جمع بندی معصوميت انبيا؟

تب‌های اولیه

375 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

با سلام و عرض تسلیت ایام اربعین ابا عبد الله
اولین دلیل عقلی عصمت انبیاء : لزوم عبث در نبوت

اگر نبی معصوم نباشد مردم به قولش وثوق و اطمینان پیدا نمی کنند در این صورت هدف و غرض نبوت منتفی می شود پس پیامبر معصوم است.

توضیح : اگر نبی معصوم نباشد جایز است که از او گناه سر بزند چه گناه قولی چه گناه فعلی . در این صورت قول و فعل او دلالت نمی کند بر این که آن چه که او می گوید و انجام می دهد آن چیزی است که مطلوب نزد خداست با وجود این احتمال (امکان صدور گناه ) انقیاد و اتباع و پیروی مکلفین از نبی حاصل نمی شود پس غرض نبوت فوت می شود و این مخالف حکمت خداست که کار عبث انجام دهد.

توضیح بیشتر:
خداوند بشر را که خلق کرد دائما از او دعوت به حرکت به سوی خویش و عبادت و اطاعت خویش کرد . خدا انسان را آفرید تا به کمال برسد و برای این منظور راهبرانی و پیام آورانی را به سوی آنها فرستاد تاآنها را به سوی خدا دعوت کنند. آنگاه دستوراتی را برای کمال بشر و هدایت آنها و سعادت دنیا و آخرت آنها توسط وحی به این انبیاء رساند تا به واسطه این دستورات مردم را از گمراهی ها و ضلالت ها به سوی خیر و سعادت دعوت کنند . عمل به این دستورات الهی ضامن سعادت بشر می باشد.

پس رساندن این دستور ها – باید و نباید ها- یک امر حیاتی برای بشر می باشد و خدا از باب لطف می بایست زمینه را برای هدایت بشر به طور کامل فراهم سازد . و این دستورات را به این مخلوق مختار خود برساند تا او با اختیار خود راه سعادت و شقاوت خویش را بپیماید. پس خدا می بایست برای هدایت اختیاری بشر زمینه را به نحو احسن مهیا سازد و برای همه گروه های بشر این پیام را به نحو بلیغ و رسا بفرستد تا دیکر جایی برای اعتراض و بهانه باقی نماند .

حتی خدا برای ضعیف ترین نفوس جامعه بشری باید تمهیداتی بیاندیشد تا این دستور ها را بدون شک از خدا بداند و ذره ای احتمال مخالف ندهد که این نبی مثلا در آوردن پیام اشتباه کرد ویا دروغ گفت و یا برای مصالح خود تغییر در امر خدا داد و یا حتی امکان اشتباه ندهد.

خداوند تبارک وتعالی از باب لطف باید این بستر را برای تمام افراد جامعه بشری کماً و کیفاً فراهم سازد و چون خدا هر کاری را که برای هدایت بشر لازم باشد می کند و توان نیز دارد که این بستر را فراهم کند این کار را حتما می کند.

حال خدا از بین بندگان خود افرادی را برای این وظیفه خطیر انتخاب می کند که این ظرفیت را داشته باشند که این رسالت حیاتی را انجام دهند. خدا با علم لایزال خویش به این افراد علم دارد و آنها را با سلاحی موثر که تکمیل کننده این ظرفیت وجودی است به نام عصمت مسلح می کنند تا جامعه بشریت بتواند بدون هیچ کم و کاستی این طریق هدایت را دریافت کند و راه را بر هر گونه بهانه جویی بهانه جویان ببندد.
حال بر فرض اگر پیامبر معصوم نباشد چه مشکلی پیش می آید؟

اگر پیامبر معصوم نباشد بدین معنی است که امکان گناه و اشتباه در گرفتن وحی و ابلاغ و عمل به آن را دارد. اگر همچنین امکانی در پیامبر راه داشته باشد اعتماد و اطمینانِ کاملِ مردم نسبت به پیامبر سلب می شود آنها چون احتمال خطا و گناه در پیامبر می دهند هر حرفی که او میزند مثلا می گوید این را خدا گفته احتمال می دهند که نکند که او اشتباه کرده باشد یا دروغ می گوید یا فراموش کرده قسمتی از آن را بخواند و...

این یعنی نفی غرض ارسال رسل . خدا نبی را ارسال کرده بود که به واسطه او پیامش را به مردم برساند نبی حالتی دارد(معصوم نیست) که مردم به حرف او اعتماد ندارند و به حرف های او به دیده تردید می نگرند این یعنی نفی غرض نبوت یعنی خدا کار لغو و بیهوده انجام داده است. که خدا هیچ گاه کار لغو و بیهوده انجام نمی دهد .

پس نبی باید معصوم باشد.

شعیب;305023 نوشت:

اگر نبی معصوم نباشد مردم به قولش وثوق و اطمینان پیدا نمی کنند در این صورت هدف و غرض نبوت منتفی می شود پس پیامبر معصوم است.
توضیح : اگر نبی معصوم نباشد جایز است که از او گناه سر بزند چه گناه قولی چه گناه فعلی . در این صورت قول و فعل او دلالت نمی کند بر این که آن چه که او می گوید و انجام می دهد آن چیزی است که مطلوب نزد خداست با وجود این احتمال (امکان صدور گناه ) انقیاد و اتباع و پیروی مکلفین از نبی حاصل نمی شود پس غرض نبوت فوت می شود و این مخالف حکمت خداست که کار عبث انجام دهد.

سلام به شما جناب شعیب عزیز
ممنون واقعا که با حوصله و شفاف توضیح دادید موضوع رو و روشن بود.

[="red"]از شما جناب شعیب عزیز و دیگر دوستان بزرگوار تقاضا دارم :
اگر چه طولانی است , اما کامل بخوانید و نقد و نظرتان را بگویید .( من نیز نوشته های شما را کامل می خوانم). [/]

[="Green"]ابتدا پاسخ ساده و کوتاه :
[/]
مردم در اشتباه هستند که اطمینان نمی کنند , چون وقتی مشخص شد ایشان از طرف خداوند هستند , مردم باید متوجه باشند که خداوند ناظر است و نمی گذارد انحرافی به وجود بیاد.
دقیقا ممکن است پیامبر مرتکب گناه بشود چرا که او مثل مردم بشر است, اما نه در " وحی ".

[="blue"]و اما پاسخ کامل و دقیق تر :
[/]
همانطور که فرمودید لازم بود خداوند پیامبرانی برگزیند تا خداوند از این طریق پیام خود را به بندگانش برساند.
طبق آیات ابتدایی سوره مبارکه نجم و آیات پایانی سوره مبارکه الحاقه متوجه ی مسئله ی مهمی می شویم :
وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى ﴿نجم ۳﴾
و از سر هوس سخن نمى‏گويد
إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى ﴿۴ نجم﴾
آنچه آورده چيزي جز وحي نيست كه به او وحي شده است.
و آیات الحاقه :
وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ ﴿۴۴ الحاقه﴾
فولادوند: هرگاه او سخني دروغ بر ما مي‏بست،( و اگر [او] پاره‏اى گفته‏ها بر ما بسته بود)
لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ﴿۴۵﴾
دست راستش را سخت مى‏گرفتيم(ما او را با قدرت گرفتيم،)
ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ ﴿۴۶﴾
سپس رگ قلبش را قطع مى‏كرديم
فَمَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ ﴿۴۷﴾
واحدي از شما نمي‏توانست مانع(از عذاب) شود و از او حمايت كند.

بسیار خوب...
از این ایات مطالب بسیار مهم روشن می شود :

[="blue"]1- عصمت در دریافت و ابلاغ وحی :
[/]
هرچه که به پیامبر از جانب خداوند وحی می شود و قرار هست به دست ما برسد صحیح و کامل بدون کم یا زیاد هست.
چرا ؟
چون خداوند می فرماید اگر قرار باشد زمانی دروغی بر ما ببندی و سخنان ما را کم یا زیاد کنی :
شاهرگت رو قطع می کنیم.
پس یعنی خداوند به ما می گوید خیالتان راحت باشد تا زمانی که این پیامبر زنده است و وحی مارا به شما می رساند , راست می گوید و آن وحی ماست , چون در غیر این صورت او کشته شده است.
این مطلب و آیه برای تمامی پیامبرانش صدق می کند چون خداوند بین بندگانش فرق نمی گذارد و آنچه که وحی است را باید دقیق به مردم برساند.

[="blue"]2- پیامبران هر لحظه ممکن است به هر دلیلی منحرف شوند چون اختیار دارند.
[/]
از آیات پایانی سوره الحاقه و دیگر آیات قران کاملا روشن می شود که پیامبران اختیار دارند و هر لحظه ممکن است به واسطه ی اختیاری که دارند منحرف شوند.
از کجا متوجه شدیم ؟
به ایات زیر به شدت دقت کنید :
وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ ﴿۴۴ الحاقه﴾ == هرگاه او سخني دروغ بر ما مي‏بست.
وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ (65 زمر)==و قطعا به تو و به كسانى كه پيش از تو بودند وحى شده است اگر شرك ورزى حتما كردارت تباه و مسلما از زيانكاران خواهى شد (۶۵)
خوب...
دقیقا روی سخن با شخص پیامبر و پیامبران است.
برخی می گویند منظور خداوند از این آیات آن است که " به تو می گویم تا همسایه ایت گوش کند " یا همون " به در می گم دیوار بشنوه " است اما :
با کمی دقت در آیات کاملا متوجه می شویم که خداوند نه تنها که نه تنها با مردم اصلا نیست , بلکه دقیقا با پیامبرانش هست.
از کجا می فهمیم ؟

[="red"]دقت بفرمایید :
[/]
a - خداوند در سوره الحاقه داره می گه پیامبر اگر این"" [="red"]وحی[/] "" که به تو داره میشه کم یا زیاد کنی شاهرگت زده می شه.
B - در سوره زمر خداوند به پیامبر و هم به پیامبران قبلی که به ایشان """ [="red"]وحی[/] """ شده است می فرماید اگر مشرک شوید اعمالتان تباه خواهد شد و از زیان کارانید.
خوب...
مگر به ما وحی می شود ؟؟؟؟
مگر من الان یک دروغ به خداوند ببندم شاهرگم زده می شود ؟؟؟؟
مگر اصلا من می توانم به وحیی که به من نشده دروغ ببندم ؟؟؟؟
این چه " به در گفتن دیوار بشنودی " هست ؟؟؟

[="red"]و البته و البته از همه مهم تر 2 آیه ی معجزه آسای 45 و 47 سوره الحاقه بسیار قابل توجه هست :
[/]
لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ﴿۴۵﴾
دست راستش را سخت مى‏گرفتيم(ما او را با قدرت گرفتيم،)
فَمَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ ﴿۴۷﴾
واحدي از شما نمي‏توانست مانع(از عذاب) شود و از او حمايت كند.

واقعا خداوند چه می فرماید ؟؟ :
این دو آیه به نظر اصلا نیاز نبود خداوند ذکر کند.
کاملا مشخص بود دیگه : اگر پیامبر دروغ ببندد شاهرگش قطع می شود و تمام.
اما این دو آیه " [="red"]جدی بودن خداوند و حساس بودن قضیه[/] " رو می رساند.
که در بالا ذکر شد اصلا به مردم عادی ربطی ندارد.
با قدرت تمام دست راستش می گرفتیم و بعد شاهگرش رو قطع می کردیم . بعد :
هیچ کدوم از شما نمیتونست واسش هیچ کاری کنه. حمایتش کنه. جلوی مارو بگیره که این کارو نکنیم.
تمام شد واقعا.

اگر چه من معتقد هستم مردم عادی با دیدن این آیات " حساب کار دستشان می آید ". اما دقیقا روی سخن با پیامبران است و ایشان هم حساب کار دستشان می آید.

[="blue"]یک مثال راحت در این باره :
[/]
خداوند به پیامبرانی که " هرگز " امکان این وجود ندارد که مشرک شوند یا به خدا دروغ ببندند می گوید : اگر این کار رو کردید , این اتفاق واستون می افته.
خوب مثال :
خداوند دارد به کسی که پاهایش قطع هست می گوید : اگر پنالتی زدی , شاهرگت رو قطع می کنم.
این یعنی چه ؟ این جوک است ؟
تصور بفرمایید در محفلی هستیم و همه دارای " پا " هستند به جز 1 نفر.
حال من به آن 1 نفر که پایش قطع هست بگویم : اگر پنالتی زدی 100 تومان بهت پول میدم.
اول اینکه این جمله ی من چه وجهه ای می تونه داشته باشه‌؟ اون لحظه همه به من توهین نکنند شانس آوردم.
اگرم که رفیقم باشه و به شوخی بگم , باز هم بد هست و انگار یک سخن لغو گفتم به طور کلی و به معنای واقعیه کلمه.
اگر هم منظورم " به در گفتم دیوار بشنود " هست , که دیگر کلِ گفته ی من باطل می شود چرا ؟
چون شرط من برای کسی هست که " پایش قطع " هست. دیگران " پا " دارند. پس قبول نیست. ( پا دارند به طور کلی یعنی ممکن است هر لحظه گناه کنند ) .

پس کاملا روشن است که :
پیامبران هر لحظه ممکن است گمراه شده و گناه کنند. اما عرض شد , اگر در " وحی " باشد سریعا کشته خواهند شد یعنی اگر تصمیم بگیرند همچین کاری کنند قبل از آنکه اولین کلمه را بگویند (و زبان باز کنند )کشته می شوند و مردم گمراه نخواهند شد.

[="blue"]باز به آیات سوره انعام توجه بفرمایید خطاب کاملا به پیامبران است:
[/]
ذَلِكَ هُدَى اللّهِ يَهْدِي بِهِ مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَلَوْ أَشْرَكُواْ لَحَبِطَ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَعْمَلُونَ ﴿۸۸ انعام﴾
اين هدايت‏خداست كه هر كس از بندگانش را بخواهد بدان هدايت مى‏كند و [="red"]اگر آنان شرك ورزيده بودند قطعا آن چه انجام مى‏دادند از دستشان مى‏رفت.[/]
أُوْلَئِكَ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ فَإِن يَكْفُرْ بِهَا هَؤُلاء فَقَدْ وَكَّلْنَا بِهَا قَوْمًا لَّيْسُواْ بِهَا بِكَافِرِينَ ﴿۸۹ انعام﴾
آنها كساني هستند كه [="red"]كتاب و حكم و نبوت به آنان داديم[/] [="blue"]و اگر نسبت به آن كفر ورزند (مهم نيست زيرا) گروهى [ديگر] را بر آن گماريم كه بدان كافر نباشند.
[/]
کاملا روشن هست خداوند در بند و محتاج به هیچ بنده ای نیست آن هم از نوع بشر که اختیار دارد و هنرش این است که با اختیار هر کاری کند و مثل بقیه ی انسان ها باشد و بینشان فرق نباشد.
لذا اگر اینها سر باز می زدند خداوند کسان دیگری را بر می گزید. ( هرچند که معتقد هستم ایشان بسیار بزرگ وار و والا مقام بوده اند طبق قران , و احتمال خطا و گناه در ایشان بسیار کم بوده , اما میبینیم که برای خداوند فرقی ندارد , پیامبرش ابراهیم فوق تخصص و فیلسوف و والا مقام علیه آلاف تهیه و ثنا باشد (و گمراه شود) , یا رحمه للعالمین نبی مکرم اسلام صلوات الله علیه و اله باشد. قانون یکسان است - اختیار وجود دارد - احتمال خطا وجود دارد - شیطان وجود دارد و غیره)

شعیب;305023 نوشت:

1-اگر پیامبر معصوم نباشد بدین معنی است که امکان گناه و اشتباه در گرفتن وحی و ابلاغ و عمل به آن را دارد.
2-اگر همچنین امکانی در پیامبر راه داشته باشد اعتماد و اطمینانِ کاملِ مردم نسبت به پیامبر سلب می شود آنها چون احتمال خطا و گناه در پیامبر می دهند هر حرفی که او میزند مثلا می گوید این را خدا گفته احتمال می دهند که نکند که او اشتباه کرده باشد یا دروغ می گوید یا فراموش کرده قسمتی از آن را بخواند و...

پاسخ مورد 1 :
در بالا توضیح داده شد که کاملا روشن است پیامبران ممکن است گناه کنند و فقط در ماجرای " وحی " معصوم مطلق هستند آن هم نه اینکه جادو می شوند بلکه خداوند مراقب است و نمی گذارد کوچکترین خطایی در " وحی " ایجاد شود.

پاسخ مورد 2 :

وقتی پیامبری ادعا می کند از جانب خداست - باید برای مردم ثابت کند.
به وسیله ی معجزه ثابت می شود که ایشان از جانب خداست.
بعد که ثابت شد خیال مردم راحت می شود که خداوند ناظر است و این پیامبر به خداوند دروغ نمی بندد.
از طرفی این پیامبران می گویند : ما به معنای واقعی کلمه مثل شما بشر هستیم و تنها فرق ما و شما همان وحی هست. و این معجزه ها را خدا انجام میدهد و من کاره ای نیستم . حتی منه پیامبر , خدا را هم نمی بینم.
حتی همان صدای خدا هم اگر موسی باشم بشنوم باز فرقی ندارد چرا ؟ , مگر خداوند یک صدا دارد ؟ می تواند با صدای دوستم یا با صدای خودم یا با صدای فلان کس با من صحبت کند. پس حال که فرقی نمی کند , شما مردم که با معجزه متوجه شدید من از جانب خداوند هستم , فرض کنید صدای من همان صدای خداست که من شنیدم و حال شما از من همان صدا و سخن را می شنوید.
اگر من دیدم خدا بر کوه تجلی کرد و کوه متلاشی شد , شما نیز الان دیدید که عصا تبدیل به مار شد و دریا باز شد و دست من خورشید شد.
اگر فرشته به من نازل می شود و با او صحبت می کنم و او را می بینم , شما هم اگر به دستورات خدا عمل کنید و پاک شوید , ملائکه به شما هم نازل می شوند :

إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا[="red"] تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ[/] أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ ﴿ فصلت۳۰﴾
در حقيقت كسانى كه گفتند پروردگار ما خداست‏سپس ايستادگى كردند [="red"]فرشتگان[/] بر آنان فرود مى‏آيند [و مى‏گويند] هان بيم مداريد و غمين مباشيد و به بهشتى كه وعده يافته بوديد شاد باشيد.

فیض روح القُدُس اَر باز مَدَد فرماید
دیگران هم بکنند آن چه مسیحا می‌کرد (حافظ)

ما هیچ گونه تفاوتی با شما نداریم.
إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ
ملاک برتری پیش خداوند تقواست.

قُل لاَّ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَآئِنُ اللّهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلاَ تَتَفَكَّرُونَ ﴿ انعام۵۰﴾

بگو به شما [="red"]نمى‏گويم گنجينه‏هاى خدا نزد من است[/] و [="red"]غيب نيز نمى‏دانم[/] و به شما[="red"] نمى‏گويم كه من فرشته‏ام[/] جز آنچه را كه به سوى من [="red"]وحى مى‏شود پيروى نمى‏كنم[/] بگو آيا نابينا و بينا يكسان است آيا تفكر نمى‏كنيد

این دستوراتی که من برای شما آورده ام , برای خود من هم صادق است.
من هم نباید دروغ بگویم نباید زنا بکنم نباید غیبت بکنم.

ولی من مثل شما بشر هستم. اگر زمانی همچین کاری کردم , نگویید تو که خودت گفتی غیبت نکن پس چرا داری غیبت می کنی ؟؟؟

من به شما نمی گویم غیبت نکنید , بلکه خداست که به همه ی ما می گوید غیبت نکنید.
اگر خداوند را دیدید که غیبت کرد یا دروغ گفت , بعد به خدا بگویید چرا می گویی ما دروغ نگوییم ولی خودت دروغ می گویی.؟؟

و الا آخر...

که دیگه ادامه دارد و وارد نمیشویم اگر لازم شد بعد وارد می شویم.

فکر کنم جواب کاملا واضح داده شد.

[="blue"]نتیجه گیری :
[/]
الف ) پیامبران کاملا در دریافت وحی و ابلاغ آن به مردم معصوم هستند چرا که خداوند مراقب هست.پس مردم هرگز منحرف نخواهند شد و سخن خدایشان به ایشان می رسد.

ب ) پیامبران هر لحظه ممکن است به هر دلیلی گناه کنند . حتی گناهان کبیره. طبق آیات ذکر شده.( و آن که موجب مرگ می شود ایجاد اختلال در وحی است --- حتی اگر مشرک شوند هم کشته نمی شوند و مثل بقیه هستند و پیامبر دیگری می آید).

با سپاس از همه که کامل و با دقت خواندند.
منتظر نقد و نظر شما بر نوشته هایم هستم.
با تشکر از دوستان و کارشناس عزیز.

موفق باشید

شعیب;305023 نوشت:
اگر نبی معصوم نباشد مردم به قولش وثوق و اطمینان پیدا نمی کنند در این صورت هدف و غرض نبوت منتفی می شود پس پیامبر معصوم است.

با تشکر از شما و زحماتی که می کشید.
جناب شعیب عزیز؛
ببینید ما قبل از هر چیز باید تکلیف یک مسئله را روشن کنیم. نبوت.
باید دید دلیل صدق ادعای پیامبران ( از جانب خدا آمدن ) چیست؟ یعنی چگونه باید فهمید که یک شخصی از طرف خدا آمده و پیامبر است؟ تا آنجا که بنده اطلاع دارم مردم از پیامبران معجزه طلب می کردند و آنها هم با نشان دادن معجزه ادعای خویش را ثابت می کردند.
همین که ادعای آنان ثابت شد و مشخص شد که آنها از جانب خدا آمدند و هر حرفی که می زنند حرف خداست و به او ایمان می آورند دیگر پای استدلال و برهان و دلیل و عقل بریده می شود. یعنی این که دیگر مردم نباید نسبت به قول پیامبران و سخنانی که آنها به خدا نسبت می دهند شک کرد. چرا که ایمان آورده اند. اگر بخواهند سخنان آنها را بر مبنای عقلشان بسنجند که دیگر نمی شود گفت آنها مومن اند. اگر به نبوت پیامبری که ادعایش اثبات شد شک کنند در واقع آنها ایمان نیاورده اند و در جامعه هدف ما نمی گنجند. یعنی دیگر در بحث ما جایی ندارند. چون بحث ما ناظر به مومنان است. ایمان از واژه امن می آیند یعنی کسی که به جایی از امنیت خاطر رسیده باشد که اعتقادش از بین نرود. پس امکان ندارد که اعتقاد شخصی با اعمال و رفتار پیامبر از بین برود چون مبنای اعتقاد وی چیز دیگری است. ( معجزه )
حال اگر ما بخواهیم از منظر ایمان گرایی مسئله عصمت را بررسی کنیم مشکلی پیش نخواهد امد. توضیح اینکه بستگی دارد که فرد به چه چیزی ایمان آورده باشد و گستره ایمان وی چه باشد. یعنی اینکه مثلا اگر شخصی به این مسئله ایمان آورده باشد که قول پیامبر در بیان وحی و حجت شرعی قول خداست و عاری از خطا ولی عملش می تواند خطاپذیر باشد دیگر با دیدن خطای پیامبر ایمان وی متزلزل نمی شود. چه اینکه 90 درصد مسلمانان ( اهل سنت ) به این مورد اخیر ایمان دارند و ایمانشان هم متزلزل نشده است.
و اما در مورد اقوال و افعال نبی :
بنده در پست های قبل هم مواردی را عنوان کرده ام. باز می آورم.
وقتی پیامبری ادعال نبوت می کند در واقع ادعا می کند قولش قول خداست. نه فعلش فعل خدا. یعنی نمی گوید هر کاری که انجام می دهد فعل خداست. چون اصلا معنا ندارد که عملی را اختصاصا و مستقیم به خدا نسبت دهیم. در واقع همه امور عالم هستی به نوعی فعل خداست و فعلی مشخصی را نمی توان به خدا نسبت داد.
حال می رسیم به قول : در مورد اقوال هم پیامبر 3 نوع سخن دارد : 1-وحی 2- قولی که برای بیان شریعت عنوان می کند ولی وحی نیست. ( امر و نهی ها ) ( باید و نباید ها ) 3- قول های معمولی که در زندگی پیامبر بسیار است.
حال ما فقط می توانیم برای 2 مورد اول عصمت قایل شویم. و مورد سوم قابل نقد و بررسی است. چه اینکه خود پیامبر هم در بسیاری از موارد با یارانش مشورت می کرد.
در حدیثی از پیامبر داریم که می فرماید : هر کس چیزی به من بیاموزد مرا بنده خود کرده است.
این سخن علاوه بر اینکه جایگاه علم آموزی را مشخص می کند ناظر به این هم هست که پیامبر خود را در همه موارد دور از خطا نمی دانست و خود را محتاج علم آموزی از دیگران می دانست. لذا از همین امر مشخص می شود اقوال بسیاری از پیامبر وجود دارد که نمی تواند حجت شرعی باشد چرا که خود ایشان آن را برای بیان حجت شرعی بیان نفرمودند.
منتظر نقدهای عالمانه شما هستم.

به نام خدا
سلام
از ابتدا تمامی تایپیک را دنبال کرده ام و با توجه یه پست های 102 , 103 و 104 شما عزیزان این پست را ایجاد نموده ام .

آیا به این که پیامبر به سبب جبر و اختیار در مقام عصمت قولی و فعلی باشد ایرادی وارد است ؟ تا کید می کنم که هر دو دخیل باشند هم جبر هم اختیار .
الزامات :
1- خواست خداوند که بر گرفته از جبر است
2- رفتار خود پیامبر که بر گرفته از اختیار است

دو انسان را تصور کنید که یکی جبرا معصوم است و دیگری اختیارا و جبرا معصوم است . کدام یک برای شما عزیز تر است ؟ برای من آنکه اختیارا و جبرا ( ما بین هر دو ) معصوم است عزیز تر است , زیرا آن کسی که جبرا معصوم است نیازی به تلاش نداشته است ( مثل فرشتگانی که جز سجده بر خداوند کار دیگری نمیتوانند انجام دهند چون خداوند آنها را اینچنین آفریده است ) اما آن کس که اختیارا و جبرا ( ما بین هر دو ) معصوم است سختی کشیده است تا معصوم بماند ( توجه کنید که می گویم معصوم بماند نه اینکه معصوم بشود ) .

یا حق

vahid_barvarz;305090 نوشت:
به نام خدا
سلام
از ابتدا تمامی تایپیک را دنبال کرده ام و با توجه یه پست های 102 , 103 و 104 شما عزیزان این پست را ایجاد نموده ام .

آیا به این که پیامبر به سبب جبر و اختیار در مقام عصمت قولی و فعلی باشد ایرادی وارد است ؟ تا کید می کنم که هر دو دخیل باشند هم جبر هم اختیار .
الزامات :
1- خواست خداوند که بر گرفته از جبر است
2- رفتار خود پیامبر که بر گرفته از اختیار است

دو انسان را تصور کنید که یکی جبرا معصوم است و دیگری اختیارا و جبرا معصوم است . کدام یک برای شما عزیز تر است ؟ برای من آنکه اختیارا و جبرا ( ما بین هر دو ) معصوم است عزیز تر است , زیرا آن کسی که جبرا معصوم است نیازی به تلاش نداشته است ( مثل فرشتگانی که جز سجده بر خداوند کار دیگری نمیتوانند انجام دهند چون خداوند آنها را اینچنین آفریده است ) اما آن کس که اختیارا و جبرا ( ما بین هر دو ) معصوم است سختی کشیده است تا معصوم بماند ( توجه کنید که می گویم معصوم بماند نه اینکه معصوم بشود ) .

یا حق

سلام به شما و ممنون

اول اینکه اگر قرار باشد خداوند به جبر کاری کند که شخصی گناه نکند , دیگر اختیار داشتن آن شخص برای گناه کردن مضحک و بی معناست.
این دقیقا میشود مثل فرزندی که زبان ندارد و بعد پدرش به او می گوید اگر تونستی حرف بزن.
غیر ممکن است.
دوم اینکه اگر خداوند به جبر بشری را که می گوید مثل ما هستند را کاری کند که گناه نکند , صد تا چرا به وجود میاد.
چرا اون اینطوری باشه من نباشم.
خون اون رنگین تره ؟
رابطه ی خیشاوندی با خدا داشته ؟
پارتی بازیه ؟
دیگه اون مثل من نیست اصلا چرا میگه مثل من هست.
کسی که خدا کاری کرده گناه نکند دیگر امتحان گرفتن از او بی معناست و خداوند می گوید خیال کردید بدونه اینکه امتحان از شما گرفته شود وارد بهشت می شوید ؟
کسی که خداوند کاری کرده گناه نکند و گناه نکند با کسی که خداوند کاری نکرده که گناه نکند و گناه نکند , یک سان هستند ؟ ارزش کدام یک بیشتر است ؟
مشخص هست اون کسی که خودش می تونسته گناه کنه ولی نکرده.
و خیلی موارد و سوال دیگر...
من معتقد هستم تمامی انسان ها می توانند از ابتدا تا زمان مرگ حتی یک گناه صغیره هم نکنند , اما اینکه بگوییم یک عده را خداوند خاص کرده و معصوم کرده به جبر که گناه نکند , تا به این لحظه که من قبول ندارم و دلایلم هم واقعا قانع کننده هست. تا ببینیم این تاپیک به کجا می رسد.

موفق باشید

baghiatosalam;305129 نوشت:
سلام به شما و ممنون

اول اینکه اگر قرار باشد خداوند به جبر کاری کند که شخصی گناه نکند , دیگر اختیار داشتن آن شخص برای گناه کردن مضحک و بی معناست.
این دقیقا میشود مثل فرزندی که زبان ندارد و بعد پدرش به او می گوید اگر تونستی حرف بزن.
غیر ممکن است.
دوم اینکه اگر خداوند به جبر بشری را که می گوید مثل ما هستند را کاری کند که گناه نکند , صد تا چرا به وجود میاد.
چرا اون اینطوری باشه من نباشم.
خون اون رنگین تره ؟
رابطه ی خیشاوندی با خدا داشته ؟
پارتی بازیه ؟
دیگه اون مثل من نیست اصلا چرا میگه مثل من هست.
کسی که خدا کاری کرده گناه نکند دیگر امتحان گرفتن از او بی معناست و خداوند می گوید خیال کردید بدونه اینکه امتحان از شما گرفته شود وارد بهشت می شوید ؟
کسی که خداوند کاری کرده گناه نکند و گناه نکند با کسی که خداوند کاری نکرده که گناه نکند و گناه نکند , یک سان هستند ؟ ارزش کدام یک بیشتر است ؟
مشخص هست اون کسی که خودش می تونسته گناه کنه ولی نکرده.
و خیلی موارد و سوال دیگر...
من معتقد هستم تمامی انسان ها می توانند از ابتدا تا زمان مرگ حتی یک گناه صغیره هم نکنند , اما اینکه بگوییم یک عده را خداوند خاص کرده و معصوم کرده به جبر که گناه نکند , تا به این لحظه که من قبول ندارم و دلایلم هم واقعا قانع کننده هست. تا ببینیم این تاپیک به کجا می رسد.

موفق باشید

به نام خدا
سلام و تشکر از پاسختان , امید وارم دو دوست عزیز دیگر نیز نظرشان را بیان کنند .
نسبت به پاسخ شما سوالی برایم پیش آمد . نظر شما در مورد این که جبر و اختیار مکمل یکدیگرند چیست ؟ آیا این جمله را شنیده اید : لا جبر و لا تفویض ! أمر بین الأمرین.

سوال اول من که پرسیدم آیا به این که پیامبر به سبب جبر و اختیار در مقام عصمت قولی و فعلی باشد ایرادی وارد است بر این مبنا استوار است که جبر و اختیار هر دو باشد که این قضیه نیاز به قبول داشتن جمله لا جبر و لا تفویض ! أمر بین الأمرین است . حال اگر به جمله لا جبر و لا تفویض ! أمر بین الأمرین اعتقاد دارید دوباره به سوال من پاسخ دهید .
لازم به ذکر است چون قصد نداشتم بحث جبر و اختیار را وارد این تایپیک کنم تحقیق و شناخت جمله لا جبر و لا تفویض ! أمر بین الأمرین را به خواننده محترم سپرده ام .

با تشکر

vahid_barvarz;305163 نوشت:
به نام خدا
سلام و تشکر از پاسختان , امید وارم دو دوست عزیز دیگر نیز نظرشان را بیان کنند .
نسبت به پاسخ شما سوالی برایم پیش آمد . نظر شما در مورد این که جبر و اختیار مکمل یکدیگرند چیست ؟ آیا این جمله را شنیده اید : لا جبر و لا تفویض ! أمر بین الأمرین.

سوال اول من که پرسیدم آیا به این که پیامبر به سبب جبر و اختیار در مقام عصمت قولی و فعلی باشد ایرادی وارد است بر این مبنا استوار است که جبر و اختیار هر دو باشد که این قضیه نیاز به قبول داشتن جمله لا جبر و لا تفویض ! أمر بین الأمرین است . حال اگر به جمله لا جبر و لا تفویض ! أمر بین الأمرین اعتقاد دارید دوباره به سوال من پاسخ دهید .
لازم به ذکر است چون قصد نداشتم بحث جبر و اختیار را وارد این تایپیک کنم تحقیق و شناخت جمله لا جبر و لا تفویض ! أمر بین الأمرین را به خواننده محترم سپرده ام .

با تشکر

سلام به شما
من این جمله : لا جبر و لا تفویض ! أمر بین الأمرین را قبول دارم اما :
نه در بحث عصمت مطلق انبیا.
دلیلم هم بالا عرض کردم.که بی معنی می شود که هم عصمت از گناه(به آن معنایی که امکان گناه وجود ندارد) باشد هم اختیار.
من هم همانطور که شما مایل هستید , مایل هستم از بحث اصلی تاپیک خارج نشویم.
با تشکر از شما

جناب بقیة السلام.
آیاتی که برای مثال آوردید همشون وجه مشترک داشتن و اونهم سیاق جمله هست که شرطیه هست. لو ادات شرط غیر جازمی هست که غالبا در زمان گذشته میاد و انجام فعل از نظر امکان ممتنع هست.
پس امکان گناه در اونها ممتنع هست و این مغایر اختیار نیست اما اینکه میگن فرق من با شما در وحی هست اینه که ماورایی سازی نشه نگیم خداست.
اما در مورد آیه ۸۸ سوره انعام:
فان یکفر بها هولاء فقد وکلنا بها قوما لیسوا بها بکافرین.
این آیه برای دلگرمی پیامبر هست که میگه اگر اون قوم هدایت را کافر شدند ناراحت نشو در عوض قوم مومنی هم هست.
بها به هدایت برمیگرده هدایت هم ضمیر مذکر و هم مونث برمیگرده :هدی مذکر،هدایت مونث.
و هدایت همون کتاب و حکم و نبوت هست.
هولاء به کافران برمیگرد و اگر منظور پیامبران بود برای تفخیم از اولئک استفاده میکرد چنانکه در آیه قبلی اینکارو کرده.
اما کلمه قوما خودش دلیلی دیگر هست بر اینکه ها در یکفر بها به پیامبران بر میگرده چون به جای پیامبران قوم نمیاد که از نظر بلاغی شاید زیبا نباشه و قرآن عاری از لحن هست اما کفار به جاش قوما لیسو کافرین بسیار جور در میاد.
ببخشید زیاد وقت ندارم تا تک تک آیاتو ببینم.

_adamas_;305187 نوشت:
جناب بقیة السلام.
آیاتی که برای مثال آوردید همشون وجه مشترک داشتن و اونهم سیاق جمله هست که شرطیه هست. لو ادات شرط غیر جازمی هست که غالبا در زمان گذشته میاد و انجام فعل از نظر امکان ممتنع هست.
پس امکان گناه در اونها ممتنع هست و این مغایر اختیار نیست

سلام به شما
اگر چه وجه مشترک ندارد و آیه بسیار روشن و خطاب به پیامبران هست اما من مشکلی ندارم با این قضیه , و به گفته ی خود شما از ایه مشخص می شود که منظور چه کسانی است.
از کجا شما اخر می گویید ممتنع هست ؟؟؟؟
چطور می خواید ثابت کنید این آیه ای که خداوند می گوید ممتنع هست ؟؟؟
حال انکه ایشان در قران دقیقا می گویند ما مثل شما بشریم و هیچ گونه تفاوتی نداریم به جز وحی که آن هم طبق قران چیزی جز همین قران و سخنان خدا نیست که ایشان واسطه هستند و ان را به ما می دهند.
من که از بس ایه از قران آوردم دیگر خسته شدم واقعا.
تاپیک های منو دنبال کنید و به شدت به آیات دقت فرمایید.
شما دقیقا دارید می گویید امکان گناه غیر ممکن است در حالی که خداوند صراحتا به پیامبرانش که به آنها """ وحی """ می شود می گوید اگر مشرک شوید اعمالتان حبط می شود.
پس به دلیل وجود کلمه ی "" وحی "" اصلا و ابدا "" به در گفت دیوار بشنود "" هم نیست. حتی اگر "" وحی "" هم گفته نمی شد باز هم منظور پیامبران بودند اما "" وحی "" دیگه همه چیز رو روشن می کنه تو این آیه.

فکر کنم همین کفایت می کند که به شما بگویم آیات 84 تا 90 سوره انعام را با دقت بخوانید و اگر کمی با زبان عربی آشنا که چه بهتر , کاملا متوجه می شوید این 6 آیه دقیقا مربوط به پیامبران هست و معرفی پیامبران در قران برای همه.

_adamas_;305187 نوشت:

اما اینکه میگن فرق من با شما در وحی هست اینه که ماورایی سازی نشه نگیم خداست.

دقیقا و دقیقا پیامبران را "" خدا "" کرده اید.
آیات خدا هم که غلط ترجمه و تفسیر میکنید.
ای کاش این ترجمه و تفاسیرتون هم با عقل و منطق و ایات دیگر سازگار بود , باز می شد بگوییم ممکن است تفسیر شما درست باشد , اما مگر یکی دو تاست.

_adamas_;305187 نوشت:

اما در مورد آیه ۸۸ سوره انعام:
فان یکفر بها هولاء فقد وکلنا بها قوما لیسوا بها بکافرین.
1-این آیه برای دلگرمی پیامبر هست که میگه اگر اون قوم هدایت را کافر شدند ناراحت نشو در عوض قوم مومنی هم هست.
2-بها به هدایت برمیگرده هدایت هم ضمیر مذکر و هم مونث برمیگرده :هدی مذکر،هدایت مونث.
و هدایت همون کتاب و حکم و نبوت هست.
3-هولاء به کافران برمیگرد و اگر منظور پیامبران بود برای تفخیم از اولئک استفاده میکرد چنانکه در آیه قبلی اینکارو کرده.

جواب موارد شماره گذاری شده :
1-من نمی دانم آیه به این روشنی شما چطوری تشخیص دادید واسه دلگرمی پیامبر هست.
اگر آیه را از ابتدا با دقت بخوانید کاملا متوجه می شوید که خدا چه می گوید و به که می گوید و منظورش چیست. اگر از 5 آیه قبلش بخوانید که دیگر مطمئن تر خواهید شد.
بگذریم.
2- اگر چه آیه ی 88 خطاب کاملا و مستقیما پیامبران هستند , اما اشکالی ندارد شما فرض کن منظور خداوند به مردم عادی هم هست و به پیامبران هم هست. نگید که به پیامبران نیست که دیگه فاجعه به وجود میاد تو آیه چون اساسا آین چند ایه خطاب پیامبران هستند و روشن هست.
علاوه بر این آیه ی دیگری هم که قبلا گفتم خداوند دقیقا می گوید :
تو و پیامبران قبلی که بهشون " وحی "" می شد اگر مشکر شوند حبط می شود اعمالشان.
اینجا دیگر "" وحی "" ذکر شده در حالی که به مردمان عادی " وحی "" نمی شود.
پس مشخص هست کاملا مراد پیامبران هستند.

3-اصلا و ابدا اینطوری نیست که می گید.
اگر اولئک استفاده می شد چند مشکل جدی اتفاقا به وجود می آمد :
A - در ابتدای جمله اولئک استفاده شده و ما می دانیم در تمامی زبان های بزرگ دنیا و شاید تمامی زبان ها وقتی ضمیری در ابتدای جمله می آید زیباتر آن هست که دیگر در جمله از آن استفاده نشود و هی خداوند نگوید : اولئک اولئک اولئک .
B - اگر به جای هولاء از اولئک استفاده می شد باز هم هیچ تغییری نمی کرد و فرقی وجود نداشت باز از کل آیه مشخص می شد منظور پیامبران هستند.
C - اتفاقا اگر از اولئک استفاده می شد خیلی روشن تر بود که منظور می شود , مشرکان باشند چون آیه روشن است دقت کنید کسی دارد این آیه را می خواند :
خوب...
أُوْلَئِكَ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ
آنها كساني هستند كه كتاب و حكم و نبوت به آنان داديم
فَإِن يَكْفُرْ بِهَا هَؤُلاء
اگر اینها(ضمیر اشاره به نزدیک - یعنی همینا) کفر ورزند نسبت به این موارد گفته شده.
خوب...
حالا اگر منظور مشرک ها باشند که خیلی بهتر بود أُوْلَئِكَ گفته شود..!!!!!
هرچند که اگر أُوْلَئِكَ هم آمده بود باز هم پیامبران می شدند چون ابتدای آیه أُوْلَئِكَ را مشخص کرد که هستند. اما عرض شد این یک اصل هست در زبان های دنیا که بهتر است تکرار نشود هی در جمله. ضمن اینکه قابل توجه است وقتی قرار هست آیه شروع شود خداوند می گوید آنها کسانی هستند ؟؟
چه کسانی , چه کسانی هستند ؟؟
آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ.
بعد که دیگه مشخص شد و این اشخاص آمدند جلوی چشممان , خداوند دیگر نمی گوید آنها , می گوید " اینها " . خدایا کدوم ؟؟ اینها.
خیلی روشن هست آیه و زیبا.

فَقَدْ وَكَّلْنَا بِهَا قَوْمًا لَّيْسُواْ بِهَا بِكَافِرِينَ ﴿۸۹ انعام﴾

_adamas_;305187 نوشت:

اما کلمه قوما خودش دلیلی دیگر هست بر اینکه ها در یکفر بها به پیامبران بر میگرده چون به جای پیامبران قوم نمیاد که از نظر بلاغی شاید زیبا نباشه و قرآن عاری از لحن هست اما کفار به جاش قوما لیسو کافرین بسیار جور در میاد.

خوب جمله ی اول درست مربوط به پیامبران هست.
جمله ی دومتون هم متوجه نشدم اصلا منظورتون چی هست.
قوم هم معنی گروه می دهد و هیچ ایرادی وجود ندارد که منظور پیامبران باشد. خداوند دسته و گروهی رو داره می گه که نوبت بهشون داده.

[="red"]حتما و حتما آیات 84 تا 90 انعام رو بخوانید با دقت.
[/]
موفق باشید

baghiatosalam;305166 نوشت:
سلام به شما
من این جمله : لا جبر و لا تفویض ! أمر بین الأمرین را قبول دارم اما :
نه در بحث عصمت مطلق انبیا.
دلیلم هم بالا عرض کردم.که بی معنی می شود که هم عصمت از گناه(به آن معنایی که امکان گناه وجود ندارد) باشد هم اختیار.
من هم همانطور که شما مایل هستید , مایل هستم از بحث اصلی تاپیک خارج نشویم.
با تشکر از شما

به نام خدا
سلام

اگر مخاطب لا جبر و لا تفویض ! أمر بین الأمرین را به مبحث عصمت انبیا پیوند دهد , ایرادی وارد است ؟ آیا ایرادی وارد است که با لا جبر و لا تفویض ! أمر بین الأمرین عصمت پیامبران را برسی کرد ؟

با تشکر

BaghiatoSalam;305253 نوشت:
وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ ﴿۴۴ الحاقه﴾[/
فولادوند: هرگاه او سخني دروغ بر ما مي‏بست،( و اگر [او] پاره‏اى گفته‏ها بر ما بسته بود)
لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ﴿۴۵﴾
دست راستش را سخت مى‏گرفتيم(ما او را با قدرت گرفتيم،)
ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ ﴿۴۶﴾
سپس رگ قلبش را قطع مى‏كرديم
فَمَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ ﴿۴۷﴾
واحدي از شما نمي‏توانست مانع(از عذاب) شود و از او حمايت كند.
وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ (65 زمر)==و قطعا به تو و به كسانى كه پيش از تو بودند وحى شده است اگر شرك ورزى حتما كردارت تباه و مسلما از زيانكاران خواهى شد (۶۵)[/
أُوْلَئِكَ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ فَإِن يَكْفُرْ بِهَا هَؤُلاء فَقَدْ وَكَّلْنَا بِهَا قَوْمًا لَّيْسُواْ بِهَا بِكَافِرِينَ ﴿۸۹ انعام﴾
آنها كساني هستند كه كتاب و حكم و نبوت به آنان داديم و اگر نسبت به آن كفر ورزند (مهم نيست زيرا) گروهى [ديگر] را بر آن گماريم كه بدان كافر نباشند.
ذَلِكَ هُدَى اللّهِ يَهْدِي بِهِ مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَلَوْ أَشْرَكُواْ لَحَبِطَ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَعْمَلُونَ ﴿۸۸ انعام﴾
اين هدايت‏خداست كه هر كس از بندگانش را بخواهد بدان هدايت مى‏كند و اگر آنان شرك ورزيده بودند قطعا آن چه انجام مى‏دادند از دستشان مى‏رفت.
BaghiatoSalam;305253 نوشت:

اگر چه وجه مشترک ندارد و آیه بسیار روشن و خطاب به پیامبران هست اما من مشکلی ندارم با این قضیه , و به گفته ی خود شما از ایه مشخص می شود که منظور چه کسانی است.
از کجا شما اخر می گویید ممتنع هست ؟؟؟؟
چطور می خواید ثابت کنید این آیه ای که خداوند می گوید ممتنع هست ؟؟؟

اولا من نگفتم آیه ممتنع هست خیر بلکه گفتم امکان وقوع جواب شرط ممتنع هست.
دوما من از خودم نمیگم بلکه استعمال عرب اینو میگه......ببینید زبان عربی از لهجه های متعدد تشکیل شده که فصیح ترین و بلیغ ترین لهجه اش لهجه ی قریش هست و یه جورایی زبان رسمی اعراب میباشد و قرآن هم به لهجه ی قریش نازل شده و در سیر تاریخی نیاز به علمی شد به نام صرف و نحو و اونجا بر اساس استعمال عرب قوانینی وضع شده یکیش همین ادات غیر جاذم لو هست:
لو + فعل شرط (ممتنع)+لام جواب( گاهی میاد و گاهی نمیاد)+جواب شرط(ممتنع)=نتیجه (ممتنع)
چون فعل شرط از نظر امکان وقوع ممتنع هست پس جواب هم ممتنع هست. لام جواب هم اگر به جواب شرط بچسبه (همونطور که آیه های قبلی مشخصش کردم) به معنی وقوع جواب شرط با فاصله کم یا بلافاصله هست و اگر لام نیاد یعنی جواب شرط بعد از فاصله ی طولانی به وقوع میاد.مثلا به قول خودتون اگر دروغ میبست فورا دستش را قطع میکردیم. میبینید این لفظ فورا از لام جواب میاد و میبینید که زمان فعل هم ماضی هست. این آیه یعنی هیچ وقت چنین کاری نمیکنه که اگر کرده بود که صد در صد الان نکرده اینکارو میکردیم!
BaghiatoSalam;305253 نوشت:
حال انکه ایشان در قران دقیقا می گویند ما مثل شما بشریم و هیچ گونه تفاوتی نداریم به جز وحی که آن هم طبق قران چیزی جز همین قران و سخنان خدا نیست که ایشان واسطه هستند و ان را به ما می دهند.

بله از نظر ظاهری تفاوتی ندارند. یعنی جن و فرشته یا پری نیستند. برخی هستند که مثلا امام حسین را خدا میپندارند .
اما وحی خود نشان دهنده ی عصمت آنهاست هرکسی تاب شنیدن اسرار را ندارد هرکس به قدر معرفتش و ایمانش پی به اسرار میبرد و ایمان چیزی جز عمل نیست. پیامبر میگوید قرآن را من از خودم نمیگویم بلکه از جانب خداست و من هم فرشته نیستم خدا پیامبر را از میان خود آدمیان خلق کرده تا افراد بهانه جو نگویند او فرشته است با ما فرق دارد خدا پیامبر را الگو قرار داده که اگر گناه میکرد چنین نبود:لقدكان لكم في رسول الله اسوه حسنه...» (احزاب/21) قطعاً براي شما رسول خدا مقتدا و اسوه زندگي است..»

BaghiatoSalam;305253 نوشت:
من که از بس ایه از قران آوردم دیگر خسته شدم واقعا.
تاپیک های منو دنبال کنید و به شدت به آیات دقت فرمایید.
شما دقیقا دارید می گویید امکان گناه غیر ممکن است در حالی که خداوند صراحتا به پیامبرانش که به آنها """ وحی """ می شود می گوید اگر مشرک شوید اعمالتان حبط می شود.
پس به دلیل وجود کلمه ی "" وحی "" اصلا و ابدا "" به در گفت دیوار بشنود "" هم نیست. حتی اگر "" وحی "" هم گفته نمی شد باز هم منظور پیامبران بودند اما "" وحی "" دیگه همه چیز رو روشن می کنه تو این آیه.

فکر کنم همین کفایت می کند که به شما بگویم آیات 84 تا 90 سوره انعام را با دقت بخوانید و اگر کمی با زبان عربی آشنا که چه بهتر , کاملا متوجه می شوید این 6 آیه دقیقا مربوط به پیامبران هست و معرفی پیامبران در قران برای همه.[/QUOTE]

روی سخن دیوار است بله به ما میگوید که شک نکنیم در آیات خدا. یعنی ای مردم مطمئن باسید این آیه از من است. پیامبر اسوه ی حسنه ایست برای ما به عنوان الگو اگر معصوم نباشد خدا چنین نمیگوید بلکه با این ایات میگوید مطمئن باشید معصوم است و از او اطاعت کنید.
آیه ی 84 میگه ما اونها رو هدایت کردیم که اگر مشرک میشدند فورا اینکارو باهاشون میکردیم که نشده و نکردیم و نخواهد شد.و در آیه ی 89 از اونها به اولئک استفاده میکنه از اسم اشاره بعید به دلیل بزرگی و تفخیم ( از کتب جواهر البلاغه)

BaghiatoSalam;305253 نوشت:
دقیقا و دقیقا پیامبران را "" خدا "" کرده اید.
آیات خدا هم که غلط ترجمه و تفسیر میکنید.
ای کاش این ترجمه و تفاسیرتون هم با عقل و منطق و ایات دیگر سازگار بود , باز می شد بگوییم ممکن است تفسیر شما درست باشد , اما مگر یکی دو تاست.

من کی و چطور پیامبران رو خدا کردم که نمیفهمم؟!!!!!!!!
من از خودم ترجمه نمیکنم ترجمه همون هست.
خدا در آیات قبلی پیامبراشونو توضیح میده که چرا و چظور هدایت شدن و اینکه هرکس رو بخواد هدایت میکنه بعد میگه اونها کسانی هستند که من به آنها کتاب و حکمت و نبوت را دادیم یعنی با اونها عجین شدند و اگر گروه و قوم مشرکان کفر بورزند و گروه مومنی هم هست ( باید شان نزول رو هم دید) ببینید اون زمان که این آیه نازل شد تنها پیامبر موجود حضرت محمد (ص) بود پس چرا به جای حضرت محمد قومی مومن رو میذارد خدا؟؟؟ ُ نشون میده گروهی که کفر میورزند یک نفر نیستند و یک قوم هستند که خدا قوم رو به جاش میذاره.

BaghiatoSalam;305253 نوشت:
جواب موارد شماره گذاری شده :
1-من نمی دانم آیه به این روشنی شما چطوری تشخیص دادید واسه دلگرمی پیامبر هست.
اگر آیه را از ابتدا با دقت بخوانید کاملا متوجه می شوید که خدا چه می گوید و به که می گوید و منظورش چیست. اگر از 5 آیه قبلش بخوانید که دیگر مطمئن تر خواهید شد.
بگذریم.
2- اگر چه آیه ی 88 خطاب کاملا و مستقیما پیامبران هستند , اما اشکالی ندارد شما فرض کن منظور خداوند به مردم عادی هم هست و به پیامبران هم هست. نگید که به پیامبران نیست که دیگه فاجعه به وجود میاد تو آیه چون اساسا آین چند ایه خطاب پیامبران هستند و روشن هست.
علاوه بر این آیه ی دیگری هم که قبلا گفتم خداوند دقیقا می گوید :
تو و پیامبران قبلی که بهشون " وحی "" می شد اگر مشکر شوند حبط می شود اعمالشان.
اینجا دیگر "" وحی "" ذکر شده در حالی که به مردمان عادی " وحی "" نمی شود.
پس مشخص هست کاملا مراد پیامبران هستند.

3-اصلا و ابدا اینطوری نیست که می گید.
اگر اولئک استفاده می شد چند مشکل جدی اتفاقا به وجود می آمد :
A - در ابتدای جمله اولئک استفاده شده و ما می دانیم در تمامی زبان های بزرگ دنیا و شاید تمامی زبان ها وقتی ضمیری در ابتدای جمله می آید زیباتر آن هست که دیگر در جمله از آن استفاده نشود و هی خداوند نگوید : اولئک اولئک اولئک .
B - اگر به جای هولاء از اولئک استفاده می شد باز هم هیچ تغییری نمی کرد و فرقی وجود نداشت باز از کل آیه مشخص می شد منظور پیامبران هستند.
C - اتفاقا اگر از اولئک استفاده می شد خیلی روشن تر بود که منظور می شود , مشرکان باشند چون آیه روشن است دقت کنید کسی دارد این آیه را می خواند :
خوب...
أُوْلَئِكَ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ
آنها كساني هستند كه كتاب و حكم و نبوت به آنان داديم
فَإِن يَكْفُرْ بِهَا هَؤُلاء
اگر اینها(ضمیر اشاره به نزدیک - یعنی همینا) کفر ورزند نسبت به این موارد گفته شده.
خوب...
حالا اگر منظور مشرک ها باشند که خیلی بهتر بود أُوْلَئِكَ گفته شود..!!!!!
هرچند که اگر أُوْلَئِكَ هم آمده بود باز هم پیامبران می شدند چون ابتدای آیه أُوْلَئِكَ را مشخص کرد که هستند. اما عرض شد این یک اصل هست در زبان های دنیا که بهتر است تکرار نشود هی در جمله. ضمن اینکه قابل توجه است وقتی قرار هست آیه شروع شود خداوند می گوید آنها کسانی هستند ؟؟
چه کسانی , چه کسانی هستند ؟؟
آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ.
بعد که دیگه مشخص شد و این اشخاص آمدند جلوی چشممان , خداوند دیگر نمی گوید آنها , می گوید " اینها " . خدایا کدوم ؟؟ اینها.
خیلی روشن هست آیه و زیبا.

فَقَدْ وَكَّلْنَا بِهَا قَوْمًا لَّيْسُواْ بِهَا بِكَافِرِينَ ﴿۸۹ انعام﴾

خوب جمله ی اول درست مربوط به پیامبران هست.
جمله ی دومتون هم متوجه نشدم اصلا منظورتون چی هست.
قوم هم معنی گروه می دهد و هیچ ایرادی وجود ندارد که منظور پیامبران باشد. خداوند دسته و گروهی رو داره می گه که نوبت بهشون داده.

حتما و حتما آیات 84 تا 90 انعام رو بخوانید با دقت.

موفق باشید


1- شان نزول رو ببینید موتوجه میشید برای دلگرمیه و اینکه به جای یک نفر قوم نمیاد بلکه شخص میاد..
لطفا آیات رو با دقت بیشتر بخونید نه سطحی بیشتر اسرار قرآن در همین زوایا نهفته هست.
موفق باشید

baghiatosalam;305040 نوشت:
ابتدا پاسخ ساده و کوتاه : مردم در اشتباه هستند که اطمینان نمی کنند , چون وقتی مشخص شد ایشان از طرف خداوند هستند , مردم باید متوجه باشند که خداوند ناظر است و نمی گذارد انحرافی به وجود بیاد. دقیقا ممکن است پیامبر مرتکب گناه بشود چرا که او مثل مردم بشر است, اما نه در " وحی ".

با سلام و عرض ادب
و تشکر از حسن توجه شما دوست عزیز به بحث اجرکم عند الله و جزاکم الله خیر الجزاء
اصل کلام در باب عصمت همین جمله ای است که فرموده اید:

baghiatosalam;305040 نوشت:

وقتی مشخص شد ایشان از طرف خداوند هستند , مردم باید متوجه باشند که خداوند ناظر است و نمی گذارد انحرافی به وجود بیاد.

این یعنی همان که به آن می گویند دلیل عقلی برای عصمت این که شما می فرمایید " مردم باید متوجه باشند که خدا ناظر است و نمی گذارد انحرافی به و جود بیاید" خود یک دلیل غقلی بر عصمت است البته صغری و کبرای آن باید عقلی باشد چرا که نمی توان از نقل برای عصمت دلیل اورد یعنی اول باید عصمت اثبات شود و بعد به نقل تمسک کرد. و این که فرمودید" نمی گذارد انحرافی پیش بیاید " تبیین موضوع عصمت است.
baghiatosalam;305040 نوشت:
دقیقا ممکن است پیامبر مرتکب گناه بشود چرا که او مثل مردم بشر است, اما نه در " وحی ".

این که پیامبر مثل مردم بشر است شکی در او نیست اما بشری که گناه نمی کند نه این که اختیار او سلب شود نه بلکه با اختیار گناه نمی کند(انشاء الله در بخش بعدی به جمع بین عصمت و اختیار خواهیم پرداخت)
baghiatosalam;305040 نوشت:
همانطور که فرمودید لازم بود خداوند پیامبرانی برگزیند تا خداوند از این طریق پیام خود را به بندگانش برساند. طبق آیات ابتدایی سوره مبارکه نجم و آیات پایانی سوره مبارکه الحاقه متوجه ی مسئله ی مهمی می شویم : وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى ﴿نجم ۳﴾ و از سر هوس سخن نمى‏گويد إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى ﴿۴ نجم﴾ آنچه آورده چيزي جز وحي نيست كه به او وحي شده است. و آیات الحاقه : وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ ﴿۴۴ الحاقه﴾ فولادوند: هرگاه او سخني دروغ بر ما مي‏بست،( و اگر [او] پاره‏اى گفته‏ها بر ما بسته بود) لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ﴿۴۵﴾ دست راستش را سخت مى‏گرفتيم(ما او را با قدرت گرفتيم،) ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ ﴿۴۶﴾ سپس رگ قلبش را قطع مى‏كرديم فَمَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ ﴿۴۷﴾ واحدي از شما نمي‏توانست مانع(از عذاب) شود و از او حمايت كند.

دوستان همه حتما توجه دارند که اولا ما در این بخش ادله عقلی عصمت را بحث می کنیم.
ثانیا:استفاده از آیات و روایات قبل از اثبات عقلی عصمت جایز نیست چرا که این آیات و روایات بر فرض عصمت پیامبر قابل اعتنا است چرا که وقتی ما می توانیم از آیه ای برای عصمت استفاده کنیم که بدانیم پیامبر در دریافت و ابلاغ آن اشتباه نکرده است( معصوم است ) به عبارت اخری : استفاده از آیات برای عصمت استفاده ای دوری است.
البته نا گفته نماند که استفاده از آیات و روایات به عنوان موید بلا اشکال است اما نمی شود آنها را به عنوان دلیل ابتدایی آورد.

baghiatosalam;305040 نوشت:
از این ایات مطالب بسیار مهم روشن می شود : 1- عصمت در دریافت و ابلاغ وحی : هرچه که به پیامبر از جانب خداوند وحی می شود و قرار هست به دست ما برسد صحیح و کامل بدون کم یا زیاد هست. چرا ؟ چون خداوند می فرماید اگر قرار باشد زمانی دروغی بر ما ببندی و سخنان ما را کم یا زیاد کنی : شاهرگت رو قطع می کنیم. پس یعنی خداوند به ما می گوید خیالتان راحت باشد تا زمانی که این پیامبر زنده است و وحی مارا به شما می رساند , راست می گوید و آن وحی ماست , چون در غیر این صورت او کشته شده است. این مطلب و آیه برای تمامی پیامبرانش صدق می کند چون خداوند بین بندگانش فرق نمی گذارد و آنچه که وحی است را باید دقیق به مردم برساند.


احسنت ما دنبال اثبات این قسم از عصمت هستیم اما نه با قرآن بلکه دلیل عقلی می خواهیم
البته همین جا گوشزد کنم بنده اول بحث تذکر دادم که ما فعلا در جستجوی یک دلیل عقلی برای عصمت هستیم که دوستان در این باره نظر دهند و در مرحله بعد سراغ گستره برویم.

baghiatosalam;305040 نوشت:
پیامبران هر لحظه ممکن است به هر دلیلی منحرف شوند چون اختیار دارند.

این که پیامبران اختیار دارند شکی در آن نیست و وجه جمع آن با عصمت در آینده به امید خدا خواهد آمد.

به نام خدا
سلام
جناب شعیب گرامی لطفا در مورد پست های من هم نظرتان را بفرمایید . از پست 105 به بعد چند تا پست ایجاد کردم . آیا من در مسیر مناسب جهت برسی عصمت انبیا هستم یا خیر .

با تشکر

جناب شعیب سلام.
با تشکر از حسن توجه شما بنده منتظر نقدهای شما به پست 104 بنده هستم.

baghiatosalam;305040 نوشت:
از آیات پایانی سوره الحاقه و دیگر آیات قران کاملا روشن می شود که پیامبران اختیار دارند و هر لحظه ممکن است به واسطه ی اختیاری که دارند منحرف شوند. از کجا متوجه شدیم ؟ به ایات زیر به شدت دقت کنید : وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ ﴿۴۴ الحاقه﴾ == هرگاه او سخني دروغ بر ما مي‏بست. وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ (65 زمر)==و قطعا به تو و به كسانى كه پيش از تو بودند وحى شده است اگر شرك ورزى حتما كردارت تباه و مسلما از زيانكاران خواهى شد (۶۵) خوب... دقیقا روی سخن با شخص پیامبر و پیامبران است. برخی می گویند منظور خداوند از این آیات آن است که " به تو می گویم تا همسایه ایت گوش کند " یا همون " به در می گم دیوار بشنوه " است اما : با کمی دقت در آیات کاملا متوجه می شویم که خداوند نه تنها که نه تنها با مردم اصلا نیست , بلکه دقیقا با پیامبرانش هست. از کجا می فهمیم ؟ دقت بفرمایید : A - خداوند در سوره الحاقه داره می گه پیامبر اگر این"" وحی "" که به تو داره میشه کم یا زیاد کنی شاهرگت زده می شه. B - در سوره زمر خداوند به پیامبر و هم به پیامبران قبلی که به ایشان """ وحی """ شده است می فرماید اگر مشرک شوید اعمالتان تباه خواهد شد و از زیان کارانید. خوب... مگر به ما وحی می شود ؟؟؟؟ مگر من الان یک دروغ به خداوند ببندم شاهرگم زده می شود ؟؟؟؟ مگر اصلا من می توانم به وحیی که به من نشده دروغ ببندم ؟؟؟؟ این چه " به در گفتن دیوار بشنودی " هست ؟؟؟ و البته و البته از همه مهم تر 2 آیه ی معجزه آسای 45 و 47 سوره الحاقه بسیار قابل توجه هست : لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ﴿۴۵﴾ دست راستش را سخت مى‏گرفتيم(ما او را با قدرت گرفتيم،) فَمَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ ﴿۴۷﴾ واحدي از شما نمي‏توانست مانع(از عذاب) شود و از او حمايت كند. واقعا خداوند چه می فرماید ؟؟ : این دو آیه به نظر اصلا نیاز نبود خداوند ذکر کند. کاملا مشخص بود دیگه : اگر پیامبر دروغ ببندد شاهرگش قطع می شود و تمام. اما این دو آیه " جدی بودن خداوند و حساس بودن قضیه " رو می رساند. که در بالا ذکر شد اصلا به مردم عادی ربطی ندارد. با قدرت تمام دست راستش می گرفتیم و بعد شاهگرش رو قطع می کردیم . بعد : هیچ کدوم از شما نمیتونست واسش هیچ کاری کنه. حمایتش کنه. جلوی مارو بگیره که این کارو نکنیم. تمام شد واقعا. اگر چه من معتقد هستم مردم عادی با دیدن این آیات " حساب کار دستشان می آید ". اما دقیقا روی سخن با پیامبران است و ایشان هم حساب کار دستشان می آید. یک مثال راحت در این باره : خداوند به پیامبرانی که " هرگز " امکان این وجود ندارد که مشرک شوند یا به خدا دروغ ببندند می گوید : اگر این کار رو کردید , این اتفاق واستون می افته. خوب مثال : خداوند دارد به کسی که پاهایش قطع هست می گوید : اگر پنالتی زدی , شاهرگت رو قطع می کنم. این یعنی چه ؟ این جوک است ؟ تصور بفرمایید در محفلی هستیم و همه دارای " پا " هستند به جز 1 نفر. حال من به آن 1 نفر که پایش قطع هست بگویم : اگر پنالتی زدی 100 تومان بهت پول میدم. اول اینکه این جمله ی من چه وجهه ای می تونه داشته باشه‌؟ اون لحظه همه به من توهین نکنند شانس آوردم. اگرم که رفیقم باشه و به شوخی بگم , باز هم بد هست و انگار یک سخن لغو گفتم به طور کلی و به معنای واقعیه کلمه. اگر هم منظورم " به در گفتم دیوار بشنود " هست , که دیگر کلِ گفته ی من باطل می شود چرا ؟ چون شرط من برای کسی هست که " پایش قطع " هست. دیگران " پا " دارند. پس قبول نیست. ( پا دارند به طور کلی یعنی ممکن است هر لحظه گناه کنند ) . پس کاملا روشن است که : پیامبران هر لحظه ممکن است گمراه شده و گناه کنند. اما عرض شد , اگر در " وحی " باشد سریعا کشته خواهند شد یعنی اگر تصمیم بگیرند همچین کاری کنند قبل از آنکه اولین کلمه را بگویند (و زبان باز کنند )کشته می شوند و مردم گمراه نخواهند شد. باز به آیات سوره انعام توجه بفرمایید خطاب کاملا به پیامبران است: ذَلِكَ هُدَى اللّهِ يَهْدِي بِهِ مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَلَوْ أَشْرَكُواْ لَحَبِطَ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَعْمَلُونَ ﴿۸۸ انعام﴾ اين هدايت‏خداست كه هر كس از بندگانش را بخواهد بدان هدايت مى‏كند و اگر آنان شرك ورزيده بودند قطعا آن چه انجام مى‏دادند از دستشان مى‏رفت. أُوْلَئِكَ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ فَإِن يَكْفُرْ بِهَا هَؤُلاء فَقَدْ وَكَّلْنَا بِهَا قَوْمًا لَّيْسُواْ بِهَا بِكَافِرِينَ ﴿۸۹ انعام﴾ آنها كساني هستند كه كتاب و حكم و نبوت به آنان داديم و اگر نسبت به آن كفر ورزند (مهم نيست زيرا) گروهى [ديگر] را بر آن گماريم كه بدان كافر نباشند.

عرض شد که در باب اثبات عصمت اول باید دلیل عقلی آورد بعد سراغ آیات رفت در ضمن این برگرداندن ضمبر در سوره انعام به پیامبر قابل مناقشه است (البته ما در آن بحثی نداریم فعلا)
baghiatosalam;305040 نوشت:
اختیار وجود دارد - احتمال خطا وجود دارد - شیطان وجود دارد و غیره)

عرض شد نباید بین اختیار داشتن و عصمت داشتن تنافی دانست (انشاء الله خواهد آمد)
baghiatosalam;305040 نوشت:
پاسخ مورد 1 : در بالا توضیح داده شد که کاملا روشن است پیامبران ممکن است گناه کنند و فقط در ماجرای " وحی " معصوم مطلق هستند آن هم نه اینکه جادو می شوند بلکه خداوند مراقب است و نمی گذارد کوچکترین خطایی در " وحی " ایجاد شود.

این امکان گناه را باید بیشتر توضیح دهیم: این که ما می گوییم امکان وجود گناه در آنها منتفی است بدین معنا نیست که اختیار آنها سلب می شود بلکه داعی گناه در آنها ایجاد نمی شود (می آید) و از آن گذشته هر دلیلی که در عصمت از گناه آوردیم در دیگر گستره ها نیز همان را می آوریم(اگر چه قرار بود در باره گستره بعدا صحبت شود)

سلام
وقتی میبینم پست هام صلوات نداره حس میکنم حرفام درست نیستن، ممنون میشم اگه حرفام اشتباهه کمکم کنید.

baghiatosalam;305040 نوشت:
وقتی پیامبری ادعا می کند از جانب خداست - باید برای مردم ثابت کند. به وسیله ی معجزه ثابت می شود که ایشان از جانب خداست. بعد که ثابت شد خیال مردم راحت می شود که خداوند ناظر است و این پیامبر به خداوند دروغ نمی بندد. از طرفی این پیامبران می گویند : ما به معنای واقعی کلمه مثل شما بشر هستیم و تنها فرق ما و شما همان وحی هست. و این معجزه ها را خدا انجام میدهد و من کاره ای نیستم . حتی منه پیامبر , خدا را هم نمی بینم. حتی همان صدای خدا هم اگر موسی باشم بشنوم باز فرقی ندارد چرا ؟ , مگر خداوند یک صدا دارد ؟ می تواند با صدای دوستم یا با صدای خودم یا با صدای فلان کس با من صحبت کند. پس حال که فرقی نمی کند , شما مردم که با معجزه متوجه شدید من از جانب خداوند هستم , فرض کنید صدای من همان صدای خداست که من شنیدم و حال شما از من همان صدا و سخن را می شنوید. اگر من دیدم خدا بر کوه تجلی کرد و کوه متلاشی شد , شما نیز الان دیدید که عصا تبدیل به مار شد و دریا باز شد و دست من خورشید شد.

نکته مهمی که در این باره باید همه دوستان به آن دقت کنند در باره رابطه معجزه و عصمت است:
معجزه و عصمت هیچ ربط منطقی با هم ندارند.
توضیح: معجزه می اید و ثابت می کند که مدعی نبوت در ادعای ارتباطش با خدا راست می گوید . اما این که بعد از آن این پیامبر هر چه گه می گوید در انتسابش به خدا راست می گوید یا نه ؟ اشتباه می کند یا نه ؟ دیگر از معجزه این ها بر نمی آید باید دلیل دیگری بر آن اقامه کرد مثلا آیا نمی شود فرض کرد که پیامبری آمده ادعا کرده و معجزه هم آورده آنگاه شروع به بیان دستوراتی که به وی شده می کند آیا نمی شود شک کرد که آیا این ها را که می گوید درست می گوید یا نه ؟ آیا کم و زیاد نمی گوید؟ این سوال ها همه بعد از آوردن معجزه پیش می آید. معجزه بردش تصدیق نبی در اصل ادعایش بر نوت است و عصمت بردش در تصدیق نبی در تمامی آورده های وحیانی اوست.

baghiatosalam;305040 نوشت:
إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ ﴿ فصلت۳۰﴾ در حقيقت كسانى كه گفتند پروردگار ما خداست‏سپس ايستادگى كردند فرشتگان بر آنان فرود مى‏آيند [و مى‏گويند] هان بيم مداريد و غمين مباشيد و به بهشتى كه وعده يافته بوديد شاد باشيد.

ما در همین آیه حرف داریم این که پیامبر این آیه را درست نقل کرده یا نه از کجا باید فهمید دلیل شما در استناد به این آیه چیست مگر نه این است که اول بر درستی آن اذعان داشته بعد بدان استدلال کرده اید؟؟

baghiatosalam;305040 نوشت:
ما هیچ گونه تفاوتی با شما نداریم. إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ ملاک برتری پیش خداوند تقواست. قُل لاَّ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَآئِنُ اللّهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلاَ تَتَفَكَّرُونَ ﴿ انعام۵۰﴾ بگو به شما نمى‏گويم گنجينه‏هاى خدا نزد من است و غيب نيز نمى‏دانم و به شما نمى‏گويم كه من فرشته‏ام جز آنچه را كه به سوى من وحى مى‏شود پيروى نمى‏كنم بگو آيا نابينا و بينا يكسان است آيا تفكر نمى‏كنيد این دستوراتی که من برای شما آورده ام , برای خود من هم صادق است. من هم نباید دروغ بگویم نباید زنا بکنم نباید غیبت بکنم. ولی من مثل شما بشر هستم. اگر زمانی همچین کاری کردم , نگویید تو که خودت گفتی غیبت نکن پس چرا داری غیبت می کنی ؟؟؟ من به شما نمی گویم غیبت نکنید , بلکه خداست که به همه ی ما می گوید غیبت نکنید. اگر خداوند را دیدید که غیبت کرد یا دروغ گفت , بعد به خدا بگویید چرا می گویی ما دروغ نگوییم ولی خودت دروغ می گویی.؟؟

ما اکنون بحث آیات قرآن را نداریم اما اولا این که در بیان آیات نباید گزینشی عمل کرد و باید همه آیات را دید مخصوصا آیات عصمت را .
ثانیا :برای تفسیر باید به تفاسیر رجوع کرد که البته فعلا بحث ما نیست

شریعت عقلانی;305053 نوشت:
با تشکر از شما و زحماتی که می کشید. جناب شعیب عزیز؛ ببینید ما قبل از هر چیز باید تکلیف یک مسئله را روشن کنیم. نبوت. باید دید دلیل صدق ادعای پیامبران ( از جانب خدا آمدن ) چیست؟ یعنی چگونه باید فهمید که یک شخصی از طرف خدا آمده و پیامبر است؟ تا آنجا که بنده اطلاع دارم مردم از پیامبران معجزه طلب می کردند و آنها هم با نشان دادن معجزه ادعای خویش را ثابت می کردند. همین که ادعای آنان ثابت شد و مشخص شد که آنها از جانب خدا آمدند و هر حرفی که می زنند حرف خداست و به او ایمان می آورند دیگر پای استدلال و برهان و دلیل و عقل بریده می شود. یعنی این که دیگر مردم نباید نسبت به قول پیامبران و سخنانی که آنها به خدا نسبت می دهند شک کرد. چرا که ایمان آورده اند. اگر بخواهند سخنان آنها را بر مبنای عقلشان بسنجند که دیگر نمی شود گفت آنها مومن اند. اگر به نبوت پیامبری که ادعایش اثبات شد شک کنند در واقع آنها ایمان نیاورده اند و در جامعه هدف ما نمی گنجند. یعنی دیگر در بحث ما جایی ندارند. چون بحث ما ناظر به مومنان است. ایمان از واژه امن می آیند یعنی کسی که به جایی از امنیت خاطر رسیده باشد که اعتقادش از بین نرود. پس امکان ندارد که اعتقاد شخصی با اعمال و رفتار پیامبر از بین برود چون مبنای اعتقاد وی چیز دیگری است. ( معجزه )

با سلام خدمت شما دوست گرامی
مطالب سرشار از تفکر شما را دقیق خواندم چند مورد به نظرم می رسد که عرض می کنم:

قبلا باید عرض کنم مواردی در بررسی نظر یکی دیگر از دوستان در پست های قبل آمده که مطالعه آن خالی ازلطف نیست.


همان گونه که عرض شد(پست118) دلیل صدق دعوی نبوت معجزه است و با این مردم باور می کنند که این فرد از طرف خدا مامور ابلاغ دستوراتی است ولی آیا می شود به همه آنچه که او می گوید اعتنا کرد آیا او در دریافت وحی و ابلاغ آن اشتباه ندارد به نظر می رسد که معجزه نمی تواند این سوالات را پاسخ گوید . تنها چیزی که میتوان گفت به دلالت التزامی معجزه بر عصمت دلالت دارد.

اتفاقا بعد از آمدن معجزه است که مردم وثوق و اعتماد می خواهند که به حرف های پیامبرشان تماما و کمالا گوش دهند. مثلا شما فرض کنید پیامبری آمد معجزه آورد بعد کارهای غیر معقول زیادی کرد یا مثلا اهل معاصی بود و حتی زیاد در گفتار و رفتار اشتباه می کرد آیا تمام مردم باز هم به آنچه او می گفت اعتماد می کردند و به تمام حرف هایش اعتماد می کردند؟؟؟!!!
تنها چیزی که می توان گفت این است که خدا نبوت و معجزه بر آن را به کسی می دهد که در دریافت و ابلاغ وحی و... معصوم از گناه باشد و معصوم از خطا باشد این همان عصمت است که ما به دنبال آن بودیم.

شریعت عقلانی;305053 نوشت:
وقتی پیامبری ادعال نبوت می کند در واقع ادعا می کند قولش قول خداست. نه فعلش فعل خدا. یعنی نمی گوید هر کاری که انجام می دهد فعل خداست. چون اصلا معنا ندارد که عملی را اختصاصا و مستقیم به خدا نسبت دهیم. در واقع همه امور عالم هستی به نوعی فعل خداست و فعلی مشخصی را نمی توان به خدا نسبت داد

وقتی ما می گوییم که فعل پیامبر حجت است بدین معنی است که فعلش دلالت بر قول خدا می کند تا جایی که پیامبر بسیاری از اعمال دینی را به صورت عملی به مردم آموزش می داد مثلا می فرمود آياتي است كه نياز به تفسير دارد. مثل اقامۀ نماز كه رسول خدا كيفيّت آنرا بيان فرمود، و گفت: صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي.
«نماز بخوانيد بدانطور كه ديديد من نماز خواندم!»
حال شما فرض بفرمایید پیامبر در انجام این فعل اشتباه کند چه می شود از این قبیل زیاد داریم مردم برای یاد گرفتن اعمال عبادی و اجتماعی خود به پیامبر نگاه می کردند که چگونه روزه بگیرند چگونه وضو بگیرند چگونه ... که حتما مستحضر هستید تمام دستورات دین به صورت مبسوط در قرآن نیامده است.

شریعت عقلانی;305053 نوشت:
حال می رسیم به قول : در مورد اقوال هم پیامبر 3 نوع سخن دارد : 1-وحی 2- قولی که برای بیان شریعت عنوان می کند ولی وحی نیست. ( امر و نهی ها ) ( باید و نباید ها ) 3- قول های معمولی که در زندگی پیامبر بسیار است. حال ما فقط می توانیم برای 2 مورد اول عصمت قایل شویم. و مورد سوم قابل نقد و بررسی است. چه اینکه خود پیامبر هم در بسیاری از موارد با یارانش مشورت می کرد. در حدیثی از پیامبر داریم که می فرماید : هر کس چیزی به من بیاموزد مرا بنده خود کرده است. این سخن علاوه بر اینکه جایگاه علم آموزی را مشخص می کند ناظر به این هم هست که پیامبر خود را در همه موارد دور از خطا نمی دانست و خود را محتاج علم آموزی از دیگران می دانست. لذا از همین امر مشخص می شود اقوال بسیاری از پیامبر وجود دارد که نمی تواند حجت شرعی باشد چرا که خود ایشان آن را برای بیان حجت شرعی بیان نفرمودند. منتظر نقدهای عالمانه شما هستم.

الحمد لله که شما در امر تقسیم خیلی هوشمندانه و عالی عمل کردید.
پس ما در دو مورد اول با هم همنظر و همراه هستیم.
البته قرار ما این بود که برای عصمت دلیل را ذکر کنیم بعد سراغ گستره برویم
در این جا باید شما برای دو شق اولی که عصمت را در آن قبول کرده اید دلیل بیاورید که به نظر بنده همان دلیل غرض که ذکر کردم کفایت بکند(البته اگر دلیل بهتری دارید بفرمایید)
اما در باره این که دلیل " نقض غرض " گستره اش تا به کجاست در بخش بعدی که انشاء الله خدا توفیق دهد به زودی در خدمت خواهیم بود
پس ما در این دو شق با هم مشترکیم که می توانیم در پیش برد حرفمان به هم کمک کنیم انشاء الله

vahid_barvarz;305090 نوشت:
به نام خدا سلام از ابتدا تمامی تایپیک را دنبال کرده ام و با توجه یه پست های 102 , 103 و 104 شما عزیزان این پست را ایجاد نموده ام . آیا به این که پیامبر به سبب جبر و اختیار در مقام عصمت قولی و فعلی باشد ایرادی وارد است ؟ تا کید می کنم که هر دو دخیل باشند هم جبر هم اختیار . الزامات : 1- خواست خداوند که بر گرفته از جبر است 2- رفتار خود پیامبر که بر گرفته از اختیار است دو انسان را تصور کنید که یکی جبرا معصوم است و دیگری اختیارا و جبرا معصوم است . کدام یک برای شما عزیز تر است ؟ برای من آنکه اختیارا و جبرا ( ما بین هر دو ) معصوم است عزیز تر است , زیرا آن کسی که جبرا معصوم است نیازی به تلاش نداشته است ( مثل فرشتگانی که جز سجده بر خداوند کار دیگری نمیتوانند انجام دهند چون خداوند آنها را اینچنین آفریده است ) اما آن کس که اختیارا و جبرا ( ما بین هر دو ) معصوم است سختی کشیده است تا معصوم بماند ( توجه کنید که می گویم معصوم بماند نه اینکه معصوم بشود ) . یا حق

با سلام خدمت شما دوست گرامی
از این که در بحث خودتون شرکت کردید کمال تشکر را دارم
از آنجا که ما با دوستان قرار گذاشته ایم این تاپیک یک تاپیک کاملا علمی با روند منطقی باشد قرار شد اول ادله عصمت بعد گستره ان و بعد شبهات عصمت بیان شود
از آنجا که مطالب ارزنده شما قابل استفاده است درخواست دارم که این بحث اختیار و عصمت را تا چند روز معطل کذاشته تا در موقع خود از مطالب ارزنده شما کمال استفاده را ببریم
اگر ما را در این روند سامان یافته همراهی بفرمایید موجب امتنان است:Gol:

_adamas_;305187 نوشت:
جناب بقیة السلام. آیاتی که برای مثال آوردید همشون وجه مشترک داشتن و اونهم سیاق جمله هست که شرطیه هست. لو ادات شرط غیر جازمی هست که غالبا در زمان گذشته میاد و انجام فعل از نظر امکان ممتنع هست. پس امکان گناه در اونها ممتنع هست و این مغایر اختیار نیست اما اینکه میگن فرق من با شما در وحی هست اینه که ماورایی سازی نشه نگیم خداست. اما در مورد آیه ۸۸ سوره انعام: فان یکفر بها هولاء فقد وکلنا بها قوما لیسوا بها بکافرین. این آیه برای دلگرمی پیامبر هست که میگه اگر اون قوم هدایت را کافر شدند ناراحت نشو در عوض قوم مومنی هم هست. بها به هدایت برمیگرده هدایت هم ضمیر مذکر و هم مونث برمیگرده :هدی مذکر،هدایت مونث. و هدایت همون کتاب و حکم و نبوت هست. هولاء به کافران برمیگرد و اگر منظور پیامبران بود برای تفخیم از اولئک استفاده میکرد چنانکه در آیه قبلی اینکارو کرده. اما کلمه قوما خودش دلیلی دیگر هست بر اینکه ها در یکفر بها به پیامبران بر میگرده چون به جای پیامبران قوم نمیاد که از نظر بلاغی شاید زیبا نباشه و قرآن عاری از لحن هست اما کفار به جاش قوما لیسو کافرین بسیار جور در میاد. ببخشید زیاد وقت ندارم تا تک تک آیاتو ببینم.

با سلام خدمت شما دوست گرامی
از مطالب ارزنده شما کمال استفاده را بردیم
همانگونه که در طول تاپیک خدمت دوستان عزیز عرض کردم قرار ما این است که در یک سیر منطقی از ادله عصمت شروع کرده بعد سراغ گستره آن رفته بعد به شبهات بپردازیم
از این که ما را در این سیر یاری می فرمایید کمال تشکر و امتنان را دارم

با سلام
از مطالب دوستان کمال استفاده را بردیم لطفا در مورد دلیل عصمت که در دو صفحه قبل ذکر شد"نقض غرض" اگر مطلب دیگری هست بفرمایید.
انشاء الله توضیحات دیگری در باب دارم که بعد از نظر دوستان عرض می کنم

شعیب;305387 نوشت:
با سلام از مطالب دوستان کمال استفاده را بردیم لطفا در مورد دلیل عصمت که در دو صفحه قبل ذکر شد"نقض غرض" اگر مطلب دیگری هست بفرمایید. انشاء الله توضیحات دیگری در باب دارم که بعد از نظر دوستان عرض می کنم

با سلام خدمت جناب شعیب.
بنده روی ادله عصمت بسیار فکر کردم. در بادی امر به نظر می رسد تفسیر هر فرد از عصمت به ایمان او بستگی دارد. یعنی اعتقاد به عصمت ( هر شقی از آن ) به اصل نبوت ربط پیدا می کند. یعنی وقتی نبوت فردی اثبات شد دیگر از اینجا به بعد پای ادله بریده می شود. یعنی ما قبول می کنیم که این شخص پیامبر است و از طرف خدا آمده. از اینجا به بعدش بر اساس معجزه هر تفسیری می توان از عصمت داشت. یعنی بنده هم معتقدم که گستره عصمت را نمی توان از معجزه استخراج کرد و برای آن باید تفسیری بیان نمود که به اصل نبوت صدمه ای وارد نیاورد. به بیان دیگر اگر کسی بر اساس افعال خطای پیامبر به نبوتش شک کرد 2 حالت برای فرد پیش می آید : یا واقعا او از طرف خدا نیامده که در این حالت در واقع شخص نتوانسته فرق بین معجزه و جادو را تشخیص دهد. یا اینکه ادعای مدعی نبوت صادق است و فرد نتوانسته استنباط درستی از نبوت و عصمت داشته باشد.
البته به این مسئله هم باید اعتراف کرد که تمام مومنان نمی تواند فرق بین معجزه و جادو را تشخیص دهند و می باست عامل دیگری در استحکام ایمان مومنان نقش داشته باشد. یعنی بسیاری از مومنان بدون معجزه به پیامبر ایمان آورده اند. پس عامل دیگری هم نقش دارد.
بنابراین باید اذعان داشت که از روی افعال پیامبر هم عده ای به وی ایمان آورده اند. ولی مسئله دیگری هم هست. آیا تمام مومنان ادیان یا از روی فعل نبی یا از روی معجزه ایمان آورده اند؟ احتمالا پاسخ خیر است. به اعتقاد بنده به تعداد مومنان باید دلیل بر صدق مدعای پیامبر اقامه کرد. یعنی یکی از روی جذبه ای در کلام پیامبر بود ایمان آورد. یکی به خاطر زیبایی که در کلام وحی بود ایمان آورد. یکی به خاطر نیکوکاری و امانتداری. ولی به اعتقاد بنده عدم مشاهده گناه یا خطا از نبی نمی تواند دلیل ایمان باشد. چرا که هیچ کس اشراف کامل به زندگی نبی ندارد. چه بسیار افرادی هستند که در اجتماع گناه و خطایی از آنها مشاهده نمی شود ولی در خلوت چه بسیار گناهانی که مرتکب می شوند.
از مطالب بالا نتیجه می شود که باید اعتقاد به صدق مدعای نبوت را از مسئله عصمت کاملا جدا کرد. اعتقاد به نبوت نبی یک مسئله ایمانی است که باید خود فرد قانع شود. یعنی هیچ دلیل مردم پسند جامعی که همه را قانع کند برای صدق ادعای نبی وجود ندارد. همین طور هم می توان در مورد برگشتن از ایمان سخن گفت. یعنی اینکه افرادی هم هستند که افعال پیامبر هیچ تاثیری در ایمان آنها ندارد و عده ای هم هستند که بر اساس همین افعال پیامبر از ایمان خود برگشتند. دقیقا به خاطر ندارم ولی فکر می کنم یکی از کاتبان وحی به خاطر شکی که در آیه تبارک الله احسن الخالقین کرد و این سخن را مال خود دانست از ایمان خود به پیامبر برگشت. همچنین هم عده ای هم می گفتند این چه پیامبری است که مثل مردم عادی در روی زمین راه می رود و .... . یعنی تلقی هر فرد از ایمانش به نبوت با فرد دیگر متفاوت است. به عبارتی حتی خود وحی هم می تواند علت برگشتن از ایمان خیلی از افراد شود. ما می بینیم بسیاری از اهل سنت خطاهایی برای پیامبر قائلند ولی ایمانشان ذره ای تزلزل پیدا نکرده است. ولی ممکن است همین خطاهای پیامبر برخی را از ایمان برگرداند یا شک ایجاد کند.
لذا مسئله عصمت را باید از مسئله قول و فعل پیامبر و ایمان انسانها به ایشان جدا کرد. یعنی شما نمی توانید اینگونه استدلال کنید که بروز خطا از نبی باعث تزلزل در ایمان فرد می شود. این بستگی به تلقی فرد از مسئله نبوت دارد. حتی ممکن است شخصی از مومنان به خاطر شکست در جنگی در ایمانش خلل وارد شود که هیچ ربطی به پیامبر ندارد. لذا در این مسئله باید ایمان فرد قوی باشد. اگر ایمان فرد ضعیف باشد هر عملی می تواند ایمانش را متزلزل کند حتی عملی که به اعتقاد خیلی از افراد ظاهرا درست است.
البته این مطالب در واقع ادامه مباحثه را ظاهرا عبث می کند. نمی دانم ولی هر چه بیشتر فکر می کنم به بی فایده بودن بحث اعتقاد پیدا می کنم.
مطالب شما می تواند در این مسئله مرا یاری کند.
با تشکر فراوان.
و من الله توفیق

سلام به شما جناب شعیب بزرگوار
از اینکه نقد فرمودید بسیار سپاسگذارم
از اینکه من از قران نیز دلیل برای سخنانم آوردم پوزش می خوام درواقع با آوردن این آیات می خواستم بگم علاوه بر اینکه این دلیل از نظر من عقلی هست , با گفته های این شخص بزرگ ( قران) هم برسی کردم و حرف ایشان هم خوب و عقلی است.یا همان که خودتان فرمودید : "استفاده از آیات و روایات به عنوان موید بلا اشکال است" و الا هر موقع شما وارد قران شدید انشالله ما هم با شما وارد میشیم.
لذا هنگام ارسال آن "پست " خواستم همه ی نوشته هایم را پاک کنم و فقط همون خط اول رو بگذارم(در واقع خط اول رو آخر نوشتم) اما بعد تصمیم گرفتم هر دو را بگذارم که شاید بهتر باشد.
با سپاس از شما

شعیب;305387 نوشت:

این که پیامبر مثل مردم بشر است شکی در او نیست اما بشری که گناه نمی کند نه این که اختیار او سلب شود نه بلکه با اختیار گناه نمی کند(انشاء الله در بخش بعدی به جمع بین عصمت و اختیار خواهیم پرداخت).
نباید بین اختیار داشتن و عصمت داشتن تنافی دانست.(انشاء الله خواهد آمد)

با اینکه فرمودید انشالله بعد توضیح میدید ولی من نوشته ی زیر رو ذکر می کنم که بگم یکی از مشکلات اصلی من چی هست , انشالله بعد رسیدید توضیح بفرمایید.
من هنوز به این جواب نرسیده ام که :
آیا کسی که اختیار دارد و می تواند هر لحظه هر عملی که دوست داشت انجام دهد چه خوب چه بد , می شود در زمان حیات ایشان گفت که ایشان هرگز امکان ندارد گناه کند و منحرف شود ؟
یا بهتر بگویم : آیا شما ای محمد ص ممکن است خطا و گناهی در زندگی از شما سر بزند ؟ و اگر جواب نه هست دلیلتان چیست ؟
من معتقد هستم که می شود انسانی از دنیا برود و حتی یک ترک اولی نیز نکرده باشد , وقتی ایشان از دنیا رفت من می گویم ایشان کاملا معصوم بودند در زندگی. ( اگر واقعا علم داشتم که در زندگی گناه نکرده).
اما اینکه زمان حیات ایشان هم صادق باشد این جمله , نظرم این هست که نمی شود.
چون اون شخص تمام خصوصیات بشر را دارد.
به هر حال جناب شعیب هر موقع زمانش بود یا در ادامه بحث وارد شدید, این مسئله را حل بفرمایید چون واسه من میانگین 70% مشکل حل میشه.(شایدم بیشتر).

شعیب;305387 نوشت:

معجزه و عصمت هیچ ربط منطقی با هم ندارند.
توضیح: معجزه می اید و ثابت می کند که مدعی نبوت در ادعای ارتباطش با خدا راست می گوید . اما این که بعد از آن این پیامبر هر چه گه می گوید در انتسابش به خدا راست می گوید یا نه ؟ اشتباه می کند یا نه ؟ دیگر از معجزه این ها بر نمی آید باید دلیل دیگری بر آن اقامه کرد مثلا آیا نمی شود فرض کرد که پیامبری آمده ادعا کرده و معجزه هم آورده آنگاه شروع به بیان دستوراتی که به وی شده می کند آیا نمی شود شک کرد که آیا این ها را که می گوید درست می گوید یا نه ؟ آیا کم و زیاد نمی گوید؟ این سوال ها همه بعد از آوردن معجزه پیش می آید. معجزه بردش تصدیق نبی در اصل ادعایش بر نبوت است و عصمت بردش در تصدیق نبی در تمامی آورده های وحیانی اوست.

نزدیک به 10 بار این نوشته ی شما را خواندم که شاید اشتباه متوجه شده باشم . باز هم شک دارم که این نوشته ی شما را درست متوجه شده باشم (چون از نظر من جواب خیلی روشن هست).
(ممکنه) نتونستم درکش کنم لذا در جواب نوشته های شما می گویم :
نه نمی شود شک کرد. چرا که خدا ناظر است.
معجزه می گوید من از جانب خدا هستم و بعد اطاعت کنید.
اگر در اطاعت شک کنم , پس در معجزه شک کرده ام.
اگر به معجزه ایمان آوردم , پس اطمینان دارم ایشان در هرچه می گوید معصوم هست.( در واقع یعنی داره اون چیزی رو میگه که خدا میگه).
و می دانم اگر خلاف بگوید خدایش جلوش رو می گیرد و تا زمانی که نگرفته معصوم هست در آن زمینه.
لطفا توضیح بفرمایید.

شعیب;305387 نوشت:

نوشته ی : Baghiatosalam
إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ ﴿ فصلت۳۰﴾ در حقيقت كسانى كه گفتند پروردگار ما خداست‏سپس ايستادگى كردند فرشتگان بر آنان فرود مى‏آيند [و مى‏گويند] هان بيم مداريد و غمين مباشيد و به بهشتى كه وعده يافته بوديد شاد باشيد.
پاسخ جناب : شعیب
ما در همین آیه حرف داریم این که پیامبر این آیه را درست نقل کرده یا نه از کجا باید فهمید دلیل شما در استناد به این آیه چیست مگر نه این است که اول بر درستی آن اذعان داشته بعد بدان استدلال کرده اید؟؟

درست است.
دلیل من این است وقتی به معجزه پیامبر ایمان اوردم - دیگر هرچه گفت و گفت این را خدا می گوید من می پذیرم. اگر نپذیرم فلسفه ی معجزه دیگر نمی دانم چیست.
مگر نه این است که پیامبران می گویند از ما اطاعت کنید این را خدا گفته ؟
بعد من می گم از کجا معلوم خدا گفته ؟ میگه بفرما معجزه.

با تشکر از شما

vahid_barvarz;305284 نوشت:
به نام خدا
سلام

اگر مخاطب لا جبر و لا تفویض ! أمر بین الأمرین را به مبحث عصمت انبیا پیوند دهد , ایرادی وارد است ؟ آیا ایرادی وارد است که با لا جبر و لا تفویض ! أمر بین الأمرین عصمت پیامبران را برسی کرد ؟

با تشکر

سلام به شما
به دلیل اینکه شاید بحث اصلی تاپیک که جناب شعیب خواستن که همراه ایشون قدم به قدم جلو بریم , منحرف بشه ,
من هم فعلا پاسخ نمی گویم و همراه جناب شعیب جلو می رویم.
خواهش می کنم موقعی که جناب شیعب به آن قسمت مربوط به سوال شما وارد شدند , شما نیز وارد شده و سوال بپرسید انشالله پاسخ می دهم.

با سپاس

_Adamas_;305365 نوشت:
سلام
وقتی میبینم پست هام صلوات نداره حس میکنم حرفام درست نیستن، ممنون میشم اگه حرفام اشتباهه کمکم کنید.

سلام به شما
من اگر برای شخصی از صلوات ( تشکر ) استفاده کنم حتما لزوما به این معنا نیست که حرفش را قبول دارم و درست است و یا اگر استفاده نمی کنم معنایش این نیست که تمام سخنانش باطل و غلط است و اشتباه گفته.

من بعضی وقت ها دکمه صلوات رو واسه کسی میزنم بعد به خودم میگم : من این دکمه رو زدم ؟؟ :Moteajeb!: :ok:

من یادم باشد دکمه را میزنم. و البته سخنان حداقل 100% کفر و شرک نباشد. بحث علمی و اعتقادی و منطقی و کتب آسمانی و غیره باشد.
که خوشبختانه من شما رو (رتبه ای از ) عالم می دونم( البته همچنین دیگر دوستان) :Gol:

گفت است چنین رسول پاک مَدَنی
مَن اَکرَمَ عالمَا فقد اکرَمنی ( مرا گرامی داشته)

در مورد نوشته هاتون هم پاسخ داشتم اما طبق فرموده ی جناب شعیب فعلا وارد نشویم تا به موقع بحث کنیم.

با سپاس از شما

[="Tahoma"][="Green"]بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام بر بزرگواران.
جناب شعیب بزرگوار...منم نتوانسته ام عصمت را قبول کنم و برای ان دلایلی از خود قرآن دارم.قرآنی که جز آیه و نشانه در آن آورده نمی شود مگر برای هدایت بندگان خدا و برای گمراهی کافران قطعاً تدبر در آیات بسیار مهم هست و پذیرفتن هرچیزی به صورت کشکی و الکی واقعاً جای بحث دارد.
مثلاً آیات زیر را دقت کنید:

فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللهِ حَقٌّ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِبْكارِ (040 | غافر - 55)
پس (اى پيامبر!) صبر و شكيبايى پيشه كن كه وعده خدا حق است، و براى گناه [= ترك اولى] خود استغفار كن، و هر صبح و شام تسبيح و حمد پروردگارت را به جا آور.

فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ اللهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَ مَثْواكُمْ (047 | محمد - 19)
پس بدان كه معبودى جز «خداوند يگانه» نيست; و براى گناه خود و مردان و زنان با ايمان آمرزش بخواه. و خداوند گذرگاه و قرارگاه شما را مى داند.

جالب اینجاست که در مورد ذنب در آیه شریفه بالا جمع بسته اینجا اگر تعبیر به ترک اولی و ... کنیم یعنی همه مردان مومن و زنان مومن ترک اولی میکردند و گناه مرتکب نمیشدند!!!!

فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كانَ تَوّاباً (110 | نصر - 3)پروردگارت را تسبيح و حمد گوى و از او آمرزش بخواه كه او بسيار توبه پذير است.

سوال من این است که چگونه از این ایات را تعبیر به عصمت میکنید؟[/]

baghiatosalam;305401 نوشت:
نزدیک به 10 بار این نوشته ی شما را خواندم که شاید اشتباه متوجه شده باشم . باز هم شک دارم که این نوشته ی شما را درست متوجه شده باشم (چون از نظر من جواب خیلی روشن هست). (ممکنه) نتونستم درکش کنم لذا در جواب نوشته های شما می گویم : نه نمی شود شک کرد. چرا که خدا ناظر است. معجزه می گوید من از جانب خدا هستم و بعد اطاعت کنید. اگر در اطاعت شک کنم , پس در معجزه شک کرده ام. اگر به معجزه ایمان آوردم , پس اطمینان دارم ایشان در هرچه می گوید معصوم هست.( در واقع یعنی داره اون چیزی رو میگه که خدا میگه). و می دانم اگر خلاف بگوید خدایش جلوش رو می گیرد و تا زمانی که نگرفته معصوم هست در آن زمینه. لطفا توضیح بفرمایید.

با سلام خدمت جناب بقیه السلام.
فکر می کنم بنده منظور جناب شعیب را درست فهمیده باشم.
منظور ایشان این است که از کجا معلوم که شما که ایمان آورده اید معجزه را از سحر و جادو درست تشخیص داده اید؟ یعنی با دیدن برخی رفتارهای ناپسند از شخص مدعی پیامبری در اعتقادت به این که آن عمل خارق عادت معجزه ای از خداست یا سحر و جادویی از یک فریبکار تردید کنی.
درواقع سوال اینجاست که چه معجزه ای از پیامبر اسلام سر زده که مومنان صدر اسلام به وی ایمان آوردند؟ در حقیقت بسیاری از مومنان صدر اسلام به خاطر شخصیت پیامبر اسلام و صداقتی که در طول زندگی از ایشان دیدند به وی ایمان آوردند نه معجزه. برای اینکه ایمان بیاوری معجزه ضروری نیست. معجزه برای این است که اگر شک داری به یقین تبدیل شود. در واقع معجزه جزو ذات نبوت نیست. امری است که در صورت تردید انسان ها از خداوند صادر می شود.

عــــلی;305437 نوشت:
سوال من این است که چگونه از این ایات را تعبیر به عصمت میکنید؟

با سلام خدمت علی عزیز.
ما فعلا در مرحله اثبات عقلانی عصمت هستیم. بعد از آن و بر اساس نتیجه ای که از بحث عقلی می گیریم آیات قرآن را تفسیر می کنیم. پس با اجازه کارشناس محترم لطفا صبوری پیشه کنید تا به آن نقطه هم برسیم.

توضیح دیگری که پیرامون ادله جناب شعیت می توانیم بدهیم این است که آیا تزلزل در ایمان همیشه امری ناپسند است؟ یعنی اینکه اگر شخصی واقعا منصفانه به اعمال و رفتار پیامبر نظر کرد و در نبوتش شک کرد. یعنی حقیقتا قانع نشد که ایشان می تواند پیامبر باشد و از ایمانش برگشت. آیا خداوند وظیفه ای بیش از این از او انتظار دارد؟ آیا نمی توان آیه ( لا یکلف الله نفسا الا وسعها ) را از توانایی فرد در اعمال و رفتار به تفکر و ایمان و یقین هم تسری داد؟ یعنی آیا می توان از شخصی که حقیقتا بر اساس معرفتی که دارد به این نتیجه رسید که شخص مدعی نمی تواند پیامبر باشد انتظار ایمان داشت؟ تزلزل در ایمان زمانی مذموم است که شخص معاندانه و لجوجانه و از روی منافع شخصی و رسیدن به سود مادی منکر نبوت شود نه اینکه صادقانه به تفکر در امر نبوت بپردازد و به نتیجه ایمان نرسد. در واقع چنین فردی با شخصی که اصلا دینی به او نرسیده هیچ فرقی ندارد و خداوند هم از او انتظاری بیش از این ندارد.
و من الله توفیق

بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

شریعت عقلانی;305446 نوشت:
توضیح دیگری که پیرامون ادله جناب شعیت می توانیم بدهیم این است که آیا تزلزل در ایمان همیشه امری ناپسند است؟ یعنی اینکه اگر شخصی واقعا منصفانه به اعمال و رفتار پیامبر نظر کرد و در نبوتش شک کرد. یعنی حقیقتا قانع نشد که ایشان می تواند پیامبر باشد و از ایمانش برگشت. آیا خداوند وظیفه ای بیش از این از او انتظار دارد؟ آیا نمی توان آیه ( لا یکلف الله نفسا الا وسعها ) را از توانایی فرد در اعمال و رفتار به تفکر و ایمان و یقین هم تسری داد؟ یعنی آیا می توان از شخصی که حقیقتا بر اساس معرفتی که دارد به این نتیجه رسید که شخص مدعی نمی تواند پیامبر باشد انتظار ایمان داشت؟ تزلزل در ایمان زمانی مذموم است که شخص معاندانه و لجوجانه و از روی منافع شخصی و رسیدن به سود مادی منکر نبوت شود نه اینکه صادقانه به تفکر در امر نبوت بپردازد و به نتیجه ایمان نرسد. در واقع چنین فردی با شخصی که اصلا دینی به او نرسیده هیچ فرقی ندارد و خداوند هم از او انتظاری بیش از این ندارد.
و من الله توفیق

خداوند متعال همیشه نشانه هایش را به بنده هایش تمام و کمال نشان میدهد طوری که او خودش میداند که این نشانه های حق هست و دروغ و باطل نیست.خداوند همیشه شک بنده هایش را برطرف میکند.اگر با شک رفت که ممکن است گمراه شود.و اگر با یقین به این برود که قران و پیامبرش حق نیست شامل آیه زیر میشود:

وَ إِذا قيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَما آمَنَ النّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لكِنْ لايَعْلَمُونَ (002 | البقرة - 13)و هنگامى كه به آنان گفته شود: «ايمان آوريد، همانگونه كه (ساير) مردم ايمان آورده اند!». مى گويند: «آيا همچون ابلهان ايمان بياوريم؟!» آگاه باشيد اينها همان ابلهانند ولى نمى دانند!
یعنی نمیدونند که نادان هستند فکر میکنن که میدونن....اینگونه خداوند اونهارو گمراه میکنه و هرگز هدایت نمیشن.

اما خداوند متعال می فرماید که ابتدا برطرف شک سپس مجازات:
وَ مَنْ يُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدى وَ يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبيلِ الْمُؤْمِنينَ نُوَلِّهِ ما تَوَلّى وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصيراً (004 | نساء - 115)
هر كس كه بعد از آشكار شدن هدايت براى او، با پيامبر مخالفت كند، و از راهى جز راه مؤمنان پيروى نمايد، ما او را به همان سو كه مى رود مى بريم; و به دوزخ داخل مى كنيم; و چه بد فرجامى است.

هیچکس نیست که خداوند بی دلیل اورا مجازات کند به دوزخ افکند:

فَكَيْفَ إِذا جَمَعْناهُمْ لِيَوْمٍ لا رَيْبَ فيهِ وَ وُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لايُظْلَمُونَ (003 | آل عمران - 25)پس چگونه خواهند بود هنگامى كه آنها را براى آن روز (رستاخيز) كه شكّى در آن نيست جمع كنيم، و به هر كس، (پاداش) آنچه انجام داده، بطور كامل داده شود؟ و به آنها ستمى نخواهد شد (زيرا محصول اعمال خود رامى چينند).


وَ لَوْ أَنَّ لِكُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ ما فِي الْأَرْضِ لَافْتَدَتْ بِهِ وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمّا رَأَوُا الْعَذابَ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لايُظْلَمُونَ (010 | يونس - 54)و هر كس ستم كرده، اگر تمامى آنچه روى زمين است در اختيار داشته باشد، (همه را براى نجات خويش) فديه مى دهد. و هنگامى كه عذاب را ببينند،(پشيمان مى شوند; امّا) پشيمانى خود را كتمان مى كنند(، مبادا رسواتر شوند).و در ميان آنها، به عدالت داورى مى شود; و ستمى بر آنها نخواهد شد.

و آیات بسیاری دیگر در این مورد هست که روشن کننده مطالب هست.
:Gol:

عــــلی;305452 نوشت:
هر كس كه بعد از آشكار شدن هدايت براى او، با پيامبر مخالفت كند، و از راهى جز راه مؤمنان پيروى نمايد، ما او را به همان سو كه مى رود مى بريم; و به دوزخ داخل مى كنيم; و چه بد فرجامى است.

به جمله قرمز رنگ خودتان که از قرآن آوردید توجه کنید. آیا غیر از حرف بنده بود. یعنی اینکه تا زمانی که حقیقت به طور کامل بر شخصی آشکار نشود و از روی احساس ایمان آورده باشد نه از روی عقل. بنده هم غیر از این نگفتم.

شریعت عقلانی;305443 نوشت:
با سلام خدمت جناب بقیه السلام.
فکر می کنم بنده منظور جناب شعیب را درست فهمیده باشم.
منظور ایشان این است که از کجا معلوم که شما که ایمان آورده اید معجزه را از سحر و جادو درست تشخیص داده اید؟ یعنی با دیدن برخی رفتارهای ناپسند از شخص مدعی پیامبری در اعتقادت به این که آن عمل خارق عادت معجزه ای از خداست یا سحر و جادویی از یک فریبکار تردید کنی.
[=blue] درواقع سوال اینجاست که چه معجزه ای از پیامبر اسلام سر زده که مومنان صدر اسلام به وی ایمان آوردند؟ در حقیقت بسیاری از مومنان صدر اسلام به خاطر شخصیت پیامبر اسلام و صداقتی که در طول زندگی از ایشان دیدند به وی ایمان آوردند نه معجزه. برای اینکه ایمان بیاوری معجزه ضروری نیست. [="red"]معجزه برای این است که اگر شک داری به یقین تبدیل شود[/]. در واقع معجزه جزو ذات نبوت نیست. امری است که در صورت تردید انسان ها از خداوند صادر می شود.[/]

سلام به شما ممنونم
آخه من تصور نمی کردم شاید منظورشون این باشه بخاطر اینکه احساس می کنم شاید اون یک بحث مفصل تر بخواد واسه اینکه معجزه چه طور از سحر تشخیص داده بشه.
لذا من فرض رو بر این گرفتم که با معجزه مشخص شود ایشان از جانب خداست.پس در این صورت قابل اعتماد است.
و اما قسمت قرمز شده ی نوشته ی شما :

اگر معجزه چنین قابلیتی داشته باشد که دیگر مشکل حل هست و من هم فعلا بنا رو روی همین گذاشتم.
در واقع مردم هم شک داشتند که ایشان پیامبر خداست - لذا معجزه می آوردند و مردم یقین می کردند. حال اگر عقیده بر این باشد که معجزه را نمی شود با سحر تشخیص داد که دیگر بحث دیگری است و باید اول این مشکل حل شود.
باید ببینیم روی چه حسابی اصلا اون شخص بدونه معجزه ایمان آورده است که این از طرف خداست.

با تشکر

[="Tahoma"][="Green"]بسم الله الرحمن الرحیم.

شریعت عقلانی;305462 نوشت:
به جمله قرمز رنگ خودتان که از قرآن آوردید توجه کنید. آیا غیر از حرف بنده بود. یعنی اینکه تا زمانی که حقیقت به طور کامل بر شخصی آشکار نشود و از روی احساس ایمان آورده باشد نه از روی عقل. بنده هم غیر از این نگفتم.

متوجه منظورتون نشدم.شما گفتید اون شخص حقیقتا پیامبر رو نمیپذیره و نمیپذیره که ایشونپیامبر هست بعدش الان میگید ایمان احساسی داشته باشه.چطور شخصی خدارو قبول میکنه و فرستاده اونو قبول نمیکنه؟
ایمان ابتدا عقلانی هست و سپس به احساسات تبدیل میشود.بدلیل اینکه انسان فطری خداجو و خدا پرست هست دنبال این قضیه فطرتاً میرود و قطعاً خداوند متعال به او نشانه هایی نشان خواهد داد و اگر بنا بر این باشد که مجازات شود قطعاً بر اساس عقل و منطق خواهد بود.و آن فرد خودش خوب میداند که چه چیز را چگونه پذیره و چگونه رد کرده است و بر اساس آنچه انجام داده مجازات و پاداش داده میشود و به کسی ظلم نمیشود(طبق آیه قرآن).
یا علی.[/]

baghiatosalam;305470 نوشت:
آخه من تصور نمی کردم شاید منظورشون این باشه بخاطر اینکه احساس می کنم شاید اون یک بحث مفصل تر بخواد واسه اینکه معجزه چه طور از سحر تشخیص داده بشه. لذا من فرض رو بر این گرفتم که با معجزه مشخص شود ایشان از جانب خداست.پس در این صورت قابل اعتماد است. و اما قسمت قرمز شده ی نوشته ی شما : اگر معجزه چنین قابلیتی داشته باشد که دیگر مشکل حل هست و من هم فعلا بنا رو روی همین گذاشتم. در واقع مردم هم شک داشتند که ایشان پیامبر خداست - لذا معجزه می آوردند و مردم یقین می کردند. حال اگر عقیده بر این باشد که معجزه را نمی شود با سحر تشخیص داد که دیگر بحث دیگری است و باید اول این مشکل حل شود. باید ببینیم روی چه حسابی اصلا اون شخص بدونه معجزه ایمان آورده است که این از طرف خداست.

البته معجزه را می توان از سحر و جادو تشخیص داد. ولی اهل فن می خواهد. منتها بسیاری از مومنان اهل فن نبودند. همچنین تخصص همه انسان ها به اندازه هم نیست. خیلی از آنها بواسطه شخصیت پیامبر به او ایمان آوردند. خیلی ها هم به همین واسطه ایمان نیاوردند. لذا هر مومنی یک جور دلیل برای ایمانش دارد. و دلیلش فقط برای خودش اعتبار دارد نه برای شخص دیگری. خیلی ها هم دودل بودند. علی رغم اعتمادی که به نبی داشتند ولی تردیدی بر وجودشان حکم فرما بود که با نشان دادن معجزه این تردید از بین می رفت. لذا نمی توان یک دلیل جامع برای ایمان آوردن همه مردم اقامه کرد.

عــــلی;305473 نوشت:
متوجه منظورتون نشدم.شما گفتید اون شخص حقیقتا پیامبر رو نمیپذیره و نمیپذیره که ایشون پیامبر هست بعدش الان میگید ایمان احساسی داشته باشه.چطور شخصی خدارو قبول میکنه و فرستاده اونو قبول نمیکنه؟ ایمان ابتدا عقلانی هست و سپس به احساسات تبدیل میشود.بدلیل اینکه انسان فطری خداجو و خدا پرست هست دنبال این قضیه فطرتاً میرود و قطعاً خداوند متعال به او نشانه هایی نشان خواهد داد و اگر بنا بر این باشد که مجازات شود قطعاً بر اساس عقل و منطق خواهد بود.و آن فرد خودش خوب میداند که چه چیز را چگونه پذیره و چگونه رد کرده است و بر اساس آنچه انجام داده مجازات و پاداش داده میشود و به کسی ظلم نمیشود(طبق آیه قرآن).

نپذیرفتن ادعای پیامبر دو نوع است : 1- معاندانه و لجوجانه به خاطر منافع مادی 2- منصفانه و به دلیل عدم آشکار شدن حقیقت برای شخص مذکور.
خداوند هم گفته گروه اول را مجازات می کند و از گروه دوم انتظاری بیش از وسعشان ندارد.

[="Tahoma"][="Green"]بسم الله الرحمن الرحیم.

شریعت عقلانی;305495 نوشت:
نپذیرفتن ادعای پیامبر دو نوع است : 1- معاندانه و لجوجانه به خاطر منافع مادی 2- منصفانه و به دلیل عدم آشکار شدن حقیقت برای شخص مذکور.
خداوند هم گفته گروه اول را مجازات می کند و از گروه دوم انتظاری بیش از وسعشان ندارد.

به این سادگی ها هم نیست که شما میفرمایید.هیچکس نیست که منصفانه بپذیرد که ایشان پیامبر نیست یا قران کتاب خدا نیست.
حتی در قران هم گفته که اگه میتونید سوره ای مثل اون بیارید.
جواب تمام سوالاتتون توی خود سوره قیامت هست بزرگوار دقت کنید:

بِسمِ اللهِ الرَّحمانِ الرَّحيمِ
بنام خداوند بخشنده مهربان

لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيامَةِ (075 | قيامه - 1)
سوگند به روز قيامت،

وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوّامَةِ (075 | قيامه - 2)
و سوگند به نفس ملامتگر (و وجدان بيدار كه رستاخيز حق است)!

أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ (075 | قيامه - 3)
آيا انسان مى پندارد كه هرگز استخوانهاى او را جمع نخواهيم كرد؟!

بَلى قادِرِينَ عَلى أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَهُ (075 | قيامه - 4)
آرى قادريم كه (حتى خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتب كنيم.

بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ (075 | قيامه - 5)
(انسان شك در معاد ندارد) بلكه او مى خواهد (آزادانه) در تمام عمر گناه كند

يَسْئَلُ أَيّانَ يَوْمُ الْقِيامَةِ (075 | قيامه - 6)
(از اين رو) مى پرسد: «روز قيامت كى خواهد بود»؟!

فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ (075 | قيامه - 7)
(بگو:) در آن هنگام كه چشمها از شدّت وحشت خيره گردد،

وَ خَسَفَ الْقَمَرُ (075 | قيامه - Dirol
و ماه بى نور شود،

وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ (075 | قيامه - 9)
و خورشيد و ماه با هم جمع شوند،

يَقُولُ الْإِنْسانُ يَوْمَئِذٍ أَيْنَ الْمَفَرُّ (075 | قيامه - 10)
آن روز انسان مى گويد: «راه فرار كجاست؟!»

كَلّا لا وَزَرَ (075 | قيامه - 11)
هرگز چنين نيست، (راه فرار و) پناهگاهى وجود ندارد!

إِلى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ (075 | قيامه - 12)
آن روز قرارگاه نهايى تنها به سوى پروردگار تو است;

يُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ يَوْمَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ (075 | قيامه - 13)
و در آن روز انسان را از آنچه كه از پيش و پشت سر فرستاده آگاه مى كنند.

بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ (075 | قيامه - 14)
بلكه انسان از وضع خويش آگاه است،

وَ لَوْ أَلْقى مَعاذِيرَهُ (075 | قيامه - 15)
هرچند (در ظاهر) براى خود عذرهايى بتراشد.

لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ (075 | قيامه - 16)
(هنگام نزول وحى) زبانت را بخاطر عجله براى خواندن آن حركت مده،

إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ (075 | قيامه - 17)
چرا كه جمع كردن و خواندن آن بر عهده ماست.

فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ (075 | قيامه - 18)پ
س هر گاه آن را خوانديم، از خواندن آن پيروى كن

ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا بَيانَهُ (075 | قيامه - 19)
سپس بيان (و توضيح) آن (نيز) بر عهده ماست.

كَلّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ (075 | قيامه - 20)
هرگز چنين نيست (كه شما مى پنداريد!) بلكه شما دنياى زودگذر را دوست داريد

وَ تَذَرُونَ الْآخِرَةَ (075 | قيامه - 21)
وآخرت را رها مى كنيد.

وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ (075 | قيامه - 22)
(آرى) در آن روز صورتهايى شاداب و مسرور است،

إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ (075 | قيامه - 23)و به (الطاف)
پروردگارشان مى نگرند.

وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ باسِرَةٌ (075 | قيامه - 24)
و در آن روز صورتهايى عبوسو درهم كشيده است،

تَظُنُّ أَنْ يُفْعَلَ بِها فاقِرَةٌ (075 | قيامه - 25)
(زيرا) مى دانند عذابى كمرشكن در پيش دارند!

كَلّا إِذا بَلَغَتِ التَّراقِيَ (075 | قيامه - 26)
هرگز چنين نيست (او ايمان نمى آورد) تا موقعى كه جان به گلوگاهش رسد،

وَ قِيلَ مَنْ راقٍ (075 | قيامه - 27)
و گفته شود: «آيا كسى هست كه (اين بيمار را از مرگ) نجات دهد؟!»

وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ (075 | قيامه - 28)
(در اين هنگام) او به جدايى از دنيا يقين پيدا مى كند،

وَ الْتَفَّتِ السّاقُ بِالسّاقِ (075 | قيامه - 29)
و ساق پاها (از سختى جان دادن) به هم مى پيچد!

إِلى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمَساقُ (075 | قيامه - 30)
در آن روز مسير همه به سوى (دادگاه) پروردگارت خواهد بود.

فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلّى (075 | قيامه - 31)
(در آن روز گفته مى شود:) او ايمان نياورد و نماز نخواند،

وَ لكِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلّى (075 | قيامه - 32)ب
لكه تكذيب كردو روى گردان شد،

ثُمَّ ذَهَبَ إِلى أَهْلِهِ يَتَمَطّى (075 | قيامه - 33)
سپس به سوى خانواده خود بازگشت در حالى كه متكبرانه قدم بر مى داشت.

أَوْلى لَكَ فَأَوْلى (075 | قيامه - 34)(با اين اعمال)
عذاب الهى براى تو شايسته تر است، شايسته تر!

ثُمَّ أَوْلى لَكَ فَأَوْلى (075 | قيامه - 35)
باز هم عذاب براى تو شايسته تر است، شايسته تر!

أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدىً (075 | قيامه - 36)
آيا انسان گمان مى كند بى هدف رها مى شود؟!

أَ لَمْ يَكُ نُطْفَةً مِنْ مَنِيٍّ يُمْنى (075 | قيامه - 37)
آيا او نطفه اى از منى كه در رحم ريخته مى شود نبود؟!

ثُمَّ كانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوّى (075 | قيامه - 38)
سپس بصورت خون بسته درآمد، و خداوند او را آفريد و موزون ساخت،

فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى (075 | قيامه - 39)
و از آن، دو زوج مرد و زن آفريد.

أَ لَيْسَ ذالِكَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ يُحْيِيَ الْمَوْتى (075 | قيامه - 40)
آيا چنين كسى قادر نيست كه مردگان را زنده كند؟!
:Gol:[/]

عــــلی;305498 نوشت:
به این سادگی ها هم نیست که شما میفرمایید.هیچکس نیست که منصفانه بپذیرد که ایشان پیامبر نیست یا قران کتاب خدا نیست. حتی در قران هم گفته که اگه میتونید سوره ای مثل اون بیارید. جواب تمام سوالاتتون توی خود سوره قیامت هست

بدلیل اینکه بحث ممکن است به انحراف برود ترجیح می دهم پاسخ ندهم. مگر کارشناس محترم صلاح ببینند.

شریعت عقلانی;305400 نوشت:
بنده روی ادله عصمت بسیار فکر کردم. در بادی امر به نظر می رسد تفسیر هر فرد از عصمت به ایمان او بستگی دارد. یعنی اعتقاد به عصمت ( هر شقی از آن ) به اصل نبوت ربط پیدا می کند. یعنی وقتی نبوت فردی اثبات شد دیگر از اینجا به بعد پای ادله بریده می شود. یعنی ما قبول می کنیم که این شخص پیامبر است و از طرف خدا آمده. از اینجا به بعدش بر اساس معجزه هر تفسیری می توان از عصمت داشت. یعنی بنده هم معتقدم که گستره عصمت را نمی توان از معجزه استخراج کرد و برای آن باید تفسیری بیان نمود که به اصل نبوت صدمه ای وارد نیاورد. به بیان دیگر اگر کسی بر اساس افعال خطای پیامبر به نبوتش شک کرد 2 حالت برای فرد پیش می آید : یا واقعا او از طرف خدا نیامده که در این حالت در واقع شخص نتوانسته فرق بین معجزه و جادو را تشخیص دهد. یا اینکه ادعای مدعی نبوت صادق است و فرد نتوانسته استنباط درستی از نبوت و عصمت داشته باشد.

با سلام
بنده اصرار دارم که این بحث کاملا روشن شود چرا که طریقی است برای ادامه بحث.
پیامبر با آوردن معجزه از طرف مردم تصدیق می شود. پس راه فهمیدن این که این شخص پیامبر است یا نه معجزه است ولا غیر.
حال که پیامبر به مردم معرفی شد که پیامبر است ما می گوییم باید عصمت داشته باشد یعنی این که در برخی از امور (گستره ) باید از گناه و خطا در امان باشد و الا امر پیامبری او بی فایده خواهد بود
پس توجه بفرمایید که ما نمی خواهیم با عصمت ایمان به اصل نبوت ایجاد کنیم بلکه می خواهیم :
1. عبث پیش نیاید (نقض غرض نشود)
2. اعتماد کامل و جامع مردم به پیام های او جلب شود.
از این گذشته ما کاری به تفسیر افراد نداریم بلکه می خواهیم بگوییم که: عصمت فعل خداست و باید پیامبری را که می فرستد معصوم باشد . حال کسی این را بفهمد یا نه صحبت دیگری است .
عرض شد که این که پیامبر معصوم باشد لطف است از جانب خدا(لطف بدین معنا که کاری که عبد را به عبادت نزدیک کند و به حد الجاء نرساند)توضیح این که خدا برای این که دین به تمامه به مردم برسد و مردم به تمامی آموزه های نبی اعتنا کنند و حتی شک نکنند که شاید او اشتباه کرده در ابلاغ ، برای همین باید نبی را معصوم قرار دهد این لطف است (به آن معنا که ذکر شد) و لطف هم بر خدا واجب است پس خدا باید نبی را معصوم قرار دهد
شریعت عقلانی;305400 نوشت:
اگر کسی بر اساس افعال خطای پیامبر به نبوتش شک کرد 2 حالت برای فرد پیش می آید : یا واقعا او از طرف خدا نیامده که در این حالت در واقع شخص نتوانسته فرق بین معجزه و جادو را تشخیص دهد. یا اینکه ادعای مدعی نبوت صادق است و فرد نتوانسته استنباط درستی از نبوت و عصمت داشته باشد.

قرار نیست که به نبوت او شک کند بلکه شک می کند که مثلا پیامبری که این همه صبح تا شب اشتباه کرده ( مثلا دیروز اومد در مغازه من یادش رفت پول نان را حساب کند یا او دیروز دروغ گفت یا برای منافع خودش مردم را گول زد یا...) نکند که در ابلاغ وحی هم اشتباه کند یا همان جور که امروز در مغازه نانوایی یادش رفت پول را حساب کند الان هم یک تکه از وحی را فراموش کرده باشد.
از کجا شما تضمین می دهید کسی که در زندگی روزمره خود دروغ می گوید در ابلاغ وحی دروغ نگوید . از کجا می توان گفت که کسی که اشتباه می کند در ابلاغ وحی اشتباه نکند .
خدا کار خودش را می کند به کسی که معجزه می دهد این خصوصیت را هم می دهد که گناه نکند اشتباه نکند(در چه گستره ای ؟ بعدا می آید)

شریعت عقلانی;305499 نوشت:
بدلیل اینکه بحث ممکن است به انحراف برود ترجیح می دهم پاسخ ندهم. مگر کارشناس محترم صلاح ببینند.

دوست عزیز
واقعا از شما کمال تشکر را دارم
این کار شما نشان از بزرگی روح علمی و حقیقت یابی شما می دهد :Gol:
انشاء الله خدا یاری کند بتوانم جواب نیکویی به این حسن ظن شما بدهم.

با سلام خدمت همه دوستان
امشب کمی سرم شلوغ بود از این که نتوانستم تمامی جواب های همه دوستان را پاسخ دهم پوزش می طلبم البته همه را مطالعه کردم به زودی در خدمت خواهم بود
التماس دعای خیر

شعیب;305630 نوشت:
دوست عزیز واقعا از شما کمال تشکر را دارم این کار شما نشان از بزرگی روح علمی و حقیقت یابی شما می دهد انشاء الله خدا یاری کند بتوانم جواب نیکویی به این حسن ظن شما بدهم.

شما لطف دارید. بنده از مصاحبت با شما بسیار لذت می برم. اصلا مهم نیست که بحث ما به نتیجه برسد و به توافق برسیم. ممکن است اختلاف نظر باقی بماند. این اخلاق گفتگوست که باقی می ماند و همین که با دوستان عالمی چون شما مباحثه می کنم بسیار خرسندم.

به دليل عقلى و نقلى انبياء قبل از بعثت معصوم بودند. دليل عقلى: بر عصمت انبياء دلايل عقلى متعددى وجود دارد لكن به جهت اختصار فقط به يك دليل اشاره مى كنيم، و آن اينكه: هدف اصلى ازبعثت انبياء هدايت و راهنمايى بشر به سوى حقايق و وظايفى است كه خداى متعال براى انسانها تعيين كرده است، آنها در حقيقت، نمايندگان الهى در ميان بشر هستند كه بايد ديگران را به راه راست هدايت كنند. حال اگر چنين نمايندگان و سفيرانى پاى بند به دستورات الهى نباشند، و خودشان بر خلاف محتواى رسالتشان عمل كنند مردم، رفتار آنها را مناقض و مخالف با گفتارشان تلقّى مى كنند.

در اين صورت ديگر به گفتارشان اعتماد لازم را پيدا نمى كنند. و در نتيجه هدف از بعثت انبياء بطور كامل تحقق نخواهد يافت. فلذا حكمت و لطف الهى اقتضاء مى كند كه پيامبران، افرادى پاك و معصوم از هر گونه خطا و گناه باشند و حتى كار ناشايسته اى كه از روى سهو و نسيان نيز از آنها سر نزند تا بتوانند هر چه بيشتر اعتماد و علاقه مردم را جلب كنند. بنابراين عصمت براى پيامبران در تمام دوران زندگى (چه قبل و چه بعد از بعثت) لازم و ضرورى است، علاوه بر آن اگر قبل از بعثت معصوم نباشند غرض ورزان و منكران رسالت مى توانند به سادگى روى گذشته هاى تاريك آنان انگشت نهاده و به ترور شخصيت و مخدوش ساختن پيام ايشان بپردازند. ولى اگر كسى از آغاز عمر از هر گونه آلودگى و گناه پيراسته بوده به خوبى قادر به جلب اعتماد و توجه مردم خواهد بود، و مثل خورشيد تابناك در ميان مردم مى درخشد و همه را شيفته خود مى سازد.

و گذشته از آن بديهى است انسانى كه از آغاز زندگى داراى مقام عصمت از گناه بوده است، از انسانى كه فقط پس از بعثت داراى چنين مقامى شده است برتر است و نقش هدايتى او نيز بيشتر خواهد بود و مقتضاى حكمت الهى اين است كه فعل احسن و اكمل را برگزيند.

امّا دليل نقلى: از آيات فراوانى مى توان عصمت انبياء (عليهم السلام) را استفاده كرد، ولى به جهت دورى از طولانى شدن جواب فقط به چند آيه شريفه استدلال مى كنيم:

1.قرآن كريم، مناصب الهى را به كسانى اختصاص داده است كه آلوده به «ظلم» نباشد و در پاسخ حضرت ابراهيم (عليه السلام)كه منصب امامت را براى فرزندانش درخواست كرده بود مى فرمايد: (... لا يَنالُ عَهدِى الظّالِمين): «پيمان من به ستمكاران نمى رسد» (بقره/124).

سخن در اين آيه شريفه در معنى و مفهوم «ظالم» است. بايد ديد منظور از ظالم چه كسى است؟ مى دانيم كه هر گناهى دست كم ظلم به نفس مى باشد و هر گنهكارى در عرف قرآن «ظالم» ناميده مى شود. آيا ظالم فقط كسى است كه در حال تقاضا، موصوف به اين صفت باشد؟ در حالى كه بسيار بعيد به نظر مى رسد، بلكه محال است ابراهيم چنين تقاضايى را براى آن دسته از ذريّه اش كه بالفعل ظالم هستند بكند، خواه اين ظلم به معنى كفر باشد، آنچنان كه قرآن مى فرمايد: (إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ)(لقمان/1) و يا به معنى گسترده آن كه هرگونه فسق و فجور و گناهى را شامل شود. بنابراين منظور از «ظالم» در اينجا كسى است كه ولو در يك لحظه از عمر خود هر چند در گذشته موصوف به اين صفت بوده، چنين مصداقى است كه نياز به بيان دارد. در حقيقت خداوند با اين بيان مى خواهد اين حقيقت را براى ابراهيم بيان كند كه مقام امامت و رسالت به قدرى والاست كه تنها كسانى شايسته اين موهبت بزرگ هستند كه در تمام عمر از هر گونه شرك و كفر و گناه و عصيان پاك باشند يعنى از هرگونه گناه معصوم باشند. پس پيامبران يعنى صاحبان منصب الهىِ نبوّت و رسالت بايد در تمام عمر از هرگونه ظلم و گناهى دور باشد.

2.آياتى كه انبيا را جزء مخلَصين شمرده و مخلَصين كسانى هستند كه حتى شيطان از گمراه كردن آنها مأيوس شده و آنها را استثنا كرده است:

(قالَ فَبِعِزَّتِكَ لأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ إِلاّعِبادَكَ مِنْهُمُ الُْمخْلَصِينَ)(ص/82 ـ 83).

«به عزّت سوگند همه آنان را گمراه خواهم كرد، مگر بندگان خالص تو را از ميان آنها».

مخلَص مساوى با معصوم است، كه قطعاً انبيا مصاديق آنند كه خداوند متعال فرموده:

(وَاذْكُرْ فِي الكِتابِ مُوسى إِنَّهُ كانَ مُخْلَصاً وَكانَ رَسُولاً نَبِيّاً) (مريم/51).

«در اين كتاب از موسى ياد كن كه او مخلص بود و رسول و پيامبرى والا مقام».

و نيز فرموده است: (كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالفَحْشاءَ انّهُ مِنْ عِبادِنا الُْمخْلَصين) (يوسف/24).

«اين چنين كرديم تا بدى و فحشا را از او دور سازيم چرا كه او از بندگان مخلص ما بود».

3. در آيه ديگر قرآن كريم اطاعت انبيا را به طور مطلق لازم دانسته و مى فرمايد: (و ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُول إِلاّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللّهِ)(بقره/124).

لازمه اطاعت مطلق عصمت است.

توضيح اين كه: اين گونه آيات كه بدون چون و چرا پيامبر را «مطاع» معرفى مى كنند وحتى در برخى از آيات، اطاعت او را شاخه اى از اطاعت خدا مى دانند از دو نظر گواه بر عصمت پيامبران مى باشند.

1. كليه دعوتهاى زبانى او، لازم الاطاعه و مورد رضايت خدا است و بايد از آن اطاعت كرد، اگر او از نظر گفتار مصون ازمعصيت و گناه نباشد، در اين صورت نمى توان كليه دعوتهاى زبانى و لفظى او را «لازم الاجرا» معرفى نمود اين نوع دعوت به پيروى، حاكى است كه فرمانهاى او سر سوزنى از رضاى خدا تخطى نكرده و پوسته عين حقيقت است.

2. تبليغ فعلى و عملى، در نظر مردم نافذتر از تبليغ لفظى و گفتارى است و هر عملى كه از رسولان الهى سر مى زند، خود يك نوع دعوت به اطاعت و پيروى است، و موقعيت پيامبران در جامعه آنچنان حساس وباريك است كه همگان در تمام گفتار و رفتار او دقت كرده و زندگى آنان را «اسوه» و «الگو» قرار مى دهند، اگر آنان از نظر رفتار معصوم و پيراسته نباشند، هرگز نبايد بدون قيد و شرط «مطاع» معرفى گردند.

samen;305809 نوشت:
به دليل عقلى و نقلى انبياء قبل از بعثت معصوم بودند. دليل عقلى: بر عصمت انبياء دلايل عقلى متعددى وجود دارد لكن به جهت اختصار فقط به يك دليل اشاره مى كنيم، و آن اينكه: هدف اصلى ازبعثت انبياء هدايت و راهنمايى بشر به سوى حقايق و وظايفى است كه خداى متعال براى انسانها تعيين كرده است، آنها در حقيقت، نمايندگان الهى در ميان بشر هستند كه بايد ديگران را به راه راست هدايت كنند. حال اگر چنين نمايندگان و سفيرانى پاى بند به دستورات الهى نباشند، و خودشان بر خلاف محتواى رسالتشان عمل كنند مردم، رفتار آنها را مناقض و مخالف با گفتارشان تلقّى مى كنند. در اين صورت ديگر به گفتارشان اعتماد لازم را پيدا نمى كنند. و در نتيجه هدف از بعثت انبياء بطور كامل تحقق نخواهد يافت. فلذا حكمت و لطف الهى اقتضاء مى كند كه پيامبران، افرادى پاك و معصوم از هر گونه خطا و گناه باشند و حتى كار ناشايسته اى كه از روى سهو و نسيان نيز از آنها سر نزند تا بتوانند هر چه بيشتر اعتماد و علاقه مردم را جلب كنند. بنابراين عصمت براى پيامبران در تمام دوران زندگى (چه قبل و چه بعد از بعثت) لازم و ضرورى است، علاوه بر آن اگر قبل از بعثت معصوم نباشند غرض ورزان و منكران رسالت مى توانند به سادگى روى گذشته هاى تاريك آنان انگشت نهاده و به ترور شخصيت و مخدوش ساختن پيام ايشان بپردازند. ولى اگر كسى از آغاز عمر از هر گونه آلودگى و گناه پيراسته بوده به خوبى قادر به جلب اعتماد و توجه مردم خواهد بود، و مثل خورشيد تابناك در ميان مردم مى درخشد و همه را شيفته خود مى سازد. و گذشته از آن بديهى است انسانى كه از آغاز زندگى داراى مقام عصمت از گناه بوده است، از انسانى كه فقط پس از بعثت داراى چنين مقامى شده است برتر است و نقش هدايتى او نيز بيشتر خواهد بود و مقتضاى حكمت الهى اين است كه فعل احسن و اكمل را برگزيند.
امّا دليل نقلى: از آيات فراوانى مى توان عصمت انبياء (عليهم السلام) را استفاده كرد، ولى به جهت دورى از طولانى شدن جواب فقط به چند آيه شريفه استدلال مى كنيم: 1.قرآن كريم، مناصب الهى را به كسانى اختصاص داده است كه آلوده به «ظلم» نباشد و در پاسخ حضرت ابراهيم (عليه السلام)كه منصب امامت را براى فرزندانش درخواست كرده بود مى فرمايد: (... لا يَنالُ عَهدِى الظّالِمين): «پيمان من به ستمكاران نمى رسد» (بقره/124). سخن در اين آيه شريفه در معنى و مفهوم «ظالم» است. بايد ديد منظور از ظالم چه كسى است؟ مى دانيم كه هر گناهى دست كم ظلم به نفس مى باشد و هر گنهكارى در عرف قرآن «ظالم» ناميده مى شود. آيا ظالم فقط كسى است كه در حال تقاضا، موصوف به اين صفت باشد؟ در حالى كه بسيار بعيد به نظر مى رسد، بلكه محال است ابراهيم چنين تقاضايى را براى آن دسته از ذريّه اش كه بالفعل ظالم هستند بكند، خواه اين ظلم به معنى كفر باشد، آنچنان كه قرآن مى فرمايد: (إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ)(لقمان/1) و يا به معنى گسترده آن كه هرگونه فسق و فجور و گناهى را شامل شود. بنابراين منظور از «ظالم» در اينجا كسى است كه ولو در يك لحظه از عمر خود هر چند در گذشته موصوف به اين صفت بوده، چنين مصداقى است كه نياز به بيان دارد. در حقيقت خداوند با اين بيان مى خواهد اين حقيقت را براى ابراهيم بيان كند كه مقام امامت و رسالت به قدرى والاست كه تنها كسانى شايسته اين موهبت بزرگ هستند كه در تمام عمر از هر گونه شرك و كفر و گناه و عصيان پاك باشند يعنى از هرگونه گناه معصوم باشند. پس پيامبران يعنى صاحبان منصب الهىِ نبوّت و رسالت بايد در تمام عمر از هرگونه ظلم و گناهى دور باشد. 2.آياتى كه انبيا را جزء مخلَصين شمرده و مخلَصين كسانى هستند كه حتى شيطان از گمراه كردن آنها مأيوس شده و آنها را استثنا كرده است: (قالَ فَبِعِزَّتِكَ لأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ إِلاّعِبادَكَ مِنْهُمُ الُْمخْلَصِينَ)(ص/82 ـ 83). «به عزّت سوگند همه آنان را گمراه خواهم كرد، مگر بندگان خالص تو را از ميان آنها». مخلَص مساوى با معصوم است، كه قطعاً انبيا مصاديق آنند كه خداوند متعال فرموده: (وَاذْكُرْ فِي الكِتابِ مُوسى إِنَّهُ كانَ مُخْلَصاً وَكانَ رَسُولاً نَبِيّاً) (مريم/51). «در اين كتاب از موسى ياد كن كه او مخلص بود و رسول و پيامبرى والا مقام». و نيز فرموده است: (كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالفَحْشاءَ انّهُ مِنْ عِبادِنا الُْمخْلَصين) (يوسف/24). «اين چنين كرديم تا بدى و فحشا را از او دور سازيم چرا كه او از بندگان مخلص ما بود». 3. در آيه ديگر قرآن كريم اطاعت انبيا را به طور مطلق لازم دانسته و مى فرمايد: (و ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُول إِلاّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللّهِ)(بقره/124). لازمه اطاعت مطلق عصمت است. توضيح اين كه: اين گونه آيات كه بدون چون و چرا پيامبر را «مطاع» معرفى مى كنند وحتى در برخى از آيات، اطاعت او را شاخه اى از اطاعت خدا مى دانند از دو نظر گواه بر عصمت پيامبران مى باشند. 1. كليه دعوتهاى زبانى او، لازم الاطاعه و مورد رضايت خدا است و بايد از آن اطاعت كرد، اگر او از نظر گفتار مصون ازمعصيت و گناه نباشد، در اين صورت نمى توان كليه دعوتهاى زبانى و لفظى او را «لازم الاجرا» معرفى نمود اين نوع دعوت به پيروى، حاكى است كه فرمانهاى او سر سوزنى از رضاى خدا تخطى نكرده و پوسته عين حقيقت است. 2. تبليغ فعلى و عملى، در نظر مردم نافذتر از تبليغ لفظى و گفتارى است و هر عملى كه از رسولان الهى سر مى زند، خود يك نوع دعوت به اطاعت و پيروى است، و موقعيت پيامبران در جامعه آنچنان حساس وباريك است كه همگان در تمام گفتار و رفتار او دقت كرده و زندگى آنان را «اسوه» و «الگو» قرار مى دهند، اگر آنان از نظر رفتار معصوم و پيراسته نباشند، هرگز نبايد بدون قيد و شرط «مطاع» معرفى گردند.

با سلام خدمت شما دوست گرامی
ابتدا از حسن دقت شما به بحث کمال تشکر را دارم.
دلیل عقلی شما کاملا گویا و واضح می باشد و با برجسته کردن نکاتی که در متن پر رنگ شده اند اتقان آن مضاعف می شود و به نظر من دلیل کامل و شاملی می تواند با شد . با اجازه شما چند جمله در توضیح نکات پر رنگ شده بیان کنم.
(اعتماد لازم-بطور كامل-حكمت و لطف الهى- هر چه بيشتر اعتماد و علاقه مردم را جلب كنند)
نکته مهم در استدلال اعتماد حد اکثری به پیامبر است درست است که مردم با معجزه قبول می کنند که او پیامبر است ولی آیا همه مردم هم به همه حرف های او بدون عصمت اعتنا می کنند اعتماد حد اکثری در گرو عصمت است.
شاید بگویید که اکثر مردم با آمدن معجزه اعتماد کامل به سخنان او می کنند می گویم که : خدا باید برای همه از جمله همان عده کمی که جزء اکثر هم نیستند برنامه داشته باشد که نظر آنها نیز جلب شود . عده از انسان های ساده هستند که حتی روی اشتباه و خطا های دوران بچگی فرد نیز حساب باز می کنند و در بزرگسالی او به رخش می کشند و برای خود بهانه جور می کنند خدا برای این ها نیز باید برنامه داشته باشد تا اعتماد این ها را نیز جلب کند ( چه بسا ما دیده ایم در رجال مملکتی که یک حرفی که میزنند برای تخطئه او برخی به سوء پیشینه او استدلال می کنند و جنجال تبلیغاتی به راه می اندازند امر دین خدا خیلی مهم تر از این هاست خدا برای این ها هم باید تدابیری بیاندیشد که بهانه ای برای کسی باقی نماند . خدا رسولش را معصوم می کند تا هیچ بهانه ای برای هیچ بهانه جویی نیز باقی نماند و اگر این کار را نکند در امر هدایت کم کاری کرده است که حاشا و کلا که خدا در امر هدایت کم بندگان خود بگذارد.
بار ها عرض شد که عصمت فعل خداست و خدایی که می تواند راه را برای هدایت هموار سازد و مانعی هم در کار نیست چرا این کار را نکند ؟؟

samen;305809 نوشت:
امّا دليل نقلى: از آيات فراوانى مى توان عصمت انبياء (عليهم السلام) را استفاده كرد، ولى به جهت دورى از طولانى شدن جواب فقط به چند آيه شريفه استدلال مى كنيم:

با سلام
ما در این بخش بنایمان بر استدلال عقلی است و ادله شرعی در مرحله بعدی است که انشاء الله در آن بخش از بیانات شما برخوردار خواهیم شد.
در ضمن در باره گستره عصمت نیز در آینده خدمت خواهیم بود.

شریعت عقلانی;305400 نوشت:
بنابراین باید اذعان داشت که از روی افعال پیامبر هم عده ای به وی ایمان آورده اند. ولی مسئله دیگری هم هست. آیا تمام مومنان ادیان یا از روی فعل نبی یا از روی معجزه ایمان آورده اند؟ احتمالا پاسخ خیر است. به اعتقاد بنده به تعداد مومنان باید دلیل بر صدق مدعای پیامبر اقامه کرد. یعنی یکی از روی جذبه ای در کلام پیامبر بود ایمان آورد. یکی به خاطر زیبایی که در کلام وحی بود ایمان آورد. یکی به خاطر نیکوکاری و امانتداری.

با سلام
بزرگوار اعتقاد به پیامبر با هرچه که حاصل شود مقدمه است برای بحث ما نه این که ایمان به نبی بودن نبی نتیجه عصمت نبی باشد
توضیح این که ما به نبوت یک نبی وقتی ایمان می آوریم که از او معجزه ببینیم یا از احوالات او و حرف های او پی ببریم که او پیامبر است همین که به او ایمان آوردیم عقل ما به ما می گوید از او پیروی کن دوباره سوالی ایجاد می شود برای انسان که نکند او پیام هی خدا را اشتباه به ما برساند عقل در جواب می گوید حتما خدا فکر این جایش را هم کرده که وحی را به کسی می سپارد که او درست وحی را می رساند .
دقیقا در یک تحلیل درونی عصمت ملازمه دارد با نبوت نبی . همین که عقل تصدیق کرد که او نبی است تصدیق می کند که او معصوم است.

شعیب;305841 نوشت:
با سلام بزرگوار اعتقاد به پیامبر با هرچه که حاصل شود مقدمه است برای بحث ما نه این که ایمان به نبی بودن نبی نتیجه عصمت نبی باشد توضیح این که ما به نبوت یک نبی وقتی ایمان می آوریم که از او معجزه ببینیم یا از احوالات او و حرف های او پی ببریم که او پیامبر است همین که به او ایمان آوردیم عقل ما به ما می گوید از او پیروی کن دوباره سوالی ایجاد می شود برای انسان که نکند او پیام هی خدا را اشتباه به ما برساند عقل در جواب می گوید حتما خدا فکر این جایش را هم کرده که وحی را به کسی می سپارد که او درست وحی را می رساند . دقیقا در یک تحلیل درونی عصمت ملازمه دارد با نبوت نبی . همین که عقل تصدیق کرد که او نبی است تصدیق می کند که او معصوم است.

با سلام.
بله خداوند فکر همه جایش را می کند ولی نه اینطور که شما می فرمایید. می شود جور دیگری هم تدبیر کرد. مثلا وحی را به کسی بسپارد که امکان خطا یا اشتباه را داشته باشد و در صورت بروز خطا و اشتباه به وی از طریق وحی یا الهام تذکرات لازم را بدهد. آیا منطقا این مسئله نمی تواند امکان داشته باشد. آیا بعد از خطای نبی و تذکر خداوند دیگر امکانی برای انحراف مردم می ماند؟
تلقی شخص از نبی خیلی مهم است. اگر شخصی این تلقی را از نبی داشته باشد که او در ابلاغ شریعت معصوم است ولی ممکن است در عمل به آن خود کوتاهی کند ولی با تذکر الهی توبه کرده و گناهش پاک میشود. آیا با این تلقی از نبی بعد از خطای پیامبر امکانی برای تزلزل در ایمان مومنان باقی می ماند؟
اگر بخواهیم به لحاظ تجربی هم این مسئله را اثبات کنیم مصداق بارز آن اهل سنتند که اگر چه گناهانی برای پیامبر قائلند ولی در نبوت ایشان و در اینکه شریعت را به طور کامل ابلاغ کردند هیچ شکی ندارند.
لذا به اعتقاد بنده بهتر است هر چه زودتر برویم روی گستره عصمت.
با تشکر
و من الله توفیق

حال سوال اینجاست که چرا خداوند باید وحی را به کسی یسپارد که امکان خطا یا اشتباه داشته باشد و در برخی اوقات هم مرتکب آن شود؟‌ جواب روشن است. چون بر اساس یک اصل منطقی و همچنین آیه قرآن رسول باید اسوه باشد. شرایط الگو بودن چیست؟ باید به لحاظ توانایی دقیقا مثل مردم باشد. یعنی دقیقا مثل مردم امکان گناه کردن برای او باشد تا مردم هم او را مثل خودشان بشر بدانند و او را جدای از خلق نپندارند. در این شرایط است که شخصی می تواند الگو باشد.
باز هم اگر بخواهیم مصداقی برای آن بیاوریم :
بنده بارها و بارها کسانی را ارشاد کردم و به ایشان گفتم که مثلا اگر پیامبر یا امام علی یا حضرت فاطمه زهرا جای شما بود آیا این عمل شما را مرتکب می شد و با این قیاس قصد داشتم با الگو قرار دادن آن بزرگواران فرد خطاکار را راهنمایی کنم حدس بزنید چه شنیدم؟ در بسیاری از مواقع با این استدلال پاسخ می شنیدم که :
خوب آنها معصومند ما که معصوم نیستیم.
و همین بیش از حد بزرگ کردن اولیای دین باعث شده که آنها دست نیافتنی شوند و نتوانند الگوی مناسبی برای مردم باشند.

موضوع قفل شده است