودكانه.
اين احتمال نيز وجود دارد كه اين تعبير اشاره به اين حقيقت باشد كه مسيح ع از آغاز تولد تا زمانى كه به سن كهولت رسيد همواره سخن حق مى ‏گفت و در راه ارشاد و تبليغ خلق گام بر مى‏ داشت.
به علاوه اين تعبير در باره عيسى ع، گويا يك نوع پيشگويى و اشاره به آينده عمر او است، زيرا مى ‏دانيم طبق تواريخ، حضرت مسيح ع هرگز در اين جهان و در ميان مردم به سن پيرى نرسيد، بلكه در سن 33 سالگى از ميان مردم بيرون رفت، و خدا او را به آسمان برد و مطابق روايات متعددى در عصر ظهور حضرت مهدى" عج" به ميان مردم باز مى‏ گردد. (و با آنها سخن مى ‏گويد همانگونه كه در آغاز عمر سخن مى ‏گفت).
گفته‏اند مراد از «يكلمهم فى المهد» دعوت مردم بخداست و مراد از كهولت زمان فرود آمدن از آسمان است (در دولت حضرت مهدى عجل اللَّه تعالى فرجه) براى كشتن دجال. زيرا عيسى در سن 33 سالگى بآسمان شد و اين قبل از كهولت است- (از زيد بن اسلم).(2)

1. تفسير نمونه، ج‏2، ص: 550
2. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏4، ص: 74.

vahid_barvarz;250666 نوشت:
با توجه به آیه 50 سوره آل عمران چه چیز هایی توسط حضرت عیسی برای بنی اسرائیل حلال شد ؟

بعضى گفته ‏اند: آن حضرت، گوشت شتر و برخى از پرندگان و ماهيان، و نيز پاره‏اى از آشاميدني ها را كه بر آنان حرام بود، حلال ساخت.
تفسير نمونه، ج‏2، ص: 560 و مجمع البيان ذيل آيه.

vahid_barvarz;250666 نوشت:
در آیه 52 سوره آل عمران حواریون چه کسانی هستند ؟

حواريون" جمع" حوارى" از ماده" حور" به معنى شستن و سفيد كردن است و گاهى به هر چيز سفيد نيز اطلاق مى ‏شود، و لذا غذاهاى سفيد را عرب" حوارى" مى ‏گويد، و حوريان بهشتى را نيز به اين جهت حورى مى ‏گويند كه سفيد پوست‏ اند يا سفيدى چشمانشان درخشنده (و سياهى آن كاملا سياه است).
اما درباره علت نام گذارى شاگردان مسيح ع به اين نام، احتمالات متعددى داده شده، ولى آنچه نزديك‏تر به ذهن مى ‏رسد و در احاديث پيشوايان بزرگ دينى آمده است، اين است كه آنها علاوه بر اينكه قلبى پاك و روحى با صفا داشتند در پاكيزه ساختن و روشن نمودن افكار ديگران و شستشوى مردم از آلودگى و گناه كوشش فراوان داشتند.
در عيون اخبار الرضا از امام على بن موسى الرضا ع نقل شده كه از آن حضرت سؤال كردند:" چرا حواريون به اين نام ناميده شدند؟" امام ع فرمود:" جمعى از مردم چنين تصور مى ‏كنند كه آنها شغل لباس‏شويى داشته‏ اند ولى در نزد ما علت آن اين بوده كه آنها هم خود را از آلودگى به گناه پاك كرده بودند، و هم براى پاك كردن ديگران كوشش داشتند.(1)(2)

1. تفسير برهان، جلد 1 صفحه 285.
2. تفسير نمونه، ج‏2، ص: 566

حواريون در قرآن و انجيل
قرآن در سوره صف آيه 14 در باره" حواريون" سخن گفته و ايمان آنان را متذكر شده است، ولى از جمله ‏هايى كه انجيل در باره" حواريون" دارد استفاده مى‏ شود كه آنان در باره مسيح همگى لغزش هايى داشته‏ اند.

و در انجيل متى و لوقا باب 6 اسامى حواريون چنين آمده است:
1 - پطرس 2- اندرياس 3- يعقوب 4- يوحنا 5- فيلوپس 6- برتولولما 7- توما 8- متى 9- يعقوب ابن حلفا 10- شمعون- ملقب به" غيور" 11- يهودا برادر يعقوب 12- يهوداى اسخريوطى كه به مسيح خيانت كرد.

مفسر معروف مرحوم" طبرسى" در" مجمع البيان" نقل مى ‏كند كه" حواريون" به همراه عيسى در سفرها به راه مى‏ افتادند و هر گاه تشنه يا گرسنه مى‏ شدند به فرمان خداوند غذا و آب براى آنها آماده مى ‏شد، آنها اين جريان را افتخار بزرگى براى خود دانستند و از مسيح پرسيدند آيا كسى بالاتر از ما پيدا مى ‏شود؟
او گفت: آرى" افضل منكم من يعمل بيده و ياكل من كسبه"" از شما بالاتر كسى است كه زحمت بكشد و از دست رنج خودش بخورد" ... و به دنبال اين جريان آنها به شستشوى لباس و گرفتن اجرت در برابر آن مشغول شدند (و عملا به همه مردم درسى دادند كه كار و كوشش ننگ و عار نيست).

vahid_barvarz;250666 نوشت:
در آیه 72 سوره آل عمران چرا بعضی از اهل کتاب شیوه ای که در آیه ذکر شده است را برای برگرداندن مومنان از اسلام پیش می گرفتند !؟ این شیوه چه خاصیتی دارد ؟

در ابتدا شأن نزول آيه رو عرض كنم:
حسن و سدى گويند: 12 نفر از احبار يهود خيبر و عرينه با هم توطئه كردند كه اول صبح اظهار اسلام كنند با زبان نه ايمان قلبى و آخر روز از آن برگردند و اظهار كفر نمايند و بگويند علت بازگشت ما از اسلام اين بود كه در كتب خود جستجو كرديم و با دانشمندان خويش هم گفته و مشاوره نموديم و دانستيم كه محمد (ص) پيامبر موعود در تورات نيست و در نتيجه كذب و بطلان او بر ما معلوم گشت.
و غرضشان اين بود كه با اينكار در دل اصحاب محمد (ص) دو دلى پديد آيد و گويند اينها كه اهل كتابند و داناتر از ما هستند حق را بهتر مي شناسند و در نتيجه از دين او بدين ما باز خواهند گشت- مجاهد و مقاتل گويند اين مطلب و آيه درباره قبله بود كه چون قبله اسلام از بيت المقدس به كعبه برگشت بر يهود گران آمد.
كعب الاشراف يهودى بياران يهودى خود گفت اول صبح بمحمد اظهار ايمان كنيد و با او نماز گزاريد و آخر روز از وى برگرديد شايد اين كار شما موجب ترديد اصحاب او شود.(1)
آنها براى متزلزل ساختن ايمان مسلمانان از هر وسيله‏ اى استفاده مى‏ كردند، تهاجم نظامى، سياسى و اقتصادى و فرهنگى و آيات فوق، اشاره به بخشى از تهاجم فرهنگى آنها دارد.
شايد منظور از آغاز و پايان روز اين باشد كه فاصله ميان ايمان و كفر شما كوتاه باشد، اين كوتاهى فاصله سبب خواهد شد كه بگويند آنها اسلام را چيز مهمى خيال مى‏ كردند، ولى از نزديك چيز ديگرى يافتند و لذا به سرعت از آن بازگشتند.
اين توطئه در افراد ضعيف النفس اثر قابل ملاحظه‏ اى خواهد داشت به خصوص اينكه عده مزبور از دانشمندان يهود بودند، و همه مى‏ دانستند كه آنها نسبت به كتب آسمانى و نشانه‏ هاى آخرين پيامبر، آشنايى كامل دارند، و اين امر لا اقل پايه‏ هاى ايمان تازه مسلمانان را متزلزل مى‏ سازد، جمله" لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ" نشان مى‏ دهد كه آنها اميدوار به تاثير اين نقشه بودند.(2)

1. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏4، ص: 125.
2. تفسير نمونه، ج‏2، ص: 615.

به نام خدا
سلام
لطفا بفرمایید

[="blue"]با توجه به آیه 81 سوره آل عمران در کتاب یهودیت به حضرت مسیح اشاره شده . اگر اشاره شده است لطفا بیانش کنید تا استفاده کنیم . [/]
[spoiler]وَإِذْ أَخَذَ اللّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّيْنَ لَمَا آتَيْتُكُم مِّن كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءكُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَى ذَلِكُمْ إِصْرِي قَالُواْ أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُواْ وَأَنَاْ مَعَكُم مِّنَ الشَّاهِدِينَ
و [ياد كن] هنگامى را كه خداوند از پيامبران پيمان گرفت كه هر گاه به شما كتاب و حكمتى دادم سپس شما را فرستاده‏اى آمد كه آنچه را با شماست تصديق كرد البته به او ايمان بياوريد و حتما ياريش كنيد آنگاه فرمود آيا اقرار كرديد و در اين باره پيمانم را پذيرفتيد گفتند آرى اقرار كرديم فرمود پس گواه باشيد و من با شما از گواهانم (81)[/spoiler]
[="blue"]در آیه های 104 و 110 سوره آل عمران ارتباطی وجود دارد ؟ همچنین در آیه 110 سوره آل عمران مخاطب کدام امت می باشد ؟[/]
[spoiler]
وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿104﴾
و بايد از ميان شما گروهى [مردم را] به نيكى دعوت كنند و به كار شايسته وادارند و از زشتى بازدارند و آنان همان رستگارانند (104)

كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَّهُم مِّنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ
شما بهترين امتى هستيد كه براى مردم پديدار شده‏ايد به كار پسنديده فرمان مى‏دهيد و از كار ناپسند بازمى‏داريد و به خدا ايمان داريد و اگر اهل كتاب ايمان آورده بودند قطعا برايشان بهتر بود برخى از آنان مؤمنند و[لى] بيشترشان نافرمانند (110)
[/spoiler]
[="blue"]در آیه 143 سوره آل عمران مخاطب چه کسانی هستند و مراد از این آیه چیست ؟[/]
[spoiler]
وَلَقَدْ كُنتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِن قَبْلِ أَن تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ ﴿143﴾
و شما مرگ را پيش از آنكه با آن روبرو شويد سخت آرزو مى‏كرديد پس آن را ديديد و [همچنان] نگاه مى‏كرديد (143)
[/spoiler]

جناب استاد عمار گرامی از سوالات زیاد خود شرمنده ام و عف جنابعالی را می طلبم . جناب عمار متوجه شدم که متاسفانه قرآن را که می خوانم ذهنیاتم می تواند باعث شود اشتباه برداشت کنم یا یک مسیر خاصی را در آیات دنبال کنم یا مثلا خواندن امروزم با ماه پیش که اطلاعاتم کمتر بوده فرق میکنه. لطفا راهنمایی ام کنید .

با تشکر


[spoiler]
[="red"]جواب این 2 سوال را پیدا کردم :[/]
[="blue"]لطفا بفرمایید با توجه به آیه 81 سوره آل عمران آیا در کتاب مسیحیت به پیامبر خاتم حضرت محمد (ص) اشاره ای شده است ؟ [/]

[spoiler]
بشارت مسیح به آمدن پیامبر اسلام(ص)

در قرآن مجید می خوانیم كه حضرت مسیح(ع) به آمدن پیامبر پس از خود به نام «احمد» كه پیامبر اسلام(ص) است گزارش داده است; آیا این جمله در اناجیل كنونی وجود دارد.
آیه ای كه در قرآن در این باره وارد شده است به قرار زیر می باشد:
« ... وَ مُبَشِّراً بِرَسُول یَأتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ اَحْمَدُ فَلَمّا جاَهُمْ بِالْبَیِّناتِ قالُوا هَذَا سِحْرٌ مُبین;.. و بشارت دهنده به رسولی كه بعد از من می آید و نام او احمد است! هنگامی كه او (احمد) با معجزات و دلایل روشن به سراغ آنان آمد، گفتند: این سحری آشكار است...» [1]
بشارتی كه این آیه از حضرت مسیح نقل می كند، در انجیل یوحنا در باب های 14 و 15 و 16 وارد شده است و حضرت مسیح به نقل انجیل «یوحنّا» از آمدن شخصی پس از خود به نام «فارقلیط» خبر داده است و قراین زیادی گواهی می دهد كه مقصود از آن پیامبر اسلام می باشد و ما برای روشن شدن مطلب ناچاریم متون آیات را با تعیین باب و شماره از انجیل یاد شده نقل نماییم، اینك متون عبارات انجیل:
«اگر شما مرا دوست دارید، احكام مرا نگاه دارید و من از پدر خواهم خواست تا «فار قلیط» دیگری به شما بدهد، تا ابد با شما خواهد ماند. او روح حق و راستی است كه جهان نمی تواند او را قبول كند: زیرا كه او را نمی بیند و نمی شناسد، امّا شما را می شناسد، زیرا كه نزد شما می ماند و در شما خواهد بود».[2]
«من این سخن ها را به شما گفته ام وقتی كه با شما بودم، لكن آن «فارقلیط» كه پدر او را به اسم من خواهد فرستاد، شما را هر چیز خواهد آموخت و هر چیز من به شما گفته ام به یاد شما خواهد آورد».[3]
«حالا قبل از وقوع به شما خبر دادم تا وقتی كه واقع گردد ایمان آورید.»[4]
«چون آن فارقلیط كه من از جانب پدر به شما خواهم فرستاد، روح راستی كه از طرف پدر می آید او درباره من شهادت خواهد داد».[5]
«راست می گویم كه شما را مفید است كه من بروم اگر من نروم آن فارقلیط نزد شما نخواهد آمد امّا اگر بروم او را نزد شما خواهم فرستاد و او چون بیاید جهانیان را به گناه و صدق و انصاف ملزم خواهد ساخت: به گناه، زیرا كه بر من ایمان نمی آورند، به صدق زیرا كه نزد پدر خود می روم، و شما مرا دیگر نمی بینید، به انصاف زیرا كه بر رییس این جهان حكم جاری شده است و دیگر چیزهای بسیار دارم كه به شما بگویم لیكن حالا نمی توانید متحمّل شد، امّا چون او بیاید او شما را به تمامی راستی ارشاد خواهد داد زیرا كه او از پیش خود سخن نخواهد گفت، بلكه هر آنچه می شنوند خواهد گفت. و شما را از آینده خبر خواهد داد و مرا تمجید خواهد نمود، زیرا كه او آنچه از آن من است خواهد یافت و شما را خبر خواهد داد. هرچه از آنِ پدر است از من است از این جهت گفتم كه آنچه از آن من است می گیرد و به شما خبر می دهد».[6]
در این جا قراین روشنی داریم كه گواهی می دهد مراد از فارقلیط پیامبری است كه پس از مسیح می آید نه روح القدس:
- نخست اینکه باید توجّه كرد كه از برخی از تواریخ مسیحی استفاده می شود كه پیش از اسلام در میان علما و مفسّرین انجیل مسلّم بود كه «فاقلیط» همان پیامبر موعود است; حتّی گروهی از این مطلب سوء استفاده كرده و خود را «فارقلیط» موعود معرّفی نموده اند.
مثلا: «منتسر» كه مرد ریاضت كشی بود و در قرن دوّم میلادی می زیست، در سال 187 در آسیای صغیر مدّعی رسالت گردیده و گفت: من همان فارقلیط هستم كه عیسی از آمدن او خبر داده است و گروهی از وی پیروی كردند.[7]
- از آثار و تواریخ مسلّم اسلامی كاملا استفاده می شود كه سران سیاسی و روحانی جهان مسیحیّت در روزهای بعثت پیامبر اسلام - صلی الله علیه وآله - همگی در انتظار پیامبر موعود انجیل بودند، از این جهت هنگامی كه سفیر پیامبر نامه او را به زمامدار حبشه داد، پس از خواندن نامه رو به سفیر كرد و گفت: من گواهی می دهم كه او همان پیامبری است كه اهل كتاب در انتظارش هستند و همان طور كه حضرت موسی از نبوّت حضرت مسیح خبر داده، او نیز به نبوّت پیامبر آخر الزّمان بشارت داده و علائم و نشانه های او را معیّن كرده است.[8]
وقتی نامه پیامبر به دست قیصر رسید و نامه را مطالعه كرد و درباره پیامبر اسلام - صلی الله علیه وآله - تحقیقاتی به عمل آورد، در پاسخ نامه آن حضرت چنین نوشت: نامه شما را خواندم و از دعوت شما آگاه شدم، من می دانستم كه پیامبری خواهد آمد، ولی گمان می كردم كه این پیامبر از شام بر خواهد خاست... .[9]
از این نصوص تاریخی استفاده می شود كه آنان در انتظار پیامبری بودند و چنین انتظاری بطور مسلّم ریشه انجیلی داشته است.
- امتیازاتی كه حضرت مسیح برای «فارقلیط» قائل شده و شرایط و نتایجی كه برای آمدن او شمرده است، این مطلب را قطعی می سازد كه منظور از «فارقلیط» جز پیامبر موعود نخواهد بود و این علایم مانع از آن است كه آن را به «روح القدس» تفسیر نماییم; توضیح این كه:
الف - حضرت مسیح سخن خود را چنین آغاز كرد: «اگر شما مرا دوست دارید، احكام مرا نگاه دارید و من از پدرم خواهم خواست تا «فارقلیط» دیگری به شما بدهد.»
اوّلا: از این كه حضرت مسیح مهر و محبّت خود را به آنها یادآوری می كند، حاكی است كه او احتمال می دهد گروهی از امّت او زیر بار كسی كه وی به آمدنش بشارت می دهد، نخواهند رفت و لذا از طریق تحریك عواطف می خواهد آنان را به پذیرفتن او وادار سازد و اگر منظور از فارقلیط همان «روح القدس» باشد، آن طور كه مفسّران انجیل تصوّر كرده اند، در این صورت به چنین زمینه سازی احتیاج نبود.
زیرا روح القدس پس از نزول آن چنان در قلوب و ارواح تأثیر می كند كه برای كسی جای تردید و شك و انكار باقی نمی ماند، ولی اگر مقصود پیامبر موعود باشد، به چنین زمینه سازی نیاز شدید هست; زیرا نبی موعود جز از طریق بیان و تبلیغ در قلوب و ارواح تأثیری و تصرّفی نمی كند و روی این ملاحظه گروهی منصف به وی می گروند و گروهی از وی رو بر می گردانند.
حضرت مسیح به این مقدار تذكّر اكتفا نكرده، در آیه 29 از باب 14 در این قسمت پافشاری كرده و فرمود: «الان قبل از وقوع به شما گفتم تا وقتی كه واقع گردد ایمان آورید» در صورتی كه ایمان به روح القدس، نیازی به توصیه ندارد تا چه رسد به این اندازه پافشاری!
ثانیاً: وی فرموده «فارقلیط» دیگری به شما خواهد داد اگر بگوییم مقصود از آن پیامبر دیگری است سخنی كاملا صحیح خواهد بود ولی اگر مقصود از آن روح القدس باشد، به كار بردن لفظ «دیگر» خالی از تكلّف نخواهد بوند زیرا روح القدس یكی است و دیگر معنا ندارد.
ب - «هر چیز من به شما گفته ام به یاد شما خواهد آورد»[10] «روح راستی كه از طرف پدر می آید، درباره من شهادت خواهد داد». [11]
می گویند روح القدس پنجاه روز پس از مصلوب گشتن عیسی بر حواریان نازل گردیده، آیا این افراد برگزیده همه دستورات او را در این مدّت كوتاه فراموش كرده بودند تا روح القدس دو مرتبه به آنان تعلیم دهد؟
آیا شاگردان مسیح چه نیازی به شهادت او داشتند تا درباره مسیح شهادت دهد! ولی اگر مقصود پیامبر موعود باشد هر دو جمله معنای صحیح خواهد داشت، زیرا امّت مسیح بر اثر طول زمان و دستبرد علمای انجیل، بسیاری از دستورات او را فراموش كرده و گروهی هم آنها را به دست فراموشی سپرده بودند و حضرت محمّد - صلی الله علیه وآله - همه را بازگو كرد و به نبوّت حضرت عیسی(علیه السلام)شهادت داد و گفت: او نیز مانند من پیامبر بوده و مادر مسیح را از نسبت های ناروا تبرئه نمود و ساحت مقدّس مسیح را از ادّعای الوهیّت پیراسته ساخت.
ج - «اگر من نروم فارقلیط نزد شما نمی آید.» [12] او آمدن «فارقلیط» را مشروط به رفتن خود كرده است و اگر مقصود «روح القدس» باشد نزولش بر خود او و بر حواریین مشروط به رفتن او نبوده است; زیرا به عقیده مسیحیان روح القدس بر حواریّون كه حضرت مسیح خواست آنان را برای تبلیغ به اطراف بفرستد، نازل گردید.[13] بنابر این،
هیچ گونه نزول او مشروط به رفتن مسیح نبوده است; ولی اگر بگوییم مقصود پیامبری است صاحب شریعت - آن هم شریعت جهانی - در این صورت آمدن او مشروط به رفتن حضرت مسیح و منسوخ گشتن آیین او خواهد بود.
د- اثر نزول «فارقلیط» سه چیز معرّفی شده است: «جهان را به گناه و صدق و انصاف ملزم[14] خواهد ساخت; به گناه زیرا به من ایمان نمی آورند.» [15]
می دانیم طبق عقیده مسیحیان «روح القدس» پنجاه روز پس از مصلوب شدن عیسی بر حواریّون نازل گردید و هرگز آنها را ملزم به گناه و صدق و انصاف ننمود، و از ذیل آیه استفاده می شود كه او بر منكران ظاهر می گردد نه بر حواریّون كه هرگز حضرت مسیح را تكذیب نمی كردند. ولی اگر بگوییم مقصود پیامبر موعود اسلام است، تمام این امتیازات در وجود شریف او جمع می باشد.
هـ - «فارقلیط درباره من «مسیح» شهادت خواهد داد.» [16]
«شما را از آینده خبر خواهد داد و مرا تمجید خواهد نمود.» [17]
شهادت بر حضرت مسیح حاكی است كه وی روح القدس نیست زیرا حواریّون نیازی به تصدیق او نداشتند و همچنین منظور از این كه به او جلال خواهد بخشید ستایش و تعریف هایی است كه پیامبر موعود درباره حضرت مسیح انجام داد و آیین او را تكمیل كرد; چه جلالی بالاتر از این!
دقّت در این قراین می تواند ما را به حقیقتی كه محقّقان اسلام به آن رسیده اند رهنمون گردد، البتّه قراین منحصر به آنچه گفته شد نیست; بلكه با دقّت بیشتر می توان قراین دیگری به دست آورد.
در پایان، مطلب قابل توجّهی را كه دایره المعارف بزرگ فرانسه، جلد 23، صفحه 4174 در این باره دارد از نظر خوانندگان می گذرانیم:
«محمّد مؤسّس دین اسلام و فرستاده خدا و خاتم پیامبران است; كلمه محمّد به معنای بسیار حمد شده است و از ریشه مصدر حمد كه به معنای تمجید و تجلیل است مشتق گردیده. بر حسب تصادف عجیب، نام دیگری كه از همان ریشه حمد است مترادف كامل لفظ محمّد می باشد و آن احمد است كه احتمال قوی می رود عیسویان عربستان، آن لفظ را برای تعیین فارقلیط به كار می برند; احمد یعنی بسیار ستوده شده و بسیار مجلّل، ترجمه لفظ پریكلیتوس است كه اشتباهاً لفظ پاراكلیتوس را جای آن گذاردند. به این ترتیب، نویسندگان مذهبی مسلمان مكّرر گوشزد كرده اند كه مراد از این لفظ، بشارت ظهور پیامبر اسلام است. قرآن مجید نیز به طور علنی در آیه شگفت انگیز سوره صفّ به این موضوع اشاره می كند».[18]
(در تنظیم این قسمت از كتاب نفیس «انیس الاعلام» تألیف فخر الاسلام استفاده شده است.)

--------------------------------------------------------------------------------
[1] . سوره صف، آیه 6.
[2] . انجیل یوحنّا، باب 14، 15 17 كه در سال 1837 میلادی در لندن چاپ شده و بقیّه جمله ها را نیز از همین چاپ نقل نموده ایم و برای اطمینان بیشتر با ترجمه های فارسی دیگر كه از زبان سریانی و كلدانی به فارسی نقل شده اند تطبیق كرده ایم.
[3] . انجیل یوحنا، باب 14، جمله 25 - 26.
[4] . انجیل یوحنا، باب 14، جمله 29.
[5] . انجیل یوحنا، باب 15، جمله 26.
[6] . همان، باب 16، جمله 7 - 15.
[7] . انیس الاعلام، ج 2، ص 179، نقل از تاریخ «لیم میور» كه در سال 1848 چاپ شده است.
[8] . طبقات كبری، ج 1، ص 259 و سیره حلبی، ج 3، ص 279.
[9] . تاریخ كامل، ج 2، ص 44.
[10] . انجیل یوحنا، باب 26، جمله 14
[11] . همان، باب 15، جمله 26
[12] . همان، باب 7، جمله 15.
[13] . انجیل متی، باب 10، جمله 29، و لوقا، باب 10، جمله 17.
[14] . در بسیاری از اناجیل قدیمی، به جای «ملزم» توبیخ آمده است و جمله دوّمی روشنتر و مناسبتر است، برخی از مفسّران و نویسندگان مسیحی وقتی به این جمله می رسند و می بینند كه هرگز این جمله با روح القدس تطبیق نمی كند، با نهایت تعجّب می گویند منظور از رییس جهانیان، همان شیطان است كه مردم را به گناه ملزم می سازد و گواه این مطلب این است كه حضرت مسیح در آیه 30 فرمود: رییس جهان می آید و در من حصّه ای ندارد یعنی بر مسیح غلبه نمی كند.
این تفسیر جز یك فكر شیطانی چیزی نیست; زیرا به فرض این كه یك چنین رییس جهانیان مردم را به گناه ملزم می سازد، چگونه به صدق و انصاف الزام می نماید؟
[15] . همان، باب 18، جمله 9 و 10
[16] . همان، باب 15، جمله 27
[17] . همان، باب 16، جمله 14 و 15
[18] . محمّد خاتم پیامبران، ج 1، ص 504.
[/spoiler]

[="blue"]همچنین چرا به حضرت محمد (ص) خاتم می گویند ؟ توی قرآن خداوند فرموده است که حضرت محمد (ص) خاتم هستند ؟[/][spoiler]
خاتمیت و كمال دین اسلام
مسلمانان، بر این عقیده اتفاق و اجماع دارند كه پیامبر گرامی اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ آخرین و برترین پیامبر الهی؛ و شریعت اسلام، آخرین و كامل‎ترین شریعت آسمانی است. این عقیده از ضروریات دین اسلام به شمار می‎رود و هر كس آن را انكار كند، در حقیقت، نبوت پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ را انكار كرده است. قرآن كریم و احادیث معتبر اسلامی به روشنی بر خاتمیت دلالت می‎كنند، و اعتقاد مسلمانان در باب خاتمیت از این دو منبع دینی سرچشمه می‎گیرد.
قرآن و خاتمیت
آیاتی كه بر خاتمیت دین به واسطه شریعت اسلام و نبوت پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ دلالت می‎كنند، دو دسته‎اند:
1. آیاتی كه با مدلول مطابقی و با صراحت بر خاتمیت دلالت می‎كنند.
2. آیاتی كه با مدلول التزامی بر خاتمیت دلالت دارند.
یكی از آیاتی كه به روشنی بر خاتمیت دلالت می‎كند، این آیه شریفه است كه می‎فرماید:
«ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ».[1]
محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ پدر هیچ یك از مردان شما نیست، بلكه فرستاده خدا و پایان بخش پیامبران است.
قسمت اول آیه مربوط به واقعه‎ای است كه به امر پروردگار و توسط پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ رخ داد، و آن این كه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ مأموریت یافت تا با همسر زید كه پسر خوانده او بود، پس از جدا شدن زید از او، ازدواج كند. انجام این مأموریت، بسیار بر پیامبر دشوار بود؛ زیرا در فرهنگ جاهلی، پسر خوانده به منزله پسر واقعی (فرزند نسبی) به شمار می‎رفت، و ازدواج با همسر او، در حكم ازدواج با همسر فرزند واقعی و ممنوع بود. اما مشیت حكیمانه خداوند بر این پایه استوار گردید كه آن سنت غلط برچیده شود. بدین جهت خداوند خطاب به مسلمانان می‎فرماید: «محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ پدر هیچ یك از مردان شما نیست.» یعنی از مردانی كه از نسل پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ نیستند، فرزند واقعی او به شمار نمی‎روند. هر چند او پدر فرزندان خود (اعم از پسر و دختر) می‎باشد. و در این جهت با دیگران یكسان است.
قسمت دوم آیه، مسئله نبوت پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ را مطرح كرده و او را به عنوان پایان بخش سلسله پیامبران معرفی می‎نماید. در این قسمت از آیه نخست به مقام رسالت پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ اشاره نموده پس از این از او به عنوان آخرین پیامبر الهی یاد شده است.
و این بدان جهت است كه نسبت میان نبوت و رسالت، از قبیل نسبت میان عام و خاص است، به این معنا كه هر نبی‎ای رسول نیست، ولی هر رسولی نبی می‎باشد، و در نتیجه رسول خاص، و نبی عام است؛ زیرا مقام نبوت مربوط به دریافت خبرهای مهم آسمانی، و مقام رسالت مربوط به ابلاغ آن خبرها به مردم و كوشش در جهت تحقق یافتن آن‎ها در جامعه بشری است.
در هر حال، خواه مصداق نبی و رسول یكسان باشد یا متفاوت، از نظر مفهومی، نبوت اعم از رسالت است. یعنی نبوت بدون رسالت قابل فرض است، ولی رسالت بدون نبوت قابل فرض نیست؛ چرا كه شخص نخست باید به مقام نبوت برسد و حقایق و معارف الهی را از طریق وحی دریافت كند، آن‎گاه به ابلاغ و اجرای آن‎ها مأموریت یابد.
بدین جهت قرآن كریم به جای آن كه پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ را آخرین رسول خدا معرفی كند، او را آخرین پیامبران الهی معرفی كرده است تا هم‎زمان دال بر خاتمیت رسالت و نبوت باشد.
از آن چه گفته شد، پاسخ شبهه‎ای كه پیروان مسلك بهائیت مطرح كرده و گفته‎اند:
«آیه یاد شده بر خاتمیت نبوت دلالت می‎كند، ‌نه بر خاتمیت رسالت»، روشن می‎شود؛ چرا كه آن‎ها به خاتمیت شریعت معتقد نیستند، و بهایی‎گری را شریعت جدیدی می‎دانند كه توسط پیشوایان این مسلك از جانب خداوند آورده شده است.
پاسخ این است كه برای آوردن شریعت آسمانی جدید، اول باید به مقام نبوت رسید آن‎گاه به مقام رسالت، یعنی نخست باید خبر برگزیده شدن به مقام نبوت را از طریق وحی دریافت كرد، ‌آن‎گاه معارف و احكام الهی را از طریق وحی به دست آورد، و در مرتبه بعد از نبوت، به مقام رسالت و ابلاغ شریعت الهی به مردم و تلاش در جهت اجرای آن پرداخت.
دسته دوم آیاتی است كه جهانی بودن پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ را بیان می‎كنند و در ضمن بر خاتمیت نبوت آن حضرت نیز دلالت دارند؛ زیرا الفاظی كه در این آیات به كار رفته است، هم از نظر مكانی عمومیت و اطلاق دارد، و هم از نظر زمانی. عمومیت و اطلاق زمانی آن‎ها نیز، علناً بیانگر خاتمیت می‎باشد. اینك نمونه‎هایی از این آیات را یادآور می‎شویم:
«وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ».[2]
این قرآن بر من نازل شده است، تا به واسطه آن شما و هر كس را كه قرآن به او برسد، انذار كنم.
«وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ كَافَّهً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً».[3]
و ما تو را نفرستادیم مگر این كه برای همه مردم بشارت دهنده و بیم دهنده باشی.
«وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعالَمِینَ».[4]
ما تو را نفرستادیم مگر این كه مایه رحمت برای جهانیان باشی.
«تَبارَكَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ لِیَكُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً».[5]
زوال ناپذیر و صاحب خیرات و نعمت‎های بسیار است خداوندی كه فرقان (قرآن) را بر بنده خود فرو فرستاد تا مایه انذار جهانیان باشد.
«شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدی لِلنَّاسِ».[6]
رمضان ماهی است كه قرآن در آن نازل شده است تا هدایتگر بشر باشد.
و آیات دیگر از این قبیل كه بر جهانی بودن رسالت پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ و شریعت اسلام، و در نتیجه خاتمیت بودن آن دلالت می‎كنند.[7]
[1] . احزاب،40.
[2] . انعام، 19.
[3] . سباء، 28.
[4] . انبیاء، 107.
[5] . فرقان، 1.
[6] . بقره، 185.
[7] . جهت آگاهی بیشتر از این آیات ر.ك: كتاب مفاهیم القرآن، ج 3، صص 139ـ113. [/spoiler]
[/spoiler]

به نام خدا
سلام

لطفا بفرمایید

[="blue"]با توجه به آیه 3 سوره بقره منظور از غیب چیست ؟[/]
[spoiler]الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ
آنان كه به غيب ايمان مى‏آورند و نماز را بر پا مى‏دارند و از آنچه به ايشان روزى داده‏ايم انفاق مى‏كنند [/spoiler]

[="blue"]با توجه به آیه 28 سوره بقره مخاطب چه کسانی هستند ؟ این که میفرماید شما مردگانی بودید منظور چیست ؟ [/]
[spoiler]كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَكُنتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ
چگونه خدا را منكريد با آنكه مردگانى بوديد و شما را زنده كرد باز شما را مى ميراند [و] باز زنده مى‏كند [و] آنگاه به سوى او بازگردانده مى‏شويد (28)
[/spoiler]

[="blue"]با توجه به آیه 29 سوره بقره چرا خداوند میفرماید آنچه در زمین است را آفریدم و نمی فرماید زمین را آفریدم ؟ منظور از در زمین چیست ؟
چرا خداوند در مورد آسمان همچون زمین نفرمودند هر چیزی در آسمان و فقط گفتند آسمان ؟ منظور از هفت آسمان چیست ؟
با توجه به موضوع این آیه چرا نفرمودند قادر هستند و فرمودند دانا هستند ؟ یا میفرمودند دانا و قادر هستند . [/]

[spoiler]هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ
اوست آن كسى كه آنچه در زمين است همه را براى شما آفريد سپس به [آفرينش] آسمان پرداخت و هفت آسمان را استوار كرد و او به هر چيزى داناست [/spoiler]

[="blue"]با توجه به آیه های 58 , 59 و 60 سوره بقره من نمیفهم تاریخ رویداد های این آیات چگونه است ؟ داستان هرکدام از آیه ها زمانی متفاوت اتفاق افتاده یا به ترتیب آیات است ؟ [/] [spoiler]
وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُواْ هَذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُواْ مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَدًا وَادْخُلُواْ الْبَابَ سُجَّدًا وَقُولُواْ حِطَّةٌ نَّغْفِرْ لَكُمْ خَطَايَاكُمْ وَسَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ ﴿58﴾
و [نيز به يادآريد] هنگامى را كه گفتيم بدين شهر درآييد و از [نعمتهاى] آن هر گونه خواستيد فراوان بخوريد و سجده‏كنان از در [بزرگ] درآييد و بگوييد [خداوندا] گناهان ما را بريز تا خطاهاى شما را ببخشاييم و [پاداش] نيكوكاران را خواهيم افزود (58)
فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُواْ قَوْلًا غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَنزَلْنَا عَلَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ رِجْزًا مِّنَ السَّمَاء بِمَا كَانُواْ يَفْسُقُونَ
اما كسانى كه ستم كرده بودند [آن سخن را] به سخن ديگرى غير از آنچه به ايشان گفته شده بود تبديل كردند و ما [نيز] بر آنان كه ستم كردند به سزاى اينكه نافرمانى پيشه كرده بودند عذابى از آسمان فرو فرستاديم (59)
وَإِذِ اسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِب بِّعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ كُلُواْ وَاشْرَبُواْ مِن رِّزْقِ اللَّهِ وَلاَ تَعْثَوْاْ فِي الأَرْضِ مُفْسِدِينَ
و هنگامى كه موسى براى قوم خود در پى آب برآمد گفتيم با عصايت بر آن تخته‏سنگ بزن پس دوازده چشمه از آن جوشيدن گرفت [به گونه‏اى كه] هر قبيله‏اى آبشخور خود را مى‏دانست [و گفتيم] از روزى خدا بخوريد و بياشاميد و[لى] در زمين سر به فساد برمداريد (60)[/spoiler]
[="blue"]دررابطه با آیه 58 سوره بقره در تفسیر نمونه بیان شده است که منظور از قریه , بیت المقدس است و منظور از باب همان در معبد بیت المقدس است . آیا بیان دیگری هم وجود دارد ؟ وقتی وارد بیت المقدس میشوند حضت موسی هم همراهشان بوده است منظورم این است که خداوند توسط حضرت موسی با بنی اسرائیل گفت که وارد بیت المقدس شوید ؟ مسجد بیت المقدس چه زمانی ساخته شده ؟ توسط چه کسی ؟ [/]

[="blue"]در آیه 59 سوره بقره عذابی که بر ظالمین وارد شد که طبق تفسیر نمونه احتمالا طاعون بوده است این عذاب در زمان حیات حضرت موسی بود ؟ اگر در زمان ایشان بوده خود حضرت موسی در زمان عذاب کجا رفتند که عذاب بهشان نرسه ؟[/]

[spoiler]
استاد عمار ببخشید این قسمت واسه خودم هست . خواستم همه مطالبم یک جا باشه اینجا گذاشتم .

إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ الَّذِينَ هَادُوا وَ النَّصرَى وَ الصبِئِينَ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَخِرِ وَ عَمِلَ صلِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيهِمْ وَ لا هُمْ يحْزَنُونَ‏(62)

ترجمه:

62 -كسانى كه ( به پيامبر اسلام ) ايمان آورده‏اند ، و يهود و نصارى و صابئان ( پيروان يحيى يا نوح يا ابراهيم ) آنها كه ايمان بخدا و روز رستاخيز آورده‏اند و عمل صالح انجام داده‏اند پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است ، و هيچگونه ترس و غمى براى آنها نيست ( و هر كدام از پيروان اديان كه در عصر و زمان خود بر طبق وظائف و فرمان الهى عمل كرده‏اند ماجورند و رستگار).

تفسير:قانون كلى نجات

در تعقيب بحثهاى مربوط به بنى اسرائيل در اينجا قرآن به يك اصل كلى و عمومى ، اشاره كرده مى‏گويد : آنچه ارزش دارد واقعيت و حقيقت است ، نه تظاهر و ظاهر سازى ، در پيشگاه خداوند بزرگ ايمان خالص و عمل صالح پذيرفته مى‏شود كسانى كه به پيامبر اسلام ايمان آورده‏اند و همچنين يهوديان و نصارى و صابئان ( پيروان يحيى يا نوح يا ابراهيم ) آنها كه ايمان به خدا و روز قيامت آورند و عمل صالح انجام دهند پاداش آنها نزد پروردگارشان ثابت است ( ان الذين آمنوا و الذين هادوا و النصارى و الصابئين من آمن بالله و اليوم الاخر و عمل صالحا فلهم اجرهم عند ربهم ) .

و بنابر اين نه ترسى از آينده دارند و نه غمى از گذشته ( و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون ) .

تفسير نمونه ج : 1ص :283

اين آيه تقريبا با همين عبارت در سوره مائده آيه 69 آمده ، و با تفاوتى بيشتر در سوره حج آيه 17 آمده است.

مطالعه آياتى كه بعد از اين در سوره مائده آمده است نشان مى‏دهد كه يهود و نصارى به خود مى‏باليدند كه دينشان از اديان ديگر بهتر است و بهشت را دربست منحصر به خود مى‏دانستند.

شايد همين تفاخر ميان جمعى از مسلمانان نيز بود ، آيه مورد بحث مى‏گويد : ايمان ظاهرى مخصوصا بدون انجام عمل صالح ، چه از مسلمانان باشد و چه از يهود و نصارى و پيروان اديان ديگر بى ارزش است ، تنها ايمان واقعى و خالص به خدا و دادگاه بزرگ قيامت كه با كار نيك و عمل صالح و توام باشد در پيشگاه خدا ارزش دارد ، تنها اين برنامه موجب پاداش و جلب آرامش و امنيت مى‏گردد .

يك سؤال مهم

بعضى از بهانه‏جويان آيه فوق را دستاويزى براى افكار نادرستى از قبيل صلح كل و اينكه پيروان هر مذهبى بايد به مذهب خود عمل كنند قرار داده‏اند ، آنها مى‏گويند بنابر اين آيه لازم نيست يهود و نصارى و پيروان اديان ديگر اسلام را پذيرا شوند ، همين قدر كه به خدا وآخرت ايمان داشته باشند و عمل صالح انجام دهند كافى است.

پاسخ : به خوبى مى‏دانيم كه آيات قرآن يكديگر را تفسير مى‏كنند ، قرآن در آيه 85 سوره آل عمران مى‏گويد : و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه : هر كس دينى غير از اسلام براى خود انتخاب كند پذيرفته نخواهد شد.

بعلاوه آيات قرآن پر است از دعوت يهود و نصارى و پيروان ساير اديان به سوى اين آئين جديد اگر تفسير فوق صحيح باشد با بخش عظيمى از آيات قرآن

تفسير نمونه ج : 1ص :284

تضاد صريح دارد ، بنابر اين بايد به دنبال معنى واقعى آيه رفت.

در اينجا دو تفسير از همه روشنتر و مناسبتر به نظر مى‏رسد .

1 -اگر يهود و نصارى و مانند آنها به محتواى كتب خود عمل كنند مسلما به پيامبر اسلام (صلى‏الله‏عليه‏وآله‏وسلّم‏) ايمان مى‏آورند چرا كه بشارت ظهور او با ذكر صفات و علائم مختلف در اين كتب آسمانى آمده است كه شرح آن در ذيل آيه 146 سوره بقره خواهد آمد.

مثلا قرآن در آيه 68 سوره مائده مى‏گويد : قل يا اهل الكتاب لستم على شى‏ء حتى تقيموا التورات و الانجيل و ما انزل اليكم من ربكم : اى اهل كتاب شما ارزشى نخواهيد داشت مگر آن زمانى كه تورات و انجيل و آنچه را از سوى پروردگارتان بر شما نازل شده بر پا داريد ( و از جمله به پيامبر اسلام (صلى‏الله‏عليه‏وآله‏وسلّم‏) كه بشارت ظهورش در كتب شما آمده است ايمان بياوريد ) .

2 -اين آيه ناظر به سؤالى است كه براى بسيارى از مسلمانان در آغاز اسلام مطرح بوده ، آنها در فكر بودند كه اگر راه حق و نجات تنها اسلام است ، پس تكليف نياكان و پدران ما چه مى‏شود ؟ ، آيا آنها به خاطر عدم درك زمان پيامبر اسلام و ايمان نياوردن به او مجازات خواهند شد ؟ در اينجا آيه فوق نازل گرديد و اعلام داشت هر كسى كه در عصر خود به پيامبر بر حق و كتاب آسمانى زمان خويشايمان آورده و عمل صالح كرده است اهل نجات است ، و جاى هيچگونه نگرانى نيست.

بنا بر اين يهوديان مؤمن و صالح العمل قبل از ظهور مسيح ، اهل نجاتند ، همانگونه مسيحيان مؤمن قبل از ظهور پيامبر اسلام.

اين معنى از شان نزولى كه براى آيه فوق ذكر شده و بعدا به آن اشاره خواهيم كرد نيز استفاده مى‏شود.

تفسير نمونه ج : 1ص :285

نكته‏ها:

1- سرگذشت جالب سلمان فارسى

بد نيست در اينجا شان نزولى را كه براى تفسير آيه فوق آمده است و در تفسير جامع البيان ( طبرى ) جلد اول نقل شده براى تكميل اين بيان بياوريم ، در اين تفسير چنين مى‏خوانيم : سلمان اهل جنديشاپور بود.

با پسر حاكم وقت رفاقت و دوستى محكم و ناگسستنى داشت ، روزى با هم براى صيد به صحرا رفتند ، ناگاه چشم آنها به راهبى افتاد كه به خواندن كتابى مشغول بود ، از او راجع به كتاب مزبور سؤالاتى كردند راهب در پاسخ آنها گفت : كتابى است كه از جانب خدا نازل شده و در آن فرمان به اطاعت خدا داده و نهى از معصيت و نافرمانى او كرده است ، در اين كتاب از زنا و گرفتن اموال مردم به ناحق نهى شده است ، اين همان انجيل است كه بر عيسى مسيح نازل شده.

گفتار راهب در دل آنان اثر گذاشت و پس از تحقيق بيشتر بدين او گرويدند به آنها دستور داد كه گوشت گوسفندانى كه مردم اين سرزمين ذبح مى‏كنند حرام است از آن نخورند .

سلمان و فرزند حاكم وقت روزها همچنان از او مطالب مذهبى مى‏آموختند روز عيدى پيش آمد حاكم ، مجلس ميهمانى ترتيب داد و از اشراف و بزرگان شهر دعوت كرد ، در ضمن از پسرش نيز خواست كه در اين مهمانى شركت كند ، ولى او نپذيرفت.

در اين باره به او زياد اصرار نمودند ، اما پسر اعلام كرد كه غذاى آنها بر او حرام است ، پرسيدند اين دستور را چه كسى به تو داده ؟ راهب مزبور را معرفى كرد.

حاكم راهب را احضار نموده به او گفت : چون اعدام در نظر ما گران

تفسير نمونه ج : 1ص :286

و كار بسيار بدى است تو را نمى‏كشيم ولى از محيط ما بيرون برو ! سلمان و دوستش در اين موقع راهب را ملاقات كردند ، وعده ملاقات در دير موصل گذاشته شد ، پس از حركت راهب ، سلمان چند روزى منتظر دوست با وفايش بود ، تا آماده حركت گردد ، او هم همچنان سرگرم تهيه مقدمات سفر بود ولى سلمان بالاخره طاقت نياورده تنها به راه افتاد.

در دير موصل سلمان بسيار عبادت مى‏كرد ، راهب مذكور كه سرپرست اين دير بود او را از عبادت زياد بر حذر داشت مبادا از كار بيفتد ، ولى سلمان پرسيد آيا عبادت فراوان فضيلتش بيشتر است يا كم عبادت كردن ؟ در پاسخ گفت : البته عبادت بيشتر اجر بيشتر دارد .

عالم دير پس از مدتى به قصد بيت المقدس حركت كرد و سلمان را با خود به همراه برد در آنجا به سلمان دستور داد كه روزها در جلسه درس علماى نصارى كه در آن مسجد منعقد مى‏شد حضور يابد و كسب دانش كند.

روزى سلمان را محزون يافت ، علت را جويا شد ، سلمان در پاسخ گفت تمام خوبيها نصيب گذشتگان شده كه در خدمت پيامبران خدا بوده‏اند.

عالم دير به او بشارت داد كه در همين ايام در ميان ملت عرب پيامبرى ظهور خواهد كرد كه از تمام انبياء برتر است ، عالم مزبور اضافه كرد من پير شده‏ام ، خيال نمى‏كنم او را درك نمايم ، ولى تو جوانى اميدوارم او را درك كنى ولى اين را نيز بدان كه اين پيامبر نشانه‏هائى دارد از جمله نشانه خاصى بر شانه او است ، او صدقه نمى‏گيرد ، اما هديه را قبول مى‏كند .

در بازگشت آنها به سوى موصل در اثر جريان ناگوارى كه پيش آمد سلمان عالم دير را در بيابان گم كرد.

تفسير نمونه ج : 1 ص :287

دو مرد عرب از قبيله بنى كلب رسيدند ، سلمان را اسير كرده و بر شتر سوار نموده به مدينه آوردند و او را به زنى از قبيله جهينه فروختند ! سلمان و غلام ديگر آن زن به نوبت روزها گله او را به چرا مى‏بردند ، سلمان در اين مدت مبلغى پول جمع‏آورى كرد و انتظار بعثت پيامبر اسلام (صلى‏الله‏عليه‏وآله‏وسلّم‏) را مى‏كشيد .

در يكى از روزها كه مشغول چرانيدن گله بود رفيقش رسيد و گفت : خبر دارى امروز شخصى وارد مدينه شده و تصور مى‏كند پيامبر و فرستاده خدا است ؟ ! سلمان به رفيقش گفت : تو اينجا باش تا من بازگردم ، سلمان وارد شهر شد ، در جلسه پيامبر حضور پيدا كرد اطراف پيامبر اسلام مى‏چرخيد و منتظر بود پيراهن پيامبر كنار برود و نشانه مخصوص را در شانه او مشاهده كند .

پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله‏وسلّم‏) متوجه خواسته او شد ، لباس را كنار زد ، سلمان نشانه مزبور يعنى اولين نشانه را يافت ، سپس به بازار رفت ، گوسفند و مقدارى نان خريد و خدمت پيامبر آورد ، پيامبر فرمود چيست ؟ سلمان پاسخ داد : صدقه است ، پيامبر فرمود : من به آنها احتياج ندارم به مسلمانان فقير ده تا مصرف كنند.

سلمان بار ديگر به بازار رفت مقدارى گوشت و نان خريد و خدمت رسول اكرم آورد ، پيامبر پرسيد اين چيست ؟ سلمان پاسخ داد هديه است ، پيامبر فرمود : بنشين.

پيامبر و تمام حضار از آن هديه خوردند ، مطلب بر سلمان آشكار گشت زيرا هر سه نشانه خود را يافته بود.

در اين ميان سلمان راجع به دوستان و رفيق و راهبان دير موصل سخن به ميان آورد ، و نماز ، روزه و ايمان آنها به پيامبر و انتظار كشيدن بعثت وى را شرح داد.

كسى از حاضران به سلمان گفت آنها اهل دوزخند ! اين سخن بر سلمان گران آمد ، زيرا او يقين داشت اگر آنها پيامبر را درك مى‏كردند از او پيروى

تفسير نمونه ج : 1ص :288

مى‏نمودند.

اينجا بود كه آيه مورد بحث بر پيامبر نازل گرديد و اعلام داشت : آنها كه به اديان حق ايمان حقيقى داشته‏اند و پيغمبر اسلام را درك نكرده‏اند داراى اجر و پاداش مؤمنان خواهند بود .

2- صابئان كيانند ؟

دانشمند معروف راغب در كتاب مفردات مى‏نويسد : آنها جمعيتى از پيروان نوح (عليه‏السلام‏) بوده‏اند ، و ذكر اين عده در رديف مؤمنان و يهود و نصارا نيز دليل آن است كه اينان مردمى متدين به يكى از اديان آسمانى بوده ، و به خداوند و قيامت نيز ايمان داشته‏اند.

و اينكه بعضى آنها را مشرك و ستاره‏پرست ، و بعضى ديگر آنها را مجوس مى‏دانند صحيح نيست ، زيرا آيه 17 سوره حج ، مشركان و مجوس را در كنارصابئان آورده مى‏گويد : ان الذين آمنوا و الذين هادوا و الصابئين و النصارى و المجوس و الذين اشركوا ... بنا بر اين صابئان بطور يقين غير از مشركان و مجوسند.

اما اينكه آنها چه كسانى هستند ؟ بين مفسران و علماى ملل و نحل اقوال گوناگونى وجود دارد و نيز در اينكه ماده اصلى اين لغت ( صابئين ) چيست ؟ بحث است.

شهرستانى در كتاب ملل و نحل مى‏نويسد : صابئه از صبا گرفته شده ، چون اين طائفه از طريق حق و آئين انبياء منحرف گشتند لذا آنها را صابئه مى‏گويند.

در مصباح المنير فيومى آمده : صبا به معنى كسى است كه از دين خارج شده و به دين ديگرى گرويده .

تفسير نمونه ج : 1ص :289

در فرهنگ دهخدا پس از تاييد اينكه اين كلمه عبرى است مى‏گويد : صابئين جمع صابى و مشتق از ريشه عبرى ( ص - ب - ع ) به معنى فرو رفتن در آب ( يعنى تعميد كنندگان ) مى‏باشد.

كه به هنگام تعريب ع آن ساقط شده و مغتسله كه از دير زمانى نام محل پيروان اين آئين در خوزستان بوده و هست ترجمه جامع و صحيح كلمه صابى است.

محققان معاصر و جديد نيز اين كلمه را عبرى مى‏دانند.

دائرة المعارف فرانسه جلد چهارم صفحه 22 اين واژه را عبرى دانسته و آنرا به معنى فرو بردن در آب يا تعميد مى‏داند .

ژسينوس آلمانى مى‏گويد : اين كلمه هر چند عبرى است ولى محتمل است از ريشه‏اى كه به معنى ستاره است مشتق باشد.

نويسنده كشاف اصطلاح الفنون مى‏گويد : صابئين فرقه‏اى هستند كه ملائكه را مى‏پرستند ، و زبور مى‏خوانند ، و به قبله توجه مى‏كنند.

در كتاب التنبيه و الاشراف به نقل امثال و حكم صفحه 1666 آمده : پيش از آنكه زرتشت آئين مجوس را به گشتاسب عرضه كند و او آن را بپذيرد مردم اين ملك بر مذهب حنفاء بودند و ايشان صابئانند ، و آن آئينى هست كه بوذاسب آن را به زمان طهمورس آورده است.

و اما علت اختلافات و گفتگو در باره اين طائفه اين است كه : در اثر كمى جمعيت آنها و اصرار به نهان داشتن آئين خود ، و منع از دعوت و تبليغ و اعتقاد بر اينكه : آئين آنها ، آئين اختصاصى است ، نه عمومى ، و پيغمبرشان فقط براى نجات آنها مبعوث شده است و بس ، وضع آنها به صورت اسرارآميزى در آمده ، و جمعيت آنها به سوى انقراض مى‏رود .

اين به خاطر همان احكام خاص و اغسال مفصل و تعميدهاى طولانى است كه بايد در زمستان و تابستان انجام دهند ، ازدواج با غير همكيش خود را حرام مى‏دانند و حتى الامكان به رهبانيت و ترك معاشرت

تفسير نمونه ج : 1ص :290

بانوان دستور مؤكد دارند و بسيارى از آنها بر اثر آميزش فراوان با مسلمانان تغيير آئين مى‏دهند.

3- عقايد صابئان

آنها معتقدند نخست كتابهاى مقدس آسمانى به آدم ، و پس از وى به نوح ، و بعد از او به سام ، و سپس به رام ، و بعد به ابراهيم خليل ، سپس به موسى و بعد از او بر يحيى بن زكريا نازل شده است.

كتابهاى مقدسى كه از نظر آنان اهميت دارد عبارتند از : 1 - كيزاربا كه اين كتاب را سدره يا صحف آدم نيز مى‏نامند كه از چگونگى خلقت و پيدايش موجودات بحث مى‏كند.

2 -كتاب ادرافشادهى يا سدرادهى كه در باره زندگى حضرت يحيى و دستورات و تعاليم او سخن مى‏گويد .

آنها معتقدند اين كتاب به وسيله جبرئيل به يحيى وحى و الهام شده.

3 -كتاب قلستا در باره مراسم ازدواج و زناشوئى و كتابهاى فراوان ديگرى نيز دارند كه به خاطر اختصار از ذكر آنها صرفنظر مى‏شود.

چنانكه از گفته بالا و از نظر محققان در اثر چگونگى پيروان اين آئين به دست مى‏آيد آنان پيروان يحيى بن زكريا مى‏باشند ، و هم اكنون قريب پنجهزار نفر از پيروان اين آئين در خوزستان ( كنار رود كارون و در اهواز ، خرمشهر ، آبادان شادگان ) به سر مى‏برند.

آئين خود را به حضرت يحيى بن زكريا كه مسيحيان او را يحيى تعميد دهنده يا يوحناى معمد مى‏خوانند منسوب نموده‏اند .

ولى نويسنده كتاب بلوغ الارب مى‏گويد : صابئين يكى از ملتهاى

تفسير نمونه ج : 1ص :291

بزرگ هستند و اختلاف نظر در باره آنها به نسبت معرفت افراد از آئين آنان است و همانطور كه از آيه 62 بقره بر مى‏آيد اين جمعيت به دو گروه مؤمن و كافر تقسيم مى‏شوند ، اينان همان قوم ابراهيم خليلند كه ابراهيم مامور دعوت آنان بود ، آنها در حران سرزمين صابئان زندگى مى‏كردند ، و بر دو قسم بودند : صابئان حنيف و صابئان مشرك .

مشركان آنها به ستارگان و خورشيد و قمر و ... احترام مى‏گذاشتند و گروهى از آنان نماز و روزه انجام مى‏دادند ، كعبه را محترم مى‏شمردند و حج را به جا مى‏آوردند ، مردار ، خون ، گوشت خوك و ازدواج با محارم را همچون مسلمانان حرام مى‏دانستند.

عده‏اى از پيروان اين مذهب از بزرگان دولت در بغداد بودند كه هلال بن محسن صابئى از آن جمله است.

اينان اساس دين خود را به گمان خويش بر اين پايه قرار داده‏اند كه : بايست خوبى هر كدام از اديان جهان را گرفت و آنچه بد است از آن دورى جست ، اينان را به اين جهت صابئين گفتند كه از تقيد به انجام تمام دستورات يك دين سرپيچيدند ... بنابر اين اينها با تمام اديان از يك نظر موافق و از نظر ديگر مخالف هستند .

جمعيت صابئان حنيف با اسلام هماهنگ شدند و مشركان آنها با بت پرستان همراه گرديدند.

وى در پايان بحث بار ديگر متذكر مى‏شود كه اين گروه دو قسم بودند : صابئان مشرك و صابئان حنيف و بين اين دو مناظرات و بحثهاى فراوانى رد و بدل مى‏شد.

از مجموع بحثهاى فوق بر مى‏آيد كه آنها در اصل پيرو يكى از پيامبران الهى بوده‏اند ، اگر چه در تعيين پيامبرى كه آنها خود را وابسته به او معرفى مى‏كننداختلاف است.

همچنين روشن شد كه آنها جمعيت بسيار كمى هستند كه در حال انقراض مى‏باشند.[/spoiler]

vahid_barvarz;253437 نوشت:
با توجه به آیه 81 سوره آل عمران در کتاب یهودیت به حضرت مسیح اشاره شده . اگر اشاره شده است لطفا بیانش کنید تا استفاده کنیم .

با سلام
ببخشيد چند روزي طول كشيد.
خواهش ميكنم،بنده در خدمت هستم و از سوالات خوبتون استفاده مي كنم و حتما براي ديگر دوستان هم مفيد خواهد بود. ان شالله تا آخر قرآن همينطور پيش بريد تا انس زيادي با سخن الهي پيدا كنيد.
در مورد سوالتون عرض كنم بله در تورات بارها به مسيح و بشارت به او اشاره شده است كه تا 300 مورد را هم ذكر كردند كه بنده نمونه ايي رو عرض ميكنم:
احكام دوران موسي ـ عليه‎ السلام ـ ، دائماً به مسيح اشاره دارند. احكام الهي همچون لاله اي بود كه از ما مراقبت مي كرد تا زماني كه مسيح بيايد. (غلائيان 3:24) از اين رو ضيافت عيد مسيح بره اي كاملاً سالم بايد قرباني مي شد (خروج 3:6-12)(1)
اينك من روزي را فراهم آورد كه شخص عادلي را از نسل او به پادشاهي منسوب نمايم (ارميا 23:5) كه آن شخص همان مسيح مي باشد.(2)

اشعیا نبی یکی از انبیا خداوند متعال پیشگویی کرده بود که مسیح از دودمان داود پادشاه خواهد بود . (3) بر طبق کتاب مقدس ، عیسی در خانواده ای از دودمان داود به دنیا آمد . انجیل متی فصل 1 آیا 1 ، 6 تا 17 این موضوع را تأیید میکند .
میکاه ، یکی دیگر از پیامبران خداوند متعال ، در عهد عتیق پیشگویی کرده بود که این کودک ( یعنی عیسی ) در شهری به نام « بیت لحم افراته » به دنیا خواهد آمد و سرانجام به پادشاهی خواهد رسید . (4) در هنگام تولد عیسی دو شهر به نام « بیت لحم » وجود داشت ؛ یکی در شمال اسرائیل نزدیک شهر ناصره و دیگری در یهودا نزدیک اورشلیم . نام سابق « بیت لحم » که در نزدیکی اورشلیم قرار داشت ، « افراته » بود . عیسی در این شهر به دنیا آمد ، همانطوریکه میکاه، در خصوص محل تولد مسیح پیشگویی کرده بود . انجیل متی 2 : 1

امروزه در تمام دنيا مردان و زنان يهودي ايمان مي‌آوردند كه عيسي – ياشوا – مسيح است ، همان كسي كه براي گناهان ما مرد و از مردگان قيام نمود . ولي آيا هيچ مدرك و دليلي داريم كه ثابت كند عيسي همان مسيح موعود است ؟ بله ، داريم . دليل ما تحقق پيشگويي انبيا است . حدود ۲۰۰۰ سال پيش مسيح اين موضوع را نزد رهبران مذهبي يهود مطرح نمود كه : "كتب را تفتيش كنيد زيرا شما گمان مي‌بريد كه در آنها حيات جاوداني داريد و آنهاست كه به من شهادت مي‌دهد ." (يوحنا ۵: ۳۸) بديهي است منظور عيسي از كتب همان است كه يهوديان تورات و مسيحيان عهد عتيق مي‌نامند .
كدام قسمت‌ها از تورات در مورد عيسي سخن مي‌گويند ؟ در حقيقت بيش از سيصد پيشگويي درباره او شده است ! واضح است كه ما نمي‌توانيم در مورد همه آنها به بحث بپردازيم . بياييد با هم در مورد چند نبوت مهم كه خدا از طريق انبيا ، صدها سال قبل از آمدن مسيح به اين جهان ثبت نموده است ، تامل كنيم .

كتب شرح مي‌دهند كه مسيح بايد در شهر بيت لحم زاده شود . زيرا ميكا نبي پانصد سال قبل از تولد عيسي اعلام كرد : "و تو اي بيت لحم افراته اگر چه در هزاره‌هاي يهود كوچك هستي ، از تو براي من كسي بيرون خواهد آمد كه بر قوم من اسرائيل حكمراني خواهد نمود و طلوع‌هاي او از قديم و از ايام ازل بوده است ."(ميكا ۵ : ۲) اين نبوت تنها در مورد محل تولد مسيح صحبت نمي‌كند ، بلكه به طور قاطع در مورد هويت مسيح صحبت مي‌نمايد . با اينكه او مانند ديگر افراد به دنيا مي‌آيد ، ولي منشا ابدي دارد . به تعريفي ديگر او جاوداني است .

آيا ميكا مي‌خواست بيان نمايد كه مسيح كسي بيش از يك حاكم بزرگ است ؟ بله . نبوت ديگري را كه در كتاب اشعيا هفتصد سال پيش از تولد عيسي بيان شده مورد مطالعه قرار دهيم : "زيرا كه براي ما ولدي زاييده ، و پسري به ما بخشيده شد و سلطنت بر دوش او خواهد بود و اسم او عجيب و مشير و خداي قدير و پدر سرمدي و سرور سلامتي خوانده خواهد شد ."(اشعيا ۹: ۶) حقيقتا در مورد مسيح پيشگويي شد كه او نه تنها يكي از ما بلكه بيش از ماست .

نبوتي ديگر در مورد تولد مسيح كه بسيار مهم است اينگونه مي‌باشد . بر طبق نبوت اشعيا تولد او با ديگران متفاوت خواهد بود. او از زن جواني كه هرگز مردي را نشناخته است به دنيا خواهد آمد . اشعيا اينگونه بيان مي‌نمايد كه : ".... اينك باكره حامله شده ، پسري خواهد زاييد و نام او را عمانوئيل خواهد خواند . "(اشعيا ۷: ۱۴) شايد برخي مخالفت خود را چنين اعلام نمايند كه كلمه " עלמה " به معناي باكره نيست ، بلكه در اصل به معناي " زن جوان " و دوشيزه مي‌باشد .

ولي كساني كه اين بحث را پيش مي‌كشند بايد به دو نكته اساسي توجه نمايند . كلمه " עלמה " هفت مرتبه در كتب عبراني ذكر شده و هميشه به جاي كلمه باكره به كار رفته است . نكته دوم اينكه در زمان اشعيا هر گاه در مورد كسي كلمه " עלמה " به كار مي‌رفت به اين معنا بود كه او هرگز با كسي رابطه جنسي نداشته است . همانگونه كه در ۱۵۰ سال پيش اگر كسي را "دوشيزه" خطاب مي‌كردند بدان معنا بود كه هرگز با مردي هم بستر نشده است .
معني كلمه عمانوئيل چيست ؟ معناي عبري آن چيزي جز " خدا با ما " نيست .
و...

1. farsi bookكتاب مباني انجيل htm. يا farsi bible baisices shudy 7-1- ad test a ment propbedies of jesus. Htm.
2. همان.
3. کتاب عهد عتیق ، اشعیا فصل 9 آیه 7.
4. کتاب میکاه 5 : 2

vahid_barvarz;253437 نوشت:
در آیه های 104 و 110 سوره آل عمران ارتباطی وجود دارد ؟

اين آيات در مورد پاسدارى از ارزشهايى كه ضامن بقاى وحدت است است مي باشد.كه در آيه اول جهت حفظ " وحدت اجتماعى دستور به وحدت داده شده است و در آيه بعدي بحث در پيرامون مسئله اتحاد و پرهيز از تفرقه و نفاق است، اين آيه مسلمانان را از اينكه همانند اقوام پيشين، همچون يهود و نصارى، راه تفرقه و اختلاف را پيش گيرند و عذاب عظيم براى خود بخرند بر حذر مى ‏دارد، و در حقيقت آنها را به مطالعه تاريخ پيشينيان، و سرنوشت دردناك آنها پس از اختلاف و تفرقه دعوت مى‏ كند.

vahid_barvarz;253437 نوشت:
همچنین در آیه 110 سوره آل عمران مخاطب کدام امت می باشد ؟

مخاطب مسلمانان مي باشند.
در اين آيه مسلمانان به عنوان بهترين" امتى" معرفى شده كه براى خدمت به جامعه انسانى بسيج گرديده است، و دليل بهترين امت بودن آنها اين ذكر شده كه" امر به معروف و نهى از منكر مى ‏كنند و ايمان بخدا دارند" و اين خود مى ‏رساند كه اصلاح جامعه بشرى بدون ايمان و دعوت بحق و مبارزه با فساد ممكن نيست، و ضمنا از آن استفاده مى‏ شود كه اين دو وظيفه بزرگ با وسعتى كه در اسلام دارد در آئين هاى پيشين نبوده است.
اما چرا اين امت بهترين امتها بايد باشد آن نيز روشن است زيرا آنها داراى آخرين اديان آسمانى هستند و آخرين دين روى حساب تكامل كاملترين آنها است.

vahid_barvarz;253437 نوشت:
در آیه 143 سوره آل عمران مخاطب چه کسانی هستند و مراد از این آیه چیست ؟

مخاطب اصحاب پيامبر(ص)مي باشند.
بعد از جنگ بدر و شهادت پر افتخار جمعى از مسلمانان عده‏اى در جلسات، مى‏نشستند و پيوسته آرزوى شهادت مى‏كردند كه اى كاش اين افتخار در ميدان بدر نصيب ما نيز شده بود، مطابق معمول در ميان آنها جمعى صادق بودند و عده‏اى متظاهر و دروغگو، و يا در شناسايى خود در اشتباه بودند، اما چيزى طول نكشيد كه جنگ وحشتناك احد پيش آمد، مجاهدان راستين با شهامت فوق العاده جنگيدند و شربت شهادت نوشيدند و به آرزوى خود رسيدند.
اما جمعى از دروغگويان هنگامى كه آثار شكست را در ارتش اسلام مشاهده كردند از ترس كشته شدن، فرار كردند، اين آيه آنها را سرزنش مى ‏كند ميگويد شما كسانى بوديد كه آرزوى مرگ و شهادت در راه خدا را در دل مى ‏پرورانديد پس چرا آن موقع كه با چشم خود محبوب خويش را در برابر خود ديديد فرار كرديد؟

vahid_barvarz;253437 نوشت:
جناب استاد عمار گرامی از سوالات زیاد خود شرمنده ام و عف جنابعالی را می طلبم . جناب عمار متوجه شدم که متاسفانه قرآن را که می خوانم ذهنیاتم می تواند باعث شود اشتباه برداشت کنم یا یک مسیر خاصی را در آیات دنبال کنم یا مثلا خواندن امروزم با ماه پیش که اطلاعاتم کمتر بوده فرق میکنه. لطفا راهنمایی ام کنید .

خواهش ميكنم.دشمنتون شرمنده باشه.
مسلما بدون رجوع به تفسير و روايات تفسيري در برداشت از آيات به خطا خواهيم رفت لذا جهت يادگيري مفاهيم و تفسير آيات بهترين راه رجوع به تفسير و يا سوال كردن از متخصص مي باشد كه اگر اين شيوه رو در پيش بگيريد مسلما به خطا نخواهيدي رفت.
مدتي كه با تفسير آشنا شويد دركتون از آيات هم بالا خواهد رفت كه نسبت به گذشته پيشرفت زيادي خواهيد كرد.ان شالله كه اين بحث ها در جهت انس بيشتر با قرآن موثر باشد.

vahid_barvarz;254577 نوشت:
با توجه به آیه 3 سوره بقره منظور از غیب چیست ؟

«غيب» هر چه از حواس ظاهر پنهان است. (1)

" غيب" در اصل به معنى چيزى است كه پوشيده و پنهان است و چون عالم ما وراء محسوسات از حس ما پوشيده است به آن غيب گفته مى ‏شود، در قرآن كريم مى‏ خوانيم عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ:" خداوندى كه به غيب و شهود، پنهان و آشكار دانا است و او است خداوند بخشنده و رحيم" (حشر- 22).

ايمان به غيب درست نخستين نقطه ‏اى است كه مؤمنان را از غير آنها جدا مى‏ سازد و پيروان اديان آسمانى را در برابر منكران خدا و وحى و قيامت قرار مى ‏دهد و به همين دليل نخستين ويژگى پرهيزكاران ايمان به غيب ذكر شده است.(2)

1. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏1، ص: 61
2. تفسير نمونه، ج‏1، ص: 71

vahid_barvarz;254577 نوشت:
با توجه به آیه 28 سوره بقره مخاطب چه کسانی هستند ؟ این که میفرماید شما مردگانی بودید منظور چیست ؟

مخاطب فاسقان مي باشند .خداوند در آيات قبل پس از نام بردن از فاسقان اوصاف آنان را بيان ميكند و در اين آيات به اين نكات براي آنها اشاره مي كند.
جمله «كُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْياكُمْ» بوجوهى تفسير شده است.

1- قتاده ميگويد: معنى آيه چنين است كه شما در پشت پدران خود بيجان بوديد (نطفه) و خداوند شما را زنده كرد. و براى شما مرگ قطعى خواهد بود و سپس براى پاداش و جزاء (در روز قيامت) شما را زنده مي كند.

2- ابن عباس و ابن مسعود مي گويند: منظور آيه اينست كه شما هيچ نبوديد و خدا شما را از نيستى آفريد و سپس مي ميراند و بار ديگر براى روز قيامت زنده خواهد كرد.

3- بقول بعضى آيه مي گويد: شما مردمى گمنام بوديد، ما شما را زنده و مشهور كرديم و سپس ميميريد و پس از آن براى قيامت زنده خواهيد شد در ادبيات عرب در موارد زيادى افراد گمنام را «مرده» و مردم مشهور را «زنده» ناميده ‏اند.

4- بعضى ديگر چنين گفته ‏اند كه: شما نطفه‏ هايى در پشت پدران و رحم مادران (نطفه بى جان) بوديد كه شما را بدنيا آورديم و سپس مي ميريد و پس از آن براى سؤال در قبر زنده مي شويد و براى روز حساب و ديدن پاداش اعمال بسوى او باز خواهيد گشت «ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ» قرآن روز رستاخيز را كه روز حساب و پاداش است، رجوع و بازگشت بخدا دانسته زيرا در آن روز، حكم و فرمان فقط در دست خداوند است و منظور از اين بازگشت رفتن از مكانى بمكان ديگرى نمى ‏باشد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏1، ص: 111.

[="red"]ویرایش : به جواب رسیدم [/]
به نام خدا
سلام

در آیه 17 و 19 و 20 سوره بقره کافران موفق میشوند بیراهه ای را پیدا کنند بیراهه ای که بسیار ترسناک است و خداوند آن بیراهه را از آنها میگیرد , این بیراهه را از چه طریق و با چه قدرتی پیدا میکنند ؟ آیا شیطان در پیدا کردن این بیراهه به آنها کمک میکند ؟ اگر راه کافران وحشتناک است چرا کافران در این راه قدم میگذارند ؟
در این پست سوالاتم بر این محور است که آیا شیطان میتواند کافران ( نه مومنان ) را به راه های بیراهه هدایت کند ؟ شیطان قدرتی دارد ؟

با تشکر

vahid_barvarz;254577 نوشت:
با توجه به آیه 29 سوره بقره چرا خداوند میفرماید آنچه در زمین است را آفریدم و نمی فرماید زمین را آفریدم ؟ منظور از در زمین چیست ؟

با سلام و عرض تبريك عيد سعيد فطر
در مورد اين سوال شما عرض كنم كنه وقتي اشاره به زمين شود نعمت هاي ديگر در زمين مد نظر قرار نمي گيريد ولي وقتي اشاره به آنچه كه در زمين است يعني هم زمين و هم آنچه روي آن است همگي از نعمت هايي هستند كه براي انسانها لحاظ شده است.لذا منظور از زمين همه همه نعماتي است كه وجود دارند و براي انسان خلق شدند.
vahid_barvarz;254577 نوشت:
چرا خداوند در مورد آسمان همچون زمین نفرمودند هر چیزی در آسمان و فقط گفتند آسمان ؟ منظور از هفت آسمان چیست ؟

با توجه به توضيح بالا مشخص است كه آسمان در آن نعمت هايي كه همچون در زمين باشد رو ندارد.
مفسران و دانشمندان اسلامى بيانات گوناگونى دارند و تفسيرهاى مختلفى كرده ‏اند:
1- بعضى آسمان هاى هفتگانه را، همان" سيارات سبع" مى ‏دانند (عطارد زهره، مريخ، مشترى، زحل، و ماه و خورشيد) كه به عقيده دانشمندان فلكى قديم جزء سيارات بودند.
2- بعضى ديگر معتقدند كه منظور طبقات متراكم هواى اطراف زمين است و قشرهاى مختلفى كه روى هم قرار گرفته است.
3- بعضى ديگر مى‏ گويند: عدد هفت در اينجا به معنى عدد تعدادى (عدد مخصوص) نيست، بلكه عدد تكثيرى است كه به معنى تعداد زياد و فراوان مى‏باشد، و اين در كلام عرب و حتى قرآن نظائر قابل ملاحظه ‏اى دارد مثلا در آيه 27 سوره لقمان مى‏ خوانيم: وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ:" اگر درختان زمين قلم گردند، و دريا مركب، و هفت دريا بر آن افزوده شود، كلمات خدا را نمى‏ توان با آن نوشت".
به خوبى روشن است كه منظور از لفظ" سبعه" در اين آيه عدد مخصوص هفت نيست بلكه اگر هزاران هزار دريا نيز مركب گردد، نمى ‏توان علم بى ‏پايان خداوند را با آن نگاشت.
بنا بر اين سماوات سبع اشاره به آسمانهاى متعدد و كرات فراوان عالم بالا است بى آنكه عدد خاصى از آن منظور باشد.
4- آنچه صحيحتر به نظر مى‏ رسد، اين است كه مقصود از" سماوات سبع" همان معنى واقعى آسمان هاى هفتگانه است، تكرار اين عبارت در آيات مختلف قرآن، نشان مى ‏دهد كه عدد" سبع" در اينجا به معنى تكثير نيست، بلكه اشاره به همان عدد مخصوص است.
منتها از آيات قرآن چنين استفاده مى‏شود كه تمام كرات و ثوابت و سياراتى را كه ما مى ‏بينيم همه جزء آسمان اول است، و شش عالم ديگر وجود دارد كه از دسترس ديد ما و ابزارهاى علمى امروز ما بيرون است و مجموعا هفت عالم را به عنوان هفت آسمان تشكيل مى ‏دهند.
شاهد اين سخن اينكه: قرآن مى‏گويد: وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ:
" ما آسمان پائين را با چراغهاى ستارگان زينت داديم" (فصلت- 12).
در جاى ديگر مى‏خوانيم: إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزِينَةٍ الْكَواكِبِ:" ما آسمان پائين را با كواكب و ستارگان زينت بخشيديم" (صافات- 6).
از اين آيات بخوبى استفاده مى‏ شود كه همه آنچه را ما مى‏ بينيم و جهان ستارگان را تشكيل مى‏ دهد همه جزء آسمان اول است، و در ما وراى آن شش آسمان ديگر وجود دارد كه ما در حال حاضر اطلاع دقيقى از جزئيات آن نداريم.
و اما اينكه گفتيم شش آسمان ديگر براى ما مجهول است و ممكن است علوم از روى آن در آينده پرده بردارد، به اين دليل است كه علوم ناقص بشر بهر نسبت كه پيش مى ‏رود از عجائب آفرينش تازه‏ هايى را بدست مى ‏آورد، مثلا علم هيئت هم اكنون بجايى رسيده است كه بعد از آن، تلسكوپها قدرت ديد را از دست مى‏ دهند، آنچه رصدخانه‏ هاى بزرگ كشف كرده ‏اند، فاصله‏اى به اندازه هزار ميليون (يك ميليارد) سال نورى مى ‏باشد، و خود معترفند كه تازه اين آغاز جهان است نه پايان آن، پس چه مانع دارد كه در آينده با پيشرفت علم هيئت آسمانها و كهكشانها و عوالم ديگرى كشف گردد.

تفسير نمونه، ج‏1، ص:166 و167

vahid_barvarz;254937 نوشت:
با توجه به آیه های 58 , 59 و 60 سوره بقره من نمیفهم تاریخ رویداد های این آیات چگونه است ؟ داستان هرکدام از آیه ها زمانی متفاوت اتفاق افتاده یا به ترتیب آیات است ؟

با سلام و با عرض پوزش بخاطر تاخير.
در آيه 58 و 59 به فراز ديگرى از زندگى بنى اسرائيل برخورد مى ‏كنيم كه مربوط به ورودشان در سرزمين مقدس است.
و در آيه 60 خداوند به يكى ديگر از نعمتهاى مهمى كه به بنى اسرائيل ارزانى داشت اشاره كرده مى ‏گويد:" به خاطر بياوريد هنگامى" كه موسى (در آن بيابان خشك و سوزان كه بنى اسرائيل از جهت آب سخت در مضيقه قرار داشتند) از خداوند خود براى قومش تقاضاى آب كرد" (وَ إِذِ اسْتَسْقى‏ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ).
لذا اين دو واقعه هر كدام در زمان و مكاني جدا بوده است.
vahid_barvarz;254937 نوشت:
دررابطه با آیه 58 سوره بقره در تفسیر نمونه بیان شده است که منظور از قریه , بیت المقدس است و منظور از باب همان در معبد بیت المقدس است . آیا بیان دیگری هم وجود دارد ؟ وقتی وارد بیت المقدس میشوند حضت موسی هم همراهشان بوده است منظورم این است که خداوند توسط حضرت موسی با بنی اسرائیل گفت که وارد بیت المقدس شوید ؟

همه مفسران اتفاق دارند كه مراد از «قريه» در اين آيات «بيت المقدس» است و آيه كريمه «ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ» (بزمين مقدس داخل شويد) آن را تأييد مي كند.
ابن زيد مي گويد منظور «اريحا» است كه دهى بود نزديك بيت المقدس و در آنجا باقيمانده‏ هايى از قوم عاد كه همه عمالقه بودند زندگى ميكردند.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏1، ص: 187
آنچه كه از گفته مجمع البيان فهميده مي شود اين است كه حضرت موسي همراه آنان نبوده است.چون در تفسير اينكه از چه درى دستور داشتند داخل شوند اقوالي را مي فرمايد:
1- در حطّه- از بيت المقدس كه در هشتم بود (مجاهد)
2- در قبه- كه موسى و بنى اسرائيل بدان سوى، نماز ميخواندند.
3- در قريه‏اى- كه فرمان يافتند تا داخل آن شوند (جبائى).
ولى دلالت آيه بر احتمال دوم كه «در قبه» باشد بيشتر است از احتمال سوم (در قريه) زيرا ظاهر آيه بعد، «فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا قَوْلًا غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ» اينست كه آنان پس از امر موسى، آن چنان كه امر شده بود داخل نشدند و كلمه «فا» در آيه «فَبَدَّلَ الَّذِينَ» كه بمعناى «پس» است ظاهر در اينست كه فاصله بين امر موسى و مخالفت آنها در طرز داخل شدن نبوده است و با توجه به اينكه آنها در زمان موسى داخل آن قريه نشدند، احتمال دوم (در قبّه) تقويت مي شود.

vahid_barvarz;254937 نوشت:
مسجد بیت المقدس چه زمانی ساخته شده ؟ توسط چه کسی ؟

تحقیق درباره بیت المقدس و تعیین زمان مناسب و شخصیتی که این این بناء مقدس را پی ریزی کرده به دلیل قدمت تاریخی و باستانی این مکان و تحریفاتی که دلائل سیاسی و فرهنگی در مسیر آن بوجود آمده کاری طاقت فرساست.
آنگونه که در کتب تاریخی و دست نوشته های باستانی ضبط شده بنای شهربیت المقدس یک سابقه تاریخی پنج هزار ساله دارد. در ابتدا قبیله ای از اعراب کنعان بنام یبوسیان به این منطقه مهاجرت کرده و شهر یبوس (قدس) را با حصارهای محکم برای خود بنا کردند. بانی شهر مَلِکیصاُدق معروف به ملک السلام پادشاه یبوس است.(1) که بعد ها این شهر به نام فلسطین نامیده شده و حدود چهر هزار سال قبل با ورود و اقامت حضرت حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام در فلسطین و بیت المقدس اولاد او در این منطقه موطن گزیدند و بنی اسرائیل نامیده شدند که بعدها بر اثر قحطی برای کمک گرفتن از حضرت یوسف علیه السلام راهی دربار مصر شدند و با اقامت در مصر مورد اسارت و آزار فرعونیان قرار گرفتند.(2)
بنی اسرائیل پس از آنکه به هدایت حضرت موسی علیه السلام از اسارت و بندگی فرعو نیان نجات یافتند در 3000 سال قبل در جنگی که تحت فرمان حضرت داود علیه السلام کردند بر ساکنان اورشلیم که بت پرست بودند فائق آمده و با تصرف اورشلیم آنرا مرکز حکومت کشور خویش قراردادند.(3)
داود علیه السلام به کمک مهندسین و معماران و چوبهای جنگلی و ابزاری که از منطقه شمال یعنی لبنان و سوریه امروزی آورده بودند ساختمان معبد بزرگ را در بیت المقدس آغاز نمودند و بر حسب وصیت داود علیه السلام فرزندش سلیمان علیه السلام ساختمان معبد را به پایان رسانید که به همین جهت به هیکل سلیمان معروف است.(4)
بعد ها بخت النصر در سال 586 ق. م. در حمله خود شهر بیت المقدس و هیکل سلیمان را ویران ساخت که بعدها توسط پادشاه ایران خرابیها ترمیم شد تا سال 135 ب. م. که رومیان با حمله به شهر و قتل و غارت معبد را بکلی نابود و به کشتزاری تبدیل نمودند.(5)
در سال 636 میلادی لشکر اسلام به فتح فلسطین و سوریه و لبنان و اردن نائل شد و شهر بیت المقدس وارد دوره جدید و باشکوه خود شد. این جنگ در زمان خلیفه اول شروع شد که با وفات او و جانشینی خلیفه دوم به سردمداری ابوعبیده(6) ادامه پیدا کرد تا اینکه به گواه تاریخ با توصیه حضرت علی علیه السلام به خلیفه دوم وی بسوی شام ره سپار شد(7) و طی امان نامه ای که به مردم شهر داد وارد شهر شده و مسلمانان به استناد مفاد آیات نخست سوره اسراء و اهمیتی که بیت المقدس برایشان داشت مبادرت به ساختن مسجد در همان محل معبد سلیمان کردند( سال 17 هجرت).(8)
با این حال ابن جوزی در کتاب تاریخ بیت المقدس زمان ساخت این بناء را بر طبق روایتی از صحیح بخاری 40 سال بعد از مسجد الحرام می داند(9) و بنا بر روایت ابن عباس مبنی بر اینکه مسجد الحرام در زمان حضرت آدم علیه السلام بنا شده و ایشان به نماز و طواف در آن جایگاه پرداختند(10) اینگونه بر می آید که بعض اولیاء الله و پیامبران خدا مبادرت به ساختن این بناء در همان اوائل حضور بشر در زمین نموده باشند.(11) خطابی ؛ در کتاب اعلام خود به این مسئله اشاره داشته و در ادامه می گوید : سپس داود علیه السلام و سلیمان علیه السلام این بناء را وسعت داده و معبدی در آن ساخته اند.(12)
ولی یحیی عبد الاعظم قزوینی ( فوت 271هـ.) در کتابش در باب ساخت بیت المقدس می گوید : اساس بیت المقدس را سام ابن نوح علیه السلام پی ریزی نمود و سپس داود علیه السلام و سلیمان علیه السلام آن را بناء و تکمیل کردند.(13)
پاورقی:
1-عبد الله ناصری طاهری/ بین المقدس شهر پیامبران/انتشارات سروش/ چاپ 1367 /ص 19
2-مهندس جمیل موقد خوئی / مسجد الاقصی و بیت المقدس / نمایشگاه ونشر کتاب – قم /ص 16-14.
3-همان.
4-همان.
5- همان.
6- عبد الله ناصری طاهری/ بین المقدس شهر پیامبران/انتشارات سروش/ چاپ 1367 /ص 25.
7- عبد الله ناصری طاهری/ بین المقدس شهر پیامبران/انتشارات سروش/ چاپ 1367 /ص 24.
8- مهندس جمیل موقد خوئی / مسجد الاقصی و بیت المقدس / نمایشگاه ونشر کتاب – قم / چاپ:ص 16-14.
9-ابن جوزی / تاریخ بیت المقدس / تحقیق: محمد زینهم محمد عزب /مکتبة اشقافة الدینیه / 526 ش. / ص 35 .
10- همان /ص37.
11-همان.
12- همان.
13- همان/ ص 36.
http://porseman.org/q/show.aspx?id=113523

vahid_barvarz;254937 نوشت:
در آیه 59 سوره بقره عذابی که بر ظالمین وارد شد که طبق تفسیر نمونه احتمالا طاعون بوده است این عذاب در زمان حیات حضرت موسی بود ؟ اگر در زمان ایشان بوده خود حضرت موسی در زمان عذاب کجا رفتند که عذاب بهشان نرسه ؟

با سلام
بله اين عذاب طبق گفته اكثر مفسيرين بيماري طاعون بوده است كه بیست هزار نفر از لشكر موسی ـ علیه السلام ـ را كشت.(بحارالانوار، ج 13، ص 373 و 374.)
اين عذاب هم در زمان خود حضرت بوده است كه در قوم خود هم بوده.قرآن در آیه فوق بجاى فانزلنا علیهم،فانزلنا على الذین ظلموا فرموده تا روشن گردد که این عذاب و مجازات الهى تنها دامان ستمگران بنى اسرائیل را گرفت و هرگز خشک و تر با هم نسوختند.

[="Tahoma"]ترسیم حال منافقان

پرسش:
مراد از مثال هایی که در آیه های 17و 19 و20 سوره بقره آمده است چیست؟

پاسخ:
«مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِى اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَكَهُمْ فىِ ظُلُمَاتٍ لَّا يُبْصِرُونَ ... أَوْ كَصَيِّبٍ مِّنَ السَّمَاءِ فِيهِ ظُلُمَاتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ يجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فىِ ءَاذَانهِم مِّنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللَّهُ محِيطُ بِالْكَافِرِينَ يَكاَدُ الْبرْقُ يخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ كلَّمَا أَضَاءَ لَهُم مَّشَوْاْ فِيهِ وَ إِذَا أَظْلَمَ عَلَيهِمْ قَامُواْ وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصَارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلىَ‏ كلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ قَدِير»
آنان [منافقان‏] همانند كسى هستند كه آتشى افروخته (تا در بيابان تاريک، راه خود را پيدا كند)، ولى هنگامى كه آتش اطراف او را روشن ساخت، خداوند (طوفانى مى ‏فرستد و) آن را خاموش مى ‏كند و در تاريكيهاى وحشتناكى كه چشم كار نمى كند، آن ها را رها مى ‏سازد ... يا هم چون بارانى از آسمان، كه در شب تاريک همراه با رعد و برق و صاعقه (بر سر رهگذران) ببارد. آن ها از ترس مرگ، انگشتانشان را در گوش هاى خود مى‏ گذارند تا صداى صاعقه را نشنوند. و خداوند به كافران احاطه دارد (و در قبضه قدرت او هستند). (روشنايى خيره كننده) برق، نزديک است چشمانشان را بربايد. هر زمان كه (برق جستن مى ‏كند، و صفحه بيابان را) براى آن ها روشن مى ‏سازد، (چند گامى) در پرتو آن راه مى ‏روند و چون خاموش مى‏ شود، توقف مى‏ كنند. و اگر خدا بخواهد، گوش و چشم آن ها را از بين مى‏ برد چرا كه خداوند بر هر چيز تواناست.(1)
در مورد "مثل" در آیه 17 سوره بقره باید عرض کنم قرآن در اين جا از جمله" استوقد نارا" استفاده کرده است، يعنى آن ها براى رسيدن به نور، نار (آتش) استفاده مى ‏کنند، آتشى که هم دود و هم خاکستر و هم سوزش دارد، در حالى که مؤمنان از نور خالص و چراغ روشن و پر فروغ ايمان بهره مى ‏گيرند.
منافقان گرچه تظاهر به نور ايمان دارند اما باطنشان، نار است، و اگر هم نورى باشد ضعيف است و کوتاه مدت.
اين نور مختصر، يا اشاره به فروغ وجدان و فطرت توحيدى است، و يا اشاره به ايمان نخستين آن ها است که بعدا بر اثر تقليدهاى کورکورانه و تعصب هاى غلط و لجاجت ها و عداوت ها، پرده ‏هاى ظلمانى و تاريک بر آن مى ‏افتد، نه تنها يک ظلمت بلکه به تعبير قرآن "ظلمات".
و همين‏ ها است که چشم بينا و گوش شنوا و زبان گويا را سرانجام از آن ها خواهد گرفت، چرا که ادامه دادن راه غلط تدريجا نيروى تشخيص و درک انسان را ضعيف مى‏ کند، تا آن جا که گاهى حقايق را وارونه مى ‏بيند، نيک در نظرش بد، و فرشته ديو، خودنمايى مى ‏کند.
به هر حال اين تشبيه در حقيقت، يک واقعيت را در زمينه نفاق روشن مى ‏سازد، و آن اين که نفاق و دورويى براى مدت طولانى نمى ‏تواند مؤثر واقع شود، ممکن است منافقان براى مدت کوتاهى از مزاياى اسلام و مصونيت هاى مؤمنان برخوردار شوند و از رفاقت پنهانى با کفار نيز بهره گيرند.
ولى اين امر، هم چون شعله ضعيف و کم ‏دوامى که در يک بيابان تاريک و ظلمانى در معرض وزش طوفان ها است ديرى نمى ‏پايد، و سرانجام چهره واقعى آن ها آشکار مى ‏گردد، و به جاى کسب موفقيت و محبوبيت، منفور و مطرود خواهند شد و همانند کسى که در بيابان راه را گم کرده و چراغ را از دست داده سرگردان مى ‏مانند.(2)
در مثال دوم که دو آیه بعدی می باشد قرآن صحنه زندگى آنها را به شکل ديگرى ترسيم مى ‏نمايد: شبى است تاريک و ظلمانى پرخوف و خطر، باران به شدت مى‏ بارد، از کرانه‏ هاى افق برق پرنورى مى‏ جهد، صداى غرش وحشت زا و مهيب رعد، نزديک است پرده ‏هاى گوش را پاره کند، انسانى بى ‏پناه در دل اين دشت وسيع و ظلمانى و پر از خطر، حيران و سرگردان مانده است، باران پر پشت، بدن او را مرطوب ساخته، نه پناهگاه مورد اطمينانى وجود دارد که به آن پناه برد و نه ظلمت اجازه مى ‏دهد گامى به سوى مقصد بردارد.
آن ها هر لحظه خطر را در برابر خود احساس مى‏ کنند، چرا که در دل اين بيابان نه کوهى به چشم مى ‏خورد، و نه درختى تا از خطر رعد و برق و صاعقه جلوگيرى کند، هر آن ممکن است هدف صاعقه ‏اى قرار گيرند و در يک لحظه خاکستر شوند.
نمى ‏داند چه کند، مضطرب و پريشان، حيران و سرگردان بر جاى خود ايستاده، نه راهى در ميان شن هاى بيابان پيدا است و نه راهنمايى که در پرتو هدايت او گام بر دارد.
آرى منافقان درست به چنين مسافرى مى ‏مانند، آن ها در ميان مؤمنان روز افزون که هم چون سيل خروشان و باران پرپشتى به هر سو پيش مى ‏روند، قرار گرفته ‏اند؛ افسوس که به پناهگاه مطمئن ايمان، پناه نبرده ‏اند تا از شر صاعقه ‏هاى مرگبار مجازات الهى نجات يابند.
جهاد مسلحانه مسلمين در برابر دشمنان، همانند خروش رعد و صاعقه بر سر آن ها فرود مى ‏آمد، گاهگاه فرصت هايى، براى پيدا کردن راه حق نصيبشان مى ‏شد و انديشه ‏هاشان بيدار مى ‏گشت، ولى افسوس که اين بيدارى هم چون برق آسمان ديرى نمى ‏پائيد، تا مى ‏خواستند چند گامى بردارند خاموش مى ‏شد، و تاريکى غفلت و سپس توقف و سرگردانى جاى آن را مى‏ گرفت.
پيشرفت سريع اسلام هم چون برق آسمانى چشم آن ها را خيره کرده بود، و آيات قرآن که پرده از رازهاى نهانيشان بر مى‏ داشت هم چون صاعقه‏ ها آن ها را هدف قرار مى ‏داد، هر دم احتمال مى ‏دادند آيه‏ اى نازل گردد و پرده از رازهاى ديگرى بر دارد و رسواتر شوند.
از اين آيات به خوبى استفاده مى ‏شود که منافقان در وحشت و سرگردانى سختى در مدينه قرار داشتند، آيات با لحن شديد و قاطعى پى در پى همانند رعد و برق آسمانى بر ضد آن ها نازل مى ‏شد، و هر آن احتمال اين مى ‏رفت که دستور مجازات و يا حداقل اخراج آن ها از مدينه صادر گردد.
اگر چه شأن نزول اين آيات، منافقان عصر پيامبر (ص) است، اما با توجه به اين که خط نفاق در هر عصر و زمانى، در برابر خط انقلاب هاى راستين وجود داشته و دارد به منافقان همه اعصار و قرون گسترش مى ‏يابد، و ما با چشم خود تمام اين نشانه‏ ها را يک به يک و مو به مو در مورد منافقان عصر خويش، مى ‏يابيم، سرگردانى آن ها، وحشت و اضطراب شان و خلاصه بى ‏پناهى و بدبختى و سيه‏ روزى و رسوايى آن ها را درست همانند همان مسافرى که قرآن به روشنترين وجهى حال او را ترسيم کرده است مشاهده مى ‏کنيم.(3)

___________

  1. بقره/17-20.
  2. تفسير نمونه، ج ‏1، ص 110 و 111.
  3. تفسير نمونه، ج ‏1، ص 112 الی 115.

[="Tahoma"]ابلیس، جن یا فرشته

پرسش:
با توجه به آیه 34 سوره بقره، آیا ابلیس یکی از ملائکه است؟

پاسخ:
خیر، ابلیس از ملائکه نبود بلکه از جن بود. آیات و روایات بسیارى این دیدگاه را تأیید مى کنند. طرفداران این دیدگاه مى گویند:
1- خدا در قرآن مى فرماید: «... فَسَجَدُوا اِلّا اِبْلیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ...»؛ پس همه جز ابلیس که از [گروه ] جن بود، سجده کردند.(1)
روشن است که منظور از واژه «جن» در هر آیه اى از قرآن که بکار رفته باشد، همان «جنّ» مشهور و معروف است.
2- قرآن در ترسیم شخصیت و هویت فرشتگان، آنان را فرمانبردارانى معرّفى مى کند که هرگز از آن چه خدا به آنان فرمان مى دهد، سرپیچى نمى کنند، و هر آن چه را فرمان یافته اند، انجام مى دهند: «... لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما اَمَرَهُمْ...»(2)
با این بیان، ابلیس نمى تواند از فرشتگان باشد، چرا که نافرمانى خدا کرد.
3- به گفته قرآن شریف، ابلیس داراى نسل و تبار است؛ و قرآن به انسان ها هشدار مى دهد که از نسل و تبارش، دوست و سررشته دار امور خویش نگیرند: «... اَفَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ اَوْلِیاءَ مِنْ دُونى وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ...».(3)
و برخى از قرآن پژوهان اظهار نظر کرده اند که ابلیس پدر جن است و آدم پدر انسان ها؛ درحالی که فرشتگان روحانى هستند و معنوى، و نسل و تبار و تولید مثل و خور و خواب ندارند. مطابق این عقیده، ابلیس از فرشتگان نبود.
4- قرآن درمورد فرشتگان مى فرماید: «... جاعِلِ الْمَلائِکَةِ رُسُلَاً...»؛ ...فرشتگان را پیام آورنده قرار داد... .(4)
روشن است که کفرگرایى و شرک و تبهکارى از فرستاده و پیام آورنده خدا، سخنى دور و بیگانه است؛ چرا که اگر کفر و تبهکارى را درمورد آنان بپذیریم، باید دروغ پردازى را نیز از جانب آن ها قبول کنیم؛ در این صورت چنین پیام و پیام آورنده اى چگونه خواهد بود؟!
با این بیان، ابلیس از فرشتگان نبود؛ چرا که به کفر گرایید و از فرمان حق خارج شد.

_____________

  1. کهف/50.
  2. تحریم/6.
  3. بقره/34.
  4. فاطر/1.

[="Tahoma"]علم و کلماتی که به آدم تعلیم شد

پرسش:
با توجه به آیه 31 و 37 سوره، بقره، دانش حضرت آدم چه بود؟

پاسخ:
منظور از علم در آیه 31 سوره بقره «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کلَّها، ثُمَّ عَرَضَهُمْ» علم اسرار آفرينش و نامگذارى موجودات می باشد.(1)
و علامه طباطبایی می فرمایند: آن چه آدم از خدا گرفت، و آن علمى که خدا بوى آموخت، غير آن علمى بود که ملائکه از آدم آموختند، علمى که براى آدم دست داد، حقيقت علم باسماء بود، که فرا گرفتن آن براى آدم ممکن بود، و براى ملائکه ممکن نبود، و آدم اگر مستحق و لايق خلافت خدايى شد، بخاطر همين علم باسماء بوده، نه بخاطر خبر دادن از آن؛ و گر نه بعد از خبر دادنش، ملائکه هم مانند او با خبر شدند، ديگر جا نداشت که باز هم بگويند: ما علمى نداريم.
در نتيجه مراد به آن، تمامى اسمايى خواهد بود که ممکن است نام يک مسمی واقع بشود، چون در کلام، نه قيدى آمده، و نه عهدى، تا بگوئيم مراد، آن اسماء معهود است.(2)
و در آیه 37 سوره بقره در اين که "کلمات" و سخنانى را که خدا براى توبه به آدم تعليم داد چه سخنانى بوده است در ميان مفسران گفتگو است. معروف اين است که همان جملات سوره اعراف مى ‏باشد: «قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ»؛ گفتند: خداوندا ما بر خود ستم کرديم، اگر تو ما را نبخشى و بر ما رحم نکنى از زيانکاران خواهيم بود.(3)
بعضى گفته ‏اند منظور از کلمات، اين دعا و نيايش بوده است:
"اللهم لا اله الا انت سبحانک و بحمدک رب انى ظلمت نفسى فاغفر لى انک خير الغافرين.
اللهم لا اله الا انت سبحانک و بحمدک رب انى ظلمت نفسى فارحمنى انک خير الراحمين.
اللهم لا اله الا انت سبحانک و بحمدک رب انى ظلمت نفسى فتب على انک انت التواب الرحيم."
پروردگارا! معبودى جز تو نيست، پاک و منزهى، تو را ستايش مى‏ کنم، من به خود ستم کردم مرا ببخش که بهترين بخشندگانى.
خداوندا! معبودى جز تو نيست، پاک و منزهى، تو را ستايش مى ‏کنم، من به خود ستم کردم بر من رحم کن که بهترين رحم کنندگانى.
بار الها! معبودى جز تو نيست، پاک و منزهى، تو را حمد مى ‏گويم، من به خويش ستم کردم، رحمتت را شامل حال من کن و توبه ‏ام را بپذير که تو تواب و رحيمى".
اين موضوع در روايتى از امام باقر (ع) نقل شده است.(4)
نظير همين تعبيرات در آيات ديگر قرآن در مورد يونس (ع) و موسى (ع) مى‏ خوانيم. يونس به هنگام در خواست بخشش از خدا مى‏ گويد:«سُبْحانَک إِنِّي کنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ»؛ خداوندا منزهى من از کسانى هستم که به خود ستم کردم، مرا ببخش و خدا او را بخشيد.(5)
در روايات متعددى که از طرق اهل بيت (ع) وارد شده است مى ‏خوانيم که مقصود از کلمات، تعليم اسماء بهترين مخلوق خدا يعنى محمد و على و فاطمه و حسن و حسين علیهم السلام بوده است، و آدم با توسل به اين کلمات از درگاه خداوند تقاضاى بخشش نمود و خدا او را بخشيد.
لازم به ذکر است اين تفسيرهاى سه ‏گانه هيچ گونه منافاتى با هم ندارد، چرا که ممکن است مجموع اين کلمات به آدم، تعليم شده باشد تا با توجه به حقيقت و عمق باطن آن ها انقلاب روحى تمام عيار، براى او حاصل گرديده و خدا او را مشمول لطف و هدايتش قرار دهد.(6)

____________

  1. تفسير نمونه، ج ‏1، ص 171.
  2. ترجمه الميزان، ج ‏1، ص 180.
  3. اعراف/23.
  4. مجمع البيان، ذيل آيات مورد بحث.
  5. قصص/16.
  6. تفسير نمونه، ج ‏1، ص 198.

[="Tahoma"]یکدیگرکشی، مجازات گوساله پرستی

پرسش:
در آیه 54 سوره بقره، مراد از به قتل رساندن یکدیگر چه بوده است؟

پاسخ:
«وَ إِذْ قَالَ مُوسىَ‏ لِقَوْمِهِ يَاقَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَكُم بِاتخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُواْ إِلىَ‏ بَارِئكُمْ فَاقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ ذَالِكُمْ خَيرٌ لَّكُمْ عِندَ بَارِئكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيم‏»؛ و زمانى را كه موسى به قوم خود گفت: «اى قوم من! شما با انتخاب گوساله (براى پرستش) به خود ستم كرديد! پس توبه كنيد و به سوى خالق خود باز گرديد! و خود را [يكديگر را] به قتل برسانيد! اين كار، براى شما در پيشگاه پروردگارتان بهتر است.» سپس خداوند توبه شما را پذيرفت زيرا كه او توبه‏پذير و رحيم است.(1)
فرمان اعدام دسته جمعى گروه کثيرى از گنهکاران به دست خودشان صادر شد. اين فرمان به نحو خاصى مى‏ بايست اجرا شود، يعنى خود آن ها بايد شمشير به دست گيرند و اقدام به قتل يکديگر کنند که هم کشته ‏شدنش عذاب است و هم کشتن دوستان و آشنايان.
طبق نقل بعضى از روايات موسى دستور داد در يک شب تاريک تمام کسانى که گوساله ‏پرستى کرده بودند غسل کنند و کفن بپوشند و صف کشيده شمشير در ميان يکديگر نهند.(2)
در مجمع البیان گفته شده: يعنى بى ‏گناهان گناهکاران را بکشند مانند آيه کريمه «فَإِذا دَخَلْتُمْ بُيُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى‏ أَنْفُسِکمْ»؛ چون به خانه ‏اى در آمديد خويشتن را سلامى گوئيد(3)، يعنى بعضى از شما به بعضى ديگر سلام گويد.(از ابن عباس)
معناى آيه اين است که همه آماده کشته شدن شويد و اين آمادگى گويى کشتن خود آن ها است.(از جبائى و ابن اسحاق)
اما چه کسى مأمور قتل شد؟ در اين که چه کسى مأمور شد آنان را بکشد اختلاف است.
بعضى می گويند: موسى فرمان داد که همه غسل کنند و کفن بپوشند و در صفّ تشکيل داده بايستند، و هارون با 12 هزار افرادى که به گوساله پرستى نگرائيده بودند، آمد و آنان در حالى که شمشيرهاى لب تيز در دست داشتند شروع به کشتن کردند تا هفتاد هزار تن کشته شد، و خدا از گناه بقيّه گذشت.
بعضى گفته ‏اند: آنان دو صف شده و هر کدام ديگرى را می زدند تا هفتاد هزار کشته شد.
قول سوّم آن است که آنان را تاريکى شديد فرا گرفت و شروع به کشتن همديگر کردند تا وقتى هوا روشن شد و معلوم گرديد که هفتاد هزار نفر کشته شده است.
روايت شده است در حالى که بنى اسرائيل يکديگر را مى ‏کشتند موسى و هارون براى آنان دعا و طلب آمرزش مى ‏نمودند، تا وحى آمد که ديگر همديگر را نکشند و توبه باقيماندگان پذيرفته شد.
علّت اين که خدا فرمان داد بنى اسرائيل همه يکديگر را بکشند اين بود که اگر چه دسته ‏اى از آنان گوساله نپرستيده و آن را کارى باطل و زشت دانسته بودند، ولى گناه اين دسته آن بود که ديگران را از گوساله پرستى نهى و منع نکردند؛ لذا اين فرمان سخت که عذاب و عقوبت شرک دسته ‏اى و سکوت ديگران بود به آنان متوجّه شد که همديگر را بکشند، و مردمى که با ديدن آن همه آيات توحيد باز به کفر و شرک گرائيدند بى شک سزاوار چنين شکنجه و عقوبتى بودند.(از ابن جریح)
رمّانى می گويد: با توجه به اين که بايد اين تکليف (کشتن يکديگر) مانند هر تکليف ديگرى براى مردم لطفى و مصلحتى را در برداشته باشد. اگر سؤال شود که با اين تکليف، آنان کشته مي شدند و پس از مرگ ديگر چه لطفى و چه مصلحتى خواهد بود؟ جواب آن است که وقتى آنان به کشتن يکديگر مکلّف شدند پس تکليف هر يک کشتن ديگرى بود و اين تکليف، لطف و مصلحت در برداشت زيرا در باره هر کدام اين احتمال بود که زنده بماند و لو به مقدارى که واجبى انجام دهد. نظير فريضه جهاد و جنگ با مشرکان که خود، لطف و نتيجه ‏اش کشتن دشمنان و يا رسيدن به شهادت است و خداوند بدان، امر کرده و مجاهدان را ستوده است.
تاريخ نويسان نقل مى ‏کنند که گوساله پرستان موظّف شدند که بر کشته شدن صبر و تحمّل کنند تا بعضى ديگر را بکشند و کشته شدن افراد، شهادت آنان و توبه باقي ماندگان گرديد.
اما بنا بقول کسانى که مي گويند: آنان فقط مأمور شدند که خود را آماده کشته شدن کنند، ديگر سؤال و اشکالى نخواهد بود، زيرا بنا بر اين آنان مأمور بکشتن خود نبودند.(4)

____________

  1. بقره/54.
  2. تفسير نمونه، ج ‏1، ص 256.
  3. نور/61.
  4. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‏1، ص 178.

[="Tahoma"]دشمنان جبرائیل

پرسش:
با توجه به آیه 97 و 98 سوره بقره، چه کسانی و چگونه با جبرئیل دشمنی کردند و منظور از دشمنی با فرشتگان چیست؟

پاسخ:
«قُلْ مَن كاَنَ عَدُوًّا لِّجِبرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلىَ‏ قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقًا لِّمَا بَينْ‏َ يَدَيْهِ وَ هُدًى وَ بُشْرَى‏ لِلْمُؤْمِنِينَ مَن كاَنَ عَدُوًّا لِّلَّهِ وَ مَلَئكَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبرِيلَ وَ مِيكَئلَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِّلْكَافِرِين‏»؛ (آن ها مى ‏گويند: «چون فرشته ‏اى كه وحى را بر تو نازل مى‏ كند، جبرئيل است، و ما با جبرئيل دشمن هستيم، به تو ايمان نمى ‏آوريم!») بگو: «كسى كه دشمن جبرئيل باشد (در حقيقت دشمن خداست) چرا كه او به فرمان خدا، قرآن را بر قلب تو نازل كرده است در حالى كه كتب آسمانى پيشين را تصديق مى ‏كند و هدايت و بشارت است براى مؤمنان.» كسى كه دشمن خدا و فرشتگان و رسولان او و جبرئيل و ميكائيل باشد (كافر است و) خداوند دشمن كافران است.(1)
در ابتدا شأن نزول این دو آيه را عرض کنم تا جواب مشخص شود. هنگامى که پيامبر (ص) به مدينه آمدند روزى ابن صوريا (يکى از علماى يهود) با جمعى از يهود فدک نزد پيامبر اسلام (ص) آمدند و سؤالات گوناگونى از حضرتش کردند، و نشانه ‏هايى را که گواه نبوت و رسالت او بود جستجو نمودند، از جمله گفتند: اى محمد خواب تو چگونه است؟ زيرا به ما اطلاعاتى در باره خواب پيامبر موعود داده شده است، فرمود: "تنام عيناى و قلبى يقظان؛ چشم من به خواب مى ‏رود اما قلبم بيدار است". گفتند راست گفتى اى محمد! و پس از سؤالات متعدد ديگر، ابن صوريا گفت: يک سؤال باقى مانده که اگر آن را صحيح جواب دهى به تو ايمان مى ‏آوريم و از تو پيروى خواهيم کرد، نام آن فرشته‏ اى که بر تو نازل مى‏ شود چيست؟ فرمود: جبرئيل است.
"ابن صوريا" گفت: او دشمن ما است، دستورهاى مشکل در باره جهاد و جنگ مى ‏آورد، اما ميکائيل هميشه دستورهاى ساده و راحت آورده، اگر فرشته وحى تو ميکائيل بود به تو ايمان مى ‏آورديم.(2)
بررسى شأن نزول آيه فوق، انسان را بار ديگر به ياد بهانه‏ جوئي هاى ملت يهود مى ‏اندازد که از زمان پيامبر بزرگوار موسى (ع) تاکنون اين برنامه را دنبال کرده‏ اند، و براى شانه خالى کردن از زير بار حق هر زمان به سراغ بهانه‏ اى مى ‏روند. در اين جا تنها بهانه اين است که چون جبرئيل فرشته وحى تو است و تکاليف سنگين خدا را ابلاغ مى‏ کند ما ايمان نمى ‏آوريم، ما دشمن او هستيم اگر فرشته وحى ميکائيل بود، بسيار خوب بود، ايمان مى ‏آورديم.
از اينان بايد پرسيد مگر فرشتگان الهى با يکديگر از نظر انجام وظيفه فرق دارند؟ اصولا مگر آن ها طبق خواسته خودشان عمل مى ‏کنند يا از پيش خود چيزى مى ‏گويند؟ آن ها همان گونه ‏اند که قرآن معرفى کرده «لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ»؛ هر چه خداوند دستور دهد همان را انجام مى ‏دهند.(3)
به هر حال قرآن در پاسخ اين بهانه‏ جوئيها چنين مى‏ گويد: به آن ها بگو هر کس دشمن جبرئيل باشد (در حقيقت دشمن خدا است) چرا که او به فرمان خدا قرآن را بر قلب تو نازل کرده است: «قُلْ مَنْ کانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى‏ قَلْبِک بِإِذْنِ اللَّهِ)».(4)
پس منظور، يهوديان هستند که با ايمان نياوردن دشمني کردند و وحي فرستاده توسط جبرئيل را قبول نمي کردند.

___________

  1. بقره/97و98.
  2. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‏1، ص 274.
  3. تحريم/6.
  4. تفسير نمونه، ج ‏1، ص 361.

[="Tahoma"]اسباط چه کسانی هستند؟

پرسش:
در آیه های 136 و 140 سوره بقره، الأسْبَاطَ چه کسانی هستند؟

پاسخ:
"سبط" (بر وزن حفظ) و "سبط" (بر وزن ثبت) و انبساط در اصل به معنى گسترش و توسعه چيزى به آسانى و راحتى است، و گاهى به درخت، "سبط" (بر وزن سبد) گفته مى ‏شود، زيرا شاخه ‏هاى آن به راحتى گسترده مى‏ گردد، فرزندان و شاخه ‏هاى يک فاميل را "سبط" و "اسباط" مى ‏گويند، به خاطر گسترشى که در نسل پيدا مى‏ شود.
منظور از اسباط تيره‏ ها و قبائل بنى اسرائيل يا فرزندانى است که از اولاد دوازده ‏گانه يعقوب به وجود آمدند، و چون در ميان آنها پيامبرانى وجود داشته‏ اند، در آيه بالا آن ها را جزو کسانى مى ‏شمارد که آيات خدا بر آن ها نازل گرديده است.
بنا بر اين منظور قبائل بنى اسرائيل يا قبائل فرزندان يعقوب است که پيامبرانى داشتند، نه خود فرزندان يعقوب، تا گفته شود همه آن ها صلاحيت پيامبرى نداشتند؛ چرا که آن ها در باره برادر خود مرتکب گناه شدند.(1)
شيخ طبرسي در مجمع البيان مي فرمايد: قتاده می گويد: "منظور از «اسباط» فرزندان يعقوب می باشد که از آن ها جمعيتى بوجود آمد". سدى و ربيع و محمّد بن اسحاق نيز همين قول را قائلند.
بسيارى از مفسرين مي گويند همه آن ها پيغمبر بودند؛ ولى طبق اصول مذهب ما نمی توان اين معنا را قبول کرد، زيرا ناگفته پيدا است که آن چه آن ها نسبت به يوسف انجام دادند معصيت بود، و حال آن که يکى از اصول مذهب ما اين است که پيغمبر بايد از معاصى و کارهاى قبيح کوچک و بزرگ معصوم و منزّه باشد.
در قرآن هم دليلى بر پيغمبر بودن همه آنان وجود ندارد. و جمله ما «أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ» دلالت ندارد که همه آن ها پيغمبر بودند، زيرا ممکن است که نزول آيات فقط بر بعضى از آن ها که مرتکب معصيت نشده‏ اند و پيغمبر بوده ‏اند صورت گرفته باشد، نه بر همه آن ها. يعنى احتمال می رود که استعمال جمله «ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ» مثل «ما أُنْزِلَ إِلَيْنا» باشد. يعنى همان طورى که نزول قرآن تنها به پيغمبر اسلام صلى اللَّه عليه و آله بوده ولى چون مسلمانان مأمور بودند که به آن عمل کنند، به همه آن ها نسبت داده شده است.
درباره «اسباط» نيز نزول آيات الهى واقعاً بر بعضى از آن ها بوده، ولى چون مأمور بوده ‏اند که به آن عمل نمايند به همه آنها نسبت داده شده است.
عياشى در تفسير خود از حنان بن سدير نقل مي کند که به حضرت باقر عليه السلام گفتم: آيا فرزند يعقوب عليه السلام پيغمبر بودند؟ حضرتش فرمود: نه. پيغمبرزاده بودند و پس از اين که از معصيت خود توبه کردند در حال سعادت از دنيا درگذشتند.(2)

__________

  1. تفسير نمونه، ج ‏1، ص 471.
  2. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‏2، ص 76.

[="Tahoma"]نماز وُسطی

پرسش:
با توجه به آیه 238 سوره بقره، منظور از «الصَّلاَةِ الْوُسْطَى» چه نمازی است؟

پاسخ:
«حَافِظُواْ عَلىَ الصَّلَوَاتِ وَ الصَّلَوةِ الْوُسْطَى‏ وَ قُومُواْ لِلَّهِ قَنِتِين‏»؛ در انجام همه نمازها، (به خصوص) نماز وسطى [نماز ظهر] كوشا باشيد! و از روى خضوع و اطاعت، براى خدا بپاخيزيد!(1)
در اين که منظور از "صلوة وسطى" (نماز ميانه) چيست؟ مفسران، تفسيرهاى زيادى ذکر کرده و براى هر يک از اين اقوال توجيهى ذکر شده؛ ولى با قرائن مختلفى که در دست است روشن است که منظور همان نماز ظهر است، زيرا علاوه بر اين که نماز ظهر در وسط روز انجام مى ‏شود، و شان نزول آيه نيز گواهى مى ‏دهد، و روايات متعددى که از معصومين (ع) نقل شده بر آن تاکيد دارند.
تاکيد روى اين نماز به خاطر اين بوده که بر اثر گرمى هواى نيمروز تابستان، يا گرفتاری هاى شديد کسب و کار، نسبت به آن کمتر اهميت مى ‏دادند، آيه فوق اهميت نماز وسطى، و لزوم محافظت بر آن را مورد تاکيد قرار داده است.
مشهور در ميان فقهاى شيعه اين است که منظور نماز ظهر است، بلکه ادعاى اجماع بر آن شده و چندين روايت معتبر (2) به اين معنى گواهى مى ‏دهد؛ و قول شاذ و ضعيفى مى‏ گويد: منظور نماز عصر است. فقهاى اهل سنت غالبا طرفدار اين هستند و به رواياتى استدلال کرده ‏اند که سند قابل ملاحظه ‏اى ندارد و اصحاب از آن اعراض کرده ‏اند.(3)

____________

  1. بقره/238.
  2. وسائل الشيعه، جلد 3 صفحه 14، باب 5.
  3. تفسير نمونه، ج ‏2، ص 207.

[="Tahoma"]ترک جهاد و ترس از طاعون

پرسش:
در آیه 243 سوره بقره، داستان از چه قرار بوده است؟

پاسخ:
«أَ لَمْ تَرَ إِلىَ الَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْيَاهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلىَ النَّاسِ وَ لَاكِنَّ أَكْثرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُون‏»؛ آيا نديدى جمعيتى را كه از ترس مرگ، از خانه‏ هاى خود فرار كردند؟ و آنان، هزارها نفر بودند (كه به بهانه بيمارى طاعون، از شركت در ميدان جهاد خوددارى نمودند). خداوند به آنها گفت: بميريد! (و به همان بيمارى، كه آن را بهانه قرار داده بودند، مردند.) سپس خدا آنها را زنده كرد (و ماجراى زندگى آنها را درس عبرتى براى آيندگان قرار داد.) خداوند نسبت به بندگان خود احسان مى‏ كند ولى بيشتر مردم، شكر (او را) بجا نمى ‏آورند.(1)
در شان نزول این آيه چنين گفته شده است: در يکى از شهرهاى "شام" بيمارى طاعون راه يافت و با سرعتى عجيب و سرسام ‏آور مردم يکى پس از ديگرى از دنيا مى‏ رفتند. در اين ميان عده بسيارى به اين اميد که شايد از چنگال مرگ رهايى يابند، آن محيط و ديار را ترک گفتند. از آن جا که آن ها پس از فرار از محيط خود و رهايى از مرگ، در خود احساس قدرت و استقلالى نموده و با ناديده گرفتن اراده الهى و چشم دوختن به عوامل طبيعى دچار غرور شدند پروردگار، آن ها را نيز در همان بيابان به همان بيمارى نابود ساخت.
از بعضى روايات استفاده مى ‏شود که اصل آمدن بيمارى مزبور در اين سرزمين به عنوان مجازات بود، زيرا پيشوا و رهبر آنان از آنان خواست که خود را براى مبارزه آماده کنند و از شهر خارج گردند. آن ها به بهانه اين که در محيط جنگ مرض طاعون است از رفتن به ميدان جنگ خوددارى کردند. پروردگار آن ها را به همان چيزى که از آن هراس داشتند و بهانه فرار قرار داده بودند مبتلا ساخت و بيمارى طاعون در آن ها شايع شد. آن ها خانه‏ هاى خود را خالى کرده و براى نجات از طاعون فرار کردند و در بيابان همگى از بين رفتند. مدت ها از اين جريان گذشت و "حزقيل" ـ که يکى از پيامبران بنى اسرائيل بود ـ از آن جا عبور نمود و از خدا خواست که آن ها را زنده کند. خداوند دعاى او را اجابت نمود و آن ها به زندگى بازگشتند.
اين آيه، همان گونه که در شان نزول آمد، اشاره سر بسته و در عين حال آموزنده‏ اى است به سرگذشت عجيب يکى از اقوام پيشين، که بيمارى مسرى و وحشتناکى در محيط آن ها ظاهر گشت، و هزاران نفر، از آن منطقه فرار کردند.(2)
در مجمع البيان آمده بعضى می گويند اينان جمعيت خود "حزقيل" بودند که خداوند پس از هشت روز آن ها را زنده کرد؛ به علت اين که حزقيل به طلب آن ها بيرون آمد و وقتى ديد همه مرده‏ اند به گريه افتاد و عرض کرد: خدايا من در ميان قوم و جمعيتى بودم که همه به حمد و تسبيح و تقديس تو سرگرم و مشغول بودند، اينک تنها شدم و براى من قوم و جمعيتى باقى نماند. خداوند به او وحى نمود که زندگى و حيات اين ها را در دست تو قرار دادم. حزقيل خطاب به آن ها کرده و گفت: «به اذن خدا زنده شويد» پس همه زنده شدند.
از امام باقر عليه السلام سؤال شد آيا خدا آن ها را زنده کرد تا مردم آن ها را ببينند، و مجدداً آن ها را نابود کرد؛ يا اين که آن ها را زنده کرد و بازگرداند به دنيا تا به خانه خود رفته و غذا بخورند.
حضرت فرمود: نه! خداوند آن ها را زنده کرد تا بار ديگر در خانه‏ هاى خودشان سکونت کنند و غذا بخورند و آميزش داشته باشند و مدتى که خدا مي خواست زنده بودند و سپس هر کدام با اجل هاى خود مردند.(3)

__________

  1. بقره/243.
  2. تفسير نمونه، ج ‏2، ص 219.
  3. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‏3، ص 68و 69.

[="Tahoma"]طالوت و جالوت

پرسش:
با توجه به آیه 247 تا 251 سوره بقره طالوت و جالوت که بودند؟

پاسخ:
"طالوت" اسم غير عربی (عبری يا سريانی) و "عَلَم" است(1)، و در لغت به معنی مطلوب بوده و نام "شاؤل بن قيس" از نوادگان بنيامين فرزند يعقوب نبی (ع) می­ باشد.(2)
وی اولين پادشاه بني اسرائيل است که در بعضي علوم متبحر بوده و دارای جثه ‌ای بزرگ، خوش هيکل، قوی، قهرمان و شجاع بوده است.(3)
نام طالوت دو بار در قرآن آمده است، وی ابتدا شهرتی نداشت و در مصر با پدرش در يکی از دهکده ‌های ساحل رودخانه زندگی می ‌کرد.(4)
نقل است بنی اسرائيل بعد از درگذشت موسی (ع) مرتکب گناهان شده و از فرمان خدا، سرپيچی می ‌کردند، خداوند به همين جرم شخصی به نام جالوت را بر ايشان مسلط ساخت، وی بني اسرائيل را آزار می داد و آن ‌ها را از سرزمينشان بيرون می ‌کرد(5)؛ احکام تورات را فرو می ‌گذاشت از مردم باج می ‌گرفت، سرانجام خداوند شمعون يا اشموئيل را بر بني اسرائيل به پيامبری برگزيد(6). بنی اسرائيل از او خواستند تا رهبر و اميری برای آن ها انتخاب کند تا همگی تحت فرمان و هدايت او با دشمن نبرد کنند و عزت از دست رفته خود را بازيابند.(7)
در مورد طالوت گفته شده او مردى بلند قامت و تنومند و خوش اندام بود، اعصابى محکم و نيرومند داشت، و از نظر قواى روحى نيز بسيار زيرک و دانشمند و با تدبير بود. و بعضى علت انتخاب نام طالوت را براى وى، همان طول قامت او مى دانند، ولى با اين همه شهرتى نداشت، و با پدرش در يکى از دهکده ها در ساحل رودخانه اى مى زيست و چهارپايان پدر را به چرا مى برد و کشاورزى مى کرد. قرآن به سرگذشت و سرانجام او اشاره نکرده است و در مورد سرانجام طالوت اختلافاتی وجود دارد، برخی گويند نخوت و غرور پيروزی او را از راه حق دور ساخت و (به سبب محبوبيتی که داود در بنی اسرائيل داشت) نسبت به او حسادت کرد و در نبردی که با فلسطينی ها داشت کشته شد(8). برخی گويند در اثر اين حسادت به توبه و پشيمانی روی آورد و آوارۀ بيابان ها شد، محل دفن او را "اران"(اران نام تاریخی بخشی از منطقه جنوب قفقاز مابین ساحل شمالی رود ارس و رود کورا شامل قره باغ علیا در جمهوری آذربایجان فعلی است) می ‌دانند.(9)
نام جالوت 3 بار در آیات 249 تا 251 سورۀ بقره آمده است. در این آیات از طالوت و نبرد قوم او با جالوت و سپاه اندک مؤمنان در این رویارویی، انذار طالوت به سپاهش دربارۀ نوشیدن از نهری در مسیرشان، مقابلۀ داوود با جالوت و در نهایت پیروی مؤمنان توصیف کوتاه و گذرایی شده است. لغت ‌شناسان متقدم، گاه جالوت را با اصل و ریشه ‌ای عربی (جول، به معنای تغییر مکان دادن) یاد کرده‌‌ اند(10)، و گاه آن را نامی غیرعربی و غیرمنصرف دانسته ‌اند(11)؛ اما برخی از پژوهشگران متأخر و خاورشناسان مشخصاً به اشتقاق عبری آن اشاره کرده ‌ا ند .
آن چه در قرآن کریم به اختصار آمده، در تفاسیر و روایات به تفصیل توضیح داده شده است. براساس روایاتِ تفسیری، پس از موسى (ع) قوم بنی اسرائیل طاغی شدند و از دین بازگشتند؛ پس خداوند عذاب خود را در قالب تسلطِ عمالیق بر ایشان آشکار نمود. بدین‌ شرح که جالوت پادشاه عمالیق ضمن چیرگی بر بنی اسرائیل، زنان و مردان آن ها را اسیر کرد و تابوت عهد را از آنان گرفت. با گذشت زمان، قوم به درگاه پروردگار دعا کردند و خلاصی طلب نمودند. خداوند از میان سبط لاویان، نبی خود را بر ایشان مبعوث کرد و از سبط بنیامین پادشاهی را به طالوت عطا فرمود.
براساس قصص قرآنی طالوت سپاه خود را برای مقابله و باز گرفتن حقوق قوم خویش از جالوتیان آراست. به هنگام رویاروییِ دو سپاه، جالوت، فرمانده عمالیق که بسیار قدرتمند می ‌نمود، با رجزخوانی سپاه طالوت را تحریک می ‌کرد و کسی را یارای مقابله با او نبود. طالوت شرط کرد اگر کسی بتواند در برابر جالوت ایستادگی کند و او را از میان بردارد، افزون بر آن که دختر خود را به زنی به او می ‌دهد، نیمی (یا به روایتی ثلث) از حکومت و پادشاهی خود را بدو خواهد بخشید. داوود که سپاهیِ جوانی بود، بی ‌سلاحی درخور، و تنها با فلاخن و سنگهایش به نبرد با جالوت رفت. جالوت به استهزای او پرداخت و وی را از خویشتن به مرگ سپردن بر حذر داشت؛ اما داوود به خواست خدا به راحتی بر او غلبه کرد و همین امر اسباب شکست قوم جالوت را فراهم آورد.(12)

___________

  1. راغب اصفهاني، مفردات، تهران، مرتضوي، 1374، دوم، ج 2، ص 520.
  2. مستر هاکس، قاموس کتاب مقدس، بيروت، بي نا، 1928م، ص 511.
  3. شبستري، عبدالحسين، اعلام قرآن، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1379، اول،‌ ص 531.
  4. مکارم شيرازي، ناصر و همکاران، تفسير نمونه، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1371، بيست و چهارم، ج 2، ص 167.
  5. طباطبائي، محمد حسين، تفسير الميزان، ترجمه محمدباقر موسوي همداني، تهران، دفتر انتشارات اسلامي، بي تا، ج 2، ص 449، مضمون روايت.
  6. حاج سيد جوادي، احمد صدر، و بهاء الدين خرمشاهي و کامران فاني، دايره المعارف تشيع، تهران، نشر شهيد سعيد محبي، 1383، اول، پيشين، ص 452.
  7. بقره/246، تفسير نمونه، پيشين، ص 166.
  8. خزائلي، اعلام قرآن، تهران، اميرکبير، 1371، چهارم، ص 423.
  9. دايره المعارف تشيع، پيشين، ص 253.
  10. راغب اصفهانی، حسین، المفردات فی غریب القرآن، ص 104، قم، 1404ق؛ طریحی فخرالدین، مجمع البحرین، ج 1، ص 432 به کوشش احمد حسینی، قم، 1408ق/1367ش.
  11. زبیدی، محمد، تاج العروس، ج 1،ص 535 به کوشش علی شیری، بیروت؛ ابن منظور، لسان العرب؛ احمد بن‌حنبل، ذیل جبت، مسند، قاهره.
  12. طبری، تفسیر، ج 2، ص 849 و843، بيروت؛ ابن طاووس، علی، سعد السعود، ص 66-67، قم.

[="Tahoma"]پیامبران برابر یا برخی برتر؟

پرسش:
با توجه به آیه 285 سوره بقره بین رسولان پروردگار هیچ فرقی نیست و همه برابرند؟

پاسخ:
در قرآن دو مطلب زیر بیان شده است:
1. بین انبیاء نباید فرق بگذارید: «الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لَمْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ»؛ و کسانى که به خدا و پیامبرانش ایمان آورده و میان هیچ کدام از آنان فرقى نگذاشته‏ اند.(1)
2. برخى انبیا بر برخى دیگر رجحان و فضیلت دارند: «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْض مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ... »؛ برخى از آن پیامبران را بر برخى دیگر برترى بخشیدیم. از آنان، کسى بود که خدا با او سخن گفت و درجات بعضى از آنان را بالا برد.(2)
از جمع این آیات استفاده مى‏ شود که موضوع اول در این جهت است که همه فرستاده خدا و از سوى او هستند و بر همگى خداپرستان لازم است که در اعتقاد به حقانیت پیامبران، تفاوت قائل نشوند، و این گونه نباشد که به برخى ایمان بیاورند و به برخى ایمان نیاورند؛ ولى موضوع دوم، درباره مقایسه پیامبران با یکدیگر است.
از این رو، همه مفسران بر آنند که در تفسیر آیات قرآن کریم، نباید به یک آیه بسنده کرد؛ بلکه باید همه آیات قرآن کریم را ـ به ویژه آیاتى که درباره یک موضوع هستند ـ در کنار هم قرار داد و پس از بررسى همه آن ها و کنکاش در ارتباط آیه‏ ها با یکدیگر یا عدم آن، اقدام به تفسیر و برداشت کرد.
از این جهت، هر چند در این آیه و آیات دیگرى از قرآن کریم، آمده است که میان رسولان فرقى نیست، اما در قرآن کریم، آیاتى داریم که بر برترى و فضیلت برخى انبیا بر بعضى دیگر، به صراحت، اشاره دارد. به جز آیه 253 سوره بقره، مى ‏توان از این آیه نیز یاد کرد: «وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلى‏ بَعْض»؛ در حقیقت، بعضى از انبیاء را بر بعضى دیگر، برترى بخشیدیم.(3)
در نتیجه، به روشنى ثابت مى ‏شود که همه پیامبران الهى با این که از نظر نبوت و رسالت، همانند هم بودند و ما نباید در حقانیت آن ها تفاوت قایل شویم، اما از جهت مقام علمى، گستره رسالت و تلاش هدایت‏ گرى، در مقایسه با یکدیگر، یکسان نبودند.(4)
برترى حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) بر دیگر پیامبران بزرگ را این ‏گونه مى ‏توان تفسیر کرد.

___________

  1. نساء/152.
  2. بقره/253.
  3. اسراء/55.
  4. المیزان، ج 2، ص 470؛ تفسیر نمونه، ج 2 ص 254 و ج 4، ص 191.

[="Tahoma"]مسجد بیت المقدس

پرسش:
مسجد بیت المقدس چه زمانی و توسط چه کسی ساخته شده است؟

پاسخ:
تحقیق درباره بیت المقدس و تعیین زمان مناسب و شخصیتی که این بناء مقدس را پی ریزی کرده، به دلیل قدمت تاریخی و باستانی این مکان، و تحریفاتی که دلائل سیاسی و فرهنگی در مسیر آن بوجود آمده کاری طاقت فرساست.
آن گونه که در کتب تاریخی و دست نوشته های باستانی ضبط شده، بنای شهر بیت المقدس یک سابقه تاریخی پنج هزار ساله دارد. در ابتدا قبیله ای از اعراب کنعان به نام یبوسیان به این منطقه مهاجرت کرده و شهر یبوس (قدس) را با حصارهای محکم برای خود بنا کردند. بانی شهر مَلِکیصاُدق معروف به ملک السلام پادشاه یبوس است(1)؛ که بعد ها این شهر به نام فلسطین نامیده شده، و حدود چهار هزار سال قبل با ورود و اقامت حضرت حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام در فلسطین و بیت المقدس، اولاد او در این منطقه موطن گزیدند و بنی اسرائیل نامیده شدند، که بعدها بر اثر قحطی برای کمک گرفتن از حضرت یوسف علیه السلام راهی دربار مصر شدند، و با اقامت در مصر مورد اسارت و آزار فرعونیان قرار گرفتند.(2)
بنی اسرائیل پس از آن که به هدایت حضرت موسی علیه السلام از اسارت و بندگی فرعونیان نجات یافتند، در 3000 سال قبل در جنگی که تحت فرمان حضرت داود علیه السلام کردند بر ساکنان اورشلیم که بت پرست بودند فائق آمده و با تصرف اورشلیم، آن را مرکز حکومت کشور خویش قراردادند.(3)
داود علیه السلام به کمک مهندسین و معماران و چوب های جنگلی و ابزاری که از منطقه شمال یعنی لبنان و سوریه امروزی آورده بودند، ساختمان معبد بزرگ را در بیت المقدس آغاز نمودند، و بر حسب وصیت داود علیه السلام فرزندش سلیمان علیه السلام ساختمان معبد را به پایان رسانید، که به همین جهت به هیکل سلیمان معروف است.(4)
بعد ها بخت النصر در سال 586 (ق. م) در حمله خود شهر بیت المقدس و هیکل سلیمان را ویران ساخت که بعدها توسط پادشاه ایران خرابی ها ترمیم شد، تا سال 135 (ب. م) که رومیان با حمله به شهر و قتل و غارت معبد را به کلی نابود و به کشتزاری تبدیل نمودند.(5)
در سال 636 میلادی لشکر اسلام به فتح فلسطین و سوریه و لبنان و اردن نائل شد، و شهر بیت المقدس وارد دوره جدید و باشکوه خود شد. این جنگ در زمان خلیفه اول شروع شد که با وفات او و جانشینی خلیفه دوم به سردمداری ابوعبیده(6) ادامه پیدا کرد، تا این که به گواه تاریخ با توصیه حضرت علی علیه السلام به خلیفه دوم وی بسوی شام رهسپار شد(7)، و طی امان نامه ای که به مردم شهر داد وارد شهر شده و مسلمانان به استناد مفاد آیات نخست سوره اسراء و اهمیتی که بیت المقدس برایشان داشت مبادرت به ساختن مسجد در همان محل معبد سلیمان کردند(سال 17 هجرت).(8)
با این حال ابن جوزی در کتاب تاریخ بیت المقدس، زمان ساخت این بناء را ـ بر طبق روایتی از صحیح بخاری ـ 40 سال بعد از مسجد الحرام می داند(9)، و بنا بر روایت ابن عباس مبنی بر این که مسجد الحرام در زمان حضرت آدم علیه السلام بنا شده و ایشان به نماز و طواف در آن جایگاه پرداختند(10) این گونه بر می آید که بعض اولیاء الله و پیامبران خدا مبادرت به ساختن این بناء در همان اوائل حضور بشر در زمین نموده باشند.(11)
خطابی، در کتاب اعلام خود به این مسئله اشاره داشته و در ادامه می گوید: سپس داود علیه السلام و سلیمان علیه السلام این بناء را وسعت داده و معبدی در آن ساخته اند.(12)
ولی یحیی عبد الاعظم قزوینی (فوت 271هـ.ق) در کتابش در باب ساخت بیت المقدس می گوید: اساس بیت المقدس را سام ابن نوح علیه السلام پی ریزی نمود و سپس داود علیه السلام و سلیمان علیه السلام آن را بناء و تکمیل کردند.(13)

_____________

  1. عبد الله ناصری طاهری، بین المقدس شهر پیامبران، انتشارات سروش، چاپ 1367، ص 19.
  2. مهندس جمیل موقد خوئی، مسجد الاقصی و بیت المقدس، نمایشگاه و نشر کتاب، قم، ص 16-14.
  3. همان.
  4. همان.
  5. همان.
  6. بین المقدس شهر پیامبران، ص 25.
  7. همان، ص 24.
  8. مسجد الاقصی و بیت المقدس، ص 16-14.
  9. ابن جوزی، تاریخ بیت المقدس، تحقیق: محمد زینهم محمد عزب، مکتبة اشقافة الدینیه، 526 ش، ص 35.
  10. همان، ص37.
  11. همان.
  12. همان.
  13. همان، ص 36.
http://porseman.org/q/show.aspx?id=113523

[="Tahoma"]راسخان در علم

پرسش:
در آیه 7 سوره عمران منظور از «الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ» چه کسانی هستند؟ در گذشته بودند یا در زمان حال نیز زندگی می کنند؟

پاسخ:
«هُوَ الَّذِى أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ ءَايَاتٌ محْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَ أُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ ... وَ مَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فىِ الْعِلْمِ يَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِ كلُ‏ٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا»؛ او كسى است كه اين كتاب (آسمانى) را بر تو نازل كرد، كه قسمتى از آن، آيات «محكم» [صريح و روشن‏] است كه اساس اين كتاب مى باشد (و هر گونه پيچيدگى در آيات ديگر، با مراجعه به اينها، برطرف مى‏ گردد.) و قسمتى از آن، «متشابه» است [آياتى كه به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات ديگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفى در آن مى‏ رود ولى با توجه به آيات محكم، تفسير آنها آشكار مى‏ گردد.] ...در حالى كه تفسير آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمى ‏دانند. (آنها كه به دنبال فهم و دركِ اسرارِ همه آيات قرآن در پرتو علم و دانش الهى) مى‏ گويند: «ما به همه آن ايمان آورديم همه از طرف پروردگارِ ماست.»(1)
در قرآن مجيد در دو مورد، اين تعبير به کار رفته است يکى در اين جا و ديگرى در سوره نساء که مى ‏فرمايد: «لکنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْک وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِک»؛ دانشمندان و راسخان در علم از اهل کتاب، به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پيش از تو نازل گرديده است ايمان مى ‏آورند.(2)
همان طور که از معنى لغوى اين کلمه استفاده مى‏ شود منظور از آن، کسانى هستند که در علم و دانش، ثابت قدم و صاحب‏ نظرند.
البته مفهوم اين کلمه يک مفهوم وسيع است که همه دانشمندان و متفکران را در بر مى ‏گيرد، ولى در ميان آن ها افراد ممتازى هستند که درخشندگى خاصى دارند و طبعا در درجه اول، در ميان مصاديق اين کلمه قرار گرفته ‏اند و هنگامى که اين تعبير ذکر مى ‏شود قبل از همه نظرها متوجه آنان مى‏ شود.
و اگر مشاهده مى ‏کنيم در روايات متعددى "راسخون فى العلم" به پيامبر گرامى اسلام (ص) و ائمه هدى (ع) تفسير شده، روى همين نظر است، زيرا آيات و کلمات قرآن مفاهيم وسيعى دارد که در ميان مصاديق آن، افراد نمونه و فوق العاده ‏اى ديده مى ‏شود که گاهى در تفسير آن ها تنها از آنان نام مى ‏برند.
در اصول کافى از امام باقر يا امام صادق (ع) نقل شده است که فرموند: " پيامبر خدا بزرگ ‏ترين راسخان در علم بود و تمام آن چه را خداوند بر او نازل کرده بود از تاويل و تنزيل قرآن مى‏ دانست، خداوند هرگز چيزى بر او نازل نکرد که تاويل آن را به او تعليم نکند؛ و او و اوصياى وى همه اين ها را مى‏ دانستند". روايات فراوان ديگرى در کتاب اصول کافى (3) و ساير کتب حديث در اين زمينه آمده است که نويسندگان تفسير "نور الثقلين" و تفسير "البرهان" در ذيل اين آيه آن ها را جمع‏ آورى نموده ‏اند و همانطور که اشاره شد.
تفسير "راسخون فى العلم" به پيامبر (ص) و ائمه هدى (ع) منافاتى با وسعت مفهوم اين تعبير ندارد، لذا از ابن عباس نقل شده که مى ‏گفت: "من هم از راسخان در علم هستم"؛ منتها هر کس به اندازه وسعت دانشش از اسرار و تاويل آيات قرآن، آگاه مى ‏گردد، و آنان که علمشان از علم بى ‏پايان پروردگار سرچشمه مى‏ گيرد، طبعا به همه اسرار و تاويل قرآن آشنا هستند، در حالى که ديگران تنها قسمتى از اين اسرار را مى ‏دانند.(4)
در مجمع البيان چنين آمده است: در ترتيب و نظم و معناى راسخون دو قول گفته شده است:
1. «راسخون» بوسيله "واو" به «اللَّه» عطف شده است. يعنى تفسير متشابهات را جز خدا و راسخان در علم کسى نمى ‏داند، و راسخان هستند که آن ها را دانسته‏ اند، در حالى که «يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا» مي گويند ما به آن ايمان آورده ‏ايم و همه از طرف خداوند است (اين معنا از امام محمد باقر (ع) نقل شده و ابن عباس و ربيع و محمد بن جعفر بن زبير نيز آن را گفته و ابو مسلم هم آن را اختيار کرده است).
و همين قول از امام باقر عليه السلام نقل شده است که فرمود: پيغمبر اکرم (ص) افضل راسخان در علم بود و تفسير و تأويل هر چه بر او نازل شد مى ‏دانست، و چيزى بر آن حضرت نازل نشد که تفسير آن را نداند، و خود او پس از او اوصياء گراميش تفسير و تأويل همه قرآن را مى ‏دانستند.
و مؤيد اين مطلب اين است که صحابه و تابعين، تمام آيات قرآن را تفسير کرده ‏اند و نقل نشده است که آنان در جايى توقف کرده بگويند: اين مورد از متشابهات است که جز خدا آن را نمى‏ داند و از تفسير آن خوددارى کرده باشند؛ و ابن عباس در اين آيه مي گفت: من از راسخان در علم هستم.
2. «واو» در راسخون، عطف نبوده و اول کلام است؛ بنا بر اين منظور اين است که تفسير متشابهات را جز خدا کسى نمى ‏داند، و کلمه «راسخون» اول کلام و مبتداء و جمله بعدى «يَقولُونَ ...» خبر آن است. (نقل از عائشه، عروة بن زبير، حسن، مالک، کسايى، فراء و جبائى).
بنا بر اين، اينان مى ‏گويند راسخون در علم نيز تفسير متشابهات را نمى‏ دانند؛ چيزى که هست همگى راسخون مي گويند ما به آن ها ايمان داريم.
بنابر اين تفسير، آن چه جز خدا کسى تأويل آن را نمى ‏داند از اين قبيل امور است: مدت زندگى اين امت، وقت رستاخيز، قيام ساعت، فانى شدن دنيا، زمانى که خورشيد از مغرب طلوع مي کند، موقع نزول عيسى (ع)، خروج دجال، و مانند آن ها از امورى که علم آن ها مخصوص خداوند عالم است.(5)

____________

  1. آل عمران/7.
  2. نساء/162.
  3. اصول کافى، ج 1، ص 213.
  4. تفسير نمونه، ج ‏2، ص 440.
  5. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‏3، ص 237.

[="Tahoma"]اولوالعلم

پرسش:
در آیه 18 سوره آل عمران منظور از «أُوْلُواْ الْعِلْمِ» چه کسی یا کسانی بوده اند؟

پاسخ:
«شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلَئكَةُ وَ أُوْلُواْ الْعِلْمِ قَائمَا بِالْقِسْطِ لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيم‏»؛ خداوند، (با ايجادِ نظامِ واحدِ جهانِ هستى،) گواهى مى‏ دهد كه معبودى جز او نيست و فرشتگان و صاحبان دانش، (هر كدام به گونه ‏اى بر اين مطلب،) گواهى مى ‏دهند در حالى كه (خداوند در تمام عالم) قيام به عدالت دارد معبودى جز او نيست، كه هم توانا و هم حكيم است.(1)
امام باقر عليه السلام فرمودند: مراد از «أُولُوا الْعِلْمِ» در آيه، انبياء و اوصياء هستند(2). لذا با نگاه به رواياتى که در تفسير آيه مبارکه رسيده مشخص می شود که مراد از «اولوا العلم» انبياء و اوصياء هستند.(3)
بنابر اين، انبياء و اوصياء نيز در سياق فرشتگان و خداوند متعال، وحدانيّت خداوند متعال را به گونه اى بيان و اعلان مى کنند، که آن گونه بيان از عهده غير انبياء و اوصياء بر نمى آيد؛ چرا که آنان از ساير خلايق، اعلم و اعرف هستند، و خدا را از همه بهتر مى شناسند. بلکه اگر دقيق تر نظر کنيم، همان معنايى که براى شهادت ملائکه ذکر شد، براى «اولوا العلم» نيز ثابت مى شود، اگر فراتر نباشد؛ چون انبياء و اوصياء نيز مأموران خداوند متعال هستند که "لا يفعلون إلاّ بما يؤمرون"؛ (یعنی انجام نمی دهند مگر آن چه از طرف خداوند امر شده باشد).
بنابر اين ائمّه، انبياء و اوصياء مأموران خداوند متعال هستند. افعالشان حاکى و مظهر اراده خداوند متعال خواهد بود، و اراده خدا عين حکمت، حقانيّت و عدالت است. آنان کارى بر خلاف اراده خداوند متعال انجام نمى دهند.
نکته: عدم تکرار کلمه شهادت بين «ملائکه» و «اولوا العلم» اشاره به همين جهت است که سنخ شهادت «اولوا العلم» ـ بنابر اين که انبياء و اوصياء باشند ـ از سنخ شهادت ملائکه است.
ولى اگر از روايات چشم پوشيم و «اولوا العلم» را به معناى انبياء و اوصياء ندانيم، مطلق اهل علم در هر رشته اى به خصوص رشته هاى علمى در زمينه خدا و خداشناسى، منظور خواهد بود، و ناگزير هر علمى به اندازه خودش مثبت است و هر عالمى در هر علمى از علوم، به قدر طاقت و قدرتش درباره وجود خداوند متعال و وحدانيّت او، اقامه دليل مى تواند کند و اين معنا را بيان نمايد.
و در تفسير نمونه آمده: "اولوا العلم‌" در آيه، کلي است و همه دانشمندان عامل و مؤمن را شامل مي ‌شود، و آن چه در روايات آمده‌، در واقع بيان برترين مصاديق است، و ترتيب در آيه می تواند به لحاظ عموميت آن باشد.(4)
به ديگر سخن‌، اگر تنها اهلبيت‌، مد نظر باشند، بي ترديد بر ملائکه مقدمند؛ ولي آيه همه انسان ‌ها را مد نظر دارد، و ترتيب ذکر آن ها نيز با توجه به غالب آن‌ ها که از نظر رتبی پس از ملائکه هستند، تنظيم شده است‌.

___________

  1. آل عمران، 18.
  2. تفسير نورالثقلين، ج ‏1، ص 323.
  3. تفسير العياشى، ج 1، ص 165؛ تفسير فرات کوفى، ص 77، حديث 51.
  4. ر.ک: تفسير نمونه، ج ‏2، ص 468.

[="Tahoma"]آل ابراهیم و آل عمران

پرسش:
با توجه به آیه 34 سوره آل عمران، چرا فقط می فرمایند آل ابراهیم و آل عمران؟ و مگر آل عمران همان آل ابراهیم نیستند؟ عمران چه کسی بود؟ آیا پیامبر بود؟

پاسخ:
«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى ءَادَمَ وَ نُوحًا وَ ءَالَ إِبْرَاهِيمَ وَ ءَالَ عِمْرَانَ عَلىَ الْعَالَمِينَ ذُرِّيَّةَ بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَ اللَّهُ سمِيعٌ عَلِيم‏»؛ خداوند، آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برترى داد. آنها فرزندان و (دودمانى) بودند كه (از نظر پاكى و تقوا و فضيلت،) بعضى از بعض ديگر گرفته شده بودند و خداوند، شنوا و داناست (و از كوشش هاى آنها در مسير رسالت خود، آگاه مى‏ باشد).(1)
در تفسیر الميزان آمده: اما اصطفاى آدم به اين معنا است که او را اولين مخلوق و پديده از بنى نوع بشر قرار داده، در زمين به عنوان خلیفه خود، جايش داد(2)، و نيز آن جناب، اولين کسى است که باب توبه برايش باز شد(3)،و اولين کسى است که برايش دين تشريع شد(4). اين خصوصيات از مختصات حضرت آدم (ع) است، و فضائل بسيار بزرگى است که کسى چنين فضائلى ندارد.
و اما نوح، اولين پيامبر از پنج پيغمبر اولوالعزم است که کتاب و شريعت بر آنان نازل گرديد، و در حقيقت نوح پدر دوم نوع بشر است، (چون در داستان طوفان کسى به جز او و خاندانش در روى زمين زنده نماند، و خداى تعالى همين معنا را در آيه‏اى که به وى سلام داده بيان نموده و فرموده: «وَ جَعَلْنا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْباقِينَ، وَ تَرَکنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ، سَلامٌ عَلى‏ نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ»(5).(6)
در تفسير نمونه گفته شده: آيه در صدد بيان همه برگزيدگان خدا نيست بلکه تنها اشاره به جمعى از آن ها مى‏ کند، و اگر بعضى از پيامبران که از اين دودمان نيستند، در آن ذکر نشده ‏اند دليل بر عدم برگزيدن آن ها نمى ‏باشد، ضمنا بايد توجه داشت که "آل ابراهيم" موسى بن عمران و پيامبر اسلام و برگزيدگان خاندان او را نيز شامل مى ‏شود، زيرا همه آن ها از دودمان ابراهيم هستند.(7)
اما درباره آل ابراهيم و آل عمران نيز چند قول آمده:
1. مراد از آل ابراهيم و آل عمران، خود آن دو هستند، و با توجه به آيه شريفه (و آن چه آل عمران و آل هارون يادگار گزاردند) يعنى خود آن دو يادگار گزارده ‏اند.
2. آل ابراهيم، اولاد او است، يعنى اسماعيل، اسحاق، يعقوب و اسباط؛ که در اسباط است داود، سليمان، يونس، زکريا، يحيى و عيسى؛ و در آل ابراهيم است پيامبر ما محمد (ص) که از فرزندان اسماعيل است.
3. آل ابراهيم، مؤمنان متمسک به دين او، يعنى دين اسلام مي باشند.(اين قول ابن عباس و حسن است)
و اما آل عمران، گفته‏ اند که آن ها نيز از آل ابراهيم مي باشند چنان که درباره آن ها فرموده «ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ»، يعنى ذريه‏ اى که بعضى از بعض ديگر به وجود آمده ‏اند.
و آل عمران موسى و هارون، دو پسر عمران مي باشند، و عمران نسبش اين است: عمران بن يصهر بن فاهث بن لاوى بن يعقوب.
و بعضى گفته ‏اند مراد از آل عمران، مريم و عيسى است (عمران پدر مريم است) به اين نسب: عمران بن هشم بن امون، از فرزندان سليمان بن داود، زيرا آل مرد، اهل بيت اوست که منسوب به اوست. (اين قول حسن و وهب است)
و گفته ‏اند که: آل ابراهيم، همان آل محمد (ص) هستند که اهل او هستند.
و واجب است کسانى را که خداوند برگزيده، مطهر و معصوم و منزه از زشتى ‏ها باشند. زيرا خداوند بر نخواهد گزيد مگر کسى را که اين چنين باشد، و ظاهرش نيز همانند باطنش پاک باشد، در طهارت و عصمت.
بنا بر اين، برگزيده شدن مختص است به کسانى و افرادى از آل ابراهيم و آل عمران که معصوم باشند، خواه به عنوان پيامبر، و خواه به عنوان امام برگزيده شده باشند.(8)
علامه طباطبایی مي فرمايد: پس مراد از آل ابراهيم و آل عمران، نزديکان خاص از خاندان آن دو جناب است، و نيز از کسانى که به آن خانواده ملحق مى ‏شوند.
پس آل ابراهيم، بطورى که از ظاهر کلمه بر مى ‏آيد، عبارتند از پاکان از ذريه آن جناب، از قبيل: اسحاق و اسرائيل و انبيايى که از ذريه آن جناب در بنى اسرائيل مبعوث شدند، و نيز اسماعيل و طاهرين از ذريه آن جناب که سرور همه آنان محمد (ص)، و اولياى از ذريه آن جناب است؛ الا اين که در آيه شريفه تنها نام آل عمران و آل ابراهيم ذکر شده، معلوم مى ‏شود به آن وسعت استعمال نشده، چون عمران که در اين آيه نامش برده شده يا پدر مريم است و يا پدر موسى (ع)؛ و به هر تقدير يکى از ذريه ابراهيم است، و آل ابراهيم هم ذريه او است. پس با آوردن آل عمران، دو باره آل ابراهيم را ذکر کردن، دليل بر اين است که منظور از آل ابراهيم، بعضى از ايشان است نه همه آنان.(9)
و در تفسير نمونه آمده است: " عمران" در آيه فوق همان پدر مريم است نه پدر موسى، زيرا هر کجا در قرآن نام عمران برده شده، اشاره به پدر مريم مى‏ باشد، و آيات بعد که شرح حال مريم را بيان مى ‏کند نيز گواه اين مطلب است.(10)

___________

  1. آل عمران/33و34.
  2. بقره/30.
  3. طه/122.
  4. طه/123.
  5. صافات/79.
  6. ترجمه الميزان، ج ‏3، ص 259.
  7. تفسير نمونه، ج ‏2، ص 520.
  8. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‏4، ص 42.
  9. ترجمه الميزان، ج ‏3، ص 260
  10. تفسير نمونه، ج ‏2، ص 522.

[="Tahoma"]سرپرستی حضرت مریم

پرسش:
با توجه به آیه 37 سوره آل عمران، چرا سرپرستی حضرت مریم به حضرت ذکریا داده شد؟ پدر و مادر ایشان فوت کردند؟

پاسخ:
«فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَ كَفَّلَهَا زَكَرِيَّا»؛ خداوند، او [مريم‏] را به طرز نيكويى پذيرفت و به طرز شايسته ‏اى، (نهال وجود) او را رويانيد (و پرورش داد) و كفالت او را به «زكريا» سپرد.(1)
پدر حضرت مریم، عمران بن أشهم است که از نوادگان حضرت سلیمان بود(2)؛ مادرش حنه بود(3)؛ اگر چه طبق برخی گزارش ­ها نام مادرش مرثا بوده، و به همین خاطر احتمال می ­رود که یکی از این دو اسم، لقب و دیگری نام او بوده باشد(4)؛ خواهر او حنّانه، همسر زکریای پیغمبر بود. لذا مادر حضرت مریم، خاله­ یحیی پیامبر است(5).
خداوند پیش از ولادت حضرت مریم به پدرش عمران وحی کرد که فرزندی به او عطا خواهد کرد که به اذن خدا بیماران را شفا خواهد داد و مردگان را زنده خواهد کرد، و او را به سوی بنی ­اسرائیل مبعوث خواهد کرد. وی این مطلب را برای همسرش حنّه بازگو کرد(6).
پس از این که حنّه بار­دار شد، به تصور این که این جنین همان فرزند موعود خواهد بود آن­را نذر معبد کرد(7) تا در آن ­جا به عبادت­ کنندگان خدمت کند(8). پس از ولادت حضرت مریم و فهمیدن آن که این مولود دختر است، تعجب کرد که چگونه این دختر، همان پیامبر موعود خواهد بود(9)؛ ولی پس از آن­ که خداوند، عیسی را به مریم داد مشخص شد که پیامبر موعود، همان "عیسی مسیح" است(10).
پس از ولادت مریم، مادر وی بر اساس نذری که کرده بود، او را به معبد آورد تا او را به آن جا بسپارد. از آن ­جا که پدر مریم، نقش رهبری دینی امت یهود را داشت، علمای یهود در مورد سرپرستی او با یکدیگر به اختلاف افتادند. لذا تصمیم گرفتند که قرعه بیندازند تا قرعه به نام هر کس افتاد او سرپرستی مریم را عهده ­دار گردد. بیست و نه نفر از علمای یهود ـ از جمله زکریای پیامبر ـ به کنار نهری آمدند و چوب های خود را در آن انداختند. پس از لحظاتی دیدند که چوب زکریا بر بالای آب ایستاد و سایر چوب ­ها در آب فرو رفتند(11). به این ترتیب سرپرستی مریم به زکریای پیامبر رسید(12)
بر اساس برخی نقل­ ها زکریا، مریم را به همسر خود (که خاله مریم می­ شد) سپرد تا او را بزرگ نماید.

______________

  1. آل عمران/37.
  2. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ق، ج 14، ص 193.
  3. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الاسلامیة، 1365 ش، ج 1، ص 535؛ ابن قتیبه، عبد الله، المعارف، قاهره، الهیئة المصریة العامة للکتاب‏، 1992، چاپ دوم، ص 52.
  4. مجلسی، محمد باقر، پیشین، ج 48، ص 91.
  5. راوندی، قطب الدین، القصص راوندی، مشهد، بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی، 1409ق، ص 214.
  6. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، تهران، چاپخانه علمیه، 1380ق، ج 1، ص 171.
  7. مجلسی، محمد باقر، پیشین، ج 14، ص 203.
  8. عیاشی، محمد بن مسعود، پیشین، ج 1، ص 170.
  9. قمی، علی، تفسیر القمی، قم، دار الکتاب، 1404ق، ج 1، ص 101.
  10. راوندی، قطب الدین، پیشین، ص 214.
  11. مجلسی، محمد باقر، پیشین، ج 14، ص 195.
  12. آل‏ عمران/37.

حواریون

پرسش:
در آیه 52 سوره آل عمران «حواریون» چه کسانی هستند؟ و در قرآن و انجيل در باره آنان چه گفته شده است؟

پاسخ:
«فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسىَ‏ مِنهُمُ الْكُفْرَ قَالَ مَنْ أَنصَارِى إِلىَ اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نحْنُ أَنصَارُ اللَّهِ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ رَبَّنَا ءَامَنَّا بِمَا أَنزَلْتَ وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِين‏»؛ هنگامى كه عيسى از آنان احساس كفر (و مخالفت) كرد، گفت: «كيست كه ياور من به سوى خدا (براى تبليغ آيين او) گردد؟» حواريان [شاگردانِ مخصوصِ او] گفتند: «ما ياوران خداييم به خدا ايمان آورديم و تو (نيز) گواه باش كه ما اسلام آورده‏ايم. پروردگارا! به آنچه نازل كرده ‏اى، ايمان آورديم و از فرستاده (تو) پيروى نموديم ما را در زمره گواهان بنويس»(1)
"حواريون"، جمع "حوارى" از ماده "حور"، به معنى شستن و سفيد کردن است، و گاهى به هر چيز سفيد نيز اطلاق مى ‏شود، و لذا غذاهاى سفيد را عرب "حوارى" مى ‏گويد، و حوريان بهشتى را نيز به اين جهت حورى مى ‏گويند که سفيد پوست‏ اند يا سفيدى چشمانشان درخشنده (و سياهى آن کاملا سياه است).
اما درباره علت نام گذارى شاگردان مسيح (ع) به اين نام، احتمالات متعددى داده شده، ولى آن چه نزديک‏تر به ذهن مى ‏رسد و در احاديث پيشوايان بزرگ دينى آمده است، اين است که آن ها علاوه بر اين که قلبى پاک و روحى با صفا داشتند در پاکيزه ساختن، و روشن نمودن افکار ديگران، و شستشوى مردم از آلودگى و گناه، کوشش فراوان داشتند.(2)
در عيون اخبار الرضا از امام على بن موسى الرضا (ع) نقل شده که از آن حضرت سؤال کردند: چرا حواريون به اين نام ناميده شدند؟ امام (ع) فرمودند: جمعى از مردم چنين تصور مى ‏کنند که آن ها شغل لباس ‏شويى داشته‏ اند، ولى در نزد ما علت آن اين بوده که آن ها هم خود را از آلودگى به گناه پاک کرده بودند، و هم براى پاک کردن ديگران کوشش داشتند.(3)
مطلب دیگر این که قرآن در دو جای دیگر از حواریون یاد می کند:
یکی در سوره مبارکه مائده: «وَ إِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بي‏ وَ بِرَسُولي‏ قالُوا آمَنَّا وَ اشْهَدْ بِأَنَّنا مُسْلِمُون‏»؛ و (به ياد آور) زمانى را كه به حواريون وحى فرستادم كه: «به من و فرستاده من، ايمان بياوريد!» آنها گفتند: «ايمان آورديم، و گواه باش كه ما مسلمانيم»(4)
و دیگری در سوره مبارکه صف: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُونُوا أَنْصارَ اللَّهِ كَما قالَ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوارِيِّينَ مَنْ أَنْصاري إِلَى اللَّهِ قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ فَآمَنَتْ طائِفَةٌ مِنْ بَني‏ إِسْرائيلَ وَ كَفَرَتْ طائِفَةٌ‏»؛ اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! ياوران خدا باشيد همان‏گونه كه عيسى بن مريم به حواريون گفت: «چه كسانى در راه خدا ياوران من هستند؟!» حواريون گفتند: «ما ياوران خدائيم» در اين هنگام گروهى از بنى اسرائيل ايمان آوردند و گروهى كافر شدند.(5)
این آیات، در باره حواريون سخن گفته و ايمان آنان را متذکر شده است؛ ولى از جمله ‏هايى که انجيل در باره حواريون دارد استفاده مى‏ شود که آنان در باره مسيح، همگى لغزش هايى داشته‏ اند.
و در انجيل "متى" و "لوقا" باب 6، اسامى حواريون چنين آمده است:
1. پطرس 2. اندرياس 3. يعقوب 4. يوحنا 5. فيلوپس 6. برتولولما 7. توما 8. متى 9. يعقوب ابن حلفا 10. شمعون ـ ملقب به "غيور" 11. يهودا برادر يعقوب 12. يهوداى اسخريوطى که به مسيح خيانت کرد.
مفسر معروف مرحوم طبرسى در "مجمع البيان" نقل مى ‏کند که حواريون به همراه عيسى در سفرها به راه مى‏ افتادند و هر گاه تشنه يا گرسنه مى‏ شدند به فرمان خداوند غذا و آب براى آن ها آماده مى ‏شد. آن ها اين جريان را افتخار بزرگى براى خود دانستند و از مسيح پرسيدند آيا کسى بالاتر از ما پيدا مى ‏شود؟
او گفت: آرى "افضل منکم من يعمل بيده و يأکل من کسبه؛ از شما بالاتر کسى است که زحمت بکشد و از دست رنج خودش بخورد" ... و به دنبال اين جريان، آن ها به شستشوى لباس و گرفتن اجرت در برابر آن مشغول شدند (و عملا به همه مردم درسى دادند که کار و کوشش ننگ و عار نيست).(6)

___________

  1. آل عمران/52و53.
  2. تفسير نمونه، ج ‏2، ص 565.
  3. تفسير البرهان، جلد 1، ص 2851.
  4. مائده/111.
  5. صف/14.
  6. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‏4، ص 89.
موضوع قفل شده است