جمع بندی معاویه و یزید در منابع ال سنت

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
معاویه و یزید در منابع ال سنت
سلام  راجع به آقایان معاویه و یزید مطالعه می کردم در منابع اهل سنت  ۱.یه سری ها از هر دو برائت می جویند  ۲.یه سری ها فقط از یزید برائت می جویند ۳.یه سری ها از هیچ کدام برائت نمی جویند  ۴.یه عده هم می گن این واقعی بود که گذشت و ازش جورهای مختلف نقل شده بالاخره عقیده اهل سنت کدام است؟ راجب یزید این بحث پیش می یاد که کسی که خلافت را تبدیل به سلطنت کرده و نوه پیامبر اکرم را به شهادت رسانده و خاندان پیامبر را به اسارت گرفته چگونه از آن گروه سوم برائت نمی جویند و حتی در جاهایی امیرالمومنین یزید به او اطلاق می شود  در جواب دیدم که یزید را کم تقصیر در واقعه عاشورا دانسته اند و حاکم کوفه را مقصر شمرده اند و گفته اند یزید در پی مذاکره بود ولی حاکم کوفه می خواست مقام بگیرد چون محبت مردم را به سوی یزید متمرکز کند با شهادت امام حسین  راجب معاویه هم آن چیز که من از احناف خوانده ام این است که معاویه و علی(ع) و حتی علی(ع) و خوارج قصد جنگ با هم نداشته اند بلکه در محل اردو سربازان دو طرف یه عده منافق (عمدتا یهودی مسلمان شده) شروع به درگیری کردند بدون دستور حضرت علی یا معاویه یا سران خوارج  و این باعث شده ناگهان جنگ رخ دهد بعضی ها هم در قضیه یزید و معاویه شیعیان را متهم به اغراق می کنند که در اعمال بد یزید و معاویه فزونی کرده اند  و در اعمال خوب معاویه و یزید کاستی کرده اند و مثلا می گن خوب بودن معاویه برای درست بودن قران لازمه و معاویه درست است که در کاتب وحی بودن کمتر از حضرت علی مطرح است ولی جزء کاتبان برجسته بوده  و یا مثلا می گن معاویه در پاسخ به نامه حاکم روم از علی دفاع کرده است و اهل دیانت بوده و سایر فضائل و می گن که شیعه روحیه دشمن انگارانه نسبت به همه دارد  البته اقوال در این مورد در منابعشان واحد نیست در این باره توضیح و گفتگو شود خوب است  
با نام و یاد دوست         کارشناس بحث: استاد صدرا
با سلام و عرض ادب دیدگاه کلی اهل سنت نسبت به کسانی که داخل در تعریف «صحابه» بوده، اعتقاد به عدالت همه ی آنان است و در این راستا نقد و مذمت هایی که در مورد آنان در اخبار وارد شده را مخل به عدالت آنها ندانسته و در دفاعی مجموعی نسبت به آنان بیان داشته اند که نمی توان در منازعات و اختلافات آنها وارد شده و عملكرد آنان را ارزیابی نمود؛ بلکه در این رابطه سکوت نموده و در جنگ هایی که میان آنان اتفاق افتاده می بایست کارهای آنان را توجیه نمود و همه را صاحب اجر دانست، نهایت آنکه کسی که اجتهاد نموده و به حق رسیده دارای دو اجر و آنکه اجتهاد نموده و خطا نموده دارای یک اجر است؛ اما قاتل و مقتول هر دو در بهشت جای داشته و خدای متعال با لطف خود گناه و خطیئه ای بر آنان ننوشته است.[1] عدم خوض و تحقیق در حال صحابه به گونه ای بوده که حتی «شمس الدین ذهبی» توصیه ی از بین بردن آثاری که بیانگر جنگ و قتال و تکفیر میان صحابه را داده است که به واسطه ی چنین امری با خیال راحت تری سخن از عدالت مجموع صحابه برانند.[2]   [1] . الذهبی، مفهوم عدالة الصحابة، ص24.: «أجمع أهل السنة والجماعة على أن الصحابة جميعهم عدول بلا استثناء من لابس الفتن و غيرها ولا يفرقون بينهم الكل عدول إحساناً للظن بهم و نظراً لما أكرمهم الله به من شرف الصحبة لنبيه عليه الصلاة والسلام ...». [2] . الذهبی، سير أعلام النبلاء، ج8، ص276، دار الحديث- القاهرة.: «كَلاَمُ الأَقْرَانِ إِذَا تَبَرْهَنَ لَنَا أَنَّهُ بِهَوَىً وَعَصَبِيَّةٍ لاَ يُلْتَفَتُ إِلَيْهِ، بَلْ يُطْوَى وَلاَ يُرْوَى كَمَا تَقَرَّرَ عَنِ الكَفِّ عَنْ كَثِيْرٍ مِمَّا شَجَرَ بَيْنَ الصَّحَابَةِ، وَقِتَالِهِم -رَضِيَ اللهُ عَنْهُم- أَجْمَعِيْنَ وَمَا زَالَ يَمُرُّ بِنَا ذَلِكَ فِي الدَّوَاوينِ، وَالكُتُبِ وَالأَجْزَاءِ، وَلَكِنْ أَكْثَرُ ذَلِكَ مُنْقَطِعٌ وضَعِيْفٌ وَبَعْضُهُ كَذِبٌ، وَهَذَا فِيْمَا بِأَيْدِيْنَا وَبَيْنَ عُلُمَائِنَا، فَيَنْبَغِي طَيُّهُ وَإِخْفَاؤُهُ بَلْ إِعْدَامُهُ لِتَصْفُوَ القُلُوْبُ وَتَتَوَفَّرَ عَلَى حُبِّ الصَّحَابَةِ، وَالتَّرَضِّي عَنْهُمُ وَكُتْمَانُ ذَلِكَ مُتَعَيِّنٌ عَنِ العَامَّةِ وَآحَادِ العُلَمَاءِ».  
راجع به آقایان معاویه و یزید مطالعه می کردم در منابع اهل سنت ۱.یه سری ها از هر دو برائت می جویند ۲.یه سری ها فقط از یزید برائت می جویند ۳.یه سری ها از هیچ کدام برائت نمی جویند 
  دیدگاه اهل سنت نسبت به «معاویه بن ابی سفیان» (علیه الهاویة) «معاویه» و پدر او از دشمنان سر سخت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بوده که با رأفت اسلام از گذشته ی آنان صرف نظر شد، هرچند که هیچگاه ایمان بر قلب آنان وارد نشد.[1] این افراد بر خلاف سایر صحابه در لسان پیامبر (صلی اله علیه و آله) مورد طعن و لعن واقع شدند[2] که چنین امری حال آنان را از بقیه ی صحابه متمایز می سازد. چنانکه دشمنی معاویه با امام علی (علیه السلام) و عدم بیعت با آن حضرت که منجر به جنگ صفین گردید و انتشار بغض و دشمنی با آن حضرت در بلاد شام از سوی وی و لعن علنی امام الموحدین از سوی وی،[3] امر وی را با سایر مخالفین آن حضرت از صحابه جدا نموده و بر این اساس گروهی از بزرگان اهل سنت نه تنها فضیلتی برای وی قائل نبوده؛ بلکه از وی اعلان بیزاری نیز جسته که «نسایی» (متوفی: 302هـ)[4] و حاکم نیشابوری» (متوفی:405هـ)[5] از جمله این افرادند. با این حال از آنجا که نقد عملکرد «معاویه بن ابی سفیان» (لعنهما الله) منجر به نقد خلفا خواهد بود، رویه ی بیشتر اهل سنت سکوت در مقابل اعمال او و توجیه افعال وی بوده است چنانکه «ابن عساکر» در «تاريخ مدينة دمشق» در مورد وی از قول «وکیع» مى نويسند: «اسلام به منزله خانه اى است و هر خانه درى دارد و صحابه حافظ اين خانه و به حكم درِ اين خانه اند و حكم معاويه حكم حلقه آن در است. پس هر كس به معاويه تعرّض كند، به صحابه و اسلام تعرّض نموده است». [6]  از سوی دیگر دیدگاه غالبی محدثین اهل سنت نسبت به مناقب نقل شده معاویه در متون روایی نیز آن است که: «هیچ روایت منقبت صحیحی در مورد وی وارد نشده است».[7] چنانکه «محمد بن اسماعیل بخاری» (متوفی: 256هـ) در صحیح خود عنوان بابی که خبری از معاویه را در آن ذکر نموده، «باب ذکر معاویه» قرار داده و این بر خلاف سایر صحابه ی صاحب مناقب در صحیح بخاری است که بخاری عنوان باب آنان را با عنوان باب فضل و یا منقبت ذکر نموده است.[8] که چنین امری خود تعریض به حال معاویه است که وی صاحب فضیلتی شناخته شده در اسلام نیست. از چهره های علمی معاصر اهل سنت نیز «حسن بن فرحان مالکی» است که در آثار مختلف خود به بیان اثبات مثالب و مطاعن وی پرداخته است. [9] . ادامه دارد. [1] . هيثمي، علي بن ابي بکر (م 807)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج1، ص113، تحقيق: حسام الدين القدسي، مكتبة القدسي، القاهرة، 1414 هـ.ق.: «وَعَنْ سَعْدِ بْنِ حُذَيْفَةَ قَالَ: قَالَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ يَوْمَ صِفِّينَ، وَذَكَرَ أَمْرَهُمْ وَأَمْرَ الصُّلْحِ، فَقَالَ: وَاللَّهِ مَا أَسْلَمُوا، وَلَكِنِ اسْتَسْلَمُوا وَأَسَرُّوا الْكُفْرَ، فَلَمَّا رَأَوْا عَلَيْهِ أَعْوَانًا أَظْهَرُوهُ». «عمار یاسر در روز صفین گفت: بخدا آنان اسلام نیاوردند؛ بلکه تظاهر به اسلام نموده و کفر خویش را پنهان نمودند و هنگامی که یارانی در تائید اعتقاد خویش یافتند آنرا آشکار نمودند». [2] . أبو القاسم سليمان بن أحمد الطبراني، ج11، ص38، تحقيق: حمدي بن عبد المجيد السلفي، مكتبة ابن تيمية، القاهرة، الطبعة الثانية.: «عَنْ طَاوُسٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِي اللهُ عَنْهُ، قَالَ: سَمِعَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ صَوْتَ رَجُلَيْنِ وَهُمَا يَقُولَانِ: ولَا يَزَالُ حَوَارِيٌّ تَلُوحُ عِظَامُهُ ... زَوَى الْحَرْبُ عَنْهُ أَنْ يُجَنَّ فَيُقْبَرَا فَسَأَلَ عَنْهُمَا، فَقِيلَ: مُعَاوِيَةُ وَعَمْرُو بْنُ الْعَاصِ، فَقَالَ: «اللهُمَّ أرْكِسْهُمَا فِي الْفِتْنَةِ رِكْسًا وَدُعَّهُمَا إِلَى النَّارِ دَعًّا»؛ ایضا: أبو عبد الله أحمد بن محمّد بن حنبل الشيباني، مسند احمد بن حنبل، ج33، ص24، تحقيق: شعيب الأرنؤوط وعادل مرشد وغيره، مؤسسة الرسالة، الطبعة الأولى، 1421هـ.. «ابن عباس نقل می‌کند: در سفری پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آوازخوانی دو مرد را شنید... پس آن حضرت پرسید: کیستند. به ایشان گفتند:  معاویه و عمروعاص. پس رسول خدا فرمود: خدایا! آن‌ها را گرفتار فتنه کن و در آن واژگون نما و به سختی به سوی آتش دوزخ بینداز». و... [3] .ابن ماجة، سنن ابن ماجة، ج1، ص45، ح121، دار إحياء الكتب العربية.: «حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِيَةَ قَالَ: حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ مُسْلِمٍ، عَنِ ابْنِ سَابِطٍ وَهُوَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ، عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ، قَالَ: قَدِمَ مُعَاوِيَةُ فِي بَعْضِ حَجَّاتِهِ، فَدَخَلَ عَلَيْهِ سَعْدٌ، فَذَكَرُوا عَلِيًّا، فَنَالَ مِنْهُ (ای: سبّه)، فَغَضِبَ سَعْدٌ، وَقَالَ: تَقُولُ هَذَا لِرَجُلٍ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» وَسَمِعْتُهُ يَقُولُ: «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى، إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي» ، وَسَمِعْتُهُ يَقُولُ: «لَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ الْيَوْمَ رَجُلًا يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ». [4] . الذهبی، سير أعلام النبلاء، ج11، ص79، دار الحديث- القاهرة.: رَوَى أَبُو عَبْدِ اللهِ بنُ مَنْدَةَ، عَنْ حَمْزَةَ العَقْبِيِّ المِصْرِيِّ وَغَيْرِهِ، أَنَّ النَّسَائِيَّ خَرَجَ مِنْ مِصْرَ فِي آخِرِ عُمُرِهِ إِلَى دِمَشْقَ فَسُئِلَ بِهَا عَنْ مُعَاوِيَةَ، وَمَا جَاءَ فِي فَضَائِلِهِ. فَقَالَ: لاَ يَرْضَى رَأْساً برَأْسٍ حَتَّى يُفَضَّلَ؟ قَالَ: فَمَا زَالُوا يَدْفَعُوْنَ فِي حِضْنَيْهِ حَتَّى أُخْرِجَ مِنَ المَسْجَدِ، ثُمَّ حُمِلَ إِلَى مَكَّةَ فَتُوُفِّيَ بِهَا. كَذَا قَالَ، وَصَوَابهُ: إِلَى الرَّمْلَةِ». «نسائی در پایان عمر خویش از مصر به دمشق رفت. از او در مورد معاویه و فضیلت‌های او پرسیدند، گفت: آیا به این‌که او را هم شان علی دانستید راضی نشدید، حال می‌خواهید او را از علی برتر بدانید؟ پس بیضه‌های او را مورد ضربه قرار داده و او را از مسجد بیرون کرده و به رمله یا مکه بردند و در آن جا از دنیا رفت». [5] . الذهبی، سير أعلام النبلاء، ج12، ص577 ، دار الحديث- القاهرة.: «وَكَانَ مُنْحَرِفاً غَالياً عَنْ مُعَاوِيَةَ وَعَنْ أَهْلِ بَيْتِهِ، يَتَظَاهرُ بِذَلِكَ، وَلاَ يعتذِرُ مِنْهُ، فَسَمِعْتُ أَبَا الفَتْحِ سمكويه بهَرَاة، سَمِعْتُ عَبْدَ الوَاحِد المَلِيْحِيّ، سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ الرَّحْمَنِ السُّلَمِيّ يَقُوْلُ: دَخَلتُ عَلَى الحَاكِم وَهُوَ فِي دَارِه، لاَ يُمْكِنُه الخُرُوجُ إِلَى المَسْجَد مِنْ أَصْحَابِ أَبِي عَبْدِ اللهِ بنِ كَرَّام، وَذَلِكَ أنَّهم كسرُوا مِنْبَرهُ، وَمنعُوهُ مِنَ الخُرُوج، فَقُلْتُ لَهُ: لَوْ خَرَجْتَ وَأَمْلَيْتَ فِي فَضَائِلِ هَذَا الرَّجُل حَدِيْثاً، لاَسترحتَ مِنَ المِحْنَة، فَقَالَ: لاَ يَجِيْءُ مِنْ قَلْبِي، لاَ يَجِيْءُ مِنْ قَلْبِي». «ابوعبدالرحمن سلمی می‌گوید: در حالی‌که حاکم نیشابوری در حصر خانگی بود و از ترس یاران عبدالله بن کرام نمی‌توانست در مسجد حاضر گردد به منزل وی رفتم، یاران عبدالله بن کرام منبر او را شکسته و او را خانه نشین ساخته بودند. از او خواستم تا درباره فضایل معاویه سخنی بگوید تا از این همه رنج و مشقت خارج گردد، اما او در پاسخ من دو مرتبه گفت: این‌گونه سخنان درباره معاویه از قلب من بر نمی‌آید». [6] . ابن عساکر، تاريخ مدينة دمشق، ج59، ص210، الناشر دار الفكر.: «سمعت موسى بن هارون يقول بلغني عن بعض أهل العلم وأظنه وكيع أنه قال معاوية بمنزلة حلقة الباب من حركه اتهمناه على من فوقه». [7] . ابن حجر العسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج7، ص104، دارالمعرفة.: «عن إسحاق بن راهويه أنه قال لم يصح في فضائل معاوية شيء». [8] . بخارى، محمّد، صحيح البخاري،ج5، ص28، ح3764، تحقيق: محمد زهير بن ناصر، دار طوق النجاة، چاپ اوّل، 1422ق. [9] . https://ketabpedia.com/%D8%AA%D8%AD%D9%85%D9%8A%D9%84/%D8%AD%D8%AF%D9%8A%D8%AB-%D8%8C-%D9%85%D8%B9%D8%A7%D9%88%D9%8A%D8%A9-%D9%81%D8%B1%D8%B9%D9%88%D9%86-%D9%87%D8%B0%D9%87-%D8%A7%D9%84%D8%A3%D9%85%D8%A9/
دیدگاه اهل سنت راجع به «یزید بن معاویة» (لعنهما الله) «ابن تیمیه» در بیان دیدگاه اهل سنت نسبت به «یزید بن معاویة» (لعنه الله علیه» سه دیدگاه را مطرح نموده است:
  1. دسته ای که یزید را مورد لعن خود قرار داده؛
  2. دسته ای که او را دوست می دارند؛
  3. دسته ای که نه او را دوست داشته و نه او را لعن می کنند. وی این دیدگاه را دیدگاه «احمد بن حنبل» و معتدلین از «حنابله» بیان نموده و این دیدگاه را دیدگاه جمیع اهل سنت دانسته است.[1]
«ابن عماد حنبلی» نیز به نقل از «ابن صلاح» می نویسد: «مردم درباره یزسد سه دسته اند: یک فرقه او را دوست می دارند و به او محبت نشان می دهند؛ دسته ی دیگر او را دشنام و لعن می فرستند و گروهی متوسط هم هستند که نه او را دوست دارند و نه لعن می کنند. وی افزوده است این جمع اخیر به حق بوده و مذهب آنان شایسته ی کسانی است که شیوه گذشتگان را می دانند و به دستورات شریعت پاک اسلام آگاهی دارند.[2] آنچه محور تمایز میان این اقوال بوده، محبت به همراه براءت جستن از دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) است. به عبارتی دیگر جز نواصب همه اهل سنت اهل بیت (علیهم السلام) را دوست داشته، اما سخن آن است که آیا همراه آن «تبری» از دشمنان آنان را نیز داشته یا خیر؟ که اکثر اهل سنت از آنجا که از ناحیه ی تبری مشکل داشته در این مسأله نیز متوقف شده و یزید را مشمول لعن خود نساخته اند. موفق باشید.   [1] . ابن تیمیه، مجموع الفتاوى، دار الوفاء، ج4، ص483.: «ثُمَّ افْتَرَقُوا ( ثَلَاثَ فِرَقٍ : فِرْقَةٌ لَعَنَتْهُ وَفِرْقَةٌ أَحَبَّتْهُ وَفِرْقَةٌ لَا تَسُبُّهُ وَلَا تُحِبُّهُ وَهَذَا هُوَ الْمَنْصُوصُ عَنْ الْإِمَامِ أَحْمَد وَعَلَيْهِ الْمُقْتَصِدُونَ مِنْ أَصْحَابِهِ وَغَيْرِهِمْ مِنْ جَمِيعِ الْمُسْلِمِينَ . قَالَ صَالِحُ بْنُ أَحْمَد : قُلْت لِأَبِي إنَّ قَوْمًا يَقُولُونَ إنَّهُمْ يُحِبُّونَ يَزِيدَ فَقَالَ : يَا بُنَيَّ وَهَلْ يُحِبُّ يَزِيدَ أَحَدٌ يُؤْمِنُ بِاَللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ؟ فَقُلْت : يَا أَبَتِ فَلِمَاذَا لَا تَلْعَنُهُ ؟ فَقَالَ : يَا بُنَيَّ وَمَتَى رَأَيْت أَبَاك يَلْعَنُ أَحَدًا . وَقَالَ مُهَنَّا : سَأَلْت أَحْمَد عَنْ يَزِيدَ بْنِ مُعَاوِيَةَ بْنِ أَبِي سُفْيَانَ . فَقَالَ : هُوَ الَّذِي فَعَلَ بِالْمَدِينَةِ مَا فَعَلَ قُلْت : وَمَا فَعَلَ ؟ قَالَ : قَتَلَ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَفَعَلَ . قُلْت : وَمَا فَعَلَ ؟ قَالَ : نَهَبَهَا قُلْت : فَيُذْكَرُ عَنْهُ الْحَدِيثُ ؟ قَالَ : لَا يُذْكَرُ عَنْهُ حَدِيثٌ . وَهَكَذَا ذَكَرَ الْقَاضِي أَبُو يَعْلَى وَغَيْرُهُ . وَقَالَ أَبُو مُحَمَّدٍ المقدسي لَمَّا سُئِلَ عَنْ يَزِيدَ : فِيمَا بَلَغَنِي لَا يُسَبُّ وَلَا يُحَبُّ . وَبَلَغَنِي أَيْضًا أَنَّ جَدَّنَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ابْنَ تَيْمِيَّة سُئِلَ عَنْ يَزِيدَ . فَقَالَ : لَا تُنْقِصْ وَلَا تَزِدْ . وَهَذَا أَعْدَلُ الْأَقْوَالِ فِيهِ وَفِي أَمْثَالِهِ وَأَحْسَنِهَا». [2] . عبد الحي بن أحمد العكري الدمشقي، شذرات الذهب، دار ابن كثير، دمشق – بيروت، ج1، ص276.: «قال ابن الصلاح والناس في يزيد ثلاث فرقب فرقة تحبه وتتولاه وفرقة تسبه وتلعنه وفرقة متوسطة ف يذلك لا تتولاه ولا تلعنه قال وهذه الفرقة هي المصيبة ومذهبها هو اللائق لمن يعرف سير الماضين ويعلم قواعد الشريعة الطاهرة انتهى كلامه».
عموما اهل سنت ، اختلافات را نوعی اختلاف اجتهادی اعلام می دارند. مثلا می گویند معاویه به این دلیل با امام علی علیه السلام مخالفت کرد که امام حاضر نشد قاتلین عثمان را تحویل دهد یا محاکمه کند.... اما جدای از این، آنها لعن نمیکنند... لعن دو معنا می تواند در ذهن داشته باشد : معنای اول : اینکه شما با لعن از خداوند افزایش عذاب برای آنها را بخواهید. این معنا به نظر نادرست باشد. چون خداوند نهایتا طبق عدالت با معاویه و یزید برخورد خواهد کرد. لذا دعا و لعن ما عذابی فراتر از آنچه عدالت خدا تعیین میکند را متحقق نمیکند. معنای دوم : لعن یعنی از خداوند میخواهیم که با عدالت با آنها برخورد کند و آنها را از رحمت خویش دور بدارد. این معنای صحیحی است. لعن یزید و معاویه به این معناست  که خدایا آنها را از رحمت خویش دور بدار و با آنها با عدالت رفتار کن.   در روایات برای برخی اعمال چنین نتایجی ذکر شده است. مثلا ( فقط مثال است) اگر کسی نماز نخواند ملعون است. یعنی چنین شخصی از رحمت خدا دور خواهد شد و رفتار خدا با او عادلانه تر خواهد بود نه از روی رحمت .... اما دعای بشر نیز تاثیر گذار است. اگر ما دعا کنیم که فلانی از رحمت خدا دور باشد و خداوند با او عادلانه رفتار کند، این دعا ممکن است مستجاب شود. و جالب اینجاست که برخی لعن ها، گویا ثواب زیادی دارند. مثل لعن دشمنان اهل بیت. اما این دو جنبه دارد : جنبه اول اعلام بیزاری است که نشانه معرفت است و دارای اجر بسیار است. ( برائت)  جنبه دیگر دعای دوری از رحمت است. ( لعن) جنبه اول در شیعه وجود دارد اما در اهل سنت وجود ندارد. در زیارت عاشورا هر دو جنبه وجود دارد : یعنی هم برائت هست. هم لعن هست. جنبه اول کاملا قابل درک است. اما جنبه دوم جای سوال دارد ( چون گناه آنها باعث شده دین خدشه دار شود و بر زندگی ما اثر بگذارد. از این جهت در واقع آنها به ما هم ظلم کردند و ما از خداوند خواستار عدالت هستیم. یعنی می گوییم ما آنها را نمی بخشیم. و اگر فقط حق الله مطرح باشد باز جای سوال دارد که چرا باید چنین دعایی کرد؟ شاید چون نمیشود میان برائت و لعن تفاوت گذاشت... الله اعلم )    
جمع بندی پرسش: دیدگاه اهل سنت نسبت صحابه خصوصا نسبت به معاویه و یزید چگونه است؟ پاسخ: دیدگاه کلی اکثر اهل سنت نسبت به کسانی که داخل در تعریف «صحابه» بوده، اعتقاد به عدالت همه ی آنان است. بر این اساس از دیدگاه آنان نقد و مذمت هایی که در مورد گروهی از آنان در اخبار وارد شده، مخلّ به عدالت آنها نبوده و در دفاعی مجموعی نسبت به آنان بیان داشته اند که نمی توان در منازعات و اختلافات میان صحابه وارد شد و عملكرد آنان را مورد نقد و بررسی قرار داد؛ بلکه در این رابطه می بایست سکوت نمود و در جنگ هایی نیز که میان آنان اتفاق افتاده می بایست کارهای آنان را توجیه نمود و همه را صاحب اجر دانست، نهایت آنکه کسی که اجتهاد نموده و به حق رسیده دارای دو اجر و کسی نیز که اجتهاد نموده امّا به خطا رفته دارای یک اجر خواهد بود. همچنین قاتل و مقتول هر دو در بهشت جای داشته و خدای متعال با لطف خود گناه و خطیئه ای برآنان ننوشته است.(1) عدم خوض و تحقیق در حال صحابه به گونه ای بوده که حتی «شمس الدین ذهبی» (متوفی: 748هـ) توصیه به از بین بردن آثاری که بیانگر جنگ و قتال و تکفیر میان صحابه است را داده تا به واسطه ی چنین امری با خیال راحت تری سخن از عدالت مجموع صحابه برانند. (2) دیدگاه اهل سنت نسبت به «معاویه بن ابی سفیان» «معاویه» و پدر او از دشمنان سر سخت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بوده که با رأفت اسلام از گذشته ی آنان صرف نظر شد، هرچند که هیچگاه ایمان بر قلب آنان وارد نشد.(3) این افراد بر خلاف سایر صحابه در لسان پیامبر (صلی اله علیه و آله) مورد طعن و لعن واقع شدند (4) که چنین امری حال آنان را از بقیه ی صحابه متمایز می سازد. چنانکه دشمنی معاویه با امام علی(علیه السلام) و عدم بیعت با آن حضرت که منجر به جنگ صفین گردید و انتشار بغض و دشمنی با آن حضرت در بلاد شام و لعن علنی امام الموحدین از سوی وی، (5) امر وی را با سایر مخالفین آن حضرت از صحابه جدا نموده و بر این اساس گروهی از بزرگان اهل سنت نه تنها فضیلتی برای وی قائل نبوده؛ بلکه از وی اعلان بیزاری نیز جسته که «نسایی» (متوفی: 303هـ)(6) و «حاکم نیشابوری» (متوفی:405هـ)(7) از جمله این افرادند. با این حال از آنجا که نقد عملکرد «معاویه بن ابی سفیان» منجر به نقد خلفا خواهد بود، رویه ی بیشتر اهل سنت سکوت در مقابل اعمال او و توجیه افعال وی بوده است چنانکه «ابن عساکر» در «تاريخ مدينة دمشق» در مورد وی از قول «وکیع» مى نويسند: «اسلام به منزله ی خانه اى است و هر خانه درى دارد و صحابه حافظ اين خانه و به حكم درِ اين خانه اند و حكم معاويه حكم حلقه آن در است. پس هر كس به معاويه تعرّض كند، به صحابه و اسلام تعرّض نموده است». (8)  از سوی دیگر دیدگاه غالب محدثین اهل سنت نسبت به مناقب نقل شده معاویه در متون روایی نیز آن است که: «هیچ روایت منقبت صحیحی در مورد وی وارد نشده است». (9) چنانکه «محمد بن اسماعیل بخاری» (متوفی: 256هـ) در صحیح خود عنوان بابی که خبری از معاویه را در آن ذکر نموده، «باب ذکر معاویه» قرار داده و این بر خلاف سایر صحابه ی دارای منقبت و فضیلت در صحیح بخاری است که بخاری عنوان باب آنان را با عنوان باب فضل و یا منقبت ذکر نموده است. (10)  که چنین امری خود تعریض به حال معاویه است که وی صاحب فضیلتی شناخته شده در اسلام نیست. از چهره های علمی معاصر اهل سنت نیز «حسن بن فرحان مالکی» است که در آثار مختلف خود به بیان اثبات مثالب و مطاعن وی پرداخته است و کتبی همچون: «معاویه فرعون هذه الامة» و «مثالب معاویة بن ابی سفیان بالاسانید الصحیحة» و .... (11) دیدگاه اهل سنت راجع به «یزید بن معاویة» «ابن تیمیه» در بیان دیدگاه اهل سنت نسبت به «یزید بن معاویة»  سه دیدگاه را مطرح نموده است:  دسته ای که یزید را مورد لعن خود قرار داده؛  دسته ای که او را دوست می دارند؛  دسته ای که نه او را دوست داشته و نه او را لعن می کنند. وی این دیدگاه را دیدگاه «احمد بن حنبل» و معتدلین از «حنابله» بیان نموده و این دیدگاه را دیدگاه جمیع اهل سنت دانسته است.(12) «ابن عماد حنبلی» نیز به نقل از «ابن صلاح» می نویسد: «مردم درباره ی یزید سه دسته اند: یک فرقه او را دوست می دارند و به او محبت نشان می دهند؛ دسته ی دیگر او را دشنام و لعن می فرستند و گروهی متوسط هم هستند که نه او را دوست دارند و نه لعن می کنند. وی افزوده است این جمع اخیر به حق بوده و دیدگاه آنان شایسته ی کسانی است که شیوه گذشتگان را دانسته و به دستورات شریعت پاک اسلام آگاهی دارند. (13) آنچه محور تمایز میان این اقوال بوده، محبت به همراه براءت جستن از دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) است. به عبارتی دیگر جز نواصب همه اهل سنت اهل بیت (علیهم السلام) را دوست داشته، اما سخن آن است که آیا همراه آن «تبری» از دشمنان آنان را نیز داشته یا خیر؟ که اکثر اهل سنت از آنجا که از ناحیه ی تبری مشکل داشته در این مسأله نیز متوقف شده و یزید را مشمول لعن خود نساخته اند. پی نوشت ها: 1. ر.ک: الذهبی، مفهوم عدالة الصحابة، بی نا، بی جا، ص24.: «أجمع أهل السنة والجماعة على أن الصحابة جميعهم عدول بلا استثناء من لابس الفتن و غيرها ولا يفرقون بينهم الكل عدول إحساناً للظن بهم و نظراً لما أكرمهم الله به من شرف الصحبة لنبيه عليه الصلاة والسلام ...»؛ محمد حسن عبد الغفار ، أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة ، بی نا، بی جا، ج62، ص13.: «كل الصحابة عدول، وكل منهم اجتهد، فمنهم من اجتهد فأصاب كـ علي فله أجران، ومنهم من اجتهد فأخطأ كـ معاوية فله أجر، فكل منهم مأجور، القاتل والمقتول، حتى الطائفة الباغية لها أجر واحد لا أجران، يعني: ليس فيهم مأزور بفضل الله سبحانه وتعالى». 2. الذهبی، سير أعلام النبلاء، دار الحديث- القاهرة، ج8، ص276.: «كَلاَمُ الأَقْرَانِ إِذَا تَبَرْهَنَ لَنَا أَنَّهُ بِهَوَىً وَعَصَبِيَّةٍ لاَ يُلْتَفَتُ إِلَيْهِ، بَلْ يُطْوَى وَلاَ يُرْوَى كَمَا تَقَرَّرَ عَنِ الكَفِّ عَنْ كَثِيْرٍ مِمَّا شَجَرَ بَيْنَ الصَّحَابَةِ، وَقِتَالِهِم -رَضِيَ اللهُ عَنْهُم- أَجْمَعِيْنَ وَمَا زَالَ يَمُرُّ بِنَا ذَلِكَ فِي الدَّوَاوينِ، وَالكُتُبِ وَالأَجْزَاءِ، وَلَكِنْ أَكْثَرُ ذَلِكَ مُنْقَطِعٌ وضَعِيْفٌ وَبَعْضُهُ كَذِبٌ، وَهَذَا فِيْمَا بِأَيْدِيْنَا وَبَيْنَ عُلُمَائِنَا، فَيَنْبَغِي طَيُّهُ وَإِخْفَاؤُهُ بَلْ إِعْدَامُهُ لِتَصْفُوَ القُلُوْبُ وَتَتَوَفَّرَ عَلَى حُبِّ الصَّحَابَةِ، وَالتَّرَضِّي عَنْهُمُ وَكُتْمَانُ ذَلِكَ مُتَعَيِّنٌ عَنِ العَامَّةِ وَآحَادِ العُلَمَاءِ». 3. هيثمي، علي بن ابي بکر (م 807)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، تحقيق: حسام الدين القدسي، مكتبة القدسي، القاهرة، 1414 هـ.ق، ج1، ص113.: «وَعَنْ سَعْدِ بْنِ حُذَيْفَةَ قَالَ: قَالَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ يَوْمَ صِفِّينَ، وَذَكَرَ أَمْرَهُمْ وَأَمْرَ الصُّلْحِ، فَقَالَ: وَاللَّهِ مَا أَسْلَمُوا، وَلَكِنِ اسْتَسْلَمُوا وَأَسَرُّوا الْكُفْرَ، فَلَمَّا رَأَوْا عَلَيْهِ أَعْوَانًا أَظْهَرُوهُ». «عمار یاسر در روز صفین گفت: بخدا آنان اسلام نیاوردند؛ بلکه تظاهر به اسلام نموده و کفر خویش را پنهان نمودند و هنگامی که یارانی در تائید اعتقاد خویش یافتند آنرا آشکار نمودند». 4. أبو القاسم سليمان بن أحمد الطبراني، تحقيق: حمدي بن عبد المجيد السلفي، مكتبة ابن تيمية، القاهرة، الطبعة الثانية، ج11، ص38.: «عَنْ طَاوُسٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِي اللهُ عَنْهُ، قَالَ: سَمِعَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ صَوْتَ رَجُلَيْنِ وَهُمَا يَقُولَانِ: ولَا يَزَالُ حَوَارِيٌّ تَلُوحُ عِظَامُهُ ... زَوَى الْحَرْبُ عَنْهُ أَنْ يُجَنَّ فَيُقْبَرَا فَسَأَلَ عَنْهُمَا، فَقِيلَ: مُعَاوِيَةُ وَعَمْرُو بْنُ الْعَاصِ، فَقَالَ: «اللهُمَّ أرْكِسْهُمَا فِي الْفِتْنَةِ رِكْسًا وَدُعَّهُمَا إِلَى النَّارِ دَعًّا»؛ ایضا: أبو عبد الله أحمد بن محمّد بن حنبل الشيباني، مسند احمد بن حنبل، تحقيق: شعيب الأرنؤوط وعادل مرشد وغيره، مؤسسة الرسالة، الطبعة الأولى، 1421هـ، ج33، ص24.: «ابن عباس نقل می‌کند: در سفری پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آوازخوانی دو مرد را شنید... پس آن حضرت پرسید: کیستند. به ایشان گفتند:  معاویه و عمروعاص. پس رسول خدا فرمود: خدایا! آن‌ها را گرفتار فتنه کن و در آن واژگون نما و به سختی به سوی آتش دوزخ بینداز». و... 5.ابن ماجة، سنن ابن ماجة، دار إحياء الكتب العربية، ج1، ص45، ح121.: «حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِيَةَ قَالَ: حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ مُسْلِمٍ، عَنِ ابْنِ سَابِطٍ وَهُوَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ، عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ، قَالَ: قَدِمَ مُعَاوِيَةُ فِي بَعْضِ حَجَّاتِهِ، فَدَخَلَ عَلَيْهِ سَعْدٌ، فَذَكَرُوا عَلِيًّا، فَنَالَ مِنْهُ (ای: سبّه)، فَغَضِبَ سَعْدٌ، وَقَالَ: تَقُولُ هَذَا لِرَجُلٍ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» وَسَمِعْتُهُ يَقُولُ: «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى، إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي» ، وَسَمِعْتُهُ يَقُولُ: «لَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ الْيَوْمَ رَجُلًا يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ». 6. الذهبی، سير أعلام النبلاء، دار الحديث- القاهرة، ج11، ص79.: «رَوَى أَبُو عَبْدِ اللهِ بنُ مَنْدَةَ، عَنْ حَمْزَةَ العَقْبِيِّ المِصْرِيِّ وَغَيْرِهِ، أَنَّ النَّسَائِيَّ خَرَجَ مِنْ مِصْرَ فِي آخِرِ عُمُرِهِ إِلَى دِمَشْقَ فَسُئِلَ بِهَا عَنْ مُعَاوِيَةَ، وَمَا جَاءَ فِي فَضَائِلِهِ. فَقَالَ: لاَ يَرْضَى رَأْساً برَأْسٍ حَتَّى يُفَضَّلَ؟ قَالَ: فَمَا زَالُوا يَدْفَعُوْنَ فِي حِضْنَيْهِ حَتَّى أُخْرِجَ مِنَ المَسْجَدِ، ثُمَّ حُمِلَ إِلَى مَكَّةَ فَتُوُفِّيَ بِهَا. كَذَا قَالَ، وَصَوَابهُ: إِلَى الرَّمْلَةِ». «نسائی در پایان عمر خویش از مصر به دمشق رفت. از او در مورد معاویه و فضیلت‌های او پرسیدند، گفت: آیا به این‌که او را هم شان علی دانستید راضی نشدید، حال می‌خواهید او را از علی برتر بدانید؟ پس بیضه‌های او را مورد ضربه قرار داده و او را از مسجد بیرون کرده و به رمله یا مکه بردند و در آن جا از دنیا رفت». 7. الذهبی، سير أعلام النبلاء، دار الحديث- القاهرة، ج12، ص577.: «وَكَانَ مُنْحَرِفاً غَالياً عَنْ مُعَاوِيَةَ وَعَنْ أَهْلِ بَيْتِهِ، يَتَظَاهرُ بِذَلِكَ، وَلاَ يعتذِرُ مِنْهُ، فَسَمِعْتُ أَبَا الفَتْحِ سمكويه بهَرَاة، سَمِعْتُ عَبْدَ الوَاحِد المَلِيْحِيّ، سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ الرَّحْمَنِ السُّلَمِيّ يَقُوْلُ: دَخَلتُ عَلَى الحَاكِم وَهُوَ فِي دَارِه، لاَ يُمْكِنُه الخُرُوجُ إِلَى المَسْجَد مِنْ أَصْحَابِ أَبِي عَبْدِ اللهِ بنِ كَرَّام، وَذَلِكَ أنَّهم كسرُوا مِنْبَرهُ، وَمنعُوهُ مِنَ الخُرُوج، فَقُلْتُ لَهُ: لَوْ خَرَجْتَ وَأَمْلَيْتَ فِي فَضَائِلِ هَذَا الرَّجُل حَدِيْثاً، لاَسترحتَ مِنَ المِحْنَة، فَقَالَ: لاَ يَجِيْءُ مِنْ قَلْبِي، لاَ يَجِيْءُ مِنْ قَلْبِي». «ابوعبدالرحمن سلمی می‌گوید: در حالی‌که حاکم نیشابوری در حصر خانگی بود و از ترس یاران عبدالله بن کرام نمی‌توانست در مسجد حاضر گردد به منزل وی رفتم، یاران عبدالله بن کرام منبر او را شکسته و او را خانه نشین ساخته بودند. از او خواستم تا درباره فضایل معاویه سخنی بگوید تا از این همه رنج و مشقت خارج گردد، اما او در پاسخ من دو مرتبه گفت: این‌گونه سخنان درباره معاویه از قلب من بر نمی‌آید». 8. ابن عساکر، تاريخ مدينة دمشق، الناشر دار الفكر، ج59، ص210.: «سمعت موسى بن هارون يقول بلغني عن بعض أهل العلم وأظنه وكيع أنه قال معاوية بمنزلة حلقة الباب من حركه اتهمناه على من فوقه». 9. ابن حجر العسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، دارالمعرفة، ج7، ص104.: «عن إسحاق بن راهويه أنه قال لم يصح في فضائل معاوية شيء». 10. بخارى، محمّد، صحيح البخاري، تحقيق: محمد زهير بن ناصر، دار طوق النجاة، چاپ اوّل، 1422ق، ج5، ص28، ح3764. 11.https://catsarab87.web.app/%D9%83%D8%AA%D8%A8-%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D9%81%D8%B1%D8%AD%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D9%84%D9%85%D8%A7%D9%84%D9%83%D9%8A.html 12. ابن تیمیه، مجموع الفتاوى، دار الوفاء، ج4، ص483.: «ثُمَّ افْتَرَقُوا ( ثَلَاثَ فِرَقٍ: فِرْقَةٌ لَعَنَتْهُ وَفِرْقَةٌ أَحَبَّتْهُ وَفِرْقَةٌ لَا تَسُبُّهُ وَلَا تُحِبُّهُ وَهَذَا هُوَ الْمَنْصُوصُ عَنْ الْإِمَامِ أَحْمَد وَعَلَيْهِ الْمُقْتَصِدُونَ مِنْ أَصْحَابِهِ وَغَيْرِهِمْ مِنْ جَمِيعِ الْمُسْلِمِينَ . قَالَ صَالِحُ بْنُ أَحْمَد:  قُلْت لِأَبِي إنَّ قَوْمًا يَقُولُونَ إنَّهُمْ يُحِبُّونَ يَزِيدَ فَقَالَ: يَا بُنَيَّ وَهَلْ يُحِبُّ يَزِيدَ أَحَدٌ يُؤْمِنُ بِاَللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ؟ فَقُلْت: يَا أَبَتِ فَلِمَاذَا لَا تَلْعَنُهُ؟ فَقَالَ: يَا بُنَيَّ وَمَتَى رَأَيْت أَبَاك يَلْعَنُ أَحَدًا. وَقَالَ مُهَنَّا: سَأَلْت أَحْمَد عَنْ يَزِيدَ بْنِ مُعَاوِيَةَ بْنِ أَبِي سُفْيَانَ. فَقَالَ : هُوَ الَّذِي فَعَلَ بِالْمَدِينَةِ مَا فَعَلَ قُلْت: وَمَا فَعَلَ؟ قَالَ: قَتَلَ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَفَعَلَ. قُلْت: وَمَا فَعَلَ؟ قَالَ: نَهَبَهَا قُلْت: فَيُذْكَرُ عَنْهُ الْحَدِيثُ؟ قَالَ: لَا يُذْكَرُ عَنْهُ حَدِيثٌ. وَهَكَذَا ذَكَرَ الْقَاضِي أَبُو يَعْلَى وَغَيْرُهُ. وَقَالَ أَبُو مُحَمَّدٍ المقدسي لَمَّا سُئِلَ عَنْ يَزِيدَ: فِيمَا بَلَغَنِي لَا يُسَبُّ وَلَا يُحَبُّ. وَبَلَغَنِي أَيْضًا أَنَّ جَدَّنَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ابْنَ تَيْمِيَّة سُئِلَ عَنْ يَزِيدَ. فَقَالَ : لَا تُنْقِصْ وَلَا تَزِدْ. وَهَذَا أَعْدَلُ الْأَقْوَالِ فِيهِ وَفِي أَمْثَالِهِ وَأَحْسَنِهَا». 13. عبد الحي بن أحمد العكري الدمشقي، شذرات الذهب، دار ابن كثير، دمشق – بيروت، ج1، ص276.: «قال ابن الصلاح والناس في يزيد ثلاث فرقب فرقة تحبه وتتولاه وفرقة تسبه وتلعنه وفرقة متوسطة ف يذلك لا تتولاه ولا تلعنه قال وهذه الفرقة هي المصيبة ومذهبها هو اللائق لمن يعرف سير الماضين ويعلم قواعد الشريعة الطاهرة انتهى كلامه».
موضوع قفل شده است