جمع بندی معاد روحانی در قرآن نیامده است!!

تب‌های اولیه

75 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

ملّاعلي;593273 نوشت:
سلام
چه طور در مورد برزخ همانطور كه هست تشريح شده ولي به قيامت كه به قول شما عالم عقلي رسيده تمثيل و تشبيه مادي صورت گرفته!!
خُب اين كه عين گمراه كردنه...

سلام
نحوه بیان در هر دو مورد یکسان است و گمراه کردنی در کار نیست
طرح معارف در مباحث دینی هدفمند است و در راستای تحقق باور ، اخلاق الهی و شایستگی ورود به عالم اسرار است
مطمئنا کسانی که این مراتب را به سلامت طی کرده یا استعداد لازم را داشته اند معارف در سطح بالاتری به ایشان القاء شده و می شود
یا علیم

مشکور;593283 نوشت:
سلام مجدد

جناب محی الدین

وقتی می گوییم خداوند در قرآن برخاستن اجساد انسانها را از قبور در یوم الحشر با تمثیل روییدن مجدد گیاهان در بهار بیان کرده این بدان معنا نیست که برای انسان هم مانند گیاهان، ریشه و ساقه و برگ ثابت کنیم. و کیفیت زنده شدن مجدد انسانها را به تمامه همچون گیاهان بدانیم. بلکه چنانکه گفتیم این، تنها یک تشبیه است بدین منظور که همانگونه که گیاهان از زمین می رویند و خارج می شوند (با اقتضاءات خاص خودشان) انسان هم از زمین خارج می شود و از قبرها بر می خیزند. مضافاً اینکه اگر معاد جسمانی (همین جسم عنصری و مادی) مطرح نبود دلیلی نداشت که بخواهد از زمین و قبرها خارج شود.


سلام برادر
خوب اگر شما می فرمایید آیه شریفه در این حد در مقام بیان است و نه بیش از آن تا شامل ریشه و ساقه و برگ شود ما هم میگوییم آیه تنها در مقام بیان حیاتی دیگر است و خاک و گیاه و ویژگیهای دیگر مد نظر نیست

مشکور;593283 نوشت:
اسخ این مطلب را هم دادیم که اگر دقت می کردید، بُعد جسمانی در حقیقت انسان دخیل هست، زیرا حقیقت انسان از آغاز خلقت تا حیات دنیوی یک توأمانی بینشان مطرح است و وقتی گفته می شود انسان، تمام انسان یعنی هر دو بُعدش مورد نظر است نه تنها روح او. اگر بگویید این خطاب مسامحتاً است، خطابات خداوند به انسان در قرآن چطور؟ وقتی خداوند انسان را خطاب می کند مقصودش، تنها ساحت روحانی وی نیست بلکه انسانی مورد نظرش است که این دو مرحله را گذرانده. "فاذا سویته و نفخت فیه من روحی" یعنی هم ساحت جسم هم ساحت روح.

لکن چنانکه اشاره شد، بُعد روحانی انسان از یک اصالت و استقلال خاصی برخوردار است فلذا پس از مرگ جسم نیز می تواند به اراده الهی به حیات برزخی اش ادامه می دهد. و البته اضافه کنم که تأملات و گزاره های فلسفی فلاسفه نیز، قادر نیست، قدرت و اراده خدا را به آنچه مورد اراده اش باشد محدود سازد.


فکر میکنم در مورد مفهوم اصالت و ذاتیت با هم اختلاف داریم
از نظر ما آنچه که داخل در حقیقت و ذات انسان باشد در صورت انتفاء اصل ذات و حقیقت را منتفی می کند
اما ظاهرا ذاتی بودن از نظر شما دارای مفهوم ناشناخته ای است
سخن شما مثل اینست که کسی بگوید :
انسان دو به علاوه سه است در عین حال می توانی دو را از آن بگیری و انسان انسان بماند
شما باید لطف بفرمایید یک معنای منطقی از ذاتی بودن و داخل در حقیقت بودن ارائه کنید
ما که ماده را داخل در حقیقت انسان نمی دانیم با مرگ انسان مشکلی نداریم اما با تعریف شما از انسانیت انسان ، مرگ به معنای نقص انسانیت بلکه انتفاء انسانیت است

مشکور;593283 نوشت:
بنظر می رسد علیرغم اینکه ما بابتنای دیدگاه دین (آیات قرآن و برخی روایات) که به صراحت بر معاد جسمانی تأیید و تأکید می کنند را در پست های متعدد ارائه نمودیم شما کماکان تأویل و تفسیرهای فلاسفه و دیگران را بر دیدگاه صریح قرآن ترجیح می دهید. در حالیکه بزرگان بسیاری تأکید کرده اند که این وادی، میدان تأویلات عقلی و فلسفی نیست.

بعلاوه، ما نیز ناآشنا با اندیشه فلاسفه و متکلمان نیستیم اما در جایی که اندیشه شان را مخالف با نگاه شرع مقدس بدانیم لزومی بر تبعیت و حمایت از ایشان نمی بینیم ... چنانکه بزرگان بسیاری چنین بوده اند و در جایی که نگاه فلاسفه را مخالف شرع تشخیص داده اند از آن برائت جستند.

نظیر همین مسأله معاد جسمانی که در ادامه(پست بعدی) به ذکر مصادیق آن خواهیم پرداخت ...


متاسفم
در هیچ آیه و روایتی نص بر معاد جسمانی وجود ندارد و برداشت متکلمین از بیانات قرآن و روایات بر اساس ظواهر آنهاست
این در حالیستکه ما عالمی به نام عالم مثال و برزخ داریم که تقریبا تمام ویژگیهای عالم ماده را دارد و بدنی مثالی داریم که دقیقا شبیه بدن مادی است الا اینکه مادی نیست
بلکه در برخی روایات از وجود عوالم بسیار زیادی خبر داده میشود که حواس مادی قادر به ادراک آنها نیست
لذا با وجود چنین عوالمی حمل بیان آیات و روایات بر امور مادی نوعی تخمین بیش نیست
از سوی دیگر تمام اخبار معاد بر تفاوت فاحش عالم آخرت با عالم ماده دلالت دارد اما انحصار حواس اکثری افراد به ادراک عالم مادی آنها را به نوعی اصالت دهی بدان واداشته و باعث شده همه اخبار شرع مقدس را بر این ادراک نازل حمل فرمایند اما دلیلی ندارد سیر کمالی انسان در عوالم بند و بست بازگشت او به ماده و مادیت شود
یا علیم

[="Tahoma"][="Navy"]

مشکور;593287 نوشت:
در این مجال، نگاهی به نظرات دانشمندان و عالمان برجسته دین، در خصوص بیان کیفیت معاد از منظر دین و نقد نظرات فلاسفه خصوصاً ملاصدرا در باب انکار معاد جسمانی خالی از لطف نیست.

ملاصدرا و انکار معاد جسمانی
اما بدن های اخروی ... مواد نفوس اخروی نیستند... بلکه سایه ها و قالب های مثالی اند ... که از نفوس اخروی پدید آمده اند... و وجود آنها نسبت به نفوس مانند وجود سایه نسبت به صاحب سایه است. (1) اگر بگویی نصوص قرآنی براین دلالت دارد که بدن اخروی هر انسان عین همین بدن دنیوی اوست، می گوییم: بله لیکن از حیث صورت نه از حیث ماده. (2)
وجود بدن های اخروی استعدادی نیست... بلکه آن بدن ها، بسان سایه برای صاحب سایه، لوازم نفوس اخروی اند ... پس هر نفس مفارقی ملازم شبحی مثالی است که از نفس پدید آمده است. (3)
بدن های اخروی، برخلاف بدن های دنیوی، عین نفوس اند. (4)

امام خمینی (ره):
اگرعبارات آخوند [ملاصدرا] (ره) موهم این معنا باشد که نفس با فعالیت، بدن خودش را «ایجاد» می کند، (5) از خطاهای لفظی است، و فرضا اگر آخوند(ره) و یا دیگران هم مصر این معنا باشند، درست نبوده و به شدت مورد انکار ماست، ما نسبت به نظر مدعیان چنین فعالیتی منکر هستیم. (ره)

شهید مطهّری :
امثال ملاصدرا گفته اند، معاد جسمانی است، اما همه ی «معاد جسمانی» را برده اند در داخل خود روح و عالم ارواح ... ما این را با مجموع آیات قرآن نمی توانیم تطبیق کنیم. (6)

علامه حلی:
بحث... در اثبات معاد بدنی است و مخالف این مسئله فلاسفه می باشند. (7)


سلام
برای حقیر این کلمات نشانگر حریت فکری دانشمندان شیعی است و ما هم همین راه را ادامه می دهیم
یا علیم[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

.امین.;593303 نوشت:
علیک سلام

از آنجایی که خداوند میفرماید انسان را از گل آفریدیم خواهی نخواهی جنبه مادیت را از انسان نمیتوان نفی کرد، حتی در تحقق و بقای ذات معنویش.


سلام
پس انسان با مرگ از انسانیت می افتد
نظرتان چیست ؟
یا علیم[/]

محی الدین;593421 نوشت:
پس انسان با مرگ از انسانیت می افتد
نظرتان چیست ؟

يه طورايي بله چون مرگ مثل خوابه
و زنده شدن در اخرت بيدار شدن از خواب

محی الدین;593406 نوشت:
نحوه بیان در هر دو مورد یکسان است و گمراه کردنی در کار نیست
طرح معارف در مباحث دینی هدفمند است و در راستای تحقق باور ، اخلاق الهی و شایستگی ورود به عالم اسرار است
مطمئنا کسانی که این مراتب را به سلامت طی کرده یا استعداد لازم را داشته اند معارف در سطح بالاتری به ایشان القاء شده و می شود

خير يكسان نيست
چه دليلي داره قيامت اگه عالم عقليه اين همه تمثيل هاي مادي بزنيم..داستان پرندگان و غيره...
در حالي كه برزخ رو همونطور كه هست گفته اند

محی الدین;593421 نوشت:

سلام
پس انسان با مرگ از انسانیت می افتد
نظرتان چیست ؟
یا علیم

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیک

قرآن کریم میفرماید: واذ القبور بعثرت.

وهنگامی که قبرها زیر و رو میگردند

اگر بعد جسمانی مطرح نباشد دلیلی ندارد برود سراغ قبرها...

همینکه بگوید و زمانیکه انسانها برانگیخته میشوند کافیست

با این نظرات شما بسیاری از آیات قرآن زیر سوال میروند. مگر نعوذبالله خداوند از انتقال منظورش به انسانها ناتوان است که متوسل به مطالب خلاف واقع شود؟

البته بنده با آن نظر شما مخالفتی نمیکنم جز اینکه شما این نوع معاد را معاد روحانی میدانید و من میگویم اگر ماهیتا همان حیات برزخی باشد باید آنرا معاد روحانی جسمانی دانست و البته مشخصه که این جسم ، با جسم دنیایی متفاوت است

[="Tahoma"][="Navy"]

ملّاعلي;593508 نوشت:
يه طورايي بله چون مرگ مثل خوابه
و زنده شدن در اخرت بيدار شدن از خواب

سلام
ولی هیچ دلیل عقلی یا نقل دینی نمی گوید انسان با مرگ از بین می رود یا نقصی در او وارد میشود و این در حالی است که از ماده جدا شده است بلکه در روایات است که اوصاف وجودی انسان برتر و قویتر هم میشود همانطور که پیامبر اکرم ص در مورد کشتگان دشمن در بدر فرمود آنها اکنون از شما شنواترند
یا علیم[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

ملّاعلي;593510 نوشت:
خير يكسان نيست
چه دليلي داره قيامت اگه عالم عقليه اين همه تمثيل هاي مادي بزنيم..داستان پرندگان و غيره...
در حالي كه برزخ رو همونطور كه هست گفته اند

سلام
پرنده مادی ، برزخی و عقلی همه پرنده اند و تفاوتشان تنها در مرتبه وجودی است لذا تعبیر لفظی اشکالی وارد نمی کند و البته این در جایی است که تفهیم بطور عادی جز از راه لفظ و کلام ممکن نباشد
یا علیم[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

.امین.;593584 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیک

قرآن کریم میفرماید: واذ القبور بعثرت.

وهنگامی که قبرها زیر و رو میگردند

اگر بعد جسمانی مطرح نباشد دلیلی ندارد برود سراغ قبرها...

همینکه بگوید و زمانیکه انسانها برانگیخته میشوند کافیست

با این نظرات شما بسیاری از آیات قرآن زیر سوال میروند. مگر نعوذبالله خداوند از انتقال منظورش به انسانها ناتوان است که متوسل به مطالب خلاف واقع شود؟

البته بنده با آن نظر شما مخالفتی نمیکنم جز اینکه شما این نوع معاد را معاد روحانی میدانید و من میگویم اگر ماهیتا همان حیات برزخی باشد باید آنرا معاد روحانی جسمانی دانست و البته مشخصه که این جسم ، با جسم دنیایی متفاوت است


سلام
قبلا هم عرض شد که در فرهنگ روایات عنوان قبر و عالم قبر به بعد برزخی عالم مربوط است لذا خروج از قبر به معنای خروج از مرتبه برزخی و انتقال به مرتبه بالاتر است
دیگر اینکه خدای متعال که کمال مطلق است قادر است به یکباره انسان بالقوه را بالفعل فرماید اما چون سنت او در عالم ماده تدریج است کم کم اورا کامل می کند و این نه از ناتوانی خدای قادر بلکه از اقتضای وجودی گیرنده فیض اوست
در مورد القای معارف هم چنین است
او می تواند همه معارف را صریح و عریان مطرح بفرماید اما طرح یکبارگی و عریان معارف خلاف سنت کمال بخشی اوست
این رنجهایی که انسان برای آموختن و فهمیدن در طول عمر می کشد اگر قرار باشد در برنامه آنی تعلیم الهی یکجا به انسان وارد شود چه خواهد شد ؟
در روایت هم داریم که اگر خدای متعال می خواست قرآن را به همان نحو عالی اش بیان بفرماید هیچکس چیزی از آن نمی فهمید
خلاصه رافت و رحمت الهی مقتضی آن بوده که انسان کمال علمی و عملی اش را به تدریج بدست آورد وگرنه اورا در عالم تدریج یعنی عالم ماده خلق نمی فرمود
و آخر اینکه ما جسم به معنای بدن را رد نمی کنیم بلکه مادی بودن را در معاد قبول نداریم
از نظر ما معاد رجوع الی الله در مراتب وجودی است که از عالم ماده آغاز میشود و در عوالم فراتر از ماده استمرار می یابد لذا معاد به معنای بازگشت ، هیچ ربطی به عالم ماده و بازگشت به آن ندارد بلکه محور در بازگشت خداست ما به خدا باز می گردیم نه به عالم ماده
یا علیم[/]

محی الدین;593419 نوشت:
برای حقیر این کلمات نشانگر حریت فکری دانشمندان شیعی است و ما هم همین راه را ادامه می دهیم

سلام:Gol:

بر خلاف آنکه شما اصرار دارید که در منابع دین (آیات و روایات) هیچ تصریحی بر معاد جسمانی وجود ندارد، چنانکه ملاحظه می فرمایید مجموع نظراتی که از قول اندیشمندان بزرگ اسلامی ارائه شد، نظرات فلاسفه، بویژه جناب ملاصدرا در انکار معاد جسمانی که شما نیز بر آن مبنا تصریح می کنید را مخالف صریح آیات قرآن و اخبار وارده و روایات معصومین (ع) می دانند.

و شما تنها با این بیان که "این مسأله را نشان حریت فکری دانشمندان شیعی می دانید" بسادگی از کنار مسأله عبور می کنید. موفق باشید ...:Gol:

سلام و ادب:Gol:

یکی از شبهاتی که موجب گردیده برخی فلاسفه و اندیشمندان را به انکار معاد جسمانی وا دارد "شبهه آکل و مأکول" است که در حقيقت يكي از پيچيده ترين مباحث معاد جسماني است.

طرح شبهه: گاه اتفاق مي افتد كه اجزاي بدن انساني، جزو بدن انسان ديگري مي شود، خواه به صورت مستقيم باشد، مثل اينكه در زمان قحطي كسي از گوشت انسان ديگري تغذيه كند، يا به صورت غيرمستقيم مثل اينكه بدن انساني خاك شود و مواد غذائي آن خاك جزء گياهان گردد. و انساني از آن گياه (سبزي، دانه هاي غذائي، و ميوه ها) تغذيه كند، و يا حيواني آن گياه را بخورد «و انساني از آن حيوان تغذيه نمايد، حتّي امكان دارد كه بعضي از اجزاء بدن انسان تجزيه و تبديل به بخار و گاز شود و انسان ديگري از طريق استنشاق آن را وارد بدن خود سازد.
اين نيز ممكن است كه تمام بدن يك انسان تدريجاً جزء بدن انسان ديگري شود.

حال اين سؤال پيش مي آيد كه به هنگام بازگشت روح به بدن اين اجزاء جزء كدامين بدن خواهد بود؟ اگر جزء بدن اول شود، بدنهاي ديگر ناقص مي گردد، و اگر جزء بدنهاي بعد شود، چيزي براي بدن اوّل باقي نمي ماند، به علاوه ممكن است يكي از اين دو نفر انسان خوب و ديگري انسان بدكاري باشد تكليف اين اجزاء چه خواهد شد؟

از شأن نزول سرگذشت ابراهيم و داستانهاي مرغهاي چهارگانه (بقره-260) نيز استفاده مي شود، كه سؤال ابراهيم دربارة معاد جسماني و شبهة آكل و مأكول بوده، چرا كه مرداري را در كنار دريا مشاهده كرد كه بخشي از آن در دريا بود و حيوانات دريا آن را مي خوردند، و بخشي از آن در خشكي و حيوانات خشكي از آن تغذيه مي كردند، و همين مسأله ابراهيم(ع) را در فكر فرو برد، و تقاضاي خود را مبني بر ارائة معاد به پيشگاه خداوند عرضه نمود.

پاسخ: در پاسخ به این شبهه پاسخ های متعددی داده شده که بهترين پاسخي كه مي توان به اين شبهه داد به بیان زیر است که نياز به ذكر چند مقدمه دارد:

1- مي دانيم كه اجزاء بدن انسان بارها از زمان كودكي تا هنگام مرگ عوض مي شود حتي سلولهاي مغزي با اينكه از نظر تعداد كم و زياد نمي شود، از نظر اجزاء عوض مي گردد، زيرا از يك طرف «تغذيه» مي كنند و از سوي ديگر «تحليل» مي رود، و اين خود باعث تبديل كامل آنها با گذشت زمان است، خلاصه اينكه در مدتي در حدود هفت سال تقريباً هيچ يك از ذرات پيشين بدن انسان باقي نمي ماند. ولي بايد توجه داشت كه ذرات قبلي به هنگامي كه در آستانة مرگ قرار مي گيرد همة خواص و آثار خود را به سلولهاي نو و تازه مي سپارد، به همين دليل خصوصيات جسمي انسان از رنگ و شكل و قيافه گرفته، تا بقية كيفيات جسماني، با گذشت زمان ثابت هستند، اين نيست مگر به خاطر انتقال صفات به سلولهاي تازه. بنابراين آخرين اجزاء بدن هر انساني كه پس از مرگ مبدل به خاك مي شود داراي مجموعه صفاتي است كه در طول عمر كسب كرده و تاريخ گويائي است از سرگذشت جسم انسان در تمام عمر!

2- درست است كه اساس شخصيت انسان را روح انسان تشكيل مي دهد ولي بايد توجه داشت كه روح همراه جسم پرورش و تكامل مي يابد، و هر دو در يكديگر تأثير متقابل دارند، و لذا همانطور كه دو جسم از تمام جهات با هم شبيه نيستند، دو روح از تمام جهات نيز با هم شباهت نخواهند داشت، به همين دليل هيچ روحي بدون جسمي كه با آن پرورش و تكامل پيدا كرده نمي تواند فعاليت كامل و وسيع داشته باشد و لذا در رستاخير بايد همان جسم سابق بازگردد تا روح با پيوستن به آن فعاليت خود را در يك مرحله عاليتر از سرگيرد و از نتائج اعمالي كه انجام داده بهره مند شود.

3- هر يك از ذرات بدن انسان تمام مشخصات جسمي او را دربردارد، يعني اگر هر يك از سلولهاي بدن را بتوانيم پرورش دهيم تا به صورت يك انسان كامل درآيد انسان تمام صفات شخصي را كه اين جزء، از آن گرفته شده دارا خواهد بود. مگر روز نخست يك سلول بيشتر بود؟ همان يك سلول نطفه تمام صفات او را دربرداشت و تدريجاً از راه تقسيم به دو سلول تبديل شد، و دو سلول به چهار سلول، و به همين ترتيب تمام سلولهاي بدن انسان به وجود آمد، بنابراين هر يك از سلولهاي بدن انسان شاخه اي سلول نخستين است، كه اگر همانند او پرورش يابد انساني شبيه به او از نظر خواهد ساخت كه همان صفات او را دارا باشد.

4- آنچه از آيات قرآن در زمينة معاد جسماني استفاده مي شود، اين است كه آخرين بدن انسان كه مبدل به خاك شده و در قبر قرار دارد به فرمان خدا زنده و آمادة حساب و جزا مي شود، آيات فراواني كه قبلاً دربارة معاد جسماني از ديدگاه قرآن گفته شد گواه بر اين معني است.

5- يك بدن ممكن نيست به تمام معني متحد با بدن ديگري شود و به تعبير ديگر تمام بدن اول تنها مي تواند جزئي از بدن دوم را تشكيل مي دهد زيرا بدن دوّم بايد قبلاً وجود داشته باشد تا همه يا قسمتي از بدن اوّل را از طريق تجزيه جزء خود سازد. بنابراين مانعي ندارد كه تمام بدني «جزء» بدن ديگر گردد، اما ممكن نيست «كلّ» آن گردد، همانگونه كه ممكن است بدنهاي متعددي جزء بدن ديگري شود ولي كلّ آن را تشكيل نمي دهد.

حال با توجه به مقدمات پنجگانه فوق به سراغ پاسخ اصلي شبهة آكل و مأكول مي رويم:

قرآن صريحاً مي گويد: آخرين ذرّاتي كه در بدن انسان هنگام مرگ وجود دارد روز قيامت باز مي گردد، بنابراين اگر اين ذرّات خاك شده جزء بدن انسان ديگري شود در قيامت به بدن صاحب اصلي يعني بدن شخص اول باز مي گردد، منتها خواهيد گفت بدن دوّم ناقص مي شود چرا كه اجزائي را از دست مي دهد، ولي بهتر آن است كه گفته شود بدن دوم كوچك و لاغر مي شود (نه ناقص) زيرا اجزاي بدن اول در تمام بدن دوم پراكنده است نه در يك گوشة آن (چون هر غدائي كه انسان مي خورد به تمام بدن تقسيم مي شود) بنابراين ممكن است يك انساني كه هفتاد كيلو وزن داشته نيمي از وزن خود و يا حتي تمام وزن خود به استثناي يك كيلوگرم يا كمتر از دست بدهد و بدن كوچكي از او بماند به اندازة دوران كودكي يا حالت جنيني! ولي اين موضوع مشكلي ايجاد نمي كند، چرا كه اين بدن كوچك تمام ويژگيهاي آن بدن بزرگ را دارد، و اگر نمو كند به صورت همان بدن بزرگ درمي آيد. مگر روز اول طفل نوزاد بدن كوچكي نداشت، و قبل از آن در دوران جنيني، موجود كوچكتري نبود؟ سپس رشد و نمو كرد و به صورت انسان كاملي درآمد، بي آنكه شخصيت او عوض شود و شخص تازه اي گردد.

تنها سؤالي كه در اينجا باقي مي ماند اين است كه آن اجزاء خاصي كه عضو دو بدن يا چند بدن گرديده، و يكي از آن بدنها مربوط به انسان مطيع و ديگر گنهكاري بوده، چه سرنوشتي خواهد داشت؟ پاسخ اين سؤال نيز مشكل نيست، زيرا همان گونه كه قبلاً نيز اشاره شد پاداش و كيفر در حقيقت براي روح است، لذا هنگامي كه اين رابطه موقتاً به وسيله بي هوشي قطع مي شود بدن را با چاقوي جراحي پاره پاره مي كنند بي آنكه روح متألم شود. به تعبير ديگر بدن به تنهائي پاداش و كيفر و لذت و المي ندارد بلكه ابزاري است براي پاداش و كيفر و لذّت و الم روح انسان.

موفق باشید ... :Gol:

سلام مجدد:Gol:

آنچه از سیر بحث، از اغاز تایپیک تا این مرحله، مشاهده می شود گویای انست که سؤال اصلی و شاخه های فرعی سؤال مورد بررسی قرار گرفته، دیدگاه های طرفین در باب کیفیت معاد ذکر شده و نیز نظرات اندیشمندان مختلف در این موضوع مطرح گردیده، بعلاوه نگاه قرآنی به مسأله معاد جسمانی - روحانی مورد توجه قرار گرفته است، آنچه در پست های اخیر مشاهده می شود عموماً تکرار مطالب قبلی با ادبیات جدید است که بنوعی ملال آور است. از اینرو اگر دوستان عزیز نکته جدید، قابل توجه و مرتبط با اصل سؤال ندارند، بحول و قوه ی الهی در روزهای آتی بحث تایپیک را جمعبندی نموده و قضاوت را بر عهده مخاطبان عزیز بگذاریم.

موفق باشید ...:Gol:

مشکور;593874 نوشت:
یکی از شبهاتی که موجب گردیده برخی فلاسفه و اندیشمندان را به انکار معاد جسمانی وا دارد "شبهه آکل و مأکول" است که در حقيقت يكي از پيچيده ترين مباحث معاد جسماني است.


بسم الله الرحمن الرحیم

سلام و عرض ادب

خداوند در قرآن کریم میفرماید در عالم ذر همه ذریه حضرت آدم را از پشت آنها خارج کرد.

وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ


این جمله به معنای اینست که انسان برای انسان شدن نیاز به جسم هم دارد وگرنه باید میفرمود زمانیکه ذریه آدم را جمع کرد یا ارواحشان را برگرفت اما برخلاف معتقدین به معاد روحانی مستقیما اشاره به گرفته شدن از پشتهایشان میکند.

آیا همین امر من غیر مستقیم پاسخی بر شبهه آکل و ماکول و شاهدی بر معاد جسمانی نیست ؟

محی الدین;590629 نوشت:
گفتیم که برخی کلمات معصومین جنبه موعظه دارد و مقصود از موعظه ایجاد تنبه و بیداری و رغبت به امور شایسته و پرهیز از بدیهاست لذا باید در ساده ترین بیانات مطرح شود نه کلماتی که مخاطب هم مفهوم و معنای آنرا نفهمد لذا انتظار نمی رود در این کلمات کیفیت معاد مد نظر باشد

تشويق به امور شايسته به چه قيمتي؟؟؟؟؟؟
به قيمت گمراه شدن عوام؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خودتون ميدونيد كه عوام به دور از اين بحث ها همان ظاهر كلام را قبول كرده اند حالا اگه حقيقت غير از آن باشند در اصل گمراه شده اند

[="Tahoma"][="Navy"]

مشکور;593854 نوشت:

سلام:Gol:

بر خلاف آنکه شما اصرار دارید که در منابع دین (آیات و روایات) هیچ تصریحی بر معاد جسمانی وجود ندارد، چنانکه ملاحظه می فرمایید مجموع نظراتی که از قول اندیشمندان بزرگ اسلامی ارائه شد، نظرات فلاسفه، بویژه جناب ملاصدرا در انکار معاد جسمانی که شما نیز بر آن مبنا تصریح می کنید را مخالف صریح آیات قرآن و اخبار وارده و روایات معصومین (ع) می دانند.

و شما تنها با این بیان که "این مسأله را نشان حریت فکری دانشمندان شیعی می دانید" بسادگی از کنار مسأله عبور می کنید. موفق باشید ...:Gol:


سلام
مساله معاد از منظر برخورداری از ماده یا عدم برخورداری اش آنقدر مهم نیست که معرکه آراء شود بلکه بحث مقبولیت مساله معاد و پرهیز از پیچیده سازی آن مد نظر بسیاری از بزرگان بوده که باعث شده موضع مخالفت ظاهری و یا سکوت و اجمال در مورد آن را درپیش گیرند . ما هم در مباحثمان همین نتیجه را تا اندازه ای گرفته ایم که پذیرش چنین معادی ( ولو مبرهن) برای عوام سنگین است و تا حد زیادی از عینی بودن آن درنزدشان می کاهد چه اینکه از نظر ایشان عینیت به مادی بودن است ( با اینکه می دانند بسیاری امور مثل فرشتگان و خدای متعال مادی هم نیستند) و این از انس آنها به ماده است . حتی برای تجردنوردان هم مواجهه با امور خالی از ویژگیهای مادی مثل تمثل بی مثال سخت و سنگین است و برای باور و انس با آن نیاز به گذشت زمان دارند چه رسد به عوام که چیزی جز ماده نمی بینند و نمی دانند .
خلاصه اینکه سیاست تبلیغی دین مانع از عریان سازی این حقیقت است اما به نظر حقیر کم کم زمان آن فرا رسیده که برخی معارف جلوه گر شوند چه اینکه نگاههای رسمی گذشته به تعالیم دین تا حدی کارایی خود را از دست داده اند و یا اینکه در مقابل برخی مکاتب راهی جز نگاه معرفت شناسانه به تعالیم نیست و دیگر نمی توان با تکیه بر تعبد صرف پیش رفت بخصوص که روح نسل امروز به شدت تعبد گریز شده است
ای کاش جایی برای بحث در خصوص استراتژی تبلیغات دینی بود !!!
یا علیم[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

مشکور;593874 نوشت:
حال با توجه به مقدمات پنجگانه فوق به سراغ پاسخ اصلي شبهة آكل و مأكول مي رويم:

قرآن صريحاً مي گويد: آخرين ذرّاتي كه در بدن انسان هنگام مرگ وجود دارد روز قيامت باز مي گردد، بنابراين اگر اين ذرّات خاك شده جزء بدن انسان ديگري شود در قيامت به بدن صاحب اصلي يعني بدن شخص اول باز مي گردد، منتها خواهيد گفت بدن دوّم ناقص مي شود چرا كه اجزائي را از دست مي دهد، ولي بهتر آن است كه گفته شود بدن دوم كوچك و لاغر مي شود (نه ناقص) زيرا اجزاي بدن اول در تمام بدن دوم پراكنده است نه در يك گوشة آن (چون هر غدائي كه انسان مي خورد به تمام بدن تقسيم مي شود) بنابراين ممكن است يك انساني كه هفتاد كيلو وزن داشته نيمي از وزن خود و يا حتي تمام وزن خود به استثناي يك كيلوگرم يا كمتر از دست بدهد و بدن كوچكي از او بماند به اندازة دوران كودكي يا حالت جنيني! ولي اين موضوع مشكلي ايجاد نمي كند، چرا كه اين بدن كوچك تمام ويژگيهاي آن بدن بزرگ را دارد، و اگر نمو كند به صورت همان بدن بزرگ درمي آيد. مگر روز اول طفل نوزاد بدن كوچكي نداشت، و قبل از آن در دوران جنيني، موجود كوچكتري نبود؟ سپس رشد و نمو كرد و به صورت انسان كاملي درآمد، بي آنكه شخصيت او عوض شود و شخص تازه اي گردد.


سلام
خود مقدمات جواب شبهه به اهل فطانت اشاره می کند که جسم مادی هیچ اصالتی در وجود انسان ندارد . چیزی که هرهفت سال کاملا موادش عوض میشود بلکه شکل و اندازه و ویژگیهای آن هم عوض میشود و کاملا سیال و بی ثبات است چگونه میخواهد بدن آخرتی انسان باشد . بدنی که اجزائش در طول سالها و قرنها بارها و بارها جزء بدن حیوانات و انسانهای دیگری شده که قرار است با همان مواد بدنی محشور شوند . بیخود نیست که برخی از بزرگان متکلم منتظر ظهورند که جواب شبهه آکل و ماکول را از امام عصر بپرسند !!!
دو نکته :
1- جناب مشکور عزیز از طرح برخی نظرات پرهیز کردند حال به دلیلی که خودشان بهتر می دانند . مثلا جناب آیه الله سبحانی معتقدند که مواد این بدن در قیامت موضوعیت ندارند بلکه ساختار آن موضوعیت دارد لذا انسان در قیامت بدنی مادی خواهد داشت حال از هر ماده ای که میخواهد باشد چون آنچه که لذت و درد را می چشد ماده بدن نیست بلکه روحی است که به آن بدن تعلق گرفته است . خوب می بینید که عدم موضوعیت مواد خاص بدن دنیایی در کلام برخی متکلمین اخیر هم منعکس است و این تا عدم موضوعیت خود ماده راه نزدیکی دارد که بزودی پیموده خواهد شد
2- جناب مشکور می فرمایند قرآن تصریح دارد که آخرین بدن انسان در دنیا در آخرت محشور میشود یعنی یک بچه مرده بچه محشور میشود و یک پیرمرد پیرمرد و ووو خوب بفرمایند کجا تصریح فرمود . این در حالیستکه در روایات تصریح دارد اهل بهشت همه در چهره یک جوان کامل 33 ساله محشور میشوند
خلاصه اینکه خود متکلمین هم در حل این شبهه توفیقی نداشته اند و جواب متفق علیهی ندارند
از نظر ما بدن مادی در معاد اصلا موضوعیت ندارد که جایی برای طرح شبهه آکل و ماکول باشد
یا علیم[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

ملّاعلي;593928 نوشت:
تشويق به امور شايسته به چه قيمتي؟؟؟؟؟؟
به قيمت گمراه شدن عوام؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خودتون ميدونيد كه عوام به دور از اين بحث ها همان ظاهر كلام را قبول كرده اند حالا اگه حقيقت غير از آن باشند در اصل گمراه شده اند

سلام
قرار هم این است که ظاهر کلام را بگیرند و به عمل مشغول شوند چه اینکه انسان را عقیده و عمل می سازد
انشاء الله خودش میرود و می بیند فوق این درخت درختی است و فوق آن اکل و شرب ، اکل و شربی
قال الله الحکیم :
[سوره البقرة (2): آيه 25]
وَ بَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ كُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذِي رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً وَ لَهُمْ فِيها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ هُمْ فِيها خالِدُونَ (25)
ترجمه:
25- به كسانى كه ايمان آورده‏ اند و عمل صالح دارند، بشارت ده، كه باغهايى از بهشت براى آنها است، كه نهرها از زير درختانش جارى است، هر زمانى كه ميوه‏اى از آن به آنها داده شود، مى‏گويند اين همان است كه قبلا به ما روزى شده بود (ولى چقدر اينها از آنها بهتر و عاليتر است) و ميوه‏هايى كه براى آنها مى‏آورند همه (از نظر خوبى و زيبايى) يكسانند، و براى آنها همسرانى پاك و پاكيزه است و جاودانه در آن خواهند بود
یا علیم[/]


محی الدین;593752 نوشت:

در روایت هم داریم که اگر خدای متعال می خواست قرآن را به همان نحو عالی اش بیان بفرماید هیچکس چیزی از آن نمی فهمید



بسم الله الرحمن الرحیم

با عرض سلام

دقیقا به همین دلیل است نباید انتظار داشته باشیم که خداوند در ظاهر یک سخنی را بفرماید اما مقصودش چیز دیگری باشد. چون اینکار باعث انحراف انسان از حقیقت خواهد شد.

مثلا همین مساله مورد اختلاف ما یعنی معاد روحانی به هر روش که در قرآن مطرح میشد بهتر قابل فهم بود و نیازی نبود اینهمه مثالهای مادی زده شود تا مردم به بیراهه روند و تصور دیگری کنند.

دلیل شما مبنی بر نقص فهم انسانهای آن زمان به این معناست که گویا مردم زمان پیغمبر (ص) هیچ چیزی از روح نمیدانستند ، درصورتیکه روایات بسیاری درباره روح مومنین و روح کفار آمده است.

مثلا در باره وادی برهوت که روح کفار پس از مرگ به آنجا میرود یا دارالسلام که روح مومنین به آنجا میرود.

اگر برای مردم قابل فهم نبود در روایات هم نباید به این وادی قدم گذاشته میشد.

این صحیح نیست که همه چیز را به فهم مردم ربط دهیم. اگر هم صحیح باشد کلیت ندارد چون در اینصورت خدای متعال خیلی از مسائلی را مطرح نموده است

که اصلا نیازی به گفتنش نبوده.

مثال واضحش هم همان زوجیت و بکارت و سینه برآمده زنان بهشتی است. اگر مقصود چیز دیگری باشد نه ظاهر مساله، بقول دوستان این کار عوام فریبی است.

ضمنا منظور ما از این مثالها پایین آوردن سطح نعمات بهشتی نیست منظور اثبات بعد جسمانی است

دیگر اینکه بحث سر سنگین بودن مطالب فلسفی نیست، برعکس فهم بعضی مطالب فلسفی بسیار هم آسان است اما مشکل، انطباق پیدا نکردن بعضی از این مطالب با آیات قرآنی است و یافتن رابطه ای بین این دو ، و اگر این رابطه برقرار نشد نمیتوان به قرآن و فهم انسانها خدشه وارد کرد.

بالعکس آنچه که باید زیر سوال رود همان آراء فلسفی است.

فلسفه باید خود را با قرآن تطابق دهد. فلسفه باید برای اثبات آراءش به قرآن استدلال کند. در غیر اینصورت تا زمانیکه چنین نتیجه ای حاصل نشده جای بحث و تحقیق است و نمیتوان با استفاده از کلمات چیزی را ثابت کرد.

.امین.;593973 نوشت:



بسم الله الرحمن الرحیم

با عرض سلام

دقیقا به همین دلیل است نباید انتظار داشته باشیم که خداوند در ظاهر یک سخنی را بفرماید اما مقصودش چیز دیگری باشد. چون اینکار باعث انحراف انسان از حقیقت خواهد شد.

مثلا همین مساله مورد اختلاف ما یعنی معاد روحانی به هر روش که در قرآن مطرح میشد بهتر قابل فهم بود و نیازی نبود اینهمه مثالهای مادی زده شود تا مردم به بیراهه روند و تصور دیگری کنند.

دلیل شما مبنی بر نقص فهم انسانهای آن زمان به این معناست که گویا مردم زمان پیغمبر (ص) هیچ چیزی از روح نمیدانستند ، درصورتیکه روایات بسیاری درباره روح مومنین و روح کفار آمده است.

مثلا در باره وادی برهوت که روح کفار پس از مرگ به آنجا میرود یا دارالسلام که روح مومنین به آنجا میرود.

اگر برای مردم قابل فهم نبود در روایات هم نباید به این وادی قدم گذاشته میشد.

این صحیح نیست که همه چیز را به فهم مردم ربط دهیم. اگر هم صحیح باشد کلیت ندارد چون در اینصورت خدای متعال خیلی از مسائلی را مطرح نموده است

که اصلا نیازی به گفتنش نبوده.

مثال واضحش هم همان زوجیت و بکارت و سینه برآمده زنان بهشتی است. اگر مقصود چیز دیگری باشد نه ظاهر مساله، بقول دوستان این کار عوام فریبی است.

ضمنا منظور ما از این مثالها پایین آوردن سطح نعمات بهشتی نیست منظور اثبات بعد جسمانی است

دیگر اینکه بحث سر سنگین بودن مطالب فلسفی نیست، برعکس فهم بعضی مطالب فلسفی بسیار هم آسان است اما مشکل، انطباق پیدا نکردن بعضی از این مطالب با آیات قرآنی است و یافتن رابطه ای بین این دو ، و اگر این رابطه برقرار نشد نمیتوان به قرآن و فهم انسانها خدشه وارد کرد.

بالعکس آنچه که باید زیر سوال رود همان آراء فلسفی است.

فلسفه باید خود را با قرآن تطابق دهد. فلسفه باید برای اثبات آراءش به قرآن استدلال کند. در غیر اینصورت تا زمانیکه چنین نتیجه ای حاصل نشده جای بحث و تحقیق است و نمیتوان با استفاده از کلمات چیزی را ثابت کرد.


سلام
بنده متعجبم که این مساله بسیار ساده را شما متوجه نمی شوید
شما بروید توصیف امیر مومنان از عرب زمان جاهلیت را بخوانید تا ببینید این ملت بیسوادتر از آن بوده است که خدای متعال معارف بلند و اسرار هستی را به همان نحوی که هست به ایشان القاء بفرماید
بعدهم که عرض شده اختلاف در مراتب یک حقیقت است و نه لفظش
یعنی اگر خدای متعال می فرماید حورالعین یا ازواج و امثال آن اینها واقعا حورالعین و ازواجند الا اینکه در مرتبه وجودی دیگر و در طوری دیگر از اطوار وجود
قرآن کریم تنزل یافته است و ملبس به لباس لفظ و عبارت و لسان است لذا بارها فرمود که انا انزلناه
یا فرمود انا یسرنا القرآن للذکر
و بارها فرمود
تلک الامثال ... لعلکم یتفکرون و غیره
نه تنها حقایق آنسویی با الفاظ وحی مطابقند بلکه نسبت به مصداق اینسویی نسخه اصل محسوب میشوند بطوریکه مصادیق دنیایی الفاظ وحی سایه آن حقایق به شمار می آید
لذا مساله عوامفریبی یک سوء برداشت بیش نیست
و اما فلسفه ابزاری برای فهم است همچنانکه علم تجربی ابزاری برای دانستن است . اگر فهم عادی عرفی عوامی ملاکی برای فهم کلام وحی است مطمئنا فلسفه هم در مرتبه ای بالاتر می تواند ملاک این فهم باشد حتی کلمات وحی و معصومین هم در یک مرتبه نیست و برخی عامیانه و عرفی اند و برخی فلسفی و عرفانی که جز اهلش به فهم آن قادر نیستند .
یا علیم

محی الدین;593980 نوشت:
سلام
بنده متعجبم که این مساله بسیار ساده را شما متوجه نمی شوید
شما بروید توصیف امیر مومنان از عرب زمان جاهلیت را بخوانید تا ببینید این ملت بیسوادتر از آن بوده است که خدای متعال معارف بلند و اسرار هستی را به همان نحوی که هست به ایشان القاء بفرماید

علیک سلام

متاسفانه بنده هم متوجه این استدلال شما نمیشوم. در کجای قرآن ، خداوند بیسوادی مردم را ملاک قرار داده تا واقعیات را وارونه جلوه دهد؟

همانطور که قبلا هم گفته شد اگر ملاک فهم مردم آن زمان بوده پس چرا در احادیث این ملاک رعایت نشده؟

یا چرا در قرآن حرفهایی زده که نیاز به گفتنش نبوده ؟

مثلا همین آیه واذ اخذ ربک من بنی ادم من ظهورهم این کلمه من ظهورهم اضافی است. چرا باید آن را بیاورد؟

برای اینکه به مردم بفهماند طبق تصور آنها اگر خداوند کل انسانها از اولین تا آخرین را هم جمع کند اگر چه غیر ممکن است ولی این گرد همایی جسمانی است و نه روحانی چون آنها چنین تصوری میکنند؟؟؟ همینطور دیگر موارد... آیا این دلیل پذیرفتنی است

محی الدین;593980 نوشت:
بعدهم که عرض شده اختلاف در مراتب یک حقیقت است و نه لفظش
یعنی اگر خدای متعال می فرماید حورالعین یا ازواج و امثال آن اینها واقعا حورالعین و ازواجند الا اینکه در مرتبه وجودی دیگر و در طوری دیگر از اطوار وجود

بله اما این مرتبه وجودی از نظر شما فقط جنبه روحانی دارد. و بدون داشتن جرم و حجم ، دارای عرض و طول و ارتفاع است . آیا چنین چیزی پذیرفتنی است؟؟؟؟؟ و آیا آن نعمات بدون داشتن جرم به چه کار میاید تا وعده پاداش باشد برای انسانها در حد درک خود. و اگر هم در آن مرتبه وجودی بالا اثری از احساسات و لذاتی مثل لذات دنیوی وجود دارد که باید آن را ناشی از جسمانی بودنش دانست وگرنه نظر فلاسفه هم اینست که روح هیچگونه مادیتی ندارد در نتیجه جسم به حساب نمیاید.

اگر خواب را مثال بزنید میگوییم شما چگونه ثابت میکنید که عالم قیامت همانند خواب است اولا. ثانیا چگونه ثابت میکنید که عالم خواب جسمانی نیست؟ منظورمان همان جسم لطیف است.

سلام و ادب:Gol:

چنانکه پیشتر وعده کرده بودیم با توجه به اینکه به قدر کافی در خصوص سؤال اصلی و مطالب پیرامونی آن گفتگو شده است تایپیک را می بندیم تا در فرصت مقتضی به جمعبندی نهایی بپردازیم. از مساعی همه دوستان و کاربران محترم تشکر و سپاسگزاری می کنیم.

موفق باشید ...:Gol:

بنام خدا

پست جمعبندی 1

سلام و ادب:Gol:

در جمعبندی تایپیک کیفیت معاد، توجه به نکات زیر حائز اهمیت است:

اول. اینکه بگوییم معاد جسمانی - نفسانی و یا معاد جسمانی - روحانی تفاوتی نمی کند. زیرا بر اساس برخی روایات، نفس دارای مراتبی است که مرتبه عالی آن به روح انسانی اشاره دارد. از اینرو هر دو تعبیر، از این زاویه صحیح است.

دوم. در باب روح و نفس و کیفیت رابطه آن با بدن، دیدگاه های مختلفی بین فلاسفه و متکلمان مطرح است که مستقیماً از دایره بحث ما خارج است.

سوم. وقتی در آيات مربوط به خلقت انسان تأمل می کنیم: پس از طرح مراحل جسمانى آفرينش انسان، از خلقتى ديگر و يا دميدن روح در او، سخن به ميان آمده است. و اين نكته نشان غير مادى بودن روح است. گاهی عدم توجه و آگاهی، به حقیقت روح موجب اشتباه در برداشت می شود و ممکن است کسی گمان کند که روح از خدا جدا گشته و در نهاد انسان دمیده شده، در حالیکه اینگونه نیست بلکه بدلیل شرافتی که روح انسانی دارد به خدا نسبت داده می شود، به این نوع اضافه، اضافه تشریفی می گویند.

چهارم. بقاى انسان پس از متلاشى شدن جسم و تداوم زندگى وى در عالم برزخ (عالم ميان دنيا و آخرت) و به تمام و كمال دريافت شدن آن، نشانگر غير مادى و غير جسمانى بودن روح است. همچنین، ما بعینه مشاهده می کنیم متلاشی شدن اجساد شهدا را در حالیکه خداوند در باره شهدا می فرماید: "ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون ".
بنابر این، همين حقيقت واحد و مجرد - كه آن را گاهی روح، گاهی نفس و گاهی روان و يا جان مى‏ ناميم - مراتب و شؤون مختلفى دارد. در نتیجه در حقیقت، همان روحی که در آغاز خلقت در نهاد انسان دمیده شده، در هنگام مرگ تحت عنوان نفس توسط خداوند و یا فرشته موکل موت دریافت می شود فلذا بر اساس این تقریر و از این زاویه، تفاوتی بین روح و نفس کلی الهی نیست. و تفاوتی نمی کند که بگوییم: معاد جسمانی -- روحانی و یا معاد جسمانی -- نفسانی.

پنجم. بعلاوه، از مجموع آیات قرآن کریم درباره عالم برزخ و حیات برزخی که حدود پانزده آیه می‏باشد و روایاتی که در این باب بسیار است به دست می‏ آید که: انسان در فاصله بین مرگ و قیامت از نوعی حیات (برزخی) برخورداراست. این حیات برزخی برتر از حیات مادی و دنیوی است؛ بطوری که انسان، لذت و سرور و یا رنج و الم و اندوه را با شدّت و قدرت بیشتری ادراک می‏کند. روح انسان پس از جدایی از بدن در قالبی شبیه قالب دنیوی قرار می‏گیرد که به آن «بدن مثالی» یا «بدن برزخی» گفته می‏شود.
همچنین حکایت های قرآنی، همچون حکایت کشتن و زنده شدن پرندگان توسط ابراهیم (ع)، حکایت مرگ و زنده شدن مجدد عزیر نبی(ع) و حکایت خواب مرگ گونه ی اصحاب کهف، برای اثبات حقیقت معاد و کیفیت حشر و نشر در قیامت ذکر شده فلذا بر اساس این نمونه های قرآنی، نمی توان واقعیت حیات برزخی و یا جسمانی - روحانی بودن معاد را نفی کرد.

ششم. آگاهی کامل از جهان برزخ برای ما امکان پذیر نیست و تا انسان گام در آن جهان نگذارد نمی‌تواند به کیفیت آن پی ببرد. از اینرو باور به اصل برزخ و کم و کیف آن نشئه تنها از طریق آیات و روایات برای ما حاصل گردیده است.

ادامه دارد ...:Gol:

سلام مجدد

ادامه پست جمعبندی

هفتم. بر اساس روایات، پاداش ها و عذاب هایی که در عالم برزخ به انسان می رسد گویای عمق و سطح و کم و کیف بیشتری نسبت به راحتی و آسایش و سختی ها و مرارت های دنیوی است. به قول یکی از بزرگان، عالم برزخ نسبت به این دنیا مانند همین دنیا نسبت به شکم مادر است. که مسلماً سطح و عمق درک و برخورداری انسان از نعمات و برخوردش با مشکلات دنیا بمراتب بیشتر از آن چیزی است که در رحم مادر درک و دریافت می کرده است.

از اینرو بر اساس روایات دینی هر چه نشئه های زندگی به طرف قیامت پیش می رود، سطح درک انسان هم افزایش می یابد. دنیا نسبت به رحم مادر، برزخ نسبت به دنیا و قیامت نسبت به برزخ از سطح عالی تر، وسیع تر و عمیق تری برخوردار است. اما در همه این مراحل، همراهی جسم و روح ثابت است.

هشتم. کیفت معاد از نظر اندیشمندان اسلامی را در پست 27 می توانید نظاره کنید اما هر چند دلایل عقلی، اصل معاد را می پذیرد، اما هرگز قادر نیست به درک کیفیت معاد و چگونگی آن راه یابد. دلایل عقلی نمی تواند ثابت کند که معاد چگونه است آیا روحانی محض است، یا روحانی و جسمانی است و بر فرض دوم، آیا این جسم، جسم عنصری و مادی است یا جسم برزخی و مثالی؟ بنابراین لازم است درباره کیفیت معاد و این که آیا تنها روحانی است و یا روحانی و جسمانی و در صورت دوم با چه بدنی محشور خواهد شد به کتاب آسمانی و احادیث متقن مراجعه کرد.

آیات قرآن، به روشنی گواهی می دهد که معاد انسان ها تنها روحانی نبوده بلکه روحانی و جسمانی است و جسمی که روح به آن تعلق خواهد گرفت همان جسم عنصری است که مبدأ یک رشته فعل و انفعال های فیزیکی و شیمیایی است. برای این منظور به پست 28 مراجعه کنید.

نهم. مبنای انسان شناختی بر آنست که انسان از دو بعد جسمانی و روحانی فراهم آمده، به گونه‌ای که هر دو ساحت در حقیقت او موثر است. اینطور نیست که یکی (مثلاً جنبة جسمانی) جنبة عارضی و موقتی داشته باشد، البته بعد روحانی انسان در مقایسه با جسمانی، از نوعی اصالت برخوردار است اما فرعیت بعد جسمانی لزوماً به معنای خروج آن از حقیقت ذات آدمی نیست. بنابر این اگر دو جنبة جسمانی و روحانی را در ذات انسان موثر بدانیم، چاره‌ای جز پذیرش معاد جسمانی و روحانی نخواهیم داشت.

دهم. آیات قرآن، علاوه بر اینکه در صدد اثبات اصل معاد است در صدد اثبات کیفیت معاد نیز هست یعنی بر توانایی و قدرت نامحدود خداوند بر معاد جسم و روح (همین جسم عنصری) تأکید دارد. هر تفسیر و تأویلی جز این، بر خلاف ظاهر آیات و نص صریح قرآن و روایات، نوعی محدود کردن قدرت و توانایی خداوند در امکان حشر و معاد جسمانی(همین جسم دنیایی) و روحانی است.

یازدهم. بی شک، بُعد جسمانی در حقیقت انسان دخیل هست، زیرا حقیقت انسان از آغاز خلقت تا حیات دنیوی یک توأمانی بینشان مطرح است و وقتی گفته می شود انسان، تمام انسان یعنی هر دو بُعدش مورد نظر است نه تنها روح او. اگر اشکال کننده ای بگوید: این خطابات مسامحتاً و برای تمثیل است، می گوییم: خطابات خداوند به انسان در قرآن چطور؟ وقتی خداوند انسان را خطاب می کند مقصودش، تنها ساحت روحانی وی نیست بلکه انسانی مورد نظرش است که این دو مرحله را گذرانده. "فاذا سویته و نفخت فیه من روحی" انسان، یعنی هم ساحت جسم هم ساحت روح و قرار است همین انسان، به محضر الهی راه یابد.

دوازدهم. توجه به نگاه اندیشمندان اسلامی در خصوص کیفیت معاد جسمانی و در نقد نگاه جناب ملاصدرا نیز خالی از لطف نیست. (به پست 50 مراجعه کنید)

بنابر اين، اگر هر دو جنبة جسماني و روحاني را در ذات انسان دخيل بدانيم،(توجه کنید) چاره‌اي جز پذيرش معاد جسماني و روحاني نخواهيم داشت، زيرا حضور حقيقت هر فرد در سراي آخرت ضروري است، چرا که در غير اين صورت، حاضران در رستاخيز موجوداتي مغاير با انسان‌هايي که مدت زماني در دنيا به سر برده‌اند، خواهند بود. بعبارتی ديگر نمي‌توان گفت همان شخصي که در دنيا بوده است، (جسماً و روحاً) اينک در پيشگاه الهي حاضر مي‌شود و پاداش و يا کيفر اعمال خود را مي‌بيند، بنابر اين لزوم حضور انسان با تمام حقيقت وجودي خود(روح و همین جسم عنصری) در آخرت، اقتضا مي‌کند که معاد او جسماني - روحاني باشد.

موفق باشید ...:Gol:

موضوع قفل شده است