مرگ و حیات و مساله رجعت

تب‌های اولیه

69 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

1az313;403983 نوشت:
با در نظر گرفتن این نظریه، می توان درک کرد که افزوده شدن تعداد موت و حیات ها در این دنیا بر شمار دو موت و دو حیات اشاره شده در آیات اضافه نمی کند.

سلام

ببینید فرض کنید شخصی از دنیا رفته و در برزخ بسر می برد
حتی طبق نظریه شما در برزخ زنده شده است
تا اینجه می شود دو احیا و یک مرگ
حال این شخص به دنیا رجعت می کند پس دوباره روحش و جسمش منتقل می شود
پس یک مرگ و تولد دیگر اضافه می شود
می شود سه احیا و دو مرگ
دوباره همین شخص به برزخ بر می گردد می شو مرگی دیگر و تولدی دیگر
یعنی چهار احیا و سه مرگ
حال به جهان اخرت هم که برود
جمعا میشه پنج احیا و چهار مرگ

پس یک رجعت کلا باعث پنج احیا و چهار مرگ می شود

موفق باشید

1az313;405329 نوشت:
لطفاً شما بفرمایید، از دیدگاه حضرت عالی موت به چه معناست؟ معنایی که با هیچ یک از آیات کلام الله در تناقض نباشد.

شما چگونه قائل به از بین رفتن جسم هستید، در حالی که قانون بقاء ماده و انرژی به اثبات رسیده است؟
در ضمن خود شما فرمودید روح تغییر می کند، بنده هم در تأیید سخنم مبنی بر یکسان بودن موت در هر دو استفاده کردم.


سلام
لازم نیست به معنای واحدی از موت برسیم همانطور که اغلب الفاظ قران کریم در جاهای مختلف با قرائن موجود معانی متعددی دارند مثلا بعضی جاها معنای کفر می دهد و گاهی معنای مرگ مصطلح و جایی معنای عدم . اما موت در آیات مورد نظر نبودن در عالم ماده است . قانون ماده و انرژی بقای ماده و انرژی را ثابت می کند اما تغییرات آندو را رد نمی کند . اما هر ماده و انرژی من و شما نیستند بلکه بافت و هیئت و شکل خاصی از آن جسم من و شما را می سازند که بعد مرگ از بین می رود

1az313;405329 نوشت:
عرض بنده این نبود که هر دو موت و هر دو حیات با هم در به یقین رسیدن کفار مؤثر است، بلکه هدف اثبات این نظریه بود که اولین موت، ایشان را به یقین می رساند، لذا نتیجه می گیریم اولین موت در این آیه، موت بعد از حیات دنیویست، که خود حضرت عالی معترف آن هستید:

اما با توجه به آیه سوره مبارکه بقره که بیانی عام دارد موت اول قبل از حیات مادی دنیوی است به تقریری که قبلا گذشت .
1az313;405329 نوشت:
خیر بنده آیه 28 سوره بقره را اینطور معنا کردم، نه تمامی آیاتی را که موت و حیات در آنها ذکر شده است.

در ضمن راجع به اشکال دوم نظر خود را نفرمودید؟
اگر این اشکال را رد نکنید، به این معناست که باید توجیهی برای موت روح در عالم برزخ و یا تعریفی از موت دوم بیان بفرمایید


اشکال دوم شما مبتنی بر نظریه خود شماست که تمام موتها و حیاتها را در رسیدن به یقین دخیل می دانید ضمن اینکه اصلا بحث یقین در آیه مطرح نیست بلکه بحث اعتراف به گناه مطرح است و این اعتراف بعد از موت دوم که همان مرگ مصطلح و حضور در عالم برزخ است اتفاق می افتد
نظریه شما اشکالات اساسی دارد
یکی مخالف روشن با آیه سوره مبارکه بقره که بیانی عام دارد و نص در این است که موت اول قبل از حیات دنیوی است در حقیقت آیه سوره مبارکه بقره مفسر آیه مورد بحث است
دیگر اینکه به موت و مرگ در عالم برزخ قائل شده اید که معنای برای آن متصور نیست
والله الموفق

[=Palatino Linotype]

بی نظیر;405373 نوشت:
بزرگوار من با این بیان شما مشکل دارم و معنی تغییر روح را درک نمی کنم
شما از کجا و بر چه مبنای قرانی یا عقلی به تغییر در روح رسیدید ؟

سلام

این سؤال را از جناب حامد بزرگوار بپرسید، چرا که بنده از ایشان نقل قولی برای اثبات یک نوع بودن موت در جسم و روح نمودم.

بی نظیر;405386 نوشت:
اما اشکال تفسیر شما از ایه این است که کفار می گویند مارا دوبار میراندی و دوبار زنده کردی تا به یقین رسیدیم
یعنی کفار دقیقا بعد از دو موت و دوبار زنده شدن به یقین رسیدند

جواب این سؤالتان را قبلاً به جناب حامد داده بودم:
1az313;405329 نوشت:
عرض بنده این نبود که هر دو موت و هر دو حیات با هم در به یقین رسیدن کفار مؤثر است، بلکه هدف اثبات این نظریه بود که اولین موت، ایشان را به یقین می رساند، لذا نتیجه می گیریم اولین موت در این آیه، موت بعد از حیات دنیویست، که خود حضرت عالی معترف آن هستید:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط حامد
ما می گوییم اگر چیزی موجب یقین و اعتراف به گناه باشد همان حیات ثانوی برزخی است که پرده را از جلو چشمان انها به کنار زده و حقایق را بر ایشان آشکار نموده است
[=Palatino Linotype]
بی نظیر;405386 نوشت:
در مورد کلمه میراندی نظرتان در این باره چیست ؟

اگر تعبیر به «میراندن» شده، به اصطلاح علمى از باب «تغلیب» است. (منظور از تغلیب این است که هنگام نام بردن از دو چیز با هم، تعبیر اصلى را از یکى از آن دو انتخاب کرده و هر دو را با یک عبارت ذکر کنند مثلاً به جاى این که گفته شود: «شمس» و «قمر» گفته مى شود: «قمرین» و به جاى اینکه گفته شود اَب (پدر) و اُم (مادر)، گفته مى شود: «ابوین».
در اینجا نیز به جاى این که گفته شود: یک مرتبه مرده بودن و یک مرتبه میراندن، دو مرتبه میراندن ذکر شده است.


حقیر تسلطی به ادبیات عرب ندارم، ولی در این رابطه نظر بنده این است که:
با توجه به مثال های ذکر شده باب تغلیب در مورد اسامی و صفات به کار می رود، اما در اینجا ما با فعل سر و کار داریم، در این رابطه نظر اساتید مرجع می باشد.
بی نظیر;405408 نوشت:
ببینید فرض کنید شخصی از دنیا رفته و در برزخ بسر می برد
حتی طبق نظریه شما در برزخ زنده شده است
تا اینجه می شود دو احیا و یک مرگ
حال این شخص به دنیا رجعت می کند پس دوباره روحش و جسمش منتقل می شود
پس یک مرگ و تولد دیگر اضافه می شود
می شود سه احیا و دو مرگ
دوباره همین شخص به برزخ بر می گردد می شو مرگی دیگر و تولدی دیگر
یعنی چهار احیا و سه مرگ
حال به جهان اخرت هم که برود
جمعا میشه پنج احیا و چهار مرگ

پس یک رجعت کلا باعث پنج احیا و چهار مرگ می شود


لطفاً دقت بفرمایید:
اکثر بزرگان و عالمان دینی، بر این باورند که روح و جسم هر یک بدون دیگری معنا ندارد و هر دو با هم یک حقیقت واحد محسوب می شوند.
با توجه به این توضیح:
تا زمانی که جسم انسان در این دنیاست ولو در زیر خاک، تنها روح او به عالم برزخ منتقل شده و در دوره رجعت مجدداً روحش به همان جسم وارد می شود؛ و چون هنوز این دنیا بر قرار است، می توان بازگشت روح را به بدن ادامه همان حیات اولیه دانست.

[="Palatino Linotype"][="Black"]سلام

شریعت عقلانی;405621 نوشت:
بنده هم توضیح دادم که بحث مربوطه نمیتواند مربوط باشد.

بنده نمی توانم متوجه شوم! چه اشکالی دارد همزمان دلایل رجعت و امکان وقوع آن بررسی شود، غیر از این است که هر دو لازم و ملزوم یکدیگرند؟

شریعت عقلانی;405624 نوشت:
قدرت خداوند برای کیفر دنیوی انسان ها بسیار بالاتر از این چیزی است که شما می گویید. مگر خداوند امام زمان (عج) را برای هدایت بشر این همه سال زنده نگه نداشته است؟ خوب چرا نمی توانست اندکی بیشتر به ظالمان عمر دهد تا آنها به کیفر متناسب با ظلمشان در این دنیا برسند؟ اصولا مگر قرار است در زمان حیات دومشان چه اتفاقی برایشان بیافتد که در حیات اولشان نمی شد؟ یا خدا نمی توانست؟

جناب شریعت عقلانی، اصل نبود ظرفیت دنیا در برهه ای از زمان است، به نظر شما این عاقلانه است که ظالم را تا مهیا شدن زمینه عذاب وی در دنیا زنده نگه داشت؟
فرض کنید قاتلین ائمه معصومین سلام الله علیهم اجمعین، تا زمان ظهور امام زمان (عج) زنده می ماندند!
با توجه به اعتقاد شیعه که ظرفیت اصلی دنیا برای عذاب ظالمان را دوره ظهور می داند.
شریعت عقلانی;405624 نوشت:
پاداش های اخروی قابل مقایسه با پاداش های دنیوی نیستند. هر چقدر هم فرد مظلوم در دنیا پاداش ببیند نمی توان آن را با پاداش آخروی مقایسه کرد. در ضمن مگر مظلومیت پاداش دارد؟ اگر دارد باید برای همه داشته باشد؟ بسیاری از انسان ها هستند که به ازای مظلومیتشان در این دنیا هیچ پاداشی نگرفته اند. دنیا ظرفیت بازگشت همه آنها را به دنیا ندارد. چه اینکه شیعه هم چنین اعتقادی ندارند.
در ضمن فیلسوفان مسلمان معتقدند پاداش و جزا عین عمل انسان است. لذا انسان ها همان لحظه که عملی را انجام می دهند پاداش یا جزایش را می گیرند. لذا نیازی به حیات دوباره نیست.

جهت جلوگیری از طویل شدن پست، از رنگ های همگون در سؤال و جواب استفاده می کنم.

گاهی اوقات ظلمی به کسی می شود و او طالب دیدن ذلت ظالم در همین دنیاست، چرا که ممکن است به دلایل مختلف نتواند خواری او را در آخرت مشاهده کند و یا تحمل صبر کردن تا قیامت را ندارد.
و گاهی اوقات هم طالب دیدن عذاب او در هر دو دنیاست.

نه هر مظلومیتی!

اگر مظلومیتشان مستحق پاداش باشد حتماً دریافت خواهند کرد.

بله، اگر مظلومیتشان مستحق پاداش باشد، دو حالت دارد:
یکی اینکه تمایلی به بازگشت ندارند و تا قیامت صبر می کنند (در زمان ظهور ولی عصر (عج) بسیاری از درگذشتگان را برای رجعت ندا می کنند، ولی آنها نمی پذیرند)
دیگر اینکه با موافقت خودشان به دنیا باز میگردند.
اما توجه بفرمایید، چند درصد انسان ها مورد ظلم قرار می گیرند؟ از این تعداد چند درصدشان انسان های مؤمن هستند؟ این انسان های مؤمن که مورد ظلم واقع شده اند، چند درصدشان تمایل به بازگشت دارند؟
با یک حساب سرانگشتی متوجه می شویم که لزوماً تعداد زیادی از انسان ها رجعت نمی کنند.

با این تفاسیر آیا زندگی اخروی معنایی دارد؟

شریعت عقلانی;405625 نوشت:
نکته دیگری که در اصل رجعت خدشه وارد می کند و به همین دلیل هم فیلسوفان مسلمان نتوانستند معاد عنصری را اثبات کنند و به معاد مثالی بسنده کرده اند این است که پس از مرگ عناصر مادی وجود انسان با خاک مخلوط می شود و در قالب گیاهان و حیوانات در می آید و از طریق مواد غذایی ممکن است در انسانی دیگر وارد شود. لذا چگونه از منظر علمی این رجعت امکان پذیر است؟

خداوند 1400 سال پیش به این سؤال پاسخ داده، اگر گوش شنوا داشته باشید.
أَ يَحسَبُ الْانسَانُ أَلَّن نَّجمَعَ عِظَامَهُ(3)
بَلىَ‏ قَادِرِينَ عَلىَ أَن نُّسَوِّىَ بَنَانَهُ(4)
آيا انسان مى‏پندارد كه هرگز استخوانهاى او را جمع نخواهيم كرد؟! (3)
آرى قادريم كه (حتّى خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتّب كنيم! (4)[/]

شریعت عقلانی;405625 نوشت:
نکته دیگری که در اصل رجعت خدشه وارد می کند و به همین دلیل هم فیلسوفان مسلمان نتوانستند معاد عنصری را اثبات کنند و به معاد مثالی بسنده کرده اند این است که پس از مرگ عناصر مادی وجود انسان با خاک مخلوط می شود و در قالب گیاهان و حیوانات در می آید و از طریق مواد غذایی ممکن است در انسانی دیگر وارد شود. لذا چگونه از منظر علمی این رجعت امکان پذیر است؟

سلام
این اشکال بزرگی نیست چون قاعدتا معتقدین به معاد جسمانی باید برایش جواب داشته باشند که دارند چون این سوال همان شبهه اکل و ماکول است
جوابش اینستکه خدای متعال اجسام را برای تعلق ارواح خلق می کند چون آنچه که مهم است وجود یک جسم است نه جسمی ترکیب یافته از اجزاء قبلی چرا که اصل در تشخص فرد روح اوست و بدن وسیله ای بیش نیست لذا فرق نمی کند چه اجزائی بدن جسمانی را بسازند
والله الموفق

[="Palatino Linotype"][="Black"]

حامد;405687 نوشت:
سلام
بنده نگفتم موت در سوره بقره معنای عام دارد گفتم بیان آیه عام است یعنی هم شامل مومن است هم کافر لذا آن تخصیصی که شما در آیه مورد بحث در مورد کفار قائل بودید رد می شود
در مورد قانون بقا می گویم شکل و هیاتی که بعنوان من و شما شناخته میشود از بین میرود هرچند ماده و انژری باقی است
اینجا به حسب ماده و انرژی تغییر بوجود امده اما به حسب آن شکل و هیات خاص که مثلا بعنوان حامد شناخته میشود از بین می رود لذا تغییر به لحاظی است که اصلا در لسان دین و عرف مورد توجه قرار نمی گیرد بلکه آن یک بیان علمی است در بیان عرفی و دینی وجود جسمانی من و شما این شکل و هیات خاص جسمانی است که بعد مرگ از بین می رود . اما چنین چیزی را در مورد روح قائل نمیتوان بود .

برای اعتراف یقین به معنای مصطلح آن لازم نیست بلکه اعتراف پذیرش انجام یک فعل است چه مبنای پذیرش یقین باشد چه اطمینان و چه حتی ظن و گمان

فسادی نبود
شما میخواهید بگویید اگر در فلان ایه موت به معنای نابودی نیست پس در ایه سوره بقره هم چنین معنایی ندارد در حالیکه اکثر الفاظ تکراری قرآن دارای معانی متعددی هستند که به حسب قرینه شناخته میشوند
و اما رد دو اشکال هم انجام گرفت

در موتی که شما انتقالش می نامید یک چیز ( جسم ) می ماند و یک چیز ( روح ) منتقل میشود حال بفرمایید در مرگ روح چه می ماند و چه منتقل میشود

سلام

بنده تخصیصی برای کفار قائل نشدم، بلکه عرض حقیر این بود که موت در آیات مختلف دارای معانی وسیعی است و نمی توان معنی واحدی قائل شد.

به نظر شما در دوره رجعت می بایست منتظر رجعت کنندگان با چهره هایی غیر از چهره اولیه آنها بود؟

خود شما قبلاً فرموده بودید روح تغییر می کند، متأسفانه به دلیل بهم ریختگی پست ها و انتقالات پس و پیش! پست حضرت عالی را پیدا نکردم تا نقل قول نمایم.

اصلاً در این آیه صحبتی از یقین نیست، ولی از آنجا که ایشان به گناهان خویش معترفند، می توان نتیجه گرفت، اعتراف آنها به دلیل مشاهده واقعیت است.
بنده از این بیان، تنها در اثبات مصداق اولین موت استفاده نمودم، لزومی به این همه تطویل نیست.

خیر، بنده بارها عرض کردم، قائل به وسعت معانی الفاظ در قرآن هستم.

بله موافقم، خواهش می کنم دیگر بنده را متهم به واحد گرفتن معانی کلمات نفرمایید.

اشکال اول اعتراف کفار به دلیل مشاهده ایشان بود، که شما از طریق بازی با کلمات (یقین و اطمینان و ظن و گمان) سعی در رد آن دارید!!!
اشکال دوم هم در مورد میراندن بود، که شما فرمودید، موت اول در تمامی آیات، موت قبل از حیات دنیویست و هنوز نفرمودید می راندن قبل از حیات چه معنی می دهد.

در مورد نظریه بنده (انتقال)، لزومی به انتقال کامل نیست، همین که بخش اصلی منتقل شود کافیست، مانند آنکه شما به یک شهر دیگر منتقل می شوید، در صورتی که تمامی لوازم شخصی از جمله لباس ها، عکس ها و حتی یاد و خاطره شما هنوز باقی مانده.
در موت از این دنیا، روح منتقل می شود و جسم باقیست.
و اما در انتقال روح از عالم برزخ، اگر مجدداً به همین دنیا بازگردد، پس می شود ادامه حیات دنیوی، و اگر به آخرت منتقل شود به دلیل پایان یافتن مهلت برزخی، چیزی باقی نخواهد ماند.

حال با صرف نظر از دلایلی که در رد دو اشکال بیان نمودید، بفرمایید شما چگونه عدم افزوده شدن یک موت و یک حیات دیگر (در دوره رجعت) را به دو موت و دو حیات توضیح می دهید؟[/]

[="Palatino Linotype"][="Black"]سرکار بی نظیر سلام


[/HR]پس از ایجاد این تاپیک جدید، با چشم پوشی از انتقال های ناقص و پس وپیش و با تخفیف پذیرفتم که ادامه دهم.

متأسفانه هر چه گشتم آخرین پست های شما را پیدا نکردم!!!

اگر شما پیدا کردید نقل بفرمایید تا ادامه دهیم.[/]

1az313;407236 نوشت:
به نظر شما در دوره رجعت می بایست منتظر رجعت کنندگان با چهره هایی غیر از چهره اولیه آنها بود؟

سلام
خیر

1az313;407236 نوشت:
خود شما قبلاً فرموده بودید روح تغییر می کند، متأسفانه به دلیل بهم ریختگی پست ها و انتقالات پس و پیش! پست حضرت عالی را پیدا نکردم تا نقل قول نمایم.

روح را مراتبی است که توجه به هر رتبه از آن برای نفس مستلزم تلبس به احکام همان مرتبه است یعنی در مرتبه خیال نفس خیالی است و در مرتبه عقل عقلانی

1az313;407236 نوشت:
اشکال دوم هم در مورد میراندن بود، که شما فرمودید، موت اول در تمامی آیات، موت قبل از حیات دنیویست و هنوز نفرمودید می راندن قبل از حیات چه معنی می دهد.

به قول یکی از دوستان تعبیر از موت با اماته می تواند از جهت تغلیب باشد یعنی بجای اینکه بگوید مردن و میراندن گفته دوبار میراندن لذا تعبیر میراندن را از میان دو تعبیر غلبه داده است
و نظر خود بنده این است که اماته در مورد مرگ اول که به نص قبل از حیات اولی دنیوی است می تواند به معنای جعله الله میتا (خدا اورا میت قرار داد ) باشد چون میت یعنی نبودن در این عالم به شکل و هیئت خاص یا شکل و هیئتی که همراه با حیات نیست

1az313;407236 نوشت:
اشکال اول اعتراف کفار به دلیل مشاهده ایشان بود، که شما از طریق بازی با کلمات (یقین و اطمینان و ظن و گمان) سعی در رد آن دارید!!!

گفتیم که قرینه وجود ندارد که دخیل بودن موت اول را به نحو قطعی در یقین مفروض شما ثابت کند بلکه اساسا اثبات ربط مساله اماته و حیات با اعتراف خود محل اشکال است یعنی باز قرینه لفظیه ای که ثابت کند فا در فاعترفنا فاء تفریع است اینجا وجود ندارد بلکه می تواند به این معنا باشد که پس بعد از طی این مراحل ما اعتراف میکنیم به گناهانمان

1az313;407236 نوشت:
و اما در انتقال روح از عالم برزخ، اگر مجدداً به همین دنیا بازگردد، پس می شود ادامه حیات دنیوی، و اگر به آخرت منتقل شود به دلیل پایان یافتن مهلت برزخی، چیزی باقی نخواهد ماند.

مگر در انتقال مجدد روح به بدن در آخرت روح محو میشود که بگوییم از بین می رود و میمیرد
در این انتقال صرفا یک تعلق و توجه یافتن است وگرنه روح همچنان در مقام تجرد خود هست

1az313;407236[/ نوشت:
]حال با صرف نظر از دلایلی که در رد دو اشکال بیان نمودید، بفرمایید شما چگونه عدم افزوده شدن یک موت و یک حیات دیگر (در دوره رجعت) را به دو موت و دو حیات توضیح می دهید؟

اگر در رجعت فرض بر تعلق روح به جسم مادی در این عالم باشد این یک استثنا در قاعده موت و حیات است و چنین چیزی محال نیست چه اینکه قبلا هم اتفاق افتاده است و قران کریم هم مواردی از ان را در جریان عزیر پیامبر و زنده شدن عده ای از بنی اسرائیل مطرح کرده است لذا مساله دو مرگ و دو حیات قانون کلی است و رجعت استثناء است
اگر در رجعت بازگشت با بدن مثالی و تصرفات غیرعادی باشد ( که امام ره و علامه طباطبایی قائلند ) بازگشت جسمانی صورت نگرفته و قانون استثناء نخورده است
والله الموفق

با نام و یاد دوست



کارشناس بحث: استاد هادی

با سلام و عرض ادب خدمت دوستان گرامی

جناب شریعت عقلانی چند مطلب خدمت شما عرض کرده و در ادامه به پاسخ موردی بیانات حضرت عالی خواهم پرداخت .
الف: بر امکان وقوعی رجعت دلایل بسیاری در خود قرآن کریم ذکر شده است :

شواهد قرآني بر امكان رجعت:
علمای بزرگ آیات فراوانی ذکر فرموده اند كه عقيده به رجعت را ثابت مي‌كند
«وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآَيَاتِنَا فَهُمْ يُوزَعُونَ» روزى خواهد آمد كه از هر گروه ، دسته‌اى را برمى انگيزيم ، از كسانى كه آيات ما را تكذيب مى‌كنند.
خداوند در اين آيه به صراحت مي‌گويد كه ما گروهي از ستمكاران را برمي‌انگيزيم ، نه همه آن‌ها را . به طور قطع اين حشر ، نمي‌تواند حشر روز قيامت باشد ؛ چرا كه حشر روز قيامت همگاني است و احدي باقي نمي‌ماند ، مگر اين كه در روز قيامت محشور مي‌شود و نتيجه اعمال خود را خواهد ديد . اين مطلب از بسياري از آيات قرآن كريم قابل استفاده است :
مثلاً خداوند در سوره كهف ، آيه 47 مي‌فرمايد «وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدً» آنها را برانگيختيم ، هيچ كس را فروگذار ننموديم.
در سوره نمل ، آيه 87 مي‌فرمايد: «وَيَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شَاءَ اللَّهُ وَكُلٌّ أَتَوْهُ دَاخِرِينَ» روزى كه در صور دميده مى شود ، تمامى كسانى كه در آسمان و زمين هستند دروحشت و هراس فـرو مـى رونـد ، مـگـر كـسانى كه خدا خواسته مورد عنايت خاص اوباشند . پس همگى در پيشگاه حضرت حق با فروتنى حضور دارند.
بنابراين ، مراد خداوند از « وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا » نمي‌تواند حشر روز قيامت باشد ؛ پس منظور از آن‌ چيزي نيست ؛ مگر همان رجعتي كه شيعيان به آن اعتقاد دارند.

وقتي ثابت شود كه بازگشت بعد از مرگ به دنيا در امت‌هاي گذشته و نيز در امت اسلام اتفاق افتاده و ده‌ها روايت صحيح از ائمه اطهار عليهم السلام نيز اين مسأله را تأييد كنند ، چه مانعي مي تواند از اعتقاد به رجعت جلوگيري نمايد ؟

ب: روایات رجعت متواتر است و روایات بسیاری از رجعت خبر داده اند

(مرحوم شیخ حر عاملی بیش از ۱۷۰ روایت را در این زمینه گردآوری کرده است) علامه طباطبائى :روايات ائمه اهل بيت علیه السلام نسبت به اصل رجعت متواتر است، به حدى كه مخالفين مساله رجعت از همان صدر اول اين مساله را از مسلمات و مختصات شيعه دانسته‏اند، و تواتر با مناقشه و خدشه در تك تك احاديث باطل نمى‏شود، علاوه بر اينكه تعدادى از آيات قرآنى و روايات كه در باب رجعت وارد شده دلالتش تام و قابل اعتماد است‏(طباطبایی،المیزان، ج ۲، ص ۱۰۷)

چند روایت بر صحت رجعت:
قال علي بن إبراهيم عن أبي عبد الله عليه السلام في قوله تعالى ( وإذ اخذ الله ميثاق النبيين لما اتينكم من كتاب وحكمة ثم جاء كم رسول مصدق لما معكم لتؤمنن به ولتنصرنه ) قال ما بعث الله نبيا من ولدن آدم عليه السلام الا ويرجع إلى الدنيا فينصر أمير المؤمنين ( ع ) وهو قوله لتؤمنن به يعني برسول الله صلى الله عليه وآله ولتنصرنه يعنى أمير المؤمنين عليه السلام»

امام صادق عليه السلام در باره قول خداوند تبارك وتعالي « وإذ اخذ الله ميثاق النبيين لما اتينكم من كتاب وحكمة ثم جاء كم رسول مصدق لما معكم لتؤمنن به ولتنصرنه » فرمودند : نيست فرزندي از فرزندان حضرت آدم كه پيامبر بوده باشد ؛ مگر اين كه به دنيا برمي‌گردد و امير المؤمنين عليه السلام را ياري مي‌كند . و اين همان گفته خداوند « لتؤمنن به ؛ تا به او ايمان بياورند » است كه مراد از آن ايمان به رسول خدا صلي الله عليه و آله است و نيز مراد خداوند از « ولتنصرنه ؛ تا او را ياري كنند » ياري امير المؤمنين عليه السلام است.(بحار الانوار ج 11 ص 26)

عن أبي عبد الله عليه السلام في قول الله عز وجل : « ويوم نحشر من كل أمة فوجا » فقال : ليس أحد من المؤمنين قتل إلا سيرجع حتى يموت ولا أحد من المؤمنين مات إلا سيرجع حتى يقتل» محمد بن طيار گويد : امام صادق عليه السلام در باره آيه « ويوم نحشر من كل أمة فوجا » فرمودند : مؤمني كشته نمي‌شود ؛ مگر اين كه به دنيا بر مي‌گردد تا بميرد و مؤمنين نمي‌ميرد ؛ مگر اين كه به دنيا بر مي‌گردد تا كشته شود.(بحار الأنوار ، العلامة المجلسي ، ج 53 ، ص 40)

یقینا ما تمامی حکمت های افعال الهی را نمی دانیم ، ممکن است حکمت هایی که برای رجعت گفته می شود با واقع مطابقت داشته باشد و ممکن است واقعیت چیز دیگری باشد که بنده بی خبرم اما طبق آیات و روایات و طبق فرمایشات بزرگان دین اعم از عرفا، حکما، فلاسفه، متکلمین و فقها رجعت از منظر اسلام حتمی الوقوع بوده و جزو یقینیات است . اینکه ما تمامی حکمت های رجعت را نمی دانیم دلیل بر عدم وقوع رجعت نمی باشد .

[=&quot]

[=&quot]فرمودید:

[=&quot]اگر قرار بود که کافران محض برای مجازات دنیوی دوباره به این عالم ماده برگردند خوب چرا در همان حیات اولشان این کار انجام نشده است؟ مگر خدا ناتوان در این امر بوده است؟[=&quot]

[=&quot]

[=&quot]جواب این سوال ساده است ، خداوند اصحاب کهف را بعد از 300 سال زنده کرد تا غلبه و پیروزی حق بر علیه باطل را ببینند ، مگر خداوند نمی توانست در همان زمان پیروزی را به آنان نشان بدهد؟ پس اینکه خداوند حکیم بعد از 300 سال حقیقت را بر آنان آشکار ساخت معلوم می شود درک برخی حقایق زمان بر است و باید زمان مدیدی سپری شود تا حقیقت بر ملا شود .

[=&quot]

[=&quot]فرمودید: انتقام؟

[=&quot]مگر یکی از اسمای حسنای الهی منتقم نیست؟

[=&quot]در روایتی ابوحمزه ثمالی می گوید: به حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) عرض كردم:[=&quot]

[=&quot]ای فرزند پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)! آیا شما همه قائم نیستید و حق را برپا نمی دارید؟ پس چرا تنها حضرت مهدی (علیه السلام) را قائم می خوانند؟[=&quot]

[=&quot]حضرت فرمودند: چون جدّم حسین (علیه السلام) كشته شد،فرشتگان صدا به گریه و ناله بلند نموده و به خداوند متعال عرض كردند:پروردگارا! آیا قاتلان بهترین بندگانت و زاده ی اشرف برگزیدگانت را به حال خود وا می گذاری؟خداوند متعال به آن ها وحی فرستاد:

[=&quot]ای فرشتگان من! آرام گیرید. به عزّت و جلالم سوگند،از آنان انتقام خواهم گرفت؛هر چند بعد از گذشت زمان ها باشد. آن گاه پروردگار عالم پرده از جلوی دیدگان آنان كنار زد و امامان از فرزندان امام حسین (علیه السلام) را یكی پس از دیگری به آن ها نشان داد،فرشتگان از این منظره،مسرور و شادمان گردیدند و دیدند كه یكی از آن بزرگواران،ایستاده مشغول نماز است .

[=&quot]خداوند متعال فرمود:[=&quot]

[=&quot]با این قائم (شخص ایستاده) از آنان (قاتلان امام حسین (علیه السلام) انتقام خواهم گرفت. (دلایل الامامه،طبری، ص 239).

[=&quot]لذت و حلاوت ستاندن حق مظلومین از ظالمان دیدن انتقام خون ملت های مظلوم از مستبدان و دشمنان اسلام که هم اینک در کشورهای اسلامی صورت می گیرد، برای هر انسان آزاده ای لذت بخش است و این انتقام به شکل بسیار گسترده در زمان ظهور انجام می شود.

[="Palatino Linotype"][="Black"]سلام بر جناب حامد عزیز

حامد;407275 نوشت:
روح را مراتبی است که توجه به هر رتبه از آن برای نفس مستلزم تلبس به احکام همان مرتبه است یعنی در مرتبه خیال نفس خیالی است و در مرتبه عقل عقلانی

آیا این تغییر روح محسوب می شود یا تغییر مرتبه آن؟
اساساً آیا می شود برای خود روح تغییر قائل شد؟
مثلاً کسی روح نورانی خویش را به ظلمانی مبدل نماید و یا بالعکس.
حامد;407275 نوشت:
به قول یکی از دوستان تعبیر از موت با اماته می تواند از جهت تغلیب باشد یعنی بجای اینکه بگوید مردن و میراندن گفته دوبار میراندن لذا تعبیر میراندن را از میان دو تعبیر غلبه داده است

بنده قبلاً هم عرض کردم، تسلطی بر زبان عرب ندارم، فرضاً اگر تغلیب در اینجا ثابت شد، سؤال می شود چرا دومی بر اولی مقدم شده؟
حامد;407275 نوشت:
و نظر خود بنده این است که اماته در مورد مرگ اول که به نص قبل از حیات اولی دنیوی است می تواند به معنای جعله الله میتا (خدا اورا میت قرار داد ) باشد چون میت یعنی نبودن در این عالم به شکل و هیئت خاص یا شکل و هیئتی که همراه با حیات نیست

اگر به معنای جعله الله میتا باشد، آیا برای موت دوم نیز می توان همین معنی را قائل شد؟
حامد;407275 نوشت:
گفتیم که قرینه وجود ندارد که دخیل بودن موت اول را به نحو قطعی در یقین مفروض شما ثابت کند بلکه اساسا اثبات ربط مساله اماته و حیات با اعتراف خود محل اشکال است یعنی باز قرینه لفظیه ای که ثابت کند فا در فاعترفنا فاء تفریع است اینجا وجود ندارد بلکه می تواند به این معنا باشد که پس بعد از طی این مراحل ما اعتراف میکنیم به گناهانمان

با این حساب پس چه لزومی به بیان دو موت و دو حیات؟
حامد;407275 نوشت:
مگر در انتقال مجدد روح به بدن در آخرت روح محو میشود که بگوییم از بین می رود و میمیرد
در این انتقال صرفا یک تعلق و توجه یافتن است وگرنه روح همچنان در مقام تجرد خود هست

خیر روح از بین نمی رود، بلکه چیزی از آن در برزخ باقی نمی ماند.
حامد;407275 نوشت:
اگر در رجعت فرض بر تعلق روح به جسم مادی در این عالم باشد این یک استثنا در قاعده موت و حیات است و چنین چیزی محال نیست چه اینکه قبلا هم اتفاق افتاده است و قران کریم هم مواردی از ان را در جریان عزیر پیامبر و زنده شدن عده ای از بنی اسرائیل مطرح کرده است لذا مساله دو مرگ و دو حیات قانون کلی است و رجعت استثناء است

اگر استثنایی هم در میان باشد، چطور ایشان در اعتراف خویش آن را در نظر نمی گیرند؟
حامد;407275 نوشت:
اگر در رجعت بازگشت با بدن مثالی و تصرفات غیرعادی باشد ( که امام ره و علامه طباطبایی قائلند ) بازگشت جسمانی صورت نگرفته و قانون استثناء نخورده است

لطفاً آدرس بدهید، تا بررسی شود.


بنده پس از تفکر در این باره به یک نتیجه دیگر هم رسیدم.
ممکن است منظور کفار از دو موت و دو حیات، در واقع همان یک موت و یک حیات افزون شده (در دوره رجعت) به حیات و موت دنیوی باشد، و این خود اثباتی بر رجعت است.
نظر شما چیست؟
[/]

[="Tahoma"]

1az313;409100 نوشت:
آیا این تغییر روح محسوب می شود یا تغییر مرتبه آن؟
اساساً آیا می شود برای خود روح تغییر قائل شد؟
مثلاً کسی روح نورانی خویش را به ظلمانی مبدل نماید و یا بالعکس.

سلام برادر گرامی
روح مراتب دارد و مراتب نازله آن به تبع توجه و تعلق به امور در هر مرتبه ای تحول می یابد هرچند مراتبی از نفس هم بی تغییر است


1az313;409100 نوشت:
بنده قبلاً هم عرض کردم، تسلطی بر زبان عرب ندارم، فرضاً اگر تغلیب در اینجا ثابت شد، سؤال می شود چرا دومی بر اولی مقدم شده؟

چه بسا علت تغلیب اماته بر موت انستکه در اماته فاعل یعنی خدای متعال هم مد نظر گرفته شده و چون نگاه قرآن توحیدی است این جهت را که با لحاظ فاعلیت حق تعالی است تغلیب داده است

1az313;409100 نوشت:
اگر به معنای جعله الله میتا باشد، آیا برای موت دوم نیز می توان همین معنی را قائل شد؟

بله می تواند به همین معنا باشد با این تفاوت که در دومی این امر راجع به بعدی از دو بعد انسان یعنی بعد جسمانی است در حالیکه در مورد اول انسان یک بعد بیشتر ندارد

1az313;409100 نوشت:
با این حساب پس چه لزومی به بیان دو موت و دو حیات؟

می تواند اعتراف به امری باشد که پیشتر بدان معترف نبودند و ان ربوبیت حق تعالی است
یعنی می خواهند بگویند دو اماته و دو احیا نشانه ربوبیت توست حال که ربوبیت تو را دریافتیم پس اعتراف به گناه می کنیم چون اساس گناه ما این بود که تورا رب خود نمی دانستیم تا پیرو فرمان تو باشیم

1az313;409100 نوشت:
خیر روح از بین نمی رود، بلکه چیزی از آن در برزخ باقی نمی ماند.

روح از آن جهت که امر مجرد است دائما در عالم تجرد (که برزخ مرتبه ای از آن است) بسر می برد و در انتقال به بدن صرفا بدان تعلق می یابد نه اینکه جابجایی مکانی یا مرتبه ای صورت گیرد لذا خالی شدن برزخ از روح معنا ندارد در روایتی هم داریم که می فرماید هیچگاه بهشت از روح مومنان و جهنم از روح کافران خالی نبوده است

1az313;409100 نوشت:
اگر استثنایی هم در میان باشد، چطور ایشان در اعتراف خویش آن را در نظر نمی گیرند؟

چون امور استثنایی قاعده و سنت نیستند و در امر کلی مربوط به خود مستهلک میشوند لذا مورد توجه قرار نمی گیرند مثل اینکه می گوییم انسانها دارای قدرت تکلم هستند در حالیکه می دانیم موارد استثنایی قابل توجهی هم وجود دارد که انسانهایی گنگ هستند و قدرت تکلم ندارند


1az313;409100 نوشت:
ممکن است منظور کفار از دو موت و دو حیات، در واقع همان یک موت و یک حیات افزون شده (در دوره رجعت) به حیات و موت دنیوی باشد، و این خود اثباتی بر رجعت است.
نظر شما چیست؟

رجعت یک قاعده عام نیست که در بیان دفعات موت و حیات انسان مورد توجه قرار گیرند ضمن اینکه این اعتراف اعتراف همه کفار است اما همه کفار که رجعت نمی کنند پس درست نیست کسی که رجعت نداشته به خدا بفرماید من دو موت و دو حیاتی داشته ام که مساله رجعت هم در آن است
والله الموفق

[="Palatino Linotype"][="Black"]سلام بر شما جناب حامد عزیز و پوزش بابت تأخیر

حامد;409194 نوشت:
چه بسا علت تغلیب اماته بر موت انستکه در اماته فاعل یعنی خدای متعال هم مد نظر گرفته شده و چون نگاه قرآن توحیدی است این جهت را که با لحاظ فاعلیت حق تعالی است تغلیب داده است

یعنی در موت، خداوند متعال فاعل نمی باشد؟
در ضمن هنوز تغلیب در این آیه اثبات نشده.
حامد;409194 نوشت:
بله می تواند به همین معنا باشد با این تفاوت که در دومی این امر راجع به بعدی از دو بعد انسان یعنی بعد جسمانی است در حالیکه در مورد اول انسان یک بعد بیشتر ندارد

با صرف نظر از تفاوت معنای "میت قرار داد" و "میت گردانید"، به نظر شما تفاوتی بین موت قبل از حیات دنیوی و موت بعد از آن وجود ندارد، پس چگونه است که نمی توانید موتی برای روح در عالم برزخ متصور شوید؟
حامد;409194 نوشت:
می تواند اعتراف به امری باشد که پیشتر بدان معترف نبودند و ان ربوبیت حق تعالی است
یعنی می خواهند بگویند دو اماته و دو احیا نشانه ربوبیت توست حال که ربوبیت تو را دریافتیم پس اعتراف به گناه می کنیم چون اساس گناه ما این بود که تورا رب خود نمی دانستیم تا پیرو فرمان تو باشیم

مهم نوع اعتراف نیست، یا به ربوبیت حق تعالی معترفند و یا به گناهان خویش که هر دو لازم و ملزوم یکدیگرند.
مهم این است که اگر موت و حیات در اعتراف ایشان دخیل است، پس یقیناً موت بعد از حیات دنیوی نقطه شروع اعتراف است و اگر دخیل نیست، لزومی به ذکر آن هم نیست.
حامد;409194 نوشت:
روح از آن جهت که امر مجرد است دائما در عالم تجرد (که برزخ مرتبه ای از آن است) بسر می برد و در انتقال به بدن صرفا بدان تعلق می یابد نه اینکه جابجایی مکانی یا مرتبه ای صورت گیرد لذا خالی شدن برزخ از روح معنا ندارد در روایتی هم داریم که می فرماید هیچگاه بهشت از روح مومنان و جهنم از روح کافران خالی نبوده است

با شروع قیامت، آیا عالم برزخ به اتمام می رسد یا ادامه پیدا می کند؟
اگر می گویید به اتمام می رسد، پس عمر روح در آن عالم نیز به اتمام می رسد و سخن بنده (عمر روح با تمام شدن عمر برزخ پایان می یابد و این همان موت روح است) به اثبات می رسد.
و اگر می فرمایید ادامه پیدا می کند، آیا ممکن است که روح هم در عالم برزخ باشد و هم در آخرت؟
اگر جواب شما این است که نمی تواند در هر دو عالم باشد، پس عمر روح در عالم برزخ به اتمام رسیده و باز سخن بنده اثبات می شود.
و اگر پاسخ شما این است که می تواند در هر دو عالم باشد، پس ناچاراً می بایست وجود روح در تمامی عوالم به طور هم زمان را اثبات نمایید.
حامد;409194 نوشت:
چون امور استثنایی قاعده و سنت نیستند و در امر کلی مربوط به خود مستهلک میشوند لذا مورد توجه قرار نمی گیرند مثل اینکه می گوییم انسانها دارای قدرت تکلم هستند در حالیکه می دانیم موارد استثنایی قابل توجهی هم وجود دارد که انسانهایی گنگ هستند و قدرت تکلم ندارند

با فرض قبول استثناء، بعید به نظر می رسد که خداوند متعال چنین استثنایی را که بسیار قابل توجه است، در کلام خود نادیده بگیرد، با توجه به اینکه تعداد کفار ظالم که رجعت می نمایند، بیشتر از آن است که بتوان این خیل کثیر را از دیده نهان داشت.[/]

[="Tahoma"]

1az313;414439 نوشت:
یعنی در موت، خداوند متعال فاعل نمی باشد؟
در ضمن هنوز تغلیب در این آیه اثبات نشده.

سلام
اگر اماته را مستلزم حیاتی بدانیم آنوقت اماته در مورد مرگ دوم معنا دارد و مرگ اول اماته نیست بلکه جعل و خلق میت است یعنی خلقت بعدی از ابعاد وجدی انسان که هنوز حیات مد نظر را ندارد

1az313;414439 نوشت:
با صرف نظر از تفاوت معنای "میت قرار داد" و "میت گردانید"، به نظر شما تفاوتی بین موت قبل از حیات دنیوی و موت بعد از آن وجود ندارد، پس چگونه است که نمی توانید موتی برای روح در عالم برزخ متصور شوید؟

روح اصل و حقیقت انسان است و موت آن معنا ندارد چون اماته به مفهوم سلب حیات است و سلب حیات از روح که عین حیات است به معنای عدم آن است مگر اینکه قائل به حیاتی معنوی برتر برای روح شویم و تحقق آن حیات را به معنای موت حیات نازلتر بدانیم اما باز هم مشکل این است که چنین تحولی با معاد جسمانی مد نظر شما سازگاری ندارد

1az313;414439 نوشت:
مهم نوع اعتراف نیست، یا به ربوبیت حق تعالی معترفند و یا به گناهان خویش که هر دو لازم و ملزوم یکدیگرند.
مهم این است که اگر موت و حیات در اعتراف ایشان دخیل است، پس یقیناً موت بعد از حیات دنیوی نقطه شروع اعتراف است و اگر دخیل نیست، لزومی به ذکر آن هم نیست.

بنابر ایات قرآن این اعتراف بلافاصله بعد از مرگ طبیعی هم اتفاق می افتد که به حسب ترتیب مد نظر شما بعد مرگ اول است پس چه دلیلی دارد اعتراف را بعد مرگ دوم قرار دهد ؟

1az313;414439 نوشت:
با شروع قیامت، آیا عالم برزخ به اتمام می رسد یا ادامه پیدا می کند؟
اگر می گویید به اتمام می رسد، پس عمر روح در آن عالم نیز به اتمام می رسد و سخن بنده (عمر روح با تمام شدن عمر برزخ پایان می یابد و این همان موت روح است) به اثبات می رسد.
و اگر می فرمایید ادامه پیدا می کند، آیا ممکن است که روح هم در عالم برزخ باشد و هم در آخرت؟
اگر جواب شما این است که نمی تواند در هر دو عالم باشد، پس عمر روح در عالم برزخ به اتمام رسیده و باز سخن بنده اثبات می شود.
و اگر پاسخ شما این است که می تواند در هر دو عالم باشد، پس ناچاراً می بایست وجود روح در تمامی عوالم به طور هم زمان را اثبات نمایید.

برزخ فاصله زمانی نیست بلکه رتبه وجودی است یعنی همین الان هم ما در برزخ هستیم روح ما به حسب مرتبه مثالی و برزخی خود در عالم برزخ حاضر است چه قبل مرگ و چه بعد مرگ . تفاوت قبل و بعد مرگ اینستکه وجود برزخی انسان قبل مرگ به جسم توجه دارد و در حال تدبیر ان است اما بعد مرگ توجهش از آن کنده شده و به خودش متوجه میشود . در قیامت هم به حسب نظر مختار ما بعد عقلی انسان متجلی میشود و همچنان بعد برزخی باقی است . لذا مرگی برای بعد برزخی و مثالی انسان نیست اما در ادراک حیات تحولاتی برایش پیش میاید . اولین تحول بزرگ هنگام انصراف کلی از بدن ( در مرگ ارادی یا اجباری ) است و تحول دوم هنگام تجلی و فعلیت مرتبه عقل در اوست .

1az313;414439 نوشت:
با فرض قبول استثناء، بعید به نظر می رسد که خداوند متعال چنین استثنایی را که بسیار قابل توجه است، در کلام خود نادیده بگیرد، با توجه به اینکه تعداد کفار ظالم که رجعت می نمایند، بیشتر از آن است که بتوان این خیل کثیر را از دیده نهان داشت.

تعداد ظالمان هر عصر در مقابل تعداد کل افراد بشر چقدر است ؟
از میان هفت میلیارد انسان کنونی چند نفر از جمله ستمگرانی اند که باید برگردند ؟ حداکثر هزار نفر خوب هزار نفر در مقابل هفت میلیارد به حساب می آید ؟
والله الموفق

[="Palatino Linotype"][="Black"]سلام و عرض ادب

حامد;414467 نوشت:
اگر اماته را مستلزم حیاتی بدانیم آنوقت اماته در مورد مرگ دوم معنا دارد و مرگ اول اماته نیست بلکه جعل و خلق میت است یعنی خلقت بعدی از ابعاد وجدی انسان که هنوز حیات مد نظر را ندارد

اگر جعل و خلقِ میت است، ناچاراً نیاز به خالق دارد، و اگر عدم معنا شود، پس با اماته فرق دارد، در حالی که شما برای هر دو معنی واحدی در نظر گرفتید.
حامد;414467 نوشت:
روح اصل و حقیقت انسان است و موت آن معنا ندارد چون اماته به مفهوم سلب حیات است و سلب حیات از روح که عین حیات است به معنای عدم آن است مگر اینکه قائل به حیاتی معنوی برتر برای روح شویم و تحقق آن حیات را به معنای موت حیات نازلتر بدانیم اما باز هم مشکل این است که چنین تحولی با معاد جسمانی مد نظر شما سازگاری ندارد

دقیقاً اشکال از همین نوع معنی است، تا زمانی که اماته را "سلب حیات" و "عدم" معنا کنیم، مشکلاتی از این دست به وجود می آید، اما با معنی که بنده ارائه دادم (پایان مهلت در عالمی، و انتقال به عالم دیگر) باب اشکالات بسته خواهد شد.
موت حیات نازلتر، تعبیر زیبایی است و با معاد جسمانی هم ناسازگار نیست.
از آنجایی که اشتغال روح، تکامل و سعود است، با دمیده شدن در جسم، اولین پله را که همان فراغت از سرگردانیست طی می کند، با جدا شدن از جسم، پله بعدی که رها شدن از قید و بند است، و با دمیده شدن مجدد آن در کالبد مثالی (با این تفاوت که بعد روحانی در دوره فوق اهم است) پله ای دیگر می پیماید.
حامد;414467 نوشت:
بنابر ایات قرآن این اعتراف بلافاصله بعد از مرگ طبیعی هم اتفاق می افتد که به حسب ترتیب مد نظر شما بعد مرگ اول است پس چه دلیلی دارد اعتراف را بعد مرگ دوم قرار دهد ؟

هنگامه بازخواست آخرت است، لذا اعتراف ایشان در آن زمان خواهد بود، همانطور که آیه مورد بحث به آن اشاره فرموده.
حامد;414467 نوشت:
برزخ فاصله زمانی نیست بلکه رتبه وجودی است یعنی همین الان هم ما در برزخ هستیم روح ما به حسب مرتبه مثالی و برزخی خود در عالم برزخ حاضر است چه قبل مرگ و چه بعد مرگ . تفاوت قبل و بعد مرگ اینستکه وجود برزخی انسان قبل مرگ به جسم توجه دارد و در حال تدبیر ان است اما بعد مرگ توجهش از آن کنده شده و به خودش متوجه میشود . در قیامت هم به حسب نظر مختار ما بعد عقلی انسان متجلی میشود و همچنان بعد برزخی باقی است . لذا مرگی برای بعد برزخی و مثالی انسان نیست اما در ادراک حیات تحولاتی برایش پیش میاید . اولین تحول بزرگ هنگام انصراف کلی از بدن ( در مرگ ارادی یا اجباری ) است و تحول دوم هنگام تجلی و فعلیت مرتبه عقل در اوست .
برزخ:
واسطه و حايل ميان دو چيز. «بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ» رحمن:20 ميان آندو حايلى است كه تجاوز نميكنند. «وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ» مؤمنون:100 از پس آنان برزخى هست تا روزيكه برانگيخته ميشوند. عالم مرگ را برزخ گوئيم چون ميان زندگى دنيا و آخرت واسطه است.
قاموس قرآن، ج‏1، ص: 181

زمانی که چیز اول (دنیا) از بین رفته، آیا باز هم واسطه و حایلی در کار است؟

حامد;414467 نوشت:
تعداد ظالمان هر عصر در مقابل تعداد کل افراد بشر چقدر است ؟
از میان هفت میلیارد انسان کنونی چند نفر از جمله ستمگرانی اند که باید برگردند ؟ حداکثر هزار نفر خوب هزار نفر در مقابل هفت میلیارد به حساب می آید ؟

مقایسه را اگر بین "تمام انسان ها" و "کفار ظالم (رجعت کنندگان)" انجام دهیم، سخن شما مورد قبول است.
اما در اینجا صحبت از مقایسه بین "کفار" و "کفار ظالم" است، پس رقم قابل توجهی خواهد بود.

در پناه حق مستدام باشید..[/]

1az313;407247 نوشت:
پس از ایجاد این تاپیک جدید، با چشم پوشی از انتقال های ناقص و پس وپیش و با تخفیف پذیرفتم که ادامه دهم.

متأسفانه هر چه گشتم آخرین پست های شما را پیدا نکردم!!!

اگر شما پیدا کردید نقل بفرمایید تا ادامه دهیم.

سلام

متاسفانه با انتقال ناقص پستها و بهم ریختگی انها رشته کلام از دستم خارج شده است
و الان که امدم این پست شما را دیدم مجبور شدم کل تاپیک را دوباره مطالعه کنم
ولی متاسفانه چون فاصله افتاده بین پستها و همچنین بین بحث و در نتیجه نقدهای هر پست
جای خودش را دارد که حوصله زیادی را می طلبد
لذا با عرض معذرت
بنده موقتا فقط ناظر بحث شما و دوستان هستم
در ضمن اینکه این تاپیک را هم من شروع نکردم بلکه خودشان به نام من زده اند

موفق باشید

موضوع قفل شده است