مشاعره عرفاني

تب‌های اولیه

1521 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[=&amp]شمع بزم محفل شاهان شدن ذوقی ندارد [/][=&amp]

[/][=&amp]ای خوش آن شمعی که روشن میکند ویرانه ای را[/]


از شوق شکرخند لبش جان نسپردم
شرمنده ی جانان ز گرانجانی خویشم
امام خامنه ای

مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
زبامی که برخاست مشکل نشیند

دلا در عاشقی ثابت قدم باش
که در این ره نباشد کار بی اجر.
حافظ

رو بر رهش نهادم وبر من گذر نکرد
صد لطف چشم داشتم ویک نظر نکرد
حافظ

دلا باید دهن را بسته داری
دلا باید تنت را خسته داری
که سالک را دهان بسته باید
تن خسته دل بشکسته باید

دم به دم از تو یاد خواهم کرد *** هوش جان را زیاد خواهم کرد

[="darkslategray"]دیشب که دلم ز تاب هجران میسوخت
اشکم همه در دیده ی گریان میسوخت
میسوختم آنچنانکه غیر از دل تو
بر من دل کافر و مسلمان میسوخت...(ابوسعید ابوالخیر)[/]

تا در دل من جا کرد عشقت *** انداخت در سر سودای اتش

[="RoyalBlue"]

شنيده‌ام سخني خوش که پير کنعان گفت:hamdel:فراق يار نه آن مي‌کند که بتوان گفت
حديث هول قيامت که گفت واعظ شهر:hamdel:کنايتيست که از روزگار هجران گفت
[/]

[="MediumTurquoise"]

حافظ شیرازی
[/]

:parandeh:

[="Indigo"]تا نگذری از جمع به فردی نرسی
تا نگذری از خویش به مردی نرسی
تا در ره دوست بی سر و پا نشوی
بی درد بمانی و به دردی نرسی(ابوسعید ابوالخیر)[/]
:Gol:

یکی درخت گل اندر میان خانه ماست:Gol: که سرو های چمن پیش قامتش پستند
اگر جهان همه دشمن شود به دولت دوست :Gol:خبر ندارم از ایشان که در جهان هستند

[="Indigo"]

در پس پرده تو ای دوست جهان میسوزی :hamdel: پرده چون برفکنی طاقت دیدار که راست ؟!
[/]

[="DarkOrchid"]

منصور حلاج
[/]

:goleroz:

تا دم از شام سر زلف تو هرجا بزنند با صبا گفت وشنیدم سحری نیست که نیست حافظ

تا غنچه خندانت دولت به که خواهد داد/
ای شاخ گل رعنا از بهر که می روئی
...حافظ....

یوسف گم گشته باز آید به کنعان، غم مخور


کلبه ی احزان شود روزی گلستان، غم مخور...

خب خودم میگم..!


ریگی از روی زمین برداریم،

وزن بودن را احساس کنیم...! **

مدام خرقه حافظ بباده در گروست
مگر زخاک خرابات بود فطرت او

وجودی دارم از مهرت گدازان
وجودم رفت و مهرت همچنان هست...

(سعدی)

[="Navy"][="Comic Sans MS"]تا چند به گرد سر ایمان گردم...
وقتست کز افعال پشیمان گردم...
خاکم ز کلیسیا و آبم ز شراب
کافرتر از آنم که مسلمان گردم .... (ابوسعید ابوالخیر)
[/]:Gol:

مرا باید که جان و تن نماند
و گر هر دو بماند من نماند

[="Indigo"]در کعبه اگر دل سوی غیرست تو را...
طاعت همه فسق و کعبه دیر است تو را...
ور دل به خدا و ساکن میکده ای...
می نوش که عاقبت به خیر است تو را...
[/] (ابوسعید ابوالخیر):Gol:

اگر ان ترک شیرازی بدست ارد دل ما را

به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

[="Comic Sans MS"][="DarkOliveGreen"]از بار گنه شد تن مسکینم پست ...
یا رب چه شود اگر مرا گیری دست...
گر در عملم آنچه تو را شاید نیست
اندر کرمت آنچه مرا باید هست ...[/](ابوسعید ابوالخیر):Gol:

تا به سر سايه آن سرو خرامان دارم

نه سر باغ و نه سوداي گلستان دارم

من دل به کسی جز تو به آسان ندهم
چیزی که گران خریدم ارزان ندهم
صد جان بدهم در آرزوی دل خویش
و آن دل که تو را خواست به صد جان ندهم


ما بي نصيب از تو و خلقــي به كام دل

آخر به غير عشق تو ما را گناه چيست

سلام.با " م " باید شعر میگفتین نه با حرف " د "

سر آن ندارد امشب که برآرد آفتابی / چه خیال ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی

نقل قول:
سلام.با " م " باید شعر میگفتین نه با حرف " د "

سلام
چون من پستمو ویرایش کردم ایشون دچار اشتباه شدن

یارب ز شراب عشق سر مستم کن
در عشق خودت نیست کن و هستم کن
یکباره به بند عشق پابستم کن
از هرچه به غیر خود تهی دستم کن

ناصحم گفت كه جز غم چه هنر دارد عــشق *** گفتم اي خواجه عاقل ، هنري بهتر از اين؟

تشکر از هر دو عزیز :Gol:

[="DarkOliveGreen"]نرگس که کله دار جهان است ببین
کاو نیز چگونه سر درآورد به زر...[/]


راز غمت نهفتـه و رسواي عالميم

فرياد از آن زمان كه بيفتد ز پرده راز

[="darkslateblue"]زلف خاتون ظفر شیفتهٔ پرچم توست
دیدهٔ فتح ابد عاشق جولان تو باد
ای که انشاء عطارد صفت شوکت توست
عقل کل چاکر طغراکش دیوان تو باد[/]

دارم بتي ز كج كلهان كج كلاهتر

رويش چو ماه ليك ز هر ماه ماهتر

رقصان سوی گردون شوم زان جا سوی بی‌چون شوم
صبر و قرارم برده‌ای ای میزبان زودتر بیا... (مولوی)

ای خصم تو پست و قدر والا
وی عقل تو پیر و بخت برنا


ا[="purple"]ی قیل و ای قال تو خوش و ای جمله اشکال تو خوش
ماه تو خوش سال تو خوش ای سال و مه چاکر تو را ...[/] ( مولوی )

آن یکی شیر است اندر بادیه

این یکی ششیر است اندر بادیه

هر آن پروانه که شمع تو را دید
شبش خوشتر ز روز آمد به سیما... (مولوی)

ای نام تو بهترین سر آعاز

بی نام تو نامه کی کنم باز

ز کشت خاطرم جز غم نروئی / زباغم جز گل ماتم نروئی
ز صحرای دل بی حاصل مو / گیاه نا امیدی هم نروئی

یارب تو چنان کن که پریشان نشوم
محتاج به بیگانه و خویشان نشوم...

ماجراي من و معشوق مرا پايان نيست

هر چــــــه آغـــــاز ندارد نپــــذيرد انجام

بسم الله

موانع تا نگردانی ز خود دور
درون خانه ی دل نایدت نور

روی در روی یار باید کرد

پشت بر کار و بار باید کرد...


در نا امیدی بسی امید است

پایان شب سیه سپید است:ok:

[="darkolivegreen"]تقلید دو سه مقلد بی‌معنی
بدنام کند ره جوانمردان را...[/] ( ابو سعید ابوالخیر )

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا

بسم الله

آن کس که تو را دارد جانا ز چه محروم است
من که نشدم محروم تا با تو بپیوستم